- 201
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 97 تا 99 سوره توبه _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 97 تا 99 سوره توبه _ بخش دوم"
بازگویی اسرار بادیهنشینها در قرآن جهت آگاهی جامعه اسلامی
ویژگیهای مالی، عبادی و سیاسی بادیهنشینان
معیار شهرنشینی و لزوم حفظ وحدت جامعه اسلامی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ مَاأَنْزَلَ اللّهُ عَلَی رَسُولِهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (97) وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوءِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (98) وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَایُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (99)﴾
بازگویی اسرار بادیهنشینها در قرآن جهت آگاهی جامعه اسلامی
گرچه پرده اسرار را ذات اقدس الهی برنمیدارد نسبت به اشخاص سخنی نمیگوید ولی نسبت به اقوام و نژادها و گروهها و مردم اقلیمهای مختلف آنچه در دل دارند بازگو میکند تا هم رهبر مسلمانها آگاه باشد از راه تعلیم الهی هم جامعه اسلامی باخبر باشد که در زوایای مملکت چه میگذرد مردم مکه و مدینه از هم باخبر بودند مسئولین حکومت هم از شهروندان باخبر بودند اما بخش مهم از شورشها متعلق به این بادیهنشینها و روستاییها بود چه اینکه بخش قابل توجهی از نیروهای جهادی و رزمی از این دو پایگاه تأمین میشد لذا ذات اقدس الهی اسرار بادیهنشین و روستایی را بازگو کرد فرمود اینها چند گروهاند آنها را شما از نظر دور نداشته باشید نه از فتنه آنها غفلت کنید نه از امدادهای آنها محروم بمانید نه از دسیسه و سیاستبازی آنها بیخبر باشید نه از استعانت به آنها محروم باشید هم باید از دسیسه برخی باخبر باشید تا جلوگیری کنید هم از توان آنها باخبر باشید تا استعانت بجویید لذا این آیات را درباره روستاییها و بادیهنشینها به عنوان گزارش به وجود مبارک پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعلام داشت فرمود اولاً مردمی که دور از منطقه تمدن و فکر و حوزههای علمیه و دانشگاه و امثال ذلک هستند اینها طبعاً اگر چیزی را بپذیرند محکم نگه میدارند چه فضیلت چه رذیلت، زود متحول نمیشوند اگر فضیلتی را پذیرفتند محکم نگه میدارند و اگر رذیلتی را پذیرفتند محکم نگه میدارند ولی غالباً چون دسترسی اینها به معاهد دینی و مراکز فرهنگی ضعیف است بازده فکری اینها هم کم است.
افعل تعیینی بودن واژه «اشدّ» در آیهٴ محل بحث
﴿الأعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً﴾ این اشد یا افعل تفضیل است میشود یک امر نسبی یا نظیر ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی﴾ است این میشود افعل تعیینی نه تفضیلی نظیر ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ اینکه وجود مبارک حضرت یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی﴾ نه یعنی آنچه را که آنها پیشنهاد میدهند نزد من محبوب است ولی زندان رفتن محبوبتر. این افعل تعیینی است یعنی این نزد من محبوب است و آن نزد من مبغوض است اصلا من نسبت به او محبتی ندارم به دلیل اینکه عرض کرد: خدایا اگر حفظ تو نباشد ممکن است من به جهالت تن در بدهم همانطوری که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ افعلش تعیینی است نه تفضیلی ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ﴾ تعیین است نه تفضیل بنابراین ﴿الأعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً﴾ میشود تعیین اگر در بین مردم شهر کسانی باشند که شدید باشند آنها میشوند اشد اگر در اینجا شدید نباشد آنها شدیدند که افعل میشود تعیینی و نه تفضیلی و همانطوری که در بحث دیروز اشاره شده است قسمت مهم همان آن مرکز فرهنگی داشتن و محور فکری داشتن است که در روستاها و بادیه¬ها غالباً این فیض مطرح نیست ﴿الأعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ مَاأَنْزَلَ اللّهُ عَلَی رَسُولِهِ﴾ و ذات اقدس الهی به همه این امور آگاه است و حکیمانه هم داوری میکند.
ویژگیهای مالی، عبادی و سیاسی بادیهنشینان
﴿وَمِنَ الأعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً وَیَتَرَبَّصُ﴾ همین گروه منافق اینها کسانی هستند که ایمانشان منافقانه است اگر بخواهند کمک مالی بکنند این را یک غرامت تلقی میکنند نماز هم اگر بخوانند همانطوری که در آیهٴ 54 گذشت ﴿وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاّ وَهُمْ کُسَالَی وَلاَ یُنفِقُونَ إِلاّ وَهُمْ کَارِهُونَ﴾ نمازشان روی کسالت و بیمیلی و بیرغبتی است انفاقشان هم با کراهت است و این را یک نحوه باج-خواهی و غرامت میدانند مطلب دیگر آن است که اینها وقتی دستشان از فتنههای سیاسی و اجتماعی کوتاه شد به مسئله روانی میپردازند آنهایی که به خرافههایی معتقدند به آن متوسل میشوند برای از بین بردن یا از بین رفتن رهبر یا شکوه اسلامی آنهایی که دست به این خرافهها نمیزنند فقط منتظرند که یک رخداد تلخی علیه اسلام و مسلمین پدید بیاید اینها یا شکست بخورند یا رهبرشان بمیرد که ﴿نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ﴾ آنها از این خلأ سوء استفاده کنند پس تا میتوانند دسیسه است فتنهگری است نشد این کار روانی است یا به خرافه و اسطوره تن در دادن است یا منتظر فرصت مناسب بودن است که مثلاً رهبرشان بمیرد و اینها از این خلا سوء استفاده کنند.
گردش حوادث تلخ روزگار بر علیه بادیهنشینان منافق
﴿یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِر﴾ رخدادهای تلخ را میگویند دایره چون بالأخره اینطور نیست که همیشه حوادث تلخ برای یک گروه مخصوص باشد اینطور دور میزند دیگر همانطوری که رخدادهای شیرین هم همینطور است دیگر ﴿تِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ اینطور نیست که روزگار همیشه به کام کسی باشد این یک امر طبیعی است و همه هم در معرض آزمون الهی هستند گاهی به کام آدم است گاهی انسان ناکام است ﴿تِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ ولی اصطلاحاً آن حوادث تلخ را میگویند دایره و اگر ذات اقدس الهی در برابر اینها فرمود: ﴿عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوءِ﴾ این صبغه تأکید دارد برای تصدیق مسأله است والا وقتی میگویند دایره یا دوایر یعنی حادثه سوء ﴿وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ﴾ یعنی دایره سوء یعنی گردش روزگار به ناکامی شما بیانجامد خوب پس اگر آن دسیسهها و فتنهها کارآمد نبود منتظر فرصت مناسب هستند که از راه مرگ یا شکست اینها یک فرصتی به دست بیاورند و شروع به کار بکنند ﴿وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ﴾ بعد میفرماید: ﴿عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوءِ﴾ تصریح به سوء برای آن است که تأکیدی را به همراه داشته باشد وگرنه اگر میفرمود علیهم دائرة همان مطلب فهمیده میشد چون اصولاً دوایر که میگویند یعنی گردش روزگار علیه شما بگردد خب و ذات اقدس الهی همه سخنان را میشنود و علیم است که به چه کسی دایره سوء برساند به چه کسی دایره سوء نرساند.
معیار شهرنشینی و لزوم حفظ وحدت جامعه اسلامی
مطلب مهمی که در جریان روستایی و شهری یا بادیه¬نشین و شهری مطرح است این است که شهری و روستایی همانطور که در بحث دیروز گذشت مطرح نیست یک وقت انسان جمعی فکر میکند و از عقل جمعی کمک میگیرد این شهری است ولو در بادیه بنشیند یا در روستاها بسر ببرد یک وقت است شیاذ دارد حیاد دارد تکرو است تکاندیش است تکفکر است این روستایی است هر چند در شهر زندگی کند یا بادیه نشین است ولو در شهر زندگی کند معیار در تمدن همان تدین است وقتی اینچنین باشد انسان میشود متمدن و این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که «الزموا السواد الاعظم» نه یعنی شهر بزرگ سواد اعظم یعنی جامعه یعنی امت نه یعنی شهر. سواد به معنی انبوه مردم است نه یعنی جایی که در آن انبوهسازی است یا انبوه در آن به سر میبرد برهان حضرت این است که «الزموا السواد الاعظم فان یدالله مع الجماعة» اگر امت اسلامی به یک سمتی حرکت کرد شما با آنها باشید از جامعه جدا نشوید هم بعد اثباتی این قضیه را حضرت ذکر میکند هم بعد سلبی را در جریان بعد اثباتی میفرماید شما از جامعه جدا نشوید با جامعه باشید با امت باشید زیرا دست خدا با جماعت است خطبه 127 بند هفتم آن خطبه 127 نهجالبلاغه این است فرمود «و الزموا السواد الاعظم» سواد اعظم یعنی جامعه اسلامی وحدت اسلامی وفاق ملی «فان ید الله مع الجماعة» آن کمک الهی در صورتی حاصل میشود که اینها وفاق داشته باشند متحد باشند «و ایاکم والفرقه» از تفرقه بپرهیزید ولو در شهر زندگی بکنید ولی اگر متفرق باشید آن کمک الهی شامل حال شما نخواهد شد برهان مسئله این است مدعا آن است «و الزموا السواد الاعظم» این مدعا دلیلش «فان یدالله مع الجماعه» مدعای دوم یا حرف دوم «ایاکم والفرقة» است دلیلش «فان الشاذ من الناس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب» پس چهار مطلب شد یکی دعوت به وفاق است یکی دلیل آن یکی هم نهی از خلاف و تفرقه است یک هم دلیل آن بعد مطلب پنجم آن است که اگر کسی مردم را به تفرقه دعوت کرده است یا کاری کرده است که مردم متفرق بشوند و جمع نشوند آن را چه کنیم اما مطلب اول که دعوت به وفاق است فرمود: «والزموا السواد الاعظم» مطلب دوم دلیل این دعوت است که فرمود: «فان ید الله مع الجماعه» مطلب سوم نهی از تفرقه و خلاف است که فرمود: «وایاکم والفرقه» مطلب چهارم دلیل این نهی است که فرمود: «فإنّ الشاذ من الناس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب» فرمود همانطوری که یک گوسفند تک¬چر گر از رمه جدا میشود از صیانت و سرپرستی شبان محروم است اگر یک گوسفندی یک دسته علفی را یک جایی دید به طمع آن دسته علف از رمه جدا شد و به سراغ آن علف رفت گرگ او را میدرد اینجا هم اگر کسی از امت اسلامی جدا شد به فکر سود شخصی قدم برداشت شیطان او را میرباید «فان الشاذ من الناس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب»
لزوم برخورد با عوامل ایجاد اختلاف در جامعه اسلامی
مطلب پنجم آن است که حالا که وفاق مورد امر است و دلیل آن مشخص خلاف مورد نهی است و دلیل آن مشخص اگر کسی باعث تفرقه بشود مردم را به خلاف دعوت کند و باعث ترک وفاق بشود فرمود با او باید برخورد کرد « الا من دعا الی هذا الشعار فاقتلوه ولو کان تحت عمامتی هذه» اگر کسی مردم را بخواهد ارباً اربا کند جامعه اسلامی را تقطیع کند تکه تکه کند از آن وحدت و وفاق بیندازد با او برخورد کنید این در جریان جنگ صفین و آن حکمیت و امثال ذلک شد فرمود معاویهها در کمین هستند شما اگر بخواهید ارباً اربا بشوید خوب بالأخره آن میآید و میگیرد فرمود اگر کسی در لباس من هم باشد و حرف او حرف تفرقه باشد بوی تفرقه بدهد بوی اختلاف بدهد باید با او برخورد کنید برای اینکه او دارد با اساس امت اسلامی مبارزه میکند خوب پس منظور از جماعت شهر نیست ممکن است کسی در شهر زندگی کند ولی طعمه شیطان باشد و در بادیه یا روستا زندگی کند و از « فان یدالله مع الجماعه» برخوردار باشد ولی غالباً این وفاق در شهر صورت میگیرد این اجتماعات در شهر صورت میگیرد و مانند آن اما آن
امام علی(علیه السلام)الگوی حاکمان در سادهزیستی
مطلبی که درباره شبیه بودن منطقه بادیه¬ای و روستایی که در برخی از بحثهای دیروز به آن اشاره شده است آن است که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نامه 45 که آن نامه را به عثمانبنحنیف انصاری عاملش در بصره مرقوم فرمودند این است فرمود این سفره چرب و نرمی که گستردند و تو شرکت کردی و یک عدهای هم در آن مهمانی حضور پیدا کردند اغنیا حضور داشتند و فقرا محروم بودند این روا نیست خود من هم با غذای ساده دارم به سر میبرم چون برای من روا نیست که به همین لقب قناعت کنم که به من میگویند این امیرالمؤمنین است و در تلخیهای روزگار با فقیران و محرومان و مستضعفان شریک نباشم یا اسوه آنها نباشم من برای این خلق نشدم که خوشگذرانیها و خوردن غذاهای طیّب من را مشغول کند «کالبهیمة المربوطة همها علفها او المرسلة شغلها تقمّمها» بالأخره یک حیوان یا پرواری است یا بیابانی تمام تلاششان همشان است من که آنچنانی نیستم که ذات اقدس الهی بر اینها مرا نیافرید تا اینکه فرمود: «و کانی بقائلکم یقول اذا کان هذا قوت بنابیطالب(علیه السلام) فقد قعد به الضَّعف عن قتال الأقران و منازلة الشجعان» فرمود غذایم هم بسیار ساده است همین یک قرص نانهایی که میبینی با او اکتفا میکنم ولی مثل اینکه یک کسی در ذهنش این سؤال هست اگر علیبنابیطالب غذایش یک مقدار ساده است این چگونه میتواند در جبهه¬های نبرد با افرادی مانند عمروبنعبدود و مانند آن مبارزه کند با این غذای ساده چگونه قدرت پیدا میشود گویا یک کسی انتقاد کند اعتراض کند که اگر غذای علیبنابیطالب(علیه السلام) اینقدر ساده است این ضعیف میشود و قدرت مقاومت با اقران خود را در میدانهای جنگ از دست میدهد
رمز استحکام و قوّت جسمانی برخی انسانها
بعد آنگاه استدلال میفرماید که نه انسان به پرخوری یا چرب¬خوری مقتدر نمیشود «الا و ان الشجرة البریة اصلب عودا و الرواتع الخضرة ارق جلودا والنابتات العِذیه اقوی وقودا وأبطَأ خموداً» فرمود این درختهای بیابانی که خیلی به آنها نمی¬رسند طوری که آب آنه منظم باشد هرس کردن آنها منظم باشد رسیدگی به سر و وضع درختان منظم باشد اینطور نیست اما چوبشان ستبرتر محکمتر بادوامتر است این درختهایی که کنار باغچه خانه¬های شخصی است مرتب به آنها میرسند هرس میکنند هر وقت میخواهد آب میدهند یا آن درختهایی که کنار جویی سبز میشوند که آب آنها دایم است آنها هم چوب مستحکمی تحویل نمیدهند درخت بیابانی عودش و شاخهاش و چوبش متصلبتر و ستبرتر و محکمتر است آنچه که در رواتع راتع هستند یعنی چیزی که رشد گیاهی دارد مرتع را هم که مرتع میگویند برای اینکه محل و مکان راتع است این درختها را میگویند راتع این گیاهان را میگویند راتع برای اینکه نمو دارد خوب این گیاهانی که در کنار جوی و نهر و «دایماً» سبزند در هر جا رشد پیدا میکنند اینها خیلی ظریفاند بالأخره پوست نازکاند ارق جلوداً هستند و آنها که در بیابانها میرویند چوب آنها محکمتر است آنها را قبلاً به عنوان وسای سوخت و سوز ویزم استفاده میکردند در فضاهای سرد و برای گرم کردم حمامها یا اماکن عمومی از آن چوبهای جنگلی استفاده میردند میفرماید آنها وقتی آتش گرفتند به این زودی خاموش نمیشوند آتششان به این زودی خاموش نمیشود حرارتشان هم بیشتر است «اقوی وقودا و ابطأً خموداً» هم شعله اینها قویتر است هم به این آسانیها نمیشود اینها را خاموش کرد فرمود مردمی که در بادیه مینشینند یا در روستا مینشینند اینها اگر قیام کردند نمیشود به این زودی جلوی شورش اینها را گرفت اینها مثل نازپرورده متنعم کنار باغچه نیستند میفرماید من هم همینطور بودم این غذایی را که میبینید برای آن است که من خودم را مثل آن نهال کنار باغچه نازپرورده نکردم مثل درختان بیابانی که با طبیعت رشد میکند با او هماهنگ شدم که اگر یک روزی مشتعل شدم به این آسانیها نمیشود من را خاموش کرد و اگر یک وقتی بخواهم یک بار سنگینی را به دوش بکشم چیزی مرا از پا در نمیآورد این «الا و ان الشجرة البریة اصلب عودا و الرواتع الخضرة ارق جلودا» و همچنین درختهایی بیابانی چنانچه بخواهند آتش بگیرند شعلهاش بیشتر است و شدیدتر و به این آسانیها خاموش نمیشود اگر کسی دور بود از کارهای شهری اگر ایمان آورد ایمانش هم مستحکم است و اگر خدای ناکرده گرفتار کفرو نفاق شده است آن هم دشوارتر است و متصلبتر
انگیزه الهی بادیهنشینان مؤمن در انفاق و دخول آنان در رحمت الهی
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود ﴿وَمِنَ الأعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ بیان نقطه مقابل آنهاست که اینها گذشته از ایمان به خدا و قیامت آنچه را که انفاق میکنند قربات عندالله است و صلوات الرسول قربة الی الله این کار را میکنند و برای جذب دعای پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این کار را میکند درباره آن، کفار و منافقان یک نفرین گونهای آمده است که ﴿عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ﴾ درباره مؤمنان بادیهنشین روستایی یک دعا گونه¬ای آمده است که ﴿أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ﴾ بالأخره یا وعده است انشا است یا نه یک اخباری است که طمأنینه بخش است و آنچه که در بخش پایانی فرمود این است که ما گرچه یک عدهای را به رحمت بشارت دادیم ولی آنچه درباره این گروه ذکر میکنیم بالاتر از آن تبشیر رحمت است آیهٴ 21 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که قبلاً این آیه بحث شد تبشیر رحمت بحث شد در آیهٴ 21 سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ﴾ تبشیر به رحمت غیر از آن است که کسی را در رحمت فرو ببرند اینکه فرمود: ﴿سَیُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِی رَحْمَتِهِ﴾ یعنی این غرق رحمت میشود که رحمت الهی اینها را احاطه میکند این تعبیر بالاتر از تعبیر ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ﴾ است ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾
گروههای متعدد مردم حجاز
آنگاه به چهار پنج گروه از مردم حجاز اشاره میکند که بعضیها جزو سابقین در هجرت هستند بعضیها جزو سابقین در نصرت هستند برخیها تابع مهاجر هستند و برخیها تابع انصار. پس سابق در مهاجرت، سابق در نصرت و تابعین اینها در قبال این اقوام که برخی مهاجر هستند یا تابع مهاجر برخیها ناصر دیناند یا تابع ناصر یعنی در طبقه بعدی گروه دیگری هم هستند به نام منافق که اینها هم باز ذکر میکنند و برخیها هم هستند که افراد متوسطی هستند که گاهی عمل صالح دارند گاهی عمل طالح دارند اینها را باهم مخلوط میکنند بعضیها هم سرنوشت نامعلومی دارند که برای دیگران نامعلوم است ولی برای ذات اقدس الهی معلوم است این تبعات و اقوام چهار پنجگانه را از آیه صد به بعد بازگو میفرماید
«والحمدلله رب العالمین»
بازگویی اسرار بادیهنشینها در قرآن جهت آگاهی جامعه اسلامی
ویژگیهای مالی، عبادی و سیاسی بادیهنشینان
معیار شهرنشینی و لزوم حفظ وحدت جامعه اسلامی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ مَاأَنْزَلَ اللّهُ عَلَی رَسُولِهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (97) وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوءِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (98) وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَایُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (99)﴾
بازگویی اسرار بادیهنشینها در قرآن جهت آگاهی جامعه اسلامی
گرچه پرده اسرار را ذات اقدس الهی برنمیدارد نسبت به اشخاص سخنی نمیگوید ولی نسبت به اقوام و نژادها و گروهها و مردم اقلیمهای مختلف آنچه در دل دارند بازگو میکند تا هم رهبر مسلمانها آگاه باشد از راه تعلیم الهی هم جامعه اسلامی باخبر باشد که در زوایای مملکت چه میگذرد مردم مکه و مدینه از هم باخبر بودند مسئولین حکومت هم از شهروندان باخبر بودند اما بخش مهم از شورشها متعلق به این بادیهنشینها و روستاییها بود چه اینکه بخش قابل توجهی از نیروهای جهادی و رزمی از این دو پایگاه تأمین میشد لذا ذات اقدس الهی اسرار بادیهنشین و روستایی را بازگو کرد فرمود اینها چند گروهاند آنها را شما از نظر دور نداشته باشید نه از فتنه آنها غفلت کنید نه از امدادهای آنها محروم بمانید نه از دسیسه و سیاستبازی آنها بیخبر باشید نه از استعانت به آنها محروم باشید هم باید از دسیسه برخی باخبر باشید تا جلوگیری کنید هم از توان آنها باخبر باشید تا استعانت بجویید لذا این آیات را درباره روستاییها و بادیهنشینها به عنوان گزارش به وجود مبارک پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعلام داشت فرمود اولاً مردمی که دور از منطقه تمدن و فکر و حوزههای علمیه و دانشگاه و امثال ذلک هستند اینها طبعاً اگر چیزی را بپذیرند محکم نگه میدارند چه فضیلت چه رذیلت، زود متحول نمیشوند اگر فضیلتی را پذیرفتند محکم نگه میدارند و اگر رذیلتی را پذیرفتند محکم نگه میدارند ولی غالباً چون دسترسی اینها به معاهد دینی و مراکز فرهنگی ضعیف است بازده فکری اینها هم کم است.
افعل تعیینی بودن واژه «اشدّ» در آیهٴ محل بحث
﴿الأعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً﴾ این اشد یا افعل تفضیل است میشود یک امر نسبی یا نظیر ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی﴾ است این میشود افعل تعیینی نه تفضیلی نظیر ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ اینکه وجود مبارک حضرت یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی﴾ نه یعنی آنچه را که آنها پیشنهاد میدهند نزد من محبوب است ولی زندان رفتن محبوبتر. این افعل تعیینی است یعنی این نزد من محبوب است و آن نزد من مبغوض است اصلا من نسبت به او محبتی ندارم به دلیل اینکه عرض کرد: خدایا اگر حفظ تو نباشد ممکن است من به جهالت تن در بدهم همانطوری که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ افعلش تعیینی است نه تفضیلی ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ﴾ تعیین است نه تفضیل بنابراین ﴿الأعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً﴾ میشود تعیین اگر در بین مردم شهر کسانی باشند که شدید باشند آنها میشوند اشد اگر در اینجا شدید نباشد آنها شدیدند که افعل میشود تعیینی و نه تفضیلی و همانطوری که در بحث دیروز اشاره شده است قسمت مهم همان آن مرکز فرهنگی داشتن و محور فکری داشتن است که در روستاها و بادیه¬ها غالباً این فیض مطرح نیست ﴿الأعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ مَاأَنْزَلَ اللّهُ عَلَی رَسُولِهِ﴾ و ذات اقدس الهی به همه این امور آگاه است و حکیمانه هم داوری میکند.
ویژگیهای مالی، عبادی و سیاسی بادیهنشینان
﴿وَمِنَ الأعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَایُنْفِقُ مَغْرَماً وَیَتَرَبَّصُ﴾ همین گروه منافق اینها کسانی هستند که ایمانشان منافقانه است اگر بخواهند کمک مالی بکنند این را یک غرامت تلقی میکنند نماز هم اگر بخوانند همانطوری که در آیهٴ 54 گذشت ﴿وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاّ وَهُمْ کُسَالَی وَلاَ یُنفِقُونَ إِلاّ وَهُمْ کَارِهُونَ﴾ نمازشان روی کسالت و بیمیلی و بیرغبتی است انفاقشان هم با کراهت است و این را یک نحوه باج-خواهی و غرامت میدانند مطلب دیگر آن است که اینها وقتی دستشان از فتنههای سیاسی و اجتماعی کوتاه شد به مسئله روانی میپردازند آنهایی که به خرافههایی معتقدند به آن متوسل میشوند برای از بین بردن یا از بین رفتن رهبر یا شکوه اسلامی آنهایی که دست به این خرافهها نمیزنند فقط منتظرند که یک رخداد تلخی علیه اسلام و مسلمین پدید بیاید اینها یا شکست بخورند یا رهبرشان بمیرد که ﴿نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ﴾ آنها از این خلأ سوء استفاده کنند پس تا میتوانند دسیسه است فتنهگری است نشد این کار روانی است یا به خرافه و اسطوره تن در دادن است یا منتظر فرصت مناسب بودن است که مثلاً رهبرشان بمیرد و اینها از این خلا سوء استفاده کنند.
گردش حوادث تلخ روزگار بر علیه بادیهنشینان منافق
﴿یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِر﴾ رخدادهای تلخ را میگویند دایره چون بالأخره اینطور نیست که همیشه حوادث تلخ برای یک گروه مخصوص باشد اینطور دور میزند دیگر همانطوری که رخدادهای شیرین هم همینطور است دیگر ﴿تِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ اینطور نیست که روزگار همیشه به کام کسی باشد این یک امر طبیعی است و همه هم در معرض آزمون الهی هستند گاهی به کام آدم است گاهی انسان ناکام است ﴿تِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ ولی اصطلاحاً آن حوادث تلخ را میگویند دایره و اگر ذات اقدس الهی در برابر اینها فرمود: ﴿عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوءِ﴾ این صبغه تأکید دارد برای تصدیق مسأله است والا وقتی میگویند دایره یا دوایر یعنی حادثه سوء ﴿وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ﴾ یعنی دایره سوء یعنی گردش روزگار به ناکامی شما بیانجامد خوب پس اگر آن دسیسهها و فتنهها کارآمد نبود منتظر فرصت مناسب هستند که از راه مرگ یا شکست اینها یک فرصتی به دست بیاورند و شروع به کار بکنند ﴿وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ﴾ بعد میفرماید: ﴿عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوءِ﴾ تصریح به سوء برای آن است که تأکیدی را به همراه داشته باشد وگرنه اگر میفرمود علیهم دائرة همان مطلب فهمیده میشد چون اصولاً دوایر که میگویند یعنی گردش روزگار علیه شما بگردد خب و ذات اقدس الهی همه سخنان را میشنود و علیم است که به چه کسی دایره سوء برساند به چه کسی دایره سوء نرساند.
معیار شهرنشینی و لزوم حفظ وحدت جامعه اسلامی
مطلب مهمی که در جریان روستایی و شهری یا بادیه¬نشین و شهری مطرح است این است که شهری و روستایی همانطور که در بحث دیروز گذشت مطرح نیست یک وقت انسان جمعی فکر میکند و از عقل جمعی کمک میگیرد این شهری است ولو در بادیه بنشیند یا در روستاها بسر ببرد یک وقت است شیاذ دارد حیاد دارد تکرو است تکاندیش است تکفکر است این روستایی است هر چند در شهر زندگی کند یا بادیه نشین است ولو در شهر زندگی کند معیار در تمدن همان تدین است وقتی اینچنین باشد انسان میشود متمدن و این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که «الزموا السواد الاعظم» نه یعنی شهر بزرگ سواد اعظم یعنی جامعه یعنی امت نه یعنی شهر. سواد به معنی انبوه مردم است نه یعنی جایی که در آن انبوهسازی است یا انبوه در آن به سر میبرد برهان حضرت این است که «الزموا السواد الاعظم فان یدالله مع الجماعة» اگر امت اسلامی به یک سمتی حرکت کرد شما با آنها باشید از جامعه جدا نشوید هم بعد اثباتی این قضیه را حضرت ذکر میکند هم بعد سلبی را در جریان بعد اثباتی میفرماید شما از جامعه جدا نشوید با جامعه باشید با امت باشید زیرا دست خدا با جماعت است خطبه 127 بند هفتم آن خطبه 127 نهجالبلاغه این است فرمود «و الزموا السواد الاعظم» سواد اعظم یعنی جامعه اسلامی وحدت اسلامی وفاق ملی «فان ید الله مع الجماعة» آن کمک الهی در صورتی حاصل میشود که اینها وفاق داشته باشند متحد باشند «و ایاکم والفرقه» از تفرقه بپرهیزید ولو در شهر زندگی بکنید ولی اگر متفرق باشید آن کمک الهی شامل حال شما نخواهد شد برهان مسئله این است مدعا آن است «و الزموا السواد الاعظم» این مدعا دلیلش «فان یدالله مع الجماعه» مدعای دوم یا حرف دوم «ایاکم والفرقة» است دلیلش «فان الشاذ من الناس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب» پس چهار مطلب شد یکی دعوت به وفاق است یکی دلیل آن یکی هم نهی از خلاف و تفرقه است یک هم دلیل آن بعد مطلب پنجم آن است که اگر کسی مردم را به تفرقه دعوت کرده است یا کاری کرده است که مردم متفرق بشوند و جمع نشوند آن را چه کنیم اما مطلب اول که دعوت به وفاق است فرمود: «والزموا السواد الاعظم» مطلب دوم دلیل این دعوت است که فرمود: «فان ید الله مع الجماعه» مطلب سوم نهی از تفرقه و خلاف است که فرمود: «وایاکم والفرقه» مطلب چهارم دلیل این نهی است که فرمود: «فإنّ الشاذ من الناس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب» فرمود همانطوری که یک گوسفند تک¬چر گر از رمه جدا میشود از صیانت و سرپرستی شبان محروم است اگر یک گوسفندی یک دسته علفی را یک جایی دید به طمع آن دسته علف از رمه جدا شد و به سراغ آن علف رفت گرگ او را میدرد اینجا هم اگر کسی از امت اسلامی جدا شد به فکر سود شخصی قدم برداشت شیطان او را میرباید «فان الشاذ من الناس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب»
لزوم برخورد با عوامل ایجاد اختلاف در جامعه اسلامی
مطلب پنجم آن است که حالا که وفاق مورد امر است و دلیل آن مشخص خلاف مورد نهی است و دلیل آن مشخص اگر کسی باعث تفرقه بشود مردم را به خلاف دعوت کند و باعث ترک وفاق بشود فرمود با او باید برخورد کرد « الا من دعا الی هذا الشعار فاقتلوه ولو کان تحت عمامتی هذه» اگر کسی مردم را بخواهد ارباً اربا کند جامعه اسلامی را تقطیع کند تکه تکه کند از آن وحدت و وفاق بیندازد با او برخورد کنید این در جریان جنگ صفین و آن حکمیت و امثال ذلک شد فرمود معاویهها در کمین هستند شما اگر بخواهید ارباً اربا بشوید خوب بالأخره آن میآید و میگیرد فرمود اگر کسی در لباس من هم باشد و حرف او حرف تفرقه باشد بوی تفرقه بدهد بوی اختلاف بدهد باید با او برخورد کنید برای اینکه او دارد با اساس امت اسلامی مبارزه میکند خوب پس منظور از جماعت شهر نیست ممکن است کسی در شهر زندگی کند ولی طعمه شیطان باشد و در بادیه یا روستا زندگی کند و از « فان یدالله مع الجماعه» برخوردار باشد ولی غالباً این وفاق در شهر صورت میگیرد این اجتماعات در شهر صورت میگیرد و مانند آن اما آن
امام علی(علیه السلام)الگوی حاکمان در سادهزیستی
مطلبی که درباره شبیه بودن منطقه بادیه¬ای و روستایی که در برخی از بحثهای دیروز به آن اشاره شده است آن است که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نامه 45 که آن نامه را به عثمانبنحنیف انصاری عاملش در بصره مرقوم فرمودند این است فرمود این سفره چرب و نرمی که گستردند و تو شرکت کردی و یک عدهای هم در آن مهمانی حضور پیدا کردند اغنیا حضور داشتند و فقرا محروم بودند این روا نیست خود من هم با غذای ساده دارم به سر میبرم چون برای من روا نیست که به همین لقب قناعت کنم که به من میگویند این امیرالمؤمنین است و در تلخیهای روزگار با فقیران و محرومان و مستضعفان شریک نباشم یا اسوه آنها نباشم من برای این خلق نشدم که خوشگذرانیها و خوردن غذاهای طیّب من را مشغول کند «کالبهیمة المربوطة همها علفها او المرسلة شغلها تقمّمها» بالأخره یک حیوان یا پرواری است یا بیابانی تمام تلاششان همشان است من که آنچنانی نیستم که ذات اقدس الهی بر اینها مرا نیافرید تا اینکه فرمود: «و کانی بقائلکم یقول اذا کان هذا قوت بنابیطالب(علیه السلام) فقد قعد به الضَّعف عن قتال الأقران و منازلة الشجعان» فرمود غذایم هم بسیار ساده است همین یک قرص نانهایی که میبینی با او اکتفا میکنم ولی مثل اینکه یک کسی در ذهنش این سؤال هست اگر علیبنابیطالب غذایش یک مقدار ساده است این چگونه میتواند در جبهه¬های نبرد با افرادی مانند عمروبنعبدود و مانند آن مبارزه کند با این غذای ساده چگونه قدرت پیدا میشود گویا یک کسی انتقاد کند اعتراض کند که اگر غذای علیبنابیطالب(علیه السلام) اینقدر ساده است این ضعیف میشود و قدرت مقاومت با اقران خود را در میدانهای جنگ از دست میدهد
رمز استحکام و قوّت جسمانی برخی انسانها
بعد آنگاه استدلال میفرماید که نه انسان به پرخوری یا چرب¬خوری مقتدر نمیشود «الا و ان الشجرة البریة اصلب عودا و الرواتع الخضرة ارق جلودا والنابتات العِذیه اقوی وقودا وأبطَأ خموداً» فرمود این درختهای بیابانی که خیلی به آنها نمی¬رسند طوری که آب آنه منظم باشد هرس کردن آنها منظم باشد رسیدگی به سر و وضع درختان منظم باشد اینطور نیست اما چوبشان ستبرتر محکمتر بادوامتر است این درختهایی که کنار باغچه خانه¬های شخصی است مرتب به آنها میرسند هرس میکنند هر وقت میخواهد آب میدهند یا آن درختهایی که کنار جویی سبز میشوند که آب آنها دایم است آنها هم چوب مستحکمی تحویل نمیدهند درخت بیابانی عودش و شاخهاش و چوبش متصلبتر و ستبرتر و محکمتر است آنچه که در رواتع راتع هستند یعنی چیزی که رشد گیاهی دارد مرتع را هم که مرتع میگویند برای اینکه محل و مکان راتع است این درختها را میگویند راتع این گیاهان را میگویند راتع برای اینکه نمو دارد خوب این گیاهانی که در کنار جوی و نهر و «دایماً» سبزند در هر جا رشد پیدا میکنند اینها خیلی ظریفاند بالأخره پوست نازکاند ارق جلوداً هستند و آنها که در بیابانها میرویند چوب آنها محکمتر است آنها را قبلاً به عنوان وسای سوخت و سوز ویزم استفاده میکردند در فضاهای سرد و برای گرم کردم حمامها یا اماکن عمومی از آن چوبهای جنگلی استفاده میردند میفرماید آنها وقتی آتش گرفتند به این زودی خاموش نمیشوند آتششان به این زودی خاموش نمیشود حرارتشان هم بیشتر است «اقوی وقودا و ابطأً خموداً» هم شعله اینها قویتر است هم به این آسانیها نمیشود اینها را خاموش کرد فرمود مردمی که در بادیه مینشینند یا در روستا مینشینند اینها اگر قیام کردند نمیشود به این زودی جلوی شورش اینها را گرفت اینها مثل نازپرورده متنعم کنار باغچه نیستند میفرماید من هم همینطور بودم این غذایی را که میبینید برای آن است که من خودم را مثل آن نهال کنار باغچه نازپرورده نکردم مثل درختان بیابانی که با طبیعت رشد میکند با او هماهنگ شدم که اگر یک روزی مشتعل شدم به این آسانیها نمیشود من را خاموش کرد و اگر یک وقتی بخواهم یک بار سنگینی را به دوش بکشم چیزی مرا از پا در نمیآورد این «الا و ان الشجرة البریة اصلب عودا و الرواتع الخضرة ارق جلودا» و همچنین درختهایی بیابانی چنانچه بخواهند آتش بگیرند شعلهاش بیشتر است و شدیدتر و به این آسانیها خاموش نمیشود اگر کسی دور بود از کارهای شهری اگر ایمان آورد ایمانش هم مستحکم است و اگر خدای ناکرده گرفتار کفرو نفاق شده است آن هم دشوارتر است و متصلبتر
انگیزه الهی بادیهنشینان مؤمن در انفاق و دخول آنان در رحمت الهی
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود ﴿وَمِنَ الأعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ بیان نقطه مقابل آنهاست که اینها گذشته از ایمان به خدا و قیامت آنچه را که انفاق میکنند قربات عندالله است و صلوات الرسول قربة الی الله این کار را میکنند و برای جذب دعای پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این کار را میکند درباره آن، کفار و منافقان یک نفرین گونهای آمده است که ﴿عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ﴾ درباره مؤمنان بادیهنشین روستایی یک دعا گونه¬ای آمده است که ﴿أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ﴾ بالأخره یا وعده است انشا است یا نه یک اخباری است که طمأنینه بخش است و آنچه که در بخش پایانی فرمود این است که ما گرچه یک عدهای را به رحمت بشارت دادیم ولی آنچه درباره این گروه ذکر میکنیم بالاتر از آن تبشیر رحمت است آیهٴ 21 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که قبلاً این آیه بحث شد تبشیر رحمت بحث شد در آیهٴ 21 سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ﴾ تبشیر به رحمت غیر از آن است که کسی را در رحمت فرو ببرند اینکه فرمود: ﴿سَیُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِی رَحْمَتِهِ﴾ یعنی این غرق رحمت میشود که رحمت الهی اینها را احاطه میکند این تعبیر بالاتر از تعبیر ﴿یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ﴾ است ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾
گروههای متعدد مردم حجاز
آنگاه به چهار پنج گروه از مردم حجاز اشاره میکند که بعضیها جزو سابقین در هجرت هستند بعضیها جزو سابقین در نصرت هستند برخیها تابع مهاجر هستند و برخیها تابع انصار. پس سابق در مهاجرت، سابق در نصرت و تابعین اینها در قبال این اقوام که برخی مهاجر هستند یا تابع مهاجر برخیها ناصر دیناند یا تابع ناصر یعنی در طبقه بعدی گروه دیگری هم هستند به نام منافق که اینها هم باز ذکر میکنند و برخیها هم هستند که افراد متوسطی هستند که گاهی عمل صالح دارند گاهی عمل طالح دارند اینها را باهم مخلوط میکنند بعضیها هم سرنوشت نامعلومی دارند که برای دیگران نامعلوم است ولی برای ذات اقدس الهی معلوم است این تبعات و اقوام چهار پنجگانه را از آیه صد به بعد بازگو میفرماید
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است