- 70
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 104 تا 106 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 104 تا 106 سوره یونس"
این بخش به پایان سوره مبارکه یونس منتهی میشود و کم کم در صدد جمعبندی معارف این سوره است
از آن جهت که قرآن یک کتاب جهانی است؛ همگانی و همیشگی است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلَا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿104﴾ وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿105﴾ وَ لَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنْفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿106﴾
این بخش به پایان سوره مبارکه یونس منتهی میشود کم کم در صدد جمعبندی معارف این سوره است که بخش مهمش مربوط به مبدأ و معاد و وحی و نبوّت و خطوط کلی فقه و حقوق و اخلاق است بعد از اینکه آنها را دعوت کرده است طبق برهانِ عقلی و بررسی نظام هستی و مسئله وحی را هم که از راه تبشیر و انذار به مردم میرسد آن را بازگو کرد فرمود نظر شما درباره من چیست این گرچه آن جریان اجتماعیاش مربوط به مردم حجاز است اما از آن جهت که قرآن یک کتاب جهانی است یعنی همگانی و همیشگی است کلی است و دائم است مردم گاهی شک در مکتب دارند گاهی شک در استقامت رهبر اگر مکتبی حق لاریب فیه بود و اگر رهبری مستقیم له به جای له بود اینها یا موضع میگیرند یا خودشان را منطبق میکنند فرمود مشکل شما با من چیست ﴿یا ایها الناس﴾ گرچه بحثهای ابتدایی درباره مردم حجاز بود اما در این جمعبندی نهایی کتابی که داعیه جهانی بودن را دارد با مردم جهان سخن میگوید ﴿قل یا ایها الناس﴾ به مردم بگو اگر درباره من شک دارید که من دست از این بردارم _معاذالله_ خیال میکنید دستبافت کسی دست پخت کسی سیاست کسی من را وادار کرده این چنین نیست یا خود من احیاناً در اثر گرایشهای گروهی به امور دیگری دست از مکتب بردارم این چنین نیست من همین هستم که هستم اگر درباره مکتبم سخن میگویید مکتبم با برهان عقلی و دلیل نقلی تایید شده است ﴿قل یا ایها الناس ان کنتم فی شک من دینی﴾ آن اسلام، بحثهای تئوری را به همراه دارد که آیا اسلام حق است یا نه میشود یک بخش آنجا نظیر ﴿أفی الله شک فاطر السمٰوات والارض﴾ آن براهین مخصوص خودش را دارد اما اینکه فرمود ﴿ان کنتم فی شک من دینی﴾ یعنی مشکوک شما دو جهت دارد پس بحث در دو مقام است یکی فی ما یرجع الی الدین یکی فی ما یرجع الی القائد ﴿ان کنتم فی شک من دینی﴾ آنجا که سخن از شک در خدا و قیامت و اینهاست برهان عقلی اقامه میفرماید حرفهای انبیا قبل را تأیید میآورد دیگر سخن از استقامت خود نیست که من همین هستم من هم این دینم را دارم رها نمیکنم اما آنجایی که اینها فکر میکردند که احیاناً با یک دسیسهای با یک وعدهای با یک وعیدی با یک تطمیعی با یک تهدیدی میشود حضرت را قانع کرد قهراً طرف شک دو چیز است یکی اینکه آیا این دین حق است یا نه یکی اینکه آیا این رهبر دین دست از این برمیدارد یا نه؟ حالا دست برداریاش یا به جنگ و مبارزه و کشتن و قتل و غارت است یا به وعده و نوید و امثال ذلک است پس بحث در دو مقام است فرمود ﴿ان کنتم فی شک من دینی﴾ این تعبیر را هم تعبیرِ با شک ذکر کرد مثل اینکه حضرت شک دارد که اینها شک دارند فرمود اگر شک دارید که با جمله شرطیه ذکر کرد در حالیکه حضرت یقین دارد یا اینها مطمئناً خلاف میگویند یا شک دارند اما در اینگونه از موارد تعبیر به شک کردن چون در خیلی از موارد به صورت صریح فرمود شما یا قاطع بر خلافاید یا شک دارید ﴿بَلْ هم فی شک یلعبون﴾ ﴿بَلْ هم فی شک یلعبون﴾ این بدون تردید فرمود، فرمود شما شک دارید اما در اینگونه از موارد به صورت شرط ذکر میکنند یعنی این مطلبی که من آوردم بین الرشد است هم تدین من بین الرشد است هم حق بودن دین من بین الرشد است جا برای شک نیست مثل ﴿أفی الله شک﴾ خب ما هم همان حرف را میزنیم چیز دیگری که نمیگوییم که، جا برای شک نیست ولی اگر شک کردید. پس بنابراین یک وقت انسان در محاوره همان مطلب بین الرشد خود و بین الغی خصم را به صورت شرط ذکر میکند یعنی اینجا جای شک نیست ولی شما اگر شک دارید با اینکه یقین دارد اینها شک دارند، از اینکه یقین دارد اینها شک دارند در سوره مبارکه دخان آیه نُه فرمود ﴿لا اله الا هو یحیی و یمیت ربکم و رب آبائکم الاولین ٭ بل هم فی شک یلعبون﴾ ... بعد هم همین جمله ﴿بل هم فی شک یلعبون﴾ ناظر به بطلان کارشان است فرمود اینکه اینها الان دارند یک بازیچه بیش نیست و هیچ بازی هم بازیگران را سیر نمیکند چرا لعب را لعب گفتند برای اینکه آدم تشنه با لعاب دهان که سیر نمیشود لعاب دهان حداکثر این است که لب را تر بکند اینهایی که الان شما میبینید شرق یا غرب جانفشانی میکنند برای اینکه یک بازی را ببرند بعد از ده سال یا بیست سال که همه نیروها را از دست دادند میبینند که سیر نشدند عمر را دادند هنوز تشنهاند و با آن لعاب دهان سرگرم شدند این را میگویند لعب ﴿بل هم فی شک یلعبون﴾ حالا اینها برای بازیگرهاست آنها که در مسائل مکتبی و علمی شکاک درمیآیند اینها آن عطش درونی و علمی و فکری را با این لعاب میخواهند فرو بنشانند این کوثر نیست یا برهان است یا قرآن است یا راه دیگر است که حالا در این بخش محل بحث دو قسمت را ذکر فرمود. فرمود اگر برهان بخواهید این است قرآن بخواهید این است و شما با این لعاب دهانتان سرگرم هستید ﴿بل هم فی شک یلعبون﴾ اینها که اهل بازی نبودند که هر کسی که با لعاب سرگرم است این اهل لهو و لعب است و منظور از این لعاب این نیست که فقط آب دهان را بگرداند و با آن عطشش را فروبنشاند بعضیها با یک اوهامی بعضیها با یک خیالاتی بعضیها با یک شکوکی بعضیها با یک شبهاتی سرگرم هستند همه آنها مشمول آیه نُه سوره مبارکهٴ دخاناند ﴿بل هم فی شک یلعبون﴾ خب پس ذات مقدس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یقین دارد آنها شک دارند ولی از نظر محاروه تعبیر به شرط برای آن است که اینجا جای شک نیست که شما شک بکنید لذا در این بحث ﴿ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا﴾ مخصوصاً آنجا گذشت در اوائل سوره بقره، فرمود ﴿ان کنتم فی شک من دینی﴾ پس بحث در دو مقام است یکی به لحاظ رهبر است یکی به لحاظ مکتب اولاً من موضع خودم را روشن کنم که من چه کسی هستم چه هستم مطمئن باشید که دست بردار نیستم ﴿فلا اعبد الذین تعبدون من دون الله﴾ این را مطمئن باشید من مرزم جداست شما مرزتان جدا آنهایی را که شما میپرستید مخلوق شماست آن که من میپرستم خالق من و شماست من کجا و شما کجا ﴿فلا اعبد الذین تعبدون من دون الله﴾ پس موضع من این است، چرا؟ به دو برهان، برهان عقلی برهان نقلی یعنی البرهان، القرآن چرا من موضعم این است؟ ﴿ولکن اعبد الله الذی یتوفٰکم﴾ آن که نه تنها این روزیها را آفرید آن که نه تنها جمادات و نباتات و حیوانات را آفرید آن که نه تنها شما را آفرید بلکه مهمترین کار که مرگ است به دست اوست شما به گمانتان خیال میکنید این حوادث جزئی را با این بتها حل میکنید اما جلوی مرگ را چه کسی میتواند بگیرد؟ زمامدار مرگ کیست؟ مرگ هم یک هجرتی است میبرند که انسان را به میز محاکمه بکشانند حالا یا پاداش است یا کیفر این هم ارشاد به آن مسئلهٴ تهدیدی است که فرمود ﴿فانتظروا انی معکم من المنتظرین﴾ که البته آن هم دنیا را شامل میشد و هم آخرت را و هم ناظر به این است که مهمترین کار به دست خداست شما مرگ را که دیگر از بتها نمیخواهید که، شما این حوائج روزانه را از او میخواهید جلوی مرگ را بگیرد مرگ را رهبری بکند اینها را که خود شما هم قبول داریم که از بت ساخته نیست شفای مرض را میخواهید سعه رزق را میخواهید باران را میخواهید این چیزها را میخواهید اما آن مرگ را دیگری رهبری میکند این برهانِ ما، آنچه را که شما میپرستید مخلوق شماست که ﴿خلقکم و ما تعملون﴾ آنچه را که من میپرستم خالق است این است که به صاحبنظران هم میگویند این اندیشههایتان را مواظب باشید این اندیشهها هم مخلوق شماست «مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم» او ﴿لم یلد و لم یولد﴾ است این فکر شما یولد است این خدای شما نیست راه دل را طی کنید نه راه دلیل را راه دلیل همین است که اگر کسی خدای ناکرده راه دل را طی نکند یعنی ایمان نیاورد آن فطرتش را توجیه نکند فقط اهل درس و بحث باشد غالباً دستش میلرزد در مسائل آزمونی، اما اگر راه دلیل را طی نکرد راه دلیل را کمک گرفت و راه دل را طی کرد راحت است راه دل که مستقیماً به او سپرده است اندیشه و فکر و امثال ذلک که نیست خب ﴿ولکن اعبد الله الذی یتوفٰکم﴾ این برهان عقلی برهان نقلی هم این است که از طرف وحی به من گفتند راه تو این است ﴿و امرت ان اکون من المؤمنین﴾ چطور من امر شدم که جزء مؤمنین باشم؟ آن این است که ﴿و ان اقم وجهک للدین حنیفا و لا تکونن من المشرکین ٭ و لا تدع من دون الله ما لاینفعک و لا یضرک﴾ اینها تشریح آن امر است آنکه به من وحی شده و امر شده که آمیخته با نهی از منکر است عبارت از این است که من هویتم را اصلاً در شناسنامهام نوشته بشود بنده خدا وجهم وجههام هویتم به آن سمت و من هم اطاعت کردم گفتم ﴿وجهت وجهی للذی فطر السمٰوات والارض﴾ به من فرمودند ﴿اقم وجهک للدین حنیفا﴾ من هم گفتم ﴿وجهت وجهی للذی﴾ و درست گفتم و تا آخر هم حرفم همین است پس در مقام اول اگر بخواهید من دست بردارم کوتاه بیایم این نیست در تدیّن من بخواهید شک بکنید اینچنین نیست من مستقیم هستم در دین بخواهید شک کنید جا برای شک نیست برای اینکه برهان عقلی و برهان نقلی هر دو همین را تصویب میکنند ﴿و امرت ان اکون من المؤمنین﴾ آن هم در جمع مؤمنین باشم از زمرهٴ مؤمنان باشم چطوری از مؤمنین باشم؟ آن امر را که در جمله قبل فرمود به صورت امر ذکر میکند و آن که من امر شدم یعنی چه؟ یعنی به من فرمودند ﴿اقم وجهک للدین حنیفا﴾ حنیف یعنی مایل به وسط ببینید این اتوبانهایی که چند بانده هستند بخشی از باندها به آن پیادهرو گرایش دارد آنها که احیاناً کجراهه میروند مدام سعی میکنند که یا بیجا سبقت بگیرند یا بیجا راهبندان ایجاد کنند مدام سعی میکنند که به طرف آن جاده خاکی و پیادهرو و کجراهه بروند اینها جنیفاند جنیف یعنی کسی که گرایش به انحراف دارد ﴿غیر متجانف لاثم﴾ این است این را میگویند متجانف، جنیف یعنی مرتب سعی میکند که یک قدری فاصله بگیرد به طرف پیادهرو آن راننده محتاط و مواظب که تمام تلاشش این است که [در] این باند وسط برود به او میگویند حنیف یعنی تمام سعیاش این است که وسط راه برود مزاحم کسی هم نیست راه خودش را طی میکند در صراط مستقیم است حنیف یعنی متمایل به وسط جنیف یعنی متمایل به آن جاده خاکی و پیادهرو و کجراهه و سقوط خلاصه فرمود آن امری که به من کردند این است که ﴿و ان اقم وجهک للدین حنیفا﴾ و همین معنا را به صورت نهی هم ذکر کردند نه اینکه هم خدا و [هم] غیر خدا نه لا اله الا الله نه اینکه خدا هست خدا هست و چیز دیگر غیر از او نیست این لا اله الا الله به این دو صورت ارائه شده است یکی امرِ اقامه وجه یکی نهی از مشرکین بودن ﴿ولاتکونن من المشرکین﴾ این ضمن اینکه مطلب دوم را تبیین میکند آن مطلب اول هم تشریح میشود نفرمود من مأمور شدم که مؤمن باشم فرمود من مأمورم که با مؤمنین باشم منهیام با شما باشم ضمن اینکه برهان اقامه میکند و قرآن اقامه میکند برای اینکه دین حق است و من باید این دین را داشته باشم میفرماید من در جمع این مؤمنان هستم از اینها جدا نخواهم شد و اینها هم با من هستند فکری بکنید که با یک وسیلهای میتوانید ما را از هم جدا بکنید آنها را از من بگیرید یا من را از آنها بگیرید بالأخره من جزء مؤمنین هستم و مؤمنام که در این بخش دوم هم آن بخش اول اشراب شده است فرمود ﴿و ان اقم وجهک للدین حنیفا و لاتکونن من المشرکین﴾ که با نون تأکید ثقیله هم این نهی بیان شده این از نظر اعتقاد از نظر گفتار و رفتار و توسّلات هم مستحضر باشید که از غیر خدا چیزی نخواهید ﴿و لاتدع من دون الله مالاینفعک و لایضرک﴾ این هم تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است نه اینکه ﴿من دون الله﴾ دو قسم هستند بعضی نافعاند و بعضی ضارّ نه اگر چیزی من دون الله شد لاینفع و لا یضر است پس بنابراین .... را باید در میان بگذارد آن هم لا نافع الا الله، لاضار الا الله، این دعای نورانی جوشن کبیر را که گاهی انسان مطالعه میکند تأمّل میکند تلاوت میکند میبینید سراسر عالم را منحصراً در اختیار خدا قرار داده چیزی برای غیر خدا باقی نمانده ﴿ولاتدع من دون الله مالاینفعک و لایضرک﴾ نه اینکه این در قید احترازی باشد یا مثلاً مفهوم داشته باشد که من دون الله دو قسماند بعضی ینفع و یضر هستند بعضی لاینفع و لایضر هستند هیچ چیز نیست من دون الله ولو کعبه هم که باشد من دون الله که حساب بشود لاینفع ولایضر است شما آن خطبه نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج البلاغه را ملاحظه فرمودید که دارد ذات اقدس الاه بندگان خودش را به احجاری آزمود «بأحجار لاتضر ولاتنفع» خب از سنگ کعبه چه ساخته است حالا ولایت نماز اطاعت طواف اینها همه بندگی اوست این نافع است فرمود خداوند بشر را آزمود «باحجار لاتضر ولاتنفع» آنگاه دستور خدا که باشد که طواف کنید او قبله شماست استلام حجر کنید همه اینها اطاعت خداست و همه اینها عملش نافع است و ترکش ضرر است در تفسیر المنار این مفسّر بزرگوار چون واقعْ مشکلِ فکری دارد مسئله توسّل برای اینها حل نشد و حرف امامیه و شیعه را بررسی نکردند باز شروع کردند به میدانداری و تاخت و تاز توسل که اینها شرک است متأسفانه خرافات را دارند ترویج میکنند اخیراً در الاظهر مجلهای را به نام اینها اجازه چاپ دادند که اینها هر جا شما به مسجد میروید میبینید یک قبری آنجا هست این قبر بارگاه دارد پوششی دارد چراغی دارد عدهای زیارت میکنند توسل میکنند اینها همه شرک است ظلم عظیم است این غافل از اینکه آدم که وقتی به طرف خدا میرود و از ذات اقدس الاه مسئلت میکند چرا وضو میگیرد؟ برای اینکه طهارت نقشی دارد خب یعنی هم خدا مرثّر است هم طهارت یا طهارت زمینه قابلیت قابل را فراهم میکند؟ چرا رو به قبله میایستد چرا نماز میخواند اصلاً؟ هم خدا مؤثّر است هم نماز؟ هم خدا مؤثّر است هم روزه؟ خب این هم که شرک است پس این که ذات اقدس الاه در قرآن فرمود ﴿واستعینوا بالصبر والصلاة﴾ این یعنی چه؟ یعنی از نماز کمک بگیرید دیگر، خب او که معین است ﴿والله هو المعین﴾ ﴿والله المستعان﴾ پس چرا ﴿وَاستعینوا بالصبر والصلاة﴾ این نمیداند که تمام اینها برای تتمیم نصاب قابلیت قابل است همین. کار به دست دیگری است رو به قبله بودن مؤثّر است؟ هم خدا مؤثّر است هم رو به قبله بودن؟ که این هم که میشود شرک یا همه این امور را شما برمیگردانید به اینکه اینها متمّم نصاب قابلیت قابل است؟ وگرنه او «دائم الفیض علی البریه» است او که مرتب دارد فیض میدهد این شرایط که خودش فرمود ﴿واستعینوا بالصبر والصلاة﴾ که صبر مصادیقی دارد که یکی از مصادیق بارزش روزه گرفتن است انسان نمازگزار انسان روزهدار انسان صابر به لیاقت باریابی میرسد نه اینکه نماز و روزه در فاعلیت این امور خیریه سهیم باشند که خدا شریک داشته باشد و نمیداند که اگر اولیای الاهی به ما دستور زیارت اعتاب مقدسه را دادهاند زیارت مشاهد مشرفه را دستور دادند گفتند این جملات را بخوانید بعد بگویید شما شفیع مایید در شفای مرض در حل مشکلات در قضای حاجات همه اینها برمیگردد به تتمیم قابلیت قابل نه تتمیم فاعلیت فاعل که خدا و امام نه خدا و خدا و خدا و خدا لاشریک له اما امامت امام نماز نمازگزار روزه روزهدار زمینه قبول قابل را فراهم میکند شما در این زیارتهای نورانی وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) که مشرف میشوید میخوانید این دعای بعد از زیارت را هم لابد میخوانید خب آن دعای بعد از زیارت صدر و ساقهاش توحید است دیگر، «استغفرالله الذی کذا و کذا و کذا» خدایی که «لا یفعل الخیر الا هو، لا یغفر الذنب الا هو، لایأتی الا هو، لا یشفی الا هو، لایشفع الا هو»، همه اینها در آن دعای بعد از زیارت است دیگر، اگر در زیارت جامعه هست که «وَ بکم یمسک» یعنی نه شما مبدأ فاعلی هستید که خدا به کمک شما سماوات و ارض را نگه میدارد خیر سماوات و ارض در سایه ولایت شما استحقاق این را پیدا میکند که مشمول فیض ممسک السماوات والارض بشود همه اینها برای ترمیم نقص قابل است نه تکمیل فاعل بله او فاعل لاشریک له و هر جا سخن از این است که اولیای الاهی مؤثّرند در کنارش آن دعاها هم هست وگرنه شما الان این دعا را شاید نخوانید ولی الان مطالعه بکنید زیارت وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) که جملاتی دارد یک دعایی هم دارد بعد از زیارت آن دعا صدر و ساقهاش توحید است یا اگر زیارت جامعه را انسان میخواند که «بکم فتح الله، و بکم یختم» ، بکم کذا بکم کذا «یا ولی الله ان بینی و بین الله عزوجل» ذنوبی است که «لایأتی علیها الا رضاکم» در همان بخش پایانی دعای زیارت امام رضا (سلام الله علیه) دارد که خدایی که «لایغفر الذنب الا هو، یا من لایخلق الخلق الا هو، لا یرزق الا هو، لا یشفی الا هو»، همه اینها لا اله الا الله است این بزرگوار اگر عنایت میکرد که امامیه چه میگویند شیعه چه میگویند یا آن علمای بزرگ مصر چه میگویند این همه حمله نمیکرد که مثلاً این شرک است و این قبور بت پرستی است و مانند آن
سؤال: ... جواب: بله صوم هم «جنة من النار» این متمّمِ قابلیت است این هم تأیید میکند دیگر، «الصوم جنة من النار» «حب علی حسنة» «جنة من النار» این قبول قابل را تتمیم میکند یعنی این شخص اگر بخواهد لیاقت پیدا بکند که فیض ذات اقدس الاه را دریافت کند گناهانش بخشوده بشود وارد بهشت بشود باید طاهر بشود یا نه گفتند وضو بگیر رو به قبله بایست نماز بخوان ولایتمدار باش خب نماز چه اثر دارد نماز فاعلیت فاعل را تتمیم میکند یا قابلیت قابل را طهارت، رو به قبله بودن، صبر روزه اینها چه اثر دارد؟ فاعلیت فاعل را تتمیم میکند؟ اوست که هر کافری اگر یک بار لا اله الا الله بگوید همه اعمالش را یکجا میبخشد دیگر نیازی به این و آن ندارد که «الاسلام یجبِّ ما قبله» خب کم نبودند که کافران و مشرکانی که عمری در برابر صنم و وثن خضوع کردند سجده کردند بعد توبه کردند و موحّد شدند لا اله الا الله گفتند و شهادت به رسالت دادند و دستور پیغمبر را در مسائل اعتقادی (علیه و علی آله السلام) قبول کردند موفق نشدند به انجام اعمال هنوز وقت نماز نرسیده که فجأةً مردند خب اینها مستقیماً اهل بهشتاند ﴿الاسلام یجب ما قبله﴾ پس او نیازی به متمم ندارد تمام این کارها هر حرفی که شما درباره نماز گفتید درباره ولایت میگویید هر حرفی که درباره روزه گفتید درباره زیارت میگویید اگر نماز و روزه فقط برای آن است که نصاب قبول قابل را تتمیم بکند نه فاعلیت فاعل را به اصطلاح فاعل ما به است نه فاعل ما منه توسل به ائمه (علیهم السلام) هم همینطور است زیارت هم همینطور است
سؤال: ... جواب: نه دیگر دو مسئله بود
سؤال: ... جواب: دو مقام بود بخش اولش درباره استقامت رهبر است بخش دومش درباره دین است ﴿ولکن اعبد الله الذی﴾ برهان شروع میشود خدا متوفی است یعنی «بیده الحیات والممات» هر کسی که «بیده الحیات والممات» است باید او را پرستید و لاغیر پس خدا را باید پرستید خدا آن است که «بیده الحیات والممات» باشد معبود ما «بیده الحیات والممات» است پس او را باید بپرستید این برای مکتب این برهان عقلی دلیل نقلیاش هم این است یعنی تطابق برهان و قرآن به اصطلاح وحی هم این است که ﴿و امرت ان اکون من المؤمنین﴾ آن امری که از ناحیه وحی شده است که مطابق با برهان عقلی است چیست؟ این است ﴿و ان اقم وجهک للدین حنیفا ولا تکونن من المشرکین﴾ پس اگر درباره مقام اول بحث بکنید که من دست بردارم نه خیر من دست بردار نیستم راه من این است اگر درباره مکتب حرف دارید مکتب یک چیزی است که عقل و نقل آن را تثبیت میکنند فرمود ﴿و ان اقم وجهک للدین حنیفا ولاتکونن من المشرکین﴾ این درباره اعتقاد، دعا و دعوت شما هم به غیر خدا نباشد بله من دون الله کسی دعوت نمیکند همه به الله دعوت میکنند اما ابزار کار را که انسان متمم فاعل نمیداند که متمم قابلیت قابل میداند خب این همه داروهایی که بیماران میخورند برای چیست برای اینکه ﴿وَ اذا مرضت فهو یشفین﴾ او را _معاذالله_ تقویت کنند؟ یعنی او نمیتواند بدون دارو شفا بدهد او که بدون دارو مرده را زنده میکند که، بنده او، گاهی مرده زنده کردن میشود عبادت وجود مبارک مسیح (سلام الله علیه) اطاعت کرد امر خدا را، امر خدا بود اطاعت کرد و ثواب برد اگر ذات اقدس الاه به وجود مبارک مسیح (سلام الله علیه) میفرماید نماز بخوان روزه بگیر فلان واجب را انجام بده این اطاعت میکند ثواب میبرد اینجا هم امر میکند که مظهر من باش در احیا ﴿وَ اذ تخلق من الطین کهیئة الطیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی﴾ این گفت سمعاً و طاعه خب گاهی انسان میشود حیات بخش و با این حیات بخشی ثواب میبرد چون مأمور است دیگر اگر این امر را بردارند خب این هم نمیتواند این کار را بکند آن دمی که ذات اقدس الاه داشت ﴿وَ نفخت فیه من روحی﴾ و مشابه آن دم را با لطیفترین وصف درباره مریم (سلام الله علیها) ادعا کرد که ﴿ونفخنا فیه﴾ همان دم به وجود مبارک مسیح واگذار نشد در این آینه ظهور کرد این هم دمید ﴿فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی﴾ خب این میشود مظهر محیی و عامل حیات بخش که اطاعت است و ثواب میبرد مثل نماز خواندناش است خب تمام این توسلاتی که ما شب و روز داریم به این داروها و امثال داروها اینها وسیله است دیگر او _معاذالله_ نمیتواند بدون دارو شفا بدهد او که همه چیز را بخواهد اثر را میگیرد بخواهد به غیر اثر، اثر میدهد تمام اینها برای تتمیم نصاب قبول است نه نصاب فاعل او تام الفاعلیه است هر کاری که شما درباره این داروهای روزانه میگویید در زیارت هم بگویید این زیارت و این توسل برای این است که این شخص لیاقت برتری پیدا کند بتواند فیض بگیرد وگرنه او که نیازی به چیزی ندارد که ببینید حرف شیعه کجاست حرف صاحب المنار کجاست شیعه میگوید برای اینکه نصاب خودت را ترمیم بکنی نماز بخوان روزه بگیر توسل کن زیارت و دعا داشته باش این اشکال میکند خدا که احتیاج به این حرفها ندارد این که نمیگوید _معاذالله_ من دارم این کار را میکنم که تأیید خدا بشود که، خدا نه شریک دارد نه مُظاهِر دارد نه معاون دارد هیچ چیز ندارد که در سوره مبارکه فاطر هم آن آیهاش خوانده شد او «وحده وحده وحده» این «وحده وحده وحده» که در حجاز طنین انداز شد دیگر تکرار نیست که «وحده لا اله الا الله» وحده ذاتاً وحده وصفاً وحده فعلاً یکی ناظر به توحید ذاتی است یکی ناظر به توحید صفاتی است یکی ناظر به توحید افعالی است آن وقت چیزی برای غیر خدا نمیماند آن وقت همان میشود بنده خب این بندهها فرق میکنند به این بنده میگویند اگر بخواهی لیاقت پیدا کنی فیض بگیری وضو بگیر رو به قبله بایست نماز بخوان ولایتمدار باش خب آن سه اصل را چطوری قبول کردید شما آن سه اصل را که اشکال ندارید که این هم همین است دیگر این «بنی الاسلام علی خمس» آن چهارتا که اشکال ندارد این پنجمی هم اشکال ندارد دیگر، مگر ما به حج متوسل نمیشویم به نماز متوسل نمیشویم اینها وسیله است دیگر در غالب این ادعیه وسیلههامان ذکر شده است خب ولایت آنها که بالاتر از این امور است برای تتمیم نصاب قبول است بالأخره
سؤال: ... جواب: نه اشکالات صاحب المنار برهان عقلی است غالب حرفهایش این است نه اینکه میگوید این سند ندارد تا ما بگوییم این از طریق شما هم نقل شده وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با آب زمزم تبرک میکرد در خیلی از موارد به امور دیگر تبرک میکرد این در آنها هم هست استهدا میکرد تبرک میکرد میگفت این برکت است خب مگر ما بیش از این داریم اگر مشکل سند است خب باید بحث نقلی کرد سندی کرد مشابه این را از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)هم ما نقل کردیم هم آنها نقل کردند اما غالب حرف صاحب المنار برهان عقلی است دارد این آیه ﴿ولاتکونن من المشرکین﴾ استشهاد میکند که توسل شرک است در مسجد کنار مسجد قبر باشد و گنبد و بارگاه باشد و چراغ باشد این شرک است
سؤال: ... جواب: نه برای اینکه زائر آب خنک بخورد برای اینکه زائر متبرک بشود این آب زمزم نصاب قبول زائر را تکمیل میکند خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) استهدا میکرد طلب هدیه میکرد منتظر بود بعد از مهاجرت کسی از مکه به مدینه خدمتشان میرفتند آب زمزم را هدیه ببرند نه برای اینکه آب خنک است خب میدانید یک مقدار آبی را انسان در یک ظرفی بریزد هشتاد فرسخ ببرد چند روز هم میماند دیگر یک آب نو و تازه نیست که، آن سفرهای آن روز، خب بالأخره هشتاد فرسخ راه بروید حداقل یک ده روزی طول میکشد آن کاروان را ببرند این تبرک میکرد میچشید به چشمانش میمالید این هم تبرک کردن و توسل کردن است دیگر این مشکلش سند نیست مشکلش این است که آیه که دارد ﴿ولاتکونن من المشرکین﴾ این آیه میگوید کنار مسجد یک قبری داشته باشد قبور ائمه (علیهم السلام) را میگوید بارگاه داشته باشد و زیارت بکنند این شرک است لذا در جریان ائمه بقیع آن روز هشتم شوال اینجا بحث شد که اینها نه تنها قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) را تخریب کردند وهابیه، بلکه قبور صحابه و تابعین، در قبرستان بقیع خیلی از این قبور بود همه را تخریب کردند اختصاصی به جریان قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) ندارد ﴿ولاتدع من دون الله ما لاینفعک و لایضرک فان فعلت فانک اذا من الظالمین﴾.
والحمد لله رب العالمین
این بخش به پایان سوره مبارکه یونس منتهی میشود و کم کم در صدد جمعبندی معارف این سوره است
از آن جهت که قرآن یک کتاب جهانی است؛ همگانی و همیشگی است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلَا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿104﴾ وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿105﴾ وَ لَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنْفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿106﴾
این بخش به پایان سوره مبارکه یونس منتهی میشود کم کم در صدد جمعبندی معارف این سوره است که بخش مهمش مربوط به مبدأ و معاد و وحی و نبوّت و خطوط کلی فقه و حقوق و اخلاق است بعد از اینکه آنها را دعوت کرده است طبق برهانِ عقلی و بررسی نظام هستی و مسئله وحی را هم که از راه تبشیر و انذار به مردم میرسد آن را بازگو کرد فرمود نظر شما درباره من چیست این گرچه آن جریان اجتماعیاش مربوط به مردم حجاز است اما از آن جهت که قرآن یک کتاب جهانی است یعنی همگانی و همیشگی است کلی است و دائم است مردم گاهی شک در مکتب دارند گاهی شک در استقامت رهبر اگر مکتبی حق لاریب فیه بود و اگر رهبری مستقیم له به جای له بود اینها یا موضع میگیرند یا خودشان را منطبق میکنند فرمود مشکل شما با من چیست ﴿یا ایها الناس﴾ گرچه بحثهای ابتدایی درباره مردم حجاز بود اما در این جمعبندی نهایی کتابی که داعیه جهانی بودن را دارد با مردم جهان سخن میگوید ﴿قل یا ایها الناس﴾ به مردم بگو اگر درباره من شک دارید که من دست از این بردارم _معاذالله_ خیال میکنید دستبافت کسی دست پخت کسی سیاست کسی من را وادار کرده این چنین نیست یا خود من احیاناً در اثر گرایشهای گروهی به امور دیگری دست از مکتب بردارم این چنین نیست من همین هستم که هستم اگر درباره مکتبم سخن میگویید مکتبم با برهان عقلی و دلیل نقلی تایید شده است ﴿قل یا ایها الناس ان کنتم فی شک من دینی﴾ آن اسلام، بحثهای تئوری را به همراه دارد که آیا اسلام حق است یا نه میشود یک بخش آنجا نظیر ﴿أفی الله شک فاطر السمٰوات والارض﴾ آن براهین مخصوص خودش را دارد اما اینکه فرمود ﴿ان کنتم فی شک من دینی﴾ یعنی مشکوک شما دو جهت دارد پس بحث در دو مقام است یکی فی ما یرجع الی الدین یکی فی ما یرجع الی القائد ﴿ان کنتم فی شک من دینی﴾ آنجا که سخن از شک در خدا و قیامت و اینهاست برهان عقلی اقامه میفرماید حرفهای انبیا قبل را تأیید میآورد دیگر سخن از استقامت خود نیست که من همین هستم من هم این دینم را دارم رها نمیکنم اما آنجایی که اینها فکر میکردند که احیاناً با یک دسیسهای با یک وعدهای با یک وعیدی با یک تطمیعی با یک تهدیدی میشود حضرت را قانع کرد قهراً طرف شک دو چیز است یکی اینکه آیا این دین حق است یا نه یکی اینکه آیا این رهبر دین دست از این برمیدارد یا نه؟ حالا دست برداریاش یا به جنگ و مبارزه و کشتن و قتل و غارت است یا به وعده و نوید و امثال ذلک است پس بحث در دو مقام است فرمود ﴿ان کنتم فی شک من دینی﴾ این تعبیر را هم تعبیرِ با شک ذکر کرد مثل اینکه حضرت شک دارد که اینها شک دارند فرمود اگر شک دارید که با جمله شرطیه ذکر کرد در حالیکه حضرت یقین دارد یا اینها مطمئناً خلاف میگویند یا شک دارند اما در اینگونه از موارد تعبیر به شک کردن چون در خیلی از موارد به صورت صریح فرمود شما یا قاطع بر خلافاید یا شک دارید ﴿بَلْ هم فی شک یلعبون﴾ ﴿بَلْ هم فی شک یلعبون﴾ این بدون تردید فرمود، فرمود شما شک دارید اما در اینگونه از موارد به صورت شرط ذکر میکنند یعنی این مطلبی که من آوردم بین الرشد است هم تدین من بین الرشد است هم حق بودن دین من بین الرشد است جا برای شک نیست مثل ﴿أفی الله شک﴾ خب ما هم همان حرف را میزنیم چیز دیگری که نمیگوییم که، جا برای شک نیست ولی اگر شک کردید. پس بنابراین یک وقت انسان در محاوره همان مطلب بین الرشد خود و بین الغی خصم را به صورت شرط ذکر میکند یعنی اینجا جای شک نیست ولی شما اگر شک دارید با اینکه یقین دارد اینها شک دارند، از اینکه یقین دارد اینها شک دارند در سوره مبارکه دخان آیه نُه فرمود ﴿لا اله الا هو یحیی و یمیت ربکم و رب آبائکم الاولین ٭ بل هم فی شک یلعبون﴾ ... بعد هم همین جمله ﴿بل هم فی شک یلعبون﴾ ناظر به بطلان کارشان است فرمود اینکه اینها الان دارند یک بازیچه بیش نیست و هیچ بازی هم بازیگران را سیر نمیکند چرا لعب را لعب گفتند برای اینکه آدم تشنه با لعاب دهان که سیر نمیشود لعاب دهان حداکثر این است که لب را تر بکند اینهایی که الان شما میبینید شرق یا غرب جانفشانی میکنند برای اینکه یک بازی را ببرند بعد از ده سال یا بیست سال که همه نیروها را از دست دادند میبینند که سیر نشدند عمر را دادند هنوز تشنهاند و با آن لعاب دهان سرگرم شدند این را میگویند لعب ﴿بل هم فی شک یلعبون﴾ حالا اینها برای بازیگرهاست آنها که در مسائل مکتبی و علمی شکاک درمیآیند اینها آن عطش درونی و علمی و فکری را با این لعاب میخواهند فرو بنشانند این کوثر نیست یا برهان است یا قرآن است یا راه دیگر است که حالا در این بخش محل بحث دو قسمت را ذکر فرمود. فرمود اگر برهان بخواهید این است قرآن بخواهید این است و شما با این لعاب دهانتان سرگرم هستید ﴿بل هم فی شک یلعبون﴾ اینها که اهل بازی نبودند که هر کسی که با لعاب سرگرم است این اهل لهو و لعب است و منظور از این لعاب این نیست که فقط آب دهان را بگرداند و با آن عطشش را فروبنشاند بعضیها با یک اوهامی بعضیها با یک خیالاتی بعضیها با یک شکوکی بعضیها با یک شبهاتی سرگرم هستند همه آنها مشمول آیه نُه سوره مبارکهٴ دخاناند ﴿بل هم فی شک یلعبون﴾ خب پس ذات مقدس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یقین دارد آنها شک دارند ولی از نظر محاروه تعبیر به شرط برای آن است که اینجا جای شک نیست که شما شک بکنید لذا در این بحث ﴿ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا﴾ مخصوصاً آنجا گذشت در اوائل سوره بقره، فرمود ﴿ان کنتم فی شک من دینی﴾ پس بحث در دو مقام است یکی به لحاظ رهبر است یکی به لحاظ مکتب اولاً من موضع خودم را روشن کنم که من چه کسی هستم چه هستم مطمئن باشید که دست بردار نیستم ﴿فلا اعبد الذین تعبدون من دون الله﴾ این را مطمئن باشید من مرزم جداست شما مرزتان جدا آنهایی را که شما میپرستید مخلوق شماست آن که من میپرستم خالق من و شماست من کجا و شما کجا ﴿فلا اعبد الذین تعبدون من دون الله﴾ پس موضع من این است، چرا؟ به دو برهان، برهان عقلی برهان نقلی یعنی البرهان، القرآن چرا من موضعم این است؟ ﴿ولکن اعبد الله الذی یتوفٰکم﴾ آن که نه تنها این روزیها را آفرید آن که نه تنها جمادات و نباتات و حیوانات را آفرید آن که نه تنها شما را آفرید بلکه مهمترین کار که مرگ است به دست اوست شما به گمانتان خیال میکنید این حوادث جزئی را با این بتها حل میکنید اما جلوی مرگ را چه کسی میتواند بگیرد؟ زمامدار مرگ کیست؟ مرگ هم یک هجرتی است میبرند که انسان را به میز محاکمه بکشانند حالا یا پاداش است یا کیفر این هم ارشاد به آن مسئلهٴ تهدیدی است که فرمود ﴿فانتظروا انی معکم من المنتظرین﴾ که البته آن هم دنیا را شامل میشد و هم آخرت را و هم ناظر به این است که مهمترین کار به دست خداست شما مرگ را که دیگر از بتها نمیخواهید که، شما این حوائج روزانه را از او میخواهید جلوی مرگ را بگیرد مرگ را رهبری بکند اینها را که خود شما هم قبول داریم که از بت ساخته نیست شفای مرض را میخواهید سعه رزق را میخواهید باران را میخواهید این چیزها را میخواهید اما آن مرگ را دیگری رهبری میکند این برهانِ ما، آنچه را که شما میپرستید مخلوق شماست که ﴿خلقکم و ما تعملون﴾ آنچه را که من میپرستم خالق است این است که به صاحبنظران هم میگویند این اندیشههایتان را مواظب باشید این اندیشهها هم مخلوق شماست «مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم» او ﴿لم یلد و لم یولد﴾ است این فکر شما یولد است این خدای شما نیست راه دل را طی کنید نه راه دلیل را راه دلیل همین است که اگر کسی خدای ناکرده راه دل را طی نکند یعنی ایمان نیاورد آن فطرتش را توجیه نکند فقط اهل درس و بحث باشد غالباً دستش میلرزد در مسائل آزمونی، اما اگر راه دلیل را طی نکرد راه دلیل را کمک گرفت و راه دل را طی کرد راحت است راه دل که مستقیماً به او سپرده است اندیشه و فکر و امثال ذلک که نیست خب ﴿ولکن اعبد الله الذی یتوفٰکم﴾ این برهان عقلی برهان نقلی هم این است که از طرف وحی به من گفتند راه تو این است ﴿و امرت ان اکون من المؤمنین﴾ چطور من امر شدم که جزء مؤمنین باشم؟ آن این است که ﴿و ان اقم وجهک للدین حنیفا و لا تکونن من المشرکین ٭ و لا تدع من دون الله ما لاینفعک و لا یضرک﴾ اینها تشریح آن امر است آنکه به من وحی شده و امر شده که آمیخته با نهی از منکر است عبارت از این است که من هویتم را اصلاً در شناسنامهام نوشته بشود بنده خدا وجهم وجههام هویتم به آن سمت و من هم اطاعت کردم گفتم ﴿وجهت وجهی للذی فطر السمٰوات والارض﴾ به من فرمودند ﴿اقم وجهک للدین حنیفا﴾ من هم گفتم ﴿وجهت وجهی للذی﴾ و درست گفتم و تا آخر هم حرفم همین است پس در مقام اول اگر بخواهید من دست بردارم کوتاه بیایم این نیست در تدیّن من بخواهید شک بکنید اینچنین نیست من مستقیم هستم در دین بخواهید شک کنید جا برای شک نیست برای اینکه برهان عقلی و برهان نقلی هر دو همین را تصویب میکنند ﴿و امرت ان اکون من المؤمنین﴾ آن هم در جمع مؤمنین باشم از زمرهٴ مؤمنان باشم چطوری از مؤمنین باشم؟ آن امر را که در جمله قبل فرمود به صورت امر ذکر میکند و آن که من امر شدم یعنی چه؟ یعنی به من فرمودند ﴿اقم وجهک للدین حنیفا﴾ حنیف یعنی مایل به وسط ببینید این اتوبانهایی که چند بانده هستند بخشی از باندها به آن پیادهرو گرایش دارد آنها که احیاناً کجراهه میروند مدام سعی میکنند که یا بیجا سبقت بگیرند یا بیجا راهبندان ایجاد کنند مدام سعی میکنند که به طرف آن جاده خاکی و پیادهرو و کجراهه بروند اینها جنیفاند جنیف یعنی کسی که گرایش به انحراف دارد ﴿غیر متجانف لاثم﴾ این است این را میگویند متجانف، جنیف یعنی مرتب سعی میکند که یک قدری فاصله بگیرد به طرف پیادهرو آن راننده محتاط و مواظب که تمام تلاشش این است که [در] این باند وسط برود به او میگویند حنیف یعنی تمام سعیاش این است که وسط راه برود مزاحم کسی هم نیست راه خودش را طی میکند در صراط مستقیم است حنیف یعنی متمایل به وسط جنیف یعنی متمایل به آن جاده خاکی و پیادهرو و کجراهه و سقوط خلاصه فرمود آن امری که به من کردند این است که ﴿و ان اقم وجهک للدین حنیفا﴾ و همین معنا را به صورت نهی هم ذکر کردند نه اینکه هم خدا و [هم] غیر خدا نه لا اله الا الله نه اینکه خدا هست خدا هست و چیز دیگر غیر از او نیست این لا اله الا الله به این دو صورت ارائه شده است یکی امرِ اقامه وجه یکی نهی از مشرکین بودن ﴿ولاتکونن من المشرکین﴾ این ضمن اینکه مطلب دوم را تبیین میکند آن مطلب اول هم تشریح میشود نفرمود من مأمور شدم که مؤمن باشم فرمود من مأمورم که با مؤمنین باشم منهیام با شما باشم ضمن اینکه برهان اقامه میکند و قرآن اقامه میکند برای اینکه دین حق است و من باید این دین را داشته باشم میفرماید من در جمع این مؤمنان هستم از اینها جدا نخواهم شد و اینها هم با من هستند فکری بکنید که با یک وسیلهای میتوانید ما را از هم جدا بکنید آنها را از من بگیرید یا من را از آنها بگیرید بالأخره من جزء مؤمنین هستم و مؤمنام که در این بخش دوم هم آن بخش اول اشراب شده است فرمود ﴿و ان اقم وجهک للدین حنیفا و لاتکونن من المشرکین﴾ که با نون تأکید ثقیله هم این نهی بیان شده این از نظر اعتقاد از نظر گفتار و رفتار و توسّلات هم مستحضر باشید که از غیر خدا چیزی نخواهید ﴿و لاتدع من دون الله مالاینفعک و لایضرک﴾ این هم تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است نه اینکه ﴿من دون الله﴾ دو قسم هستند بعضی نافعاند و بعضی ضارّ نه اگر چیزی من دون الله شد لاینفع و لا یضر است پس بنابراین .... را باید در میان بگذارد آن هم لا نافع الا الله، لاضار الا الله، این دعای نورانی جوشن کبیر را که گاهی انسان مطالعه میکند تأمّل میکند تلاوت میکند میبینید سراسر عالم را منحصراً در اختیار خدا قرار داده چیزی برای غیر خدا باقی نمانده ﴿ولاتدع من دون الله مالاینفعک و لایضرک﴾ نه اینکه این در قید احترازی باشد یا مثلاً مفهوم داشته باشد که من دون الله دو قسماند بعضی ینفع و یضر هستند بعضی لاینفع و لایضر هستند هیچ چیز نیست من دون الله ولو کعبه هم که باشد من دون الله که حساب بشود لاینفع ولایضر است شما آن خطبه نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج البلاغه را ملاحظه فرمودید که دارد ذات اقدس الاه بندگان خودش را به احجاری آزمود «بأحجار لاتضر ولاتنفع» خب از سنگ کعبه چه ساخته است حالا ولایت نماز اطاعت طواف اینها همه بندگی اوست این نافع است فرمود خداوند بشر را آزمود «باحجار لاتضر ولاتنفع» آنگاه دستور خدا که باشد که طواف کنید او قبله شماست استلام حجر کنید همه اینها اطاعت خداست و همه اینها عملش نافع است و ترکش ضرر است در تفسیر المنار این مفسّر بزرگوار چون واقعْ مشکلِ فکری دارد مسئله توسّل برای اینها حل نشد و حرف امامیه و شیعه را بررسی نکردند باز شروع کردند به میدانداری و تاخت و تاز توسل که اینها شرک است متأسفانه خرافات را دارند ترویج میکنند اخیراً در الاظهر مجلهای را به نام اینها اجازه چاپ دادند که اینها هر جا شما به مسجد میروید میبینید یک قبری آنجا هست این قبر بارگاه دارد پوششی دارد چراغی دارد عدهای زیارت میکنند توسل میکنند اینها همه شرک است ظلم عظیم است این غافل از اینکه آدم که وقتی به طرف خدا میرود و از ذات اقدس الاه مسئلت میکند چرا وضو میگیرد؟ برای اینکه طهارت نقشی دارد خب یعنی هم خدا مرثّر است هم طهارت یا طهارت زمینه قابلیت قابل را فراهم میکند؟ چرا رو به قبله میایستد چرا نماز میخواند اصلاً؟ هم خدا مؤثّر است هم نماز؟ هم خدا مؤثّر است هم روزه؟ خب این هم که شرک است پس این که ذات اقدس الاه در قرآن فرمود ﴿واستعینوا بالصبر والصلاة﴾ این یعنی چه؟ یعنی از نماز کمک بگیرید دیگر، خب او که معین است ﴿والله هو المعین﴾ ﴿والله المستعان﴾ پس چرا ﴿وَاستعینوا بالصبر والصلاة﴾ این نمیداند که تمام اینها برای تتمیم نصاب قابلیت قابل است همین. کار به دست دیگری است رو به قبله بودن مؤثّر است؟ هم خدا مؤثّر است هم رو به قبله بودن؟ که این هم که میشود شرک یا همه این امور را شما برمیگردانید به اینکه اینها متمّم نصاب قابلیت قابل است؟ وگرنه او «دائم الفیض علی البریه» است او که مرتب دارد فیض میدهد این شرایط که خودش فرمود ﴿واستعینوا بالصبر والصلاة﴾ که صبر مصادیقی دارد که یکی از مصادیق بارزش روزه گرفتن است انسان نمازگزار انسان روزهدار انسان صابر به لیاقت باریابی میرسد نه اینکه نماز و روزه در فاعلیت این امور خیریه سهیم باشند که خدا شریک داشته باشد و نمیداند که اگر اولیای الاهی به ما دستور زیارت اعتاب مقدسه را دادهاند زیارت مشاهد مشرفه را دستور دادند گفتند این جملات را بخوانید بعد بگویید شما شفیع مایید در شفای مرض در حل مشکلات در قضای حاجات همه اینها برمیگردد به تتمیم قابلیت قابل نه تتمیم فاعلیت فاعل که خدا و امام نه خدا و خدا و خدا و خدا لاشریک له اما امامت امام نماز نمازگزار روزه روزهدار زمینه قبول قابل را فراهم میکند شما در این زیارتهای نورانی وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) که مشرف میشوید میخوانید این دعای بعد از زیارت را هم لابد میخوانید خب آن دعای بعد از زیارت صدر و ساقهاش توحید است دیگر، «استغفرالله الذی کذا و کذا و کذا» خدایی که «لا یفعل الخیر الا هو، لا یغفر الذنب الا هو، لایأتی الا هو، لا یشفی الا هو، لایشفع الا هو»، همه اینها در آن دعای بعد از زیارت است دیگر، اگر در زیارت جامعه هست که «وَ بکم یمسک» یعنی نه شما مبدأ فاعلی هستید که خدا به کمک شما سماوات و ارض را نگه میدارد خیر سماوات و ارض در سایه ولایت شما استحقاق این را پیدا میکند که مشمول فیض ممسک السماوات والارض بشود همه اینها برای ترمیم نقص قابل است نه تکمیل فاعل بله او فاعل لاشریک له و هر جا سخن از این است که اولیای الاهی مؤثّرند در کنارش آن دعاها هم هست وگرنه شما الان این دعا را شاید نخوانید ولی الان مطالعه بکنید زیارت وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) که جملاتی دارد یک دعایی هم دارد بعد از زیارت آن دعا صدر و ساقهاش توحید است یا اگر زیارت جامعه را انسان میخواند که «بکم فتح الله، و بکم یختم» ، بکم کذا بکم کذا «یا ولی الله ان بینی و بین الله عزوجل» ذنوبی است که «لایأتی علیها الا رضاکم» در همان بخش پایانی دعای زیارت امام رضا (سلام الله علیه) دارد که خدایی که «لایغفر الذنب الا هو، یا من لایخلق الخلق الا هو، لا یرزق الا هو، لا یشفی الا هو»، همه اینها لا اله الا الله است این بزرگوار اگر عنایت میکرد که امامیه چه میگویند شیعه چه میگویند یا آن علمای بزرگ مصر چه میگویند این همه حمله نمیکرد که مثلاً این شرک است و این قبور بت پرستی است و مانند آن
سؤال: ... جواب: بله صوم هم «جنة من النار» این متمّمِ قابلیت است این هم تأیید میکند دیگر، «الصوم جنة من النار» «حب علی حسنة» «جنة من النار» این قبول قابل را تتمیم میکند یعنی این شخص اگر بخواهد لیاقت پیدا بکند که فیض ذات اقدس الاه را دریافت کند گناهانش بخشوده بشود وارد بهشت بشود باید طاهر بشود یا نه گفتند وضو بگیر رو به قبله بایست نماز بخوان ولایتمدار باش خب نماز چه اثر دارد نماز فاعلیت فاعل را تتمیم میکند یا قابلیت قابل را طهارت، رو به قبله بودن، صبر روزه اینها چه اثر دارد؟ فاعلیت فاعل را تتمیم میکند؟ اوست که هر کافری اگر یک بار لا اله الا الله بگوید همه اعمالش را یکجا میبخشد دیگر نیازی به این و آن ندارد که «الاسلام یجبِّ ما قبله» خب کم نبودند که کافران و مشرکانی که عمری در برابر صنم و وثن خضوع کردند سجده کردند بعد توبه کردند و موحّد شدند لا اله الا الله گفتند و شهادت به رسالت دادند و دستور پیغمبر را در مسائل اعتقادی (علیه و علی آله السلام) قبول کردند موفق نشدند به انجام اعمال هنوز وقت نماز نرسیده که فجأةً مردند خب اینها مستقیماً اهل بهشتاند ﴿الاسلام یجب ما قبله﴾ پس او نیازی به متمم ندارد تمام این کارها هر حرفی که شما درباره نماز گفتید درباره ولایت میگویید هر حرفی که درباره روزه گفتید درباره زیارت میگویید اگر نماز و روزه فقط برای آن است که نصاب قبول قابل را تتمیم بکند نه فاعلیت فاعل را به اصطلاح فاعل ما به است نه فاعل ما منه توسل به ائمه (علیهم السلام) هم همینطور است زیارت هم همینطور است
سؤال: ... جواب: نه دیگر دو مسئله بود
سؤال: ... جواب: دو مقام بود بخش اولش درباره استقامت رهبر است بخش دومش درباره دین است ﴿ولکن اعبد الله الذی﴾ برهان شروع میشود خدا متوفی است یعنی «بیده الحیات والممات» هر کسی که «بیده الحیات والممات» است باید او را پرستید و لاغیر پس خدا را باید پرستید خدا آن است که «بیده الحیات والممات» باشد معبود ما «بیده الحیات والممات» است پس او را باید بپرستید این برای مکتب این برهان عقلی دلیل نقلیاش هم این است یعنی تطابق برهان و قرآن به اصطلاح وحی هم این است که ﴿و امرت ان اکون من المؤمنین﴾ آن امری که از ناحیه وحی شده است که مطابق با برهان عقلی است چیست؟ این است ﴿و ان اقم وجهک للدین حنیفا ولا تکونن من المشرکین﴾ پس اگر درباره مقام اول بحث بکنید که من دست بردارم نه خیر من دست بردار نیستم راه من این است اگر درباره مکتب حرف دارید مکتب یک چیزی است که عقل و نقل آن را تثبیت میکنند فرمود ﴿و ان اقم وجهک للدین حنیفا ولاتکونن من المشرکین﴾ این درباره اعتقاد، دعا و دعوت شما هم به غیر خدا نباشد بله من دون الله کسی دعوت نمیکند همه به الله دعوت میکنند اما ابزار کار را که انسان متمم فاعل نمیداند که متمم قابلیت قابل میداند خب این همه داروهایی که بیماران میخورند برای چیست برای اینکه ﴿وَ اذا مرضت فهو یشفین﴾ او را _معاذالله_ تقویت کنند؟ یعنی او نمیتواند بدون دارو شفا بدهد او که بدون دارو مرده را زنده میکند که، بنده او، گاهی مرده زنده کردن میشود عبادت وجود مبارک مسیح (سلام الله علیه) اطاعت کرد امر خدا را، امر خدا بود اطاعت کرد و ثواب برد اگر ذات اقدس الاه به وجود مبارک مسیح (سلام الله علیه) میفرماید نماز بخوان روزه بگیر فلان واجب را انجام بده این اطاعت میکند ثواب میبرد اینجا هم امر میکند که مظهر من باش در احیا ﴿وَ اذ تخلق من الطین کهیئة الطیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی﴾ این گفت سمعاً و طاعه خب گاهی انسان میشود حیات بخش و با این حیات بخشی ثواب میبرد چون مأمور است دیگر اگر این امر را بردارند خب این هم نمیتواند این کار را بکند آن دمی که ذات اقدس الاه داشت ﴿وَ نفخت فیه من روحی﴾ و مشابه آن دم را با لطیفترین وصف درباره مریم (سلام الله علیها) ادعا کرد که ﴿ونفخنا فیه﴾ همان دم به وجود مبارک مسیح واگذار نشد در این آینه ظهور کرد این هم دمید ﴿فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی﴾ خب این میشود مظهر محیی و عامل حیات بخش که اطاعت است و ثواب میبرد مثل نماز خواندناش است خب تمام این توسلاتی که ما شب و روز داریم به این داروها و امثال داروها اینها وسیله است دیگر او _معاذالله_ نمیتواند بدون دارو شفا بدهد او که همه چیز را بخواهد اثر را میگیرد بخواهد به غیر اثر، اثر میدهد تمام اینها برای تتمیم نصاب قبول است نه نصاب فاعل او تام الفاعلیه است هر کاری که شما درباره این داروهای روزانه میگویید در زیارت هم بگویید این زیارت و این توسل برای این است که این شخص لیاقت برتری پیدا کند بتواند فیض بگیرد وگرنه او که نیازی به چیزی ندارد که ببینید حرف شیعه کجاست حرف صاحب المنار کجاست شیعه میگوید برای اینکه نصاب خودت را ترمیم بکنی نماز بخوان روزه بگیر توسل کن زیارت و دعا داشته باش این اشکال میکند خدا که احتیاج به این حرفها ندارد این که نمیگوید _معاذالله_ من دارم این کار را میکنم که تأیید خدا بشود که، خدا نه شریک دارد نه مُظاهِر دارد نه معاون دارد هیچ چیز ندارد که در سوره مبارکه فاطر هم آن آیهاش خوانده شد او «وحده وحده وحده» این «وحده وحده وحده» که در حجاز طنین انداز شد دیگر تکرار نیست که «وحده لا اله الا الله» وحده ذاتاً وحده وصفاً وحده فعلاً یکی ناظر به توحید ذاتی است یکی ناظر به توحید صفاتی است یکی ناظر به توحید افعالی است آن وقت چیزی برای غیر خدا نمیماند آن وقت همان میشود بنده خب این بندهها فرق میکنند به این بنده میگویند اگر بخواهی لیاقت پیدا کنی فیض بگیری وضو بگیر رو به قبله بایست نماز بخوان ولایتمدار باش خب آن سه اصل را چطوری قبول کردید شما آن سه اصل را که اشکال ندارید که این هم همین است دیگر این «بنی الاسلام علی خمس» آن چهارتا که اشکال ندارد این پنجمی هم اشکال ندارد دیگر، مگر ما به حج متوسل نمیشویم به نماز متوسل نمیشویم اینها وسیله است دیگر در غالب این ادعیه وسیلههامان ذکر شده است خب ولایت آنها که بالاتر از این امور است برای تتمیم نصاب قبول است بالأخره
سؤال: ... جواب: نه اشکالات صاحب المنار برهان عقلی است غالب حرفهایش این است نه اینکه میگوید این سند ندارد تا ما بگوییم این از طریق شما هم نقل شده وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با آب زمزم تبرک میکرد در خیلی از موارد به امور دیگر تبرک میکرد این در آنها هم هست استهدا میکرد تبرک میکرد میگفت این برکت است خب مگر ما بیش از این داریم اگر مشکل سند است خب باید بحث نقلی کرد سندی کرد مشابه این را از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)هم ما نقل کردیم هم آنها نقل کردند اما غالب حرف صاحب المنار برهان عقلی است دارد این آیه ﴿ولاتکونن من المشرکین﴾ استشهاد میکند که توسل شرک است در مسجد کنار مسجد قبر باشد و گنبد و بارگاه باشد و چراغ باشد این شرک است
سؤال: ... جواب: نه برای اینکه زائر آب خنک بخورد برای اینکه زائر متبرک بشود این آب زمزم نصاب قبول زائر را تکمیل میکند خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) استهدا میکرد طلب هدیه میکرد منتظر بود بعد از مهاجرت کسی از مکه به مدینه خدمتشان میرفتند آب زمزم را هدیه ببرند نه برای اینکه آب خنک است خب میدانید یک مقدار آبی را انسان در یک ظرفی بریزد هشتاد فرسخ ببرد چند روز هم میماند دیگر یک آب نو و تازه نیست که، آن سفرهای آن روز، خب بالأخره هشتاد فرسخ راه بروید حداقل یک ده روزی طول میکشد آن کاروان را ببرند این تبرک میکرد میچشید به چشمانش میمالید این هم تبرک کردن و توسل کردن است دیگر این مشکلش سند نیست مشکلش این است که آیه که دارد ﴿ولاتکونن من المشرکین﴾ این آیه میگوید کنار مسجد یک قبری داشته باشد قبور ائمه (علیهم السلام) را میگوید بارگاه داشته باشد و زیارت بکنند این شرک است لذا در جریان ائمه بقیع آن روز هشتم شوال اینجا بحث شد که اینها نه تنها قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) را تخریب کردند وهابیه، بلکه قبور صحابه و تابعین، در قبرستان بقیع خیلی از این قبور بود همه را تخریب کردند اختصاصی به جریان قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) ندارد ﴿ولاتدع من دون الله ما لاینفعک و لایضرک فان فعلت فانک اذا من الظالمین﴾.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است