- 489
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 151 تا 154سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 151 تا 154سوره اعراف"
رحم دو قسم است یک رحم عاطفی و یک رحم عقلی
رحمتی که ذات اقدس الهی نسبت به انسانها دارد از سنخ رحمت عقلی است نه عاطفی
رحمت الهی همتا ندارد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قال رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ ٭ إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ ٭ وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ ٭ وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ﴾
﴿َارْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ بودن ذات اقدس الهی روی این جهت است که رحم دو قسم است یک رحم عاطفی و یک رحم عقلی رحم عاطفی ممکن است که برای بعضی از جهات سودمند باشد لکن برای تمام جهات کافی نباشد رحم عاطفی مادر به کودک از این قبیل است رحم عاطفی پدر به فرزند از این قبیل است که به بعضی از جهاتش پاسخ مثبت میدهد اما نسبت به همه جهاتش شاید نافع نباشد ولی رحم عقلی آن است که نسبت به همه شئون و جهات لازم پاسخ مثبت بدهد رحمتی که ذات اقدس الهی نسبت به انسانها دارد از سنخ رحمت عقلی است نه عاطفی بنابراین کاملتر از رحمت دیگران است از این جهت میشود ارحم این یک جهت دوم آن است که بر فرض رحمت علقی در دیگران پدید بیاید مقدار رحمت به مقدار معرفت وابسته است اگر آن راحم تمام شئون و نیازهای مرحوم را بداند رحمت عقلیاش کاملتر خواهد بود چون علم ذات اقدس الهی به تمام نیازهای مرحوم و مورد رحمت کاملتر از علم دیگران است لذا رحمت الهی نسبت به دیگران کاملتر خواهد بود این دو جهت سوم اینکه بر فرض اگر غیر خدا در تشخیص و معرفت نیازها و شئونهای مورد رحمت بر فرض محال یکسان باشد از جهت قدرت یکسان نیستند گاهی ممکن است در تشخیص دو مبدأ رحمت همتای هم باشند ولی یکی قادر است دیگری یا عاجز است یا کمال قدرت را ندارد آنکه دارای کمال قدرت است توان آن را دارد که همه مورد نیازهای مورد رحمت را برآورده کند و چون ذات اقدس الهی ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است و همتایی برای قدرت او نیست همانطوری که در مسئله علم ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ در مسئله قدرت هم اینچنین است لذا رحمت الهی همتا ندارد از این جهت خدای سبحان ارحم الراحمین است این سه جهت و سه امتیاز چهارم این است که بر فرض که غیر خدا همتای خدای سبحان باشد در قدرت و در توان برآوردن نیازها آن سخا و جود را ممکن است به اندازه سخا و جود الهی نداشته باشد اگر یک مبدأ رحمتی جود و سخای او محدود باشد با مبدأ رحمتی که جود و سخای او نامحدود است همتا نخواهد بود و ذات اقدس الهی در جریان جود و سخا هم ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ این چهار ویژگی و چهار خصوصیت که در ذات اقدس الهی هست در دیگران نیست لذا خداوند ارحم الرحمین است بالقول المطلق ما اگر نسبت به بستگانمان رحیم و مهربانیم نسبت به ذوی حقوقمان و فرزندانمان مهربانیم به اندازه مهری که خودمان نسبت به خودمان داریم به اندازه رحمی که خودمان نسبت به خودمان داریم هرگز نخواهد بود و اگر دیگران را میخواهیم برای خودمان میخواهیم در حقیقت این طبع انسان است ولی رحم ما نسبت به خود ما از این چهار جهتی که یاد شد گرفتار نقص است یعنی رحم ما نسبت به خود ما رحم عاطفی است نه عقلی بر فرض عقلی باشد معرفت ما نسبت به نیازهای ما محدود است پس رحم ما رحم کامل نیست این دو جهت برفرض معرفت ما تام باشد قدرت ما محدود است این سه جهت بر فرض قدرت ما کامل باشد آن سخا و جود و گذشتی که باید داشته باشیم نداریم و در حقیقت رحمت به این است که از بدن بکاهیم سخاوتمندانه به جان تقدیم کنیم این بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهجالبلاغه این است که اگر جواد و بخشندهاید از تن بگیرید به روحتان بدهید قریب به این مضمون است که «فجودوا بها علی أنفسکم» یک انسانی که روزی میگیرد بالأخره سخاوتمندانه از بدن میکاهد به روح تقدیم میکند حالا لازم نیست انسان روزه بگیرد بالأخره این غذاها غذا هم باید بخورد خوابیدن هم لازم است غذا هم لازم است ولی گفتند زیاد نخورید حالا لازم نیست ما آن دستوراتی که بزرگان دادند عمل بکنیم همین مقدار دستور عادی را عمل بکنیم باز هم برای ما مغتنم است به ما گفتند یک مختصر مانده به اینکه سیر بشوید از کنار سفره بلند شوید و غالبا انسان تا سیر نشد بلند نمیشود خب این مرتب دارد بخل میکند یعنی از روح میگیرد به تن میدهد آدم حداقل این کار را نکند این را هم میبینید غالب ماها انجام نمیدهیم حالا آن برای یکی از سؤالها این بود که چطور وجود مبارک موسای کلیم چهل شبانه روز چیزی نخورد اولاً مسئله کرامت و خارق عادت را با امور عادی نباید حساب کرد خب معجزه و کرامت همینطور است دیگر اگر کسی بتواند عصا را به اذن خدا به صورت یک مار دوان دربیاورد ید سمرا بشود بیضاء و مانند آن خب چهل روز چیز نخوردن هم مهم نیست ولی برای رفع استبعاد که مقداری آن استبعاد فرو کش بکند آن دور دانستن این معارف فروکش بکند این کتاب شریف الاشارات و التنبیهات مرحوم بوعلی کتاب خوبی است مخصوصا نمط هشت به بعد نمط هشت و نمط نه و نمط ده آن معارف فراوانی دارد آن نمط نهش به مقامات عارفین وابسته است عنوان آن نمط نهم مقامات العارفین است و اصل این کتاب مورد تضارب آراء چهار حکیم است متنش مال مرحوم بوعلی است بعد امام فخر رازی همه این مطالب را تقریبا نقد کرده جرح کرده که برخیها گفتند این شرح فخر رازی بر اشارات نیست این جرح فخر رازی است بعد از فخر رازی مرحوم محقق طوسی آمده فرمایش مرحوم بوعلی را خوب تشریح کرده و همه اشکالات فخررازی را شرح کرده بعد جناب قطب آمده بین ماتن و شارحین داوری کرده کتابی نوشته به نام محاکمات این کتاب یعنی الاشارات و التنبیهات که متنش برای مرحوم بوعلی است جرحش برای فخر رازی است شرحش برای محقق طوسی است داوری و محاکمه برای صاحب محاکمات است بین این چهار حکیم دور میزند از کتابهای عمیق حوزوی سابق بود امام فخر رازی که همه این مطالب را مورد نقد قرار میدهد وقتی به آن مقامات العارفین که نمط نهم است میرسد میگوید حرفهای عرفا را قبل از بوعلی و بعد از بوعلی کسی به این ظرافت و پاکی و پاکیزگی تقریر نکرده که عارفان چه میکنند بالأخره عرفان چیست البته این را فخر رازی تا عصر خودش را خبر داده دیگر نه بعد از آن یک عرفان مدللی است مرحوم بوعلی کتابهای فراوانی نوشته و بحث نبوت و جامعه متدین و متمدن و نیاز جامعه به نبی را همان روالی که از دیگران رسیده فارابی بازگو کرده ایشان آن حرفها را در کتاب شفایشان نجاتشان آنها را ذکر میکند ولی مسئله نبوت را در اشارات در اثنای بحث زهد و عبادت و عرفان ذکر میکند خیلی فرق است بین نبوتی که بوعلی در شفا ذکر میکند ونبوتی که در اشارات ذکر میکند در اشارات بعد از اینکه مقامات عارفین را دارد تشریح میکند فرق زهد و عرفان چیست فرق عبادت و عرفان چیست عارف به چه کسی میگویند زاهد به چه کسی میگویند عابد به چه کسی میگویند در آنجا مسئله نبوت و نیاز جامعه به وحی و رهبری را ذکر میکند منظور مرحوم بوعلی آن است که جامعه یا عارفانه زندگی کند یک یا لااقل در جامعه عرفا بتوانند به سر ببرند یک آزادی داشته باشند دو لذا مسئله نبوت را در کتاب مقامات عارفین ذکر میکند تا خیال نشود که ما پیغمبران را فقط برای قانون میخواهیم میخواهد بفرماید به اینکه شما بالأخره مادامی که انساناید چه با جامعه باشی چه بدون جامعه باشی پیغمبر میخواهی چه یک نفر باشی چه چند نفر باشی پیغمبر میخواهی بالأخره با تنت باید تماس داشته باشد با جانت تماس داشته باشی با بیرون خودت باید تماس داشته باشید یک کسی باید باشد شما را راهنمایی بکند چه بد است چه خوب است یا نه چه حلال است چه حرام است یا نه؟ حالا فرض بفرمایید تازه ذات اقدس الهی یک نفر را خلق کرده روی زمین این یک نفر حتما یا پیغمبر است یا پیغمبر دارد لذا آدم (سلام الله علیه) پیغمبر بود ممکن نیست یک نفر را خدا خلق بکند و حجت نداشته باشد «الحجة قبل الخلق» که مرحوم کلینی نقل کرده خب بالأخره انسان باید این ابزار بدنیاش را به کار ببرد یا نه شئون علمیاش را راه اندازی بکند یا نه شئون عملیاش را راه اندازی بکند یا نه با بیرون خود در ارتباط باشد یا نه این راهنما میخواهد تنها قانون نیست این را برای رفع نیازهای عادی ذکر میکند وگرنه اصل نبوت را در شما کتاب الحجة مرحوم کلینی را نگاه میکنید بیان نورانی از امام رضا (سلام الله علیه) ظاهراً هست که آنجا کتاب الاضطرار الی الحجة برهانی که ائمه (علیهم السلام) ذکر میکنند همین برهان مدنیت و تمدن و اینها نیست این یک گوشهای از نیاز جامعه است به پیغمبر است انسان چه اول انسان باشد یک چه آخرین انسان باشد دو چه بخواهد در غارها زندگی کند سه چه بخواهد در جامعه به سر ببرد چهار همهشان پیغمبر میخواهند هیچ ممکن نیست بشر بدون پیغمبر زندگی کند حالا آن آخرین انسان چطور او هم وحی میخواهد اولین انسان چطور؟ او هم وحی میخواهد این است که مرحوم بوعلی در مقامات العارفین نمط نهم اشارات مسئله ضرورت وحی و نبوت را بعد از بازگو کردن زهد و عبادت و عرفان در وسط کتاب مقامات العارفین ذکر میکند این است که بالاخره یا جامعه باید عارفانه زندگی کند یا لااقل جایی برای عرفا باشد همهاش که سخن از جهنم نیست در نوبتهای قبل هم به عرضتان رسید اصلاً تربیت قرآن درباره انسانها این است که اول انسان را مؤدب بکند بعد ببیند نمیشود به جهنم میترساند این سورهٴ مبارکهٴ «علق» که از عتایق سور است و در اول بعثت هم نازل شده است آن اوائل آیات سوره «علق» اول ما را به حیا دعوت میکند بعد آخرهایش از جهنم نام میبرد اول میفرماید: ﴿ أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ انسان نمیداند که خدا میبیند بالأخره با اعضا و جوارح میخواهد گناه کند در کنار سفره خدا نشسته با شئون علمی بخواهد گناه کند دسیسه کند نقشهای بکشد در کنار سفره علمی خدا نشسته بخواهد با توان و قدرتهای خود گناه کند در کنار سفره قدرت الهی نشسته است این حیا یک چیز خوبی است آن آخرها سخن از ﴿سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ﴾ است ولی اول سخن از جهنم نیست اول انسان انسان است نشد اگر ﴿کَالأَنْعَامِ﴾ شد سخن از جهنم است وگرنه انسان را با ادب تربیت میکنند نه با جهنم این اصلش است و آن روایات نورانی که مرحوم کلینی در کتاب الحجة در باب اضطرار الی الحجة و الائمه ذکر کردند این است بعد مرحوم بوعلی با الهام از این دو مبدأ علمی نیاز به نبوت را در مسله زهد و عبادت و عرفان ذکر میکند ما برای این که زهد داشته باشیم پیغمبر میخواهیم برای اینکه عبادت داشته باشیم پیغمبر میخواهیم برای اینکه عرفان داشته باشیم پیغمبر میخواهیم یک بیان لطیفی مرحوم خواجه در شرح اشارات در بخشهایی که به بوعلی عرض میکند این است که میگوید اگر نبوت و اینها برای تنظیم کارهای عادی دنیا باشد که اطراف معموره ساکنین اطراف معموره اینها هم دارند آن روزها خیلی از بخشهای کره زمین کشف نشده بود و در خیلی از قسمتها هم وحی و نبوت و اینها آنجاها نرفته بود ولی اینها میدانستند بالأخره یک عده مردمی در دورترین نقطههای زمین زندگی میکنند که دین ندارند ولی زندگی عادیشان هست یعنی یک نظمی دارند یک رفت و آمدی دارند یک معادلاتی دارند همان عقل مختصری که دارند برای تنظیم زندگی دنیایی اینها کافی است حرف خواجه نسبت به بوعلی این است که نبوت را ما برای چیزهای برتر و والاتر میخواهیم اگر برای تنظیم کارهای دنیای باشد که خب ساکنین اطراف معموره معموره یعنی الارض المعموره یعنی آن کسانی که در حاشیه این بخشهای آباد زمین زندگی میکنند که فرهنگ به آنجاها نرفته آنها هم برای خودشان یک زندگی دارند یک قانونی دارند یک نظمی دارند غرض آن است که دین این معارف را آن هدف والا قرار میدهد و برای آن انسانها را به آن سمت فرا میخواند حالا انسان اگر بخواهد به خودش رحم بکند رحمش عاطفی است نه عقلی ما حتی نسبت به خودمان اگر بخواهیم رحم بکنیم در تمام ین امور چهارگانه عاجزیم رحم ما حتی نسبت به خود ما عاطفی است نه عقلی بعد هم معرفتمان ضعیف است بعد هم قدرتمان ضعیف است بعد هم نسبت به سخا آن جود را که نداریم که غالب ما بخیلیم به دلیل اینکه از روح میگیریم به بدن میدهیم روح را وادار میکنیم که خوب بیندیش که ما چطور بخوریم چطور بسازیم چطور ببافیم چطور بخوابیم این روح بیچاره مثل یک حکیمی است که با فشار او را پیک بهداشت بکنند و رفتگر شهرداری این روح الهی که در ماست الآن برای ما یک پیک بهداشت است باید تمام تلاش و کوشش بکند این زبالههای بدن ما را حل بکند خب یک آدم پرخور شب که بخواهد بخوابد تمام قدرتها را روح باید صرف بکند که این بدن را تأمین بکند این بدن نپوسد لذا نه خواب خوبی آدم میبیند و نه خوش استعداد میشود که حرفها را خوب بفهمد مگر فهمیدن یک کار آسانی است یک آدم پرخور خوش فهم میشود مگر این بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است که «لا تجتمع الفطنة وَالبطنة» فرمود فطانت و زیرکی و هوشمندی و خردورزی با شکم پروری که جمع نمیشود که آدم اهل بطنه باشد بطین باشد پرخور باشد خوش استعداد هم باشد این شدنی نیست بالأخره روح یک فراغتی میخواهد دیگر فرمود: «لا تجتمع الفطنة وَالبطنة» و «لن تجتمع العزیمة وَالولیمة» یک انسان سورچر دائماً مواظب است چه کسی از مکه میآید آنجا سورچری بکند این که نمیتواند اهل مطالعه باشد که اهل عزم و جزم و اراده و اینها نیست یک آدم سورچر بعد هم مرده خور درمیآید میشود عمله موتی این دیگر ملا نخواهد شد فرمود عزیمت با ولیمه خوری جمع نمیشود «لن تجتمع العزیمة وَالولیمة» «لا تجتمع الفطنة وَالبطنة» خب پس بنابراین ما در این جهت چهارم هم مشکل داریم در جهت اول مشکل داریم یعنی رحمت عقلی و عاطفیمان فرق میکند در جهت دوم مشکل داریم معرفتمان ضعیف است سوم تواناییمان ضعیف است چهارم جود و سخا نداریم همهاش از جان میگیریم به بدن میدهیم یک وقتی هم نشد این خیلی حرف لطیفی است در نهجالبلاغه فرمود: «جودوا بها علی انفسکم» یک قدری از تن بگیرید به جان بدهید خب بنابراین آن جود هم در ما نیست پس ما در این عناصر چهارگانه محوری راجلیم پس ما نسبت به خود ما در عین حال که رحیمیم ذات اقدس الهی نسبت به ما از ما ارحم است پس او ﴿أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ است بالقول المطلق هیچ ممکن نیست کسی به کسی رحمش بیش از رحم خدا باشد لذا موسای کلیم عرض کرد که پروردگارا ﴿رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ﴾ نه تنها «و ارحمنا» ما را محفوف به رحمت بکن این که در بعضی از دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان میگوییم «و اسکنی فی بحبوحات جناتک» النعیم همین است در آن وسط که دیگر از هر طرف رحمت انسان را احاطه می کند آن بحبوحه یعنی وسط ما را وجود مبارک موسای کلیم عرض میکند که داخل در رحمت بکن نه تنها وارحمنا ما غرق رحمت تو باشیم که دیگر از هیچ ناحیهای غضب به ما نرسد وسط میوه مادامی که از خودش آفت نبیند آفت اگر از بیرون باشد دیرتر به وسط میوه آسیب میرسد اگر یک آفتی از بیرون بخواهد برسد مگر اینکه خودش مشکل داشته باشد از بیرون در آنجایی که تا به کسانی که ساکن در بحبوحه جنات نعیماند آفت برسد خیلی طول میکشد.
پرسش: ...
پاسخ: آنها دیگر به عمل صالح وابسته است امیدواریم خدا به هم مرحمت کند ﴿وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾.
مطلب دیگر این است که درباره موسی و هارون (سلام الله علیهما) اینطوری شده که موسی آن نصاب لازم در کمالات فصاحت بلاغت و مانند آن را داشت ولی ممکن است کسی افصح باشد در جمع خصوصیاتی که این رهبر دارد کاملتر از خصوصیاتی است که دیگری دارد یعنی موسای کلیم در جمع به مراتب کاملتر از هارون بود به دلیل اینکه از انبیای اولواالعزم شد لکن ممکن است در بخشی از اوصاف وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) یک خصوصیتی داشته باشد که فرمود او «افصح» از من است لکن بعد از اینکه شرح صدر خواست و اینکه ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی ٭ یَفْقَهُوا قَوْلِی﴾ را مسئلت کرد و ذات اقدس الهی فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ دیگر هیچ مشکلی در نصاب این کمالهای لازم و معتبر در نبوت رسالت امامت و رهبری وجود نداشت لکن آن کمالاتی که برای موسای کلیم بود البته برای هارون نبود خب و سخنگوی این جمع هم در حقیقت خود موسای کلیم بود در مقامات مهم در برخورد با فرعون او حرف میزند در برخورد با سحره او حرف میزد در برخورد با قارون او حرف میزد در برخورد با سامری او حرف میزد فقط موسی برای آن افصحیت و نرم خویی و لطیف خویی و زیبا خوییاش در زمان غیبت موسای کلیم میتوانست مشکل را حل کند اما اینکه چرا موسای کلیم در مقام نیایش و دعا به خدای سبحان عرض کرد که چون هارون افصح است او را وزیر من قرار بدهید چون میگویند شایسته است که انسان آن حاجت خود را هم در مراسم دعا بازگو کند تنها نگوید خدایا حاجت من را برآورده کن اگر حاجت خودش را هم ذکر بکند خود را در برابر این کارهای جزئی هم عاجز میبیند لذا شایسته است انسان در دعا آن حاجتهای خاص خودش را هم ذکر بکند تا معلوم بشود در کارهای جزئی به این امور نیازمند است اگر اصل حاجت هم ذکر نکند مگر خدا نمیداند چرا ما از خدا سؤال بکنیم مگر او خودش نمیداند خب همین اصل دعا کردن خودش عبادت است انسان را به خدا نزدیک میکند ذکر حاجت انسان را پیاده میکند ذکر خصوصیت حاجت یک وقت است میگوید من محتاجم این یک مرحله پیاده میشود وقتی حاجتش را ذکر میکند نه تنها پیاده میشود پا برهنه هم میشود برای اینکه این چیزی که خیلیها دارند و او ندارد خب یک انسانی که در امور جزئی این همه نیازمند است دیگر هرگز ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ نمیگوید لذا به ما گفتند که دعا کنید حاجب را ذکر کنید حاجت را هم تعیین کند بگویید من این را میخواهم این را میخواهم این برای آن است که داعی به الله نزدیکتر بشود نه اینکه ذات اقدس الهی _معاذالله_ نمیداند بنابر این سر اینکه وجود مبارک موسی درباره هارون (سلام الله علیهما) گفت که ﴿هَارُونَ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾ برای آن است که مشکلات خودش و نقص خودش و عجز خودش را در پیشگاه ذات اقدس الهی بررسی کند.
مطلب بعدی این است که حالا اگر این دعا را وجود مبارک موسای کلیم نمیکرد حالا ممکن بود وضع به همین صورت در بیاید منتها حالا موسی یک کمالی را از دست داد که با دعا میتوانست متقرب بشود و نشد یا ممکن است وضع به صورت دیگر در بیاید آن را خدا میداند که حالا اگر موسای کلیم در خواست نمیکرد باز هم هارون (سلام الله علیه) وزیر موسی میشد یا اینطور.
مطلب بعدی آن است که ربوبیت تنها برای دنیا نیست ذات اقدس الهی رب انسان است چه قبل از دنیا چه در دنیا چه بعد از دنیا این یک، چه این رب موجودات دیگر است در نشئات و عوالم دیگر دو، بالأخره موجودات در قیامت که حالا محصول ظهور کارهای دنیاست آنجا تحت تدبیر هستند یا نه یا آنجا مستقلاند _معاذالله_ آنجا مستقل نیستند که جهنم و اهلش بهشت و اهلش اینکه اعمال به آن صورت تبدیل میشود یا به آن صورت ظاهر میکند یک مظهری میخواهد یا نه عمل خود به خود به آن صورت ظهور میکند بر اساس تجسم اعمال که اعمال به آن صورت درمیآید خود به خود در میآید یا مظهر میخواهد مظهر میخواهد انسان که در قیامت به صوری حالا یا خوب یا بد درمیآید ظهور میکند آیا مظهر میخواهد یا نمیخواهد یا خود به خود درمیآید ولو _معاذالله_ خدا اظهار نکند اینچنین که نیست پس با اظهار الهی به آن صورت ظهور میکند اظهار الهی همان ربوبیت اوست بنابراین در قیامت هر کسی هم مظهر نامی از اسمای الهی است و همان نام را در قیامت میبیند اگر کسی مظهر مذل بود خدا را به عنوان مذل میبیند به عنوان قهار میبیند همینهایی که ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ همینها میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ حالا یا این حمل میشود بر تعدد موقف که فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ أَعْمَی﴾ بعد میگویند: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾ در یک موقف دیگری چشم اینها باز میشود و میبینند یا نه در تعدد موقف حمل نمیشود اینها از جمال و رحمت الهی محجوباند ولی قهر و عذاب الهی را خواهند دید که میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ بالأخره مشاهده خواهند کرد و آن کریمهای که فرمود ﴿یَا أَیُّهَا الإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ این مال همه انسانهاست چه کافر چه مؤمن چه آنها که اعمالشان به دست راستشان گزارش میشود چه آنهایی که اعمالشان به دست چپشان قهراً آنهایی که کور محشور میشوند نسبت به حسنات و بهشت و نعمتهای الهی کورند به دلیل اینکه این کوری یک نقص است برای اینکه رحمت الهی را نمیبینند اما یک عده ناشنوا هستند و آن ناشنوایی کمال است جهنم با همه خروشی که دارد که زفیر و شهیق دارد آنقدر این صدا وقتی که برمیآورد بلند است که میگویند شهیق این کوههای بلند را میگویند کوه شاهق این صداهای بلند را میگویند شهیق این صدای حمار هم نهیب و شهیق دارد زفیر و شهیق دارد این دم که فرو رفت یک حساب دارد و برمیگردد و برآید مفرح ذات این برمیگردد را میگویند شهیق جهنم هم یک چنین دمی دارد فرو میرود زفیر است برمیآید شهیق است حمار هم همین حالت را دارد فرو میبرد نهیق است برمیآورد شهیق است خب این صدایش هم بلند است همین صدای بلند که گوش خراش است رعب آور است اصلاً بهشتیها نمیشنوند ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ اصلاً جهنم را نمیبینند از طرفی هم بوی بهشت به فاصله پانصد فرسخ یا پانصد میل یا پانصد کیلومتر بالأخره به حساب دنیا اگر تنظیم بشود خیلی بیش از اینهاست بویش میرسد اما میگویند عاق والدین این بو را نمیشنوند خب آنها شامهشان هم بسته است بنابراین ممکن است یک کسی این صداهای دلخراش و گوش خراش را نشنود و نشنیدنش کمال باشد و یک کسی هم چیزی را نبیند و ندیدنش نقص باشد خب.
پرسش: این آیه در ﴿لَمْ نَکُ مِنَ المُصَلِّینَ﴾ ... میفرماید جهنمیها را ...
پاسخ: بله ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الجَحِیمِ﴾ آن را میبیند اما جهنمی که عذاب آور باشد نمیبیند در قرآن دارد ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا﴾ آن خروش رعب آور ترس آور را نمیبیند ممکن است اصلش را ببینند که یک عدهای دارند میسوزند بعد میگویند خدا را شکر که ما به آنجا مبتلا نشدیم اما آن ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ که حالت رعب آور است آن را نمیبینند آن خروش زفیر و شهیق را نمیشنوند ﴿لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها﴾ در پایان سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» همین است دیگر فرمود: ﴿وَتَتَلَقَّاهُمُ المَلاَئِکَةُ﴾ اینها ﴿لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ اْلأَکْبَرُ﴾ ﴿وَهُمْ فی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ﴾ اینها ﴿لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها﴾ خب اگر این است آن صداهای گوش خراش را نمیشوند و ممکن است ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ﴾ از بالا نگاه کنند یک عده دارند میسوزند آن ضرری ندارد چون رعب آور نیست.
مطلب بعدی آن است که جریان حکومت موسی و هارون گاهی ممکن است گفته بشود که قائل به سکولار باشند یعنی بگویند دین از حکومت و سیاست جداست و اگر رهبران الهی حکومت میکردند روی اندیشهها و خردهای عقلیشان بود بشریشان بود نه روی وحی الهی دین حکومت ندارد سیاست ندارد و مانند آن و اگر انسان بگوید خب پس انبیا آمدند مبارزاتی راه انداختند جهاد راه انداختند و حکومت کردند میگویند اینها روی جنبههای بشری اینهاست از آن جهت که خردمند بودند جزء نوابغ بشری بودند آزادیخواهد بودند این کار را کردند در حالی که قرآن کریم وقتی این جریانها را نقل میکند اول و سر فصل این قصهها را وحی الهی و امامت الهی و ایراث الهی قرار میدهد در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» از آیه سوم به بعد قصه اینطور شروع میشود ﴿نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسی وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی اْلأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَیَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ﴾ بعد میفرماید: ﴿وَنُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ﴾ و ما میخواهیم ﴿وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ ٭ وَأَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی﴾ خب سر فصل این آن است که ما اراده کردیم امامت مستضعفین را اراده کردیم که آنها را وارث زمین قرار بدهیم اراده کردیم که بساط ظلم را برچینیم راه اراده ما این است که به مادر موسی وحی فرستادیم که بچه را اینگونه اداره کن بعد ﴿وَلاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ المُرْسَلِینَ﴾ بعد هم که موسای کلیم به این صورت درآمد گفتیم ﴿اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾ بعد گفتیم تنها هم نرو ﴿اذْهَبا﴾ هر دویتان بروید شما رسالت ما را به عهده دارید در سورهٴ مبارکهٴ «طه» رسالت اینها را تشریح میکند میفرماید به اینکه ما رسالتمان را به این دو بزرگوار دادیم گفتیم شما از طرف ما رسالت دارید بروید این اوضاع را دگرگون کنید این اوضاعی که فرعونیها به پا کردند ﴿اذْهَبْ أَنْتَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیه 42 به بعد ﴿اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوکَ بِآیاتی وَلا تَنِیا فی ذِکْری﴾ ونی یعنی سستی وانی یعنی آدم سهل انگار ونی یعنی سستی فرمود ﴿وَلا تَنِیا﴾ مبادا سستی بکنید کار کار سختی است محکم است جنگ با فرعون است و مبارزه با فرعون است تأسیس حکومت است مبادا سستی بکنید ﴿اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوکَ بِآیاتی وَلا تَنِیا فی ذِکْری﴾ ﴿اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی ٭ فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی﴾ بهانه به دست او ندهید اول روی نصیحت بالغه او را هدایت کنید بعد هم آن وقتی هم که نوبت رسیده ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الیَمِّ مَا غَشِیَهُم﴾ آن وقت نوبت او هم هست ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الیَمِّ﴾ آن وقت نوبت او هم هست اما شما از اول با درشتی سخن نگویید ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی﴾ بعد هم وقتی که فرعون میگوید شما چه کسی هستید بگویید ما از طرف خدا آمدیم خب چه کسی منظور دارید ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ مردم را به ما بده خب رهبری مردم هدایت مردم آزاد سازی مردم اداره شئون مردم به دست ماست اولین حرفش این است چه میخواهی «ان ادوا الی بنیاسرائیل» ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ اینها را آزاد کن به دست ما بده نه اینکه اینها را آزاد کن ما هم آزاد باشیم کسی کاری به ما هم نداشته باشد نه اینها را به ما بده ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ مردم امانت خدایاند یک امین دارند دوما امین اللهیم سه امانت را باید به امین داد چهار ما اینکه در زیارت جامعه به خاندان عصمت و طهارت میگویم شما «ساسة العباد و أرکان البلاد» همین است دیگر ساس جمع سائس است یعنی سیاستمداران کشورها شمایید این را گفتند همیشه بخوانید تا یادتان نرود که اینها چه سمتی دارند در هر مشهدی از مشاهد مشرفه گفتند زیارت جامعه بخوانید «وساسة العباد وأرکان البلاد» این است شما سیاستمداران مردماید درود ما بر شما خب پس بنابراین سخن از سخن موسی و هارون (سلام الله علیهما) در طلیعه آن سرفصل این قصه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» امامت مستضعفان است و رهبری مستضعفان است و اراده خدا هست و امثال ذلک بعد وحی الهی هم ه شروع شده گفتگوهایی که بین موسی وهارون (سلام الله علیهما) از یک سو و درباریان از سوی دیگر بود این بود که «ان ادوا الی بنی اسرائیل» ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ بدهید به ما مردم را بدهید به ما این نشان میدهد اینکه اینها روی جنبه وحی الهی بود روی جنبه نبوت و رسالت بود و مانند آن.
مطلب دیگر جناب آلوسی در تفسیرشان این سخن را نقل میکنند و رد میکنند البته که برخیها به دنبال این هستند که نام شریف مادر موسی (سلام الله علیهما) چیست که اگر کسی آن نام را بداند میتواند درهای بسته را باز کند قفلهای بیکلید باز کند بعد میگوید یک ارباب طلسم و حروف ریاضتهای خاصی نقل کردند برای این کار آنگاه اضافه میکند این یک نوع رهبانیت است البته اثباتش آسان نیست ولی نفیش هم صحیح نیست بالأخره ما چه میدانیم چه اسراری در این عالم هست بنابراین علمش را به اهلش واگذار کنیم اولاست در جریان حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) که نقل کردند که بعضیها اسم آن حضرت را میبردند و در باز میشد غرض این که حالا ما دستمان نمیرسد نفی نکنیم حالا چه میدانیم چیست علمش را به اهلش واگذار کنیم بعد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ﴾ این تنوین ﴿غَضَبٌ﴾ و تنوین ﴿ذِلَّةٌ﴾ برای تفخیم است چون کار سنگینی را اینها کردهاند چون ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ دیگر آن وقت غضب مهم ذلت و فرومایگی مهمی در حیات دنیا دامنگیر اینها میشود البته این ﴿فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ اگر متعلق باشد به نحو تنازع هم به ذلت هم به غضب این آیه ناظر به آخرت نیست اما اگر متعلق به خصوص ذله باشد که قدر متیقن هم همین است که با اخیر برمیگردد آن ﴿غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِم﴾ ممکن است مطلق باشد شامل عذاب دنیا و عذاب آخرت باشد.
مطلب دیگر این است که سنتهای الهی گاهی در جانب رحمت است گاهی در جانب غضب در جانب رحمت وقتی سلام و رحمت خاص را بر انبیا ذکر میکند در پایان میفرماید: ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ﴾ یا «نجزی المؤمنین» ومانند آن در جریان افترا و ظلم و امثال ذلک هم میفرماید ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ﴾ اگر کسی بدعتی بگذارد علیه دین قیامی بکند و در برابر دین خدا بدعتی بگذارد گرفتار غضب الهی خواهد شد گرفتار ذلت خواهد شد چه اینکه موسای کلیم (سلام الله علیه) برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آمده است به سامری فرمود به اینکه ﴿لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الیَمِّ نَسْفاً﴾ ﴿فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ﴾ این بنیاسرائیلی که به دام سامری افتادند محکوم غضب و ذلتاند که ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسْکَنَةُ﴾ آیا ببینیم استثنای بعدی شامل حال آنها میشود یا نه البته شمول لفظیاش سهل است ولی آنها سعی کردند خود را مشمول استثنای بعدی بکنند یا نه آن مهم است فرمود: ﴿وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ﴾ این یک ﴿ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها﴾ یعنی بعد از سیئات دو ﴿وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها﴾ این ﴿بَعْدِها﴾ به آن توبه برمیگردد آن ﴿بَعْدِها﴾ی اولی به سیئات برمیگردد ﴿وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها﴾ یعنی بعد از سیئات ﴿وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها﴾ نه «من بعد السیئات» بلکه «بعد الانابة و التوبة» بعد از توبه ﴿لَغَفُورٌ رَحیمٌ﴾ خب این اصل کلی است این دوتا آیه ظاهراً به صورت جمله معترضه برای بیان سنت الهی است در وسط ذکر شده و داستان و قصه آموزنده موسای کلیم (سلام الله علیه) هم هنوز به پایان نرسیده آنجایی که فرمود: ﴿فَلا تُشْمِتْ بِیَ اْلأَعْداءَ وَلا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ ٭ قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ آن وصل میشود به آیه 154 بعدی ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ ٭ وَاخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً﴾ این دنباله قصه است این دوتا آیه یعنی آیه 152 و 153 به منزله جمله معترضه است تا ثابت بکند که بفرماید به اینکه این یک اصل کلی است اختصاصی به جریان موسی و اینها ندارد که حکایتی بود ما آوردیم نه این سنت الهی است چه غضب و ذلت الهی باشد دامنگیر اهل افتراست چه رحمت و مغرفت الهی باشد بهره تائبان و منیبان و مؤمنان است فرمود: ﴿وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها﴾ آن سیئات ﴿وَآمَنُوا﴾ که آن توبهشان را استمرار دادند و عمل هم کردند ﴿إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها﴾ یعنی بعد از توبه غفور رحیم است اما حالا آن کار را کردند یا نکردند گرچه بنیاسرائیل طبق آیه 149 که قبلاً خواندیم زمینه توبه را فراهم کردند ﴿وَلَمّا سُقِطَ فی أَیْدیهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَیَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ شاید عدهای از آنها توبه کرده باشند لکن بنیاسرائیل از آن جهت که بنیاسرائیلاند و اسرائیلی میاندیشند اهل توبه نیستند در قرآن فرمود غضب خدا و فرومایگی دنیا نصیب آنها میشود اگر الآن کسی خیال کند که صهیونیستها یک عزتی دارند این واقعاً غافل اند قرآن کریم فرمود به اینکه این صهاینه یا باید برگردند به طناب الهی متمسک بشوند یعنی مؤمن بشوند دست از آدم کشی و ظلم و ستم بردارند بروند سر جایشان یا نه گرفتار حبل مردمیاند ﴿إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ الآن این حبل و ریسمان استعمار است در گردن اینها اینها واقعا یک نطفه نامشروعاند اینها را در خاورمیانه کاشتهاند و اگر آن حمایت مستعمران رخت بربندد یک روزه همین مسلمین این یهودیها و اسرائیلیها را برطرف خواهند کرد اینچنین نیست که اینها واقعاً عزیز باشند همین ﴿إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ الآن حبل الله را ندارند اینها اما حبل آمریکا را دارند خذلهم الله.
«و الحمد لله رب العالمین»
رحم دو قسم است یک رحم عاطفی و یک رحم عقلی
رحمتی که ذات اقدس الهی نسبت به انسانها دارد از سنخ رحمت عقلی است نه عاطفی
رحمت الهی همتا ندارد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قال رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ ٭ إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ ٭ وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ ٭ وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ﴾
﴿َارْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ بودن ذات اقدس الهی روی این جهت است که رحم دو قسم است یک رحم عاطفی و یک رحم عقلی رحم عاطفی ممکن است که برای بعضی از جهات سودمند باشد لکن برای تمام جهات کافی نباشد رحم عاطفی مادر به کودک از این قبیل است رحم عاطفی پدر به فرزند از این قبیل است که به بعضی از جهاتش پاسخ مثبت میدهد اما نسبت به همه جهاتش شاید نافع نباشد ولی رحم عقلی آن است که نسبت به همه شئون و جهات لازم پاسخ مثبت بدهد رحمتی که ذات اقدس الهی نسبت به انسانها دارد از سنخ رحمت عقلی است نه عاطفی بنابراین کاملتر از رحمت دیگران است از این جهت میشود ارحم این یک جهت دوم آن است که بر فرض رحمت علقی در دیگران پدید بیاید مقدار رحمت به مقدار معرفت وابسته است اگر آن راحم تمام شئون و نیازهای مرحوم را بداند رحمت عقلیاش کاملتر خواهد بود چون علم ذات اقدس الهی به تمام نیازهای مرحوم و مورد رحمت کاملتر از علم دیگران است لذا رحمت الهی نسبت به دیگران کاملتر خواهد بود این دو جهت سوم اینکه بر فرض اگر غیر خدا در تشخیص و معرفت نیازها و شئونهای مورد رحمت بر فرض محال یکسان باشد از جهت قدرت یکسان نیستند گاهی ممکن است در تشخیص دو مبدأ رحمت همتای هم باشند ولی یکی قادر است دیگری یا عاجز است یا کمال قدرت را ندارد آنکه دارای کمال قدرت است توان آن را دارد که همه مورد نیازهای مورد رحمت را برآورده کند و چون ذات اقدس الهی ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است و همتایی برای قدرت او نیست همانطوری که در مسئله علم ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ در مسئله قدرت هم اینچنین است لذا رحمت الهی همتا ندارد از این جهت خدای سبحان ارحم الراحمین است این سه جهت و سه امتیاز چهارم این است که بر فرض که غیر خدا همتای خدای سبحان باشد در قدرت و در توان برآوردن نیازها آن سخا و جود را ممکن است به اندازه سخا و جود الهی نداشته باشد اگر یک مبدأ رحمتی جود و سخای او محدود باشد با مبدأ رحمتی که جود و سخای او نامحدود است همتا نخواهد بود و ذات اقدس الهی در جریان جود و سخا هم ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ این چهار ویژگی و چهار خصوصیت که در ذات اقدس الهی هست در دیگران نیست لذا خداوند ارحم الرحمین است بالقول المطلق ما اگر نسبت به بستگانمان رحیم و مهربانیم نسبت به ذوی حقوقمان و فرزندانمان مهربانیم به اندازه مهری که خودمان نسبت به خودمان داریم به اندازه رحمی که خودمان نسبت به خودمان داریم هرگز نخواهد بود و اگر دیگران را میخواهیم برای خودمان میخواهیم در حقیقت این طبع انسان است ولی رحم ما نسبت به خود ما از این چهار جهتی که یاد شد گرفتار نقص است یعنی رحم ما نسبت به خود ما رحم عاطفی است نه عقلی بر فرض عقلی باشد معرفت ما نسبت به نیازهای ما محدود است پس رحم ما رحم کامل نیست این دو جهت برفرض معرفت ما تام باشد قدرت ما محدود است این سه جهت بر فرض قدرت ما کامل باشد آن سخا و جود و گذشتی که باید داشته باشیم نداریم و در حقیقت رحمت به این است که از بدن بکاهیم سخاوتمندانه به جان تقدیم کنیم این بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهجالبلاغه این است که اگر جواد و بخشندهاید از تن بگیرید به روحتان بدهید قریب به این مضمون است که «فجودوا بها علی أنفسکم» یک انسانی که روزی میگیرد بالأخره سخاوتمندانه از بدن میکاهد به روح تقدیم میکند حالا لازم نیست انسان روزه بگیرد بالأخره این غذاها غذا هم باید بخورد خوابیدن هم لازم است غذا هم لازم است ولی گفتند زیاد نخورید حالا لازم نیست ما آن دستوراتی که بزرگان دادند عمل بکنیم همین مقدار دستور عادی را عمل بکنیم باز هم برای ما مغتنم است به ما گفتند یک مختصر مانده به اینکه سیر بشوید از کنار سفره بلند شوید و غالبا انسان تا سیر نشد بلند نمیشود خب این مرتب دارد بخل میکند یعنی از روح میگیرد به تن میدهد آدم حداقل این کار را نکند این را هم میبینید غالب ماها انجام نمیدهیم حالا آن برای یکی از سؤالها این بود که چطور وجود مبارک موسای کلیم چهل شبانه روز چیزی نخورد اولاً مسئله کرامت و خارق عادت را با امور عادی نباید حساب کرد خب معجزه و کرامت همینطور است دیگر اگر کسی بتواند عصا را به اذن خدا به صورت یک مار دوان دربیاورد ید سمرا بشود بیضاء و مانند آن خب چهل روز چیز نخوردن هم مهم نیست ولی برای رفع استبعاد که مقداری آن استبعاد فرو کش بکند آن دور دانستن این معارف فروکش بکند این کتاب شریف الاشارات و التنبیهات مرحوم بوعلی کتاب خوبی است مخصوصا نمط هشت به بعد نمط هشت و نمط نه و نمط ده آن معارف فراوانی دارد آن نمط نهش به مقامات عارفین وابسته است عنوان آن نمط نهم مقامات العارفین است و اصل این کتاب مورد تضارب آراء چهار حکیم است متنش مال مرحوم بوعلی است بعد امام فخر رازی همه این مطالب را تقریبا نقد کرده جرح کرده که برخیها گفتند این شرح فخر رازی بر اشارات نیست این جرح فخر رازی است بعد از فخر رازی مرحوم محقق طوسی آمده فرمایش مرحوم بوعلی را خوب تشریح کرده و همه اشکالات فخررازی را شرح کرده بعد جناب قطب آمده بین ماتن و شارحین داوری کرده کتابی نوشته به نام محاکمات این کتاب یعنی الاشارات و التنبیهات که متنش برای مرحوم بوعلی است جرحش برای فخر رازی است شرحش برای محقق طوسی است داوری و محاکمه برای صاحب محاکمات است بین این چهار حکیم دور میزند از کتابهای عمیق حوزوی سابق بود امام فخر رازی که همه این مطالب را مورد نقد قرار میدهد وقتی به آن مقامات العارفین که نمط نهم است میرسد میگوید حرفهای عرفا را قبل از بوعلی و بعد از بوعلی کسی به این ظرافت و پاکی و پاکیزگی تقریر نکرده که عارفان چه میکنند بالأخره عرفان چیست البته این را فخر رازی تا عصر خودش را خبر داده دیگر نه بعد از آن یک عرفان مدللی است مرحوم بوعلی کتابهای فراوانی نوشته و بحث نبوت و جامعه متدین و متمدن و نیاز جامعه به نبی را همان روالی که از دیگران رسیده فارابی بازگو کرده ایشان آن حرفها را در کتاب شفایشان نجاتشان آنها را ذکر میکند ولی مسئله نبوت را در اشارات در اثنای بحث زهد و عبادت و عرفان ذکر میکند خیلی فرق است بین نبوتی که بوعلی در شفا ذکر میکند ونبوتی که در اشارات ذکر میکند در اشارات بعد از اینکه مقامات عارفین را دارد تشریح میکند فرق زهد و عرفان چیست فرق عبادت و عرفان چیست عارف به چه کسی میگویند زاهد به چه کسی میگویند عابد به چه کسی میگویند در آنجا مسئله نبوت و نیاز جامعه به وحی و رهبری را ذکر میکند منظور مرحوم بوعلی آن است که جامعه یا عارفانه زندگی کند یک یا لااقل در جامعه عرفا بتوانند به سر ببرند یک آزادی داشته باشند دو لذا مسئله نبوت را در کتاب مقامات عارفین ذکر میکند تا خیال نشود که ما پیغمبران را فقط برای قانون میخواهیم میخواهد بفرماید به اینکه شما بالأخره مادامی که انساناید چه با جامعه باشی چه بدون جامعه باشی پیغمبر میخواهی چه یک نفر باشی چه چند نفر باشی پیغمبر میخواهی بالأخره با تنت باید تماس داشته باشد با جانت تماس داشته باشی با بیرون خودت باید تماس داشته باشید یک کسی باید باشد شما را راهنمایی بکند چه بد است چه خوب است یا نه چه حلال است چه حرام است یا نه؟ حالا فرض بفرمایید تازه ذات اقدس الهی یک نفر را خلق کرده روی زمین این یک نفر حتما یا پیغمبر است یا پیغمبر دارد لذا آدم (سلام الله علیه) پیغمبر بود ممکن نیست یک نفر را خدا خلق بکند و حجت نداشته باشد «الحجة قبل الخلق» که مرحوم کلینی نقل کرده خب بالأخره انسان باید این ابزار بدنیاش را به کار ببرد یا نه شئون علمیاش را راه اندازی بکند یا نه شئون عملیاش را راه اندازی بکند یا نه با بیرون خود در ارتباط باشد یا نه این راهنما میخواهد تنها قانون نیست این را برای رفع نیازهای عادی ذکر میکند وگرنه اصل نبوت را در شما کتاب الحجة مرحوم کلینی را نگاه میکنید بیان نورانی از امام رضا (سلام الله علیه) ظاهراً هست که آنجا کتاب الاضطرار الی الحجة برهانی که ائمه (علیهم السلام) ذکر میکنند همین برهان مدنیت و تمدن و اینها نیست این یک گوشهای از نیاز جامعه است به پیغمبر است انسان چه اول انسان باشد یک چه آخرین انسان باشد دو چه بخواهد در غارها زندگی کند سه چه بخواهد در جامعه به سر ببرد چهار همهشان پیغمبر میخواهند هیچ ممکن نیست بشر بدون پیغمبر زندگی کند حالا آن آخرین انسان چطور او هم وحی میخواهد اولین انسان چطور؟ او هم وحی میخواهد این است که مرحوم بوعلی در مقامات العارفین نمط نهم اشارات مسئله ضرورت وحی و نبوت را بعد از بازگو کردن زهد و عبادت و عرفان در وسط کتاب مقامات العارفین ذکر میکند این است که بالاخره یا جامعه باید عارفانه زندگی کند یا لااقل جایی برای عرفا باشد همهاش که سخن از جهنم نیست در نوبتهای قبل هم به عرضتان رسید اصلاً تربیت قرآن درباره انسانها این است که اول انسان را مؤدب بکند بعد ببیند نمیشود به جهنم میترساند این سورهٴ مبارکهٴ «علق» که از عتایق سور است و در اول بعثت هم نازل شده است آن اوائل آیات سوره «علق» اول ما را به حیا دعوت میکند بعد آخرهایش از جهنم نام میبرد اول میفرماید: ﴿ أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ انسان نمیداند که خدا میبیند بالأخره با اعضا و جوارح میخواهد گناه کند در کنار سفره خدا نشسته با شئون علمی بخواهد گناه کند دسیسه کند نقشهای بکشد در کنار سفره علمی خدا نشسته بخواهد با توان و قدرتهای خود گناه کند در کنار سفره قدرت الهی نشسته است این حیا یک چیز خوبی است آن آخرها سخن از ﴿سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ﴾ است ولی اول سخن از جهنم نیست اول انسان انسان است نشد اگر ﴿کَالأَنْعَامِ﴾ شد سخن از جهنم است وگرنه انسان را با ادب تربیت میکنند نه با جهنم این اصلش است و آن روایات نورانی که مرحوم کلینی در کتاب الحجة در باب اضطرار الی الحجة و الائمه ذکر کردند این است بعد مرحوم بوعلی با الهام از این دو مبدأ علمی نیاز به نبوت را در مسله زهد و عبادت و عرفان ذکر میکند ما برای این که زهد داشته باشیم پیغمبر میخواهیم برای اینکه عبادت داشته باشیم پیغمبر میخواهیم برای اینکه عرفان داشته باشیم پیغمبر میخواهیم یک بیان لطیفی مرحوم خواجه در شرح اشارات در بخشهایی که به بوعلی عرض میکند این است که میگوید اگر نبوت و اینها برای تنظیم کارهای عادی دنیا باشد که اطراف معموره ساکنین اطراف معموره اینها هم دارند آن روزها خیلی از بخشهای کره زمین کشف نشده بود و در خیلی از قسمتها هم وحی و نبوت و اینها آنجاها نرفته بود ولی اینها میدانستند بالأخره یک عده مردمی در دورترین نقطههای زمین زندگی میکنند که دین ندارند ولی زندگی عادیشان هست یعنی یک نظمی دارند یک رفت و آمدی دارند یک معادلاتی دارند همان عقل مختصری که دارند برای تنظیم زندگی دنیایی اینها کافی است حرف خواجه نسبت به بوعلی این است که نبوت را ما برای چیزهای برتر و والاتر میخواهیم اگر برای تنظیم کارهای دنیای باشد که خب ساکنین اطراف معموره معموره یعنی الارض المعموره یعنی آن کسانی که در حاشیه این بخشهای آباد زمین زندگی میکنند که فرهنگ به آنجاها نرفته آنها هم برای خودشان یک زندگی دارند یک قانونی دارند یک نظمی دارند غرض آن است که دین این معارف را آن هدف والا قرار میدهد و برای آن انسانها را به آن سمت فرا میخواند حالا انسان اگر بخواهد به خودش رحم بکند رحمش عاطفی است نه عقلی ما حتی نسبت به خودمان اگر بخواهیم رحم بکنیم در تمام ین امور چهارگانه عاجزیم رحم ما حتی نسبت به خود ما عاطفی است نه عقلی بعد هم معرفتمان ضعیف است بعد هم قدرتمان ضعیف است بعد هم نسبت به سخا آن جود را که نداریم که غالب ما بخیلیم به دلیل اینکه از روح میگیریم به بدن میدهیم روح را وادار میکنیم که خوب بیندیش که ما چطور بخوریم چطور بسازیم چطور ببافیم چطور بخوابیم این روح بیچاره مثل یک حکیمی است که با فشار او را پیک بهداشت بکنند و رفتگر شهرداری این روح الهی که در ماست الآن برای ما یک پیک بهداشت است باید تمام تلاش و کوشش بکند این زبالههای بدن ما را حل بکند خب یک آدم پرخور شب که بخواهد بخوابد تمام قدرتها را روح باید صرف بکند که این بدن را تأمین بکند این بدن نپوسد لذا نه خواب خوبی آدم میبیند و نه خوش استعداد میشود که حرفها را خوب بفهمد مگر فهمیدن یک کار آسانی است یک آدم پرخور خوش فهم میشود مگر این بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است که «لا تجتمع الفطنة وَالبطنة» فرمود فطانت و زیرکی و هوشمندی و خردورزی با شکم پروری که جمع نمیشود که آدم اهل بطنه باشد بطین باشد پرخور باشد خوش استعداد هم باشد این شدنی نیست بالأخره روح یک فراغتی میخواهد دیگر فرمود: «لا تجتمع الفطنة وَالبطنة» و «لن تجتمع العزیمة وَالولیمة» یک انسان سورچر دائماً مواظب است چه کسی از مکه میآید آنجا سورچری بکند این که نمیتواند اهل مطالعه باشد که اهل عزم و جزم و اراده و اینها نیست یک آدم سورچر بعد هم مرده خور درمیآید میشود عمله موتی این دیگر ملا نخواهد شد فرمود عزیمت با ولیمه خوری جمع نمیشود «لن تجتمع العزیمة وَالولیمة» «لا تجتمع الفطنة وَالبطنة» خب پس بنابراین ما در این جهت چهارم هم مشکل داریم در جهت اول مشکل داریم یعنی رحمت عقلی و عاطفیمان فرق میکند در جهت دوم مشکل داریم معرفتمان ضعیف است سوم تواناییمان ضعیف است چهارم جود و سخا نداریم همهاش از جان میگیریم به بدن میدهیم یک وقتی هم نشد این خیلی حرف لطیفی است در نهجالبلاغه فرمود: «جودوا بها علی انفسکم» یک قدری از تن بگیرید به جان بدهید خب بنابراین آن جود هم در ما نیست پس ما در این عناصر چهارگانه محوری راجلیم پس ما نسبت به خود ما در عین حال که رحیمیم ذات اقدس الهی نسبت به ما از ما ارحم است پس او ﴿أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ است بالقول المطلق هیچ ممکن نیست کسی به کسی رحمش بیش از رحم خدا باشد لذا موسای کلیم عرض کرد که پروردگارا ﴿رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ﴾ نه تنها «و ارحمنا» ما را محفوف به رحمت بکن این که در بعضی از دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان میگوییم «و اسکنی فی بحبوحات جناتک» النعیم همین است در آن وسط که دیگر از هر طرف رحمت انسان را احاطه می کند آن بحبوحه یعنی وسط ما را وجود مبارک موسای کلیم عرض میکند که داخل در رحمت بکن نه تنها وارحمنا ما غرق رحمت تو باشیم که دیگر از هیچ ناحیهای غضب به ما نرسد وسط میوه مادامی که از خودش آفت نبیند آفت اگر از بیرون باشد دیرتر به وسط میوه آسیب میرسد اگر یک آفتی از بیرون بخواهد برسد مگر اینکه خودش مشکل داشته باشد از بیرون در آنجایی که تا به کسانی که ساکن در بحبوحه جنات نعیماند آفت برسد خیلی طول میکشد.
پرسش: ...
پاسخ: آنها دیگر به عمل صالح وابسته است امیدواریم خدا به هم مرحمت کند ﴿وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾.
مطلب دیگر این است که درباره موسی و هارون (سلام الله علیهما) اینطوری شده که موسی آن نصاب لازم در کمالات فصاحت بلاغت و مانند آن را داشت ولی ممکن است کسی افصح باشد در جمع خصوصیاتی که این رهبر دارد کاملتر از خصوصیاتی است که دیگری دارد یعنی موسای کلیم در جمع به مراتب کاملتر از هارون بود به دلیل اینکه از انبیای اولواالعزم شد لکن ممکن است در بخشی از اوصاف وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) یک خصوصیتی داشته باشد که فرمود او «افصح» از من است لکن بعد از اینکه شرح صدر خواست و اینکه ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی ٭ یَفْقَهُوا قَوْلِی﴾ را مسئلت کرد و ذات اقدس الهی فرمود: ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ دیگر هیچ مشکلی در نصاب این کمالهای لازم و معتبر در نبوت رسالت امامت و رهبری وجود نداشت لکن آن کمالاتی که برای موسای کلیم بود البته برای هارون نبود خب و سخنگوی این جمع هم در حقیقت خود موسای کلیم بود در مقامات مهم در برخورد با فرعون او حرف میزند در برخورد با سحره او حرف میزد در برخورد با قارون او حرف میزد در برخورد با سامری او حرف میزد فقط موسی برای آن افصحیت و نرم خویی و لطیف خویی و زیبا خوییاش در زمان غیبت موسای کلیم میتوانست مشکل را حل کند اما اینکه چرا موسای کلیم در مقام نیایش و دعا به خدای سبحان عرض کرد که چون هارون افصح است او را وزیر من قرار بدهید چون میگویند شایسته است که انسان آن حاجت خود را هم در مراسم دعا بازگو کند تنها نگوید خدایا حاجت من را برآورده کن اگر حاجت خودش را هم ذکر بکند خود را در برابر این کارهای جزئی هم عاجز میبیند لذا شایسته است انسان در دعا آن حاجتهای خاص خودش را هم ذکر بکند تا معلوم بشود در کارهای جزئی به این امور نیازمند است اگر اصل حاجت هم ذکر نکند مگر خدا نمیداند چرا ما از خدا سؤال بکنیم مگر او خودش نمیداند خب همین اصل دعا کردن خودش عبادت است انسان را به خدا نزدیک میکند ذکر حاجت انسان را پیاده میکند ذکر خصوصیت حاجت یک وقت است میگوید من محتاجم این یک مرحله پیاده میشود وقتی حاجتش را ذکر میکند نه تنها پیاده میشود پا برهنه هم میشود برای اینکه این چیزی که خیلیها دارند و او ندارد خب یک انسانی که در امور جزئی این همه نیازمند است دیگر هرگز ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ نمیگوید لذا به ما گفتند که دعا کنید حاجب را ذکر کنید حاجت را هم تعیین کند بگویید من این را میخواهم این را میخواهم این برای آن است که داعی به الله نزدیکتر بشود نه اینکه ذات اقدس الهی _معاذالله_ نمیداند بنابر این سر اینکه وجود مبارک موسی درباره هارون (سلام الله علیهما) گفت که ﴿هَارُونَ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾ برای آن است که مشکلات خودش و نقص خودش و عجز خودش را در پیشگاه ذات اقدس الهی بررسی کند.
مطلب بعدی این است که حالا اگر این دعا را وجود مبارک موسای کلیم نمیکرد حالا ممکن بود وضع به همین صورت در بیاید منتها حالا موسی یک کمالی را از دست داد که با دعا میتوانست متقرب بشود و نشد یا ممکن است وضع به صورت دیگر در بیاید آن را خدا میداند که حالا اگر موسای کلیم در خواست نمیکرد باز هم هارون (سلام الله علیه) وزیر موسی میشد یا اینطور.
مطلب بعدی آن است که ربوبیت تنها برای دنیا نیست ذات اقدس الهی رب انسان است چه قبل از دنیا چه در دنیا چه بعد از دنیا این یک، چه این رب موجودات دیگر است در نشئات و عوالم دیگر دو، بالأخره موجودات در قیامت که حالا محصول ظهور کارهای دنیاست آنجا تحت تدبیر هستند یا نه یا آنجا مستقلاند _معاذالله_ آنجا مستقل نیستند که جهنم و اهلش بهشت و اهلش اینکه اعمال به آن صورت تبدیل میشود یا به آن صورت ظاهر میکند یک مظهری میخواهد یا نه عمل خود به خود به آن صورت ظهور میکند بر اساس تجسم اعمال که اعمال به آن صورت درمیآید خود به خود در میآید یا مظهر میخواهد مظهر میخواهد انسان که در قیامت به صوری حالا یا خوب یا بد درمیآید ظهور میکند آیا مظهر میخواهد یا نمیخواهد یا خود به خود درمیآید ولو _معاذالله_ خدا اظهار نکند اینچنین که نیست پس با اظهار الهی به آن صورت ظهور میکند اظهار الهی همان ربوبیت اوست بنابراین در قیامت هر کسی هم مظهر نامی از اسمای الهی است و همان نام را در قیامت میبیند اگر کسی مظهر مذل بود خدا را به عنوان مذل میبیند به عنوان قهار میبیند همینهایی که ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾ همینها میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ حالا یا این حمل میشود بر تعدد موقف که فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ أَعْمَی﴾ بعد میگویند: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾ در یک موقف دیگری چشم اینها باز میشود و میبینند یا نه در تعدد موقف حمل نمیشود اینها از جمال و رحمت الهی محجوباند ولی قهر و عذاب الهی را خواهند دید که میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ بالأخره مشاهده خواهند کرد و آن کریمهای که فرمود ﴿یَا أَیُّهَا الإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ این مال همه انسانهاست چه کافر چه مؤمن چه آنها که اعمالشان به دست راستشان گزارش میشود چه آنهایی که اعمالشان به دست چپشان قهراً آنهایی که کور محشور میشوند نسبت به حسنات و بهشت و نعمتهای الهی کورند به دلیل اینکه این کوری یک نقص است برای اینکه رحمت الهی را نمیبینند اما یک عده ناشنوا هستند و آن ناشنوایی کمال است جهنم با همه خروشی که دارد که زفیر و شهیق دارد آنقدر این صدا وقتی که برمیآورد بلند است که میگویند شهیق این کوههای بلند را میگویند کوه شاهق این صداهای بلند را میگویند شهیق این صدای حمار هم نهیب و شهیق دارد زفیر و شهیق دارد این دم که فرو رفت یک حساب دارد و برمیگردد و برآید مفرح ذات این برمیگردد را میگویند شهیق جهنم هم یک چنین دمی دارد فرو میرود زفیر است برمیآید شهیق است حمار هم همین حالت را دارد فرو میبرد نهیق است برمیآورد شهیق است خب این صدایش هم بلند است همین صدای بلند که گوش خراش است رعب آور است اصلاً بهشتیها نمیشنوند ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ اصلاً جهنم را نمیبینند از طرفی هم بوی بهشت به فاصله پانصد فرسخ یا پانصد میل یا پانصد کیلومتر بالأخره به حساب دنیا اگر تنظیم بشود خیلی بیش از اینهاست بویش میرسد اما میگویند عاق والدین این بو را نمیشنوند خب آنها شامهشان هم بسته است بنابراین ممکن است یک کسی این صداهای دلخراش و گوش خراش را نشنود و نشنیدنش کمال باشد و یک کسی هم چیزی را نبیند و ندیدنش نقص باشد خب.
پرسش: این آیه در ﴿لَمْ نَکُ مِنَ المُصَلِّینَ﴾ ... میفرماید جهنمیها را ...
پاسخ: بله ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الجَحِیمِ﴾ آن را میبیند اما جهنمی که عذاب آور باشد نمیبیند در قرآن دارد ﴿لاَ یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا﴾ آن خروش رعب آور ترس آور را نمیبیند ممکن است اصلش را ببینند که یک عدهای دارند میسوزند بعد میگویند خدا را شکر که ما به آنجا مبتلا نشدیم اما آن ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً﴾ که حالت رعب آور است آن را نمیبینند آن خروش زفیر و شهیق را نمیشنوند ﴿لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها﴾ در پایان سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» همین است دیگر فرمود: ﴿وَتَتَلَقَّاهُمُ المَلاَئِکَةُ﴾ اینها ﴿لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ اْلأَکْبَرُ﴾ ﴿وَهُمْ فی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ﴾ اینها ﴿لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها﴾ خب اگر این است آن صداهای گوش خراش را نمیشوند و ممکن است ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ﴾ از بالا نگاه کنند یک عده دارند میسوزند آن ضرری ندارد چون رعب آور نیست.
مطلب بعدی آن است که جریان حکومت موسی و هارون گاهی ممکن است گفته بشود که قائل به سکولار باشند یعنی بگویند دین از حکومت و سیاست جداست و اگر رهبران الهی حکومت میکردند روی اندیشهها و خردهای عقلیشان بود بشریشان بود نه روی وحی الهی دین حکومت ندارد سیاست ندارد و مانند آن و اگر انسان بگوید خب پس انبیا آمدند مبارزاتی راه انداختند جهاد راه انداختند و حکومت کردند میگویند اینها روی جنبههای بشری اینهاست از آن جهت که خردمند بودند جزء نوابغ بشری بودند آزادیخواهد بودند این کار را کردند در حالی که قرآن کریم وقتی این جریانها را نقل میکند اول و سر فصل این قصهها را وحی الهی و امامت الهی و ایراث الهی قرار میدهد در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» از آیه سوم به بعد قصه اینطور شروع میشود ﴿نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسی وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی اْلأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَیَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ﴾ بعد میفرماید: ﴿وَنُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ﴾ و ما میخواهیم ﴿وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ ٭ وَأَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی﴾ خب سر فصل این آن است که ما اراده کردیم امامت مستضعفین را اراده کردیم که آنها را وارث زمین قرار بدهیم اراده کردیم که بساط ظلم را برچینیم راه اراده ما این است که به مادر موسی وحی فرستادیم که بچه را اینگونه اداره کن بعد ﴿وَلاَ تَخَافِی وَلاَ تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ المُرْسَلِینَ﴾ بعد هم که موسای کلیم به این صورت درآمد گفتیم ﴿اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾ بعد گفتیم تنها هم نرو ﴿اذْهَبا﴾ هر دویتان بروید شما رسالت ما را به عهده دارید در سورهٴ مبارکهٴ «طه» رسالت اینها را تشریح میکند میفرماید به اینکه ما رسالتمان را به این دو بزرگوار دادیم گفتیم شما از طرف ما رسالت دارید بروید این اوضاع را دگرگون کنید این اوضاعی که فرعونیها به پا کردند ﴿اذْهَبْ أَنْتَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیه 42 به بعد ﴿اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوکَ بِآیاتی وَلا تَنِیا فی ذِکْری﴾ ونی یعنی سستی وانی یعنی آدم سهل انگار ونی یعنی سستی فرمود ﴿وَلا تَنِیا﴾ مبادا سستی بکنید کار کار سختی است محکم است جنگ با فرعون است و مبارزه با فرعون است تأسیس حکومت است مبادا سستی بکنید ﴿اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوکَ بِآیاتی وَلا تَنِیا فی ذِکْری﴾ ﴿اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی ٭ فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی﴾ بهانه به دست او ندهید اول روی نصیحت بالغه او را هدایت کنید بعد هم آن وقتی هم که نوبت رسیده ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الیَمِّ مَا غَشِیَهُم﴾ آن وقت نوبت او هم هست ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الیَمِّ﴾ آن وقت نوبت او هم هست اما شما از اول با درشتی سخن نگویید ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی﴾ بعد هم وقتی که فرعون میگوید شما چه کسی هستید بگویید ما از طرف خدا آمدیم خب چه کسی منظور دارید ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ مردم را به ما بده خب رهبری مردم هدایت مردم آزاد سازی مردم اداره شئون مردم به دست ماست اولین حرفش این است چه میخواهی «ان ادوا الی بنیاسرائیل» ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ اینها را آزاد کن به دست ما بده نه اینکه اینها را آزاد کن ما هم آزاد باشیم کسی کاری به ما هم نداشته باشد نه اینها را به ما بده ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ مردم امانت خدایاند یک امین دارند دوما امین اللهیم سه امانت را باید به امین داد چهار ما اینکه در زیارت جامعه به خاندان عصمت و طهارت میگویم شما «ساسة العباد و أرکان البلاد» همین است دیگر ساس جمع سائس است یعنی سیاستمداران کشورها شمایید این را گفتند همیشه بخوانید تا یادتان نرود که اینها چه سمتی دارند در هر مشهدی از مشاهد مشرفه گفتند زیارت جامعه بخوانید «وساسة العباد وأرکان البلاد» این است شما سیاستمداران مردماید درود ما بر شما خب پس بنابراین سخن از سخن موسی و هارون (سلام الله علیهما) در طلیعه آن سرفصل این قصه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» امامت مستضعفان است و رهبری مستضعفان است و اراده خدا هست و امثال ذلک بعد وحی الهی هم ه شروع شده گفتگوهایی که بین موسی وهارون (سلام الله علیهما) از یک سو و درباریان از سوی دیگر بود این بود که «ان ادوا الی بنی اسرائیل» ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ بدهید به ما مردم را بدهید به ما این نشان میدهد اینکه اینها روی جنبه وحی الهی بود روی جنبه نبوت و رسالت بود و مانند آن.
مطلب دیگر جناب آلوسی در تفسیرشان این سخن را نقل میکنند و رد میکنند البته که برخیها به دنبال این هستند که نام شریف مادر موسی (سلام الله علیهما) چیست که اگر کسی آن نام را بداند میتواند درهای بسته را باز کند قفلهای بیکلید باز کند بعد میگوید یک ارباب طلسم و حروف ریاضتهای خاصی نقل کردند برای این کار آنگاه اضافه میکند این یک نوع رهبانیت است البته اثباتش آسان نیست ولی نفیش هم صحیح نیست بالأخره ما چه میدانیم چه اسراری در این عالم هست بنابراین علمش را به اهلش واگذار کنیم اولاست در جریان حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) که نقل کردند که بعضیها اسم آن حضرت را میبردند و در باز میشد غرض این که حالا ما دستمان نمیرسد نفی نکنیم حالا چه میدانیم چیست علمش را به اهلش واگذار کنیم بعد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ﴾ این تنوین ﴿غَضَبٌ﴾ و تنوین ﴿ذِلَّةٌ﴾ برای تفخیم است چون کار سنگینی را اینها کردهاند چون ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ دیگر آن وقت غضب مهم ذلت و فرومایگی مهمی در حیات دنیا دامنگیر اینها میشود البته این ﴿فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ اگر متعلق باشد به نحو تنازع هم به ذلت هم به غضب این آیه ناظر به آخرت نیست اما اگر متعلق به خصوص ذله باشد که قدر متیقن هم همین است که با اخیر برمیگردد آن ﴿غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِم﴾ ممکن است مطلق باشد شامل عذاب دنیا و عذاب آخرت باشد.
مطلب دیگر این است که سنتهای الهی گاهی در جانب رحمت است گاهی در جانب غضب در جانب رحمت وقتی سلام و رحمت خاص را بر انبیا ذکر میکند در پایان میفرماید: ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ﴾ یا «نجزی المؤمنین» ومانند آن در جریان افترا و ظلم و امثال ذلک هم میفرماید ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ﴾ اگر کسی بدعتی بگذارد علیه دین قیامی بکند و در برابر دین خدا بدعتی بگذارد گرفتار غضب الهی خواهد شد گرفتار ذلت خواهد شد چه اینکه موسای کلیم (سلام الله علیه) برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آمده است به سامری فرمود به اینکه ﴿لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الیَمِّ نَسْفاً﴾ ﴿فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ﴾ این بنیاسرائیلی که به دام سامری افتادند محکوم غضب و ذلتاند که ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسْکَنَةُ﴾ آیا ببینیم استثنای بعدی شامل حال آنها میشود یا نه البته شمول لفظیاش سهل است ولی آنها سعی کردند خود را مشمول استثنای بعدی بکنند یا نه آن مهم است فرمود: ﴿وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ﴾ این یک ﴿ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها﴾ یعنی بعد از سیئات دو ﴿وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها﴾ این ﴿بَعْدِها﴾ به آن توبه برمیگردد آن ﴿بَعْدِها﴾ی اولی به سیئات برمیگردد ﴿وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها﴾ یعنی بعد از سیئات ﴿وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها﴾ نه «من بعد السیئات» بلکه «بعد الانابة و التوبة» بعد از توبه ﴿لَغَفُورٌ رَحیمٌ﴾ خب این اصل کلی است این دوتا آیه ظاهراً به صورت جمله معترضه برای بیان سنت الهی است در وسط ذکر شده و داستان و قصه آموزنده موسای کلیم (سلام الله علیه) هم هنوز به پایان نرسیده آنجایی که فرمود: ﴿فَلا تُشْمِتْ بِیَ اْلأَعْداءَ وَلا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ ٭ قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ آن وصل میشود به آیه 154 بعدی ﴿وَلَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ اْلأَلْواحَ وَفی نُسْخَتِها هُدًی وَرَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ ٭ وَاخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً﴾ این دنباله قصه است این دوتا آیه یعنی آیه 152 و 153 به منزله جمله معترضه است تا ثابت بکند که بفرماید به اینکه این یک اصل کلی است اختصاصی به جریان موسی و اینها ندارد که حکایتی بود ما آوردیم نه این سنت الهی است چه غضب و ذلت الهی باشد دامنگیر اهل افتراست چه رحمت و مغرفت الهی باشد بهره تائبان و منیبان و مؤمنان است فرمود: ﴿وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها﴾ آن سیئات ﴿وَآمَنُوا﴾ که آن توبهشان را استمرار دادند و عمل هم کردند ﴿إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها﴾ یعنی بعد از توبه غفور رحیم است اما حالا آن کار را کردند یا نکردند گرچه بنیاسرائیل طبق آیه 149 که قبلاً خواندیم زمینه توبه را فراهم کردند ﴿وَلَمّا سُقِطَ فی أَیْدیهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَیَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ شاید عدهای از آنها توبه کرده باشند لکن بنیاسرائیل از آن جهت که بنیاسرائیلاند و اسرائیلی میاندیشند اهل توبه نیستند در قرآن فرمود غضب خدا و فرومایگی دنیا نصیب آنها میشود اگر الآن کسی خیال کند که صهیونیستها یک عزتی دارند این واقعاً غافل اند قرآن کریم فرمود به اینکه این صهاینه یا باید برگردند به طناب الهی متمسک بشوند یعنی مؤمن بشوند دست از آدم کشی و ظلم و ستم بردارند بروند سر جایشان یا نه گرفتار حبل مردمیاند ﴿إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ الآن این حبل و ریسمان استعمار است در گردن اینها اینها واقعا یک نطفه نامشروعاند اینها را در خاورمیانه کاشتهاند و اگر آن حمایت مستعمران رخت بربندد یک روزه همین مسلمین این یهودیها و اسرائیلیها را برطرف خواهند کرد اینچنین نیست که اینها واقعاً عزیز باشند همین ﴿إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ الآن حبل الله را ندارند اینها اما حبل آمریکا را دارند خذلهم الله.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است