- 822
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 150و 153 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات تفسیر آیات 150و 153 سوره اعراف "
وجود مبارک موسای کلیم از انبیای اولواالعزم است
ذات اقدس الهی برای انبیاء مخصوصاً اولواالعزم آنها مقام منیعی قائل است و عصمت ویژهای قائل است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفًا قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونی مِنْ بَعْدی أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَی اْلأَلْواحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ َیجُرُّهُ إِلَیْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَکادُوا یَقْتُلُونَنی فَلا تُشْمِتْ بِیَ اْلأَعْداءَ وَلا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ ٭ قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ ٭ إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ ٭ وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ﴾
در جریان مراجعت موسای کلیم (سلام الله علیه) از میعاد الهی گرچه ظاهر بعضی از تبعیرها تندروی وجود مبارک موسای کلیم هست نسبت به هارون (علیه السلام) لکن شرایط حالی و مقالی عقلی و نقلی تأمین کننده آن هدف نهایی است اولاً وجود مبارک موسای کلیم از انبیای اولواالعزم است و ذات اقدس الهی برای انبیاء مخصوصاً اولواالعزم آنها مقام منیعی قائل است و عصمت ویژهای قائل است این یک ثانیاً چنین پیغمبر اولواالعزمی تازه از اربعین برگشت اربعینگیری باعث آن است که چشمههای حکمت از قلب انسان ظهور میکند «من اخلص لله اربعین صباحا» یا «من أخلص لله أربعین صباحاً ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» اینکه بزرگانی پدید آمدند خیلی از حرفها زدند که در کتابها نبود از اساتیدشان نداشتند برای اینکه اینها شاگرد اربعین بودند و برکت آن چلهگیری یعنی چهل روز با اخلاص واجبها و مستحبها را انجام دادن و از حرام و مکروه پرهیز کردن و در متن جامعه بودن و آلوده نشدن این باعث جوشش چشمههای حکمت است که از قلب میجوشد و بر قلم یا زبان جاری میشود که «من أخلص لله أربعین صباحاً ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» این گونه از بزرگان حرفهای نو دارند که اساتیدشان نگفتند فضای حوزه علمیه عصرشان هم این حرفها نبود و سابقه نداشت همیشه بود حالا یا کم یا زیاد اینطور بود و این اختصاصی هم به عصر اسلامی ندارد این جزء اصول بینالمللی اسلام است نه جزء احکام فرعی شریعت باشد این جزء اسلام است نه جزء منهاج و شریعت ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ وجود مبارک موسای کلیم از چنین اربعینی برگشت نه تنها اربعین عادی که انسان در حال عادی مثلاً یک چله بگیرد چهل روز مواظب غذایش باشد مواظب گفتار و رفتارش باشد بلکه چهل روز بیغذا باشد در آن روز که اربعین مهمان ذات اقدس الهی بود نه خوابی داشت و نه خوراکی خب در حد یک فرشته زندگی میکرد همانطوری که در خطبه اول نهجالبلاغه هست که فرشته نه خوابی دارند و غذای آنها تسبیح است کلیم خدا (سلام الله علیه) غذای او همان مکالمه و مناجات با خدا بود خب چنین پیغمبر اولواالعزمی از یک سو چهل روز با تسبیح تغذیه کند از سوی دیگر بعد میآید یک کاری انجام میدهد که برخی از افراد مثل آلوسی و امثال آلوسی او را در حد یک آدم عادی تلقی بکنند بگویند خب عصبانی شد این کار را کرده یک وقت است آدم میگوییم جز لفظ چیز دیگر حجت نیست یعنی معارف عقلی معارف قلبی شواهد دیگر آنها را باید بگذاریم کنار ماییم و لفظ اینچنین که نیست تازه اگر هم ما باشیم و لفظ آن مرحله ثالث فرا میرسد که ما اگر باشیم با لفظ دلیل لفظی هم بر خلاف است پس این دو شاهد عادل یعنی او جزء انبیای اولواالعزم است از یک سو و تازه از مهمان چهل روزه خدا برگشت از اربعین فرشته خویی بودن برگشت مراجعت کرده است تورات نصیبش شده آن تجلی الهی نصیبش شده آن صقع نصیبش شده خب یک چنین انسان خلیفة اللهی حالا میآید یک کار عادی انجام میدهد این که نیست اینها دوتا شاهد و دوتا دلیل که مهمتر از همه همین دوتا هستند از این مرحله بگذریم بیاییم در حد جناب آلوسی بخواهم فکر بکنیم ماییم و الفاظ در الفاظ بعدی میبینید آیه مبارکه 154 از غضب موسی به سکوت یاد میکند نه به سکون افراد عادی وقتی عصبانش میشوند هیجان زدهاند حرکت هست هیجان خون هست دم هست صورت سرخ میشود بعد این حالت ساکن میشود میگویند این غضب ساکن شد اما تعبیر ذات اقدس الهی این است که غضب وجود مبارک موسای کلیم ساکت شد معلوم میشود قبلاً ناطق بود الآن ساکت شد سکوت و نطق عدم ملکهاند یک مقسم اینها یک موجود عاقل است دو موجود عاقل اگر حرف زده است میشود ناطق و اگر حرف نزد میشود ساکت پس سکوت او عاقلانه است اگر کسی دنبال لفظ میگردد اگر کسی نه عاقلانه فکر میکند آخر ملایی که به همین لفظ نیست اگر روی براهین عقلی فکر میکند اگر روی شواهد حال فکر میکند اگر به مقام برتر میاندیشد آن دوتا شاهد عادل میگوید موسایی که از مناجات و اربعین و از مهمانی در حد فرشته بودن برگشت کاری نمیکند که مورد اعتراض کسی باشد پس حتماً بر خوردش با قوم یک حساب دارد برخوردش با هارون (سلام الله علیه) حساب دیگری دارد لذا وقتی مرحوم شیخ مفید (رضوان الله علیه) این حرف را نقل میکند شیخ مفید به نظر ما معلم اول است در کلام امامیه یعنی همانطوری که برای اهل حکمت و فلسفه یک معلم اولی است برای کلام به نظر ما مفید (رضوان الله علیه) در بین امامیه معلم اول است پرورش شاگردانی مثل شیخ طوسی و مثل سید مرتضی یک کار عادی هم نیست قبلاً هم به عرضتان رسید کتاب نوشتن یک امّاره ظنّی برای ملاّیی است از این ملک نقال فراواناند که حرفها را جابجا میکنند کتاب یک اماره شصت درصد هفتاد درصد هشتاد درصد ملایی مولف است عمده آن تدریس حوزه است اگر کسی مثل شیخ مفید توانست حوزه نجف را طوری نفسگیر اداره کند که همه شاگردان مثل شیخ طوسی و سید مرتضی نفسشان بند میآمد علمای سنی هم که میآمدند نفسشان بند میآمد این را میگویند ملا برای اینکه حرف برای خودش است کتابها از این ملک نقال کم نیست ماشاءالله همیشه هم همینطور بود خب مفید اینطور است و آن وقت هم به خودش اجازه میدهد که به محدث نامی مثل مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) آن یک کتابی نوشته به نام اعتقادات در حدود صد مطلب است ایشان زیر همه این حرفها صدگانه صدوق آب میبندد بعد به صدوق به آن عظمت میگوید تو محدثی تو را چه کار به این حرفها خب کسی مگر میتواند نسبت به مرحوم صدوق ابن بابویه که صاحب منلایحضرهالفقیه یک چنین حرفی بزند و اگر میزد از او میخریدند مفید این حرف را زد همه از او خریدند مفید یک چنین آدمی است آن وقت مرحوم مفید (رضوان الله علیه) میفرماید به اینکه این غضب وجود مبارک موسی نسبت به هارون (سلام الله علیهما) برای تنبیه قوم بود آلوسی این را نقل میکند بعد اشکال میکند و میگوید ولا یخفی این که مفید میگوید که از شیعه است این مثل آن است که هارون (سلام الله علیه) سبابه متندم باشد این شعر را آن وقت نقل میکند میگوید ولا یخفی ان الامر علی هذا من قبیل این شعر
«غیری جَنی وأنا المعاقب ٭٭٭ فیکم فکأننی سبابة المتندم».
یعنی جریان هارون (سلام الله علیه) به این صورت درمیآید که دیگری جنایت کرده فشار و شتاب و حمله متوجه هارون میشود و این هارون مثل سبابه است خود شخص کار خلاف میکند آن وقت این سبابه را گاز میگیرند سبابه متندم یا سر انگشت مرد پشیمان در فارسی این مثال است برای جایی که یک کسی خلاف میکند دیگری را میزنند میگوید من سبابه متندمم یعنی خودش شخص خلاف کرده ولی مرا گاز میگیرد این یک اصطلاحی است سر انگشت مردم پشیمانم این است آن وقت جناب آلوسی میگوید این مفیدی که از شیعه هست و اینطور تعبیر میکند معنایش آن است که هارون سبابه متندم است این اصلاً فرمایش مرحوم مفید را درست درک نکرده اینها دوتا برادر میدانند به اینکه چگونه رفتار بکنند و هارون (سلام الله علیه) هم میداند که موسی (سلام الله علیه) نمیخواهد او را تحقیر کند میخواهد غضبش را نسبت به قوم نشان بدهد نه اینکه او را تحقیر کرده و این هم که گفت: ﴿فَلا تُشْمِتْ بِیَ اْلأَعْداءَ﴾ برای آن است که آنها خیال میکنند که تو داری مرا تحقیر میکنی خوشحال میشوند وگرنه هر دوی اینها از انبیای الهی هستند منتها یکی اولواالعزم است دیگری نه و مانند آن یک گوشه ظاهر را با یک کمی سایید برای اینکه آن حرفهای کلی به هم نخورد این که از انبیای اولواالعزم است از یک سو اینکه از اربعین تجلی برگشت این که از اربعین صقع برگشت اینکه از اربعین ضیافت الله برگشت این که از اربعین تورات و الواح گیری برگشت این که از اربعین فرشته منش بودن برگشت یک همچنین کار خلاف نمیکند که تازه از سفر برگشت و چهل روز انسان مثل ملک زندگی کند و مهمان مستقیم الله هم باشد جز با مناجات چیزی تغذیه نکند شما تاریخ وضع اربعین حضرت را بخوانید ببینید در این چهل روز چیزی خورده چیزی نوشیده خوابیده این که نبود که خب چهل روز پیغمبر اولواالعزمی مثل ملک زندگی بکند بعد بیاید یک کار عادی انجام بدهد.
پرسش: ...
پاسخ: نه خب دوتا حرف است حتی ترک اولی هم نبوده تا بگویند «حسنات الابرار سیئات المقربین» شما به تفسیر آلوسی مراجعه کنید ببینید این که به مرحوم مفید دارد نقد میکند حرف مرحوم مفید را درست درک نکرده مرحوم مفید میگوید این برای ان است که وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) این کار را با هارون کرد تا خشم خودش را نسبت به قوم انجام بدهد و از طرفی هم بعضیها نقل کردند که از فرمایش مرحوم مفید این است که این تألمی که موسای کلیم از ضلالت قوم داشت و خواست این تألم را به مردم اعلام کند علی ابلغ وجه آمده این کار را کرده بعضیها خواستند بگویند برای اینکه خب این یک مقداری این فرمایش مرحوم مفید را ندارند دارند به اینکه این ﴿وَأَلْقَی اْلأَلْواحَ﴾ نه یعنی الواح را پرت کرده الواح از دستش افتاده این هم القا صادق است آن شدت خشم الهی که میخواهد از توحید حمایت کند و شرک را محکوم کند مشرکین را تشنیع کند برای اینکه سر و صورت برادر را بگیرد و قوم بفهمند چنین کار کار بدی بود الواح از دستش افتاد وقتی از دستش افتاد هم تعبیر درست است بگوییم این را انداخت دیگر این که در قرآن ندارد طرحه که الآن اگر چیزی از دست کسی بیفتد میگوییم انداخت دیگر تعبیر انداختن میگوییم دیگر حالا این ندارد که پرت کرده به قصد توهین بوده و مانند آن پس جای این دارد که انسان بگوید ﴿وَأَلْقَی اْلأَلْواحَ﴾ یعنی از دستش افتاده روی شدت تألم برای اینکه سر و صورت برادر را بگیرد خب.
پرسش: ...
پاسخ: همین بشر است که از انبیای اولواالعزم است همین بشر است که بالأخره مهمان چهل شبه خدا بود شما ببینید زائران بیتالله از ضیافت رحمان برمیگردند تا یک چند روزی وضعشان فرق میکند این که از انبیای اولواالعزم است چهل شبانه روز مهمان خدا بود فقط مناجات تغذیه او بود غذای او بود چنین انسانی بیاید چنین کاری بکند لذا خداوند از سکون غضب او به سکوت یاد کرده است ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الغَضَبُ﴾ این خب.
مطلب بعدی آن است که از نظر ادبی در کتاب فروق اللغة مسائلی هست که حتماً مراجعه بکنید و آلوسی زحمت کشیده و تقریبا هجده نزدیک بیست اسم برای بچههای حیوانات ذکر کرده که ما آن روز پنج شش تا از اینها را ذکر کردیم که بچه گاو را میگویند عجل و همچنین بچه گوسفند را چه میگویند بچه بز را چه میگویند بچه اسب را چه میگویند بچه حمار را چه میگویند بچه فیل را چه میگویند بچه اسد را چه میگویند بچه گرگ را چه میگویند بچه سگ را چه میگویند بچه موش را چه میگویند بچه گربه را چه میگویند همه اینها نامهای مخصوص دارد البته اینها سعه ادبیات عرب و لغت عرب است و در جریان خوار هم پنج شش اسم به عنوان اسمای اصوات در نوبتهای قبل ذکر شد ایشان تقریباً یا در حدود سی اسم نقل کرده از حیوانات که صدای گاو اگر خوار است صدای حمار چیست؟ صدای اسب چیست؟ صدای شیر چیست؟ صدای گرگ چیست؟ صدای سگ چیست؟ صدای گربه چیست؟ و مانند آن در حدود سی اسم یا بیشتر ذکر کرده.
مطلب بعدی آن است که این کلمه «اتخذوا» برای تشنیع کار قوم ذکر شده است در آیه 148 همین سورهٴ مبارکهٴ اعراف فرمود: ﴿واتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَهُ خُوارٌ﴾ یک بار این کلمه «اتخذوا» را اینجا ذکر فرمود آنگاه در پایان همان آیه یعنی آیه 148 فرمود: ﴿اتَّخَذُوهُ وَکَانُوا ظَالِمِینَ﴾ تکرار این اتخاذ برای تشنیع این کار است و سرش هم آن است که اینها اصلاً ظلم مخصوصاً بدترین ظلم که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ در نهاد اینها تعبیه شده بود که دارد ﴿وَکَانُوا ظَالِمِینَ﴾ که کان نشانه استمرار است چون چنین خویی را داشتند دست به وثنیت زدند پس تکرار اتخاذ برای تشنیع مسئله است.
مطلب بعدی آن است که درباره ﴿خَلَفْتُمُونی﴾ است که سه تا احتمال است این ﴿بِئْسَما خَلَفْتُمُونی﴾ یا خطاب به خصوص قوم بنیاسرائیل است که بتپرستی را ترویج کردند و گوساله را به عنوان الهی تلقی کردند یا خصوص هارون و همراهان هارون از خواص اصحاب موسی و هارون که فرمود: ﴿ومِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ و بِهِ یَعْدِلُونَ﴾ یا خطاب به آنهاست این دو احتمال یا خطاب به هر دو گروه است در صورتی که جامعی برای خطابین باشد این سه احتمال اگر چنانچه خطاب به خصوص همین بنیاسرائیل بتپرست باشد ﴿بِئْسَما خَلَفْتُمُونی﴾ در آنجا استخلاف نبود یک آنها هم واقعاً خلیفه موسی نبودند دو در مقام عمل امت کاری را که امام انجام میدهد باید انجام بدهد در غیاب او انجام بدهد اینها انجام ندادند این خلافت برای مقام عمل است سه در باره این خلافت مقام اجرا و عمل وجود مبارک موسای کلیم فرمود بد رفتاری کردید ولی اگر این ﴿خَلَفْتُمُونی﴾ خطاب به هارون (سلام الله علیه) باشد بالاصالة و همراهان او باشد بالتبع این سه مطلب دارد که دو مطلبش حق است یکیاش مشکل است مطلب اول اینکه وجود مبارک موسای کلیم هارون (سلام الله علیهما) را خلیفه قرار داد فرمود: ﴿اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ پس استخلاف شد دوم اینکه وقتی موسای کلیم به اذن خدا هارون (سلام الله علیهما) را استخلاف کرد و او را خلیفه خود قرار داد هارون شده خلیفه موسی واقعاً این دو سوم اینکه در مقام اجرا و عمل به مقتضای خلافت در اثر استضعاف آن قوم و ظلم آن قوم موفق نشد این سه این بئس که گله است در حقیقت به این مقام سوم برمیگردد و اگر خطاب به هر دو گروه باشد باید آن معنا را یک جامعی برایش ترسیم کرد که آن جامع بتواند مصحح باشد که خطاب ﴿خَلَفْتُمُونی﴾ هم به بنیاسرایئل گوسالهپرست برگردد هم به وجود مبارک هارون که به تبع او خواص از خلافت سهمی داشت.
پرسش: ...
پاسخ: به همهٴ اینها ﴿أَعَجِلْتُم﴾ هم معنای جامعی باید بگیریم دیگر اگر در ﴿خَلَفْتُمُونی﴾ معنای جامع را گرفتیم ﴿أَعَجِلْتُم﴾ هم معنای جامع خواهیم گرفت دیگر.
مطلب درباره کلمه ﴿مِنْ بَعْدی﴾ همان است که در آیه 148 گذشت در آنجا فرمود ﴿واتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ﴾ این ﴿مِنْ بَعْدِهِ﴾ یعنی «من بعد ذهابه الی المیعاد و الملاقات» این جا هم ﴿مِنْ بَعْدِهِ﴾ یعنی بعد از اینکه من رفتم به طور و به ملاقات رفتم آن است پس هتکی از این جهت بالأخره در کار نبود و این جریان که وجود مبارک موسای کلیم یک مقدار سریع بود در کارها این را میشود از مجموعه سنت و سیرت موسای کلیم در قرآن استفاده کرد یک مقدار سرعت داشت عجله محمود داشت نظیر «عجّلوا بالصلاة» از این سنخ بود به دلیل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ طه یک کاری کرده است که ذات اقدس الهی از او سؤال کرده که چرا مثلاً زود آمدی آیه 83 سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است ﴿وما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسی﴾ عرض کرد ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی﴾ این عجله در حقیقت سرعت است یعنی حالا این قافله را چرا رها کردی اینها به امامت تو حرکت کردند چرا تنها آمدی و زود آمدی؟ نه یعنی قبل از وقت آمدی؟ چرا اول وقت آمدی اینها نماندند اینها ماندند این معلوم میشود در سنت و سیرت وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) ظهور و حضور داشت ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی﴾ یک همچنین عجلهای هم در هنگام برخورد با هارون (سلام الله علیه) پدید آمد با مشاهده آن وثنیت قبل از آن تحقیق نهایی ﴿وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ َیجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ که در حقیقت خواست قوم خودش را تنبیه بکند اگر هم در بعضی از موارد الفاظ همراه نیست باید به امامت معنا لفظ را امت او قرار داد اینطور نیست که آن معانی را آن معارف را آن اصول اولیه را امت قرار بدهیم لفظ را امام قرار بدهیم این که نیست باید آنها را امام الفاظ قرار بدهیم و الفاظ را به دنبال آنها تبیین کنیم.
مطلب دیگر اینکه وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) از نظر تعبیر نفرمود «فلا تشمتهم بی» با اینکه به حسب ظاهر باید به ضمیر ذکر میشد نه اسم ظاهر برای اینکه گفت ﴿قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی﴾ اینجا اسم ظاهر آورد ﴿وَکادُوا یَقْتُلُونَنی﴾ در اینجا همهاش ضمیر آورد که باید ضمیر میآورد لذا ضمیر آورد بعد باید میفرمود به حسب ظاهر «فلا تشمتهم بی» دیگر اینجا هم جای ضمیر است اما آوردن اسم ظاهر برای آن است که سببش را ذکر بکند فرمود: ﴿فَلا تُشْمِتْ بِیَ اْلأَعْداءَ﴾ این اعدا همان قومی است که ﴿اسْتَضْعَفُونی﴾ دیگر همان قومی است که بعدا با دو ضمیر از ایها یاد شده است ﴿وَکادُوا﴾ یک، و ﴿یَقْتُلُونَنی﴾ دو خب اگر سیاق اقتضای ذکر ضمیر میکند نه اسم ظاهر آوردن اسم ظاهر سبب میطلبد و آن این است که اینها دشمن مایند و شماتت اعدا هم که چیز بدی است اشمات هم نا رواست برخی هم نقل کردهاند که شماتت محرم است و منهی عنهاست البته شاید اعتبار هم مساعد باشد یعنی اگر خدای ناکرده برای یک برادر مؤمنی یک حادثه تلخی پیش آمد انسان اظهار سرور و نشاط بکند این را آلوسی دارد که محرم است و منهی عنها البته روایات دارد که اگر خدای ناکرده برای کسانی حالا کسی با ما مخالف است یک حادثه تلخی برای او پیش آمد اگر خدای ناکرده ما خوشحال بشویم این مشکل دارد خود آدم هم یک روز مبتلا میشود آن که در روایت هست این است که اگر یک مسلمانی گرفتار شده کسی خدای ناکرده مسرور بشود خوشحال بشود خدا او را به همان حادثه تلخ مبتلا میکند یک وقت است کافر است حساب دیگری است اما یک وقتی مسلمان است شیعه است حالا اختلاف نظری با ما داشت نباید چنین باشد خب به هر تقدیر ایشان دارد که این شماتت محرمة منهی عنها آن نهی اخلاقی که برای همه ما ثابت است اینجا به اسم ظاهر ذکر شده است نه ضمیر فرمود: ﴿فَلا تُشْمِتْ بِیَ اْلأَعْداءَ﴾ بعداً هم باز به اسم ظاهر ذکر کرد دیگر نفرمود «ولاتجعل لی معهم» اگر میفرمود «ولاتجعل لی معهم» به همان ﴿إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی﴾ برمیگشت روا بود به ﴿وَکادُوا یَقْتُلُونَنی﴾ به مرجع ﴿کادُوا یَقْتُلُونَنی﴾ برمیگشت روا بود به ﴿اْلأَعْداءَ﴾ برمیگشت باز هم روا بود لکن در خصوص این قسمت هم باز با ضمیر ذکر کرد فرمود: ﴿وَلا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ این جعل هم دو گونه است یک وقت است که در مقام عمل و سرزنش و توبیخ من را با اینها قرار نده یک وقت نه از نظر عقیده فکر نکن که من مثل اینها هستم نظیر ﴿وَجَعَلُوا المَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً﴾ یک وقت تلقیح صناعی است تغییر جنسیت است با تلقیح و تزریق و امثال ذلک مذکری مؤنث میشود او بالعکس این میشود «جعل المذکر مؤنثاً» او بالعکس یک وقت است که نه در جریان فرشتهها اینطور نیست که کسی فرشته را مؤنث بکند که فرمود: ﴿وَجَعَلُوا المَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً﴾ یعنی «اعتقدوا انها مؤنث» اینجا ﴿وَلا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ یعنی «لاتعتقد انی معهم» خیال نکن که من با اینها هستم نبودم با اینها منتها اصولاً وجود مبارک موسای کلیم را ذات اقدس الهی با هارون (علیهم السلام) دوتایی فرستاد برای بنیاسرائیل و درباریان فرعون که یک تعادلی حاصل بشود وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) خیلی نرم بود وجود مبارک موسی (علیه السلام) خیلی تند بود این رفتار متسلبانه موسی (سلام الله علیه) که اینجا مشهود شد اما رفتار مهربانانه وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) در آیات سورهٴ «طه» مشخص است آیه نود به بعد سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است که ﴿ولَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونی وأَطیعُوا أَمْری﴾ خب این را کسی میگوید که در قبالش آن اسرائیلیهایی هستند که ﴿کادُوا یَقْتُلُونَنی﴾ با آن قوم اینطور حرف میزند ﴿وإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ﴾ نه «ربکم القهار» این نشانه مهر و جمیل بودن وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) است آن حالت موسای کلیم که ملاحظه فرمودید در آن سفر الهی میگویند ﴿أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَی اْلأَلْواحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ َیجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ برای تعدیل آن سرعت با این تقریباً بت یک شریعت معتدلی پدید میآید.
میفرماید که ﴿کادُوا یَقْتُلُونَنی﴾ یا در این زمینه خب است که هارون که شما سه احتمال دادید احتمال دو و سه صحیح نیست در مورد ایشان، احتمال اول قوی میشود که قوم... بد جانشینی کردند نسبت به موسی.
پرسش: ...
پاسخ: بله آن وقت این آن معنای جامع که باشد خصوصیت مورد را باید از خود آن منطبق علیه دریافت کرد آن نکوهش به قوم برمیگردد آن گله به هارون (سلام الله علیه) برمیگردد نه اینکه برای هارون نکوهش باشد.
پرسش: ...
پاسخ: چون ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ در حقیقت دیگر خب بنابراین خشم موسای کلیم (سلام الله علیه) میتواند برای تنبیه قوم باشد و مانند آن اگر بعضی از موارد الفاظ آن کشش را ندارند باید به امامت و رهبری آن معنای معقول این الفاظ را هم کشان کشان برد به آن سمت نه اینکه آن معانی و معارف بلند را بکشیم به دنبال الفاظ که لفظ بشود امام و آن اصول ارزشی معارف بشود مأموم ﴿قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ ما وقتی در فضای رحمت تو زندگی کردیم آن وقت رحیمانه میاندیشیم یک وقت است انسان فقط مغفور له است یک وقت است نه در فضای رحمت زندگی میکند و پایان کار هم این است که ﴿وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ نه «انت الغفار» بعد ذات اقدس الهی در این زمینه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ﴾ این حکم در عصر موسای کلیم (سلام الله علیه)هم بود بعدش هم هست کسانی که گوساله را به عنوان معبود پذیرفتند حالا اینجا دیگر تمثیل است نه تعیین بعضیها گوساله میپرستند بعضیها اصنام دیگر میپرستند اختصاصی به گوساله ندارد منتها حالا آنجا چون محل ابتلای بنیاسرائیل عجل بود ذات اقدس الهی به زبان موسای کلیم از عجل یاد کرد فرمود کسانی که گوساله را به عنوان معبود اتخاذ کردهاند هم غصب الهی دامنگیر آنها خواهد شد که در قیامت میسوزند و هم فرومایگی و خواری و ذلت دنیا دامنگیر آنها خواهد شد ﴿وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ بعد برای اینکه بفرماید این اختصاصی به بنیاسرائیل ندارد و مخصوص عصر کنونی نیست فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ﴾ یک مشرک فریه میبندد ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً﴾ یک مشرک فریه میبندد یعنی چیزی را که خدا نگفته این به خدا اسناد میدهد در سورهٴ مبارکهٴ «هود» و مانند آن چنین آمده است که شما یک خبری را گزارش میدهید که خدا نمیداند ﴿إِتُنَبِّؤُنَ اللَّهَ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی السَّماوَاتِ﴾ اینکه میفرماید شما یک چیزی را میگویید که خدا نمیداند یعنی نیست چون اگر باشد یقیناً خدا میداند معدوم هم که لاشیء است اینکه فرمود شما یک چیزی را میگویید که خدا نمیداند یعنی چیزی را میگویید که دروغ است نیست چون اگر بود خدا میدانست چون او ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است هر چه شیء است تحت علم خداست اگر چیزی لاشیء بود خب نیست دیگر اگر کسی چیزی را به خدا اسناد بدهد و بگوید این معبود است این در حقیقت فریه به خدا بسته است ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً﴾ چنین گروهی غضب الهی دامنگیرشان هم میشود در آخرت و فرومایگی دنیا هم دامنگیر آنها خواهد بود ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ﴾ حالا یک سؤال میماند که این اسرائیلیها و صهیونیستها الآن با همان وضعی که بودند چطور در دنیا ذلیل نیستند این باید علیحده بحث بشود که هم اکنون هم تحت ذلت آن مستعمران غرباند در حقیقت و مزدور آنها هستند کار هم برای آنها انجام میدهند و چون ذات اقدس الهی غضبش با رحمت آمیخته است بلکه رحمت سابق بر غضب است راه را برای تائبان و منیبان همچنان باز نگه داشت فرمود: ﴿وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
وجود مبارک موسای کلیم از انبیای اولواالعزم است
ذات اقدس الهی برای انبیاء مخصوصاً اولواالعزم آنها مقام منیعی قائل است و عصمت ویژهای قائل است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفًا قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونی مِنْ بَعْدی أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَی اْلأَلْواحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ َیجُرُّهُ إِلَیْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَکادُوا یَقْتُلُونَنی فَلا تُشْمِتْ بِیَ اْلأَعْداءَ وَلا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ ٭ قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ ٭ إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ ٭ وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ﴾
در جریان مراجعت موسای کلیم (سلام الله علیه) از میعاد الهی گرچه ظاهر بعضی از تبعیرها تندروی وجود مبارک موسای کلیم هست نسبت به هارون (علیه السلام) لکن شرایط حالی و مقالی عقلی و نقلی تأمین کننده آن هدف نهایی است اولاً وجود مبارک موسای کلیم از انبیای اولواالعزم است و ذات اقدس الهی برای انبیاء مخصوصاً اولواالعزم آنها مقام منیعی قائل است و عصمت ویژهای قائل است این یک ثانیاً چنین پیغمبر اولواالعزمی تازه از اربعین برگشت اربعینگیری باعث آن است که چشمههای حکمت از قلب انسان ظهور میکند «من اخلص لله اربعین صباحا» یا «من أخلص لله أربعین صباحاً ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» اینکه بزرگانی پدید آمدند خیلی از حرفها زدند که در کتابها نبود از اساتیدشان نداشتند برای اینکه اینها شاگرد اربعین بودند و برکت آن چلهگیری یعنی چهل روز با اخلاص واجبها و مستحبها را انجام دادن و از حرام و مکروه پرهیز کردن و در متن جامعه بودن و آلوده نشدن این باعث جوشش چشمههای حکمت است که از قلب میجوشد و بر قلم یا زبان جاری میشود که «من أخلص لله أربعین صباحاً ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» این گونه از بزرگان حرفهای نو دارند که اساتیدشان نگفتند فضای حوزه علمیه عصرشان هم این حرفها نبود و سابقه نداشت همیشه بود حالا یا کم یا زیاد اینطور بود و این اختصاصی هم به عصر اسلامی ندارد این جزء اصول بینالمللی اسلام است نه جزء احکام فرعی شریعت باشد این جزء اسلام است نه جزء منهاج و شریعت ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ وجود مبارک موسای کلیم از چنین اربعینی برگشت نه تنها اربعین عادی که انسان در حال عادی مثلاً یک چله بگیرد چهل روز مواظب غذایش باشد مواظب گفتار و رفتارش باشد بلکه چهل روز بیغذا باشد در آن روز که اربعین مهمان ذات اقدس الهی بود نه خوابی داشت و نه خوراکی خب در حد یک فرشته زندگی میکرد همانطوری که در خطبه اول نهجالبلاغه هست که فرشته نه خوابی دارند و غذای آنها تسبیح است کلیم خدا (سلام الله علیه) غذای او همان مکالمه و مناجات با خدا بود خب چنین پیغمبر اولواالعزمی از یک سو چهل روز با تسبیح تغذیه کند از سوی دیگر بعد میآید یک کاری انجام میدهد که برخی از افراد مثل آلوسی و امثال آلوسی او را در حد یک آدم عادی تلقی بکنند بگویند خب عصبانی شد این کار را کرده یک وقت است آدم میگوییم جز لفظ چیز دیگر حجت نیست یعنی معارف عقلی معارف قلبی شواهد دیگر آنها را باید بگذاریم کنار ماییم و لفظ اینچنین که نیست تازه اگر هم ما باشیم و لفظ آن مرحله ثالث فرا میرسد که ما اگر باشیم با لفظ دلیل لفظی هم بر خلاف است پس این دو شاهد عادل یعنی او جزء انبیای اولواالعزم است از یک سو و تازه از مهمان چهل روزه خدا برگشت از اربعین فرشته خویی بودن برگشت مراجعت کرده است تورات نصیبش شده آن تجلی الهی نصیبش شده آن صقع نصیبش شده خب یک چنین انسان خلیفة اللهی حالا میآید یک کار عادی انجام میدهد این که نیست اینها دوتا شاهد و دوتا دلیل که مهمتر از همه همین دوتا هستند از این مرحله بگذریم بیاییم در حد جناب آلوسی بخواهم فکر بکنیم ماییم و الفاظ در الفاظ بعدی میبینید آیه مبارکه 154 از غضب موسی به سکوت یاد میکند نه به سکون افراد عادی وقتی عصبانش میشوند هیجان زدهاند حرکت هست هیجان خون هست دم هست صورت سرخ میشود بعد این حالت ساکن میشود میگویند این غضب ساکن شد اما تعبیر ذات اقدس الهی این است که غضب وجود مبارک موسای کلیم ساکت شد معلوم میشود قبلاً ناطق بود الآن ساکت شد سکوت و نطق عدم ملکهاند یک مقسم اینها یک موجود عاقل است دو موجود عاقل اگر حرف زده است میشود ناطق و اگر حرف نزد میشود ساکت پس سکوت او عاقلانه است اگر کسی دنبال لفظ میگردد اگر کسی نه عاقلانه فکر میکند آخر ملایی که به همین لفظ نیست اگر روی براهین عقلی فکر میکند اگر روی شواهد حال فکر میکند اگر به مقام برتر میاندیشد آن دوتا شاهد عادل میگوید موسایی که از مناجات و اربعین و از مهمانی در حد فرشته بودن برگشت کاری نمیکند که مورد اعتراض کسی باشد پس حتماً بر خوردش با قوم یک حساب دارد برخوردش با هارون (سلام الله علیه) حساب دیگری دارد لذا وقتی مرحوم شیخ مفید (رضوان الله علیه) این حرف را نقل میکند شیخ مفید به نظر ما معلم اول است در کلام امامیه یعنی همانطوری که برای اهل حکمت و فلسفه یک معلم اولی است برای کلام به نظر ما مفید (رضوان الله علیه) در بین امامیه معلم اول است پرورش شاگردانی مثل شیخ طوسی و مثل سید مرتضی یک کار عادی هم نیست قبلاً هم به عرضتان رسید کتاب نوشتن یک امّاره ظنّی برای ملاّیی است از این ملک نقال فراواناند که حرفها را جابجا میکنند کتاب یک اماره شصت درصد هفتاد درصد هشتاد درصد ملایی مولف است عمده آن تدریس حوزه است اگر کسی مثل شیخ مفید توانست حوزه نجف را طوری نفسگیر اداره کند که همه شاگردان مثل شیخ طوسی و سید مرتضی نفسشان بند میآمد علمای سنی هم که میآمدند نفسشان بند میآمد این را میگویند ملا برای اینکه حرف برای خودش است کتابها از این ملک نقال کم نیست ماشاءالله همیشه هم همینطور بود خب مفید اینطور است و آن وقت هم به خودش اجازه میدهد که به محدث نامی مثل مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) آن یک کتابی نوشته به نام اعتقادات در حدود صد مطلب است ایشان زیر همه این حرفها صدگانه صدوق آب میبندد بعد به صدوق به آن عظمت میگوید تو محدثی تو را چه کار به این حرفها خب کسی مگر میتواند نسبت به مرحوم صدوق ابن بابویه که صاحب منلایحضرهالفقیه یک چنین حرفی بزند و اگر میزد از او میخریدند مفید این حرف را زد همه از او خریدند مفید یک چنین آدمی است آن وقت مرحوم مفید (رضوان الله علیه) میفرماید به اینکه این غضب وجود مبارک موسی نسبت به هارون (سلام الله علیهما) برای تنبیه قوم بود آلوسی این را نقل میکند بعد اشکال میکند و میگوید ولا یخفی این که مفید میگوید که از شیعه است این مثل آن است که هارون (سلام الله علیه) سبابه متندم باشد این شعر را آن وقت نقل میکند میگوید ولا یخفی ان الامر علی هذا من قبیل این شعر
«غیری جَنی وأنا المعاقب ٭٭٭ فیکم فکأننی سبابة المتندم».
یعنی جریان هارون (سلام الله علیه) به این صورت درمیآید که دیگری جنایت کرده فشار و شتاب و حمله متوجه هارون میشود و این هارون مثل سبابه است خود شخص کار خلاف میکند آن وقت این سبابه را گاز میگیرند سبابه متندم یا سر انگشت مرد پشیمان در فارسی این مثال است برای جایی که یک کسی خلاف میکند دیگری را میزنند میگوید من سبابه متندمم یعنی خودش شخص خلاف کرده ولی مرا گاز میگیرد این یک اصطلاحی است سر انگشت مردم پشیمانم این است آن وقت جناب آلوسی میگوید این مفیدی که از شیعه هست و اینطور تعبیر میکند معنایش آن است که هارون سبابه متندم است این اصلاً فرمایش مرحوم مفید را درست درک نکرده اینها دوتا برادر میدانند به اینکه چگونه رفتار بکنند و هارون (سلام الله علیه) هم میداند که موسی (سلام الله علیه) نمیخواهد او را تحقیر کند میخواهد غضبش را نسبت به قوم نشان بدهد نه اینکه او را تحقیر کرده و این هم که گفت: ﴿فَلا تُشْمِتْ بِیَ اْلأَعْداءَ﴾ برای آن است که آنها خیال میکنند که تو داری مرا تحقیر میکنی خوشحال میشوند وگرنه هر دوی اینها از انبیای الهی هستند منتها یکی اولواالعزم است دیگری نه و مانند آن یک گوشه ظاهر را با یک کمی سایید برای اینکه آن حرفهای کلی به هم نخورد این که از انبیای اولواالعزم است از یک سو اینکه از اربعین تجلی برگشت این که از اربعین صقع برگشت اینکه از اربعین ضیافت الله برگشت این که از اربعین تورات و الواح گیری برگشت این که از اربعین فرشته منش بودن برگشت یک همچنین کار خلاف نمیکند که تازه از سفر برگشت و چهل روز انسان مثل ملک زندگی کند و مهمان مستقیم الله هم باشد جز با مناجات چیزی تغذیه نکند شما تاریخ وضع اربعین حضرت را بخوانید ببینید در این چهل روز چیزی خورده چیزی نوشیده خوابیده این که نبود که خب چهل روز پیغمبر اولواالعزمی مثل ملک زندگی بکند بعد بیاید یک کار عادی انجام بدهد.
پرسش: ...
پاسخ: نه خب دوتا حرف است حتی ترک اولی هم نبوده تا بگویند «حسنات الابرار سیئات المقربین» شما به تفسیر آلوسی مراجعه کنید ببینید این که به مرحوم مفید دارد نقد میکند حرف مرحوم مفید را درست درک نکرده مرحوم مفید میگوید این برای ان است که وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) این کار را با هارون کرد تا خشم خودش را نسبت به قوم انجام بدهد و از طرفی هم بعضیها نقل کردند که از فرمایش مرحوم مفید این است که این تألمی که موسای کلیم از ضلالت قوم داشت و خواست این تألم را به مردم اعلام کند علی ابلغ وجه آمده این کار را کرده بعضیها خواستند بگویند برای اینکه خب این یک مقداری این فرمایش مرحوم مفید را ندارند دارند به اینکه این ﴿وَأَلْقَی اْلأَلْواحَ﴾ نه یعنی الواح را پرت کرده الواح از دستش افتاده این هم القا صادق است آن شدت خشم الهی که میخواهد از توحید حمایت کند و شرک را محکوم کند مشرکین را تشنیع کند برای اینکه سر و صورت برادر را بگیرد و قوم بفهمند چنین کار کار بدی بود الواح از دستش افتاد وقتی از دستش افتاد هم تعبیر درست است بگوییم این را انداخت دیگر این که در قرآن ندارد طرحه که الآن اگر چیزی از دست کسی بیفتد میگوییم انداخت دیگر تعبیر انداختن میگوییم دیگر حالا این ندارد که پرت کرده به قصد توهین بوده و مانند آن پس جای این دارد که انسان بگوید ﴿وَأَلْقَی اْلأَلْواحَ﴾ یعنی از دستش افتاده روی شدت تألم برای اینکه سر و صورت برادر را بگیرد خب.
پرسش: ...
پاسخ: همین بشر است که از انبیای اولواالعزم است همین بشر است که بالأخره مهمان چهل شبه خدا بود شما ببینید زائران بیتالله از ضیافت رحمان برمیگردند تا یک چند روزی وضعشان فرق میکند این که از انبیای اولواالعزم است چهل شبانه روز مهمان خدا بود فقط مناجات تغذیه او بود غذای او بود چنین انسانی بیاید چنین کاری بکند لذا خداوند از سکون غضب او به سکوت یاد کرده است ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الغَضَبُ﴾ این خب.
مطلب بعدی آن است که از نظر ادبی در کتاب فروق اللغة مسائلی هست که حتماً مراجعه بکنید و آلوسی زحمت کشیده و تقریبا هجده نزدیک بیست اسم برای بچههای حیوانات ذکر کرده که ما آن روز پنج شش تا از اینها را ذکر کردیم که بچه گاو را میگویند عجل و همچنین بچه گوسفند را چه میگویند بچه بز را چه میگویند بچه اسب را چه میگویند بچه حمار را چه میگویند بچه فیل را چه میگویند بچه اسد را چه میگویند بچه گرگ را چه میگویند بچه سگ را چه میگویند بچه موش را چه میگویند بچه گربه را چه میگویند همه اینها نامهای مخصوص دارد البته اینها سعه ادبیات عرب و لغت عرب است و در جریان خوار هم پنج شش اسم به عنوان اسمای اصوات در نوبتهای قبل ذکر شد ایشان تقریباً یا در حدود سی اسم نقل کرده از حیوانات که صدای گاو اگر خوار است صدای حمار چیست؟ صدای اسب چیست؟ صدای شیر چیست؟ صدای گرگ چیست؟ صدای سگ چیست؟ صدای گربه چیست؟ و مانند آن در حدود سی اسم یا بیشتر ذکر کرده.
مطلب بعدی آن است که این کلمه «اتخذوا» برای تشنیع کار قوم ذکر شده است در آیه 148 همین سورهٴ مبارکهٴ اعراف فرمود: ﴿واتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَهُ خُوارٌ﴾ یک بار این کلمه «اتخذوا» را اینجا ذکر فرمود آنگاه در پایان همان آیه یعنی آیه 148 فرمود: ﴿اتَّخَذُوهُ وَکَانُوا ظَالِمِینَ﴾ تکرار این اتخاذ برای تشنیع این کار است و سرش هم آن است که اینها اصلاً ظلم مخصوصاً بدترین ظلم که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ در نهاد اینها تعبیه شده بود که دارد ﴿وَکَانُوا ظَالِمِینَ﴾ که کان نشانه استمرار است چون چنین خویی را داشتند دست به وثنیت زدند پس تکرار اتخاذ برای تشنیع مسئله است.
مطلب بعدی آن است که درباره ﴿خَلَفْتُمُونی﴾ است که سه تا احتمال است این ﴿بِئْسَما خَلَفْتُمُونی﴾ یا خطاب به خصوص قوم بنیاسرائیل است که بتپرستی را ترویج کردند و گوساله را به عنوان الهی تلقی کردند یا خصوص هارون و همراهان هارون از خواص اصحاب موسی و هارون که فرمود: ﴿ومِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ و بِهِ یَعْدِلُونَ﴾ یا خطاب به آنهاست این دو احتمال یا خطاب به هر دو گروه است در صورتی که جامعی برای خطابین باشد این سه احتمال اگر چنانچه خطاب به خصوص همین بنیاسرائیل بتپرست باشد ﴿بِئْسَما خَلَفْتُمُونی﴾ در آنجا استخلاف نبود یک آنها هم واقعاً خلیفه موسی نبودند دو در مقام عمل امت کاری را که امام انجام میدهد باید انجام بدهد در غیاب او انجام بدهد اینها انجام ندادند این خلافت برای مقام عمل است سه در باره این خلافت مقام اجرا و عمل وجود مبارک موسای کلیم فرمود بد رفتاری کردید ولی اگر این ﴿خَلَفْتُمُونی﴾ خطاب به هارون (سلام الله علیه) باشد بالاصالة و همراهان او باشد بالتبع این سه مطلب دارد که دو مطلبش حق است یکیاش مشکل است مطلب اول اینکه وجود مبارک موسای کلیم هارون (سلام الله علیهما) را خلیفه قرار داد فرمود: ﴿اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ پس استخلاف شد دوم اینکه وقتی موسای کلیم به اذن خدا هارون (سلام الله علیهما) را استخلاف کرد و او را خلیفه خود قرار داد هارون شده خلیفه موسی واقعاً این دو سوم اینکه در مقام اجرا و عمل به مقتضای خلافت در اثر استضعاف آن قوم و ظلم آن قوم موفق نشد این سه این بئس که گله است در حقیقت به این مقام سوم برمیگردد و اگر خطاب به هر دو گروه باشد باید آن معنا را یک جامعی برایش ترسیم کرد که آن جامع بتواند مصحح باشد که خطاب ﴿خَلَفْتُمُونی﴾ هم به بنیاسرایئل گوسالهپرست برگردد هم به وجود مبارک هارون که به تبع او خواص از خلافت سهمی داشت.
پرسش: ...
پاسخ: به همهٴ اینها ﴿أَعَجِلْتُم﴾ هم معنای جامعی باید بگیریم دیگر اگر در ﴿خَلَفْتُمُونی﴾ معنای جامع را گرفتیم ﴿أَعَجِلْتُم﴾ هم معنای جامع خواهیم گرفت دیگر.
مطلب درباره کلمه ﴿مِنْ بَعْدی﴾ همان است که در آیه 148 گذشت در آنجا فرمود ﴿واتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ﴾ این ﴿مِنْ بَعْدِهِ﴾ یعنی «من بعد ذهابه الی المیعاد و الملاقات» این جا هم ﴿مِنْ بَعْدِهِ﴾ یعنی بعد از اینکه من رفتم به طور و به ملاقات رفتم آن است پس هتکی از این جهت بالأخره در کار نبود و این جریان که وجود مبارک موسای کلیم یک مقدار سریع بود در کارها این را میشود از مجموعه سنت و سیرت موسای کلیم در قرآن استفاده کرد یک مقدار سرعت داشت عجله محمود داشت نظیر «عجّلوا بالصلاة» از این سنخ بود به دلیل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ طه یک کاری کرده است که ذات اقدس الهی از او سؤال کرده که چرا مثلاً زود آمدی آیه 83 سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است ﴿وما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسی﴾ عرض کرد ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی﴾ این عجله در حقیقت سرعت است یعنی حالا این قافله را چرا رها کردی اینها به امامت تو حرکت کردند چرا تنها آمدی و زود آمدی؟ نه یعنی قبل از وقت آمدی؟ چرا اول وقت آمدی اینها نماندند اینها ماندند این معلوم میشود در سنت و سیرت وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) ظهور و حضور داشت ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی﴾ یک همچنین عجلهای هم در هنگام برخورد با هارون (سلام الله علیه) پدید آمد با مشاهده آن وثنیت قبل از آن تحقیق نهایی ﴿وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ َیجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ که در حقیقت خواست قوم خودش را تنبیه بکند اگر هم در بعضی از موارد الفاظ همراه نیست باید به امامت معنا لفظ را امت او قرار داد اینطور نیست که آن معانی را آن معارف را آن اصول اولیه را امت قرار بدهیم لفظ را امام قرار بدهیم این که نیست باید آنها را امام الفاظ قرار بدهیم و الفاظ را به دنبال آنها تبیین کنیم.
مطلب دیگر اینکه وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) از نظر تعبیر نفرمود «فلا تشمتهم بی» با اینکه به حسب ظاهر باید به ضمیر ذکر میشد نه اسم ظاهر برای اینکه گفت ﴿قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی﴾ اینجا اسم ظاهر آورد ﴿وَکادُوا یَقْتُلُونَنی﴾ در اینجا همهاش ضمیر آورد که باید ضمیر میآورد لذا ضمیر آورد بعد باید میفرمود به حسب ظاهر «فلا تشمتهم بی» دیگر اینجا هم جای ضمیر است اما آوردن اسم ظاهر برای آن است که سببش را ذکر بکند فرمود: ﴿فَلا تُشْمِتْ بِیَ اْلأَعْداءَ﴾ این اعدا همان قومی است که ﴿اسْتَضْعَفُونی﴾ دیگر همان قومی است که بعدا با دو ضمیر از ایها یاد شده است ﴿وَکادُوا﴾ یک، و ﴿یَقْتُلُونَنی﴾ دو خب اگر سیاق اقتضای ذکر ضمیر میکند نه اسم ظاهر آوردن اسم ظاهر سبب میطلبد و آن این است که اینها دشمن مایند و شماتت اعدا هم که چیز بدی است اشمات هم نا رواست برخی هم نقل کردهاند که شماتت محرم است و منهی عنهاست البته شاید اعتبار هم مساعد باشد یعنی اگر خدای ناکرده برای یک برادر مؤمنی یک حادثه تلخی پیش آمد انسان اظهار سرور و نشاط بکند این را آلوسی دارد که محرم است و منهی عنها البته روایات دارد که اگر خدای ناکرده برای کسانی حالا کسی با ما مخالف است یک حادثه تلخی برای او پیش آمد اگر خدای ناکرده ما خوشحال بشویم این مشکل دارد خود آدم هم یک روز مبتلا میشود آن که در روایت هست این است که اگر یک مسلمانی گرفتار شده کسی خدای ناکرده مسرور بشود خوشحال بشود خدا او را به همان حادثه تلخ مبتلا میکند یک وقت است کافر است حساب دیگری است اما یک وقتی مسلمان است شیعه است حالا اختلاف نظری با ما داشت نباید چنین باشد خب به هر تقدیر ایشان دارد که این شماتت محرمة منهی عنها آن نهی اخلاقی که برای همه ما ثابت است اینجا به اسم ظاهر ذکر شده است نه ضمیر فرمود: ﴿فَلا تُشْمِتْ بِیَ اْلأَعْداءَ﴾ بعداً هم باز به اسم ظاهر ذکر کرد دیگر نفرمود «ولاتجعل لی معهم» اگر میفرمود «ولاتجعل لی معهم» به همان ﴿إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی﴾ برمیگشت روا بود به ﴿وَکادُوا یَقْتُلُونَنی﴾ به مرجع ﴿کادُوا یَقْتُلُونَنی﴾ برمیگشت روا بود به ﴿اْلأَعْداءَ﴾ برمیگشت باز هم روا بود لکن در خصوص این قسمت هم باز با ضمیر ذکر کرد فرمود: ﴿وَلا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ این جعل هم دو گونه است یک وقت است که در مقام عمل و سرزنش و توبیخ من را با اینها قرار نده یک وقت نه از نظر عقیده فکر نکن که من مثل اینها هستم نظیر ﴿وَجَعَلُوا المَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً﴾ یک وقت تلقیح صناعی است تغییر جنسیت است با تلقیح و تزریق و امثال ذلک مذکری مؤنث میشود او بالعکس این میشود «جعل المذکر مؤنثاً» او بالعکس یک وقت است که نه در جریان فرشتهها اینطور نیست که کسی فرشته را مؤنث بکند که فرمود: ﴿وَجَعَلُوا المَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً﴾ یعنی «اعتقدوا انها مؤنث» اینجا ﴿وَلا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾ یعنی «لاتعتقد انی معهم» خیال نکن که من با اینها هستم نبودم با اینها منتها اصولاً وجود مبارک موسای کلیم را ذات اقدس الهی با هارون (علیهم السلام) دوتایی فرستاد برای بنیاسرائیل و درباریان فرعون که یک تعادلی حاصل بشود وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) خیلی نرم بود وجود مبارک موسی (علیه السلام) خیلی تند بود این رفتار متسلبانه موسی (سلام الله علیه) که اینجا مشهود شد اما رفتار مهربانانه وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) در آیات سورهٴ «طه» مشخص است آیه نود به بعد سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است که ﴿ولَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونی وأَطیعُوا أَمْری﴾ خب این را کسی میگوید که در قبالش آن اسرائیلیهایی هستند که ﴿کادُوا یَقْتُلُونَنی﴾ با آن قوم اینطور حرف میزند ﴿وإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ﴾ نه «ربکم القهار» این نشانه مهر و جمیل بودن وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) است آن حالت موسای کلیم که ملاحظه فرمودید در آن سفر الهی میگویند ﴿أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَی اْلأَلْواحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ َیجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ برای تعدیل آن سرعت با این تقریباً بت یک شریعت معتدلی پدید میآید.
میفرماید که ﴿کادُوا یَقْتُلُونَنی﴾ یا در این زمینه خب است که هارون که شما سه احتمال دادید احتمال دو و سه صحیح نیست در مورد ایشان، احتمال اول قوی میشود که قوم... بد جانشینی کردند نسبت به موسی.
پرسش: ...
پاسخ: بله آن وقت این آن معنای جامع که باشد خصوصیت مورد را باید از خود آن منطبق علیه دریافت کرد آن نکوهش به قوم برمیگردد آن گله به هارون (سلام الله علیه) برمیگردد نه اینکه برای هارون نکوهش باشد.
پرسش: ...
پاسخ: چون ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ در حقیقت دیگر خب بنابراین خشم موسای کلیم (سلام الله علیه) میتواند برای تنبیه قوم باشد و مانند آن اگر بعضی از موارد الفاظ آن کشش را ندارند باید به امامت و رهبری آن معنای معقول این الفاظ را هم کشان کشان برد به آن سمت نه اینکه آن معانی و معارف بلند را بکشیم به دنبال الفاظ که لفظ بشود امام و آن اصول ارزشی معارف بشود مأموم ﴿قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَلأَخی وَأَدْخِلْنا فی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ ما وقتی در فضای رحمت تو زندگی کردیم آن وقت رحیمانه میاندیشیم یک وقت است انسان فقط مغفور له است یک وقت است نه در فضای رحمت زندگی میکند و پایان کار هم این است که ﴿وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ نه «انت الغفار» بعد ذات اقدس الهی در این زمینه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ﴾ این حکم در عصر موسای کلیم (سلام الله علیه)هم بود بعدش هم هست کسانی که گوساله را به عنوان معبود پذیرفتند حالا اینجا دیگر تمثیل است نه تعیین بعضیها گوساله میپرستند بعضیها اصنام دیگر میپرستند اختصاصی به گوساله ندارد منتها حالا آنجا چون محل ابتلای بنیاسرائیل عجل بود ذات اقدس الهی به زبان موسای کلیم از عجل یاد کرد فرمود کسانی که گوساله را به عنوان معبود اتخاذ کردهاند هم غصب الهی دامنگیر آنها خواهد شد که در قیامت میسوزند و هم فرومایگی و خواری و ذلت دنیا دامنگیر آنها خواهد شد ﴿وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ بعد برای اینکه بفرماید این اختصاصی به بنیاسرائیل ندارد و مخصوص عصر کنونی نیست فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ﴾ یک مشرک فریه میبندد ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً﴾ یک مشرک فریه میبندد یعنی چیزی را که خدا نگفته این به خدا اسناد میدهد در سورهٴ مبارکهٴ «هود» و مانند آن چنین آمده است که شما یک خبری را گزارش میدهید که خدا نمیداند ﴿إِتُنَبِّؤُنَ اللَّهَ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی السَّماوَاتِ﴾ اینکه میفرماید شما یک چیزی را میگویید که خدا نمیداند یعنی نیست چون اگر باشد یقیناً خدا میداند معدوم هم که لاشیء است اینکه فرمود شما یک چیزی را میگویید که خدا نمیداند یعنی چیزی را میگویید که دروغ است نیست چون اگر بود خدا میدانست چون او ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است هر چه شیء است تحت علم خداست اگر چیزی لاشیء بود خب نیست دیگر اگر کسی چیزی را به خدا اسناد بدهد و بگوید این معبود است این در حقیقت فریه به خدا بسته است ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللّهِ کَذِباً﴾ چنین گروهی غضب الهی دامنگیرشان هم میشود در آخرت و فرومایگی دنیا هم دامنگیر آنها خواهد بود ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ﴾ حالا یک سؤال میماند که این اسرائیلیها و صهیونیستها الآن با همان وضعی که بودند چطور در دنیا ذلیل نیستند این باید علیحده بحث بشود که هم اکنون هم تحت ذلت آن مستعمران غرباند در حقیقت و مزدور آنها هستند کار هم برای آنها انجام میدهند و چون ذات اقدس الهی غضبش با رحمت آمیخته است بلکه رحمت سابق بر غضب است راه را برای تائبان و منیبان همچنان باز نگه داشت فرمود: ﴿وَالَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است