- 519
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 150و 151 سوره اعراف بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات آیات 150و 151 سوره اعراف بخش دوم"
حادثه تلخناک اگر از مادون انسان صادر بشود هم انسان را اندوهگین میکند و هم عصبانی
سامری از امتحان سوء استفاده کرد و سبب گمراهی عدهای زیادی شد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِی أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَالقَی الالوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأَعْدَاءَ وَلاَ تَجْعَلْنِی مَعَ القَوْمِ الظَّالِمِین ٭ قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَخِی وَأَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾
درباره اسف اینچنین گفته شد که گاهی با غضب آمیخته است گاهی با اندوه گفتند سرش آن است که حادثه تلخناک اگر از مادون انسان صادر بشود گذشته از اینکه انسان را اندوهگین میکند عصبانی هم میکند و اگر نسبت به مافوق باشد فقط اندوه است غضب نیست و چون این رخداد گوسالهپرستی از یک سو آزمون الهی بود که خدا در سورهٴ «طه» فرمود ما اینها را آزمودیم ﴿قالَ فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ﴾ از اینکه خداوند فرمود ما اینها را آزمودیم و فتنه و آزمون را به خود اسناد داد فرمود: ﴿قالَ فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ﴾ این فتنه منشأ حزن و اندوه وجود مبارک موسای کلیم شد و از آن جهت که سامری از این فتنه و امتحان سوء استفاده کرد و سبب گمراهی عده زیادی را فراهم کرد موسای کلیم غضبان شد عصبانی شد لذا خداوند بین غضب و تأسف جمع کرد فرمود: ﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ لکن همانطوری که در بحثهای قبل اشاره شد این اسف ممکن است آن غضب شدید باشد چه اینکه در بخشهای دیگر قرآن آن اسفی که به انتقام منتهی میشود آن غضبی که به انتقام منتهی میشود از او به اسف یاد شده است فرمود: ﴿فَلَمّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ﴾ یعنی وقتی ما را غضبناک کردند ما تأسف ما و غضب ما شدید شد از آنها انتقام گرفتیم که از مرز عفو گذشته است بنابراین این اسفا هم میتواند به معنای غضب شدید باشد و با ﴿فَلَمّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ﴾ هماهنگ باشد و هم میتواند آن دو جنبهای که این حادثه به همراه داشت یکی جنبه غضب بود و یکی جنبه حزن آن را تداعی کند لکن این حزنی که از حادثه تلخ پدید آمد این باید درمان کوه طور هم حاصل میشد چون خداوند در همان جریان مناجات کوه طور به موسای کلیم خبر داد فرمود که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» دارد که ما گفتیم ﴿فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ﴾ ولی آنجا از حزن موسای کلیم سخنی به میان نیامده است با اینکه یقیناً آنجا محزون شد وقتی که برگشت و قوم خود را دید آن غضب و تأسف شدیدش ظهور پیدا کرده است که فرمود: ﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ بنابراین نتیجهای که میگیریم این است که گرچه یک رخداد تلخ اگر نسبت به مادون باشد غضب است نسبت به مافوق باشد حزن است و گرچه اسف به معنای حزن هم در قرآن کریم به کار رفت که وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) گفت: ﴿إِنَّمَا أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ﴾ بعد فرمود: ﴿یَا أَسَفَی عَلَی یُوسُفَ﴾ لکن در خصوص مقام، راجع به غضبان اسفا این اسف به معنای غضب شدید است برای اینکه اگر اسف به معنای اصل حزن بود باید در همان کوه طور از او یاد میشد و در آنجا اصلاً سخن از تأسف به میان نیامده معلوم میشود این اسف همان غضب شدید است با ﴿فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ﴾ هماهنگ است.
پرسش ...
پاسخ: بله اما از ظهورش هم خبر نداد در قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «طه» نفرمود ما وقتی گفتیم ﴿أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیّ﴾ او متأسف شد معلوم میشود این تأسف به معنای غضب شدید است نه به معنای حزن وگرنه حزن که یقیناً حاصل شد.
پرسش ...
پاسخ: ﴿وَلَمَّا رَجَعَ﴾ یعنی بعد از تمام شدن میعاد دیگر یعنی بعد از اینکه اربعینش به پایان رسید برگشت نه اینکه همین که خدا فرمود سامری اینها را گمراه کرده برگشت.
پرسش ...
پاسخ: خب این نه برای آن است که چون خبر را شنید برگشت برای اینکه اربعینش تمام شد.
مطلب بعدی آن است که آنها بهانهای نداشتند برای این ضلالت و گمراهی یک وقت است دلیل است که برهانی دارند بر مسئله یک وقتی شبههای دارند یک وقت است نه تقلید کور است موسای کلیم(سلام الله علیه) تحلیل کرده فرمود به اینکه این کار شما نه برهان عقلی و نقلی داشت یک، نه در شبهه و شک افتادید که دست به یک چنین کاری بزنید دو، بلکه تقلید محض و تقلید کورکورانه بود بعد از قیام حجت علیه کار شما این سه، یعنی شما بر یک امر بیّن الغی اقدام کردید نه دلیلی داشتید که کار شما را تصحیح کند نه به شبهه افتادید بلکه دلیل قطعی بر خلاف داشتید معذلک اقدام کردید لذا آن غضبش به جا بود آن محاکمه سامری به جا بود آن تهدید به جا بود فرمود که اما شما دلیل نداشتید برای اینکه بالأخره شما خدایی را میخواهید فقط ببینید یا خدایی را میخواهید که با شما حرف بزند مشکل شما را حل کند شما را راهنمایی کند اینها را هم میخواهید بسیار خب حالا خدایی را میخواهید که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ ـ معاذالله ـ خدا دیدنی است اما هر دیدنی خداست یا آن شیء دیدنی که سخن بگوید، هدایت بکند مالک نفع و ضر باشد شما فقط دیدنی میخواهید یا گوینده باید باشد هادی باید باشد مالک ضر و نفع هم باشد این براهین سهگانه را وجود مبارک موسای کلیم اقامه کرد فرمود خدا که دیدنی نیست ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ وقتی شما بتهایی را بعد از عبور از دریا دیدید و به من پیشنهاد دادید ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ من به شما گفتم: ﴿هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ برایتان دلیل آوردم که آنچه که دیدنی است که خدا نیست حالا بر فرض محال خدا دیدنی است اما هر دیدنی که خدا نیست بالأخره این سه وصف را حد اقل باید داشته باشد یکی اینکه بندگان خود را با سخن هدایت کند با آنها حرف بزند یکی اینکه رهنمود بدهد یکی اینکه مالک ضر و نفع باشد کار به دست آنها باشد آخر شما بیخود چرا یک چیزی را میپرستید انتظار دارید که پرستشش جاذب نفع است و ترک عبادت جاذب ضرر است شما برای جذب نفع و پرهیز از ضرر عبادت میکنید دیگر اگر این موجود مالک ضر و نفع نبود یک، راهنمای شما هم نبود دو، با کسی هم حرف نزد سه، خب چه ربوبیتی دارد چه الوهیتی دارد این براهین را اقامه کرد بعد فرمود که اگر از جهت شبهه مصحح برای خودتان ثابت کردید که من خلاف وعده کردم خلاف کردم، رفتم، نیامدم خب باز هم حق با شما بود شما شبهه داشتید آن هم که نبود ﴿أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ﴾ یا ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ العَهْدُ﴾ ما خلاف وعده کردیم ما گفتیم که چهل روزی است این جریان سی روز و چهل روز بین ما و خدا بود اول سی روز بود بعد ده روز بالأخره سرانجام چهل روز من هم به شما گفتم چهل روز نیستم و این هم خلیفه من است شما موظفید مکتب مرا که عبادت خداست حفظ بکنید و خلیفه من که هارون(سلام الله علیه) است موظف است که جلوی خلافهای توحیدی عبادی شما را بگیرد شما خلیفه من هستید در عمل هارون خلیفه من است در امامت من به هارون گفتم ﴿اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ شما را هم جانشین خود قرار دادم در عمل ﴿بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِی﴾ من اگر بودم خدا را عبادت میکردم شما هم باید خدا را عبادت میکردید این گوسالهپرستی برای چیست حرفم با هارون علی حده [جداگانه] است با او در میان میگذارم خب پس من سه دلیل اقامه کردم و شما هم این براهین را قبلاً از شما شنیده بودید ما در جریانی که گفتیم ﴿اجْعَلْ لَنا إِلهًا کَما لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ به شما گفتیم ﴿هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ الآن هم چه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» چه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» مجموع براهین سهگانه نفی الوهیت عجل را هم به شما بازگو کردیم پس دلیلی نداشتید شبههای هم نداشتید برای اینکه ما دیر نکردیم فقط تقلید کور وادارتان کرده که به دنبال این فتنه حرکت کنید اما برهان در همین بحثهای قبلی در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» گذشت که فرمود: ﴿أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ﴾ یک، ﴿وَلاَ یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً﴾ دو، در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم آیهٴ 89 به این صورت است ﴿أَ فَلا یَرَوْنَ أَلاّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً﴾ که این ﴿أَلاّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً﴾ همان ﴿لاَ یُکَلِّمُهُم﴾ است که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است ﴿وَلاَ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً﴾ سه، مجموع دو آیه سوره «اعراف» و «طه» این براهین سهگانه را به همراه دارد پس فرمود کار موافق عقل نکردید مخالف عقل کردید شبهه هم در کار نبود برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٴ 86 دارد که ﴿أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ العَهْدُ﴾ وعده الهی که چهل روز بود طول نکشید آخر من هم بعد از چهل روز آمدم پس ما خلاف نکردیم پس شبهه هم نداشتید این ﴿أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ﴾ هم که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هست ناظر به همین است که آخر این شتابزدگی برای چه بود؟ خدا به شما دستور داد؟ نه ما دیر کردیم؟ نه پس عامل این فتنهگری چه بود؟ پس نه شبهه داشتید که معذور باشید نه دلیل داشتید که صاحب حجت باشید نبود مگر تقلید کور همان کاری که مصریها داشتند میپرستیدند همان کار در شما نفوذ پیدا کرده بر اساس همان بتپرستی مصریها گفتید: ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ همین که ما رفتیم مناجات الهی شما از این فرصت غیبت ما سوء استفاد کردید پس.
پرسش ...
پاسخ: آن اول فرمود که ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً﴾ بعد فرمود: ﴿وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ بعد محصول این دوتا میعاد را در آیه دیگر جمعبندی کرده فرمود: ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ آن آیه دیگر جمعبندی این دوتا پیمان و تعهد است فرمود اصلاً قرار ما چهل روز بود و موسای کلیم هم با این قرار چهل روزه به مردم گفته و از برادرش خدا حافظی کرده نه اینکه بعداً که رفته آنجا سی روز شده چهل روز.
پرسش ...
پاسخ: بله؟ اول سی روز بود بعد اضافه کرد چهل روز حالا آن روی علل و عواملی که بین موسای کلیم و بین ذات اقدس الهی مطرح است بعضیها خیال کردند که این ده روز در همان کوه طور اضافه شده اینچنین نبود به دلیل اینکه در آیه دیگر دارد: ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾
پرسش ...
پاسخ: بسیار خب بعد از این جمعبندیهاست نه اینکه بعد از رفتن است بعد از نزول آن دستور است نه بعد از اجرای دستور نه اینکه بعد از اینکه یک ماه آنجا ماند آنطوری که در اسرائیلیات هست وجود مبارک موسای کلیم یک روزی مسواک کرده برای اینکه دید دهن روزهدار خوشبو نیست بعد دستور آمده که این بوی دهن روزهدار نزد فرشتگان خیلی معطر است شما برای ترمیم چنین مسواکی ده روز هم باید بمانی آخر اینکه سند ندارد خب پس آنکه مسند است همان آیهای که جمعبندی شده را بازگو میکند میفرماید: ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ همین مواعده را موسای کلیم با قومش در میان گذاشت لذا در سورهٴ مبارکهٴ «طه» دارد که ما خلاف وعده نکردیم میعاد ما هم که طول نکشید فرمود: ﴿أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ ما گفتیم چهل روز الآن هم سر چهل روز آمدیم دیگر.
پرسش ...
پاسخ: نه چون از اینکه دارد ﴿أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ العَهْدُ﴾ مگر وعده نداد؟ مگر ما خلف وعده کردیم؟ مگر ما دیر کردیم؟ معلوم میشود گفته به مردم دیگر
مطلب بعدی آن است که اینکه وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِی﴾ با اینکه در هنگام میعاد به برادرش فرمود: ﴿هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ المُفْسِدِینَ﴾ آیهٴ 142 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً گذشت این بود ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ حالا این مواعدهها در دو موطن بود ولی قرار شد که چهل شبانه روز مهمان خدا باشد آنگاه در هنگام رفتن به هارون فرمود: ﴿وَقَالَ مُوسَی لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ یعنی بعد از اینکه فرمود ما قرار اولمان سی روز بود یک، بعد ده روز اضافه کردیم شده چهل روز دو، حالا که مواعده چهل روزه است و موسای کلیم دارد به ملاقات چهل روزه میرود به هارون گفت که ﴿اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ این ذیل آن آیه است یعنی بعد از اینکه مسلم شد که چهل روز است به موسی گفت چهل روز جانشین من باش نه اینکه سی روز بود بعد به هارون فرمود تو جانشین سی روزه من باش به آنجا که رفت ده روز اضافه شد صدر آیهٴ 142 این است که ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً﴾ یک، ﴿وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ دو ﴿وَقَالَ مُوسَی لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ در این میعاد چهل روزه سه، نه اینکه این ﴿هَارُونَ اخْلُفْنِی﴾ که در وسط واقع نشد که اولش این است که ما به موسای کلیم وعده سی روزه دادیم بعد این وعده سی روزه را به چهل روزه تتمیم کردیم بعد موسای کلیم موقع رفتن به برادرش گفت خلیفه من باش یعنی خلیفه من باش در این اربعین دیگر.
پرسش ...
پاسخ: چون ﴿فَتَمَّ﴾ فا میخواهد نه واو برای اینکه این متفرع بر اوست بعد از اینکه اربعین لیله شد میعاد اربعین لیله بود آنگاه موسای کلیم به هارون(سلام الله علیهما) فرمود که تو خلیفه من باش نه اینکه بین این دوتا مواعده فرموده باشد اگر مواعده سی روزه حاصل شده موسای کلیم به هارون(سلام الله علیهما) فرموده باشد که تو خلیفه من باش بعد مهاجرت بکند الی لقاء الرب آنجا ده روز اضافه بشود این زمینه برای بهانه بنیاسرائیل هست اما وقتی که میفرمایند خداوند به موسای کلیم وعده سی روز داد ده روز اضافه کرد شده چهل روز بعد میفرماید هنگام رفتن به برادرش گفت تو خلیفه من باش یعنی خلیفه من باش در این اربعین
پرسش ...
پاسخ: خب ترتیب ذکری این را نشان میدهد آنجا خلاف است که بین این دوتا وعده گفته باشد ﴿وَقَالَ مُوسَی لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ ترتیب ذکری نشان میدهد که این گفتن موسی نسبت به هارون(سلام الله علیهما) بعد از تتمیم مواعده تتمیم اربعین است لذا در آیه دیگر بعد از جمعبندی فرمود اصلاً قرار ما چهل روزه بود ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾
خب اینکه فرمود به هارون فرمود: ﴿لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ این خلیفه اوست در زعامت و رهبری این یک7 و قوم او خلیفه هستند در مقام عمل نسبت به توحید عبادی این دو، وگرنه قوم خلیفه موسای کلیم نیستند در رهبری در رهروی خلیفهاند نه در رهبری چون رهبر یک شخصیت حقوقی دارد که خلیفه خداست یک شخصیت حقیقی دارد کاحد من المکلفین باید عمل بکند فرمود از آن جهت که من بنده خدایم اینجا اگر بودم مثل شما خدا را عبادت میکردم حالا که نیستم شما خلیفه من هستید در این کار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک شخصیت حقیقی دارد کاحد من الناس است باید به جمیع ما جاء به النبی ایمان بیاورد لذا در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ﴾ بعد ﴿وَالمُؤْمِنُونَ﴾ یک شخصیت حقوقی دارد که خداوند به همه مؤمنین میفرماید: ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ آن شخصیت حقوقی مطاع است که حتی خود شخصیت حقیقی پیغمبر هم باید از او اطاعت کند اینچنین نیست که حالا او یک دستوری بدهد دیگران باید اطاعت کنند خودش مستثنا باشد اینطور نیست اینکه فرمود: ﴿بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی﴾ امت خلیفه رهبر است در عمل ولی جانشین رهبر خلیفه رهبر است در رهبری اینکه به مردم فرمود ﴿بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی﴾ یعنی در مقام عمل بد جانشینی بودید و نسبت به هارون(سلام الله علیه) هم اعتراضی کرد که حالا بعد مشخص میشود پس خلافت دوتاست و دو نحوه هم اعتراض شده است مطلب بعدی آن است که اینکه وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ﴾ چه فرق است بین عجله و سرعت؟ فروق فراوانی بین عجله و سرعت ذکر شده است یکی اینکه عجله وصف متحرک است و سرعت وصف حرکت نمیگویند این حرکت عجله کرده است میگویند شخص عجله کرده است عجله وصف عامل است وصف متحرک است حرکت را به سرعت و بعد متصف میکنند میگویند حرکت یا سریع است یا بطیئ اما حرکت را به عجول بودن متصف نمیکنند پس فرق اول اینکه عجله وصف متحرک است و سرعت وصف حرکت فرق دوم این است که عجله گاهی به مذمت یاد میشود گاهی هم ممکن است مذموم نباشد محمود و ممدوح باشد ولی سرعت همیشه محمود است امر به سرعت شده است ﴿فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ﴾ ﴿وَسَارِعُوا﴾ شده است ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَة﴾ شده است و مانند آن در آن مواردی که عجله مثل سرعت محمود است با آن مواردی که عجله از سرعت فرق دارد مذموم است «العجلة من الشیطان» شده است فرقش این است اگر یک کاری قبل از وقت باشد شتابزده است عجله است مذموم است «العجلة من الشیطان» اگر در اول وقت باشد منتها سریع قرار بگیرد اینجا عجله معنای سرعت را دارد سرعت با عجله هماهنگ است هر دو محمود و ممدوح است این که گفتند «عجلوا بالصلاه» نه یعنی قبل از وقت نماز بخوانید عجلوا بالصلاة نه قبل الوقت لذا گفتند عجلوا بالصلاة قبل از فوت و قضای او «عجلوا بالتوبه قبل از الموت» «عجلوا بالصلاة قبل از الفوت» این معلوم میشود که آنجا عجله محمود است یعنی وقتی وقت نماز شد اول وقت نماز بخوانید در اینجا عجله کار سرعت را میکند این را میگویند مبادرت کرده پس عجله محمود آن است که هماهنگ با سرعت باشد بعد از دخول وقت است مبادرت خواهد بود آن عجله مذموم که «العجلة من الشیطان» این است که قبل از وقت انسان کار انجام بدهد خب قبل از وقت جا ندارد برای کار پس اگر گفتند «عجلوا بالصلاة» نه یعنی قبل الوقت بلکه قبل الفوت چه اینکه «عجلوا بالتوبة قبل الموت» آنجا عجله محمود است چون اول وقت است معنی سرعت را دارد مبادرت را دارد این عجلوا بالصلاة کار ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَة﴾ را میکند آنجایی که «العجلة من الشیطان» کاری قبل از وقت باشد ﴿وَکَانَ الإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ یعنی قبل از اینکه شیء به نصابش برسد اقدام میکند خب پس عجله مذموم جایش مشخص شد و عجله محمود و ممدوح هم جایش مشخص در ﴿أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ﴾ اینجا عجله مذموم است برای اینکه شما قبل از وقت اقدام کردید بدون دستور الهی اقدام کردید ما باید تابع دستور الهی باشیم دستور الهی نرسیده شما اقدام کردید و اگر بهانه داشتید قبل از بهانه اقدام کردید آخر تأخیر بهانه است ما که تأخیر نینداختیم خلف عهد و طول عهد بهانه است ما که طول عهد نکردیم ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ العَهْدُ﴾ اگر خلف وعده بهانه است اینکه قبل از خلف وعده است اگر طول عهد بهانه است اینکه قبل از طول عهد است اگر دستور الهی سبب است اینکه قبل از دستور است پس ﴿أ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ﴾ یعنی چرا این کار را کردید استفهام تقریری است با مذمت همراه است اما آنجا که عجله به معنای انجام دادن کار در اولین فرصت است یک عجله محمود و ممدوحی است نظیر عجلوا بالصلاة و کار سرعت را میکند این همان آیه 83 سورهٴ مبارکهٴ «طه» است که فرمود: ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَامُوسَی﴾ خداوند فرمود که چرا قبل از آنها آمدی عجله کردی این هم عرض میکند ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَ﴾ اینکه وجود مبارک موسای کلیم میگوید من عجله کردم و خداوند میفرماید: ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَامُوسَی﴾ بعد موسای کلیم عرض کرد: ﴿قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ یعنی سارعت یعنی بادرت تو که فرمودی ﴿وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ من سرعت کردم پس عجله گاهی به معنای سرعت است و محمود و ممدوح گاهی هم مذموم است اما اینکه فرمود: ﴿وَالقَی الالوَاحَ﴾ خب این القای الواح به معنا پرت کردن است که با بیحرمتی باشد یا نه نشانه غضب است فقط نه بیش از آن و آیه قرآن هم ندارد که این لوحها شکست آن مسئله شکستن الواح در قرآن نیست آن مسئلهای که الواح دارای هفت قسمت بود شش قسمتش به آسمانها رفته که تفصیل کل شیء باشد یک قسمتش مانده آن هم به اسرائیلیات شبیهتر است تا یک روایت متقن و معتبر چنین دلیل معتبری نداریم کتابی که برای هدایت مردم برای تبیین حقایق و معارف آمده است این رخت بربندد.
پرسش ...
پاسخ: نه بقوه یعنی با حمایت نه یعنی محکم کتاب را بگیرید که از دستتان نیفتد یعنی در جنگ شرکت کنید اینکه در قرآن کریم دارد ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ یعنی تا توان دارید بگیرید نه یعنی محکم محکم بگیرید یعنی شمشیر دستتان نیفتد اگر به قرآن خواستند حمله کنند با قدرت بدنی حمایت کنید در کریمه ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند «أقوة فی الابدان أو قوة فی القلب» فرمود: «بقوة القلوب و بقوة الابدان» این «بقوة الابدان» او در ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ خوب تفسیر شده است که فرمود با قدرت نظامی بگیرید که ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ﴾ اینطور است این هم نه اینکه شل نگه داشت از دستش افتاد این محکم گرفت و پرت کرد نه پرت اهانتی پرتی که نشانه غضب باشد یعنی در حقیقت (افتادگی صوتی) چون اینها که معصوماند تا ذات اقدس الهی غضبناک نشود اینها غضبناک نخواهند شد.
مطلب دیگر اینکه بعضی از اهل معرفت گفتند که خیلیها هستند که سامریاند یا سامری به سراغ آنها میآید خیلیها هستند که عجل میپرورانند هر چه که انسان را از خدا بازدارد عجل اوست اینکه در برخی از روایات درباره مصیبت صدیقه کبری(سلام الله علیها) آمده است که یک عده سامری بودند یک عده عجل را تربیت کردند آن هم تطبیق است در حقیقت دیگر بالأخره «کلما یشغلک عن الله فهو عجل» و هر چه که این شغل باطل را دامن میزند هر کسی که این شغل باطل را دامن میزند سامری است فرق نمیکند حالا آن یک قضیهای است حالا لازم نیست گوساله باشد بالأخره هر چه که برای انسان مشغله فکری ایجاد بکند انسان را از خدا بازمیدارد عجل اوست حالا البته به آن شدت ممکن است نباشد.
مطلب بعدی این است که وقتی ﴿وَالقَی الالوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ این در عین حال که هر دو معصوماند این کار را انجام داده است و شاید برابر همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که ملائکه ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ که کاری را بدون اجازه خدا نمیکنند و در زیارت جامعه هم ما به ائمه(علیهم السلام) عرض میکنیم شما اینچنین هستید عباد مکرمیناید که ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ یعنی همان مطلبی را که ذات اقدس الهی در سورهٴ «انبیاء» برای ملائکه ذکر میکند ما همان را در زیارت جامعه برای اهلبیت(علیهم السلام) ذکر میکنیم معصومین و انبیای دیگر هم همینطورند مخصوصاً اولواالعزم شاید این کارها به اذن الهی بوده دستور الهی بوده هتکی در کار نبوده اهانتی در کار نبوده و این آثار غضب را ذات اقدس الهی به وسیله موسای کلیم به مردم ارائه کرده است تا مردم بفهمند این کار کاری نیست که در او تصالح و تسامح و امثال ذلک راه داشته باشد گرچه گفتند: ﴿وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ این نشانه آن است که میخواست با او اسراری در میان بگذارد اما این همانطوری که در بحثهای قبلی اشاره شد با صدر و ذیل این آیه هماهنگ نیست ظاهر این آیه این است که میخواهد به مردم نشان بدهد این کاری که اتفاق افتاده باعث خشم خداست و رسول خدا از این کار خدا ناپسند نارارضی است.
پرسش ...
پاسخ:142 لابد
پرسش ...
پاسخ: بله خب یعنی در آن جریان ﴿وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ المُفْسِدِینَ﴾ حالا خصوص این موضوع را ممکن است بالتفصیل نگفته باشند یا ممکن است به علم غیب همه اینها را بدانند ولی آنجا بله بحث شد که وجود مبارک موسای کلیم میدانست فضا فضای آلوده و فتنه است یک عده مفسدی ممکن است از این فرصت سوء استفاده کنند برای اینکه قومی بودند که ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ بودند قومی بودند که ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الأَعْلَی﴾ را قبول کردند ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ﴾ را قبول کردند ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ شعارشان بود ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ گفتند همه اینها زمینه بود برای فتنه فرهنگی لذا فرمود: ﴿وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ المُفْسِدِینَ﴾ البته اینها فی الجمله قابل پیشبینی بود.
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک هارون به موسی(سلام الله علیهما) گفت: ﴿إِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی﴾ قبل از آن به این جمله میرسیم که ﴿قَالَ ابْنَ أُمَّ﴾ در قرائت برخی به کسر میم قرائت کردند «قال یابن ام» یعنی قال هارون(سلام الله علیه) به موسای کلیم گفت «ابن امّ» که این منادایی است که حرف ندایش در اینجا محذوف است و در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آنجا این حرف ندا بازگو شد که ﴿قَالَ یَبْنَؤُمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی﴾ آیهٴ 94 سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است که ﴿قَالَ یَبْنَؤُمَّ﴾ آنجا هم ﴿یَبْنَؤُمَّ﴾ است آن بزرگانی که به کسر میم قرائت کردند گفتند خب این یک منادای مضاف است «ابن» منصوب است و مضاف «ام» مضاف الیه است و یای متکلم وحده حذف شده است این میم نشانه کسره آن یاء است اصلش «یابن امی» بوده است آن یاء حذف شده کسره میم نشانه حذف یاست این روی قرائت «یابن امِ» چه در سورهٴ «طه» چه در سورهٴ «اعراف» که محل بحث است اما آنچه که فعلاً ما در خدمت او هستیم به فتح میم است ﴿قَالَ ابْنَ أُمَّ﴾، نه «قال بن امِ» ندایش محذوف است که این نداست یعنی از نظر ترکیبی غیر منادا نیست بلکه مناداست به قرینه آیهٴ 94 سورهٴ «طه» که دارد ﴿یَبْنَؤُمَّ﴾ اما حالا چرا این منادا مفتوح است؟ این را گفتند لوجهین یا برای اینکه مجموع کلمه «ابن ام» مثل خمس عشر مبنی بر فتح است یا نه اصلش ابن اما بود که در حال استغاثه و امثال ذلک گفته میشود و یاء تبدیل به الف شده است چون میم قبل از الف مفتوح است و الف حذف شد این فتحه میم نشانه حذف الف است پس اگر «یابن امِ» خواندیم نشانه حذف یاء است و اگر ﴿قَالَ ابْنَ أُمَّ﴾ خواندیم کما هو المعروف نشانه حذف الف است خب ﴿قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی﴾ اینها مرا ضعیف تلقی کردند ضعیف دانستند من باید با اینها میجنگیدم که مأمور نبودم اختلاف داخلی هم پدید میآمد و میترسیدم که ﴿إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ﴾ خب یک عده مؤمنین بودند چه اینکه در آیهٴ 159 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» خواهد آمد که ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾ پس یک عده اینچنیناند اگر من اقدام نظامی میکردم یک عده یقیناً با من موافق بودند یک عده هم مخالف آن وقت آن جنگ داخلی شروع میشد ﴿إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ﴾ و میخواستم بدون اقدام نظامی این کار را انجام بدهم اینها ﴿إِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی﴾ من اگر عکسالعمل نشان میدادم ﴿خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ﴾ لذا ساکت شدم.
پرسش ...
پاسخ: بله فاصله است اما قرآن کریم همیشه در بین بنیاسرائیل و همچنین اهل کتاب مردان بزرگی را به عظمت یاد میکند ﴿مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ﴾ اینجا هم دارد ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾ بالأخره اینچنین نیست که همه آنها تبهکار بودند بسیاری از بزرگان اهل حکمتاند که تربیت شده موسای کلیماند اینطور نیست که همه آنها اسرائیلی فکر میکردند.
پرسش ...
پاسخ: آن برای اینکه اینها مسئول بودند دیگر آنها که اینها مسئول بودند آنها که این کار را کردند حکم بر غالب است چه اینکه در طلیعه امر که فرمود: ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَی مِن بَعْدِهِ﴾ که آیهٴ 148 بود و بحثش هم قبلاً گذشت حکم بر غالب شد دیگر اینکه فرمود: ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَی مِن بَعْدِهِ﴾ با توجه به آیهٴ 159 که دارد ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ﴾ آنجا بیان شد که حکم به لحاظ غالب است چون به لحاظ غلب است درباره همین غلبه حکم کرده آن اقلی را مفروض نداشتند در اینجا.
پرسش ...
پاسخ: بله؟ بله اینها اشاره شد که کل این صحنه برای نشان دادن غضب الهی است از این گوساله پرستی و از خود سامری وگرنه نسبت به این دو بزرگوار هیچ محذوری و هیچ امر خلافی واقع نشده لذا وجود مبارک موسای کلیم برای خودش و برادرش استغفار میکند چه اینکه عرض میکند ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَخِی﴾
خب پس ﴿قَالَ ابْنَ أُمَّ﴾ و قبلاً هم اشاره شد که وجود مبارک هارون برادر ابوینی موسی(علیهما السلام) بود منتها برای برانگیختن عاطفه میگوید پسر مادر نمیگوید برادرم نمیگوید پسر پدرم میگوید پسر مادرم و نکته دیگر هم این بود که وجود مبارک موسای کلیم به مادرش خیلی تکریم میکرد برای اینکه همه این برکات از آن مادر بود دیگر ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَالقِیهِ فِی الیَمِّ﴾ همه این برکات نسبت به موسای کلیم رسید از راه مادر بود ﴿وَلاَ تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ المُرْسَلِینَ﴾ این مادر جای تکریم دارد دیگر روی دو دلیل وجود مبارک هارون موسای کلیم را به نام مادر خطاب کرده است یکی اصل عاطفه در بحثهای قبلی اشاره شد که محورهای رحامت صله رحم و همه اینها مدار مادر است اگر رحم نبود رحامتی در کار نبود ارحامی در کار نبود دیگر نمیگوید صلح صلب میگویند صله رحم این رحامت از مادر پدید میآید اوست که منشأ همه این عواطف است دیگر این یک اصل عمومی درباره مادر موسی(سلام الله علیهما) خصوصیتی دارد که موسی خیلی تکریم میکرد این مادر را خب این مادر جای تکریم دارد دیگر با مادرهای دیگر خیلی فرق میکند خب لذا وجود مبارک هارون به موسی(سلام الله علیهما) در جریان مادر را مطرح کرد ﴿ابْنَ أُمَّ إِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی﴾ پس ﴿فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأَعْدَاءَ﴾ این بنیاسرائیل که ﴿اتَّخَذُوا العِجْلَ﴾ اعدای مناند اعدای تواند کاری نکن که باعث شماتت آنها بشود دشمن شماتت بکند یعنی چه؟ یعنی منتظر است که یک حادثه تلخی برای آدم بیاید یک، او از این حادثه تلخی که برای انسان آمد خوشحال بشود دو، این را میگویند شماتت اینکه گفتند شما هیچ کسی را شماتت نزنید مبادا خدای ناکرده مشابه آن حادثه تلخ برای شما اتفاق بیفتد همین است ولو حالا خدای ناکرده با کسی اختلاف دارید مبادا اگر یک حادثه تلخی برای یکی از صاحبنظرانی که با شما اختلاف سلیقه و اختلاف نظر و اختلاف عمل دارند خدای ناکرده اگر یک حادثه تلخی پیش آمد خوشحال بشوید برای اینکه خلاصه «یکی نغز بازی کند روزگار که بنشاندت نزد آموزگار» لذا در روایات ما جدّاً این کار نهی شده است که مبادا انسان خوشحال بشود یک حادثه تلخی برای رقیبش پیش میآید چون همین اوضاع به سرش میآید خب این در روایات ما نهی شد شماتت یک چنین چیزی است موسای کلیم شنید که هارون(سلام الله علیهما) به موسی عرض کرد تو عامل شماتت را فراهم نکن تو اشمات نکن اعدا را یعنی دشمنشاد نکن خود شادی دشمن در برابر این حادثه تلخ شماتت است تو عامل شماتت نباش اشمات نکن ﴿فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأَعْدَاءَ﴾ آنگاه همانطوری که با اینها غضبناکی مرا هم مورد غضب قرار بدهی با این تبهکارها یکجا مغضوب عنه بکنی این روا نیست نکن این کار را ﴿وَلاَ تَجْعَلْنِی مَعَ القَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ آنگاه موسای کلیم در برابر هارون(سلام الله علیهما) گفت: ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَخِی﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
حادثه تلخناک اگر از مادون انسان صادر بشود هم انسان را اندوهگین میکند و هم عصبانی
سامری از امتحان سوء استفاده کرد و سبب گمراهی عدهای زیادی شد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِی أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَالقَی الالوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأَعْدَاءَ وَلاَ تَجْعَلْنِی مَعَ القَوْمِ الظَّالِمِین ٭ قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَخِی وَأَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾
درباره اسف اینچنین گفته شد که گاهی با غضب آمیخته است گاهی با اندوه گفتند سرش آن است که حادثه تلخناک اگر از مادون انسان صادر بشود گذشته از اینکه انسان را اندوهگین میکند عصبانی هم میکند و اگر نسبت به مافوق باشد فقط اندوه است غضب نیست و چون این رخداد گوسالهپرستی از یک سو آزمون الهی بود که خدا در سورهٴ «طه» فرمود ما اینها را آزمودیم ﴿قالَ فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ﴾ از اینکه خداوند فرمود ما اینها را آزمودیم و فتنه و آزمون را به خود اسناد داد فرمود: ﴿قالَ فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ﴾ این فتنه منشأ حزن و اندوه وجود مبارک موسای کلیم شد و از آن جهت که سامری از این فتنه و امتحان سوء استفاده کرد و سبب گمراهی عده زیادی را فراهم کرد موسای کلیم غضبان شد عصبانی شد لذا خداوند بین غضب و تأسف جمع کرد فرمود: ﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ لکن همانطوری که در بحثهای قبل اشاره شد این اسف ممکن است آن غضب شدید باشد چه اینکه در بخشهای دیگر قرآن آن اسفی که به انتقام منتهی میشود آن غضبی که به انتقام منتهی میشود از او به اسف یاد شده است فرمود: ﴿فَلَمّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ﴾ یعنی وقتی ما را غضبناک کردند ما تأسف ما و غضب ما شدید شد از آنها انتقام گرفتیم که از مرز عفو گذشته است بنابراین این اسفا هم میتواند به معنای غضب شدید باشد و با ﴿فَلَمّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ﴾ هماهنگ باشد و هم میتواند آن دو جنبهای که این حادثه به همراه داشت یکی جنبه غضب بود و یکی جنبه حزن آن را تداعی کند لکن این حزنی که از حادثه تلخ پدید آمد این باید درمان کوه طور هم حاصل میشد چون خداوند در همان جریان مناجات کوه طور به موسای کلیم خبر داد فرمود که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» دارد که ما گفتیم ﴿فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ﴾ ولی آنجا از حزن موسای کلیم سخنی به میان نیامده است با اینکه یقیناً آنجا محزون شد وقتی که برگشت و قوم خود را دید آن غضب و تأسف شدیدش ظهور پیدا کرده است که فرمود: ﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ بنابراین نتیجهای که میگیریم این است که گرچه یک رخداد تلخ اگر نسبت به مادون باشد غضب است نسبت به مافوق باشد حزن است و گرچه اسف به معنای حزن هم در قرآن کریم به کار رفت که وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) گفت: ﴿إِنَّمَا أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ﴾ بعد فرمود: ﴿یَا أَسَفَی عَلَی یُوسُفَ﴾ لکن در خصوص مقام، راجع به غضبان اسفا این اسف به معنای غضب شدید است برای اینکه اگر اسف به معنای اصل حزن بود باید در همان کوه طور از او یاد میشد و در آنجا اصلاً سخن از تأسف به میان نیامده معلوم میشود این اسف همان غضب شدید است با ﴿فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ﴾ هماهنگ است.
پرسش ...
پاسخ: بله اما از ظهورش هم خبر نداد در قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «طه» نفرمود ما وقتی گفتیم ﴿أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیّ﴾ او متأسف شد معلوم میشود این تأسف به معنای غضب شدید است نه به معنای حزن وگرنه حزن که یقیناً حاصل شد.
پرسش ...
پاسخ: ﴿وَلَمَّا رَجَعَ﴾ یعنی بعد از تمام شدن میعاد دیگر یعنی بعد از اینکه اربعینش به پایان رسید برگشت نه اینکه همین که خدا فرمود سامری اینها را گمراه کرده برگشت.
پرسش ...
پاسخ: خب این نه برای آن است که چون خبر را شنید برگشت برای اینکه اربعینش تمام شد.
مطلب بعدی آن است که آنها بهانهای نداشتند برای این ضلالت و گمراهی یک وقت است دلیل است که برهانی دارند بر مسئله یک وقتی شبههای دارند یک وقت است نه تقلید کور است موسای کلیم(سلام الله علیه) تحلیل کرده فرمود به اینکه این کار شما نه برهان عقلی و نقلی داشت یک، نه در شبهه و شک افتادید که دست به یک چنین کاری بزنید دو، بلکه تقلید محض و تقلید کورکورانه بود بعد از قیام حجت علیه کار شما این سه، یعنی شما بر یک امر بیّن الغی اقدام کردید نه دلیلی داشتید که کار شما را تصحیح کند نه به شبهه افتادید بلکه دلیل قطعی بر خلاف داشتید معذلک اقدام کردید لذا آن غضبش به جا بود آن محاکمه سامری به جا بود آن تهدید به جا بود فرمود که اما شما دلیل نداشتید برای اینکه بالأخره شما خدایی را میخواهید فقط ببینید یا خدایی را میخواهید که با شما حرف بزند مشکل شما را حل کند شما را راهنمایی کند اینها را هم میخواهید بسیار خب حالا خدایی را میخواهید که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ ـ معاذالله ـ خدا دیدنی است اما هر دیدنی خداست یا آن شیء دیدنی که سخن بگوید، هدایت بکند مالک نفع و ضر باشد شما فقط دیدنی میخواهید یا گوینده باید باشد هادی باید باشد مالک ضر و نفع هم باشد این براهین سهگانه را وجود مبارک موسای کلیم اقامه کرد فرمود خدا که دیدنی نیست ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ وقتی شما بتهایی را بعد از عبور از دریا دیدید و به من پیشنهاد دادید ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ من به شما گفتم: ﴿هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ برایتان دلیل آوردم که آنچه که دیدنی است که خدا نیست حالا بر فرض محال خدا دیدنی است اما هر دیدنی که خدا نیست بالأخره این سه وصف را حد اقل باید داشته باشد یکی اینکه بندگان خود را با سخن هدایت کند با آنها حرف بزند یکی اینکه رهنمود بدهد یکی اینکه مالک ضر و نفع باشد کار به دست آنها باشد آخر شما بیخود چرا یک چیزی را میپرستید انتظار دارید که پرستشش جاذب نفع است و ترک عبادت جاذب ضرر است شما برای جذب نفع و پرهیز از ضرر عبادت میکنید دیگر اگر این موجود مالک ضر و نفع نبود یک، راهنمای شما هم نبود دو، با کسی هم حرف نزد سه، خب چه ربوبیتی دارد چه الوهیتی دارد این براهین را اقامه کرد بعد فرمود که اگر از جهت شبهه مصحح برای خودتان ثابت کردید که من خلاف وعده کردم خلاف کردم، رفتم، نیامدم خب باز هم حق با شما بود شما شبهه داشتید آن هم که نبود ﴿أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ﴾ یا ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ العَهْدُ﴾ ما خلاف وعده کردیم ما گفتیم که چهل روزی است این جریان سی روز و چهل روز بین ما و خدا بود اول سی روز بود بعد ده روز بالأخره سرانجام چهل روز من هم به شما گفتم چهل روز نیستم و این هم خلیفه من است شما موظفید مکتب مرا که عبادت خداست حفظ بکنید و خلیفه من که هارون(سلام الله علیه) است موظف است که جلوی خلافهای توحیدی عبادی شما را بگیرد شما خلیفه من هستید در عمل هارون خلیفه من است در امامت من به هارون گفتم ﴿اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ شما را هم جانشین خود قرار دادم در عمل ﴿بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِی﴾ من اگر بودم خدا را عبادت میکردم شما هم باید خدا را عبادت میکردید این گوسالهپرستی برای چیست حرفم با هارون علی حده [جداگانه] است با او در میان میگذارم خب پس من سه دلیل اقامه کردم و شما هم این براهین را قبلاً از شما شنیده بودید ما در جریانی که گفتیم ﴿اجْعَلْ لَنا إِلهًا کَما لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ به شما گفتیم ﴿هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ الآن هم چه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» چه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» مجموع براهین سهگانه نفی الوهیت عجل را هم به شما بازگو کردیم پس دلیلی نداشتید شبههای هم نداشتید برای اینکه ما دیر نکردیم فقط تقلید کور وادارتان کرده که به دنبال این فتنه حرکت کنید اما برهان در همین بحثهای قبلی در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» گذشت که فرمود: ﴿أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ﴾ یک، ﴿وَلاَ یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً﴾ دو، در سورهٴ مبارکهٴ «طه» هم آیهٴ 89 به این صورت است ﴿أَ فَلا یَرَوْنَ أَلاّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً﴾ که این ﴿أَلاّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً﴾ همان ﴿لاَ یُکَلِّمُهُم﴾ است که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است ﴿وَلاَ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً﴾ سه، مجموع دو آیه سوره «اعراف» و «طه» این براهین سهگانه را به همراه دارد پس فرمود کار موافق عقل نکردید مخالف عقل کردید شبهه هم در کار نبود برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٴ 86 دارد که ﴿أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ العَهْدُ﴾ وعده الهی که چهل روز بود طول نکشید آخر من هم بعد از چهل روز آمدم پس ما خلاف نکردیم پس شبهه هم نداشتید این ﴿أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ﴾ هم که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هست ناظر به همین است که آخر این شتابزدگی برای چه بود؟ خدا به شما دستور داد؟ نه ما دیر کردیم؟ نه پس عامل این فتنهگری چه بود؟ پس نه شبهه داشتید که معذور باشید نه دلیل داشتید که صاحب حجت باشید نبود مگر تقلید کور همان کاری که مصریها داشتند میپرستیدند همان کار در شما نفوذ پیدا کرده بر اساس همان بتپرستی مصریها گفتید: ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ همین که ما رفتیم مناجات الهی شما از این فرصت غیبت ما سوء استفاد کردید پس.
پرسش ...
پاسخ: آن اول فرمود که ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً﴾ بعد فرمود: ﴿وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ بعد محصول این دوتا میعاد را در آیه دیگر جمعبندی کرده فرمود: ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ آن آیه دیگر جمعبندی این دوتا پیمان و تعهد است فرمود اصلاً قرار ما چهل روز بود و موسای کلیم هم با این قرار چهل روزه به مردم گفته و از برادرش خدا حافظی کرده نه اینکه بعداً که رفته آنجا سی روز شده چهل روز.
پرسش ...
پاسخ: بله؟ اول سی روز بود بعد اضافه کرد چهل روز حالا آن روی علل و عواملی که بین موسای کلیم و بین ذات اقدس الهی مطرح است بعضیها خیال کردند که این ده روز در همان کوه طور اضافه شده اینچنین نبود به دلیل اینکه در آیه دیگر دارد: ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾
پرسش ...
پاسخ: بسیار خب بعد از این جمعبندیهاست نه اینکه بعد از رفتن است بعد از نزول آن دستور است نه بعد از اجرای دستور نه اینکه بعد از اینکه یک ماه آنجا ماند آنطوری که در اسرائیلیات هست وجود مبارک موسای کلیم یک روزی مسواک کرده برای اینکه دید دهن روزهدار خوشبو نیست بعد دستور آمده که این بوی دهن روزهدار نزد فرشتگان خیلی معطر است شما برای ترمیم چنین مسواکی ده روز هم باید بمانی آخر اینکه سند ندارد خب پس آنکه مسند است همان آیهای که جمعبندی شده را بازگو میکند میفرماید: ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ همین مواعده را موسای کلیم با قومش در میان گذاشت لذا در سورهٴ مبارکهٴ «طه» دارد که ما خلاف وعده نکردیم میعاد ما هم که طول نکشید فرمود: ﴿أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ ما گفتیم چهل روز الآن هم سر چهل روز آمدیم دیگر.
پرسش ...
پاسخ: نه چون از اینکه دارد ﴿أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ العَهْدُ﴾ مگر وعده نداد؟ مگر ما خلف وعده کردیم؟ مگر ما دیر کردیم؟ معلوم میشود گفته به مردم دیگر
مطلب بعدی آن است که اینکه وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِی﴾ با اینکه در هنگام میعاد به برادرش فرمود: ﴿هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ المُفْسِدِینَ﴾ آیهٴ 142 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً گذشت این بود ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ حالا این مواعدهها در دو موطن بود ولی قرار شد که چهل شبانه روز مهمان خدا باشد آنگاه در هنگام رفتن به هارون فرمود: ﴿وَقَالَ مُوسَی لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ یعنی بعد از اینکه فرمود ما قرار اولمان سی روز بود یک، بعد ده روز اضافه کردیم شده چهل روز دو، حالا که مواعده چهل روزه است و موسای کلیم دارد به ملاقات چهل روزه میرود به هارون گفت که ﴿اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ این ذیل آن آیه است یعنی بعد از اینکه مسلم شد که چهل روز است به موسی گفت چهل روز جانشین من باش نه اینکه سی روز بود بعد به هارون فرمود تو جانشین سی روزه من باش به آنجا که رفت ده روز اضافه شد صدر آیهٴ 142 این است که ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً﴾ یک، ﴿وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ دو ﴿وَقَالَ مُوسَی لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ در این میعاد چهل روزه سه، نه اینکه این ﴿هَارُونَ اخْلُفْنِی﴾ که در وسط واقع نشد که اولش این است که ما به موسای کلیم وعده سی روزه دادیم بعد این وعده سی روزه را به چهل روزه تتمیم کردیم بعد موسای کلیم موقع رفتن به برادرش گفت خلیفه من باش یعنی خلیفه من باش در این اربعین دیگر.
پرسش ...
پاسخ: چون ﴿فَتَمَّ﴾ فا میخواهد نه واو برای اینکه این متفرع بر اوست بعد از اینکه اربعین لیله شد میعاد اربعین لیله بود آنگاه موسای کلیم به هارون(سلام الله علیهما) فرمود که تو خلیفه من باش نه اینکه بین این دوتا مواعده فرموده باشد اگر مواعده سی روزه حاصل شده موسای کلیم به هارون(سلام الله علیهما) فرموده باشد که تو خلیفه من باش بعد مهاجرت بکند الی لقاء الرب آنجا ده روز اضافه بشود این زمینه برای بهانه بنیاسرائیل هست اما وقتی که میفرمایند خداوند به موسای کلیم وعده سی روز داد ده روز اضافه کرد شده چهل روز بعد میفرماید هنگام رفتن به برادرش گفت تو خلیفه من باش یعنی خلیفه من باش در این اربعین
پرسش ...
پاسخ: خب ترتیب ذکری این را نشان میدهد آنجا خلاف است که بین این دوتا وعده گفته باشد ﴿وَقَالَ مُوسَی لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ ترتیب ذکری نشان میدهد که این گفتن موسی نسبت به هارون(سلام الله علیهما) بعد از تتمیم مواعده تتمیم اربعین است لذا در آیه دیگر بعد از جمعبندی فرمود اصلاً قرار ما چهل روزه بود ﴿وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾
خب اینکه فرمود به هارون فرمود: ﴿لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی﴾ این خلیفه اوست در زعامت و رهبری این یک7 و قوم او خلیفه هستند در مقام عمل نسبت به توحید عبادی این دو، وگرنه قوم خلیفه موسای کلیم نیستند در رهبری در رهروی خلیفهاند نه در رهبری چون رهبر یک شخصیت حقوقی دارد که خلیفه خداست یک شخصیت حقیقی دارد کاحد من المکلفین باید عمل بکند فرمود از آن جهت که من بنده خدایم اینجا اگر بودم مثل شما خدا را عبادت میکردم حالا که نیستم شما خلیفه من هستید در این کار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک شخصیت حقیقی دارد کاحد من الناس است باید به جمیع ما جاء به النبی ایمان بیاورد لذا در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ﴾ بعد ﴿وَالمُؤْمِنُونَ﴾ یک شخصیت حقوقی دارد که خداوند به همه مؤمنین میفرماید: ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ آن شخصیت حقوقی مطاع است که حتی خود شخصیت حقیقی پیغمبر هم باید از او اطاعت کند اینچنین نیست که حالا او یک دستوری بدهد دیگران باید اطاعت کنند خودش مستثنا باشد اینطور نیست اینکه فرمود: ﴿بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی﴾ امت خلیفه رهبر است در عمل ولی جانشین رهبر خلیفه رهبر است در رهبری اینکه به مردم فرمود ﴿بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی﴾ یعنی در مقام عمل بد جانشینی بودید و نسبت به هارون(سلام الله علیه) هم اعتراضی کرد که حالا بعد مشخص میشود پس خلافت دوتاست و دو نحوه هم اعتراض شده است مطلب بعدی آن است که اینکه وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ﴾ چه فرق است بین عجله و سرعت؟ فروق فراوانی بین عجله و سرعت ذکر شده است یکی اینکه عجله وصف متحرک است و سرعت وصف حرکت نمیگویند این حرکت عجله کرده است میگویند شخص عجله کرده است عجله وصف عامل است وصف متحرک است حرکت را به سرعت و بعد متصف میکنند میگویند حرکت یا سریع است یا بطیئ اما حرکت را به عجول بودن متصف نمیکنند پس فرق اول اینکه عجله وصف متحرک است و سرعت وصف حرکت فرق دوم این است که عجله گاهی به مذمت یاد میشود گاهی هم ممکن است مذموم نباشد محمود و ممدوح باشد ولی سرعت همیشه محمود است امر به سرعت شده است ﴿فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ﴾ ﴿وَسَارِعُوا﴾ شده است ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَة﴾ شده است و مانند آن در آن مواردی که عجله مثل سرعت محمود است با آن مواردی که عجله از سرعت فرق دارد مذموم است «العجلة من الشیطان» شده است فرقش این است اگر یک کاری قبل از وقت باشد شتابزده است عجله است مذموم است «العجلة من الشیطان» اگر در اول وقت باشد منتها سریع قرار بگیرد اینجا عجله معنای سرعت را دارد سرعت با عجله هماهنگ است هر دو محمود و ممدوح است این که گفتند «عجلوا بالصلاه» نه یعنی قبل از وقت نماز بخوانید عجلوا بالصلاة نه قبل الوقت لذا گفتند عجلوا بالصلاة قبل از فوت و قضای او «عجلوا بالتوبه قبل از الموت» «عجلوا بالصلاة قبل از الفوت» این معلوم میشود که آنجا عجله محمود است یعنی وقتی وقت نماز شد اول وقت نماز بخوانید در اینجا عجله کار سرعت را میکند این را میگویند مبادرت کرده پس عجله محمود آن است که هماهنگ با سرعت باشد بعد از دخول وقت است مبادرت خواهد بود آن عجله مذموم که «العجلة من الشیطان» این است که قبل از وقت انسان کار انجام بدهد خب قبل از وقت جا ندارد برای کار پس اگر گفتند «عجلوا بالصلاة» نه یعنی قبل الوقت بلکه قبل الفوت چه اینکه «عجلوا بالتوبة قبل الموت» آنجا عجله محمود است چون اول وقت است معنی سرعت را دارد مبادرت را دارد این عجلوا بالصلاة کار ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَة﴾ را میکند آنجایی که «العجلة من الشیطان» کاری قبل از وقت باشد ﴿وَکَانَ الإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ یعنی قبل از اینکه شیء به نصابش برسد اقدام میکند خب پس عجله مذموم جایش مشخص شد و عجله محمود و ممدوح هم جایش مشخص در ﴿أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ﴾ اینجا عجله مذموم است برای اینکه شما قبل از وقت اقدام کردید بدون دستور الهی اقدام کردید ما باید تابع دستور الهی باشیم دستور الهی نرسیده شما اقدام کردید و اگر بهانه داشتید قبل از بهانه اقدام کردید آخر تأخیر بهانه است ما که تأخیر نینداختیم خلف عهد و طول عهد بهانه است ما که طول عهد نکردیم ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ العَهْدُ﴾ اگر خلف وعده بهانه است اینکه قبل از خلف وعده است اگر طول عهد بهانه است اینکه قبل از طول عهد است اگر دستور الهی سبب است اینکه قبل از دستور است پس ﴿أ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ﴾ یعنی چرا این کار را کردید استفهام تقریری است با مذمت همراه است اما آنجا که عجله به معنای انجام دادن کار در اولین فرصت است یک عجله محمود و ممدوحی است نظیر عجلوا بالصلاة و کار سرعت را میکند این همان آیه 83 سورهٴ مبارکهٴ «طه» است که فرمود: ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَامُوسَی﴾ خداوند فرمود که چرا قبل از آنها آمدی عجله کردی این هم عرض میکند ﴿عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَ﴾ اینکه وجود مبارک موسای کلیم میگوید من عجله کردم و خداوند میفرماید: ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَامُوسَی﴾ بعد موسای کلیم عرض کرد: ﴿قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ یعنی سارعت یعنی بادرت تو که فرمودی ﴿وَسَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ من سرعت کردم پس عجله گاهی به معنای سرعت است و محمود و ممدوح گاهی هم مذموم است اما اینکه فرمود: ﴿وَالقَی الالوَاحَ﴾ خب این القای الواح به معنا پرت کردن است که با بیحرمتی باشد یا نه نشانه غضب است فقط نه بیش از آن و آیه قرآن هم ندارد که این لوحها شکست آن مسئله شکستن الواح در قرآن نیست آن مسئلهای که الواح دارای هفت قسمت بود شش قسمتش به آسمانها رفته که تفصیل کل شیء باشد یک قسمتش مانده آن هم به اسرائیلیات شبیهتر است تا یک روایت متقن و معتبر چنین دلیل معتبری نداریم کتابی که برای هدایت مردم برای تبیین حقایق و معارف آمده است این رخت بربندد.
پرسش ...
پاسخ: نه بقوه یعنی با حمایت نه یعنی محکم کتاب را بگیرید که از دستتان نیفتد یعنی در جنگ شرکت کنید اینکه در قرآن کریم دارد ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ یعنی تا توان دارید بگیرید نه یعنی محکم محکم بگیرید یعنی شمشیر دستتان نیفتد اگر به قرآن خواستند حمله کنند با قدرت بدنی حمایت کنید در کریمه ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند «أقوة فی الابدان أو قوة فی القلب» فرمود: «بقوة القلوب و بقوة الابدان» این «بقوة الابدان» او در ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ خوب تفسیر شده است که فرمود با قدرت نظامی بگیرید که ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ﴾ اینطور است این هم نه اینکه شل نگه داشت از دستش افتاد این محکم گرفت و پرت کرد نه پرت اهانتی پرتی که نشانه غضب باشد یعنی در حقیقت (افتادگی صوتی) چون اینها که معصوماند تا ذات اقدس الهی غضبناک نشود اینها غضبناک نخواهند شد.
مطلب دیگر اینکه بعضی از اهل معرفت گفتند که خیلیها هستند که سامریاند یا سامری به سراغ آنها میآید خیلیها هستند که عجل میپرورانند هر چه که انسان را از خدا بازدارد عجل اوست اینکه در برخی از روایات درباره مصیبت صدیقه کبری(سلام الله علیها) آمده است که یک عده سامری بودند یک عده عجل را تربیت کردند آن هم تطبیق است در حقیقت دیگر بالأخره «کلما یشغلک عن الله فهو عجل» و هر چه که این شغل باطل را دامن میزند هر کسی که این شغل باطل را دامن میزند سامری است فرق نمیکند حالا آن یک قضیهای است حالا لازم نیست گوساله باشد بالأخره هر چه که برای انسان مشغله فکری ایجاد بکند انسان را از خدا بازمیدارد عجل اوست حالا البته به آن شدت ممکن است نباشد.
مطلب بعدی این است که وقتی ﴿وَالقَی الالوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ این در عین حال که هر دو معصوماند این کار را انجام داده است و شاید برابر همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که ملائکه ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ که کاری را بدون اجازه خدا نمیکنند و در زیارت جامعه هم ما به ائمه(علیهم السلام) عرض میکنیم شما اینچنین هستید عباد مکرمیناید که ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ یعنی همان مطلبی را که ذات اقدس الهی در سورهٴ «انبیاء» برای ملائکه ذکر میکند ما همان را در زیارت جامعه برای اهلبیت(علیهم السلام) ذکر میکنیم معصومین و انبیای دیگر هم همینطورند مخصوصاً اولواالعزم شاید این کارها به اذن الهی بوده دستور الهی بوده هتکی در کار نبوده اهانتی در کار نبوده و این آثار غضب را ذات اقدس الهی به وسیله موسای کلیم به مردم ارائه کرده است تا مردم بفهمند این کار کاری نیست که در او تصالح و تسامح و امثال ذلک راه داشته باشد گرچه گفتند: ﴿وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ این نشانه آن است که میخواست با او اسراری در میان بگذارد اما این همانطوری که در بحثهای قبلی اشاره شد با صدر و ذیل این آیه هماهنگ نیست ظاهر این آیه این است که میخواهد به مردم نشان بدهد این کاری که اتفاق افتاده باعث خشم خداست و رسول خدا از این کار خدا ناپسند نارارضی است.
پرسش ...
پاسخ:142 لابد
پرسش ...
پاسخ: بله خب یعنی در آن جریان ﴿وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ المُفْسِدِینَ﴾ حالا خصوص این موضوع را ممکن است بالتفصیل نگفته باشند یا ممکن است به علم غیب همه اینها را بدانند ولی آنجا بله بحث شد که وجود مبارک موسای کلیم میدانست فضا فضای آلوده و فتنه است یک عده مفسدی ممکن است از این فرصت سوء استفاده کنند برای اینکه قومی بودند که ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ بودند قومی بودند که ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الأَعْلَی﴾ را قبول کردند ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ﴾ را قبول کردند ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ شعارشان بود ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ گفتند همه اینها زمینه بود برای فتنه فرهنگی لذا فرمود: ﴿وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ المُفْسِدِینَ﴾ البته اینها فی الجمله قابل پیشبینی بود.
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک هارون به موسی(سلام الله علیهما) گفت: ﴿إِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی﴾ قبل از آن به این جمله میرسیم که ﴿قَالَ ابْنَ أُمَّ﴾ در قرائت برخی به کسر میم قرائت کردند «قال یابن ام» یعنی قال هارون(سلام الله علیه) به موسای کلیم گفت «ابن امّ» که این منادایی است که حرف ندایش در اینجا محذوف است و در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آنجا این حرف ندا بازگو شد که ﴿قَالَ یَبْنَؤُمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی﴾ آیهٴ 94 سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است که ﴿قَالَ یَبْنَؤُمَّ﴾ آنجا هم ﴿یَبْنَؤُمَّ﴾ است آن بزرگانی که به کسر میم قرائت کردند گفتند خب این یک منادای مضاف است «ابن» منصوب است و مضاف «ام» مضاف الیه است و یای متکلم وحده حذف شده است این میم نشانه کسره آن یاء است اصلش «یابن امی» بوده است آن یاء حذف شده کسره میم نشانه حذف یاست این روی قرائت «یابن امِ» چه در سورهٴ «طه» چه در سورهٴ «اعراف» که محل بحث است اما آنچه که فعلاً ما در خدمت او هستیم به فتح میم است ﴿قَالَ ابْنَ أُمَّ﴾، نه «قال بن امِ» ندایش محذوف است که این نداست یعنی از نظر ترکیبی غیر منادا نیست بلکه مناداست به قرینه آیهٴ 94 سورهٴ «طه» که دارد ﴿یَبْنَؤُمَّ﴾ اما حالا چرا این منادا مفتوح است؟ این را گفتند لوجهین یا برای اینکه مجموع کلمه «ابن ام» مثل خمس عشر مبنی بر فتح است یا نه اصلش ابن اما بود که در حال استغاثه و امثال ذلک گفته میشود و یاء تبدیل به الف شده است چون میم قبل از الف مفتوح است و الف حذف شد این فتحه میم نشانه حذف الف است پس اگر «یابن امِ» خواندیم نشانه حذف یاء است و اگر ﴿قَالَ ابْنَ أُمَّ﴾ خواندیم کما هو المعروف نشانه حذف الف است خب ﴿قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی﴾ اینها مرا ضعیف تلقی کردند ضعیف دانستند من باید با اینها میجنگیدم که مأمور نبودم اختلاف داخلی هم پدید میآمد و میترسیدم که ﴿إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ﴾ خب یک عده مؤمنین بودند چه اینکه در آیهٴ 159 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» خواهد آمد که ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾ پس یک عده اینچنیناند اگر من اقدام نظامی میکردم یک عده یقیناً با من موافق بودند یک عده هم مخالف آن وقت آن جنگ داخلی شروع میشد ﴿إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ﴾ و میخواستم بدون اقدام نظامی این کار را انجام بدهم اینها ﴿إِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی﴾ من اگر عکسالعمل نشان میدادم ﴿خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ﴾ لذا ساکت شدم.
پرسش ...
پاسخ: بله فاصله است اما قرآن کریم همیشه در بین بنیاسرائیل و همچنین اهل کتاب مردان بزرگی را به عظمت یاد میکند ﴿مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ﴾ اینجا هم دارد ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ﴾ بالأخره اینچنین نیست که همه آنها تبهکار بودند بسیاری از بزرگان اهل حکمتاند که تربیت شده موسای کلیماند اینطور نیست که همه آنها اسرائیلی فکر میکردند.
پرسش ...
پاسخ: آن برای اینکه اینها مسئول بودند دیگر آنها که اینها مسئول بودند آنها که این کار را کردند حکم بر غالب است چه اینکه در طلیعه امر که فرمود: ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَی مِن بَعْدِهِ﴾ که آیهٴ 148 بود و بحثش هم قبلاً گذشت حکم بر غالب شد دیگر اینکه فرمود: ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَی مِن بَعْدِهِ﴾ با توجه به آیهٴ 159 که دارد ﴿وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالحَقِّ﴾ آنجا بیان شد که حکم به لحاظ غالب است چون به لحاظ غلب است درباره همین غلبه حکم کرده آن اقلی را مفروض نداشتند در اینجا.
پرسش ...
پاسخ: بله؟ بله اینها اشاره شد که کل این صحنه برای نشان دادن غضب الهی است از این گوساله پرستی و از خود سامری وگرنه نسبت به این دو بزرگوار هیچ محذوری و هیچ امر خلافی واقع نشده لذا وجود مبارک موسای کلیم برای خودش و برادرش استغفار میکند چه اینکه عرض میکند ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَخِی﴾
خب پس ﴿قَالَ ابْنَ أُمَّ﴾ و قبلاً هم اشاره شد که وجود مبارک هارون برادر ابوینی موسی(علیهما السلام) بود منتها برای برانگیختن عاطفه میگوید پسر مادر نمیگوید برادرم نمیگوید پسر پدرم میگوید پسر مادرم و نکته دیگر هم این بود که وجود مبارک موسای کلیم به مادرش خیلی تکریم میکرد برای اینکه همه این برکات از آن مادر بود دیگر ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَالقِیهِ فِی الیَمِّ﴾ همه این برکات نسبت به موسای کلیم رسید از راه مادر بود ﴿وَلاَ تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ المُرْسَلِینَ﴾ این مادر جای تکریم دارد دیگر روی دو دلیل وجود مبارک هارون موسای کلیم را به نام مادر خطاب کرده است یکی اصل عاطفه در بحثهای قبلی اشاره شد که محورهای رحامت صله رحم و همه اینها مدار مادر است اگر رحم نبود رحامتی در کار نبود ارحامی در کار نبود دیگر نمیگوید صلح صلب میگویند صله رحم این رحامت از مادر پدید میآید اوست که منشأ همه این عواطف است دیگر این یک اصل عمومی درباره مادر موسی(سلام الله علیهما) خصوصیتی دارد که موسی خیلی تکریم میکرد این مادر را خب این مادر جای تکریم دارد دیگر با مادرهای دیگر خیلی فرق میکند خب لذا وجود مبارک هارون به موسی(سلام الله علیهما) در جریان مادر را مطرح کرد ﴿ابْنَ أُمَّ إِنَّ القَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی﴾ پس ﴿فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأَعْدَاءَ﴾ این بنیاسرائیل که ﴿اتَّخَذُوا العِجْلَ﴾ اعدای مناند اعدای تواند کاری نکن که باعث شماتت آنها بشود دشمن شماتت بکند یعنی چه؟ یعنی منتظر است که یک حادثه تلخی برای آدم بیاید یک، او از این حادثه تلخی که برای انسان آمد خوشحال بشود دو، این را میگویند شماتت اینکه گفتند شما هیچ کسی را شماتت نزنید مبادا خدای ناکرده مشابه آن حادثه تلخ برای شما اتفاق بیفتد همین است ولو حالا خدای ناکرده با کسی اختلاف دارید مبادا اگر یک حادثه تلخی برای یکی از صاحبنظرانی که با شما اختلاف سلیقه و اختلاف نظر و اختلاف عمل دارند خدای ناکرده اگر یک حادثه تلخی پیش آمد خوشحال بشوید برای اینکه خلاصه «یکی نغز بازی کند روزگار که بنشاندت نزد آموزگار» لذا در روایات ما جدّاً این کار نهی شده است که مبادا انسان خوشحال بشود یک حادثه تلخی برای رقیبش پیش میآید چون همین اوضاع به سرش میآید خب این در روایات ما نهی شد شماتت یک چنین چیزی است موسای کلیم شنید که هارون(سلام الله علیهما) به موسی عرض کرد تو عامل شماتت را فراهم نکن تو اشمات نکن اعدا را یعنی دشمنشاد نکن خود شادی دشمن در برابر این حادثه تلخ شماتت است تو عامل شماتت نباش اشمات نکن ﴿فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأَعْدَاءَ﴾ آنگاه همانطوری که با اینها غضبناکی مرا هم مورد غضب قرار بدهی با این تبهکارها یکجا مغضوب عنه بکنی این روا نیست نکن این کار را ﴿وَلاَ تَجْعَلْنِی مَعَ القَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ آنگاه موسای کلیم در برابر هارون(سلام الله علیهما) گفت: ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَخِی﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است