- 584
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 144 تا 146 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 144 تا 146 سوره اعراف"
گرچه هارون از رسالت الهی برخوردار است ولی از کلام الهی بهرهای نبرد
بسیاری از اصول اخلاقی و بسیاری از مسائل ارزشی در مناجاتها بازگو شده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالَ یا مُوسی إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النّاسِ بِرِسالاتی وَبِکَلامی فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَکُنْ مِنَ الشّاکِرینَ ٭ وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَإِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَإِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَکانُوا عَنْها غافِلینَ﴾
اینکه ذات اقدس الهی به موسای کلیم (سلام الله علیه) فرمود: ﴿إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النّاسِ بِرِسالاتی﴾ ظاهراً وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) هم در این ناس داخل است یعنی موسای کلیم (سلام الله علیه) از این جهت بر هارون (سلام الله علیه) هم فضیلت دارد زیرا گرچه هارون از رسالت الهی برخوردار است ولی از کلام الهی بهرهای نبرد نه در طلیعه رسالت آن کلام را شنید و نه در کوه طور در آن میقات و میعاد شرکت کرده بود بنابراین این کلامها مخصوص وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) بود در بعضی از نقلهای تفسیری آمده است که وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) یک صد و چهل هزار سخن در سه روز شنید در مدت سه روز که شاید روزهای پایانی میعاد موسای کلیم بود یعنی ترویه و عرفه و عید قربان این سه روز چون از اول ذیقعده تا دهم ذیحجه این چهل روز این میعاد طول میکشید در این سه روز پایانی روز هشتم و نهم و دهم 140 هزار سخن شنید و غالب آنها هم درباره عقاید و اخلاقیات بود و سؤالی شده بود که بهترین چیزی که در مکالمه و مناجات خدای سبحان به موسای کلیم فرمود همان ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ﴾ بود که به موسای کلیم فرمود اگر مجموعه نظام آسمان و زمین در یک کفه باشد و «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» در کفه دیگر «مالت بهن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» یعنی کفه توحید سنگینتر از کفه مجموعه نظام کیهانی است بسیاری از اصول اخلاقی و بسیاری از مسائل ارزشی در آن مناجاتها بازگو شده است البته در خلال این نقلها بعضی از اسرائیلات غیر معتبر هم راه پیدا کرده است و اما آنچه که مورد اتفاق مفسرین هست آنها خیلی مطالب جالب و ارزشی است به موسای کلیم وقتی میفرماید «خذها بقوة» هر پیغمبری اسوه امت خودش هم هست در حقیقت به قوم او هم فرمود «فخذوها بقوة» یعنی این ﴿فَخُذْها بِقُوَّةٍ﴾ نظیر تکلم نیست که مخصوص موسای کلیم باشد بلکه امری است که شامل امت هم میشود چه اینکه در چند جای قرآن خدای سبحان نقل کرد ما به بنی اسرائیل بالصراحه گفتیم ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ﴾ پس این ﴿فَخُذْها بِقُوَّةٍ﴾ گرچه مفرد است و مستقیماً خطاب به موسای کلیم (سلام الله علیه) است ولی از آن جهت که موسای کلیم اسوه امت است آنها هم موظفاند به موسای کلیم (سلام الله علیه) تأسی کنند و الواح الهی را با قدرت بگیرند ولی موسای کلیم که الآن بخواهد به عنوان یک حکومت و به عنوان یک رهبر آیین نامهای کتابی و مقرراتی و قانونی ارائه کند باید خیلی مصمم باشد بنی اسرائیلی که تا کنون در هوان و وهن و ذلت و خواری بودند از این به بعد هم بر اساس امر خدا که ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ﴾ باید با قدرت بگیرند خب روایتی که قبلاً از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) نقل شد که منظور هم قوت قلب است هم قوت بدن یعنی هم با علم و معرفت قوی بگیرد هم با بدن نیرومند که بتوانند دفاع بکنند غرض آن است که آن ذلت بنی اسرائیلی و ضعف بنی اسرائیلی به قوت موسوی و کلیمی تبدیل شده است به برکت تورات.
اما در این که فرمود: ﴿وَکُنْ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ این شاکر اسم فاعل نیست صفت مشبهه است دو خصیصه در این کلمه هست یکی اینکه این صفت مشبهه است نشانه ثبات و رسوخ دارد که شاکر بودن سمت تو باشد هرگز این شک را رها نکن چون این اسم فاعل نیست که دلالت بر حدوث داشته باشد گرچه به وزن فاعل است ولی صفت مشبهه است نه اسم فاعل دوم اینکه در قبال نعمت خاص نیست متعل محذوف است پس بنابراین در برابر جمیع نعم شاکر باش و این شکر هم یک وصف و ملکه راسخه در تو باشد.
پرسش ...
پاسخ: آن حالا بعد خواهیم گفت که وقتی آمد کار سامری را دید چگونه عصبانی شد: ﴿أَلْقَی اْلأَلْواحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ ولی در این هم در حقیقت اخذ بقوه است یعین با قوت دارد این الواح را پیاده میکند و آن است که با برادرش آنطور اعتراض کرد به سامری هم فرمود: ﴿فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلی إِلهِکَ الَّذی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا﴾ این هم نشانه اخذ بقوه است به مردم اعتراض کرد فرمود: ﴿ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ﴾ ما که دیر نکردیم گفتیم چهل روز چهل روز شد به سامری اعتراض کرد که چرا از ضعف فکر عدهای سوء استفاده کردی من این گوساله را گوساله که نبود این مجسمهای که بانگی داشت چون ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ این را آتش میزنم خاکسترش را به دریا میریزم ﴿لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً﴾ اینها همه نشانه اخذ بقوه است دیگر آن وقت این که فرمود: ﴿کَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً﴾ یک ﴿وَتَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ دو اگر آن ﴿مِن﴾ تبعیض باشد با این ﴿تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ چگونه هماهنگی دارد پاسخش این است که آن ﴿مِنْ کُلِّ شَیْءٍ﴾ مشخص است که محتوای او چیست ﴿مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً﴾ از هر چیزی عامل پند و اندرز را ما بازگو کردیم اما آنچه که مربوط به احکام است و اوامر است و نواهی است و فرائض است و سنن است آن را ﴿تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ بیان کردیم احکام را که نمیشود تبعیض روا داشت در احکام تفصیل لازم است در موعظه همان انتخاب کافی است بنابراین اگر هم من تبعیض باشد چه اینکه ظاهرش همین است با ﴿وَتَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ منافاتی ندارد چون آنچه که مربوط به حلال و حرام و صحت و بطلان و امر و نهی و وجوب و حرمت است به صورت مفصل بیان شده و این سخن قرطبی هم ناتمام بود که میگفت چون آنجا اجتهاد نیست ﴿تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ بیان شده خب در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیه 89 هم درباره امت مرحومه هم دارد که ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ خب غرض آن است که درباره احکام کوتاهی نشده حالا البته همه قواعد عامه بیان شده جزئیاتش به اجتهاد علمایشان واگذار شده درباره موعظه و پند و اخلاق و مانند آن به صورت تفصیل سخن گفته نشده از هر چیزی نمونهاش آنجا یاد شده است در جریان الواح ذات اقدس الهی دارد ﴿وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ﴾ ظاهرش این است که ما نوشتیم گرچه اگر به دستور خدای سبحان جبرئیل (سلام الله علیه) یا فرشته دیگری مینگاشت صادق بود که خدا بفرماید ﴿وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ﴾ زیرا خداوند کاری که امر میکند و به ملائکه دستور میدهد فرشتگان آن کار را انجام میدهند خداوند همان کار را به خود اسناد میدهد مصحح اسناد هست وجود دارد لکن ظاهرش این است که ما خودمان بلا واسطه این کار را کردیم چند چیز است که خداوند به خود اسناد داده است در جریان آفرینش آدم اینچنین است که ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ انسان را من به دستم یا با دو دستم آفریدم به شیطان اعتراض میکند که ﴿ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ برخی هم «بیدیّ» قرائت کردهاند در جریان الواح موسی هم گفته شد خداوند این الواح را با دستان بیدستیاش مرقوم فرمودند درباره بهشت هم آمده است که خداوند بهشت را با دست بیدستی خود خلق کرده است اگر روایتی دلالت بکند که اینها را خداوند با دست بیدستی خود آفرید با ظاهر آیه هماهنگ است چه اینکه اگر دلیل معتبری دلالت کند به اینکه الواح موسی را ذات اقدس الهی به وسیله فرشتهها مثل جبرئیل (سلام الله علیه) نگاشت به جبرئیل (سلام الله علیه) دستور داد که این الواح را بنگارد با آیه منافات ندارد چون آن دلیل معتبر توجیه میکند که این کتابت مع الواسطه است یا بلا واسطه چه اینکه خداوند در بعضی از آیات دارد که خدا با بعضی افراد سخن میگوید در پایان آیه سوره «شوری» دارد که خداوند سه نحو با مردم سخن میگوید گاهی بلاواسطه است گاهی من وراء حجاب است گاهی با فرستادن پیام آور است مثل فرشته و مانند آن کتابت هم ممکن است اینچنین باشد.
پرسش ...
پاسخ: فرق نمیکند چون کلمنا هم همینطور است دیگر.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره گاهی در همین ﴿وَما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ﴾ اینچنین است البته آن مقداری که که خود شخص حجاب است آن دیگر خارج از بحث است غیر از آن حجابی در کار نیست در تکلم یا در کتابت مطلب دیگر اینکه در روایات آمده این است که سایر اشیا را خداوند بر اساس ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ ایجاد کرد اما که﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ آن ایجاد فرمود این سه امر را یعنی کتابت الواح را آفرینش انسان را و آفرینش بهشت را به دست خود انجام داد آن هم باید توجه داشت که آنجا هم با اراده است اینچنین نیست که ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ خدا لفظ باشد «انما کلامه سبحانه فعل منه» منتها گاهی افعال بلا واسطه است گاهی مع الواسطه منظور از بلا واسطه این نیست که هیچ حجابی در کار نباشد بالأخره خود طرف مقابل حجاب است آن خارج از بحث است به قرینه خاصی که در کلام وجود دارد یعنی غیر از آن حجابی که خود طرف مقابل دارد غیر از آن بین ذات اقدس الهی و بین آن کار حجاب دیگری فاصله نبوده است.
مطلب دیگر اینکه غالب آن مطالب به همان جریان توحید برمیگردد اما اینکه فرمود: ﴿وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها﴾ بعضیها خواستند بگویند که این از قبیل ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ آنجا شاید احسن افعل تفضیل نباشد یعنی اینها مکتبهای گوناگون اقوال و آرای گوناگون را میشنوند بعضیها ضعیفاند بعضی اضعف بعضی قویاند بعضی اقوی بعضی باطلاند بعضی باطلتر بعضی حقاند بعضی احقاند اینها ان حسن و احسن را میگیرند ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ﴾ قول یعنی رأی میشنوند ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ اما در ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ این دیگر حق و باطل ندارد چون همه حسن است منتها آن مراحل چهارگانهای که با زگو شد که فرمود شما اول عدل است بعد احسان است بالاتر از او کظم غیظ بود که اشاره شد عفو بود و احسان بود تا برسد به آن مراحل برتر ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ چه در مسائل علمی چه در مسائل اخلاقی همه را شامل میشود ظاهرا این مراد با شد نه از سنخ ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: آن هم یکی از مصادیقش است دیگر ﴿سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ﴾ این که فرمود: ﴿فَخُذْها بِقُوَّةٍ﴾ بعد فرمود: ﴿وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها﴾ این تبشیرش با انذار همراه است فرمود اگر فسق کردید و منحرف شدید و اخذ بقوه نکردید و آن دستورات الهی را که در الواح مکتوب است امتثال نکردید گرفتار فسق خواهید شد و پایان شما را هم فاسقین را هم ما به شما نشان میدهیم برخیها خواستند بگویند: ﴿سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ﴾ یعنی سرزمین مصر را که دار فراعنه بود ما به شما نشان میدهیم ظاهراً این آیه در آن سیاق نیست آن بحثش قبلاً گذشت که هم خدا وعده داد بالاجمال و هم به طول تفصیل که ما سرزمین مصر را در اختیار شما قرار خواهیم داد و انجازش را هم ذکر فرمود یعنی در آیه 128 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» قبلاً گذشت که وجود مبارک موسای کلیم به قومش فرمود: ﴿اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا انَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ این به صورت کلی بعد در آیه 129 همان سوره «اعراف» به این صورت فرمود که ﴿عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ و یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اْلأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ که آنجا یک وعده عام بود اینجا یک وعده خاص است مشخص کرد که ممکن است خداوند دشمن شما را از بین ببرد و شما را مالک سرزمین مصر بکند در آیه 137 این وعده انجاز شد فرمود که ما آل فرعون را به دریا انداختیم آنها را غرق کردیم بنی اسرائیل را به رهبری موسای کلیم (سلام الله علیه) نجات دادیم ﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَمَغارِبَهَا﴾ ما همین بنی اسرائیل مستضعف و محروم را وارث سرزمینهای شرق و غرب مصر کردیم و امثال ذلک این ظاهراً یک بحثی بود که اول و آخرش منسجم بود تمام شد این ﴿سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ﴾ دیگر آن نیست چون آنجا فرمود: ﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَمَغارِبَهَا﴾ این یک مطلب جدیدی است که با تهدید و انذار همین بنی اسرائیل همراه است فرمود شما اگر اخذ بقوه نکردید فاسق خواهید بود و ما دار فاسقین را که دار سوء است در قیامت به شما نشان خواهیم داد ﴿سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ﴾ آنگاه چرا عدهای در قیامت گرفتار عذاب الهی خواهند شد؟ فرمود در اثر فسق و انحرافشان و ین فسق و انحرافشان از سوء اختیار خود اینها نشأت میگیرد اینها حاضر نیستند آیات الهی را بشنوند ما چندین بار آیات الهی را به اینها عرضه کردهایم هم از عقل هم از نقل هم از درون هم از بیرون هم از فطرت و هم از راه گوش آیات الهی را به حد نصاب رساندیم اینها با سوء اختیار خودشان فاصله گرفتند معجزات را در حد آیات بیّن ما برای اینها فرستادیم اینها رد کردند چون در چند جای قرآن ذات اقدس الهی از معجزات خود به عنوان آیات بیّن یاد میکند نه در همه جا در جریان ابراهیم خلیل و سرزمین مکه است که فرمود: ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ﴾ اینها که جزء ضیوف الرحماناند که انشاءالله در سایه عنایت ولی عصر (ارواحنا فداه) همه این زائران به سلامت بروند و به سلامت بیایند و با حج و عمره مقبول برگردند اینها که ضیوف الرحماناند آیات بینه الهی را میبینند ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ﴾ اگر کسی مکه مشرف بشود گویا اصلاً صاحبخانه را دارد میبیند اینقدر آیات الهی آنجا روشن است ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ﴾ درباره موسای کلیم (سلام الله علیه) دارد که ما تسع آیات بینات به او دادیم خب اگر عصاست به صورت علن به صورت مار و افعی و اژدها درمیآید یا اگر «ید بیضاء» هست یا اگر جریان درها هست یا اگر جریان زدن عصا به سنگ هست ﴿فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً﴾ همه اینها یک معجزات روشن و بین الرشد است اگر کسی با مشاهده این آیات بین منصرف بشود و حاضر نباشد آیات الهی را از نزدیک بررسی کند و به آنها ایمان بیاورد دیگر از آن به بعد توفیق فهم را خدا به اینها عطا نمیکند در نوبتهای قبل اشاره شد به اینکه عقل در بخشی از امور هم سراج است هم صراط در بخش دیگر سراج است عقل در ینکه میفهمد بشر نمیفهمد بشر جاهل است بسیاری از امور است که بشر با آنها در ارتباط است ولی راز و رمزش را نمیداند با کل جهان ارتباط دارد با کل اشیا ارتباط دارد با کل اشخاص ارتباط دارد ولی آگاهی او بسیار کم است اینها را عقل بالاستقلال میفهمد و از اینکه ذات اقدس الهی چنین انسانی را بیراهنما رها نمیکند عقل بالاستقلال میفهمد برهان نبوت عام را عقل بالاستقلال میفهمد عقل نسبت به این گونه از مسائل که نبوت ضروری است عصمت نبوت ضروری است معجزه نبی ضروری است فرق بین معجزه و علوم غریبه چیست همه اینها را عقل میفهمد نسبت به اینها هم صراط است و هم سراج اما از اینکه میفهمد خیلی از چیزها را نمیفهمد راز و رمز خیلی از چیزها را نمیفهمد یک هادی غیبی لازم است که آنها را راهنمایی کند در این بخش سراج است چراغ است میگوید من مسافرم، راه را نمیدانم، راهنما میخواهم در فروعات دین اینچنین است در جزئیات احکام اینچنین است در جزئیات اخلاق اینچنین است در جزئیات عقاید اینچنین است این فقط خطوط کلی عقاید و اخلاق و فقه و حقوق را میفهمد در جزئیات که اکثر از کلیات است عقل نابیناست نمیفهمد خب نسبت به این چراغ است میگوید من راه نیستم با چراغ هیچ کس به مقصد نمیرسد خب اگر چراغ در دست اوست ولی راه نباشد همه جا بیراهه باشد خب این چراغ چه میکند این چراغ میگردد در بین این مناطق آن بزرگ راه را از این راههای فرعی پر خطر تشخیص میدهد میگوید راه این است حالا برو آنچه را که دین میآورد راه است صراط مستقیم همان است که دین میآورد عقل میگوید آنچه را که قرآن و و عترت گفتهاند آن راه است این جزئیات را عقل هیچ درک نمیکند عقل میگوید فقط این مقدار را میفهمد که خدا را باید عبادت کرد اما چطور باید عبادت کرد که نمیداند که نماز یعنی چه کیفیت نماز چیست شرایط نماز چیست مقارنات و مقدمات نماز چیست نواقص و مبطلات نماز چیست اینها را که نمیفهمد و همچنین سایر عبادات و همچنین سایر مسائل اخلاقی فقط خطوط کلی عقاید را میفهمد خطوط کلی فقه را میفهمد خطوط کلی اخلاق را میفهمد خطوط کلی حقوق را میفهمد همین نسبت به این خطوط کلی علوم یاد شده هم سراج است چراغ خوبی است هم صراط خوبی است و نقل هم نسبت به این هم چراغ خوبی است هم صراط خوبی است نقل هم همه اینها را دارد این هماهنگی عقل و نقل است دربارهٴ اصل ضرورت وحی و نبوت عقل سراج خوبی است و صراط خوبی هم هست درباره جزئیات سراج خوبی است چراغ خوبی است اما راه را بلد نیست راه آن است که نقل بیاورد آن بخشها را نقل بازگو میکند معیار اینکه کجا عقل به صورت چراغ است و کجا به صورت راه است و کجا هم راه است و هم چراغ آن را مقدارش را علم کلام مشخص میکند بخش قابل توجهش را علم اصول فقه باید بررسی کند که آنجا که در حجیت عقل بحث میکنند منتها متأسفانه وقتی که در اصول از عقل سخن به میان میآید از قطع حرف میزنند الآن این جزء خلأ اصول ماست که ما باید از عقل و معیار عقل و قلمرو عقل بحث بکنیم نه از قطع یکی از منابع ما در فقه عقل است کدام عقل شرایط حجیت عقل چیست منطقه نفوذ عقل چیست این را باید اصول فقه کاملا تبیین کند اگر کسی با داشتن عقل از درون و نقل از بیرون بیراهه رفته است ذات اقدس الهی به او مهلت میدهد راه توبه و انابه را هم باز میکند مدتها مهلت میدهد راههای گوناگون برای بازگشت و توبه و انابه در اختیارش قرار میدهد تا برگردد اگر به مرحلهای رسید که زبان حالش این است که ﴿قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ ما قبول نداریم و خداوند هم درباره چنین گروهی به پیغمبرش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ وقتی به اینجا رسید دیگر توفیق فهم را خدا به اینها نمیدهد چون بالأخره فهمیدن یک نعمتی است هوشمندی یک نعمتی است باید فیض خدا لحظه به لحظه نزول کند دیگر خدا این در رحمت را میبندد نه اینکه چیزی به این شخص بدهد به عنوان ضلالت و گمراهی در بحثهای قبل هم اشاره شد که ضلالت یک امر وجودی نیست یک امر عدمی است یعنی اگر بگویند فلان شخص گمراه است این قضیه موجبه معدولة المحمول است نه قضیه موجبه محصله چون موجبه معدوله آن است که حرف سلب داشته باشد حالا یا حرف سلب به صورت روشن و باز در کنار محمول تعبیه میشود مثل اینکه بگویند «زید غیر بصیر» «زید لا بصیر» این میشود موجبه معدوله یا نه حرف سلب را در محمول تعبیه بکنند که ظاهرش ایجاب است باطنش سلب مثل زید اعمی اینکه موجبه محصله نیست و به تعبیر مرحوم بوعلی گاهی هر دو طرف موجبه است «لکن اخس المتقابلین» را میگویند عدم اخس با سین «اخس المتقابلین» را میگویند معدوله است مثل زید عالم بکر ظالم این ظلم یک امر وجودی است به حسب ظاهر برای اینکه تعدی را طغیان را اهلاک را به همراه دارد ولی در بین این دوتا متقابل یکی «اشرف المتقابلین» است یکی «اخس المتقابلین» آن «اخس المتقابلین» اخس با سین را میگویند عدم لذا وقتی گفتند زید جاهل جهل مرکب این را هم عدم ملکه میدانند زید ظالم زید جاهل را هم عدم ملکه میدانند با اینکه کار مثبت است و یک ملکه ثابتی است منتها در حد رذیلت به هر تقدیر ذات اقدس الهی وقتی دید اینها در حد ضلالت الحادی دارند قرار میگیرند دیگر آن توفیق فهم را به اینها نمیدهد اینها را به حال خودشان رها میکند این است که فرمود: ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الفَاسِقِینَ﴾ اینجا فرمود: ﴿سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ﴾ حالا اگر کسی به سوء اختیار خود فاسق شد خداوند او را گمراه میکند هرگز ابتدایی نیست یعنی هرگز ممکن نیست ذات اقدس الهی بدواً ابتدائاً کسی را گمراه بکند همه را با هدایتهای فطری آفرید یک، همه را با هدایتهای تشریعی رهبری کرد دو، هیچ کس را نه از درون نه از بیرون گمراه نمیکند سه، حالا اگر کسی با داشتن همه آیات بین بیراهه رفته است ذات اقدس الهی مدتها به او مهلت میدهد چهار، اگر به مرحلهای رسید که ﴿وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ از این به بعد این چراغ درون را دیگر روشن نمیکند بالأخره این سراج این چراغ باید از یک زیتونه غیبی مدد بگیرد خدا این چراغ فهم را به او نمیدهد نه او را گمراه میکند این درک صحیح را که فیض الهی است که توفیقی است این توفیق را به او نمیدهد او را به حال خود رها میکند وقتی به حال خود رها کرد دیگر هر معجزهای را هم که ببیند از آن به بعد دیگر نمیپذیرد این است که فرمود: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ خدا یا در رحمت را باز میکند یک، که رحمت ریزش دارد یا در رحمت را باز نمیکند نه اینکه یک چیزی به تبهکاران میدهد به عنوان ضلالت ضلالت که دادنی نیست اضلال هم که امر وجودی نیست یعنی آن لطف خاص را که تاکنون روا داشت از این به بعد روا نمیدارد همین شخص را به حال خود رها میکند این است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مکرر در مکرر به خدا عرض میکرد «ربّ لا تکلنی الی نفسی طرفة عین أبداً» و وجود مبارک صدیقه کبری (سلام الله علیها) همین جمله نورانی را در نگین انگشترش نوشت که این را حرز خود قرار داد روی همین جهت است یک لحظه میبینید اوضاع برمیگردد «رقّ لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً» خب اگر کسی را به حال خود رها کردند این دیگر هر بینهای هم بیاید دیگر اثر نکرد بر او فرمود: ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ آن کبریا طلبهای باطل آن متکبرین بیجا آن عزیزان بیجهت را من از محدوده حریم فهم آیات الهی دور میدارم نمیگذارم آنها بیایند آنها را منصرف میکنم. آنها را منصرف میکنم یعنی چه؟ یعنی این مسجد هست مراکز فرهنگی هست مراکز اخلاقی هست شخص هم میبیند عالماً عامداً منصرف میشود نمیآید چنین شخصی در قیامت گرفتار یک وضعی میشود ﴿فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ العَذَابُ﴾ باطن مصلی و مراکز فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی رحمت است چون جای پرورش متدینین است اینها که عمداً بیرون میروند ﴿وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ العَذَابُ﴾ در دنیا همین کار بود در قیامت هم به همین صورت ظهور میکند خب این همه مراکز مذهب بود این شخص نمیرفت به مراکز فساد تن در میداد ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ﴾ همین آیاتی را که من برای هدایت مردم فرستادم ﴿سَأَصْرِفُ﴾ منصرف میکنم از بررسی آیاتم از تأمل در آیاتم از قبول آیاتم چه گروهی را؟ ﴿الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ چون به ما دستور دادند که تکبر با متکبرین این صدقه است و کار خوبی است «التکبر علی المتکبرین صدقة» کار خوبی است این میشود تکبر به حق اما در برابر حق انسان تکبر بکند میشود ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ ﴿الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ حالا این را به صورت تفصیل باز میکند میفرماید: ﴿ وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا﴾ از جاهایی که عموم و سلب کار سلب العموم را میکند همین است این لیس کلی است که کار سالبه کلیه را انجام میدهد فرمود اینها هر آیهای را ببینند ایمان نمیآورند یعنی هیچ آیهای به حال آنها نافع نیست اگر یک جا راه گمراهی و غوایت و بیهدفی را ببینند فوراً به دنبالش راه میافتند ﴿وَإِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً﴾ نه تنها آن راه را قبول میکنند بلکه آن را به عنوان خط مشی میدانند یک وقت است یک کسی حالا بیراهه میرود یک وقت است که نه این بیراهه رفتن و بیراهه خاص را اتخاذ سبیل میکند یعنی او را خط مشی خود قرار میدهد ﴿وَإِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً﴾ منشا همه این انحرافها و محرومیتها این است ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَکانُوا عَنْها غافِلینَ﴾ این در حقیقت تغافل عمدی است نه غفلت چون خدا بر غفلت این همه توبیخ روا نمیدارد فرمود اینها آیات الهی را عالماً عامداً تکذیب کردند و از آیات ما هم تغافل میکردند یعنی عالماً عامداً بیاعتنا بودند منشأ همه اینها این تکذیب است که تکبر در برابر حق است آنگاه چنین گروهی فاسقاند که در قیامت گرفتار دوزخ میشوند و ما شما را نشان میدهیم که جایگاه آنها کجاست و در دنیا هم دیگر توفیقی به آنها نخواهیم داد اینها را به حال خودشان رها میکنیم البته بازگشت اینها بسیار سخت است اما محال عقلی نیست اما بسیار سخت است و مشکلشان را خودشان به سوء اختیار خودشان فراهم کردند.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و الحمد لله رب العالمین»
گرچه هارون از رسالت الهی برخوردار است ولی از کلام الهی بهرهای نبرد
بسیاری از اصول اخلاقی و بسیاری از مسائل ارزشی در مناجاتها بازگو شده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالَ یا مُوسی إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النّاسِ بِرِسالاتی وَبِکَلامی فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَکُنْ مِنَ الشّاکِرینَ ٭ وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَإِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَإِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَکانُوا عَنْها غافِلینَ﴾
اینکه ذات اقدس الهی به موسای کلیم (سلام الله علیه) فرمود: ﴿إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النّاسِ بِرِسالاتی﴾ ظاهراً وجود مبارک هارون (سلام الله علیه) هم در این ناس داخل است یعنی موسای کلیم (سلام الله علیه) از این جهت بر هارون (سلام الله علیه) هم فضیلت دارد زیرا گرچه هارون از رسالت الهی برخوردار است ولی از کلام الهی بهرهای نبرد نه در طلیعه رسالت آن کلام را شنید و نه در کوه طور در آن میقات و میعاد شرکت کرده بود بنابراین این کلامها مخصوص وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) بود در بعضی از نقلهای تفسیری آمده است که وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) یک صد و چهل هزار سخن در سه روز شنید در مدت سه روز که شاید روزهای پایانی میعاد موسای کلیم بود یعنی ترویه و عرفه و عید قربان این سه روز چون از اول ذیقعده تا دهم ذیحجه این چهل روز این میعاد طول میکشید در این سه روز پایانی روز هشتم و نهم و دهم 140 هزار سخن شنید و غالب آنها هم درباره عقاید و اخلاقیات بود و سؤالی شده بود که بهترین چیزی که در مکالمه و مناجات خدای سبحان به موسای کلیم فرمود همان ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ﴾ بود که به موسای کلیم فرمود اگر مجموعه نظام آسمان و زمین در یک کفه باشد و «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» در کفه دیگر «مالت بهن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» یعنی کفه توحید سنگینتر از کفه مجموعه نظام کیهانی است بسیاری از اصول اخلاقی و بسیاری از مسائل ارزشی در آن مناجاتها بازگو شده است البته در خلال این نقلها بعضی از اسرائیلات غیر معتبر هم راه پیدا کرده است و اما آنچه که مورد اتفاق مفسرین هست آنها خیلی مطالب جالب و ارزشی است به موسای کلیم وقتی میفرماید «خذها بقوة» هر پیغمبری اسوه امت خودش هم هست در حقیقت به قوم او هم فرمود «فخذوها بقوة» یعنی این ﴿فَخُذْها بِقُوَّةٍ﴾ نظیر تکلم نیست که مخصوص موسای کلیم باشد بلکه امری است که شامل امت هم میشود چه اینکه در چند جای قرآن خدای سبحان نقل کرد ما به بنی اسرائیل بالصراحه گفتیم ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ﴾ پس این ﴿فَخُذْها بِقُوَّةٍ﴾ گرچه مفرد است و مستقیماً خطاب به موسای کلیم (سلام الله علیه) است ولی از آن جهت که موسای کلیم اسوه امت است آنها هم موظفاند به موسای کلیم (سلام الله علیه) تأسی کنند و الواح الهی را با قدرت بگیرند ولی موسای کلیم که الآن بخواهد به عنوان یک حکومت و به عنوان یک رهبر آیین نامهای کتابی و مقرراتی و قانونی ارائه کند باید خیلی مصمم باشد بنی اسرائیلی که تا کنون در هوان و وهن و ذلت و خواری بودند از این به بعد هم بر اساس امر خدا که ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ﴾ باید با قدرت بگیرند خب روایتی که قبلاً از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) نقل شد که منظور هم قوت قلب است هم قوت بدن یعنی هم با علم و معرفت قوی بگیرد هم با بدن نیرومند که بتوانند دفاع بکنند غرض آن است که آن ذلت بنی اسرائیلی و ضعف بنی اسرائیلی به قوت موسوی و کلیمی تبدیل شده است به برکت تورات.
اما در این که فرمود: ﴿وَکُنْ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ این شاکر اسم فاعل نیست صفت مشبهه است دو خصیصه در این کلمه هست یکی اینکه این صفت مشبهه است نشانه ثبات و رسوخ دارد که شاکر بودن سمت تو باشد هرگز این شک را رها نکن چون این اسم فاعل نیست که دلالت بر حدوث داشته باشد گرچه به وزن فاعل است ولی صفت مشبهه است نه اسم فاعل دوم اینکه در قبال نعمت خاص نیست متعل محذوف است پس بنابراین در برابر جمیع نعم شاکر باش و این شکر هم یک وصف و ملکه راسخه در تو باشد.
پرسش ...
پاسخ: آن حالا بعد خواهیم گفت که وقتی آمد کار سامری را دید چگونه عصبانی شد: ﴿أَلْقَی اْلأَلْواحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ﴾ ولی در این هم در حقیقت اخذ بقوه است یعین با قوت دارد این الواح را پیاده میکند و آن است که با برادرش آنطور اعتراض کرد به سامری هم فرمود: ﴿فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلی إِلهِکَ الَّذی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا﴾ این هم نشانه اخذ بقوه است به مردم اعتراض کرد فرمود: ﴿ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ﴾ ما که دیر نکردیم گفتیم چهل روز چهل روز شد به سامری اعتراض کرد که چرا از ضعف فکر عدهای سوء استفاده کردی من این گوساله را گوساله که نبود این مجسمهای که بانگی داشت چون ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ این را آتش میزنم خاکسترش را به دریا میریزم ﴿لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً﴾ اینها همه نشانه اخذ بقوه است دیگر آن وقت این که فرمود: ﴿کَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً﴾ یک ﴿وَتَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ دو اگر آن ﴿مِن﴾ تبعیض باشد با این ﴿تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ چگونه هماهنگی دارد پاسخش این است که آن ﴿مِنْ کُلِّ شَیْءٍ﴾ مشخص است که محتوای او چیست ﴿مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً﴾ از هر چیزی عامل پند و اندرز را ما بازگو کردیم اما آنچه که مربوط به احکام است و اوامر است و نواهی است و فرائض است و سنن است آن را ﴿تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ بیان کردیم احکام را که نمیشود تبعیض روا داشت در احکام تفصیل لازم است در موعظه همان انتخاب کافی است بنابراین اگر هم من تبعیض باشد چه اینکه ظاهرش همین است با ﴿وَتَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ منافاتی ندارد چون آنچه که مربوط به حلال و حرام و صحت و بطلان و امر و نهی و وجوب و حرمت است به صورت مفصل بیان شده و این سخن قرطبی هم ناتمام بود که میگفت چون آنجا اجتهاد نیست ﴿تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ بیان شده خب در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیه 89 هم درباره امت مرحومه هم دارد که ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ خب غرض آن است که درباره احکام کوتاهی نشده حالا البته همه قواعد عامه بیان شده جزئیاتش به اجتهاد علمایشان واگذار شده درباره موعظه و پند و اخلاق و مانند آن به صورت تفصیل سخن گفته نشده از هر چیزی نمونهاش آنجا یاد شده است در جریان الواح ذات اقدس الهی دارد ﴿وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ﴾ ظاهرش این است که ما نوشتیم گرچه اگر به دستور خدای سبحان جبرئیل (سلام الله علیه) یا فرشته دیگری مینگاشت صادق بود که خدا بفرماید ﴿وَکَتَبْنا لَهُ فِی اْلأَلْواحِ﴾ زیرا خداوند کاری که امر میکند و به ملائکه دستور میدهد فرشتگان آن کار را انجام میدهند خداوند همان کار را به خود اسناد میدهد مصحح اسناد هست وجود دارد لکن ظاهرش این است که ما خودمان بلا واسطه این کار را کردیم چند چیز است که خداوند به خود اسناد داده است در جریان آفرینش آدم اینچنین است که ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ انسان را من به دستم یا با دو دستم آفریدم به شیطان اعتراض میکند که ﴿ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ برخی هم «بیدیّ» قرائت کردهاند در جریان الواح موسی هم گفته شد خداوند این الواح را با دستان بیدستیاش مرقوم فرمودند درباره بهشت هم آمده است که خداوند بهشت را با دست بیدستی خود خلق کرده است اگر روایتی دلالت بکند که اینها را خداوند با دست بیدستی خود آفرید با ظاهر آیه هماهنگ است چه اینکه اگر دلیل معتبری دلالت کند به اینکه الواح موسی را ذات اقدس الهی به وسیله فرشتهها مثل جبرئیل (سلام الله علیه) نگاشت به جبرئیل (سلام الله علیه) دستور داد که این الواح را بنگارد با آیه منافات ندارد چون آن دلیل معتبر توجیه میکند که این کتابت مع الواسطه است یا بلا واسطه چه اینکه خداوند در بعضی از آیات دارد که خدا با بعضی افراد سخن میگوید در پایان آیه سوره «شوری» دارد که خداوند سه نحو با مردم سخن میگوید گاهی بلاواسطه است گاهی من وراء حجاب است گاهی با فرستادن پیام آور است مثل فرشته و مانند آن کتابت هم ممکن است اینچنین باشد.
پرسش ...
پاسخ: فرق نمیکند چون کلمنا هم همینطور است دیگر.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره گاهی در همین ﴿وَما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ﴾ اینچنین است البته آن مقداری که که خود شخص حجاب است آن دیگر خارج از بحث است غیر از آن حجابی در کار نیست در تکلم یا در کتابت مطلب دیگر اینکه در روایات آمده این است که سایر اشیا را خداوند بر اساس ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ ایجاد کرد اما که﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ آن ایجاد فرمود این سه امر را یعنی کتابت الواح را آفرینش انسان را و آفرینش بهشت را به دست خود انجام داد آن هم باید توجه داشت که آنجا هم با اراده است اینچنین نیست که ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ خدا لفظ باشد «انما کلامه سبحانه فعل منه» منتها گاهی افعال بلا واسطه است گاهی مع الواسطه منظور از بلا واسطه این نیست که هیچ حجابی در کار نباشد بالأخره خود طرف مقابل حجاب است آن خارج از بحث است به قرینه خاصی که در کلام وجود دارد یعنی غیر از آن حجابی که خود طرف مقابل دارد غیر از آن بین ذات اقدس الهی و بین آن کار حجاب دیگری فاصله نبوده است.
مطلب دیگر اینکه غالب آن مطالب به همان جریان توحید برمیگردد اما اینکه فرمود: ﴿وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها﴾ بعضیها خواستند بگویند که این از قبیل ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ آنجا شاید احسن افعل تفضیل نباشد یعنی اینها مکتبهای گوناگون اقوال و آرای گوناگون را میشنوند بعضیها ضعیفاند بعضی اضعف بعضی قویاند بعضی اقوی بعضی باطلاند بعضی باطلتر بعضی حقاند بعضی احقاند اینها ان حسن و احسن را میگیرند ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ﴾ قول یعنی رأی میشنوند ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ اما در ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ این دیگر حق و باطل ندارد چون همه حسن است منتها آن مراحل چهارگانهای که با زگو شد که فرمود شما اول عدل است بعد احسان است بالاتر از او کظم غیظ بود که اشاره شد عفو بود و احسان بود تا برسد به آن مراحل برتر ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ چه در مسائل علمی چه در مسائل اخلاقی همه را شامل میشود ظاهرا این مراد با شد نه از سنخ ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: آن هم یکی از مصادیقش است دیگر ﴿سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ﴾ این که فرمود: ﴿فَخُذْها بِقُوَّةٍ﴾ بعد فرمود: ﴿وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها﴾ این تبشیرش با انذار همراه است فرمود اگر فسق کردید و منحرف شدید و اخذ بقوه نکردید و آن دستورات الهی را که در الواح مکتوب است امتثال نکردید گرفتار فسق خواهید شد و پایان شما را هم فاسقین را هم ما به شما نشان میدهیم برخیها خواستند بگویند: ﴿سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ﴾ یعنی سرزمین مصر را که دار فراعنه بود ما به شما نشان میدهیم ظاهراً این آیه در آن سیاق نیست آن بحثش قبلاً گذشت که هم خدا وعده داد بالاجمال و هم به طول تفصیل که ما سرزمین مصر را در اختیار شما قرار خواهیم داد و انجازش را هم ذکر فرمود یعنی در آیه 128 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» قبلاً گذشت که وجود مبارک موسای کلیم به قومش فرمود: ﴿اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا انَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ﴾ این به صورت کلی بعد در آیه 129 همان سوره «اعراف» به این صورت فرمود که ﴿عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ و یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی اْلأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ که آنجا یک وعده عام بود اینجا یک وعده خاص است مشخص کرد که ممکن است خداوند دشمن شما را از بین ببرد و شما را مالک سرزمین مصر بکند در آیه 137 این وعده انجاز شد فرمود که ما آل فرعون را به دریا انداختیم آنها را غرق کردیم بنی اسرائیل را به رهبری موسای کلیم (سلام الله علیه) نجات دادیم ﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَمَغارِبَهَا﴾ ما همین بنی اسرائیل مستضعف و محروم را وارث سرزمینهای شرق و غرب مصر کردیم و امثال ذلک این ظاهراً یک بحثی بود که اول و آخرش منسجم بود تمام شد این ﴿سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ﴾ دیگر آن نیست چون آنجا فرمود: ﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَمَغارِبَهَا﴾ این یک مطلب جدیدی است که با تهدید و انذار همین بنی اسرائیل همراه است فرمود شما اگر اخذ بقوه نکردید فاسق خواهید بود و ما دار فاسقین را که دار سوء است در قیامت به شما نشان خواهیم داد ﴿سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ﴾ آنگاه چرا عدهای در قیامت گرفتار عذاب الهی خواهند شد؟ فرمود در اثر فسق و انحرافشان و ین فسق و انحرافشان از سوء اختیار خود اینها نشأت میگیرد اینها حاضر نیستند آیات الهی را بشنوند ما چندین بار آیات الهی را به اینها عرضه کردهایم هم از عقل هم از نقل هم از درون هم از بیرون هم از فطرت و هم از راه گوش آیات الهی را به حد نصاب رساندیم اینها با سوء اختیار خودشان فاصله گرفتند معجزات را در حد آیات بیّن ما برای اینها فرستادیم اینها رد کردند چون در چند جای قرآن ذات اقدس الهی از معجزات خود به عنوان آیات بیّن یاد میکند نه در همه جا در جریان ابراهیم خلیل و سرزمین مکه است که فرمود: ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ﴾ اینها که جزء ضیوف الرحماناند که انشاءالله در سایه عنایت ولی عصر (ارواحنا فداه) همه این زائران به سلامت بروند و به سلامت بیایند و با حج و عمره مقبول برگردند اینها که ضیوف الرحماناند آیات بینه الهی را میبینند ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ﴾ اگر کسی مکه مشرف بشود گویا اصلاً صاحبخانه را دارد میبیند اینقدر آیات الهی آنجا روشن است ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ﴾ درباره موسای کلیم (سلام الله علیه) دارد که ما تسع آیات بینات به او دادیم خب اگر عصاست به صورت علن به صورت مار و افعی و اژدها درمیآید یا اگر «ید بیضاء» هست یا اگر جریان درها هست یا اگر جریان زدن عصا به سنگ هست ﴿فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً﴾ همه اینها یک معجزات روشن و بین الرشد است اگر کسی با مشاهده این آیات بین منصرف بشود و حاضر نباشد آیات الهی را از نزدیک بررسی کند و به آنها ایمان بیاورد دیگر از آن به بعد توفیق فهم را خدا به اینها عطا نمیکند در نوبتهای قبل اشاره شد به اینکه عقل در بخشی از امور هم سراج است هم صراط در بخش دیگر سراج است عقل در ینکه میفهمد بشر نمیفهمد بشر جاهل است بسیاری از امور است که بشر با آنها در ارتباط است ولی راز و رمزش را نمیداند با کل جهان ارتباط دارد با کل اشیا ارتباط دارد با کل اشخاص ارتباط دارد ولی آگاهی او بسیار کم است اینها را عقل بالاستقلال میفهمد و از اینکه ذات اقدس الهی چنین انسانی را بیراهنما رها نمیکند عقل بالاستقلال میفهمد برهان نبوت عام را عقل بالاستقلال میفهمد عقل نسبت به این گونه از مسائل که نبوت ضروری است عصمت نبوت ضروری است معجزه نبی ضروری است فرق بین معجزه و علوم غریبه چیست همه اینها را عقل میفهمد نسبت به اینها هم صراط است و هم سراج اما از اینکه میفهمد خیلی از چیزها را نمیفهمد راز و رمز خیلی از چیزها را نمیفهمد یک هادی غیبی لازم است که آنها را راهنمایی کند در این بخش سراج است چراغ است میگوید من مسافرم، راه را نمیدانم، راهنما میخواهم در فروعات دین اینچنین است در جزئیات احکام اینچنین است در جزئیات اخلاق اینچنین است در جزئیات عقاید اینچنین است این فقط خطوط کلی عقاید و اخلاق و فقه و حقوق را میفهمد در جزئیات که اکثر از کلیات است عقل نابیناست نمیفهمد خب نسبت به این چراغ است میگوید من راه نیستم با چراغ هیچ کس به مقصد نمیرسد خب اگر چراغ در دست اوست ولی راه نباشد همه جا بیراهه باشد خب این چراغ چه میکند این چراغ میگردد در بین این مناطق آن بزرگ راه را از این راههای فرعی پر خطر تشخیص میدهد میگوید راه این است حالا برو آنچه را که دین میآورد راه است صراط مستقیم همان است که دین میآورد عقل میگوید آنچه را که قرآن و و عترت گفتهاند آن راه است این جزئیات را عقل هیچ درک نمیکند عقل میگوید فقط این مقدار را میفهمد که خدا را باید عبادت کرد اما چطور باید عبادت کرد که نمیداند که نماز یعنی چه کیفیت نماز چیست شرایط نماز چیست مقارنات و مقدمات نماز چیست نواقص و مبطلات نماز چیست اینها را که نمیفهمد و همچنین سایر عبادات و همچنین سایر مسائل اخلاقی فقط خطوط کلی عقاید را میفهمد خطوط کلی فقه را میفهمد خطوط کلی اخلاق را میفهمد خطوط کلی حقوق را میفهمد همین نسبت به این خطوط کلی علوم یاد شده هم سراج است چراغ خوبی است هم صراط خوبی است و نقل هم نسبت به این هم چراغ خوبی است هم صراط خوبی است نقل هم همه اینها را دارد این هماهنگی عقل و نقل است دربارهٴ اصل ضرورت وحی و نبوت عقل سراج خوبی است و صراط خوبی هم هست درباره جزئیات سراج خوبی است چراغ خوبی است اما راه را بلد نیست راه آن است که نقل بیاورد آن بخشها را نقل بازگو میکند معیار اینکه کجا عقل به صورت چراغ است و کجا به صورت راه است و کجا هم راه است و هم چراغ آن را مقدارش را علم کلام مشخص میکند بخش قابل توجهش را علم اصول فقه باید بررسی کند که آنجا که در حجیت عقل بحث میکنند منتها متأسفانه وقتی که در اصول از عقل سخن به میان میآید از قطع حرف میزنند الآن این جزء خلأ اصول ماست که ما باید از عقل و معیار عقل و قلمرو عقل بحث بکنیم نه از قطع یکی از منابع ما در فقه عقل است کدام عقل شرایط حجیت عقل چیست منطقه نفوذ عقل چیست این را باید اصول فقه کاملا تبیین کند اگر کسی با داشتن عقل از درون و نقل از بیرون بیراهه رفته است ذات اقدس الهی به او مهلت میدهد راه توبه و انابه را هم باز میکند مدتها مهلت میدهد راههای گوناگون برای بازگشت و توبه و انابه در اختیارش قرار میدهد تا برگردد اگر به مرحلهای رسید که زبان حالش این است که ﴿قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ ما قبول نداریم و خداوند هم درباره چنین گروهی به پیغمبرش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ وقتی به اینجا رسید دیگر توفیق فهم را خدا به اینها نمیدهد چون بالأخره فهمیدن یک نعمتی است هوشمندی یک نعمتی است باید فیض خدا لحظه به لحظه نزول کند دیگر خدا این در رحمت را میبندد نه اینکه چیزی به این شخص بدهد به عنوان ضلالت و گمراهی در بحثهای قبل هم اشاره شد که ضلالت یک امر وجودی نیست یک امر عدمی است یعنی اگر بگویند فلان شخص گمراه است این قضیه موجبه معدولة المحمول است نه قضیه موجبه محصله چون موجبه معدوله آن است که حرف سلب داشته باشد حالا یا حرف سلب به صورت روشن و باز در کنار محمول تعبیه میشود مثل اینکه بگویند «زید غیر بصیر» «زید لا بصیر» این میشود موجبه معدوله یا نه حرف سلب را در محمول تعبیه بکنند که ظاهرش ایجاب است باطنش سلب مثل زید اعمی اینکه موجبه محصله نیست و به تعبیر مرحوم بوعلی گاهی هر دو طرف موجبه است «لکن اخس المتقابلین» را میگویند عدم اخس با سین «اخس المتقابلین» را میگویند معدوله است مثل زید عالم بکر ظالم این ظلم یک امر وجودی است به حسب ظاهر برای اینکه تعدی را طغیان را اهلاک را به همراه دارد ولی در بین این دوتا متقابل یکی «اشرف المتقابلین» است یکی «اخس المتقابلین» آن «اخس المتقابلین» اخس با سین را میگویند عدم لذا وقتی گفتند زید جاهل جهل مرکب این را هم عدم ملکه میدانند زید ظالم زید جاهل را هم عدم ملکه میدانند با اینکه کار مثبت است و یک ملکه ثابتی است منتها در حد رذیلت به هر تقدیر ذات اقدس الهی وقتی دید اینها در حد ضلالت الحادی دارند قرار میگیرند دیگر آن توفیق فهم را به اینها نمیدهد اینها را به حال خودشان رها میکند این است که فرمود: ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الفَاسِقِینَ﴾ اینجا فرمود: ﴿سَأُریکُمْ دارَ الْفاسِقینَ﴾ حالا اگر کسی به سوء اختیار خود فاسق شد خداوند او را گمراه میکند هرگز ابتدایی نیست یعنی هرگز ممکن نیست ذات اقدس الهی بدواً ابتدائاً کسی را گمراه بکند همه را با هدایتهای فطری آفرید یک، همه را با هدایتهای تشریعی رهبری کرد دو، هیچ کس را نه از درون نه از بیرون گمراه نمیکند سه، حالا اگر کسی با داشتن همه آیات بین بیراهه رفته است ذات اقدس الهی مدتها به او مهلت میدهد چهار، اگر به مرحلهای رسید که ﴿وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ از این به بعد این چراغ درون را دیگر روشن نمیکند بالأخره این سراج این چراغ باید از یک زیتونه غیبی مدد بگیرد خدا این چراغ فهم را به او نمیدهد نه او را گمراه میکند این درک صحیح را که فیض الهی است که توفیقی است این توفیق را به او نمیدهد او را به حال خود رها میکند وقتی به حال خود رها کرد دیگر هر معجزهای را هم که ببیند از آن به بعد دیگر نمیپذیرد این است که فرمود: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ خدا یا در رحمت را باز میکند یک، که رحمت ریزش دارد یا در رحمت را باز نمیکند نه اینکه یک چیزی به تبهکاران میدهد به عنوان ضلالت ضلالت که دادنی نیست اضلال هم که امر وجودی نیست یعنی آن لطف خاص را که تاکنون روا داشت از این به بعد روا نمیدارد همین شخص را به حال خود رها میکند این است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مکرر در مکرر به خدا عرض میکرد «ربّ لا تکلنی الی نفسی طرفة عین أبداً» و وجود مبارک صدیقه کبری (سلام الله علیها) همین جمله نورانی را در نگین انگشترش نوشت که این را حرز خود قرار داد روی همین جهت است یک لحظه میبینید اوضاع برمیگردد «رقّ لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً» خب اگر کسی را به حال خود رها کردند این دیگر هر بینهای هم بیاید دیگر اثر نکرد بر او فرمود: ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ آن کبریا طلبهای باطل آن متکبرین بیجا آن عزیزان بیجهت را من از محدوده حریم فهم آیات الهی دور میدارم نمیگذارم آنها بیایند آنها را منصرف میکنم. آنها را منصرف میکنم یعنی چه؟ یعنی این مسجد هست مراکز فرهنگی هست مراکز اخلاقی هست شخص هم میبیند عالماً عامداً منصرف میشود نمیآید چنین شخصی در قیامت گرفتار یک وضعی میشود ﴿فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ العَذَابُ﴾ باطن مصلی و مراکز فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی رحمت است چون جای پرورش متدینین است اینها که عمداً بیرون میروند ﴿وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ العَذَابُ﴾ در دنیا همین کار بود در قیامت هم به همین صورت ظهور میکند خب این همه مراکز مذهب بود این شخص نمیرفت به مراکز فساد تن در میداد ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ﴾ همین آیاتی را که من برای هدایت مردم فرستادم ﴿سَأَصْرِفُ﴾ منصرف میکنم از بررسی آیاتم از تأمل در آیاتم از قبول آیاتم چه گروهی را؟ ﴿الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ چون به ما دستور دادند که تکبر با متکبرین این صدقه است و کار خوبی است «التکبر علی المتکبرین صدقة» کار خوبی است این میشود تکبر به حق اما در برابر حق انسان تکبر بکند میشود ﴿بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ ﴿الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ حالا این را به صورت تفصیل باز میکند میفرماید: ﴿ وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا﴾ از جاهایی که عموم و سلب کار سلب العموم را میکند همین است این لیس کلی است که کار سالبه کلیه را انجام میدهد فرمود اینها هر آیهای را ببینند ایمان نمیآورند یعنی هیچ آیهای به حال آنها نافع نیست اگر یک جا راه گمراهی و غوایت و بیهدفی را ببینند فوراً به دنبالش راه میافتند ﴿وَإِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً﴾ نه تنها آن راه را قبول میکنند بلکه آن را به عنوان خط مشی میدانند یک وقت است یک کسی حالا بیراهه میرود یک وقت است که نه این بیراهه رفتن و بیراهه خاص را اتخاذ سبیل میکند یعنی او را خط مشی خود قرار میدهد ﴿وَإِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً﴾ منشا همه این انحرافها و محرومیتها این است ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَکانُوا عَنْها غافِلینَ﴾ این در حقیقت تغافل عمدی است نه غفلت چون خدا بر غفلت این همه توبیخ روا نمیدارد فرمود اینها آیات الهی را عالماً عامداً تکذیب کردند و از آیات ما هم تغافل میکردند یعنی عالماً عامداً بیاعتنا بودند منشأ همه اینها این تکذیب است که تکبر در برابر حق است آنگاه چنین گروهی فاسقاند که در قیامت گرفتار دوزخ میشوند و ما شما را نشان میدهیم که جایگاه آنها کجاست و در دنیا هم دیگر توفیقی به آنها نخواهیم داد اینها را به حال خودشان رها میکنیم البته بازگشت اینها بسیار سخت است اما محال عقلی نیست اما بسیار سخت است و مشکلشان را خودشان به سوء اختیار خودشان فراهم کردند.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است