- 417
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 39 تا 41 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 39 تا 41 سوره اعراف"
قصه آیات الهی با تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه همراه است
اصولا قصص قرآن هر کدام از آنها احسن است که احسنالقصص است
مؤمنین در قیامت حزن و اندوهی ندارند.
أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ ٭ إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلاَیَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ ٭ لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَکَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ﴾
نکاتی که در آن آیات قبل مانده است در ضمن آیات قرائت شده به آنها هم اشاره میشود در آیهٴ 35 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» چنین گذشت که ﴿یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی﴾ اینجا قصه آیات الهی با تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه همراه است و به معنی داستانسرایی و نقد قصه نیست اصولا قصص قرآن هر کدام از آنها احسن است که احسنالقصص است و به بهترین وجه بیان قصه همان است که قرآن بیان کرده احسنالقصص نه احسنالقصص ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ که مفعول مطلق نوعی است یعنی قصصاً احسن تمام قصههای قرآن احسنالقصص است یعنی به بهترین وجه آمده منزه از کذب است منزه از مبالغه است منزه از افراط و تفریط است حکیمانه است حکمت در اوست آموزنده است و مانند آن نه احسنالقصص ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ یعنی قصصاً احسنا خب آن قصص و آن قصهای احسن است که تعلیم کتاب و حکمت را به همراه داشته باشد لذا در همان احسنالقصص معنایش این است که این قصه چون قصص جمع است دیگر معنایش این است که این قصه از قصههای دیگر بهتر است اما اینجا قصص نیست که جمع قصه باشد این قَصص است و مصدر است و مفرد است قهراً مفعول مطلق نوعی میشود اینکه فرمود انبیا میآیند قصص الهی را بازگو میکنند این با تعلیم و حکمت همراه است به دلیل اینکه وقتی ذات اقدس الهی برخی از قصص را نقل کرد میفرماید ان فی قصتهم لعبرة لاولی الالباب معلوم میشود که آموزنده است در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که قبلاً گذشت فرمود وقتی تبهکاران از دو گروه جن و انس به جهنم رفتند آیهٴ 130 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است خدا به آنها چنین خطاب میکند ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا﴾ در سورهٴ «اعراف» خطابهای ابتدایی را بیان کند یعنی همهٴ انبیا آمدند به اممشان گفتند به اینکه اگر رسولی آمده است آیات الهی را بر شما تلاوت کرده است بپذیرید آنگاه یک عده میپذیرند یک عده نمیپذیرند آنهایی که نپذرفتند و گرفتار جهنم شدند در قیامت خدوند برابر آیهٴ 130 سورهٴ «انعام» به افرادی که در اثر عدم پذیرش آیات الهی وارد دوزخ شدند آنگاه خطاب میکند میفرماید ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا﴾ معلوم میشود که قصص انبیا (علیهم السلام) با انذار همراه است با تعلیم کتاب و حکمت همراه است مطلب دیگر آن است که در غالب این موارد خدا میفرماید که ﴿رُسُلٌ مِنکُمْ﴾ اینکه از جنس شما باشد خیلی کمک میکند دیگر این فرشته که نیست که شما بگویید ما نمیتوانیم به او تأسّی کنیم این از جنس خود شماست چون از جنس خود شماست شما میتوانید کاملا بپذیرید و به او اقتدا کنید این نقش کلمه ﴿مِنْکُمْ﴾ است که هم در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده هم در سورهٴ «انعام»
پرسش ...
پاسخ: بله چون تغلیب است دیگر.
پرسش ...
پاسخ: بله تغلیب است برای جن باید رسولی باشد نه از جنس جن.
پرسش ...
پاسخ: نه هر دو جا یکی است چون وقتی خطاب به این مجموع میکند مثل اینکه خطاب به زن و مرد میکند میفرماید ای زنها ای مردها مگر از جنس شما پیامبری نیامده یعنی ملک نیست موجودی است دیدنی میتوانید با او سخن بگوییم اما معنایش این نیست که از سنخ شما باشد از همان از سنخ شماست یعنی موجودی است مرکب از جسم و روح قابل دیدن است و حرفش قابل شنیدن است و مانند آن لذا در قرآن از این تعبیرات کم نیست اما هیچ جا به صورت روشن ندارد مثلاً ما پیامبری از جن داریم برای جنها پیامبر هست اما از جنس آنها باشد دلیلی نیست سطح درک آنها بعید است به این حد برسد که به مقام نبوت راه پیدا کنند مطلب بعدی آن است که گاهی گفته میشود این ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ آنها که گفتند ﴿هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ منظور این است که عذاب ما دامنگیر آنها بشود یعنی ما را عذاب نکنید و آنها را عذاب بکنید آنها دو عذاب داشته باشند هم عذاب خودشان هم عذاب ما را که ما راگمراه کردند ما چرا معذب بشویم این سخن ناصواب است برای اینکه اگر یک وقتی تابع مستضعف فکری باشد او خب گرفتار عذاب نخواهد شد اما بحث در مستضعفی است که حق برای او روشن شده است با داشتن راه حق عمداً راه باطل را طی کرده است به دلیل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» اینچنین آمده است آیهٴ 32 سورهٴ «سبأ» این است که ﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾ در فضای این گفتگو برقرار میشود که مستضعفین که دنبالهرو مستکبرینند میتوانستند ائمه حق را انتخاب بکنند شناختند ولی به سوء اختیار به دنبال ائمه کفر رفتند لذا در قیامت که جای احتجاج هست و هرگز آنجا جای باطلگویی نیست حجت حق در آنجا ظهور میکند مستکبرین به مستضعفین اینچنینی میگویند ما شما را گمراه نکردیم برای اینکه هدایت به شما رسیده است ﴿أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ﴾ پس نشان میدهد که اینها مستضعف فکری نیستند
پرسش ...
پاسخ: یعنی کسانی که تحت سلطهٴ دیگری قرار گرفتند سلطهپذیری را زمینه برای سلطهگری دیگری قرار دادند یک کسی که سلطهپذیر است و میتواند سلطهپذیر نباشد اینچنین مستضعفی مقصرّ است اما اگر کسی سلطهپذیر شد و نمیتوانست سلطهپذیر نباشد آن مستضعف فکریاند و مانند آن در چنین مواردی که دنبالهرو با خود متبوعین هر دو به جهنم میروند و هر دو دارای عذاب مضاعفاند برای جایی است که مستضعف میتوانست مستضعف نباشد ولی شد نشانه دیگر آن است که وقتی ذات اقدس الهی فرمان ورود به جهنم داد ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِی النَّارِ﴾ این برای بعد از محاسبه است خب اگر این مستضعفین کسانی بودند که حجت خدا بر آنها تمام نشده بود چنین گروهی که اصلاً وارد جهنم نمیشوند چون ورود به جهنم بعد از مسئله تطایر کتب و انطاق جوارح و سؤال و جواب و محاسبه و سنجش و اینهاست و اگر کسی واقعاً معذور باشد یا جزء ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ هم حتی باشد دیگر خدا ممکن است ﴿إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ﴾ حالا ممکن است که توبه خدا و لطف خدا شامل حال آنها بشود اما اینهایی که فرمان خدا به ورود به جهنم دامنگیر آنها شد معلوم میشود که اینها کسانیاند که ﴿إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی﴾ بودند یعنی واقعا ﴿تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ بعد بیراهه رفتند چون چنیناند در محاسبه برایشان روشن شد که مجرمند قهرا وقتی میگویند ﴿هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ معنایش این نیست که ما را عذاب نکن و عذاب آنها را دو برابر کن بلکه معنایش آن است که ما را که عذاب میکنی عذاب آنها مثل عذاب ما نباشد دو برابر عذاب ما باشد آنگاه جواب میآید که نه شما هم عذابتان دو برابر است آنها هم عذابشان دو برابر است منتها شما بررسی نکردید در سورهٴ مبارکهٴ «جن» نمونهای از این بحث هست آیهٴ شش سورهٴ «جن» این است ﴿وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً﴾ عدهای از انسانها به دنبال جن حرکت کردند که آنها براساس قدرتی که دارند مثلاً مشکلات اینها را حل کنند آن گاه این ﴿فَزَادُوهُمْ رَهَقاً﴾ در مرجع ضمیر زادوا خیلی اختلاف شده است که آیا این تابعین باعث ازدیاد جرم متبوعین میشوند یا نه متبوعین باعث ازدیاد جرم تابعین میشوند یکی از محتملات آن آیه این است که این گروه چون دنبالهرو آن متبوعیناند و رجاله آنها هستند و ابزار دست آنها هستند باعث طغیانگری آنها هستند وقتی اینها به دنبال متبوعین طاغی حرکت کردند ابزار دست آنها میشوند وقتی ابزار دست آنها شدند باعث افزایش ظلم آنها میشوند پس این تابعین باعث سلطهگری متبوعین میشوند «فزادوا» این تابعین آن متبعین را رحقاً و ظلما چون اینچنین است پس این تابع و رجالهای که به دنبال متبوع حرکت کرده و بساط ظلم او را پهن کرده این هم دو گناه دارد عذاب او هم مضاعف است که بعضی از روایات هم این را تایید میکند وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود اگر شما نرفته بودید در دستگاه اموی و ما را خانه نشین نکرده بودید چنین مشکلی پیش نمیآمد پس ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ ناظر به این است که کل واحد از تابعین و متبوعین عذاب آنها مضاعف است منتها این تحلیل برای شما حاصل نشده است مطلب دیگر این است که آیا ﴿یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِنَ الْکِتَابِ﴾ به معنای تمامیت حجت است یا نه؟ این اشاره شد که حجت خدا تمام شد برای اینکه اینجا به صورت فعل مضارع آمده نه فعل ماضی فرمود این گروه که تکذیب کردند استکبار کردند عالماً عامداً دین خدا را رها کردند خدا به اینها مهلت میدهد تا آنچه برای آنها مقدر شده است از روزی برسد نه اینکه حجت خدا تمام بشود چون حجت تمام شده اینها دیگر حالا مستکبراً تعدی میکنند آیات الهی را تکذیب میکنند نه اینکه هنوز دارند فکر میکنند نه اینکه ما اینها را مهلت میدهیم تا حجت تمام بشود بلکه مهلت دادیم حجت تمام شد اینها مستکبراً بیراهه میروند و آیات الهی را تکذیب میکنند قهراً این ﴿یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِنَ الْکِتَابِ﴾ به معنای همان عمر و روزی و مانند آن است که برایشان مقدر شده است سوال دیگر این است که حالا سعی بشود سوالات مربوط به همین بحث روز باشد دیگر گذشته نباشد سؤال این است که اگر امر ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُول﴾ امر ارشادی است خب آنها که حرف ائمه (علیهم السلام) را عمل نکردند اینها فقط ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَة﴾ را عمل نکردند دیگر بیش از یک گناه که انجام ندادند چون امر ائمه (علیهم السلام) امر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارشادی است امر ارشادی که عقابآور نیست بنابراین اینها چرا باید دو عقاب ببینند وقتی امر اینها ارشادی است دیگر نباید عقاب ببینند که پاسخش این است که امر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امر ائمه (علیهم السلام) ارشادی نیست واجبالاطاعة است ما اینجا چهار امر داریم که آن سومی و چهارمی یک سنخاند آن اولی و دومی امر نفسیاند و مستقل یک ا مری است که خدا دارد میفرماید ﴿وَأَقِیمُوا الْصَّلاَةَ وَآتُوا الْزَّکَاةَ﴾ ومانند آن ﴿جَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ﴾ این امر اول که این از اوامر تشریعی است که ذات اقدس الهی بیان کرده و رسول بما انه رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این را ابلاغ میکند یک امری است که پیغمبر از آن جهت که امام است و مدیر جامعه است و رهبر امت است دستوراتی میدهد که کجا بجنگید کجا نجنگید با چه کسی صلح کنید چه کسی صلح نکنید و مانند آن نظیر اینکه فرمود رهبر این گروه فرمانده این لشکر اسامه است مبادا تخلف کنید تخطی کنید این امر دوم که اینها مربوط به حکومت و رهبری و اینها برمیگردد امر سوم ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ است که میفرماید آنچه را که خدا گفت اطاعت کنید این امر ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ ارشاد است به آن ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَة﴾ امر چهارم ﴿أَطِیعُوا الرَّسُول﴾ است که این ارشاد است به آن امرهایی که پیغمبر و ائمه میکنند این اوامر یعنی امر ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ﴾ ارشادی است ﴿أَطِیعُوا الرَّسُول﴾ ارشادی است نه آن امری که خدا فرمود ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ یا پیغمبر فرمود اسامه فرمانده لشکر است آن امر دیگر ارشادی نیست اگر کسی حرف پیغمبر یا امام (علیهم السلام) را گوش نداد اهل جهنم است نه برای اینکه ﴿أَطِیعُوا الرَّسُول﴾ را اطاعت نکرد برای اینکه آن امر اولی را اطاعت نکرد این امر ﴿أَطِیعُوا الرَّسُول﴾ ارشاد است و تابع مرشدالیه است دیگر دو عقاب نیست یکی اینکه چرا مثلاً من گفتم اسامه فرمانده لشکر است شما گوش ندادید یکی اینکه ﴿أَطِیعُوا الرَّسُول﴾ را اطاعت نکردید این نیست ﴿أَطِیعُوا الرَّسُول﴾ ارشاد است و تابع مرشدالیه بنابراین آن دو امر امر نفسی است و واجبالاطاعه است و مخالفتش جهنم دارد این اوامر ارشادی است اوامر ارشادی تابع مرشدالیهاند
مطلب بعدی آن است که وجه جمع بین آیاتی که دال بر عدم حزن و خوف برای عدهای از مومنین است و روایاتی که دال بر خوف انبیاست این چطوری است خب اینها چون میترسند و مینالند خدا وعده داد شما در قیامت ترسی ندارید این سرمایه است اینکه خبر نیست که ذات اقدس الهی که فرمود مومنین در قیامت حزن و اندوهی ندارند اینکه خبر نیست یا مومنین در دنیا هراس و اندوهی ندارند اینکه خبر نیست این وعده است خب برای چه کسی برای مومن مومن کیست؟ مومن کسی است که سلاحه البکاء یعنی آن کسی که دائماً مینالد مسلح است خدا وعده داد فرمود کسی که دائماً اهل اشک و ناله است ما نمیگذاریم او در قیامت مشکل ببیند حالا شما اشک و ناله را اگر از مومن بگیرید که او را خلع سلاح میکنید این چون مینالد خدا به او وعده میدهد این چون ضجه میزند خدا به او وعده میدهد فرمود من به کسی که اهل ضجه است میگویم در قیامت هراسی نداری نه اینکه حالا خدا خبر بدهد که مومنین ترسی ندارند یا مومن را خلع سلاح بکند نه اصلاً این قابل جمع نیست اصلاً مومن سلاحه البکاء مگر نه آن است که باید با دشمن بجنگد «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» اگر جهاد اوسط داشته باشد همین است جهاد اکبر داشته باشد همین است با نفس بجنگد اینچنین است با شیطان بجنگد اینچنین است نمیشود سلاح مومن را از مومن گرفت برای اینکه خدا فرمود ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ سه، چهار سؤال است که یکی از آن مربوط به بحث ماست حالا بقیه در فرصتهای دیگر آن هم اولی هم خیلی مربوط به بحث ما نیست که آیا در عالم برزخ و قیامت محرم و نامحرم هست یا نه؟ نه آنجا چون جای تکلیف نیست ولی اصلاً کسی خلاف نمیکند یعنی در بهشت اینکه گفتند حوری قاصراتالطرفند این با حوریالعینبودن که سازگار نیست الحور العین گفتند هم جمع حوراء عینا است هم جمع احور اعین است مردها که بعد از نماز آن دعا را میخوانند «و زوجنی من الحور العین بفضلک» این حور جمع حوراست و آن عین جمع عینا است زنها که این دعا را میخوانند این حور جمع احور است و آن عین جمع اعین است به هر تقدیر آن فرشتهای که حوراست عیناست دیگر مژه کوتاه که نیست در حالی که تعیبر قرآن این است که قاصراتالطرف این قصور طرف نقص است آنجا دارد از جمال اینها سخن میگوید گفتند این کنایه از آن است که اصلاً غیر همسر خود را نگاه نمیکند عالمی است که ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ اصلاً کسی به این فکر نیست که در سهم دیگری تعدّی کند این خیال اصلاً در آنجا نیست شما معادل آنچه در جهنم اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا معادل آنچه در جهنم آمده ببینید در بهشت نعمت است در جهنم آمده ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ اصلاً محیط محیط لعنت است در بهشت میبینید ﴿نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ ﴿إِلاّ قِیلاً سَلاَماً سَلاَماً﴾ محیط محیط سلم است برخوردشان ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ نه تنها لسانا به یکدیگر سلام میکنند نذیر دنیا بلکه ﴿نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلّ﴾ بلکه ﴿لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً وَلاَ تَأْثِیماً﴾ یک چنین فضای معطری است آنجا هم یلعن بعضهم بعضا ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ هر چه قبیح است در آنجا بد است هر چیزی قبیح است آنجا اصلاً نمیخواهند چنین چیزی را بنابراین آنها متعدد ندارد چون قبیح است
مطلب بعدی آن است که فرمود ﴿وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا﴾ خب اینها از آن مستکبرین معاند و لجوجاند که فرمود ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلاَیَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾ درهای آسمان به روی اینها باز نمیشود البته منظور آسمانی است که دعا در آن آسمان مستجاب شود آسمانی است که ﴿فِی السَّماءِ رِزْقُکُم﴾ که رزق معنوی است آسمانی است که ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ آسمانی است که ﴿یَتَنَزَّلُ الأمْرُ بَیْنَهُنَّ﴾ چنین آسمانی در او به روی کفار باز نمیشود نه این آسمان طبیعی که اینها مرتب با سفینههای بیسرنشین وباسرنشین دارند تردد میکنند آن آسمانی که دعا به آنجا میرسد و مستجاب میشود آن آسمانی که محور وحی است ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ دعای مومن به آنجا میرسد یک اعمال مومن به آنجا میرسد دو ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ و خود ارواح مومنین هم به آن عالم راه دارد سه بنابراین درهای آسمان غیب به چهرهٴ مومنین گشوده میشود حیاً و میتاً اما برای مستکبرین و مکذبین آیات الهی باز نمیشود و این برای اعم از حیات و مماتشان است ولی بعد از مرگ ﴿وَلاَیَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾ گفتند این تعلیق بر محال است هرگز وارد بهشت نمیشوند مگر اینکه شتر در سوراخ سوزن قرار بگیرد همان طوری که ورود شتر در سوراخ سوزن محال است ورود کافر مستکبر هم به بهشت محال است در اینجا چند مطلب است یکی اینکه جمل در نزد عربها مثلی است برای چیزی که دارای جثه عظیمی است خیاط، خیاط و مخیط سوزن را میگویند ابره سوزن را میگویند خیاط مخیط خیاط و مخیط اسم ابره و سوزن است سَمّ خیاط یعنی سوراخ سوزن در عرب برای چیز تنگ و کوچک به سوراخ سوزن مثال میزنند در عجم هم هست در زبانهای دیگر هم هست حالا این دلیل نیست که یعنی از جاهای دیگر آمده به عرب مطلب سوم آن است که گاهی این دو را باهم ذکر میکنند برای تعلیق میگویند اگر شتر در سوراخ سوزن فرو رفت فلان مطلب هم میشود چون این مثل هست قرآن هم برابر با همین مثل سخن گفته است یا نه چون خود ذات اقدس الهی این مثل را در کتابهای دیگر گفته صحف انبیای قبل فرموده اعراب هم مثل عبریها از این مثل استفاده کردند و وارد شده قرآن هم برابر همان رواج آنچه را که قبلاً در کتابهای عهد عتیق و غیر عتیق فرموده اینجا هم بازگو کرده نه چون مردم میگفتند قرآن فرموده خب این معنا برای برخی گفتند خیلی روشن نبود که شتر وارد سوراخ سوزن بشود از ابن مسعود سؤال کردند جمل چیست؟ فرمود جمل زوجالناقه است آن شتر نر را میگویند جمل گاهی سؤال میکردند که جمل چیست میفرمودند که شتری است که دندان درآورده این سوالها برای این بود که یک مطلب تازهای نصیبشان بشود فکر میکردند که مثلاً جمل همان طوری که برخی نقل کردند آن طنابهای محکمی است که با آن طناب کشتیها را در لنگر از آن طناب استفاده میکنند آن طنابهای زخیم که هنگام لنگرانداختن کشتی از آن طنابهای عظیم استفاده میکنند آن را گویند جمل، جمل، جمّل پنج، شش لغت هست درباره او لذا برخی حتی ﴿ یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾ قرائت کردند گفتند که مناسب با سوراخ سوزن همان باربند و طناب زخیم کشتی نگهداری است که آن مناسب با سوراخ سوزن است آن چون از جنس نخ است و بالأخره مفتول هست آن را باید مثال زد نه شتر را لکن این مثل رایج است برخی از اهل معرفت که بر اساس محبت و رحمت آیات الهی را بیشتر تفسیر میکنند میگویند این آیه در ردیف امیدوار کنندهترین آیات است چند آیه در قرآن کریم هست که روح امید از آنها استشمام میشود یکی هم همین آیه است زیرا ولوج جمل فی سمّ الخیاط محال عادی است نه محال عقلی زیرا ممکن است ذات اقدس الهی جملی خلق کند که همه خصوصیتهای جمل را داشته باشد منتها فی غایة الصغر میگویند مورچه همه خوصیتهایی که فیل دارد، دارد دستگاه گوارش او دستگاه جذب و دفع او دستگاه ادراکی و تحریکی او را دارد شاید شاخک هم داشته باشد میشود یک حیوان کوچک همه آنچه را که حیوان بزرگ دارد را داشته باشد ممکن است ذات اقدس الهی جملی فی غایة الصغر خلق کند که ﴿فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾ فرو برود آنگاه چون معلقعلیه حاصل است معلق هم حاصل میشود این دور از ظاهر قرآن کریم است گرچه لطف خدا بیشتر از جرم ماست اما ظاهر قرآن همان تعلیق به محال است برخی از ادیبان با استفاده از این طرزی حرف زدند که زمخشری در انوار الربیع است ظاهراً گفت گاهی این ابهامات و کنایهها آنقدر دور است که انسان به طور عادی نمیفهمد شاعری چنین گفته است که بر من آنقدر غصه و رنج وارد شد که اگر بر شتر بار میکردند کافر وارد بهشت میشد بر من آنقدر مصیبت وارد شد که اگر این مصیبتها را بار شتر میکردند کافر وارد بهشت میشد یعنی اگر این مصیبتها را بار شتر میکردند شتر نحیف میشد لاغر میشد ضعیف میشد به قدری که بتواند ﴿فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾ فرو برود خب این خیلی دور سخنگفتن است خیلی مبهم در مبهم حرفزدن است ولی بالأخره این مثل قبلاً هم رواج داشت بعداً هم روج پیدا کرد بعد فرمود این اینچنین نیست که حالا مخصوص مستکبر باشد مخصوص مکذّب باشد اگر کسی تبهکار بود به چنین عذابی گرفتار میشود ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ ٭ لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَکَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ﴾ اینها کسانیاند که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ خب اگر کسی ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِین﴾ کسی که حرف میزند گناه است فکر میکند گناه است غذا خورد معصیت است زندگی میکند در شئون حرام این آناء اللیل و اطراف النهار در معصیت دارد زندگی میکند خب چنین کسی که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ چنین کسی هم تحیط بهنر جهنم لذا اینکه فرمود اینها یک بستری از جهنم دارند جهنم را هم که اسمی است از اسمای آتش و گفتند منشأش این است که آن چاههایی که خیلی عیمق است میگویند بهر جهنام آن چاههای عمیق را میگویند بئر جهنام قعر جهنم هم چون زیاد هست از این جهت این مرکز آتش را میگویند جهنم خب بستری از جهنم در اختیار اینهاست یک روپوشی از آتش در اختیار اینهاست پس ﴿لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ﴾ که زیر انداز اینهاست ﴿وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ﴾ غاشیههایی از شعله هست که روانداز است اینچنین نیست که پهلوهایش راحت باشد که اگر کسی ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ جهنم هم ﴿أَحَاطَتْ بِه﴾ اینکه زیر و رو را ذکر فرمود این اشاره به احاطه است به دلیل اینکه در بخشهای دیگری که سخن از فوق و تحت است آنجا از احاطه سخن به میان میآید در آیه شانزدهم سورهٴ «زمر» این است که ﴿لَهُم مِن فَوْقِهِمْ ظلل مِنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ یَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ﴾ و از این روشنتر و صریحتر آیهٴ 54 و 55 سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» است فرمود ﴿یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ خب چطور محیط است ﴿یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ اینکه فرمود فوق و تحتشان را شعله پر کرده نه معنایش این است که اطراف خالی است یعنی از بالا و پایین اینها مشتعلاند و درونشان هم که بر اساس ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأفْئِدَةِ﴾ مشتعل است و به آنها گفته میشود ﴿ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ شما از درونتان شعله در میآمد از بیرونتان شعله در میآمد درونتان عقاید و اخلاق زشت بود بیرونتان اعمال زشت بود نه «ذوقوا بما کنتم تعملون» نه ﴿ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ این همان است دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 49 این است ﴿وَمِنْهُم مَن یَقُولُ ائْذَن لِی وَلاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ این ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِین﴾ ظاهر مشتق در متلبس بالفعل است و درباره من قضی عنه المبدأ هم برخی گفتهاند اما نسبت به متلبس بعدی که عند الکل مجاز است در جریان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که دارد ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ سخن از قیامت نیست الان هم محیط است منتها این بیچارهها درک نمیکنند مثل کسی که تخدیر شده است بیهوش است او را در اتاق عمل قطعه قطعه میکنند اما هیچ درک نمیکند کسی که ﴿لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سْکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ کسی که مست دنیاست و واقعاً سکر آورده این .. دنیا این در عین حال که میسوزد ادراک نمیکند و آنچه در آن آیه آمده است که جهنم محیطة بهم یوم یغشاهم اینها مثبتیناند چون مثبتیناند دلیل بر تقیید نیست که ما اختصاص بدهیم یا تقیید بکنیم بگوییم این مربوط به قیامت است نه هر دو هست یعنی هم در دنیا است و هم در قیامت ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ الان هم ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾ الان هم بین محل کارشان و محل زندگیشان بین دو آتش دارند حرکت میکنند منتها درک نمیکنند اینکه فرمود ﴿لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ﴾ آنوقت در ذیلش هم علت را ذکر کرد و هم تعمیم داد این علت را فرمود به اینکه ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ﴾ این اختصاصی به آن گروه گذشته ندارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
قصه آیات الهی با تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه همراه است
اصولا قصص قرآن هر کدام از آنها احسن است که احسنالقصص است
مؤمنین در قیامت حزن و اندوهی ندارند.
أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ ٭ إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلاَیَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ ٭ لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَکَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ﴾
نکاتی که در آن آیات قبل مانده است در ضمن آیات قرائت شده به آنها هم اشاره میشود در آیهٴ 35 همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» چنین گذشت که ﴿یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی﴾ اینجا قصه آیات الهی با تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه همراه است و به معنی داستانسرایی و نقد قصه نیست اصولا قصص قرآن هر کدام از آنها احسن است که احسنالقصص است و به بهترین وجه بیان قصه همان است که قرآن بیان کرده احسنالقصص نه احسنالقصص ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ که مفعول مطلق نوعی است یعنی قصصاً احسن تمام قصههای قرآن احسنالقصص است یعنی به بهترین وجه آمده منزه از کذب است منزه از مبالغه است منزه از افراط و تفریط است حکیمانه است حکمت در اوست آموزنده است و مانند آن نه احسنالقصص ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ یعنی قصصاً احسنا خب آن قصص و آن قصهای احسن است که تعلیم کتاب و حکمت را به همراه داشته باشد لذا در همان احسنالقصص معنایش این است که این قصه چون قصص جمع است دیگر معنایش این است که این قصه از قصههای دیگر بهتر است اما اینجا قصص نیست که جمع قصه باشد این قَصص است و مصدر است و مفرد است قهراً مفعول مطلق نوعی میشود اینکه فرمود انبیا میآیند قصص الهی را بازگو میکنند این با تعلیم و حکمت همراه است به دلیل اینکه وقتی ذات اقدس الهی برخی از قصص را نقل کرد میفرماید ان فی قصتهم لعبرة لاولی الالباب معلوم میشود که آموزنده است در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که قبلاً گذشت فرمود وقتی تبهکاران از دو گروه جن و انس به جهنم رفتند آیهٴ 130 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است خدا به آنها چنین خطاب میکند ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا﴾ در سورهٴ «اعراف» خطابهای ابتدایی را بیان کند یعنی همهٴ انبیا آمدند به اممشان گفتند به اینکه اگر رسولی آمده است آیات الهی را بر شما تلاوت کرده است بپذیرید آنگاه یک عده میپذیرند یک عده نمیپذیرند آنهایی که نپذرفتند و گرفتار جهنم شدند در قیامت خدوند برابر آیهٴ 130 سورهٴ «انعام» به افرادی که در اثر عدم پذیرش آیات الهی وارد دوزخ شدند آنگاه خطاب میکند میفرماید ﴿یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا﴾ معلوم میشود که قصص انبیا (علیهم السلام) با انذار همراه است با تعلیم کتاب و حکمت همراه است مطلب دیگر آن است که در غالب این موارد خدا میفرماید که ﴿رُسُلٌ مِنکُمْ﴾ اینکه از جنس شما باشد خیلی کمک میکند دیگر این فرشته که نیست که شما بگویید ما نمیتوانیم به او تأسّی کنیم این از جنس خود شماست چون از جنس خود شماست شما میتوانید کاملا بپذیرید و به او اقتدا کنید این نقش کلمه ﴿مِنْکُمْ﴾ است که هم در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده هم در سورهٴ «انعام»
پرسش ...
پاسخ: بله چون تغلیب است دیگر.
پرسش ...
پاسخ: بله تغلیب است برای جن باید رسولی باشد نه از جنس جن.
پرسش ...
پاسخ: نه هر دو جا یکی است چون وقتی خطاب به این مجموع میکند مثل اینکه خطاب به زن و مرد میکند میفرماید ای زنها ای مردها مگر از جنس شما پیامبری نیامده یعنی ملک نیست موجودی است دیدنی میتوانید با او سخن بگوییم اما معنایش این نیست که از سنخ شما باشد از همان از سنخ شماست یعنی موجودی است مرکب از جسم و روح قابل دیدن است و حرفش قابل شنیدن است و مانند آن لذا در قرآن از این تعبیرات کم نیست اما هیچ جا به صورت روشن ندارد مثلاً ما پیامبری از جن داریم برای جنها پیامبر هست اما از جنس آنها باشد دلیلی نیست سطح درک آنها بعید است به این حد برسد که به مقام نبوت راه پیدا کنند مطلب بعدی آن است که گاهی گفته میشود این ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ آنها که گفتند ﴿هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ منظور این است که عذاب ما دامنگیر آنها بشود یعنی ما را عذاب نکنید و آنها را عذاب بکنید آنها دو عذاب داشته باشند هم عذاب خودشان هم عذاب ما را که ما راگمراه کردند ما چرا معذب بشویم این سخن ناصواب است برای اینکه اگر یک وقتی تابع مستضعف فکری باشد او خب گرفتار عذاب نخواهد شد اما بحث در مستضعفی است که حق برای او روشن شده است با داشتن راه حق عمداً راه باطل را طی کرده است به دلیل اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» اینچنین آمده است آیهٴ 32 سورهٴ «سبأ» این است که ﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾ در فضای این گفتگو برقرار میشود که مستضعفین که دنبالهرو مستکبرینند میتوانستند ائمه حق را انتخاب بکنند شناختند ولی به سوء اختیار به دنبال ائمه کفر رفتند لذا در قیامت که جای احتجاج هست و هرگز آنجا جای باطلگویی نیست حجت حق در آنجا ظهور میکند مستکبرین به مستضعفین اینچنینی میگویند ما شما را گمراه نکردیم برای اینکه هدایت به شما رسیده است ﴿أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ﴾ پس نشان میدهد که اینها مستضعف فکری نیستند
پرسش ...
پاسخ: یعنی کسانی که تحت سلطهٴ دیگری قرار گرفتند سلطهپذیری را زمینه برای سلطهگری دیگری قرار دادند یک کسی که سلطهپذیر است و میتواند سلطهپذیر نباشد اینچنین مستضعفی مقصرّ است اما اگر کسی سلطهپذیر شد و نمیتوانست سلطهپذیر نباشد آن مستضعف فکریاند و مانند آن در چنین مواردی که دنبالهرو با خود متبوعین هر دو به جهنم میروند و هر دو دارای عذاب مضاعفاند برای جایی است که مستضعف میتوانست مستضعف نباشد ولی شد نشانه دیگر آن است که وقتی ذات اقدس الهی فرمان ورود به جهنم داد ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِی النَّارِ﴾ این برای بعد از محاسبه است خب اگر این مستضعفین کسانی بودند که حجت خدا بر آنها تمام نشده بود چنین گروهی که اصلاً وارد جهنم نمیشوند چون ورود به جهنم بعد از مسئله تطایر کتب و انطاق جوارح و سؤال و جواب و محاسبه و سنجش و اینهاست و اگر کسی واقعاً معذور باشد یا جزء ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ هم حتی باشد دیگر خدا ممکن است ﴿إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ﴾ حالا ممکن است که توبه خدا و لطف خدا شامل حال آنها بشود اما اینهایی که فرمان خدا به ورود به جهنم دامنگیر آنها شد معلوم میشود که اینها کسانیاند که ﴿إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی﴾ بودند یعنی واقعا ﴿تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ بعد بیراهه رفتند چون چنیناند در محاسبه برایشان روشن شد که مجرمند قهرا وقتی میگویند ﴿هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ معنایش این نیست که ما را عذاب نکن و عذاب آنها را دو برابر کن بلکه معنایش آن است که ما را که عذاب میکنی عذاب آنها مثل عذاب ما نباشد دو برابر عذاب ما باشد آنگاه جواب میآید که نه شما هم عذابتان دو برابر است آنها هم عذابشان دو برابر است منتها شما بررسی نکردید در سورهٴ مبارکهٴ «جن» نمونهای از این بحث هست آیهٴ شش سورهٴ «جن» این است ﴿وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً﴾ عدهای از انسانها به دنبال جن حرکت کردند که آنها براساس قدرتی که دارند مثلاً مشکلات اینها را حل کنند آن گاه این ﴿فَزَادُوهُمْ رَهَقاً﴾ در مرجع ضمیر زادوا خیلی اختلاف شده است که آیا این تابعین باعث ازدیاد جرم متبوعین میشوند یا نه متبوعین باعث ازدیاد جرم تابعین میشوند یکی از محتملات آن آیه این است که این گروه چون دنبالهرو آن متبوعیناند و رجاله آنها هستند و ابزار دست آنها هستند باعث طغیانگری آنها هستند وقتی اینها به دنبال متبوعین طاغی حرکت کردند ابزار دست آنها میشوند وقتی ابزار دست آنها شدند باعث افزایش ظلم آنها میشوند پس این تابعین باعث سلطهگری متبوعین میشوند «فزادوا» این تابعین آن متبعین را رحقاً و ظلما چون اینچنین است پس این تابع و رجالهای که به دنبال متبوع حرکت کرده و بساط ظلم او را پهن کرده این هم دو گناه دارد عذاب او هم مضاعف است که بعضی از روایات هم این را تایید میکند وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود اگر شما نرفته بودید در دستگاه اموی و ما را خانه نشین نکرده بودید چنین مشکلی پیش نمیآمد پس ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ ناظر به این است که کل واحد از تابعین و متبوعین عذاب آنها مضاعف است منتها این تحلیل برای شما حاصل نشده است مطلب دیگر این است که آیا ﴿یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِنَ الْکِتَابِ﴾ به معنای تمامیت حجت است یا نه؟ این اشاره شد که حجت خدا تمام شد برای اینکه اینجا به صورت فعل مضارع آمده نه فعل ماضی فرمود این گروه که تکذیب کردند استکبار کردند عالماً عامداً دین خدا را رها کردند خدا به اینها مهلت میدهد تا آنچه برای آنها مقدر شده است از روزی برسد نه اینکه حجت خدا تمام بشود چون حجت تمام شده اینها دیگر حالا مستکبراً تعدی میکنند آیات الهی را تکذیب میکنند نه اینکه هنوز دارند فکر میکنند نه اینکه ما اینها را مهلت میدهیم تا حجت تمام بشود بلکه مهلت دادیم حجت تمام شد اینها مستکبراً بیراهه میروند و آیات الهی را تکذیب میکنند قهراً این ﴿یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِنَ الْکِتَابِ﴾ به معنای همان عمر و روزی و مانند آن است که برایشان مقدر شده است سوال دیگر این است که حالا سعی بشود سوالات مربوط به همین بحث روز باشد دیگر گذشته نباشد سؤال این است که اگر امر ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُول﴾ امر ارشادی است خب آنها که حرف ائمه (علیهم السلام) را عمل نکردند اینها فقط ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَة﴾ را عمل نکردند دیگر بیش از یک گناه که انجام ندادند چون امر ائمه (علیهم السلام) امر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارشادی است امر ارشادی که عقابآور نیست بنابراین اینها چرا باید دو عقاب ببینند وقتی امر اینها ارشادی است دیگر نباید عقاب ببینند که پاسخش این است که امر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امر ائمه (علیهم السلام) ارشادی نیست واجبالاطاعة است ما اینجا چهار امر داریم که آن سومی و چهارمی یک سنخاند آن اولی و دومی امر نفسیاند و مستقل یک ا مری است که خدا دارد میفرماید ﴿وَأَقِیمُوا الْصَّلاَةَ وَآتُوا الْزَّکَاةَ﴾ ومانند آن ﴿جَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ﴾ این امر اول که این از اوامر تشریعی است که ذات اقدس الهی بیان کرده و رسول بما انه رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این را ابلاغ میکند یک امری است که پیغمبر از آن جهت که امام است و مدیر جامعه است و رهبر امت است دستوراتی میدهد که کجا بجنگید کجا نجنگید با چه کسی صلح کنید چه کسی صلح نکنید و مانند آن نظیر اینکه فرمود رهبر این گروه فرمانده این لشکر اسامه است مبادا تخلف کنید تخطی کنید این امر دوم که اینها مربوط به حکومت و رهبری و اینها برمیگردد امر سوم ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ است که میفرماید آنچه را که خدا گفت اطاعت کنید این امر ﴿أَطِیعُوا اللّهَ﴾ ارشاد است به آن ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَة﴾ امر چهارم ﴿أَطِیعُوا الرَّسُول﴾ است که این ارشاد است به آن امرهایی که پیغمبر و ائمه میکنند این اوامر یعنی امر ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ﴾ ارشادی است ﴿أَطِیعُوا الرَّسُول﴾ ارشادی است نه آن امری که خدا فرمود ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ یا پیغمبر فرمود اسامه فرمانده لشکر است آن امر دیگر ارشادی نیست اگر کسی حرف پیغمبر یا امام (علیهم السلام) را گوش نداد اهل جهنم است نه برای اینکه ﴿أَطِیعُوا الرَّسُول﴾ را اطاعت نکرد برای اینکه آن امر اولی را اطاعت نکرد این امر ﴿أَطِیعُوا الرَّسُول﴾ ارشاد است و تابع مرشدالیه است دیگر دو عقاب نیست یکی اینکه چرا مثلاً من گفتم اسامه فرمانده لشکر است شما گوش ندادید یکی اینکه ﴿أَطِیعُوا الرَّسُول﴾ را اطاعت نکردید این نیست ﴿أَطِیعُوا الرَّسُول﴾ ارشاد است و تابع مرشدالیه بنابراین آن دو امر امر نفسی است و واجبالاطاعه است و مخالفتش جهنم دارد این اوامر ارشادی است اوامر ارشادی تابع مرشدالیهاند
مطلب بعدی آن است که وجه جمع بین آیاتی که دال بر عدم حزن و خوف برای عدهای از مومنین است و روایاتی که دال بر خوف انبیاست این چطوری است خب اینها چون میترسند و مینالند خدا وعده داد شما در قیامت ترسی ندارید این سرمایه است اینکه خبر نیست که ذات اقدس الهی که فرمود مومنین در قیامت حزن و اندوهی ندارند اینکه خبر نیست یا مومنین در دنیا هراس و اندوهی ندارند اینکه خبر نیست این وعده است خب برای چه کسی برای مومن مومن کیست؟ مومن کسی است که سلاحه البکاء یعنی آن کسی که دائماً مینالد مسلح است خدا وعده داد فرمود کسی که دائماً اهل اشک و ناله است ما نمیگذاریم او در قیامت مشکل ببیند حالا شما اشک و ناله را اگر از مومن بگیرید که او را خلع سلاح میکنید این چون مینالد خدا به او وعده میدهد این چون ضجه میزند خدا به او وعده میدهد فرمود من به کسی که اهل ضجه است میگویم در قیامت هراسی نداری نه اینکه حالا خدا خبر بدهد که مومنین ترسی ندارند یا مومن را خلع سلاح بکند نه اصلاً این قابل جمع نیست اصلاً مومن سلاحه البکاء مگر نه آن است که باید با دشمن بجنگد «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» اگر جهاد اوسط داشته باشد همین است جهاد اکبر داشته باشد همین است با نفس بجنگد اینچنین است با شیطان بجنگد اینچنین است نمیشود سلاح مومن را از مومن گرفت برای اینکه خدا فرمود ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ سه، چهار سؤال است که یکی از آن مربوط به بحث ماست حالا بقیه در فرصتهای دیگر آن هم اولی هم خیلی مربوط به بحث ما نیست که آیا در عالم برزخ و قیامت محرم و نامحرم هست یا نه؟ نه آنجا چون جای تکلیف نیست ولی اصلاً کسی خلاف نمیکند یعنی در بهشت اینکه گفتند حوری قاصراتالطرفند این با حوریالعینبودن که سازگار نیست الحور العین گفتند هم جمع حوراء عینا است هم جمع احور اعین است مردها که بعد از نماز آن دعا را میخوانند «و زوجنی من الحور العین بفضلک» این حور جمع حوراست و آن عین جمع عینا است زنها که این دعا را میخوانند این حور جمع احور است و آن عین جمع اعین است به هر تقدیر آن فرشتهای که حوراست عیناست دیگر مژه کوتاه که نیست در حالی که تعیبر قرآن این است که قاصراتالطرف این قصور طرف نقص است آنجا دارد از جمال اینها سخن میگوید گفتند این کنایه از آن است که اصلاً غیر همسر خود را نگاه نمیکند عالمی است که ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ اصلاً کسی به این فکر نیست که در سهم دیگری تعدّی کند این خیال اصلاً در آنجا نیست شما معادل آنچه در جهنم اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا معادل آنچه در جهنم آمده ببینید در بهشت نعمت است در جهنم آمده ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ اصلاً محیط محیط لعنت است در بهشت میبینید ﴿نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ ﴿إِلاّ قِیلاً سَلاَماً سَلاَماً﴾ محیط محیط سلم است برخوردشان ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ نه تنها لسانا به یکدیگر سلام میکنند نذیر دنیا بلکه ﴿نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلّ﴾ بلکه ﴿لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً وَلاَ تَأْثِیماً﴾ یک چنین فضای معطری است آنجا هم یلعن بعضهم بعضا ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ هر چه قبیح است در آنجا بد است هر چیزی قبیح است آنجا اصلاً نمیخواهند چنین چیزی را بنابراین آنها متعدد ندارد چون قبیح است
مطلب بعدی آن است که فرمود ﴿وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا﴾ خب اینها از آن مستکبرین معاند و لجوجاند که فرمود ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلاَیَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾ درهای آسمان به روی اینها باز نمیشود البته منظور آسمانی است که دعا در آن آسمان مستجاب شود آسمانی است که ﴿فِی السَّماءِ رِزْقُکُم﴾ که رزق معنوی است آسمانی است که ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ آسمانی است که ﴿یَتَنَزَّلُ الأمْرُ بَیْنَهُنَّ﴾ چنین آسمانی در او به روی کفار باز نمیشود نه این آسمان طبیعی که اینها مرتب با سفینههای بیسرنشین وباسرنشین دارند تردد میکنند آن آسمانی که دعا به آنجا میرسد و مستجاب میشود آن آسمانی که محور وحی است ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ دعای مومن به آنجا میرسد یک اعمال مومن به آنجا میرسد دو ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ و خود ارواح مومنین هم به آن عالم راه دارد سه بنابراین درهای آسمان غیب به چهرهٴ مومنین گشوده میشود حیاً و میتاً اما برای مستکبرین و مکذبین آیات الهی باز نمیشود و این برای اعم از حیات و مماتشان است ولی بعد از مرگ ﴿وَلاَیَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾ گفتند این تعلیق بر محال است هرگز وارد بهشت نمیشوند مگر اینکه شتر در سوراخ سوزن قرار بگیرد همان طوری که ورود شتر در سوراخ سوزن محال است ورود کافر مستکبر هم به بهشت محال است در اینجا چند مطلب است یکی اینکه جمل در نزد عربها مثلی است برای چیزی که دارای جثه عظیمی است خیاط، خیاط و مخیط سوزن را میگویند ابره سوزن را میگویند خیاط مخیط خیاط و مخیط اسم ابره و سوزن است سَمّ خیاط یعنی سوراخ سوزن در عرب برای چیز تنگ و کوچک به سوراخ سوزن مثال میزنند در عجم هم هست در زبانهای دیگر هم هست حالا این دلیل نیست که یعنی از جاهای دیگر آمده به عرب مطلب سوم آن است که گاهی این دو را باهم ذکر میکنند برای تعلیق میگویند اگر شتر در سوراخ سوزن فرو رفت فلان مطلب هم میشود چون این مثل هست قرآن هم برابر با همین مثل سخن گفته است یا نه چون خود ذات اقدس الهی این مثل را در کتابهای دیگر گفته صحف انبیای قبل فرموده اعراب هم مثل عبریها از این مثل استفاده کردند و وارد شده قرآن هم برابر همان رواج آنچه را که قبلاً در کتابهای عهد عتیق و غیر عتیق فرموده اینجا هم بازگو کرده نه چون مردم میگفتند قرآن فرموده خب این معنا برای برخی گفتند خیلی روشن نبود که شتر وارد سوراخ سوزن بشود از ابن مسعود سؤال کردند جمل چیست؟ فرمود جمل زوجالناقه است آن شتر نر را میگویند جمل گاهی سؤال میکردند که جمل چیست میفرمودند که شتری است که دندان درآورده این سوالها برای این بود که یک مطلب تازهای نصیبشان بشود فکر میکردند که مثلاً جمل همان طوری که برخی نقل کردند آن طنابهای محکمی است که با آن طناب کشتیها را در لنگر از آن طناب استفاده میکنند آن طنابهای زخیم که هنگام لنگرانداختن کشتی از آن طنابهای عظیم استفاده میکنند آن را گویند جمل، جمل، جمّل پنج، شش لغت هست درباره او لذا برخی حتی ﴿ یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾ قرائت کردند گفتند که مناسب با سوراخ سوزن همان باربند و طناب زخیم کشتی نگهداری است که آن مناسب با سوراخ سوزن است آن چون از جنس نخ است و بالأخره مفتول هست آن را باید مثال زد نه شتر را لکن این مثل رایج است برخی از اهل معرفت که بر اساس محبت و رحمت آیات الهی را بیشتر تفسیر میکنند میگویند این آیه در ردیف امیدوار کنندهترین آیات است چند آیه در قرآن کریم هست که روح امید از آنها استشمام میشود یکی هم همین آیه است زیرا ولوج جمل فی سمّ الخیاط محال عادی است نه محال عقلی زیرا ممکن است ذات اقدس الهی جملی خلق کند که همه خصوصیتهای جمل را داشته باشد منتها فی غایة الصغر میگویند مورچه همه خوصیتهایی که فیل دارد، دارد دستگاه گوارش او دستگاه جذب و دفع او دستگاه ادراکی و تحریکی او را دارد شاید شاخک هم داشته باشد میشود یک حیوان کوچک همه آنچه را که حیوان بزرگ دارد را داشته باشد ممکن است ذات اقدس الهی جملی فی غایة الصغر خلق کند که ﴿فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾ فرو برود آنگاه چون معلقعلیه حاصل است معلق هم حاصل میشود این دور از ظاهر قرآن کریم است گرچه لطف خدا بیشتر از جرم ماست اما ظاهر قرآن همان تعلیق به محال است برخی از ادیبان با استفاده از این طرزی حرف زدند که زمخشری در انوار الربیع است ظاهراً گفت گاهی این ابهامات و کنایهها آنقدر دور است که انسان به طور عادی نمیفهمد شاعری چنین گفته است که بر من آنقدر غصه و رنج وارد شد که اگر بر شتر بار میکردند کافر وارد بهشت میشد بر من آنقدر مصیبت وارد شد که اگر این مصیبتها را بار شتر میکردند کافر وارد بهشت میشد یعنی اگر این مصیبتها را بار شتر میکردند شتر نحیف میشد لاغر میشد ضعیف میشد به قدری که بتواند ﴿فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾ فرو برود خب این خیلی دور سخنگفتن است خیلی مبهم در مبهم حرفزدن است ولی بالأخره این مثل قبلاً هم رواج داشت بعداً هم روج پیدا کرد بعد فرمود این اینچنین نیست که حالا مخصوص مستکبر باشد مخصوص مکذّب باشد اگر کسی تبهکار بود به چنین عذابی گرفتار میشود ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ ٭ لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَکَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ﴾ اینها کسانیاند که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ خب اگر کسی ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِین﴾ کسی که حرف میزند گناه است فکر میکند گناه است غذا خورد معصیت است زندگی میکند در شئون حرام این آناء اللیل و اطراف النهار در معصیت دارد زندگی میکند خب چنین کسی که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ چنین کسی هم تحیط بهنر جهنم لذا اینکه فرمود اینها یک بستری از جهنم دارند جهنم را هم که اسمی است از اسمای آتش و گفتند منشأش این است که آن چاههایی که خیلی عیمق است میگویند بهر جهنام آن چاههای عمیق را میگویند بئر جهنام قعر جهنم هم چون زیاد هست از این جهت این مرکز آتش را میگویند جهنم خب بستری از جهنم در اختیار اینهاست یک روپوشی از آتش در اختیار اینهاست پس ﴿لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ﴾ که زیر انداز اینهاست ﴿وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ﴾ غاشیههایی از شعله هست که روانداز است اینچنین نیست که پهلوهایش راحت باشد که اگر کسی ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُه﴾ جهنم هم ﴿أَحَاطَتْ بِه﴾ اینکه زیر و رو را ذکر فرمود این اشاره به احاطه است به دلیل اینکه در بخشهای دیگری که سخن از فوق و تحت است آنجا از احاطه سخن به میان میآید در آیه شانزدهم سورهٴ «زمر» این است که ﴿لَهُم مِن فَوْقِهِمْ ظلل مِنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ یَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ﴾ و از این روشنتر و صریحتر آیهٴ 54 و 55 سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» است فرمود ﴿یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ خب چطور محیط است ﴿یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ اینکه فرمود فوق و تحتشان را شعله پر کرده نه معنایش این است که اطراف خالی است یعنی از بالا و پایین اینها مشتعلاند و درونشان هم که بر اساس ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأفْئِدَةِ﴾ مشتعل است و به آنها گفته میشود ﴿ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ شما از درونتان شعله در میآمد از بیرونتان شعله در میآمد درونتان عقاید و اخلاق زشت بود بیرونتان اعمال زشت بود نه «ذوقوا بما کنتم تعملون» نه ﴿ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ این همان است دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 49 این است ﴿وَمِنْهُم مَن یَقُولُ ائْذَن لِی وَلاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ این ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِین﴾ ظاهر مشتق در متلبس بالفعل است و درباره من قضی عنه المبدأ هم برخی گفتهاند اما نسبت به متلبس بعدی که عند الکل مجاز است در جریان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که دارد ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ سخن از قیامت نیست الان هم محیط است منتها این بیچارهها درک نمیکنند مثل کسی که تخدیر شده است بیهوش است او را در اتاق عمل قطعه قطعه میکنند اما هیچ درک نمیکند کسی که ﴿لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سْکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ کسی که مست دنیاست و واقعاً سکر آورده این .. دنیا این در عین حال که میسوزد ادراک نمیکند و آنچه در آن آیه آمده است که جهنم محیطة بهم یوم یغشاهم اینها مثبتیناند چون مثبتیناند دلیل بر تقیید نیست که ما اختصاص بدهیم یا تقیید بکنیم بگوییم این مربوط به قیامت است نه هر دو هست یعنی هم در دنیا است و هم در قیامت ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ الان هم ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾ الان هم بین محل کارشان و محل زندگیشان بین دو آتش دارند حرکت میکنند منتها درک نمیکنند اینکه فرمود ﴿لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ﴾ آنوقت در ذیلش هم علت را ذکر کرد و هم تعمیم داد این علت را فرمود به اینکه ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ﴾ این اختصاصی به آن گروه گذشته ندارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است