- 669
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 38 تا 41 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع تفسیر "آیات 38 تا 41 سوره اعراف"
امر تشریعی به وحی و نبوت و رسالت و اطاعت نیاز دارد
کسی که آبروی دیگری را برده باید حق او را تادیه کند
انبیاء آمدند عقل و فطرت داشتید و میخواستید حرف آنها را گوش دهید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ ٭ وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا العَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ ٭ إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلاَیَدْخُلُونَ الجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الجَمَلُ فِی سَمِّ الخِیَاطِ وَکَذلِکَ نَجْزِی المُجْرِمِینَ ٭ لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَکَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ﴾
این تعبیر یا بنی آدم همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید ناظر است بر سخنانی که انبیاء (علیهم السلام) به اممشان میگفتند هیچ اختصاصی به پیغمبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد نظیر آن سه نزاع قبلی که اختصاصی به امت پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارند جا برای توهم این مطلب که وجود مبارک پیغمبر اسلام خاتم انبیاء نباشد برای اینکه خود قرآن فرمود: ﴿یا بنی آدم اما یاتینکم رسل منکم﴾ جا برای توهم نیست برای اینکه این حرفی است که خداوند به همه انبیاء گفته که شما به اممتان بگویید این معنایش این نیست که پیغمبر اسلام موظف شد که به امت خود بگوید که اگر مرسلینی برای شما آمدند حکمش چیست تا گفته بشود که پس معلوم میشود پیغمبر اسلام خاتم نیست مطلب دوم آن است که وقتی نشئه دنیا به پایان رسید عالم تکلیف تمام میشود قهرا هر امر و نهیی که آنجا محقق بشود تکوینی است تشریعی نیست ﴿قَالَ ادْخُلُوا﴾ حالا گوینده ذات اقدس الهی باشد بلا واسطه یا دستور بدهد یکی از فرشتگان این ده امر را اعلام بکنند این امر امر تکوینی محض است تشریعی نیست چون تشریعی نیاز دارد به وحی و نبوت و رسالت و اطاعت و عصیانپذیر است و مانند آن اگر اطاعت و عصیانپذیر است تازه میشود یک دنیای جدید دیگر قیامت نخواهد بود بنابراین این امر الاّ ولابد تکوینی است.
مطلب سوم آن است که کلمه اخت یعنی مثل نه اخت یعنی خواهر و اگر خواهر را هم اخت گفتند برای آن است که مثل دیگری است چه اینکه اخ هم به معنی مثل است و اگر برادر را مثل میگویند برای اینکه اینها شبیه هماند از لحاظ پدر و مادر و مانند آن قبلاً هم ملاحظه فرمودید اینکه در کتابهای ادبی مثل سیوطی میگویند باب کان و اخواتها یعنی باب کان و امثال آن نظایر آن گاهی هم گفته میشود «النوم اخ الموت» خواب مثل مردن است نه برادر مردن است البته در تعبیر اخت و اخ که یکی مذکر است دیگری مونث آن نکات ادبی ملحوظ است اینجا چون امت است تعبیر به اخت شده مثل اینکه درباره نوم چون مذکر است تعبیر به اخ میشود «النوم اخ الموت» یعنی النوم مثل الموت اینجا هم هر امتی که وارد بشود مثل خود را لعنت میکند این مثل همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» از این امثال سخن به میان آمد که فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ کافرانی که در گذشته بودند با کافرانی که در آینده آمدند اینها از نظر قلب قصی همتای هماند فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ گذشتگان آنها که در زمان انبیای قبلی بودند حرف را نمیپذیرفتند خود اینها هم که در زمان پیغمبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)اند موعظه پذیر نیستند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ چون ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اینها شبیه هماند شبیه هم که شدند میشوند اخت ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ عمده آن جریان در خواست عذاب مضاعف است که ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ این متأخرین نسبت به متقدمین این تابعین نسبت به متبوعین به خدای سبحان عرض میکنند اینها چون هم خودشان گمراه بودند هم ما را گمراه کردند دوتا گناه کردند باید عذاب آنها مضاعف باشد خداوند فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ این ﴿لِکُلٍّ﴾ را برخی از مفسرین مثل المنار و امثال ایشان خواستند بگویند: ﴿لِکُلٍّ﴾ یعنی برای کل واحد واحد از این رؤسا و متبوعین عذاب دو برابر است نه ﴿لِکُلٍّ﴾ یعنی «لکل من التابع و المتبوع» برهان آنها هم این است که تابع فقط معصیت کرده است به ضلالت افتاده دیگر اضلالی نکرده اما متبوع گذشته از ضلالت اضلال دارد لذا عذابش دو برابر است بعد هم میفرمایند به اینکه گرچه تابعان دوتا گناه کردند یکی آن ضلالت یکی تقلید بیجا تقلید بیجا هم معصیت است لکنه تقلید بیجا که معصیت است از سنخ آن ضلالت نیست چون از سنخ آن ضلالت نیست عذاب خاص خود را دارد نه اینکه آن عذاب قبلی مضاعف بشود ولی متبوعها و رهبران دوتا گناه هم سنخ دارد لذا عذاب آنها مضاعف است متبوعها هم ضالند هم مضل دوتا گناه هم سنخ دارند لذا عذاب آنها مضاعف است اما تابعان گرفتار ضلالت شدهاند به سوء اختیار و تقلید باطل هم کردهاند تقلید باطل حرام است اما از سنخ این ضلالت نیست لذا میفرمایند به اینکه ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ یعنی برابر کل واحد واحد از رؤسا و متبوعین عذاب ضعف است این سخن ظاهرا تام نیست برای اینکه حرفی را که آنها گفتند ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ خدا در قبال این حرف حرف متبوعین را نقل میکند و رد نمیکند متبوعها گفتند که ﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا العَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ این ﴿تَکْسِبُونَ﴾ گرچه فعل مضارع است ولی چون مسبوق است ﴿بِمَا کُنتُم﴾ که فعل ماضی است منفی است این برای بیان آن حالت گذشته است نظیر آنچه که در قرآن آمده ﴿بِمَا کُنتُم﴾ ﴿تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ که یکی مضارع است و دیگری ماضی چون این ماضی گذشته میتواند مصحح مضارع باشد این مضارع یعنی سابقاً به تدریج انجام میدادی میگوییم کان یکتب کان یصلی پس میشود این مضارع در اثر داشتن آن کان نسبت به گذشته باشد خب آنها یعنی متبوعین به تابعان گفتند به اینکه شما فضلی ندارید برتری ندارید که عذاب شما کمتر باشد و عذاب ما بیشتر این حرف را نقل کردند ذات اقدس الهی چیزی در این زمینه نقل نکرده مگر همان بیان ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ که میتواند تصدیق حرف اینها باشد و اگر حرف اینها باطل بود قرآن ابطال میکرد قرآن سخنی را نقل میکند مگر اینکه اگر باطل باشد ابطال بکند و اگر صحیح باشد یا تصدیح میکند به صداقت او یا طرزی بیان میکند از او عبور میکند که نشانه رضاست وگرنه قرآن کتابی نیست که برای الاقوال باشد حرف کسی را نقل بکند بدون اینکه داوری بکند وگرنه نور نیست خب بالأخره این سؤال مطرح است که آیا این متبوعین حرف صحیح گفتند یا نه؟ قرآن در این زمینه چه میفرماید؟ ما نمیتوانیم بگوییم قرآن ساکت است این سخن یا حق است یا باطل اگر باطل است که قرآن باید ابطال میکرد و اگر حق است که باید تصدیق میکرد و ظاهرا حق است و تصدیق هم کرده برای اینکه فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ و اما آن شبهه جناب صاحب المنار که ضلالت یک گناه است و تقلید یک گناه دیگر است البته در هر امر جزئی که انسان بررسی بکند بله این طور است که فلان معصیت از یک سنخ خاص است و تقلید از سنخ دیگر اما اینجا بحث در هدایت و ضلالت است که جامع همه این امورند بالأخره هر کسی که معصیت میکند گرفتار ضلالت است تقلید بیجا هم ضلالت است پس تابعانی که بیجا مقلداند دوتا گمراهی دارند یکی در اصل تقلید که تقلیدشان به تحقیق وابسته نیست یکی هم در اصل عمل بنابراین این ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ یعنی هم متبوعها دارای دو گناهند و دو کیفر هم تابعان دارای دو گناهند و دو کیفر این در صورتی است که تابع و متبوعی باشد اما اگر نه تابع و متبوعی در کار نباشد کسی رهبری رهبران الهی را قبول دارد مشرک نیست و موحد است و مسلمان است و مؤمن است ولی گاهی بر اساس ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ دست به گناه دراز میکند گناهی را که دیگران از باب سنت سیئه در جامعه منتشر کردهاند اگر کسی به آن سنت سیئه سنتگذاران پیشین دست به گناه دراز بکند در این موارد گناه آن سنت گذار دو برابر هست ولی گناه این پیرو فقط یک برابر است مگر اینکه دوباره برگردد به اینکه این پیرو در اثر عمل به این سنت باطل دارد او را اشاعه میدهد تقویت میکند و مانند آن یک عنوان دیگری بر او بار باشد قرآن کریم درباره تعدد گناه و وزر و کیفر مسئولین خیلی سخن گفته درباره تعدد گناه و کیفر متبوعین خیلی سخن گفته ولی درباره تعدد گناه و کیفر تابعان خیلی سخن نگفته نمونههایی که قرآن کریم در این زمینه دارد یکی در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» است که قبلاً هم این آیات در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بحث شد آیه 24 به بعد سوره «نحل» این است که ﴿ وَإِذَا قِیلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ ٭ لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ القِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ یعنی اینها که سران کفرند و وحی را -معاذالله- اسطوره و افسانه تلقی میکنند اینها دوتا بار حمل میکنند یکی بار ضلالت یکی بار اضلال بار ضلالت خود را به طور کامل حمل میکنند ﴿لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ القِیَامَةِ﴾ بار اضلال دیگران راهم نقل میکنند ﴿وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ آن بیچارههایی که عالم نیستند و اینها عالمانه آنها را فریب میدهند گناه اضلال آنها را حمل میکنند نه گناه ضلالت آنها را ضلالت آنها به عهده خود آنهاست نظیر این آیه در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» و مانند آن آمده است آیه 12 به بعد سوره «عنبکوت» این است که ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُم﴾ کافران زمامدار به پیروان خود میگفتند شما از ما تبعیت کنید جرم شما را هم اگر جرم داشت ما حمل میکنیم قرآن میفرماید که ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ هرگز متبوع جرم تابع را حمل نمیکند اینچنین نیست که اگر کسی مقلد یک گروهی بود در بحث ضلالت هیچ وزری نداشته باشد هرگز آن متبوع وزر تابع را حمل نمیکند بلکه اینجا سه تا گناه است یکی برای ضلالت است که تابع حمل میکند دوتا برای متبوعهاست که یکی ضلالت است و دیگری اضلال که این دو وزر را خود متبوعها حمل میکنند لذا فرمود به اینکه اینها که میگویند: ﴿ وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُم﴾ دروغ است برای اینکه ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ متبوعها هرگز خطایای تابعین را حمل نمیکنند اما ﴿وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾ یعنی این متبوعها بار سنگین خود را حمل میکنند این یک و بار دیگری را هم حمل میکنند که بار اضلال است این دو نه بار تابعان را حمل بکنند نفرمود «و لیحملن اثقالهم» یعنی اثقال خودشان را و اثقال هؤلاء اثقال تابعان را اثقال تابع را خود تابع حمل میکند ولی متبوعها و زمامداران کفر دوتا بار حمل میکنند یکی بار ضلالت خود یکی بار اضلال دیگران اما دیگران که به ضلالت افتادند بار ضلالت خودشان را خودشان حمل میکنند اینجاست که ﴿لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾ هیچ کسی بار دیگری را حمل نمیکند اگر بار متبوعها زیاد است برای اینکه جرم آنها زیاد بود آنها دوتا گناه کردند دوتا بار باید ببرند یکی بار ضلالت دیگری بار اضلال و ﴿وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾ در نوبتهای قبل هم به یک مناسبت از همین آیات سوره «عنکبوت» کمک گرفته شد در آنجا ثابت شد به اینکه قرآن در آیه قبل یعنی آیه 12 فرمود هرگز متبوعها بار تابعان را حمل نمیکنند این یک مطلب در آیه 13 فرمود متبوعها دوتا بار حمل میکنند یکی بار خودشان یکی بار اضلال دیگران که این اضلال دیگران هم در حقیقت بار خودشان است ولی بار ضلالت تابعان را دیگر متبوع حمل نمیکنند.
همین الان داریم این شواهد را ذکر میکنیم که در قرآن کریم راجع به متبوعها که گناهشان مضاعف است خیلی آمده ولی درباره تابعان اینچنین نیامده گناهشان مضاعف است نتیجه بحث این خواهد شد که تابع دو قسم است یک وقت است که تابع با پذیرش خود متبوع را تقویت میکند آن مرام باطل را تقویت میکند این در حقیقت در قبال داشتن ائمه حق ائمه کفر را تقویت میکند این دوتا گناه کرده یکی اصل ضلالت یکی خانهنشینکردن ائمه حق یک وقت است نه اینچنین نیست که یک رهبر کفری را تقویت کرده باشد ﴿ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ یا ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ آنها را تقویت کرده باشد نیست آنها راه خوشان را دارند پیروان خودشان را دارند و رهبریهای ظالمانه خودشان را دارند یک گناهی را هم در جامعه رواجدادن گاهی هم ممکن است کسی به آن گناه آلوده بشود و از آن رهبران کفر هم بری است خودش رهبر الهی دارد ولی گاهی در اثر ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ دست به گناه دراز میکند اینجا بعید است که چنین تابعی دو گناه داشته باشد و دو وزر و قرآن کریم که در غالب موارد میفرماید رهبران کفر دو وزر دارند و از پیروان سخن به میان نمیآورد مربوط به این بخش است
در بحثهای غیبت هم اشاره شده برای اینکه کسی که آبروی دیگری را برده باید حق او را تادیه کند تادیه حق به این است که یا استحلال کند حلیت طلب کند یا برای او طلب مغفرت کند و مانند آن جبران بشود اگر هیچ کدام از این کارها را نکرده باید بار او را ببرد در حقیقت آن ادلهای که درباره غیبت آمده قبلاً هم بحثش شده که این حاکم است بر آیاتی نظیر ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ برای اینکه در محدوده دنیا اعمال جابجا میشود آن ادله غیبت حاکم است بر ظهور این آیات اگر کسی مورد غیبت شد و قبلاً عمل بدی انجام داد این انتقال عمل بد به وسیله ادله غیبت این حاکم است بر ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ دیگر عمل او نیست یا اگر غیبت کننده عمل خیری داشت این عمل خیر او در دفتر عمل غیبت شده نوشته میشود پس برای آن است که این دلیل غیبت حاکم است بر آن ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ این شخص غیبت کننده اگر در قیامت بخواهد بگوید من کار خیر انجام دادم چرا در دفترم نیست میگویند دیگر عمل تو نبود تو معامله کردی در دنیا این عمل جابجا شد اگر این عمل را تا قیامت آورده بودی به هم نمیزدی جابجا نمیکردی معامله نمیکردی خب میدیدی ولی در خود دنیا معامله کردی آبروی دیگران را که بردی بالأخره باید چیزی بپردازی دیگر استحلال که نکرده استغفار که نکردی بالأخره از یک راه دیگری باید جبران بشود این مربوط به بحثهای غیبت شد ولی غرض آن است که اگر کسی پیرو ائمه کفر بود و در اثر پیروی امامت کفری او را تقویت کرد این ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ اما اگر نه یک گناهی در جامعه رواج پیدا کرده چه این شخص انجام بدهد چه انجام ندهد حالا فرض کنید مخفیانه انجام داد که باعث تقویت آن گناه و رهبران کفر میشود در چنین موردی دلیل ندارد که گناه این تابع هم دو برابر بشود اینجاست که «من سنّ سُنّة سیئة» میگوید آن سنت گذار دوتا گناه دارد یکی گناه این سنت سیئه یکی اینکه هر که عمل بکند مثل وزر آن عمل کننده بر نامه عمل سنت گذارنده نوشته میشود «علیه مثل وزر من عمل بها» نه خود وزر خب در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» مشابه این آمده آیه 13 و 14 که بحث شد در همان سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیاتی است که شبیه آیات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است آیه 25 سوره «عنکبوت» این است که وقتی قیامت فرا رسید ﴿ثُمَّ یَوْمَ القِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً﴾ که در آیه محل بحث سوره «اعراف» آمده است ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ در آیه 25 سوره «عنکبوت» هم هست که ﴿یَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً﴾ هر کدام دیگری را لعنت میکند در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آن محاجه به صورت بازر ذکر شده که قبلاً هم به یک مناسبتی این آیات سوره «سبأ» اشاره شد از آیه 31 به بعد سوره «سبأ» فرمود وقتی قیامت فرا میرسد همگان حضور پیدا میکنید آنگاه ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا القُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم﴾ حالا صحنه قیامت را ذات اقدس الهی برای پیغمبرش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ترسیم میکند میفرماید اگر میدیدی آن صحنه را که ظالمان ایستادهاند بازداشتند موقوفاند ﴿یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ القَوْلَ﴾ این ﴿یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ القَوْلَ﴾ مشابه همان آیات سوره «عنکبوت» است که ﴿ثُمَّ یَوْمَ القِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ﴾ خب ﴿یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ القَوْلَ﴾ آن قولی که رد و بدل میشود بین ظالمان چیست آن قول این است که ﴿یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا﴾ مستضعفان به مستکبران میگویند حالا دیگر خطاب روبروست بر خلاف آیات سوره محل بحث سوره »اعراف» که مستضعف با مستکبر روبرو حرف نمیزند مستضعف با خدا حرف میزند میگوید: ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ این مستکبر است که با مستضعف روبرو حرف میزند ولی برابر آیات 31 به بعد سوره «سبأ» اینها باهم مناظره دارند یعنی مستضعف مستقیما با خود مستکبر سخن ﴿یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا﴾ لام در محل بحث آیه سوره «اعراف» که ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُم﴾ به معنای لاجل تفسیر شده است اما این لام در ﴿لِلَّذِینَ﴾ دیگر لام خطاب است ﴿یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ﴾ اگر شما نبودید ما خب ایمان میآوردیم به انبیاء این همان تخاصم اهل النار است ﴿ إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴾ ﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا﴾ مستکبرین به مستضعفین میگویند که ﴿أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الهُدَی﴾ استفهام انکاری است آیا ما جلوی شما را از هدایت گرفتیم خب انبیاء آمدند عقل داشتید فطرت داشتید میخواستید حرف آنها را گوش بدهید ﴿بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾ حق که آمده خب میخواستید بپذیرید خودتان مجرمید ﴿بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ﴾ ما که شما را از هدایت باز نداشتیم که عقل داشتید وحی داشتید میخواستید بپذیرید آنگاه مجددا مستضعفین به مستکبرین پاسخ میدهند: ﴿وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا﴾ که این لام لام خطاب است ﴿ بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾ آری شما به وسیله آن نقشههای شبانه و روزانه ما را گول زدید مستقیما که نیامدید به ما بگویید کافر بشوید که کتابها نوشتید مجلات نوشتید روزنامهها نوشتید منتشر کردید ما را کم کم فریب دادید ما هم فریب خوردیم آن مکر شبانه و روزانه شما ما را به دام انداخت ﴿بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا العَذَابَ وَجَعَلْنَا الأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ که این غل بر اساس آن تجسم اعمال محصول همان بیرویهرفتن است اینجا دیگر سخن از حرف جر مثل با و امثال ذلک نیست که بفرماید: ﴿هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ از این سنخ نیست گرچه آنجا هم همین توجیه را دارد اما اینجا به صورت شفاف میفرماید به اینکه ما غل به گردن اینها میاندازیم و این جز جزای عمل چیز دیگر نیست ﴿هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ مطلب دیگر آن است که در این گونه از موارد سخن از ضعف است یعنی عذاب دو برابر گاهی سخن از ضعفین است آیا ضعفین یعنی چهارتا چهار برابر یا ضعفین هم به معنای همان دو برابر است در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه 66 به بعد این است که ﴿ یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَالَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ﴾ روزی فرا میرسد که اینها آرزو میکنند میگویند ای کاش ما مطلیع خدا و پیامبر میشویم ﴿ أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ﴾ یعنی خداییکه فرمود: ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ این مورد امنیه تبهکاران در جهنم است میگویند ایکاش ما به ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ عمل میکردیم بعد میگویند: ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ ما بزرگ قبیله بزرگ جامعه بزرگ قوم و عشیره مان را اطاعت کردیم آنها ما را گمراه کردند ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ العَذَابِ وَالعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً﴾ این لعن که در سوره «اعراف» که محل بحث است بود در سوره «احزاب» هم هست ﴿وَالعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً﴾ ﴿ رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ العَذَابِ﴾ این ﴿ضِعْفَیِنِ﴾ آیا به معنی چهار برابر است چون ﴿ضِعْفَیِنِ﴾ تثنیه ضعف است ضعف یعنی دو برابر یا نه ﴿ضِعْفَیِنِ﴾ هم همان دو برابر است مثل زوجین ﴿زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ﴾ زوج به معنای دو نیست زوج به معنای چیزی است که اگر ضمیمه غیر بشود زوج او خواهد بود مرد زوج زن است زن زوج مرد است تعبیر به زوجه در تعبیرات عرفی ما و احیانا روایی هست ولی در قرآن کریم اصلاً زوجه به کار نرفته زوجات هم به کار نرفته همان ازواج به کار رفته ﴿اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ﴾ مرد هم زوج چون کل واحد وقتی ضمیمه دیگری بشود جفت میشود خب اگر تک تک اینها را حساب بکنیم زوجاند دوتایی را هم حساب بکنیم بگوییم زوجین زوجین هم باز یعنی دوتا یکی را که حساب بکنیم که بگوییم زوج در صورتی که دیگری ضمیمه بشود اگر ضمیمه نباشد که زوج نیست این شخص است این زید است پس اگر گفتیم زوج یعنی یکی که به دیگری ضمیمه بشود اگر گفتیم زوجین یعنی یکی که به دیگری ضمیمه شده پس زوجین هم دوتا خواهد بود زوج هم دوتا خواهد بود چون زوج به یک نفر وحده گفته نمیشود به یک نفری که به دیگری ضمیمه بشود لذا بعد از اینکه زوجین در قرآن کریم آمده فرمود: ﴿زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ﴾ این ﴿اثْنَیْنِ﴾ وصف زوج است دیگر چهار تار را نگفته در جریان ضعف هم بشرح ایضا ضعف یعنی یک برابر آن شیء مثلاً عدد دو عدد ثانی نه اثنان دومی نه دوتا این دومی یک عدد است این هم واحد است واحد هم واحد است ثانی هم واحد است ثالث هم واحد است و هکذا اینها همهشان واحدند ولی وقتی دومی را ضعف اولی میگویند که به اولی ضمیمه بشود در صلاحیت این باشد لذا دومی ضعف اولی است که این شانیت دارد وقتی هم که ضمیمه شدند که ضعفیناند این ضعفین هم اثنین است پس ضعفین نه یعنی چهارتا ضعفین یعنی دوتا مثل اینکه زوجین هم یعنی دوتا نه زوجین یعنی چهارتا به دلیل اینکه فرمود: ﴿زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ﴾ پس آنچه که در آیه 68 آمده ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ العَذَابِ﴾ از همین قبیل است چه اینکه آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» مربوط به زنان پیغمبر است و از بحث کنونی ما بیرون است آن هم همین است آنجا منتها یضاعف دارد بعد ضعف آیه 30 سوره «احزاب» این است که ﴿مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا العَذَابُ ضِعْفَیْنِ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
امر تشریعی به وحی و نبوت و رسالت و اطاعت نیاز دارد
کسی که آبروی دیگری را برده باید حق او را تادیه کند
انبیاء آمدند عقل و فطرت داشتید و میخواستید حرف آنها را گوش دهید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ ٭ وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا العَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ ٭ إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلاَیَدْخُلُونَ الجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الجَمَلُ فِی سَمِّ الخِیَاطِ وَکَذلِکَ نَجْزِی المُجْرِمِینَ ٭ لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَکَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ﴾
این تعبیر یا بنی آدم همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید ناظر است بر سخنانی که انبیاء (علیهم السلام) به اممشان میگفتند هیچ اختصاصی به پیغمبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد نظیر آن سه نزاع قبلی که اختصاصی به امت پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارند جا برای توهم این مطلب که وجود مبارک پیغمبر اسلام خاتم انبیاء نباشد برای اینکه خود قرآن فرمود: ﴿یا بنی آدم اما یاتینکم رسل منکم﴾ جا برای توهم نیست برای اینکه این حرفی است که خداوند به همه انبیاء گفته که شما به اممتان بگویید این معنایش این نیست که پیغمبر اسلام موظف شد که به امت خود بگوید که اگر مرسلینی برای شما آمدند حکمش چیست تا گفته بشود که پس معلوم میشود پیغمبر اسلام خاتم نیست مطلب دوم آن است که وقتی نشئه دنیا به پایان رسید عالم تکلیف تمام میشود قهرا هر امر و نهیی که آنجا محقق بشود تکوینی است تشریعی نیست ﴿قَالَ ادْخُلُوا﴾ حالا گوینده ذات اقدس الهی باشد بلا واسطه یا دستور بدهد یکی از فرشتگان این ده امر را اعلام بکنند این امر امر تکوینی محض است تشریعی نیست چون تشریعی نیاز دارد به وحی و نبوت و رسالت و اطاعت و عصیانپذیر است و مانند آن اگر اطاعت و عصیانپذیر است تازه میشود یک دنیای جدید دیگر قیامت نخواهد بود بنابراین این امر الاّ ولابد تکوینی است.
مطلب سوم آن است که کلمه اخت یعنی مثل نه اخت یعنی خواهر و اگر خواهر را هم اخت گفتند برای آن است که مثل دیگری است چه اینکه اخ هم به معنی مثل است و اگر برادر را مثل میگویند برای اینکه اینها شبیه هماند از لحاظ پدر و مادر و مانند آن قبلاً هم ملاحظه فرمودید اینکه در کتابهای ادبی مثل سیوطی میگویند باب کان و اخواتها یعنی باب کان و امثال آن نظایر آن گاهی هم گفته میشود «النوم اخ الموت» خواب مثل مردن است نه برادر مردن است البته در تعبیر اخت و اخ که یکی مذکر است دیگری مونث آن نکات ادبی ملحوظ است اینجا چون امت است تعبیر به اخت شده مثل اینکه درباره نوم چون مذکر است تعبیر به اخ میشود «النوم اخ الموت» یعنی النوم مثل الموت اینجا هم هر امتی که وارد بشود مثل خود را لعنت میکند این مثل همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» از این امثال سخن به میان آمد که فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ کافرانی که در گذشته بودند با کافرانی که در آینده آمدند اینها از نظر قلب قصی همتای هماند فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ گذشتگان آنها که در زمان انبیای قبلی بودند حرف را نمیپذیرفتند خود اینها هم که در زمان پیغمبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)اند موعظه پذیر نیستند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ چون ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اینها شبیه هماند شبیه هم که شدند میشوند اخت ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ عمده آن جریان در خواست عذاب مضاعف است که ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ این متأخرین نسبت به متقدمین این تابعین نسبت به متبوعین به خدای سبحان عرض میکنند اینها چون هم خودشان گمراه بودند هم ما را گمراه کردند دوتا گناه کردند باید عذاب آنها مضاعف باشد خداوند فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ این ﴿لِکُلٍّ﴾ را برخی از مفسرین مثل المنار و امثال ایشان خواستند بگویند: ﴿لِکُلٍّ﴾ یعنی برای کل واحد واحد از این رؤسا و متبوعین عذاب دو برابر است نه ﴿لِکُلٍّ﴾ یعنی «لکل من التابع و المتبوع» برهان آنها هم این است که تابع فقط معصیت کرده است به ضلالت افتاده دیگر اضلالی نکرده اما متبوع گذشته از ضلالت اضلال دارد لذا عذابش دو برابر است بعد هم میفرمایند به اینکه گرچه تابعان دوتا گناه کردند یکی آن ضلالت یکی تقلید بیجا تقلید بیجا هم معصیت است لکنه تقلید بیجا که معصیت است از سنخ آن ضلالت نیست چون از سنخ آن ضلالت نیست عذاب خاص خود را دارد نه اینکه آن عذاب قبلی مضاعف بشود ولی متبوعها و رهبران دوتا گناه هم سنخ دارد لذا عذاب آنها مضاعف است متبوعها هم ضالند هم مضل دوتا گناه هم سنخ دارند لذا عذاب آنها مضاعف است اما تابعان گرفتار ضلالت شدهاند به سوء اختیار و تقلید باطل هم کردهاند تقلید باطل حرام است اما از سنخ این ضلالت نیست لذا میفرمایند به اینکه ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ یعنی برابر کل واحد واحد از رؤسا و متبوعین عذاب ضعف است این سخن ظاهرا تام نیست برای اینکه حرفی را که آنها گفتند ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ خدا در قبال این حرف حرف متبوعین را نقل میکند و رد نمیکند متبوعها گفتند که ﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا العَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ این ﴿تَکْسِبُونَ﴾ گرچه فعل مضارع است ولی چون مسبوق است ﴿بِمَا کُنتُم﴾ که فعل ماضی است منفی است این برای بیان آن حالت گذشته است نظیر آنچه که در قرآن آمده ﴿بِمَا کُنتُم﴾ ﴿تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ که یکی مضارع است و دیگری ماضی چون این ماضی گذشته میتواند مصحح مضارع باشد این مضارع یعنی سابقاً به تدریج انجام میدادی میگوییم کان یکتب کان یصلی پس میشود این مضارع در اثر داشتن آن کان نسبت به گذشته باشد خب آنها یعنی متبوعین به تابعان گفتند به اینکه شما فضلی ندارید برتری ندارید که عذاب شما کمتر باشد و عذاب ما بیشتر این حرف را نقل کردند ذات اقدس الهی چیزی در این زمینه نقل نکرده مگر همان بیان ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ که میتواند تصدیق حرف اینها باشد و اگر حرف اینها باطل بود قرآن ابطال میکرد قرآن سخنی را نقل میکند مگر اینکه اگر باطل باشد ابطال بکند و اگر صحیح باشد یا تصدیح میکند به صداقت او یا طرزی بیان میکند از او عبور میکند که نشانه رضاست وگرنه قرآن کتابی نیست که برای الاقوال باشد حرف کسی را نقل بکند بدون اینکه داوری بکند وگرنه نور نیست خب بالأخره این سؤال مطرح است که آیا این متبوعین حرف صحیح گفتند یا نه؟ قرآن در این زمینه چه میفرماید؟ ما نمیتوانیم بگوییم قرآن ساکت است این سخن یا حق است یا باطل اگر باطل است که قرآن باید ابطال میکرد و اگر حق است که باید تصدیق میکرد و ظاهرا حق است و تصدیق هم کرده برای اینکه فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ و اما آن شبهه جناب صاحب المنار که ضلالت یک گناه است و تقلید یک گناه دیگر است البته در هر امر جزئی که انسان بررسی بکند بله این طور است که فلان معصیت از یک سنخ خاص است و تقلید از سنخ دیگر اما اینجا بحث در هدایت و ضلالت است که جامع همه این امورند بالأخره هر کسی که معصیت میکند گرفتار ضلالت است تقلید بیجا هم ضلالت است پس تابعانی که بیجا مقلداند دوتا گمراهی دارند یکی در اصل تقلید که تقلیدشان به تحقیق وابسته نیست یکی هم در اصل عمل بنابراین این ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ یعنی هم متبوعها دارای دو گناهند و دو کیفر هم تابعان دارای دو گناهند و دو کیفر این در صورتی است که تابع و متبوعی باشد اما اگر نه تابع و متبوعی در کار نباشد کسی رهبری رهبران الهی را قبول دارد مشرک نیست و موحد است و مسلمان است و مؤمن است ولی گاهی بر اساس ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ دست به گناه دراز میکند گناهی را که دیگران از باب سنت سیئه در جامعه منتشر کردهاند اگر کسی به آن سنت سیئه سنتگذاران پیشین دست به گناه دراز بکند در این موارد گناه آن سنت گذار دو برابر هست ولی گناه این پیرو فقط یک برابر است مگر اینکه دوباره برگردد به اینکه این پیرو در اثر عمل به این سنت باطل دارد او را اشاعه میدهد تقویت میکند و مانند آن یک عنوان دیگری بر او بار باشد قرآن کریم درباره تعدد گناه و وزر و کیفر مسئولین خیلی سخن گفته درباره تعدد گناه و کیفر متبوعین خیلی سخن گفته ولی درباره تعدد گناه و کیفر تابعان خیلی سخن نگفته نمونههایی که قرآن کریم در این زمینه دارد یکی در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» است که قبلاً هم این آیات در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بحث شد آیه 24 به بعد سوره «نحل» این است که ﴿ وَإِذَا قِیلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ ٭ لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ القِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ یعنی اینها که سران کفرند و وحی را -معاذالله- اسطوره و افسانه تلقی میکنند اینها دوتا بار حمل میکنند یکی بار ضلالت یکی بار اضلال بار ضلالت خود را به طور کامل حمل میکنند ﴿لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ القِیَامَةِ﴾ بار اضلال دیگران راهم نقل میکنند ﴿وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ آن بیچارههایی که عالم نیستند و اینها عالمانه آنها را فریب میدهند گناه اضلال آنها را حمل میکنند نه گناه ضلالت آنها را ضلالت آنها به عهده خود آنهاست نظیر این آیه در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» و مانند آن آمده است آیه 12 به بعد سوره «عنبکوت» این است که ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُم﴾ کافران زمامدار به پیروان خود میگفتند شما از ما تبعیت کنید جرم شما را هم اگر جرم داشت ما حمل میکنیم قرآن میفرماید که ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ هرگز متبوع جرم تابع را حمل نمیکند اینچنین نیست که اگر کسی مقلد یک گروهی بود در بحث ضلالت هیچ وزری نداشته باشد هرگز آن متبوع وزر تابع را حمل نمیکند بلکه اینجا سه تا گناه است یکی برای ضلالت است که تابع حمل میکند دوتا برای متبوعهاست که یکی ضلالت است و دیگری اضلال که این دو وزر را خود متبوعها حمل میکنند لذا فرمود به اینکه اینها که میگویند: ﴿ وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُم﴾ دروغ است برای اینکه ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ متبوعها هرگز خطایای تابعین را حمل نمیکنند اما ﴿وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾ یعنی این متبوعها بار سنگین خود را حمل میکنند این یک و بار دیگری را هم حمل میکنند که بار اضلال است این دو نه بار تابعان را حمل بکنند نفرمود «و لیحملن اثقالهم» یعنی اثقال خودشان را و اثقال هؤلاء اثقال تابعان را اثقال تابع را خود تابع حمل میکند ولی متبوعها و زمامداران کفر دوتا بار حمل میکنند یکی بار ضلالت خود یکی بار اضلال دیگران اما دیگران که به ضلالت افتادند بار ضلالت خودشان را خودشان حمل میکنند اینجاست که ﴿لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾ هیچ کسی بار دیگری را حمل نمیکند اگر بار متبوعها زیاد است برای اینکه جرم آنها زیاد بود آنها دوتا گناه کردند دوتا بار باید ببرند یکی بار ضلالت دیگری بار اضلال و ﴿وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾ در نوبتهای قبل هم به یک مناسبت از همین آیات سوره «عنکبوت» کمک گرفته شد در آنجا ثابت شد به اینکه قرآن در آیه قبل یعنی آیه 12 فرمود هرگز متبوعها بار تابعان را حمل نمیکنند این یک مطلب در آیه 13 فرمود متبوعها دوتا بار حمل میکنند یکی بار خودشان یکی بار اضلال دیگران که این اضلال دیگران هم در حقیقت بار خودشان است ولی بار ضلالت تابعان را دیگر متبوع حمل نمیکنند.
همین الان داریم این شواهد را ذکر میکنیم که در قرآن کریم راجع به متبوعها که گناهشان مضاعف است خیلی آمده ولی درباره تابعان اینچنین نیامده گناهشان مضاعف است نتیجه بحث این خواهد شد که تابع دو قسم است یک وقت است که تابع با پذیرش خود متبوع را تقویت میکند آن مرام باطل را تقویت میکند این در حقیقت در قبال داشتن ائمه حق ائمه کفر را تقویت میکند این دوتا گناه کرده یکی اصل ضلالت یکی خانهنشینکردن ائمه حق یک وقت است نه اینچنین نیست که یک رهبر کفری را تقویت کرده باشد ﴿ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ یا ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ آنها را تقویت کرده باشد نیست آنها راه خوشان را دارند پیروان خودشان را دارند و رهبریهای ظالمانه خودشان را دارند یک گناهی را هم در جامعه رواجدادن گاهی هم ممکن است کسی به آن گناه آلوده بشود و از آن رهبران کفر هم بری است خودش رهبر الهی دارد ولی گاهی در اثر ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ دست به گناه دراز میکند اینجا بعید است که چنین تابعی دو گناه داشته باشد و دو وزر و قرآن کریم که در غالب موارد میفرماید رهبران کفر دو وزر دارند و از پیروان سخن به میان نمیآورد مربوط به این بخش است
در بحثهای غیبت هم اشاره شده برای اینکه کسی که آبروی دیگری را برده باید حق او را تادیه کند تادیه حق به این است که یا استحلال کند حلیت طلب کند یا برای او طلب مغفرت کند و مانند آن جبران بشود اگر هیچ کدام از این کارها را نکرده باید بار او را ببرد در حقیقت آن ادلهای که درباره غیبت آمده قبلاً هم بحثش شده که این حاکم است بر آیاتی نظیر ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ برای اینکه در محدوده دنیا اعمال جابجا میشود آن ادله غیبت حاکم است بر ظهور این آیات اگر کسی مورد غیبت شد و قبلاً عمل بدی انجام داد این انتقال عمل بد به وسیله ادله غیبت این حاکم است بر ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ دیگر عمل او نیست یا اگر غیبت کننده عمل خیری داشت این عمل خیر او در دفتر عمل غیبت شده نوشته میشود پس برای آن است که این دلیل غیبت حاکم است بر آن ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ این شخص غیبت کننده اگر در قیامت بخواهد بگوید من کار خیر انجام دادم چرا در دفترم نیست میگویند دیگر عمل تو نبود تو معامله کردی در دنیا این عمل جابجا شد اگر این عمل را تا قیامت آورده بودی به هم نمیزدی جابجا نمیکردی معامله نمیکردی خب میدیدی ولی در خود دنیا معامله کردی آبروی دیگران را که بردی بالأخره باید چیزی بپردازی دیگر استحلال که نکرده استغفار که نکردی بالأخره از یک راه دیگری باید جبران بشود این مربوط به بحثهای غیبت شد ولی غرض آن است که اگر کسی پیرو ائمه کفر بود و در اثر پیروی امامت کفری او را تقویت کرد این ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ اما اگر نه یک گناهی در جامعه رواج پیدا کرده چه این شخص انجام بدهد چه انجام ندهد حالا فرض کنید مخفیانه انجام داد که باعث تقویت آن گناه و رهبران کفر میشود در چنین موردی دلیل ندارد که گناه این تابع هم دو برابر بشود اینجاست که «من سنّ سُنّة سیئة» میگوید آن سنت گذار دوتا گناه دارد یکی گناه این سنت سیئه یکی اینکه هر که عمل بکند مثل وزر آن عمل کننده بر نامه عمل سنت گذارنده نوشته میشود «علیه مثل وزر من عمل بها» نه خود وزر خب در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» مشابه این آمده آیه 13 و 14 که بحث شد در همان سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیاتی است که شبیه آیات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» است آیه 25 سوره «عنکبوت» این است که وقتی قیامت فرا رسید ﴿ثُمَّ یَوْمَ القِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً﴾ که در آیه محل بحث سوره «اعراف» آمده است ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ در آیه 25 سوره «عنکبوت» هم هست که ﴿یَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضاً﴾ هر کدام دیگری را لعنت میکند در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آن محاجه به صورت بازر ذکر شده که قبلاً هم به یک مناسبتی این آیات سوره «سبأ» اشاره شد از آیه 31 به بعد سوره «سبأ» فرمود وقتی قیامت فرا میرسد همگان حضور پیدا میکنید آنگاه ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا القُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم﴾ حالا صحنه قیامت را ذات اقدس الهی برای پیغمبرش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ترسیم میکند میفرماید اگر میدیدی آن صحنه را که ظالمان ایستادهاند بازداشتند موقوفاند ﴿یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ القَوْلَ﴾ این ﴿یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ القَوْلَ﴾ مشابه همان آیات سوره «عنکبوت» است که ﴿ثُمَّ یَوْمَ القِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ﴾ خب ﴿یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ القَوْلَ﴾ آن قولی که رد و بدل میشود بین ظالمان چیست آن قول این است که ﴿یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا﴾ مستضعفان به مستکبران میگویند حالا دیگر خطاب روبروست بر خلاف آیات سوره محل بحث سوره »اعراف» که مستضعف با مستکبر روبرو حرف نمیزند مستضعف با خدا حرف میزند میگوید: ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ این مستکبر است که با مستضعف روبرو حرف میزند ولی برابر آیات 31 به بعد سوره «سبأ» اینها باهم مناظره دارند یعنی مستضعف مستقیما با خود مستکبر سخن ﴿یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا﴾ لام در محل بحث آیه سوره «اعراف» که ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُم﴾ به معنای لاجل تفسیر شده است اما این لام در ﴿لِلَّذِینَ﴾ دیگر لام خطاب است ﴿یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ﴾ اگر شما نبودید ما خب ایمان میآوردیم به انبیاء این همان تخاصم اهل النار است ﴿ إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴾ ﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا﴾ مستکبرین به مستضعفین میگویند که ﴿أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الهُدَی﴾ استفهام انکاری است آیا ما جلوی شما را از هدایت گرفتیم خب انبیاء آمدند عقل داشتید فطرت داشتید میخواستید حرف آنها را گوش بدهید ﴿بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾ حق که آمده خب میخواستید بپذیرید خودتان مجرمید ﴿بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ﴾ ما که شما را از هدایت باز نداشتیم که عقل داشتید وحی داشتید میخواستید بپذیرید آنگاه مجددا مستضعفین به مستکبرین پاسخ میدهند: ﴿وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا﴾ که این لام لام خطاب است ﴿ بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾ آری شما به وسیله آن نقشههای شبانه و روزانه ما را گول زدید مستقیما که نیامدید به ما بگویید کافر بشوید که کتابها نوشتید مجلات نوشتید روزنامهها نوشتید منتشر کردید ما را کم کم فریب دادید ما هم فریب خوردیم آن مکر شبانه و روزانه شما ما را به دام انداخت ﴿بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا العَذَابَ وَجَعَلْنَا الأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ که این غل بر اساس آن تجسم اعمال محصول همان بیرویهرفتن است اینجا دیگر سخن از حرف جر مثل با و امثال ذلک نیست که بفرماید: ﴿هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ از این سنخ نیست گرچه آنجا هم همین توجیه را دارد اما اینجا به صورت شفاف میفرماید به اینکه ما غل به گردن اینها میاندازیم و این جز جزای عمل چیز دیگر نیست ﴿هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ مطلب دیگر آن است که در این گونه از موارد سخن از ضعف است یعنی عذاب دو برابر گاهی سخن از ضعفین است آیا ضعفین یعنی چهارتا چهار برابر یا ضعفین هم به معنای همان دو برابر است در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه 66 به بعد این است که ﴿ یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَالَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ﴾ روزی فرا میرسد که اینها آرزو میکنند میگویند ای کاش ما مطلیع خدا و پیامبر میشویم ﴿ أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ﴾ یعنی خداییکه فرمود: ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ این مورد امنیه تبهکاران در جهنم است میگویند ایکاش ما به ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ عمل میکردیم بعد میگویند: ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ ما بزرگ قبیله بزرگ جامعه بزرگ قوم و عشیره مان را اطاعت کردیم آنها ما را گمراه کردند ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ العَذَابِ وَالعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً﴾ این لعن که در سوره «اعراف» که محل بحث است بود در سوره «احزاب» هم هست ﴿وَالعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً﴾ ﴿ رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ العَذَابِ﴾ این ﴿ضِعْفَیِنِ﴾ آیا به معنی چهار برابر است چون ﴿ضِعْفَیِنِ﴾ تثنیه ضعف است ضعف یعنی دو برابر یا نه ﴿ضِعْفَیِنِ﴾ هم همان دو برابر است مثل زوجین ﴿زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ﴾ زوج به معنای دو نیست زوج به معنای چیزی است که اگر ضمیمه غیر بشود زوج او خواهد بود مرد زوج زن است زن زوج مرد است تعبیر به زوجه در تعبیرات عرفی ما و احیانا روایی هست ولی در قرآن کریم اصلاً زوجه به کار نرفته زوجات هم به کار نرفته همان ازواج به کار رفته ﴿اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ﴾ مرد هم زوج چون کل واحد وقتی ضمیمه دیگری بشود جفت میشود خب اگر تک تک اینها را حساب بکنیم زوجاند دوتایی را هم حساب بکنیم بگوییم زوجین زوجین هم باز یعنی دوتا یکی را که حساب بکنیم که بگوییم زوج در صورتی که دیگری ضمیمه بشود اگر ضمیمه نباشد که زوج نیست این شخص است این زید است پس اگر گفتیم زوج یعنی یکی که به دیگری ضمیمه بشود اگر گفتیم زوجین یعنی یکی که به دیگری ضمیمه شده پس زوجین هم دوتا خواهد بود زوج هم دوتا خواهد بود چون زوج به یک نفر وحده گفته نمیشود به یک نفری که به دیگری ضمیمه بشود لذا بعد از اینکه زوجین در قرآن کریم آمده فرمود: ﴿زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ﴾ این ﴿اثْنَیْنِ﴾ وصف زوج است دیگر چهار تار را نگفته در جریان ضعف هم بشرح ایضا ضعف یعنی یک برابر آن شیء مثلاً عدد دو عدد ثانی نه اثنان دومی نه دوتا این دومی یک عدد است این هم واحد است واحد هم واحد است ثانی هم واحد است ثالث هم واحد است و هکذا اینها همهشان واحدند ولی وقتی دومی را ضعف اولی میگویند که به اولی ضمیمه بشود در صلاحیت این باشد لذا دومی ضعف اولی است که این شانیت دارد وقتی هم که ضمیمه شدند که ضعفیناند این ضعفین هم اثنین است پس ضعفین نه یعنی چهارتا ضعفین یعنی دوتا مثل اینکه زوجین هم یعنی دوتا نه زوجین یعنی چهارتا به دلیل اینکه فرمود: ﴿زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ﴾ پس آنچه که در آیه 68 آمده ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ العَذَابِ﴾ از همین قبیل است چه اینکه آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» مربوط به زنان پیغمبر است و از بحث کنونی ما بیرون است آن هم همین است آنجا منتها یضاعف دارد بعد ضعف آیه 30 سوره «احزاب» این است که ﴿مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا العَذَابُ ضِعْفَیْنِ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است