- 563
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 120 سوره مائده بخش چهارم"
- بهترین عبادت و دعا استغفار است
- تبیین شرح ادب توحیدی
- معرفی معیار خرد موحد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا فِیهِنَّ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ(120)
تبیین شرح ادب توحیدی
در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که آخرین سورهٴ مبسوط قرآن کریم است از نظر نزول, بحثی به عنوان ادب مطرح شده است. به اینجا رسیدیم که ادب که به معنای ظرافت فعل است فعلی را ذات اقدس الهی ظریف میداند که آیت او باشد یعنی نشانه توحید در او باشد و چون قرآن نور است [و] تنها کتاب علمی محض نیست که به بیان قواعد اکتفا کند, آنهایی که این قواعد را فهمیدند و معتقد شدند و به آنها عمل کردند و به آنها متصف شدند یعنی انبیا و اولیا(علیهم السلام) آنها را معرفی میکند و سنت و سیرت آنها را تشریح میکند که در حقیقت, شرح ادب توحیدی است. درباره انبیا(علیهم السلام) میفرماید اینها به آداب الهی متأدباند; هم از نظر علم موحدند هم از نظر عمل عابدند بنده خدا هستند. این دو اصل را در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» وصف عمومی انبیا(علیهم السلام) یاد میکند و به آنها میفرماید ما به آنها چنین امر کردیم; سورهٴ «انبیاء» آیهٴ 25 این است که: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾ این مربوط به نبوت عام و رسالت عام است, قهراً ولایت عام هم همین حکم را دارد; هیچ ولیّی از اولیای الهی هیچ رسولی از مرسلین هیچ نبیّی از انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نیستند مگر اینکه به این دو وصف ممتاز متصفاند: یکی از نظر اعتقاد موحدند و دیگری از نظر عمل بنده خدا هستند که فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾; پس اعتقاد است که همه براساس «لاَ إِلهَ إِلاّ اللَّهُ» مبعوث شدند و دیگری هم عمل بر اساس آن اعتقاد است, چون دارد ﴿فَاعْبُدُونِ﴾ یعنی «فاعبدونی»; که مرا عبادت کنید پس اگر اعتقاد به وحدانیت حق است عبادت هم بر اساس همان اعتقاد است.
بهترین عبادت و دعا بودن استغفار
اگر به ذات مقدس پیغمبر اسلام(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) امر شده است که ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ این در حقیقت ناظر به همین اصل کلی است که به همه انبیا فرمودند, چون آن استغفار هم جزء بهترین عبادت و دعاست در بعضی از نصوص آمده است که «خیر العبادة الاستغفار», بعد به این آیهٴ نورانی استشهاد شده است که ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ که این استغفار, بهترین عبادت است و اصل اینکه انسان بعد از اعتقاد به توحیدی باید عبادت کند در همین آیهٴ 25 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده است که این مربوط به نبوت عام است که «کلّ نبی و کلّ رسول موصوفٌ بالاعتقاد و بالعبادة» که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾. آنگاه این عبادت به این صورت خواهد بود که خودش را با دیگران یعنی انسانها و خودش را با مجموعه آنچه در جهان امکان است یعنی اشیاء خود را با اشیای عالم که میسنجد بنده خدا میداند خود را با اشخاص عالم که میسنجد بنده خدا میداند, نه به هیچ شیء یا شخصی بیش از آن اندازه او بها نمیدهد (یک) و نه هیچ موجودی را یا هیچ شخصی را تحقیر نمیکند (این دو)، زیرا اگر به موجودی بیش از آن اندازهای که هست بها بدهد یعنی موجودی که سراپای او نیاز و حاجت است اگر از او چیزی بخواهد در حقیقت, از ربوبیت خدا کم کرده است و اگر موجودی را تحقیر بکند باز از ربوبیت خدا کاهش داد چون خود را برتر دید; هیچ کسی در هیچ شأنی از شئون خود را برتر نمیبیند, مگر اینکه ادعای ربوبیت کرده است چه اینکه گناه هم همینطور است; هیچ کسی در هیچ مرحلهای گناه نمیکند مگر اینکه ادعای ربوبیت کرده است, زیرا اگر جهلاً یا سهواً یا غفلتاً یا نسیاناً خلاف بکند اینکه خب بخشوده است و در حقیقت گناه نیست اگر عالماً عامداً گناه میکند این را شما که تحلیل میفرمایید میبینید برگشتش به ادعای ربوبیت است, چون گناه یعنی انسان میداند که این مطلب را خدا فرمود و او هم در ترک فرموده خدا هیچ عذری ندارد چون اگر مضطر بود دیگر مختار نیست پس عالماً عامداً دارد در قبال فرمان خدا کار میکند این یعنی چه؟ یعنی گرچه خدا فرمود این بد است ولی به نظر من عیب ندارد. روح گناه به دعوای ربوبیت است; منتها بعضی این روح را اظهار میکنند مثل معاویه و امثال معاویه, بعضیها کتمان میکنند مثل تبهکاران دیگر هر کسی در هر مرحله گناه عمدی و علمی میکند روحش به همین دایره ربوبیت برمیگردد یعنی به نظر من عیب ندارد.
معرفی بهترین ادب
خب اگر این است, پس بهترین ادب آن است که انسان نه کسی را بیش از آن اندازه که هست بها بدهد و نه شیئی را بیش از آن اندازه که هست بها بدهد و نه کمتر از آن مقداری که هست با آنها رفتار بکند اگر شیئی را یا شخصی را بیش از آن اندازه که هست بها داد از ربوبیت خدا کم کرد, برای اینکه دیگران مجرای فیضاند نه مصدر فیض. حالا شما اگر آینه را در برابر آفتاب نگه داشتید و نور آفتاب را این آینه منعکس کرد, شما از آینه حقشناسی میکنید که این به شما نور داد یا میدانید این آینه واسطه انعکاس نور است و خودش نوری ندارد. سراسر اشیاء و اشخاص یعنی عالم و آدم اینطورند که اینها منعکس کننده نور خدایند. اگر کسی به اینها استقلال داد اینها را بیش از آن اندازهای که هست بالا برد از ربوبیت خدا کم کرد یا اینها را تحقیر کرد, حتی از آیت بودن و علامت بودن و مجرای فیض بودن هم تنزّل داد در حقیقت خود را بر اینها تحمیل کرده است این باز از ربوبیت خدا کاست, چون خود را بر دیگران مقدم داشت برای اینکه چنین محذوری پیش نیاید انبیا را ذات اقدس الهی به این ادب توحیدی مؤدّب کرد, فرمود هیچ پیامبری نبود مگر اینکه ما از راه وحی به او فهماندیم که ﴿لاَ إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾.
بر همین اساس, اینها خوف و امیدشان بر اساس توحید تنظیم میشود یعنی انبیا و مرسلین و اولیای الهی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نه متهوّرند که از هیچ چیز نترسند نه در ترس مشرکاند که هم از خدا بترسند و هم از غیر خدا, اینها میترسند و فقط از خدا میترسند و چون ترس از یک نظر مقابل امید است اگر کسی در ترس, موحد بود وقتی این توحید در ترس کاملاً تحلیل بشود به این صورت نتیجه میدهد که در امید هم این شخص موحد است. بیان تلازم این است که اگر در امید, موحد نبود; تکیهگاه و امید او دو شیء بودند خب این اگر حرف کسی را مخالفت کرد امیدش قطع نمیشود, برای اینکه به دیگری تمسک میکند. اگر کسی تکیهگاه امید او دو چیز بود یکی «الف» و دیگری «باء» او اگر حرف «الف» را معصیت کرد خوفی ندارد, چون ضرری به او نمیرسد برای اینکه تکیهگاه دیگری را از دست نمیدهد دارد دیگر و به «باء» مراجعه میکند; ولی اگر کسی فقط یک تکیهگاه داشت تکیهگاه امید هراسش این است که اگر حرف او را گوش نداد و او را اطاعت نکرد فیضش قطع میشود.
پس اگر کسی واقعاً در خوف موحد بود در رجا هم موحد است, چه اینکه اگر در رجا و امید موحد بود لازمهاش آن است که در خوف هم موحد باشد لکن چون آن قسمت مهمی که نمیگذارد انسان وظیفهاش را انجام بدهد ترس است و انبیا(علیهم السلام) از ترس غیر خدا منزه بودند, لذا در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» وصف اینها را به عنوان توحید در هراس این چنین ستود که فرمود اینها مبلغان الهیاند و از خدا میهراسند و از غیر خدا ترسی ندارند; آیهٴ 39 سورهٴ «احزاب» این است: ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ﴾; در ابلاغ هیچ کوتاهی نمیکنند ﴿وَیَخْشَوْنَهُ﴾; از خدا هراسناکاند ﴿وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاّ اللَّهَ﴾ خب ﴿وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً﴾.
فرق بین خوف و خشیت
پرسش ...
پاسخ: خوف غیر از خشیت است; همه انبیا خوف داشتند الآن کسی مار و عقرب را میبیند خوف دارد و از اتومبیلی که به سرعت میگذرد خوف دارد. خوف, غیر از خشیت است. خوف, ترتیب اثر عملی است که هر عاقلی باید از چیز زیانبار بپرهیزد خشیت آن است که منشأ اثر بداند اگر سراسر عالم جنود الهیاند, اگر انسان از مار و عقرب آسیبی دید در حقیقت «از کماندار بیند اهل خرد» بالأخره منشأش را از ذات اقدس الهی تلقی میکند. خشیت برای خداست فقط یعنی خشیت آن انفعال و تأثّر درونی با اعتقاد به مبدئیت اثر, این میشود خشیت; اما خوف ترتیب اثر عملی است یعنی انسان وقتی که میبیند سیلی دارد میآید ماری دارد میآید عقربی دارد میآید, خب از آن فاصله میگیرد دیگر; اما همه اینها را جنود الهی میداند.
پرسش ...
پاسخ: خب خاشیاً نبود خائفاً بود, اینها جزء آثار ولایت در توحید است, دلیلی نداریم که آن وقت این ولایت را نداشتند. کسی که از کودکی در مهد عنایت اله تربیت شده است و محبت او را خداوند در دلهای عدهای القا کرده است چنین کسی بعید است که در کودکی موحد ناب نباشد.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره اگر خشیت این چنین شد در مقابلش امید است دیگر; اگر کسی در خشیت موحد بود در امید هم موحد است.
معرفی معیار خرد موحد
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی این مردان الهی را به عنوان اینکه ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ یاد کردند. پس طمع اینها هم به خداست, چه اینکه خوف اینها هم از خداست چنین گروهی میشوند موحد وقتی موحد شدند در کارهای داخلی خودشان, توان آن را دارند که جامعه را واحد کنند امت واحد کنند هیچ کس ممکن نیست امت را به وحدت دعوت کند مگر اینکه خود موحد باشد, چون ممکن نیست کسی که گرفتار وثنیت است یا صنمیت است یا امثال ذلک بتواند مردم را به وحدت دعوت کند یعنی شخصی که خود گرفتار کثرت است آنگاه توفیق آن را پیدا کند که مردم را واحد کند, این شدنی نیست. انبیا بعد از اینکه در اعتقاد و در عبادت و در بارزترین مصادیق اخلاقی که همان خوف و خشیت است موحد بودند, آنگاه مأمور شدند که مردم را به وحدت فرا بخوانند در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این وحدت جهانی امم الهی را قرآن فرا میخواند و دعوت میکند; آیهٴ 51 به بعد سورهٴ «مؤمنون» این است: ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ﴾ سخن در این نیست که «یا داود; یا نوح» وقتی که از انبیای شخصی ذات اقدس الهی سخن به میان میآورد, اسم اینها را میبرد یا داود یا نوح یا ابراهیم و مانند آن. تنها پیغمبر اسلام(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) است که ذات اقدس الهی ایشان را به اسم صدا نکرده مکرّر ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ و یا ﴿یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴾ ﴿یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ﴾ که آنها هم در حقیقت یک القاب تشریفی است به مناسبتهای مقطعی; هیچ وقت پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلّم) را به اسم صدا نزد انبیای دیگر را به اسم صدا میزد; اما وقتی که همه انبیا را بخواهد خطاب بکند دیگر نمیشود تک تک آنها را به اسم صدا بزند ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ﴾ دارد.
تبیین خطاب«یا ایها الرسول»
خب این ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ﴾ نشان میدهد که این حکم برای نبوت عام است اختصاصی به هیچ پیامبری ندارد. در سورهٴ «مؤمنون» فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ﴾ اینکه فرمود ما به انبیا وحی فرستادیم دستور دادیم که از طیّبات بنوشید در نوبتهای قبل هم ملاحظه فرمودید که اکل در اینجا مطلق تصرف است نظیر همین ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلاّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ منظور آن است که هیچ گونه تصرفی در هیچ مالی نکنید مگر اینکه آن را از صاحبش با رضایت گرفته باشید حالا یا خریده باشید یا او رضایت داده باشد این اکل منظور, مطلق تصرف است یا ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً﴾ این اکل مطلق تصرف است اینجا هم که ذات اقدس الهی به انبیا(علیهم السلام) میفرماید: ﴿کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ﴾ یعنی در «طیبات» تصرف کنید; حرف زدنتان گفتنتان تصرفات مالیتان تصرفات حقّیتان این باید طیب و طاهر باشد و از نظر عبادت هم کار صالح انجام بدهید ﴿وَاعْمَلُوا صَالِحاً﴾ این نشانه آن است که منظور از آن اکل مطلق تصرف است بعد هم فرمود: ﴿إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ﴾; حالا که شما اهل طیب بودید و اهل عمل صالح بودید قهراً موحد هستید چون شرک خبیث است و کسی که گرفتار شرک است گرفتار خبث است; او عملش طالح است نه صالح, او گرفتار خبث است نه طیب وقتی که انبیا(علیهم السلام) را به طیّب بودن و صالح بودن دعوت کرد و به طِیب و صلاح پروراند, آنگاه فرمود امتها را به وحدت دعوت کنید.
واحد بودن امتها
﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَة﴾ یعنی همه امم یک امتاند برای اینکه همه انبیا و مرسلین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) یک پیام دارند, لذا در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آن آیهای که بحثش قبلاً گذشت این بود که: ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ یک خطاب عمومی به همه انبیاست و دستور عمومی, بعد هم مردم در برابر این انبیا یک پاسخ مشترک باید ارائه کنند پس تنها سخن از وحدت شیعه و سنی نیست, بلکه سخن از وحدت همه پیروان انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است, آن ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾ با یک دید دیگری شامل همه پیروان انبیا(علیهم السلام) خواهد بود; اما حالا این ناظر به وحدت جهانی است: ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةًوَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ﴾; اگر همه پیروان مکتب وحی متّحد بودند در حقیقت پاسخ مثبتی به انبیا(علیهم السلام) دادند و روزی هم که خدا از انبیا سؤال میکند که ﴿مَاذَا أُجِبْتُمْ﴾ اممشان میگویند ما وحدت را حفظ کردیم, چه اینکه انبیا آن اکل طیب و عمل صالح را حفظ کردند کسانی که با این روحیه پرورش شدند; هم ارتباطشان با الله محفوظ است هم ارتباطشان با خلق خدا در مقابل انبیا(علیهم السلام) کسانی که این روحیه توحیدی و ادب توحیدی را حفظ نکردند نه ارتباطشان با الله محفوظ میماند و نه ارتباطشان با خلق خدا.
در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ 58 به بعد این است, فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّا ٭ فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ﴾; که این گروهی که بعد از انبیا آمدند هم ارتباطشان را با خدا قطع کردند و هم ارتباطشان را با خلق خدا; ارتباطشان را با خدا قطع کردند برای اینکه ﴿أَضَاعُوا الصَّلاَةَ﴾ ارتباطشان را با خلق خدا تیره کردند, برای اینکه ﴿وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ﴾ کسی که تابع شهوت است قسط و عدل نمیشناسد حد و مرز نمیشناسد. پس انبیا(علیهم السلام) که مورد انعام الهی هستند هم ارتباطشان را با خدا حفظ کردند, برای اینکه عبادت را حفظ کردند هم ارتباطشان را با خلق خدا حفظ کردند برای اینکه پیرو عقل بودند نه شهوت. چنین گروهی به آداب الهی مؤدباند و ذات اقدس الهی اینها را به عنوان مؤدبین توحیدی پروراند, بعد به جوامع انسانی فرمود از اینها پیروی کنید و اینها هم هرگز هیچ مطلبی را نمیگفتند مگر اینکه خود پیشگام بودند.
هماهنگی سخنان حضرت امیر(علیه السلام) با آیه سوره«هود»
همان بیان نورانی که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه خواندیم اصلش در آیهٴ 88 سورهٴ مبارکهٴ «هود» از زبان شعیب پیامبر(علیه و علی نبینا و آله علیهم السلام) نقل شده است; آیهٴ 88 سورهٴ «هود» این است: ﴿قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبّی وَ رَزَقَنی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَ ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ﴾; من نمیخواهم چیزی را که به شما میگویم نکنید خودم بکنم که اینچنین نیست ما اراده این کار را هم نداریم, نه تنها خلاف نمیکنیم اراده این کار را هم نداریم ﴿وَ ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُریدُ إِلاَّ اْلإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ﴾, آنکه عاقل است عالم است اهل استدلال است اهل درس و بحث حصولی است او با عبارتها اکتفا میکند; کتاب میخواند درس میخواند درس میگوید با همین الفاظ و مفاهیم ذهنی اکتفا میکند اینها کسانیاند که در مهد عبارتاند. از اینها بالاتر کسانیاند که اگر یک کلمه به اینها گفتی بقیه را میفهمند اینها اهل اشاره هستند نیازی به عبارت ندارند, آن کسی که گفت عاقل را اشاره کافی است همین اشارههای قراردادی است وگرنه عاقل اگر با یک اشاره [برایش] کافی بود که سی، چهل سال درس نمیخواند که به جایی برسد, اینها گرفتار کتاب و درس و عبارت هستند آن که با یک اشاره تحولی در او پیدا میشود او عارف است.
از این بالاتر ولیّ است که او نه تنها عبارت نمیخواهد اشاره هم نمیخواهد; همین که ذات اقدس الهی اراده کند اینها حرکت میکنند, آیهٴ تطهیر از این قبیل است ﴿إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا﴾; همین که اراده کرد اینها تطهیر شدند. خب از این طرف هم افراد سه دستهاند: بعضیها در محدوده کار احیاناً خلافی پیدا میشود; بعضیها از این مرحله مصوناند و در حریم خلاف احیاناً ممکن است راه پیدا کنند و وارد آن مهلکه خلاف نشوند; برخیها از این هم مصون هستند; نه تنها وارد مهلکه خلاف نمیشوند و به حریم خلاف هم نزدیک نمیشوند اراده خلاف هم نمیکنند. شعیب(علی نبینا و آله و علیه السلام) میگوید ما اصلاً اراده این کار را نداریم; نه تنها این کار را نمیکنیم که بشویم واعظِ غیر متّعظ, بلکه چنین ارادهای هم نداریم اصلاً, ﴿وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَی مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاّ الْإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ﴾; ما جز صلاح طلبی و اصلاح امت اسلامی چیزی نمیخواهیم; اما نه در آن ترک و نه در این فعل, هیچ کدام از خود ما نیست.
بیان سه نکته¬ی توحیدی در آیه¬ی شریفه
﴿وَمَا تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ﴾ این سه بیان توحیدی است تا ثابت کند آن ترک و این فعل هیچ کدام برای ما نیست [در] آنجا که گفتند نمیکنند; به توفیق الهی است به توکل علی الله است بالانابة إلی الله است. آنجا که گفتند میکنند این به توفیق من الله است به توکل علی الله است بالانابة الی الله است این میشود ادب توحیدی ﴿وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَی مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاّ الْإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ﴾ اما اینکه گفتند: ﴿مَا اسْتَطَعْتُ﴾ نه یعنی تا میتوانند این توان, نعمت است ﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾, ﴿وَمَا تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللَّهِ﴾ اینکه میبینید ارادههای ما و کارهای ما وفق آن هدف است, این توفیق و هماهنگ کردن و موافق کردن و وفق دادن, بالله است ما هم علی الله توکل میکنیم درباره مبادی فاعلی و الی الله انابه داریم درباره مبادی غایی, بالأخره هر کاری انسان انجام میدهد یک قدرتی است و هدفی; قدرت ما اوست هدف ما هم اوست: ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ﴾ چون ﴿هُوَ الأوَّلُ﴾ است ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ﴾ چون ﴿هُوَ الآخِرْ﴾ است ﴿وَإِلَیْهِ أُنِیبُ﴾. از ما بپرسید چه کسی توفیق داد؟ میگوییم او, چرا این کار را کردی؟ برای او, این ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ﴾ یا ﴿إِلَیْهِ مَآب﴾ که در بعضی از آیات قرآن کریم است همین است; از آن سوی ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ﴾, از این سوی ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ﴾ خب آنکه میگوید: ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ﴾ آغاز و انجام کار خودش را هم باید بررسی کند دیگر.
قیاس اهل بیت(علیهم السلام) در آیه¬ی شریفه به کشتی
یک وقت است میگوید ﴿رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ این یک بیانی است, برای اینکه انسان پذیرفت ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ﴾ را. یک وقت است نه در تلاطم هم در طوفان هم میگوید: ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ این ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ به این سبک است بالأخره کشتی یک وقت حرکت میکند, یک وقت هم لنگر میاندازد وقتی میخواهد شروع کند حرکت کند دیگر جا برای لنگر انداختن نیست, وقتی کارش تمام شد لنگر میاندازد آنجا که جاری است و شروع به جریان میکند چون معتقد است که خدا ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ﴾ است, میگوید: ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾, آن وقت که کارش تمام شد و مأموریتش تمام شد و میخواهد لنگر بیندازد, میگوید: ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ حالا اگر اهل بیت(صلوات الله و سلامه علیهم) این چنین بودند و ولایت اینها و مثل اینها مَثَل سفینهٴ اهل بیت بود همین درمیآید دیگر: «مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح», چرا «من رکبها نجا و من تحلف عنها غرق» ؟ برای اینکه ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ خب اگر آن کشتی، کشتی نجات است برای اینکه آغاز و انجامش توحید است دیگر اگر ولایت اهل بیت عامل نجات است برای اینکه صدر و ساقهاش توحید است دیگر این چنین نیست که اینها کاری را به میل خود و اراده خود انجام بدهند.
درباره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در همان کتاب شریف ارشاد القلوب دیلمی دارد: «کانت فاطمه(علیها السلام) تنهج فی صلاتها من خوف الله» یک چنین حالتی دارد اگر این چنین است و دائماً هم در صلاتاند پس دائماً این حال را دارند, از آن طرف هم ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾ دائماً هم به خدا امیدوارند این توحید در سراسر سنت و سیرت اینها مشهود است لذا این اوایل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» از آیاتی است که کمتر در قرآن کریم به آن اندازه مفهوم و معنا استنباط میشود همان بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که هم مرحوم کلینی نقل کرد در کافی و هم مرحوم صدوق نقل کرد در کتاب شریف توحیدش که ذات اقدس الهی میدانست در آخر الزمان اقوام متعمقی میآیند, لذا سورهٴ مبارکهٴ «اخلاص» و اوایل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» تا ﴿وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ را نازل کرده است. غرض آن است که شما کمتر میبینید یا هیچ جا نشان ندارید که سنتی و سیرتی از ولیّی از اولیای الهی ذکر بشود, مگر اینکه این دو تا مطلب کنارش هست بر او تکیه کردم و به سوی او میروم انابه دارم یا توبه است یا انابه است و یا أوْب است.
تبیین معنای«الیه مآب»
﴿إِلَیْهِ مَآب﴾ یعنی «مآبِ» نوعاً اینها مکسور است ﴿إِلَیْهِ مَآب﴾ یا «متابِ», «تاب» یعنی «رجع», «اناب» یعنی «رجع» همه اینها نشان میدهد که «هو الآخر», خب پس این نفی و اثبات که گفت: ﴿وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَی مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاّ الْإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ﴾ ترمیم کرد, فرمود: ﴿وَمَا تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ﴾.
تبیین ادب انبیا در دعا
آنگاه در همان بحث المیزان که ملاحظه فرمودید میرسند به ادب انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) در دعا که اینها اهل دعایند و در دعا هم چگونه ادب را رعایت میکنند آنکه اهل دعا نباشد مؤدّب نیست برای اینکه دعا عبادت است و خداوند از کسانی که از دعای او و از عبادت او صرف نظر میکنند آنها را مستکبر میداند: ﴿الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی﴾ آنجا تفسیر شد به دعا ﴿قُلْ مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ﴾ خب آن کسی که میگوید من صبر میکنم از یک نظر نزد اهل معرفت مذموم است, این دارد گردنکشی میکند. اگر خدا به او دستور داد که چیزی نخواه, این اطاعت میکند وگرنه دندان روی جگر گذاشتن و بدون دستور, صبر کردن اینکه روا نیست. صبر معنایش این نیست که از دعا صبر کنید صبر معنایش این است که هر چه او داد تحمل کنید, لذا شایسته است انسان هر لحظه از خدا چیزی بخواهد گاهی به آنها دستور میدهند که شما چیز نخواهید, برای اینکه فعلاً مصلحت نیست گاهی به آنها دستور میدهند که بگویید: ﴿مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ اگر کسی به آن مقام رسید که ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ او میفهمد که چه موقع دعا کند و چه موقع دعا نکند; اما اگر کسی بخواهد قلدری کند; بگوید من این را تحمل میکنم, خب این اشتباه است. ما موظفیم مسکنتمان را «آناء اللیل و اطراف النهار» به خدا عرضه کنیم داد شاکریم نداد [هم] صابریم.
از این سوی مبادا کسی بگوید خواندن خوب نیست از آن سوی هر چه که داد انسان یا صابر است یا شاکر این چنین است; منتها پیشنهاد ندهد خیر بخواهد و اگر هم خواست پیشنهاد بدهد به این صورت عرض کند خدایا! اگر خیر من در این است مرحمت بکنید; ولی به هر حال تصمیم نهایی با شماست, من عرض حاجت میکنم. حالا این ادب دعا را شما در جریان از اولین پیغمبر که شروع بکنید میبینید که این ادب دعا هست. آنها عرض حاجت میکنند میگویند خدایا وضع ما این است شما هم از هر چه مصلحت میدانید انجام بکن خب این بهترین دعاست دیگر. بعد از اینکه ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آن جریان آدم و حوا(سلام الله علیهما) را بازگو کرد, فرمود این شیطان ممکن است فریبتان بدهد شما را از جای امن بیرون ببرد اینجا که هستید هیچ مشکلی برای شما نیست, این شما را وارد مشکلات میکند آنها بالأخره به هر وسیلهای بود کاری انجام دادند که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً بحث گذشت که آیا این نهی تکوینی است یا تشریعی است تشریعی است آیا تحریمی است یا تنزیهی است یا هیچ کدام از اینها نیست و ارشادی است.
تبیین معنای«فتشقی»
آیهٴ 117 به بعد سورهٴ «طه» این است که: ﴿فَقُلْنَا یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی﴾, این ﴿فَتَشْقَی﴾ یعنی به شقاق و به زحمت میافتید چرا؟ برای اینکه در بهشت نه از درون آسیب میبینید و نه از بیرون ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ٭ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی﴾, انسان بالأخره یا مشکلات درونی دارد یا مشکلات بیرونی; مشکلات درونیاش گرسنگی است و تشنگی است مشکلات بیرونیاش آن است که از هوای سرد رنج میبرد از هوای گرم رنج میبرد و مانند آن فرمود بهشت این چهار خاصیت را دارد نه از درون رنج دارید و نه از بیرون از درون دو تا مشکل را برطرف کرد و از بیرون هم دو تا مشکل را برطرف کرد فرمود: ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا﴾ پس از نظر گرسنگی مشکلی ندارید ﴿وَلاَ تَعْرَی﴾; عاری و برهنه نخواهید بود که نیازمند به جامه و کسوت و امثال ذلک باشید و آسیبی از سرما و امثال ذلک ببینید ﴿وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا﴾; تشنه هم نمیشوید در بهشت که این هم باز ناظر به مشکل درونی است ﴿وَلاَ تَضْحَی﴾ یعنی در قبال حرارت قرار نمیگیرید که از نظر حرارت در زحمت باشید, آن یکی از نظر برودت بود و این از نظر حرارت. پس از نظر حرارت مصونید از نظر برودت مصونید از نظر گرسنگی مصونید از نظر تشنگی مصونید یک جای خوبی است, او شما را از این جای خوب بیرون نبرد.
﴿فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ﴾ که بحثش مبسوط است آنگاه حالا اینها بیرون رفتند وقتی بیرون رفتند به خدا چه عرض میکنند طبق آیهٴ 23 سورهٴ «اعراف» به خدا این چنین عرض کردند: ﴿قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ همین! دیگر نگفتند «ارحمنا و اغفرلنا» عرض حاجت کردند, این کمال ادب است این کمال رضاست کمال ادب در این است که انسان مسکنت خود را اظهار کند و این دعای «افتتاح» میبینید از معصوم بالأخره نشأت گرفت به خدا عرض میکند: «فارحم عبدک الجاهل» انسان وقتی بفهمد که چیزی نمیداند و مسکین است مسکنتش را اظهار میکند, وقتی مسکنت را اظهار کرد او هم سد خُلّت میکند, این «فارحم عبدک الجاهل» همه جاست و همیشه است دیگر. اینها هم عرض کردند: ﴿وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ﴾ دیگر بیش از این پیشنهاد ندادند.
پرسش ...
پاسخ: نه دیگر, آن بالاتر از این است. این خواستن امور اخروی است; اما با ادب خواستن است یک وقت انسان میگوید: «رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَم و تجاوز عما تعلم» مکرّر بیامرز مغفرت بکن این خواستن از یک بنای محکم است; اما آن خاتم کاری در او نیست, مثل این در آهنی که ظریف نیست; اما آن مینیاتور و آن ظرافتکاری و آن منبت کاری آن خاتم کاری حرف را میگویند ادب; اینکه آدم اظهار مسکنت بکند بگوید خدایا! من بیچاره هستم تصمیم با توست این طلب مغفرت است; منتها مؤدبانه یک وقتی پشت سر هم میگوید «اغفر, اغفر, اغفر» این محکم کاری است اما دیگر خاتم کاری نیست خوب است; اما ادب چیز دیگر است, ظرافت چیز دیگر است.
پرسش ...
پاسخ: آنکه نفرین است, او را در سورهٴ مبارکهٴ «هود» و «یونس» گذشت یعنی از سوره «هود» و «یونس» استفاده شد که آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نوح» آمده است این مأذون بود از طرف خدا. یک وقت است که خدا به کسی دستور میدهد که مدتها باید با همین وضع بمانی, مثل ایوب(سلام الله علیه) بعد هم به او از راه وحی اجازه داده میشود که بخواه او عرض میکند: ﴿مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ باز هم نمیگوید «ارحم» میگوید: من بیچارهام تو ارحم الراحمین هستی, اینها بر اساس ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ عمل میکنند این از آن فرازهای نورانی «زیارت جامعه» است که وصف ائمه(علیهم السلام) را مثل وصف فرشتهها میداند. در سورهٴ «انبیاء» فرمود فرشته, بدون اجازه خدا سخن نمیگوید: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ همین مضمون در «زیارت جامعه» هم هست که عرض میکنیم شما کسانی هستید که عباد مکرمید و هرگز بدون اجازه خدا سخن نمیگویید.
خب اگر کسی ولیّ الله بود که «یکفیه الاراده» تا خدا اراده نکرد که حرف نمیزند. وقتی اراده کرد معلوم میشود که چطور بگوید و چه بگوید, خب بالأخره مگر نه آن است که اینها بارزترین مصداق کسانیاند که «لسانه الذی ینطق به». اگر کسی لسانش در مقام فعل ذات اقدس الهی بود ما میفهمیم خدا به او اجازه داد این چنین حرف بزند. گاهی دستور میدهد که نفرین کن تا ما بساط اینها را جمع بکنیم او عرض میکند: ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الأرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾, برای اینکه ﴿إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلاّ فاجِرًا کَفّارًا﴾ چون در سورهٴ «هود» فرمود: ﴿فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ﴾ فرمود من بساط همه اینها را جمع میکنم, اینها از این به بعد دیگر کسی به تو ایمان نمیآورد ﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ﴾; قبل از اینکه دریایی پیدا بشود خدا خبر از غرق اینها داد; هنوز دریایی پیدا نشد نه بارانی بارید و نه چشمهای جوشید, فرمود اینها غرق میشوند چنین دستوری به نوح(سلام الله علیه) اجازه میدهد که عرض کند: ﴿رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی اْلأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّارًا﴾. این در حقیقت وقتی شما خوب بررسی کردید یعنی حدیث قرب نوافل را حد وسط قرار دادید سه تا مسئله یاد میگیریم یکی اینکه خدا فرمود: ﴿فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ﴾ اینها همه غرق میشوند, با اینکه در خشکی است الآن فرمود همه اینها غرق میشوند نفرمود اینها عذاب میشوند آن خصوصیت تعذیب را هم یاد کرد. فرمود: ﴿إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ﴾ و حرف هم نزن و شفاعت هم نکن همهشان غرق میشوند (این یک)، این اولی. سوم اینکه وجود مبارک نوح گفت ﴿رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی اْلأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّارًا﴾ این سومی. بین اولی و سومی حلقه مفقوده همان قرب نوافل است که «لسانه الذی ینطق به», خب اگر نوح جزء بارزترین مصداق متحققین به قرب نوافل است و ذات اقدس الهی لسان اوست در این مقام, پس معلوم میشود اول خدا فرمود, دوم خدا فرمود, سوم خدا فرمود. اگر گوینده به حسب ظاهر, نوح است همانطوری که موحد «از کماندار بیند اهل خرد» در اینگونه از موارد هم نفرین را «از کماندار بیند اهل خرد» و هو الله.
«و الحمد لله رب العالمین»
- بهترین عبادت و دعا استغفار است
- تبیین شرح ادب توحیدی
- معرفی معیار خرد موحد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا فِیهِنَّ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ(120)
تبیین شرح ادب توحیدی
در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که آخرین سورهٴ مبسوط قرآن کریم است از نظر نزول, بحثی به عنوان ادب مطرح شده است. به اینجا رسیدیم که ادب که به معنای ظرافت فعل است فعلی را ذات اقدس الهی ظریف میداند که آیت او باشد یعنی نشانه توحید در او باشد و چون قرآن نور است [و] تنها کتاب علمی محض نیست که به بیان قواعد اکتفا کند, آنهایی که این قواعد را فهمیدند و معتقد شدند و به آنها عمل کردند و به آنها متصف شدند یعنی انبیا و اولیا(علیهم السلام) آنها را معرفی میکند و سنت و سیرت آنها را تشریح میکند که در حقیقت, شرح ادب توحیدی است. درباره انبیا(علیهم السلام) میفرماید اینها به آداب الهی متأدباند; هم از نظر علم موحدند هم از نظر عمل عابدند بنده خدا هستند. این دو اصل را در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» وصف عمومی انبیا(علیهم السلام) یاد میکند و به آنها میفرماید ما به آنها چنین امر کردیم; سورهٴ «انبیاء» آیهٴ 25 این است که: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾ این مربوط به نبوت عام و رسالت عام است, قهراً ولایت عام هم همین حکم را دارد; هیچ ولیّی از اولیای الهی هیچ رسولی از مرسلین هیچ نبیّی از انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نیستند مگر اینکه به این دو وصف ممتاز متصفاند: یکی از نظر اعتقاد موحدند و دیگری از نظر عمل بنده خدا هستند که فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾; پس اعتقاد است که همه براساس «لاَ إِلهَ إِلاّ اللَّهُ» مبعوث شدند و دیگری هم عمل بر اساس آن اعتقاد است, چون دارد ﴿فَاعْبُدُونِ﴾ یعنی «فاعبدونی»; که مرا عبادت کنید پس اگر اعتقاد به وحدانیت حق است عبادت هم بر اساس همان اعتقاد است.
بهترین عبادت و دعا بودن استغفار
اگر به ذات مقدس پیغمبر اسلام(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) امر شده است که ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ این در حقیقت ناظر به همین اصل کلی است که به همه انبیا فرمودند, چون آن استغفار هم جزء بهترین عبادت و دعاست در بعضی از نصوص آمده است که «خیر العبادة الاستغفار», بعد به این آیهٴ نورانی استشهاد شده است که ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ که این استغفار, بهترین عبادت است و اصل اینکه انسان بعد از اعتقاد به توحیدی باید عبادت کند در همین آیهٴ 25 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده است که این مربوط به نبوت عام است که «کلّ نبی و کلّ رسول موصوفٌ بالاعتقاد و بالعبادة» که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾. آنگاه این عبادت به این صورت خواهد بود که خودش را با دیگران یعنی انسانها و خودش را با مجموعه آنچه در جهان امکان است یعنی اشیاء خود را با اشیای عالم که میسنجد بنده خدا میداند خود را با اشخاص عالم که میسنجد بنده خدا میداند, نه به هیچ شیء یا شخصی بیش از آن اندازه او بها نمیدهد (یک) و نه هیچ موجودی را یا هیچ شخصی را تحقیر نمیکند (این دو)، زیرا اگر به موجودی بیش از آن اندازهای که هست بها بدهد یعنی موجودی که سراپای او نیاز و حاجت است اگر از او چیزی بخواهد در حقیقت, از ربوبیت خدا کم کرده است و اگر موجودی را تحقیر بکند باز از ربوبیت خدا کاهش داد چون خود را برتر دید; هیچ کسی در هیچ شأنی از شئون خود را برتر نمیبیند, مگر اینکه ادعای ربوبیت کرده است چه اینکه گناه هم همینطور است; هیچ کسی در هیچ مرحلهای گناه نمیکند مگر اینکه ادعای ربوبیت کرده است, زیرا اگر جهلاً یا سهواً یا غفلتاً یا نسیاناً خلاف بکند اینکه خب بخشوده است و در حقیقت گناه نیست اگر عالماً عامداً گناه میکند این را شما که تحلیل میفرمایید میبینید برگشتش به ادعای ربوبیت است, چون گناه یعنی انسان میداند که این مطلب را خدا فرمود و او هم در ترک فرموده خدا هیچ عذری ندارد چون اگر مضطر بود دیگر مختار نیست پس عالماً عامداً دارد در قبال فرمان خدا کار میکند این یعنی چه؟ یعنی گرچه خدا فرمود این بد است ولی به نظر من عیب ندارد. روح گناه به دعوای ربوبیت است; منتها بعضی این روح را اظهار میکنند مثل معاویه و امثال معاویه, بعضیها کتمان میکنند مثل تبهکاران دیگر هر کسی در هر مرحله گناه عمدی و علمی میکند روحش به همین دایره ربوبیت برمیگردد یعنی به نظر من عیب ندارد.
معرفی بهترین ادب
خب اگر این است, پس بهترین ادب آن است که انسان نه کسی را بیش از آن اندازه که هست بها بدهد و نه شیئی را بیش از آن اندازه که هست بها بدهد و نه کمتر از آن مقداری که هست با آنها رفتار بکند اگر شیئی را یا شخصی را بیش از آن اندازه که هست بها داد از ربوبیت خدا کم کرد, برای اینکه دیگران مجرای فیضاند نه مصدر فیض. حالا شما اگر آینه را در برابر آفتاب نگه داشتید و نور آفتاب را این آینه منعکس کرد, شما از آینه حقشناسی میکنید که این به شما نور داد یا میدانید این آینه واسطه انعکاس نور است و خودش نوری ندارد. سراسر اشیاء و اشخاص یعنی عالم و آدم اینطورند که اینها منعکس کننده نور خدایند. اگر کسی به اینها استقلال داد اینها را بیش از آن اندازهای که هست بالا برد از ربوبیت خدا کم کرد یا اینها را تحقیر کرد, حتی از آیت بودن و علامت بودن و مجرای فیض بودن هم تنزّل داد در حقیقت خود را بر اینها تحمیل کرده است این باز از ربوبیت خدا کاست, چون خود را بر دیگران مقدم داشت برای اینکه چنین محذوری پیش نیاید انبیا را ذات اقدس الهی به این ادب توحیدی مؤدّب کرد, فرمود هیچ پیامبری نبود مگر اینکه ما از راه وحی به او فهماندیم که ﴿لاَ إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾.
بر همین اساس, اینها خوف و امیدشان بر اساس توحید تنظیم میشود یعنی انبیا و مرسلین و اولیای الهی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نه متهوّرند که از هیچ چیز نترسند نه در ترس مشرکاند که هم از خدا بترسند و هم از غیر خدا, اینها میترسند و فقط از خدا میترسند و چون ترس از یک نظر مقابل امید است اگر کسی در ترس, موحد بود وقتی این توحید در ترس کاملاً تحلیل بشود به این صورت نتیجه میدهد که در امید هم این شخص موحد است. بیان تلازم این است که اگر در امید, موحد نبود; تکیهگاه و امید او دو شیء بودند خب این اگر حرف کسی را مخالفت کرد امیدش قطع نمیشود, برای اینکه به دیگری تمسک میکند. اگر کسی تکیهگاه امید او دو چیز بود یکی «الف» و دیگری «باء» او اگر حرف «الف» را معصیت کرد خوفی ندارد, چون ضرری به او نمیرسد برای اینکه تکیهگاه دیگری را از دست نمیدهد دارد دیگر و به «باء» مراجعه میکند; ولی اگر کسی فقط یک تکیهگاه داشت تکیهگاه امید هراسش این است که اگر حرف او را گوش نداد و او را اطاعت نکرد فیضش قطع میشود.
پس اگر کسی واقعاً در خوف موحد بود در رجا هم موحد است, چه اینکه اگر در رجا و امید موحد بود لازمهاش آن است که در خوف هم موحد باشد لکن چون آن قسمت مهمی که نمیگذارد انسان وظیفهاش را انجام بدهد ترس است و انبیا(علیهم السلام) از ترس غیر خدا منزه بودند, لذا در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» وصف اینها را به عنوان توحید در هراس این چنین ستود که فرمود اینها مبلغان الهیاند و از خدا میهراسند و از غیر خدا ترسی ندارند; آیهٴ 39 سورهٴ «احزاب» این است: ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ﴾; در ابلاغ هیچ کوتاهی نمیکنند ﴿وَیَخْشَوْنَهُ﴾; از خدا هراسناکاند ﴿وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاّ اللَّهَ﴾ خب ﴿وَکَفَی بِاللّهِ حَسِیباً﴾.
فرق بین خوف و خشیت
پرسش ...
پاسخ: خوف غیر از خشیت است; همه انبیا خوف داشتند الآن کسی مار و عقرب را میبیند خوف دارد و از اتومبیلی که به سرعت میگذرد خوف دارد. خوف, غیر از خشیت است. خوف, ترتیب اثر عملی است که هر عاقلی باید از چیز زیانبار بپرهیزد خشیت آن است که منشأ اثر بداند اگر سراسر عالم جنود الهیاند, اگر انسان از مار و عقرب آسیبی دید در حقیقت «از کماندار بیند اهل خرد» بالأخره منشأش را از ذات اقدس الهی تلقی میکند. خشیت برای خداست فقط یعنی خشیت آن انفعال و تأثّر درونی با اعتقاد به مبدئیت اثر, این میشود خشیت; اما خوف ترتیب اثر عملی است یعنی انسان وقتی که میبیند سیلی دارد میآید ماری دارد میآید عقربی دارد میآید, خب از آن فاصله میگیرد دیگر; اما همه اینها را جنود الهی میداند.
پرسش ...
پاسخ: خب خاشیاً نبود خائفاً بود, اینها جزء آثار ولایت در توحید است, دلیلی نداریم که آن وقت این ولایت را نداشتند. کسی که از کودکی در مهد عنایت اله تربیت شده است و محبت او را خداوند در دلهای عدهای القا کرده است چنین کسی بعید است که در کودکی موحد ناب نباشد.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره اگر خشیت این چنین شد در مقابلش امید است دیگر; اگر کسی در خشیت موحد بود در امید هم موحد است.
معرفی معیار خرد موحد
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی این مردان الهی را به عنوان اینکه ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً﴾ یاد کردند. پس طمع اینها هم به خداست, چه اینکه خوف اینها هم از خداست چنین گروهی میشوند موحد وقتی موحد شدند در کارهای داخلی خودشان, توان آن را دارند که جامعه را واحد کنند امت واحد کنند هیچ کس ممکن نیست امت را به وحدت دعوت کند مگر اینکه خود موحد باشد, چون ممکن نیست کسی که گرفتار وثنیت است یا صنمیت است یا امثال ذلک بتواند مردم را به وحدت دعوت کند یعنی شخصی که خود گرفتار کثرت است آنگاه توفیق آن را پیدا کند که مردم را واحد کند, این شدنی نیست. انبیا بعد از اینکه در اعتقاد و در عبادت و در بارزترین مصادیق اخلاقی که همان خوف و خشیت است موحد بودند, آنگاه مأمور شدند که مردم را به وحدت فرا بخوانند در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این وحدت جهانی امم الهی را قرآن فرا میخواند و دعوت میکند; آیهٴ 51 به بعد سورهٴ «مؤمنون» این است: ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ﴾ سخن در این نیست که «یا داود; یا نوح» وقتی که از انبیای شخصی ذات اقدس الهی سخن به میان میآورد, اسم اینها را میبرد یا داود یا نوح یا ابراهیم و مانند آن. تنها پیغمبر اسلام(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) است که ذات اقدس الهی ایشان را به اسم صدا نکرده مکرّر ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ و یا ﴿یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴾ ﴿یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ﴾ که آنها هم در حقیقت یک القاب تشریفی است به مناسبتهای مقطعی; هیچ وقت پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلّم) را به اسم صدا نزد انبیای دیگر را به اسم صدا میزد; اما وقتی که همه انبیا را بخواهد خطاب بکند دیگر نمیشود تک تک آنها را به اسم صدا بزند ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ﴾ دارد.
تبیین خطاب«یا ایها الرسول»
خب این ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ﴾ نشان میدهد که این حکم برای نبوت عام است اختصاصی به هیچ پیامبری ندارد. در سورهٴ «مؤمنون» فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ﴾ اینکه فرمود ما به انبیا وحی فرستادیم دستور دادیم که از طیّبات بنوشید در نوبتهای قبل هم ملاحظه فرمودید که اکل در اینجا مطلق تصرف است نظیر همین ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلاّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾ منظور آن است که هیچ گونه تصرفی در هیچ مالی نکنید مگر اینکه آن را از صاحبش با رضایت گرفته باشید حالا یا خریده باشید یا او رضایت داده باشد این اکل منظور, مطلق تصرف است یا ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً﴾ این اکل مطلق تصرف است اینجا هم که ذات اقدس الهی به انبیا(علیهم السلام) میفرماید: ﴿کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ﴾ یعنی در «طیبات» تصرف کنید; حرف زدنتان گفتنتان تصرفات مالیتان تصرفات حقّیتان این باید طیب و طاهر باشد و از نظر عبادت هم کار صالح انجام بدهید ﴿وَاعْمَلُوا صَالِحاً﴾ این نشانه آن است که منظور از آن اکل مطلق تصرف است بعد هم فرمود: ﴿إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ﴾; حالا که شما اهل طیب بودید و اهل عمل صالح بودید قهراً موحد هستید چون شرک خبیث است و کسی که گرفتار شرک است گرفتار خبث است; او عملش طالح است نه صالح, او گرفتار خبث است نه طیب وقتی که انبیا(علیهم السلام) را به طیّب بودن و صالح بودن دعوت کرد و به طِیب و صلاح پروراند, آنگاه فرمود امتها را به وحدت دعوت کنید.
واحد بودن امتها
﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَة﴾ یعنی همه امم یک امتاند برای اینکه همه انبیا و مرسلین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) یک پیام دارند, لذا در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آن آیهای که بحثش قبلاً گذشت این بود که: ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ یک خطاب عمومی به همه انبیاست و دستور عمومی, بعد هم مردم در برابر این انبیا یک پاسخ مشترک باید ارائه کنند پس تنها سخن از وحدت شیعه و سنی نیست, بلکه سخن از وحدت همه پیروان انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است, آن ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾ با یک دید دیگری شامل همه پیروان انبیا(علیهم السلام) خواهد بود; اما حالا این ناظر به وحدت جهانی است: ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةًوَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ﴾; اگر همه پیروان مکتب وحی متّحد بودند در حقیقت پاسخ مثبتی به انبیا(علیهم السلام) دادند و روزی هم که خدا از انبیا سؤال میکند که ﴿مَاذَا أُجِبْتُمْ﴾ اممشان میگویند ما وحدت را حفظ کردیم, چه اینکه انبیا آن اکل طیب و عمل صالح را حفظ کردند کسانی که با این روحیه پرورش شدند; هم ارتباطشان با الله محفوظ است هم ارتباطشان با خلق خدا در مقابل انبیا(علیهم السلام) کسانی که این روحیه توحیدی و ادب توحیدی را حفظ نکردند نه ارتباطشان با الله محفوظ میماند و نه ارتباطشان با خلق خدا.
در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ 58 به بعد این است, فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّا ٭ فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ﴾; که این گروهی که بعد از انبیا آمدند هم ارتباطشان را با خدا قطع کردند و هم ارتباطشان را با خلق خدا; ارتباطشان را با خدا قطع کردند برای اینکه ﴿أَضَاعُوا الصَّلاَةَ﴾ ارتباطشان را با خلق خدا تیره کردند, برای اینکه ﴿وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ﴾ کسی که تابع شهوت است قسط و عدل نمیشناسد حد و مرز نمیشناسد. پس انبیا(علیهم السلام) که مورد انعام الهی هستند هم ارتباطشان را با خدا حفظ کردند, برای اینکه عبادت را حفظ کردند هم ارتباطشان را با خلق خدا حفظ کردند برای اینکه پیرو عقل بودند نه شهوت. چنین گروهی به آداب الهی مؤدباند و ذات اقدس الهی اینها را به عنوان مؤدبین توحیدی پروراند, بعد به جوامع انسانی فرمود از اینها پیروی کنید و اینها هم هرگز هیچ مطلبی را نمیگفتند مگر اینکه خود پیشگام بودند.
هماهنگی سخنان حضرت امیر(علیه السلام) با آیه سوره«هود»
همان بیان نورانی که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه خواندیم اصلش در آیهٴ 88 سورهٴ مبارکهٴ «هود» از زبان شعیب پیامبر(علیه و علی نبینا و آله علیهم السلام) نقل شده است; آیهٴ 88 سورهٴ «هود» این است: ﴿قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبّی وَ رَزَقَنی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَ ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ﴾; من نمیخواهم چیزی را که به شما میگویم نکنید خودم بکنم که اینچنین نیست ما اراده این کار را هم نداریم, نه تنها خلاف نمیکنیم اراده این کار را هم نداریم ﴿وَ ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُریدُ إِلاَّ اْلإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ﴾, آنکه عاقل است عالم است اهل استدلال است اهل درس و بحث حصولی است او با عبارتها اکتفا میکند; کتاب میخواند درس میخواند درس میگوید با همین الفاظ و مفاهیم ذهنی اکتفا میکند اینها کسانیاند که در مهد عبارتاند. از اینها بالاتر کسانیاند که اگر یک کلمه به اینها گفتی بقیه را میفهمند اینها اهل اشاره هستند نیازی به عبارت ندارند, آن کسی که گفت عاقل را اشاره کافی است همین اشارههای قراردادی است وگرنه عاقل اگر با یک اشاره [برایش] کافی بود که سی، چهل سال درس نمیخواند که به جایی برسد, اینها گرفتار کتاب و درس و عبارت هستند آن که با یک اشاره تحولی در او پیدا میشود او عارف است.
از این بالاتر ولیّ است که او نه تنها عبارت نمیخواهد اشاره هم نمیخواهد; همین که ذات اقدس الهی اراده کند اینها حرکت میکنند, آیهٴ تطهیر از این قبیل است ﴿إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا﴾; همین که اراده کرد اینها تطهیر شدند. خب از این طرف هم افراد سه دستهاند: بعضیها در محدوده کار احیاناً خلافی پیدا میشود; بعضیها از این مرحله مصوناند و در حریم خلاف احیاناً ممکن است راه پیدا کنند و وارد آن مهلکه خلاف نشوند; برخیها از این هم مصون هستند; نه تنها وارد مهلکه خلاف نمیشوند و به حریم خلاف هم نزدیک نمیشوند اراده خلاف هم نمیکنند. شعیب(علی نبینا و آله و علیه السلام) میگوید ما اصلاً اراده این کار را نداریم; نه تنها این کار را نمیکنیم که بشویم واعظِ غیر متّعظ, بلکه چنین ارادهای هم نداریم اصلاً, ﴿وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَی مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاّ الْإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ﴾; ما جز صلاح طلبی و اصلاح امت اسلامی چیزی نمیخواهیم; اما نه در آن ترک و نه در این فعل, هیچ کدام از خود ما نیست.
بیان سه نکته¬ی توحیدی در آیه¬ی شریفه
﴿وَمَا تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ﴾ این سه بیان توحیدی است تا ثابت کند آن ترک و این فعل هیچ کدام برای ما نیست [در] آنجا که گفتند نمیکنند; به توفیق الهی است به توکل علی الله است بالانابة إلی الله است. آنجا که گفتند میکنند این به توفیق من الله است به توکل علی الله است بالانابة الی الله است این میشود ادب توحیدی ﴿وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَی مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاّ الْإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ﴾ اما اینکه گفتند: ﴿مَا اسْتَطَعْتُ﴾ نه یعنی تا میتوانند این توان, نعمت است ﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾, ﴿وَمَا تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللَّهِ﴾ اینکه میبینید ارادههای ما و کارهای ما وفق آن هدف است, این توفیق و هماهنگ کردن و موافق کردن و وفق دادن, بالله است ما هم علی الله توکل میکنیم درباره مبادی فاعلی و الی الله انابه داریم درباره مبادی غایی, بالأخره هر کاری انسان انجام میدهد یک قدرتی است و هدفی; قدرت ما اوست هدف ما هم اوست: ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ﴾ چون ﴿هُوَ الأوَّلُ﴾ است ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ﴾ چون ﴿هُوَ الآخِرْ﴾ است ﴿وَإِلَیْهِ أُنِیبُ﴾. از ما بپرسید چه کسی توفیق داد؟ میگوییم او, چرا این کار را کردی؟ برای او, این ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ﴾ یا ﴿إِلَیْهِ مَآب﴾ که در بعضی از آیات قرآن کریم است همین است; از آن سوی ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ﴾, از این سوی ﴿عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ﴾ خب آنکه میگوید: ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ﴾ آغاز و انجام کار خودش را هم باید بررسی کند دیگر.
قیاس اهل بیت(علیهم السلام) در آیه¬ی شریفه به کشتی
یک وقت است میگوید ﴿رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ این یک بیانی است, برای اینکه انسان پذیرفت ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِرُ﴾ را. یک وقت است نه در تلاطم هم در طوفان هم میگوید: ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ این ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ به این سبک است بالأخره کشتی یک وقت حرکت میکند, یک وقت هم لنگر میاندازد وقتی میخواهد شروع کند حرکت کند دیگر جا برای لنگر انداختن نیست, وقتی کارش تمام شد لنگر میاندازد آنجا که جاری است و شروع به جریان میکند چون معتقد است که خدا ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ﴾ است, میگوید: ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾, آن وقت که کارش تمام شد و مأموریتش تمام شد و میخواهد لنگر بیندازد, میگوید: ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ حالا اگر اهل بیت(صلوات الله و سلامه علیهم) این چنین بودند و ولایت اینها و مثل اینها مَثَل سفینهٴ اهل بیت بود همین درمیآید دیگر: «مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح», چرا «من رکبها نجا و من تحلف عنها غرق» ؟ برای اینکه ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ خب اگر آن کشتی، کشتی نجات است برای اینکه آغاز و انجامش توحید است دیگر اگر ولایت اهل بیت عامل نجات است برای اینکه صدر و ساقهاش توحید است دیگر این چنین نیست که اینها کاری را به میل خود و اراده خود انجام بدهند.
درباره فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در همان کتاب شریف ارشاد القلوب دیلمی دارد: «کانت فاطمه(علیها السلام) تنهج فی صلاتها من خوف الله» یک چنین حالتی دارد اگر این چنین است و دائماً هم در صلاتاند پس دائماً این حال را دارند, از آن طرف هم ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾ دائماً هم به خدا امیدوارند این توحید در سراسر سنت و سیرت اینها مشهود است لذا این اوایل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» از آیاتی است که کمتر در قرآن کریم به آن اندازه مفهوم و معنا استنباط میشود همان بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که هم مرحوم کلینی نقل کرد در کافی و هم مرحوم صدوق نقل کرد در کتاب شریف توحیدش که ذات اقدس الهی میدانست در آخر الزمان اقوام متعمقی میآیند, لذا سورهٴ مبارکهٴ «اخلاص» و اوایل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» تا ﴿وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ را نازل کرده است. غرض آن است که شما کمتر میبینید یا هیچ جا نشان ندارید که سنتی و سیرتی از ولیّی از اولیای الهی ذکر بشود, مگر اینکه این دو تا مطلب کنارش هست بر او تکیه کردم و به سوی او میروم انابه دارم یا توبه است یا انابه است و یا أوْب است.
تبیین معنای«الیه مآب»
﴿إِلَیْهِ مَآب﴾ یعنی «مآبِ» نوعاً اینها مکسور است ﴿إِلَیْهِ مَآب﴾ یا «متابِ», «تاب» یعنی «رجع», «اناب» یعنی «رجع» همه اینها نشان میدهد که «هو الآخر», خب پس این نفی و اثبات که گفت: ﴿وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَی مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاّ الْإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ﴾ ترمیم کرد, فرمود: ﴿وَمَا تَوْفِیقِی إِلاّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ﴾.
تبیین ادب انبیا در دعا
آنگاه در همان بحث المیزان که ملاحظه فرمودید میرسند به ادب انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) در دعا که اینها اهل دعایند و در دعا هم چگونه ادب را رعایت میکنند آنکه اهل دعا نباشد مؤدّب نیست برای اینکه دعا عبادت است و خداوند از کسانی که از دعای او و از عبادت او صرف نظر میکنند آنها را مستکبر میداند: ﴿الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی﴾ آنجا تفسیر شد به دعا ﴿قُلْ مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ﴾ خب آن کسی که میگوید من صبر میکنم از یک نظر نزد اهل معرفت مذموم است, این دارد گردنکشی میکند. اگر خدا به او دستور داد که چیزی نخواه, این اطاعت میکند وگرنه دندان روی جگر گذاشتن و بدون دستور, صبر کردن اینکه روا نیست. صبر معنایش این نیست که از دعا صبر کنید صبر معنایش این است که هر چه او داد تحمل کنید, لذا شایسته است انسان هر لحظه از خدا چیزی بخواهد گاهی به آنها دستور میدهند که شما چیز نخواهید, برای اینکه فعلاً مصلحت نیست گاهی به آنها دستور میدهند که بگویید: ﴿مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ﴾ اگر کسی به آن مقام رسید که ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ او میفهمد که چه موقع دعا کند و چه موقع دعا نکند; اما اگر کسی بخواهد قلدری کند; بگوید من این را تحمل میکنم, خب این اشتباه است. ما موظفیم مسکنتمان را «آناء اللیل و اطراف النهار» به خدا عرضه کنیم داد شاکریم نداد [هم] صابریم.
از این سوی مبادا کسی بگوید خواندن خوب نیست از آن سوی هر چه که داد انسان یا صابر است یا شاکر این چنین است; منتها پیشنهاد ندهد خیر بخواهد و اگر هم خواست پیشنهاد بدهد به این صورت عرض کند خدایا! اگر خیر من در این است مرحمت بکنید; ولی به هر حال تصمیم نهایی با شماست, من عرض حاجت میکنم. حالا این ادب دعا را شما در جریان از اولین پیغمبر که شروع بکنید میبینید که این ادب دعا هست. آنها عرض حاجت میکنند میگویند خدایا وضع ما این است شما هم از هر چه مصلحت میدانید انجام بکن خب این بهترین دعاست دیگر. بعد از اینکه ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آن جریان آدم و حوا(سلام الله علیهما) را بازگو کرد, فرمود این شیطان ممکن است فریبتان بدهد شما را از جای امن بیرون ببرد اینجا که هستید هیچ مشکلی برای شما نیست, این شما را وارد مشکلات میکند آنها بالأخره به هر وسیلهای بود کاری انجام دادند که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً بحث گذشت که آیا این نهی تکوینی است یا تشریعی است تشریعی است آیا تحریمی است یا تنزیهی است یا هیچ کدام از اینها نیست و ارشادی است.
تبیین معنای«فتشقی»
آیهٴ 117 به بعد سورهٴ «طه» این است که: ﴿فَقُلْنَا یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی﴾, این ﴿فَتَشْقَی﴾ یعنی به شقاق و به زحمت میافتید چرا؟ برای اینکه در بهشت نه از درون آسیب میبینید و نه از بیرون ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ٭ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی﴾, انسان بالأخره یا مشکلات درونی دارد یا مشکلات بیرونی; مشکلات درونیاش گرسنگی است و تشنگی است مشکلات بیرونیاش آن است که از هوای سرد رنج میبرد از هوای گرم رنج میبرد و مانند آن فرمود بهشت این چهار خاصیت را دارد نه از درون رنج دارید و نه از بیرون از درون دو تا مشکل را برطرف کرد و از بیرون هم دو تا مشکل را برطرف کرد فرمود: ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا﴾ پس از نظر گرسنگی مشکلی ندارید ﴿وَلاَ تَعْرَی﴾; عاری و برهنه نخواهید بود که نیازمند به جامه و کسوت و امثال ذلک باشید و آسیبی از سرما و امثال ذلک ببینید ﴿وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا﴾; تشنه هم نمیشوید در بهشت که این هم باز ناظر به مشکل درونی است ﴿وَلاَ تَضْحَی﴾ یعنی در قبال حرارت قرار نمیگیرید که از نظر حرارت در زحمت باشید, آن یکی از نظر برودت بود و این از نظر حرارت. پس از نظر حرارت مصونید از نظر برودت مصونید از نظر گرسنگی مصونید از نظر تشنگی مصونید یک جای خوبی است, او شما را از این جای خوب بیرون نبرد.
﴿فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ﴾ که بحثش مبسوط است آنگاه حالا اینها بیرون رفتند وقتی بیرون رفتند به خدا چه عرض میکنند طبق آیهٴ 23 سورهٴ «اعراف» به خدا این چنین عرض کردند: ﴿قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ همین! دیگر نگفتند «ارحمنا و اغفرلنا» عرض حاجت کردند, این کمال ادب است این کمال رضاست کمال ادب در این است که انسان مسکنت خود را اظهار کند و این دعای «افتتاح» میبینید از معصوم بالأخره نشأت گرفت به خدا عرض میکند: «فارحم عبدک الجاهل» انسان وقتی بفهمد که چیزی نمیداند و مسکین است مسکنتش را اظهار میکند, وقتی مسکنت را اظهار کرد او هم سد خُلّت میکند, این «فارحم عبدک الجاهل» همه جاست و همیشه است دیگر. اینها هم عرض کردند: ﴿وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ﴾ دیگر بیش از این پیشنهاد ندادند.
پرسش ...
پاسخ: نه دیگر, آن بالاتر از این است. این خواستن امور اخروی است; اما با ادب خواستن است یک وقت انسان میگوید: «رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَم و تجاوز عما تعلم» مکرّر بیامرز مغفرت بکن این خواستن از یک بنای محکم است; اما آن خاتم کاری در او نیست, مثل این در آهنی که ظریف نیست; اما آن مینیاتور و آن ظرافتکاری و آن منبت کاری آن خاتم کاری حرف را میگویند ادب; اینکه آدم اظهار مسکنت بکند بگوید خدایا! من بیچاره هستم تصمیم با توست این طلب مغفرت است; منتها مؤدبانه یک وقتی پشت سر هم میگوید «اغفر, اغفر, اغفر» این محکم کاری است اما دیگر خاتم کاری نیست خوب است; اما ادب چیز دیگر است, ظرافت چیز دیگر است.
پرسش ...
پاسخ: آنکه نفرین است, او را در سورهٴ مبارکهٴ «هود» و «یونس» گذشت یعنی از سوره «هود» و «یونس» استفاده شد که آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نوح» آمده است این مأذون بود از طرف خدا. یک وقت است که خدا به کسی دستور میدهد که مدتها باید با همین وضع بمانی, مثل ایوب(سلام الله علیه) بعد هم به او از راه وحی اجازه داده میشود که بخواه او عرض میکند: ﴿مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ﴾ باز هم نمیگوید «ارحم» میگوید: من بیچارهام تو ارحم الراحمین هستی, اینها بر اساس ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ عمل میکنند این از آن فرازهای نورانی «زیارت جامعه» است که وصف ائمه(علیهم السلام) را مثل وصف فرشتهها میداند. در سورهٴ «انبیاء» فرمود فرشته, بدون اجازه خدا سخن نمیگوید: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ همین مضمون در «زیارت جامعه» هم هست که عرض میکنیم شما کسانی هستید که عباد مکرمید و هرگز بدون اجازه خدا سخن نمیگویید.
خب اگر کسی ولیّ الله بود که «یکفیه الاراده» تا خدا اراده نکرد که حرف نمیزند. وقتی اراده کرد معلوم میشود که چطور بگوید و چه بگوید, خب بالأخره مگر نه آن است که اینها بارزترین مصداق کسانیاند که «لسانه الذی ینطق به». اگر کسی لسانش در مقام فعل ذات اقدس الهی بود ما میفهمیم خدا به او اجازه داد این چنین حرف بزند. گاهی دستور میدهد که نفرین کن تا ما بساط اینها را جمع بکنیم او عرض میکند: ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الأرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾, برای اینکه ﴿إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلاّ فاجِرًا کَفّارًا﴾ چون در سورهٴ «هود» فرمود: ﴿فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ﴾ فرمود من بساط همه اینها را جمع میکنم, اینها از این به بعد دیگر کسی به تو ایمان نمیآورد ﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ﴾; قبل از اینکه دریایی پیدا بشود خدا خبر از غرق اینها داد; هنوز دریایی پیدا نشد نه بارانی بارید و نه چشمهای جوشید, فرمود اینها غرق میشوند چنین دستوری به نوح(سلام الله علیه) اجازه میدهد که عرض کند: ﴿رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی اْلأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّارًا﴾. این در حقیقت وقتی شما خوب بررسی کردید یعنی حدیث قرب نوافل را حد وسط قرار دادید سه تا مسئله یاد میگیریم یکی اینکه خدا فرمود: ﴿فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ﴾ اینها همه غرق میشوند, با اینکه در خشکی است الآن فرمود همه اینها غرق میشوند نفرمود اینها عذاب میشوند آن خصوصیت تعذیب را هم یاد کرد. فرمود: ﴿إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ﴾ و حرف هم نزن و شفاعت هم نکن همهشان غرق میشوند (این یک)، این اولی. سوم اینکه وجود مبارک نوح گفت ﴿رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی اْلأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّارًا﴾ این سومی. بین اولی و سومی حلقه مفقوده همان قرب نوافل است که «لسانه الذی ینطق به», خب اگر نوح جزء بارزترین مصداق متحققین به قرب نوافل است و ذات اقدس الهی لسان اوست در این مقام, پس معلوم میشود اول خدا فرمود, دوم خدا فرمود, سوم خدا فرمود. اگر گوینده به حسب ظاهر, نوح است همانطوری که موحد «از کماندار بیند اهل خرد» در اینگونه از موارد هم نفرین را «از کماندار بیند اهل خرد» و هو الله.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است