- 903
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 7 تا 10 سوره مائده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 7 تا 10 سوره مائده"
- اهمیت میثاق، پیمان و اطاعت از حق تعالی
- تذکر نعمتهای ظاهر مقدمه تذکر نعمتهای ولی نعمت
- معنای لغوی و اصطلاحی تیمم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ ٭ وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ ٭ وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ﴾
معنای لغوی و اصطلاحی تیمّم
نکاتی که در آیهٴ ششم و همچنین در آیهٴ هفتم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که قبلاً بحث میشد مانده است، یکی این است که عنوان تیمّم به معنای قصد است؛ منتها بعد در این امر فقهی و عبادت مخصوص اصطلاح شده است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش قبلاً گذشت. آیهٴ ٢٦٧ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ﴾ که ﴿لا تَیَمَّمُوا﴾؛ یعنی «و لا تقصدوا»؛ در هنگام انفاق قصد نکنید و به فکر این نباشید که آن ماندهها و فاسدها را در راه خدا انفاق بکنید. تَیَمَّمُوا؛ یعنی «تقصدوا» و در اینجا هم که فرمود: ﴿فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾ ؛ یعنی «فقصدوا وجه الارض» را و بعد کم کم اسم شده است برای این مسح صورت و دو دست که تیمّم یک اصطلاح فقهی شد.
گسترهٴ معنای لغوی غائط در نهجالبلاغه
مطلب دوم آن است که این کلمهٴ غائط همانطوری که در آیهٴ شش سورهٴ «مائده» که محل بحث است و آیهٴ ٤٣ سورهٴ «نساء» که قبلاً گذشت ذکر شد، در خطبههای نهج البلاغه هم است. خطبه 36 از خطبههای نهج البلاغه همین است که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در تخویف و ترساندن خوارج نهروان اینچنین فرمود: «فَأَنا نَذِیرٌ لَکُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَی بِأَثْنَاءِ هذَا النَّهْرِ وَ بِأَهْضَامِ هذَا الْغَائِطِ» ؛ فرمود: من شما را میترسانم از اینکه خود را به کشتن ندهید و جسدهای شما در این رودخانه بیفتد یا در دامنههای این گودال بیفتد «بأهضام هذا الغائط»؛ غائط یعنی آن گودال و این «باهضام» هم که جمع «هضم» است یعنی دامنههای این مکان پست. به هر تقدیر آن روز این کلمه معروف بود و معنایش همان آنجای منخفض و پست بود.
تذکر نعمتهای ظاهر مقدمه تذکر نعمتهای «ولی نعمت»
مطلب سوم آن است که ذات اقدس الهی گاهی ما را به نعمت متذکّر میکند و گاهی ما را به ولی نعمت؛ اوایل میگوید که به فکر نعمتهای من باشید و دربارهٴ تذکر نعمت هم مراتبی است: یک وقت است که میفرماید به این فکر باشید که من برای شما آب تهیه کردم، نان تهیه کردم، غذا تهیه کردم، سلامتی به شما دادم، لباس دادم، دامداری و باغداری و کشاورزی را یادتان دادم و اینها را ذکر میکند ﴿وَاذْکُرُوا﴾ ﴿وَاذْکُرُوا﴾ ﴿وَاذْکُرُوا﴾ که از این قبیل در قرآن کم نیست. از این مرحله بالاتر ما را متذکّر میکند به نعمتهای معنوی که به یاد این باشید که احکام الهی یادتان دادیم، تعلیم کتاب و حکمت نصیبتان کردیم و تزکیه نصیبتان کردیم و امثال ذلک و آیهٴ محل بحث همین است که ﴿وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ که اینها دربارهٴ احکام الهی است و این دستورات الهی نعمتهای الهی است.
وقتی انسان بعد از تذکر نعمتهای ظاهر، متذکر نعمتهای باطن شد و نعمتهای ظاهر و باطن خدا را شناسایی کرد و شکر گذاشت ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾ ، کم کم شایسته میشود که به تذکر ولی نعمت بیفتد، لذا قرآن کریم بعد از اینکه دارد: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ و امثال ذلک و بعد از اینکه این مراحل طی شد، آنگاه میفرماید: ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾ ؛ به یاد خدا باشید خدا به یاد شماست. این برای کسی است که اوّل به فکر نعمتهای مادی و ظاهری بود و شاکر شد و بعد به فکر نعمتهای باطنی بود و سپاسگزاری کرد و بعد همهٴ این نعمتها را صرف نظر کرد و به فکر و ذکر ولی نعمت افتاد ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾ .
ذکر هر چیزی پاداش مناسب خود را دارد؛ آنجا که ذکر نعمت است و شکر نعمت، مایهٴ افزایش نعمت است ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ که این ذکر نعمت انسان را به شکر نعمت وادار میکند و شکر نعمت هم نتیجهاش این است که همان نعمت افزوده میشود ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ ؛ اما شکر ولی نعمت بازدهاش چیست که اگر کسی به یاد خدا بود و به ذکر ولی نعمت مشغول بود نه به ذکر نعمت او؟ آنگاه خدا در قبال این ذکر که شکر خود ولی نعمت است نه شکر نعمت، اینچنین نیست که فقط به افزایش نعمتهای ظاهری یا نعمتهای باطنی اکتفا بکند، بلکه جزای شکر و ذکر ولی نعمت آن است که خود انسان را خدا میپروراند.
معیار «بینائی و بصیرت» در خطبهٴ همام
اگر خدا به یاد کسی بود او را برای ابد زنده نگه میدارد و او را بصیر میکند و چشم جان او را باز میکند ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾، برای اینکه آنهایی که خدا به یاد آنها نیست آنها کورند. عدهای که در قیامت کور محشور میشوند سؤال میکنند که ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیرًا﴾، جواب میشنوند که ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی﴾ که این ﴿وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی﴾ معنایش آن است که اگر کسی منسیِّ خدا بود نابیناست که منظور چشم ظاهر که نیست، بلکه منظور همان بصیر بودن قلب است. عکس نقیض قضیه آن است که اگر کسی منسی نبود نابینا نیست و میشود بینا، آنگاه این بینایی همان است که در خطبهٴ همام نهج البلاغه هم آمده است که «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا» و مانند آن، آنگاه راه حارثةبنمالک را طی کردن از اینجاها شروع میشود که اگر کسی خدا به یاد او بود او بصیر میشود؛ یعنی در جانش این چشم شکوفا میشود و در جانش این گوش شکوفا میشود، آنگاه مظهر سمیع و بصیر خواهد شد.
به هر تقدیر آن ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾ یک افقِ دیگری است و این ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ یا ﴿وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ و مانند آن یک افق متوسطی است که اینها درباره احکام است و آنها دربارهٴ حاکم یا اینها درباره نعمتهای خداست و آنها درباره ولی نعمت؛ ولی اینها مقدمه است برای آن مرحله بالا. ﴿وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ﴾؛
اهمیت میثاق، پیمان و اطاعت از حق تعالی
آن تعهدی که با خدا بستید به فکر آن میثاق باشید و پیمانشکنی نکنید. چه وقت تعهد بستید؟ ﴿إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾؛ شما وقتی ایمان آوردید و با خدا بیعت کردید و گفتید: ﴿سَمِعْنا وَأَطَعْنَا﴾، باید مطیع باشید؛ آن آیاتی که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و همچنین پایان سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است آنها هم مؤید این مسئله است.
در پایان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ ٢٨٥ این است: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلُّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾؛ هم پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هم مؤمنین حرفشان این است که ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾. در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آنجا هم سخن این است که ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾، حالا منظور از این منادی فرشتهٴ وحی است یا وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، همهٴ اینها حق است؛ منتها همهٴ اینها در طول هماند و مصادیق یکدیگرند. آیهٴ ١٩٣ سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾.
این آیهٴ محل بحث هم تذکری است به همان که ﴿اذ قلتم سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ و اصولاً مؤمن کسی است که بگوید سمعاً و طاعه؛ یعنی شنیدم و اطاعت کردم. وقتی مؤمنین را در سورهٴ مبارکهٴ «نور» میستاید، در آیهٴ ٥١ سورهٴ «نور» میفرماید: ﴿إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنینَ إِذا دُعُوا إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾؛ حرف مؤمنین، منطق مؤمنین، سنّت و سیرت مؤمنین این است که وقتی آنها را به خدا و پیامبر دعوت کردند تا وحی و دین بر آنها حکومت کند و بین آنها داوری کند، حرف آنها این است که ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ و ناگزیر اینها جزء مفلحیناند ﴿وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ .
در این آیهٴ هشت سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که محل بحث است فرمود که به یاد آن پیمان الهی باشید که با خدا تعهد کردید و گفتید ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ و بعد فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ که قبلاً بحثش گذشت. آنگاه آیهٴ هشت سورهٴ مبارکهٴ «مائده» شروع میشود، فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾ که مشابه این آیه قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت؛ یعنی آیهٴ ١٣٥ سورهٴ «نساء» این بود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا﴾.
جهانی بودن قرآن
در تبیین آن آیه اینچنین بحث شد که قرآن مدّعی جهانی بودن است (این یک مقدمه) و این ادعا را با آیات فراوانی تبیین کرد و فرمود: ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ ، ﴿وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْنًا﴾ و آیات فراوانی است که میگوید هر جا بشریت است قرآن برای هدایت اوست (این یک مقدمه)، مقدمهٴ دیگر این است که خدا و پیامبر میدانند و قرآن هم ما را باخبر کرد که همه مسلمان بشوند نیست، فرمود: ﴿وَ ما أَکْثَرُ النّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ﴾ و بعد هم در سورهٴ «مائده» که به خواست خدا خواهیم خواند فرمود که یهودیها تا روز قیامت هستند، مسیحیها تا روز قیامت هستند و اینها همیشه درگیر و با اختلاف زندگی میکنند، حالا منظور از ﴿یَوْمِ القِیَامَةِ﴾ ظهور حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) است یا رجعت است یا قیامت واقعی است به هر تقدیر تا آن روزگار است ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ القِیَامَةِ﴾ ، ﴿وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ که دربارهٴ یک گروه القای عداوت و بغضاست و دربارهٴ گروه دیگر اغراست.
بنابراین قرآن به ما خبر داد که همهٴ مردم مسلمان بشوند نیست، فرمود اینها هست و از طرفی هم فرمود قرآن یک کتاب جهانی است و باید با این مردم زندگی کرد و برای این مردم هم پیام دارد؛ یعنی مردم روی زمین که یک عده ملحدند، یک عده مشرکاند، یک عده یهودیاند، یک عده مسیحیاند، یک عده مجوساند و یک عده هم مسلمان. اگر کتاب، کتاب جهانی است، باید زبان آن زبان جهانپسند باشد و زبانی زبانِ جهانپسند است که با فطرت همراه باشد.
زبان فطری بودن قسط و عدل
فطرت قسط و عدل را میپذیرد و هیچ کسی نیست که بگوید عدل چیز بدی است و ممکن است خودش ظالم باشد؛ ولی عدلدوست است. اگر ما بخواهیم با ظالمین سخنی بگوییم یا بخواهیم با ملحدین سخنی بگوییم و با کسانی که نه اوّل را قبول دارند نه آخر را و هر دو را انکار میکنند، با آنها سخن بگوییم باید با یک زبان مشترک حرف بزنیم که زبان مشترک زبان فطرت است و فطرت عدل را میپذیرد.
شما اگر شش گروهی را که قرآن در سورهٴ «حج» معرفی کرد و فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصّابِئینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ ؛ این شش گروه را اسم برد و فرمود خداوند در قیامت بین اینها داوری میکند؛ حالا شما شش نفر را جمع بکنید یا شش گروه را در یکجا جمع بکنید که مسلمین باشند، یهودیها باشند، مسیحیها باشند، صابئین باشند، مجوس باشد و مشرک که ملحد هم ملحق به مشرک است، آنچه که میتواند اینها را به یک زندگی مسالمتآمیزی وادار کند همان قسط و عدل است که زبان فطرت است که سهم هر کسی معلوم و کار هر کسی معلوم و حق هر کسی معلوم و حقوق هر کسی معلوم و جای هر کسی معلوم است که هیچ کسی به کسی ظلم نکند. این قسط و عدل زبان فطرت است که مشترک بین همهٴ اقوام و ملل است (این هم دو).
معیار عمل به قسط و عدل
طبق مقدمه اوّل که قرآن فرمود: این کتاب، کتاب جهانی است و بعد هم فرمود که اینچنین نیست که دنیا به میل شما بگردد و همین که گفتید «یا ایها الناس امنوا» اینها ایمان بیاورند؛ نه عدهای مسیحیاند [و] عدهای یهودیاند، عدهای مجوساند، عدهای صائبیناند، عدهای کمونیستاند و عدهای مشرکاند همیناند که هستند و با همین وضعِ موجود قرآن پیامِ جهانی دارد و آن این است که شما در هر جا هستید، با هر ملّیّتی هستید و با هر فرهنگ و عادت و رسومی که هستید قسط و عدل را رعایت کنید. به ما که این دستور را داد نه برای آن است که ما مکلفیم، برای این است که ما گفتیم: ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ و دیگران ولو خدا و پیغمبر را هم قبول نداشته باشند اگر بخواهند خوب زندگی کنند باید به قسط و عدل بپردازند.
برای اینکه قسط و عدل را گسترش بدهد، چون کتاب تنها ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ﴾ نیست، بلکه ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ است، بلکه ﴿یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ اْلآیاتِ﴾ است و مانند آن که تبیین میکند؛ میفرماید برای اینکه قسط و عدل بررسی بشود ما موانع قسط و عدل را میشماریم و آن انگیزههایی که انسان را از قسط و عدل منحرف میکند آنها را میشماریم و تک تک اینها را نام میبریم و میگوییم اینها حرام است و این کارها را نکنید. انسان اگر بخواهد قسط و عدل داشته باشد باید حبّ و بغض او تعدیل باشد؛ یعنی نه محبت او نسبت به چیزی یا کسی وادارش بکند که از صراط مستقیم فاصله بگیرد و نه عداوت و دشمنی او با شخص یا گروهی اجازه بدهد که او از صراط مستقیم فاصله بگیرد. در هر صورت اگر کسی به کسی علاقهمند است آن علاقهاش حدّی دارد و اگر حدّ نداشته باشد که قسط و عدل معنا ندارد و اگر با کسی بد است این دشمنی هم مرزی دارد و قانونی دارد. فرمود انسان یا روی علاقهها کار میکند یا روی دشمنیها کار میکند که آن گرایشهای او روی محبتهای اوست و آن گریز و فرار او روی عداوتهای اوست که هر دوی اینها را باید تعدیل کرد.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به مسئلهٴ تعدیل محبت پرداخت و در سورهٴ «مائده» به تعدیل غضب میپردازد؛ در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً بحثش گذشت فرمود که شما خودتان را دوست دارید، پدر و مادرتان را دوست دارید، فرزندانتان را دوست دارید، قوم و قبیلهتان را دوست دارید، بستگانتان را دوست دارید و آشنایانتان را دوست دارید که دوستیِ هیچ کدام از اینها وادارتان نکند که از مرز قسط و عدل بیرون بروید و در محکمه اگر خواستید شهادت بدهید به سود اینها شهادت بدهید. شهادتِ له یا قیامِ له یا قعودِ له به سود خود یا پدر و مادر یا فرزندان یا بستگان و مانند آن نباشد.
تحدی نکردن محبت از حد و حدود قسط و عدل
محبتتان باید مرزبندی باشد که از مرز قسط و عدل نگذرد که این درباره تعدیل محبت است.
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در دو جا: یکی همان آیه دوم سورهٴ «مائده» بود و یکی هم این آیهٴ هشتم که بحث محوری است میفرماید که شما در هر صورت دشمن دارید، دشمن کسی باشید و کسی هم دشمن شما باشد به هر تقدیر زیر سقف دنیا باید زندگی بکنید یا نه؟ این دشمنی هم مرزی دارد که اگر کسی نسبت به شما بد کرد، یک حسابی این بدی دارد که آن را بر محور قسط و عدل باید انجام داد و این دشمنی باعث نشود که یک وقتی شما اگر خواستید شهادت بدهید علیهِ او بیجا شهادت بدهید. آیهٴ سورهٴ «نساء» برای تعدیل شهادتِ له است و آیهٴ سورهٴ «مائده» برای تعدیل شهادتِ علیه است؛ فرمود اگر با کسی بد بودید این بدی یک مرزی دارد و مبادا بگویید که چون فلان کس نسبت به من در فلان وقت بد کرده است حالا من بروم علیه او در محکمه شهادت بدهم، اینچنین نیست.
تعدیل محبت و غضب هم کار عادی نیست، برای اینکه غضب بر انسان عادی حاکم است و انسان را وادار میکند، لذا آیهٴ دوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این بود که ﴿لا یَجْرِمَنَّکُمْ﴾ اینکه عدهای نگذاشتند ﴿أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا﴾؛ شما را وادارتان نکند و در این آیهن هشت سورهٴ «مائده» هم میفرماید: ﴿وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا﴾. محبت هم اینچنین است که «و لا یَجْرِمَنَّکُمْ حب قومٍ علی الاّ تعدلوا»؛ نه محبت وادارتان بکند که بیجا به سود کسی شهادت بدهید و نه غضب و دشمنی وادارتان بکند که بیجا علیه گروه یا شخصی شهادت بدهید. این کار چون کار عادی نیست و تعدیل غرایض بسیار سخت است عادلِ متوسط بودن در اینگونه از امور کافی نیست و عدالت متوسط کافی نیست و قائم به قسط و عدل بودن در اینجاها کافی نیست، لذا در هر دو آیه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ﴾ ، حالا یا صیغه مبالغه است یا حرفه و پیشه است به هر تقدیر آدم تا قوّام بالقسط و قوّام بالعدل نباشد این کارها که تعدیل خواستههاست مقدور او نیست.
نتایج قوام بالقسط و قوام بالعدل
خیلیها عادلاند اما ناخودآگاه آن ضمیر محبت یا ضمیر غضب در او وادار میکند که به سود کسی قضا یا شهادت بدهد و علیه کسی قضا یا شهادت بدهد؛ ولی اگر قوّام بالقسط باشد از درون او قسط و عدل میجوشد. میبینید که شما وقتی در بیابان باز حرف میزنید صدایتان باز است، جواب نمیشنوید؛ اما وقتی در کنار یک سلسله جبال سنگین حرف زدید میبینید که فوراً حرفتان را به شما برمیگرداند، اگر میدان باز باشد هر چه گفتید او قبول میکند؛ اما اگر با کوه برخورد کردید فوراً حرف شما را به شما برمیگرداند. بعضیها در درونشان یک میدان بازی است و هر چه دادند او میپذیرد؛ امّا بعضی قوّام بالقسطاند اینها برایشان «کالجبل الراسخ» است که میگویند این ملکهٴ عدالت برای اینها جبلّی است و جبلّی به آن وصف میگویند که «کالجبل الراسخ» پایدار باشد و نتوان او را ریشهکن کرد. وقتی در مقابل کوه شما حرف زدید حرف شما را برمیگرداند و اگر پرونده را به یک قاضی قوّام بالقسط دادند یا در محکمهٴ چنین قاضی عدهای شهود او حاضر شدند، این بدون اینکه بخواهد میبینید که از درون او اعتراض برمیخیزد، چون عدالت برای او مثل جبل شد و این آقایی که آمده به سود کسی یا علیه کسی برخلاف قسط و عدل شهادت بدهد، درونِ پاک این قاضی این حرف را برمیگرداند یا هر پیشنهاد دیگری، اگر کسی در درونش چنین خاصیتی باشد این قوّام بالقسط است و حرفها را برمیگرداند و اگر قاع صفصف باشد حرفها را میپذیرد.
این است که قرآن کریم در اینگونه از مسائل قائم به قسط بودن را کافی نمیداند، بلکه قوّام بالقسط بودن را لازم میداند. در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم قبلاً بحث شد که بعضی از بزرگان فقه در قاضی عدالت را کافی نمیدانند یا عاقل بودن را کافی نمیدانند؛ اگر کسی بخواهد نماز بخواند باید عاقل باشد، اگر کسی بخواهد روزه بگیرد باید عاقل باشد؛ اما اگر کسی بخواهد قاضی باشد «یشترط ... فیه کمال العقل» که این «کمال العقل» غیر از عاقل بودن است. یک وقتی شما میخواهید به کسی اقتدا کنید همین که عاقل بود و عادل بود کافی است و یک وقت میخواهید مال و جان و ناموس را به دست او بسپارید «یشترط ... فیه کمال العقل» که این «کمال العقل» همان است که قوّام بالقسط باشد.
آنگاه چنین دینی که هم راه دوستی دوستان را بست و هم راه دشمنی دشمنان را سدّ کرد میتواند دین جهانی باشد؛ هم در آن آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است که راه دوستی بیجا را بست؛ یعنی در آیهٴ ١٣٥ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ﴾. یک وقت است که مسائل مالی است و قوم و خویش کسی نیست، بلکه یک فکری در کسی پیدا شده است که ما حامی محرومانیم، پابرهنگانیم و مستضعفانیم که این فکر حق است؛ اما در حمایت از محرومان هم باید قسط و عدل مراعات بشود.
بیان رعایت قسط و عدل در حمایت از محرومان
کاملاً به یادتان است که در ذیل همین آیهٴ ١٣٥ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مثال زده شد که اگر پابرهنهای بیگدار به آب زد و سوار موتور بود و توانگری را عمداً به جدول جاده پرت کرد و حالا از شما شهادت خواستند، شما بگویید چون این مستضعف است من به سود او شهادت بدهم و چون او وضع مالیاش خوب است علیه او شهادت بدهم! اگر وضع مالی او خوب است یک حسابی دارد، یک کتابی دارد و یک محکمهای است که مال او را از او میگیرند اگر براساس حرام جمع کرده باشد؛ اما الآن که بیجا به جدول افتاده که نباید علیه او شهادت داد؛ فرمود: ﴿إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما﴾ یا خدای ناکرده اگر کسی فقیر بود و از شما خواستند که در محکمه حاضر بشوید و شهادت بدهید، چون به جرم اینکه فقیر است علیه او شهادت بدهید! یا قاضی به جرم اینکه این شخص فقیر است علیه او قضا کند و حکم کند! نه. فرمود اگر کسی غنی بود به غنای او یا اگر فقیر بود به فقر او نگاه نکنید، بلکه ببینید حق با کیست؟
بنابراین مسئلهٴ محبت و عداوت تعدیل شد و مسئلهٴ فقر و غنا تعدیل شد و چنین دینی میتواند جهانی باشد که هرگونه عاملِ انحراف را بست. در یک جامعهای بعضی وضع مالیشان خوب است و بعضی وضع مالیشان ضعیف است، بعضیها مسلماناند و بعضی کافرند، بعضی مارکسیستاند، بعضی مشرکاند، بعضی یهودیاند، بعضی مسیحیاند، بعضی مجوساند و بعضی صابئیناند که این جهان کذایی را قرآن با زبان فطرت دارد اداره میکند و فرمود آن احکام را شما هرگز در مرز قسط و عدل راه ندهید.
فتحصل که علل و عوامل انحراف از صراط مستقیم را قرآن اوّل بررسی کرد و روی تک تک این علل و عوامل اشاره کرد و فرمود هیچ کدام از این علل مایه انحراف از قسط و عدل نشود که به سود کسی یا علیه کسی شهادت بدهید، حتی در مسئلهٴ زیارت یک عدهای نگذاشتند که شما مثلاً در سال حدیبیه مکه مشرف بشوید و قبل از اینکه پیروز بشوید جلوی شما را گرفتند؛ آیهٴ دوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است: ﴿وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا﴾؛ آنها نگذاشتند شما به زیارت خانهٴ خدا بروید، حالا که شما قادر شدید باز هم نگذارید که اینها به طرف خانه خدا بروند؟ نه، این کار را نکنید. آنها معصیت کردند که معصیت آنها را ذات اقدس الهی کیفر میدهد.
آنچه که مربوط به مسایل مالی است حقی دارد که قصاص میکنید؛ اما آنچه که مربوط به احکام الهی است و آنها بد کردند، شما جلوی آنها را نگیرید که نگذارید آنها زیارت کنند و مشابه آن بد نکنید. پس در آیهٴ دوم سورهٴ «مائده» که قبلاً بحثش گذشت این بود: ﴿وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ﴾؛ یعنی «لا یحملنکم» ﴿شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا﴾، بلکه ﴿تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾؛ اصل تعاون که چیز خوبی است و اختصاصی به مسلمین ندارد. اگر کسی به هیچ اصلی معتقد نبود ولی کاری با شما نداشت، شما با قسط و عدل با او رفتار کنید.
فلسفه جهانی بودن دین اسلام
آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» از بهترین آیاتی است که جامعیت قرآن را تبیین میکند که آن کافران و مشرکانی که نسبت به شما بد نکردند و توطئه علیه اسلام و مسلمین نداشتند در تبعیدتان، در مهاجرتتان و در تحمیل رنج بر شما هیچ کاری نکردند؛ نه خودشان مستقیماً با شما بد کردند و نه با بیگانگانی که بدرفتاری میکردند هماهنگ بودند و کاری با شما نداشتند، خدا شما را نهی نمیکند که با آنها براساس قسط و عدل رفتار بکنید، بلکه اگر براساس قسط و عدل رفتار بکنید محبوب خدایید که ﴿إنّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ که ذیل همان آیه سورهٴ «ممتحنه» است و تشویق به قسط و عدل است. پس از تعدی و ظلم باز میدارد و به قسط و عدل دعوت میکند و تشویق میکند که چنین دینی میشود دین جهانی.
بنابراین معنای اینکه اسلام جهانی است این نیست که همه را به اسلام دعوت میکند و تنها هدفش این است تا ما بگوییم که به هدف نرسید؛ او همه را به اسلام دعوت میکند (یک) و میداند که عده زیادی گوش به این ندا نمیدهند (دو) و میداند که کل عالم به منزله یک دهکده است و مردم باید با هم زندگی کنند (سه) و میداند تنها زبانی که این دهکدهٴ پنج میلیاردی یا بیشتر را میتواند هماهنگ کند زبان فطرت است (این چهار)، و زبان فطرت هم قسط و عدل است، چون هیچ کس نیست که از فطرت بدش بیاید و از عدل بدش بیاید، این زبان فطرت مثل جگر تشنه است که آب میخواهد، هیچ کسی را نیاموختند که شما اگر تشنهاید آب بخورید.
همین شش گروهی که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» نام اینها برده شد ؛ یعنی مسلمانها، یهودیها، مسیحیها، صابئین، مجوسیها و مشرکین اینها را شما یکجا جمع بکنید، همهشان غذا میخواهند و همهشان اگر تشنه شدند آب میخواهند و اینچنین نیست که بگوییم مسلمان آب بخواهد و یهودی نخواهد یا ترسا بخواهد مجوسی نخواهد یا صابئی بخواهد و مشرک نخواهد. همانطوری که این هاضمهٴ ظاهر در قبال عطش آب طلب میکند، آن هاضمهٴ باطن در قبال پدیدههای اجتماعی قسط و عدل طلب میکند و این فطرت است که ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ و با این زبان بینالمللی خدا حرف میزند و میشود دین جهانی.
بنابراین اگر همه مسلمان شدند ﴿طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾ که قرآن اداره میکند و اگر همه برگشتند و نیمی مسلمان شدند و نیمی به اهل کتاب رو آوردند، باز هم قرآن آنها را اداره میکند و اگر بعضی مسلمان شدند، بعضی کتابی شدند و بعضی ملحد و مشرک شدند، باز هم قرآن توان ادارهٴ جهان را دارد، لذا فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ﴾. حالا تفاوتهای فراوانی است که چرا در آنجا فرمود: ﴿قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ﴾ و در اینجا فرمود: ﴿قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ﴾ که بعضی از این نکات را سیّدناالاستاد (رضوان الله علیه) در کتاب شریف المیزان لابد ملاحظه فرمودید که بیان کردهاند و بعد از اینکه دستور داد فرمود: ﴿لاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُوا﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
- اهمیت میثاق، پیمان و اطاعت از حق تعالی
- تذکر نعمتهای ظاهر مقدمه تذکر نعمتهای ولی نعمت
- معنای لغوی و اصطلاحی تیمم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ ٭ وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ ٭ وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ﴾
معنای لغوی و اصطلاحی تیمّم
نکاتی که در آیهٴ ششم و همچنین در آیهٴ هفتم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که قبلاً بحث میشد مانده است، یکی این است که عنوان تیمّم به معنای قصد است؛ منتها بعد در این امر فقهی و عبادت مخصوص اصطلاح شده است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش قبلاً گذشت. آیهٴ ٢٦٧ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ﴾ که ﴿لا تَیَمَّمُوا﴾؛ یعنی «و لا تقصدوا»؛ در هنگام انفاق قصد نکنید و به فکر این نباشید که آن ماندهها و فاسدها را در راه خدا انفاق بکنید. تَیَمَّمُوا؛ یعنی «تقصدوا» و در اینجا هم که فرمود: ﴿فَتَیَمَّمُوا صَعیدًا طَیِّبًا﴾ ؛ یعنی «فقصدوا وجه الارض» را و بعد کم کم اسم شده است برای این مسح صورت و دو دست که تیمّم یک اصطلاح فقهی شد.
گسترهٴ معنای لغوی غائط در نهجالبلاغه
مطلب دوم آن است که این کلمهٴ غائط همانطوری که در آیهٴ شش سورهٴ «مائده» که محل بحث است و آیهٴ ٤٣ سورهٴ «نساء» که قبلاً گذشت ذکر شد، در خطبههای نهج البلاغه هم است. خطبه 36 از خطبههای نهج البلاغه همین است که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در تخویف و ترساندن خوارج نهروان اینچنین فرمود: «فَأَنا نَذِیرٌ لَکُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَی بِأَثْنَاءِ هذَا النَّهْرِ وَ بِأَهْضَامِ هذَا الْغَائِطِ» ؛ فرمود: من شما را میترسانم از اینکه خود را به کشتن ندهید و جسدهای شما در این رودخانه بیفتد یا در دامنههای این گودال بیفتد «بأهضام هذا الغائط»؛ غائط یعنی آن گودال و این «باهضام» هم که جمع «هضم» است یعنی دامنههای این مکان پست. به هر تقدیر آن روز این کلمه معروف بود و معنایش همان آنجای منخفض و پست بود.
تذکر نعمتهای ظاهر مقدمه تذکر نعمتهای «ولی نعمت»
مطلب سوم آن است که ذات اقدس الهی گاهی ما را به نعمت متذکّر میکند و گاهی ما را به ولی نعمت؛ اوایل میگوید که به فکر نعمتهای من باشید و دربارهٴ تذکر نعمت هم مراتبی است: یک وقت است که میفرماید به این فکر باشید که من برای شما آب تهیه کردم، نان تهیه کردم، غذا تهیه کردم، سلامتی به شما دادم، لباس دادم، دامداری و باغداری و کشاورزی را یادتان دادم و اینها را ذکر میکند ﴿وَاذْکُرُوا﴾ ﴿وَاذْکُرُوا﴾ ﴿وَاذْکُرُوا﴾ که از این قبیل در قرآن کم نیست. از این مرحله بالاتر ما را متذکّر میکند به نعمتهای معنوی که به یاد این باشید که احکام الهی یادتان دادیم، تعلیم کتاب و حکمت نصیبتان کردیم و تزکیه نصیبتان کردیم و امثال ذلک و آیهٴ محل بحث همین است که ﴿وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ که اینها دربارهٴ احکام الهی است و این دستورات الهی نعمتهای الهی است.
وقتی انسان بعد از تذکر نعمتهای ظاهر، متذکر نعمتهای باطن شد و نعمتهای ظاهر و باطن خدا را شناسایی کرد و شکر گذاشت ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً﴾ ، کم کم شایسته میشود که به تذکر ولی نعمت بیفتد، لذا قرآن کریم بعد از اینکه دارد: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ و امثال ذلک و بعد از اینکه این مراحل طی شد، آنگاه میفرماید: ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾ ؛ به یاد خدا باشید خدا به یاد شماست. این برای کسی است که اوّل به فکر نعمتهای مادی و ظاهری بود و شاکر شد و بعد به فکر نعمتهای باطنی بود و سپاسگزاری کرد و بعد همهٴ این نعمتها را صرف نظر کرد و به فکر و ذکر ولی نعمت افتاد ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾ .
ذکر هر چیزی پاداش مناسب خود را دارد؛ آنجا که ذکر نعمت است و شکر نعمت، مایهٴ افزایش نعمت است ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ که این ذکر نعمت انسان را به شکر نعمت وادار میکند و شکر نعمت هم نتیجهاش این است که همان نعمت افزوده میشود ﴿لَئِنْ شَکَرْتُمْ َلأَزیدَنَّکُمْ﴾ ؛ اما شکر ولی نعمت بازدهاش چیست که اگر کسی به یاد خدا بود و به ذکر ولی نعمت مشغول بود نه به ذکر نعمت او؟ آنگاه خدا در قبال این ذکر که شکر خود ولی نعمت است نه شکر نعمت، اینچنین نیست که فقط به افزایش نعمتهای ظاهری یا نعمتهای باطنی اکتفا بکند، بلکه جزای شکر و ذکر ولی نعمت آن است که خود انسان را خدا میپروراند.
معیار «بینائی و بصیرت» در خطبهٴ همام
اگر خدا به یاد کسی بود او را برای ابد زنده نگه میدارد و او را بصیر میکند و چشم جان او را باز میکند ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾، برای اینکه آنهایی که خدا به یاد آنها نیست آنها کورند. عدهای که در قیامت کور محشور میشوند سؤال میکنند که ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیرًا﴾، جواب میشنوند که ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی﴾ که این ﴿وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی﴾ معنایش آن است که اگر کسی منسیِّ خدا بود نابیناست که منظور چشم ظاهر که نیست، بلکه منظور همان بصیر بودن قلب است. عکس نقیض قضیه آن است که اگر کسی منسی نبود نابینا نیست و میشود بینا، آنگاه این بینایی همان است که در خطبهٴ همام نهج البلاغه هم آمده است که «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا» و مانند آن، آنگاه راه حارثةبنمالک را طی کردن از اینجاها شروع میشود که اگر کسی خدا به یاد او بود او بصیر میشود؛ یعنی در جانش این چشم شکوفا میشود و در جانش این گوش شکوفا میشود، آنگاه مظهر سمیع و بصیر خواهد شد.
به هر تقدیر آن ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾ یک افقِ دیگری است و این ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ یا ﴿وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ و مانند آن یک افق متوسطی است که اینها درباره احکام است و آنها دربارهٴ حاکم یا اینها درباره نعمتهای خداست و آنها درباره ولی نعمت؛ ولی اینها مقدمه است برای آن مرحله بالا. ﴿وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ﴾؛
اهمیت میثاق، پیمان و اطاعت از حق تعالی
آن تعهدی که با خدا بستید به فکر آن میثاق باشید و پیمانشکنی نکنید. چه وقت تعهد بستید؟ ﴿إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾؛ شما وقتی ایمان آوردید و با خدا بیعت کردید و گفتید: ﴿سَمِعْنا وَأَطَعْنَا﴾، باید مطیع باشید؛ آن آیاتی که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و همچنین پایان سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» است آنها هم مؤید این مسئله است.
در پایان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ ٢٨٥ این است: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلُّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾؛ هم پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هم مؤمنین حرفشان این است که ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾. در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آنجا هم سخن این است که ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾، حالا منظور از این منادی فرشتهٴ وحی است یا وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، همهٴ اینها حق است؛ منتها همهٴ اینها در طول هماند و مصادیق یکدیگرند. آیهٴ ١٩٣ سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این بود: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾.
این آیهٴ محل بحث هم تذکری است به همان که ﴿اذ قلتم سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ و اصولاً مؤمن کسی است که بگوید سمعاً و طاعه؛ یعنی شنیدم و اطاعت کردم. وقتی مؤمنین را در سورهٴ مبارکهٴ «نور» میستاید، در آیهٴ ٥١ سورهٴ «نور» میفرماید: ﴿إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنینَ إِذا دُعُوا إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾؛ حرف مؤمنین، منطق مؤمنین، سنّت و سیرت مؤمنین این است که وقتی آنها را به خدا و پیامبر دعوت کردند تا وحی و دین بر آنها حکومت کند و بین آنها داوری کند، حرف آنها این است که ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ و ناگزیر اینها جزء مفلحیناند ﴿وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ .
در این آیهٴ هشت سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که محل بحث است فرمود که به یاد آن پیمان الهی باشید که با خدا تعهد کردید و گفتید ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ و بعد فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ که قبلاً بحثش گذشت. آنگاه آیهٴ هشت سورهٴ مبارکهٴ «مائده» شروع میشود، فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ﴾ که مشابه این آیه قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت؛ یعنی آیهٴ ١٣٥ سورهٴ «نساء» این بود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا﴾.
جهانی بودن قرآن
در تبیین آن آیه اینچنین بحث شد که قرآن مدّعی جهانی بودن است (این یک مقدمه) و این ادعا را با آیات فراوانی تبیین کرد و فرمود: ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ ، ﴿وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْنًا﴾ و آیات فراوانی است که میگوید هر جا بشریت است قرآن برای هدایت اوست (این یک مقدمه)، مقدمهٴ دیگر این است که خدا و پیامبر میدانند و قرآن هم ما را باخبر کرد که همه مسلمان بشوند نیست، فرمود: ﴿وَ ما أَکْثَرُ النّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ﴾ و بعد هم در سورهٴ «مائده» که به خواست خدا خواهیم خواند فرمود که یهودیها تا روز قیامت هستند، مسیحیها تا روز قیامت هستند و اینها همیشه درگیر و با اختلاف زندگی میکنند، حالا منظور از ﴿یَوْمِ القِیَامَةِ﴾ ظهور حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) است یا رجعت است یا قیامت واقعی است به هر تقدیر تا آن روزگار است ﴿فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ القِیَامَةِ﴾ ، ﴿وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ که دربارهٴ یک گروه القای عداوت و بغضاست و دربارهٴ گروه دیگر اغراست.
بنابراین قرآن به ما خبر داد که همهٴ مردم مسلمان بشوند نیست، فرمود اینها هست و از طرفی هم فرمود قرآن یک کتاب جهانی است و باید با این مردم زندگی کرد و برای این مردم هم پیام دارد؛ یعنی مردم روی زمین که یک عده ملحدند، یک عده مشرکاند، یک عده یهودیاند، یک عده مسیحیاند، یک عده مجوساند و یک عده هم مسلمان. اگر کتاب، کتاب جهانی است، باید زبان آن زبان جهانپسند باشد و زبانی زبانِ جهانپسند است که با فطرت همراه باشد.
زبان فطری بودن قسط و عدل
فطرت قسط و عدل را میپذیرد و هیچ کسی نیست که بگوید عدل چیز بدی است و ممکن است خودش ظالم باشد؛ ولی عدلدوست است. اگر ما بخواهیم با ظالمین سخنی بگوییم یا بخواهیم با ملحدین سخنی بگوییم و با کسانی که نه اوّل را قبول دارند نه آخر را و هر دو را انکار میکنند، با آنها سخن بگوییم باید با یک زبان مشترک حرف بزنیم که زبان مشترک زبان فطرت است و فطرت عدل را میپذیرد.
شما اگر شش گروهی را که قرآن در سورهٴ «حج» معرفی کرد و فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصّابِئینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ ؛ این شش گروه را اسم برد و فرمود خداوند در قیامت بین اینها داوری میکند؛ حالا شما شش نفر را جمع بکنید یا شش گروه را در یکجا جمع بکنید که مسلمین باشند، یهودیها باشند، مسیحیها باشند، صابئین باشند، مجوس باشد و مشرک که ملحد هم ملحق به مشرک است، آنچه که میتواند اینها را به یک زندگی مسالمتآمیزی وادار کند همان قسط و عدل است که زبان فطرت است که سهم هر کسی معلوم و کار هر کسی معلوم و حق هر کسی معلوم و حقوق هر کسی معلوم و جای هر کسی معلوم است که هیچ کسی به کسی ظلم نکند. این قسط و عدل زبان فطرت است که مشترک بین همهٴ اقوام و ملل است (این هم دو).
معیار عمل به قسط و عدل
طبق مقدمه اوّل که قرآن فرمود: این کتاب، کتاب جهانی است و بعد هم فرمود که اینچنین نیست که دنیا به میل شما بگردد و همین که گفتید «یا ایها الناس امنوا» اینها ایمان بیاورند؛ نه عدهای مسیحیاند [و] عدهای یهودیاند، عدهای مجوساند، عدهای صائبیناند، عدهای کمونیستاند و عدهای مشرکاند همیناند که هستند و با همین وضعِ موجود قرآن پیامِ جهانی دارد و آن این است که شما در هر جا هستید، با هر ملّیّتی هستید و با هر فرهنگ و عادت و رسومی که هستید قسط و عدل را رعایت کنید. به ما که این دستور را داد نه برای آن است که ما مکلفیم، برای این است که ما گفتیم: ﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا﴾ و دیگران ولو خدا و پیغمبر را هم قبول نداشته باشند اگر بخواهند خوب زندگی کنند باید به قسط و عدل بپردازند.
برای اینکه قسط و عدل را گسترش بدهد، چون کتاب تنها ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ﴾ نیست، بلکه ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ است، بلکه ﴿یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ اْلآیاتِ﴾ است و مانند آن که تبیین میکند؛ میفرماید برای اینکه قسط و عدل بررسی بشود ما موانع قسط و عدل را میشماریم و آن انگیزههایی که انسان را از قسط و عدل منحرف میکند آنها را میشماریم و تک تک اینها را نام میبریم و میگوییم اینها حرام است و این کارها را نکنید. انسان اگر بخواهد قسط و عدل داشته باشد باید حبّ و بغض او تعدیل باشد؛ یعنی نه محبت او نسبت به چیزی یا کسی وادارش بکند که از صراط مستقیم فاصله بگیرد و نه عداوت و دشمنی او با شخص یا گروهی اجازه بدهد که او از صراط مستقیم فاصله بگیرد. در هر صورت اگر کسی به کسی علاقهمند است آن علاقهاش حدّی دارد و اگر حدّ نداشته باشد که قسط و عدل معنا ندارد و اگر با کسی بد است این دشمنی هم مرزی دارد و قانونی دارد. فرمود انسان یا روی علاقهها کار میکند یا روی دشمنیها کار میکند که آن گرایشهای او روی محبتهای اوست و آن گریز و فرار او روی عداوتهای اوست که هر دوی اینها را باید تعدیل کرد.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به مسئلهٴ تعدیل محبت پرداخت و در سورهٴ «مائده» به تعدیل غضب میپردازد؛ در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً بحثش گذشت فرمود که شما خودتان را دوست دارید، پدر و مادرتان را دوست دارید، فرزندانتان را دوست دارید، قوم و قبیلهتان را دوست دارید، بستگانتان را دوست دارید و آشنایانتان را دوست دارید که دوستیِ هیچ کدام از اینها وادارتان نکند که از مرز قسط و عدل بیرون بروید و در محکمه اگر خواستید شهادت بدهید به سود اینها شهادت بدهید. شهادتِ له یا قیامِ له یا قعودِ له به سود خود یا پدر و مادر یا فرزندان یا بستگان و مانند آن نباشد.
تحدی نکردن محبت از حد و حدود قسط و عدل
محبتتان باید مرزبندی باشد که از مرز قسط و عدل نگذرد که این درباره تعدیل محبت است.
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در دو جا: یکی همان آیه دوم سورهٴ «مائده» بود و یکی هم این آیهٴ هشتم که بحث محوری است میفرماید که شما در هر صورت دشمن دارید، دشمن کسی باشید و کسی هم دشمن شما باشد به هر تقدیر زیر سقف دنیا باید زندگی بکنید یا نه؟ این دشمنی هم مرزی دارد که اگر کسی نسبت به شما بد کرد، یک حسابی این بدی دارد که آن را بر محور قسط و عدل باید انجام داد و این دشمنی باعث نشود که یک وقتی شما اگر خواستید شهادت بدهید علیهِ او بیجا شهادت بدهید. آیهٴ سورهٴ «نساء» برای تعدیل شهادتِ له است و آیهٴ سورهٴ «مائده» برای تعدیل شهادتِ علیه است؛ فرمود اگر با کسی بد بودید این بدی یک مرزی دارد و مبادا بگویید که چون فلان کس نسبت به من در فلان وقت بد کرده است حالا من بروم علیه او در محکمه شهادت بدهم، اینچنین نیست.
تعدیل محبت و غضب هم کار عادی نیست، برای اینکه غضب بر انسان عادی حاکم است و انسان را وادار میکند، لذا آیهٴ دوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این بود که ﴿لا یَجْرِمَنَّکُمْ﴾ اینکه عدهای نگذاشتند ﴿أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا﴾؛ شما را وادارتان نکند و در این آیهن هشت سورهٴ «مائده» هم میفرماید: ﴿وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا﴾. محبت هم اینچنین است که «و لا یَجْرِمَنَّکُمْ حب قومٍ علی الاّ تعدلوا»؛ نه محبت وادارتان بکند که بیجا به سود کسی شهادت بدهید و نه غضب و دشمنی وادارتان بکند که بیجا علیه گروه یا شخصی شهادت بدهید. این کار چون کار عادی نیست و تعدیل غرایض بسیار سخت است عادلِ متوسط بودن در اینگونه از امور کافی نیست و عدالت متوسط کافی نیست و قائم به قسط و عدل بودن در اینجاها کافی نیست، لذا در هر دو آیه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ﴾ ، حالا یا صیغه مبالغه است یا حرفه و پیشه است به هر تقدیر آدم تا قوّام بالقسط و قوّام بالعدل نباشد این کارها که تعدیل خواستههاست مقدور او نیست.
نتایج قوام بالقسط و قوام بالعدل
خیلیها عادلاند اما ناخودآگاه آن ضمیر محبت یا ضمیر غضب در او وادار میکند که به سود کسی قضا یا شهادت بدهد و علیه کسی قضا یا شهادت بدهد؛ ولی اگر قوّام بالقسط باشد از درون او قسط و عدل میجوشد. میبینید که شما وقتی در بیابان باز حرف میزنید صدایتان باز است، جواب نمیشنوید؛ اما وقتی در کنار یک سلسله جبال سنگین حرف زدید میبینید که فوراً حرفتان را به شما برمیگرداند، اگر میدان باز باشد هر چه گفتید او قبول میکند؛ اما اگر با کوه برخورد کردید فوراً حرف شما را به شما برمیگرداند. بعضیها در درونشان یک میدان بازی است و هر چه دادند او میپذیرد؛ امّا بعضی قوّام بالقسطاند اینها برایشان «کالجبل الراسخ» است که میگویند این ملکهٴ عدالت برای اینها جبلّی است و جبلّی به آن وصف میگویند که «کالجبل الراسخ» پایدار باشد و نتوان او را ریشهکن کرد. وقتی در مقابل کوه شما حرف زدید حرف شما را برمیگرداند و اگر پرونده را به یک قاضی قوّام بالقسط دادند یا در محکمهٴ چنین قاضی عدهای شهود او حاضر شدند، این بدون اینکه بخواهد میبینید که از درون او اعتراض برمیخیزد، چون عدالت برای او مثل جبل شد و این آقایی که آمده به سود کسی یا علیه کسی برخلاف قسط و عدل شهادت بدهد، درونِ پاک این قاضی این حرف را برمیگرداند یا هر پیشنهاد دیگری، اگر کسی در درونش چنین خاصیتی باشد این قوّام بالقسط است و حرفها را برمیگرداند و اگر قاع صفصف باشد حرفها را میپذیرد.
این است که قرآن کریم در اینگونه از مسائل قائم به قسط بودن را کافی نمیداند، بلکه قوّام بالقسط بودن را لازم میداند. در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم قبلاً بحث شد که بعضی از بزرگان فقه در قاضی عدالت را کافی نمیدانند یا عاقل بودن را کافی نمیدانند؛ اگر کسی بخواهد نماز بخواند باید عاقل باشد، اگر کسی بخواهد روزه بگیرد باید عاقل باشد؛ اما اگر کسی بخواهد قاضی باشد «یشترط ... فیه کمال العقل» که این «کمال العقل» غیر از عاقل بودن است. یک وقتی شما میخواهید به کسی اقتدا کنید همین که عاقل بود و عادل بود کافی است و یک وقت میخواهید مال و جان و ناموس را به دست او بسپارید «یشترط ... فیه کمال العقل» که این «کمال العقل» همان است که قوّام بالقسط باشد.
آنگاه چنین دینی که هم راه دوستی دوستان را بست و هم راه دشمنی دشمنان را سدّ کرد میتواند دین جهانی باشد؛ هم در آن آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است که راه دوستی بیجا را بست؛ یعنی در آیهٴ ١٣٥ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ اْلأَقْرَبینَ﴾. یک وقت است که مسائل مالی است و قوم و خویش کسی نیست، بلکه یک فکری در کسی پیدا شده است که ما حامی محرومانیم، پابرهنگانیم و مستضعفانیم که این فکر حق است؛ اما در حمایت از محرومان هم باید قسط و عدل مراعات بشود.
بیان رعایت قسط و عدل در حمایت از محرومان
کاملاً به یادتان است که در ذیل همین آیهٴ ١٣٥ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مثال زده شد که اگر پابرهنهای بیگدار به آب زد و سوار موتور بود و توانگری را عمداً به جدول جاده پرت کرد و حالا از شما شهادت خواستند، شما بگویید چون این مستضعف است من به سود او شهادت بدهم و چون او وضع مالیاش خوب است علیه او شهادت بدهم! اگر وضع مالی او خوب است یک حسابی دارد، یک کتابی دارد و یک محکمهای است که مال او را از او میگیرند اگر براساس حرام جمع کرده باشد؛ اما الآن که بیجا به جدول افتاده که نباید علیه او شهادت داد؛ فرمود: ﴿إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیرًا فَاللّهُ أَوْلی بِهِما﴾ یا خدای ناکرده اگر کسی فقیر بود و از شما خواستند که در محکمه حاضر بشوید و شهادت بدهید، چون به جرم اینکه فقیر است علیه او شهادت بدهید! یا قاضی به جرم اینکه این شخص فقیر است علیه او قضا کند و حکم کند! نه. فرمود اگر کسی غنی بود به غنای او یا اگر فقیر بود به فقر او نگاه نکنید، بلکه ببینید حق با کیست؟
بنابراین مسئلهٴ محبت و عداوت تعدیل شد و مسئلهٴ فقر و غنا تعدیل شد و چنین دینی میتواند جهانی باشد که هرگونه عاملِ انحراف را بست. در یک جامعهای بعضی وضع مالیشان خوب است و بعضی وضع مالیشان ضعیف است، بعضیها مسلماناند و بعضی کافرند، بعضی مارکسیستاند، بعضی مشرکاند، بعضی یهودیاند، بعضی مسیحیاند، بعضی مجوساند و بعضی صابئیناند که این جهان کذایی را قرآن با زبان فطرت دارد اداره میکند و فرمود آن احکام را شما هرگز در مرز قسط و عدل راه ندهید.
فتحصل که علل و عوامل انحراف از صراط مستقیم را قرآن اوّل بررسی کرد و روی تک تک این علل و عوامل اشاره کرد و فرمود هیچ کدام از این علل مایه انحراف از قسط و عدل نشود که به سود کسی یا علیه کسی شهادت بدهید، حتی در مسئلهٴ زیارت یک عدهای نگذاشتند که شما مثلاً در سال حدیبیه مکه مشرف بشوید و قبل از اینکه پیروز بشوید جلوی شما را گرفتند؛ آیهٴ دوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است: ﴿وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا﴾؛ آنها نگذاشتند شما به زیارت خانهٴ خدا بروید، حالا که شما قادر شدید باز هم نگذارید که اینها به طرف خانه خدا بروند؟ نه، این کار را نکنید. آنها معصیت کردند که معصیت آنها را ذات اقدس الهی کیفر میدهد.
آنچه که مربوط به مسایل مالی است حقی دارد که قصاص میکنید؛ اما آنچه که مربوط به احکام الهی است و آنها بد کردند، شما جلوی آنها را نگیرید که نگذارید آنها زیارت کنند و مشابه آن بد نکنید. پس در آیهٴ دوم سورهٴ «مائده» که قبلاً بحثش گذشت این بود: ﴿وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ﴾؛ یعنی «لا یحملنکم» ﴿شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا﴾، بلکه ﴿تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾؛ اصل تعاون که چیز خوبی است و اختصاصی به مسلمین ندارد. اگر کسی به هیچ اصلی معتقد نبود ولی کاری با شما نداشت، شما با قسط و عدل با او رفتار کنید.
فلسفه جهانی بودن دین اسلام
آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» از بهترین آیاتی است که جامعیت قرآن را تبیین میکند که آن کافران و مشرکانی که نسبت به شما بد نکردند و توطئه علیه اسلام و مسلمین نداشتند در تبعیدتان، در مهاجرتتان و در تحمیل رنج بر شما هیچ کاری نکردند؛ نه خودشان مستقیماً با شما بد کردند و نه با بیگانگانی که بدرفتاری میکردند هماهنگ بودند و کاری با شما نداشتند، خدا شما را نهی نمیکند که با آنها براساس قسط و عدل رفتار بکنید، بلکه اگر براساس قسط و عدل رفتار بکنید محبوب خدایید که ﴿إنّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ که ذیل همان آیه سورهٴ «ممتحنه» است و تشویق به قسط و عدل است. پس از تعدی و ظلم باز میدارد و به قسط و عدل دعوت میکند و تشویق میکند که چنین دینی میشود دین جهانی.
بنابراین معنای اینکه اسلام جهانی است این نیست که همه را به اسلام دعوت میکند و تنها هدفش این است تا ما بگوییم که به هدف نرسید؛ او همه را به اسلام دعوت میکند (یک) و میداند که عده زیادی گوش به این ندا نمیدهند (دو) و میداند که کل عالم به منزله یک دهکده است و مردم باید با هم زندگی کنند (سه) و میداند تنها زبانی که این دهکدهٴ پنج میلیاردی یا بیشتر را میتواند هماهنگ کند زبان فطرت است (این چهار)، و زبان فطرت هم قسط و عدل است، چون هیچ کس نیست که از فطرت بدش بیاید و از عدل بدش بیاید، این زبان فطرت مثل جگر تشنه است که آب میخواهد، هیچ کسی را نیاموختند که شما اگر تشنهاید آب بخورید.
همین شش گروهی که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» نام اینها برده شد ؛ یعنی مسلمانها، یهودیها، مسیحیها، صابئین، مجوسیها و مشرکین اینها را شما یکجا جمع بکنید، همهشان غذا میخواهند و همهشان اگر تشنه شدند آب میخواهند و اینچنین نیست که بگوییم مسلمان آب بخواهد و یهودی نخواهد یا ترسا بخواهد مجوسی نخواهد یا صابئی بخواهد و مشرک نخواهد. همانطوری که این هاضمهٴ ظاهر در قبال عطش آب طلب میکند، آن هاضمهٴ باطن در قبال پدیدههای اجتماعی قسط و عدل طلب میکند و این فطرت است که ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ و با این زبان بینالمللی خدا حرف میزند و میشود دین جهانی.
بنابراین اگر همه مسلمان شدند ﴿طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾ که قرآن اداره میکند و اگر همه برگشتند و نیمی مسلمان شدند و نیمی به اهل کتاب رو آوردند، باز هم قرآن آنها را اداره میکند و اگر بعضی مسلمان شدند، بعضی کتابی شدند و بعضی ملحد و مشرک شدند، باز هم قرآن توان ادارهٴ جهان را دارد، لذا فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ﴾. حالا تفاوتهای فراوانی است که چرا در آنجا فرمود: ﴿قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ﴾ و در اینجا فرمود: ﴿قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ﴾ که بعضی از این نکات را سیّدناالاستاد (رضوان الله علیه) در کتاب شریف المیزان لابد ملاحظه فرمودید که بیان کردهاند و بعد از اینکه دستور داد فرمود: ﴿لاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُوا﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است