- 1845
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 3 سوره مائده بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 3 سوره مائده _ بخش اول"
- آسان نبودن تفسیر قرآن کریم از نگاه امام باقر (ع)
- علیّت اباحه با تأسی اصل عام
- مشتمل بودن آیه به بحث فقهی و کلامی
أعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبْعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاَمِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾
مشتمل بودن آیه به بحث فقهی و کلامی
این آیه مبارکه مشتمل بر دو بحث است؛ یکی بحث فقهی است و دیگری مسئله ولایت و امامت که مسئله کلامیست؛ یکی مربوط به فروع دین است و یکی مربوط به اصل مذهب که این دو بخش کاملاً از هم جداست و اینچنین نیست که با هم نازل شده باشند، چون هیچ تناسبی بین﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یا﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ با﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾ نیست، زیرا این احکام قبلاً در چند سوره و چند جا نازل شد ـ همین احکام فقهی، یعنی حرمت میته و حرمت خون و حرمت گوشت خوک و مانند آن ـ و چون قبلاً نازل شده است پس که حکم جدیدی نبود تا اینکه بفرماید ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ یا ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾.
نکات مورد بحث درآیه
روی دو نکته این صدر با ذیل با هم نازل نشد؛ نکته اول آن است که این صدر برای بیان چند حکم فقهی است و برای چند مسئله فقهی هرگز کفّار ناامید نمیشوند؛ فرمود که امروز کافران دیگر از دین شما ناامید شدند، مگر این چه لشکرکشی شده که کافران ناامید میشوند؟ امروز دین شما کامل شد، با این چهار حکم فقهی که دین کامل نمیشود (این یک نکته). گذشته از اینکه قبل از سوره مائده که در اواخر عمر حضرت نازل شده است، همین مطلب در سوره انعام ، در سوره نحل و مانند آن آمده است پس یک چیز تازهای نیست. این شاهد داخلی نشان میدهد که صدر این آیه با ذیل این آیه با هم نازل نشده است.
آسان نبودن تفسیر قرآن کریم از نگاه امام باقر (ع)
یک روایت لطیفی در کتاب شریف محاسن برقی در جلد دوم این کتاب آمده که نحوه تفسیر قرآن کار آسانی نیست؛ در صفحه هفت، جلد دوم، کتاب محاسن برقی این حدیث هست که امام باقر(علیه السّلام) بعد از اینکه جابر درباره بعضی از مسائل تفسیری از آن حضرت سوال کرد، حضرت یک جواب داد، بار دیگر جابر سؤال کرد و جواب دیگر شنید، جابر عرض کرد که: «جعلتُ فداک کنتَ أجببّنی فی هذه المسئله بجوابٍ غیر هذا قبل الیوم»؛ عرض کرد که قبلاً من همین مطلب را از شما سوال کردم و شما یک جوابی دادید و الآن همان مطلب را سوال کردم که یک جواب دیگر فرمودید، امام باقر(سلام الله علیه) طبق این نقل فرمود: «یا جابر إنّ للقرآن بطناً و للبطن بطناً و له ظَهرٌ و للظهر ظهرٌ یا جابر لیس شیءٌ أبعد من عقول الرّجال من تفسیر القرآن إنّ الآیة یکون اوّلها فی شیءٍ و آخرها فی شیء» ؛ فرمود جابر قرآن نظیر کتابهای عادی نیست و بسیار از عقلها دور است برای اینکه گاهی میبینید که یک قسمت از آیه درباره یک چیز است و قسمت دیگرش درباره چیز دیگر و هرگز نمیشود گفت که چون این یک آیه است صدر و ذیلش باید با هم مناسب باشد، اگر ما دلیلی داشتیم ـ قرینه داخلی یا خارجی ـ که این صدر و ذیل با هم نازل نشد بلکه در دو جریان نازل شد، نباید به این فکر باشیم که صدر و ذیل تناسبش چیست؟ و اگر شاهد داخلی یا خارجی اقامه شد که این دو آیه با هم نازل شد، البته صدر و ذیلش باید مناسب باشد.
تناسب داشتن صدر و ذیل آیه
آیه اوّل همین سوره مائده این دو وجه در او گذشت که﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾، اینها اگر با هم نازل نشده باشند لازم نیست که این جملهها مناسب هم باشند و اگر با هم نازل شده باشند آنگاه آن عقود به معنای مطلق عهد است خواه بین مخلوقها خواه بین خالق و مخلوق و قهراً احکام و اوامر و نواهی الهی هم جزء عهود الله هستند، آنگاه ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ آنها را هم شامل میشود و به مناسبت اینکه ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ احکام الهی را هم شامل میشود فرمود که ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ﴾ که چه چیز حلال است و چه چیز حرام و همه اینها جزء عقود و عهود الهیست چه اینکه شعائر الهی هم جزء عقود و عهود الهیست.
به هر تقدیر این آیه نشان میدهد که شاهد داخلی دارد که این ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ مربوط به صدر آیه نیست، چون هرگز با بیان چند تا حکم فقهی، کافران از مسلمین ناامید نمیشوند، اگر با هم نازل شده باشد البته؛ امّا اگر با هم نازل نشده باشد صدرش در یک جریانیست و ذیلش در جریان دیگر که لازم نیست، آنگاه شاهد داخلی هم این را تایید میکند برای اینکه فرمود ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ که امروز کافران از شما ناامید شدند، آیا با همین چهار یا پنج حکم فقهی که مردار حرام شد؟ گذشته از اینکه این احکام قبلاً در سوره انعام هم ذکر شد و دیگر﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ معنا ندارد یا ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ خود این شاهد داخلی دارد برای اینکه اینها با هم نازل نشدهاند.
حلیت اباحه با تأسی اصل عام
مطلب بعدی آن است که قرآن کریم یک اصل عام تاسیس کرد و بعد نازلتر از او یک عام فوق تاسیس کرد و بعد موارد استثنائی را ذکر کرد؛ آن اصل عام که اباحه است در سوره مبارکه بقره بحثش گذشت، یعنی آیه 29 سوره بقره این بود که ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾ که این حلّیّت همه آنچه که در روی زمین است را میرساند اعمّ از معادن و نباتات و حیوانات، آنها که خوراکیست یا پوشاکیست یا مصرف دیگری دارد فرمود که برای شما حلال است، این اصل عام است که در سوره بقره بود.
در همان سوره مبارکه بقره، آیه 172 اینچنین فرمود که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلّهِ إِن کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾ که از {طَیِّبَاتِ} الهی استفاده کنید و از خبائث بپرهیزید و آنچه را که خدا برای شما قرار داده است از آن تعدّی نکنید و مانند آن. مشابه آن هم در همان سوره مبارکه آیه 168 آمد که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلاَلاً طَیِّباً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾؛ این اصل اوّلی است که اباحه را تفهیم میکند و بعد از آن اصل، یک عام فوقی را تاسیس کرد که در اول سوره مائده بود که بحثش گذشت، فرمود که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ که همه انعام برای شما حلال است ﴿إِلَّا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ ﴾.
اگر چنانچه ما به آیات و همچنین به روایات مراجعه کردیم و مخصّص و مقیّدی بیش از آن مقدار معهود نیافتیم، این عموم ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ حجّت است، پس همه انعام و چهارپاها حلال است مگر آن مقداری که خرج بالدّلیل و آن مقداری که خرج بالدّلیل، بعضی در حال صید است که اشاره شد و بعضی هم در مطلق حالات است و آن همین آیه 3 سوره مبارکه مائده است که فرمود ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾؛ مردار بر شما حرام است ﴿وَالدَّمُ﴾؛ خون هم بر شما حرام است ﴿وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ﴾؛ گوشت خوک هم بر شما حرام است ﴿وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ﴾؛ آن کشتارهایی که برای غیر خداست، مثل اینکه در گذشته در هنگام گرامیداشت ورود کسی میگفتند که به نام نامی فلانی و بعد سر گوسفندی را ذبح میکردند.
اهمیت ذکر بسم الله الرحمن الرحیم در زمان ذبح گوسفند
اگر بخواهند این گوسفند حلال بشود باید نام الله را ببرند نه نام غیر خدا را؛ رفعِ صوت به غیر اسم حق، این مایه مردار شدن آن مذبوح است. احلال یعنی رفع صوت و استحلال هم که میکنند همین است، ماه را که میبینند صدا را بلند میکنند. هنگام ذبح کردن یا نحر کردن اگر لغیر الله بود و نام خدا را نبردند و نام غیر خدا را بردند؛ این مردار میشود. نام خدا را بردن هم اختصاص ندارد که بگویند «بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم»، اگر هنگام ذبح یا نحر بگویند«الله أکبر»، «لاحول و لاقوّة إلّا بالله»، «الحمد لله»، «لا إله الّا الله»، «سبحان الله»، هر کدام از اینها را بگویند کافیست؛ چون باید نام خدا برده بشود و خصوص«بسم الله» دخیل نیست.
تبیین مردار بودن حیوانات
پس مردار و خون و گوشت خوک و آنچه که لغیر الله در هنگام نحر یا ذبحش اهلال بشود یعنی نام خدا برده نشود ﴿وَالْمُنْخَنِقَةُ﴾؛ آن حیوانی که حلق آویز شد یا طناب به گردن او افتاد، خناق گرفت و خفه شد و دارد میمیرد که دیگر حیات مستقری ندارد ﴿وَالْمَوْقُوذَةُ﴾؛ یعنی والمضروبه، آن گوسفندی که در اثر زدن چوپان و غیر او در اثر زدن و با زدن کشته شد ﴿وَالْمُتَرَدِّیَةُ﴾؛ آن گوسفند یا گاو یا شتری که پرت شد، حالا یا به چاه افتاد یا از دامنه کوه پرت شد و مُرد ﴿وَالنَّطِیحَةُ﴾؛ که نطِیحَة یعنی منطوحه است، آنچه را که نطح یعنی شاخ زدن، اگر حیوانی حیوان دیگر را شاخ بزند و آن حیوان ضعیف در اثر شاخ خوردگی آسیب ببیند و کم کم بمیرد این هم مردار است ﴿وَمَا أَکَلَ السَّبْعُ﴾؛ اگر حیوان حلال گوشتی را درندهای بخورد و بعد در اثر خوردنِ این درنده، جانش را از دست بدهد همه اینها مصداق هستند برای مردار، مگر اینکه یک حیات مستقرّهای برای آن حیوانات باشد و شما برسید و آن را تذکیه کنید ﴿إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ﴾.
پس این﴿إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ﴾ مستثناء خواهد بود از«مُنْخَنِقَةُ» و«مَوْقُوذَةُ» و«مُتَرَدِّیَةُ» و«نَّطِیحَةُ» و {مَا أَکَلَ السَّبْعُ}؛ این پنج تا اگر مُردند که جا برای تذکیه نیست و اگر در شُرُف مردن هستند که حیات مستقرّه ندارند، آن هم که جا برای تذکیه نیست؛ ولی اگر حیات مستقرّه دارند و صاحبش رسید و دید که این در اثر طناب یا غیر طناب دارد خفه میشود و از بین میرود، اگر او را ذبح نکند ممکن است تا یک مدّتی بماند؛ ولی دوام پیدا نمیکند و اصل حیات را دارد و همچنین موقوذه یعنی مضروبه و همچنین آن حیوانی که پرت شد حالا یا به دامنه کوه یا به چاه و همچنین نطیحه یعنی آن منطوحه و حیوان شاخ خورده و هم آن حیوانی که گرگ یا درنده دیگر او را درید؛ ولی حیات مستقرّه دارد، اگر در این پنج نوع صاحبش برسد یا یک مسلمان دیگری برسد و آن حیوان را با داشتن حیات مستقرّه ذبح بکند و تذکیه بکند، این حلال است ﴿إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ﴾.
علت بیان بحث مردار در کنار میته
بعد فرمود که ﴿وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ﴾؛ آنچه را که ذبح کردهاند؛ امّا برای بتها، برای گرامیداشت بت، برای تکریم بتها و مانند آن، اینها ذبیحههای مُحَرّم است ﴿مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ﴾ و ﴿مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ﴾ اینها ذبیحهای محرّم است و «مُنْخَنِقَةُ» و«مَوْقُوذَةُ» و«مُتَرَدِّیَةُ» و«نَّطِیحَةُ» و«أَکَیلَ سَبْعُ » اینها اصلاً ذبیحه نیستند. سرّ اینکه قرآن کریم همه اینها را جداگانه برشمرد این بود که در جاهلیّت هیچکدام را مردار نمیدانستند، میته را پرهیز میکردند و منظورشان از میته همان بود که با مرگ طبیعی بمیرد؛ ولی اگر یک حیوانی با این علل و عوامل از بین رفت آن را مردار تلقّی نمیکردند، یعنی اگر حیوانی به چاه میافتاد و پرت میشد و میمرد از گوشت او استفاده میکردند یا حیوانی را که درنده میخورد و در اثر درندگی آن حیوان درنده این جان میداد، آن را مصرف میکردند چه اینکه روی بتها و برای گرامیداشت بتها اگر چیزی را میکشتند مصرف میکردند. آن آخری هم﴿وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاَمِ ذلِکُمْ فِسْقٌ﴾ است، این{أَن تَسْتَقْسِمُوا} یک نحوه قماریست که گوشتهای این ذبیحهها را با این تیرهای قمار برد و باخت میکردند و به نام هر کسی که در میآمد میگرفتند که این مشکل ذبحی نداشت، مشکل قماری داشت.
پس سرّ اینکه در کنار میته آنها را علیحده ذکر کرد با اینکه اینها شرعاً حکم میته را دارند برای این است که در جاهلیّت حکم میته را بر آنها بار نمیکردند و از این جهت اسم اینها جدا ذکر شد.
فلسفه نامگذاری <دم> به <دم مسفوح>
مطلب بعدی آن است که این کلمه «دم» گرچه مطلق است، ولی در بعضی از آیات به دمِ مسفوح مقیّد شده است یعنی خون ریخته شده؛ «سفح» یعنی ریختن، «سفّاح» یعنی خون ریز، «مسفوح» یعنی خون ریخته شده؛ این دم مسفوح در مقابل دم«متخنّق» است، گوسفندی را که ذبح میکنند یا شتری که نحر میشود، آن مقدار خونی که از گلوی او میریزد بعد از ذبح یا نحر، آن را میگویند دمِ مسفوح، مقداری از خون برمیگردد و در لابهلای گوشت میماند، شما اگر از قصّابی احیاناً گوشت میگیرید میبینید که در لابهلای این گوشت مقداری خون است، این خون نجس نیست و چون خبیث است اگر مستهلک نباشد خونش حرام است و اگر مستهلک بشود نه؛ امّا این را میگویند دم متخلفه در ذبیحه، لذا وقتی در باب طهارت حکم دم را ذکر میکنند که میگویند دم نجس است، میگویند مگر دم متخلفه؛ این خونهای برگشت شده در حیوان مذبوح.
دم متخلف در مقابل دم مسفوح است، لذا گرچه در آیه 3 سوره مبارکه مائده مطلق دم تحریم شد و الآن کاری به طهارت و نجاست ندارد و کاری به حرمت و حلّیت دارد؛ ولی در آیات دیگر تقیید شد به دم مسفوح ؛ امّا لحم خنزیر با اینکه چربی او و اجزای او بغیر از لحم حرام است، و کلّاً حرام گوشت است این با ادلّه دیگر تعمیم پیدا میکند و سرّ اینکه لحم ذکر شد و خنزیر ذکر نشد، برای آن است که قسمت مهم فائده¬ای که آنروز از خنزیر میبردند گوشتش بود وگرنه خنزیر نه تنها گوشتش حرام است، بلکه چربیهای او و همه اجزای او حرام خواهد بود.
کیفیت اکل گوشت میته در زمان اضطرار
این بحث، اجمالی از بخش اوّلِ این آیه بود و همین بحثها گذشته از اینکه در سوره مبارکه بقره آمد که سوره مدنی است، در سور مکّی که قبلاً نازل شد در آنها هم آمده است، یعنی در سوره انعام و سوره نحل مسئله حرمت این اشیاء آمده است ، سوره مبارکه بقره گرچه مدنیست؛ ولی قبل از مائده نازل شده است، آیه 173 این است که ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلاَ إِثْمَ عَلَیْهِ﴾؛ اگر کسی مضطرّ بود و به اندازه سدّ جوع خواست استفاده کند و تعدّی نکرده است و شهوت¬طلبی هم نکرده است، برای او أکل مردار در حال ضرورت جایز است به این شرط که تعدّی نکند و قصدش هم تأمین اشتها نباشد. این هم که فرمود {إنّما} که ظاهرش حصر است، این منافاتی ندارد که محرّمات دیگری هم باشد، حالا آن محرماتِ دیگر یا زیر مجموعه میته و امثال میته مندرج هستند و یا اگر زیر میته مندرج نیستند این حصرش حصر اضافیست، یعنی تاکنون این امور برای شما تحریم شده است و از این به بعد هم ممکن است محرّمات دیگری داشته باشید، این در سوره مبارکه بقره است که در مدینه نازل شده است.
معنی <لا اجد> در آیه
در سوره انعام که در مکّه نازل شد و قبل از سوره مبارکه مائده است، همین محرّمات آنجا هم مطرح شد، آیه 145 سوره انعام این است که ﴿قُل لَا أَجِدُ فِی مَاأُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلَّا أَن یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ این {لا أجد} هم یک حصر اضافیست، یعنی تاکنون و تا این تاریخ محرّمات غیر از این نیست و اگر چنانچه ما دلیلی داشتیم که تا آن تاریخ محرّمات غیر از اینها بود، با این آیه معارض بود؛ ولی اگر دلیلی داشتیم که بعد از این، آیات دیگری آمده و امور دیگری را تحریم کرده ایت، با این آیه 145 سوره انعام مخالف نیست، برای اینکه این آیه میفرماید که تا الآن محرمات غیر از اینها نیست و از این به بعد ممکن است که چیز دیگری تحریم بشود.
﴿قُل لَا أَجِدُ فِی مَاأُوحِیَ إِلَیَّ﴾ تاکنون ﴿مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلَّا أَن یَکُونَ﴾ آن مطعوم ﴿مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً﴾ که این دم مسفوح میتواند مقیّدِ آن دم مطلق باشد ﴿أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ﴾، برای اینکه این رجس است و رجس را قبلاً تحریم کردیم که ﴿و الرّجز فاهجر﴾ و مانند آن، ﴿أَوْ فِسْقاً﴾ که ﴿أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ﴾ که آن را هم قرآن فسق میداند، یعنی اگر چیزی را به نام غیر خدا نحر یا ذبح بکنند میشود فسق که این هم در سوره مبارکه انعام است که قبل از سوره مائده نازل شده است.
در سوره مبارکه نحل هم که آن هم مکّی است و قبل از سوره مائده نازل شد، آن هم مسئله حرمت میته و مانند آن در آنجا مطرح است، آیه 115 سوره نحل این است که ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ ، پس در سوره مبارکه بقره که مدنی است ولی قبل از مائده نازل شد، در سوره مبارکه انعام و در سوره مبارکه نحل که اینها مکّی¬اند و چندین سال قبل از سوره مائده نازل شدهاند، همه این احکام آمده است. اینکه فرمود ﴿حَرَّمَت عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ﴾ و آن مستثنای ذیل هم که فرمود ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ﴾، این هم قبلاً در مدینه نازل شد و هم قبلاً در مکّه دو بار نازل شد، بعداً بفرماید ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ و ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾، این پیداست که آن صدر مربوط به این ذیل نیست؛ فرمود که امروز کفار از دین شما ناامید شدند، یک پایگاهی پیدا کردید که دیگر کافر ناامید است و به شما دسترسی ندارد، مگر امروز چه اتّفاقی افتاده؟ اوّلاً با چهار حکم فقهی که کفّار ناامید نمیشوند و ثانیاً چندین بار و چندین سالِ قبل هم این احکام آمده، پس معلوم میشود که امروز یک خبر تازهایست، این است که خود این آیه ینادی بأعلیٰ صوتها که ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ و ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ یک جریان خاصّی دارد و مربوط به این احکام نیست، این شاهد داخلی بود. حالا شاهدهای خارجی هم که روایات تاییدش میکنند، مربوط به غدیرخم هستند و امثال اینها.
اگر چنانچه انسان قرآن شناس باشد، هرگز ذهنش ناهماهنگی احساس نمیکند، برای اینکه الآن اگر شما در جایی وارد شدید که کسی یکی از بستگانش را از دست داد، شما به او تسلیت بگویید، دیگری مراسم عقدی داشت که به او تبریک گفتید، آیا به شما می گویند که تناقض گفتید؟ یا شما دو مخاطب دارید و برای هر مخاطبی یک پیام خاصّی دارید؟ قرآن کریم در آن صدر یک حکم فقهی دارد و در آن ذیل یک حکم کلامی دارد و خود این قرینه داخلی نشان میدهد که این دوتا {الیوم} یک قصه جدیدی را دارند ارائه میکنند و مربوط به آن حکم فقهی نیست. اولاً با این چند حکم فقهی هرگز کافر ناامید نمیشود و ثانیاً همین احکام فقهی قبلاً در مکّه نازل شد و در مدینه هم نازل شد، پیداست که این ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یک مطلب جدیدی است.
خیلی از آیات است که مثلاً مکّیست و در سور مدنیست و این به دستور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا احیاناً بعد از او قرار داده شد و اینچنین نیست و تحریف نشد که یک چیزی کم شده باشد؛ ولی ما برای اینکه ببینیم آیا این ذیل مربوط به این صدر است یا نه دو راه داریم: یکی شاهد داخلی و یکی هم قرینه خارجی، شاهد داخلی برّرسی خود قرآن است و شاهد خارجی روایات اهل بیت است که آنها بیان فرمودند که این﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ﴾ و ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ مال جریان غدیر است. آنها به ما فرمودند که این دو شاهد داخلی و خارجی را در فهم آیات دخیل بدانید.
همین روایتی که الآن از امام باقر (سلام الله علیه) که به جابر جعفی فرمود خواندیم برای همین است؛ فرمود که اگر شما بخواهید با قطع نظر از روایات یا با قطع نظر از فحص بالغ در خود آیات به یک آیه تمسّک بکنید، این مقدورتان نیست. اگر یک کسی خواست یک مقالهای بنویسد یا یک سخنرانی بکند، او شرعاً مجاز نیست که بگوید اسلام چنین میگوید یا قرآن چنین میگوید، او باید بگوید که از این آیه ما چنین میفهمیم، کسی میتواند بگوید که قرآن چنین میگوید که یک دور تفسیر ترتیبی را حضور ذهن داشته باشد (یک)، تفسیر موضوعی را هم بررسی کرده باشد (دو)، به مقداری که مجتهد میتواند فتوا بدهد آنگاه مجاز است که بگوید قرآن در این زمینه این مطلب را دارد و تازه مجاز نیست بگوید که اسلام چه چیز میگوید، فقط مجاز است که بگوید قرآن این را میگوید، چون اسلام عبارت است از قرآن بعلاوه عترت. آنوقت همین کار را که درباره قرآن کرده است، یعنی مجموع قرآن تقریباً برای او روشن بود، در تفسیر موضوعی هم مهارت داشت که مجتهدانه در خدمت قرآن بود، همین کار را در خدمت روایات انجام داد، مجموع آنچه که از اهل بیت و قرآن رسیده است میشود ثقلین، آنگاه این شخص میتواند بگوید که اسلام نظرش این است وگرنه صرف اینکه انسان یک یا چند آیه را، یک یا چند روایت را بررسی کند و بعد بگوید که اسلام نظرش این است، این بر خلاف احتیاط سخن گفته است، این در موقع ترتیب اینچنین است نه در موقع نزول، نزول که باهم نازل نشد.
گاهی میبینید که دو آیه از نظر شمارش جدای از هم هستند و امّا دومی وصل به اوّلی است که مشابه این را ما قبلاً در سوره مبارکه بقره داشتیم. میبینید که در سوره مبارکه بقره آیه 219 با 220 چگونه هماهنگ است که اصلاً متعلق فعل در آیه بعد است و خود فعل در آیه قبل؛ آیه 219 سوره بقره این بود که ﴿کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ﴾، این جا آیه 219 تمام میشود؛ ﴿فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ که این ﴿فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ مفعول باواسطه است برای ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾ و این ﴿فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ در آیه 220 است، گاهی اینچنین است که این ﴿فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ با اینکه مفعول باواسطه است برای ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾ و متعلّق به اوست، در آیه بعد است و این ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾ در آیه قبل است، اینها خودش شاهد داخلی است که این مربوط به اوست، بعد از این ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾ فرمود که ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى﴾ ، انسان خیال میکرد که ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى﴾ باید سرفصل باشد، اینچنین نیست که قرآن را انسان با یک کتاب عادی تلقّی کند، آن تعبّدیّات قرآن هم باید محفوظ باشد و این{الیوم} {الیوم} خودش یک سرفصل است و نشان میدهد که هیچ ارتباطی با گذشته ندارد، این شاهدهای داخلی و آن هم قرائن خارجی است.
تبیین جمع¬بندی سوره مائده
بعضی از فروعات را قبلاً گفته و بعضی از فروعات را هم بعداً گفته است، روی اهمیتی که دارند. همین مردم جاهلی اینها را میخوردند، برای اینکه مکرّر گفته باشد و برای اینکه این استثناها با آن مستثنیٰ هماهنگ بشود، قبلاً که فرمود ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾، این عام را که فرمود حالا فرمود ﴿إِلَّا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ﴾ ، این سوره مبارکه مائده که تقریباً دو ماه قبل از رحلت رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد، حالا دارد جمع بندی میکند و غیر از آن اصلی که تاسیس فرمود ﴿خلق لکم ما فیالأرض جمیعاً﴾ و مانند آن که اصل فوق است، یک عامی هم مادون آن اصل فوق تاسیس کرد و فرمود که ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ﴾ و حالا این ﴿مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ﴾ را دارد به صورت باز ذکر میکند.
﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ نشان میدهد که امروز یک حادثهایست که کفّار دیگر ناامید شدهاند، با احکام دین و یک«سوادٌ علی بیاضٍ» و یک رساله عملیّه که کافر عقب نشینی نمیکند، چه حادثهای اتّفاق افتاده که کفّار عقب نشینی کردهاند؟ حلال و حرام مشخص شدغ [امّا] مگر کافر به حلال و حرام کسی گوش میدهد؟ چه جابجا بکنند و چه جابجا نکنند، کافر که به آیه معتقد نیست، یک چیزی و یک حادثهای اتّفاق افتاده است که کافر ناچار شد عقب نشینی کند، کافر فکر میکرد که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) در آستانه ارتحال است و اواخر عمر اوست و بعد از او هم میشود با کتاب او بازی کرد؛ امّا وقتی خلیفه پیدا کرد و جانشین پیدا کرد، آن هم یک همچنین جانشینی که سلحشور تاریخ بود، لذا عقب نشینی کردند.
خود این آیه دارد که ﴿أفلایتدبّرون القرآن﴾ ؛ خدا میفرماید که خودتان تدبّر کنید و ببینید که این حرف با کدام حرف مرتبط است؟ شما هر چه بیشتر تدبّر کنید بهتر مییابید که این ﴿الیوم﴾ یک سرفصل جداست برای اینکه این احکام فقهی قبلاً هم نازل شده بود (یک)، با چهار حکم فقهی که مردار و اقسام مردار حرام است، کافر که عقب نشینی نمیکند (دو)، امروز مگر چه حادثهای اتّفاق افتاد که کفّار ناامید شدند؟ معلوم میشود که یک حادثه کلامی پیش آمد نه حادثه فقهی، یعنی ادامه همان نبوت محقّق شده است ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾، دیگر از آنها نترسید، آیا برای اینکه ما به شما گفتیم که مردار حرام است دیگر از آنها نترسید؟ قبلاً هم که گفته بودیم.
در حجِّ باعظمت که کفار زیر حجّ و حجّ کننده را میزنند، دو حرف است: یک مسئله این است که چهطور شد و به چه دلیل اینجا گذاشتند؟ این مطلب جدایی است که این به علوم قرآنی برمیگردد نه به تفسیر، یکی اینکه یقیناً اینها دو فصل هستند و دو چیز جدا هستند، حالا شما حجّ کردید، او که وقتی دستش برسد کعبه را ویران میکند چه اینکه ویران کردند، حالا آیا به حج و حاجی اعتنا میکنند؟ همین کعبه بود که روی کوه ابوقبیس همین مروانیان برای گرفتن ابن زبیر منجنیق بستند و این کعبه را به صورت تلّ خاک در آوردند و ابن زبیر را که متحصّن بود گرفتند و اعدام کردند و کعبه را ساختند که چندین بار خراب شده، آسمانی به زمین نیامده و سیل هم آن را خراب کرده چندین بار.
یک وقت است که ابرهه قصد بر اندازی قبله دارد، یعنی با دین میخواهد در بیفتد، این طیر ابابیل همیشه هست، یک وقت است که نمیخواهند قبله و مطاف را از بین ببرند، میخواهند یک کسی که متحصّن شده است به بهانه بیخود که سیّدالشهداء(سلام الله علیه) را یاری نکرد و به امام زمانش امام سجّاد اعتنا نکرد و حالا میخواهد به کعبه متوسّل بشود، ولایت به مراتب بالاتر از کعبه است و این کعبه یک سنگ و گلی بیش نیست، این در بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه است که این احجاری است که«لاتضرّ ولاتنفع» ؛ فرمود که مردم دور این کعبه میگردند، از کعبه که کاری ساخته نیست، «من تمام الحجّ لقاء الإمام» ؛ باید بیایند پیش امام و عرض ولایت کنند و عرض نصرت کنند تا کعبه از اسارت بیرون بیفتد که اگر کعبه اسیر باشد، یک وقتی بتکده است، یک وقتی میکده است، همین اعراب در جاهلیّت این تولیت کعبه را با یکی یا دو مشک شراب میفروختند، این جریان أبوغبشان را ببینید ، کعبهای که ولیالله در آن نفوذ نداشته باشد، با شراب هم رد و بدل میشود و یک وقتی هم بتکده خواهد شد.
بنابراین اگر کسی بگوید که چون حجِّ کافی بود یا کعبه را گرامی داشتند، وقتی ولیّ خدا نباشد و امام معصوم روی کار نباشد، نه کعبهای میماند و نه حاجی، یک حادثه مهمی اتّفاق افتاد که خدا فرمود امروز دیگر کافران ناامید شدند، حالا إن شاء الله شرحش بعداً می¬آید.
«واَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»
- آسان نبودن تفسیر قرآن کریم از نگاه امام باقر (ع)
- علیّت اباحه با تأسی اصل عام
- مشتمل بودن آیه به بحث فقهی و کلامی
أعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبْعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاَمِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾
مشتمل بودن آیه به بحث فقهی و کلامی
این آیه مبارکه مشتمل بر دو بحث است؛ یکی بحث فقهی است و دیگری مسئله ولایت و امامت که مسئله کلامیست؛ یکی مربوط به فروع دین است و یکی مربوط به اصل مذهب که این دو بخش کاملاً از هم جداست و اینچنین نیست که با هم نازل شده باشند، چون هیچ تناسبی بین﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یا﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ با﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾ نیست، زیرا این احکام قبلاً در چند سوره و چند جا نازل شد ـ همین احکام فقهی، یعنی حرمت میته و حرمت خون و حرمت گوشت خوک و مانند آن ـ و چون قبلاً نازل شده است پس که حکم جدیدی نبود تا اینکه بفرماید ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ یا ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾.
نکات مورد بحث درآیه
روی دو نکته این صدر با ذیل با هم نازل نشد؛ نکته اول آن است که این صدر برای بیان چند حکم فقهی است و برای چند مسئله فقهی هرگز کفّار ناامید نمیشوند؛ فرمود که امروز کافران دیگر از دین شما ناامید شدند، مگر این چه لشکرکشی شده که کافران ناامید میشوند؟ امروز دین شما کامل شد، با این چهار حکم فقهی که دین کامل نمیشود (این یک نکته). گذشته از اینکه قبل از سوره مائده که در اواخر عمر حضرت نازل شده است، همین مطلب در سوره انعام ، در سوره نحل و مانند آن آمده است پس یک چیز تازهای نیست. این شاهد داخلی نشان میدهد که صدر این آیه با ذیل این آیه با هم نازل نشده است.
آسان نبودن تفسیر قرآن کریم از نگاه امام باقر (ع)
یک روایت لطیفی در کتاب شریف محاسن برقی در جلد دوم این کتاب آمده که نحوه تفسیر قرآن کار آسانی نیست؛ در صفحه هفت، جلد دوم، کتاب محاسن برقی این حدیث هست که امام باقر(علیه السّلام) بعد از اینکه جابر درباره بعضی از مسائل تفسیری از آن حضرت سوال کرد، حضرت یک جواب داد، بار دیگر جابر سؤال کرد و جواب دیگر شنید، جابر عرض کرد که: «جعلتُ فداک کنتَ أجببّنی فی هذه المسئله بجوابٍ غیر هذا قبل الیوم»؛ عرض کرد که قبلاً من همین مطلب را از شما سوال کردم و شما یک جوابی دادید و الآن همان مطلب را سوال کردم که یک جواب دیگر فرمودید، امام باقر(سلام الله علیه) طبق این نقل فرمود: «یا جابر إنّ للقرآن بطناً و للبطن بطناً و له ظَهرٌ و للظهر ظهرٌ یا جابر لیس شیءٌ أبعد من عقول الرّجال من تفسیر القرآن إنّ الآیة یکون اوّلها فی شیءٍ و آخرها فی شیء» ؛ فرمود جابر قرآن نظیر کتابهای عادی نیست و بسیار از عقلها دور است برای اینکه گاهی میبینید که یک قسمت از آیه درباره یک چیز است و قسمت دیگرش درباره چیز دیگر و هرگز نمیشود گفت که چون این یک آیه است صدر و ذیلش باید با هم مناسب باشد، اگر ما دلیلی داشتیم ـ قرینه داخلی یا خارجی ـ که این صدر و ذیل با هم نازل نشد بلکه در دو جریان نازل شد، نباید به این فکر باشیم که صدر و ذیل تناسبش چیست؟ و اگر شاهد داخلی یا خارجی اقامه شد که این دو آیه با هم نازل شد، البته صدر و ذیلش باید مناسب باشد.
تناسب داشتن صدر و ذیل آیه
آیه اوّل همین سوره مائده این دو وجه در او گذشت که﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾، اینها اگر با هم نازل نشده باشند لازم نیست که این جملهها مناسب هم باشند و اگر با هم نازل شده باشند آنگاه آن عقود به معنای مطلق عهد است خواه بین مخلوقها خواه بین خالق و مخلوق و قهراً احکام و اوامر و نواهی الهی هم جزء عهود الله هستند، آنگاه ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ آنها را هم شامل میشود و به مناسبت اینکه ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ احکام الهی را هم شامل میشود فرمود که ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ﴾ که چه چیز حلال است و چه چیز حرام و همه اینها جزء عقود و عهود الهیست چه اینکه شعائر الهی هم جزء عقود و عهود الهیست.
به هر تقدیر این آیه نشان میدهد که شاهد داخلی دارد که این ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ مربوط به صدر آیه نیست، چون هرگز با بیان چند تا حکم فقهی، کافران از مسلمین ناامید نمیشوند، اگر با هم نازل شده باشد البته؛ امّا اگر با هم نازل نشده باشد صدرش در یک جریانیست و ذیلش در جریان دیگر که لازم نیست، آنگاه شاهد داخلی هم این را تایید میکند برای اینکه فرمود ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ که امروز کافران از شما ناامید شدند، آیا با همین چهار یا پنج حکم فقهی که مردار حرام شد؟ گذشته از اینکه این احکام قبلاً در سوره انعام هم ذکر شد و دیگر﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ معنا ندارد یا ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ خود این شاهد داخلی دارد برای اینکه اینها با هم نازل نشدهاند.
حلیت اباحه با تأسی اصل عام
مطلب بعدی آن است که قرآن کریم یک اصل عام تاسیس کرد و بعد نازلتر از او یک عام فوق تاسیس کرد و بعد موارد استثنائی را ذکر کرد؛ آن اصل عام که اباحه است در سوره مبارکه بقره بحثش گذشت، یعنی آیه 29 سوره بقره این بود که ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾ که این حلّیّت همه آنچه که در روی زمین است را میرساند اعمّ از معادن و نباتات و حیوانات، آنها که خوراکیست یا پوشاکیست یا مصرف دیگری دارد فرمود که برای شما حلال است، این اصل عام است که در سوره بقره بود.
در همان سوره مبارکه بقره، آیه 172 اینچنین فرمود که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلّهِ إِن کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾ که از {طَیِّبَاتِ} الهی استفاده کنید و از خبائث بپرهیزید و آنچه را که خدا برای شما قرار داده است از آن تعدّی نکنید و مانند آن. مشابه آن هم در همان سوره مبارکه آیه 168 آمد که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلاَلاً طَیِّباً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾؛ این اصل اوّلی است که اباحه را تفهیم میکند و بعد از آن اصل، یک عام فوقی را تاسیس کرد که در اول سوره مائده بود که بحثش گذشت، فرمود که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ که همه انعام برای شما حلال است ﴿إِلَّا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ ﴾.
اگر چنانچه ما به آیات و همچنین به روایات مراجعه کردیم و مخصّص و مقیّدی بیش از آن مقدار معهود نیافتیم، این عموم ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾ حجّت است، پس همه انعام و چهارپاها حلال است مگر آن مقداری که خرج بالدّلیل و آن مقداری که خرج بالدّلیل، بعضی در حال صید است که اشاره شد و بعضی هم در مطلق حالات است و آن همین آیه 3 سوره مبارکه مائده است که فرمود ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾؛ مردار بر شما حرام است ﴿وَالدَّمُ﴾؛ خون هم بر شما حرام است ﴿وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ﴾؛ گوشت خوک هم بر شما حرام است ﴿وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ﴾؛ آن کشتارهایی که برای غیر خداست، مثل اینکه در گذشته در هنگام گرامیداشت ورود کسی میگفتند که به نام نامی فلانی و بعد سر گوسفندی را ذبح میکردند.
اهمیت ذکر بسم الله الرحمن الرحیم در زمان ذبح گوسفند
اگر بخواهند این گوسفند حلال بشود باید نام الله را ببرند نه نام غیر خدا را؛ رفعِ صوت به غیر اسم حق، این مایه مردار شدن آن مذبوح است. احلال یعنی رفع صوت و استحلال هم که میکنند همین است، ماه را که میبینند صدا را بلند میکنند. هنگام ذبح کردن یا نحر کردن اگر لغیر الله بود و نام خدا را نبردند و نام غیر خدا را بردند؛ این مردار میشود. نام خدا را بردن هم اختصاص ندارد که بگویند «بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم»، اگر هنگام ذبح یا نحر بگویند«الله أکبر»، «لاحول و لاقوّة إلّا بالله»، «الحمد لله»، «لا إله الّا الله»، «سبحان الله»، هر کدام از اینها را بگویند کافیست؛ چون باید نام خدا برده بشود و خصوص«بسم الله» دخیل نیست.
تبیین مردار بودن حیوانات
پس مردار و خون و گوشت خوک و آنچه که لغیر الله در هنگام نحر یا ذبحش اهلال بشود یعنی نام خدا برده نشود ﴿وَالْمُنْخَنِقَةُ﴾؛ آن حیوانی که حلق آویز شد یا طناب به گردن او افتاد، خناق گرفت و خفه شد و دارد میمیرد که دیگر حیات مستقری ندارد ﴿وَالْمَوْقُوذَةُ﴾؛ یعنی والمضروبه، آن گوسفندی که در اثر زدن چوپان و غیر او در اثر زدن و با زدن کشته شد ﴿وَالْمُتَرَدِّیَةُ﴾؛ آن گوسفند یا گاو یا شتری که پرت شد، حالا یا به چاه افتاد یا از دامنه کوه پرت شد و مُرد ﴿وَالنَّطِیحَةُ﴾؛ که نطِیحَة یعنی منطوحه است، آنچه را که نطح یعنی شاخ زدن، اگر حیوانی حیوان دیگر را شاخ بزند و آن حیوان ضعیف در اثر شاخ خوردگی آسیب ببیند و کم کم بمیرد این هم مردار است ﴿وَمَا أَکَلَ السَّبْعُ﴾؛ اگر حیوان حلال گوشتی را درندهای بخورد و بعد در اثر خوردنِ این درنده، جانش را از دست بدهد همه اینها مصداق هستند برای مردار، مگر اینکه یک حیات مستقرّهای برای آن حیوانات باشد و شما برسید و آن را تذکیه کنید ﴿إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ﴾.
پس این﴿إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ﴾ مستثناء خواهد بود از«مُنْخَنِقَةُ» و«مَوْقُوذَةُ» و«مُتَرَدِّیَةُ» و«نَّطِیحَةُ» و {مَا أَکَلَ السَّبْعُ}؛ این پنج تا اگر مُردند که جا برای تذکیه نیست و اگر در شُرُف مردن هستند که حیات مستقرّه ندارند، آن هم که جا برای تذکیه نیست؛ ولی اگر حیات مستقرّه دارند و صاحبش رسید و دید که این در اثر طناب یا غیر طناب دارد خفه میشود و از بین میرود، اگر او را ذبح نکند ممکن است تا یک مدّتی بماند؛ ولی دوام پیدا نمیکند و اصل حیات را دارد و همچنین موقوذه یعنی مضروبه و همچنین آن حیوانی که پرت شد حالا یا به دامنه کوه یا به چاه و همچنین نطیحه یعنی آن منطوحه و حیوان شاخ خورده و هم آن حیوانی که گرگ یا درنده دیگر او را درید؛ ولی حیات مستقرّه دارد، اگر در این پنج نوع صاحبش برسد یا یک مسلمان دیگری برسد و آن حیوان را با داشتن حیات مستقرّه ذبح بکند و تذکیه بکند، این حلال است ﴿إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ﴾.
علت بیان بحث مردار در کنار میته
بعد فرمود که ﴿وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ﴾؛ آنچه را که ذبح کردهاند؛ امّا برای بتها، برای گرامیداشت بت، برای تکریم بتها و مانند آن، اینها ذبیحههای مُحَرّم است ﴿مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ﴾ و ﴿مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ﴾ اینها ذبیحهای محرّم است و «مُنْخَنِقَةُ» و«مَوْقُوذَةُ» و«مُتَرَدِّیَةُ» و«نَّطِیحَةُ» و«أَکَیلَ سَبْعُ » اینها اصلاً ذبیحه نیستند. سرّ اینکه قرآن کریم همه اینها را جداگانه برشمرد این بود که در جاهلیّت هیچکدام را مردار نمیدانستند، میته را پرهیز میکردند و منظورشان از میته همان بود که با مرگ طبیعی بمیرد؛ ولی اگر یک حیوانی با این علل و عوامل از بین رفت آن را مردار تلقّی نمیکردند، یعنی اگر حیوانی به چاه میافتاد و پرت میشد و میمرد از گوشت او استفاده میکردند یا حیوانی را که درنده میخورد و در اثر درندگی آن حیوان درنده این جان میداد، آن را مصرف میکردند چه اینکه روی بتها و برای گرامیداشت بتها اگر چیزی را میکشتند مصرف میکردند. آن آخری هم﴿وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاَمِ ذلِکُمْ فِسْقٌ﴾ است، این{أَن تَسْتَقْسِمُوا} یک نحوه قماریست که گوشتهای این ذبیحهها را با این تیرهای قمار برد و باخت میکردند و به نام هر کسی که در میآمد میگرفتند که این مشکل ذبحی نداشت، مشکل قماری داشت.
پس سرّ اینکه در کنار میته آنها را علیحده ذکر کرد با اینکه اینها شرعاً حکم میته را دارند برای این است که در جاهلیّت حکم میته را بر آنها بار نمیکردند و از این جهت اسم اینها جدا ذکر شد.
فلسفه نامگذاری <دم> به <دم مسفوح>
مطلب بعدی آن است که این کلمه «دم» گرچه مطلق است، ولی در بعضی از آیات به دمِ مسفوح مقیّد شده است یعنی خون ریخته شده؛ «سفح» یعنی ریختن، «سفّاح» یعنی خون ریز، «مسفوح» یعنی خون ریخته شده؛ این دم مسفوح در مقابل دم«متخنّق» است، گوسفندی را که ذبح میکنند یا شتری که نحر میشود، آن مقدار خونی که از گلوی او میریزد بعد از ذبح یا نحر، آن را میگویند دمِ مسفوح، مقداری از خون برمیگردد و در لابهلای گوشت میماند، شما اگر از قصّابی احیاناً گوشت میگیرید میبینید که در لابهلای این گوشت مقداری خون است، این خون نجس نیست و چون خبیث است اگر مستهلک نباشد خونش حرام است و اگر مستهلک بشود نه؛ امّا این را میگویند دم متخلفه در ذبیحه، لذا وقتی در باب طهارت حکم دم را ذکر میکنند که میگویند دم نجس است، میگویند مگر دم متخلفه؛ این خونهای برگشت شده در حیوان مذبوح.
دم متخلف در مقابل دم مسفوح است، لذا گرچه در آیه 3 سوره مبارکه مائده مطلق دم تحریم شد و الآن کاری به طهارت و نجاست ندارد و کاری به حرمت و حلّیت دارد؛ ولی در آیات دیگر تقیید شد به دم مسفوح ؛ امّا لحم خنزیر با اینکه چربی او و اجزای او بغیر از لحم حرام است، و کلّاً حرام گوشت است این با ادلّه دیگر تعمیم پیدا میکند و سرّ اینکه لحم ذکر شد و خنزیر ذکر نشد، برای آن است که قسمت مهم فائده¬ای که آنروز از خنزیر میبردند گوشتش بود وگرنه خنزیر نه تنها گوشتش حرام است، بلکه چربیهای او و همه اجزای او حرام خواهد بود.
کیفیت اکل گوشت میته در زمان اضطرار
این بحث، اجمالی از بخش اوّلِ این آیه بود و همین بحثها گذشته از اینکه در سوره مبارکه بقره آمد که سوره مدنی است، در سور مکّی که قبلاً نازل شد در آنها هم آمده است، یعنی در سوره انعام و سوره نحل مسئله حرمت این اشیاء آمده است ، سوره مبارکه بقره گرچه مدنیست؛ ولی قبل از مائده نازل شده است، آیه 173 این است که ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلاَ إِثْمَ عَلَیْهِ﴾؛ اگر کسی مضطرّ بود و به اندازه سدّ جوع خواست استفاده کند و تعدّی نکرده است و شهوت¬طلبی هم نکرده است، برای او أکل مردار در حال ضرورت جایز است به این شرط که تعدّی نکند و قصدش هم تأمین اشتها نباشد. این هم که فرمود {إنّما} که ظاهرش حصر است، این منافاتی ندارد که محرّمات دیگری هم باشد، حالا آن محرماتِ دیگر یا زیر مجموعه میته و امثال میته مندرج هستند و یا اگر زیر میته مندرج نیستند این حصرش حصر اضافیست، یعنی تاکنون این امور برای شما تحریم شده است و از این به بعد هم ممکن است محرّمات دیگری داشته باشید، این در سوره مبارکه بقره است که در مدینه نازل شده است.
معنی <لا اجد> در آیه
در سوره انعام که در مکّه نازل شد و قبل از سوره مبارکه مائده است، همین محرّمات آنجا هم مطرح شد، آیه 145 سوره انعام این است که ﴿قُل لَا أَجِدُ فِی مَاأُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلَّا أَن یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾؛ این {لا أجد} هم یک حصر اضافیست، یعنی تاکنون و تا این تاریخ محرّمات غیر از این نیست و اگر چنانچه ما دلیلی داشتیم که تا آن تاریخ محرّمات غیر از اینها بود، با این آیه معارض بود؛ ولی اگر دلیلی داشتیم که بعد از این، آیات دیگری آمده و امور دیگری را تحریم کرده ایت، با این آیه 145 سوره انعام مخالف نیست، برای اینکه این آیه میفرماید که تا الآن محرمات غیر از اینها نیست و از این به بعد ممکن است که چیز دیگری تحریم بشود.
﴿قُل لَا أَجِدُ فِی مَاأُوحِیَ إِلَیَّ﴾ تاکنون ﴿مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلَّا أَن یَکُونَ﴾ آن مطعوم ﴿مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً﴾ که این دم مسفوح میتواند مقیّدِ آن دم مطلق باشد ﴿أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ﴾، برای اینکه این رجس است و رجس را قبلاً تحریم کردیم که ﴿و الرّجز فاهجر﴾ و مانند آن، ﴿أَوْ فِسْقاً﴾ که ﴿أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ﴾ که آن را هم قرآن فسق میداند، یعنی اگر چیزی را به نام غیر خدا نحر یا ذبح بکنند میشود فسق که این هم در سوره مبارکه انعام است که قبل از سوره مائده نازل شده است.
در سوره مبارکه نحل هم که آن هم مکّی است و قبل از سوره مائده نازل شد، آن هم مسئله حرمت میته و مانند آن در آنجا مطرح است، آیه 115 سوره نحل این است که ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ ، پس در سوره مبارکه بقره که مدنی است ولی قبل از مائده نازل شد، در سوره مبارکه انعام و در سوره مبارکه نحل که اینها مکّی¬اند و چندین سال قبل از سوره مائده نازل شدهاند، همه این احکام آمده است. اینکه فرمود ﴿حَرَّمَت عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ﴾ و آن مستثنای ذیل هم که فرمود ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ﴾، این هم قبلاً در مدینه نازل شد و هم قبلاً در مکّه دو بار نازل شد، بعداً بفرماید ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ و ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾، این پیداست که آن صدر مربوط به این ذیل نیست؛ فرمود که امروز کفار از دین شما ناامید شدند، یک پایگاهی پیدا کردید که دیگر کافر ناامید است و به شما دسترسی ندارد، مگر امروز چه اتّفاقی افتاده؟ اوّلاً با چهار حکم فقهی که کفّار ناامید نمیشوند و ثانیاً چندین بار و چندین سالِ قبل هم این احکام آمده، پس معلوم میشود که امروز یک خبر تازهایست، این است که خود این آیه ینادی بأعلیٰ صوتها که ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ و ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ یک جریان خاصّی دارد و مربوط به این احکام نیست، این شاهد داخلی بود. حالا شاهدهای خارجی هم که روایات تاییدش میکنند، مربوط به غدیرخم هستند و امثال اینها.
اگر چنانچه انسان قرآن شناس باشد، هرگز ذهنش ناهماهنگی احساس نمیکند، برای اینکه الآن اگر شما در جایی وارد شدید که کسی یکی از بستگانش را از دست داد، شما به او تسلیت بگویید، دیگری مراسم عقدی داشت که به او تبریک گفتید، آیا به شما می گویند که تناقض گفتید؟ یا شما دو مخاطب دارید و برای هر مخاطبی یک پیام خاصّی دارید؟ قرآن کریم در آن صدر یک حکم فقهی دارد و در آن ذیل یک حکم کلامی دارد و خود این قرینه داخلی نشان میدهد که این دوتا {الیوم} یک قصه جدیدی را دارند ارائه میکنند و مربوط به آن حکم فقهی نیست. اولاً با این چند حکم فقهی هرگز کافر ناامید نمیشود و ثانیاً همین احکام فقهی قبلاً در مکّه نازل شد و در مدینه هم نازل شد، پیداست که این ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یک مطلب جدیدی است.
خیلی از آیات است که مثلاً مکّیست و در سور مدنیست و این به دستور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا احیاناً بعد از او قرار داده شد و اینچنین نیست و تحریف نشد که یک چیزی کم شده باشد؛ ولی ما برای اینکه ببینیم آیا این ذیل مربوط به این صدر است یا نه دو راه داریم: یکی شاهد داخلی و یکی هم قرینه خارجی، شاهد داخلی برّرسی خود قرآن است و شاهد خارجی روایات اهل بیت است که آنها بیان فرمودند که این﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ﴾ و ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ مال جریان غدیر است. آنها به ما فرمودند که این دو شاهد داخلی و خارجی را در فهم آیات دخیل بدانید.
همین روایتی که الآن از امام باقر (سلام الله علیه) که به جابر جعفی فرمود خواندیم برای همین است؛ فرمود که اگر شما بخواهید با قطع نظر از روایات یا با قطع نظر از فحص بالغ در خود آیات به یک آیه تمسّک بکنید، این مقدورتان نیست. اگر یک کسی خواست یک مقالهای بنویسد یا یک سخنرانی بکند، او شرعاً مجاز نیست که بگوید اسلام چنین میگوید یا قرآن چنین میگوید، او باید بگوید که از این آیه ما چنین میفهمیم، کسی میتواند بگوید که قرآن چنین میگوید که یک دور تفسیر ترتیبی را حضور ذهن داشته باشد (یک)، تفسیر موضوعی را هم بررسی کرده باشد (دو)، به مقداری که مجتهد میتواند فتوا بدهد آنگاه مجاز است که بگوید قرآن در این زمینه این مطلب را دارد و تازه مجاز نیست بگوید که اسلام چه چیز میگوید، فقط مجاز است که بگوید قرآن این را میگوید، چون اسلام عبارت است از قرآن بعلاوه عترت. آنوقت همین کار را که درباره قرآن کرده است، یعنی مجموع قرآن تقریباً برای او روشن بود، در تفسیر موضوعی هم مهارت داشت که مجتهدانه در خدمت قرآن بود، همین کار را در خدمت روایات انجام داد، مجموع آنچه که از اهل بیت و قرآن رسیده است میشود ثقلین، آنگاه این شخص میتواند بگوید که اسلام نظرش این است وگرنه صرف اینکه انسان یک یا چند آیه را، یک یا چند روایت را بررسی کند و بعد بگوید که اسلام نظرش این است، این بر خلاف احتیاط سخن گفته است، این در موقع ترتیب اینچنین است نه در موقع نزول، نزول که باهم نازل نشد.
گاهی میبینید که دو آیه از نظر شمارش جدای از هم هستند و امّا دومی وصل به اوّلی است که مشابه این را ما قبلاً در سوره مبارکه بقره داشتیم. میبینید که در سوره مبارکه بقره آیه 219 با 220 چگونه هماهنگ است که اصلاً متعلق فعل در آیه بعد است و خود فعل در آیه قبل؛ آیه 219 سوره بقره این بود که ﴿کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ﴾، این جا آیه 219 تمام میشود؛ ﴿فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ که این ﴿فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ مفعول باواسطه است برای ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾ و این ﴿فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ در آیه 220 است، گاهی اینچنین است که این ﴿فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ با اینکه مفعول باواسطه است برای ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾ و متعلّق به اوست، در آیه بعد است و این ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾ در آیه قبل است، اینها خودش شاهد داخلی است که این مربوط به اوست، بعد از این ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾ فرمود که ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى﴾ ، انسان خیال میکرد که ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى﴾ باید سرفصل باشد، اینچنین نیست که قرآن را انسان با یک کتاب عادی تلقّی کند، آن تعبّدیّات قرآن هم باید محفوظ باشد و این{الیوم} {الیوم} خودش یک سرفصل است و نشان میدهد که هیچ ارتباطی با گذشته ندارد، این شاهدهای داخلی و آن هم قرائن خارجی است.
تبیین جمع¬بندی سوره مائده
بعضی از فروعات را قبلاً گفته و بعضی از فروعات را هم بعداً گفته است، روی اهمیتی که دارند. همین مردم جاهلی اینها را میخوردند، برای اینکه مکرّر گفته باشد و برای اینکه این استثناها با آن مستثنیٰ هماهنگ بشود، قبلاً که فرمود ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ﴾، این عام را که فرمود حالا فرمود ﴿إِلَّا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ﴾ ، این سوره مبارکه مائده که تقریباً دو ماه قبل از رحلت رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد، حالا دارد جمع بندی میکند و غیر از آن اصلی که تاسیس فرمود ﴿خلق لکم ما فیالأرض جمیعاً﴾ و مانند آن که اصل فوق است، یک عامی هم مادون آن اصل فوق تاسیس کرد و فرمود که ﴿أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ﴾ و حالا این ﴿مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ﴾ را دارد به صورت باز ذکر میکند.
﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ نشان میدهد که امروز یک حادثهایست که کفّار دیگر ناامید شدهاند، با احکام دین و یک«سوادٌ علی بیاضٍ» و یک رساله عملیّه که کافر عقب نشینی نمیکند، چه حادثهای اتّفاق افتاده که کفّار عقب نشینی کردهاند؟ حلال و حرام مشخص شدغ [امّا] مگر کافر به حلال و حرام کسی گوش میدهد؟ چه جابجا بکنند و چه جابجا نکنند، کافر که به آیه معتقد نیست، یک چیزی و یک حادثهای اتّفاق افتاده است که کافر ناچار شد عقب نشینی کند، کافر فکر میکرد که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) در آستانه ارتحال است و اواخر عمر اوست و بعد از او هم میشود با کتاب او بازی کرد؛ امّا وقتی خلیفه پیدا کرد و جانشین پیدا کرد، آن هم یک همچنین جانشینی که سلحشور تاریخ بود، لذا عقب نشینی کردند.
خود این آیه دارد که ﴿أفلایتدبّرون القرآن﴾ ؛ خدا میفرماید که خودتان تدبّر کنید و ببینید که این حرف با کدام حرف مرتبط است؟ شما هر چه بیشتر تدبّر کنید بهتر مییابید که این ﴿الیوم﴾ یک سرفصل جداست برای اینکه این احکام فقهی قبلاً هم نازل شده بود (یک)، با چهار حکم فقهی که مردار و اقسام مردار حرام است، کافر که عقب نشینی نمیکند (دو)، امروز مگر چه حادثهای اتّفاق افتاد که کفّار ناامید شدند؟ معلوم میشود که یک حادثه کلامی پیش آمد نه حادثه فقهی، یعنی ادامه همان نبوت محقّق شده است ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾، دیگر از آنها نترسید، آیا برای اینکه ما به شما گفتیم که مردار حرام است دیگر از آنها نترسید؟ قبلاً هم که گفته بودیم.
در حجِّ باعظمت که کفار زیر حجّ و حجّ کننده را میزنند، دو حرف است: یک مسئله این است که چهطور شد و به چه دلیل اینجا گذاشتند؟ این مطلب جدایی است که این به علوم قرآنی برمیگردد نه به تفسیر، یکی اینکه یقیناً اینها دو فصل هستند و دو چیز جدا هستند، حالا شما حجّ کردید، او که وقتی دستش برسد کعبه را ویران میکند چه اینکه ویران کردند، حالا آیا به حج و حاجی اعتنا میکنند؟ همین کعبه بود که روی کوه ابوقبیس همین مروانیان برای گرفتن ابن زبیر منجنیق بستند و این کعبه را به صورت تلّ خاک در آوردند و ابن زبیر را که متحصّن بود گرفتند و اعدام کردند و کعبه را ساختند که چندین بار خراب شده، آسمانی به زمین نیامده و سیل هم آن را خراب کرده چندین بار.
یک وقت است که ابرهه قصد بر اندازی قبله دارد، یعنی با دین میخواهد در بیفتد، این طیر ابابیل همیشه هست، یک وقت است که نمیخواهند قبله و مطاف را از بین ببرند، میخواهند یک کسی که متحصّن شده است به بهانه بیخود که سیّدالشهداء(سلام الله علیه) را یاری نکرد و به امام زمانش امام سجّاد اعتنا نکرد و حالا میخواهد به کعبه متوسّل بشود، ولایت به مراتب بالاتر از کعبه است و این کعبه یک سنگ و گلی بیش نیست، این در بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه است که این احجاری است که«لاتضرّ ولاتنفع» ؛ فرمود که مردم دور این کعبه میگردند، از کعبه که کاری ساخته نیست، «من تمام الحجّ لقاء الإمام» ؛ باید بیایند پیش امام و عرض ولایت کنند و عرض نصرت کنند تا کعبه از اسارت بیرون بیفتد که اگر کعبه اسیر باشد، یک وقتی بتکده است، یک وقتی میکده است، همین اعراب در جاهلیّت این تولیت کعبه را با یکی یا دو مشک شراب میفروختند، این جریان أبوغبشان را ببینید ، کعبهای که ولیالله در آن نفوذ نداشته باشد، با شراب هم رد و بدل میشود و یک وقتی هم بتکده خواهد شد.
بنابراین اگر کسی بگوید که چون حجِّ کافی بود یا کعبه را گرامی داشتند، وقتی ولیّ خدا نباشد و امام معصوم روی کار نباشد، نه کعبهای میماند و نه حاجی، یک حادثه مهمی اتّفاق افتاد که خدا فرمود امروز دیگر کافران ناامید شدند، حالا إن شاء الله شرحش بعداً می¬آید.
«واَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»
تاکنون نظری ثبت نشده است