- 612
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 107 تا 113 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 107 تا 113 سوره نساء"
- بیان فرق خصم و خصیم
- استدلال علامهٴ طباطبایی در تبدیل معنای استغفار به استحیاء
- راه یافتن گناه در درون انسان اخبار از یک حکم تکوینی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوّانًا أَثیمًا ﴿107﴾ یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطًا ﴿108﴾ ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ یُجادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکیلاً﴿109﴾ وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَحیمًا ﴿110﴾ وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ وَ کانَ اللّهُ عَلیمًا حَکیمًا ﴿111﴾ وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیئَةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا ﴿112﴾ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظیمًا﴿113﴾
این بخش از آیات ضمن اینکه از یک توطئهٴ داخلی خبر میدهد و ضمن اینکه بخشی از مسائل اخلاقی را تشریح میکند به مسئلهٴ عصمت میپردازد و کیفیت ادارهٴ جامعه را هم اشاره میکند.
بیان فرق خصم و خصیم
اینکه در جملهٴ قبل فرمود ﴿وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا﴾ با آن جملهای که در وصیت حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است که «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً», آنجا با این تعبیر قرآنی فرق میکند در تعبیر قرآن این است که شما خصیم ظالم نباشید نه خصم ظالم خصیم خائن نباشید. «خصیم» یعنی مدافع. در آن وصیت حضرت در نهجالبلاغه فرمود: «کونا لِلظّالم خصما»; دشمن ظالم باشید «خصیم» یعنی مدافع, «خصم» یعنی دشمن. در اینجا که فرمود از خائن دفاع نکنید یک سخن درباره خود خائن است, یک سخن درباره مدافعین از خائن است [و] یک سخن درباره کسانی است که خواه به صورت خیانت خواه به صورت دفاع از خائن خواه به صورت گناههای دیگر میخواهند مخفیانه گناه بکنند و این استغفار اثری ندارد و یک سخنی هم درباره بازگشت از گناه و راه توبه برای گنهکاران است اما آنچه فرمود شما درباره گنهکاران و خائنین دفاع نکنید, فرمود از شما کاری ساخته نیست خود این کار کاری حرام است. بر فرض هم در دنیا بتوانید از خائن حمایت بکنید در آخرت توان آن را ندارید در محکمه خدا قادر نیستید از خائن حمایت بکنید, گرچه در دنیا هم موفق نشدید و نمیشوید ولی یقیناً در آخرت موفق نخواهید شد; اما درباره اصل گناه فرمود: شما میخواهید از مردم مخفی کنید ولی از خدا که مخفی نمیکنید, این برهان مسئله است و موعظه را در ضمن برهان دارد.
استدلال علامهٴ طباطبایی در تبدیل معنای استغفار به استحیاء
بیانی را سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) در کتاب شریف المیزان دارند که براساس آن بیان خواستند این استخفا را به استحیا برگردانند که اینها از مردم حیا میکنند ولی از خدا حیا نمیکنند. تقریب استدلالشان این است که چون استخفای از خدا محال است; هیچ ممکن نیست آدم کاری را انجام بدهد که خدا نبیند و انسان بتواند خود را و کار خود را از خدا مخفی کند چون استخفای از خدا محال است, عدم استخفا هم تحت تکلیف قرار نمیگیرد چرا؟ چون اگر استخفا محال شد عدم استخفا میشود ضروری. چیزی که محال است یا آن طرفش ضروری است قابل تکلیف نیست, لذا نمیشود براساس استخفا ملامت کرد برای اینکه استخفا ممکن نیست و نمیشود به عدم استخفا امر کرد, برای اینکه عدم استخفا یک امر ضروری است و چون آیه دارد به زبان امر و نهی سخن میگوید معلوم میشود که منظور از این استخفا, استحیاست این خلاصه تقریب استدلالشان یعنی اینها از مردم حیا میکنند در حالی که باید از خدا حیا بکنند این برداشت ایشان است, لذا استغفار را به استحیا برگرداندند.
ردّ استدلال علامهٴ طباطبایی
این استدلال سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) است و ظاهراً تام نیست, برای اینکه قرآن دارد برهان اقامه میکند میفرماید شما ـ چون اینها واقعاً منافق بودند ـ میفرماید شما این پنهانکاریتان برای چیست؟ میخواهید از خدا مخفی کنید مقدورتان نیست خودتان را به زحمت نیندازید ضمناً نصیحت و موعظه را بعد از اقامه برهان به همراه دارد نه اینکه محور اصلی آیه نصیحت باشد. میفرماید اینها میتوانند کار را از مردم مخفی کنند; اما نمیتوانند از خدا مخفی کنند این برهان مسئله است چرا؟ چون خدا با اینهاست و به هر چیزی محیط است. نظیر ﴿اَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ﴾ که این یک برهان مسئله است و نصیحت را هم در ضمن دارد در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت که چیزی بر خدا مخفی نیست; در آیه پنج سوره «آل عمران» این بود که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ﴾ اگر چیزی بر خدا مخفی نیست, استخفای از خدا هم ممکن نخواهد بود.
اقسام معیّت در قرآن
اما این برهان مسئله که فرمود: ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ﴾ این معیت در قرآن کریم به سه قسمت تقسیم میشود یک معیت قیومیه است که خدا با همگان دارد نظیر آنچه در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» است که ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ این معیت قیومیه است; با مؤمن هست با کافر هست با منافق هست با هر کسی در هر حالی هست ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾. یک معیت خاصه است که در مخصوص مؤمنین و مجاهدین به جهاد اکبر و مانند آن است که در پایان سوره «عنکبوت» فرمود: ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾ این معیت خاصه است نظیر ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ﴾ آن معیت خاصه است که لطف و رحمت خدا با مجاهدین و با مردان با تقواست قسم سوم معیت قهارانه خداست که آن را در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» بیان کرد آیه چهاردهم که ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾.
خب این در کمین تبهکاران است در جریان قوم عاد در جریان قوم فرعون بعد از اینکه فرمود: ﴿فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ﴾, آنگاه فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ خدا در کمین تبهکاران است که آنها را بگیرد پس تبهکار هر جا باشد خدا در کمین اوست با اوست که در کمین اوست دیگر. خب پس معیت قیومیه در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» است که ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾, معیت رحمانیه و خاصه است که در پایان سوره «عنکبوت» آمده است که: ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾ و معیت قهارانه است که با تبهکاران و طاغیان است که بعد از بررسی کار قوم عاد و ثمود و فرعون فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ مقام بحث از همین قسم سوم است که ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾, این معیت قهارانه خداست.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی قسم دوم و سوم زیر پوشش قسم اولاند معیت قیومیه با همه هست و خدا قیوم همه هم خواهد بود ولی یک جا آن معیت قیومه به صورت رحمت ظهور میکند نظیر ﴿وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾ [و] یک جا به صورت قهر و غضب و انتقام ظهور میکند که ﴿إِنّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ﴾ نظیر آیه سوره «فجر» که بعد از جریان طغیان عاد و ثمود و فرعون و اینکه ﴿فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ﴾ آنگاه فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ یعنی مرصاد فرعونیها و نمرودیها و ظاغیان عاد و ثمود است.
مراد از معیّت مورد بحث در آیه
آیه محلّ بحث, معیت قسم سوم را نشان میدهد برای اینکه فرمود هر توطئهای که اینها بکنند ذات اقدس الهی با اینهاست و چون با اینهاست نمیگذارد توطئه اینها مؤثر واقع بشود چه اینکه در همین جریان شأن نزول محلّ بحث نگذاشت توطئه اینها اثر بکند. در آیه محلّ بحث فرمود که اینها توان استخفای از خدا را ندارند چون خدا با اینهاست و در فرصت مناسب اینها را رسوا میکند چه اینکه کرد در همین جریان این آیات که نازل شد توطئه اینها هم خنثی شد و هم برطرف شد و خود کار اینها هم برملا شد.
بیان مسایل به صورت قضیّه مفروضه
بعد فرمود: ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ یُجادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکیلاً﴾ این را به صورت قضیه مفروض است نه قضیه محقق یعنی بر فرض شما در دنیا از اینها حمایت کردید در آخرت چه میکنید چون در خصوص این جریان در دنیا هم اینها هم ناکام ماندند; این طور نبود که اینها در دنیا بتوانند از این تبهکاران حمایت بکنند و حمایت اینها هم مؤثر واقع بشود, این طور نشد, نشانهاش این بود که همین سارق مجبور شد از مدینه به مکه مرتداً فرار بکند آنجا هم به هلاکت برسد پس اینچنین نیست که خدا بفرماید شما در دنیا موفق میشوید ولی در آخرت موفق نمیشوید, این به صورت فرض است یعنی بر فرض در دنیا موفق بشوید در آخرت چه میکنید ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ یعنی فرض اینکه در دنیا جدال کردید و جدالتان اثر کرد; اما در آخرت چه میکنید. خب در آخرت, این مقدار هم مقدورتان نیست در دنیا رفتید توطئه بکنید بعد بیاثر شد در آخرت این مقدار هم مقدور کسی نیست, چون آن روز ﴿لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَوابًا﴾ و اساس آخرت بر ظهور اسرار است که ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ﴾ وقتی سرائر روشن شد و باطنها آشکار شد جا برای دفاع نیست.
مشخّص کردن راه بازگشت از گناه
آنگاه راه بازگشت را مشخص کرد فرمود اولاً هر کسی گناهی کرده است این گناه علیه خود اوست و راه برای بازگشت هم باز است و اگر [انسان] بخواهد کسی را با گناه خود متهم کند این اتهام, یک گناه جدیدی است و آن گناه قبلی را شستشو نمیکند, زیرا هر یک گناه تیری است که انسان به خود میزند, اگر تیری به خود زد هدف گرفتن دیگری اشتباه است. اگر کسی خود را در آینه ببیند و برابر همان آنچه را [که] در آینه دید تیراندازی کند در حقیقت دارد به خود تیر میزند. پس راه توبه برای همیشه باز است, این یک مطلب [و] هر کس گناه کرد علیه خود گناه کرد, این دو مطلب و اگر کسی را که متهم نیست و مبریٰ است او را متهم بکند خود این تهمت گناه دیگر است, این سه مطلب و همین تهمت مانند اصل گناه به خود انسان برمیگردد, این چهار مطلب.
ظلم به نفس بودن تمام گناهان
اصولاً ممکن نیست کسی نسبت به دیگری بد بکند, هر کس بد میکند مستقیماً به خود بد میکند. ضرری که به دیگری میرساند آن سایه کار اوست; مثلاً اگر کسی مواد مخدری را استعمال کرد و وارد یک مجلس شد بوی دهان او کسانی که در آن مجلساند آنها را متأذّی میکند همین, اما این سمّ در خود او اثر گذاشت گناه واقعاش این طور است حالا بر فرض اگر کسی بخواهد به دیگری ستم بکند, آبروی او را ببرد یا مال او را ببرد یا حتی او را از پا دربیاورد و بکشد این کشتن دیگری به همان اندازه است که از بوی دهان یک انسان معتاد, دیگری در زحمت باشد همین وگرنه آن مظلوم به سعادت ابد میرسد و این ظالم به جهنم ابد میافتد. آنچه را که آن مظلوم در این دادوستد میگیرد سعادت ابد است و آنچه دامنگیر این ظالم, در این دادوستد میشود شقاوت ابد است. این مثل کسی است که درون خانه خود یک کنیفی حفاری کند و همه زبالهها را آنجا جمع بکند و در آن زبالهدان هم زندگی کند او دائماً در عذاب هست گاهی هم ممکن است بویی از این کنیف به شامه رهگذر کوی و برزن برسد ولی خود این شخص در آن کنیف دارد زندگی میکند. لذا فرمود هر کسی بد میکند علیه خود بد میکند و راه برای برگشت هم باز است: ﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ﴾ حالا سوء هم ظلم به نفس است چه اینکه ظلم به نفس هم سوء است در حقیقت. حالا اگر یک کار بدی را انجام داد یا به خودش ستم کرد این تغییر در تعبیر برای آن است که گاهی به غیر ستم میکند که معلوم است به غیر بد کرده [و] گاهی به خود ستم میکند ولی در حقیقت, در هر دو حال به خود ستم کرده است: ﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَحیمًا﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» در همین سورهٴ, قبلاً در آیهٴ 64 این سوره گذشت که ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّابًا رَحیمًا﴾ این راه توبه باز است. آنجا که مسئله شفاعت بود اینجا میفرماید اگر کسی گناهی کرد بعد استغفار بکند خدا را غفور و رحیم مییابد یعنی مغفرت و رحمت الهی را مییابد و شامل حال او خواهد شد پس اگر کسی آن گناه عظیم را هم مرتکب شد یعنی سرقت کرد, یک بیگناهی را هم متهم کرد درصدد توطئه بود تا دامن رسالت را آلوده بکند و موفق نشد, همه این گناهان راه برگشت دارد. بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ﴾ عمده این است, هر کسی گناهی را میکند علیه خود گناه میکند. این روح را تیره میکند وقتی این روح را تیره کرد راهی برای تطهیر این روح نیست مگر توبه آنگاه بخواهد دیگری را متهم بکند این شدنی نیست; مثل اینکه کسی معتاد بود دهانش هم بو میکند بعد بگوید این بو از دیگری است این شدنی نیست, خود این تهمت یک گناه مجدد است ولی نمیشود کسی گناهی را بکند و به حساب غیر بنویسند.
راه یافتن گناه در درون انسان اخبار از یک حکم تکوینی
اینکه گفته شد ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ یا ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ برای اینکه گناه از آدم جدا نیست, این بار منزل و محل کار نیست تا یک باربر ببرد که مثل اینکه مرض هیچ مریضی را دیگری تحمل نمیکند. حالا اگر کسی دل درد دارد یا ضعف قلب دارد مگر دیگری میتواند این مرض او را تحمل کند؟! در اینجا سخن از محکمه عدل خدا نیست که خدا محکمهاش محکمه عدل است و گناه هیچ کس را به حساب دیگری نمینویسند, آن آیات دیگر این معنا را تفهیم میکند که خدا ظلام نیست اگر مثقال ذرهای باشد خدا به حساب میآورد آن بخش اول است; اما آیاتی از این قبیل که ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ یا ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ یا ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ﴾ این از یک تکوین دارد خبر میدهد نه تنها محکمه عدل بودن خدا این مثل آن است که طبیبی بگوید آقایان مواظب باشید اگر کسی مریض شد مرض هیچ کس را دیگری قبول نمیکند این یک بیان علمی است نه بیان حقوقی. بیان حقوقی این است که هر کسی برابر کار خود محاکمه میشود, پرونده هر کسی به حساب خود او تدوین میشود این یک مسئله حقوقی است. خدا به کسی ظلم نمیکند مثقال ذرهای اگر باشد به حساب میآورد و مانند; آن اما این مسئله که ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ﴾ مسئله حقوقی نیست [بلکه] یک مسئله علمی است طبیب که دیگر قاضی نیست طبیب اگر آمده گفته که آقایان مواظب باشید اگر کسی ناپرهیزی کرد مریض شد, مرض او را دیگری تحمل نمیکند این یک حرف علمی میزند نه حرف حقوقی ذات اقدس الهی میفرماید مواظب باشید, گناهی که کردید در درونتان جا کرده است این را ما چه کار بکنیم این را میخواهد رمی کنی; تیری که به شما خورده است میخواهید به دیگری بزنید این شدنی نیست, این تیری است به هدف اصابت کرده و تمام شد.
پرسش ...
پاسخ: با دو طایفه از آیات, این مطلب بیان میشود: یک طایفه این است که اگر مثقال حبهای باشد ما به حساب میآوریم, با این آیه نمیشود ثابت کرد که گناه در درون راه دارد, اما با این آیه محلّ بحث میتوان ثابت کرد که ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ﴾, ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ نفس هر کاری که کرد خود مریض شد. آن وقت محصول این تحقیق, در آیاتی از قبیل ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾ ظهور میکند که خدا طبیبانه سخن میگوید نه قاضیانه. یا در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به زنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اگر خواستید با نامحرم حرف بزنید, صدایتان را مردانه ادا کنید رقیقانه ادا نکنید: ﴿فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا﴾; خب این ﴿فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ بیان طبیبانه است یعنی آن کسی که نتواند خود را در برابر نامحرم کنترل کند او مریض است این بیعفتی اگر مرض شد, خب مرض هیچ کسی را دیگری تحمل نمیکند دیگر, اصلاً قابل نقل و انتقال نیست. لذا گاهی به صورت نفی جنس فرمود: ﴿کَلاّ لا وَزَرَ﴾ اصلاً آنجا جای بار بردن نیست, نه اینکه حالا کسی هست بگوید من کار دارم و بار شما را نمیبرم آن طور نیست اصلاً بار روی دوش جان خود آدم است اگر بار روی دوش جان خود آدم است, این قابل نقل و انتقال نیست: ﴿کَلاّ لا وَزَرَ﴾ این نفی جنس است به هر تقدیر فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ﴾ و اگر هم بخواهد شستشو کند باید از همان درون شستشو بکند و چارهای ندارد ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ وَ کانَ اللّهُ عَلیمًا حَکیمًا﴾ آنجا که دعوت به توبه است راه استغفار را باز میکند در پایانش میفرماید: ﴿یَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَحیمًا﴾ اینجا که عالمانه و حکیمانه سخن گفتن است در ذیل آیه میفرماید: ﴿وَ کانَ اللّهُ عَلیمًا حَکیمًا﴾ بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیئَةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا﴾
عدم امکان انتقال گناه به دیگری
حالا اگر کسی و نظیر همین جریان که خودش گناهی کرد و دیگری را متهم کرده است, این نه تنها گناه خود را به دیگری منتقل نکرد یعنی نتوانست منتقل بکند, نظیر همان ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾ که فرمود خودتان را به زحمت نیندازید نمیتوانید از خدا مخفی باشید: ﴿لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ﴾ اینجا هم میفرماید دست و پا نزنید که گناه خود را به دیگری منتقل کنید این شدنی نیست بعد فرمود نه تنها این شدنی نیست این خستگی شما هم یک بار جدیدی روی دوش شما ایجاد میکند و آن این است که تهمت، یک گناه جدید است: ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیئَةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا﴾ حالا بین خطیئه, اثم، بهتان اینها فرقهای اعتباری است که لابد ملاحظه فرمودید.
فرق بین خطا و خطیئة
اگر کسی کار بدی بکند «خطیئه» یعنی آن عمل بد, نه اینکه خطا بکند چون خطا را خدا مؤاخذه نمیکند نه یعنی اشتباهاً کاری بکنید نه, آن کاری را که به او میگویند «خطیئه» مثل سیئه, خطیئه مثل سیئه است نه اینکه خطئاً کاری بکنید, اگر خطئاً کاری کردید که مؤاخذه نمیشوید «خطیئه» یعنی سیئه, خطایا جمع خطیئه است یعنی گناه کار بد, نه اینکه شما خطئاً کار بد کردید نه خطیئه را عمداً انجام دادید.
اگر کسی گناهی را مرتکب شده است بعد بخواهد این گناه را به دیگری رمی کند در آیه قبل فرمود این شدنی نیست در آیه دوم میفرماید خود این کار یک گناه جدید است, باری بر بارهای آدم افزوده میکند: ﴿فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا﴾.
بررسی معنای بهتان
بهتان را هم بهتان میگویند برای اینکه کاری که دیگری نکرد, انسان به او اسناد بدهد او را مبهوت میکند, از این جهت میشود بهتان, اما اگر کاری را دیگری انجام داد انسان به او اسناد بدهد این حالا یا حقش بود یا نبود یا باید میگفت یا نباید میگفت ولی آن بهتان نیست او را مبهوت نمیکند و اما اگر کاری را کسی انجام نداد; بیگناه است دیگری گناهی را مرتکب شد و به این بیگناه اسناد داد او را مبهوت کرده است, از این جهت گفتند بهتان و قیامت هم یا قیامت صغرا یا قیامت کبرا تقریباً بهتان است یعنی دفعتاً میآید آدم را مبهوت میکند یعنی شخص یک جایی نشسته حالا یا منزلش یا محل کارش, دفعتاً میبیند وضع عوض شده آنها را که میدید حالا نمیبیند, یک افراد دیگری را میبیند که نمیشناسد یک صحنه جدیدی را میبیند که برای او آشنا نیست مبهوت شده که چیست, بعدها میفهمد که مُرد, چون خیلیها اوایل نمیفهمند که مردند فقط میبینند که صحنه عوض شده. اگر کسی گناهی را مرتکب شد و به دیگری اسناد داد, این بهتان است و این بار را هم خود او دارد حمل میکند. این بهتان بار سنگینی است, گرچه آن طرف خجالت کشید ولی خجالت که گناه نیست او متأثر شد, متأثر شدن که گناه نیست. آنکه گناه است و وزر است و بار است خود این تهمت زننده دارد تحمل میکند ﴿احْتَمَلَ﴾ یعنی این بار را حمل کرد, این را میگویند احتمال; همین بار سنگین را خود این شخص تهمت زننده دارد حمل میکند نه تهمت خورده, تهمت خورده باری ندارد, این شخصی که تهمت زد بار سنگین تهمت را دارد حمل میکند باری بر بار قبلی خود میافزاید: ﴿فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا﴾ هم گناه قبلی را حفظ کرده است هم گناه بعدی را دارد تحمل میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- بیان فرق خصم و خصیم
- استدلال علامهٴ طباطبایی در تبدیل معنای استغفار به استحیاء
- راه یافتن گناه در درون انسان اخبار از یک حکم تکوینی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوّانًا أَثیمًا ﴿107﴾ یَسْتَخْفُونَ مِنَ النّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطًا ﴿108﴾ ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ یُجادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکیلاً﴿109﴾ وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَحیمًا ﴿110﴾ وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ وَ کانَ اللّهُ عَلیمًا حَکیمًا ﴿111﴾ وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیئَةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا ﴿112﴾ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظیمًا﴿113﴾
این بخش از آیات ضمن اینکه از یک توطئهٴ داخلی خبر میدهد و ضمن اینکه بخشی از مسائل اخلاقی را تشریح میکند به مسئلهٴ عصمت میپردازد و کیفیت ادارهٴ جامعه را هم اشاره میکند.
بیان فرق خصم و خصیم
اینکه در جملهٴ قبل فرمود ﴿وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیمًا﴾ با آن جملهای که در وصیت حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است که «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً», آنجا با این تعبیر قرآنی فرق میکند در تعبیر قرآن این است که شما خصیم ظالم نباشید نه خصم ظالم خصیم خائن نباشید. «خصیم» یعنی مدافع. در آن وصیت حضرت در نهجالبلاغه فرمود: «کونا لِلظّالم خصما»; دشمن ظالم باشید «خصیم» یعنی مدافع, «خصم» یعنی دشمن. در اینجا که فرمود از خائن دفاع نکنید یک سخن درباره خود خائن است, یک سخن درباره مدافعین از خائن است [و] یک سخن درباره کسانی است که خواه به صورت خیانت خواه به صورت دفاع از خائن خواه به صورت گناههای دیگر میخواهند مخفیانه گناه بکنند و این استغفار اثری ندارد و یک سخنی هم درباره بازگشت از گناه و راه توبه برای گنهکاران است اما آنچه فرمود شما درباره گنهکاران و خائنین دفاع نکنید, فرمود از شما کاری ساخته نیست خود این کار کاری حرام است. بر فرض هم در دنیا بتوانید از خائن حمایت بکنید در آخرت توان آن را ندارید در محکمه خدا قادر نیستید از خائن حمایت بکنید, گرچه در دنیا هم موفق نشدید و نمیشوید ولی یقیناً در آخرت موفق نخواهید شد; اما درباره اصل گناه فرمود: شما میخواهید از مردم مخفی کنید ولی از خدا که مخفی نمیکنید, این برهان مسئله است و موعظه را در ضمن برهان دارد.
استدلال علامهٴ طباطبایی در تبدیل معنای استغفار به استحیاء
بیانی را سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) در کتاب شریف المیزان دارند که براساس آن بیان خواستند این استخفا را به استحیا برگردانند که اینها از مردم حیا میکنند ولی از خدا حیا نمیکنند. تقریب استدلالشان این است که چون استخفای از خدا محال است; هیچ ممکن نیست آدم کاری را انجام بدهد که خدا نبیند و انسان بتواند خود را و کار خود را از خدا مخفی کند چون استخفای از خدا محال است, عدم استخفا هم تحت تکلیف قرار نمیگیرد چرا؟ چون اگر استخفا محال شد عدم استخفا میشود ضروری. چیزی که محال است یا آن طرفش ضروری است قابل تکلیف نیست, لذا نمیشود براساس استخفا ملامت کرد برای اینکه استخفا ممکن نیست و نمیشود به عدم استخفا امر کرد, برای اینکه عدم استخفا یک امر ضروری است و چون آیه دارد به زبان امر و نهی سخن میگوید معلوم میشود که منظور از این استخفا, استحیاست این خلاصه تقریب استدلالشان یعنی اینها از مردم حیا میکنند در حالی که باید از خدا حیا بکنند این برداشت ایشان است, لذا استغفار را به استحیا برگرداندند.
ردّ استدلال علامهٴ طباطبایی
این استدلال سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) است و ظاهراً تام نیست, برای اینکه قرآن دارد برهان اقامه میکند میفرماید شما ـ چون اینها واقعاً منافق بودند ـ میفرماید شما این پنهانکاریتان برای چیست؟ میخواهید از خدا مخفی کنید مقدورتان نیست خودتان را به زحمت نیندازید ضمناً نصیحت و موعظه را بعد از اقامه برهان به همراه دارد نه اینکه محور اصلی آیه نصیحت باشد. میفرماید اینها میتوانند کار را از مردم مخفی کنند; اما نمیتوانند از خدا مخفی کنند این برهان مسئله است چرا؟ چون خدا با اینهاست و به هر چیزی محیط است. نظیر ﴿اَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ﴾ که این یک برهان مسئله است و نصیحت را هم در ضمن دارد در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» گذشت که چیزی بر خدا مخفی نیست; در آیه پنج سوره «آل عمران» این بود که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ﴾ اگر چیزی بر خدا مخفی نیست, استخفای از خدا هم ممکن نخواهد بود.
اقسام معیّت در قرآن
اما این برهان مسئله که فرمود: ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ﴾ این معیت در قرآن کریم به سه قسمت تقسیم میشود یک معیت قیومیه است که خدا با همگان دارد نظیر آنچه در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «حدید» است که ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ این معیت قیومیه است; با مؤمن هست با کافر هست با منافق هست با هر کسی در هر حالی هست ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾. یک معیت خاصه است که در مخصوص مؤمنین و مجاهدین به جهاد اکبر و مانند آن است که در پایان سوره «عنکبوت» فرمود: ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾ این معیت خاصه است نظیر ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ﴾ آن معیت خاصه است که لطف و رحمت خدا با مجاهدین و با مردان با تقواست قسم سوم معیت قهارانه خداست که آن را در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» بیان کرد آیه چهاردهم که ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾.
خب این در کمین تبهکاران است در جریان قوم عاد در جریان قوم فرعون بعد از اینکه فرمود: ﴿فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ﴾, آنگاه فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ خدا در کمین تبهکاران است که آنها را بگیرد پس تبهکار هر جا باشد خدا در کمین اوست با اوست که در کمین اوست دیگر. خب پس معیت قیومیه در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» است که ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾, معیت رحمانیه و خاصه است که در پایان سوره «عنکبوت» آمده است که: ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾ و معیت قهارانه است که با تبهکاران و طاغیان است که بعد از بررسی کار قوم عاد و ثمود و فرعون فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ مقام بحث از همین قسم سوم است که ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾, این معیت قهارانه خداست.
پرسش: ...
پاسخ: یعنی قسم دوم و سوم زیر پوشش قسم اولاند معیت قیومیه با همه هست و خدا قیوم همه هم خواهد بود ولی یک جا آن معیت قیومه به صورت رحمت ظهور میکند نظیر ﴿وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾ [و] یک جا به صورت قهر و غضب و انتقام ظهور میکند که ﴿إِنّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ﴾ نظیر آیه سوره «فجر» که بعد از جریان طغیان عاد و ثمود و فرعون و اینکه ﴿فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ﴾ آنگاه فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ یعنی مرصاد فرعونیها و نمرودیها و ظاغیان عاد و ثمود است.
مراد از معیّت مورد بحث در آیه
آیه محلّ بحث, معیت قسم سوم را نشان میدهد برای اینکه فرمود هر توطئهای که اینها بکنند ذات اقدس الهی با اینهاست و چون با اینهاست نمیگذارد توطئه اینها مؤثر واقع بشود چه اینکه در همین جریان شأن نزول محلّ بحث نگذاشت توطئه اینها اثر بکند. در آیه محلّ بحث فرمود که اینها توان استخفای از خدا را ندارند چون خدا با اینهاست و در فرصت مناسب اینها را رسوا میکند چه اینکه کرد در همین جریان این آیات که نازل شد توطئه اینها هم خنثی شد و هم برطرف شد و خود کار اینها هم برملا شد.
بیان مسایل به صورت قضیّه مفروضه
بعد فرمود: ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ یُجادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکیلاً﴾ این را به صورت قضیه مفروض است نه قضیه محقق یعنی بر فرض شما در دنیا از اینها حمایت کردید در آخرت چه میکنید چون در خصوص این جریان در دنیا هم اینها هم ناکام ماندند; این طور نبود که اینها در دنیا بتوانند از این تبهکاران حمایت بکنند و حمایت اینها هم مؤثر واقع بشود, این طور نشد, نشانهاش این بود که همین سارق مجبور شد از مدینه به مکه مرتداً فرار بکند آنجا هم به هلاکت برسد پس اینچنین نیست که خدا بفرماید شما در دنیا موفق میشوید ولی در آخرت موفق نمیشوید, این به صورت فرض است یعنی بر فرض در دنیا موفق بشوید در آخرت چه میکنید ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾ یعنی فرض اینکه در دنیا جدال کردید و جدالتان اثر کرد; اما در آخرت چه میکنید. خب در آخرت, این مقدار هم مقدورتان نیست در دنیا رفتید توطئه بکنید بعد بیاثر شد در آخرت این مقدار هم مقدور کسی نیست, چون آن روز ﴿لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَوابًا﴾ و اساس آخرت بر ظهور اسرار است که ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ﴾ وقتی سرائر روشن شد و باطنها آشکار شد جا برای دفاع نیست.
مشخّص کردن راه بازگشت از گناه
آنگاه راه بازگشت را مشخص کرد فرمود اولاً هر کسی گناهی کرده است این گناه علیه خود اوست و راه برای بازگشت هم باز است و اگر [انسان] بخواهد کسی را با گناه خود متهم کند این اتهام, یک گناه جدیدی است و آن گناه قبلی را شستشو نمیکند, زیرا هر یک گناه تیری است که انسان به خود میزند, اگر تیری به خود زد هدف گرفتن دیگری اشتباه است. اگر کسی خود را در آینه ببیند و برابر همان آنچه را [که] در آینه دید تیراندازی کند در حقیقت دارد به خود تیر میزند. پس راه توبه برای همیشه باز است, این یک مطلب [و] هر کس گناه کرد علیه خود گناه کرد, این دو مطلب و اگر کسی را که متهم نیست و مبریٰ است او را متهم بکند خود این تهمت گناه دیگر است, این سه مطلب و همین تهمت مانند اصل گناه به خود انسان برمیگردد, این چهار مطلب.
ظلم به نفس بودن تمام گناهان
اصولاً ممکن نیست کسی نسبت به دیگری بد بکند, هر کس بد میکند مستقیماً به خود بد میکند. ضرری که به دیگری میرساند آن سایه کار اوست; مثلاً اگر کسی مواد مخدری را استعمال کرد و وارد یک مجلس شد بوی دهان او کسانی که در آن مجلساند آنها را متأذّی میکند همین, اما این سمّ در خود او اثر گذاشت گناه واقعاش این طور است حالا بر فرض اگر کسی بخواهد به دیگری ستم بکند, آبروی او را ببرد یا مال او را ببرد یا حتی او را از پا دربیاورد و بکشد این کشتن دیگری به همان اندازه است که از بوی دهان یک انسان معتاد, دیگری در زحمت باشد همین وگرنه آن مظلوم به سعادت ابد میرسد و این ظالم به جهنم ابد میافتد. آنچه را که آن مظلوم در این دادوستد میگیرد سعادت ابد است و آنچه دامنگیر این ظالم, در این دادوستد میشود شقاوت ابد است. این مثل کسی است که درون خانه خود یک کنیفی حفاری کند و همه زبالهها را آنجا جمع بکند و در آن زبالهدان هم زندگی کند او دائماً در عذاب هست گاهی هم ممکن است بویی از این کنیف به شامه رهگذر کوی و برزن برسد ولی خود این شخص در آن کنیف دارد زندگی میکند. لذا فرمود هر کسی بد میکند علیه خود بد میکند و راه برای برگشت هم باز است: ﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ﴾ حالا سوء هم ظلم به نفس است چه اینکه ظلم به نفس هم سوء است در حقیقت. حالا اگر یک کار بدی را انجام داد یا به خودش ستم کرد این تغییر در تعبیر برای آن است که گاهی به غیر ستم میکند که معلوم است به غیر بد کرده [و] گاهی به خود ستم میکند ولی در حقیقت, در هر دو حال به خود ستم کرده است: ﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَحیمًا﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» در همین سورهٴ, قبلاً در آیهٴ 64 این سوره گذشت که ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّابًا رَحیمًا﴾ این راه توبه باز است. آنجا که مسئله شفاعت بود اینجا میفرماید اگر کسی گناهی کرد بعد استغفار بکند خدا را غفور و رحیم مییابد یعنی مغفرت و رحمت الهی را مییابد و شامل حال او خواهد شد پس اگر کسی آن گناه عظیم را هم مرتکب شد یعنی سرقت کرد, یک بیگناهی را هم متهم کرد درصدد توطئه بود تا دامن رسالت را آلوده بکند و موفق نشد, همه این گناهان راه برگشت دارد. بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ﴾ عمده این است, هر کسی گناهی را میکند علیه خود گناه میکند. این روح را تیره میکند وقتی این روح را تیره کرد راهی برای تطهیر این روح نیست مگر توبه آنگاه بخواهد دیگری را متهم بکند این شدنی نیست; مثل اینکه کسی معتاد بود دهانش هم بو میکند بعد بگوید این بو از دیگری است این شدنی نیست, خود این تهمت یک گناه مجدد است ولی نمیشود کسی گناهی را بکند و به حساب غیر بنویسند.
راه یافتن گناه در درون انسان اخبار از یک حکم تکوینی
اینکه گفته شد ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ یا ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ برای اینکه گناه از آدم جدا نیست, این بار منزل و محل کار نیست تا یک باربر ببرد که مثل اینکه مرض هیچ مریضی را دیگری تحمل نمیکند. حالا اگر کسی دل درد دارد یا ضعف قلب دارد مگر دیگری میتواند این مرض او را تحمل کند؟! در اینجا سخن از محکمه عدل خدا نیست که خدا محکمهاش محکمه عدل است و گناه هیچ کس را به حساب دیگری نمینویسند, آن آیات دیگر این معنا را تفهیم میکند که خدا ظلام نیست اگر مثقال ذرهای باشد خدا به حساب میآورد آن بخش اول است; اما آیاتی از این قبیل که ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ یا ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ یا ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ﴾ این از یک تکوین دارد خبر میدهد نه تنها محکمه عدل بودن خدا این مثل آن است که طبیبی بگوید آقایان مواظب باشید اگر کسی مریض شد مرض هیچ کس را دیگری قبول نمیکند این یک بیان علمی است نه بیان حقوقی. بیان حقوقی این است که هر کسی برابر کار خود محاکمه میشود, پرونده هر کسی به حساب خود او تدوین میشود این یک مسئله حقوقی است. خدا به کسی ظلم نمیکند مثقال ذرهای اگر باشد به حساب میآورد و مانند; آن اما این مسئله که ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ﴾ مسئله حقوقی نیست [بلکه] یک مسئله علمی است طبیب که دیگر قاضی نیست طبیب اگر آمده گفته که آقایان مواظب باشید اگر کسی ناپرهیزی کرد مریض شد, مرض او را دیگری تحمل نمیکند این یک حرف علمی میزند نه حرف حقوقی ذات اقدس الهی میفرماید مواظب باشید, گناهی که کردید در درونتان جا کرده است این را ما چه کار بکنیم این را میخواهد رمی کنی; تیری که به شما خورده است میخواهید به دیگری بزنید این شدنی نیست, این تیری است به هدف اصابت کرده و تمام شد.
پرسش ...
پاسخ: با دو طایفه از آیات, این مطلب بیان میشود: یک طایفه این است که اگر مثقال حبهای باشد ما به حساب میآوریم, با این آیه نمیشود ثابت کرد که گناه در درون راه دارد, اما با این آیه محلّ بحث میتوان ثابت کرد که ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ﴾, ﴿لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ﴾ نفس هر کاری که کرد خود مریض شد. آن وقت محصول این تحقیق, در آیاتی از قبیل ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾ ظهور میکند که خدا طبیبانه سخن میگوید نه قاضیانه. یا در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به زنان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اگر خواستید با نامحرم حرف بزنید, صدایتان را مردانه ادا کنید رقیقانه ادا نکنید: ﴿فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا﴾; خب این ﴿فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ بیان طبیبانه است یعنی آن کسی که نتواند خود را در برابر نامحرم کنترل کند او مریض است این بیعفتی اگر مرض شد, خب مرض هیچ کسی را دیگری تحمل نمیکند دیگر, اصلاً قابل نقل و انتقال نیست. لذا گاهی به صورت نفی جنس فرمود: ﴿کَلاّ لا وَزَرَ﴾ اصلاً آنجا جای بار بردن نیست, نه اینکه حالا کسی هست بگوید من کار دارم و بار شما را نمیبرم آن طور نیست اصلاً بار روی دوش جان خود آدم است اگر بار روی دوش جان خود آدم است, این قابل نقل و انتقال نیست: ﴿کَلاّ لا وَزَرَ﴾ این نفی جنس است به هر تقدیر فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ﴾ و اگر هم بخواهد شستشو کند باید از همان درون شستشو بکند و چارهای ندارد ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ وَ کانَ اللّهُ عَلیمًا حَکیمًا﴾ آنجا که دعوت به توبه است راه استغفار را باز میکند در پایانش میفرماید: ﴿یَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَحیمًا﴾ اینجا که عالمانه و حکیمانه سخن گفتن است در ذیل آیه میفرماید: ﴿وَ کانَ اللّهُ عَلیمًا حَکیمًا﴾ بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیئَةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا﴾
عدم امکان انتقال گناه به دیگری
حالا اگر کسی و نظیر همین جریان که خودش گناهی کرد و دیگری را متهم کرده است, این نه تنها گناه خود را به دیگری منتقل نکرد یعنی نتوانست منتقل بکند, نظیر همان ﴿یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾ که فرمود خودتان را به زحمت نیندازید نمیتوانید از خدا مخفی باشید: ﴿لا یَخْفی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ﴾ اینجا هم میفرماید دست و پا نزنید که گناه خود را به دیگری منتقل کنید این شدنی نیست بعد فرمود نه تنها این شدنی نیست این خستگی شما هم یک بار جدیدی روی دوش شما ایجاد میکند و آن این است که تهمت، یک گناه جدید است: ﴿وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیئَةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَریئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا﴾ حالا بین خطیئه, اثم، بهتان اینها فرقهای اعتباری است که لابد ملاحظه فرمودید.
فرق بین خطا و خطیئة
اگر کسی کار بدی بکند «خطیئه» یعنی آن عمل بد, نه اینکه خطا بکند چون خطا را خدا مؤاخذه نمیکند نه یعنی اشتباهاً کاری بکنید نه, آن کاری را که به او میگویند «خطیئه» مثل سیئه, خطیئه مثل سیئه است نه اینکه خطئاً کاری بکنید, اگر خطئاً کاری کردید که مؤاخذه نمیشوید «خطیئه» یعنی سیئه, خطایا جمع خطیئه است یعنی گناه کار بد, نه اینکه شما خطئاً کار بد کردید نه خطیئه را عمداً انجام دادید.
اگر کسی گناهی را مرتکب شده است بعد بخواهد این گناه را به دیگری رمی کند در آیه قبل فرمود این شدنی نیست در آیه دوم میفرماید خود این کار یک گناه جدید است, باری بر بارهای آدم افزوده میکند: ﴿فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا﴾.
بررسی معنای بهتان
بهتان را هم بهتان میگویند برای اینکه کاری که دیگری نکرد, انسان به او اسناد بدهد او را مبهوت میکند, از این جهت میشود بهتان, اما اگر کاری را دیگری انجام داد انسان به او اسناد بدهد این حالا یا حقش بود یا نبود یا باید میگفت یا نباید میگفت ولی آن بهتان نیست او را مبهوت نمیکند و اما اگر کاری را کسی انجام نداد; بیگناه است دیگری گناهی را مرتکب شد و به این بیگناه اسناد داد او را مبهوت کرده است, از این جهت گفتند بهتان و قیامت هم یا قیامت صغرا یا قیامت کبرا تقریباً بهتان است یعنی دفعتاً میآید آدم را مبهوت میکند یعنی شخص یک جایی نشسته حالا یا منزلش یا محل کارش, دفعتاً میبیند وضع عوض شده آنها را که میدید حالا نمیبیند, یک افراد دیگری را میبیند که نمیشناسد یک صحنه جدیدی را میبیند که برای او آشنا نیست مبهوت شده که چیست, بعدها میفهمد که مُرد, چون خیلیها اوایل نمیفهمند که مردند فقط میبینند که صحنه عوض شده. اگر کسی گناهی را مرتکب شد و به دیگری اسناد داد, این بهتان است و این بار را هم خود او دارد حمل میکند. این بهتان بار سنگینی است, گرچه آن طرف خجالت کشید ولی خجالت که گناه نیست او متأثر شد, متأثر شدن که گناه نیست. آنکه گناه است و وزر است و بار است خود این تهمت زننده دارد تحمل میکند ﴿احْتَمَلَ﴾ یعنی این بار را حمل کرد, این را میگویند احتمال; همین بار سنگین را خود این شخص تهمت زننده دارد حمل میکند نه تهمت خورده, تهمت خورده باری ندارد, این شخصی که تهمت زد بار سنگین تهمت را دارد حمل میکند باری بر بار قبلی خود میافزاید: ﴿فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا﴾ هم گناه قبلی را حفظ کرده است هم گناه بعدی را دارد تحمل میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است