- 497
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 88 تا 90 سوره نساء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 88 تا 90 سوره نساء _ بخش دوم"
- خطوط کلی سیاست اسلام در ارتباط با منافقین
- فصل الخطاب بودن وحی در امور مسلمین
- هادی جامع بودن قرآن برای کل جهان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَاللّهُ أَرْکَسَهُم بِمَا کَسَبُوا أَتُرِیدُونَ أَن تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَمَن یُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً ﴿88﴾ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیّاً وَلاَ نَصِیراً ﴿89﴾ إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ أَوْ جَاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن یُقَاتِلُوکُمْ أَوْ یُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَیْکُمْ فَلَقَاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً ﴿90﴾
خطوط کلی سیاست اسلام در ارتباط با منافقین
این بخش که در حقیقت ترسیم خطوط کلّی سیاست اسلامی است، خطمشی مسلمین را مشخص میکند. میفرماید ذات اقدس الهی نسبت به همه مهربان و رئوف است ولی رحم دو قسم است: یک رحم صادق است و یک رحم کاذب. رحم صادق آن است که بر موازین عقل و وحی باشد، رحم کاذب آن است که مطابق با موازین عقل و وحی نباشد. اینکه شما دربارهٴ منافقین مکّه دو نظر دارید: عدهای میگویید ما با آنها رابطه برقرار کنیم مذاکره کنیم سازش کنیم؛ عدهای میگویید که ما با آنها قطع رابطه کنیم، این اختلاف برای چیست.
فصل الخطاب بودن وحی در امور مسلمین
میبینید طرز تعلیم قرآن کریم همیشه زنده است، مثل اینکه حرف روز را دارد میزند. مؤمنین مدینه دو گروه بودند: عدهای میگفتند ما با منافقین مکّه مذاکره کنیم سازش کنیم؛ عدهای میگفتند ما با منافقین مکّه مذاکره و سازشی نداریم، این دو نظر. ذات اقدس الهی فرمود چرا اختلاف دارید؟ نفرمود بنشینید با هم مشورت کنید و اتفاق کنید. در اینگونه از موارد. کلّی حکم کردن مشکل را حل نمیکند. نظیر آن بحثهای سابق که در آنجا فرمود اگر راهنمایی خدا نبود، خیلی از شماها گمراه میشدید که ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلاً﴾ خدا در اینگونه از موارد، موضع گیریهای صریح و صحیح کرد و تکلیف را روشن کرد. خاصیّت رهبری این است که در مواضع جزئی دخالت کند و فصلالخطاب را ترسیم کند. کلّی گفتن، دستور مشورت دادن، دستور مذاکره دادن، دستور عدم مخالفت صادر کردن این کار واعظ است، نه کار رهبر. رهبر آن است که مستقیماً وارد شود و مشکل را حل کند.
الآن در اینجا مسئلهٴ مهمی در داخلهٴ حوزهٴ اسلامی در مدینه رخ داد. عدهای بر آن باور بودند که باید با منافقین مذاکره کرد سازش کرد، با منافقین مکّه. عدهای روی این فکر متفکّر بودند که با منافقین مکّه باید قطع رابطه کرد و هیچگونه مذاکره و سازشی روا نیست. در این مورد، فصلالخطاب را ذات اقدس الهی به عهده گرفت، چون قرآن ﴿إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ٭ وَمَا هُوَ بِالْهَزْل﴾ قول فصل تنها این نیست که کلّی بگوید [بلکه] قول فصل آن است که در موارد جزئی پا در میان بگذارد و حرف آخر را بزند که مشکل حل بشود. قاضی که دارد نصیحت میکند هرگز به درد قضا نمیخورد، آن کار واعظ است، آن کار ولیّ مرشد است که در سورهٴ «کهف» فرمود ، قاضی باید پا در میان بگذارد و در مسئلهٴ جزئی دخالت کند و حرف آخر را بزند و خصومت را قطع کند و بشود فصلالخطاب. اینجا وجود مقدّس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از راه وحی الهی وارد جریان شد و حرف آخر را زد. فرمود چرا شما دربارهٴ منافقین مکّه دو نظر دارید باید یک نظر داشته باشید. این یک نظر این نیست که شما بنشینید با هم فکر کنید توافق کنید و سازش کنید اختلاف نکنید، اینکه دربارهٴ مسائل جزئی و مسائل خانوادگی و مسائل حقوقی و مالی جزئی نیست که بنشینید با هم توافق کنید، حرف آخر را باید مصدر وحی بزند. فرمود چرا اختلاف میکنید باید یک طور فکر کنید. حالا سؤال، آن یک طور فکر چیست؟ فرمود قطع رابطه و قطع هرگونه مذاکره، به چه دلیل؟ روی تعبّد؟ نظیر آویختن یک نعل به گردن گوسفند یا شتر که به منزلهٴ تلبیه است در حج قران که حکم تعبّد محض است یا از باب ﴿وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ است. در بخشهای مهم، قرآن مسئله را مثل دو، دو تا چهار تا یک حکم ریاضی حل میکند، بعد دستور تعبّد میدهد. خب، در اینجا اوّل از راه بیان موضع سیاسی منافقین وارد شد، این (یک)، بعد وارد مسئلهٴ کلامی شد (دو)، بعد وارد مسئلهٴ سیاسی شد (سه) و روشن کرد که اینها به هیچ وجه قابل هدایت نیستند. پس تأثیری برای امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد و امثالذلک نیست چون اینها گرفتار اضلال الهی شدند.
پرسش:...
پاسخ: موضعگیری سیاسی که آن هم معلّل است. موضعگیری سیاسی این است که با اینها مبارزه کنید، چرا؟ برای اینکه بالأخره شما میخواهید روی زمین زندگی کنید و اسلام دین زندگی مسالمتآمیز جهانی است.
هادی جامع بودن قرآن برای کل جهان
اینکه ذات اقدس الهی فرمود این ﴿هُدیً لِلنَّاس﴾ هم به معنای راهنمایی تشریعی است و هم اینکه آیین زندگی را به همهٴ مردم روی زمین یاد میدهد. از آن طرف میفرماید خیلیها مؤمن نمیشوند، مشرکاند. از آن طرف میفرماید قرآن، قانون زندگی است. یک وقت کسی فکر میکند که ما با قرآن، همهٴ جهان را هدایت میکنیم این خواب میبیند، این یک زندگی ایدهآل خوابآلود دارد. باید مردم مسلمان باشند، یک حرف است این حرف خواب است. خیلیها کافرند و قبول نمیکنند این یک واقعیت است، مردم اینچنین هستند. خب، با مردمی که ﴿إِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ﴾ ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ با این گونه از آیاتی که ذات اقدس الهی به رسولش فرمود، با این فضا قرآن میخواهد به ما زندگی مسالمتآمیز یاد بدهد. ما به انتظار ظهور ولیعصر(ارواحنا فداه) به سر ببریم این یک عبادت است؛ اما معلوم نیست حضرت یک لحظه بعد ظهور میکند یا یک روز بعد ظهور میکند یا یک سال بعد ظهور میکند یا هزار سال بعد یا یک میلیون سال بعد «کَذَبَ الوَقّاتون» معلوم نیست چه وقت ظهور میکند. وظیفهٴ ما لحظهشماری کردن و انتظار فرج است؛ اما از آن طرف معلوم نیست که ده سال یا ده میلیون سال فاصلهٴ ظهور حضرت و ما است. ما باید زندگی آرامی داشته باشیم. زندگی آرام به چه معناست؟ دور خود را خط بکشیم با کفّار رابطه نداشته باشیم، این شدنی نیست. خب، چگونه با اینها زندگی کنیم، اینها که مسائل الهی را قبول ندارند ناچارند مسائل انسانی را قبول داشته باشند. این مسائل انسانی در مدار حقوق بشر همان است که وجود مبارک سید الشهداء(صلوات الله و سلامه علیه) در آن قتلگاه فرمود، این از آن بهترین فرمایشات حضرت است اصلی از اصول قانون اساسی زندگی مسالمتآمیز است. فرمود بسیار خب، بر فرض کافر بودید بالأخره باید در دنیا آزادمرد باشید آزادگی یکی از مهمترین اصول زندگی مسالمتآمیز است «یا شیعةَ آل ابیسفیان إنْ لَم یکن لکم دینٌ ولا تَخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم» خب، مقتضای حریّت این است که هرکس با شما در جنگ است شما با او بجنگید، فرزندان من که با شما در جنگ نیستند، این اصل کلّی است. پس یک وقت این است که ما آرزو داریم که مردم همه مسلمان بشوند، این یک آرزوی خیال خامی است، زندگی ایدهآل خوابآلود است. وقتی وجود مبارک حضرت(سلام الله علیه) ظهور کرد بر چهرهٴ پرچمش نوشته است «البیعة لله» ؛ حکومت، حکومت اسلامی است. آن وقت اقلّیّتها هم جزیه میدهند، در عین حال که یهودیها هستند و مسیحیها هستند جزیه میپردازند. مثل زمان صدر اسلام، زمان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم). ما در فضای دنیای کنونی چگونه زندگی بکنیم؟ فرمود این زندگی الهی نخواهد بود، برای اینکه آنها قبول ندارند ولی زندگی انسانی هست یعنی دین دستور میدهد برابر با مواثیق بینالملل شما زندگی کنید. کشورهایی که با شما کار ندارند شما هم کار نداشته باشید، میثاق بینالملل ببندید ترک تعرّض دو جانبه را امضا کنید، مادامی که آنها حمله نکردند شما کار نداشته باشید تا در فضای سالمی زندگی بکنید. منافقین کسانی هستند که با این زندگی مسالمتآمیز سازگار نیستند.
لزوم التزام به میثاقهای بین المللی
قرآن فرمود اگر کافری، کسی که علناً کافر است و ملحد، به کسی پناهندهٴ سیاسی شد که با شما میثاق زندگی مسالمتآمیز را امضا کرد، کاری به چنین کافری نداشته باشید. ولی اگر کسی متقابلاً به حسب ظاهر مسلمان است ولی همین مسلمان ارتباط سیاسی با کسانی پیدا کرد که با شما سر ستیز دارند، اگر کافر ملحد به یک کافر ملحدی پناهنده شد که با او میثاق مسالمتآمیز دارید، خون و مال او محترم است و محفوظ. ولی اگر مسلمانی که واقعاً منافق است، به کافری که با شما سر ستیز دارد پناهندهٴ سیاسی شد یا رابطهٴ سیاسی برقرار کرد، خون و جان او هدر است. بعد از این فرمود این منافقین مکّه به حسب ظاهر شهادتین میگویند، به حسب ظاهر نماز هم میخوانند، به حسب ظاهر حج هم میروند؛ اما نه مالشان محترم است نه خونشان محفوظ. همان طوری که در آن طرف، اگر کافری به دولتی پناهنده شد که با شما میثاق عدم تعرّض بست، خود این کافر هم به قوانین بینالمللی آن دولت متعاهد متعهّد احترام میگذارد، خون و مال او محترم است. از این طرف، مسلمانی که نماز میخواند، روزه میگیرد، شهادتین جاری میکند ظاهراً و باطناً در اثر نفاق با کفّاری که با شما در ستیزند رابطهٴ سیاسی دارد، پناهندهٴ سیاسی شد و مانند آن، خون و مال او هدر است. این هر دو حکم سیاسی را ذات اقدس الهی در قرآن ترسیم کرد؛ اما بخشی که فعلاً محل بحث است فرمود این منافقین ﴿فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم﴾ چرا؟ برای اینکه فعلاً با مشرکین در رابطهاند، مگر اینکه برگردند توبهٴ انسانی بکنند نه توبهٴ الهی. توبهٴ الهی اینها همان است که قبلاً یاد فرمود، فرمود: ﴿حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ که آن هجرت کبری است و توبهٴ الهی است. این ﴿إِلَّا الَّذِینَ﴾ توبهٴ انسانی است، نه توبهٴ الهی. فرمود اگر همین منافقین، همینهایی که خونشان هدر است اگر پناهندهٴ سیاسی شدند به دولتی پناه بردند که با شما کاری ندارد و میثاق آن دولت را هم محترم شمردند، در نتیجه با شما کاری نداشتند مال و خون اینها محترم است، فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَی قَوْمٍ﴾ که ﴿بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ﴾.
قرآن کتاب حیات بخش برای بشریت
مطلب دیگر آن است که قرآن از یک طرف خبر داد که این کتاب، حیاتبخش است یعنی زندگی خوبی را تأمین میکند. از طرفی هم فرمود: ﴿إِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ﴾ ، ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ و یک کتاب تئوری نیست که مخصوص زمان ظهور حضرت(سلام الله علیه) باشد یک کتاب زندگی است. کتاب تئوری، نظیر همین کتابهایی که ما در حوزهها داریم که چه چیزی واجب است چه چیزی حرام. کتاب زندگی گذشته از اینکه قوانین عامّه را بیان میکند، رسم زندگی روز را هم نشان میدهد. حالا اگر کسی دین را نپذیرفت باید با او چه کرد، این را هم قرآن مشخص کرد. در سورهٴ «ممتحنه» فرمود کفّاری که خدا را قبول ندارند ولی کاری با شما ندارند با آنها براساس قسط و عدل رفتار کنید: ﴿أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ﴾ نسبت به اینها برّ و قسط منهی نیست، بلکه مأمور است برای اینکه ﴿إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ . از آن طرف فرمود با سران کفر با ائمهٴ کفر، مرتباً مبارزه کنید ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ این را در سورهٴ «توبه» فرمود. بعد استدلال کرد، فرمود چرا با ائمّهٴ کفر مبارزه کنید؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لا َأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ . در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که نفرمود «لا إیمان لهم» نفرمود چون اینها مؤمن نیستند و کافرند با اینها بجنگید، فرمود اینها أیمان ندارند. این أیمان جمع یمین است یعنی اینها به سوگندشان، به قطعنامههایشان، به میثاقشان، به تعهدشان عمل نمیکنند. خب، اگر بنا شد جمعیتی روی کرهٴ زمین زندگی کنند که عدهای مسلماناند عدهای کافر، این کافر به پیمان عمل نمیکند. به خدا که معتقد نیست به میثاق بینالملل که احترام نمیگذارد خب، این زندگی میسّر نیست. اینکه قرآن فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لا َأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ نه «لا إیمان لهم».
خب، حالا اگر دولت اسلامی هم با کفّار پیمان ببندد و به پیمان عمل نکند، آنها هم میگویند «فقاتلوا المسلمین و ائمة الاسلام انهم لا أیمان لهم» لذا دین روی میثاق بینالملل خیلی تکیه میکند. میفرماید مادامی که آنها تعهّد را رعایت میکنند، شما هم رعایت کنید. اگر دیدید آنها دارند خیانت میکنند، این عهد و پیمان اینها را به سوی اینها پرت کنید ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاء﴾ ؛ فرمود اگر دیدید یا میترسید و نشانههای نقض تعهّد را در اینها دیدید که اینها به پیمانشان عمل نمیکنند شما هم پیمان اینها را به اینها برگردانید ﴿عَلَی سَوَاء﴾ همان طوری که آنها پیمانشکنی کردند چون ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ شما هم پیمان اینها را رعایت نکنید. خب، بنابراین با اینکه دین به پیمان خیلی احترام میگذارد حتی با مشرکین، طرف پیمان یک وقت پیغمبر است و ابوسفیان، یکی ایمان محض یکی کفر صِرف، این پیمان را خدا واجبالعمل دانست. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) املاء میکند، علیابنابیطالب(صلوات الله علیه) مینویسد آن طرف دیگر اباسفیان است، عمل به این پیمان شرعاً واجب است برای اینکه انسان میخواهد زندگی کند روی زمین. فرمود اینچنین نیست که از آن طرف ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ از این طرف هم شما نقض عهد بکنید، این طور نیست. اگر دیدید آنها نقض عهد کردند شما هم در نقض عهد مجازید: ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاء﴾ خب، اینها را در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» و «توبه» فرموده است، اینها ترسیم خطوط سیاستهای خارجی دولت اسلامی است که دولت اسلامی چگونه با کشورهای خارج از قلمرو اسلام زندگی بکند. باید عاقل و هوشیار باشد که آنها به قطعنامه، به عهدنامه، به میثاق و سوگندنامه عمل میکنند یا عمل نمیکنند. هرگز خیانت نکند و بادی بر ترک میثاق نباشد. حالا به این مؤمنین فرمود که شما باید خطمشیتان بعد از تبیین این مسائل کلامی و همچنین سیاسی مشخص باشد، حالا که اینها پناهنده شدند کاری نداشته باشد.
یک وقت است که گروهی اهل نفاقاند هم ملّیگرا هستند هم منافق، چون منافقاند به سود شما قیام نمیکنند. چون ملّیگرا هستند به زیان قومشان عمل نمیکنند، حالا یا میترسند یا نه اصلاً گرایششان گرایش ملّی است. فرمود اینها هم مستثنا هستند. آنهایی که منافق هستند ولی کاری با شما ندارند، اینها هم مثل سایر منافقین. اینها هم خونشان محفوظ هم مالشان محفوظ. پس دو گروه از منافقین مستثنا هستند: یک گروه از منافقین که فرار کنند به دولتی پناهنده بشوند که با آن دولت، میثاق عدم تعرّض دارید میثاق دوستی بستید. این گروه از منافق که پناهندهٴ سیاسی به آن دولت متعهّد متعاهد شدند، چون به آن میثاق احترام میگذارند کاری هم با شما ندارند، خون و مالشان محترم است. عدهای دیگر از منافقین با شما نمیجنگند، برای اینکه یا میترسند یا رفاهطلباند؛ سر جنگ ندارند. با قوم خود نمیجنگند به سود شما، برای اینکه ایمان ندارند و ملّیگرا هستند؛ داعی ندارند که به سود اسلام علیه قوم خود بجنگند، علیه حزب خود قیام کنند، فرمود اینها هم مستثنا هستند، حالا معلوم میشود دین هم دین جهانی است هم دین رأفت و رحمت است. فرمود اینگونه از منافقین هم مستثنی هستند. ﴿إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ﴾ این گروه اوّل که مستثنا هستند، ﴿أَوْ جَاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ﴾؛ محصور شدند یعنی در فشارند، قلبشان در فشار است؛ از آن طرف بیم شکست دارند _در صورتی که با مسلمین بجنگند_ از آن طرف، بیم ترک قوانین ملّی دارند اگر با قوم خود مبارزه کنند. اینها منحصرالصدر هستند، محصورالقلباند، در فشارند. «حاصر» فشار میدهد. جهنّم را هم حصیر میگویند، برای اینکه فشار میدهد آن افراد جهنّمیها را که محصورند.
ذات اقدس الهی فرمود ما جهنّم را برای اینها حصیر قرار میدهیم که اینها را محاصره میکند. وقتی هم که محاصره کرد خب در فشارند. یک احاطه است یک حصیر خب که جهنّم، محیط به کافرین است و حصیر کافرین است. حصیر با «صاد» همان حاصر بودن و فشاردهنده است، این از هر طرفی سرکوب و منکوب است. حالا اگر چنین گروهی نجنگیدند، حالا روی هر عاملی که بود شما با آنها کاری نداشته باشید، بعد به مسلمین تندرو دستور میدهد میفرماید مبادا بگویی حالا که اینها منافقاند ما باید با اینها بجنگیم، اینها که کاری با شما ندارند شما هم کاری نداشته باشید. از این به بعد، مسلمین تندرو را تهدید میکند میفرماید اگر خدا میخواست، دست اینها را باز میکرد. همانطوری که خدا به عنوان امتحان، سیزده سال مسلمین را در مکّه امتحان کرد که راه نفستان بسته بود، از دست همین کفّار. اگر خدا میخواست این امتحان را ادامه بدهد ﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَیْکُمْ﴾ یعنی این گروهی که الآن محصورالصدرند با شما نمیجنگند، اگر خدا میخواست امتحان را ادامه بدهد، همین گروهی که ﴿حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ﴾ اینها را بر شما مسلّط میکرد. شما خدا را شکر کنید که دست اینها را کوتاه کرده، شما داعی هم ندارید بر جنگ، حالا بروید خودتان را بسازید. اگر دشمنی حمله نکرد، شروع بکنید به خودسازی و کشورسازی، تندروی نکنید که حالا ما باید با اینها بجنگیم، برای اینکه اینها را خدا فعلاً دستشان کوتاه کرده: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَیْکُمْ﴾. خب، اینها را که شما بررسی میکنید، میبینید اصول کلّی سیاست خارجی را ذات اقدس الهی به خوبی بیان کرده. فروع دین را به صورت جامع در قرآن ذکر کرد و تفصیلش به روایات موکول شده است؛ اما طرز زندگی، تعین خطمشی سیاسی داخلی، تعین خطمشی سیاسی خارجی همهٴ اینها را قرآن به صورت باز ذکر کرده است. شما میبینید سیاست خارجی را ذات اقدس الهی در قرآن، خیلی به مراتب بازتر از رکعات نماز ذکر کرده، بالاتر از مفطرات روزه ذکر کرده. خطوط جزئی نماز و روزه در قرآن نیست، خطوط جزئی زکات و خمس در قرآن نیست، خطوط کلّیاش در قرآن است؛ اما در مسائل سیاست داخلی و خارجی میبینید بسیاری از اینها را ذات اقدس الهی قدم به قدم بیان کرده. حالا بعضی از این آیات را قرائت بکنیم مشخص بشود که چگونه ذات اقدس الهی هم سیاستهای داخلی را ترسیم کرده و هم سیاستهای خارجی را.
استثناء شدن دو گروه از منافقین از حکم قتال
خب، حالا این آیات را ملاحظه بفرماید، آن وقت مشخص میشود که چگونه قرآن، کتاب حیاتبخش و کتاب زندگی است. فرمود: ﴿وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ این استثنا اوّل که اینها واقعاً مسلمان بشوند و توبه کنند. حالا دو گروه را استثنا کرد، به مسلمین تندرو هم هشدار داد، فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ﴾ این بخش رعایت تعهّد. این بخش رعایت تعهّد هم در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به صورت باز آمده است هم در سورهٴ «توبه» . در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» از آیات 56 به بعد، دربارهٴ رعایت مواثیق بینالملل است. فرمود: ﴿الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَیَتَّقُونَ ٭ فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ﴾؛ اینها که نقض عهد میکنند قطعنامه را به هیچ وجه رعایت نمیکنند بعد از امضا، شما با از بین بردن اینها دیگران را هم سر جایشان بنشانید ﴿فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ اینها که در خاکریز اوّل پیمانشکنی هستند، اینها را از پا در بیاورید تا دیگران عبرت بگیرند.
پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر؛ مثلاً میگویند فرودگاه بینالمللی، مواثیق بینالمللی. بینالمللی نه اینکه در یک پیمان، بیش از دو ملّت یا دو دولت امضا بکنند. قانونی است که بین این کشور با هر کشوری از کشورهای جهان که تعهّد برقرار بشود میگویند بینالملل، نه اینکه در یک قضیهٴ واحده، ملل در آنجا امضا بکنند اینکه سازمان بینالملل نیست، این میثاق بینالملل است. مثل اینکه میگویند فرودگاه بینالمللی یعنی هر کشوری بخواهد به ایران بیاید [و] ایران بخواهد به آنجا برود فرودگاهش آنجاست، نه اینکه انسان در مسافرت دور دنیا میگردد. معنای بینالملل که این نیست.
دستور به مقابله به مثل در معاهدات بین المللی
فرمود _اینها آیات 56 به بعد سوره «انفال» است_ ﴿الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَیَتَّقُونَ ٭ فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾؛ اینها را از پای در بیاورید تا دیگری هوس نقض عهد نکند ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاءٍ﴾؛ اگر میترسید که یک عدّه عهد شما را رعایت نکنند شما هم عهد اینها را رعایت نکنید. شما هرگز ابتدا به نقض عهد نکنید، این کار را نکنید ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاءٍ إِنَّ اللّهَ لاَیُحِبُّ الْخَائِنِینَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ تا اینکه فرمود آیهٴ 61 ﴿وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ هُوَ الْسَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ حالا از آن طرف، کسی کافر بود و با شما نقض عهد نداشت، پیمانشکن نبود این شخص مسلمان با کافری درگیر شد که شما میثاق عدم تعرّض متقابل بستید. گرچه این مسلمان، خونش محترم است با آن کافر درگیر شد ولی شما چون با آن کافر یا آن دولت کفر، میثاق عدم تعرّض بستید نمیتوانید بگویید چون بین فلان مسلمان با فلان دولت کفر الآن درگیری است، ما این مسلمین را یاری کنیم. در آیهٴ 72 سورهٴ «انفال» فرمود مؤمنینی که در مدینه بودند منافق نیستند مؤمناند ولی مهاجرت نکردند: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِن وَلاَیَتِهِم مِن شَیْءٍ حَتَّی یُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّین﴾؛ اگر مؤمنینی که در مکّه هستند و مهاجرت نکردند مؤمناند؛ منتها حالا مهاجرت نکردند معصیت کردند، مسلمان فاسقاند مؤمن فاسقاند، نه اینکه منافق باشند واقعاً مسلمان هستند. اینها با کافر درگیر شدند یا با دولت کفر به جنگ برخواستند حالا از شما کمک میخواهند، شما میتوانید این مسلمان را کمک بکنید نه! میبینید این برای جوان تندرو قابل تحمل نیست، فرمود: ﴿وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْر﴾؛ اگر این مسلمان شما را استنصار کرد؛ گفت «یا لَلْمسلمین» از شما کمک خواست، شما هم واجب است به او کمک بکنید ﴿إِلَّا عَلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ﴾ .
خب، حالا اگر مسلمانی با کافری درگیر شد از شما کمک خواست، اگر با آن کافر میثاق مسالمتآمیز بستید، حق ندارید این مسلمان را یاری کنید و با آن کافر درگیر شوید، چون نقض عهد از طرف شما شروع میشود. اگر این مسلمان با کافری درگیر شد که با او میثاق عدم تعرّض نبستید، البته باید این مسلمان را یاری کنید رعایت میثاق بینالملل تا این اندازه لازم است، برای اینکه مسلمین باید روی زمین زندگی کنند یا نه؟ زندگی بدون میثاق متقابل ممکن نیست. مسئلهٴ میثاق، نظیر نماز و روزه نیست که در حوزهٴ اسلامی قابل اجرا باشد یا نظیر ارث نیست. چند مسئله است که جنبهٴ بینالمللی دارد: احترام به پدر و مادر و رعایت اصول خانوادگی این جزء امور بینالمللی است، اختصاص به حوزهٴ اسلامی ندارد. حالا اگر پدر، مشرک و مادر هم مشرکه است هیچ کدام مسلمان نیستند این پسر، مسلمان است رعایت عقوق و حفظ حقوق، بر این پسر واجب است، مگر اینکه به مرز اسلامی اصابت کند. اینچنین نیست که حالا اگر پدر کافر باشد مادر کافر باشد، آن واجبالنفقه بودن، آن رعایت حقوق و اینها از بین برود [بلکه] اینها جزء احکام بینالمللی اسلام است. رعایت امانت اینچنین است، رعایت عهد اینچنین است.
پرسش: ...
پاسخ: آن هم همین است دیگر، اطلاق آن مثل اطلاق خود آیات، اطلاق ادلّه چه قرآن چه روایت با این قید، تقیید میشود. فرمود: ﴿فَعَلَیْکُمُ النَّصْر إِلَّا عَلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ﴾ همهٴ آن عمومها و اطلاقها با اینها تقیید میشود.
پایبند نبودن مشرکین به قراردادها و دستور جهاد
بعد فرمود: ﴿وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴾ این دربارهٴ رعایت میثاق. از طرف دیگر هم در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود اینکه ما میگوییم با مشرکین بجنگید، تنها برای شرک اینها نیست، برای اینکه اینها هیچ عهدی را رعایت نمیکنند: ﴿لا یَرْقُبُونَ فی مُؤْمِنٍ إِلاًّ﴾ «اَلإلّ هو العهد هو المیثاق»، ﴿لا یَرْقُبُونَ فی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً﴾ بعد هم در آیهٴ دوازده سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّهُمْ لا َأَیْمَانَ لَهُمْ﴾.
تطبیق آیه با مسائل روز
خب، حالا اینگونه عراق را تحریک کردند این هم وحشیانه، تحرّکی یافت و کشتار عجیبی چه در داخلهٴ حوزهٴ مسلماننشین عراق و مسلمین محروم عراق و چه دربارهٴ ایران، بعد هم قطعنامه صادر کردند ما متجاوز را محکوم میکنیم غرامتها را میپردازیم هیچ اثری هم از اینها نیست خب، با این مردم میشود زندگی کرد و با اینها میشود مذاکره کرد؟ این است که ذات اقدس الهی به خوبی تبیین میکند اینگونه از مسائل را. بعد فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا َأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ برای اینکه اینها منتهی بشوند. دربارهٴ این گروه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود اگر اینها به عدهای پناهندهٴ سیاسی شدند کاری با شما ندارند، شما نسبت به اینها هیچ حقی ندارید، چه اینکه اگر عدهای حالا نخواستند بجنگند به هر دلیل، باز هم حق ندارید با اینها مبارزه کنید: ﴿أَوْ جَاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن یُقَاتِلُوکُمْ أَوْ یُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ﴾، ﴿لاَ إِلَی هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هؤُلاَءِ﴾ بودند نه به سود شما نه به سود ملّت خود و قوم خود بودند، اینها گرچه کافرند در باطن ولی کار نظامی با شما ندارند، با اینها نجنگید. بعد به مسلمین تندرو هشدار داد، فرمود: ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَیْکُمْ﴾؛ شما تندروی برای چه میکنید؟ الآن اگر به چهار تا اهل کتاب یا چهار تا غیر مسلمان و غیر موّحدی که در ایران است فشار وارد بشود، این همه مسلمینی که در کشورهای دیگر در اقلّیّتاند خب، بر آنها فشار وارد میشود. ما میخواهیم زندگی مسالمتآمیزی برای هر مسلمان در جهان تأمین کنیم یا نه؟ اگر بر اینها شما فشار وارد کنید، همهٴ دانشجوها همهٴ کسبه و تاجرانی که در کشورهای غیرایران زندگی میکنند بر آنها هم همین فشار وارد میشود و هیچ ممکن نیست انسان با یک کمربند بسته در شرایط کنونی زندگی کند و قرآن گذشته از اینکه کتاب الهی است، کتاب زندگی هم است. قرآن، خبر داد که اینها ایمان نمیآورند، بعد هم فرمود من زندگی شما را به خوبی تأمین میکنم هر روز بجنگید یعنی، اینچنین نیست که.
هشدار به مسلمین مبنی بر عدم سلطه بر معاهدین کافر
فرمود خدا بر شما منّت گذاشت ﴿إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ﴾ ؛ شما شاکر باشید، عدهای خواستند دستدرازی کنند خدا دستشان را کوتاه کرده. حالا که دستتان بلند شد دستدرازی نکنید، به فکر چهار نفر دیگر هم باشید. خب، این بیان را که ذات اقدس الهی در همین محل بحث فرمود، نسبت به این گروهی که هیچ پناهی ندارند، فرمود: ﴿فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً﴾ حالا اگر اینها گوشهگیر شدند، کاری هم با شما ندارند، جنگی هم ندارند ﴿مَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً﴾، این همان ﴿لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ معادل آن، خدای ارحمالراحمین قانون جعل کرد: «لن یجعل الله للمؤمنین علی الکافرین المتعاهدین المتعهدین سبیلا». سبیل به معنای احتجاج، حجّت بالغه، البته ﴿فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ سبیل به معنای ارزیابی الهی ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ﴾ . این دو مسئله؛ است اما سبیل نظامی و سیاسی فرمود که نه کافر بر مسلمان مسلط است، نه مسلم بر کافر.
اما کافر بر مسلمان مسلط نیست، آن اصل کلّی است. آنها والی بشوند ناصر بشوند ولّی بشوند، سمتی داشته باشند، حکومتی داشته باشند بر مسلمین، هرگز جایز نیست. از این طرف آیا مسلمین بر کافرین مسلطاند؟ فرمود آن کافری که کاری با شما ندارد شما حقی به او ندارید. از نظر ارزیابی، شما با فرشتهها محشورید آنها با حیوانها، این سر جایش محفوظ. اینها ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ ، از نظر حجّت در مقام برهان عقلی برای مسائل الهی ﴿فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ این دو تا؛ اما میخواهید بالأخره زندگی روی زمین داشته باشید یا نداشته باشید؟ اگر میخواهید زندگی مسالمتآمیز داشته باشید کسی که با شما کاری ندارد شما هم کاری نداشته باشید. فرمود: ﴿فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً﴾ سبیل به معنای حجّت که نیست، چون شما حجّت بالغه دارید. سبیل به معنای نظام ارزشی که نیست، برای اینکه شما با فرشتهها محشورید آنها با انعام، اینها که قابل تخصیص نیست. سبیل، به معنای جریان نظامی و سیاسی است. فرمود: ﴿فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً﴾.
جهاد ابتدایی در حقیقت به دفاع برمیگردد یعنی عدهای اصلاً نمیگذارند مردم محروم، ندای اسلام را بشنوند، فشار روی همان مستضعفین زیر دست خودشان میآورند. دولت اسلامی با آنها هم که پیمان ترک تعرّض نبسته است، میگوید اینها را رها کنید. خب، اینکه فرمود: ﴿فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً﴾ نظیر همان ﴿لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ که در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 141 آمده، یک حکم متقابل است. در سورهٴ «نساء» آیهٴ 141 فرمود: ﴿و لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ در این آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً﴾ سه تا مسئله است: آن مسئلهٴ حشر با فرشتهها فراموش نشود، مسئلهٴ احتجاج کلامی فراموش نشود، در این دو مسئله «لکُم السَّبیل علیهم»؛ اما در مسئلهٴ سیاسی و نظامی کسی که کاری با شما ندارد، حالا اگر رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تصمیم گرفت، معلوم میشود خدا دستور داد ولی شما دیگر تندروی نکنید. خب، در آیهٴ 141 فرمود: ﴿و لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ . در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» راه را مشخص کرده، آیهٴ 42 سورهٴ «شوریٰ» این است که: ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ بله، آنها که بر مسلمین ستم میکنند یا با شما در ستیزند یا تعهّد شما را محترم نشمردند، آن وقت حق دخالتهای نظامی و سیاسی دارید؛ اما کسی که کاری با شما ندارد شما پیمان عدم تعرّض بستید یا او اسلحهها را تحویل داده ﴿وَأَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ﴾ آمده تسلیم شده، دیگر نباید با او کاری داشته باشید، این میشود زندگی مسالمتآمیز داخلی و خارجی.
«والحمد الله رب العالمین»
- خطوط کلی سیاست اسلام در ارتباط با منافقین
- فصل الخطاب بودن وحی در امور مسلمین
- هادی جامع بودن قرآن برای کل جهان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَاللّهُ أَرْکَسَهُم بِمَا کَسَبُوا أَتُرِیدُونَ أَن تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَمَن یُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً ﴿88﴾ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیّاً وَلاَ نَصِیراً ﴿89﴾ إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ أَوْ جَاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن یُقَاتِلُوکُمْ أَوْ یُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَیْکُمْ فَلَقَاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً ﴿90﴾
خطوط کلی سیاست اسلام در ارتباط با منافقین
این بخش که در حقیقت ترسیم خطوط کلّی سیاست اسلامی است، خطمشی مسلمین را مشخص میکند. میفرماید ذات اقدس الهی نسبت به همه مهربان و رئوف است ولی رحم دو قسم است: یک رحم صادق است و یک رحم کاذب. رحم صادق آن است که بر موازین عقل و وحی باشد، رحم کاذب آن است که مطابق با موازین عقل و وحی نباشد. اینکه شما دربارهٴ منافقین مکّه دو نظر دارید: عدهای میگویید ما با آنها رابطه برقرار کنیم مذاکره کنیم سازش کنیم؛ عدهای میگویید که ما با آنها قطع رابطه کنیم، این اختلاف برای چیست.
فصل الخطاب بودن وحی در امور مسلمین
میبینید طرز تعلیم قرآن کریم همیشه زنده است، مثل اینکه حرف روز را دارد میزند. مؤمنین مدینه دو گروه بودند: عدهای میگفتند ما با منافقین مکّه مذاکره کنیم سازش کنیم؛ عدهای میگفتند ما با منافقین مکّه مذاکره و سازشی نداریم، این دو نظر. ذات اقدس الهی فرمود چرا اختلاف دارید؟ نفرمود بنشینید با هم مشورت کنید و اتفاق کنید. در اینگونه از موارد. کلّی حکم کردن مشکل را حل نمیکند. نظیر آن بحثهای سابق که در آنجا فرمود اگر راهنمایی خدا نبود، خیلی از شماها گمراه میشدید که ﴿لَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلاً﴾ خدا در اینگونه از موارد، موضع گیریهای صریح و صحیح کرد و تکلیف را روشن کرد. خاصیّت رهبری این است که در مواضع جزئی دخالت کند و فصلالخطاب را ترسیم کند. کلّی گفتن، دستور مشورت دادن، دستور مذاکره دادن، دستور عدم مخالفت صادر کردن این کار واعظ است، نه کار رهبر. رهبر آن است که مستقیماً وارد شود و مشکل را حل کند.
الآن در اینجا مسئلهٴ مهمی در داخلهٴ حوزهٴ اسلامی در مدینه رخ داد. عدهای بر آن باور بودند که باید با منافقین مذاکره کرد سازش کرد، با منافقین مکّه. عدهای روی این فکر متفکّر بودند که با منافقین مکّه باید قطع رابطه کرد و هیچگونه مذاکره و سازشی روا نیست. در این مورد، فصلالخطاب را ذات اقدس الهی به عهده گرفت، چون قرآن ﴿إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ٭ وَمَا هُوَ بِالْهَزْل﴾ قول فصل تنها این نیست که کلّی بگوید [بلکه] قول فصل آن است که در موارد جزئی پا در میان بگذارد و حرف آخر را بزند که مشکل حل بشود. قاضی که دارد نصیحت میکند هرگز به درد قضا نمیخورد، آن کار واعظ است، آن کار ولیّ مرشد است که در سورهٴ «کهف» فرمود ، قاضی باید پا در میان بگذارد و در مسئلهٴ جزئی دخالت کند و حرف آخر را بزند و خصومت را قطع کند و بشود فصلالخطاب. اینجا وجود مقدّس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از راه وحی الهی وارد جریان شد و حرف آخر را زد. فرمود چرا شما دربارهٴ منافقین مکّه دو نظر دارید باید یک نظر داشته باشید. این یک نظر این نیست که شما بنشینید با هم فکر کنید توافق کنید و سازش کنید اختلاف نکنید، اینکه دربارهٴ مسائل جزئی و مسائل خانوادگی و مسائل حقوقی و مالی جزئی نیست که بنشینید با هم توافق کنید، حرف آخر را باید مصدر وحی بزند. فرمود چرا اختلاف میکنید باید یک طور فکر کنید. حالا سؤال، آن یک طور فکر چیست؟ فرمود قطع رابطه و قطع هرگونه مذاکره، به چه دلیل؟ روی تعبّد؟ نظیر آویختن یک نعل به گردن گوسفند یا شتر که به منزلهٴ تلبیه است در حج قران که حکم تعبّد محض است یا از باب ﴿وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ است. در بخشهای مهم، قرآن مسئله را مثل دو، دو تا چهار تا یک حکم ریاضی حل میکند، بعد دستور تعبّد میدهد. خب، در اینجا اوّل از راه بیان موضع سیاسی منافقین وارد شد، این (یک)، بعد وارد مسئلهٴ کلامی شد (دو)، بعد وارد مسئلهٴ سیاسی شد (سه) و روشن کرد که اینها به هیچ وجه قابل هدایت نیستند. پس تأثیری برای امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد و امثالذلک نیست چون اینها گرفتار اضلال الهی شدند.
پرسش:...
پاسخ: موضعگیری سیاسی که آن هم معلّل است. موضعگیری سیاسی این است که با اینها مبارزه کنید، چرا؟ برای اینکه بالأخره شما میخواهید روی زمین زندگی کنید و اسلام دین زندگی مسالمتآمیز جهانی است.
هادی جامع بودن قرآن برای کل جهان
اینکه ذات اقدس الهی فرمود این ﴿هُدیً لِلنَّاس﴾ هم به معنای راهنمایی تشریعی است و هم اینکه آیین زندگی را به همهٴ مردم روی زمین یاد میدهد. از آن طرف میفرماید خیلیها مؤمن نمیشوند، مشرکاند. از آن طرف میفرماید قرآن، قانون زندگی است. یک وقت کسی فکر میکند که ما با قرآن، همهٴ جهان را هدایت میکنیم این خواب میبیند، این یک زندگی ایدهآل خوابآلود دارد. باید مردم مسلمان باشند، یک حرف است این حرف خواب است. خیلیها کافرند و قبول نمیکنند این یک واقعیت است، مردم اینچنین هستند. خب، با مردمی که ﴿إِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ﴾ ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ با این گونه از آیاتی که ذات اقدس الهی به رسولش فرمود، با این فضا قرآن میخواهد به ما زندگی مسالمتآمیز یاد بدهد. ما به انتظار ظهور ولیعصر(ارواحنا فداه) به سر ببریم این یک عبادت است؛ اما معلوم نیست حضرت یک لحظه بعد ظهور میکند یا یک روز بعد ظهور میکند یا یک سال بعد ظهور میکند یا هزار سال بعد یا یک میلیون سال بعد «کَذَبَ الوَقّاتون» معلوم نیست چه وقت ظهور میکند. وظیفهٴ ما لحظهشماری کردن و انتظار فرج است؛ اما از آن طرف معلوم نیست که ده سال یا ده میلیون سال فاصلهٴ ظهور حضرت و ما است. ما باید زندگی آرامی داشته باشیم. زندگی آرام به چه معناست؟ دور خود را خط بکشیم با کفّار رابطه نداشته باشیم، این شدنی نیست. خب، چگونه با اینها زندگی کنیم، اینها که مسائل الهی را قبول ندارند ناچارند مسائل انسانی را قبول داشته باشند. این مسائل انسانی در مدار حقوق بشر همان است که وجود مبارک سید الشهداء(صلوات الله و سلامه علیه) در آن قتلگاه فرمود، این از آن بهترین فرمایشات حضرت است اصلی از اصول قانون اساسی زندگی مسالمتآمیز است. فرمود بسیار خب، بر فرض کافر بودید بالأخره باید در دنیا آزادمرد باشید آزادگی یکی از مهمترین اصول زندگی مسالمتآمیز است «یا شیعةَ آل ابیسفیان إنْ لَم یکن لکم دینٌ ولا تَخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم» خب، مقتضای حریّت این است که هرکس با شما در جنگ است شما با او بجنگید، فرزندان من که با شما در جنگ نیستند، این اصل کلّی است. پس یک وقت این است که ما آرزو داریم که مردم همه مسلمان بشوند، این یک آرزوی خیال خامی است، زندگی ایدهآل خوابآلود است. وقتی وجود مبارک حضرت(سلام الله علیه) ظهور کرد بر چهرهٴ پرچمش نوشته است «البیعة لله» ؛ حکومت، حکومت اسلامی است. آن وقت اقلّیّتها هم جزیه میدهند، در عین حال که یهودیها هستند و مسیحیها هستند جزیه میپردازند. مثل زمان صدر اسلام، زمان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم). ما در فضای دنیای کنونی چگونه زندگی بکنیم؟ فرمود این زندگی الهی نخواهد بود، برای اینکه آنها قبول ندارند ولی زندگی انسانی هست یعنی دین دستور میدهد برابر با مواثیق بینالملل شما زندگی کنید. کشورهایی که با شما کار ندارند شما هم کار نداشته باشید، میثاق بینالملل ببندید ترک تعرّض دو جانبه را امضا کنید، مادامی که آنها حمله نکردند شما کار نداشته باشید تا در فضای سالمی زندگی بکنید. منافقین کسانی هستند که با این زندگی مسالمتآمیز سازگار نیستند.
لزوم التزام به میثاقهای بین المللی
قرآن فرمود اگر کافری، کسی که علناً کافر است و ملحد، به کسی پناهندهٴ سیاسی شد که با شما میثاق زندگی مسالمتآمیز را امضا کرد، کاری به چنین کافری نداشته باشید. ولی اگر کسی متقابلاً به حسب ظاهر مسلمان است ولی همین مسلمان ارتباط سیاسی با کسانی پیدا کرد که با شما سر ستیز دارند، اگر کافر ملحد به یک کافر ملحدی پناهنده شد که با او میثاق مسالمتآمیز دارید، خون و مال او محترم است و محفوظ. ولی اگر مسلمانی که واقعاً منافق است، به کافری که با شما سر ستیز دارد پناهندهٴ سیاسی شد یا رابطهٴ سیاسی برقرار کرد، خون و جان او هدر است. بعد از این فرمود این منافقین مکّه به حسب ظاهر شهادتین میگویند، به حسب ظاهر نماز هم میخوانند، به حسب ظاهر حج هم میروند؛ اما نه مالشان محترم است نه خونشان محفوظ. همان طوری که در آن طرف، اگر کافری به دولتی پناهنده شد که با شما میثاق عدم تعرّض بست، خود این کافر هم به قوانین بینالمللی آن دولت متعاهد متعهّد احترام میگذارد، خون و مال او محترم است. از این طرف، مسلمانی که نماز میخواند، روزه میگیرد، شهادتین جاری میکند ظاهراً و باطناً در اثر نفاق با کفّاری که با شما در ستیزند رابطهٴ سیاسی دارد، پناهندهٴ سیاسی شد و مانند آن، خون و مال او هدر است. این هر دو حکم سیاسی را ذات اقدس الهی در قرآن ترسیم کرد؛ اما بخشی که فعلاً محل بحث است فرمود این منافقین ﴿فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم﴾ چرا؟ برای اینکه فعلاً با مشرکین در رابطهاند، مگر اینکه برگردند توبهٴ انسانی بکنند نه توبهٴ الهی. توبهٴ الهی اینها همان است که قبلاً یاد فرمود، فرمود: ﴿حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ که آن هجرت کبری است و توبهٴ الهی است. این ﴿إِلَّا الَّذِینَ﴾ توبهٴ انسانی است، نه توبهٴ الهی. فرمود اگر همین منافقین، همینهایی که خونشان هدر است اگر پناهندهٴ سیاسی شدند به دولتی پناه بردند که با شما کاری ندارد و میثاق آن دولت را هم محترم شمردند، در نتیجه با شما کاری نداشتند مال و خون اینها محترم است، فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَی قَوْمٍ﴾ که ﴿بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ﴾.
قرآن کتاب حیات بخش برای بشریت
مطلب دیگر آن است که قرآن از یک طرف خبر داد که این کتاب، حیاتبخش است یعنی زندگی خوبی را تأمین میکند. از طرفی هم فرمود: ﴿إِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ﴾ ، ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ و یک کتاب تئوری نیست که مخصوص زمان ظهور حضرت(سلام الله علیه) باشد یک کتاب زندگی است. کتاب تئوری، نظیر همین کتابهایی که ما در حوزهها داریم که چه چیزی واجب است چه چیزی حرام. کتاب زندگی گذشته از اینکه قوانین عامّه را بیان میکند، رسم زندگی روز را هم نشان میدهد. حالا اگر کسی دین را نپذیرفت باید با او چه کرد، این را هم قرآن مشخص کرد. در سورهٴ «ممتحنه» فرمود کفّاری که خدا را قبول ندارند ولی کاری با شما ندارند با آنها براساس قسط و عدل رفتار کنید: ﴿أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ﴾ نسبت به اینها برّ و قسط منهی نیست، بلکه مأمور است برای اینکه ﴿إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ . از آن طرف فرمود با سران کفر با ائمهٴ کفر، مرتباً مبارزه کنید ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ این را در سورهٴ «توبه» فرمود. بعد استدلال کرد، فرمود چرا با ائمّهٴ کفر مبارزه کنید؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لا َأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ . در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که نفرمود «لا إیمان لهم» نفرمود چون اینها مؤمن نیستند و کافرند با اینها بجنگید، فرمود اینها أیمان ندارند. این أیمان جمع یمین است یعنی اینها به سوگندشان، به قطعنامههایشان، به میثاقشان، به تعهدشان عمل نمیکنند. خب، اگر بنا شد جمعیتی روی کرهٴ زمین زندگی کنند که عدهای مسلماناند عدهای کافر، این کافر به پیمان عمل نمیکند. به خدا که معتقد نیست به میثاق بینالملل که احترام نمیگذارد خب، این زندگی میسّر نیست. اینکه قرآن فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لا َأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ نه «لا إیمان لهم».
خب، حالا اگر دولت اسلامی هم با کفّار پیمان ببندد و به پیمان عمل نکند، آنها هم میگویند «فقاتلوا المسلمین و ائمة الاسلام انهم لا أیمان لهم» لذا دین روی میثاق بینالملل خیلی تکیه میکند. میفرماید مادامی که آنها تعهّد را رعایت میکنند، شما هم رعایت کنید. اگر دیدید آنها دارند خیانت میکنند، این عهد و پیمان اینها را به سوی اینها پرت کنید ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاء﴾ ؛ فرمود اگر دیدید یا میترسید و نشانههای نقض تعهّد را در اینها دیدید که اینها به پیمانشان عمل نمیکنند شما هم پیمان اینها را به اینها برگردانید ﴿عَلَی سَوَاء﴾ همان طوری که آنها پیمانشکنی کردند چون ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ شما هم پیمان اینها را رعایت نکنید. خب، بنابراین با اینکه دین به پیمان خیلی احترام میگذارد حتی با مشرکین، طرف پیمان یک وقت پیغمبر است و ابوسفیان، یکی ایمان محض یکی کفر صِرف، این پیمان را خدا واجبالعمل دانست. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) املاء میکند، علیابنابیطالب(صلوات الله علیه) مینویسد آن طرف دیگر اباسفیان است، عمل به این پیمان شرعاً واجب است برای اینکه انسان میخواهد زندگی کند روی زمین. فرمود اینچنین نیست که از آن طرف ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ از این طرف هم شما نقض عهد بکنید، این طور نیست. اگر دیدید آنها نقض عهد کردند شما هم در نقض عهد مجازید: ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاء﴾ خب، اینها را در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» و «توبه» فرموده است، اینها ترسیم خطوط سیاستهای خارجی دولت اسلامی است که دولت اسلامی چگونه با کشورهای خارج از قلمرو اسلام زندگی بکند. باید عاقل و هوشیار باشد که آنها به قطعنامه، به عهدنامه، به میثاق و سوگندنامه عمل میکنند یا عمل نمیکنند. هرگز خیانت نکند و بادی بر ترک میثاق نباشد. حالا به این مؤمنین فرمود که شما باید خطمشیتان بعد از تبیین این مسائل کلامی و همچنین سیاسی مشخص باشد، حالا که اینها پناهنده شدند کاری نداشته باشد.
یک وقت است که گروهی اهل نفاقاند هم ملّیگرا هستند هم منافق، چون منافقاند به سود شما قیام نمیکنند. چون ملّیگرا هستند به زیان قومشان عمل نمیکنند، حالا یا میترسند یا نه اصلاً گرایششان گرایش ملّی است. فرمود اینها هم مستثنا هستند. آنهایی که منافق هستند ولی کاری با شما ندارند، اینها هم مثل سایر منافقین. اینها هم خونشان محفوظ هم مالشان محفوظ. پس دو گروه از منافقین مستثنا هستند: یک گروه از منافقین که فرار کنند به دولتی پناهنده بشوند که با آن دولت، میثاق عدم تعرّض دارید میثاق دوستی بستید. این گروه از منافق که پناهندهٴ سیاسی به آن دولت متعهّد متعاهد شدند، چون به آن میثاق احترام میگذارند کاری هم با شما ندارند، خون و مالشان محترم است. عدهای دیگر از منافقین با شما نمیجنگند، برای اینکه یا میترسند یا رفاهطلباند؛ سر جنگ ندارند. با قوم خود نمیجنگند به سود شما، برای اینکه ایمان ندارند و ملّیگرا هستند؛ داعی ندارند که به سود اسلام علیه قوم خود بجنگند، علیه حزب خود قیام کنند، فرمود اینها هم مستثنا هستند، حالا معلوم میشود دین هم دین جهانی است هم دین رأفت و رحمت است. فرمود اینگونه از منافقین هم مستثنی هستند. ﴿إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ﴾ این گروه اوّل که مستثنا هستند، ﴿أَوْ جَاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ﴾؛ محصور شدند یعنی در فشارند، قلبشان در فشار است؛ از آن طرف بیم شکست دارند _در صورتی که با مسلمین بجنگند_ از آن طرف، بیم ترک قوانین ملّی دارند اگر با قوم خود مبارزه کنند. اینها منحصرالصدر هستند، محصورالقلباند، در فشارند. «حاصر» فشار میدهد. جهنّم را هم حصیر میگویند، برای اینکه فشار میدهد آن افراد جهنّمیها را که محصورند.
ذات اقدس الهی فرمود ما جهنّم را برای اینها حصیر قرار میدهیم که اینها را محاصره میکند. وقتی هم که محاصره کرد خب در فشارند. یک احاطه است یک حصیر خب که جهنّم، محیط به کافرین است و حصیر کافرین است. حصیر با «صاد» همان حاصر بودن و فشاردهنده است، این از هر طرفی سرکوب و منکوب است. حالا اگر چنین گروهی نجنگیدند، حالا روی هر عاملی که بود شما با آنها کاری نداشته باشید، بعد به مسلمین تندرو دستور میدهد میفرماید مبادا بگویی حالا که اینها منافقاند ما باید با اینها بجنگیم، اینها که کاری با شما ندارند شما هم کاری نداشته باشید. از این به بعد، مسلمین تندرو را تهدید میکند میفرماید اگر خدا میخواست، دست اینها را باز میکرد. همانطوری که خدا به عنوان امتحان، سیزده سال مسلمین را در مکّه امتحان کرد که راه نفستان بسته بود، از دست همین کفّار. اگر خدا میخواست این امتحان را ادامه بدهد ﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَیْکُمْ﴾ یعنی این گروهی که الآن محصورالصدرند با شما نمیجنگند، اگر خدا میخواست امتحان را ادامه بدهد، همین گروهی که ﴿حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ﴾ اینها را بر شما مسلّط میکرد. شما خدا را شکر کنید که دست اینها را کوتاه کرده، شما داعی هم ندارید بر جنگ، حالا بروید خودتان را بسازید. اگر دشمنی حمله نکرد، شروع بکنید به خودسازی و کشورسازی، تندروی نکنید که حالا ما باید با اینها بجنگیم، برای اینکه اینها را خدا فعلاً دستشان کوتاه کرده: ﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَیْکُمْ﴾. خب، اینها را که شما بررسی میکنید، میبینید اصول کلّی سیاست خارجی را ذات اقدس الهی به خوبی بیان کرده. فروع دین را به صورت جامع در قرآن ذکر کرد و تفصیلش به روایات موکول شده است؛ اما طرز زندگی، تعین خطمشی سیاسی داخلی، تعین خطمشی سیاسی خارجی همهٴ اینها را قرآن به صورت باز ذکر کرده است. شما میبینید سیاست خارجی را ذات اقدس الهی در قرآن، خیلی به مراتب بازتر از رکعات نماز ذکر کرده، بالاتر از مفطرات روزه ذکر کرده. خطوط جزئی نماز و روزه در قرآن نیست، خطوط جزئی زکات و خمس در قرآن نیست، خطوط کلّیاش در قرآن است؛ اما در مسائل سیاست داخلی و خارجی میبینید بسیاری از اینها را ذات اقدس الهی قدم به قدم بیان کرده. حالا بعضی از این آیات را قرائت بکنیم مشخص بشود که چگونه ذات اقدس الهی هم سیاستهای داخلی را ترسیم کرده و هم سیاستهای خارجی را.
استثناء شدن دو گروه از منافقین از حکم قتال
خب، حالا این آیات را ملاحظه بفرماید، آن وقت مشخص میشود که چگونه قرآن، کتاب حیاتبخش و کتاب زندگی است. فرمود: ﴿وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ این استثنا اوّل که اینها واقعاً مسلمان بشوند و توبه کنند. حالا دو گروه را استثنا کرد، به مسلمین تندرو هم هشدار داد، فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ﴾ این بخش رعایت تعهّد. این بخش رعایت تعهّد هم در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به صورت باز آمده است هم در سورهٴ «توبه» . در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» از آیات 56 به بعد، دربارهٴ رعایت مواثیق بینالملل است. فرمود: ﴿الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَیَتَّقُونَ ٭ فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ﴾؛ اینها که نقض عهد میکنند قطعنامه را به هیچ وجه رعایت نمیکنند بعد از امضا، شما با از بین بردن اینها دیگران را هم سر جایشان بنشانید ﴿فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ اینها که در خاکریز اوّل پیمانشکنی هستند، اینها را از پا در بیاورید تا دیگران عبرت بگیرند.
پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر؛ مثلاً میگویند فرودگاه بینالمللی، مواثیق بینالمللی. بینالمللی نه اینکه در یک پیمان، بیش از دو ملّت یا دو دولت امضا بکنند. قانونی است که بین این کشور با هر کشوری از کشورهای جهان که تعهّد برقرار بشود میگویند بینالملل، نه اینکه در یک قضیهٴ واحده، ملل در آنجا امضا بکنند اینکه سازمان بینالملل نیست، این میثاق بینالملل است. مثل اینکه میگویند فرودگاه بینالمللی یعنی هر کشوری بخواهد به ایران بیاید [و] ایران بخواهد به آنجا برود فرودگاهش آنجاست، نه اینکه انسان در مسافرت دور دنیا میگردد. معنای بینالملل که این نیست.
دستور به مقابله به مثل در معاهدات بین المللی
فرمود _اینها آیات 56 به بعد سوره «انفال» است_ ﴿الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَیَتَّقُونَ ٭ فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾؛ اینها را از پای در بیاورید تا دیگری هوس نقض عهد نکند ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاءٍ﴾؛ اگر میترسید که یک عدّه عهد شما را رعایت نکنند شما هم عهد اینها را رعایت نکنید. شما هرگز ابتدا به نقض عهد نکنید، این کار را نکنید ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاءٍ إِنَّ اللّهَ لاَیُحِبُّ الْخَائِنِینَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ تا اینکه فرمود آیهٴ 61 ﴿وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ هُوَ الْسَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ حالا از آن طرف، کسی کافر بود و با شما نقض عهد نداشت، پیمانشکن نبود این شخص مسلمان با کافری درگیر شد که شما میثاق عدم تعرّض متقابل بستید. گرچه این مسلمان، خونش محترم است با آن کافر درگیر شد ولی شما چون با آن کافر یا آن دولت کفر، میثاق عدم تعرّض بستید نمیتوانید بگویید چون بین فلان مسلمان با فلان دولت کفر الآن درگیری است، ما این مسلمین را یاری کنیم. در آیهٴ 72 سورهٴ «انفال» فرمود مؤمنینی که در مدینه بودند منافق نیستند مؤمناند ولی مهاجرت نکردند: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِن وَلاَیَتِهِم مِن شَیْءٍ حَتَّی یُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّین﴾؛ اگر مؤمنینی که در مکّه هستند و مهاجرت نکردند مؤمناند؛ منتها حالا مهاجرت نکردند معصیت کردند، مسلمان فاسقاند مؤمن فاسقاند، نه اینکه منافق باشند واقعاً مسلمان هستند. اینها با کافر درگیر شدند یا با دولت کفر به جنگ برخواستند حالا از شما کمک میخواهند، شما میتوانید این مسلمان را کمک بکنید نه! میبینید این برای جوان تندرو قابل تحمل نیست، فرمود: ﴿وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْر﴾؛ اگر این مسلمان شما را استنصار کرد؛ گفت «یا لَلْمسلمین» از شما کمک خواست، شما هم واجب است به او کمک بکنید ﴿إِلَّا عَلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ﴾ .
خب، حالا اگر مسلمانی با کافری درگیر شد از شما کمک خواست، اگر با آن کافر میثاق مسالمتآمیز بستید، حق ندارید این مسلمان را یاری کنید و با آن کافر درگیر شوید، چون نقض عهد از طرف شما شروع میشود. اگر این مسلمان با کافری درگیر شد که با او میثاق عدم تعرّض نبستید، البته باید این مسلمان را یاری کنید رعایت میثاق بینالملل تا این اندازه لازم است، برای اینکه مسلمین باید روی زمین زندگی کنند یا نه؟ زندگی بدون میثاق متقابل ممکن نیست. مسئلهٴ میثاق، نظیر نماز و روزه نیست که در حوزهٴ اسلامی قابل اجرا باشد یا نظیر ارث نیست. چند مسئله است که جنبهٴ بینالمللی دارد: احترام به پدر و مادر و رعایت اصول خانوادگی این جزء امور بینالمللی است، اختصاص به حوزهٴ اسلامی ندارد. حالا اگر پدر، مشرک و مادر هم مشرکه است هیچ کدام مسلمان نیستند این پسر، مسلمان است رعایت عقوق و حفظ حقوق، بر این پسر واجب است، مگر اینکه به مرز اسلامی اصابت کند. اینچنین نیست که حالا اگر پدر کافر باشد مادر کافر باشد، آن واجبالنفقه بودن، آن رعایت حقوق و اینها از بین برود [بلکه] اینها جزء احکام بینالمللی اسلام است. رعایت امانت اینچنین است، رعایت عهد اینچنین است.
پرسش: ...
پاسخ: آن هم همین است دیگر، اطلاق آن مثل اطلاق خود آیات، اطلاق ادلّه چه قرآن چه روایت با این قید، تقیید میشود. فرمود: ﴿فَعَلَیْکُمُ النَّصْر إِلَّا عَلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِیثَاقٌ﴾ همهٴ آن عمومها و اطلاقها با اینها تقیید میشود.
پایبند نبودن مشرکین به قراردادها و دستور جهاد
بعد فرمود: ﴿وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴾ این دربارهٴ رعایت میثاق. از طرف دیگر هم در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود اینکه ما میگوییم با مشرکین بجنگید، تنها برای شرک اینها نیست، برای اینکه اینها هیچ عهدی را رعایت نمیکنند: ﴿لا یَرْقُبُونَ فی مُؤْمِنٍ إِلاًّ﴾ «اَلإلّ هو العهد هو المیثاق»، ﴿لا یَرْقُبُونَ فی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً﴾ بعد هم در آیهٴ دوازده سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّهُمْ لا َأَیْمَانَ لَهُمْ﴾.
تطبیق آیه با مسائل روز
خب، حالا اینگونه عراق را تحریک کردند این هم وحشیانه، تحرّکی یافت و کشتار عجیبی چه در داخلهٴ حوزهٴ مسلماننشین عراق و مسلمین محروم عراق و چه دربارهٴ ایران، بعد هم قطعنامه صادر کردند ما متجاوز را محکوم میکنیم غرامتها را میپردازیم هیچ اثری هم از اینها نیست خب، با این مردم میشود زندگی کرد و با اینها میشود مذاکره کرد؟ این است که ذات اقدس الهی به خوبی تبیین میکند اینگونه از مسائل را. بعد فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا َأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ برای اینکه اینها منتهی بشوند. دربارهٴ این گروه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود اگر اینها به عدهای پناهندهٴ سیاسی شدند کاری با شما ندارند، شما نسبت به اینها هیچ حقی ندارید، چه اینکه اگر عدهای حالا نخواستند بجنگند به هر دلیل، باز هم حق ندارید با اینها مبارزه کنید: ﴿أَوْ جَاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن یُقَاتِلُوکُمْ أَوْ یُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ﴾، ﴿لاَ إِلَی هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هؤُلاَءِ﴾ بودند نه به سود شما نه به سود ملّت خود و قوم خود بودند، اینها گرچه کافرند در باطن ولی کار نظامی با شما ندارند، با اینها نجنگید. بعد به مسلمین تندرو هشدار داد، فرمود: ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَیْکُمْ﴾؛ شما تندروی برای چه میکنید؟ الآن اگر به چهار تا اهل کتاب یا چهار تا غیر مسلمان و غیر موّحدی که در ایران است فشار وارد بشود، این همه مسلمینی که در کشورهای دیگر در اقلّیّتاند خب، بر آنها فشار وارد میشود. ما میخواهیم زندگی مسالمتآمیزی برای هر مسلمان در جهان تأمین کنیم یا نه؟ اگر بر اینها شما فشار وارد کنید، همهٴ دانشجوها همهٴ کسبه و تاجرانی که در کشورهای غیرایران زندگی میکنند بر آنها هم همین فشار وارد میشود و هیچ ممکن نیست انسان با یک کمربند بسته در شرایط کنونی زندگی کند و قرآن گذشته از اینکه کتاب الهی است، کتاب زندگی هم است. قرآن، خبر داد که اینها ایمان نمیآورند، بعد هم فرمود من زندگی شما را به خوبی تأمین میکنم هر روز بجنگید یعنی، اینچنین نیست که.
هشدار به مسلمین مبنی بر عدم سلطه بر معاهدین کافر
فرمود خدا بر شما منّت گذاشت ﴿إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ﴾ ؛ شما شاکر باشید، عدهای خواستند دستدرازی کنند خدا دستشان را کوتاه کرده. حالا که دستتان بلند شد دستدرازی نکنید، به فکر چهار نفر دیگر هم باشید. خب، این بیان را که ذات اقدس الهی در همین محل بحث فرمود، نسبت به این گروهی که هیچ پناهی ندارند، فرمود: ﴿فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً﴾ حالا اگر اینها گوشهگیر شدند، کاری هم با شما ندارند، جنگی هم ندارند ﴿مَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً﴾، این همان ﴿لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ معادل آن، خدای ارحمالراحمین قانون جعل کرد: «لن یجعل الله للمؤمنین علی الکافرین المتعاهدین المتعهدین سبیلا». سبیل به معنای احتجاج، حجّت بالغه، البته ﴿فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ سبیل به معنای ارزیابی الهی ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ﴾ . این دو مسئله؛ است اما سبیل نظامی و سیاسی فرمود که نه کافر بر مسلمان مسلط است، نه مسلم بر کافر.
اما کافر بر مسلمان مسلط نیست، آن اصل کلّی است. آنها والی بشوند ناصر بشوند ولّی بشوند، سمتی داشته باشند، حکومتی داشته باشند بر مسلمین، هرگز جایز نیست. از این طرف آیا مسلمین بر کافرین مسلطاند؟ فرمود آن کافری که کاری با شما ندارد شما حقی به او ندارید. از نظر ارزیابی، شما با فرشتهها محشورید آنها با حیوانها، این سر جایش محفوظ. اینها ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ ، از نظر حجّت در مقام برهان عقلی برای مسائل الهی ﴿فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ این دو تا؛ اما میخواهید بالأخره زندگی روی زمین داشته باشید یا نداشته باشید؟ اگر میخواهید زندگی مسالمتآمیز داشته باشید کسی که با شما کاری ندارد شما هم کاری نداشته باشید. فرمود: ﴿فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً﴾ سبیل به معنای حجّت که نیست، چون شما حجّت بالغه دارید. سبیل به معنای نظام ارزشی که نیست، برای اینکه شما با فرشتهها محشورید آنها با انعام، اینها که قابل تخصیص نیست. سبیل، به معنای جریان نظامی و سیاسی است. فرمود: ﴿فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً﴾.
جهاد ابتدایی در حقیقت به دفاع برمیگردد یعنی عدهای اصلاً نمیگذارند مردم محروم، ندای اسلام را بشنوند، فشار روی همان مستضعفین زیر دست خودشان میآورند. دولت اسلامی با آنها هم که پیمان ترک تعرّض نبسته است، میگوید اینها را رها کنید. خب، اینکه فرمود: ﴿فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً﴾ نظیر همان ﴿لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ که در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 141 آمده، یک حکم متقابل است. در سورهٴ «نساء» آیهٴ 141 فرمود: ﴿و لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ در این آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً﴾ سه تا مسئله است: آن مسئلهٴ حشر با فرشتهها فراموش نشود، مسئلهٴ احتجاج کلامی فراموش نشود، در این دو مسئله «لکُم السَّبیل علیهم»؛ اما در مسئلهٴ سیاسی و نظامی کسی که کاری با شما ندارد، حالا اگر رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تصمیم گرفت، معلوم میشود خدا دستور داد ولی شما دیگر تندروی نکنید. خب، در آیهٴ 141 فرمود: ﴿و لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ . در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» راه را مشخص کرده، آیهٴ 42 سورهٴ «شوریٰ» این است که: ﴿إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ بله، آنها که بر مسلمین ستم میکنند یا با شما در ستیزند یا تعهّد شما را محترم نشمردند، آن وقت حق دخالتهای نظامی و سیاسی دارید؛ اما کسی که کاری با شما ندارد شما پیمان عدم تعرّض بستید یا او اسلحهها را تحویل داده ﴿وَأَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ﴾ آمده تسلیم شده، دیگر نباید با او کاری داشته باشید، این میشود زندگی مسالمتآمیز داخلی و خارجی.
«والحمد الله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است