- 461
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 32 سوره نساء _ بخش ششم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 32 سوره نساء _ بخش ششم"
- عدم تفاوت بین زن و مرد در عالم نفس؛
- شرط نبودن ذکورت و انوثت در کسب کمالات انسانی؛
- تفاوت زن و مرد در عهدهدارشدن مسئولیتهای اجرایی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمًا﴿32﴾
بخش دوم این آیه مبارکه، چند مطلب داشت: یکی اصل تفاوتی که بین انسانهاست؛ هم مردها با هم متفاوتاند هم زنها با یکدیگر تفاوت دارند، در تحصیل فضایل نفسانی و هم چنین مسائل مادی که آن بحشش گذشت.
عدم تفاوت بین زن و مرد در عالم نفس
مطلب دیگری که مربوط به این بخش دوم بود، آن تفاوتی است که بین زنها و مردهاست. البته قبلاً این بحث، مبسوطاً گذشت که اساس تعلیم انبیا، همان تربیت و تزکیه نفوس است این یک مقدمه، نفوس و ارواح که انسانیت انسان را تشکیل میدهند نه مذکرند و نه مؤنث، این دو مقدمه، زیرا روح که یک موجود مجرد است مذکر و مؤنث ندارد، قهراً تعلیم انبیا که برای انسانیت تنزل کرده است، فرقی بین زنها و مردها نیست. لذا در سورهٴ «نحل» یا سایر سور ، دو چیز را عامل سعادت میداند: یکی حسن فعلی و دیگری حسن فاعلی. کار خوب، از انسان صالح و مؤمن ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً﴾2 یعنی اگر کسی، کار خوب انجام داد و خودش با ایمان بود، این از حیات طیبه برخوردار است. اگر کار، خوب نبود یا کار، خوب بود ولی آن شخص لله انجام نداد، معتقد به مبدأ و معاد نبود، این به حیات طیب نمیرسد ولی اگر کار خوب بود و شخص، لله انجام داد و مؤمن بود، این به حیات طیب میرسد، چه مرد چه زن و تا حدود قابل توجهی هم شواهد آیات قرآنی ذکر شد.
شرط نبو که فعلاً مطرح است این است که آیا واقعاً بین زنها و مردها فرق است یعنی زنها از بعضی از کمالات، محروماند و مردها به بعضی از کمالات، موفقاند یا نه، هیچ کمالی نیست که ذکورت شرط باشد یا انوثت مانع، بنابراین هر کسی در هر رشتهای از کمالات میتواند موفق بشود. کارهای اجرایی البته تقسیم شده است. کارهای اجرایی یک وظیفه است نه کمال، هر کس کار اجرایی مخصوص به خود را با خلوص بهتر انجام بدهد کاملتر است. کار اجرایی کمال نیست، آن علم و معرفت و خلوص کمال است. حالا اگر به زن گفتند تو نمیتوانی سمت قضا را بپذیری، حالا بر فرض مسلّم باشد عندالکل که حتی زن نتواند بخشهایی از قضا، مثل حقوق مدنی و دادگاه مدنی خاص را اداره کند و داوری بین زنها و زنها و مثلاً شوهرها اصول خانوادگی را داوری کند، بر فرض مسلم بشود که زنها اصلاً سمت قضا برای آنها نیست ولی سمت قضا، کمال نیست ولی همین زن میتواند در بخشهای حقوقی و فقه مربوط به قضا، آن چنان به کمال برسد که شاگردان او بشوند قاضی، حالا اگر زن در رشته حقوقی و فقه قضا کامل شد، این میتواند در دانشکده حقوق تدریس بکند که شاگردان او بشوند قاضی؛ اما خودش سمت قضا قبول نکند. به زندان ببرند، اعدام بکنند، تازیانه بزنند، تعزیر بکنند این کارهای اجرایی را زن به عهده نگیرد، چون با رقت و عاطفه او هماهنگ نیست و اینها هم که کمال نیست، اینها وظیفه است. در قبال این کارها، کارهای دیگری زن دارد که اگر آنها را لله انجام بدهد، مثاب و موفق است، مثل اینکه مسئولین قضایی هم اگر کارشان را لله انجام بدهند، مثاب و موفقاند. کارهای اجرایی تقسیم شده است وگرنه نه حکمت نظری نه حکمت عملی نه کارهایی که مربوط به اندیشه و درک و شعور است، نه کارهایی که مربوط به اراده و تصمیم و نیت و امثالذلک است، هیچ یک از این کارها، نه مذکر بودن شرط است نه مؤنث بودن مانع. پس آنچه کمال است علماً یا عملاً، نه ذکورت شرط است نه انوثت مانع و آنچه ذکورت شرط است یا انوثت مانع است، مربوط به کارهای اجرایی است که کارها را تقسیم کردند، دستهبندی کردند که بعضی از کارها را مرد انجام بدهد، بعضی از کارها را زن. پس اینچنین نیست که حالا در دین کمالی باشد که زنها نتوانند به آن کمال برسند.
تفاوت زن و مرد در عهدهدار شدن مسئولیتهای اجرایی
میماند مسئله امامت و نبوت و امثالذلک که اینها کارهای اجرایی است، رهبری یا تبلیغ و زمامداری اینها کارهای اجرایی است. پشتوانه اینگونه از امور، همان ولایت است. در ولایت که بین زن و مرد فرقی نیست، در عصمت که بین زن و مرد فرقی نیست. اگر کسی ولیّ الله شد و معصوم شد، انسان کامل است. هر امام و پیغمبری باید به ولایت برسد به عصمت برسد؛ اما هر انسانی که ولیّ الله شد و معصوم شد که لازم نیست که امام و پیامبر باشد. مثل وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) پس آنچه کمال است و قربآور است، همان مقام ولایت است و عصمت که زن و مرد در او سهیماند. بقیه دیگر کارهای اجرایی است، بعضی از کارهای اجرایی را مرد انجام میدهد بعضی از کارهای اجرایی را زن انجام میدهد. زن اگر لله، اصول خانوادگی را اداره کند و مادر بشود و در ایام نفاس و زایمان رحلت بکند ثواب شهید را دارد ، موارد دیگر هم همین طور است که زن اگر در فلان حال بمیرد، ثواب شهید را دارد . پس آنچه کمال است بین و زن و مرد یکسان است، مذکر بودن شرط نیست مؤنث بودن مانع نیست و آنچه مذکر بودن شرط است یا مؤنث بودن مانع است، جزء کارهای اجرایی است.
بنابراین اینچنین نیست که کمالی مربوط به مرد بودن باشد که اگر کسی زن بود، این کمال را ندارد.
محل تأمل بودن محتوای خطبه هشتاد نهج البلاغه
حالا در آن خطبه شریف حضرت امیر(صلوات الله علیه) چند نکته است که باید بررسی بشود، فرمود: «مَعاشر الناس إنَّ النساءَ نواقصُ الایمان» در ذیلش فرمود که «فاتّقوا شرارَ النساءِ و کونوا مِن خیارهِنَّ علی حَذَر»2؛ از بدهای آنها بپرهیزید و اگر آنها هم آدم خوبی باشند، زیرکانه برخورد کنید و اگر آنها شما را به کار خیر امر کردند، اطاعت نکنید تا طمع نکنند که شما را به کار شرّ وادار بکنند. البته منظور این است که کار خیر را شما انجام خواهید داد؛ اما نه چون آنها گفتهاند انجام بدهید، برای اینکه اگر شما کار خیر را به استناد حرف اینها انجام بدهید، اینها طمع میکنند وگرنه معنایش این نیست که کار خیر را چون اینها پیشنهاد دادند، شما انجام ندهید و ترک کنید، اینکه معنا نیست. خب، عناصر اصلی این جمله ملاحظه فرمودید که با همین وضعی که هست مورد تأیید سایر شواهد دینی نیست. پس خود این خطبه ـ با قطعنظر از شواهد دیگر ـ مضمون او و محتوای او فی نفسه محلّ بحث است
مخاطب بودن عایشه در خطبه حضرت به استناد نقل ابن ابی الحدید معتزلی
اما فضای نزول این خطبه، ابنابیالحدید در جلد ششم صفحه 214، ذیل همین خطبه میفرماید که «هذا الفصل کله رمزٌ الی عائشة» همه این فصل خب، ابنابیالحدید طرز تفکرش که معتزلی است، گر-چه گروهی از اشاعره و مانند آن او را شیعی معتزلی میدانند ولی بالأخره او از علمای اهل سنت به حساب میآید. ایشان در ذیل این خطبه میفرماید که «هذا الفصل کله رمزٌ الی عائشة»، بعد دارد «و لا یختلف اصحابنا فی أَنّها أخطأت فیما فعلت»؛ هیچ کدام از ماها هم شک نداریم، همه اصحاب ما هم اتفاق دارند که کار عایشه اشتباه بود؛ منتها بعد ادعا میکند که «ثم تابت و ماتت تائبةً»؛ بعد توبه کرد و با توبه مُرد و مثلاً بعد اهل سعادت است و اینها، آن ذیلش دیگر مربوط به خود آنهاست ولی آنچه اصل است، این است که همه این فصل، ناظر به عایشه است و عایشه هم در این کار اشتباه کرد، این مطلب اول.
یکی بودن خطبه هشتاد با خطب سیزده و چهارده نهج البلاغه
مطلب دوم آن است که این خطبهٴ هشتاد، با خطبهٴ سیزده و چهارده جمعاً یک خطبه است. مرحوم سید رضی(رضوان الله علیه) این کتاب شریف نهجالبلاغه را، نظیر کافی مرحوم کلینی یا من لایحضرهالفقیه مرحوم صدوق تنظیم نفرمود، نظیر وسائل تنظیم کرد؛ منتها موضوع بندی نکرده[بلکه] براساس بلاغت تنظیم کرده. بیانذلک این است که یک محدث، گاهی آنچه در یک واقعه از یک امام(علیه السلام) رسیده است همه آنها را یکجا نقل میکند، کار او این است. این کار را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) کرده، مرحوم صدوق کرده، مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیهم اجمعین) کردهان و امثال ذلک. یک وقت است که محدث، موضوعاتی برای فقه یا امثال فقه در نظر میگیرد، آن وقت هر حدیثی که چند جمله دارد، اینها را بررسی میکند، هر جملهای که با یکی از این موضوعات و ابواب، تناسب دارد در ذیل همان نقل میکند. نظیر کارهایی که مرحوم صاحب وسائل کرده. صاحب وسائل(رضوان الله علیه) بابی را که ذکر کرده مثلاً در معاملات یا در عبادات، اگر به عنوان صحت عقد مضاربه مثلاً بابی را عنوان کرده، حدیثی مشتمل بر چند جمله است که یک جملهاش یا دو جملهاش مربوط به صحت عقد مضاربه است، آن یک جمله یا دو جمله را در ذیل این باب نقل میکند در آخرش دارد «الحدیث» یعنی این همه حرف نیست، فقط چند جمله از حدیث را من اینجا نقل کردهام. اگر از اول بفرماید «فی حدیثٍ» یا آخرش میگوید «الحدیث» یعنی همه حدیث این نیست، این چند جمله حدیث است که من نقل کردم، این برابر با موضوع.
قسم سوم راهی است که مرحوم سید رضی آن راه را طی میکند. مرحوم سید رضی، موضوعاتی را انتخاب نکرد که مثلاً حالا در موضوع توحید، در موضوع نبوت، رسالت یا مسائل عبادی یا مسائل حقوقی یا مسائل اخلاقی، این کارها را نکرده. این کتاب به عنوان بلاغت و فصاحت و ادب نوشته شده، این نهجالبلاغة است که جنبه ادبی و بلاغی این کتاب و احادیث و این نامهها ملحوظ است؛ منتها اینها هم بلاغت دارند، هم معارف و حکم. در حقیقت هم نهجالبلاغة است هم نهجالفصاحة است، هم نهجالمعارف است هم نهجالسنن است، هم نهجالفقه است هم نهجالکلام است، هم نهجالفلاسفه است هم نهجالعرفان، همه اینها هست؛ منتها ایشان این جنبه بلاغی را رعایت کردند. لذا اگر یک خطبه یا نامهای مثلاً ده تا جمله داشت، ایشان در بین این ده تا ـ جمله در عین حال که همه اینها فصیح و بلیغاند ـ سه یا چهار جمله را که أَفصح و أَبلغ است انتخاب فرمودند و جمع کردند؛ نه اینکه بابی و عنوانی رسم کرده باشند و برابر آن باب و عنوان، احادیث را جمعآوری کرده باشند، اینچنین نیست. لذا گاهی میبینید مسائل توحیدی قبل است اخلاقی بعد، گاهی مسائل اخلاقی قبل است توحیدی بعد، روایات و احادیثی که مربوط به توحید است گاهی بعد ذکر میشود و مانند آن. هر چه جنبه بلاغی و ادبی او قویتر و بهتر به نظر ایشان رسید آن را ذکر کردند، شده نهجالبلاغه.
تقطیعی و تفریقی بودن روش مرحوم سید رضی در جمع آوری نهج البلاغه
مطلب دیگر آن است که ظاهراً مرحوم سید رضی تلفیق نمیکند ولی تقطیع میکند. یعنی یک خطبه را که نقل میکند، اینچنین نیست که این خطبه چند جمله از یک خطبه باشد، چند جمله از یک خطبه دیگر، این طور نیست، تلفیق نمیکند ولی تقطیع میکند. مثلاً وقتی خطبهای بیست جمله داشت، ممکن است که پنج جمله را انتخاب بکند بقیه را اصلاً نقل نکند یا ده جمله یا پانزده جمله انتخاب بکند بقیه را نقل نکند یا نه، ده جمله را اینجا نقل میکند، پنج جمله را هم در خطبه دیگری نقل میکند، نه در ضمن خطبه دیگر، این میشود تقطیع، تفریق. پس بین تلفیق و تقطیع فرق است، ایشان ظاهراً تلفیق نمیکند که مثلاً چهار جمله از یک خطبه، دو جمله از خطبه دیگر، اینها را سر هم بکند اینها را به صورت یک خطبه دربیاورد که بشود تلفیق، این کار را نمیکند، چون این کار آسیب میزند به فهمیدن مضامین. ولی تقطیع میکند یعنی خطبهای که مثلاً بیست جمله دارد، ایشان ممکن است ده یا پانزده جمله را ذکر بکنند بقیه را ذکر نکنند یا بقیه را جدا ذکر بکنند، نه در ضمن یک خطبهٴ دیگری. پس یک تقطیع و تفریق است که در نهجالبلاغه راه دارد، یک تلفیق است که این ظاهراً در کار مرحوم سید نیست، این هم یک مطلب.
مرتبط بودن خطبه سیزده و چهارده و هشتاد با جریان قیام عایشه
مطلب بعدی آن است که خطبه سیزده وخطبه چهارده با خطبه هشتاد، اینها جمعاً ظاهراً یک خطبهاند که ایشان تقطیع کرده و تفریق کرده، متفرقه ذکر کرده، لذا شارحان نهجالبلاغه خطبه سیزده را و خطبه چهارده را و این خطبه هشتاد را، همه را در جریان قیام عایشه و جنگ جمل و اینها میدانند، حالا از مجموع اینها ببینیم چه به دست میآید، چون تقطیع هست ما وقتی اینها را جمع بکنیم، معلوم میشود حکم روشن خودش را پیدا خواهد کرد، خطبه سیزده، خطبه چهارده وقتی در کنار خطبه هشتاد قرار بگیرد جمعاً یک کلام میشود، معلوم میشود که این در چه فضایی گفته شده.
اهل بصره مخاطب اصلی خطب فوق
خطبه سیزده و خطبه چهارده را ملاحظه بفرمایید. خطبه سیزده دارد که «فی ذم اهل البصره بعد وَقعةِ الجمل» خب «کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ»؛ شما لشکریان زنید «وَأَتْبَاعَ البَهِیمَةِ»؛ به دنبال شتر او راه افتادید، این را به مردم بصره میگوید «رَغَا فَأَجَبْتُم وَعُقِرَ فَهَرَبْتُمْ»؛ این شتر فریاد کشید بانگی برآورد شما جمع شدید، عَقر شده، پی کردند و این شتر را کشتند و شما فرار کردید «أَخْلاَقُکُمْ دِقَاقٌ، وَعَهْدُکُمْ شِقَاقٌ، وَدِیْنُکُمْ نِفَاقٌ، وَمَاؤُکُمْ زُعَاقٌ»؛ هم از نظر مسائل بهداشتی بسیار آلودهاید، هم از نظر مسائل اخلاقی و اعتقادی و دینی «والمُقِیمُ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ، وَالشَّاخِصُ عَنْکُمْ مُتَدَارَکٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ»؛ اگر کسی در بین شما بود به گناهش گرفتار است و اگر کسی از بین شما رفت، نجات پیدا کرد و مشمول رحمت خدا میشود «کَأَنِّی بِمَسْجِدکُمْ کَجُؤْجُؤِ سَفِینَةٍ قَدْ بَعَثَ اللهُ عَلَیْها العَذَابَ مِنْ فَوْقِها وَمِنْ تَحتِها، وَغَرِقَ مَنْ فِی ضِمْنِها»؛ من این مسجد جامع بصره را گویا اینچنین میبینم، مثل سینهٴ مرغ است که برجسته است که آب میآید و این مسجد جامع فقط میماند، بصره و اهلش غرق میشوند. خب، این حرفها را البته وقتی فرمود که یک چنین چیزی اتفاق نیفتاده، چون مسئله طوفان و غرق بصره و سلامت ماندن مسجد، اینها خیلی بعد از جریان مرحوم سید رضی بود. اینها که احیاناً گفتند ـ معاذ الله ـ سید رضی این کلمات را جمع کرده است و به نام حضرت امیر اسناد داد، این سخنها دیگر معلوم است ناتمام است، برای اینکه این سید رضی نه یک چنین علم غیبی داشت و نه یک چنین چیزی بین حضرت امیر(سلام الله علیه) و سید رضی(رضوان الله علیه) اتفاق افتاده، این جریانها بعد از سید رضی اتفاق افتاده. بعد «وَ فی روایة: وَایْمُ اللَّهِ لَتغْرَقَنَّ بَلْدَتُکُمْ حَتَّی کَأَنَّی أَنْظُرُ إِلَی مَسْجِدِهَا کَجُؤْجُؤِ سَفِینَةٍ، أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَةٍ. بِلادِکُمْ أَنْتَنُ بِلَادِ اللهِ تُرْبَةً: أَقْرَبُهَا مِنَ الْمَاءِ وَ أَبْعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ وَبِهَا تِسْعَةُ أَعْشَارِ الشَرِّ»؛ نُه دهم شرق از همین بصره است «الْمُحْتَبَسُ فِیهَا بِذَنْبِهِ وَالْخَارِجُ بِعَفْوِ اللهِ. کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی قَرْیَتِکُمْ هَذِهِ قَدْ طَبَّقَهَا الْمَاءَ حَتَّی مَا یُرَی مِنْهَا إِلَّا شُرَفُ الْمَسْجِدِ» ؛ فقط همین برجستگیهای مسجد دیده میشود، بقیه زیرآب میرود، این برای خطبه سیزده.
در خطبه چهارده دارد که «أَرْضُکُمْ قَرِیبَةٌ مِنَ المَاءِ، بَعِیدَةٌ مِنَ السَّماءِ خَفَّتْ عُقُولُکُمْ وَسَفِهَتْ حُلُومُکُمْ» خب، همان تعبیر ناقص العقل بودن را، سفیه بودن را، خفیف العقل بودن را که درباره زنها گفت، درباره مردم بصره هم گفت «فَأَنْتُمْ غَرَضٌ لِنَابِلٍ وَأُکْلَةٌ لِآکِلٍ، وَفَرِیسَةٌ لِصائِلِ»؛ شما وقتی اصحاب ائمه(علیهم السلام) را نگاه میکنید، راویان احادیث را نگاه میکنید، شاگردان تربیت شده ائمه را نگاه میکنید، میبینید بخش عظیمی از بصره و کوفه و اینها برخاستند، چطور حضرت امیر(سلام الله علیه) همان قسمت مهم آن نقصهایی که برای زنها میشمارد، برای مردم بصره میشمارد؟ شما سفیهاید، شما سبک عقلاید، شما به دنبال حیوان راه افتادید، شما به دنبال زن راه افتادید. خب، همینها بودند که بعد به دنبال ائمه راه افتادند دیگر، معلوم میشود که بصره را حضرت نمیخواهد مذمت کند به نحو قضیه حقیقیه، مردم بصره را نمیخواهد مذمت کند به نحو قضیه حقیقیه به نحو قضیة فی واقعة، این همه رجال علمی که ائمه تربیت کردند، بخش قابل توجهی از همین بصره و اینها بود دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، در بین اینها مردانی هم بودند، اصلاً بصره این است، زمین شما این است. میفرماید این سرزمین پستپرور است، هر کس در اینجا باشد در عذاب است، هر کس اینجا بیرون برود در نجات خداست، اینها را به صورت کلی بیان میکند.
مراد نبودن حقیقت زن و مرد در خطبه حضرت امیر (علیه السلام)
خب، پس خطبه سیزده و خطبه چهارده و خطبه هشتاد، اینها جمعاً یک خطبه است، در سه جا متفرقاً و تقطیعاً ذکر شده است اینکه بصره را اینچنین مذمت کرده است، زنها را هم اینچنین مذمت کرده است معلوم میشود که برای حقیقت زن یا حقیقت بصره نیست. جریانی را که مرحوم ابنمیثم [بیان کردند نقل کنیم] که این هم از حکمای بنام الهی است، تقریباً متینترین شرحی که در نهجالبلاغه نوشته شده فعلاً این است. گرچه متأسفانه نهجالبلاغه هم خیلی روی آن کم کار شد، حقش این بود شروح فراوانی نوشته بشود.
مدح بصره و مردم آن به نقل از شرح نهج البلاغه ابن میثم (ره)
مرحوم ابنمیثم(رضوان الله علیه) ذیل همین خطبهٴ سیزده که آمد «کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ» اینچنین آمده است، فرمود که «عقیب ذمه لاهل البصرة و جوابه للاحنف فی الفصل الذی ذکرناه قال مادحاً لهم» بعد حالا همین مردم را مدح و منقبت میکند. دنباله قضیه را مرحوم ابنمیثم، در شرح نهجالبلاغه، جلد اول، صفحهٴ 292 ذکر میکند. میفرماید که فرمود: «یا اهل البصرة ان الله لم یَجعل لأَحدٍ مِن امصار المسلمین خِطة شرفاً و لا کرم الا و قد جعل فیکم أَفضل ذلک»؛ فرمود مردم بصره! هیچ جا را خدا فضیلت نداد، مگر اینکه بهترین از این را به شما داد. به هیچ منطقهای کرم نداد، مگر اینکه بهتر از آن را به شما داد. حالا کم کم معلوم میشود که «شرف المکان بالمتمکن» است «شرف الزمان بالمتزمن» است و امثالذلک. فرمود: «یا اهل البصرة ان الله لم یجعل لاحدٍ من امصار المسلمین خِطّة شَرَفٍ و لا کرم إلّا و قد جَعَل فیکم أَفضل ذلک و زادکم مِن فضله بِمَنّه ما لیس لهم أَنتم أَقوم الناس قِبلة قِبُلَتُکُم عن المقامِ حیث یَقوم الامام بمکة»؛ قبله شهر شما مستقیم است. اگر کسی در مکه، کنار مقام ابراهیم نماز بخواند مستقیماً رو به کعبه است، قبله شما این طور است «و قاریکُم أَقرء الناس و زاهدکم أَزهد الناس و عابدکم أَعبد الناس و تاجرکم اتجر الناس و أَصدقهم فی تجارته و مُصدّقکم اکرم الناس صدقةً و غَنیَّکم أَشدُّ الناس بذلاً و تواضعاً و شریفکم أَحسن الناس خُلقاً و انتم اکرم الناس جواراً و أَقلُّهم تَکلفاً لِما لا یعنیه و أَحرمهم علی الصلاة جماعةً»؛ اگر که از نظر قرائت باشد، قاریان شما از دیگران بهترند، از نظر زهد باشد زاهدان شما بهترند، از نظر فضایل جود و کرم و سخا و بخشش باشد، بخشندگان شما بیشترند، از نظر مال باشد مال شما پر برکتتر است، از نظر صدقه دادن و زکات دادن باشد زکات دهندههای شما بهتر از زکات دهندههای دیگراناند، از نظر پناهندگی دادن و رعایت حقوق و ذمه و امثالذلک باشد، شما احسن و اکرماید. بعضیها هستند که چیزهایی که مربوط به آنها نیست داخل نمیشوند، آنجایی که نباید وارد بشوید وارد نشدن شما خیلی کمتر است، آنجا که باید وارد بشوید وارد شدن شما خیلی بیشتر است «و شریفکم احسن الناس خُلقاً و أَنتم اکرمُ الناس جواراً و أَقلُّهم تکلفاً لما لا یعنیه و أَحرصهم علی الصلاة فی جماعه ثمرتکم اکثر الثمار و اموالکم اکثر الاموال و صفارکم اکیس الاولاد»؛ بچههای شما از دیگران خوش استعدادترند در آنجا به مردهای بزرگ میفرماید: «خَفَّت عُقُولُکم و سَفِهَت حُلومُکم» اینجا میفرماید بچههای شما فرزانهاند، این کدام فضاست. وقتی جامعهای به رهبری حضرت امیر(سلام الله علیه) تربیت بشوند خب همین طور میشود. اگر ملتی به دنبال عایشه راه افتادند، آن طور میشود همه، الا ماخرج. به دنبال حضرت امیر راه بیفتند، این طور میشوند الا ماخرج. آنجا مردها را فرمود: «خَفَّت عُقُولُکم و سَفِهَت حُلومُکم» احلام، همان عقول؛ شما خفیف العقلاید. اینجا میفرماید بچههای شما خیلی فرزانهاند: «و صغارکم أَکیس الاولاد» کَیِّس و زرنگ و زیرکاند
«و أَموالکم اکثر الاموال و صغارکم اکیس الاولاد و نسائکم أَقنَع النساء و أَحسَنهنَّ تَبَعُّلا»؛ زنهای بصره چقدر بافضیلتاند. قانعترین زنها اینها هستند، خانهدارترین زنها اینها هستند. خب، تَبَعُّل مگر کار آسانی است. هیچ انسانی که به جایی رسید از یک خانواده آشوب زده به جایی نرسید، خانوادهای که پدر و مادر یکدیگر را خوب درک میکنند قانعاند، راضیاند، آنها توانستند بالأخره بچههای خوبی تربیت کنند. شما حالا به سرگذشت و سرنوشت این رجال را بخوانید یعنی کارهای اخلاقی تنها در این نیست آدم فقط کتابهای اخلاقی را مطالعه کند، مطالعه سرگذشت و تراجم علما هم به نوبه خود درس اخلاق میدهد. این را هم آدم بالأخره شب و روزی شرح حال یکی از علما را مراجعه میکند یک ربع، بیست دقیقه که این در دستور کارها باشد که چطور این همه مردان بزرگ به اینجاها رسیدند. نوع اینها از یک خانوادههای قانع و خانهدار تربیت شدند، فرمود: «و نسائکم أَقنعُ النساء و أَحسنهنَّ تَبَعُّلا سخَّر لکم الماءیَغدوعلیکم و یروح صلاحاً لمعاشکم و البحر سبباً لکثرةِ اموالکم»؛ شما کنار دریایید، از برکات دریا استفاده میکنید. آنجا فرمود زمینتان چون هر جایی بالأخره یک جهت نقصی دارد یک جهت کمالی. خب، این کنار دریا بودن که هزارها برکت دارد، حالا اینجا آن برکاتاش را دارد ذکر میکند؛ شما نزدیک دریایید، دریا دل هستید، از برکات دریا استفاده میکنید «و البحر سببا لکثرة اموالکم فلو صَبَرتم واستَقَمتُم لکانت شجرةَ طوبی لکم مَقیلا و ظلّاً ظلیلا»؛ اگر از اینها استفاده صحیح ببرید، در قیامت هم به شجره طوبی میرسید، هیچ کسی مثل شما مواظب نماز جماعتاش نیست در جای دیگر نماز جماعت هست؛ اما نه به عظمت مردم بصره که در آنجا فرمود: «و احرصهم علی الصلاة جماعةً»
پرسش:...
پاسخ: بله آنجا هم همین طور است، حالا بعضی از جاها به آب نزدیک است بعضی از جاها از آب دور است، این دیگر دلیل بر رذیلت مردم آنجا که نیست. معلوم میشود که آنجا روی آن نقضهای موسمی حضرت دست گذاشت.
موسمی بودن مذمت مناطق در بیان حضرات معصومین(علیهم السلام)
روایات فراوانی در مذمت بعضی از منطقههای ایران آمده، مرحوم مجلسی(رضوان الله تعالی علیه و حشره مع الانبیاء و المرسلین) یک جمع بسیار خوبی کرده. بعد فرمود که اینکه روایات زیاد در مذمت آن منطقه آمده، برای این بود که آن وقت افکار غیر امامیه اینجا حاکم بود. وقتی در این منطقه، ولایت آمد اوضاع عوض شد که خوب هم فرمود یعنی از آن عصر تا این، اگر کسی نگوید بهترین، از بهترین اماکن ایراناند دیگر. حالا بهترین نباشد، از بهتریناند. آن علمایشان، آن شهدایشان، آن مؤلفینشان، آن بزرگان دینی و سیاسیشان حالا اگر بهترین نباشند، از بهتریناند دیگر و عوض شد. آن سرزمین چه بدی دارد، این همه روایات در مذمت آن سرزمین آمده، حالا فرمود: «یروح صلاحاً لمعاشکم و البحر سببا لکثرة اموالکم فلو صبرتم واستقمتم لکانت شجرةُ طوبی لکم مَقیلا و ظلّا ظلیلا غیر أَنَّ حُکَم الله فیکم ماض و قَضائه نافذٌ لا معقّب لحکمه و هو سریع العقاب» تا اینکه میرسد به مراحل بعدی.
تذکری بودن خطبه حضرت (علیه السلام) جهت جلوگیری از تکرار جریان عایشه
بعد هم میفرماید که من این چیزها که گفتم «و أُقسم لکم یا اهل البصره ما الذی ابتدأتکم به من التوبیخ الا تذکیراً و موعظة لما لکیلا تسرعوا الی الوثوب فی مثل الذی وثبتم» بعد هم در ذیل میفرماید که من قسم میخورم مردم بصره، من نخواستم شما را سرزنش بکنم، خواستم بگویم با این همه نعمتهایی که خدا به شما داد، مبادا جریان گذشته را تکرار بکنید، آن اول قسمت، این هم وسط حدیث، این هم پایان حدیث. فرمود: «و أُقسم لکم یا اهل البصره ما الذی ابتدأتکم به من التوبیخ»؛ من آن قسمتهای اولیه که گفتم غرض من سرزنش شما نبود، غرض من تذکر بود که مبادا دوباره جنگ جملی راه بیندازید «إلّا تذکیراً و موعظة لما بعد لکیلا تسرعوا الی الوثوب فی مثل الذی وثبتم و قد قال الله تعالی لنبیه(صلّی الله علیه و آله) ﴿و ذَکِّر فِانَّ الذِّکری تَنفع المومنین﴾ این یکی «وَلا الذی ذکرتُ فیکم من المدح و النظریه2 بعد التذکیر و الموعظه رهبةً منّی لکم ولا رَغبةً فی شیءٍ مما قِبَلکم». خلاصه این بیان این است که من اول، آن نقطه ضعفها را گفتم، بعد نقطه قوتها را گفتم. آن نقطه ضعفهایی که گفتم برای اینکه مبادا دوباره مثل جنگ جمل راه بیندازید، من منظوری نداشتم، همان را خواستم بگویم. این مدح و ثنایی که گفتم این هم نه برای اینکه من از شما ترسیدم یا چیزی در دست شما بود که من برای طمع به او این کار را کردم، این طور نیست. پس آن نقص اولی براساس حکمت بود، این مدح دومی هم براساس حکمت است. پس آن اولی هیچ غرض شخصی نداشتم، این دومی هم را که مدح گفتم، نه اینکه از شما ترسیدم یا حالا میخواهم چیزی از شما بگیرم: «و لا الذی ذَکرتُ فیکم من المدح والنظریه بعد التذکیر و الموعظه رهبة منّی لکم ولا رغبة فی شیءٍ مما قِبلکم فانّی لا أَرید المُقام بین أَظهُرکم ان شاء الله لِأُمور تحضرنی قد یلزمنی القیام بها فیما بینی و بین الله لاعُذر لی فی تَرکِها و لاعلم لکم بشیء منها حتّی یَقَعَ مما أُرید أَنَ أخومنها مقبلاً ومدبراً فمن أَراد أن یَاخذَ بنصیبه منها فلیفعل فلعمری انه للجهاد الصافی صفّاه لنا کتاب الله» تا آخر. پس معلوم میشود که قدح و مدح حضرت، براساس معیارهای خاص بود. فرمود من اگر آن سرزنشها را کردم، برای اینکه آن واقعه جمل دیگر تکرار نشود.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ نه خود حضرت در پایان، جمعبندی کرد. فرمود آن قدح برای این بود که دوباره مثل جنگ جمل پدید نیاید، خود حضرت جمعبندی کرد در پایان.
تحلیل و بررسی سخن حضرت در نهج البلاغه در ذم زنان
اما میفرماید زنها همشان این است، سباع همشان این است، بهائم همشان این است2، این را هم شما وقتی به شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید مراجعه میکنید،میبینید حضرت وقتی عازم بصره بود این حرفها را گفت و بعد از جریان صفین،این حرفها را گفت3 که دوباره میخواست به سراغ بصره برود، همان جریان واقعه جمل به یاد حضرت آمد. این را ابنابیالحدید هم میگوید وقتی که عازم بصره بود این را گفته است، معلوم میشود که این جملهها که دارد زنها این است، با این جملههایی که خودش فرمود: «نسائکم أَقنع النساء و أَحسنهنَّ تَبَعُّلا» خب، این هم در فضیلت زنهای بصره است حالا، اگر کسی «اقنع النساء» بود و خانهدارترین زنها زنهای بصره بودند، با اینکه آنجا این طور مذمت میکند، معلوم میشود به اینکه آن مذمتها خودش حضرت تعلیل میکند، فرمود این مذمتها برای این بود که مبادا دوباره جنگ جملی پیش بیفتد. آن مدح و منقبتها هم لله بود، فرمود من توقعی از شما نداشتم، ترسی هم نداشتم. پس معلوم میشود این مدحها امر نفسی است، آن قدحها امر نسبی است، خودش تعلیل کرد. فرمود آن مذمتهایی که کردم، آن توبیخها برای این بود که دوباره جنگ جمل پیش نیاید؛ اما این مدحهایی که من کردم، توقعی هم از شما نداشتم، نه از شما ترسیدم نه توقعی هم داشتم یعنی چون شما خوب هستید من گفتم دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن بله از خود رسول خدا هم رسیده است(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خود ابنمیثم هم نقل میکند، میفرماید که مقداری از عمر را شما از فیض نماز و روزه محروماید، این دیروز مفصل ثابت شد به اینکه روزهها که قضا دارد، مثل زنهایی که آدمهایی که مریضاند پس اگر زن در ایام عادت، روزه نمیگیرد بعد قضا به جا میآورد، اینکه مشکل نیست، مثل مسافر و مریض این (یک). نمازها هم گفته شد که اگر زن در حال عادت، اگر وضو بگیرد ـ گرچه وضوی او رافع حدث نیست ـ روبه قبله بنشیند در مصلای خود بنشیند، به اندازه نماز ذکر بگیرد، همان ثواب نماز را میبرد و از طرفی هم در بحث دیروز ثابت شد که شش سال دخترها قبل از پسرها همه عبادات الهی بر آنها لازم است، این جبران میکند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر، از ده سالگی که اول ده سالگی تکلیف زن است، اول شانزده سالگی تکلیف مرد است، آن همه عباداتی که زن دارد، تنها نماز که نیست، زکات هست تمام فروع دین و اصول دین، اصول دین و فروع دین و واجبات و مستحبات، شش سال باهم تفاوت دارند، اگر شش سال زنها از همه این واجبات و سنن برخوردارند خب، یقیناً جبران میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- عدم تفاوت بین زن و مرد در عالم نفس؛
- شرط نبودن ذکورت و انوثت در کسب کمالات انسانی؛
- تفاوت زن و مرد در عهدهدارشدن مسئولیتهای اجرایی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمًا﴿32﴾
بخش دوم این آیه مبارکه، چند مطلب داشت: یکی اصل تفاوتی که بین انسانهاست؛ هم مردها با هم متفاوتاند هم زنها با یکدیگر تفاوت دارند، در تحصیل فضایل نفسانی و هم چنین مسائل مادی که آن بحشش گذشت.
عدم تفاوت بین زن و مرد در عالم نفس
مطلب دیگری که مربوط به این بخش دوم بود، آن تفاوتی است که بین زنها و مردهاست. البته قبلاً این بحث، مبسوطاً گذشت که اساس تعلیم انبیا، همان تربیت و تزکیه نفوس است این یک مقدمه، نفوس و ارواح که انسانیت انسان را تشکیل میدهند نه مذکرند و نه مؤنث، این دو مقدمه، زیرا روح که یک موجود مجرد است مذکر و مؤنث ندارد، قهراً تعلیم انبیا که برای انسانیت تنزل کرده است، فرقی بین زنها و مردها نیست. لذا در سورهٴ «نحل» یا سایر سور ، دو چیز را عامل سعادت میداند: یکی حسن فعلی و دیگری حسن فاعلی. کار خوب، از انسان صالح و مؤمن ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً﴾2 یعنی اگر کسی، کار خوب انجام داد و خودش با ایمان بود، این از حیات طیبه برخوردار است. اگر کار، خوب نبود یا کار، خوب بود ولی آن شخص لله انجام نداد، معتقد به مبدأ و معاد نبود، این به حیات طیب نمیرسد ولی اگر کار خوب بود و شخص، لله انجام داد و مؤمن بود، این به حیات طیب میرسد، چه مرد چه زن و تا حدود قابل توجهی هم شواهد آیات قرآنی ذکر شد.
شرط نبو که فعلاً مطرح است این است که آیا واقعاً بین زنها و مردها فرق است یعنی زنها از بعضی از کمالات، محروماند و مردها به بعضی از کمالات، موفقاند یا نه، هیچ کمالی نیست که ذکورت شرط باشد یا انوثت مانع، بنابراین هر کسی در هر رشتهای از کمالات میتواند موفق بشود. کارهای اجرایی البته تقسیم شده است. کارهای اجرایی یک وظیفه است نه کمال، هر کس کار اجرایی مخصوص به خود را با خلوص بهتر انجام بدهد کاملتر است. کار اجرایی کمال نیست، آن علم و معرفت و خلوص کمال است. حالا اگر به زن گفتند تو نمیتوانی سمت قضا را بپذیری، حالا بر فرض مسلّم باشد عندالکل که حتی زن نتواند بخشهایی از قضا، مثل حقوق مدنی و دادگاه مدنی خاص را اداره کند و داوری بین زنها و زنها و مثلاً شوهرها اصول خانوادگی را داوری کند، بر فرض مسلم بشود که زنها اصلاً سمت قضا برای آنها نیست ولی سمت قضا، کمال نیست ولی همین زن میتواند در بخشهای حقوقی و فقه مربوط به قضا، آن چنان به کمال برسد که شاگردان او بشوند قاضی، حالا اگر زن در رشته حقوقی و فقه قضا کامل شد، این میتواند در دانشکده حقوق تدریس بکند که شاگردان او بشوند قاضی؛ اما خودش سمت قضا قبول نکند. به زندان ببرند، اعدام بکنند، تازیانه بزنند، تعزیر بکنند این کارهای اجرایی را زن به عهده نگیرد، چون با رقت و عاطفه او هماهنگ نیست و اینها هم که کمال نیست، اینها وظیفه است. در قبال این کارها، کارهای دیگری زن دارد که اگر آنها را لله انجام بدهد، مثاب و موفق است، مثل اینکه مسئولین قضایی هم اگر کارشان را لله انجام بدهند، مثاب و موفقاند. کارهای اجرایی تقسیم شده است وگرنه نه حکمت نظری نه حکمت عملی نه کارهایی که مربوط به اندیشه و درک و شعور است، نه کارهایی که مربوط به اراده و تصمیم و نیت و امثالذلک است، هیچ یک از این کارها، نه مذکر بودن شرط است نه مؤنث بودن مانع. پس آنچه کمال است علماً یا عملاً، نه ذکورت شرط است نه انوثت مانع و آنچه ذکورت شرط است یا انوثت مانع است، مربوط به کارهای اجرایی است که کارها را تقسیم کردند، دستهبندی کردند که بعضی از کارها را مرد انجام بدهد، بعضی از کارها را زن. پس اینچنین نیست که حالا در دین کمالی باشد که زنها نتوانند به آن کمال برسند.
تفاوت زن و مرد در عهدهدار شدن مسئولیتهای اجرایی
میماند مسئله امامت و نبوت و امثالذلک که اینها کارهای اجرایی است، رهبری یا تبلیغ و زمامداری اینها کارهای اجرایی است. پشتوانه اینگونه از امور، همان ولایت است. در ولایت که بین زن و مرد فرقی نیست، در عصمت که بین زن و مرد فرقی نیست. اگر کسی ولیّ الله شد و معصوم شد، انسان کامل است. هر امام و پیغمبری باید به ولایت برسد به عصمت برسد؛ اما هر انسانی که ولیّ الله شد و معصوم شد که لازم نیست که امام و پیامبر باشد. مثل وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) پس آنچه کمال است و قربآور است، همان مقام ولایت است و عصمت که زن و مرد در او سهیماند. بقیه دیگر کارهای اجرایی است، بعضی از کارهای اجرایی را مرد انجام میدهد بعضی از کارهای اجرایی را زن انجام میدهد. زن اگر لله، اصول خانوادگی را اداره کند و مادر بشود و در ایام نفاس و زایمان رحلت بکند ثواب شهید را دارد ، موارد دیگر هم همین طور است که زن اگر در فلان حال بمیرد، ثواب شهید را دارد . پس آنچه کمال است بین و زن و مرد یکسان است، مذکر بودن شرط نیست مؤنث بودن مانع نیست و آنچه مذکر بودن شرط است یا مؤنث بودن مانع است، جزء کارهای اجرایی است.
بنابراین اینچنین نیست که کمالی مربوط به مرد بودن باشد که اگر کسی زن بود، این کمال را ندارد.
محل تأمل بودن محتوای خطبه هشتاد نهج البلاغه
حالا در آن خطبه شریف حضرت امیر(صلوات الله علیه) چند نکته است که باید بررسی بشود، فرمود: «مَعاشر الناس إنَّ النساءَ نواقصُ الایمان» در ذیلش فرمود که «فاتّقوا شرارَ النساءِ و کونوا مِن خیارهِنَّ علی حَذَر»2؛ از بدهای آنها بپرهیزید و اگر آنها هم آدم خوبی باشند، زیرکانه برخورد کنید و اگر آنها شما را به کار خیر امر کردند، اطاعت نکنید تا طمع نکنند که شما را به کار شرّ وادار بکنند. البته منظور این است که کار خیر را شما انجام خواهید داد؛ اما نه چون آنها گفتهاند انجام بدهید، برای اینکه اگر شما کار خیر را به استناد حرف اینها انجام بدهید، اینها طمع میکنند وگرنه معنایش این نیست که کار خیر را چون اینها پیشنهاد دادند، شما انجام ندهید و ترک کنید، اینکه معنا نیست. خب، عناصر اصلی این جمله ملاحظه فرمودید که با همین وضعی که هست مورد تأیید سایر شواهد دینی نیست. پس خود این خطبه ـ با قطعنظر از شواهد دیگر ـ مضمون او و محتوای او فی نفسه محلّ بحث است
مخاطب بودن عایشه در خطبه حضرت به استناد نقل ابن ابی الحدید معتزلی
اما فضای نزول این خطبه، ابنابیالحدید در جلد ششم صفحه 214، ذیل همین خطبه میفرماید که «هذا الفصل کله رمزٌ الی عائشة» همه این فصل خب، ابنابیالحدید طرز تفکرش که معتزلی است، گر-چه گروهی از اشاعره و مانند آن او را شیعی معتزلی میدانند ولی بالأخره او از علمای اهل سنت به حساب میآید. ایشان در ذیل این خطبه میفرماید که «هذا الفصل کله رمزٌ الی عائشة»، بعد دارد «و لا یختلف اصحابنا فی أَنّها أخطأت فیما فعلت»؛ هیچ کدام از ماها هم شک نداریم، همه اصحاب ما هم اتفاق دارند که کار عایشه اشتباه بود؛ منتها بعد ادعا میکند که «ثم تابت و ماتت تائبةً»؛ بعد توبه کرد و با توبه مُرد و مثلاً بعد اهل سعادت است و اینها، آن ذیلش دیگر مربوط به خود آنهاست ولی آنچه اصل است، این است که همه این فصل، ناظر به عایشه است و عایشه هم در این کار اشتباه کرد، این مطلب اول.
یکی بودن خطبه هشتاد با خطب سیزده و چهارده نهج البلاغه
مطلب دوم آن است که این خطبهٴ هشتاد، با خطبهٴ سیزده و چهارده جمعاً یک خطبه است. مرحوم سید رضی(رضوان الله علیه) این کتاب شریف نهجالبلاغه را، نظیر کافی مرحوم کلینی یا من لایحضرهالفقیه مرحوم صدوق تنظیم نفرمود، نظیر وسائل تنظیم کرد؛ منتها موضوع بندی نکرده[بلکه] براساس بلاغت تنظیم کرده. بیانذلک این است که یک محدث، گاهی آنچه در یک واقعه از یک امام(علیه السلام) رسیده است همه آنها را یکجا نقل میکند، کار او این است. این کار را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) کرده، مرحوم صدوق کرده، مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیهم اجمعین) کردهان و امثال ذلک. یک وقت است که محدث، موضوعاتی برای فقه یا امثال فقه در نظر میگیرد، آن وقت هر حدیثی که چند جمله دارد، اینها را بررسی میکند، هر جملهای که با یکی از این موضوعات و ابواب، تناسب دارد در ذیل همان نقل میکند. نظیر کارهایی که مرحوم صاحب وسائل کرده. صاحب وسائل(رضوان الله علیه) بابی را که ذکر کرده مثلاً در معاملات یا در عبادات، اگر به عنوان صحت عقد مضاربه مثلاً بابی را عنوان کرده، حدیثی مشتمل بر چند جمله است که یک جملهاش یا دو جملهاش مربوط به صحت عقد مضاربه است، آن یک جمله یا دو جمله را در ذیل این باب نقل میکند در آخرش دارد «الحدیث» یعنی این همه حرف نیست، فقط چند جمله از حدیث را من اینجا نقل کردهام. اگر از اول بفرماید «فی حدیثٍ» یا آخرش میگوید «الحدیث» یعنی همه حدیث این نیست، این چند جمله حدیث است که من نقل کردم، این برابر با موضوع.
قسم سوم راهی است که مرحوم سید رضی آن راه را طی میکند. مرحوم سید رضی، موضوعاتی را انتخاب نکرد که مثلاً حالا در موضوع توحید، در موضوع نبوت، رسالت یا مسائل عبادی یا مسائل حقوقی یا مسائل اخلاقی، این کارها را نکرده. این کتاب به عنوان بلاغت و فصاحت و ادب نوشته شده، این نهجالبلاغة است که جنبه ادبی و بلاغی این کتاب و احادیث و این نامهها ملحوظ است؛ منتها اینها هم بلاغت دارند، هم معارف و حکم. در حقیقت هم نهجالبلاغة است هم نهجالفصاحة است، هم نهجالمعارف است هم نهجالسنن است، هم نهجالفقه است هم نهجالکلام است، هم نهجالفلاسفه است هم نهجالعرفان، همه اینها هست؛ منتها ایشان این جنبه بلاغی را رعایت کردند. لذا اگر یک خطبه یا نامهای مثلاً ده تا جمله داشت، ایشان در بین این ده تا ـ جمله در عین حال که همه اینها فصیح و بلیغاند ـ سه یا چهار جمله را که أَفصح و أَبلغ است انتخاب فرمودند و جمع کردند؛ نه اینکه بابی و عنوانی رسم کرده باشند و برابر آن باب و عنوان، احادیث را جمعآوری کرده باشند، اینچنین نیست. لذا گاهی میبینید مسائل توحیدی قبل است اخلاقی بعد، گاهی مسائل اخلاقی قبل است توحیدی بعد، روایات و احادیثی که مربوط به توحید است گاهی بعد ذکر میشود و مانند آن. هر چه جنبه بلاغی و ادبی او قویتر و بهتر به نظر ایشان رسید آن را ذکر کردند، شده نهجالبلاغه.
تقطیعی و تفریقی بودن روش مرحوم سید رضی در جمع آوری نهج البلاغه
مطلب دیگر آن است که ظاهراً مرحوم سید رضی تلفیق نمیکند ولی تقطیع میکند. یعنی یک خطبه را که نقل میکند، اینچنین نیست که این خطبه چند جمله از یک خطبه باشد، چند جمله از یک خطبه دیگر، این طور نیست، تلفیق نمیکند ولی تقطیع میکند. مثلاً وقتی خطبهای بیست جمله داشت، ممکن است که پنج جمله را انتخاب بکند بقیه را اصلاً نقل نکند یا ده جمله یا پانزده جمله انتخاب بکند بقیه را نقل نکند یا نه، ده جمله را اینجا نقل میکند، پنج جمله را هم در خطبه دیگری نقل میکند، نه در ضمن خطبه دیگر، این میشود تقطیع، تفریق. پس بین تلفیق و تقطیع فرق است، ایشان ظاهراً تلفیق نمیکند که مثلاً چهار جمله از یک خطبه، دو جمله از خطبه دیگر، اینها را سر هم بکند اینها را به صورت یک خطبه دربیاورد که بشود تلفیق، این کار را نمیکند، چون این کار آسیب میزند به فهمیدن مضامین. ولی تقطیع میکند یعنی خطبهای که مثلاً بیست جمله دارد، ایشان ممکن است ده یا پانزده جمله را ذکر بکنند بقیه را ذکر نکنند یا بقیه را جدا ذکر بکنند، نه در ضمن یک خطبهٴ دیگری. پس یک تقطیع و تفریق است که در نهجالبلاغه راه دارد، یک تلفیق است که این ظاهراً در کار مرحوم سید نیست، این هم یک مطلب.
مرتبط بودن خطبه سیزده و چهارده و هشتاد با جریان قیام عایشه
مطلب بعدی آن است که خطبه سیزده وخطبه چهارده با خطبه هشتاد، اینها جمعاً ظاهراً یک خطبهاند که ایشان تقطیع کرده و تفریق کرده، متفرقه ذکر کرده، لذا شارحان نهجالبلاغه خطبه سیزده را و خطبه چهارده را و این خطبه هشتاد را، همه را در جریان قیام عایشه و جنگ جمل و اینها میدانند، حالا از مجموع اینها ببینیم چه به دست میآید، چون تقطیع هست ما وقتی اینها را جمع بکنیم، معلوم میشود حکم روشن خودش را پیدا خواهد کرد، خطبه سیزده، خطبه چهارده وقتی در کنار خطبه هشتاد قرار بگیرد جمعاً یک کلام میشود، معلوم میشود که این در چه فضایی گفته شده.
اهل بصره مخاطب اصلی خطب فوق
خطبه سیزده و خطبه چهارده را ملاحظه بفرمایید. خطبه سیزده دارد که «فی ذم اهل البصره بعد وَقعةِ الجمل» خب «کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ»؛ شما لشکریان زنید «وَأَتْبَاعَ البَهِیمَةِ»؛ به دنبال شتر او راه افتادید، این را به مردم بصره میگوید «رَغَا فَأَجَبْتُم وَعُقِرَ فَهَرَبْتُمْ»؛ این شتر فریاد کشید بانگی برآورد شما جمع شدید، عَقر شده، پی کردند و این شتر را کشتند و شما فرار کردید «أَخْلاَقُکُمْ دِقَاقٌ، وَعَهْدُکُمْ شِقَاقٌ، وَدِیْنُکُمْ نِفَاقٌ، وَمَاؤُکُمْ زُعَاقٌ»؛ هم از نظر مسائل بهداشتی بسیار آلودهاید، هم از نظر مسائل اخلاقی و اعتقادی و دینی «والمُقِیمُ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ، وَالشَّاخِصُ عَنْکُمْ مُتَدَارَکٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبِّهِ»؛ اگر کسی در بین شما بود به گناهش گرفتار است و اگر کسی از بین شما رفت، نجات پیدا کرد و مشمول رحمت خدا میشود «کَأَنِّی بِمَسْجِدکُمْ کَجُؤْجُؤِ سَفِینَةٍ قَدْ بَعَثَ اللهُ عَلَیْها العَذَابَ مِنْ فَوْقِها وَمِنْ تَحتِها، وَغَرِقَ مَنْ فِی ضِمْنِها»؛ من این مسجد جامع بصره را گویا اینچنین میبینم، مثل سینهٴ مرغ است که برجسته است که آب میآید و این مسجد جامع فقط میماند، بصره و اهلش غرق میشوند. خب، این حرفها را البته وقتی فرمود که یک چنین چیزی اتفاق نیفتاده، چون مسئله طوفان و غرق بصره و سلامت ماندن مسجد، اینها خیلی بعد از جریان مرحوم سید رضی بود. اینها که احیاناً گفتند ـ معاذ الله ـ سید رضی این کلمات را جمع کرده است و به نام حضرت امیر اسناد داد، این سخنها دیگر معلوم است ناتمام است، برای اینکه این سید رضی نه یک چنین علم غیبی داشت و نه یک چنین چیزی بین حضرت امیر(سلام الله علیه) و سید رضی(رضوان الله علیه) اتفاق افتاده، این جریانها بعد از سید رضی اتفاق افتاده. بعد «وَ فی روایة: وَایْمُ اللَّهِ لَتغْرَقَنَّ بَلْدَتُکُمْ حَتَّی کَأَنَّی أَنْظُرُ إِلَی مَسْجِدِهَا کَجُؤْجُؤِ سَفِینَةٍ، أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَةٍ. بِلادِکُمْ أَنْتَنُ بِلَادِ اللهِ تُرْبَةً: أَقْرَبُهَا مِنَ الْمَاءِ وَ أَبْعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ وَبِهَا تِسْعَةُ أَعْشَارِ الشَرِّ»؛ نُه دهم شرق از همین بصره است «الْمُحْتَبَسُ فِیهَا بِذَنْبِهِ وَالْخَارِجُ بِعَفْوِ اللهِ. کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی قَرْیَتِکُمْ هَذِهِ قَدْ طَبَّقَهَا الْمَاءَ حَتَّی مَا یُرَی مِنْهَا إِلَّا شُرَفُ الْمَسْجِدِ» ؛ فقط همین برجستگیهای مسجد دیده میشود، بقیه زیرآب میرود، این برای خطبه سیزده.
در خطبه چهارده دارد که «أَرْضُکُمْ قَرِیبَةٌ مِنَ المَاءِ، بَعِیدَةٌ مِنَ السَّماءِ خَفَّتْ عُقُولُکُمْ وَسَفِهَتْ حُلُومُکُمْ» خب، همان تعبیر ناقص العقل بودن را، سفیه بودن را، خفیف العقل بودن را که درباره زنها گفت، درباره مردم بصره هم گفت «فَأَنْتُمْ غَرَضٌ لِنَابِلٍ وَأُکْلَةٌ لِآکِلٍ، وَفَرِیسَةٌ لِصائِلِ»؛ شما وقتی اصحاب ائمه(علیهم السلام) را نگاه میکنید، راویان احادیث را نگاه میکنید، شاگردان تربیت شده ائمه را نگاه میکنید، میبینید بخش عظیمی از بصره و کوفه و اینها برخاستند، چطور حضرت امیر(سلام الله علیه) همان قسمت مهم آن نقصهایی که برای زنها میشمارد، برای مردم بصره میشمارد؟ شما سفیهاید، شما سبک عقلاید، شما به دنبال حیوان راه افتادید، شما به دنبال زن راه افتادید. خب، همینها بودند که بعد به دنبال ائمه راه افتادند دیگر، معلوم میشود که بصره را حضرت نمیخواهد مذمت کند به نحو قضیه حقیقیه، مردم بصره را نمیخواهد مذمت کند به نحو قضیه حقیقیه به نحو قضیة فی واقعة، این همه رجال علمی که ائمه تربیت کردند، بخش قابل توجهی از همین بصره و اینها بود دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، در بین اینها مردانی هم بودند، اصلاً بصره این است، زمین شما این است. میفرماید این سرزمین پستپرور است، هر کس در اینجا باشد در عذاب است، هر کس اینجا بیرون برود در نجات خداست، اینها را به صورت کلی بیان میکند.
مراد نبودن حقیقت زن و مرد در خطبه حضرت امیر (علیه السلام)
خب، پس خطبه سیزده و خطبه چهارده و خطبه هشتاد، اینها جمعاً یک خطبه است، در سه جا متفرقاً و تقطیعاً ذکر شده است اینکه بصره را اینچنین مذمت کرده است، زنها را هم اینچنین مذمت کرده است معلوم میشود که برای حقیقت زن یا حقیقت بصره نیست. جریانی را که مرحوم ابنمیثم [بیان کردند نقل کنیم] که این هم از حکمای بنام الهی است، تقریباً متینترین شرحی که در نهجالبلاغه نوشته شده فعلاً این است. گرچه متأسفانه نهجالبلاغه هم خیلی روی آن کم کار شد، حقش این بود شروح فراوانی نوشته بشود.
مدح بصره و مردم آن به نقل از شرح نهج البلاغه ابن میثم (ره)
مرحوم ابنمیثم(رضوان الله علیه) ذیل همین خطبهٴ سیزده که آمد «کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَةِ» اینچنین آمده است، فرمود که «عقیب ذمه لاهل البصرة و جوابه للاحنف فی الفصل الذی ذکرناه قال مادحاً لهم» بعد حالا همین مردم را مدح و منقبت میکند. دنباله قضیه را مرحوم ابنمیثم، در شرح نهجالبلاغه، جلد اول، صفحهٴ 292 ذکر میکند. میفرماید که فرمود: «یا اهل البصرة ان الله لم یَجعل لأَحدٍ مِن امصار المسلمین خِطة شرفاً و لا کرم الا و قد جعل فیکم أَفضل ذلک»؛ فرمود مردم بصره! هیچ جا را خدا فضیلت نداد، مگر اینکه بهترین از این را به شما داد. به هیچ منطقهای کرم نداد، مگر اینکه بهتر از آن را به شما داد. حالا کم کم معلوم میشود که «شرف المکان بالمتمکن» است «شرف الزمان بالمتزمن» است و امثالذلک. فرمود: «یا اهل البصرة ان الله لم یجعل لاحدٍ من امصار المسلمین خِطّة شَرَفٍ و لا کرم إلّا و قد جَعَل فیکم أَفضل ذلک و زادکم مِن فضله بِمَنّه ما لیس لهم أَنتم أَقوم الناس قِبلة قِبُلَتُکُم عن المقامِ حیث یَقوم الامام بمکة»؛ قبله شهر شما مستقیم است. اگر کسی در مکه، کنار مقام ابراهیم نماز بخواند مستقیماً رو به کعبه است، قبله شما این طور است «و قاریکُم أَقرء الناس و زاهدکم أَزهد الناس و عابدکم أَعبد الناس و تاجرکم اتجر الناس و أَصدقهم فی تجارته و مُصدّقکم اکرم الناس صدقةً و غَنیَّکم أَشدُّ الناس بذلاً و تواضعاً و شریفکم أَحسن الناس خُلقاً و انتم اکرم الناس جواراً و أَقلُّهم تَکلفاً لِما لا یعنیه و أَحرمهم علی الصلاة جماعةً»؛ اگر که از نظر قرائت باشد، قاریان شما از دیگران بهترند، از نظر زهد باشد زاهدان شما بهترند، از نظر فضایل جود و کرم و سخا و بخشش باشد، بخشندگان شما بیشترند، از نظر مال باشد مال شما پر برکتتر است، از نظر صدقه دادن و زکات دادن باشد زکات دهندههای شما بهتر از زکات دهندههای دیگراناند، از نظر پناهندگی دادن و رعایت حقوق و ذمه و امثالذلک باشد، شما احسن و اکرماید. بعضیها هستند که چیزهایی که مربوط به آنها نیست داخل نمیشوند، آنجایی که نباید وارد بشوید وارد نشدن شما خیلی کمتر است، آنجا که باید وارد بشوید وارد شدن شما خیلی بیشتر است «و شریفکم احسن الناس خُلقاً و أَنتم اکرمُ الناس جواراً و أَقلُّهم تکلفاً لما لا یعنیه و أَحرصهم علی الصلاة فی جماعه ثمرتکم اکثر الثمار و اموالکم اکثر الاموال و صفارکم اکیس الاولاد»؛ بچههای شما از دیگران خوش استعدادترند در آنجا به مردهای بزرگ میفرماید: «خَفَّت عُقُولُکم و سَفِهَت حُلومُکم» اینجا میفرماید بچههای شما فرزانهاند، این کدام فضاست. وقتی جامعهای به رهبری حضرت امیر(سلام الله علیه) تربیت بشوند خب همین طور میشود. اگر ملتی به دنبال عایشه راه افتادند، آن طور میشود همه، الا ماخرج. به دنبال حضرت امیر راه بیفتند، این طور میشوند الا ماخرج. آنجا مردها را فرمود: «خَفَّت عُقُولُکم و سَفِهَت حُلومُکم» احلام، همان عقول؛ شما خفیف العقلاید. اینجا میفرماید بچههای شما خیلی فرزانهاند: «و صغارکم أَکیس الاولاد» کَیِّس و زرنگ و زیرکاند
«و أَموالکم اکثر الاموال و صغارکم اکیس الاولاد و نسائکم أَقنَع النساء و أَحسَنهنَّ تَبَعُّلا»؛ زنهای بصره چقدر بافضیلتاند. قانعترین زنها اینها هستند، خانهدارترین زنها اینها هستند. خب، تَبَعُّل مگر کار آسانی است. هیچ انسانی که به جایی رسید از یک خانواده آشوب زده به جایی نرسید، خانوادهای که پدر و مادر یکدیگر را خوب درک میکنند قانعاند، راضیاند، آنها توانستند بالأخره بچههای خوبی تربیت کنند. شما حالا به سرگذشت و سرنوشت این رجال را بخوانید یعنی کارهای اخلاقی تنها در این نیست آدم فقط کتابهای اخلاقی را مطالعه کند، مطالعه سرگذشت و تراجم علما هم به نوبه خود درس اخلاق میدهد. این را هم آدم بالأخره شب و روزی شرح حال یکی از علما را مراجعه میکند یک ربع، بیست دقیقه که این در دستور کارها باشد که چطور این همه مردان بزرگ به اینجاها رسیدند. نوع اینها از یک خانوادههای قانع و خانهدار تربیت شدند، فرمود: «و نسائکم أَقنعُ النساء و أَحسنهنَّ تَبَعُّلا سخَّر لکم الماءیَغدوعلیکم و یروح صلاحاً لمعاشکم و البحر سبباً لکثرةِ اموالکم»؛ شما کنار دریایید، از برکات دریا استفاده میکنید. آنجا فرمود زمینتان چون هر جایی بالأخره یک جهت نقصی دارد یک جهت کمالی. خب، این کنار دریا بودن که هزارها برکت دارد، حالا اینجا آن برکاتاش را دارد ذکر میکند؛ شما نزدیک دریایید، دریا دل هستید، از برکات دریا استفاده میکنید «و البحر سببا لکثرة اموالکم فلو صَبَرتم واستَقَمتُم لکانت شجرةَ طوبی لکم مَقیلا و ظلّاً ظلیلا»؛ اگر از اینها استفاده صحیح ببرید، در قیامت هم به شجره طوبی میرسید، هیچ کسی مثل شما مواظب نماز جماعتاش نیست در جای دیگر نماز جماعت هست؛ اما نه به عظمت مردم بصره که در آنجا فرمود: «و احرصهم علی الصلاة جماعةً»
پرسش:...
پاسخ: بله آنجا هم همین طور است، حالا بعضی از جاها به آب نزدیک است بعضی از جاها از آب دور است، این دیگر دلیل بر رذیلت مردم آنجا که نیست. معلوم میشود که آنجا روی آن نقضهای موسمی حضرت دست گذاشت.
موسمی بودن مذمت مناطق در بیان حضرات معصومین(علیهم السلام)
روایات فراوانی در مذمت بعضی از منطقههای ایران آمده، مرحوم مجلسی(رضوان الله تعالی علیه و حشره مع الانبیاء و المرسلین) یک جمع بسیار خوبی کرده. بعد فرمود که اینکه روایات زیاد در مذمت آن منطقه آمده، برای این بود که آن وقت افکار غیر امامیه اینجا حاکم بود. وقتی در این منطقه، ولایت آمد اوضاع عوض شد که خوب هم فرمود یعنی از آن عصر تا این، اگر کسی نگوید بهترین، از بهترین اماکن ایراناند دیگر. حالا بهترین نباشد، از بهتریناند. آن علمایشان، آن شهدایشان، آن مؤلفینشان، آن بزرگان دینی و سیاسیشان حالا اگر بهترین نباشند، از بهتریناند دیگر و عوض شد. آن سرزمین چه بدی دارد، این همه روایات در مذمت آن سرزمین آمده، حالا فرمود: «یروح صلاحاً لمعاشکم و البحر سببا لکثرة اموالکم فلو صبرتم واستقمتم لکانت شجرةُ طوبی لکم مَقیلا و ظلّا ظلیلا غیر أَنَّ حُکَم الله فیکم ماض و قَضائه نافذٌ لا معقّب لحکمه و هو سریع العقاب» تا اینکه میرسد به مراحل بعدی.
تذکری بودن خطبه حضرت (علیه السلام) جهت جلوگیری از تکرار جریان عایشه
بعد هم میفرماید که من این چیزها که گفتم «و أُقسم لکم یا اهل البصره ما الذی ابتدأتکم به من التوبیخ الا تذکیراً و موعظة لما لکیلا تسرعوا الی الوثوب فی مثل الذی وثبتم» بعد هم در ذیل میفرماید که من قسم میخورم مردم بصره، من نخواستم شما را سرزنش بکنم، خواستم بگویم با این همه نعمتهایی که خدا به شما داد، مبادا جریان گذشته را تکرار بکنید، آن اول قسمت، این هم وسط حدیث، این هم پایان حدیث. فرمود: «و أُقسم لکم یا اهل البصره ما الذی ابتدأتکم به من التوبیخ»؛ من آن قسمتهای اولیه که گفتم غرض من سرزنش شما نبود، غرض من تذکر بود که مبادا دوباره جنگ جملی راه بیندازید «إلّا تذکیراً و موعظة لما بعد لکیلا تسرعوا الی الوثوب فی مثل الذی وثبتم و قد قال الله تعالی لنبیه(صلّی الله علیه و آله) ﴿و ذَکِّر فِانَّ الذِّکری تَنفع المومنین﴾ این یکی «وَلا الذی ذکرتُ فیکم من المدح و النظریه2 بعد التذکیر و الموعظه رهبةً منّی لکم ولا رَغبةً فی شیءٍ مما قِبَلکم». خلاصه این بیان این است که من اول، آن نقطه ضعفها را گفتم، بعد نقطه قوتها را گفتم. آن نقطه ضعفهایی که گفتم برای اینکه مبادا دوباره مثل جنگ جمل راه بیندازید، من منظوری نداشتم، همان را خواستم بگویم. این مدح و ثنایی که گفتم این هم نه برای اینکه من از شما ترسیدم یا چیزی در دست شما بود که من برای طمع به او این کار را کردم، این طور نیست. پس آن نقص اولی براساس حکمت بود، این مدح دومی هم براساس حکمت است. پس آن اولی هیچ غرض شخصی نداشتم، این دومی هم را که مدح گفتم، نه اینکه از شما ترسیدم یا حالا میخواهم چیزی از شما بگیرم: «و لا الذی ذَکرتُ فیکم من المدح والنظریه بعد التذکیر و الموعظه رهبة منّی لکم ولا رغبة فی شیءٍ مما قِبلکم فانّی لا أَرید المُقام بین أَظهُرکم ان شاء الله لِأُمور تحضرنی قد یلزمنی القیام بها فیما بینی و بین الله لاعُذر لی فی تَرکِها و لاعلم لکم بشیء منها حتّی یَقَعَ مما أُرید أَنَ أخومنها مقبلاً ومدبراً فمن أَراد أن یَاخذَ بنصیبه منها فلیفعل فلعمری انه للجهاد الصافی صفّاه لنا کتاب الله» تا آخر. پس معلوم میشود که قدح و مدح حضرت، براساس معیارهای خاص بود. فرمود من اگر آن سرزنشها را کردم، برای اینکه آن واقعه جمل دیگر تکرار نشود.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ نه خود حضرت در پایان، جمعبندی کرد. فرمود آن قدح برای این بود که دوباره مثل جنگ جمل پدید نیاید، خود حضرت جمعبندی کرد در پایان.
تحلیل و بررسی سخن حضرت در نهج البلاغه در ذم زنان
اما میفرماید زنها همشان این است، سباع همشان این است، بهائم همشان این است2، این را هم شما وقتی به شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید مراجعه میکنید،میبینید حضرت وقتی عازم بصره بود این حرفها را گفت و بعد از جریان صفین،این حرفها را گفت3 که دوباره میخواست به سراغ بصره برود، همان جریان واقعه جمل به یاد حضرت آمد. این را ابنابیالحدید هم میگوید وقتی که عازم بصره بود این را گفته است، معلوم میشود که این جملهها که دارد زنها این است، با این جملههایی که خودش فرمود: «نسائکم أَقنع النساء و أَحسنهنَّ تَبَعُّلا» خب، این هم در فضیلت زنهای بصره است حالا، اگر کسی «اقنع النساء» بود و خانهدارترین زنها زنهای بصره بودند، با اینکه آنجا این طور مذمت میکند، معلوم میشود به اینکه آن مذمتها خودش حضرت تعلیل میکند، فرمود این مذمتها برای این بود که مبادا دوباره جنگ جملی پیش بیفتد. آن مدح و منقبتها هم لله بود، فرمود من توقعی از شما نداشتم، ترسی هم نداشتم. پس معلوم میشود این مدحها امر نفسی است، آن قدحها امر نسبی است، خودش تعلیل کرد. فرمود آن مذمتهایی که کردم، آن توبیخها برای این بود که دوباره جنگ جمل پیش نیاید؛ اما این مدحهایی که من کردم، توقعی هم از شما نداشتم، نه از شما ترسیدم نه توقعی هم داشتم یعنی چون شما خوب هستید من گفتم دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن بله از خود رسول خدا هم رسیده است(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خود ابنمیثم هم نقل میکند، میفرماید که مقداری از عمر را شما از فیض نماز و روزه محروماید، این دیروز مفصل ثابت شد به اینکه روزهها که قضا دارد، مثل زنهایی که آدمهایی که مریضاند پس اگر زن در ایام عادت، روزه نمیگیرد بعد قضا به جا میآورد، اینکه مشکل نیست، مثل مسافر و مریض این (یک). نمازها هم گفته شد که اگر زن در حال عادت، اگر وضو بگیرد ـ گرچه وضوی او رافع حدث نیست ـ روبه قبله بنشیند در مصلای خود بنشیند، به اندازه نماز ذکر بگیرد، همان ثواب نماز را میبرد و از طرفی هم در بحث دیروز ثابت شد که شش سال دخترها قبل از پسرها همه عبادات الهی بر آنها لازم است، این جبران میکند دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر، از ده سالگی که اول ده سالگی تکلیف زن است، اول شانزده سالگی تکلیف مرد است، آن همه عباداتی که زن دارد، تنها نماز که نیست، زکات هست تمام فروع دین و اصول دین، اصول دین و فروع دین و واجبات و مستحبات، شش سال باهم تفاوت دارند، اگر شش سال زنها از همه این واجبات و سنن برخوردارند خب، یقیناً جبران میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است