- 527
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 31 سوره نساء _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 31 سوره نساء _ بخش سوم"
- ظهور آیه در دو قسم گناهان و بررسی ملاکهای آن؛
- اختلاف اقوال در اصول حاکم بر روابط صغیره و کبیره؛
- تعاریف و ضوابط کبائر از تفسیر شریف المیزان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریمًا﴿31﴾
ظهور آیه در دو قسم گناهان و بررسی ملاکهای آن
ظاهر این کریمه آن است که گناهان دو قسم است: صغیر و کبیر. عمده آن است که صِغَر و کِبَر, مثل قلّت و کثرت امر اضافیاند, این مطلب اول. امر اضافی بدون طرف قیاس و سنجش محقق نمیشود, [این] امر دوم. امر سوم آن است که معصیت را با چه میسنجیم تا معلوم بشود کوچک است یا بزرگ، آرایی که در مسئله نشأت گرفته, در اثر اختلافنظر در آن مورد قیاس است. اینکه میگوییم بعضی از معاصی کوچک است [و] بعضی از معاصی بزرگ نسبت به چه چیزی؟ آیا معصیتها نسبت به هم این تفاوت را دارند یا طرف سنجش, چیز دیگر است. گاهی خود شارع مقدس حدّی را برای صِغَر یا قلّت بیان میکند. نظیر اینکه انسان صغیر و کبیر را با بلوغ سِنّی مشخص فرمود که اگر به آن سن نرسید صغیر است, به آن سن رسید یا از او گذشت کبیر است و همچنین درباره قلت و کثرت, در باب آب فرمود اگر به فلان حدّ از مساحت و حجم رسیده است این آب کثیر است و کُر به این حدّ نرسید قلیل است و برای هرکدام یک حکمی است که آب قلیل و آب کثیر حدّ مشخصی دارد البته حدّ برای قلیل است مازاد آن میشود کثیر.
چه اینکه برای بیان حدود و احکام دماء برای زن در حالتهای گوناگون, حد مشخصی شد برای قلیله و کثیره و متوسطه, سه حدّ مشخص ذکر کرد یعنی قلیله حدّ روشنی دارد, متوسطه حدّ روشنی دارد, مازاد [هم] کثیره است, اینها تحدیدات شرعی است. پس درباره بلوغ صغر, حدّ مشخص شد, درباره آب کُر و مادون او حدّ مشخص شد برای قلیله و متوسطه و کثیره در دماء, حکمش مشخص شد, چون حدّش مشخص است. یک چنین ضابطهای در معصیت صغیره و کبیره ذکر نشد که اگر گناه به آن حد رسید صغیر است و از آن حدّ گذشت کبیر است این نیست. مهمترین بحث این است که معلوم بشود طرف نسبت کدام است؟ اگر شارع مقدس, تحدیدی در مسئله صغر و کبر قائل بود, نظیر بلوغ, نظیر آب کُر, نظیر دماء روشن بود دیگر امر قیاسی نیست, برای اینکه حد مشخصی دارد ولی اگر حدی برای گناه صغیر و کبیر مشخص نکرد معلوم میشود امر قیاسی است اگر امر قیاسی شد طرف قیاسش چیست؟ مهمترین قول که ظاهر آیات است, همین است که طرف قیاس این است که معاصی, بعضها إلیٰ بعض این دو حالت را دارند; بعضیها نسبت به بعضی دیگر صغیرند, بعضیها نسبت به بعضی دیگر کبیر که این قول مختار مسئله خواهد بود.
اختلاف اقوال در اصول حاکم بر روابط صغیره و کبیره
سایر اقوال در تعیین آن مقیسالیه اختلاف دارند. بعضیها گفتند معصیت را ما به آن آمر و ناهی میسنجیم. چون معصیت, به آمر و ناهی سنجیده میشود [پس] همه معاصی کبیره خواهد بود یعنی گرچه ممکن است خود فعل فی نفسه چندان مهم نباشد; اما چون ذات اقدس الهی فرمان داد, اگر کسی فرمان خدا را زیر پا بگذارد این گناه کبیره است. در بعضی از نصوص آمده است که شما نگاه نکنید چه کردهاید, بنگرید حرف چه کسی را زیر پا گذاشتید. فرمودند که شما به گناه نگاه نکنید که این عمل فی نفسه خیلی بد نیست [بلکه] نگاه کنید که حرف چه کسی را زیر پا گذاشتید. البته آن سخن تام است که اگر کسی طاغیاً در برابر ذات اقدس الهی قیام کرد, خود همین میشود معصیت کبیره. اما این آیه ناظر به آن نیست که عمل را یعنی این ترک واجب یا فعل حرام را نسبت به آمر و ناهی بسنجید, چرا؟ چون اگر نسبت به آمر و ناهی بسنجیم همه معاصی کبیره است ما دیگر معصیت صغیره نخواهیم داشت قهراً این اضافه میشود, اضافه بیانیه یعنی ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ یعنی کبائری که مورد نهی شماست, دیگر اضافه, بیانیه خواهد بود و مضاف, عین مضافٌ الیه میشود; قهراً آیه معنا نخواهد داد, برای اینکه معنای آیه این است که اگر شما از همه معاصی پرهیز کردید, خدا معاصی شما و سیئات شما را میآمرزد دیگر جایی برای سیئات نمیماند تا خدا بیامرزد. اگر اضافه بیانیه بود یعنی ﴿کَبائِرَ ما﴾ اضافه کبائر به «ما» بیانیه بود هر منهیعنهای کبیره بود, آنگاه دیگر نمیشود گفت شما اگر کبائر را ترک کردید, خدا سیئات شما را میآمرزد. خب, آدم دیگر سیئهای ندارد. گذشته از اینکه با آیهٴ سورهٴ «کهف» سازگار نیست که فرمود: ﴿ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاّ أَحْصاها﴾ پس این طور تفسیر, نه باخود آیه سازگار است, نه با آیات سورهٴ «کهف» و مانند آن.
قیاسی بودن معیار صغیره و کبیره
پرسش:...
پاسخ: حالا این دو اصل محفوظ بماند: اصل اول اینکه صغیر و کبیر, مثل قلیل و کثیر امر اضافیاند. اصل دوم آن است که گاهی مرز و حدّ را خود شارع مشخص میکند, مثل آن سه نمونه: صغر و کبر در بلوغ, قلت و کثرت در آب کُر و مادون کُر و حالتهای سهگانه بعضی از دماء; قلیله و متوسطه و کثیره. گاهی حدّ و مرز مشخص نیست, نظیر ﴿کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ آنجا مشخص نیست که معیار قلت و کثرت چقدر است, یک امر قیاسی است.
بررسی مقیس علیه در روابط صغیره و کبیره
بعد از گذشت این دو اصل, نوبت به این میرسد اگر قلت و کثرت یا صِغَر و کِبَر, حدّی ندارد و قیاسی است طرف قیاس چیست؟ مثلاً میشود گفت این شیء, سفید است یا سیاه; اما نمیشود گفت کوتاه است یا بلند. کوتاه نسبت به چه چیزی؟ بلند نسبت به چه چیزی؟ واحدی طلب میکند. آیا این دور است یا نزدیک, دوری و نزدیکی, کوتاهی و بلندی, کوچکی و بزرگی یک امر قیاسی است. بدون طرف و مقیسالیه, اینها مصداق ندارد. حالا طرف سنجش چیست؟ بعضیها طرف سنجش را خود معاصی میدانند یعنی معصیت را با معصیت دیگر میسنجند. بعضیها طرف سنجش را آمر و ناهی میدانند, بعضیها طرف سنجش را ثواب و عقاب میدانند, بعضیها طرف سنجش را مأمور و منهی میدانند, اینها مبانی مشخصی است که باعث پیدایش هفت, هشت رأی شد در مسئله. این هفت, هشت رأیی که در مسئله هست منشأ این آراء این است که طرف قیاس را بعضیها خود معاصی میدانند بعضی آمر و ناهی میدانند, بعضی ثواب و عقاب میدانند بعضی خود شخص مأمور و منهی میپندارند حالا اینها باید بررسی بشود, وقتی مبنا ابطال شد آن بنا هم ویران خواهد شد.
مبنای شیخ طوسی (ره) و سنجش به لحاظ آمر و ناهی
پس یکی از مبانی آن است که این صغر و کبر را به لحاظ آمر و ناهی میسنجیم. همان حرفی بود که در خلال بیان مرحوم شیخ طوسی بود که در روزهای اول نقل شد, از بعضی از علمای اهل سنت هست که هر معصیتی نسبت به ذات اقدس الهی کبیره است ولی نسبت به خودشان تفاوت دارند.
نقد حضرت استاد به بیان شیخ طوسی (ره)
این سخن تام نیست, برای اینکه اگر ما بگوییم هر معصیتی را با آمر میسنجند چون آمر, ذات اقدس الهی است [و] تمرد او ولو در کمترین چیز, معصیت کبیره است; قهراً این آیه معنایش این خواهد بود که اگر شما از همه معاصی پرهیز کردید, خدا سیّئات شما را میآمرزد, دیگر معصیت و سیئهای نمیماند که خدا بیامرزد.
پرسش:...
پاسخ: دیگر این ﴿تَجْتَنِبُوا﴾ نبود, برای اینکه «ترتکبوا» بود. شما که اجتناب نکردید, موضوع حاصل نیست «اجتنبتم عن بعض و ارتکبتم بعضاً آخر». بنابراین اینکه فرمود: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ اگر ما معصیت را نسبت به ذات اقدس الهی بسنجیم, هر معصیتی میشود کبیره, قهراً اضافه در این آیه, اضافه کبائر به «ما» میشود بیانیه, آنگاه نه با ذیل همین آیه سازگار است [و] نه با آیه سورهٴ «کهف» که فرمود: ﴿ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً﴾ سازگار است, پس این قول, تام نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه; حالا در ابطال این مبانی, وقتی فرصت کردیم نوبت به مبنای مختار که رسید آنگاه معلوم میشود که مصون از این نقدهاست. پس این یک مبنا, آنهم آرای مترتب بر او هرچه هست از بین خواهد رفت.
مبنای دیگر آن است که ما عمل را به ثواب مقابل میسنجیم. شخصی که گناه کرد, ثواب هم دارد. اگر ثوابهایی که انجام داده با این گناه به این گناهی که الآن مرتکب شد در مقابل آن ثوابها بررسی بشود, اثر این گناه کمتر از ثوابهای موجود باشد این میشود معصیت صغیره بیشتر از او باشد این میشود معصیت کبیره, آنگاه لازمهاش این است که اگر معادل او بود نه صغیر است نه کبیر. در حالی که ظاهر آیه این است که معصیت از این دو قسم بیرون نیست بعضیها صغیرهاند; بعضیها کبیره. این تقسیم اگر درست باشد معنایش این است که اگر بعضی از افراد متقی که دارای ثوابهای زیادند, اینها اگر مثلاً دروغ گفتند یا غیبت کردند یا قتل نفس مرتکب شدند این میشود معصیت صغیره. برای اینکه چون ثوابهای زیادی دارد این یک گناه که در مقابل همه آن ثوابها قرار نمیگیرد از آنها کمتر است. عمری کارهای واجب را انجام داد, محرمات را ترک کرد حالا یک بار دروغ گفت. چون این یک دروغ در مقابل اینکه این شخص در تمام عمر راست میگفت و همه اطاعات را انجام داد, چون اثر تلخ این گناه کمتر از ثوابهای گذشته است, پس لازمهاش این است که دروغ نسبت به این شخص, معصیت صغیره باشد در حالی که اینچنین نیست [و] دروغ جزء معاصی کبیره است عقوق والدین جزء معصیت کبیره است حالا یک بار عاق والدین شد یعنی عاصی والدین شد, لازمهاش این است که معصیت صغیره باشد در حالی که نصوص این عقوق والدین را معصیت کبیره میداند. پس نمیشود عقاب گناه را با ثوابهایی که این شخص دریافت کرده است سنجید.
بیان حضرت استاد در تام نبودن مبنای دوم
این مبنا هم تام نیست, قهراً اقوالی یا آرایی که بر این مبنا بنا نهاده شد, اینهم تام نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه; حدّ مشخص نشد گناه مشخص شد یک وقت است یک مرز مشخصی است, آن وقت آن مرز مشخص, مثل یک واحد سنجش است یک چنین چیزی که در نصوص نیامده, اینها به عنوان مثال است ذکر مصداق است که عقوق والدین گناه کبیره است; اما مرز گناه کبیره چیست؟ که اگر اشیاء دیگر را خواستیم بسنجیم با آن حدّ و مرز بسنجیم که بیان نشد, اینهم دو مبنا و هر رأیی که بر این مبنا و مبنای قبل بنا نهاده شد اینهم تام نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله; اما ضابطه دست نداد. گناهان کبیره را مشخص نفرمود که کبیره چیست و چندتا است. یک وقت هست که نظیر ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ مشخص فرمود که این گناه, کبیره است; اما حدّی مشخص کرده باشد نظیر بلوغ نکاح که آنجا حدّ است مادون او میشود صغر [و] به آن حدّ رسید میشود کبر.
پرسش:...
پاسخ: بله; اما نفرمود که این کبیره است [بلکه] فرمود اگر کسی فلان عمل را انجام داد به آتش میسوزد, شاید صغیره باشد و معذب. اگر بفرماید که این کبیره است بله. فرمود اگر کسی ربا بخورد معذب به نار است, عقوق والدین یا قذف و امثالذلک, معذب به نار است.
پرسش:...
پاسخ: نفرمود صغائر, کدام آیه دارد؟ بنابراین میزانی در قرآن مشخص نفرمود که چه چیزی صغیره است چه چیزی کبیره, حدّی مشخص نفرمود اینها هم ذکر مثال است. فرمود فلان کارها را اگر کسی انجام بدهد عذاب الهی دارد نار دارد, بعضیها را با خلود [و] بعضی را بدون خلود یاد فرمود. به هر تقدیر, پس این مبنای دوم هم تام نیست.
تبیین مبنای سوم در مسأله
مبنای سوم آن است که ما عقاب معصیت را با ثواب طاعت نمیسنجیم, بلکه با خود شخص مأمور و منهی میسنجیم هرکسی در فضای درونش بالأخره یک مقدار مشخصی از نورانیت دارد, اگر مؤمن بود, چون قبلش هم خطاب به مؤمنین است. حالا اگر این شخص در فضای درونش, مقداری از نورانیت داشت این عمل تیرهای که مرتکب شد نسبت به نورانیت حاصله در نفس این شخص میسنجیم. نسبت به این نورانیت یا کمتر است یا بیشتر اگر کمتر بود میشود معصیت صغیره, اگر بیشتر بود میشود معصیت کبیره اینهم گذشته از اینکه لازم میآید اگر معادل بود نه صغیره باشد نه کبیره, باز برخلاف ظاهر هست چون نمیخواهد بگوید که شمایی که در درون نفستان نورانیت هست حالا برفرض نور قوی اگر یک بار گناهی انجام دادید, چون نورانیت قلب شما زیاد است این گناه، گناه کوچک است. در حالی که عقوق والدین را به صورت روشن یا قذف محصنه را به صورت روشن فرمود جزء کبائر است دیگر. حالا اگر کسی در اثر فراهم کردن ملکه عدالت, قلب روشنی داشت که «نَوِّروا أنفسَکم» درباره او محقق شد و قلب نورانی پیدا کرد چون معصوم نبود یک بار دست به گناه زد و عاق والدین شد; کاری کرد که پدر و مادر را رنجاند و آنها ناراضی شدند. خب, این عقوق والدین که یک معصیت است و تیرگی را به همراه دارد نسبت به صفای ضمیر و نورانیت قلب این مؤمن کمتر است, این تیرگی لازمهاش آن است که عقوق والدین, نسبت به کسی که عمری را به عدالت گذرانده معصیت صغیره باشد اینچنین نیست. پس این مبانی سهگانه, هیچکدام تام نیست.
مبنای مختار حضرت استاد(مدظلّه) در معیار سنجش معصیتها
ظاهرش همان است که معصیتها را باهم میسنجند, نه معصیت را با آمر و ناهی, نه معصیت را با ثواب اطاعت [و] نه معصیت را با مأمور و منهی [بلکه] معصیتها را با یکدیگر میسنجند. معصیتها که با یکدیگر سنجیده شد بعضیها بزرگاند بعضیها کوچک. حالا در بعضی از نصوص, مقدار اینها به هفت رسید بعضی به ده یا مثلاً هفتاد و کمتر و اینها رسید. اختلاف نصوص برای این است که در بعضی از روایات دارد که: «اکبر الکبائر الشرک» و الفلان و الفلان, آنها نه اینکه معصیتهای کبیره همینها هستند, معصیتهای کبیره هم بعضها فوق بعضاند چه اینکه معاصی صغیره هم بعضها دون بعضاند. پس اگر در بعضی از نصوص آمده است اکبر کبائر این است این حدّ معاصی کبیره نیست [بکله] این دارد در بین معاصی کبیره آن اکبرها را میشمارد یا اگر عنوان اکبر نیامده, مثل «اکبر الکبائر الشرک» یک چنین عنوانی هم نباشد, شمارش بعضیها مثل هفتتا یا کمتر و بیشتر, این ناظر به همان گناهان رایج و گناهان معروف است, هیچکدام در صدد بیان حدّ نیست که مادون اینها کبیره نباشد. برای اینکه همان نصوصی که بعضی از اینها در بحث دیروز خوانده شد, دارد که چیزی که ذات اقدس الهی وعده آتش بدهد خب در قرآن غیر از این چند گناه یاد شده برای گناهان دیگر هم وعده نار داده است خب, آن معصیت کبیره است.
لزوم پرهیز از کبائر و صغائر به لحاظ حاکمیت حکمت الهی
حالا برسیم به این اقوال چندگانهای که در کتاب شریف المیزان لابد ملاحظه فرمودید. حالا معلوم میشود که این هشت قول, از کدام مبنا نشأت گرفته. قبل از ورود در این اقوال باید این دو مطلب را هم عنایت کرد به اینکه در بعضی از نصوص آمده است که شما هیچ معصیتی را کوچک نشمارید, برای اینکه معلوم نیست خدا به کدام معصیت آدم را میگیرد چه اینکه هیچ طاعتی را هم کوچک نشمارید, برای اینکه معلوم نیست کدام طاعت را خدا قبول میکند چه اینکه هیچ کسی را هم تحقیر نکنید, برای اینکه شما نمیدانید اولیای الهی در کدام لباساند; خیلی از افراد است که آدم به حسب ظاهر اینها را به حساب نمیآورد یا خیال نمیکند اینها مثلاً دارای چه درجهایاند, بعد معلوم میشود که در عین حال که یک آدم سادهزیستی است [و] یک لباس متوسطی هم دربردارد, این علماً از فضلاست و عملاً هم از اتقیاست این روشن نیست بعضیها هم ممکن است یک سر و وضع ظاهری داشته باشند و در درون خبر نباشد, نه علماً [و] نه عملاً. این است که این چند چیز را در نصوص فرمود خدا مخفی کرده است, بعد هم فرمود مثل اینکه لیله قدر مخفی است. اولیای الهی در بین مردم مستورند, مثل اینکه لیله قدر مستور است, آن طاعت مقبوله نزد خدا مستور است, معلوم نیست که آن لسانها به انسان دستور احتیاط میدهد که یک وقت هست ممکن است خدا از گناهان بزرگ بگذرد و از گناهان کوچک نگذرد, آن حکیم است و براساس حکمت مشیئت دارد, ما چه میدانیم چه میکند, این یک مطلب.
وجود علم اجمالی به صغایر و کبائر
مطلب دیگر آن است که گناهان کبیره را مشخص فرمود; اینچنین نیست که هیچ گناهی از گناهان کبیره مشخص نباشد فقط بالعلم الاجمالی بدانیم که بعضی گناهان کبیرهاند بعضی گناهان صغیره, این طور هم نیست که به ما هیچ چیز را نگفته باشند تا ما دو علم اجمالی داشته باشیم: علم اجمالی داریم به معاصی کبیره; علم اجمالی داریم به معاصی صغیره و علم تفصیلی داریم که اگر معاصی کبیره را انجام ندهیم, معاصی صغیره بخشیده میشود که تا وجوب احتیاط کل باشد, این نیست. برای ما خیلی از معاصی کبیره را مشخص کردند, اینهم هست.
طلب کار نبودن تارک معاصی کبیر از خداوند و تام نبودن قول معتزله
مطلب بعدی آن است که انسانی که معاصی کبیره را ترک کرده است, گرچه معاصی صغیره او بخشوده میشود; اما طلب کار نیست از خدا, وعدهای است خدا به او داده است ولی ما یقین داریم که خداوند به وعدهاش وفا میکند حرف معتزله, تام نیست که بگوید «یجب علی الله» که ببخشد کسی را که گناهان کبیره ندارد و البته چون خداوند وعده داد و خلف وعده هم محال است از ذات اقدس الهی بنابراین او یقیناً این کار را میکند نه باید بکند این «یجب عن الله» است, نه «یجب علی الله». ما یقین داریم خدا به وعدهاش عمل میکند نه باید بکند که قانونی بر خدا ـ معاذ الله ـ حاکم باشد, اینها مطالبی است که باید در این خلال گفته میشد.
تعاریف و ضوابط کبائر از تفسیر شریف المیزان
حالا این آرایی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) شمردند و تا حدودی بسیار از این آراء بیان شد.
تبیین معیارهای مختلف محلّ بحث
الف: حدّ دنیوی و عقاب اخروی داشتن معصیت
اول اینکه معصیت کبیره چیزی است که دارای عقاب آخرت و حدّ در دنیا باشد. این جامع همه افراد نیست, گرچه مانع اغیار هست, برای اینکه بعضی از معاصی جزء معاصی کبیره است ولی حدّ ندارد چون در نصوص مسئله ربا به عنوان معصیت کبیره ذکر شده است. چه اینکه از قرآن هم به خوبی برمیآید; اما حدّ ندارد.
ب: وعید آتش داشتن در قرآن کریم
دوم اینکه معصیت کبیره چیزی است که در قرآن, وعید آتش داده شده باشد. اینجا سخن از حد نیست [بلکه] سخن از وعید به نار است این هم جامع افراد نیست برای اینکه همه معاصی کبیره در قرآن نیامده; بعضی از معاصی کبیره در قرآن هست, بعضی از معاصی کبیره در عِدل قرآن که نصوص عترت طاهرین(علیهم السلام) است, پس این ضابطه هم تام نیست.
ج: مشعر توهین به ذات اقدس الهی بودن
ضابط سوم آن است که معصیت کبیره چیزی است که مشعر به توهین به ذات اقدس الهی باشد. این قول تام نیست, برای اینکه مبنایش تام نبود, برای اینکه هر معصیتی وقتی انسان نسبت به ذات اقدس الهی بسنجد خود آن توهین و اهانت و طغیان در برابر خدا معصیت کبیره است. حالا اگر معصیت, مشعر به توهین نبود لازمهاش این است که صغیره باشد, اینچنین نیست.
پرسش:...
پاسخ: چرا; خیلی از گناهان است که در نصوص مشخص شد دیگر, چون فعل حرام, گناه کبیره است ترک واجبها هم گناه کبیره است.
پرسش:...
پاسخ: همه اینها که در قرآن نیست, خیلی از واجبها در قرآن نیامده, در قرآن خطوط کلیاش آمده.
د: معیار چهارم حرمت ذاتی داشتن معصیت
چهارم اینکه گناه کبیره چیزی است که ذاتاً حرام باشد, نه به عنوان عارض. اینهم تام نیست [چون] این مانع اغیار نیست, برای اینکه معاصی صغیره ذاتاً بد هستند. حالا کسی گفت النظرة معصیت صغیره است. خب, معصیت صغیره است این بدون عنوان عارض معصیت است, نه بر اثر عروض یک عنوان. سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این مسئله اصرار بر گناهان صغیره را به عنوان نقض ذکر میفرمایند. البته این سخن تام است که اگر شما گفتید معصیت کبیره آن است که در قرآن ذکر شده باشد, اصرار بر صغیره معصیت کبیره است و در قرآن ذکر نشده, در لسان معصوم(صلوات الله) آمده است که «لا صغیرةَ مع الاصرار». در آنجا که گفتید حدّ داشته باشد, اینهم تام نیست, برای اینکه اصرار بر صغیره, معصیت کبیره است و حدّ ندارد, این را نقض قرار میدهند, این تام است.
اما این قول چهارم که گفته است معصیتی کبیره است که ذاتاً حرام باشد نه براساس عروض, عنوان اگر عنواناً عارض باشد این عمل دیگر معصیت کبیره نیست, این را ایشان باز میفرمایند که نه, هر معصیت صغیرهای اگر عنوان توهین روی آن بیاید, این معصیت کبیره است. شما گفتید اگر لعارضٍ باشد این معصیت کبیره نیست. این فرمایش, تام نیست. برای اینکه این قول چهارم میگوید که هر عملی اگر ذاتاً معصیت نبود, این معصیت کبیره نیست. اگر عنوانی او عارض شده, این را نمیگویند معصیت کبیر, خود آن عمل را نه آن عنوان را ممکن است عنوانی که عارض شده, خود آن عنوان معصیت کبیره باشد آن شخص درباره معروض سخن میگوید و سیدناالاستاد درباره عارض نقد کردند آن میگوید که هر عملی اگر ذاتاً حرام بود معصیت کبیره است اما اگر ذاتاً حرام نبود عنوانی براساس او آمده از آن جهت معصیت کبیره نیست سیدناالاستاد به مسئله طغیان و اهانت و توهین و استهانت امر خدا نقض میکند. البته این استهانت امر خدا خودش عارض است و معصیت کبیره; خود این اهانت هرجا عارض بشود, خود این اهانت معصیت کبیره است نه آن معروض را معصیت کبیره بکند. معروض, بالعرض این وصف را پیدا میکند وگرنه خود همین عنوان این عنوان که عارض است این معصیت کبیره است به هر تقدیر آن اصل سخن تام است یعنی اهانت در برابر ذات اقدس الهی معصیت کبیره است و طغیان است اما سخن این قائلین به قول چهارم درباره معروض است و ایشان درباره عارض نقض میفرماید.
و: معاصی احساء شده در سوره مبارکه نساء
پنجم اینکه معاصی کبیره همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده تا آیه سی. صاحب این قول خیال کرده است که آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده یعنی اول رعایت اموال یتیم و حرمت خوردن مال یتیم و بعد سایر معاصی یاد شده, آن وقت این ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ خلاصه و جمعبندی همه معاصی کبیره است در اسلام, در حالی که اینچنین نیست. آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» تاکنون خوانده شد, اینها بعضی از معاصی کبیره است و ذات اقدس الهی در قرآن بسیاری از معاصی کبیره دیگر را ذکر فرمود که در این سورهٴ «نساء» تا این آیه سی نیامده, این ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ که خلاصه همه معاصی کبیره نیست.
هـ: کبیره بودن هر معصیتی بلحاظ مخالفت با خداوند
قول ششم این است که هر معصیتی کبیره است, چون مخالفت خداست که این همان سخنی بود ناصواب. قهراً اضافه, بیانیه خواهد بود, آن وقت نه با ذیل آیه سازگار است [و] نه با آیه سورهٴ «کهف».
ی: سنجش عقاب با ثواب صاحب معصیت
قول هفتم این است که صغیره چیزی است که عقاب آن از ثواب صاحبش کمتر باشد که عقاب را با ثواب سنجیدند که اینهم ناتمام است برای اینکه موارد نقض داشت اگر کسی ثوابهای زیادی داشت بعد یک بار عاق والدین شد لازمهاش این است که این عقوق والدین معصیت صغیره باشد, در حالی که نصاً جزء معاصی کبیره است و هکذا معاصی کبیرهٴ دیگری که شمرده شده.
ل: اعتباری بودن صغیره و کبیره
قول هشتم آن است که صِغَر و کِبَر, اعتباری است; هر معصیتی از روی توهین کبیره است و همان معصیت از روی شهوت یا غضب, صغیره. مثلاً اگر کسی عاق والدین بشود, برای اینکه ـ معاذ الله ـ میخواهد این آیه ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ را امتثال نکند یا ﴿فَلا تَقُلْ لَهُما أُفِّ﴾ را زیرپا بگذارد. اگر روی این عنوان باشد, این میشود معصیت کبیره. آن وقت اگر کسی عصبانی شد براساس «غلبت علیه شقوته» یا «شهوته», عاق والدین شد لازمهاش این است که این معصیت صغیره باشد, در حالی که نصوص, عقوق والدین را بالقول المطلق معصیت کبیره میداند نه اینکه اگر کسی عاق والدین شد برای اینکه دستور الهی را ـ معاذ الله ـ تحقیر کند این بشود معصیت کبیره وگرنه میشود معصیت صغیره این طور نیست اگر کسی مبتلا شد به هتک حرمت دیگران که «غلبت علیه شقوته» بشود معصیت صغیره و اگر خواست با ﴿لا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً﴾ با او در افتد, بشود معصیت کبیره, این طور نیست.
و همچنین سخنانی که از غزالی نقل شده که اگر تیرگی گناه کمتر از نورانیت گناهکار بود, این بشود معصیت صغیره [و] اگر بیشتر از نورانیت گناهکار بود, بشود معصیت کبیره. این سخن هم تام نیست, برای اینکه نصوص بسیاری از معاصی کبیره را مشخص کرده است چه اینکه فاعل آن آدمی باشد باتقوا و باصلاح و عادل یا نه.
اما اینکه فرمود: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ﴾ گرچه تکفیر به معنای ستراست و لازمهاش مغفرت نیست, چون اول خدا ستار است بعد غفار است بعد انعام میکند و انسان را وارد بهشت میکند; اما به قرینه اینکه فرمود: ﴿وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریمًا﴾ نشانه آن است که این یک ستر تام است; همان محو تام است, نه اینکه فقط بپوشاند بلکه میبخشد: اوایل ممکن است خداوند ستاری کند; آبروی آدم را حفظ بکند; نگذارد این گناه را دیگران بفهمند چون چند طور ممکن است خدا عقاب بکند یکی خزی است و رسوایی است یعنی پردهپوشی نمیکند, این گناه را دیگران هم میفهمند وقتی فهمیدند, این شخص بیحیثیت خواهد بود. ممکن است خدا ستاری کند و نگذارد آبروی این شخص از بین برود این ستر است نه مغفرت گرچه مغفرت را هم که مغفرت گفتند, گفتند ریشهاش آن است که با ستاری خدا همراه است, برای اینکه کلاه خود را میگویند «مِغفر» آن چون میپوشاند خداوند ممکن است این گناه را موقتاً بپوشاند; اما نبخشد. ولی مرحله عالیه آن است که رحمت الهی, شامل حال بشود [و] بر اساس رحمت رحیمیهاش عفو کند و چون وعدهٴ به بهشت داده است معلوم میشود اگر کسی معاصی کبیره را مرتکب نشد, خداوند معاصی صغیره او را واقعاً عفو میکند و به طور کلی از نامه عمل او برمیدارد. حالا تبدیل میکند سیئات را به حسنات و مانند آن, بالأخره چیزی از سیئات در نامه عمل او نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
- ظهور آیه در دو قسم گناهان و بررسی ملاکهای آن؛
- اختلاف اقوال در اصول حاکم بر روابط صغیره و کبیره؛
- تعاریف و ضوابط کبائر از تفسیر شریف المیزان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریمًا﴿31﴾
ظهور آیه در دو قسم گناهان و بررسی ملاکهای آن
ظاهر این کریمه آن است که گناهان دو قسم است: صغیر و کبیر. عمده آن است که صِغَر و کِبَر, مثل قلّت و کثرت امر اضافیاند, این مطلب اول. امر اضافی بدون طرف قیاس و سنجش محقق نمیشود, [این] امر دوم. امر سوم آن است که معصیت را با چه میسنجیم تا معلوم بشود کوچک است یا بزرگ، آرایی که در مسئله نشأت گرفته, در اثر اختلافنظر در آن مورد قیاس است. اینکه میگوییم بعضی از معاصی کوچک است [و] بعضی از معاصی بزرگ نسبت به چه چیزی؟ آیا معصیتها نسبت به هم این تفاوت را دارند یا طرف سنجش, چیز دیگر است. گاهی خود شارع مقدس حدّی را برای صِغَر یا قلّت بیان میکند. نظیر اینکه انسان صغیر و کبیر را با بلوغ سِنّی مشخص فرمود که اگر به آن سن نرسید صغیر است, به آن سن رسید یا از او گذشت کبیر است و همچنین درباره قلت و کثرت, در باب آب فرمود اگر به فلان حدّ از مساحت و حجم رسیده است این آب کثیر است و کُر به این حدّ نرسید قلیل است و برای هرکدام یک حکمی است که آب قلیل و آب کثیر حدّ مشخصی دارد البته حدّ برای قلیل است مازاد آن میشود کثیر.
چه اینکه برای بیان حدود و احکام دماء برای زن در حالتهای گوناگون, حد مشخصی شد برای قلیله و کثیره و متوسطه, سه حدّ مشخص ذکر کرد یعنی قلیله حدّ روشنی دارد, متوسطه حدّ روشنی دارد, مازاد [هم] کثیره است, اینها تحدیدات شرعی است. پس درباره بلوغ صغر, حدّ مشخص شد, درباره آب کُر و مادون او حدّ مشخص شد برای قلیله و متوسطه و کثیره در دماء, حکمش مشخص شد, چون حدّش مشخص است. یک چنین ضابطهای در معصیت صغیره و کبیره ذکر نشد که اگر گناه به آن حد رسید صغیر است و از آن حدّ گذشت کبیر است این نیست. مهمترین بحث این است که معلوم بشود طرف نسبت کدام است؟ اگر شارع مقدس, تحدیدی در مسئله صغر و کبر قائل بود, نظیر بلوغ, نظیر آب کُر, نظیر دماء روشن بود دیگر امر قیاسی نیست, برای اینکه حد مشخصی دارد ولی اگر حدی برای گناه صغیر و کبیر مشخص نکرد معلوم میشود امر قیاسی است اگر امر قیاسی شد طرف قیاسش چیست؟ مهمترین قول که ظاهر آیات است, همین است که طرف قیاس این است که معاصی, بعضها إلیٰ بعض این دو حالت را دارند; بعضیها نسبت به بعضی دیگر صغیرند, بعضیها نسبت به بعضی دیگر کبیر که این قول مختار مسئله خواهد بود.
اختلاف اقوال در اصول حاکم بر روابط صغیره و کبیره
سایر اقوال در تعیین آن مقیسالیه اختلاف دارند. بعضیها گفتند معصیت را ما به آن آمر و ناهی میسنجیم. چون معصیت, به آمر و ناهی سنجیده میشود [پس] همه معاصی کبیره خواهد بود یعنی گرچه ممکن است خود فعل فی نفسه چندان مهم نباشد; اما چون ذات اقدس الهی فرمان داد, اگر کسی فرمان خدا را زیر پا بگذارد این گناه کبیره است. در بعضی از نصوص آمده است که شما نگاه نکنید چه کردهاید, بنگرید حرف چه کسی را زیر پا گذاشتید. فرمودند که شما به گناه نگاه نکنید که این عمل فی نفسه خیلی بد نیست [بلکه] نگاه کنید که حرف چه کسی را زیر پا گذاشتید. البته آن سخن تام است که اگر کسی طاغیاً در برابر ذات اقدس الهی قیام کرد, خود همین میشود معصیت کبیره. اما این آیه ناظر به آن نیست که عمل را یعنی این ترک واجب یا فعل حرام را نسبت به آمر و ناهی بسنجید, چرا؟ چون اگر نسبت به آمر و ناهی بسنجیم همه معاصی کبیره است ما دیگر معصیت صغیره نخواهیم داشت قهراً این اضافه میشود, اضافه بیانیه یعنی ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ یعنی کبائری که مورد نهی شماست, دیگر اضافه, بیانیه خواهد بود و مضاف, عین مضافٌ الیه میشود; قهراً آیه معنا نخواهد داد, برای اینکه معنای آیه این است که اگر شما از همه معاصی پرهیز کردید, خدا معاصی شما و سیئات شما را میآمرزد دیگر جایی برای سیئات نمیماند تا خدا بیامرزد. اگر اضافه بیانیه بود یعنی ﴿کَبائِرَ ما﴾ اضافه کبائر به «ما» بیانیه بود هر منهیعنهای کبیره بود, آنگاه دیگر نمیشود گفت شما اگر کبائر را ترک کردید, خدا سیئات شما را میآمرزد. خب, آدم دیگر سیئهای ندارد. گذشته از اینکه با آیهٴ سورهٴ «کهف» سازگار نیست که فرمود: ﴿ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاّ أَحْصاها﴾ پس این طور تفسیر, نه باخود آیه سازگار است, نه با آیات سورهٴ «کهف» و مانند آن.
قیاسی بودن معیار صغیره و کبیره
پرسش:...
پاسخ: حالا این دو اصل محفوظ بماند: اصل اول اینکه صغیر و کبیر, مثل قلیل و کثیر امر اضافیاند. اصل دوم آن است که گاهی مرز و حدّ را خود شارع مشخص میکند, مثل آن سه نمونه: صغر و کبر در بلوغ, قلت و کثرت در آب کُر و مادون کُر و حالتهای سهگانه بعضی از دماء; قلیله و متوسطه و کثیره. گاهی حدّ و مرز مشخص نیست, نظیر ﴿کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ آنجا مشخص نیست که معیار قلت و کثرت چقدر است, یک امر قیاسی است.
بررسی مقیس علیه در روابط صغیره و کبیره
بعد از گذشت این دو اصل, نوبت به این میرسد اگر قلت و کثرت یا صِغَر و کِبَر, حدّی ندارد و قیاسی است طرف قیاس چیست؟ مثلاً میشود گفت این شیء, سفید است یا سیاه; اما نمیشود گفت کوتاه است یا بلند. کوتاه نسبت به چه چیزی؟ بلند نسبت به چه چیزی؟ واحدی طلب میکند. آیا این دور است یا نزدیک, دوری و نزدیکی, کوتاهی و بلندی, کوچکی و بزرگی یک امر قیاسی است. بدون طرف و مقیسالیه, اینها مصداق ندارد. حالا طرف سنجش چیست؟ بعضیها طرف سنجش را خود معاصی میدانند یعنی معصیت را با معصیت دیگر میسنجند. بعضیها طرف سنجش را آمر و ناهی میدانند, بعضیها طرف سنجش را ثواب و عقاب میدانند, بعضیها طرف سنجش را مأمور و منهی میدانند, اینها مبانی مشخصی است که باعث پیدایش هفت, هشت رأی شد در مسئله. این هفت, هشت رأیی که در مسئله هست منشأ این آراء این است که طرف قیاس را بعضیها خود معاصی میدانند بعضی آمر و ناهی میدانند, بعضی ثواب و عقاب میدانند بعضی خود شخص مأمور و منهی میپندارند حالا اینها باید بررسی بشود, وقتی مبنا ابطال شد آن بنا هم ویران خواهد شد.
مبنای شیخ طوسی (ره) و سنجش به لحاظ آمر و ناهی
پس یکی از مبانی آن است که این صغر و کبر را به لحاظ آمر و ناهی میسنجیم. همان حرفی بود که در خلال بیان مرحوم شیخ طوسی بود که در روزهای اول نقل شد, از بعضی از علمای اهل سنت هست که هر معصیتی نسبت به ذات اقدس الهی کبیره است ولی نسبت به خودشان تفاوت دارند.
نقد حضرت استاد به بیان شیخ طوسی (ره)
این سخن تام نیست, برای اینکه اگر ما بگوییم هر معصیتی را با آمر میسنجند چون آمر, ذات اقدس الهی است [و] تمرد او ولو در کمترین چیز, معصیت کبیره است; قهراً این آیه معنایش این خواهد بود که اگر شما از همه معاصی پرهیز کردید, خدا سیّئات شما را میآمرزد, دیگر معصیت و سیئهای نمیماند که خدا بیامرزد.
پرسش:...
پاسخ: دیگر این ﴿تَجْتَنِبُوا﴾ نبود, برای اینکه «ترتکبوا» بود. شما که اجتناب نکردید, موضوع حاصل نیست «اجتنبتم عن بعض و ارتکبتم بعضاً آخر». بنابراین اینکه فرمود: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ اگر ما معصیت را نسبت به ذات اقدس الهی بسنجیم, هر معصیتی میشود کبیره, قهراً اضافه در این آیه, اضافه کبائر به «ما» میشود بیانیه, آنگاه نه با ذیل همین آیه سازگار است [و] نه با آیه سورهٴ «کهف» که فرمود: ﴿ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً﴾ سازگار است, پس این قول, تام نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه; حالا در ابطال این مبانی, وقتی فرصت کردیم نوبت به مبنای مختار که رسید آنگاه معلوم میشود که مصون از این نقدهاست. پس این یک مبنا, آنهم آرای مترتب بر او هرچه هست از بین خواهد رفت.
مبنای دیگر آن است که ما عمل را به ثواب مقابل میسنجیم. شخصی که گناه کرد, ثواب هم دارد. اگر ثوابهایی که انجام داده با این گناه به این گناهی که الآن مرتکب شد در مقابل آن ثوابها بررسی بشود, اثر این گناه کمتر از ثوابهای موجود باشد این میشود معصیت صغیره بیشتر از او باشد این میشود معصیت کبیره, آنگاه لازمهاش این است که اگر معادل او بود نه صغیر است نه کبیر. در حالی که ظاهر آیه این است که معصیت از این دو قسم بیرون نیست بعضیها صغیرهاند; بعضیها کبیره. این تقسیم اگر درست باشد معنایش این است که اگر بعضی از افراد متقی که دارای ثوابهای زیادند, اینها اگر مثلاً دروغ گفتند یا غیبت کردند یا قتل نفس مرتکب شدند این میشود معصیت صغیره. برای اینکه چون ثوابهای زیادی دارد این یک گناه که در مقابل همه آن ثوابها قرار نمیگیرد از آنها کمتر است. عمری کارهای واجب را انجام داد, محرمات را ترک کرد حالا یک بار دروغ گفت. چون این یک دروغ در مقابل اینکه این شخص در تمام عمر راست میگفت و همه اطاعات را انجام داد, چون اثر تلخ این گناه کمتر از ثوابهای گذشته است, پس لازمهاش این است که دروغ نسبت به این شخص, معصیت صغیره باشد در حالی که اینچنین نیست [و] دروغ جزء معاصی کبیره است عقوق والدین جزء معصیت کبیره است حالا یک بار عاق والدین شد یعنی عاصی والدین شد, لازمهاش این است که معصیت صغیره باشد در حالی که نصوص این عقوق والدین را معصیت کبیره میداند. پس نمیشود عقاب گناه را با ثوابهایی که این شخص دریافت کرده است سنجید.
بیان حضرت استاد در تام نبودن مبنای دوم
این مبنا هم تام نیست, قهراً اقوالی یا آرایی که بر این مبنا بنا نهاده شد, اینهم تام نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه; حدّ مشخص نشد گناه مشخص شد یک وقت است یک مرز مشخصی است, آن وقت آن مرز مشخص, مثل یک واحد سنجش است یک چنین چیزی که در نصوص نیامده, اینها به عنوان مثال است ذکر مصداق است که عقوق والدین گناه کبیره است; اما مرز گناه کبیره چیست؟ که اگر اشیاء دیگر را خواستیم بسنجیم با آن حدّ و مرز بسنجیم که بیان نشد, اینهم دو مبنا و هر رأیی که بر این مبنا و مبنای قبل بنا نهاده شد اینهم تام نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله; اما ضابطه دست نداد. گناهان کبیره را مشخص نفرمود که کبیره چیست و چندتا است. یک وقت هست که نظیر ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ مشخص فرمود که این گناه, کبیره است; اما حدّی مشخص کرده باشد نظیر بلوغ نکاح که آنجا حدّ است مادون او میشود صغر [و] به آن حدّ رسید میشود کبر.
پرسش:...
پاسخ: بله; اما نفرمود که این کبیره است [بلکه] فرمود اگر کسی فلان عمل را انجام داد به آتش میسوزد, شاید صغیره باشد و معذب. اگر بفرماید که این کبیره است بله. فرمود اگر کسی ربا بخورد معذب به نار است, عقوق والدین یا قذف و امثالذلک, معذب به نار است.
پرسش:...
پاسخ: نفرمود صغائر, کدام آیه دارد؟ بنابراین میزانی در قرآن مشخص نفرمود که چه چیزی صغیره است چه چیزی کبیره, حدّی مشخص نفرمود اینها هم ذکر مثال است. فرمود فلان کارها را اگر کسی انجام بدهد عذاب الهی دارد نار دارد, بعضیها را با خلود [و] بعضی را بدون خلود یاد فرمود. به هر تقدیر, پس این مبنای دوم هم تام نیست.
تبیین مبنای سوم در مسأله
مبنای سوم آن است که ما عقاب معصیت را با ثواب طاعت نمیسنجیم, بلکه با خود شخص مأمور و منهی میسنجیم هرکسی در فضای درونش بالأخره یک مقدار مشخصی از نورانیت دارد, اگر مؤمن بود, چون قبلش هم خطاب به مؤمنین است. حالا اگر این شخص در فضای درونش, مقداری از نورانیت داشت این عمل تیرهای که مرتکب شد نسبت به نورانیت حاصله در نفس این شخص میسنجیم. نسبت به این نورانیت یا کمتر است یا بیشتر اگر کمتر بود میشود معصیت صغیره, اگر بیشتر بود میشود معصیت کبیره اینهم گذشته از اینکه لازم میآید اگر معادل بود نه صغیره باشد نه کبیره, باز برخلاف ظاهر هست چون نمیخواهد بگوید که شمایی که در درون نفستان نورانیت هست حالا برفرض نور قوی اگر یک بار گناهی انجام دادید, چون نورانیت قلب شما زیاد است این گناه، گناه کوچک است. در حالی که عقوق والدین را به صورت روشن یا قذف محصنه را به صورت روشن فرمود جزء کبائر است دیگر. حالا اگر کسی در اثر فراهم کردن ملکه عدالت, قلب روشنی داشت که «نَوِّروا أنفسَکم» درباره او محقق شد و قلب نورانی پیدا کرد چون معصوم نبود یک بار دست به گناه زد و عاق والدین شد; کاری کرد که پدر و مادر را رنجاند و آنها ناراضی شدند. خب, این عقوق والدین که یک معصیت است و تیرگی را به همراه دارد نسبت به صفای ضمیر و نورانیت قلب این مؤمن کمتر است, این تیرگی لازمهاش آن است که عقوق والدین, نسبت به کسی که عمری را به عدالت گذرانده معصیت صغیره باشد اینچنین نیست. پس این مبانی سهگانه, هیچکدام تام نیست.
مبنای مختار حضرت استاد(مدظلّه) در معیار سنجش معصیتها
ظاهرش همان است که معصیتها را باهم میسنجند, نه معصیت را با آمر و ناهی, نه معصیت را با ثواب اطاعت [و] نه معصیت را با مأمور و منهی [بلکه] معصیتها را با یکدیگر میسنجند. معصیتها که با یکدیگر سنجیده شد بعضیها بزرگاند بعضیها کوچک. حالا در بعضی از نصوص, مقدار اینها به هفت رسید بعضی به ده یا مثلاً هفتاد و کمتر و اینها رسید. اختلاف نصوص برای این است که در بعضی از روایات دارد که: «اکبر الکبائر الشرک» و الفلان و الفلان, آنها نه اینکه معصیتهای کبیره همینها هستند, معصیتهای کبیره هم بعضها فوق بعضاند چه اینکه معاصی صغیره هم بعضها دون بعضاند. پس اگر در بعضی از نصوص آمده است اکبر کبائر این است این حدّ معاصی کبیره نیست [بکله] این دارد در بین معاصی کبیره آن اکبرها را میشمارد یا اگر عنوان اکبر نیامده, مثل «اکبر الکبائر الشرک» یک چنین عنوانی هم نباشد, شمارش بعضیها مثل هفتتا یا کمتر و بیشتر, این ناظر به همان گناهان رایج و گناهان معروف است, هیچکدام در صدد بیان حدّ نیست که مادون اینها کبیره نباشد. برای اینکه همان نصوصی که بعضی از اینها در بحث دیروز خوانده شد, دارد که چیزی که ذات اقدس الهی وعده آتش بدهد خب در قرآن غیر از این چند گناه یاد شده برای گناهان دیگر هم وعده نار داده است خب, آن معصیت کبیره است.
لزوم پرهیز از کبائر و صغائر به لحاظ حاکمیت حکمت الهی
حالا برسیم به این اقوال چندگانهای که در کتاب شریف المیزان لابد ملاحظه فرمودید. حالا معلوم میشود که این هشت قول, از کدام مبنا نشأت گرفته. قبل از ورود در این اقوال باید این دو مطلب را هم عنایت کرد به اینکه در بعضی از نصوص آمده است که شما هیچ معصیتی را کوچک نشمارید, برای اینکه معلوم نیست خدا به کدام معصیت آدم را میگیرد چه اینکه هیچ طاعتی را هم کوچک نشمارید, برای اینکه معلوم نیست کدام طاعت را خدا قبول میکند چه اینکه هیچ کسی را هم تحقیر نکنید, برای اینکه شما نمیدانید اولیای الهی در کدام لباساند; خیلی از افراد است که آدم به حسب ظاهر اینها را به حساب نمیآورد یا خیال نمیکند اینها مثلاً دارای چه درجهایاند, بعد معلوم میشود که در عین حال که یک آدم سادهزیستی است [و] یک لباس متوسطی هم دربردارد, این علماً از فضلاست و عملاً هم از اتقیاست این روشن نیست بعضیها هم ممکن است یک سر و وضع ظاهری داشته باشند و در درون خبر نباشد, نه علماً [و] نه عملاً. این است که این چند چیز را در نصوص فرمود خدا مخفی کرده است, بعد هم فرمود مثل اینکه لیله قدر مخفی است. اولیای الهی در بین مردم مستورند, مثل اینکه لیله قدر مستور است, آن طاعت مقبوله نزد خدا مستور است, معلوم نیست که آن لسانها به انسان دستور احتیاط میدهد که یک وقت هست ممکن است خدا از گناهان بزرگ بگذرد و از گناهان کوچک نگذرد, آن حکیم است و براساس حکمت مشیئت دارد, ما چه میدانیم چه میکند, این یک مطلب.
وجود علم اجمالی به صغایر و کبائر
مطلب دیگر آن است که گناهان کبیره را مشخص فرمود; اینچنین نیست که هیچ گناهی از گناهان کبیره مشخص نباشد فقط بالعلم الاجمالی بدانیم که بعضی گناهان کبیرهاند بعضی گناهان صغیره, این طور هم نیست که به ما هیچ چیز را نگفته باشند تا ما دو علم اجمالی داشته باشیم: علم اجمالی داریم به معاصی کبیره; علم اجمالی داریم به معاصی صغیره و علم تفصیلی داریم که اگر معاصی کبیره را انجام ندهیم, معاصی صغیره بخشیده میشود که تا وجوب احتیاط کل باشد, این نیست. برای ما خیلی از معاصی کبیره را مشخص کردند, اینهم هست.
طلب کار نبودن تارک معاصی کبیر از خداوند و تام نبودن قول معتزله
مطلب بعدی آن است که انسانی که معاصی کبیره را ترک کرده است, گرچه معاصی صغیره او بخشوده میشود; اما طلب کار نیست از خدا, وعدهای است خدا به او داده است ولی ما یقین داریم که خداوند به وعدهاش وفا میکند حرف معتزله, تام نیست که بگوید «یجب علی الله» که ببخشد کسی را که گناهان کبیره ندارد و البته چون خداوند وعده داد و خلف وعده هم محال است از ذات اقدس الهی بنابراین او یقیناً این کار را میکند نه باید بکند این «یجب عن الله» است, نه «یجب علی الله». ما یقین داریم خدا به وعدهاش عمل میکند نه باید بکند که قانونی بر خدا ـ معاذ الله ـ حاکم باشد, اینها مطالبی است که باید در این خلال گفته میشد.
تعاریف و ضوابط کبائر از تفسیر شریف المیزان
حالا این آرایی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) شمردند و تا حدودی بسیار از این آراء بیان شد.
تبیین معیارهای مختلف محلّ بحث
الف: حدّ دنیوی و عقاب اخروی داشتن معصیت
اول اینکه معصیت کبیره چیزی است که دارای عقاب آخرت و حدّ در دنیا باشد. این جامع همه افراد نیست, گرچه مانع اغیار هست, برای اینکه بعضی از معاصی جزء معاصی کبیره است ولی حدّ ندارد چون در نصوص مسئله ربا به عنوان معصیت کبیره ذکر شده است. چه اینکه از قرآن هم به خوبی برمیآید; اما حدّ ندارد.
ب: وعید آتش داشتن در قرآن کریم
دوم اینکه معصیت کبیره چیزی است که در قرآن, وعید آتش داده شده باشد. اینجا سخن از حد نیست [بلکه] سخن از وعید به نار است این هم جامع افراد نیست برای اینکه همه معاصی کبیره در قرآن نیامده; بعضی از معاصی کبیره در قرآن هست, بعضی از معاصی کبیره در عِدل قرآن که نصوص عترت طاهرین(علیهم السلام) است, پس این ضابطه هم تام نیست.
ج: مشعر توهین به ذات اقدس الهی بودن
ضابط سوم آن است که معصیت کبیره چیزی است که مشعر به توهین به ذات اقدس الهی باشد. این قول تام نیست, برای اینکه مبنایش تام نبود, برای اینکه هر معصیتی وقتی انسان نسبت به ذات اقدس الهی بسنجد خود آن توهین و اهانت و طغیان در برابر خدا معصیت کبیره است. حالا اگر معصیت, مشعر به توهین نبود لازمهاش این است که صغیره باشد, اینچنین نیست.
پرسش:...
پاسخ: چرا; خیلی از گناهان است که در نصوص مشخص شد دیگر, چون فعل حرام, گناه کبیره است ترک واجبها هم گناه کبیره است.
پرسش:...
پاسخ: همه اینها که در قرآن نیست, خیلی از واجبها در قرآن نیامده, در قرآن خطوط کلیاش آمده.
د: معیار چهارم حرمت ذاتی داشتن معصیت
چهارم اینکه گناه کبیره چیزی است که ذاتاً حرام باشد, نه به عنوان عارض. اینهم تام نیست [چون] این مانع اغیار نیست, برای اینکه معاصی صغیره ذاتاً بد هستند. حالا کسی گفت النظرة معصیت صغیره است. خب, معصیت صغیره است این بدون عنوان عارض معصیت است, نه بر اثر عروض یک عنوان. سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این مسئله اصرار بر گناهان صغیره را به عنوان نقض ذکر میفرمایند. البته این سخن تام است که اگر شما گفتید معصیت کبیره آن است که در قرآن ذکر شده باشد, اصرار بر صغیره معصیت کبیره است و در قرآن ذکر نشده, در لسان معصوم(صلوات الله) آمده است که «لا صغیرةَ مع الاصرار». در آنجا که گفتید حدّ داشته باشد, اینهم تام نیست, برای اینکه اصرار بر صغیره, معصیت کبیره است و حدّ ندارد, این را نقض قرار میدهند, این تام است.
اما این قول چهارم که گفته است معصیتی کبیره است که ذاتاً حرام باشد نه براساس عروض, عنوان اگر عنواناً عارض باشد این عمل دیگر معصیت کبیره نیست, این را ایشان باز میفرمایند که نه, هر معصیت صغیرهای اگر عنوان توهین روی آن بیاید, این معصیت کبیره است. شما گفتید اگر لعارضٍ باشد این معصیت کبیره نیست. این فرمایش, تام نیست. برای اینکه این قول چهارم میگوید که هر عملی اگر ذاتاً معصیت نبود, این معصیت کبیره نیست. اگر عنوانی او عارض شده, این را نمیگویند معصیت کبیر, خود آن عمل را نه آن عنوان را ممکن است عنوانی که عارض شده, خود آن عنوان معصیت کبیره باشد آن شخص درباره معروض سخن میگوید و سیدناالاستاد درباره عارض نقد کردند آن میگوید که هر عملی اگر ذاتاً حرام بود معصیت کبیره است اما اگر ذاتاً حرام نبود عنوانی براساس او آمده از آن جهت معصیت کبیره نیست سیدناالاستاد به مسئله طغیان و اهانت و توهین و استهانت امر خدا نقض میکند. البته این استهانت امر خدا خودش عارض است و معصیت کبیره; خود این اهانت هرجا عارض بشود, خود این اهانت معصیت کبیره است نه آن معروض را معصیت کبیره بکند. معروض, بالعرض این وصف را پیدا میکند وگرنه خود همین عنوان این عنوان که عارض است این معصیت کبیره است به هر تقدیر آن اصل سخن تام است یعنی اهانت در برابر ذات اقدس الهی معصیت کبیره است و طغیان است اما سخن این قائلین به قول چهارم درباره معروض است و ایشان درباره عارض نقض میفرماید.
و: معاصی احساء شده در سوره مبارکه نساء
پنجم اینکه معاصی کبیره همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده تا آیه سی. صاحب این قول خیال کرده است که آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده یعنی اول رعایت اموال یتیم و حرمت خوردن مال یتیم و بعد سایر معاصی یاد شده, آن وقت این ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ خلاصه و جمعبندی همه معاصی کبیره است در اسلام, در حالی که اینچنین نیست. آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» تاکنون خوانده شد, اینها بعضی از معاصی کبیره است و ذات اقدس الهی در قرآن بسیاری از معاصی کبیره دیگر را ذکر فرمود که در این سورهٴ «نساء» تا این آیه سی نیامده, این ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ﴾ که خلاصه همه معاصی کبیره نیست.
هـ: کبیره بودن هر معصیتی بلحاظ مخالفت با خداوند
قول ششم این است که هر معصیتی کبیره است, چون مخالفت خداست که این همان سخنی بود ناصواب. قهراً اضافه, بیانیه خواهد بود, آن وقت نه با ذیل آیه سازگار است [و] نه با آیه سورهٴ «کهف».
ی: سنجش عقاب با ثواب صاحب معصیت
قول هفتم این است که صغیره چیزی است که عقاب آن از ثواب صاحبش کمتر باشد که عقاب را با ثواب سنجیدند که اینهم ناتمام است برای اینکه موارد نقض داشت اگر کسی ثوابهای زیادی داشت بعد یک بار عاق والدین شد لازمهاش این است که این عقوق والدین معصیت صغیره باشد, در حالی که نصاً جزء معاصی کبیره است و هکذا معاصی کبیرهٴ دیگری که شمرده شده.
ل: اعتباری بودن صغیره و کبیره
قول هشتم آن است که صِغَر و کِبَر, اعتباری است; هر معصیتی از روی توهین کبیره است و همان معصیت از روی شهوت یا غضب, صغیره. مثلاً اگر کسی عاق والدین بشود, برای اینکه ـ معاذ الله ـ میخواهد این آیه ﴿وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا﴾ را امتثال نکند یا ﴿فَلا تَقُلْ لَهُما أُفِّ﴾ را زیرپا بگذارد. اگر روی این عنوان باشد, این میشود معصیت کبیره. آن وقت اگر کسی عصبانی شد براساس «غلبت علیه شقوته» یا «شهوته», عاق والدین شد لازمهاش این است که این معصیت صغیره باشد, در حالی که نصوص, عقوق والدین را بالقول المطلق معصیت کبیره میداند نه اینکه اگر کسی عاق والدین شد برای اینکه دستور الهی را ـ معاذ الله ـ تحقیر کند این بشود معصیت کبیره وگرنه میشود معصیت صغیره این طور نیست اگر کسی مبتلا شد به هتک حرمت دیگران که «غلبت علیه شقوته» بشود معصیت صغیره و اگر خواست با ﴿لا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً﴾ با او در افتد, بشود معصیت کبیره, این طور نیست.
و همچنین سخنانی که از غزالی نقل شده که اگر تیرگی گناه کمتر از نورانیت گناهکار بود, این بشود معصیت صغیره [و] اگر بیشتر از نورانیت گناهکار بود, بشود معصیت کبیره. این سخن هم تام نیست, برای اینکه نصوص بسیاری از معاصی کبیره را مشخص کرده است چه اینکه فاعل آن آدمی باشد باتقوا و باصلاح و عادل یا نه.
اما اینکه فرمود: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ﴾ گرچه تکفیر به معنای ستراست و لازمهاش مغفرت نیست, چون اول خدا ستار است بعد غفار است بعد انعام میکند و انسان را وارد بهشت میکند; اما به قرینه اینکه فرمود: ﴿وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریمًا﴾ نشانه آن است که این یک ستر تام است; همان محو تام است, نه اینکه فقط بپوشاند بلکه میبخشد: اوایل ممکن است خداوند ستاری کند; آبروی آدم را حفظ بکند; نگذارد این گناه را دیگران بفهمند چون چند طور ممکن است خدا عقاب بکند یکی خزی است و رسوایی است یعنی پردهپوشی نمیکند, این گناه را دیگران هم میفهمند وقتی فهمیدند, این شخص بیحیثیت خواهد بود. ممکن است خدا ستاری کند و نگذارد آبروی این شخص از بین برود این ستر است نه مغفرت گرچه مغفرت را هم که مغفرت گفتند, گفتند ریشهاش آن است که با ستاری خدا همراه است, برای اینکه کلاه خود را میگویند «مِغفر» آن چون میپوشاند خداوند ممکن است این گناه را موقتاً بپوشاند; اما نبخشد. ولی مرحله عالیه آن است که رحمت الهی, شامل حال بشود [و] بر اساس رحمت رحیمیهاش عفو کند و چون وعدهٴ به بهشت داده است معلوم میشود اگر کسی معاصی کبیره را مرتکب نشد, خداوند معاصی صغیره او را واقعاً عفو میکند و به طور کلی از نامه عمل او برمیدارد. حالا تبدیل میکند سیئات را به حسنات و مانند آن, بالأخره چیزی از سیئات در نامه عمل او نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است