- 720
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 19 سوره نساء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 19 سوره نساء _ بخش اول"
- حیات سعادتمندانه زن از دیدگاه قرآن کریم؛
- تشریحی و تکوینی بودن معنای ارث در آیات قرآن؛
- خیر کثیر بودن اولاد صالحه.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً ﴿19﴾
مباحثی در حیات سعادتمندانه زن از دیدگاه قرآن کریم
در این سورهٴ «نساء» بسیاری از احکامی که مربوط به تأمین حیات سعادتمندانه زن است مطرح است. بخشی از آنها مربوط به ارث زنهاست و بخش دیگر مربوط به معاشرت همسرهای اینها با اینهاست.
نهی از به ارث بردن اکراهی زنان
اما آن بخش اول که به ارث برمیگردد، صدر آیه عهدهدار اوست که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾؛ فرمود مؤمنین! این برای شما حلال نیست که با اکراه، زن را ارث ببرید.
پرسش: ...
پاسخ: بله، انسان مجاز نیست گناه بکند ولو یکبار، چرا یکبارش را مجاز باشد.
پرسش: ...
پاسخ: نهیِ تشریعی دارد؛ یکبار هم مجاز نیست، و مختار است در گناه کردن ولی مأذون نیست و اگر گناه کرد، توبه میشود واجب، چون عدالت واجب است دیگر یعنی بر هر انسانی واجب است عادل باشد. مأذون نیست گناه بکند، اگر گناه کرد راهِ توبه و تحصیل عدالت باز است دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: اگر از همان اول قصد داشت که گناه بکند، بعد توبه بکند دوباره گناه بکند، این در حقیقت، مستهزی به توبه است؛ این توبه نکرده. این هر بار که گناه میکند دوتا گناه میکند: یکی اینکه خودِ آن معصیت را مرتکب میشود؛ یکی اینکه توبه را استهزا میکند، این یک گناهِ مضاعفی است؛ اما اگر نه، واقعاً توبه کرد بعد در اثر نفس امّاره مبتلا شد به گناه، خب دوباره توبه میکند.
پرسش:...
پاسخ: فرقِ انسان با معصوم که فرق واجب نیست که انسان با معصوم فرق داشته باشد؛ منتها این کارِ دشواری است. عصمت که اختصاصی نیست، آن امامت است و نبوت است که انحصاری است وگرنه عصمت که انحصاری نیست میشود، معصوم بود؛ منتها معصوم این است که سهواً هم گناه نمیکنند، آن کار مقدور دیگران نیست البته.
خب، بخش اول این آیه، دربارهٴ ارثِ نساء است. ظاهر آیه این است که خود زن، میراث قرار میگیرد و این نهی شده است. فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ چون ظاهرِ نهی متوجه شد که زن را ارث نبرید، عدهای همین آیه را برابر با آنچه در جاهلیت رسم بود، بر آن معنا تطبیق کردند و گفتند آیه، ناظر به نهی آن معناست یعنی در جاهلیت، اگر مردی میمُرد، بازماندگان این متوفّا همان طوری که اموال او را ارث میبردند، زنِ او را هم به ارث میبردند؛ اگر آن زن، مادر این فرزند نبود و این فرزند، از مادرِ دیگر بود این زن را که ارث میبرد یا با او ازدواج میکرد یا او را به شوهر میداد و از مَهریه او استفاده میکرد، با او معامله یک مال میشد و اگر مادرِ او بود دیگر ازدواج نمیکرد ولی از حقّالزوجیه او یا تزویج او استفادهٴ مالی میبرد.
تشریحی و تکوینی بودن معنای ارث در آیات قرآن
بعضیها فکر کردند که این آیه، ناظر به نهی از آن سنّت باطله جاهلیت است. برای اینکه آیه فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ که نهی، متوجه ارثِ زن است نه ارثِ از زن. مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) و بعضیها اینچنین مَشیْ کردند . ولی باید توجه داشت که کلمهٴ ارث در قرآن کریم گاهی به معنای همان ارث تکوینی است، گاهی ارث تشریعی که امر حقوقی است. آن ارثِ تکوینی به اشخاص و اشیاء اسناد داده میشود، چه اینکه ذات اقدس الهی میفرماید که ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ ؛ فرمود ما وارث زمین و اهل زمین خواهیم بود که این یک ارث تکوینی است [و] ارث تشریعی و قراردادی و حقوقی نیست. در اینگونه از موارد، همان طوری که ارث به اموال تعلّق میگیرد، به اشخاص هم تعلّق میگیرد: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا﴾. چه اینکه گاهی ارث به اشیاء تعلّق میگیرد؛ اما دیگر ارثِ تشریعی و قراردادی نیست: ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ یا ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ و امثال ذلک. در اینگونه از موارد، ارثِ قراردادی و تشریعی نیست، چون تشریع برای دنیاست و در بهشت، سخن از مراسم حقوقی و تشریعی و امثال ذلک نیست.
معنای تکوینی ارث و تعلق آن به اشیاء
به هر تقدیر، ارث اگر به معنای انتقال تکوینی یا قدرت تکوینی باشد، این همان طوری که به اشیاء تعلّق میگیرد، به اشخاص هم تعلّق میگیرد. ولی ارثِ تشریعی و قراردادی که یک امر حقوقی است، این به مال و به حق تعلّق میگیرد، نه به انسان؛ مگر اینکه آن انسان خودش مال محسوب بشود نظیر إماء و عبید وگرنه اگر انسان، آزاد بود و مال نبود، هیچگاه متعلَّق ارث نیست. البته اگر متعلَّق حق بود آن حق را وارث، ارث میبرد یعنی اگر پدر کسی با کسی پیمان اجاری بست؛ او را اجیر خود قرار داد و اعمّ از بهرهٴ مباشرت و تسبیب و امثال ذلک بود، اگر این اجاره با مرگِ مستأجر، منفسخ نشود ورثه به جای مستأجر مینشینند و آن حقّالاجارهای که مستأجر بر عهدهٴ موجر داشت یعنی اجیر، ورثه الآن بر عهدهٴ موجر یعنی اجیر دارند، حقّی است که بر عهدهٴ یک انسان آزاد است [و] این حق، قابل ارث است.
معنای تشریحی ارث و تعلق آن به اشخاص
ولی یک امر تشریعی است بالأخره؛ خودِ شخص چون مال نیست، موروث نیست، میراث نیست، ارث نیست. ولی در قرآن کریم گاهی ارث به خود آن مورّث اضافه میشود و تعلّق میگیرد، مثل ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ یا در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً خواندیم؛ آیه یازده این بود که ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ﴾.
خب، در اینگونه از موارد، ارث به خود شخص تعلّق گرفته یعنی اگر کسی مُرد و پدر و مادر، وارثِ او شدند و او را ارث بردند: ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ﴾. پس صِرف این تعلّق، نباید نشانهٴ آن باشد که آن متعلَّق، میراث است بلکه موروثٌمنه است. به این نشانه که فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ﴾ نمیشود گفت که این ناظر به آن است که زنها را در جاهلیت ارث میبردند و این آیه برای نهی آن است. صِرف این دلیل نیست، برای اینکه مشابه این در آیات دیگر هست که ارث به شخص تعلّق گرفته؛ به خود آن متوفّا تعلّق گرفته، این یک نکته.
توضیحی یا احترازی بودن قید «کرهاً» در آیه محل بحث
نکته دیگر آن است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اشاره کردند و آن این است که فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ این ﴿کَرْهاً﴾ بالأخره قیدی است؛ اگر قید توضیحی باشد اشکالی دارد و اگر احترازی باشد هم یک اشکال دیگر دارد. اینکه فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ یعنی اگر کَره نبود، با مِیل و رغبت بود این عیب ندارد [و] زنها را میشود ارث برد، اینچنین نیست؛ زن مال نیست تا ارث ببرند. آن حقّالزوجیه را اگر او کراهت نداشت و رغبت داشت و مایل بود مگر فرزندان میتوانند ارث ببرند? با اینکه فرمود: ﴿وَلاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ﴾ . پس اینکه فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ معلوم میشود منظور این نیست که خودِ زن را ارث نبرید یعنی از زن، با اجبار ارث نبرید یعنی اینها را فشار بیاورید [و] در مضیقه قرار بدهید، اینها را با مشکلات روبهرو بکنید که زودتر بمیرند تا مالشان را ارث ببرید، این میتواند باشد و اما خودِ زن را ارث نبرید این آیات، ناظر به آن نیست؛ اینکه فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾.
البته در جاهلیت از این کارها میکردند: چند وجه را مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان بیان کرد که آن وجوه را مرحوم امینالاسلام در مجمع دستهبندی کرد که لابد ملاحظه فرمودید. اما این وجهی که مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) پذیرفتند ، این شاهدی ندارد [و] صِرف اسناد ارث به زن، دلیل نیست که منظور آیه این است که زن، میراث قرار نمیگیرد و این کلمهٴ ﴿کَرْهاً﴾ هم دلیل دیگر است تا برسیم به سایر بخشها ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾.
تبیین آیه 19 در معنی ارث بردن از زنان
اگر منظور آن است که ارثی که از سایرین به زن رسیده است آن را از زن به اجبار نگیرید، آن را آیه ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ به عهده دارد که آن هم در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که استقلال مالی و استقلال اقتصادی برای زنها هست که ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا﴾ آیه 32 سورهٴ «نساء» که بعداً در پیش داریم ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ پس اگر کسی بخواهد بگوید این آیه، ناظر به آن مطلب است، آن مطلب را از آیه 32 باید فهمید یعنی مالی که به دست زن رسیده است حالا از راه ارث است یا از راههای دیگر، وقتی از راه حلال به او رسیده است شما حقّ دخالت و طمع ندارید و اگر منظور، حقّالزوجیه است یعنی زوجیت را شما نمیتوانید ارث ببرید، آن را به صورت صریح در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص کرده است که ﴿وَلاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ﴾. اینکه فرمود: ﴿وَلاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ﴾ حقّالزوجیه را منع کرده است که به هیچ وجه قابل انتقال نیست. آیه 22 همین سورهٴ «نساء» است: ﴿وَلاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ﴾، ﴿إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ﴾ یعنی آنچه در جاهلیت بود آن گذشت، چون «الإسلام یَجُبُّ ما قَبْلَه» ولی دیگر حقّالزوجیه ارث برده نمیشود. پس این آیه نه آن مطلب ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا﴾ را دارد و نه راجع به ﴿لاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ﴾ را دارد.
پس اینکه فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ یعنی آنها را فشار قرار بدهید تا زود بمیرند و مالِ آنها را [از آنها] ارث ببرید و اگر کرهاً نبود [و] به طور عادی بود، عیب ندارد یعنی به طور طبیعی زنی مُرد خب، ورثه از او ارث میبرند، آن وقت ﴿کَرْهاً﴾ میتواند قید احترازی هم باشد و معنای تازهای را به همراه دارد، نه تکرارِ آن ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ است و نه تکرار ﴿لاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ﴾ است [بلکه] این مستقلّ است و اگر به طور عادی مُرد، مالش به ورثه میرسد.
پرسش:...
پاسخ: چون در جاهلیت، نسبت به زن این کار را روا میداشتند _چه اینکه دربارهٴ مسائل خانوادگی هم جملهٴ بعد همین را تأیید میکند_ لذا نهی کردند، آن اصل کلی که به کسی ظلم نکنید آن سرِ جایش محفوظ است. اینکه در فضای جاهلی زن را در فشار قرار میدادند تا بمیرد که از مال او ارث ببرند یا شوهر، زن را در فشار قرار میداد که مَهریه را ببخشد، اینها را آیات دارد نهی میکند وگرنه اصلِ ظلم به دیگری و مالستانی به زور حرام است. حالا در جمله بعد ملاحظه بفرمایید، همین مضمون است.
بررسی معنای لغوی و اصطلاحی «عضل»
﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ﴾، «عَضْل» یعنی فشار، منع، تضییق میگویند «داءٌ عُضال» یعنی دردِ بیدرمان، «عُضال» یعنی آن دردی که درمانناپذیر است. فرمود: ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ﴾؛ زنها را به درد بیدرمان مبتلا کنید، فشار بیاورید که آنها مجبور بشوند مَهریه را به شما ببخشند و طلاق بگیرند، این کار را نکنید. خب، این دربارهٴ هر کسی که شریک زندگی آدم است اینچنین است؛ دو نفر شریک هماند در یک دفتر تجاری، یکی از دو شریک قدرتمند، دیگری را تحمیل بکند مال را از او بگیرد حرام است البته. اینها زیر عناوین کلّی ظلم مندرجاند؛ اما آیاتی که درباره زن هست، برای اینکه در جاهلیت به زن بها نمیدادند. اسلام آمده فرمود: بین زن و مرد در این قسمتها فرقی نیست، چرا به اینها ستم میکنید?
پس آن یکی برای زن و شوهر نیست، فشارآوردن است که زن بمیرد تا مالِ او را ارث ببرند [ولی] این دوّمی راجع به زن و شوهر است، لذا ضمیر به «نساء» برمیگردد. مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) چون جملهٴ اُولیٰ را و بخش اول را اینچنین معنا کرد: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ﴾ یعنی زنها را ارث ببرید ممنوع است، ناچار شدند بگویند این ضمیر ﴿تَعْضُلُوهُنَّ﴾ به آن نساء موروثات برنمیگردد [بلکه] به اصلِ نساء برمیگردد ، نه به نساء موروث که نسایی که ارث برده شد. ولی آن آیه، اصلِ نساء است [و] این ﴿تَعْضُلُوهُنَّ﴾ هم درباره اصلِ نساء است. آن آیه، نساء موروثات نیست یعنی بخش اول، موروثات نیستند زناند «موروث ِمنهنّ» هستند نه موروثات. این ضمیر هم به اصل نساء برمیگردد، در حقیقت این بخش دوم خطاب به همسرهاست ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ﴾ یعنی «لا یحلّ لکم أن تعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ما آتیتموهنّ» اینها را در عُضال و دردِ بیدرمان قرار بدهید تا اینکه چیزی که به آنها دادید از آنها پس بگیرید یا مقداری از آنها را پس بگیرید. اگر مَرد، ناراضی است خب راهش باز است به نام طلاق، زن ناراضی است، او میتواند مَهریه را ببخشد از راه خُلع، خود را آزاد کند. ولی اگر مرد، ناراضی بود نمیتواند زن را فشار بدهد و مهریه را استرداد کند و او را مجبور کند بدون مَهر طلاق بگیرد، این روا نیست. ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ﴾.
در اوایل همین سوره «نساء»، آن آیه قبلاً گذشت که فرمود: آیه چهارم این بود ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴾؛ آنجا فرمود مالی که به زن دادید به عنوان مَهر، حق ندارید تصرّف بکنید مگر با طیبِ نفس خود اعطا کند، چون مال هر کسی اینچنین است. اینجا هم میفرماید حق ندارید زن را در فشار قرار بدهید تا مقداری از مال که به او دادهاید از او استرداد کنید. مشابه این مضمون، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت که شما اگر بخواهید در مال زن تصرّف بکنید [و] چیزی که به او دادید با فشار از او بگیرید حرام است. ﴿الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَأْخُدُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً﴾ .
نهی از تحت فشار قرار دادن زن در مسائل مالی
بنابراین هیچ کس حق ندارد که اینها را در فشار قرار بدهد تا آنها مقداری از مَهر را ببخشند: ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ این کلمهٴ مبیّن _آن طوری که از سیبویه هم نقل کردند_ معنای لازم را دارد «أبان» و «استبان»، «بیّنه» و «تبیّن» اینها به معنی لازم هم آمدهاند . مُبیِّن یعنی مُبین، یعنی روشن، لذا بعضیها «مُبِینَةً» قرائت کردند یعنی روشن و آشکار. بعضیها که خیال میکردند این مادّه حتماً متعدّی است «مُبَیَّنةً» قرائت کردند ؛ به فتح و این تام نیست، برای اینکه آن زنی که به بزهکاری تن درمیدهد که درصدد تبیین آن کار نیست که زن بشود مبیِّنه و آن فحشا بشود مبیَّنه.
بنابراین اگر لغتاً «بیَّن»، «تبیَّن»، «أبان» به معنای لازم هم آمده است این قرائت معروف، تام خواهد بود ﴿بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾، «فاحشة» مصدر است مثل «عافِیَة» یعنی گناهِ روشن، گناهِ بالغ و مبیِّن هم یعنی روشن یعنی ثبوتاً فحشاست و اثباتاً بیان یعنی هم ثبوت دارد هم اثبات. ثبوتاً گناه است، اثباتاً هم ثابت شده است. اگر این کار را کرد، آنگاه یک راهِ فقهی باز است هم در این آیه، هم در آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» حُکم فقهی باز است. در آنجا این بود که ﴿الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَأْخُدُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلَّا أَن یَخَافَا أَلَّا یُقِیَما حُدُودَ اللّهِ﴾ مگر آن صورتی که زن و شوهر بترسند و نتوانند که حدود الهی را اجرا کنند حالا این به اصل طلاق برمیگردد یا به نهی از اخذ مال برمیگردد، مبسوطاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد. اما اینجا فرمود: ﴿إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ اگر به گناهِ روشنی مبتلا شد، آنگاه راهِ تضییق باز است؛ میتوانید تضییق کنید که او مجبور بشود به طلاق راضی باشد یا خودش متارکه را پیشنهاد بدهد و مانند آن، زیرا با او دیگر نمیشود در یک خانه زندگی کرد ﴿إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله، چون از او مالبردن است، گرچه انسان مال را برای خود میگیرد ولی در حقیقت، آن مالباخته مال را از دست میدهد. «ذهب بماله» یعنی «أذهبه و أتلفه» خودش استیفای منفعت میکند ولی مال مردم را از بین میبرد. این استیفا به سود همسر هست ولی در حقیقت، اتلاف مالِ غیر است. فرمود مال مردم را از بین نبرید: «ذهب بماله» یعنی «أذهبه»؛ مال او را از بین برد که این «باء» برای تعدیه است.
حالا بعض که ممنوع شد، کلّ به طریق اولیٰ. اگر «کلّ» نهی بشود، نهی از بعض به آسانی استفاده نخواهد شد ولی اگر از بعض نهی شد، از کلّ به طریق اولیٰ. فرمود: ﴿لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ﴾ از این جمله معلوم میشود که بخش دوم ناظر به همسرهاست و بخش اول ناظر به ورثه است؛ از یک باب نیست همه زیر پوشش عنوان نساء مندرج هستند، اما آن نساء اول جزء کسانی است که مُوروثٌمنه است و نساء دوم به عنوان عضو خانواده، همسر خانواده است
دیدگاه قرآن کریم در موارد جواز اخذ مال از زنان
﴿إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ این کلمه هم در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آمده [و] هم در سورهٴ «طلاق». در سورهٴ «طلاق» هم قبلاً خواندیم که اینها از منزل خارج نشوند، مگر اینکه مبتلا بشوند به فاحشهٴ مبیّنه. در آنگونه از موارد هم باز بعضیها سعی میکردند که «مبیَّنة» قرائت کنند . آنجا که فرمود اینها را از منزل بیرون نکنید نه اینها خارج بشوند و نه شما اینها را خارج بکنید ﴿إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ آنجا ذکر کرده بودند. آیه اول سورهٴ «طلاق» این بود: ﴿وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لاَ تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُیُوتِهِنَّ وَلَا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» هم که به نساء النبی خطاب شد ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ﴾ آنجا هم باز ﴿بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ آمده «مبیِّنة» یعنی مُبِینة، یعنی روشن و آشکار.
در اینگونه از موارد، اخذ مال جایز است. البته باید حُکم فقهیاش جداگانه مبسوطاً بحث بشود به مقداری که بحث تفسیری اجازه میدهد.
دستور قرآن مبنی بر داشتن زندگی عقل پسندانه
بعد فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾. این ﴿عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ غیر از آن نهی از ایذا یک نکته دیگری را در بردارد و آن این است که زندگی عقلپسند داشته باشید؛ چیزی را که وحی آن را به رسمیّت میشناسد و عقل آن را به رسمیّت میشناسد آن را میگویند معروف، امر به معروف هم همین است. چیزی که نزد وحی شناخته شده نیست، به رسمیّت شناخته نشد، چیزی که نزد عقل به رسمیّت شناخته نشد منکر است، نکره است، نکره یعنی ناشناس یعنی او را به رسمیّت نشناختند، نه ناشناس یعنی یک چیز مجهول، این نکره در مقابل آن معرفه نیست. اگر چیزی را عقل به رسمیّت شناست، وحی به رسمیّت شناخت میشود معروف. فرمود با زنها طرزی زندگی کنید که وحی آن را به رسمیت میشناسد، عقل آن را به رسمیت میشناسد؛ نه تنها آزار نکنید، بلکه با معروف زندگی کنید ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾.
لزوم رعایت اصول خانوادگی در صورت عدم مشکل اخلاقی
بعد فرمود خیلی از موارد هست که شما ممکن است یک سلسله مشکلات ظاهری داشته باشید ولی اگر مشکل اخلاقی ندارید او باایمان هست، همه اصول خانوادگی را رعایت میکند. اگر بعضی از مسائل را شما تحمل کنید، خیرِ کثیری احیاناً نصیب شما میشود: ﴿فَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً﴾. ممکن است شما به حسب ظاهر نتوانید با او برای کار ظاهریتان زندگی را ادامه بدهید ولی اگر او حافظ همه حدود الهی است، شاید بتواند برای خانواده شما مادرِ خوبی باشد.
خیر کثیر بودن اولاد صالحه بر اساس آیه 19
﴿فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً﴾؛ اگر یک فرزند صالحی از این زن به دنیا آمده است که تمام فضایل را در بردارد، این خیرِ کثیر است. خیرِ کثیر همان کوثر است در حقیقت، حالا مصداق کاملِ کوثر آن ولایت است، نبوت است، امامت است، حقیقت قرآن است، حقیقت اهلبیت است، وجود مبارک صدیقه کبرا(سلام الله علیها) است و مانند آن، اینها مصداق کامل کوثرند.
از آن مرحله که بگذریم داشتن فرزند صالح هم به کوثر رسیدن است. صیانت یک خانواده هم به نوبهٴ خود خیرِ کثیر است، کوثر است. فرمود ممکن است بعضی از مسائل غریزی شما را به کراهت بکشاند ولی این را تحمل کنید. اگر مشکلات دینی است که خود صاحب شریعت به شما راه نشان داده است، اگر مشکل دینی ندارید، مسائل دنیایی مطرح است اینها را تحمل کنید ﴿فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً﴾.
حالا عمده در این آیه، آن بخش اول است و بعد البته بخش دوم که حُکم فقهی را دربردارد. آن بخش اول آیا منظور این است که زن را ارث نبرید، آن طوری که مرحوم آقای بلاغی و امثال ایشان گفتند یا از زنها به اجبار ارث نبرید؟ سه، چهار وجه به عنوان شأن نزول نقل شده است که اینها را مرحوم امینالاسلام ذکر کرده است . قبلاً هم ملاحظه فرمودید شأن نزول باز غیر از فضای نزول است یعنی در روزی که برابر تاریخ، سنّت مردم جاهلی فلان مطلب بود، در فلان زمینه این آیات نازل شده است، این فضای نزول است. شأن نزول آن است که داستانی اتفاق افتاده باشد، آمده باشند از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤالی کرده باشند [و] حضرت، منتظر وحی باشد، جوابی در این زمینه بیاید یا نه، یک کار رسمی بوده و آیه مستقیماً ناظر به نهی اوست که اینها را میشود گفت شأن نزول وگرنه صِرف تقارن تاریخی، این با شأن نزول فرق میکند، حالا اینها باید روشن بشود _انشاءالله_.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- حیات سعادتمندانه زن از دیدگاه قرآن کریم؛
- تشریحی و تکوینی بودن معنای ارث در آیات قرآن؛
- خیر کثیر بودن اولاد صالحه.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً ﴿19﴾
مباحثی در حیات سعادتمندانه زن از دیدگاه قرآن کریم
در این سورهٴ «نساء» بسیاری از احکامی که مربوط به تأمین حیات سعادتمندانه زن است مطرح است. بخشی از آنها مربوط به ارث زنهاست و بخش دیگر مربوط به معاشرت همسرهای اینها با اینهاست.
نهی از به ارث بردن اکراهی زنان
اما آن بخش اول که به ارث برمیگردد، صدر آیه عهدهدار اوست که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾؛ فرمود مؤمنین! این برای شما حلال نیست که با اکراه، زن را ارث ببرید.
پرسش: ...
پاسخ: بله، انسان مجاز نیست گناه بکند ولو یکبار، چرا یکبارش را مجاز باشد.
پرسش: ...
پاسخ: نهیِ تشریعی دارد؛ یکبار هم مجاز نیست، و مختار است در گناه کردن ولی مأذون نیست و اگر گناه کرد، توبه میشود واجب، چون عدالت واجب است دیگر یعنی بر هر انسانی واجب است عادل باشد. مأذون نیست گناه بکند، اگر گناه کرد راهِ توبه و تحصیل عدالت باز است دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: اگر از همان اول قصد داشت که گناه بکند، بعد توبه بکند دوباره گناه بکند، این در حقیقت، مستهزی به توبه است؛ این توبه نکرده. این هر بار که گناه میکند دوتا گناه میکند: یکی اینکه خودِ آن معصیت را مرتکب میشود؛ یکی اینکه توبه را استهزا میکند، این یک گناهِ مضاعفی است؛ اما اگر نه، واقعاً توبه کرد بعد در اثر نفس امّاره مبتلا شد به گناه، خب دوباره توبه میکند.
پرسش:...
پاسخ: فرقِ انسان با معصوم که فرق واجب نیست که انسان با معصوم فرق داشته باشد؛ منتها این کارِ دشواری است. عصمت که اختصاصی نیست، آن امامت است و نبوت است که انحصاری است وگرنه عصمت که انحصاری نیست میشود، معصوم بود؛ منتها معصوم این است که سهواً هم گناه نمیکنند، آن کار مقدور دیگران نیست البته.
خب، بخش اول این آیه، دربارهٴ ارثِ نساء است. ظاهر آیه این است که خود زن، میراث قرار میگیرد و این نهی شده است. فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ چون ظاهرِ نهی متوجه شد که زن را ارث نبرید، عدهای همین آیه را برابر با آنچه در جاهلیت رسم بود، بر آن معنا تطبیق کردند و گفتند آیه، ناظر به نهی آن معناست یعنی در جاهلیت، اگر مردی میمُرد، بازماندگان این متوفّا همان طوری که اموال او را ارث میبردند، زنِ او را هم به ارث میبردند؛ اگر آن زن، مادر این فرزند نبود و این فرزند، از مادرِ دیگر بود این زن را که ارث میبرد یا با او ازدواج میکرد یا او را به شوهر میداد و از مَهریه او استفاده میکرد، با او معامله یک مال میشد و اگر مادرِ او بود دیگر ازدواج نمیکرد ولی از حقّالزوجیه او یا تزویج او استفادهٴ مالی میبرد.
تشریحی و تکوینی بودن معنای ارث در آیات قرآن
بعضیها فکر کردند که این آیه، ناظر به نهی از آن سنّت باطله جاهلیت است. برای اینکه آیه فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ که نهی، متوجه ارثِ زن است نه ارثِ از زن. مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) و بعضیها اینچنین مَشیْ کردند . ولی باید توجه داشت که کلمهٴ ارث در قرآن کریم گاهی به معنای همان ارث تکوینی است، گاهی ارث تشریعی که امر حقوقی است. آن ارثِ تکوینی به اشخاص و اشیاء اسناد داده میشود، چه اینکه ذات اقدس الهی میفرماید که ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا﴾ ؛ فرمود ما وارث زمین و اهل زمین خواهیم بود که این یک ارث تکوینی است [و] ارث تشریعی و قراردادی و حقوقی نیست. در اینگونه از موارد، همان طوری که ارث به اموال تعلّق میگیرد، به اشخاص هم تعلّق میگیرد: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا﴾. چه اینکه گاهی ارث به اشیاء تعلّق میگیرد؛ اما دیگر ارثِ تشریعی و قراردادی نیست: ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ یا ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ و امثال ذلک. در اینگونه از موارد، ارثِ قراردادی و تشریعی نیست، چون تشریع برای دنیاست و در بهشت، سخن از مراسم حقوقی و تشریعی و امثال ذلک نیست.
معنای تکوینی ارث و تعلق آن به اشیاء
به هر تقدیر، ارث اگر به معنای انتقال تکوینی یا قدرت تکوینی باشد، این همان طوری که به اشیاء تعلّق میگیرد، به اشخاص هم تعلّق میگیرد. ولی ارثِ تشریعی و قراردادی که یک امر حقوقی است، این به مال و به حق تعلّق میگیرد، نه به انسان؛ مگر اینکه آن انسان خودش مال محسوب بشود نظیر إماء و عبید وگرنه اگر انسان، آزاد بود و مال نبود، هیچگاه متعلَّق ارث نیست. البته اگر متعلَّق حق بود آن حق را وارث، ارث میبرد یعنی اگر پدر کسی با کسی پیمان اجاری بست؛ او را اجیر خود قرار داد و اعمّ از بهرهٴ مباشرت و تسبیب و امثال ذلک بود، اگر این اجاره با مرگِ مستأجر، منفسخ نشود ورثه به جای مستأجر مینشینند و آن حقّالاجارهای که مستأجر بر عهدهٴ موجر داشت یعنی اجیر، ورثه الآن بر عهدهٴ موجر یعنی اجیر دارند، حقّی است که بر عهدهٴ یک انسان آزاد است [و] این حق، قابل ارث است.
معنای تشریحی ارث و تعلق آن به اشخاص
ولی یک امر تشریعی است بالأخره؛ خودِ شخص چون مال نیست، موروث نیست، میراث نیست، ارث نیست. ولی در قرآن کریم گاهی ارث به خود آن مورّث اضافه میشود و تعلّق میگیرد، مثل ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ یا در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً خواندیم؛ آیه یازده این بود که ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ﴾.
خب، در اینگونه از موارد، ارث به خود شخص تعلّق گرفته یعنی اگر کسی مُرد و پدر و مادر، وارثِ او شدند و او را ارث بردند: ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ﴾. پس صِرف این تعلّق، نباید نشانهٴ آن باشد که آن متعلَّق، میراث است بلکه موروثٌمنه است. به این نشانه که فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ﴾ نمیشود گفت که این ناظر به آن است که زنها را در جاهلیت ارث میبردند و این آیه برای نهی آن است. صِرف این دلیل نیست، برای اینکه مشابه این در آیات دیگر هست که ارث به شخص تعلّق گرفته؛ به خود آن متوفّا تعلّق گرفته، این یک نکته.
توضیحی یا احترازی بودن قید «کرهاً» در آیه محل بحث
نکته دیگر آن است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اشاره کردند و آن این است که فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ این ﴿کَرْهاً﴾ بالأخره قیدی است؛ اگر قید توضیحی باشد اشکالی دارد و اگر احترازی باشد هم یک اشکال دیگر دارد. اینکه فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ یعنی اگر کَره نبود، با مِیل و رغبت بود این عیب ندارد [و] زنها را میشود ارث برد، اینچنین نیست؛ زن مال نیست تا ارث ببرند. آن حقّالزوجیه را اگر او کراهت نداشت و رغبت داشت و مایل بود مگر فرزندان میتوانند ارث ببرند? با اینکه فرمود: ﴿وَلاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ﴾ . پس اینکه فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ معلوم میشود منظور این نیست که خودِ زن را ارث نبرید یعنی از زن، با اجبار ارث نبرید یعنی اینها را فشار بیاورید [و] در مضیقه قرار بدهید، اینها را با مشکلات روبهرو بکنید که زودتر بمیرند تا مالشان را ارث ببرید، این میتواند باشد و اما خودِ زن را ارث نبرید این آیات، ناظر به آن نیست؛ اینکه فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾.
البته در جاهلیت از این کارها میکردند: چند وجه را مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان بیان کرد که آن وجوه را مرحوم امینالاسلام در مجمع دستهبندی کرد که لابد ملاحظه فرمودید. اما این وجهی که مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) پذیرفتند ، این شاهدی ندارد [و] صِرف اسناد ارث به زن، دلیل نیست که منظور آیه این است که زن، میراث قرار نمیگیرد و این کلمهٴ ﴿کَرْهاً﴾ هم دلیل دیگر است تا برسیم به سایر بخشها ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾.
تبیین آیه 19 در معنی ارث بردن از زنان
اگر منظور آن است که ارثی که از سایرین به زن رسیده است آن را از زن به اجبار نگیرید، آن را آیه ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ به عهده دارد که آن هم در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که استقلال مالی و استقلال اقتصادی برای زنها هست که ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا﴾ آیه 32 سورهٴ «نساء» که بعداً در پیش داریم ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ پس اگر کسی بخواهد بگوید این آیه، ناظر به آن مطلب است، آن مطلب را از آیه 32 باید فهمید یعنی مالی که به دست زن رسیده است حالا از راه ارث است یا از راههای دیگر، وقتی از راه حلال به او رسیده است شما حقّ دخالت و طمع ندارید و اگر منظور، حقّالزوجیه است یعنی زوجیت را شما نمیتوانید ارث ببرید، آن را به صورت صریح در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص کرده است که ﴿وَلاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ﴾. اینکه فرمود: ﴿وَلاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ﴾ حقّالزوجیه را منع کرده است که به هیچ وجه قابل انتقال نیست. آیه 22 همین سورهٴ «نساء» است: ﴿وَلاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ﴾، ﴿إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ﴾ یعنی آنچه در جاهلیت بود آن گذشت، چون «الإسلام یَجُبُّ ما قَبْلَه» ولی دیگر حقّالزوجیه ارث برده نمیشود. پس این آیه نه آن مطلب ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا﴾ را دارد و نه راجع به ﴿لاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ﴾ را دارد.
پس اینکه فرمود: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهاً﴾ یعنی آنها را فشار قرار بدهید تا زود بمیرند و مالِ آنها را [از آنها] ارث ببرید و اگر کرهاً نبود [و] به طور عادی بود، عیب ندارد یعنی به طور طبیعی زنی مُرد خب، ورثه از او ارث میبرند، آن وقت ﴿کَرْهاً﴾ میتواند قید احترازی هم باشد و معنای تازهای را به همراه دارد، نه تکرارِ آن ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ است و نه تکرار ﴿لاَ تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ﴾ است [بلکه] این مستقلّ است و اگر به طور عادی مُرد، مالش به ورثه میرسد.
پرسش:...
پاسخ: چون در جاهلیت، نسبت به زن این کار را روا میداشتند _چه اینکه دربارهٴ مسائل خانوادگی هم جملهٴ بعد همین را تأیید میکند_ لذا نهی کردند، آن اصل کلی که به کسی ظلم نکنید آن سرِ جایش محفوظ است. اینکه در فضای جاهلی زن را در فشار قرار میدادند تا بمیرد که از مال او ارث ببرند یا شوهر، زن را در فشار قرار میداد که مَهریه را ببخشد، اینها را آیات دارد نهی میکند وگرنه اصلِ ظلم به دیگری و مالستانی به زور حرام است. حالا در جمله بعد ملاحظه بفرمایید، همین مضمون است.
بررسی معنای لغوی و اصطلاحی «عضل»
﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ﴾، «عَضْل» یعنی فشار، منع، تضییق میگویند «داءٌ عُضال» یعنی دردِ بیدرمان، «عُضال» یعنی آن دردی که درمانناپذیر است. فرمود: ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ﴾؛ زنها را به درد بیدرمان مبتلا کنید، فشار بیاورید که آنها مجبور بشوند مَهریه را به شما ببخشند و طلاق بگیرند، این کار را نکنید. خب، این دربارهٴ هر کسی که شریک زندگی آدم است اینچنین است؛ دو نفر شریک هماند در یک دفتر تجاری، یکی از دو شریک قدرتمند، دیگری را تحمیل بکند مال را از او بگیرد حرام است البته. اینها زیر عناوین کلّی ظلم مندرجاند؛ اما آیاتی که درباره زن هست، برای اینکه در جاهلیت به زن بها نمیدادند. اسلام آمده فرمود: بین زن و مرد در این قسمتها فرقی نیست، چرا به اینها ستم میکنید?
پس آن یکی برای زن و شوهر نیست، فشارآوردن است که زن بمیرد تا مالِ او را ارث ببرند [ولی] این دوّمی راجع به زن و شوهر است، لذا ضمیر به «نساء» برمیگردد. مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) چون جملهٴ اُولیٰ را و بخش اول را اینچنین معنا کرد: ﴿لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ﴾ یعنی زنها را ارث ببرید ممنوع است، ناچار شدند بگویند این ضمیر ﴿تَعْضُلُوهُنَّ﴾ به آن نساء موروثات برنمیگردد [بلکه] به اصلِ نساء برمیگردد ، نه به نساء موروث که نسایی که ارث برده شد. ولی آن آیه، اصلِ نساء است [و] این ﴿تَعْضُلُوهُنَّ﴾ هم درباره اصلِ نساء است. آن آیه، نساء موروثات نیست یعنی بخش اول، موروثات نیستند زناند «موروث ِمنهنّ» هستند نه موروثات. این ضمیر هم به اصل نساء برمیگردد، در حقیقت این بخش دوم خطاب به همسرهاست ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ﴾ یعنی «لا یحلّ لکم أن تعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ما آتیتموهنّ» اینها را در عُضال و دردِ بیدرمان قرار بدهید تا اینکه چیزی که به آنها دادید از آنها پس بگیرید یا مقداری از آنها را پس بگیرید. اگر مَرد، ناراضی است خب راهش باز است به نام طلاق، زن ناراضی است، او میتواند مَهریه را ببخشد از راه خُلع، خود را آزاد کند. ولی اگر مرد، ناراضی بود نمیتواند زن را فشار بدهد و مهریه را استرداد کند و او را مجبور کند بدون مَهر طلاق بگیرد، این روا نیست. ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ﴾.
در اوایل همین سوره «نساء»، آن آیه قبلاً گذشت که فرمود: آیه چهارم این بود ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴾؛ آنجا فرمود مالی که به زن دادید به عنوان مَهر، حق ندارید تصرّف بکنید مگر با طیبِ نفس خود اعطا کند، چون مال هر کسی اینچنین است. اینجا هم میفرماید حق ندارید زن را در فشار قرار بدهید تا مقداری از مال که به او دادهاید از او استرداد کنید. مشابه این مضمون، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت که شما اگر بخواهید در مال زن تصرّف بکنید [و] چیزی که به او دادید با فشار از او بگیرید حرام است. ﴿الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَأْخُدُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً﴾ .
نهی از تحت فشار قرار دادن زن در مسائل مالی
بنابراین هیچ کس حق ندارد که اینها را در فشار قرار بدهد تا آنها مقداری از مَهر را ببخشند: ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ این کلمهٴ مبیّن _آن طوری که از سیبویه هم نقل کردند_ معنای لازم را دارد «أبان» و «استبان»، «بیّنه» و «تبیّن» اینها به معنی لازم هم آمدهاند . مُبیِّن یعنی مُبین، یعنی روشن، لذا بعضیها «مُبِینَةً» قرائت کردند یعنی روشن و آشکار. بعضیها که خیال میکردند این مادّه حتماً متعدّی است «مُبَیَّنةً» قرائت کردند ؛ به فتح و این تام نیست، برای اینکه آن زنی که به بزهکاری تن درمیدهد که درصدد تبیین آن کار نیست که زن بشود مبیِّنه و آن فحشا بشود مبیَّنه.
بنابراین اگر لغتاً «بیَّن»، «تبیَّن»، «أبان» به معنای لازم هم آمده است این قرائت معروف، تام خواهد بود ﴿بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾، «فاحشة» مصدر است مثل «عافِیَة» یعنی گناهِ روشن، گناهِ بالغ و مبیِّن هم یعنی روشن یعنی ثبوتاً فحشاست و اثباتاً بیان یعنی هم ثبوت دارد هم اثبات. ثبوتاً گناه است، اثباتاً هم ثابت شده است. اگر این کار را کرد، آنگاه یک راهِ فقهی باز است هم در این آیه، هم در آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» حُکم فقهی باز است. در آنجا این بود که ﴿الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَأْخُدُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلَّا أَن یَخَافَا أَلَّا یُقِیَما حُدُودَ اللّهِ﴾ مگر آن صورتی که زن و شوهر بترسند و نتوانند که حدود الهی را اجرا کنند حالا این به اصل طلاق برمیگردد یا به نهی از اخذ مال برمیگردد، مبسوطاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد. اما اینجا فرمود: ﴿إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ اگر به گناهِ روشنی مبتلا شد، آنگاه راهِ تضییق باز است؛ میتوانید تضییق کنید که او مجبور بشود به طلاق راضی باشد یا خودش متارکه را پیشنهاد بدهد و مانند آن، زیرا با او دیگر نمیشود در یک خانه زندگی کرد ﴿إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله، چون از او مالبردن است، گرچه انسان مال را برای خود میگیرد ولی در حقیقت، آن مالباخته مال را از دست میدهد. «ذهب بماله» یعنی «أذهبه و أتلفه» خودش استیفای منفعت میکند ولی مال مردم را از بین میبرد. این استیفا به سود همسر هست ولی در حقیقت، اتلاف مالِ غیر است. فرمود مال مردم را از بین نبرید: «ذهب بماله» یعنی «أذهبه»؛ مال او را از بین برد که این «باء» برای تعدیه است.
حالا بعض که ممنوع شد، کلّ به طریق اولیٰ. اگر «کلّ» نهی بشود، نهی از بعض به آسانی استفاده نخواهد شد ولی اگر از بعض نهی شد، از کلّ به طریق اولیٰ. فرمود: ﴿لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ﴾ از این جمله معلوم میشود که بخش دوم ناظر به همسرهاست و بخش اول ناظر به ورثه است؛ از یک باب نیست همه زیر پوشش عنوان نساء مندرج هستند، اما آن نساء اول جزء کسانی است که مُوروثٌمنه است و نساء دوم به عنوان عضو خانواده، همسر خانواده است
دیدگاه قرآن کریم در موارد جواز اخذ مال از زنان
﴿إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ این کلمه هم در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آمده [و] هم در سورهٴ «طلاق». در سورهٴ «طلاق» هم قبلاً خواندیم که اینها از منزل خارج نشوند، مگر اینکه مبتلا بشوند به فاحشهٴ مبیّنه. در آنگونه از موارد هم باز بعضیها سعی میکردند که «مبیَّنة» قرائت کنند . آنجا که فرمود اینها را از منزل بیرون نکنید نه اینها خارج بشوند و نه شما اینها را خارج بکنید ﴿إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ آنجا ذکر کرده بودند. آیه اول سورهٴ «طلاق» این بود: ﴿وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لاَ تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُیُوتِهِنَّ وَلَا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» هم که به نساء النبی خطاب شد ﴿یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ﴾ آنجا هم باز ﴿بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ﴾ آمده «مبیِّنة» یعنی مُبِینة، یعنی روشن و آشکار.
در اینگونه از موارد، اخذ مال جایز است. البته باید حُکم فقهیاش جداگانه مبسوطاً بحث بشود به مقداری که بحث تفسیری اجازه میدهد.
دستور قرآن مبنی بر داشتن زندگی عقل پسندانه
بعد فرمود: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾. این ﴿عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ غیر از آن نهی از ایذا یک نکته دیگری را در بردارد و آن این است که زندگی عقلپسند داشته باشید؛ چیزی را که وحی آن را به رسمیّت میشناسد و عقل آن را به رسمیّت میشناسد آن را میگویند معروف، امر به معروف هم همین است. چیزی که نزد وحی شناخته شده نیست، به رسمیّت شناخته نشد، چیزی که نزد عقل به رسمیّت شناخته نشد منکر است، نکره است، نکره یعنی ناشناس یعنی او را به رسمیّت نشناختند، نه ناشناس یعنی یک چیز مجهول، این نکره در مقابل آن معرفه نیست. اگر چیزی را عقل به رسمیّت شناست، وحی به رسمیّت شناخت میشود معروف. فرمود با زنها طرزی زندگی کنید که وحی آن را به رسمیت میشناسد، عقل آن را به رسمیت میشناسد؛ نه تنها آزار نکنید، بلکه با معروف زندگی کنید ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾.
لزوم رعایت اصول خانوادگی در صورت عدم مشکل اخلاقی
بعد فرمود خیلی از موارد هست که شما ممکن است یک سلسله مشکلات ظاهری داشته باشید ولی اگر مشکل اخلاقی ندارید او باایمان هست، همه اصول خانوادگی را رعایت میکند. اگر بعضی از مسائل را شما تحمل کنید، خیرِ کثیری احیاناً نصیب شما میشود: ﴿فَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً﴾. ممکن است شما به حسب ظاهر نتوانید با او برای کار ظاهریتان زندگی را ادامه بدهید ولی اگر او حافظ همه حدود الهی است، شاید بتواند برای خانواده شما مادرِ خوبی باشد.
خیر کثیر بودن اولاد صالحه بر اساس آیه 19
﴿فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً﴾؛ اگر یک فرزند صالحی از این زن به دنیا آمده است که تمام فضایل را در بردارد، این خیرِ کثیر است. خیرِ کثیر همان کوثر است در حقیقت، حالا مصداق کاملِ کوثر آن ولایت است، نبوت است، امامت است، حقیقت قرآن است، حقیقت اهلبیت است، وجود مبارک صدیقه کبرا(سلام الله علیها) است و مانند آن، اینها مصداق کامل کوثرند.
از آن مرحله که بگذریم داشتن فرزند صالح هم به کوثر رسیدن است. صیانت یک خانواده هم به نوبهٴ خود خیرِ کثیر است، کوثر است. فرمود ممکن است بعضی از مسائل غریزی شما را به کراهت بکشاند ولی این را تحمل کنید. اگر مشکلات دینی است که خود صاحب شریعت به شما راه نشان داده است، اگر مشکل دینی ندارید، مسائل دنیایی مطرح است اینها را تحمل کنید ﴿فَإِن کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَیَجْعَلَ اللّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً﴾.
حالا عمده در این آیه، آن بخش اول است و بعد البته بخش دوم که حُکم فقهی را دربردارد. آن بخش اول آیا منظور این است که زن را ارث نبرید، آن طوری که مرحوم آقای بلاغی و امثال ایشان گفتند یا از زنها به اجبار ارث نبرید؟ سه، چهار وجه به عنوان شأن نزول نقل شده است که اینها را مرحوم امینالاسلام ذکر کرده است . قبلاً هم ملاحظه فرمودید شأن نزول باز غیر از فضای نزول است یعنی در روزی که برابر تاریخ، سنّت مردم جاهلی فلان مطلب بود، در فلان زمینه این آیات نازل شده است، این فضای نزول است. شأن نزول آن است که داستانی اتفاق افتاده باشد، آمده باشند از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤالی کرده باشند [و] حضرت، منتظر وحی باشد، جوابی در این زمینه بیاید یا نه، یک کار رسمی بوده و آیه مستقیماً ناظر به نهی اوست که اینها را میشود گفت شأن نزول وگرنه صِرف تقارن تاریخی، این با شأن نزول فرق میکند، حالا اینها باید روشن بشود _انشاءالله_.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است