- 458
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 17 و 18 سوره نساء _ بخش هشتم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 17 و 18 سوره نساء _ بخش هشتم"
- صبغه فقهی و کلامی در آیات و روایات مربوط به توبه؛
- وجوبپذیری توبه به لحاظ داشتن مبادی اختیاری؛
- درجات فراوان توبه و وجوب آن بر صالح و طالع.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً ﴿17﴾ وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ﴿18﴾
لزوم بیان مسائل مربوط به توبه
توبه از آن جهت که یک مسئله اخلاقی هم هست و محلّ ابتلای همه ما هم هست، اگر مقداری درباره آن توضیح داده بشود سودمند است.
تا حدودی روشن شد که حقیقت توبه را علم و حال و فعل تشکیل میدهد. حالا این سه امر یا واقعاً عناصر اصلی توبهاند یا یکی مقدمه توبه است و یکی نتیجه توبه و یکی خود توبه یعنی آن علم و معرفت، مقدمه توبه است، آن جبران گذشته و عزم بر ترک در آینده ثمره توبه است و خود توبه همان ندامت است که «کَفَی بِالنَّدَم تَوْبةً» به هر یک از این دو مبنا، تحصیل هر سه امر واجب است، خواه اینها عناصر اصیل در تحقّق توبه باشند، خواه یکی مقدمه باشد و یکی نتیجه و یکی خود توبه، امر اول این است.
صبغه فقهی و کلامی در آیات و روایات مربوط به توبه
امر دوم آن است که هم قرآن کریم درباره مسئله توبه حُکم فقهی دارد و هم حُکم اخلاقی و هم روایات درباره توبه حُکم فقهی دارند و حُکم اخلاقی یعنی هم آیات دو طایفه است، هم روایات. اما آیاتی که دلالت میکند بر وجوب توبه، بخشی از آنها قبلاً گذشت ﴿تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعاً﴾ یا ﴿تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾ این طایفه از آیات، امر به توبه میکنند.
طایفه ثانیه آیاتیاند که حُکم اخلاقی را در بردارند نه حُکم فقهی را، نظیر ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ﴾ که یک ترغیب اخلاقی است که تائب، محبوب خداست. متطهّر، محبوب خداست به همین وِزان که آیات دو طایفه بود بعضیها حُکم فقهی را در برداشتند، بعضیها حُکم اخلاقی را، روایات هم دو طایفهاند؛ بعضیها حُکم فقهی را در بردارند که توبه از گناه را امر میکنند، بعضیها حُکم اخلاقی را در بردارند که برای توبه فضیلت ذکر میکنند میگویند تائب، محبوب خداست [و] خداوند از توبهٴ تائبین خوشحال میشود بعد مَثلی در محجّةالبیضاء و امثال محجةالبیضاء آمده است که اگر مسافری خسته بشود و بخوابد بعد وقتی بیدار شد ببیند راحلهٴ او و مرکوب او گُم شد خیلی نگران است. اگر تلاش و کوشش بکند که در بیابان، مرکوب خود را پیدا بکند بعد از اینکه خستگی و تشنگی بر او چیره شد اگر بر مرکوب خود مسلّط شد و او را پیدا کرد خیلی خوشحال میشود یا اگر به آب در بیابان سوزان دسترسی پیدا کرد خیلی خوشحال میشود. خوشحالی خداوند از توبهٴ بندهٴ گنهکار، بیشتر از خوشحالی این مسافر است که در بیابان، راحلهٴ گُمکردهٴ خود را یافت یا مثلاً آب زلال را پیدا کرد .
اینها روایات فقهی در کنار آن نصوص اخلاقی است. پس همان طوری که آیات دو طایفه است بعضیها حُکم فقهی را بیان میکنند بعضیها حُکم اخلاقی را، روایات هم تبعاً للآیات دو طایفهاند: بعضی حُکم فقهی را بیان میکنند؛ بعضی حُکم اخلاقی را که حالا بعضی از آن روایات، تبرّکاً خوانده میشود.
بررسی نحوه وجوب¬پذیری حالتهای نفسانی انسان
مطلب بعدی آن است که تحصیل فعل واجب است فعل مکلّف، وجوبپذیر هست و اثباتش هم دشوار نیست؛ اما حالتهای نفسانی چگونه وجوبِ فقهی دارند؟ آیا آن حالتهای نفسانی هم در اختیار انساناند آنها هم وجوب فقهی میپذیرند یا نه؟ البته حالتهای نفسانی که به هیچ وجه تحت اختیار انسان نباشد تکلیفی ندارد ولی اگر حالات نفسانی، مبادی اختیاری داشت که آن مبادی اختیاری، قابل تکلیف بود آن احوال نفسانی هم قابل تکلیف هست. ندامت، پشیمانی یک حالت نفسانی است [که] این حالت نفسانی، مبادی اختیاری دارد [و] آن مبادی اختیاری قابل تکلیف است، قهراً تحصیل آن حالتهای نفسانی هم معالواسطه قابل تکلیف خواهد بود. گرچه ابتدائاً نمیشود به یک انسان گفت تو خوشحال باش یا غمگین باش یا نادم باش، نمیشود گفت ولی میشود گفت که درباره فلان امر بیندیش، اگر اندیشیدی و از این راهنمایی که ما برای تو فرستادیم کمک گرفتی به نتیجه میرسی. آنگاه غمگین بودن یا خوشحال بودن یا متأثر بودن، تحت تکلیف قرار میگیرد. انسان اگر در برابر گناهی خوشحال باشد، این در روایات هست که اگر کسی گناهی را با خوشحالی و خنده انجام بدهد، این با گریه وارد جهنم میشود . این خندهٴ او و نشاط او، نشاط دروغ است. هر دروغ یک راستی دارد؛ نمیشود هم نشاط دروغ باشد هم ضدّ نشاط. اگر این نشاط، نشاط کاذب است و دروغ، پس اندوه که خلاف این است راست است و قیامت، ظرفِ ظهور حقیقتها و راستهاست؛ هر چه صحیح است فردا ظاهر میشود. کسی که در حال گناه خوشحال بود و بانشاط، چون این نشاط او نشاط کاذب است، این خندهٴ او خندهٴ دروغ است، یک غم و گریهٴ صادق را هم در پشتسر دارد و قیامت که ظرف ظهور صِدق و حق است، آنچه حق است ظاهر میشود، آنچه صِدق است ظهور میکند، غم او و اشک او فردا میریزد، لذا در این نصوص آمده است که اگر کسی گناه بکند «و هو ضاحک دخل النار و هو باکٍ» ، چون باطن این گناه همان آتش است که خود فراهم کرد و این خندهٴ دروغ یک گریهٴ راستی را دارد. آن گریه که حق است و صِدق است، فردا که روز ظهور حق و صِدق است ظاهر میشود.
وجوب¬پذیری توبه به لحاظ داشتن مبادی اختیاری
خب، روایات اخلاقی مثل روایات فقهی کم نیست. عمده این است که به ما راه نشان دادند که حال، گرچه مستقیماً قابل تکلیف نیست ولی چون مبادی اختیاری دارد قابل تکلیف است. به ما گفتند باید پشیمان بشوید، به ما گفتند اگر گناه کردید باید غمگین باشید. نشاطِ بر گناه حرام است، غمگینبودن بر انجام گناه، واجب است. مؤمن کسی است که حَسنات او، او را خوشحال بکند، سیّئات او، او را نگران بکند ، اینها را باید داشته باشد به عنوان لازمهٴ ایمان. اینگونه از احوال، چون مبادی اختیاری دارد قابل تکلیف هست. آن مبادی اختیاری همین مسئلهٴ علم و معرفت است یعنی به ما گفتند شما بروید به سراغ گناهشناسی، ببینید که ائمه(علیهم السلام) [و] مرسلین، اینها گناه را به عنوان یک سمّ معرفی کردند یا نه؟ گفتند گناه واقعاً سمّ است یا نه؟ گناه نظیر این کارهای اعتباری نیست که قراردادی باشد، یک مجازات اعتباری [باشد]. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید یک وقت است که یک بزهکار را قاضی محکمه محکوم میکند به زندان این یک امرِ قراردادی است، لذا برابر قانونها و کشورها و ملّتها اینها فرق میکنند. بعضی از امور را کشوری گناه میداند، کشوری گناه نمیداند. آنهایی هم که گناه میدانند کیفرش را بعضی تازیانه میدانند، بعضی غرامت مالی میدانند، بعضی زندان میدانند، بعضی محرومیتهای دیگر میدانند، اینها یک امور اعتباری است. اما درباره مسائل اخلاقی، انسان در هر ملتی باشد، در هر کشوری زندگی کند حقیقت گناه سمّ است و این سمّ، پرهیز از او لازم است. اگر کسی اشتباهاً سمّ خورد بعد فهمید سمّ است غمگین میشود، چه رسد به اینکه عمداً دست به اعتیاد بزند.
در بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه آن بیان، به عنوان تمثیل است نه تعیین. آن بیان را که مکرّر ملاحظه فرمودید در همان قصهٴ عقیل که فرمود برادرم عقیل از من چیزی خواست و من ندادم و بالأخره آهنی را گداخته کردم و به او گفتم نزدیک بیا و دست در دستش گذاشتم و او همین که دستش به آهن گداخته رسید، دادش درآمد و بعد گفتم «أتَئِنُّ مِن الأذی و لا أَئِنُّ مِن لَظَی» آن قصهاش که معروف است، در ذیل همان قصه در خطبه نهجالبلاغه این جریان هست. فرمود کسی شبانه آمده منزل ما، چیزی به همراه داشت _حالا یا حلوای شیرینی یا متاع دیگری به همراه داشت_ به او گفتم اگر اینها صدقه است، صِله است، زکات است [و] امثال ذلک که یک عنوان فقهی دارد و حلال است، این برای اهل اوست [و] به من نمیرسد. من مستحقّ اینگونه از عناوین نیستم، به ماها نمیرسد این مال. اگر این عناوین فقهی ندارد یعنی به عنوان زکات و صِله و امثال ذلک نیست «أمُختبِطٌ أنت» یعنی اگر قصد دیگری داری و به قصد رشوه آوردی، مخبَّطی چرا؟ برای اینکه این مالی که تو آوردی و به عنوان رشوه خواستی به من بدهی، این مثل آن است که چیزی را افعی بخورد، بعد قِی بکند، آن وقت قِی کرده افعی را به صورت یک خمیر دربیاورند [آیا] هیچ عاقلی حاضر است که آن قِی کردهٴ افعی را که به صورت خمیر درآوردند، بخورد. فرمود: این حلوای شیرینی که به صورت رشوه میدهی، این همان است .
یک وقت است که این تعبیرات برای ترس از گناه و اینها از ادیبی، از شاعری و امثال ذلک به صورت نثر یا نظم درمیآید، اینگونه از امور هر چه اغراقآمیزتر، مبالغهاش بیشتر از باب «أحسنه أکذبه» گیراتر است، این فقط صنعت ادبی دارد. میبینیم در این شعرها گاهی هم در این نثرهای ادبی، میگویند این قدر ما اشک ریختیم که طوفان نوح در برابر اشک ما یک قطره است. خب، این یک صنعت ادبی است که «أحسنه أکذبه». یک وقت است یک معصوم بیانی را دارد این از هر اغراق و مبالغهای منزّه است. این حقیقت گناه را میبیند؛ همین معصومی که میفرماید: «أفأَعبُد ما لا أَری» همین معصوم، گناهان را هم میبیند که حقیقت گناه چیست؟ فرمود رشوه آن است که یکبار از مسیر سمّ بگذرد که افعی آن را بخورد، بار دیگر همین مسیر را طی کند که افعی آن را قِی بکند ، خود تهوّع شده مرغوب کسی نیست، چه رسد که متاعی، غذایی دوبار از مسیر سمّ بگذرد.
تمثیل حضرت امام علی (علیه السلام) در سمّ بودن حقیقت گناهان
سؤال این است که آیا فقط رشوه است که این طور است، ربا این طور نیست، مال وقف این طور نیست، اختلاس این طور نیست، سرقت این طور نیست یا این تمثیل است نه تعیین. البته حرامها فرق میکند گناه، بعضی کبیر است بعضی اکبر. سمّ هم فرق میکند، این طور نیست که در بین گناهان مال حرام فقط رشوه این طور باشد. حالا اگر از بیتالمال گرفتند مثلاً این طور نیست یا سرقتکردن یا از وقفگرفتن این طور نیست، اینکه نیست که.
خب، حالا گناه فقط خوردنِ مال سمخوردن است، ترک واجب چطور؟ ترک نماز ـ معاذ الله ـ چطور؟ ترک روزه چطور؟ آنها همین طور هیچ عیب ندارد یا گناه است دیگر؟ پس حقیقت گناه، سمّ است یعنی اگر انسان گناهشناسی کند، آسیبشناسی کند، میبیند گناه یک امر قراردادی نیست؛ نظیر رفتنِ در خیابانی که ورود ممنوع است نیست که حالا یک قراردادی باشد، این حقیقتش سمّ است. اگر این علم و معرفت را که ادلّه عقلی تأیید میکند، راهنمایان غیبی هدایت کردند اگر انسان به سراغ این مسائل برود، آن حال هم پیش میآید. پس اینکه گفتند اگر گناه کردید واجب است غمگین باشید [یا اگر] گناه کردید واجب است پشیمان بشوید ، این ندامت و حزن و مانند آن, که احوال نفسانیاند، چون مبادی اختیاری دارند قابل تکلیفاند و مبادی اختیاری اینها انسان را کاملاً به این راه میرساند. لذا میشود گفت که توبه چه به معنای مرکّب از علم و حال و عمل باشد واجب است، چه خصوص حال باشد و آن علم و عمل یکی مقدمه باشد و دیگری نتیجه باز واجب است. به هر تقدیر، تحصیل آن حالت چون مبادی اختیاری دارد ممکن است و چیزی که ممکن باشد قابل تکلیف است، این هم یک بحث.
درجات فراوان توبه و وجوب آن بر صالح و طالع
مطلب بعدی آن است که برای توبه، درجات فراوانی ذکر کردند. سرّ اینکه برای توبه، درجات فراوان ذکر کردند این است که توبه مثل نماز بر همه واجب است. اگر توبه فقط بر گنهکارها واجب بود، خب آنها که عادلاند و گناه نکردند مستثنایند چه رسد به معصومین. اما اگر گفتیم ﴿تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمیعاً﴾ خطاب به همه مؤمنین است، همه مشمول این امرند. قهراً توبه درجاتی پیدا میکند، برای اینکه مکلّفین دارای مراتبیاند. بعضی افراد عادیاند گناه میکنند، بعضی عادلاند، عمداً گناه نمیکنند، بعضی معصوماند، سهواً هم گناه نمیکنند. قهراً توبه درجاتی دارد یا باید توبه را به آن معنای وسیع شرح کرد تا عموم ﴿تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمیعاً﴾ محفوظ بماند. اگر این عموم محفوظ نماند و گفتیم خطاب به مؤمنینی است که گناه کردهاند، آنگاه توبه را به همین معنای متعارف باید حمل کرد یعنی توبهٴ از گناه. قهراً عادلها و معصومها مشمول این عام نیستند ولی اولیٰ همان است که توبه را ما توسعه بدهیم و عموم این آیاتی که آمد به توبهاند حفظ بکنیم که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾ .
مراتب هفتگانه توبه از دیدگاه شیخ محمد حسین(ره)
برای توبه مراتبی ذکر کردند که هفت مرتبهٴ از آن مراتب را مرحوم آقاشیخ محمدحسین(رضوان الله علیه) در همان رساله اجتهاد و تقلیدشان که هم در این بحوثٌ فی الاصول چاپ شد، هم سابقاً کنار آن بحث اجارهشان چاپ شد؛ با آن کتاب فقهیشان چاپ شد. هفت مرتبه برای توبه ذکر میکنند، مراتب هفتگانه که این مراتب هفتگانه شامل همه انسانها میشود [و] هر کسی در مرتبهای از مراتب قرار دارد. قهراً با توسعهٴ معنای توبه، عموم آیه محفوظ میماند؛ منتها ایشان یک حُکم دیگری دارند، میفرمایند که وجوب توبه جعلی نیست؛ نه عقلی است و نه نقلی، بلکه جِبلّی است که آن اگر بحث به آنجاها لازم بود و منتهی شد، ممکن است آن را هم عرض بکنیم.
میفرمایند انسان بالجِبل، وقتی خطر گناه را فهمید سمّ است برمیگردد. این جعلی نیست نه به دلیل عقلی، نه به دلیل نقلی، بلکه جِبلّی است. شاید این بیان تام نباشد؛ اما آن لطایفی که از کتابهای اخلاقی به نوشتهٴ مرحوم آقا شیخ محمدحسین منتقل شده است آنها بیان لطیفی است [که] اصلش در احیاءالعلوم غزالی است، بعد مرحوم فیض در محجّه آن را باز کرده است _در بحث توبه ظاهراً جلد هفتم محجّه است آن را باز کرده_ و بحث شیرینی در باب توبه ایشان دارند، بعد هم شامل حال همه انسانها میدانند. لذا استغفار و توبه انبیا و مرسلین هم معنا پیدا میکند، استغفار و توبه افراد عادل هم معنا پیدا میکند، استغفار و توبه تبهکاران هم معنا پیدا میکند، این هم یک مطلب.
پرسش: ...
پاسخ: مصطلح اگر توسعه پیدا کرد، معنای خودش را حفظ میکند. توبهٴ مصطلح هست؛ منتها توبهٴ گنهکارها نیست. اگر دارای هفت درجه شد، اگر توبه با معنای وسیع، با مفهوم عام بیان شد، برای اینکه عموم ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ را حفظ بکنیم، همه اینها توبه است. اگر ما خواستیم توبهٴ عادی بدانیم، ناچاریم که در عموم تصرّف بکنیم.
مطلب بعد آن است که این ضرورت توبه را برای این میدانند که این جنگ درونی برای نوعِ انسانها هست یعنی خداوند، ابزاری داده به نام شهوت و غضب و ابزاری داده به نام عقل، راههای اینها را به وسیله عقل و وحی هم مشخص کرد؛ منتها ابزار جهل سعی میکنند که راه عقل را ببندند. این همان تزاحمی است که در درون هست. انسان بالأخره از این سه حال بیرون نیست: یا فاتح میشود؛ یا شهید میشود یا اسیر. فاتحشدن نصیب همه نمیشود، شهیدشدن نصیب عدهای است و اسیرشدن هم نصیب عدهای. در جهاد اصغر، جنگ با دشمن بیرون انسان سه حال دارد: یا بر رقیب مسلّط میشود و اسیر میگیرد، فاتحانه برمیگردد. یا اگر نتوانست اسیر بگیرد، اسیر هم نمیشود، تسلیم هم نمیشود تا آخرین لحظه میجنگد و شهید میشود، این دو حال. یا در اثر ضعف، بالأخره تن به اسارت میدهد. در جنگ بیرون، این سه حال هست انسان یا فاتح است یا شهید است یا اسیر.
پی آمدهای مختلف جنگ درونی انسان
در جنگ درون هم همین حالت است. انسان یا آن اهریمن را، آن ابلیس را به اسارت میگیرد، این همان انبیا و مرسلین و ائمه معصومین(علیهم السلام)اند که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که شیطانِ من در تحت اختیار من مسلم شد یعنی مطیع و منقاد شد؛ من او را به اسارت گرفتم، معصومین اینچنیناند. دیگران اگر به آن حد نرسند که شیطان را به اسارت بگیرند و هرگز نلغزند، اما دیگر تسلیم او نمیشوند تا آخرین لحظه مبارزه میکنند هر خاطرهای که پیش بیاید استغفار میکنند، اشتباهی کردند توبه میکنند، همین طور جنگ و گریز ادامه دارد تا بمیرند. این همان است که در بعضی از نصوص آمده اگر کسی در بستر استراحت خود بمیرد و او محبّ اهلبیت باشد، شهید است یعنی این شخص تا آخرین لحظه تسلیم نشد، ایمانش را حفظ کرد، عقیدهاش را حفظ کرد، ولایتش را حفظ کرد، به هیچ وسوسهای هم اعتنا نکرد وسوسه شد؛ اما اعتنا نکرد، مختصری لغزید ولی جبران کرد به جایی نرسید که اصلاً وسوسه در او پیدا نشود و نلغزد ولی هر بار وسوسه کرد جبران کرد، هر بار لغزید تدارک کرد یعنی اگر یک تیر زد، یک تیر خورد بالأخره، با همین حال بمیرد شهید است. این همان است که «مَن منکم ماتَ علی فراشه»؛ در بستر خوابش بمیرد و ولایت اهلبیت را داشته باشد، شیعه باشد و چیزی از سرمایههای ایمان را نباخته باشد شهید است .
گروه سوم کسانیاند که خب اسیر میشوند. اینها که میگویند ما هر چه خواستیم میکنیم، هر چه خواستیم میگوییم، این گوینده دیگری است در حقیقت [و] اینها بلندگوی آن شیطاناند. کسی که بنده است که نمیگوید من هر چه دلم خواست میکنم، هر چه خواستم میپوشم، هر چه خواستم میگویم، این معلوم شد کاملاً اسیر است.
دشواریهای مبارزه درونی انسان
خب، چون این حالات هست، اوّلینباری که انسان وارد صحنهٴ میدان میشود میبیند که دشمن آمده سنگرسازی کرده. ما دو گونه جنگ داریم: یک جنگی که میگویند هر جا را شما بخواهید انتخاب بکنید، انتخاب بکنید یا قسمت شرق را یا قسمت غرب را یا شمال را یا جنوب را از اول قرارداد میکنند، دوتا نیرو با هم وارد مصاف میشوند. یک وقت است که آن رقیب، غافلگیرانه وارد میشود یک جای خوب را انتخاب میکند [و] شروع میکند به سنگرسازی. در چنین زمینهای، راندن آن رقیب از صحنه کار سختی است. ما این طور خلق شدیم یعنی آن فطرت ما هنوز آماده نشد، فطرت را خدا به عنوان نیروی دفاعی به ما داد ولی هنوز آماده نشد. قبل از اینکه این فطرت شکوفا بشود [و] به مصاف بیایند، شهوت و غضب که جنود شیطاناند اینها در بچگی و نوجوانی و نوسالی و دوران جوانی میآیند میدان. وقتی آمدند میدان، انسان چیزهایی را یاد میگیرد، غذاهایی میخورد، حرفهایی میزند، کارهایی را میکند که هیچ کدام از اینها حسابشده نیست. حالا عدهای از همان اوایل کودکی درست تربیت میشوند مستثنایند وگرنه نوع انسانها اینچنیناند. قبل از اینکه عقل و علمشان بیاید در مصاف، شهوت و غضب و بازی آمده در میدان آمده سنگرگیری کرده. حالا این عقل و این علم باید بیاید کمکم اینهایی که زودتر آمدند در صحنه سنگرسازی کردند اینها را بیرون کند، این کار سختی است، همه هم موظفاند این کار را انجام بدهند.
اهمیت تربیت صحیح و نقش آن در پاکی انسان
خوبها موظفاند برای اینکه آنی غفلت نکنند. بدها موظفاند که گناه نکنند یا گناهِ کرده را جبران کنند. خطر این است که دشمن، زودتر از دوست آمده صحنهسازی کرده، این است که گفتند کودکان را رعایت کنید یعنی نگذارید که رقیب بیاید در مصاف، در میدان، جای خوب را انتخاب بکند بعداً شما این بچه را ببرید مدرسه و نماز و روزه یادش بدهید و اینها، این طور نباشد. اوّلین کاری که شما میکنید بگذارید این هیچ حرفی نشنود، مگر اذان و اقامه بشنود این تعلیم. خب، این تعلیم چیز لغوی نیست ـ معاذ الله ـ که یقیناً او درک میکند یقیناً میفهمد، او «حدیثالعهد بالربّ» است و درست میگوید. اگر همان طوری که همپای دشمن آنها وارد میشوند دوست هم وارد بشود، چندان مشکلی ندارد؛ اما اگر همه اینها را رها کردند، اینها را یک سلسله عادتهای قومی یا سنّتهای قومی تلقّی کردند، آن وقت این فرزند بدون اینکه جهاد و جنود عقلیاش وارد صحنه و پیکار و مصاف بشوند، سپاه شیطان رفته جاسازی کرده [و] جا را گرفته. حالا از دوران جوانی به بعد، این ده، سیزده سال عقب است، این است که سخت است. ولی اگر همان روز اول که جنگ شروع میشود، آدم چیزهای خوب یادش بدهد طرز غذاخوردن، بسمالله گفتن، وقتی آب مینوشد نام مبارک سیدالشهداء را ببرد هر کاری که بالأخره دین به ما دستور داد، این از همان اول ساخته میشود راحت هم ساخته میشود، بعد هم که وقتی بزرگ شد یا جوان شد به آسانی میجنگد، نه اینکه در سنّ چهارده، پانزده سالگی تازه کمکم بخواهد عاقل بشود و چهل سالگی عقلش به کمال برسد، در حالی که شهوت و غضب در جوانی کاملاند، میبینید این جنگ نابرابر است. با شهوت میخواهد بجنگد، با غضب میخواهد بجنگد که بحبوحهٴ جوانی، بحبوحهٴ شهوت و غضب است. خب، چه کسی میخواهد با شهوت و غضب بجنگد؟ عقل. عقل چه موقع ظهور میکند؟ اوایل بلوغ، چه موقع کامل میشود؟ چهل سالگی. شهوت چه موقع کامل میشود؟ پانزده سالگی، شانزده سالگی تا بیست سالگی. خب، آن دشمن از آن طرف کامل، این دوست از این طرف ضعیف، انسان همیشه گرفتار است. این است که هم جنگ سخت است، هم قبل از اینکه آن دشمن، کامل بشود ما باید دوست را تقویت کنیم.
گفتند مواظب خواب اینها باشید، برادرها را در یک رختخواب نخوابانید، خواهرها را در یک رختخواب نخوابانید ، چه رسد به اینکه برادر و خواهر را در یک رختخواب بخوابانید: «فرِّقوا بین أولادکم فی المضاجع إذا بلغوا سبع سنین» ؛ همین که هفت، هشت ساله شدند، رختخوابهای اینها را جدا کنید، محلّ خوابهای اینها را جدا کنید. از غذاخوردن اینها، خوابیدن اینها، همه اینها به ما گفتند اینها را یاد بدهید، برای اینکه این پسفردا میخواهد وارد کارزار بشود، آن میدان را شهوت گرفته و غضب گرفته و بعد از چهل سال تازه آن عقل اگر در مسیر صحیح بخواهد حرکت کند میشود کامل.
خب، پس دشمن کامل است و دوست ناقص [و] گفتند از همان دوران کودکی شروع کنید که مبادا به این روز سیاه مبتلا بشوند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- صبغه فقهی و کلامی در آیات و روایات مربوط به توبه؛
- وجوبپذیری توبه به لحاظ داشتن مبادی اختیاری؛
- درجات فراوان توبه و وجوب آن بر صالح و طالع.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً ﴿17﴾ وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ﴿18﴾
لزوم بیان مسائل مربوط به توبه
توبه از آن جهت که یک مسئله اخلاقی هم هست و محلّ ابتلای همه ما هم هست، اگر مقداری درباره آن توضیح داده بشود سودمند است.
تا حدودی روشن شد که حقیقت توبه را علم و حال و فعل تشکیل میدهد. حالا این سه امر یا واقعاً عناصر اصلی توبهاند یا یکی مقدمه توبه است و یکی نتیجه توبه و یکی خود توبه یعنی آن علم و معرفت، مقدمه توبه است، آن جبران گذشته و عزم بر ترک در آینده ثمره توبه است و خود توبه همان ندامت است که «کَفَی بِالنَّدَم تَوْبةً» به هر یک از این دو مبنا، تحصیل هر سه امر واجب است، خواه اینها عناصر اصیل در تحقّق توبه باشند، خواه یکی مقدمه باشد و یکی نتیجه و یکی خود توبه، امر اول این است.
صبغه فقهی و کلامی در آیات و روایات مربوط به توبه
امر دوم آن است که هم قرآن کریم درباره مسئله توبه حُکم فقهی دارد و هم حُکم اخلاقی و هم روایات درباره توبه حُکم فقهی دارند و حُکم اخلاقی یعنی هم آیات دو طایفه است، هم روایات. اما آیاتی که دلالت میکند بر وجوب توبه، بخشی از آنها قبلاً گذشت ﴿تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعاً﴾ یا ﴿تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾ این طایفه از آیات، امر به توبه میکنند.
طایفه ثانیه آیاتیاند که حُکم اخلاقی را در بردارند نه حُکم فقهی را، نظیر ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ﴾ که یک ترغیب اخلاقی است که تائب، محبوب خداست. متطهّر، محبوب خداست به همین وِزان که آیات دو طایفه بود بعضیها حُکم فقهی را در برداشتند، بعضیها حُکم اخلاقی را، روایات هم دو طایفهاند؛ بعضیها حُکم فقهی را در بردارند که توبه از گناه را امر میکنند، بعضیها حُکم اخلاقی را در بردارند که برای توبه فضیلت ذکر میکنند میگویند تائب، محبوب خداست [و] خداوند از توبهٴ تائبین خوشحال میشود بعد مَثلی در محجّةالبیضاء و امثال محجةالبیضاء آمده است که اگر مسافری خسته بشود و بخوابد بعد وقتی بیدار شد ببیند راحلهٴ او و مرکوب او گُم شد خیلی نگران است. اگر تلاش و کوشش بکند که در بیابان، مرکوب خود را پیدا بکند بعد از اینکه خستگی و تشنگی بر او چیره شد اگر بر مرکوب خود مسلّط شد و او را پیدا کرد خیلی خوشحال میشود یا اگر به آب در بیابان سوزان دسترسی پیدا کرد خیلی خوشحال میشود. خوشحالی خداوند از توبهٴ بندهٴ گنهکار، بیشتر از خوشحالی این مسافر است که در بیابان، راحلهٴ گُمکردهٴ خود را یافت یا مثلاً آب زلال را پیدا کرد .
اینها روایات فقهی در کنار آن نصوص اخلاقی است. پس همان طوری که آیات دو طایفه است بعضیها حُکم فقهی را بیان میکنند بعضیها حُکم اخلاقی را، روایات هم تبعاً للآیات دو طایفهاند: بعضی حُکم فقهی را بیان میکنند؛ بعضی حُکم اخلاقی را که حالا بعضی از آن روایات، تبرّکاً خوانده میشود.
بررسی نحوه وجوب¬پذیری حالتهای نفسانی انسان
مطلب بعدی آن است که تحصیل فعل واجب است فعل مکلّف، وجوبپذیر هست و اثباتش هم دشوار نیست؛ اما حالتهای نفسانی چگونه وجوبِ فقهی دارند؟ آیا آن حالتهای نفسانی هم در اختیار انساناند آنها هم وجوب فقهی میپذیرند یا نه؟ البته حالتهای نفسانی که به هیچ وجه تحت اختیار انسان نباشد تکلیفی ندارد ولی اگر حالات نفسانی، مبادی اختیاری داشت که آن مبادی اختیاری، قابل تکلیف بود آن احوال نفسانی هم قابل تکلیف هست. ندامت، پشیمانی یک حالت نفسانی است [که] این حالت نفسانی، مبادی اختیاری دارد [و] آن مبادی اختیاری قابل تکلیف است، قهراً تحصیل آن حالتهای نفسانی هم معالواسطه قابل تکلیف خواهد بود. گرچه ابتدائاً نمیشود به یک انسان گفت تو خوشحال باش یا غمگین باش یا نادم باش، نمیشود گفت ولی میشود گفت که درباره فلان امر بیندیش، اگر اندیشیدی و از این راهنمایی که ما برای تو فرستادیم کمک گرفتی به نتیجه میرسی. آنگاه غمگین بودن یا خوشحال بودن یا متأثر بودن، تحت تکلیف قرار میگیرد. انسان اگر در برابر گناهی خوشحال باشد، این در روایات هست که اگر کسی گناهی را با خوشحالی و خنده انجام بدهد، این با گریه وارد جهنم میشود . این خندهٴ او و نشاط او، نشاط دروغ است. هر دروغ یک راستی دارد؛ نمیشود هم نشاط دروغ باشد هم ضدّ نشاط. اگر این نشاط، نشاط کاذب است و دروغ، پس اندوه که خلاف این است راست است و قیامت، ظرفِ ظهور حقیقتها و راستهاست؛ هر چه صحیح است فردا ظاهر میشود. کسی که در حال گناه خوشحال بود و بانشاط، چون این نشاط او نشاط کاذب است، این خندهٴ او خندهٴ دروغ است، یک غم و گریهٴ صادق را هم در پشتسر دارد و قیامت که ظرف ظهور صِدق و حق است، آنچه حق است ظاهر میشود، آنچه صِدق است ظهور میکند، غم او و اشک او فردا میریزد، لذا در این نصوص آمده است که اگر کسی گناه بکند «و هو ضاحک دخل النار و هو باکٍ» ، چون باطن این گناه همان آتش است که خود فراهم کرد و این خندهٴ دروغ یک گریهٴ راستی را دارد. آن گریه که حق است و صِدق است، فردا که روز ظهور حق و صِدق است ظاهر میشود.
وجوب¬پذیری توبه به لحاظ داشتن مبادی اختیاری
خب، روایات اخلاقی مثل روایات فقهی کم نیست. عمده این است که به ما راه نشان دادند که حال، گرچه مستقیماً قابل تکلیف نیست ولی چون مبادی اختیاری دارد قابل تکلیف است. به ما گفتند باید پشیمان بشوید، به ما گفتند اگر گناه کردید باید غمگین باشید. نشاطِ بر گناه حرام است، غمگینبودن بر انجام گناه، واجب است. مؤمن کسی است که حَسنات او، او را خوشحال بکند، سیّئات او، او را نگران بکند ، اینها را باید داشته باشد به عنوان لازمهٴ ایمان. اینگونه از احوال، چون مبادی اختیاری دارد قابل تکلیف هست. آن مبادی اختیاری همین مسئلهٴ علم و معرفت است یعنی به ما گفتند شما بروید به سراغ گناهشناسی، ببینید که ائمه(علیهم السلام) [و] مرسلین، اینها گناه را به عنوان یک سمّ معرفی کردند یا نه؟ گفتند گناه واقعاً سمّ است یا نه؟ گناه نظیر این کارهای اعتباری نیست که قراردادی باشد، یک مجازات اعتباری [باشد]. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید یک وقت است که یک بزهکار را قاضی محکمه محکوم میکند به زندان این یک امرِ قراردادی است، لذا برابر قانونها و کشورها و ملّتها اینها فرق میکنند. بعضی از امور را کشوری گناه میداند، کشوری گناه نمیداند. آنهایی هم که گناه میدانند کیفرش را بعضی تازیانه میدانند، بعضی غرامت مالی میدانند، بعضی زندان میدانند، بعضی محرومیتهای دیگر میدانند، اینها یک امور اعتباری است. اما درباره مسائل اخلاقی، انسان در هر ملتی باشد، در هر کشوری زندگی کند حقیقت گناه سمّ است و این سمّ، پرهیز از او لازم است. اگر کسی اشتباهاً سمّ خورد بعد فهمید سمّ است غمگین میشود، چه رسد به اینکه عمداً دست به اعتیاد بزند.
در بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه آن بیان، به عنوان تمثیل است نه تعیین. آن بیان را که مکرّر ملاحظه فرمودید در همان قصهٴ عقیل که فرمود برادرم عقیل از من چیزی خواست و من ندادم و بالأخره آهنی را گداخته کردم و به او گفتم نزدیک بیا و دست در دستش گذاشتم و او همین که دستش به آهن گداخته رسید، دادش درآمد و بعد گفتم «أتَئِنُّ مِن الأذی و لا أَئِنُّ مِن لَظَی» آن قصهاش که معروف است، در ذیل همان قصه در خطبه نهجالبلاغه این جریان هست. فرمود کسی شبانه آمده منزل ما، چیزی به همراه داشت _حالا یا حلوای شیرینی یا متاع دیگری به همراه داشت_ به او گفتم اگر اینها صدقه است، صِله است، زکات است [و] امثال ذلک که یک عنوان فقهی دارد و حلال است، این برای اهل اوست [و] به من نمیرسد. من مستحقّ اینگونه از عناوین نیستم، به ماها نمیرسد این مال. اگر این عناوین فقهی ندارد یعنی به عنوان زکات و صِله و امثال ذلک نیست «أمُختبِطٌ أنت» یعنی اگر قصد دیگری داری و به قصد رشوه آوردی، مخبَّطی چرا؟ برای اینکه این مالی که تو آوردی و به عنوان رشوه خواستی به من بدهی، این مثل آن است که چیزی را افعی بخورد، بعد قِی بکند، آن وقت قِی کرده افعی را به صورت یک خمیر دربیاورند [آیا] هیچ عاقلی حاضر است که آن قِی کردهٴ افعی را که به صورت خمیر درآوردند، بخورد. فرمود: این حلوای شیرینی که به صورت رشوه میدهی، این همان است .
یک وقت است که این تعبیرات برای ترس از گناه و اینها از ادیبی، از شاعری و امثال ذلک به صورت نثر یا نظم درمیآید، اینگونه از امور هر چه اغراقآمیزتر، مبالغهاش بیشتر از باب «أحسنه أکذبه» گیراتر است، این فقط صنعت ادبی دارد. میبینیم در این شعرها گاهی هم در این نثرهای ادبی، میگویند این قدر ما اشک ریختیم که طوفان نوح در برابر اشک ما یک قطره است. خب، این یک صنعت ادبی است که «أحسنه أکذبه». یک وقت است یک معصوم بیانی را دارد این از هر اغراق و مبالغهای منزّه است. این حقیقت گناه را میبیند؛ همین معصومی که میفرماید: «أفأَعبُد ما لا أَری» همین معصوم، گناهان را هم میبیند که حقیقت گناه چیست؟ فرمود رشوه آن است که یکبار از مسیر سمّ بگذرد که افعی آن را بخورد، بار دیگر همین مسیر را طی کند که افعی آن را قِی بکند ، خود تهوّع شده مرغوب کسی نیست، چه رسد که متاعی، غذایی دوبار از مسیر سمّ بگذرد.
تمثیل حضرت امام علی (علیه السلام) در سمّ بودن حقیقت گناهان
سؤال این است که آیا فقط رشوه است که این طور است، ربا این طور نیست، مال وقف این طور نیست، اختلاس این طور نیست، سرقت این طور نیست یا این تمثیل است نه تعیین. البته حرامها فرق میکند گناه، بعضی کبیر است بعضی اکبر. سمّ هم فرق میکند، این طور نیست که در بین گناهان مال حرام فقط رشوه این طور باشد. حالا اگر از بیتالمال گرفتند مثلاً این طور نیست یا سرقتکردن یا از وقفگرفتن این طور نیست، اینکه نیست که.
خب، حالا گناه فقط خوردنِ مال سمخوردن است، ترک واجب چطور؟ ترک نماز ـ معاذ الله ـ چطور؟ ترک روزه چطور؟ آنها همین طور هیچ عیب ندارد یا گناه است دیگر؟ پس حقیقت گناه، سمّ است یعنی اگر انسان گناهشناسی کند، آسیبشناسی کند، میبیند گناه یک امر قراردادی نیست؛ نظیر رفتنِ در خیابانی که ورود ممنوع است نیست که حالا یک قراردادی باشد، این حقیقتش سمّ است. اگر این علم و معرفت را که ادلّه عقلی تأیید میکند، راهنمایان غیبی هدایت کردند اگر انسان به سراغ این مسائل برود، آن حال هم پیش میآید. پس اینکه گفتند اگر گناه کردید واجب است غمگین باشید [یا اگر] گناه کردید واجب است پشیمان بشوید ، این ندامت و حزن و مانند آن, که احوال نفسانیاند، چون مبادی اختیاری دارند قابل تکلیفاند و مبادی اختیاری اینها انسان را کاملاً به این راه میرساند. لذا میشود گفت که توبه چه به معنای مرکّب از علم و حال و عمل باشد واجب است، چه خصوص حال باشد و آن علم و عمل یکی مقدمه باشد و دیگری نتیجه باز واجب است. به هر تقدیر، تحصیل آن حالت چون مبادی اختیاری دارد ممکن است و چیزی که ممکن باشد قابل تکلیف است، این هم یک بحث.
درجات فراوان توبه و وجوب آن بر صالح و طالع
مطلب بعدی آن است که برای توبه، درجات فراوانی ذکر کردند. سرّ اینکه برای توبه، درجات فراوان ذکر کردند این است که توبه مثل نماز بر همه واجب است. اگر توبه فقط بر گنهکارها واجب بود، خب آنها که عادلاند و گناه نکردند مستثنایند چه رسد به معصومین. اما اگر گفتیم ﴿تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمیعاً﴾ خطاب به همه مؤمنین است، همه مشمول این امرند. قهراً توبه درجاتی پیدا میکند، برای اینکه مکلّفین دارای مراتبیاند. بعضی افراد عادیاند گناه میکنند، بعضی عادلاند، عمداً گناه نمیکنند، بعضی معصوماند، سهواً هم گناه نمیکنند. قهراً توبه درجاتی دارد یا باید توبه را به آن معنای وسیع شرح کرد تا عموم ﴿تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمیعاً﴾ محفوظ بماند. اگر این عموم محفوظ نماند و گفتیم خطاب به مؤمنینی است که گناه کردهاند، آنگاه توبه را به همین معنای متعارف باید حمل کرد یعنی توبهٴ از گناه. قهراً عادلها و معصومها مشمول این عام نیستند ولی اولیٰ همان است که توبه را ما توسعه بدهیم و عموم این آیاتی که آمد به توبهاند حفظ بکنیم که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾ .
مراتب هفتگانه توبه از دیدگاه شیخ محمد حسین(ره)
برای توبه مراتبی ذکر کردند که هفت مرتبهٴ از آن مراتب را مرحوم آقاشیخ محمدحسین(رضوان الله علیه) در همان رساله اجتهاد و تقلیدشان که هم در این بحوثٌ فی الاصول چاپ شد، هم سابقاً کنار آن بحث اجارهشان چاپ شد؛ با آن کتاب فقهیشان چاپ شد. هفت مرتبه برای توبه ذکر میکنند، مراتب هفتگانه که این مراتب هفتگانه شامل همه انسانها میشود [و] هر کسی در مرتبهای از مراتب قرار دارد. قهراً با توسعهٴ معنای توبه، عموم آیه محفوظ میماند؛ منتها ایشان یک حُکم دیگری دارند، میفرمایند که وجوب توبه جعلی نیست؛ نه عقلی است و نه نقلی، بلکه جِبلّی است که آن اگر بحث به آنجاها لازم بود و منتهی شد، ممکن است آن را هم عرض بکنیم.
میفرمایند انسان بالجِبل، وقتی خطر گناه را فهمید سمّ است برمیگردد. این جعلی نیست نه به دلیل عقلی، نه به دلیل نقلی، بلکه جِبلّی است. شاید این بیان تام نباشد؛ اما آن لطایفی که از کتابهای اخلاقی به نوشتهٴ مرحوم آقا شیخ محمدحسین منتقل شده است آنها بیان لطیفی است [که] اصلش در احیاءالعلوم غزالی است، بعد مرحوم فیض در محجّه آن را باز کرده است _در بحث توبه ظاهراً جلد هفتم محجّه است آن را باز کرده_ و بحث شیرینی در باب توبه ایشان دارند، بعد هم شامل حال همه انسانها میدانند. لذا استغفار و توبه انبیا و مرسلین هم معنا پیدا میکند، استغفار و توبه افراد عادل هم معنا پیدا میکند، استغفار و توبه تبهکاران هم معنا پیدا میکند، این هم یک مطلب.
پرسش: ...
پاسخ: مصطلح اگر توسعه پیدا کرد، معنای خودش را حفظ میکند. توبهٴ مصطلح هست؛ منتها توبهٴ گنهکارها نیست. اگر دارای هفت درجه شد، اگر توبه با معنای وسیع، با مفهوم عام بیان شد، برای اینکه عموم ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ را حفظ بکنیم، همه اینها توبه است. اگر ما خواستیم توبهٴ عادی بدانیم، ناچاریم که در عموم تصرّف بکنیم.
مطلب بعد آن است که این ضرورت توبه را برای این میدانند که این جنگ درونی برای نوعِ انسانها هست یعنی خداوند، ابزاری داده به نام شهوت و غضب و ابزاری داده به نام عقل، راههای اینها را به وسیله عقل و وحی هم مشخص کرد؛ منتها ابزار جهل سعی میکنند که راه عقل را ببندند. این همان تزاحمی است که در درون هست. انسان بالأخره از این سه حال بیرون نیست: یا فاتح میشود؛ یا شهید میشود یا اسیر. فاتحشدن نصیب همه نمیشود، شهیدشدن نصیب عدهای است و اسیرشدن هم نصیب عدهای. در جهاد اصغر، جنگ با دشمن بیرون انسان سه حال دارد: یا بر رقیب مسلّط میشود و اسیر میگیرد، فاتحانه برمیگردد. یا اگر نتوانست اسیر بگیرد، اسیر هم نمیشود، تسلیم هم نمیشود تا آخرین لحظه میجنگد و شهید میشود، این دو حال. یا در اثر ضعف، بالأخره تن به اسارت میدهد. در جنگ بیرون، این سه حال هست انسان یا فاتح است یا شهید است یا اسیر.
پی آمدهای مختلف جنگ درونی انسان
در جنگ درون هم همین حالت است. انسان یا آن اهریمن را، آن ابلیس را به اسارت میگیرد، این همان انبیا و مرسلین و ائمه معصومین(علیهم السلام)اند که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که شیطانِ من در تحت اختیار من مسلم شد یعنی مطیع و منقاد شد؛ من او را به اسارت گرفتم، معصومین اینچنیناند. دیگران اگر به آن حد نرسند که شیطان را به اسارت بگیرند و هرگز نلغزند، اما دیگر تسلیم او نمیشوند تا آخرین لحظه مبارزه میکنند هر خاطرهای که پیش بیاید استغفار میکنند، اشتباهی کردند توبه میکنند، همین طور جنگ و گریز ادامه دارد تا بمیرند. این همان است که در بعضی از نصوص آمده اگر کسی در بستر استراحت خود بمیرد و او محبّ اهلبیت باشد، شهید است یعنی این شخص تا آخرین لحظه تسلیم نشد، ایمانش را حفظ کرد، عقیدهاش را حفظ کرد، ولایتش را حفظ کرد، به هیچ وسوسهای هم اعتنا نکرد وسوسه شد؛ اما اعتنا نکرد، مختصری لغزید ولی جبران کرد به جایی نرسید که اصلاً وسوسه در او پیدا نشود و نلغزد ولی هر بار وسوسه کرد جبران کرد، هر بار لغزید تدارک کرد یعنی اگر یک تیر زد، یک تیر خورد بالأخره، با همین حال بمیرد شهید است. این همان است که «مَن منکم ماتَ علی فراشه»؛ در بستر خوابش بمیرد و ولایت اهلبیت را داشته باشد، شیعه باشد و چیزی از سرمایههای ایمان را نباخته باشد شهید است .
گروه سوم کسانیاند که خب اسیر میشوند. اینها که میگویند ما هر چه خواستیم میکنیم، هر چه خواستیم میگوییم، این گوینده دیگری است در حقیقت [و] اینها بلندگوی آن شیطاناند. کسی که بنده است که نمیگوید من هر چه دلم خواست میکنم، هر چه خواستم میپوشم، هر چه خواستم میگویم، این معلوم شد کاملاً اسیر است.
دشواریهای مبارزه درونی انسان
خب، چون این حالات هست، اوّلینباری که انسان وارد صحنهٴ میدان میشود میبیند که دشمن آمده سنگرسازی کرده. ما دو گونه جنگ داریم: یک جنگی که میگویند هر جا را شما بخواهید انتخاب بکنید، انتخاب بکنید یا قسمت شرق را یا قسمت غرب را یا شمال را یا جنوب را از اول قرارداد میکنند، دوتا نیرو با هم وارد مصاف میشوند. یک وقت است که آن رقیب، غافلگیرانه وارد میشود یک جای خوب را انتخاب میکند [و] شروع میکند به سنگرسازی. در چنین زمینهای، راندن آن رقیب از صحنه کار سختی است. ما این طور خلق شدیم یعنی آن فطرت ما هنوز آماده نشد، فطرت را خدا به عنوان نیروی دفاعی به ما داد ولی هنوز آماده نشد. قبل از اینکه این فطرت شکوفا بشود [و] به مصاف بیایند، شهوت و غضب که جنود شیطاناند اینها در بچگی و نوجوانی و نوسالی و دوران جوانی میآیند میدان. وقتی آمدند میدان، انسان چیزهایی را یاد میگیرد، غذاهایی میخورد، حرفهایی میزند، کارهایی را میکند که هیچ کدام از اینها حسابشده نیست. حالا عدهای از همان اوایل کودکی درست تربیت میشوند مستثنایند وگرنه نوع انسانها اینچنیناند. قبل از اینکه عقل و علمشان بیاید در مصاف، شهوت و غضب و بازی آمده در میدان آمده سنگرگیری کرده. حالا این عقل و این علم باید بیاید کمکم اینهایی که زودتر آمدند در صحنه سنگرسازی کردند اینها را بیرون کند، این کار سختی است، همه هم موظفاند این کار را انجام بدهند.
اهمیت تربیت صحیح و نقش آن در پاکی انسان
خوبها موظفاند برای اینکه آنی غفلت نکنند. بدها موظفاند که گناه نکنند یا گناهِ کرده را جبران کنند. خطر این است که دشمن، زودتر از دوست آمده صحنهسازی کرده، این است که گفتند کودکان را رعایت کنید یعنی نگذارید که رقیب بیاید در مصاف، در میدان، جای خوب را انتخاب بکند بعداً شما این بچه را ببرید مدرسه و نماز و روزه یادش بدهید و اینها، این طور نباشد. اوّلین کاری که شما میکنید بگذارید این هیچ حرفی نشنود، مگر اذان و اقامه بشنود این تعلیم. خب، این تعلیم چیز لغوی نیست ـ معاذ الله ـ که یقیناً او درک میکند یقیناً میفهمد، او «حدیثالعهد بالربّ» است و درست میگوید. اگر همان طوری که همپای دشمن آنها وارد میشوند دوست هم وارد بشود، چندان مشکلی ندارد؛ اما اگر همه اینها را رها کردند، اینها را یک سلسله عادتهای قومی یا سنّتهای قومی تلقّی کردند، آن وقت این فرزند بدون اینکه جهاد و جنود عقلیاش وارد صحنه و پیکار و مصاف بشوند، سپاه شیطان رفته جاسازی کرده [و] جا را گرفته. حالا از دوران جوانی به بعد، این ده، سیزده سال عقب است، این است که سخت است. ولی اگر همان روز اول که جنگ شروع میشود، آدم چیزهای خوب یادش بدهد طرز غذاخوردن، بسمالله گفتن، وقتی آب مینوشد نام مبارک سیدالشهداء را ببرد هر کاری که بالأخره دین به ما دستور داد، این از همان اول ساخته میشود راحت هم ساخته میشود، بعد هم که وقتی بزرگ شد یا جوان شد به آسانی میجنگد، نه اینکه در سنّ چهارده، پانزده سالگی تازه کمکم بخواهد عاقل بشود و چهل سالگی عقلش به کمال برسد، در حالی که شهوت و غضب در جوانی کاملاند، میبینید این جنگ نابرابر است. با شهوت میخواهد بجنگد، با غضب میخواهد بجنگد که بحبوحهٴ جوانی، بحبوحهٴ شهوت و غضب است. خب، چه کسی میخواهد با شهوت و غضب بجنگد؟ عقل. عقل چه موقع ظهور میکند؟ اوایل بلوغ، چه موقع کامل میشود؟ چهل سالگی. شهوت چه موقع کامل میشود؟ پانزده سالگی، شانزده سالگی تا بیست سالگی. خب، آن دشمن از آن طرف کامل، این دوست از این طرف ضعیف، انسان همیشه گرفتار است. این است که هم جنگ سخت است، هم قبل از اینکه آن دشمن، کامل بشود ما باید دوست را تقویت کنیم.
گفتند مواظب خواب اینها باشید، برادرها را در یک رختخواب نخوابانید، خواهرها را در یک رختخواب نخوابانید ، چه رسد به اینکه برادر و خواهر را در یک رختخواب بخوابانید: «فرِّقوا بین أولادکم فی المضاجع إذا بلغوا سبع سنین» ؛ همین که هفت، هشت ساله شدند، رختخوابهای اینها را جدا کنید، محلّ خوابهای اینها را جدا کنید. از غذاخوردن اینها، خوابیدن اینها، همه اینها به ما گفتند اینها را یاد بدهید، برای اینکه این پسفردا میخواهد وارد کارزار بشود، آن میدان را شهوت گرفته و غضب گرفته و بعد از چهل سال تازه آن عقل اگر در مسیر صحیح بخواهد حرکت کند میشود کامل.
خب، پس دشمن کامل است و دوست ناقص [و] گفتند از همان دوران کودکی شروع کنید که مبادا به این روز سیاه مبتلا بشوند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است