- 655
- 1000
- 1000
- 1000
صراط مستقیم و وسوسه های شیاطین، جلسه هجدهم
سخنرانی از آیت الله حسین انصاریان با موضوع «صراط مستقیم و وسوسه های شیاطین»، جلسه هجدهم، سال 1400
نکتهٔ بسیار مهم و فوقالعادهای در رابطهٔ با گناه در قرآن کریم مطرح است که مفسّرین قرآن به این نکته توجه داشتهاند، ولی در بین مردم کمتر به این نکته توجه شده است. علتش هم این است که عموم مردم خیلی اهل مطالعه و دقت نیستند؛ البته شاید ما هم مقصر باشیم که در سخنرانیها به قرآن مجید و نکات این کتاب برای مردم کمتر میپردازیم. هر دو هم در قیامت بهعنوان مسئول و مسئولیتدار در حدی بازداشت میشویم و به ما میگویند چرا نگفتی؟ به مردم هم میگویند چرا نرفتید که بخوانید، مطالعه کنید و بپرسید؟!
نکته این است: طبق آیات قرآن، نیت گناه و خود گناه، آلودگی است. کسی که باطن آلوده دارد، یعنی نیتش پاک نیست، هدف درستی از نیتش ندارد و عملش هم براساس همان نیت آلوده، ناپاک است؛ اگر این انسان یک کار بهظاهر زیبا و پاکی را انجام بدهد، خدا میفرماید: این عمل برای او کاری نمیکند و اگر به همان وضع ناپاکی، نیت و عمل از دنیا برود، دوزخیبودنش حتمی است. دراینزمینه، به آیهای از سورهٔ توبه و بعد هم یک داستان از همین سورهٔ توبه عنایت کنید.
بتپرستان، مشرکان و مخالفان پیغمبر (ص) و دین که در هر روزگاری هستند و گاهی کارهای خوبی هم انجام میدهند، در زمان رسول خدا (ص) گفتند: معنی ندارد که ما دعوت یتیم ابوطالب را قبول کنیم! او شخص فوقالعادهای نیست و یکی مثل خودمان است. برای ما درست نیست که ما مطیع و مرید او بشویم و به حرفهای او گوش بدهیم. ما کارهای دیگری داریم که خیلی مهم است، آن را انجام میدهیم. از جمله، ما کمک میکنیم، پول روی هم میگذاریم و زحمت میکشیم، مسجدالحرام را بازسازی و درست میکنیم. این برای ما کافی است. نیت آنها این بود که تا وقتی هستند، با دین، توحید و رسول خدا مخالفت کنند و نیتشان هم بهصورت عمل درآمد. یاران پیغمبر (ص) را میکشتند، میزدند و تبعید میکردند؛ گاهی هم از پشتسر به گلوی پیغمبر (ص) عبا میپیچیدند که نفسش قطع شود و سنگ و چوب میزدند. یکبار اینقدر حضرت را کتک زدند که با بدن و پای خونآلود، آنهم پیاده از مکه به طائف آمد. طائفیها هم وقتی حضرت را دیدند، جمع شدند و سنگ و چوب پرت کردند. رسول خدا (ص) در آن گرما به کنار دیواری آمدند و نشستند، دعای عجیبی خواندهاند که آدم وقتی آن دعا را میخواند یا میشنود، جگرش از مظلومیت پیغمبر (ص) چاکچاک میشود. همیشه هم او هدف بود؛ در همین غدیر خم، پیغمبر (ص) به دستور پروردگار میخواستند امیرالمؤمنین (ع) را به نیابت، خلافت و حکومت معرفی کنند، ولی جوّ آنجا علیه پیغمبر (ص) بود؛ آنهم در بین همانهایی که پای منبر جمع بودند، با پیغمبر (ص) به مکه رفته و حج بهجا آورده بودند. پیغمبر (ص) این دغدغه را داشتند که اگر من علی را معرفی کنم، اینها چون حسود، مغرور و متکبرند و دین در وجودشان ریشه نگرفته است، میریزند و مرا میکُشند. حضرت اصلاً فکر نکردند که علی (ع) را میکشند. آنها قصد کشتن علی را نداشتند، بلکه قصد داشتند ریشه را بزنند و علیساز را بکُشند. خدا آیه نازل کرد که علی را معرفی کن، «وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 67) هدف اینها علی نیست، خدا تو را نگه میدارد که به تو ضرری نزنند.
بعد خدا در این آیه میفرماید: شما میخواهید مسجدالحرام را تعمیر و بازسازی کنید، دیوارهایش را نو و کعبه را بنای بهتری کنید، پردهٔ گرانتری روی آن بیندازید، «مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ» (سورهٔ توبه، آیهٔ 17) بدانید که نه فقط مسجدالحرام، بلکه هر مسجدی در هر کجای دنیا باشد، بر شما آلودگان شایسته نیست که مسجد بسازید یا بازسازی و تعمیر کنید. چرا؟ «شَاهِدِینَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ» شما کفر خودتان را اظهار و علنی میکنید، سینه هم سپر میکنید که ما بتپرست، مخالف خدا و پیغمبر هستیم؛ آیا لیاقت دارید که مسجد تعمیر کنید یا بسازید؟ شما خودتان، نیتتان و پولتان نَجِس هستید؛ شما گروهی هستید که «أُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ» هرچه عمل خوب انجام بدهید، بر باد است. خیال نکنید این اعمال خوبتان، حالا درمانگاه و بیمارستان ساختهای و چهار نفر را سر کار گذاشتی، این نجاتبخش است. کارهای خوبی که میکنید، همه بر باد است؛ «حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ» یعنی کارهای خوب، کارهای بد که اصالتاً بر باد است! «وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ» وقتی در قیامت هم گیر انتقام من بیفتید، در جهنمْ ابدی خواهید بود. شما حُسن فاعلی ندارید، یکطرفتان صددرصد لَنگ است؛ نَجِس و نَجَس هستید. یکطرف شما که مسجدسازی است، حُسن فعلی است. این حُسن فعلی چون از آدمی صادر شده که حُسن فاعلی ندارد، نابود است. پس چه کسانی مسجد و درمانگاه بسازند و کار خوب کنند؟ خدا در قرآن میفرماید: «إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 18) آنکسی که حُسن فاعلی دارد و آدم واقعاً خوبی است؛ هم ایمان به خدا و هم ایمان به قیامت دارد.
«وَأَقَامَ الصَّلَاةَ» اهل نماز و عبادت است.
«وَآتَى الزَّکَاةَ» آدم دستبهجیبی است. محصولاتی که خدا به او داده است، فقط برای خودش و زن و بچهاش نمیخواهد، بلکه مطابق طرح قرآن، هشت قسمت میکند، بخش زکاتش را کنار میگذارد و در کارهای خیر مصرف میکند.
مرحوم حاج ملاهادی سبزواری، حکیم الهیِ قرن سیزدهم، چهل سال در سبزوار کارش تربیت انسان بود. ایشان نَفَس و چشم داشت، ولی زندگیاش را با کشاورزی اداره میکرد. زمینی از پدرش به او ارث رسیده بود که خودش هم سرِ زمین میرفت، با کارگرها میکاشتند و آب میدادند. خود وجود مبارکشان در زمان درو برای درو میآمدند. ایشان دستور داده بود که وقتی تمام گونیها را از گندم و جو پُر کردند و دوختند، قَپون بر سرِ زمین بیاورند و تا خانه نبرند. جو و گندم را قَپون میکرد، اگر میدید که زکات به آن تعلق گرفته است، زکاتش را همانجا سرِ زمین جدا میکرد و میگفت: من حق ندارم که حق خدا را در این هشت بخش تا خانهام ببرم؛ نکند این گونیها را وقتی روی قاطر و الاغ میگذارم، دوسهتا گندم و جو در این تکان خوردن قاطر بریزد که زکات در آن باشد و من نتوانم قیامت جواب بدهم.
الآن بیشتر مردم اینجور بادقت زندگی میکنند؟ اگر در اخلاق، رفتار، خریدوفروش و مال اینگونه نباشم و از امیرالمؤمنین (ع) دَم بزنم،آیا این دَمزدن من درست است؟ من خودم باید امضا کنم که شیعهٔ علی (ع) هستم یا امیرالمؤمنین (ع) مرا بسنجد و بگوید تو شیعهٔ من هستی؟!
حاجی مستحقشناس هم بود. گونیهای زکات را کنار میگذاشت و مقداری از خرمن را اصلاً در گونی نمیریخت. افراد مستحق سرِ زمین میآمدند، از این خرمن به آنها میداد و بقیه را به خانه میبرد. آن مقداری هم که در زمین مانده بود، اجازه نمیداد که جارو کنند؛ میگفت: گنجشکها، کبوترها، کلاغها و دیگر پرندگان در این گندمها حق دارند. آنها هم روزیشان را بردارند و بِبَرند. یعنی من نه، بلکه ما و همه!
«وَلَمْ یَخْشَ إِلَّا اللَّهَ» واهمهاش در زندگی فقط از قدرت خداست. «فَعَسَىٰ أُولَٰئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ» اینها اگر مسجد بسازند، چون خودشان حُسن فاعلی دارند و مسجدشان هم حُسن فعلی است، راهیافته و در جادهٔ من هستند. منافقین که هم باطن نجس و هم ظاهر نجسی داشتند، با نیت آلودهشان جمع شدند و پول روی هم گذاشتند، مسجدِ همهچیز تمامی در مدینه ساختند؛ درحالیکه مسجدالنبی دیوار نداشت و چون دیوار نداشت، در و پنجره و سقف نداشت. گاهی تابستانهادر نماز ظهر به حضرت شکایت میکردند و میگفتند: آقا، ما وقتی پیشانیمان را برای سجده روی زمین میگذاریم، میسوزد و تاول میزند. حضرت فرمودند: اگر نتوانستید، روی گوشهٔ عبایتان سجده کنید. البته در کتب اهلسنت است و من در کتابهای شیعه ندیدهام؛ مسلمانها به دستور پیغمبر (ص)، هر کدام قطعه چوب تمیزی همراهشان بود و وقتی ضرورت اقتضا میکرد، به آن قطعه چوب سجده میکردند؛ حتی خود پیغمبر (ص) هم همینطور بود. وقتی هم هوا مناسب بود، روی خاک سجده میکردند. امام چهارم بعد از دفن ابیعبدالله (ع) کیسهای خاک از قبر با خودشان به مدینه آوردند؛ هم برای تیمم، هم درستکردن مُهر برای سجده به تربت ابیعبدالله (ع). امام چهارم نظرشان هم این بود که سجده بر تربت حسین(ع) عیبهای نماز را میپوشاند؛ البته نه عیبهای فقهی، بلکه عیبهای نیتی و حالی. خدا هم صبر کرد و کار ساخت این مسجد تمام شد. مسجد از نظر در و پنجره و سقف و فرش کامل بود. پروردگار اسم این مسجد را در سورهٔ توبه «مسجد ضرار» گذاشت؛ یعنی مسجد کُفر، مسجد «نِفَاقاً بَیْنَ الْمُسْلِمین» و خردکنندهٔ وحدت امت. این خیلی هشدار است که وحدت مردم را نَشکنید! با این دارودسته ساختنها، حزببازیها، اینطرف و آنطرف زدن و بِکِشواکِشها وحدت مسلمانها را نشکنید و خراب نکنید. این مسجد، ضرار و کفر و تفریق بین مسلمین است. فرمان از طرف خدا صادر شد که پیغمبر(ص) و مسلمانها با بیل و کلنگ بروند و کل مسجد را خراب کنند؛ حتی در و پنجرههای آن را هم برای مسجدالنبی نیاورند و آتش بزنند. یکذره خاکستر هم از این مسجد باقی نماند؛ چون نیت و عمل سازندگان مسجد، گناه و آلوده بود. یکی از این مسلمانها مثل من پیش خودش گفت: رَحمة لِلعالمین، این کار درستی است؟! تو که از حقیقت خبر نداری، حداقل بپرس و بعد داوری کن؛ خودت محکمه تشکیل میدهی، خودت هم قاضی و هم شاهد میشوی، خودت هم داور میشوی و حکم هم میکنی. چرا درونت را خراب میکنی و با افکار خلاف، ناپاکی به باطنت تزریق میکنی؟ این شخص در دلش گفت: رَحمة للعالمین، آدم بامحبت که اخلاقت خیلی نرم است و به همه احترام میگذاری؛ آیا این کار درستی بود که مسجد را با بیل و کلنگ خراب و نابود کردی؟ از این افکار آلودگی میریزد و آدم را تاریک میکند. همینطور که فکر میکرد، خوابش برد و خواب همین مسجد ضرار را دید. ما وقتی ساختمان میسازیم، در پایهاش بتون میریزیم (قبلاً شفته آهک میریختند)؛ اما این بزرگوار در عالم خواب دید تمام پایههای مسجد که میخواهد مسجد روی آن ساخته شود و شده، سرگینِ گاو، خر، اسب و قاطر است. آیا کسی روی سرگین ساختمان بنا بکند، ماندنی است؟!
این برای پایهٔ مسجد بود؛ اما دید آجرهایی که روی هم گذاشتهاند، ملات آجرها هم نجاست است. در حقیقت، خدا باطن عمل بدکاران را به این شخص نشان میدهد که نزدیک بود نسبت به پیغمبر (ص) چپ کند. خدا خیلی کریم است! گاهی آدم را با یک صدا، نوشتهٔ روی دیوار، گریهٔ یک بچه، یک باد، یک باران، یک طوفان، یک زلزله، یک خواب یا یک کمبود فروش بیدار میکند. این شخص دید که تمام پایهٔ مسجد از سرگین و ملات زیر آجرها هم نجاست است، از هر آجری هم دود بدی بلند میشود. این همان است که در آیهٔ دیگر فرمود: «أُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ» همهٔ زحمات اینها بر باد است. ناگهان بیدار شد، سر به سجده گذاشت و گریه و استغفار کرد. البته پیش پیغمبر (ص) نیامد؛ چون خجالت میکشید که در حق رسول خدا (ص) اشتباه کرده است.
این یک بخش از مطلب با این نکتهٔ بسیار مهم قرآنی که اگر شخصِ ناپاکی عمل پاکی انجام بدهد، آن عمل پاک بر باد است! در واقع، به ناپاکان هشدار میدهد که بیخودی پول خرج نکنید، من عملتان را بر باد میدهم. اگر میخواهی پول خرج کنی، اول خودت پاک شو و بعد عمل کن. به قول حافظ، «پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز».
آدم با آلودگی در حجاب است؛ خدا و قیامت را نمیبیند، پیغمبر (ص) را پیغمبر نمیبیند و علی (ع) را علی نمیبیند. آنکسی که پاک است، خوب و پاک میبیند. میثم، رُشِید، قنبر و حُجربنعَدی، امیرالمؤمنین (ع) را امیرالمؤمنین میدیدند. اینها مطیع صِرف و عاشق بودند و همه هم در کنار عشق علی (ع) سر باختند. کمیل نود سال داشت که حجاج به او پیشنهاد کرد از علی دست بردارد، اما او گفت: من اصلاً قدرت دستبرداشتن از علی را ندارم. چه میگویی؟ علی ایمان من، دین من، دنیا و آخرت من، نجات من و محبوب من است. اما من علی را در روشنایی نور ایمان دیدهام؛ او ولیاللهالاعظم، خلیفةالله و مافوق همهٔ اوصیای انبیاست. حجاج گفت: او را بخوابانید و سرش را ببرید.
اینها برای علی (ع) سر دادند، چون علی (ع) را با نور ایمان میدیدند. علیشناسی در تاریکیِ باطن امکان ندارد، لذا آدم تاریکباطن در خانهٔ خدا، ماه رمضان و وقت سحر، علی (ع) را میکشد. بین پاکان و ناپاکان خیلی فرق است! شما شخص علی (ع) را ندیدهاید، ولی شخصیت علی (ع) را دیدهاید که عاشق علی (ع) شدهاید. من دوستی داشتم که نمازهای عجیبی میخواند. هشتاد سال داشت. او مرا نمیدید، اما من پشتسرش اقتدا میکردم. نمازش خیلی باحال بود! اصلاً هر کسی پشتسرش نماز میخواند، خودش را نمیتوانست از گریه نگه دارد؛ خودش هم در حال عجیبی بود. من این را از او یاد گرفتم. وقتی دستش را برای قنوت بالا میبرد، ملتمسانه و با تضرع به پروردگار میگفت: «اَللهُمَ زِد فِی قَلبِی محَبّةَ اَمِیرِالمُؤمِنین» خدایا! مرتب عشق به علی را در دل من اضافه کن. در واقع، او علی (ع) را در نور ایمانش دیده بود؛ اما ابنملجم غرق در تاریکی بود و علی (ع) را نمیدید. وقتی مینشست و مقایسه میکرد، میگفت: جهان اسلام باید از سه نفر خالی بشود؛ معاویه، علی و عمروعاص. اگر ما این سه نفر را بکُشیم، همهٔ کارها درست میشود. ای انسان بدبخت! علی (ع) را کشتی، دنیا تا الآن حال خوبی پیدا نکرده و هیچ کاری درست نشده است. مگر کرهٔ زمین به این زودی میتواند جریمهٔ کشتن علی (ع) را بدهد؟
آیا ما هم جریمه میشویم؟ ما کجا جریمه میشویم؟! ما هم همان بلاهایی که سرِ عاشقان علی (ع) آمده، سرِ ما هم میآید. بلا برای ما عبادت و برای غیرمؤمن جریمه است. این کلام خود امیرالمؤمنین (ع) است. شخصی به امام صادق(ع) گفت: یابنرسولالله، خانمی در کوچه اظهار عشق به شما و بیزاری از دشمنان شما میکرد. مأموری آنجا بود، اینقدر تازیانه و مُشت و لگد به او زد که به زمین افتاد. امام صادق(ع) زارزار گریه کردند. امام برای شما هم گریه میکند. شما سختیهایتان را پای انتقام نگذارید!
همان بلاهایی که سر علی (ع) آمد، باید سر شیعه هم بیاید و شیرین هم باید باشد. یک بخش مطلب، روشن است که طبق صریح قرآن، نیت آلوده، آلودگی باطن، کفر، شرک و نفاق در هر کسی باشد، اگر مسجد بسازد و کار خیر بکند، آن مسجد و کار خیر بر باد است و مزدی ندارد؛ باید هم حُسن فاعلی و هم حُسن فعلی در کار باشد. در حقیقت، باید هم خودم خوب باشم و هم عملم. حالا اگر من فهمیدم که بد هستم و آلودهٔ به شرک، کُفر و نفاق بودم؛ یا اینها را نداشتم، ولی آلودهٔ به گناه کبیره و صغیره بودم. آیا وقتی اینها را فهمیدم، بمانم و به جهنم بروم؟ خدا میگوید: نه! برای چه به جهنم بروی؟ من دری به نام توبه به روی تو باز کردهام. از آن در بیا، به لقا و رضای من، مغفرت و رحمت من و شفاعت اولیای من میرسی.
توبه عجب عملی است! توبه چهکار کرد! آدم را متحیر میکند. وقتی ابیعبدالله (ع) بالای سر حر آمدند، نایستادند، بلکه نشستند. حضرت بدن خونآلود حر را رها نکردند، زیر بغل حر دست بردند و او را روی دامن خود گذاشتند. این کارها را برای شهدای دیگر هم کردند، اما کار دیگری برای حر کردند که برای آن 71 نفر نکردند. حضرت گفتند: «قُتِلُتَ مِثْلُ قَتْلِ الْأنْبِیاء وَ اوصَاءِ الْأنْبِیاء» عظمت کشتهشدن تو بهاندازهٔ عظمت کشتهشدن انبیا و جانشینان انبیاست.
نکتهٔ بسیار مهم و فوقالعادهای در رابطهٔ با گناه در قرآن کریم مطرح است که مفسّرین قرآن به این نکته توجه داشتهاند، ولی در بین مردم کمتر به این نکته توجه شده است. علتش هم این است که عموم مردم خیلی اهل مطالعه و دقت نیستند؛ البته شاید ما هم مقصر باشیم که در سخنرانیها به قرآن مجید و نکات این کتاب برای مردم کمتر میپردازیم. هر دو هم در قیامت بهعنوان مسئول و مسئولیتدار در حدی بازداشت میشویم و به ما میگویند چرا نگفتی؟ به مردم هم میگویند چرا نرفتید که بخوانید، مطالعه کنید و بپرسید؟!
نکته این است: طبق آیات قرآن، نیت گناه و خود گناه، آلودگی است. کسی که باطن آلوده دارد، یعنی نیتش پاک نیست، هدف درستی از نیتش ندارد و عملش هم براساس همان نیت آلوده، ناپاک است؛ اگر این انسان یک کار بهظاهر زیبا و پاکی را انجام بدهد، خدا میفرماید: این عمل برای او کاری نمیکند و اگر به همان وضع ناپاکی، نیت و عمل از دنیا برود، دوزخیبودنش حتمی است. دراینزمینه، به آیهای از سورهٔ توبه و بعد هم یک داستان از همین سورهٔ توبه عنایت کنید.
بتپرستان، مشرکان و مخالفان پیغمبر (ص) و دین که در هر روزگاری هستند و گاهی کارهای خوبی هم انجام میدهند، در زمان رسول خدا (ص) گفتند: معنی ندارد که ما دعوت یتیم ابوطالب را قبول کنیم! او شخص فوقالعادهای نیست و یکی مثل خودمان است. برای ما درست نیست که ما مطیع و مرید او بشویم و به حرفهای او گوش بدهیم. ما کارهای دیگری داریم که خیلی مهم است، آن را انجام میدهیم. از جمله، ما کمک میکنیم، پول روی هم میگذاریم و زحمت میکشیم، مسجدالحرام را بازسازی و درست میکنیم. این برای ما کافی است. نیت آنها این بود که تا وقتی هستند، با دین، توحید و رسول خدا مخالفت کنند و نیتشان هم بهصورت عمل درآمد. یاران پیغمبر (ص) را میکشتند، میزدند و تبعید میکردند؛ گاهی هم از پشتسر به گلوی پیغمبر (ص) عبا میپیچیدند که نفسش قطع شود و سنگ و چوب میزدند. یکبار اینقدر حضرت را کتک زدند که با بدن و پای خونآلود، آنهم پیاده از مکه به طائف آمد. طائفیها هم وقتی حضرت را دیدند، جمع شدند و سنگ و چوب پرت کردند. رسول خدا (ص) در آن گرما به کنار دیواری آمدند و نشستند، دعای عجیبی خواندهاند که آدم وقتی آن دعا را میخواند یا میشنود، جگرش از مظلومیت پیغمبر (ص) چاکچاک میشود. همیشه هم او هدف بود؛ در همین غدیر خم، پیغمبر (ص) به دستور پروردگار میخواستند امیرالمؤمنین (ع) را به نیابت، خلافت و حکومت معرفی کنند، ولی جوّ آنجا علیه پیغمبر (ص) بود؛ آنهم در بین همانهایی که پای منبر جمع بودند، با پیغمبر (ص) به مکه رفته و حج بهجا آورده بودند. پیغمبر (ص) این دغدغه را داشتند که اگر من علی را معرفی کنم، اینها چون حسود، مغرور و متکبرند و دین در وجودشان ریشه نگرفته است، میریزند و مرا میکُشند. حضرت اصلاً فکر نکردند که علی (ع) را میکشند. آنها قصد کشتن علی را نداشتند، بلکه قصد داشتند ریشه را بزنند و علیساز را بکُشند. خدا آیه نازل کرد که علی را معرفی کن، «وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 67) هدف اینها علی نیست، خدا تو را نگه میدارد که به تو ضرری نزنند.
بعد خدا در این آیه میفرماید: شما میخواهید مسجدالحرام را تعمیر و بازسازی کنید، دیوارهایش را نو و کعبه را بنای بهتری کنید، پردهٔ گرانتری روی آن بیندازید، «مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ» (سورهٔ توبه، آیهٔ 17) بدانید که نه فقط مسجدالحرام، بلکه هر مسجدی در هر کجای دنیا باشد، بر شما آلودگان شایسته نیست که مسجد بسازید یا بازسازی و تعمیر کنید. چرا؟ «شَاهِدِینَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ» شما کفر خودتان را اظهار و علنی میکنید، سینه هم سپر میکنید که ما بتپرست، مخالف خدا و پیغمبر هستیم؛ آیا لیاقت دارید که مسجد تعمیر کنید یا بسازید؟ شما خودتان، نیتتان و پولتان نَجِس هستید؛ شما گروهی هستید که «أُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ» هرچه عمل خوب انجام بدهید، بر باد است. خیال نکنید این اعمال خوبتان، حالا درمانگاه و بیمارستان ساختهای و چهار نفر را سر کار گذاشتی، این نجاتبخش است. کارهای خوبی که میکنید، همه بر باد است؛ «حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ» یعنی کارهای خوب، کارهای بد که اصالتاً بر باد است! «وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ» وقتی در قیامت هم گیر انتقام من بیفتید، در جهنمْ ابدی خواهید بود. شما حُسن فاعلی ندارید، یکطرفتان صددرصد لَنگ است؛ نَجِس و نَجَس هستید. یکطرف شما که مسجدسازی است، حُسن فعلی است. این حُسن فعلی چون از آدمی صادر شده که حُسن فاعلی ندارد، نابود است. پس چه کسانی مسجد و درمانگاه بسازند و کار خوب کنند؟ خدا در قرآن میفرماید: «إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 18) آنکسی که حُسن فاعلی دارد و آدم واقعاً خوبی است؛ هم ایمان به خدا و هم ایمان به قیامت دارد.
«وَأَقَامَ الصَّلَاةَ» اهل نماز و عبادت است.
«وَآتَى الزَّکَاةَ» آدم دستبهجیبی است. محصولاتی که خدا به او داده است، فقط برای خودش و زن و بچهاش نمیخواهد، بلکه مطابق طرح قرآن، هشت قسمت میکند، بخش زکاتش را کنار میگذارد و در کارهای خیر مصرف میکند.
مرحوم حاج ملاهادی سبزواری، حکیم الهیِ قرن سیزدهم، چهل سال در سبزوار کارش تربیت انسان بود. ایشان نَفَس و چشم داشت، ولی زندگیاش را با کشاورزی اداره میکرد. زمینی از پدرش به او ارث رسیده بود که خودش هم سرِ زمین میرفت، با کارگرها میکاشتند و آب میدادند. خود وجود مبارکشان در زمان درو برای درو میآمدند. ایشان دستور داده بود که وقتی تمام گونیها را از گندم و جو پُر کردند و دوختند، قَپون بر سرِ زمین بیاورند و تا خانه نبرند. جو و گندم را قَپون میکرد، اگر میدید که زکات به آن تعلق گرفته است، زکاتش را همانجا سرِ زمین جدا میکرد و میگفت: من حق ندارم که حق خدا را در این هشت بخش تا خانهام ببرم؛ نکند این گونیها را وقتی روی قاطر و الاغ میگذارم، دوسهتا گندم و جو در این تکان خوردن قاطر بریزد که زکات در آن باشد و من نتوانم قیامت جواب بدهم.
الآن بیشتر مردم اینجور بادقت زندگی میکنند؟ اگر در اخلاق، رفتار، خریدوفروش و مال اینگونه نباشم و از امیرالمؤمنین (ع) دَم بزنم،آیا این دَمزدن من درست است؟ من خودم باید امضا کنم که شیعهٔ علی (ع) هستم یا امیرالمؤمنین (ع) مرا بسنجد و بگوید تو شیعهٔ من هستی؟!
حاجی مستحقشناس هم بود. گونیهای زکات را کنار میگذاشت و مقداری از خرمن را اصلاً در گونی نمیریخت. افراد مستحق سرِ زمین میآمدند، از این خرمن به آنها میداد و بقیه را به خانه میبرد. آن مقداری هم که در زمین مانده بود، اجازه نمیداد که جارو کنند؛ میگفت: گنجشکها، کبوترها، کلاغها و دیگر پرندگان در این گندمها حق دارند. آنها هم روزیشان را بردارند و بِبَرند. یعنی من نه، بلکه ما و همه!
«وَلَمْ یَخْشَ إِلَّا اللَّهَ» واهمهاش در زندگی فقط از قدرت خداست. «فَعَسَىٰ أُولَٰئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ» اینها اگر مسجد بسازند، چون خودشان حُسن فاعلی دارند و مسجدشان هم حُسن فعلی است، راهیافته و در جادهٔ من هستند. منافقین که هم باطن نجس و هم ظاهر نجسی داشتند، با نیت آلودهشان جمع شدند و پول روی هم گذاشتند، مسجدِ همهچیز تمامی در مدینه ساختند؛ درحالیکه مسجدالنبی دیوار نداشت و چون دیوار نداشت، در و پنجره و سقف نداشت. گاهی تابستانهادر نماز ظهر به حضرت شکایت میکردند و میگفتند: آقا، ما وقتی پیشانیمان را برای سجده روی زمین میگذاریم، میسوزد و تاول میزند. حضرت فرمودند: اگر نتوانستید، روی گوشهٔ عبایتان سجده کنید. البته در کتب اهلسنت است و من در کتابهای شیعه ندیدهام؛ مسلمانها به دستور پیغمبر (ص)، هر کدام قطعه چوب تمیزی همراهشان بود و وقتی ضرورت اقتضا میکرد، به آن قطعه چوب سجده میکردند؛ حتی خود پیغمبر (ص) هم همینطور بود. وقتی هم هوا مناسب بود، روی خاک سجده میکردند. امام چهارم بعد از دفن ابیعبدالله (ع) کیسهای خاک از قبر با خودشان به مدینه آوردند؛ هم برای تیمم، هم درستکردن مُهر برای سجده به تربت ابیعبدالله (ع). امام چهارم نظرشان هم این بود که سجده بر تربت حسین(ع) عیبهای نماز را میپوشاند؛ البته نه عیبهای فقهی، بلکه عیبهای نیتی و حالی. خدا هم صبر کرد و کار ساخت این مسجد تمام شد. مسجد از نظر در و پنجره و سقف و فرش کامل بود. پروردگار اسم این مسجد را در سورهٔ توبه «مسجد ضرار» گذاشت؛ یعنی مسجد کُفر، مسجد «نِفَاقاً بَیْنَ الْمُسْلِمین» و خردکنندهٔ وحدت امت. این خیلی هشدار است که وحدت مردم را نَشکنید! با این دارودسته ساختنها، حزببازیها، اینطرف و آنطرف زدن و بِکِشواکِشها وحدت مسلمانها را نشکنید و خراب نکنید. این مسجد، ضرار و کفر و تفریق بین مسلمین است. فرمان از طرف خدا صادر شد که پیغمبر(ص) و مسلمانها با بیل و کلنگ بروند و کل مسجد را خراب کنند؛ حتی در و پنجرههای آن را هم برای مسجدالنبی نیاورند و آتش بزنند. یکذره خاکستر هم از این مسجد باقی نماند؛ چون نیت و عمل سازندگان مسجد، گناه و آلوده بود. یکی از این مسلمانها مثل من پیش خودش گفت: رَحمة لِلعالمین، این کار درستی است؟! تو که از حقیقت خبر نداری، حداقل بپرس و بعد داوری کن؛ خودت محکمه تشکیل میدهی، خودت هم قاضی و هم شاهد میشوی، خودت هم داور میشوی و حکم هم میکنی. چرا درونت را خراب میکنی و با افکار خلاف، ناپاکی به باطنت تزریق میکنی؟ این شخص در دلش گفت: رَحمة للعالمین، آدم بامحبت که اخلاقت خیلی نرم است و به همه احترام میگذاری؛ آیا این کار درستی بود که مسجد را با بیل و کلنگ خراب و نابود کردی؟ از این افکار آلودگی میریزد و آدم را تاریک میکند. همینطور که فکر میکرد، خوابش برد و خواب همین مسجد ضرار را دید. ما وقتی ساختمان میسازیم، در پایهاش بتون میریزیم (قبلاً شفته آهک میریختند)؛ اما این بزرگوار در عالم خواب دید تمام پایههای مسجد که میخواهد مسجد روی آن ساخته شود و شده، سرگینِ گاو، خر، اسب و قاطر است. آیا کسی روی سرگین ساختمان بنا بکند، ماندنی است؟!
این برای پایهٔ مسجد بود؛ اما دید آجرهایی که روی هم گذاشتهاند، ملات آجرها هم نجاست است. در حقیقت، خدا باطن عمل بدکاران را به این شخص نشان میدهد که نزدیک بود نسبت به پیغمبر (ص) چپ کند. خدا خیلی کریم است! گاهی آدم را با یک صدا، نوشتهٔ روی دیوار، گریهٔ یک بچه، یک باد، یک باران، یک طوفان، یک زلزله، یک خواب یا یک کمبود فروش بیدار میکند. این شخص دید که تمام پایهٔ مسجد از سرگین و ملات زیر آجرها هم نجاست است، از هر آجری هم دود بدی بلند میشود. این همان است که در آیهٔ دیگر فرمود: «أُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ» همهٔ زحمات اینها بر باد است. ناگهان بیدار شد، سر به سجده گذاشت و گریه و استغفار کرد. البته پیش پیغمبر (ص) نیامد؛ چون خجالت میکشید که در حق رسول خدا (ص) اشتباه کرده است.
این یک بخش از مطلب با این نکتهٔ بسیار مهم قرآنی که اگر شخصِ ناپاکی عمل پاکی انجام بدهد، آن عمل پاک بر باد است! در واقع، به ناپاکان هشدار میدهد که بیخودی پول خرج نکنید، من عملتان را بر باد میدهم. اگر میخواهی پول خرج کنی، اول خودت پاک شو و بعد عمل کن. به قول حافظ، «پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز».
آدم با آلودگی در حجاب است؛ خدا و قیامت را نمیبیند، پیغمبر (ص) را پیغمبر نمیبیند و علی (ع) را علی نمیبیند. آنکسی که پاک است، خوب و پاک میبیند. میثم، رُشِید، قنبر و حُجربنعَدی، امیرالمؤمنین (ع) را امیرالمؤمنین میدیدند. اینها مطیع صِرف و عاشق بودند و همه هم در کنار عشق علی (ع) سر باختند. کمیل نود سال داشت که حجاج به او پیشنهاد کرد از علی دست بردارد، اما او گفت: من اصلاً قدرت دستبرداشتن از علی را ندارم. چه میگویی؟ علی ایمان من، دین من، دنیا و آخرت من، نجات من و محبوب من است. اما من علی را در روشنایی نور ایمان دیدهام؛ او ولیاللهالاعظم، خلیفةالله و مافوق همهٔ اوصیای انبیاست. حجاج گفت: او را بخوابانید و سرش را ببرید.
اینها برای علی (ع) سر دادند، چون علی (ع) را با نور ایمان میدیدند. علیشناسی در تاریکیِ باطن امکان ندارد، لذا آدم تاریکباطن در خانهٔ خدا، ماه رمضان و وقت سحر، علی (ع) را میکشد. بین پاکان و ناپاکان خیلی فرق است! شما شخص علی (ع) را ندیدهاید، ولی شخصیت علی (ع) را دیدهاید که عاشق علی (ع) شدهاید. من دوستی داشتم که نمازهای عجیبی میخواند. هشتاد سال داشت. او مرا نمیدید، اما من پشتسرش اقتدا میکردم. نمازش خیلی باحال بود! اصلاً هر کسی پشتسرش نماز میخواند، خودش را نمیتوانست از گریه نگه دارد؛ خودش هم در حال عجیبی بود. من این را از او یاد گرفتم. وقتی دستش را برای قنوت بالا میبرد، ملتمسانه و با تضرع به پروردگار میگفت: «اَللهُمَ زِد فِی قَلبِی محَبّةَ اَمِیرِالمُؤمِنین» خدایا! مرتب عشق به علی را در دل من اضافه کن. در واقع، او علی (ع) را در نور ایمانش دیده بود؛ اما ابنملجم غرق در تاریکی بود و علی (ع) را نمیدید. وقتی مینشست و مقایسه میکرد، میگفت: جهان اسلام باید از سه نفر خالی بشود؛ معاویه، علی و عمروعاص. اگر ما این سه نفر را بکُشیم، همهٔ کارها درست میشود. ای انسان بدبخت! علی (ع) را کشتی، دنیا تا الآن حال خوبی پیدا نکرده و هیچ کاری درست نشده است. مگر کرهٔ زمین به این زودی میتواند جریمهٔ کشتن علی (ع) را بدهد؟
آیا ما هم جریمه میشویم؟ ما کجا جریمه میشویم؟! ما هم همان بلاهایی که سرِ عاشقان علی (ع) آمده، سرِ ما هم میآید. بلا برای ما عبادت و برای غیرمؤمن جریمه است. این کلام خود امیرالمؤمنین (ع) است. شخصی به امام صادق(ع) گفت: یابنرسولالله، خانمی در کوچه اظهار عشق به شما و بیزاری از دشمنان شما میکرد. مأموری آنجا بود، اینقدر تازیانه و مُشت و لگد به او زد که به زمین افتاد. امام صادق(ع) زارزار گریه کردند. امام برای شما هم گریه میکند. شما سختیهایتان را پای انتقام نگذارید!
همان بلاهایی که سر علی (ع) آمد، باید سر شیعه هم بیاید و شیرین هم باید باشد. یک بخش مطلب، روشن است که طبق صریح قرآن، نیت آلوده، آلودگی باطن، کفر، شرک و نفاق در هر کسی باشد، اگر مسجد بسازد و کار خیر بکند، آن مسجد و کار خیر بر باد است و مزدی ندارد؛ باید هم حُسن فاعلی و هم حُسن فعلی در کار باشد. در حقیقت، باید هم خودم خوب باشم و هم عملم. حالا اگر من فهمیدم که بد هستم و آلودهٔ به شرک، کُفر و نفاق بودم؛ یا اینها را نداشتم، ولی آلودهٔ به گناه کبیره و صغیره بودم. آیا وقتی اینها را فهمیدم، بمانم و به جهنم بروم؟ خدا میگوید: نه! برای چه به جهنم بروی؟ من دری به نام توبه به روی تو باز کردهام. از آن در بیا، به لقا و رضای من، مغفرت و رحمت من و شفاعت اولیای من میرسی.
توبه عجب عملی است! توبه چهکار کرد! آدم را متحیر میکند. وقتی ابیعبدالله (ع) بالای سر حر آمدند، نایستادند، بلکه نشستند. حضرت بدن خونآلود حر را رها نکردند، زیر بغل حر دست بردند و او را روی دامن خود گذاشتند. این کارها را برای شهدای دیگر هم کردند، اما کار دیگری برای حر کردند که برای آن 71 نفر نکردند. حضرت گفتند: «قُتِلُتَ مِثْلُ قَتْلِ الْأنْبِیاء وَ اوصَاءِ الْأنْبِیاء» عظمت کشتهشدن تو بهاندازهٔ عظمت کشتهشدن انبیا و جانشینان انبیاست.
تاکنون نظری ثبت نشده است