سخنرانی از آیت الله محمد تقی مصباح یزدی با موضوع «وجه تمایر انقلاب اسلامی از سایر انقلابها»، سال 1396
اگر کسی به اسلام و انقلاب اسلامی علاقهمند باشد باید نسبت به آینده انقلاب نگران باشد و علاقهمند باشد که برای تضمین آینده صالح انقلاب کاری انجام دهد و تحقق این امر منحصر است به اینکه جوانها آماده شوند تا این بار را بر دوش گیرند و دستاوردهای انقلاب را حفظ کنند و بر این دستاوردها بیافزایند. بنابراین طبیعی است که انسانِ علاقهمند به انقلاب اسلامی نسبت به جوانها امیدوار و علاقهمند باشد. جوانان انقلابی ما، ادامه وجود انقلابیان و مؤمنانی هستند که دغدغه اسلام و مسلمین و مصالح امت اسلامی را دارند.
درباره بسیج دانشجویی و مسئولیتی که این عزیزان به عهده گرفتهاند باید گفت: اینها نمادی از قشری هستند که میخواهند آینده اسلام و انقلاب را تأمین کنند. توصیهای که در این زمینه میتوان داشت این است که اولا باید انرژی جوانی را که موهبتی الهی است و رایگان در اختیار شما قرار گرفته غنیمت بشمارید و آن را بهکار گیرید و ثانیا نباید از استفاده از تجربههای گذشتگان غفلت ورزید. اگر مقام معظم رهبری أطالاللهبقائهالشریف میفرماید: شما جوانها باید به میدان بیایید و کار کنید و اگر ایشان به مسئولان سفارش میکنند که زمینه کار برای جوانان را فراهم کنند و آنها را به حساب آورند و از آنها استفاده کنند، ممکن است اشخاص جوان پیش خود اینگونه تصور کنند که ما به پشتوانه فرمایشات آقا، باید خودمان از ابتدا شروع کنیم! اما معنای فرمایش آقا این نیست که از تجربههای گذشته استفاده نکنید. در این کلام ایشان، چنین چیزی نیست، ولی در عمل بسیاری از اوقات از این امر غفلت میکنیم. بالاخره قبل از شما کسانی چند سالی در بسیج دانشجویی بودهاند و شاید آنها تجربههایی داشته باشند که برای شما مفید باشد و میبایست از آنها استفاده شود. اگر ما اصرار داشته باشیم که کار را از صفر شروع کنیم بهگونهای که گویا هیچ کاری انجام نگرفته و هیچ دستاوردی حاصل نشده، بسیاری از نیروها هدر میرود. باید از سرمایههایی که دیگران میتوانند در اختیار ما بگذارند خود را بیبهره نگذاریم. راه عاقلانه این است که دستکم گروهی موظف به بررسی تجربه کسانی شوند که مسئولیتی مشابه مسئولیت ما داشتهاند و بررسی کنند که آنها چه کارهایی انجام دادهاند و چه تجربههای مفیدی داشتهاند تا از آنها استفاده کنید و اگر نتیجه تجربهای منفی بوده از آن پرهیز کنید و آن را تکرار نکنید. ممکن است این بررسی مقداری وقت بگیرد اما ارزش دارد که انسان مدت کوتاهی صرف کند و نسبت به تجربههای مثبت و منفی دیگران اطلاع کسب کند، زیرا میتواند برای آینده خویش از آنها بهرهمند شود. حتما این برنامه را جزء کارهایتان قرار دهید! باید در میان شما گروهی باشند که تجربههای قشر گذشته شما را، آنهایی که قبل از شما در این مسئولیت بودهاند و اکنون سنشان بیشتر شده یا اشتغالاتی دارند و مسئولیتهایی پذیرفتهاند که دیگر نمیتوانند به این کارها برسند، بررسی کنند و تا حد ممکن از آنها استفاده شود. طبعا کارهایی که میخواهید انجام دهید، اعم از آموزش، پژوهش، فعالیتهای سیاسی و ... غیر از نوجوانها و جوانهای بسیج دانشجویی، کسان دیگری هم در این کارها فعالیت داشته و دارند که تجربیات آنها میتواند مفید باشد. بنابراین، بررسی خود را منحصر به بسیجییان دانشجوی گذشته نکنید و سعی کنید از دیگرانی که در این زمینهها فعالیت داشتهاند و احیانا میتوانید از تجربههای آنها استفاده کنید بیبهره نمانید. غافل نشوید! چه بسا آنها کارهایی را شروع کردهاند و به نیمهراهی رسیدهاند و اگر شما این نیمه راه را کشف کنید میتوانید بقیه وقتتان را صرف اتمام آن کار کنید، نه اینکه دوباره از نو شروع کنید و باز به همین نیمه راه برسید و این امر سبب شود که ما همیشه درجا بزنیم و مدام کارها را تا نیمه راه برسانیم و فرصت ما تمام شود و کار را به دست دیگرانی بسپاریم و آنها دوباره از صفر شروع کنند! این کار معقولی نیست. به هرحال استفاده از تجارب گذشتگان یک سرمایه رایگانی است که در اختیار شما است و نباید آن را دست کم بگیرید. حتی از تجارب منفی نیز نباید غافل شد تا از تکرار آنها جلوگیری کرد. اگر دیگران کار اشتباهی کردهاند باید بدانید این اشتباه ناشی از کجا بوده و مراقب باشید که شما به آن مبتلا نشوید. این دقت نیز ارزش دارد.
اما درباره سؤالاتی که مطرح فرمودید حقیقت این است که اگر انسان کتابی هزار صفحهای در پاسخ به این چند سوال شما بنویسد فکر میکنم زیاد نباشد. اما در این شرایط و در این چند دقیقه خیلی انتظار نتیجه مثبتی نمیتوان داشت. ولی به قول ما طلبهها، مَا لایُدْرَکُ کُلُّهُ لا یُتْرَکُ کُلُّهُ؛ اگر به صد نمیرسیم یک یا دو هم خودش عددی است.
مقام معظم رهبری اخیرا فرمودند: ما در عدالت عقب هستیم و در زمینه عدالت کوتاهی شده است. این سخن یکی از حکیمانهترین تعبیراتی است که ایشان در یک مقام بسیار حساسی با بیانی زیبا ایراد کردهاند. با اندکی بررسی متوجه خواهیم شد که در عالم انقلابهای زیادی اتفاق افتاده است. در نیمه اول قرن اخیر هر از چند گاهی در یکی از کشورهای دنیا انقلابی اتفاق میافتاد. نخست انقلاب چین شروع شد و بعد از آن، انقلاب اکتبر شوروی بود و پس از آنها هم در کشورهای کوچک آفریقایی و آمریکای لاتین و حتی در کشورهای شرق اروپا مانند یوگسلاوی، بلغارستان و چکسلواکی، انقلابهایی رخ داد. برخی از این انقلابها رسما تبدیل به نظامی مارکسیستی شد. پس از آن نیز کم یا بیش از افکار دیگر متأثر شدند. بالاخره در مقابل امپریالیسم سابق، این انقلابها در قرن اخیر بسیار جلوه داشت. هنوز هم بسیاری از کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین تلاش کردهاند نظام انقلابیشان را حفظ کنند. البته آنها هم کم یا بیش تحولاتی پیدا کردهاند.
یک انقلاب هم در ایران اتفاق افتاد، اما آیا واقعا انقلاب ما هم تنها یکی از همان انقلابها بود و در همان ردیف و عداد باید ارزیابی شود؟ آیا در قرن اخیر برای مثال، بیست انقلاب اتفاق افتاده که یکی از آنها هم انقلاب اسلامی ایران است؟ آیا نهایتا علاقهمندان به انقلاب اسلامی که آن را بسیار مهم میدانند در توصیف انقلاب باید به گفتن همین نکته بسنده کنند که درجه ارزش این انقلاب از سایر انقلابها بیشتر بوده و اگر نمره ارزشی آنها پانزده است نمره انقلاب ما هفده است؟ آیا مسئله به همین جا ختم میشود یا نه، انقلاب ما با انقلابهای دیگر ماهیتا متفاوت است؟ روح انقلابهای دیگر حتی آنهایی که رسما جنبه ایدئولوژیک داشت و اصلا به عنوان انقلاب ایدئولوژیک مارکسیستی شکل گرفت، انقلابی برای پیشرفت مادی بود. بالاخره هدف اصلی انقلاب آنها این بود که حاکمیت را از دست اقلیتی که اکثریت مردم را در فقر، عقبماندگی، انحرافات و فسادها غرق کرده بودند بگیرند و سهم خودشان را هم از درآمدها و امکانات کشور تأمین کنند. روح همه آنها چنین چیزی بود. واقعا کجا میتوان انقلابی با هر نوع تحول شاخصی پیدا کرد که بهبود وضع زندگی مادی و پیشرفت صنعت و کشاورزی هدف اصلی آنها نبوده است؟ اگر جایی انقلابی هم رخ داده که جنبه سیاسی محض داشته، باز سیاست، ابزاری برای تأمین رفاه مردم بوده و چیزی به نام تحول سیاسی که خود مطلوبیت اصیل داشته باشد برای همه انقلابیان مطرح نبوده است.
اما تکیهگاه و کلیدواژه انقلاب ایران اصلا از ابتدای شروع این نهضت به دست مبارک حضرت امام، اسلام بود. با واژهشماریِ فرمایشات امام مشخص شد بیشترین واژهای که ایشان در کلماتشان استفاده کردهاند، کلمه اسلام است. ایشان هنگامی که میخواست اعلان خطر کند و انگیزهای قوی در مردم ایجاد کند میگفت: من برای اسلام احساس خطر میکنم. این بالاترین خطری بود که امام ابراز میکرد. ایشان خطاب به علما میفرمود: ای علمای اسلام! ای علمای نجف! ... تا چه زمان میخواهید ساکت بنشینید؟ اسلام از دست رفت! در کجای عالم میتوان چنین انقلابی پیدا کرد؟ البته همه توده مردم اینگونه نبودند و همه با چنین قصدی اقدام نکرده بودند. ولی امام فرصت را خوب شناخت و از این فرصت خوب استفاده کرد و با همین بیانات و تعالیمش و بعد هم با بهرهگیری از حوادثی که اتفاق افتاد و کسانی که تربیت و توجیه کرد و به کار گرفت این بهره را ایجاد کرد که جهت نیروهای انقلاب، جهت دینی و اخلاقی و معنوی شد و امور دیگر جنبه ثانوی پیدا کرد. البته کسانی مانند مارکسیستها و تودهایها و گروههای دیگری هم در این انقلاب حضور داشتند و من نمیخواهم بگویم همه افراد شرکتکننده در این انقلاب، جهتگیری دینی داشتند. اما آن کسی که توانست اثر ببخشد و به این حرکت جهت دهد امام بود که محور کلامش هم اسلام بود. بنابراین، اگر بگویند این انقلاب اسلامی با انقلابهای دیگر چه فرقی داشت؟ باید گفت: یک فرق اساسی این انقلاب با انقلابهای دیگر این بود که اصلا بینش این انقلاب نسبت به حیات انسان و عالم هستی متفاوت با انقلابهای دیگر است. اگر انسان اعتقادی به اسلام نداشته باشد - اسلام به معنای نماد دین حقی که بر سایر ادیان حاکم است و باید آن را پذیرفت – تنها به دنبال ارضای غرایض خویش است؛ چنین انسانی به دنبال این است که شکمش سیر باشد، خانهای زیبا داشته باشد، همسری خوب داشته باشد، راحت بتواند بهرههای جنسی ببرد، پول هم داشته باشد تا وسیلهای برای تأمین خواستههایش باشد. آن چه که انقلاب دینی اضافه دارد رشد معنوی و روحی و تقرب به خدا است و آن چه در جامعه ظهور پیدا میکند عدالت اجتماعی است وگرنه، اگر فرد به دنبال پیشرفت مادی باشد چندان نیاز به انقلاب و کار همگانی ندارد. چنین انسانی تنها به فکر جیب خودش است مانند آنچه که در رژیمهای لیبرالی شاهد آن هستیم. اگر این فکر، اجتماعی هم باشد آخرین چیزی که این اجتماع خواهان آن است پیشرفت علم و تکنولوژی و رفاه عمومی و بهداشت همگانی و اموری مانند اینها است. برای این منظور دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. بعد از اینکه حدود هفتاد سال فکر ماتریالیسم دیالکتیک و ایدئولوژی مارکسیسم در جهان رواج پیدا کرد و همه محرومان عالم به آن امید بستند و آن را تنها راه نجاتشان از ظلم سرمایهداران و زورمداران دانستند بالاخره شکست خورد و در پایان، کشور شوروی از هم پاشید و به چند کشور تقسیم شد و مرکز اصلی این کشورها هم دیگر چندان دلبستگی به مارکسیسم ندارد و اکنون نیز این زمزمه وجود دارد که کاندیدای ریاست جمهوری بعدی از حزب لیبرال دموکرات باشد یعنی حزب رقیب مارکسیسم. عملا کسانی که سر سلسله جنبان تفکر سرمایهداری هستند و میتوانند در دیگران اثر بگذارند این باور را تقویت کردهاند که باید قدرت و ثروت در دست عدهای ممتاز و نخبه متمرکز و جمع شود. زیرا تجمع ثروت است که میتواند پیشرفت اقتصادی و علمی و تکنولوژی را فراهم آورد وگرنه سرمایههای خُرد و در حد مغازههای کوچک هیچگاه صنایع بزرگ را تولید نمیکنند و پیشرفتهای علمی و اختراعات بزرگ، آن چنان حاصل نمیشوند. نتیجه این تفکر چیزی جز سرمایهداری نیست. این تفکر در نقد مارکسیسم میگوید: اینها بیجهت سخن از برابری حقوق و پیگیری حق پرولتاریا و کارگران و زحمتکشان به میان میآوردند. اگر هم بهطور جدی به دنبال این شعارها بودند تجربه نشان داد که چنین تفکری نتیجهای ندارد. شوروی و چین هم که دو قطب مهم مارکسیسم بودند از آن دست برداشتند و عملا حکومتی لیبرالی شدند و خیلی هنر کنند حکومتی لیبرال دموکراتیک خواهند بود.
انقلاب ما در میان این انقلابها ممتاز است و گرچه طرفدار رفاه مردم و استفاده از همه نعمتهای خداوند است و به پیشرفت در علم و تکنولوژی اهمیت میدهد و در همه این عرصهها هم پیشرفت داشتهایم، چنانکه در فرمایشات مقام معظم رهبری بود که ما در این عرصهها موفق بودهایم، اما به این حد اکتفا نمیکند. این امور اهداف دیگر انقلابها نیز بودهاند، اما هدف انقلاب ما علاوه بر اینها، تحقق عدالت اجتماعی نیز بوده است. باید امکانات کشور به طور تساوی در اختیار همه قرار گیرد. البته اگر کسی تنبلی کرد، محروم ماندنش به شخص خودش بازمیگردد. اما ویژهخواری و رانتخواری و ... باید کنار برود و زمینه رشد برای همه یکسان فراهم شود. تحقق عدالت در ابعاد مختلف اعم از بعد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و... به این وابسته است که اگر کسی استعدادی دارد و میخواهد پیشرفتی داشته باشد در هیچ بعدی محروم نشود و شرایط برایش فراهم شود. سرمایه کل جامعه باید در اختیار همه باشد و هر کسی بتواند سهم خودش را از این سرمایه ملی ببرد و استفاده کند. سرمایههای ملی نعمتهای خدادادی است و نباید تنها در اختیار گروهی خاص، حزبی خاص یا جناحی خاص قرار گیرند و به بهانههای مختلف نظیر ممنوعیت صادرات، آزادی واردات و ... مدام از مردم بچاپند و توده مردم فقیرتر شوند و آنها ثروتمندتر. نمونه چنین ظلمهایی را اخیرا در خرید و فروش ماشینهای قیمتی و خارجی ملاحظه میفرمایید؛ به بهانه ممنوعیت واردات، و تقویت صنایع ملی کسانی خاص که دستاندرکار بودند و راه سودجوئی در این شرایط را میدانستند آن چنان سودهای سرشاری بردند که در طول عمرشان شاید چنین بهرهای از سرمایهشان نبرده بودند. به بهانه اینکه مثلا ما از شش ماه پیشتر تقاضا کرده بودیم و با طرف خارجی قرارداد بستهایم و بازیهایی از این قبیل که همه کم یا بیش با آنها آشنا هستند. عامل عقبافتادگیهای ما این است که در امور سیاسی این بازیها در دست عدهای شارلاتان، دروغگو، حقهباز، خود محور، برتریطلب، زیادهخواه و... افتاده و اینها موجب میشوند که مردم روز به روز محرومتر شوند. علیرغم همه پیشرفتها در عرصه علم، تکنولوژی، سیاست، امور بینالمللی و ... ما هم چنان در برطرف کردن نیازهای جامعه خودمان مشکل داریم. چرا؟ چون محور عدالت ضعیف است. حقیقت این است که کمتر کسی به فکر دیگران است و افراد بیشتر به فکر جیب خودشان هستند. در برخی موارد سخن از دیگران، بهانه و شعار است برای فریب و دوشیدن دیگران. کمتر دلی به حال دیگری میسوزد و کمتر ذهنی در این فکر است که همسایهاش هم به نوایی برسد. رسیدن به این مرتبه از انسانیت نیازمند این بود که فرهنگ جامعه عوض شود. زیرا فرهنگ خودخواهانه، مقتضای طبیعت حیوانی همه انسانها است. اگر کسی دو بچه دوقلو در خانه داشته باشد بهطور طبیعی هر کدام به فکر خودشان هستند. اگر غذایی هم تهیه کند هر یک از بچهها میخواهد خودش از آن بهره ببرد. مگر اینکه بچهها تربیتی خاص ببینند بهطوری که حاضر شوند ایثار کنند و این را برای خود امتیازی بدانند. برای مثال، اگر پدر و مادر آنها را دعوت به ایثار کنند و وقتی این کار را انجام دادند به روی آنها لبخند بزنند و آنها را تشویق کنند این کار میتواند ضرری مادی که متوجه آنها میشود را جبران کند. این کار نیازمند فرهنگسازی است. اما ما در سطح اجتماعی این کار را نکردهایم. زیرا نه ابزارش را به طور عمومی در اختیار داشتهایم و نه چندان دغدغه این کار را داشتهایم. ازاینرو، از عدالت اجتماعی محروم ماندهایم و هنوز آن فکر حیوانی که عموما فکر جیب خودشان باشند برقرار است، بلکه با رفتن آن بخش از قشرهای گذشته که تربیت دینی شده بودند و روی کار آمدن قشری که نه ظلمهای پهلوی را و نه فداکاری مجاهدان را در جبههها دیدهاند و فقط مطالبهگرند و میخواهند یک روزه میلیاردر شوند مانعی بزرگ برای تحقق آن ایده آرمانی الهی شده است؛ ایدهای که شعار همه انبیا بوده و در آیاتی نظیر اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى، به آن اشاره شده است. این ایده دیگر رنگ باخته و مشتری کمی دارد. مقام معظم رهبری میخواهند بفرمایند ما اگر انقلاب کردیم تا اینجا در حد انقلابهای مادی دنیا است. آنها هم میخواستند پیشرفت علمی، صنعتی، نظامی و ... داشته باشند و در مقایسه با همسایهها پیشرفتهتر باشند. اما بعد از تحقق این امور باید به دنبال آرمان اصلی یعنی پیشرفت در جنبه معنوی و انسانی بود که نماد آن در زندگی اجتماعی عدالت است. اما این معنا هنور تحقق پیدا نکرده است. باید تحقیق کنید و علت تحقق پیدا نکردن این امر و راه تدارک آن را پیدا کنید. اگر مقام معظم رهبری بخواهند به مسئولان نظام بگویند که در زمینه تحقق آرمانها انقلاب اسلامی کمکاری کردهاند میتوانند بگویند شما برای انقلاب اسلامی کاری نکردهاید. اما ایشان با بیانی بسیار شیرین و مؤدبانه میفرمایند: ما پیشرفتهای بسیاری داشتهایم، اما در زمینه عدالت عقب ماندهایم. این سخن به چه معنا است؟ معنای آن این است که برخی کسانی که در این زمینه مسئولیت دارند ظالم و رانتخوارند و به دنبال منافع جناحی، حزبی و گروهی خود هستند و به فکر عموم مردم نیستند. اما ایشان با زبانی شیرین و مودبانه که خیلی به آنها برنخورد حقیقت را بیان کردند. روح مطلب این است تحقق آرمان عدالت تنها با برنامهها و پیشرفتهای اقتصادی تحقق پیدا نمیکند. این امور در بسیاری از کشورهای غربی هم وجود دارد و شما هر روز شاهد صنایع پیشرفتهتر در آن کشورها هستید و میبینید که در فکر نوسازی و بهسازی زرادخانههایشان هستند و فردا به چه صنایعی دستیابند معلوم نیست! در آنجا این پیشرفتها در حال تحقق است. اما آن چیزی که ما طالبش بودیم این بود که این پیشرفتها همراه با عدالت اجتماعی تحقق یابد و این امر وقتی در زندگی بشر تحقق مییابد که معنویت بر زندگی انسان حاکم شود و انسانها از مرتبه حیوانیت بالاتر روند و افق بازتر، انسانیتر و شریفتری را پیش روی خود ببینند و ارزشهایی مهمتر از شکم و دامن را برای خود قائل شوند و آنگاه بپذیرند که دیگران هم در بهرهمندی از نعمتهای الهی سهیم باشند. اما تا زمانی که فکر حیوانی حاکم باشد همین ناموفقی در تحقق عدالت ادامه خواهد داشت. این قاعده در کشورهای دیگر هم جاری است. کشورهایی که خیلی بیعرضهاند، توسری خور خواهند بود، مانند برخی کشورهای همسایه ما. اما آنهایی که کمی عرضه از خود نشان دهند، قدری تحول پیدا خواهند کرد، مانند کشور هندوستان. اما آنچه که ما طالبش هستیم تنها این امور نیست. ما میخواهیم انسانی زندگی کنیم و از حیوانیت فراتر رویم. خدا به مردمی که تنها به امور مادی میاندیشند میفرماید: ذَرْهُمْ یَأْکُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ؛ «رهایشان کن تا بخورند و کامرانى کنند.» اینها آدم نیستند: أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل؛ « آنان مانند چهارپایاناند بلکه گمراهترند.» دین آمده که انسان را از انعام بالاتر ببرد و همسطح فرشتگان، بلکه فراتر از آنها ببرد. ما در راه رسیدن به این هدف ماندهایم. اگر جامعهای تنها در امور مادی پیشرفت کند تازه در حد دستهای حیوانِ نسبتا قوی خواهد بود که میتواند روی پای خود بایستد و خیلی سربار دیگر حیوانها نباشد. ما نیز در رسیدن به آرمان اصلی انقلاب هنوز اندر خم یک کوچهایم. باید برگردیم و اهداف انقلاب را بازنگری کنیم و راه رسیدن به آن آرمانها را پیدا کنیم. اشکال کار این است که خواست و هدف تنها به شکم و دامن و لذتهای جنسی محدود شود و وقتی به این امور دست یابیم گمان کنیم که پیشرفت کردهایم. بعد هم بگوییم آرمان انقلاب ما پیشرفت است.
از چند دولت قبل، کلمه پیشرفت جایگزین شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی شد. در دولت اسبق از طرف رئیس جمهور وقت این تحریف شکل گرفت و تبدیل به یک شعار عمومی شد. باید پرسید در چه امری پیشرفت کردهایم؟ آیا علاوه بر صنعت و علم، در انسانیت هم پیشرفت کردهایم؟ این پرسش جای تأمل دارد. در چنین مواقعی برخی میپرسند مگر انسانیت هم چیزی بیش از این امور است؟ پاسخ این سوال همان فرق آرمان انقلاب اسلامی ما با انقلابهای دیگر است. این آرمان فراموش شده و باید احیا شود. تنها راه احیای این امر هم تحول فرهنگی است. فکر مردم باید عوض شود. بالاترین مسئولیتی که بر عهده قشر فرهیخته جامعه است ایجاد تحول در فکر و اندیشه مردم است. مردم باید بفهمند برای چه هدفی آفریده شدهاند و پیشرفت حقیقی چیست و اگر بنا شد هدفی فدای هدفی دیگر شود چه چیزی باید فدای چه چیزی شود؟ ما هنوز در تبیین این امور ماندهایم و بهطور شایسته به چنین بحثهایی پرداخته نمیشود. کسانی هم مانند مرحوم آیتالله مطهری که دغدغه تبیین این مسائل را داشتند از میان ما رفتند.
این مقدار در پاسخ به سؤال اول شما بیان شد. سؤال دیگری هم بود که وقت هم گذشت. به هر حال، اشارهای کردم به اختلافی که آرمان انقلاب ما با سایر انقلابهای دنیا دارد. یکی از این اختلافها از جهت زندگی اجتماعی، مسئله عدالت بود. در میان آرمانهای انقلاب ما علاوه بر پیشرفتهای مادی، عدالت هم مطرح است. برای مثال، عدالت در بعد سیاسی به این معنا است که همه مردم در زندگی خود دخالت داشته باشند. این معنا را مقام معظم رهبری در قالب توضیح واژه مردم سالاری دینی تبیین کردند. فرمودند در زمان ستمشاهی حقیقت این بود که مردم برای خود هیچ شأنی در زندگی اجتماعی و اداره جامعه قائل نبودند و واقعا انتظار و امیدی هم به دستیابی به چنین شأنی را نداشتند. آنچه مردم ما از قدیم دیده بودند حکومت سلاطین بود و در این نوع حکومت، امر تنها امر سلطان است و هر چه او بفرماید باید اجرا شود و بادمجان دورقابچینهای او تا آنجا که ممکن است باید آن اوامر را اجرا کنند. در طول تاریخ کشور ما و در زمان نظام ستمشاهی تنها این نوع حکومت وجود داشت و همین روال حاکم بود و اصلا امید به تشکیل حکومتی که خود مردم نقشی در آن داشته باشند بسیار کم بود. تحولی که امام ایجاد کرد بهراستی هیچ لفظی جز لفظ معجزه نمیتواند به معنای آن اشاره کند. البته معنای اصطلاحی معجزه اختصاص به پیامبران دارد. اما میتوان گفت حقیقتا امام معجزه کرد و امری نشدنی را در مدتی کوتاه با کمترین هزینه شدنی کرد. کسانی که در جامعه هیچ نقشی نداشتند و بهایی به آنها داده نمیشد به جایی رسیدند که در کنار سلاطین قرار گرفتند. نمونههای این حقیقت را بسیاری از شما میشناسید. کسانی که در این انقلاب به پستهای خیلی عالی رسیدند کسانی بودند که جایگاه اجتماعی چندانی نداشتند و به برکت انقلاب به همه چیز رسیدند. اما برخی با توطئه و دسیسهای که همیشه کار شیاطین بوده و هست و خواهد بود مواجه شدند. نباید انتظار داشته باشیم زمانی بیاید که بساط توطئه و مغالطه و امثال این امور برچیده شود. شیطان از خداوند خواست: أَنْظِرْنی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُون؛ «مرا تا روز قیامت مهلت ده.» و جوابش این شد: إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ؛ «تا روز زمان معین.» بالاخره تا این عالم، عالم امتحان است دستگاه شیاطین هم بر پا است و هر روز تجربههای آنها در فریب دادن مردم قویتر میشود و تجربههایشان را هم فراموش نمیکنند. آنها مثل ما نیستند. خود ابلیس شش هزار سال قبل از زمان حضرت آدم بوده و هنوز هم هست و تجربههایش هم از بین نمیرود و مثل برخی انسانها نیست که آنها را فراموش کند و دوباره کسب تجربه را آغاز کند. در کشور ما نیز برخی اولیای ابلیس شروع به توطئههایی کردند که یکی از آنها استفاده از شعار آزادی بود. آنها گفتند مگر شما شعار آزادی سرندادید؟ بعد خود آنها مفهومی برای آزادی تعریف کردند که مساوی بود با حیوانیت! آن هم حیوانیتی در حد حیوانیت درندگان در جنگلها! در بین حیوانات حیواناتی وجود دارند که زندگی آنها مقرارتی بسیار دقیق دارد، مانند زنبور عسل که نظم عجیبی بر زندگی آنها حاکم است. اما قاعده زندگی حیواناتی نظیر درندگان جنگل این است که هر کسی زورش بیشتر باشد دیگری را میکشد. آنها آزادی را بهگونهای تفسیر کردند که به این نوع زندگی نزدیک است و گفتند مگر شما آزادی نمیخواستید؟ آزادی به این معنا است که هر کسی هر کاری دوست دارد انجام دهد و کسی مانع او نشود. اخیرا هم شنیدید که برخی گفتند: هر استادی سر هر کلاسی آزاد است که هر چه میخواهد بگوید. این به معنای همان قانون جنگل است. مقتضای این سخن این است که آزادی بر هر ضابطهای در زندگی انسانی حاکم است. در یکی از دولتهای گذشته از یکی از وزرا سؤال شد: شما برای اسلام چه کار کردید؟ او وزیر وزراتخانهای بود که پسوند اسلامی به دنبال نام وزارتخانهاش بود. گفت: وزرات ما همان وزرات فرهنگ و هنر زمان شاه است. شعار اسلامی پسوندی تشریفاتی است. بعد از انقلاب انجمن دانشجویان هم که تأسیس میشود پسوند اسلامی به آن میدهند و میگویند: انجمن اسلامی دانشجویان! این نامگذاری اصلا به اسلام کار ندارد. هر یک از نهادها کار فنی یا صنفی خود را انجام میدهد. برای مثال، آیا اگر رفتگران، انجمنی تشکیل دادند و نام آن را انجمن اسلامی رفتگران گذاشتند بدین معنا است که اسلام رفتگری را ترویج میدهد؟ اسم، یک امر تشریفاتی است. بنابراین، اگرچه قید اسلامی به عنوان وزراتخانه ما اضافه شده، اما ما کارمان همان کار وزرات فرهنگ و هنرِ زمان شاه است. اگر در اجتماع، کار دینی لازم است این به آخوندها مربوط میشود و به ما ربطی ندارد! ازاینرو، شما نباید بگویید چرا برای دین کاری نکردید! اساسا ما مسئول این کار نبودهایم. کار ما ترویج زبان فارسی و هنرهای ملی و فراهم کردن وسایل سرور مردم است! اگر ما هم چنین اعتقادی داشته باشیم باید از این آقایان خیلی هم ممنون باشیم و بسیار به ایشان هم بدهکار میشویم. چون هر روز آزادیها بیشتر میشود. یعنی قید و بندها و شرط و شروط کم میشود. البته ایشان در بحثهای ایدئولوژیک خود میگویند آزادی تنها یک قید دارد و آن مزاحمت نداشتن با آزادی دیگران است. زیرا آزادی طبیعتا برای همه است و یک شخص نمیتواند بینهایت آزاد باشد. پس هر شخص تا حدی آزاد است که آزادی او با آزادی دیگران مزاحمت نداشته باشد، وگرنه در عمل مشکلات فراوانی پیش خواهد آمد. این فکر را شما میتوانید در زندگی بسیاری از کشورهای دنیا ببینید. آنهایی که به کشورهای دیگر سفر کردهاید یا در فیلمها و رسانهها مشاهده کردهاید غلبه این تفکر را دیدهاید. امروزه رؤسا و سیاستگذاران آنها افتخار میکنند که شرایطی را فراهم کردهاند که هر کس هر طور دلش میخواهد زندگی کند. اوائل انقلاب یک عده از دوستان برای انجام برخی مطالعات و آّشناییبا اندیشههای غربیان سفری به کانادا داشتند تا بتوانند با اساتید غربگرا بحث کنند. میدانید ساکنان کانادا و شمال آمریکا غالبا مهاجران اروپایی هستند که از کشورهای مختلف اروپایی به آنجا آمدهاند. به همین جهت هم مردم در بسیاری از شهرهای آنجا گاه چند زبانه هستند. مثلا بخشی از شهر، انگلیسی زبان و بخشی دیگر فرانسوی زبان است. اتاوا پایتخت کانادا هم از شهرهایی است که دو زبان انگلیسی و فرانسوی در آن رایج است. بعضی شهرهای کانادا بیشتر فرانسوی زبان هستند و بعضی نیز زبان انگلیسی بیشتر رواج دارد. اینها مهاجرانی هستند که کمکم مقیم این شهرها شدهاند. یکی از کسانی که اصالتا از کشورهای اروپای شرقی بود برای ایشان تعریف کرده بود که در اوائل روزهایی که من به اینجا آمدم، روزی برای گردش به جای سبز و خرمی رفته بودم و قدم میزدم. هوا گرم بود و من نزدیکیهای ظهر چون گرمم شده بود کتم را درآوردم و آن را به دست گرفتم. چند قدم که رفتم پلیسی اسبسوار آمد جلوی من ایستاد و گفت: کتت را بپوش! گفتم چه اتفاقی افتاده است؟ گفت: این خلاف عفت عمومی و ممنوع است. گفتم چشم و کتم را پوشیدم! در آن زمان، درآوردن کت برای مردی با پیراهن بلند و با آستینهای بلند، خلاف عفت عمومی شمرده میشد و قانونا ممنوع بوده است، اما امروز خانمهایی در خیابان و مراکز عمومی نیمه عریان ظاهر میشوند و خلاف عفت عمومی هم شمرده نمیشود. این در نظر آنها آزادی است و به آن افتخار هم میکنند. اگر هم سؤال کنید که چرا پیش از این کتْ بهدست گرفتن برای مرد خلاف عفت عمومی بود؟ خواهند گفت: آنها اموری خرافی بودند که کنار گذاشته شدند. کشور شما هم بهتازگی قدم در راهی که ما رفتیم گذاشته و به دنبال تحقق شعار آزادی است. مقصودشان این است که شما باید بهتدریج مثل ما شوید. امروزه کمکم نشانههای این تغییر را میبینیم؛ یک روز شرکت خانمها در ورزشگاهها مطرح میشود و روزی دیگری روسریها بهتدریج عقب میرود و برداشته میشود و لباسها تغییر میکند و ... بر اساس تفکر این افراد غربگرا باید هم چنین اتفاقاتی رخ دهد. زیرا ما شعار آزادی سر دادیم و معنای آزادی هم این است که هر کسی به دلخواه خود زندگی کند. آقای وزیری که قسمتی از سخنانش را نقل کردم، در پاسخ به این سؤال که شما چه خدمتی کردید؟ گفته بود: چه خدمتی بالاتر از تلاش برای تحقق آزادی؟ ما به عنوان یک وزیر سعی کردیم برای مردم آزادی بیاوریم! اوائل انقلاب من خودم از زبان یکی از مسئولان رده بالا شنیدم که گفت: هدف ما این است که کشور ما مانند کشور لبنان شود. در لبنان خانم بزرگ خانه با نقاب بیرون میآید و دختر جوانش در کنارش بیحجاب و نیمه عریان است و مردم نه به آن خانم مسن اعتراض میکنند که چرا نقاب داری و نه به آن دختر جوان که چرا بیحجاب بیرون آمدهای! ما میخواهیم شعار آزادی تحقق پیدا کند و هر کس حجاب را خواست حجاب داشته باشد و هر کس آن را نخواست نداشته باشد. شاید در لابهلای فرمایشات بعضی مسئولان فعلی هم این نکتهها را ملاحظه بفرمایید. با چنین اعتقادی اساسا تقید به حجاب خانمها و کنترل نگاه برای مردها مسخره و مربوط به گذشته به نظر میرسد. از نگاه این جماعت این اعتقادات برای زمانه فعلی مفید نیست.
حقیقت این است که روح این حرفها را ابتدا مجاهدین خلق مطرح کردند. آنها بودند که گفتند ما اسلام را قبول داریم اما اسلام تاریخمند است. تاریخمندی اسلام، اصطلاحی بود که آنها به کار میبردند و معنای آن این بود که احکام اسلام، زمان مصرف خاصی داشته و امروزه این زمان به پایان رسیده است. امروز اگر در محافل اقتصادی سخن از ربا بودن نرخ سود به میان آورید به شما انتقاد خواهند کرد که در چنین زمانی مگر میتوان بدون نرخ سود اقتصاد جامعه را به گردش درآورد؟! اصلا وجود نرخ سود متفق علیه است و سخن در میزان آن است که چه مقدار باید باشد. ربا در زمان گذشته جنگ با خدا بود ( فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّه) اما امروزه گویا عین جهاد فی سبیلالله است. اگر ما پیشرفت بخواهیم باید در اقتصاد، این امور را بپذیریم.
این اعتقادات نشان میدهد که ما، از روحانی و دانشگاهی تا سایر مسئولان فرهنگی، در امر فرهنگ کوتاهی و غفلت کردهایم و از شرایطی که در طول چهل سال برای ما فراهم شد استفاده نکردهایم. غفلت کردیم و از این فرصت برای تقویت پایههای فکری و دینی مردم استفاده نکردیم و نتیجه آن این شده که کسانی بتوانند به سادگی چنین مغالطاتی را درباره شعارهای انقلاب و احکام اسلام مطرح کنند. اگر در انقلاب ما شعار آزادی مطرح شد، معنای آن این بود که نمیخواهیم زیر بار آمریکا باشیم؛ نمیخواهیم دولت مستبد شاهنشاهی سرنوشت جامعه ما را تعیین کند. معنای آن این نبود که همه اصول ارزشی، اخلاقی و دینی را زیر پا بگذاریم. آن کسانی که شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را مطرح کردند اصلا چنین برنامهای در ذهنشان نبود. ولی امروز با استفاده از کلمه آزادی میخواهند فاتحه اسلام را بخوانند و اسلام را در حد گفتن شهادتین تقلیل دهند. اگر ما واقعا به حقانیت اسلام و ارزشهای اسلامی باور داریم باید در درجه اول خودمان درست اسلام را بشناسیم. باید باور کنیم که واقعا حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة. در درجه بعد باید سعی کنیم این فکر صحیح را در جامعه گسترش دهیم. این واجبترین وظیفه ما است. اگر این امر تحقق پیدا کرد سایر ارکانِ یک جامعه سعادتمند را میتوان بر آن استوار کرد، اما اگر این اعتقاد سست شد و شکست، پایه محکم دیگری را نمیتوان جایگزین آن کرد.
اگر کسی به اسلام و انقلاب اسلامی علاقهمند باشد باید نسبت به آینده انقلاب نگران باشد و علاقهمند باشد که برای تضمین آینده صالح انقلاب کاری انجام دهد و تحقق این امر منحصر است به اینکه جوانها آماده شوند تا این بار را بر دوش گیرند و دستاوردهای انقلاب را حفظ کنند و بر این دستاوردها بیافزایند. بنابراین طبیعی است که انسانِ علاقهمند به انقلاب اسلامی نسبت به جوانها امیدوار و علاقهمند باشد. جوانان انقلابی ما، ادامه وجود انقلابیان و مؤمنانی هستند که دغدغه اسلام و مسلمین و مصالح امت اسلامی را دارند.
درباره بسیج دانشجویی و مسئولیتی که این عزیزان به عهده گرفتهاند باید گفت: اینها نمادی از قشری هستند که میخواهند آینده اسلام و انقلاب را تأمین کنند. توصیهای که در این زمینه میتوان داشت این است که اولا باید انرژی جوانی را که موهبتی الهی است و رایگان در اختیار شما قرار گرفته غنیمت بشمارید و آن را بهکار گیرید و ثانیا نباید از استفاده از تجربههای گذشتگان غفلت ورزید. اگر مقام معظم رهبری أطالاللهبقائهالشریف میفرماید: شما جوانها باید به میدان بیایید و کار کنید و اگر ایشان به مسئولان سفارش میکنند که زمینه کار برای جوانان را فراهم کنند و آنها را به حساب آورند و از آنها استفاده کنند، ممکن است اشخاص جوان پیش خود اینگونه تصور کنند که ما به پشتوانه فرمایشات آقا، باید خودمان از ابتدا شروع کنیم! اما معنای فرمایش آقا این نیست که از تجربههای گذشته استفاده نکنید. در این کلام ایشان، چنین چیزی نیست، ولی در عمل بسیاری از اوقات از این امر غفلت میکنیم. بالاخره قبل از شما کسانی چند سالی در بسیج دانشجویی بودهاند و شاید آنها تجربههایی داشته باشند که برای شما مفید باشد و میبایست از آنها استفاده شود. اگر ما اصرار داشته باشیم که کار را از صفر شروع کنیم بهگونهای که گویا هیچ کاری انجام نگرفته و هیچ دستاوردی حاصل نشده، بسیاری از نیروها هدر میرود. باید از سرمایههایی که دیگران میتوانند در اختیار ما بگذارند خود را بیبهره نگذاریم. راه عاقلانه این است که دستکم گروهی موظف به بررسی تجربه کسانی شوند که مسئولیتی مشابه مسئولیت ما داشتهاند و بررسی کنند که آنها چه کارهایی انجام دادهاند و چه تجربههای مفیدی داشتهاند تا از آنها استفاده کنید و اگر نتیجه تجربهای منفی بوده از آن پرهیز کنید و آن را تکرار نکنید. ممکن است این بررسی مقداری وقت بگیرد اما ارزش دارد که انسان مدت کوتاهی صرف کند و نسبت به تجربههای مثبت و منفی دیگران اطلاع کسب کند، زیرا میتواند برای آینده خویش از آنها بهرهمند شود. حتما این برنامه را جزء کارهایتان قرار دهید! باید در میان شما گروهی باشند که تجربههای قشر گذشته شما را، آنهایی که قبل از شما در این مسئولیت بودهاند و اکنون سنشان بیشتر شده یا اشتغالاتی دارند و مسئولیتهایی پذیرفتهاند که دیگر نمیتوانند به این کارها برسند، بررسی کنند و تا حد ممکن از آنها استفاده شود. طبعا کارهایی که میخواهید انجام دهید، اعم از آموزش، پژوهش، فعالیتهای سیاسی و ... غیر از نوجوانها و جوانهای بسیج دانشجویی، کسان دیگری هم در این کارها فعالیت داشته و دارند که تجربیات آنها میتواند مفید باشد. بنابراین، بررسی خود را منحصر به بسیجییان دانشجوی گذشته نکنید و سعی کنید از دیگرانی که در این زمینهها فعالیت داشتهاند و احیانا میتوانید از تجربههای آنها استفاده کنید بیبهره نمانید. غافل نشوید! چه بسا آنها کارهایی را شروع کردهاند و به نیمهراهی رسیدهاند و اگر شما این نیمه راه را کشف کنید میتوانید بقیه وقتتان را صرف اتمام آن کار کنید، نه اینکه دوباره از نو شروع کنید و باز به همین نیمه راه برسید و این امر سبب شود که ما همیشه درجا بزنیم و مدام کارها را تا نیمه راه برسانیم و فرصت ما تمام شود و کار را به دست دیگرانی بسپاریم و آنها دوباره از صفر شروع کنند! این کار معقولی نیست. به هرحال استفاده از تجارب گذشتگان یک سرمایه رایگانی است که در اختیار شما است و نباید آن را دست کم بگیرید. حتی از تجارب منفی نیز نباید غافل شد تا از تکرار آنها جلوگیری کرد. اگر دیگران کار اشتباهی کردهاند باید بدانید این اشتباه ناشی از کجا بوده و مراقب باشید که شما به آن مبتلا نشوید. این دقت نیز ارزش دارد.
اما درباره سؤالاتی که مطرح فرمودید حقیقت این است که اگر انسان کتابی هزار صفحهای در پاسخ به این چند سوال شما بنویسد فکر میکنم زیاد نباشد. اما در این شرایط و در این چند دقیقه خیلی انتظار نتیجه مثبتی نمیتوان داشت. ولی به قول ما طلبهها، مَا لایُدْرَکُ کُلُّهُ لا یُتْرَکُ کُلُّهُ؛ اگر به صد نمیرسیم یک یا دو هم خودش عددی است.
مقام معظم رهبری اخیرا فرمودند: ما در عدالت عقب هستیم و در زمینه عدالت کوتاهی شده است. این سخن یکی از حکیمانهترین تعبیراتی است که ایشان در یک مقام بسیار حساسی با بیانی زیبا ایراد کردهاند. با اندکی بررسی متوجه خواهیم شد که در عالم انقلابهای زیادی اتفاق افتاده است. در نیمه اول قرن اخیر هر از چند گاهی در یکی از کشورهای دنیا انقلابی اتفاق میافتاد. نخست انقلاب چین شروع شد و بعد از آن، انقلاب اکتبر شوروی بود و پس از آنها هم در کشورهای کوچک آفریقایی و آمریکای لاتین و حتی در کشورهای شرق اروپا مانند یوگسلاوی، بلغارستان و چکسلواکی، انقلابهایی رخ داد. برخی از این انقلابها رسما تبدیل به نظامی مارکسیستی شد. پس از آن نیز کم یا بیش از افکار دیگر متأثر شدند. بالاخره در مقابل امپریالیسم سابق، این انقلابها در قرن اخیر بسیار جلوه داشت. هنوز هم بسیاری از کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین تلاش کردهاند نظام انقلابیشان را حفظ کنند. البته آنها هم کم یا بیش تحولاتی پیدا کردهاند.
یک انقلاب هم در ایران اتفاق افتاد، اما آیا واقعا انقلاب ما هم تنها یکی از همان انقلابها بود و در همان ردیف و عداد باید ارزیابی شود؟ آیا در قرن اخیر برای مثال، بیست انقلاب اتفاق افتاده که یکی از آنها هم انقلاب اسلامی ایران است؟ آیا نهایتا علاقهمندان به انقلاب اسلامی که آن را بسیار مهم میدانند در توصیف انقلاب باید به گفتن همین نکته بسنده کنند که درجه ارزش این انقلاب از سایر انقلابها بیشتر بوده و اگر نمره ارزشی آنها پانزده است نمره انقلاب ما هفده است؟ آیا مسئله به همین جا ختم میشود یا نه، انقلاب ما با انقلابهای دیگر ماهیتا متفاوت است؟ روح انقلابهای دیگر حتی آنهایی که رسما جنبه ایدئولوژیک داشت و اصلا به عنوان انقلاب ایدئولوژیک مارکسیستی شکل گرفت، انقلابی برای پیشرفت مادی بود. بالاخره هدف اصلی انقلاب آنها این بود که حاکمیت را از دست اقلیتی که اکثریت مردم را در فقر، عقبماندگی، انحرافات و فسادها غرق کرده بودند بگیرند و سهم خودشان را هم از درآمدها و امکانات کشور تأمین کنند. روح همه آنها چنین چیزی بود. واقعا کجا میتوان انقلابی با هر نوع تحول شاخصی پیدا کرد که بهبود وضع زندگی مادی و پیشرفت صنعت و کشاورزی هدف اصلی آنها نبوده است؟ اگر جایی انقلابی هم رخ داده که جنبه سیاسی محض داشته، باز سیاست، ابزاری برای تأمین رفاه مردم بوده و چیزی به نام تحول سیاسی که خود مطلوبیت اصیل داشته باشد برای همه انقلابیان مطرح نبوده است.
اما تکیهگاه و کلیدواژه انقلاب ایران اصلا از ابتدای شروع این نهضت به دست مبارک حضرت امام، اسلام بود. با واژهشماریِ فرمایشات امام مشخص شد بیشترین واژهای که ایشان در کلماتشان استفاده کردهاند، کلمه اسلام است. ایشان هنگامی که میخواست اعلان خطر کند و انگیزهای قوی در مردم ایجاد کند میگفت: من برای اسلام احساس خطر میکنم. این بالاترین خطری بود که امام ابراز میکرد. ایشان خطاب به علما میفرمود: ای علمای اسلام! ای علمای نجف! ... تا چه زمان میخواهید ساکت بنشینید؟ اسلام از دست رفت! در کجای عالم میتوان چنین انقلابی پیدا کرد؟ البته همه توده مردم اینگونه نبودند و همه با چنین قصدی اقدام نکرده بودند. ولی امام فرصت را خوب شناخت و از این فرصت خوب استفاده کرد و با همین بیانات و تعالیمش و بعد هم با بهرهگیری از حوادثی که اتفاق افتاد و کسانی که تربیت و توجیه کرد و به کار گرفت این بهره را ایجاد کرد که جهت نیروهای انقلاب، جهت دینی و اخلاقی و معنوی شد و امور دیگر جنبه ثانوی پیدا کرد. البته کسانی مانند مارکسیستها و تودهایها و گروههای دیگری هم در این انقلاب حضور داشتند و من نمیخواهم بگویم همه افراد شرکتکننده در این انقلاب، جهتگیری دینی داشتند. اما آن کسی که توانست اثر ببخشد و به این حرکت جهت دهد امام بود که محور کلامش هم اسلام بود. بنابراین، اگر بگویند این انقلاب اسلامی با انقلابهای دیگر چه فرقی داشت؟ باید گفت: یک فرق اساسی این انقلاب با انقلابهای دیگر این بود که اصلا بینش این انقلاب نسبت به حیات انسان و عالم هستی متفاوت با انقلابهای دیگر است. اگر انسان اعتقادی به اسلام نداشته باشد - اسلام به معنای نماد دین حقی که بر سایر ادیان حاکم است و باید آن را پذیرفت – تنها به دنبال ارضای غرایض خویش است؛ چنین انسانی به دنبال این است که شکمش سیر باشد، خانهای زیبا داشته باشد، همسری خوب داشته باشد، راحت بتواند بهرههای جنسی ببرد، پول هم داشته باشد تا وسیلهای برای تأمین خواستههایش باشد. آن چه که انقلاب دینی اضافه دارد رشد معنوی و روحی و تقرب به خدا است و آن چه در جامعه ظهور پیدا میکند عدالت اجتماعی است وگرنه، اگر فرد به دنبال پیشرفت مادی باشد چندان نیاز به انقلاب و کار همگانی ندارد. چنین انسانی تنها به فکر جیب خودش است مانند آنچه که در رژیمهای لیبرالی شاهد آن هستیم. اگر این فکر، اجتماعی هم باشد آخرین چیزی که این اجتماع خواهان آن است پیشرفت علم و تکنولوژی و رفاه عمومی و بهداشت همگانی و اموری مانند اینها است. برای این منظور دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. بعد از اینکه حدود هفتاد سال فکر ماتریالیسم دیالکتیک و ایدئولوژی مارکسیسم در جهان رواج پیدا کرد و همه محرومان عالم به آن امید بستند و آن را تنها راه نجاتشان از ظلم سرمایهداران و زورمداران دانستند بالاخره شکست خورد و در پایان، کشور شوروی از هم پاشید و به چند کشور تقسیم شد و مرکز اصلی این کشورها هم دیگر چندان دلبستگی به مارکسیسم ندارد و اکنون نیز این زمزمه وجود دارد که کاندیدای ریاست جمهوری بعدی از حزب لیبرال دموکرات باشد یعنی حزب رقیب مارکسیسم. عملا کسانی که سر سلسله جنبان تفکر سرمایهداری هستند و میتوانند در دیگران اثر بگذارند این باور را تقویت کردهاند که باید قدرت و ثروت در دست عدهای ممتاز و نخبه متمرکز و جمع شود. زیرا تجمع ثروت است که میتواند پیشرفت اقتصادی و علمی و تکنولوژی را فراهم آورد وگرنه سرمایههای خُرد و در حد مغازههای کوچک هیچگاه صنایع بزرگ را تولید نمیکنند و پیشرفتهای علمی و اختراعات بزرگ، آن چنان حاصل نمیشوند. نتیجه این تفکر چیزی جز سرمایهداری نیست. این تفکر در نقد مارکسیسم میگوید: اینها بیجهت سخن از برابری حقوق و پیگیری حق پرولتاریا و کارگران و زحمتکشان به میان میآوردند. اگر هم بهطور جدی به دنبال این شعارها بودند تجربه نشان داد که چنین تفکری نتیجهای ندارد. شوروی و چین هم که دو قطب مهم مارکسیسم بودند از آن دست برداشتند و عملا حکومتی لیبرالی شدند و خیلی هنر کنند حکومتی لیبرال دموکراتیک خواهند بود.
انقلاب ما در میان این انقلابها ممتاز است و گرچه طرفدار رفاه مردم و استفاده از همه نعمتهای خداوند است و به پیشرفت در علم و تکنولوژی اهمیت میدهد و در همه این عرصهها هم پیشرفت داشتهایم، چنانکه در فرمایشات مقام معظم رهبری بود که ما در این عرصهها موفق بودهایم، اما به این حد اکتفا نمیکند. این امور اهداف دیگر انقلابها نیز بودهاند، اما هدف انقلاب ما علاوه بر اینها، تحقق عدالت اجتماعی نیز بوده است. باید امکانات کشور به طور تساوی در اختیار همه قرار گیرد. البته اگر کسی تنبلی کرد، محروم ماندنش به شخص خودش بازمیگردد. اما ویژهخواری و رانتخواری و ... باید کنار برود و زمینه رشد برای همه یکسان فراهم شود. تحقق عدالت در ابعاد مختلف اعم از بعد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و... به این وابسته است که اگر کسی استعدادی دارد و میخواهد پیشرفتی داشته باشد در هیچ بعدی محروم نشود و شرایط برایش فراهم شود. سرمایه کل جامعه باید در اختیار همه باشد و هر کسی بتواند سهم خودش را از این سرمایه ملی ببرد و استفاده کند. سرمایههای ملی نعمتهای خدادادی است و نباید تنها در اختیار گروهی خاص، حزبی خاص یا جناحی خاص قرار گیرند و به بهانههای مختلف نظیر ممنوعیت صادرات، آزادی واردات و ... مدام از مردم بچاپند و توده مردم فقیرتر شوند و آنها ثروتمندتر. نمونه چنین ظلمهایی را اخیرا در خرید و فروش ماشینهای قیمتی و خارجی ملاحظه میفرمایید؛ به بهانه ممنوعیت واردات، و تقویت صنایع ملی کسانی خاص که دستاندرکار بودند و راه سودجوئی در این شرایط را میدانستند آن چنان سودهای سرشاری بردند که در طول عمرشان شاید چنین بهرهای از سرمایهشان نبرده بودند. به بهانه اینکه مثلا ما از شش ماه پیشتر تقاضا کرده بودیم و با طرف خارجی قرارداد بستهایم و بازیهایی از این قبیل که همه کم یا بیش با آنها آشنا هستند. عامل عقبافتادگیهای ما این است که در امور سیاسی این بازیها در دست عدهای شارلاتان، دروغگو، حقهباز، خود محور، برتریطلب، زیادهخواه و... افتاده و اینها موجب میشوند که مردم روز به روز محرومتر شوند. علیرغم همه پیشرفتها در عرصه علم، تکنولوژی، سیاست، امور بینالمللی و ... ما هم چنان در برطرف کردن نیازهای جامعه خودمان مشکل داریم. چرا؟ چون محور عدالت ضعیف است. حقیقت این است که کمتر کسی به فکر دیگران است و افراد بیشتر به فکر جیب خودشان هستند. در برخی موارد سخن از دیگران، بهانه و شعار است برای فریب و دوشیدن دیگران. کمتر دلی به حال دیگری میسوزد و کمتر ذهنی در این فکر است که همسایهاش هم به نوایی برسد. رسیدن به این مرتبه از انسانیت نیازمند این بود که فرهنگ جامعه عوض شود. زیرا فرهنگ خودخواهانه، مقتضای طبیعت حیوانی همه انسانها است. اگر کسی دو بچه دوقلو در خانه داشته باشد بهطور طبیعی هر کدام به فکر خودشان هستند. اگر غذایی هم تهیه کند هر یک از بچهها میخواهد خودش از آن بهره ببرد. مگر اینکه بچهها تربیتی خاص ببینند بهطوری که حاضر شوند ایثار کنند و این را برای خود امتیازی بدانند. برای مثال، اگر پدر و مادر آنها را دعوت به ایثار کنند و وقتی این کار را انجام دادند به روی آنها لبخند بزنند و آنها را تشویق کنند این کار میتواند ضرری مادی که متوجه آنها میشود را جبران کند. این کار نیازمند فرهنگسازی است. اما ما در سطح اجتماعی این کار را نکردهایم. زیرا نه ابزارش را به طور عمومی در اختیار داشتهایم و نه چندان دغدغه این کار را داشتهایم. ازاینرو، از عدالت اجتماعی محروم ماندهایم و هنوز آن فکر حیوانی که عموما فکر جیب خودشان باشند برقرار است، بلکه با رفتن آن بخش از قشرهای گذشته که تربیت دینی شده بودند و روی کار آمدن قشری که نه ظلمهای پهلوی را و نه فداکاری مجاهدان را در جبههها دیدهاند و فقط مطالبهگرند و میخواهند یک روزه میلیاردر شوند مانعی بزرگ برای تحقق آن ایده آرمانی الهی شده است؛ ایدهای که شعار همه انبیا بوده و در آیاتی نظیر اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى، به آن اشاره شده است. این ایده دیگر رنگ باخته و مشتری کمی دارد. مقام معظم رهبری میخواهند بفرمایند ما اگر انقلاب کردیم تا اینجا در حد انقلابهای مادی دنیا است. آنها هم میخواستند پیشرفت علمی، صنعتی، نظامی و ... داشته باشند و در مقایسه با همسایهها پیشرفتهتر باشند. اما بعد از تحقق این امور باید به دنبال آرمان اصلی یعنی پیشرفت در جنبه معنوی و انسانی بود که نماد آن در زندگی اجتماعی عدالت است. اما این معنا هنور تحقق پیدا نکرده است. باید تحقیق کنید و علت تحقق پیدا نکردن این امر و راه تدارک آن را پیدا کنید. اگر مقام معظم رهبری بخواهند به مسئولان نظام بگویند که در زمینه تحقق آرمانها انقلاب اسلامی کمکاری کردهاند میتوانند بگویند شما برای انقلاب اسلامی کاری نکردهاید. اما ایشان با بیانی بسیار شیرین و مؤدبانه میفرمایند: ما پیشرفتهای بسیاری داشتهایم، اما در زمینه عدالت عقب ماندهایم. این سخن به چه معنا است؟ معنای آن این است که برخی کسانی که در این زمینه مسئولیت دارند ظالم و رانتخوارند و به دنبال منافع جناحی، حزبی و گروهی خود هستند و به فکر عموم مردم نیستند. اما ایشان با زبانی شیرین و مودبانه که خیلی به آنها برنخورد حقیقت را بیان کردند. روح مطلب این است تحقق آرمان عدالت تنها با برنامهها و پیشرفتهای اقتصادی تحقق پیدا نمیکند. این امور در بسیاری از کشورهای غربی هم وجود دارد و شما هر روز شاهد صنایع پیشرفتهتر در آن کشورها هستید و میبینید که در فکر نوسازی و بهسازی زرادخانههایشان هستند و فردا به چه صنایعی دستیابند معلوم نیست! در آنجا این پیشرفتها در حال تحقق است. اما آن چیزی که ما طالبش بودیم این بود که این پیشرفتها همراه با عدالت اجتماعی تحقق یابد و این امر وقتی در زندگی بشر تحقق مییابد که معنویت بر زندگی انسان حاکم شود و انسانها از مرتبه حیوانیت بالاتر روند و افق بازتر، انسانیتر و شریفتری را پیش روی خود ببینند و ارزشهایی مهمتر از شکم و دامن را برای خود قائل شوند و آنگاه بپذیرند که دیگران هم در بهرهمندی از نعمتهای الهی سهیم باشند. اما تا زمانی که فکر حیوانی حاکم باشد همین ناموفقی در تحقق عدالت ادامه خواهد داشت. این قاعده در کشورهای دیگر هم جاری است. کشورهایی که خیلی بیعرضهاند، توسری خور خواهند بود، مانند برخی کشورهای همسایه ما. اما آنهایی که کمی عرضه از خود نشان دهند، قدری تحول پیدا خواهند کرد، مانند کشور هندوستان. اما آنچه که ما طالبش هستیم تنها این امور نیست. ما میخواهیم انسانی زندگی کنیم و از حیوانیت فراتر رویم. خدا به مردمی که تنها به امور مادی میاندیشند میفرماید: ذَرْهُمْ یَأْکُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ؛ «رهایشان کن تا بخورند و کامرانى کنند.» اینها آدم نیستند: أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل؛ « آنان مانند چهارپایاناند بلکه گمراهترند.» دین آمده که انسان را از انعام بالاتر ببرد و همسطح فرشتگان، بلکه فراتر از آنها ببرد. ما در راه رسیدن به این هدف ماندهایم. اگر جامعهای تنها در امور مادی پیشرفت کند تازه در حد دستهای حیوانِ نسبتا قوی خواهد بود که میتواند روی پای خود بایستد و خیلی سربار دیگر حیوانها نباشد. ما نیز در رسیدن به آرمان اصلی انقلاب هنوز اندر خم یک کوچهایم. باید برگردیم و اهداف انقلاب را بازنگری کنیم و راه رسیدن به آن آرمانها را پیدا کنیم. اشکال کار این است که خواست و هدف تنها به شکم و دامن و لذتهای جنسی محدود شود و وقتی به این امور دست یابیم گمان کنیم که پیشرفت کردهایم. بعد هم بگوییم آرمان انقلاب ما پیشرفت است.
از چند دولت قبل، کلمه پیشرفت جایگزین شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی شد. در دولت اسبق از طرف رئیس جمهور وقت این تحریف شکل گرفت و تبدیل به یک شعار عمومی شد. باید پرسید در چه امری پیشرفت کردهایم؟ آیا علاوه بر صنعت و علم، در انسانیت هم پیشرفت کردهایم؟ این پرسش جای تأمل دارد. در چنین مواقعی برخی میپرسند مگر انسانیت هم چیزی بیش از این امور است؟ پاسخ این سوال همان فرق آرمان انقلاب اسلامی ما با انقلابهای دیگر است. این آرمان فراموش شده و باید احیا شود. تنها راه احیای این امر هم تحول فرهنگی است. فکر مردم باید عوض شود. بالاترین مسئولیتی که بر عهده قشر فرهیخته جامعه است ایجاد تحول در فکر و اندیشه مردم است. مردم باید بفهمند برای چه هدفی آفریده شدهاند و پیشرفت حقیقی چیست و اگر بنا شد هدفی فدای هدفی دیگر شود چه چیزی باید فدای چه چیزی شود؟ ما هنوز در تبیین این امور ماندهایم و بهطور شایسته به چنین بحثهایی پرداخته نمیشود. کسانی هم مانند مرحوم آیتالله مطهری که دغدغه تبیین این مسائل را داشتند از میان ما رفتند.
این مقدار در پاسخ به سؤال اول شما بیان شد. سؤال دیگری هم بود که وقت هم گذشت. به هر حال، اشارهای کردم به اختلافی که آرمان انقلاب ما با سایر انقلابهای دنیا دارد. یکی از این اختلافها از جهت زندگی اجتماعی، مسئله عدالت بود. در میان آرمانهای انقلاب ما علاوه بر پیشرفتهای مادی، عدالت هم مطرح است. برای مثال، عدالت در بعد سیاسی به این معنا است که همه مردم در زندگی خود دخالت داشته باشند. این معنا را مقام معظم رهبری در قالب توضیح واژه مردم سالاری دینی تبیین کردند. فرمودند در زمان ستمشاهی حقیقت این بود که مردم برای خود هیچ شأنی در زندگی اجتماعی و اداره جامعه قائل نبودند و واقعا انتظار و امیدی هم به دستیابی به چنین شأنی را نداشتند. آنچه مردم ما از قدیم دیده بودند حکومت سلاطین بود و در این نوع حکومت، امر تنها امر سلطان است و هر چه او بفرماید باید اجرا شود و بادمجان دورقابچینهای او تا آنجا که ممکن است باید آن اوامر را اجرا کنند. در طول تاریخ کشور ما و در زمان نظام ستمشاهی تنها این نوع حکومت وجود داشت و همین روال حاکم بود و اصلا امید به تشکیل حکومتی که خود مردم نقشی در آن داشته باشند بسیار کم بود. تحولی که امام ایجاد کرد بهراستی هیچ لفظی جز لفظ معجزه نمیتواند به معنای آن اشاره کند. البته معنای اصطلاحی معجزه اختصاص به پیامبران دارد. اما میتوان گفت حقیقتا امام معجزه کرد و امری نشدنی را در مدتی کوتاه با کمترین هزینه شدنی کرد. کسانی که در جامعه هیچ نقشی نداشتند و بهایی به آنها داده نمیشد به جایی رسیدند که در کنار سلاطین قرار گرفتند. نمونههای این حقیقت را بسیاری از شما میشناسید. کسانی که در این انقلاب به پستهای خیلی عالی رسیدند کسانی بودند که جایگاه اجتماعی چندانی نداشتند و به برکت انقلاب به همه چیز رسیدند. اما برخی با توطئه و دسیسهای که همیشه کار شیاطین بوده و هست و خواهد بود مواجه شدند. نباید انتظار داشته باشیم زمانی بیاید که بساط توطئه و مغالطه و امثال این امور برچیده شود. شیطان از خداوند خواست: أَنْظِرْنی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُون؛ «مرا تا روز قیامت مهلت ده.» و جوابش این شد: إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ؛ «تا روز زمان معین.» بالاخره تا این عالم، عالم امتحان است دستگاه شیاطین هم بر پا است و هر روز تجربههای آنها در فریب دادن مردم قویتر میشود و تجربههایشان را هم فراموش نمیکنند. آنها مثل ما نیستند. خود ابلیس شش هزار سال قبل از زمان حضرت آدم بوده و هنوز هم هست و تجربههایش هم از بین نمیرود و مثل برخی انسانها نیست که آنها را فراموش کند و دوباره کسب تجربه را آغاز کند. در کشور ما نیز برخی اولیای ابلیس شروع به توطئههایی کردند که یکی از آنها استفاده از شعار آزادی بود. آنها گفتند مگر شما شعار آزادی سرندادید؟ بعد خود آنها مفهومی برای آزادی تعریف کردند که مساوی بود با حیوانیت! آن هم حیوانیتی در حد حیوانیت درندگان در جنگلها! در بین حیوانات حیواناتی وجود دارند که زندگی آنها مقرارتی بسیار دقیق دارد، مانند زنبور عسل که نظم عجیبی بر زندگی آنها حاکم است. اما قاعده زندگی حیواناتی نظیر درندگان جنگل این است که هر کسی زورش بیشتر باشد دیگری را میکشد. آنها آزادی را بهگونهای تفسیر کردند که به این نوع زندگی نزدیک است و گفتند مگر شما آزادی نمیخواستید؟ آزادی به این معنا است که هر کسی هر کاری دوست دارد انجام دهد و کسی مانع او نشود. اخیرا هم شنیدید که برخی گفتند: هر استادی سر هر کلاسی آزاد است که هر چه میخواهد بگوید. این به معنای همان قانون جنگل است. مقتضای این سخن این است که آزادی بر هر ضابطهای در زندگی انسانی حاکم است. در یکی از دولتهای گذشته از یکی از وزرا سؤال شد: شما برای اسلام چه کار کردید؟ او وزیر وزراتخانهای بود که پسوند اسلامی به دنبال نام وزارتخانهاش بود. گفت: وزرات ما همان وزرات فرهنگ و هنر زمان شاه است. شعار اسلامی پسوندی تشریفاتی است. بعد از انقلاب انجمن دانشجویان هم که تأسیس میشود پسوند اسلامی به آن میدهند و میگویند: انجمن اسلامی دانشجویان! این نامگذاری اصلا به اسلام کار ندارد. هر یک از نهادها کار فنی یا صنفی خود را انجام میدهد. برای مثال، آیا اگر رفتگران، انجمنی تشکیل دادند و نام آن را انجمن اسلامی رفتگران گذاشتند بدین معنا است که اسلام رفتگری را ترویج میدهد؟ اسم، یک امر تشریفاتی است. بنابراین، اگرچه قید اسلامی به عنوان وزراتخانه ما اضافه شده، اما ما کارمان همان کار وزرات فرهنگ و هنرِ زمان شاه است. اگر در اجتماع، کار دینی لازم است این به آخوندها مربوط میشود و به ما ربطی ندارد! ازاینرو، شما نباید بگویید چرا برای دین کاری نکردید! اساسا ما مسئول این کار نبودهایم. کار ما ترویج زبان فارسی و هنرهای ملی و فراهم کردن وسایل سرور مردم است! اگر ما هم چنین اعتقادی داشته باشیم باید از این آقایان خیلی هم ممنون باشیم و بسیار به ایشان هم بدهکار میشویم. چون هر روز آزادیها بیشتر میشود. یعنی قید و بندها و شرط و شروط کم میشود. البته ایشان در بحثهای ایدئولوژیک خود میگویند آزادی تنها یک قید دارد و آن مزاحمت نداشتن با آزادی دیگران است. زیرا آزادی طبیعتا برای همه است و یک شخص نمیتواند بینهایت آزاد باشد. پس هر شخص تا حدی آزاد است که آزادی او با آزادی دیگران مزاحمت نداشته باشد، وگرنه در عمل مشکلات فراوانی پیش خواهد آمد. این فکر را شما میتوانید در زندگی بسیاری از کشورهای دنیا ببینید. آنهایی که به کشورهای دیگر سفر کردهاید یا در فیلمها و رسانهها مشاهده کردهاید غلبه این تفکر را دیدهاید. امروزه رؤسا و سیاستگذاران آنها افتخار میکنند که شرایطی را فراهم کردهاند که هر کس هر طور دلش میخواهد زندگی کند. اوائل انقلاب یک عده از دوستان برای انجام برخی مطالعات و آّشناییبا اندیشههای غربیان سفری به کانادا داشتند تا بتوانند با اساتید غربگرا بحث کنند. میدانید ساکنان کانادا و شمال آمریکا غالبا مهاجران اروپایی هستند که از کشورهای مختلف اروپایی به آنجا آمدهاند. به همین جهت هم مردم در بسیاری از شهرهای آنجا گاه چند زبانه هستند. مثلا بخشی از شهر، انگلیسی زبان و بخشی دیگر فرانسوی زبان است. اتاوا پایتخت کانادا هم از شهرهایی است که دو زبان انگلیسی و فرانسوی در آن رایج است. بعضی شهرهای کانادا بیشتر فرانسوی زبان هستند و بعضی نیز زبان انگلیسی بیشتر رواج دارد. اینها مهاجرانی هستند که کمکم مقیم این شهرها شدهاند. یکی از کسانی که اصالتا از کشورهای اروپای شرقی بود برای ایشان تعریف کرده بود که در اوائل روزهایی که من به اینجا آمدم، روزی برای گردش به جای سبز و خرمی رفته بودم و قدم میزدم. هوا گرم بود و من نزدیکیهای ظهر چون گرمم شده بود کتم را درآوردم و آن را به دست گرفتم. چند قدم که رفتم پلیسی اسبسوار آمد جلوی من ایستاد و گفت: کتت را بپوش! گفتم چه اتفاقی افتاده است؟ گفت: این خلاف عفت عمومی و ممنوع است. گفتم چشم و کتم را پوشیدم! در آن زمان، درآوردن کت برای مردی با پیراهن بلند و با آستینهای بلند، خلاف عفت عمومی شمرده میشد و قانونا ممنوع بوده است، اما امروز خانمهایی در خیابان و مراکز عمومی نیمه عریان ظاهر میشوند و خلاف عفت عمومی هم شمرده نمیشود. این در نظر آنها آزادی است و به آن افتخار هم میکنند. اگر هم سؤال کنید که چرا پیش از این کتْ بهدست گرفتن برای مرد خلاف عفت عمومی بود؟ خواهند گفت: آنها اموری خرافی بودند که کنار گذاشته شدند. کشور شما هم بهتازگی قدم در راهی که ما رفتیم گذاشته و به دنبال تحقق شعار آزادی است. مقصودشان این است که شما باید بهتدریج مثل ما شوید. امروزه کمکم نشانههای این تغییر را میبینیم؛ یک روز شرکت خانمها در ورزشگاهها مطرح میشود و روزی دیگری روسریها بهتدریج عقب میرود و برداشته میشود و لباسها تغییر میکند و ... بر اساس تفکر این افراد غربگرا باید هم چنین اتفاقاتی رخ دهد. زیرا ما شعار آزادی سر دادیم و معنای آزادی هم این است که هر کسی به دلخواه خود زندگی کند. آقای وزیری که قسمتی از سخنانش را نقل کردم، در پاسخ به این سؤال که شما چه خدمتی کردید؟ گفته بود: چه خدمتی بالاتر از تلاش برای تحقق آزادی؟ ما به عنوان یک وزیر سعی کردیم برای مردم آزادی بیاوریم! اوائل انقلاب من خودم از زبان یکی از مسئولان رده بالا شنیدم که گفت: هدف ما این است که کشور ما مانند کشور لبنان شود. در لبنان خانم بزرگ خانه با نقاب بیرون میآید و دختر جوانش در کنارش بیحجاب و نیمه عریان است و مردم نه به آن خانم مسن اعتراض میکنند که چرا نقاب داری و نه به آن دختر جوان که چرا بیحجاب بیرون آمدهای! ما میخواهیم شعار آزادی تحقق پیدا کند و هر کس حجاب را خواست حجاب داشته باشد و هر کس آن را نخواست نداشته باشد. شاید در لابهلای فرمایشات بعضی مسئولان فعلی هم این نکتهها را ملاحظه بفرمایید. با چنین اعتقادی اساسا تقید به حجاب خانمها و کنترل نگاه برای مردها مسخره و مربوط به گذشته به نظر میرسد. از نگاه این جماعت این اعتقادات برای زمانه فعلی مفید نیست.
حقیقت این است که روح این حرفها را ابتدا مجاهدین خلق مطرح کردند. آنها بودند که گفتند ما اسلام را قبول داریم اما اسلام تاریخمند است. تاریخمندی اسلام، اصطلاحی بود که آنها به کار میبردند و معنای آن این بود که احکام اسلام، زمان مصرف خاصی داشته و امروزه این زمان به پایان رسیده است. امروز اگر در محافل اقتصادی سخن از ربا بودن نرخ سود به میان آورید به شما انتقاد خواهند کرد که در چنین زمانی مگر میتوان بدون نرخ سود اقتصاد جامعه را به گردش درآورد؟! اصلا وجود نرخ سود متفق علیه است و سخن در میزان آن است که چه مقدار باید باشد. ربا در زمان گذشته جنگ با خدا بود ( فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّه) اما امروزه گویا عین جهاد فی سبیلالله است. اگر ما پیشرفت بخواهیم باید در اقتصاد، این امور را بپذیریم.
این اعتقادات نشان میدهد که ما، از روحانی و دانشگاهی تا سایر مسئولان فرهنگی، در امر فرهنگ کوتاهی و غفلت کردهایم و از شرایطی که در طول چهل سال برای ما فراهم شد استفاده نکردهایم. غفلت کردیم و از این فرصت برای تقویت پایههای فکری و دینی مردم استفاده نکردیم و نتیجه آن این شده که کسانی بتوانند به سادگی چنین مغالطاتی را درباره شعارهای انقلاب و احکام اسلام مطرح کنند. اگر در انقلاب ما شعار آزادی مطرح شد، معنای آن این بود که نمیخواهیم زیر بار آمریکا باشیم؛ نمیخواهیم دولت مستبد شاهنشاهی سرنوشت جامعه ما را تعیین کند. معنای آن این نبود که همه اصول ارزشی، اخلاقی و دینی را زیر پا بگذاریم. آن کسانی که شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را مطرح کردند اصلا چنین برنامهای در ذهنشان نبود. ولی امروز با استفاده از کلمه آزادی میخواهند فاتحه اسلام را بخوانند و اسلام را در حد گفتن شهادتین تقلیل دهند. اگر ما واقعا به حقانیت اسلام و ارزشهای اسلامی باور داریم باید در درجه اول خودمان درست اسلام را بشناسیم. باید باور کنیم که واقعا حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة. در درجه بعد باید سعی کنیم این فکر صحیح را در جامعه گسترش دهیم. این واجبترین وظیفه ما است. اگر این امر تحقق پیدا کرد سایر ارکانِ یک جامعه سعادتمند را میتوان بر آن استوار کرد، اما اگر این اعتقاد سست شد و شکست، پایه محکم دیگری را نمیتوان جایگزین آن کرد.
تاکنون نظری ثبت نشده است