- 1377
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 12 تا 19 سوره یس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 12 تا 19 سوره یس"
- تأکید بر زنده نمودن مُردهها و استناد آن به خدا؛
- هجرت بودن حقیقت مرگ از دیدگاه قرآن؛
- وجودی بودن جریان مرگ و عدم قطع حیات با آن.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ (12) وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (13) إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ (14) قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ (15) قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (16) وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ (17) قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ (18) قَالُوا طَائِرُکُم مَعَکُمْ أَئِنْ ذُکِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ (19)﴾
تأکید بر زنده نمودن مُردهها و استناد آن به خدا
چون سوره مبارکه «یس» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین و خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوق است و اصول دین هم توحید و وحی و نبوّت و معاد است و در کنار آن اصول مذهب هم مطرح است قرآن کریم در این سوره مبارکه گذشته از توحید, مسئله وحی و نبوّت را از یک سو و معاد را از سوی دیگر طرح میکند. بعد از اشاره به توحید و قبل از بحث نبوّت, جریان معاد را اجمالاً ذکر میکند با جمله اسمیه و با چند تأکید میفرماید: ما یقیناً مُردهها را زنده میکنیم ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی﴾ که این ناظر به حشر اکبر است.
مسامحهای بودن تعبیر به زنده نمودن مُردهها
سخن از احیای میّت نیست سخن از احیای ﴿الْمَوْتَی﴾ است جمع محلاّ به الف و لام است؛ یعنی تمام مردهها را ما زنده میکنیم آنطوری که در سوره مبارکه «واقعه» آمده است که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[1] و افراد را ما زنده میکنیم و اعمال آنها را احضار میکنیم اعمال آنها زندهاند بعد تعبیری که دارد ما زنده میکنیم; یعنی نسبت به شما حیات مجدّد است وگرنه اینها نمردند. بیان ذلک این است که اکثر مردم خیال میکنند انسان میمیرد و از بین میرود. آنها که مسئله معاد و برزخ را هم پذیرفتند باز خیال میکنند انسان در وسط نابود میشود دوباره زنده میشود.
هجرت بودن حقیقت مرگ از دیدگاه قرآن
فرمایش قرآن این است که مرگ, نابودی نیست فوت نیست, وفات است. مرگ به معنای تخلّل عدم بین متحرّک و مقصد نیست; یعنی این قافلهای که به طرف لقاءالله حرکت میکند در وسط در گودال عدم فرو برود؛ بعد سر از هستی در بیاورد اینطور نیست. انسان که قافله است حرکت میکند بعد نابود بشود بعد دوباره زنده بشود; بلکه مرگ, هجرت از دنیا به برزخ و از برزخ به قیامت است.
وجودی بودن جریان مرگ و عدم قطع حیات با آن
همانطوری که حیات, امر وجودی است و مخلوق خداست؛ موت هم فوت نیست وفات است امر وجودی است و مخلوق خداست فرمود: ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ﴾[2]موت, امر وجودی است مخلوق خداست به معنای هجرت است. چون دنیا را ترک میکند ما را رها میکند ما او را نمیبینیم خیال میکنیم مسئله امر عدمی است; لذا جریان مرگ که عبارت از هجرت است احیای مجدّد است به حسب ما وگرنه انسان حیات مستمر دارد.
انتقال انسان از این عالم به عالم دیگر با مرگ
این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «إنّما تنتقلون مِن دارٍ إلی دارٍ»[3]هیچ کس از بین نمیرود; ولی با همه همراهان از عالَمی به عالَم دیگر منتقل میشوند. هر کسی یک قافله است تمام عقاید, اخلاق, رفتار, گفتار, کردار و نوشتار انسان با او هست اینچنین نیست که انسان تنها باشد. زندگی قیامت با اینکه جمعی است, اجتماعی نیست هر کسی تنهاست ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾[4] و عدهای خوشحال هستند برای اینکه با یک قافلهای همراهند اعمال, عقاید و رفتار حسنهشان برای اینها لذتبخش است با اینها به سر میبرند. فرمود ما تمام مردهها را زنده میکنیم, یک و تمام اعمال را هم نوشته داریم, دو و پیامد اعمال آنها چه خیر چه شرّ, چه حق چه باطل, چه صدق چه کذب, چه حَسن چه قبیح همه را هم به همراه دارند, سه.
همراهی اعمال با انسان و الحاق آثار سنتهای حسنه و سیئه به آن
﴿وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾آنچه را پیش فرستادند قبلاً در زمان حیات خودشان انجام دادند همه آنها ثبت است و آنچه اثر عمل آنهاست اگر حسناتی گذاشتند, اثر خوبی گذاشتند, مدرسهای, مسجدی, راهی, درمانگاهی ساختند, کتابی نوشتند یا نه, سنّتی در جامعه احیا کردند نظیر آخرین جمعه ماه مبارک رمضان که راهپیمایی روز قدس است این سنّت حسنه است یا هفته وحدت سنّت حسنه است یا دهه کرامت سنّت حسنه است اگر کسی چنین ابتکاری کرد که جامعه به دنبال آن به طرف قرآن و عترت حرکت کرد اینها سنّتهای حسنه هستند تا این سنّت هست, اثر آن در نامه عمل شخص نوشته میشود و اگر ـ خدای ناکرده ـ سنّت بد گذاشت تا آن سنّت هست و عدهای به آن سنّت عمل میکنند اثر حرمت و زشتی در نامه اعمال او نوشته میشود. پس ﴿وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا﴾ که در زمان حیات خودشان است ﴿وَآثَارَهُمْ﴾ بعد از مرگشان است. هر کاری که دیگران بکنند و خیرش به او برسد تبرّعی باشد یا اهدا باشد میفرماید ما مینویسیم اما خود او بعد از مرگ کاری به نام واجب یا مستحب انجام بدهد که به فیضی برسد این امکان ندارد برای اینکه انسان وارد عالَمی شد که در آن عالَم تکلیف نیست, شریعت نیست, وحی و نبوّت نیست آن عالَم, عالم نتیجه است.
ثبت اعمال علت نفی تعجب از همراهی آن با انسان پس از مرگ
بعد فرمود شما تعجّب نکنید که هر کسی با قافلهای از اعمال محشور میشود, بلکه جمیع اشیا, خود انسانها و اعمال آنها, نباتات و آثار نباتات, جمادات و آثار جمادات, حیوانات و آثار حیوانات, فرشتگان و آثار فرشتگان همه اینها در لوح محفوظ ثبت است و آن دفتر کل است.
اقسام سهگانه ثبت اعمال شخصی، جامعه و اشیاء
بعد فرمود ما سه دفتر داریم: یک دفتر خصوصی برای هر کسی هست که هر کسی نامه اعمالش با او هست و دوم اینکه هر امّتی و هر جامعهای دفتری دارد که این دفتر مربوط به خود آن امت است راجع به اعمال فردی آنها نیست اعمال اجتماعی آن امت است که با اُمم قبل و بعد فرق میکند. سوم، نامه و دفتری است که جمیع اشیای عالَم در آنجا ثبتاند. آنچه طبق بیان سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که در سوره مبارکه «اسراء» گذشت ناظر به نامه اعمال هر شخص است آیه سیزده سوره مبارکه «اسراء» این است ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً ٭ اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾[5] هر کسی تمام اعمال خودش را میبیند در آیات دیگر هم هست که میگوید: ﴿مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾[6]تمام اعمال کوچک و بزرگ من در این هست من این را دارم میبینم تعجّب هم میکند که چگونه همه اعمال در یکجا ثبت است و دارد میبیند هر کسی با نامه اعمال خودش محشور میشود. اما درباره اعمال جامعه که هر امتی کتابی دارد آن را در سوره مبارکه «جاثیه» آیه 28 به این صورت بیان فرمود: ﴿وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾.
مقبول بودن آیه در ثبت اعمال جامعه با توجه به دو دیدگاه در وجود آن
هر امتی کتابی دارد؛ حالا اگر جامعه وجود داشت کتابی برای جامعه هست اگر گفتیم جامعه امر اعتباری است وجود ندارد حیثیت اجتماعی هر کسی یک سلسله احکام و تکالیفی دارد که اعمال او از حیثیت اجتماعی، در آن کتاب ثبت است انسان یک وظیفه فردی دارد اعمال و عبادات فردی دارد این برابر آیه سیزده سوره مبارکه «اسراء» است که ﴿کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً ٭ اقْرَأْ کِتَابَکَ﴾ یک وظایف اجتماعی نسبت به نظام, نسبت به مسئولین نظام, نسبت به مملکت, نسبت به دولت خود دارند این حیثیتهای اجتماعی افراد است که این هم در یک نامه اعمال جداگانهای نوشته میشود. این آیه 28 سوره مبارکه «جاثیه» که میفرماید: هر امّتی کتابی دارد اگر ثابت شد که جامعه جدای از فرد وجود دارد کثرتش اعتباریِ محض نیست یک حیثیت وجودی برای جامعه هست جامعه واقعاً وجود دارد امت واقعاً یک وجود مناسب با خودش دارد؛ قهراً کتابی دارد, اعمالی دارد که در این صورت ظاهر آیه مقبول است که ﴿کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ﴾.
ناتمامی دیدگاه اعتباری دانستن وجود جامعه
اگر ثابت شد که نه, جامعه یک امر اعتباری است این کثرت نمیگذارد که جامعه وجود داشته باشد برای اینکه وجود مساوق با وحدت است چیزی که وحدت ندارد وجود ندارد; گرچه آن وحدتی که مساوق با وجود است غیر از این وحدتی است که مقابل کثرت است. وحدتی است که مساوق با هستی است چیزی که موجود است واحد است و هر چیزی که مصداق واحد است موجود است آن وحدت عام, مساوق با هستی است. آنگاه همین وجودی که مساوق با وحدت است در تقسیمات جهانبینی به این قسم میرسیم میگوییم وجود یا ذهنی است یا خارجی, یا بالقوّه است با بالفعل, یا علت است یا معلول, یا عالِم است یا معلوم, یا واحد است یا کثیر. یکی از تقسیمات فلسفی «هستی» این است که «الموجود إمّا واحدٌ و إمّا کثیر»[7] که مسئله ده, صد, هزار اینها با اینکه کثیرند در این تقسیم وجود دارند. بنابراین نباید گفت چون وحدت مساوق با وجود است اگر چیزی وحدت نداشت وجود ندارد و جامعه وحدت ندارد و چون وحدت ندارد وجود هم ندارد. آن وحدتی که مساوق با هستی است غیر از آن وحدتی است که زیرمجموعه هستی است و مقابل کثرت است و هر دو مصداق وجودند.
معنای آیهٴ ثبت اعمال جامعه با توجه به انکار وجود آن
به هر تقدیر اگر کسی وجود جامعه را انکار کرد که جامعه وجود جدایی ندارد امّت وجود جدایی ندارد این معنا را حتماً میپذیرد که هر فردی دو حیثیت دارد: یک حیثیت خصوصی دارد که اعمال فردی اوست مربوط به وظایف شخصی اوست, یک حیثیت اجتماعی دارد که با نظام کار دارد, با جامعه کار دارد, با افراد کار دارد این حیثیت اجتماعیِ او کتاب اعمال میخواهد نامه اعمال میخواهد او وظیفهای دارد باید نماز و روزه انجام بدهد, وظیفهای دارد که نماز را به جماعت بخواند, در نماز جمعه, نماز عید فطر و نماز عید قربان شرکت کند, در کارهای نظام شرکت کند این حیثیت اجتماعی هر فردی قابل انکار نیست چون یک نحوه حیثیتی از حیثیات وجودی خود آدم است, اگر این را پذیرفتیم آیه 28 سوره مبارکه «جاثیه» بر این معنا حمل میشود که ﴿کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا﴾ یعنی هر کسی بر اساس حیثیت اجتماعی که دارد احکام و حِکمی که انجام داد در آن حیثیت اجتماعی او هست کتابی است که به ما می رسد.
مقصود از ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ و ثبت همه اشیاء در آن
هر چه در جهان هست در اِمام مُبین مضبوط است که فرمود: ﴿کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾. این ﴿کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ را همان لوح می دانند که این پیشوای همه کتابهاست ﴿کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ اینها را شمردیم یعنی جداگانه, مُحصا و حسابشده همهشان در آنجا هستند.
تفاوت ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ با نامه اعمال اشخاص و جامعه
مطلب دیگر آن است که این کتاب مبین که همه چیز در آن هست آن نسخه کلّی و دفتر کلی و دفتر اصل است. آنچه در نامه اعمال امت است یا نامه اعمال اشخاص است مطابق با آن نسخه اصل باید باشد. در همان آیه سوره مبارکه «جاثیه» آیه 26 به بعد این است ﴿وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ ٭ وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا﴾ هر کسی را به نامه خودشان دعوت میکنیم ﴿الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ به هر امّتی میگوییم ﴿هذَا کِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْکُم بِالْحَقِّ﴾ به هر امّتی میگوییم این نامه ماست که ناطق است حرف میزند که شما این کار را کردید.
بَدَل بودن نامه اشخاص و جامعه نسبت به ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾
عمده این جمله است فرمود: ﴿إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ در ذیل این آیه یک روایت نورانی است که امام(سلام الله علیه) فرمود مگر شما عرب نیستید قواعد عربی را نمیدانید استنساخ به چه چیزی میگویند؟ یک وقت کسی نسخهنویسی میکند یک وقت استنساخ میکند. کسی که دارد مینویسد میگوید من دارم نسخه برمیدارم «نَنْسَخ»؛ اما وقتی دارد استنساخ میکند یعنی چه؟ یعنی یک نسخه اصل نزد من هست من این نسخه فرع را برابر آن نسخه اصل دارم تنظیم میکنم از روی یک کتاب دارم مینویسم, اگر کسی مطلبی را دارد مینویسد نمیگویند استنساخ کرده میگویند نسخه اوّلی, طبیب نسخه نوشت او که استنساخ نمیکند. اما اگر کتابی نوشته باشد دیگری از روی آن نسخه بردارد میگویند استنساخ کرده. آن روایت نورانی که ملاحظه میفرمایید ذیل این آیه است فرمود: مگر شما عرب نیستید قواعد عربی را نمیدانید؟! خدا میفرماید: ﴿إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ یعنی ما یک نسخه اصل داریم, آنچه به نام کتاب امّت است یا کتاب شخص است ـ البته این آیه سوره «جاثیه» مربوط به کتاب امت است ـ میفرماید این نسخهٴ بدل آن اصل است.
ثبت سرنوشت همه افراد و اشیاء در ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾
آنچه شما میخواستید انجام بدهید ما میدانستیم چه کار میخواهید بکنید[8] ما میدانیم که کدام خاک بر اساس گرایشهای طبیعی «لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن»[9] ما میدانیم کدام گیاه بر اساس گرایشهای طبیعی یا غریزی، میوه شیرین میدهد یا حنظل تلخ. ما میدانیم کدام حیوان بر اساس غرایز حیوانی چه کاری را انجام میدهد در کدام گوشه جنگل به سر میبرد. ما در ازل میدانیم که فلان شخص با میل خود راه خوب میرود و آن شخص با میل خود راه بد میرود. ما در ازل میدانستیم که کمیلبنزیاد نخعی با حارثةبنزیاد نخعی اینها دو برادرند یکی شاگرد خاصّ حضرت امیر میشود دعای «کمیل» را نقل می کند, یکی قاتل فرزندان مسلم میشود و میدانستیم که هر دو با اختیار خودشان این کار را میکنند و میدانستیم که هر دو میتوانستند نکنند هم آن بد میتوانست خوب بشود ولی نشد, هم این خوب میتوانست بد بشود ولی نشد. ما هر چیزی را با مبادی اینها در ازل میدانستیم این نسخه اصل ما است; آنچه شما انجام میدهید برابر این نسخه است. ما کار شما را استنساخ میکنیم هر چه شما بخواهید انجام بدهید با اختیار و اراده که میتوانید خلاف آن را انجام بدهید ولی با میل خودتان انجام نمیدهید همه اینها را ما میدانیم؛ نه اینکه ـ معاذ الله ـ ما در ازل میدانستیم که زید الاّ ولابد باید بیراهه برود, عمرو راه خوب برود; چون زید میتواند هر دو راه را انتخاب کند ولی با میل و اراده خودش راه خوب را میرود ما میدانیم این میشود کمیل, آن برادرش با اینکه میتواند راه خوب برود با میل و اراده خودش قاتل فرزندان مسلم میشود او را هم ما میدانیم. ما میدانیم «بما له مِن المبادی الإرادیة و اختیاریة» نه اینکه اصلِ فعل را میدانیم که امام رازی[10] به این مغلطه افتاد. همه اینها در کتاب اصلی ضبط است و این کتابها نسخهبرداری از آن اصل است ﴿إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ یعنی این نسخه بدل است نسخه اصلش نزد ماست.
تطبیق ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ بر علی(علیه السلام) از دیدگاه علامه طباطبایی و مصداق بودن آن
اینکه در همین سوره مبارکه «یس» هست ﴿کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾این ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ لوح محفوظ است و کتاب کلّی عالَم است در بعضی از روایات بر وجود مبارک حضرت امیر تطبیق شده است. اینجا هم سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این بیان لطیف را دارند که وجود مبارک حضرت امیر کتاب مبین است. آنچه در عالَم هست در وجود مبارک حضرت امیر هست این «ممّا لا ریب فیه» است اما این گونه از روایات تطبیقِ مصداقی است نه تفسیر مفهومی؛ اگر ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾[11] باشد تفسیر مفهومی است ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ﴾[12]باشد تفسیر مفهومی است اصلاً مربوط به حضرت امیر است؛ اما این تطبیق مصداقی است وگرنه «امامِ مبین» همان لوح محفوظ است عرش الهی است که همه اشیا در اینجا هست.
نفی استبعاد از علم غیر متناهی علی(علیه السلام) توسط علامه طباطبایی
بعد میفرمایند استبعاد نکنید یک انسان کاملی همه چیز را به خواست خدا بداند. خدای سبحان به افرادی که علم عطا میکند, کرامت عطا میکند اینها چند گونه هستند: یکی فیض است که به افراد میدهد این محدود است خود این شخص محدود است فیضی هم که دریافت کرده محدود است. یک وقت است که نه, اینچنین نیست که به افراد فیضی بدهد آنها را به علمِ فعلی خود متّصل میکند علم فعلی خدا نامتناهی است مگر درباره قرآن نیامده که قرآن مشتمل بر علوم غیر متناهی است این در بیانات نورانی حضرت امیر است که دریای غیرمتناهی است،[13] اینچنین نیست که ذات اقدس الهی چیزی را به عنوان اقیانوس قرآن خلق کرده باشد یا اقیانوس کبیر به نام حضرت امیر خلق کرده باشد اگر چیزی را به حضرت امیر داده باشد بله این علم میشود متناهی; ولی اگر حضرت امیر را به علم خود وصل کرده باشد دیگر متناهی نیست این است که اینها فرمودند هر چه ما بخواهیم به اراده الهی میدانیم, اینکه اگر گفتند علم ما غیر متناهی است نباید گفت خودشان که متناهیاند چگونه علمشان غیر متناهی است بله خودشان متناهیاند اما اگر به دریای نامتناهی متّصل بشوند اگر ما یک اقیانوس نامتناهی داشتیم نهری هم به این دریای نامتناهی وصل شد این دیگر میشود نامتناهی برای اینکه به آنجا مرتبط است. بنابراین در این جهت هیچ سخنی نیست.
تقویت تفسیر ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ به لوح محفوظ
لکن روایاتی که درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است دو طایفه است: یک طایفه روایات تفسیری است که فقط برای آنهاست مثل آیه تطهیر, آیه مباهله, آیه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾, آیه ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾, آیه ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ﴾ اینها تفسیر مفهومی است و مصداقاً منحصر به اینهاست یک وقت تطبیق مصداقی است نه تفسیر; این ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ همان لوح محفوظ است و مانند آن.[14]
امکان ارتباط انسان کامل با علم فعلی ذات حق
پرسش: علم حضرت امیر عین علم حق تعالی است الا اینکه ... .
پاسخ: ذات اقدس الهی یک علم ذاتی دارد که عین ذات اوست کسی با آنجا رابطه ندارد یک علم فعلی است که با آن علم, عالَم را اداره میکند علم فعلی, فعل حق است ممکنالوجود است خارج از ذات است علم فعلی مثل اینکه در موارد امتحان فرمود ما این کار را کردیم ﴿لِنَعْلَمَ﴾ این علم فعلی تغییرپذیر است گاهی هست گاهی نیست مثل دریای متلاطم, منتها نامتناهی است.
نامتناهی شدن علم انسان با ارتباط به علم فعلی و علی(علیه السلام) مصداق آن
اگر کسی به این علم فعلی مرتبط شد علمش نامتناهی است هر وقت بخواهند میدانند. تنها کسی که آبرومندانه سر بلند کرد و گفت: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»[15] وجود مبارک حضرت امیر بود؛ البته درباره ائمه دیگر هم کم و بیش هست اما اوّلین کس علی(علیه السلام) بود که فرمود هر چه میخواهید از من بپرسید اینطور نبود که مربوط به مردم مدینه یا کوفه باشد چه کسی چنین ادّعایی کرده بعدیها البته عدهای ادّعا کردند ولی فوراً رسوا شدند چطور میشود انسان بگوید هر چه میخواهید از من بپرسید نه علوم زمینی «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ»[16] راههای آسمان را من بهتر از راههای زمین میدانم.
ائمه(علیهم السلام) وارثات علم الهی و تحصیلی نبودن آن
پرسش: حضرتعالی در خیلی از جاها به علم الوراثة تعبیر فرمودید نه علم الدراسة.
پاسخ: اینها وارثان الهیاند ولی آنچه را که اینها به ما فرمودند یاد بگیریم برای ما فخر است، کسی آن توقع را ندارد که در حوزه یا دانشگاه چنین علمی پیدا بشود اینها برای اهل بیت(علیهم السلام) است. کسی که در کمال شهامت بگوید هر چه میخواهید از من بپرسید نه علوم زمینی، «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» این نکته را هم عنایت کنید اگر بعضی از بزرگان ما درباره حضرت امیر(علیه السلام), درباره تشیّع موضعگیری میکنند حرفهای آنها هم به قرآن و عترت وابسته است هم به عقل وابسته است هم دلسوز جامعه هستند مبادا کسی ـ خدای ناکرده ـ نسبت به حضرت امیر(علیه السلام), پیروان حضرت امیر(علیه السلام) و تشیّع سخنی بگوید که مطابق با برهان نباشد. فرمود هر چه میخواهید از من بپرسید دوست و دشمن این را نقل کردند البته برخی رفتند این حرف را بگویند فوراً هم رسوا شدند حضرت نفرمود من نحو و صَرف و فلسفه و فقه و اینها را خوب جواب میدهم فرمود: سؤال کنید ملائکه چگونهاند, راهشان چیست, تسبیحشان چیست, عبادتشان چیست, در آسمانها چه میکنند, آسمان چند طبقه است; منتها کسی نبود سؤال کند با جمله اسمیه فرمود: «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» حضرت امیر(علیه السلام) اینچنین است; لذا سیدناالاستاد فرمود هیچ محذوری ندارد, هیچ مانعی ندارد این مطلب حق است ولی روایاتی که در این زمینه وارد شده دو طایفه است: یک طایفه تفسیر مفهومی است؛ مثل روایات ذیل ﴿هَلْ أَتَی﴾[17], ذیل آیه مباهله, آیه ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ﴾,[18] آیه تطهیر, ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾[19] اینها که منحصراً برای اینهاست. یک سلسله روایات تطبیق مصداقی است میفرماید اینکه فرمود«امام مُبین»، وجود مبارک حضرت امیر است این تطبیق مصداقی است. ﴿أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾[20] که منظور از ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ همان لوح محفوظ و عرش الهی است.
طرح بحث نبوت بعد از پردازش اجمالی بحث معاد
در سوره مبارکه «یس» وقتی مسئله توحید را مطرح کردند اجمالاً مسئله معاد را ذکر کردند البته در بحث پایانی, معاد را مبسوطاً ذکر میکنند اینجا به طور اجمال هشداری میدهند تا انسان خیال نکند که از بین میرود خیال نکند کاری که کرده است ﴿نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾[21] است نه او از بین میرود و نه کار او از بین میرود این را اجمالاً تذکر دادند بعد مسئله نبوّت را مطرح کردند. مسئله نبوّت را گاهی به صورت قصّه و جریان گذشته که علوم تجربی آن را تأیید میکند ذکر میکند گاهی هم با برهان؛ معمولاً در همه موارد با برهان مطرح است.
مقصود از «اصحاب قریه» و «فرستادگان الهی» برای آنها
فرمود: ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً﴾ داستانی را برای مردم شرح بده. این «اصحاب قریه» را گفتند برای انطاکیه است و امثال انطاکیه؛ حالا قرآن کریم روی این قریه که کدام عصر و مصر بود خیلی تکیه نمیکند مگر در بعضی از موارد ضروری; لذا در هیچ جا تاریخ را ذکر نمیکند که در چه عصری بود. برخیها گفتند اینها فرستادههای حضرت عیسی بودند برخیها؛ مثل مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان[22] میفرماید اینها مستقیماً فرستادههای الهی بودند اگر هم جریان حضرت عیسی چنین کاری کرد این هم ممکن است مصداق باشد ولی ظاهرش این است که ما فرستادیم یعنی رسول الهی بودند نه اینکه حضرت عیسی آنها را فرستاد.
فرستاده شدن سه پیامبر برای «اصحاب قریه» و دعوت آنان به توحید
﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ﴾ که ﴿إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ﴾ اینها موحّد بودند یعنی خدا را قبول داشتند خدا را به عنوان خالق کل قبول داشتند; منتها وَثنی بودند, صَنمی بودند, بتپرست و مانند آن بودند و نبوّت عامّه را انکار میکردند همانطور که در سوره مبارکه «انعام» هست نبوّت را قبول نداشتند میگفتند خدا اگر پیامبری دارد, کسی از طرف خدا پیام میآورد باید فرشته باشد انسان نمیتواند پیامآور از طرف خدا باشد این توهّم باطلی بود کهدر اوایل سوره مبارکه «انعام» آمده و رد شد. ﴿إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ﴾ آنگاه ﴿إِذْ أَرْسَلْنَا﴾ فرمایش مرحوم شیخ طوسی در تبیان این است که این ﴿أَرْسَلْنَا﴾ یعنی ما فرستادیم نه حضرت عیسی فرستاد ﴿إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ﴾ برای این «اصحاب قریه», دو پیامبر را فرستادیم اینها این دو پیامبر را تکذیب کردند ما این دو پیامبر را تقویت کردیم به اینها عزّت و غلبه و قدرت دادیم با فرستادن پیامبر سوم ﴿فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ﴾ این سه پیامبر که آمدند به اصحاب قریه گفتند: ﴿فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ﴾ ما از طرف ذات اقدس الهی مأموریم شما را به توحید هدایت کنیم.
نقد «اصحاب قریه» بر مرسلین به بشر بودن آنها
آنها یعنی اصحاب آن قریه گفتند: ﴿مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا﴾, این صغرا و بشر نمیتواند فرستاده خدا باشد, این کبرا پس شما فرستاده نیستید, نتیجه. در اوایل سوره مبارکه «انعام» آمده که اگر یک وقت خدا پیامی برای هدایت مردم دارد باید حتماً از راه فرشته باشد بشر آن لیاقت را ندارد که با خدای سبحان ارتباط داشته باشد ﴿مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ﴾, ﴿الرَّحْمنُ﴾ را قبول داشتند, یک; انزال را ممکن میدانستند, دو; منتها میگفتند آن کسی که وحی الهی را میآورد الاّ ولابد باید فرشته باشد ﴿إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ﴾.
پاسخ مرسلین به اصحاب قریه و محدوده مأموریت آنها
آنها گفتند: ﴿رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ﴾ خدا میداند که ما دروغ نمیگوییم پیامبر خداییم اول با نرمش و گفتار عادی، بعد کم کم برهان را یکی پس از دیگری ذکر میکند. در همین جا مرحوم شیخ طوسی و دیگران هم این را نقل کردند که آنها معجزه خواستند اینها معجزات حضرت عیسی را ارائه کردند ابرای اکمه و ابرص بود که اینها خواستند احیای موتا بود که اینها خواستند, چندتا معجزه نشان دادند. صِرف ادّعا را کسی قبول نمیکند حتی آنهایی هم که میگویند ممکن است بشر، پیامبر خدا باشد میگویند وقتی ادّعا کردید, برهان اقامه کنید. اینجا هم در روایات دارد که برهان اقامه کردند ابرای أکمه و ابرص[23] کردند, احیای موتا کردند و به اینها گفتند: ﴿وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ﴾ پیامبران سِمتی دارند که باید ابلاغ کنند برهان میخواهید ما برهان اقامه کنیم، غیر از این هم سِمتی نداریم مأموریتی نداریم کار ما فقط تبلیغ است.
بَد قَدم و نَحس دانستن مرسلین و حق بودن آن برای خودشان
آنها گفتند: ﴿إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ﴾ این «طِیَره», تشئّم, بدقدمی, نَحس دانستن در نوع این خرافات هست. نَحس, حق است؛ اما انسانِ بد خودش نَحس است قرآن نمیگوید ما نَحس نداریم اما میگوید نَحس خودتی؛ یعنی کفر, فسق, تمرّد نَحس است وگرنه فلان شخص نَحس باشد فلان روز نَحس باشد چیست؟! همان روزی که قرآن دارد: ﴿فِی یَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾[24] بحث آن قبلاً گذشت همان روز برای پیامبر آن عصر و مؤمنان روز رحمت و برکت بود اینکه ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾,[25] ﴿فِی یَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾ برای آنها نَحس بود ولی برای پیغمبر آن عصر و مؤمنین خیر و رحمت بود. روز طوفان برای فرزند نوح نَحس بود؛ ولی برای نوح و مؤمنین به روح که سعد و رحمت و برکت بود. نَحس به آن معنا را در همین آیه میفرماید نحس خودتان هستید ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ بله ما نحس را انکار نداریم، بدی, نقص, فحش, زشتی و بطلان نحس است اما با شماست ما چیزی در خارج به نام نحس نداریم. گفتند: ﴿إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ﴾ تهدید هم کردند ﴿لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ ما شما را رجم میکنیم, بیرون میکنیم, عذابتان میدهیم, اینها گفتند بله ما نحس را قبول داریم اما خودتان هستید بدی, نحس است بله بدی نحس است ما که بد نیستیم در عالَم هم که بدی نیست ﴿قَالُوا طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾خودتان نحس هستید, خودتان شوم هستید. حق, خیر است شما باطل هستید, صِدق خیر است شما دروغ هستید, حَسن خیر است شما شرّ هستید و قبیح, کذب, باطل اینها نحس است ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ شما را که رها نمیکند.
پایان نیافتن داستان «اصحاب قریه» و دلیل آن
﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ أَئِنْ ذُکِّرْتُم﴾ اگر خوب به یاد بیاورید بحث صغروی است ما کبرا را قبول داریم، بله نحس در عالَم هست؛ اما نحس کیست؟ نحس چیست؟ ما آمدیم بگوییم شما نحس هستید ما میخواهیم شما را سَعد کنیم همین! شما شرّ هستید میخواهیم شما را خیر کنیم ﴿بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ﴾.
وجود حسن فعلی و فاعلی دلیل بر سَعد بودن مرسلین
این قصه تمام نشده چون اگر این قصه به همین اندازه بود جای سؤال داشت که برهان کجاست؟ تتمّه این قصه برهانی است که ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ﴾میباشد آن شخص میآید میگوید شما باید دو مطلب داشته باشید: یکی حُسن فعلی, یکی حُسن فاعلی; اینها هم آدمهای خوبیاند هم حرفهای خوب میزنند گوش بدهید شما چه چیزی میخواهید حرف خوب میخواهید اینها دارند, آدم خوب میخواهید اینها دارند, رایگان هم دارند کار میکنند. این ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ﴾ چرا؟ برای اینکه شما به دنبال چه چیزی میگردید؟ شما به دنبال آدمهای خوب و حرف خوب میگردید اینها هستند ﴿اتَّبِعُوا﴾ از کسی که هر دو عنصر را دارد ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً﴾ چیزی هم از شما نمیخواهند, ﴿وَهُم مَّهْتَدُونَ﴾ آدمهای خوبی هستند, خدمات رایگان هم دارند, حرفهای خوب هم میزنند، چرا گوش نمیدهید؟! همه انبیا اینطورند. میفرماید این سَعد است آنکه از شما چیزی میخواهد ممکن است بگوید نحس است, آنکه حرفش عالمانه نیست ممکن است بگوید نحس است؛ اما کسی که دارد رایگان به شما حیات میدهد این هم خودش خوب است هم حرفش خوب است اینکه سَعدِ محض است، آمده نحسزدایی کند. این تتمّه برهان است که ـ انشاءالله ـ نقل میشود.
[1] سوره واقعه، آیه49.
[2] سوره ملک، آیه2.
[3] بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج 37، ص146.
[4] سوره مریم، آیه95.
[5] سوره اسراء، آیه13.
[6] سوره کهف، آیه49.
[7] مجموعه مصنفات، الشیخ الاشراق، ج4، ص215.
[8] التوحید، الشیخ الصدوق، ص136.
[9] دیوان سنایی، قصیده 134.
[10] تفسیرالرازی مفاتیح الغیب او التفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج27، ص671 .
[11] سوره مائده، آیه55.
[12] سوره مائده، آیه67.
[13] انوارالاصول، احمدالقدسی، ج2، ص360.
الاصول من الکافی، ج1، ص288. [14]
[15] جواهرالکلام، الشیخ محمدحسن النجفی الجواهری، ج21، ص229. .
[16]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج10، ص128.
[17] سوره انسان، آیه1.
[18] سوره مائده، آیه67.
[19] سوره مائده، آیه3.
[20] سوره یس، آیه12.
[21] سوره مریم، آیه23
[22] التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص448.
[23] تفسیر الجلالین، السیوطی، ص444.
[24] سوره قمر، آیه19.
[25] سوره حاقه، آیه7.
- تأکید بر زنده نمودن مُردهها و استناد آن به خدا؛
- هجرت بودن حقیقت مرگ از دیدگاه قرآن؛
- وجودی بودن جریان مرگ و عدم قطع حیات با آن.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ (12) وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (13) إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ (14) قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ (15) قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (16) وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ (17) قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ (18) قَالُوا طَائِرُکُم مَعَکُمْ أَئِنْ ذُکِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ (19)﴾
تأکید بر زنده نمودن مُردهها و استناد آن به خدا
چون سوره مبارکه «یس» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین و خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوق است و اصول دین هم توحید و وحی و نبوّت و معاد است و در کنار آن اصول مذهب هم مطرح است قرآن کریم در این سوره مبارکه گذشته از توحید, مسئله وحی و نبوّت را از یک سو و معاد را از سوی دیگر طرح میکند. بعد از اشاره به توحید و قبل از بحث نبوّت, جریان معاد را اجمالاً ذکر میکند با جمله اسمیه و با چند تأکید میفرماید: ما یقیناً مُردهها را زنده میکنیم ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی﴾ که این ناظر به حشر اکبر است.
مسامحهای بودن تعبیر به زنده نمودن مُردهها
سخن از احیای میّت نیست سخن از احیای ﴿الْمَوْتَی﴾ است جمع محلاّ به الف و لام است؛ یعنی تمام مردهها را ما زنده میکنیم آنطوری که در سوره مبارکه «واقعه» آمده است که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[1] و افراد را ما زنده میکنیم و اعمال آنها را احضار میکنیم اعمال آنها زندهاند بعد تعبیری که دارد ما زنده میکنیم; یعنی نسبت به شما حیات مجدّد است وگرنه اینها نمردند. بیان ذلک این است که اکثر مردم خیال میکنند انسان میمیرد و از بین میرود. آنها که مسئله معاد و برزخ را هم پذیرفتند باز خیال میکنند انسان در وسط نابود میشود دوباره زنده میشود.
هجرت بودن حقیقت مرگ از دیدگاه قرآن
فرمایش قرآن این است که مرگ, نابودی نیست فوت نیست, وفات است. مرگ به معنای تخلّل عدم بین متحرّک و مقصد نیست; یعنی این قافلهای که به طرف لقاءالله حرکت میکند در وسط در گودال عدم فرو برود؛ بعد سر از هستی در بیاورد اینطور نیست. انسان که قافله است حرکت میکند بعد نابود بشود بعد دوباره زنده بشود; بلکه مرگ, هجرت از دنیا به برزخ و از برزخ به قیامت است.
وجودی بودن جریان مرگ و عدم قطع حیات با آن
همانطوری که حیات, امر وجودی است و مخلوق خداست؛ موت هم فوت نیست وفات است امر وجودی است و مخلوق خداست فرمود: ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ﴾[2]موت, امر وجودی است مخلوق خداست به معنای هجرت است. چون دنیا را ترک میکند ما را رها میکند ما او را نمیبینیم خیال میکنیم مسئله امر عدمی است; لذا جریان مرگ که عبارت از هجرت است احیای مجدّد است به حسب ما وگرنه انسان حیات مستمر دارد.
انتقال انسان از این عالم به عالم دیگر با مرگ
این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «إنّما تنتقلون مِن دارٍ إلی دارٍ»[3]هیچ کس از بین نمیرود; ولی با همه همراهان از عالَمی به عالَم دیگر منتقل میشوند. هر کسی یک قافله است تمام عقاید, اخلاق, رفتار, گفتار, کردار و نوشتار انسان با او هست اینچنین نیست که انسان تنها باشد. زندگی قیامت با اینکه جمعی است, اجتماعی نیست هر کسی تنهاست ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾[4] و عدهای خوشحال هستند برای اینکه با یک قافلهای همراهند اعمال, عقاید و رفتار حسنهشان برای اینها لذتبخش است با اینها به سر میبرند. فرمود ما تمام مردهها را زنده میکنیم, یک و تمام اعمال را هم نوشته داریم, دو و پیامد اعمال آنها چه خیر چه شرّ, چه حق چه باطل, چه صدق چه کذب, چه حَسن چه قبیح همه را هم به همراه دارند, سه.
همراهی اعمال با انسان و الحاق آثار سنتهای حسنه و سیئه به آن
﴿وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾آنچه را پیش فرستادند قبلاً در زمان حیات خودشان انجام دادند همه آنها ثبت است و آنچه اثر عمل آنهاست اگر حسناتی گذاشتند, اثر خوبی گذاشتند, مدرسهای, مسجدی, راهی, درمانگاهی ساختند, کتابی نوشتند یا نه, سنّتی در جامعه احیا کردند نظیر آخرین جمعه ماه مبارک رمضان که راهپیمایی روز قدس است این سنّت حسنه است یا هفته وحدت سنّت حسنه است یا دهه کرامت سنّت حسنه است اگر کسی چنین ابتکاری کرد که جامعه به دنبال آن به طرف قرآن و عترت حرکت کرد اینها سنّتهای حسنه هستند تا این سنّت هست, اثر آن در نامه عمل شخص نوشته میشود و اگر ـ خدای ناکرده ـ سنّت بد گذاشت تا آن سنّت هست و عدهای به آن سنّت عمل میکنند اثر حرمت و زشتی در نامه اعمال او نوشته میشود. پس ﴿وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا﴾ که در زمان حیات خودشان است ﴿وَآثَارَهُمْ﴾ بعد از مرگشان است. هر کاری که دیگران بکنند و خیرش به او برسد تبرّعی باشد یا اهدا باشد میفرماید ما مینویسیم اما خود او بعد از مرگ کاری به نام واجب یا مستحب انجام بدهد که به فیضی برسد این امکان ندارد برای اینکه انسان وارد عالَمی شد که در آن عالَم تکلیف نیست, شریعت نیست, وحی و نبوّت نیست آن عالَم, عالم نتیجه است.
ثبت اعمال علت نفی تعجب از همراهی آن با انسان پس از مرگ
بعد فرمود شما تعجّب نکنید که هر کسی با قافلهای از اعمال محشور میشود, بلکه جمیع اشیا, خود انسانها و اعمال آنها, نباتات و آثار نباتات, جمادات و آثار جمادات, حیوانات و آثار حیوانات, فرشتگان و آثار فرشتگان همه اینها در لوح محفوظ ثبت است و آن دفتر کل است.
اقسام سهگانه ثبت اعمال شخصی، جامعه و اشیاء
بعد فرمود ما سه دفتر داریم: یک دفتر خصوصی برای هر کسی هست که هر کسی نامه اعمالش با او هست و دوم اینکه هر امّتی و هر جامعهای دفتری دارد که این دفتر مربوط به خود آن امت است راجع به اعمال فردی آنها نیست اعمال اجتماعی آن امت است که با اُمم قبل و بعد فرق میکند. سوم، نامه و دفتری است که جمیع اشیای عالَم در آنجا ثبتاند. آنچه طبق بیان سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که در سوره مبارکه «اسراء» گذشت ناظر به نامه اعمال هر شخص است آیه سیزده سوره مبارکه «اسراء» این است ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً ٭ اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾[5] هر کسی تمام اعمال خودش را میبیند در آیات دیگر هم هست که میگوید: ﴿مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾[6]تمام اعمال کوچک و بزرگ من در این هست من این را دارم میبینم تعجّب هم میکند که چگونه همه اعمال در یکجا ثبت است و دارد میبیند هر کسی با نامه اعمال خودش محشور میشود. اما درباره اعمال جامعه که هر امتی کتابی دارد آن را در سوره مبارکه «جاثیه» آیه 28 به این صورت بیان فرمود: ﴿وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾.
مقبول بودن آیه در ثبت اعمال جامعه با توجه به دو دیدگاه در وجود آن
هر امتی کتابی دارد؛ حالا اگر جامعه وجود داشت کتابی برای جامعه هست اگر گفتیم جامعه امر اعتباری است وجود ندارد حیثیت اجتماعی هر کسی یک سلسله احکام و تکالیفی دارد که اعمال او از حیثیت اجتماعی، در آن کتاب ثبت است انسان یک وظیفه فردی دارد اعمال و عبادات فردی دارد این برابر آیه سیزده سوره مبارکه «اسراء» است که ﴿کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً ٭ اقْرَأْ کِتَابَکَ﴾ یک وظایف اجتماعی نسبت به نظام, نسبت به مسئولین نظام, نسبت به مملکت, نسبت به دولت خود دارند این حیثیتهای اجتماعی افراد است که این هم در یک نامه اعمال جداگانهای نوشته میشود. این آیه 28 سوره مبارکه «جاثیه» که میفرماید: هر امّتی کتابی دارد اگر ثابت شد که جامعه جدای از فرد وجود دارد کثرتش اعتباریِ محض نیست یک حیثیت وجودی برای جامعه هست جامعه واقعاً وجود دارد امت واقعاً یک وجود مناسب با خودش دارد؛ قهراً کتابی دارد, اعمالی دارد که در این صورت ظاهر آیه مقبول است که ﴿کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ﴾.
ناتمامی دیدگاه اعتباری دانستن وجود جامعه
اگر ثابت شد که نه, جامعه یک امر اعتباری است این کثرت نمیگذارد که جامعه وجود داشته باشد برای اینکه وجود مساوق با وحدت است چیزی که وحدت ندارد وجود ندارد; گرچه آن وحدتی که مساوق با وجود است غیر از این وحدتی است که مقابل کثرت است. وحدتی است که مساوق با هستی است چیزی که موجود است واحد است و هر چیزی که مصداق واحد است موجود است آن وحدت عام, مساوق با هستی است. آنگاه همین وجودی که مساوق با وحدت است در تقسیمات جهانبینی به این قسم میرسیم میگوییم وجود یا ذهنی است یا خارجی, یا بالقوّه است با بالفعل, یا علت است یا معلول, یا عالِم است یا معلوم, یا واحد است یا کثیر. یکی از تقسیمات فلسفی «هستی» این است که «الموجود إمّا واحدٌ و إمّا کثیر»[7] که مسئله ده, صد, هزار اینها با اینکه کثیرند در این تقسیم وجود دارند. بنابراین نباید گفت چون وحدت مساوق با وجود است اگر چیزی وحدت نداشت وجود ندارد و جامعه وحدت ندارد و چون وحدت ندارد وجود هم ندارد. آن وحدتی که مساوق با هستی است غیر از آن وحدتی است که زیرمجموعه هستی است و مقابل کثرت است و هر دو مصداق وجودند.
معنای آیهٴ ثبت اعمال جامعه با توجه به انکار وجود آن
به هر تقدیر اگر کسی وجود جامعه را انکار کرد که جامعه وجود جدایی ندارد امّت وجود جدایی ندارد این معنا را حتماً میپذیرد که هر فردی دو حیثیت دارد: یک حیثیت خصوصی دارد که اعمال فردی اوست مربوط به وظایف شخصی اوست, یک حیثیت اجتماعی دارد که با نظام کار دارد, با جامعه کار دارد, با افراد کار دارد این حیثیت اجتماعیِ او کتاب اعمال میخواهد نامه اعمال میخواهد او وظیفهای دارد باید نماز و روزه انجام بدهد, وظیفهای دارد که نماز را به جماعت بخواند, در نماز جمعه, نماز عید فطر و نماز عید قربان شرکت کند, در کارهای نظام شرکت کند این حیثیت اجتماعی هر فردی قابل انکار نیست چون یک نحوه حیثیتی از حیثیات وجودی خود آدم است, اگر این را پذیرفتیم آیه 28 سوره مبارکه «جاثیه» بر این معنا حمل میشود که ﴿کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا﴾ یعنی هر کسی بر اساس حیثیت اجتماعی که دارد احکام و حِکمی که انجام داد در آن حیثیت اجتماعی او هست کتابی است که به ما می رسد.
مقصود از ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ و ثبت همه اشیاء در آن
هر چه در جهان هست در اِمام مُبین مضبوط است که فرمود: ﴿کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾. این ﴿کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ را همان لوح می دانند که این پیشوای همه کتابهاست ﴿کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ اینها را شمردیم یعنی جداگانه, مُحصا و حسابشده همهشان در آنجا هستند.
تفاوت ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ با نامه اعمال اشخاص و جامعه
مطلب دیگر آن است که این کتاب مبین که همه چیز در آن هست آن نسخه کلّی و دفتر کلی و دفتر اصل است. آنچه در نامه اعمال امت است یا نامه اعمال اشخاص است مطابق با آن نسخه اصل باید باشد. در همان آیه سوره مبارکه «جاثیه» آیه 26 به بعد این است ﴿وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ ٭ وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا﴾ هر کسی را به نامه خودشان دعوت میکنیم ﴿الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ به هر امّتی میگوییم ﴿هذَا کِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْکُم بِالْحَقِّ﴾ به هر امّتی میگوییم این نامه ماست که ناطق است حرف میزند که شما این کار را کردید.
بَدَل بودن نامه اشخاص و جامعه نسبت به ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾
عمده این جمله است فرمود: ﴿إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ در ذیل این آیه یک روایت نورانی است که امام(سلام الله علیه) فرمود مگر شما عرب نیستید قواعد عربی را نمیدانید استنساخ به چه چیزی میگویند؟ یک وقت کسی نسخهنویسی میکند یک وقت استنساخ میکند. کسی که دارد مینویسد میگوید من دارم نسخه برمیدارم «نَنْسَخ»؛ اما وقتی دارد استنساخ میکند یعنی چه؟ یعنی یک نسخه اصل نزد من هست من این نسخه فرع را برابر آن نسخه اصل دارم تنظیم میکنم از روی یک کتاب دارم مینویسم, اگر کسی مطلبی را دارد مینویسد نمیگویند استنساخ کرده میگویند نسخه اوّلی, طبیب نسخه نوشت او که استنساخ نمیکند. اما اگر کتابی نوشته باشد دیگری از روی آن نسخه بردارد میگویند استنساخ کرده. آن روایت نورانی که ملاحظه میفرمایید ذیل این آیه است فرمود: مگر شما عرب نیستید قواعد عربی را نمیدانید؟! خدا میفرماید: ﴿إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ یعنی ما یک نسخه اصل داریم, آنچه به نام کتاب امّت است یا کتاب شخص است ـ البته این آیه سوره «جاثیه» مربوط به کتاب امت است ـ میفرماید این نسخهٴ بدل آن اصل است.
ثبت سرنوشت همه افراد و اشیاء در ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾
آنچه شما میخواستید انجام بدهید ما میدانستیم چه کار میخواهید بکنید[8] ما میدانیم که کدام خاک بر اساس گرایشهای طبیعی «لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن»[9] ما میدانیم کدام گیاه بر اساس گرایشهای طبیعی یا غریزی، میوه شیرین میدهد یا حنظل تلخ. ما میدانیم کدام حیوان بر اساس غرایز حیوانی چه کاری را انجام میدهد در کدام گوشه جنگل به سر میبرد. ما در ازل میدانیم که فلان شخص با میل خود راه خوب میرود و آن شخص با میل خود راه بد میرود. ما در ازل میدانستیم که کمیلبنزیاد نخعی با حارثةبنزیاد نخعی اینها دو برادرند یکی شاگرد خاصّ حضرت امیر میشود دعای «کمیل» را نقل می کند, یکی قاتل فرزندان مسلم میشود و میدانستیم که هر دو با اختیار خودشان این کار را میکنند و میدانستیم که هر دو میتوانستند نکنند هم آن بد میتوانست خوب بشود ولی نشد, هم این خوب میتوانست بد بشود ولی نشد. ما هر چیزی را با مبادی اینها در ازل میدانستیم این نسخه اصل ما است; آنچه شما انجام میدهید برابر این نسخه است. ما کار شما را استنساخ میکنیم هر چه شما بخواهید انجام بدهید با اختیار و اراده که میتوانید خلاف آن را انجام بدهید ولی با میل خودتان انجام نمیدهید همه اینها را ما میدانیم؛ نه اینکه ـ معاذ الله ـ ما در ازل میدانستیم که زید الاّ ولابد باید بیراهه برود, عمرو راه خوب برود; چون زید میتواند هر دو راه را انتخاب کند ولی با میل و اراده خودش راه خوب را میرود ما میدانیم این میشود کمیل, آن برادرش با اینکه میتواند راه خوب برود با میل و اراده خودش قاتل فرزندان مسلم میشود او را هم ما میدانیم. ما میدانیم «بما له مِن المبادی الإرادیة و اختیاریة» نه اینکه اصلِ فعل را میدانیم که امام رازی[10] به این مغلطه افتاد. همه اینها در کتاب اصلی ضبط است و این کتابها نسخهبرداری از آن اصل است ﴿إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ یعنی این نسخه بدل است نسخه اصلش نزد ماست.
تطبیق ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ بر علی(علیه السلام) از دیدگاه علامه طباطبایی و مصداق بودن آن
اینکه در همین سوره مبارکه «یس» هست ﴿کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾این ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ لوح محفوظ است و کتاب کلّی عالَم است در بعضی از روایات بر وجود مبارک حضرت امیر تطبیق شده است. اینجا هم سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این بیان لطیف را دارند که وجود مبارک حضرت امیر کتاب مبین است. آنچه در عالَم هست در وجود مبارک حضرت امیر هست این «ممّا لا ریب فیه» است اما این گونه از روایات تطبیقِ مصداقی است نه تفسیر مفهومی؛ اگر ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾[11] باشد تفسیر مفهومی است ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ﴾[12]باشد تفسیر مفهومی است اصلاً مربوط به حضرت امیر است؛ اما این تطبیق مصداقی است وگرنه «امامِ مبین» همان لوح محفوظ است عرش الهی است که همه اشیا در اینجا هست.
نفی استبعاد از علم غیر متناهی علی(علیه السلام) توسط علامه طباطبایی
بعد میفرمایند استبعاد نکنید یک انسان کاملی همه چیز را به خواست خدا بداند. خدای سبحان به افرادی که علم عطا میکند, کرامت عطا میکند اینها چند گونه هستند: یکی فیض است که به افراد میدهد این محدود است خود این شخص محدود است فیضی هم که دریافت کرده محدود است. یک وقت است که نه, اینچنین نیست که به افراد فیضی بدهد آنها را به علمِ فعلی خود متّصل میکند علم فعلی خدا نامتناهی است مگر درباره قرآن نیامده که قرآن مشتمل بر علوم غیر متناهی است این در بیانات نورانی حضرت امیر است که دریای غیرمتناهی است،[13] اینچنین نیست که ذات اقدس الهی چیزی را به عنوان اقیانوس قرآن خلق کرده باشد یا اقیانوس کبیر به نام حضرت امیر خلق کرده باشد اگر چیزی را به حضرت امیر داده باشد بله این علم میشود متناهی; ولی اگر حضرت امیر را به علم خود وصل کرده باشد دیگر متناهی نیست این است که اینها فرمودند هر چه ما بخواهیم به اراده الهی میدانیم, اینکه اگر گفتند علم ما غیر متناهی است نباید گفت خودشان که متناهیاند چگونه علمشان غیر متناهی است بله خودشان متناهیاند اما اگر به دریای نامتناهی متّصل بشوند اگر ما یک اقیانوس نامتناهی داشتیم نهری هم به این دریای نامتناهی وصل شد این دیگر میشود نامتناهی برای اینکه به آنجا مرتبط است. بنابراین در این جهت هیچ سخنی نیست.
تقویت تفسیر ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ به لوح محفوظ
لکن روایاتی که درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است دو طایفه است: یک طایفه روایات تفسیری است که فقط برای آنهاست مثل آیه تطهیر, آیه مباهله, آیه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾, آیه ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾, آیه ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ﴾ اینها تفسیر مفهومی است و مصداقاً منحصر به اینهاست یک وقت تطبیق مصداقی است نه تفسیر; این ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ همان لوح محفوظ است و مانند آن.[14]
امکان ارتباط انسان کامل با علم فعلی ذات حق
پرسش: علم حضرت امیر عین علم حق تعالی است الا اینکه ... .
پاسخ: ذات اقدس الهی یک علم ذاتی دارد که عین ذات اوست کسی با آنجا رابطه ندارد یک علم فعلی است که با آن علم, عالَم را اداره میکند علم فعلی, فعل حق است ممکنالوجود است خارج از ذات است علم فعلی مثل اینکه در موارد امتحان فرمود ما این کار را کردیم ﴿لِنَعْلَمَ﴾ این علم فعلی تغییرپذیر است گاهی هست گاهی نیست مثل دریای متلاطم, منتها نامتناهی است.
نامتناهی شدن علم انسان با ارتباط به علم فعلی و علی(علیه السلام) مصداق آن
اگر کسی به این علم فعلی مرتبط شد علمش نامتناهی است هر وقت بخواهند میدانند. تنها کسی که آبرومندانه سر بلند کرد و گفت: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»[15] وجود مبارک حضرت امیر بود؛ البته درباره ائمه دیگر هم کم و بیش هست اما اوّلین کس علی(علیه السلام) بود که فرمود هر چه میخواهید از من بپرسید اینطور نبود که مربوط به مردم مدینه یا کوفه باشد چه کسی چنین ادّعایی کرده بعدیها البته عدهای ادّعا کردند ولی فوراً رسوا شدند چطور میشود انسان بگوید هر چه میخواهید از من بپرسید نه علوم زمینی «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ»[16] راههای آسمان را من بهتر از راههای زمین میدانم.
ائمه(علیهم السلام) وارثات علم الهی و تحصیلی نبودن آن
پرسش: حضرتعالی در خیلی از جاها به علم الوراثة تعبیر فرمودید نه علم الدراسة.
پاسخ: اینها وارثان الهیاند ولی آنچه را که اینها به ما فرمودند یاد بگیریم برای ما فخر است، کسی آن توقع را ندارد که در حوزه یا دانشگاه چنین علمی پیدا بشود اینها برای اهل بیت(علیهم السلام) است. کسی که در کمال شهامت بگوید هر چه میخواهید از من بپرسید نه علوم زمینی، «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» این نکته را هم عنایت کنید اگر بعضی از بزرگان ما درباره حضرت امیر(علیه السلام), درباره تشیّع موضعگیری میکنند حرفهای آنها هم به قرآن و عترت وابسته است هم به عقل وابسته است هم دلسوز جامعه هستند مبادا کسی ـ خدای ناکرده ـ نسبت به حضرت امیر(علیه السلام), پیروان حضرت امیر(علیه السلام) و تشیّع سخنی بگوید که مطابق با برهان نباشد. فرمود هر چه میخواهید از من بپرسید دوست و دشمن این را نقل کردند البته برخی رفتند این حرف را بگویند فوراً هم رسوا شدند حضرت نفرمود من نحو و صَرف و فلسفه و فقه و اینها را خوب جواب میدهم فرمود: سؤال کنید ملائکه چگونهاند, راهشان چیست, تسبیحشان چیست, عبادتشان چیست, در آسمانها چه میکنند, آسمان چند طبقه است; منتها کسی نبود سؤال کند با جمله اسمیه فرمود: «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» حضرت امیر(علیه السلام) اینچنین است; لذا سیدناالاستاد فرمود هیچ محذوری ندارد, هیچ مانعی ندارد این مطلب حق است ولی روایاتی که در این زمینه وارد شده دو طایفه است: یک طایفه تفسیر مفهومی است؛ مثل روایات ذیل ﴿هَلْ أَتَی﴾[17], ذیل آیه مباهله, آیه ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ﴾,[18] آیه تطهیر, ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾[19] اینها که منحصراً برای اینهاست. یک سلسله روایات تطبیق مصداقی است میفرماید اینکه فرمود«امام مُبین»، وجود مبارک حضرت امیر است این تطبیق مصداقی است. ﴿أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾[20] که منظور از ﴿إِمَامٍ مُبِینٍ﴾ همان لوح محفوظ و عرش الهی است.
طرح بحث نبوت بعد از پردازش اجمالی بحث معاد
در سوره مبارکه «یس» وقتی مسئله توحید را مطرح کردند اجمالاً مسئله معاد را ذکر کردند البته در بحث پایانی, معاد را مبسوطاً ذکر میکنند اینجا به طور اجمال هشداری میدهند تا انسان خیال نکند که از بین میرود خیال نکند کاری که کرده است ﴿نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾[21] است نه او از بین میرود و نه کار او از بین میرود این را اجمالاً تذکر دادند بعد مسئله نبوّت را مطرح کردند. مسئله نبوّت را گاهی به صورت قصّه و جریان گذشته که علوم تجربی آن را تأیید میکند ذکر میکند گاهی هم با برهان؛ معمولاً در همه موارد با برهان مطرح است.
مقصود از «اصحاب قریه» و «فرستادگان الهی» برای آنها
فرمود: ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً﴾ داستانی را برای مردم شرح بده. این «اصحاب قریه» را گفتند برای انطاکیه است و امثال انطاکیه؛ حالا قرآن کریم روی این قریه که کدام عصر و مصر بود خیلی تکیه نمیکند مگر در بعضی از موارد ضروری; لذا در هیچ جا تاریخ را ذکر نمیکند که در چه عصری بود. برخیها گفتند اینها فرستادههای حضرت عیسی بودند برخیها؛ مثل مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان[22] میفرماید اینها مستقیماً فرستادههای الهی بودند اگر هم جریان حضرت عیسی چنین کاری کرد این هم ممکن است مصداق باشد ولی ظاهرش این است که ما فرستادیم یعنی رسول الهی بودند نه اینکه حضرت عیسی آنها را فرستاد.
فرستاده شدن سه پیامبر برای «اصحاب قریه» و دعوت آنان به توحید
﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ﴾ که ﴿إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ﴾ اینها موحّد بودند یعنی خدا را قبول داشتند خدا را به عنوان خالق کل قبول داشتند; منتها وَثنی بودند, صَنمی بودند, بتپرست و مانند آن بودند و نبوّت عامّه را انکار میکردند همانطور که در سوره مبارکه «انعام» هست نبوّت را قبول نداشتند میگفتند خدا اگر پیامبری دارد, کسی از طرف خدا پیام میآورد باید فرشته باشد انسان نمیتواند پیامآور از طرف خدا باشد این توهّم باطلی بود کهدر اوایل سوره مبارکه «انعام» آمده و رد شد. ﴿إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ﴾ آنگاه ﴿إِذْ أَرْسَلْنَا﴾ فرمایش مرحوم شیخ طوسی در تبیان این است که این ﴿أَرْسَلْنَا﴾ یعنی ما فرستادیم نه حضرت عیسی فرستاد ﴿إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ﴾ برای این «اصحاب قریه», دو پیامبر را فرستادیم اینها این دو پیامبر را تکذیب کردند ما این دو پیامبر را تقویت کردیم به اینها عزّت و غلبه و قدرت دادیم با فرستادن پیامبر سوم ﴿فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ﴾ این سه پیامبر که آمدند به اصحاب قریه گفتند: ﴿فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ﴾ ما از طرف ذات اقدس الهی مأموریم شما را به توحید هدایت کنیم.
نقد «اصحاب قریه» بر مرسلین به بشر بودن آنها
آنها یعنی اصحاب آن قریه گفتند: ﴿مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا﴾, این صغرا و بشر نمیتواند فرستاده خدا باشد, این کبرا پس شما فرستاده نیستید, نتیجه. در اوایل سوره مبارکه «انعام» آمده که اگر یک وقت خدا پیامی برای هدایت مردم دارد باید حتماً از راه فرشته باشد بشر آن لیاقت را ندارد که با خدای سبحان ارتباط داشته باشد ﴿مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ﴾, ﴿الرَّحْمنُ﴾ را قبول داشتند, یک; انزال را ممکن میدانستند, دو; منتها میگفتند آن کسی که وحی الهی را میآورد الاّ ولابد باید فرشته باشد ﴿إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ﴾.
پاسخ مرسلین به اصحاب قریه و محدوده مأموریت آنها
آنها گفتند: ﴿رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ﴾ خدا میداند که ما دروغ نمیگوییم پیامبر خداییم اول با نرمش و گفتار عادی، بعد کم کم برهان را یکی پس از دیگری ذکر میکند. در همین جا مرحوم شیخ طوسی و دیگران هم این را نقل کردند که آنها معجزه خواستند اینها معجزات حضرت عیسی را ارائه کردند ابرای اکمه و ابرص بود که اینها خواستند احیای موتا بود که اینها خواستند, چندتا معجزه نشان دادند. صِرف ادّعا را کسی قبول نمیکند حتی آنهایی هم که میگویند ممکن است بشر، پیامبر خدا باشد میگویند وقتی ادّعا کردید, برهان اقامه کنید. اینجا هم در روایات دارد که برهان اقامه کردند ابرای أکمه و ابرص[23] کردند, احیای موتا کردند و به اینها گفتند: ﴿وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ﴾ پیامبران سِمتی دارند که باید ابلاغ کنند برهان میخواهید ما برهان اقامه کنیم، غیر از این هم سِمتی نداریم مأموریتی نداریم کار ما فقط تبلیغ است.
بَد قَدم و نَحس دانستن مرسلین و حق بودن آن برای خودشان
آنها گفتند: ﴿إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ﴾ این «طِیَره», تشئّم, بدقدمی, نَحس دانستن در نوع این خرافات هست. نَحس, حق است؛ اما انسانِ بد خودش نَحس است قرآن نمیگوید ما نَحس نداریم اما میگوید نَحس خودتی؛ یعنی کفر, فسق, تمرّد نَحس است وگرنه فلان شخص نَحس باشد فلان روز نَحس باشد چیست؟! همان روزی که قرآن دارد: ﴿فِی یَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾[24] بحث آن قبلاً گذشت همان روز برای پیامبر آن عصر و مؤمنان روز رحمت و برکت بود اینکه ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾,[25] ﴿فِی یَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾ برای آنها نَحس بود ولی برای پیغمبر آن عصر و مؤمنین خیر و رحمت بود. روز طوفان برای فرزند نوح نَحس بود؛ ولی برای نوح و مؤمنین به روح که سعد و رحمت و برکت بود. نَحس به آن معنا را در همین آیه میفرماید نحس خودتان هستید ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ بله ما نحس را انکار نداریم، بدی, نقص, فحش, زشتی و بطلان نحس است اما با شماست ما چیزی در خارج به نام نحس نداریم. گفتند: ﴿إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ﴾ تهدید هم کردند ﴿لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ ما شما را رجم میکنیم, بیرون میکنیم, عذابتان میدهیم, اینها گفتند بله ما نحس را قبول داریم اما خودتان هستید بدی, نحس است بله بدی نحس است ما که بد نیستیم در عالَم هم که بدی نیست ﴿قَالُوا طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾خودتان نحس هستید, خودتان شوم هستید. حق, خیر است شما باطل هستید, صِدق خیر است شما دروغ هستید, حَسن خیر است شما شرّ هستید و قبیح, کذب, باطل اینها نحس است ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ شما را که رها نمیکند.
پایان نیافتن داستان «اصحاب قریه» و دلیل آن
﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ أَئِنْ ذُکِّرْتُم﴾ اگر خوب به یاد بیاورید بحث صغروی است ما کبرا را قبول داریم، بله نحس در عالَم هست؛ اما نحس کیست؟ نحس چیست؟ ما آمدیم بگوییم شما نحس هستید ما میخواهیم شما را سَعد کنیم همین! شما شرّ هستید میخواهیم شما را خیر کنیم ﴿بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ﴾.
وجود حسن فعلی و فاعلی دلیل بر سَعد بودن مرسلین
این قصه تمام نشده چون اگر این قصه به همین اندازه بود جای سؤال داشت که برهان کجاست؟ تتمّه این قصه برهانی است که ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ﴾میباشد آن شخص میآید میگوید شما باید دو مطلب داشته باشید: یکی حُسن فعلی, یکی حُسن فاعلی; اینها هم آدمهای خوبیاند هم حرفهای خوب میزنند گوش بدهید شما چه چیزی میخواهید حرف خوب میخواهید اینها دارند, آدم خوب میخواهید اینها دارند, رایگان هم دارند کار میکنند. این ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ﴾ چرا؟ برای اینکه شما به دنبال چه چیزی میگردید؟ شما به دنبال آدمهای خوب و حرف خوب میگردید اینها هستند ﴿اتَّبِعُوا﴾ از کسی که هر دو عنصر را دارد ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً﴾ چیزی هم از شما نمیخواهند, ﴿وَهُم مَّهْتَدُونَ﴾ آدمهای خوبی هستند, خدمات رایگان هم دارند, حرفهای خوب هم میزنند، چرا گوش نمیدهید؟! همه انبیا اینطورند. میفرماید این سَعد است آنکه از شما چیزی میخواهد ممکن است بگوید نحس است, آنکه حرفش عالمانه نیست ممکن است بگوید نحس است؛ اما کسی که دارد رایگان به شما حیات میدهد این هم خودش خوب است هم حرفش خوب است اینکه سَعدِ محض است، آمده نحسزدایی کند. این تتمّه برهان است که ـ انشاءالله ـ نقل میشود.
[1] سوره واقعه، آیه49.
[2] سوره ملک، آیه2.
[3] بحار الانوار، العلامه المجلسی، ج 37، ص146.
[4] سوره مریم، آیه95.
[5] سوره اسراء، آیه13.
[6] سوره کهف، آیه49.
[7] مجموعه مصنفات، الشیخ الاشراق، ج4، ص215.
[8] التوحید، الشیخ الصدوق، ص136.
[9] دیوان سنایی، قصیده 134.
[10] تفسیرالرازی مفاتیح الغیب او التفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج27، ص671 .
[11] سوره مائده، آیه55.
[12] سوره مائده، آیه67.
[13] انوارالاصول، احمدالقدسی، ج2، ص360.
الاصول من الکافی، ج1، ص288. [14]
[15] جواهرالکلام، الشیخ محمدحسن النجفی الجواهری، ج21، ص229. .
[16]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج10، ص128.
[17] سوره انسان، آیه1.
[18] سوره مائده، آیه67.
[19] سوره مائده، آیه3.
[20] سوره یس، آیه12.
[21] سوره مریم، آیه23
[22] التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص448.
[23] تفسیر الجلالین، السیوطی، ص444.
[24] سوره قمر، آیه19.
[25] سوره حاقه، آیه7.
تاکنون نظری ثبت نشده است