- 701
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 47 تا 58 سوره یس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 47 تا 58 سوره یس"
- مستلزم جبر نبودن خلط بین تکوین و تشریع مشرکان؛
- تهدید مشرکان توسط انبیا به برپایی ناگهانی قیامت؛
- بررسی روایت منقول از امام سجاد(ع) در اثبات نفخه های سهگانه.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذا قیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی ضَلالٍ مُبینٍ (47) وَ یَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (48) مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (49) فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاَ إِلَی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (50) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ (51) قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ (53) فَالْیَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (54) إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ (56) لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ (57) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ (58)﴾
مستلزم جبر نبودن خلط بین تکوین و تشریع مشرکان
در سوره مبارکه «یس» گذشته از اصول دین, بخشی از مسائل حقوقی و اخلاقی هم مطرح است. در آیه 47 که سخن از دعوت آنها به انفاق مال به نیازمندان است, آنها چند جواب دادند؛ بخشی از جوابها خَلط بین تکوین و تشریع بود که میگفتند اگر خدا میخواست این طبقه ضعیف قدرت مالی داشته باشند به آنها میداد، چرا ما بدهیم؟ اما از این جهت که مخاطب را مؤمنین قرار دادند ﴿قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ﴾ معلوم میشود وجه دیگری هم مطرح است و آن این است که شما میگویید غنا و فقر به دست خداست, رزق به دست خداست، اگر رزق به دست خداست به آنها بدهد، چرا ما بدهیم؟ وجه سوّم آن هم که در بحثهای قبل گذشت. بازگو کردن این آیه برای آن است که خَلط بین تکوین و تشریع مستلزم جبر نیست، گاهی ممکن است در بعضی موارد، اینها هماهنگ باشند؛ ولی هیچ تلازمی بین این دو مطلب نیست که اگر کسی بین تکوین و تشریع خَلط کرد او جبری باشد. آنها در بحث شرک خودشان میگفتند این شرک ـ معاذ الله ـ مرضیّ خداست، برای اینکه خدا به کلّ شیء علیم است, یک; به کلّ شیء قدیر است, دو; از شرک ما باخبر است, سه; اگر این شرک مرضیّ خدا نباشد آن را تغییر میدهد, چهار; چون تغییر نداد و کاری به ما ندارد معلوم میشود مرضیّ اوست, پنج; ﴿لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْءٍ﴾[1] این خَلط بین تکوین و تشریع بود، البته ذات اقدس الهی ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾[2] است, ﴿قَدِیرٌ﴾[3] است؛ ولی در نظام تکوین, انسان را بین خیر و شرّ و بین حق و باطل, صِدق و کذب, حَسن و قبیح مخیّر کرده است، اما در نظام تشریع گفت الاّ ولابد باید راه صحیح را بروید و اگر تخییر بود و اباحهگری بود دیگر ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ﴾[4] را در برنداشت. این آیه, تلازمی با مسئله جبر ندارد؛ اگر به عنوان جدال باشد، اینها به مؤمنان میگویند شما که میگویید فقر و غنا به دست خداست خدا بدهد! ما میگوییم فقر و غنا به دست خود انسان است انسان باید کار کند و تولید کند و اشتغال داشته باشد تا نیازمند نباشد. شما میگویید فقر و غنا به دست خداست خدا بدهد! غرض آن است که این دو طرف که اشتباه میکردند کاری به مسئله جبر ندارد.
تهدید مشرکان توسط انبیا به برپایی ناگهانی قیامت
به هر تقدیر مشرکان برهانی بر توحید اقامه نکردند؛; لذا در همان شرک خودشان غوطهور بودند. انبیا و پیروان انبیا(علیهم السلام) آنها را به مسئله معاد تهدید میکردند، اینها جریان مسئله معاد را مستبعَد میدانستند نه مستحیل, دلیلی بر استحاله و بطلان آن اقامه نکردند؛ بعد میگفتند: ﴿مَتی هذَا الْوَعْدُ﴾؛ اگر راست میگویید این قیامت چه وقت قیام میکند؟ پاسخ اینها را ذات اقدس الهی میدهد که اینها باید منتظر یک صیحه و تشر عمومی باشند ﴿مَا یَنظُرُونَ﴾؛ یعنی «ما ینتظرون» ﴿إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾ که این صیحه از همان جهانلرزه شروع میشود، سخن از زمینلرزه و امثال ذلک نیست ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ﴾[5] سخن از جهانلرزه است؛ یک تحوّل عمیقی در جهان پیدا میشود که اینها در حال اشتغال به تجارت, به زراعت, به دامداری, به سیاست, به کشاورزی و مانند آن که در این امور «اختصام» دارند, اختلاف دارند و سرگرم هستند دفعتاً قیامت قیام میکند ﴿إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ﴾, «یختصمون» اختصام دارند, در مسائل علمی, اجتماعی, مالی و مانند آن اختلاف دارند. اینها وقتی ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ شد نه قدرت دارند کسی را وصیّ خود قرار دهند و نه قدرت دارند به خانههایشان برگردند و بمیرند، هر کس در هر جا هست افسرده خواهد شد. ﴿فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاَ إِلَی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ﴾.
بررسی روایت منقول از امام سجاد(سلام الله علیه) در اثبات نفخه های سه گانه
درباره این صیحه یک بیان نورانی از امام سجاد(سلام الله علیه) مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) نقل کرد که سه نفخه در عالَم هست: نفخه اول و دوم و سوم.[6] اثبات نفخه اول طبق آیات آسان نیست، اما نفخه دوم و سوم چرا؛ شاید آن مقدمات نفخه اُولیٰ را وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) نفخه دیگر دانست، بالأخره آنکه در بحار مرحوم مجلسی از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) نقل شده است سه نفخه است؛ ولی قرآن کریم معمولاً دو نفخه را نقل میکند. از نفخه ثانی مثل همین آیه سوره مبارکه «یس» که فرمود وقتی نفخ شده است ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ﴾ به نفخ تعبیر شده, گاهی به «نَقْر» که ﴿نُقِرَ فِی النَّاقُورِ﴾،[7] گاهی به صیحه نظیر همین آیه سوره «یس» و سایر آیات.
«فزع» و «صعقه» از لوازم برپایی قیامت و استثنا شدن عده ای از آن
بخشی از جریان نفخ در سوره مبارکه «نمل» گذشت که سوره «نمل» آیه 87 این بود: ﴿وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ در آن جهانلرزه که کلّ عالَم میلرزد ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ﴾ لازمه آن «فزع» است, یک; لازمه آن «صعقه» است, دو; هم در «فزع» عدّهای مستثنا هستند و هم در «صعقه»؛ یعنی مدهوشی، نه بیهوشی. در آیه 87 سوره «نمل» فرمود: ﴿وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ و درباره «صعقه» هم فرمود: ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾؛[8]گروهی از اوحدیّ از اولیای الهی اینها هم از آن فزع اکبر و هم از آن «صعقه» عمومی مستثنا هستند، اینها چه کسانی هستند؟ اینها را باید روایات مشخص کند؛ گاهی «صیحه» است, گاهی ﴿نُقِرَ فِی النَّاقُورِ﴾ است و گاهی نفخ است؛ چه اینکه گاهی «صعقه» است, گاهی «فزع» است. در صحنه قیامت که از آن به فزع اکبر[9] یاد کردهاند، عدّهای واقعاً مستثنا هستند که ﴿لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها وَ هُمْ فی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ﴾.[10] در سوره مبارکه «نمل»آیه 88 آن دارد که ﴿وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ﴾ که این طلیعه جریان قیامت است. در سوره مبارکه «زمر» بر خلاف سوره «نمل» با فعل ماضی یاد کرده است؛ این را مستحضرید که مستقبل «محقّقالوقوع» را در کتابهای ادبی گفتند هم گاهی با ماضی یاد میشود و هم با مضارع، این ﴿وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ﴾ که در آیه 87 سوره «نمل» آمده است در سوره مبارکه «زمر» به صورت فعل ماضی یاد شده است ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾، چه اینکه در آیه 51 همین سوره مبارکه «یس» که محلّ بحث است به فعل ماضی تعبیر شده که ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ﴾در این جهت فرقی نیست که مضارع «محقّقالوقوع» را ماضی تعبیر میکنند یا خودش به ماضی تعبیر میشود. پس بین سوره «نمل» و سوره «زمر» و سوره «یس» یک هماهنگی هست. در سوره «زمر» آیه 68 فرمود: ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْری﴾، چون آنها که مدهوش نبودند دیگر بیهوش نشدند که در نفخه صور دوم به هوش بیایند، اینها همواره هستند. آنکه میگوید: «ما زنده به ذکر دوست باشیم٭٭٭ دیگر حیوان به نفخه صور»؛[11] یعنی سایر زندهها با نفخ صور زنده میشوند، ناظر به این گروه است که اینها در هر دو نفخه حاضر هستند، برای اینکه اگر فزع اکبر است اینها مستثنا هستند, اگر نفخه صور و «صعقه» و مدهوشی است اینها مستثنا هستند, چون مستثنا هستند جامع بین «نفختین» هستند؛ هم نفخ اول را و هم نفخ دوم را درک میکنند. آن کسی که بین «هجرتین» جمع کرد, آن کسی که صلات «قبلتین» را جمع کرد, آن کسی که «جهادین» را جمع کرد این میتواند «نفختین» را هم جمع کند که هم از «فزع» و «صعقه» نفخه اُولیٰ مصون بماند و هم در نفخه ثانیه حضور فعّالی داشته باشد. ﴿ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾ دیگر از آن به بعد نه خواب است، نه غفلت هست و مرگی هم نیست.
پرسش:؟پاسخ: مرگ که هست؛ الآن با اینکه اینها مُردند، با توجه به آن همه اعمال را میبینند. این دو آیه سوره مبارکه «توبه» که ناظر به همین بخش است، فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛[12] «الیوم» ائمه میبینند که ما داریم چه کار میکنیم, «الیوم» وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد میبیند ما چه کار میکنیم ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ﴾ این دیگر مربوط به زمان حیات آنها که نیست.
پرسش: پس جمعش با آن آیه ﴿لِمَن الْمُلک﴾[13] چیست؟
پاسخ: اینها جواب میدهند: ﴿لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ﴾،[14] اگر ذات اقدس الهی جواب میدهد به زبان اینها جواب میدهد «وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَتَکَلَّمُ بِهِ»[15] همینها هستند که میگویند برای ذات اقدس الهی است؛ بالأخره مُلکی هست، اگر مُلکی هست اینها قویترین مِلک عالَم هستی هستند.
در این بخش که ذات اقدس الهی فرمود اینها با «صعقه» از بین میروند.
اهمیت و برتری روایات معرفت شناسی بر روایات فقهی
آن بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «النّاسُ نِیامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا»،[16] بارها به عرضتان رسید که آنگونه از احادیث خیلی قویتر, علمیتر و دقیقتر از «لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّکِّ»[17] است؛ این «لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّکِّ»، چون به حوزه آمد حداقل در این پنجاه سال اخیر, پنجاه جلد درباره این پنج جمله نوشته شده است، این بیش از پنج جمله که نیست «لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّکِّ وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِیَقِینٍ آخَرَ» وقتی کلمات معصومین بحث شود آن وقت معلوم میشود چه چیزی از آن به دست میآید. بعد از حذف مکرّرات؛ مثلاً آنچه مرحوم آقای خویی فرمود, مرحوم امام فرمود, بزرگان دیگر فرمودند ـ درباره این رساله استصحاب ـ با حذف مکرّرات تقریرات آنها، هرکدام را بگوییم یک جلد کتاب نوشتند پنجاه جلد میشود، اما آن مطالبی که مربوط به ملکوت است, مربوط به عقلانیّت است, مربوط به توحید است سند آنها قویتر است، علمیّت آنها قویتر است، آنها اگر عرضه شود معلوم میشود چه چیزی از آنها به دست میآید.
ناتمامی سؤال ﴿مَنْ بَعَثَنا...﴾ با استفاده از روایت «النّاسُ نِیامٌ...»
حضرت فرمود: «النّاسُ نِیامٌ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا» برخی از آقایان گوشهای از این حدیث را وارد شدند، آدم میبیند که معارف فراوانی را آوردند. انسانی که خوابیده است خیلی چیزها را در عالَم خواب میبیند, خواب میبیند بوستانی هست, مرغزاری هست, داراییها و ثروتی هست، وقتی صبح برای نماز بلند شد میبیند دستش خالی است. فرمود خیلیها همینطور هستند، خیال میکنند دارند وقتی که همه را گذاشتند و با دست خالی دارند میروند، هنگام مرگ معلوم میشود دستشان خالی است، تا به حال خواب میدیدند «النّاسُ نِیامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا» این معنای ظاهری و کفِ این حدیث است. فرمودند انسان که در خواب رؤیایی دارد، رؤیاهای او گاهی عین واقع است؛ نظیر آنچه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ﴾[18] این دیگر تعبیر نداشت، خودش بود. یک وقت تعبیر دارد؛ نظیر رؤیاهایی که حضرت یوسف(سلام الله علیه) تعبیر کردند. اکثری مردم آنچه را میبینند مثل خوابیده است که در رؤیا دارد میبیند، اینها تعبیر دارد؛ یعنی آنچه اینها میبینند مکتبها, رفت و آمدها, قیام و قعودها, حرکتها و نهضتها همه اینها تعبیر دارد و وقتی که مُردند تعبیرشان روشن میشود. این حرف کجا، آن حرف کجا! خیلی از چیزهاست که آدم در درس میخواند و بحث میکند، آنها میگویند اینکه درس خواندی خوابی است که داری میبینی و این تعبیر دارد. «النّاسُ نِیامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا» آن علوم, آن معارف, آن قصّهها که انسان خیال میکند جزمی و قطعی است و براساس آن فتوا میدهد، میگویند این تعبیر دارد وقتی مُردی معلوم میشود چه خبر است «النّاسُ نِیامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا». به هر تقدیر انسان که مُرد میفهمد تا حال خواب بود و چیزی دست او نیست و واقعیّتی هم است. خیلیها بعد از جریان سؤال نکیر و منکر یا بشیر و مبشّر بعد از مدتی میگویند «نَمْ» بخواب! اگر ـ انشاءالله ـ مؤمن باشد که میگویند: «نَمْ قَرِیرَ الْعَیْنِ»[19] با «قرّة عین»[20] بخواب, خیلیها در حال خواب هستند و اینچنین نیست که بیدار باشند، گرچه خیرات و مَبرّات به آنها میرسد، اما اینچنین نیست که آنها باخبر باشند؛ بر خلاف شهدا, شهدا واقعاً بیدارند که ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ﴾[21] باخبر هستند که راهیان راه آنها چه کسانی هستند، از ذات اقدس الهی بشارت طلب میکنند و میگویند مژده دهید اینها که راهیان راه ما بودند الآن در کدام مقطع هستند؟ ﴿وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ﴾ نه به دیگران، این ﴿الَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا﴾ هم قبلاً ملاحظه فرمودید که عدم ملکه است. آنها که راهیِ راه شهید هستند و هنوز نرسیدند به آنها میگویند: ﴿بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ﴾، اما آنها که راه نیفتادند نمیگویند هنوز نرسید؛ اگر سه مسافر باشد در سه اتومبیل، یکی زودتر حرکت کرده به مقصد رسیده, یکی بعد حرکت کرده؛ ولی در راه هست, یکی هنوز حرکت نکرده، آنکه پارک کرده حرکت نکرده به او نمیگویند هنوز نرسید، میگویند هنوز راه نیفتاد. ﴿بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا﴾ که عدم ملکه است، برای راهیان راه شهداست اینها که راه اینها را ادامه میدهند؛ ولی به همان کوی نرسیدند شهدا از ذات اقدس الهی بشارت میخواهند و میگویند خدایا به ما مژده بده اینها الآن کجا هستند و چقدر مانده به ما برسند؟ اینها کاملاً باخبر هستند و خواب نیستند؛ ولی بسیاری از افراد به آنها گفته میشود «نَمْ قَرِیرَ الْعَیْنِ» بخواب, اگر ـ خدای ناکرده ـ تبهکار باشد که یک خواب ترسناکی هم میبیند؛ وقتی که نفخه دوم شد اینها بیدار میشوند، حالا برایشان قیامت حق شد؛ یعنی فهمیدند که قیامت حق است. همین که مُردند حیات بعد از مرگ و قیامت برایشان ثابت میشود، منتها به طور اجمال; لذا وقتی نفخه ثانی شد آنها از آن حالت برمیخیزند و میگویند: ﴿مَنْ بَعَثَنا﴾، حالا یا خودشان متوجه میشوند که این سؤال, سؤال درستی نیست یا دیگران مثل فرشتگان و مانند آن اینها را متوجه میکنند که این چه سؤالی است؟! به فکر مشکل خودت باش! حالا هر کسی تو را بیدار کرد، کرد؛ تو ببین دستت چیست؟ آیا اجازه عبور داری؟ از صراط میگذری یا نه؟ چرا میگویی چه کسی مرا بیدار کرد؟ بگو چه کاری باید بکنم. اینکه اینها میگویند: ﴿مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا﴾ آنها ـ هر که هست ـ یا خودشان متوجّه میشوند که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) نظر شریفشان این است که این ﴿هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾حرف خودشان است،[22] حالا دیگران نظرشان این است که حرف خودشان نیست بالأخره حرف یا فرشته است یا مؤمنان خاص هستند به آنها میگویند چرا به این فکر هستید که چه کسی شما را بیدار کرده؟ حالا هر کسی شما را بیدار کرده، الآن مشکلت این است که بدانی راه کجاست و نامه عملت دست راست است یا دست چپ است، مشکل خودت را حل کن، چه کار داری که چه کسی تو را بیدار کرده است. آنها میگویند: ﴿یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا﴾، مرقد؛ یعنی خوابگاه، اینها در خواب هستند، حالا اینها در دنیا خیال میکردند که از بین میروند؛ ولی آنجا برایشان روشن شد که مرگ به معنای نابودی نیست.
پرسش: قبر که حفرهای از نار یا روضهای از جنّت است،[23] اگر خواب هستند چطور میفهمند؟
پاسخ: آنها مثل افراد خوابی هستند که در خواب لذّت میبرند خیلیها هستند در این حالت میباشند. این عبارت لطیف مرحوم شیخ مفید این است که عدّهای «یُلْهَى عَنْهُمْ»،[24] اینها اینچنین نیست که مرتب بیدار باشند گروه خاصی هستند که در برزخ باخبر میباشند.
فرمود شما مشکلتان این نیست که چه کسی شما را بیدار کرد، مشکلتان این است که وعدّه الهی همین است, یک; صدق حرف انبیا روشن شد, دو; به این فکر باشید که مشکل خودتان را حل کنید, سه; اینکه چه کسی شما را بیدار کرد چه سؤالی است که میپرسید؟ ﴿مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا﴾، حالا یا خودشان متوجه میشوند که سؤال از فاعل درست نیست یا دیگران آنها را متوجه میکنند که بالأخره شما الآن چه مشکلی دارید؟ شما را بیدار کردند؟ هر کسی بیدار کرد باشد، الآن شما اینجا باید این صراط مستقیم را باید بروید؛ این صراط مستقیم عدّهای «کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ»[25]از آن میگذرند و برای یک عدّه «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ»[26]است، هم دو طرف آن آتش است و هم زیر آن آتش است. اینکه دارد ﴿عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ﴾،[27]آنکه در دنیا موقع رفتن گاهی افتان و خیزان میرود، گاهی معصیت میکند، گاهی در مسیر راه راست است گاهی پای او روی آتش است و گاهی هم روی صراط است، اما آنها که «کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ» میگذرند کسانی هستند که در دنیا ذات اقدس الهی توفیق هدایت به آنها داد و آنها هدایتپذیر بودند. بالأخره فرمود الآن مشکل شما این است که این راه را طی کنید، مشکلتان این است که نامه را با دست راست خود بگیرید; حالا چه کسی ما را بیدار کرده چه حرفی است؟! حالا یا خودشان متوجه میشوند و فوراً مسیر حرف را برمیگردانند یا آنکه با اینها سخن میگوید به اینها میگوید مشکل اصلی شما این است که وعده الهی رسیده و صدق انبیا روشن شده است، به فکر خودتان باشید؛ نگویید ﴿مَنْ بَعَثَنا﴾، بگویید الآن ما باید چه کار کنیم؟! ﴿هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ﴾.
بیدار شدن همه انسان ها با نفخه دوم و احضار همه به دادگاه الهی
حالا این نفخه دومی که باید همگان حضور پیدا کنند، این با همان صیحه است؟ فرمود نه, آن صیحه برای این است که اینها بیدار شوند؛ آن صیحه اول که همه به خواب رفتند که «فزع» و «صعق» شد، اما حالا این نفخ دوم ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ﴾ همه بیدار شدند و دیگر بعد از این نفخهای نیست. فرمود این دومی ﴿إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ﴾؛ همانطوری که در «صعق» فرمود یک عدّه مستثنا هستند، در احضار هم یک عدّه مستثنا هستند. در سوره «صافات»[28] و امثال «صافات» دارد که ما دیگران را حاضر میکنیم؛ ولی بندگان مُخلَص را ما احضار نمیکنیم، اینها خودشان حضور دارند؛ ﴿فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ﴾ آن وقت آن آیه مخصّص عموم این آیه است.
امکان توجیه روایت امام سجاد(علیه السلام) و امکان مقدماتی بودن نفخه سوم
پرسش: درباره آن سه صیحه ای که امام سجاد(علیه السلام) فرمودند توضیح کافی ندادید.
پاسخ: اگر رسیدیم ـ انشاءالله ـ در سوره مبارکه «زمر» که جمع بین «نفختین» کرده است، آنجا روایت بازگو میشود؛ آن روایت باید مشخص شود که واقعاً سه نفخه است یا نفخه اُولیٰ نفخه مقدماتی است که قرآن دو نفخه را بازگو کرده است. در سوره مبارکه «زمر» آیه 67 این بود: ﴿وَ الْأَرْضُ جَمیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ که این طلیعه نفخه میشود، بعد خود نفخه شروع میشود ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ این نفخه اُولاست ﴿إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْری﴾ که نفخه دوم است ﴿فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾[29] گاهی به نفخ تعبیر میشود, گاهی به صیحه تعبیر میشود, گاهی «نَقر» تعبیر میشود. اگر آن نفخه ثالثه طبق بیان نورانی که از امام سجاد(سلام الله علیه) نقل شد ثابت شود شاید نفخه مقدماتی باشد.
عظمت صحنه قیامت و عدم توان حمل آن توسط آسمان و زمین
در این قسمت فرمود همه اینها حاضر میشوند و با آنکه در سوره «صافات» و اینهاست که «مخلَصون» مستثنا هستند منافات ندارد، بعد صحنه قیامت را ذکر فرمود که در صحنه قیامت به هیچ وجه ظلمی نیست. در جریان قیامت، آنقدر مسئله قیامت سنگین است که تعبیر قرآن کریم این بود که ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[30]حادثهای نیست که آسمان و زمین بتواند تحمل کنند، چون کلّ آسمان و زمین و همه انسانها حتی خود انسان کامل این دیگر ناچار است از این عالَم به عالم دیگر منتقل شود.
بررسی فروض سه گانه در تبدّل ارض با نفخه اول و صعوبت آن
در سوره مبارکه «ابراهیم» ـ بخش پایانی آن ـ این آیه مطرح شد که باید روشن شود که در بین فروض سهگانه انسانها کجا هستند؟ آیه 48 سوره مبارکه «ابراهیم» این بود: ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾؛ یعنی «تبدّل الأرض غیر الأرض, تبدّل السماوات غیر السماوات» که آسمان و زمین عوض میشوند. روایاتی که در ذیل این آیه 48 بود این بود که زمین تبدیل میشود «إلی أرضٍ لَم یُعصِ عَلیهَا»[31] تبدیل میشود به زمینی که روی آن معصیت نشده و برخی از روایات دارد که این کُره زمین تبدیل میشود «تُبَدَّلُ خُبْزَةً نَقِیَّةً»[32] به کُره نان که مردم در قیامت از این کُره میخورند و روایات دیگری هم هست. باید بررسی شود که این زمین که تبدیل میشود به زمینِ دیگر با آنچه در سوره «واقعه» هست که ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[33] در این نفخه اول ـ فعلاً با نفخه ثانی کار نداریم ـ این نفخه اول همراه با این تبدیل «ارض» و «سما» است یا قبل از تبدیل «ارض» و «سما» است یا بعد از تبدیل «ارض» و «سما» میباشد؟ اوّلین و آخرین که زنده میشوند، قبل از اینکه زمین و آسمان عوض شود هست؟ اگر اینها زنده شدند و کلّ زمین و آسمان دارد عوض میشود اینها کجا هستند؟ در این صورت که یک زلزله دیگر پیش میآید. اگر زمین و آسمان، اول عوض شود بعد اینها احیا شوند، پس اینها از این زمین نیستند، در حالی که ظاهر قرآن این است که ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ﴾.[34] آیا همزمان این دو حادثه اتفاق میافتد؟ یعنی همزمان انسانها از همین زمین برمیخیزد و همزمان همین زمین تبدیل میشود به زمینی که روی آن گناه نشده است؟ که تصوّر آن صعب است، این از نظریترین و دقیقترین مسائل مسئله معاد و قیامت است.
پرسش: همان جریان شهادت زمین و زمان؟
پاسخ: بله همین است و در بحثهای قبل هم بود. در تمام موارد باید اصلِ ثابت ما داشته باشیم، برای اینکه زمین باید شهادت دهد و شکایت کند به هر تقدیر اگر تبدیل شود «إلی أرضٍ لَم یُعصِ عَلیهَا» بالأخره این باید شهادت دهد, اگر تبدیل شود به «خُبْزَةً نَقِیَّةً» باید شهادت دهد؛ آن وقت چه تبدیلی است که گوهر شیء عوض میشود، اما همه حواسّش است؟ مسجد شکایت میکند؛ اینها دیگر تشبیه که نیست و یک روایت و دو روایت که نیست، این تعبیرات ممکن است در برخی از روایات انسان به تشبیه حمل کند، اما واقعاً کسی قدرت دارد که ـ دهها روایت است ـ همه اینها را توجیه کند؟ زمین میگوید: «بَیْتِ وَحْدَةٍ وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ وَ مَفْرَدِ غُرْبَةٍ»[35] هر روز به انسان خطاب میکند، ما بگوییم اینها همه تشبیه است؟ مسجد شکایت میکند که فلان همسایه در من نماز نخوانده, از فلان همسایه شفاعت کند که آمده نماز خوانده، اینها را بگوییم همه تشبیه است؟ شکایت کردن مسجد, شفاعت کردن مسجد, شهادت دادن زمینی که انسان روی آن گناه کرده، اینها تواتر اجمالی دارد به هیچ نمیشود اینها را ما بگوییم مثلاً تشبیه است و تمثیل است و امثال ذلک.
پرسش: آیه ﴿یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا﴾[36] به این اشاره دارد؟
پاسخ: بله, برای اینکه این باید باخبر شود ﴿بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحی لَها﴾[37] که بگوید؛ آن چون «اشراطالساعة» است و هنوز عوض نشده میتواند شهادت دهد؛ ولی اگر این زمین تبدیل شد به زمینی که «لَم یُعصِ عَلیهَا» یا تبدیل شد به «خُبْزَةً نَقِیَّةً» آنگاه چگونه این مسائل را انسان میتواند اثبات کند؟ پس دو مشکل اساسی اینجاست: یکی اینکه اوّلین و آخرین که ﴿لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ هستند در کدام مقطع از مقاطع سهگانه زمین حاصل میشود؟ دوم اینکه این به هر وضعی که است اگر تبدیل شود «إلی أرضٍ لَم یُعصِ عَلیهَا» که تصوّر آن دشوار است یا تبدیل شود به «خُبْزَةً نَقِیَّةً» که آن هم دشوار و «مستصعب» است آن وقت این شهادتها, شکایتها و شفاعتها را چگونه میشود توجیه کرد؟
عدم امکان اثبات زمان برای صحنه قیامت و دلیل آن
مطلب دیگر اینکه در جریان مسئله زمان درست است که اگر تبدیل شود به زمان دیگری، چون جِرم است ممکن است زمان باشد، اما زمان از جِرم نشئت نمیگیرد از حرکت جرم نشئت میگیرد، ما چه دلیل داریم بر اینکه زمین تبدیل شود به زمینی که آن هم حرکت میکند؟ اگر حرکت نباشد زمان تولید نمیشود، حرکت است که منشأ پیدایش زمان است، اگر چیزی حرکت نکند و تحوّل نداشته باشد که زمانی پیدا نمیشود؛ این اثبات میخواهد، شک برای ما کافی است. اگر کسی شک دارد که فلان شیء موجود است یا نه, این نباید دلیل بیاورد, اگر کسی بگوید که ما زمان داریم او باید دلیل بیاورد که این زمین تبدیل میشود به زمین متحرّک ولو آن زمین «ارضی» باشد که «لَم یُعصِ عَلیهَا» یا «تُبَدَّلُ خُبْزَةً نَقِیَّةً», اینها تصوّرش نظری است، فضلاً از تصدیق آن.
ورود تبهکاران به صحنه قیامت با غل و زنجیر اعمال
در این موارد فرمود اینها وارد این صحنه میشوند و الآن دیگر به این فکر نیستند که این زمین همان زمین قبل است یا نه, کلّ اعمالشان را میبینند, شهودشان را هم میبینند و امثال ذلک؛ این گروه مشکل خاصّی ندارند، اما اساس کار در این است که حالا که میخواهند وارد شوند میبینند با غل و زنجیر همراه هستند و این غل و زنجیر هم همان اعمال آنهاست. آن روایت نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که در دعای «ختم القرآن» بود که از صحیفه سجادیه خواندیم، حضرت فرمود: «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ»[38] درست است که غل و زنجیری در قیامت هست ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ﴾،[39] اما این غل و زنجیر را از آهن درست میکنند یا طبق بیان نورانی امام سجاد از همین اعمال درست میکنند؟ درست است که هیزمی در جهنم هست، اما این هیزم را از جنگل میآورند یا طبق آیه سوره «جن» خود ظالم, گُر میگیرد و هیزم جهنم است؟ ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛[40] آن بیان نورانی امام سجاد دارد که اعمال, غل و زنجیر میشود، این بیان قرآنی دارد خود ظالم گُر میگیرد و هیزم جهنم است. مستحضرید اگر بخواهند کورهای را مشتعل کنند آن موادّ اولیه را میآورند؛ مثلاً هیزم را بعد آتشزنه یا آتشگیره را کنار آن قرار میدهند که این هیزمها مشتعل شود، از آن آتشزنه یا آتشگیره به عنوان ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ یاد میشود «وقود، ما توقد به النار». «وقود» را هم قرآن کریم دارد که همین انسانها هستند، منتها ائمه کفر؛ ائمه کفر را میفرماید «وقود» هستند ﴿هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾؛[41] آنکه امروز کار استکبار و صهیونیسم را کرد فردا جزء ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ است، امروز یک عدّه را سوزانده فردا خودش ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ میشود که ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[42] آنجا هم که رفتند دیگران را اینها مشتعل میکنند.
به هر تقدیر اینکه فرمود آسمان و زمین تبدیل میشود، اگر خواستیم اینجا زمان را ثابت کنیم باید ثابت شود که این زمین تبدیل میشود به زمینِ مادیای که متحرّک است؛ اینها البته هرکدام بحث خاصّ خودش را دارد. فرمود در این قسمت هیچ ظلمی نیست برای اینکه متن عمل را آدم میبیند، هیچ شکایت و هیچ گِلهای هم نیست، میگویند: ﴿ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها﴾.[43]
تصویری از متنعم شدن مؤمنان در بهشت
فرمود در قبال این انذار, بشارت هم هست و آن این است که ﴿أَصْحابَ الْجَنَّة﴾ الیوم که حالا نفخه صور ثانی شد و همگان حاضر هستند اینها شغلهای خوبی دارند, لذّتهای خوبی دارند, متفکّرانه گفتمان دارند, حضور دارند و لذّت میبرند. در این بهشت طبق بحث گذشته روشن شد که تمام لذّتها بدون سابقه رنج هست؛ یعنی انسان بدون اینکه رنج تشنگی بچشد لذّت سیرابی دارد، بدون اینکه رنج گرسنگی بکشد لذّت سیر شدن را دارد.
بهشت آدم ابوالبشر گوشه ای از بهشت موعود
در سوره مبارکه «طه» همین مطلب را ذات اقدس الهی درباره حضرت آدم فرمود؛ در سوره مبارکه «طه» آیه 116 به بعد فرمود ما به آدم و حوا گفتیم: ﴿یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ﴾ این شیطان ﴿عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ﴾ آن وقت اگر از بهشت خارج شدید ﴿فَتَشْقی﴾؛[44] یعنی به زحمت میافتید. چرا به زحمت میافتید؟ برای اینکه اینجا جای رفاه است و اینجا اصلاً گرسنه نمیشوی ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فیها وَ لا تَعْری﴾،[45] نه لباست کهنه میشود که احتیاج به خیاطی داشته باشی، نه گرسنه میشوی که از گرسنگی رنج ببری و نه گرما در تو اثر میکند و نه تشنه میشوی و نه آفتابزده، برای اینکه اینجا آفتابی نیست؛ این همان بهشت معنوی است که هیچ رنجی در آن نیست و بدون رنج گرسنگی، لذّت سیری هست; بدون رنج تشنگی, لذّت کوثری هست; بدون اینکه انسان احتیاج داشته باشد از گرما و سرما نجات پیدا کند در رفاه است. شیطان آمده گفته اینجا جای خوبی است، بهشت است و هیچ مشکلی ندارد; منتها تو اینجا موقّت هستی، اگر از میوه این درخت بخوری یا فرشته میشوی یا همیشه اینجا میمانی. اینکه به شما گفتند از این درخت نخور، برای اینکه اگر از این درخت بخوری یا فرشته میشوی یا همیشه میمانی ـ جنّت خُلد است ـ نه اینکه اینجا آفتاب هست تو نمیسوزی یا گرسنگی هست؛ ولی تو گرسنه نمیشوی که نظیر باغهای دنیا باشد، هیچ ارتباطی به باغ دنیا ندارد. در سوره مبارکه «اعراف» فرمود ما به حضرت آدم و حوا گفتیم: ﴿فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ ٭ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ﴾[46]خدا شما را فقط برای این نهی کرد، اینکه گفت از این درخت نخورید برای این است که اگر از این درخت خوردید میشوید فرشته یا اگر از این درخت خوردید دائماً در اینجا میمانید. فرشته شدن که چیز خوبی است و دائماً در اینجا ماندن هم چیز خوبی است، شما از این درخت میل کنید دائماً همینجا خواهید بود، چرا بروید زمین؟! ﴿ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ﴾؛ اینجا اگر کسی بماند مخلّد است، چون بهشت خُلد همینجاست.
بنابراین جنّت آدم, جنّت خُلد بود؛ وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در آن حدیث وقتی از حضرت سؤال کردند که در جریان شجرهٴ آدم بعضی گفتند گندم بود یا خوشه گندم و بعضی گفتند شاخه انگور بود یا شاخه خرما بود، کدام یک از این روایات درست است؟ فرمود همه درست است، برای اینکه درخت بهشت اینطور نیست که درخت انگور, گندم ندهد یا خوشه گندم, انگور ندهد فرمود همه این روایات درست است.[47] از این معلوم میشود آن جنّتی که وجود مبارک آدم بود جنّت دنیایی نبود؛ یعنی گوشهای از گوشههای زمین نبود.
پرسش:؟پاسخ: چندتا روایت دارد که بعضیها گفتند انگور بود و بعضی گفتند گندم بود؛ وجود مبارک امام رضا فرمود همه اینها درست است، برای اینکه درخت بهشت اینچنین نیست که درخت خرما فقط خرما دهد یا درخت انگور, انگور دهد یا خوشه گندم, فقط خوشه گندم دهد, بلکه هر چه را بهشتی بخواهد؛ آن نشان میدهد که جنّت دنیا نبود و آن هم که «أرض» گفتند باید توجیه شود.
بنابراین اینکه فرمود اهل بهشت در رفاه هستند، برای این جهت است که آنجا ﴿لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ﴾[48] هیچکدام از این مشکلات در آنجا راه ندارد.
پرسش: بهشت مگر تجسّم اعمال خود انسان نیست، حضرت آدم که کاری نکرده بود؟
پاسخ: چرا, ذات اقدس الهی او را به عنوان امتحان در آن مرحله قرار داد.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ﴾ برای آن است. ﴿هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ﴾ حالا منظور از «ازواج» برخیها هستند که در دنیا به آنها ملحق میشوند ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾[49] است, ﴿وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾[50]است یا همان حوریهای آن عالَم هستند که ﴿هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ﴾ با اینکه ﴿لا یَرَوْنَ فیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً﴾؛[51]ولی در هوای سایهگونه، اینها به سر میبرند که ﴿لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ﴾؛ همانطوری که در گذشته اشاره شد «فاکهون» به معنای «ذو فاکهه» نیست؛ اینها «متفکّه» و خوشحال هستند, گفتمان لذّتبخش دارند، میوهها هم برای آنها هست ﴿لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ﴾، هر چه بخواهند برای آنها حاصل است و فوق خواستههای آنها هم هست. یک وقت چیزی را دعوا میکنند ﴿دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ﴾[52] که با ﴿سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ﴾ حاصل میشود، پس هر چه را که اینها ادّعا کنند و بخواهند برایشان حاصل میشود. یک سلسله چیزهاست که حاصل است، یک چیزهاست که با ادّعا و خواستن حاصل است و چیزهایی هم هست که فوق خواستنِ اینهاست.
نعمت های بهشتی تابع اراده مؤمنان و پایان ناپذیری آن
فرمود: ﴿لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها وَ لَدَیْنا مَزیدٌ﴾،[53] این ﴿لَدَیْنا مَزیدٌ﴾ در بحثهای قبل بود که بعضی از نعمتها در بهشت است که انسانهای عادی آرزوی آنها را ندارند، چون حوزه آرزو به حوزه معرفت وابسته است، آدم وقتی چیزی را درک نمیکند آرزو هم ندارد. این مثال قبلاً هم ذکر شد شما میبینید یک کشاورز یا پیشهور یا دامدار در تمام مدت عمر هرگز آرزو نمیکند که ای کاش من نسخه خطّی تهذیب شیخ طوسی را میداشتم، این اصلاً نامی از تهذیب شیخ طوسی نشنید تا آرزو کند که من نسخه خطّی آن را داشته باشم. حوزه آرزوی هر کسی به مقدار معرفت اوست، اگر کسی چیزی را نداند آرزو هم نمیکند; لذا در آن بخش از قرآن فرمود: ﴿لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ﴾[54] هر چه بخواهند هست, یک; ﴿وَ لَدَیْنا مَزیدٌ﴾[55] یک سلسله نعمتهایی هم هست که فوق آرزوی آنهاست، آنها نمیدانند آنجا چه خبر است که آرزو کنند; لذا هم ﴿فِی شُغُلٍ فَاکِهُونَ﴾، یک; هم ﴿لَهُمْ ما یَدَّعُونَ﴾, دو; ﴿لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ﴾, سه; ﴿وَ لَدَیْنا مَزیدٌ﴾, چهار؛ یعنی برخی از نعمتها و عنایتهای الهی است که آنها از آن خبر ندارند تا از ما بخواهند و شاید این ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ﴾ هم جزء همانها باشد.
در سوره مبارکه «احزاب» «تصلیه» و «تسلیم» هر دو درباره پیغمبر و آل پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) گذشت که ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾[56]همان آیه معروف است. در همان سوره مبارکه «احزاب» نسبت به مؤمنین هم گذشت که ﴿هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾[57]خدا بر مؤمنین صلوات میفرستد تا اینها را روشن کند «تصلیه» در آن سوره «احزاب» مطرح شد، اما «تسلیم» مطرح نشد؛ «تسلیم» در سوره «یس» است که فرمود: ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ﴾؛ این «سلام الله» است که به انسانهای مؤمن در بهشت میرسد, اگر درباره موسی و هارون(سلام الله علیهما) دارد که ﴿سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ﴾[58] به دنبال آن دارد که ﴿کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ﴾,[59] «نَجْزِی الکذا» و «نَجْزِی الکذا»؛ سلام خدا همانطوری که شامل حال انبیا میشود، شامل حال راهیان درست راه انبیا(علیهم السلام) خواهد شد.
[1]سوره انعام، آیه148.
[2]سوره بقره، آیه29.
[3]سوره بقره، آیه20.
[4]سوره حاقه، آیه 30 و 31.
[5]سوره حج، آیه1.
[6]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج6، ص324.
[7]سوره مدثر، آیه8.
[8]سوره زمر، آیه68.
[9]سوره انبیاء، آیه103.
[10]سوره انبیاء، آیه102.
[11]دیوان اشعار، سعدی، غزل303.
[12]سوره توبه، آیه105.
[13]سوره غافر، آیه16.
[14]سوره غافر، آیه16.
[15]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص174.
[16]خصائص الائمه علیهم السلام، خصائص امیرالمومنین علیه السلام، السیدالشریف الرضی، ج1، ص112.
[17]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج1، ص245.
[18]سوره صافات، آیه102.
[19]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج3، ص232.
[20]سوره فرقان، آیه74.
[21]سوره آل عمران، آیه170.
[22]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص99.
[23]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج3، ص242.
[24]مسائل السرویة، الشیخ المفید، ص63.
[25]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج3، ص232.
[26]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص312.
[27]سوره مومنون، آیه74.
[28]سوره صافات، آیه 127 و 128.
[29]سوره زمر، آیه68.
[30]سوره اعراف، آیه187.
[31]معانی القرآن، ابی جعفرالنحاس، ج6، ص210.
[32]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج6، ص286.
[33]سوره واقعه، آیه 49 و 50.
[34]سوره طه، آیه55.
[35]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص210.
[36]سوره زلزال، آیه4.
[37]سوره زلزال، آیه5.
[38]الصحیفة السجادیة، دعای42.
[39]سوره حاقة، آیه 30 و 31.
[40]سوره جن، آیه15.
[41]سوره آل عمران، آیه 10 و 11.
[42]سوره هود، آیه98.
[43]سوره کهف، آیه49.
[44]سوره طه، آیه117.
[45]سوره طه، آیه118.
[46]سوره اعراف، آیه 19 و20.
[47]عیون اخبار الرضا، ج1، ص306.
[48]سوره طور، آیه23.
[49]سوره طور، آیه21.
[50]سوره طور، آیه21.
[51]سوره انسان، آیه13.
[52]سوره یونس، آیه10.
[53]سوره ق، آیه35.
[54]سوره نحل، آیه57.
[55]سوره ق، آیه35.
[56]سوره احزاب، آیه56.
[57]سوره احزاب، آیه43.
[58]سوره صافات، آیه120.
[59]سوره صافات، آیه121.
- مستلزم جبر نبودن خلط بین تکوین و تشریع مشرکان؛
- تهدید مشرکان توسط انبیا به برپایی ناگهانی قیامت؛
- بررسی روایت منقول از امام سجاد(ع) در اثبات نفخه های سهگانه.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذا قیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی ضَلالٍ مُبینٍ (47) وَ یَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (48) مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (49) فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاَ إِلَی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (50) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ (51) قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ (53) فَالْیَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (54) إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ (56) لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ (57) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ (58)﴾
مستلزم جبر نبودن خلط بین تکوین و تشریع مشرکان
در سوره مبارکه «یس» گذشته از اصول دین, بخشی از مسائل حقوقی و اخلاقی هم مطرح است. در آیه 47 که سخن از دعوت آنها به انفاق مال به نیازمندان است, آنها چند جواب دادند؛ بخشی از جوابها خَلط بین تکوین و تشریع بود که میگفتند اگر خدا میخواست این طبقه ضعیف قدرت مالی داشته باشند به آنها میداد، چرا ما بدهیم؟ اما از این جهت که مخاطب را مؤمنین قرار دادند ﴿قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ﴾ معلوم میشود وجه دیگری هم مطرح است و آن این است که شما میگویید غنا و فقر به دست خداست, رزق به دست خداست، اگر رزق به دست خداست به آنها بدهد، چرا ما بدهیم؟ وجه سوّم آن هم که در بحثهای قبل گذشت. بازگو کردن این آیه برای آن است که خَلط بین تکوین و تشریع مستلزم جبر نیست، گاهی ممکن است در بعضی موارد، اینها هماهنگ باشند؛ ولی هیچ تلازمی بین این دو مطلب نیست که اگر کسی بین تکوین و تشریع خَلط کرد او جبری باشد. آنها در بحث شرک خودشان میگفتند این شرک ـ معاذ الله ـ مرضیّ خداست، برای اینکه خدا به کلّ شیء علیم است, یک; به کلّ شیء قدیر است, دو; از شرک ما باخبر است, سه; اگر این شرک مرضیّ خدا نباشد آن را تغییر میدهد, چهار; چون تغییر نداد و کاری به ما ندارد معلوم میشود مرضیّ اوست, پنج; ﴿لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْءٍ﴾[1] این خَلط بین تکوین و تشریع بود، البته ذات اقدس الهی ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾[2] است, ﴿قَدِیرٌ﴾[3] است؛ ولی در نظام تکوین, انسان را بین خیر و شرّ و بین حق و باطل, صِدق و کذب, حَسن و قبیح مخیّر کرده است، اما در نظام تشریع گفت الاّ ولابد باید راه صحیح را بروید و اگر تخییر بود و اباحهگری بود دیگر ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ﴾[4] را در برنداشت. این آیه, تلازمی با مسئله جبر ندارد؛ اگر به عنوان جدال باشد، اینها به مؤمنان میگویند شما که میگویید فقر و غنا به دست خداست خدا بدهد! ما میگوییم فقر و غنا به دست خود انسان است انسان باید کار کند و تولید کند و اشتغال داشته باشد تا نیازمند نباشد. شما میگویید فقر و غنا به دست خداست خدا بدهد! غرض آن است که این دو طرف که اشتباه میکردند کاری به مسئله جبر ندارد.
تهدید مشرکان توسط انبیا به برپایی ناگهانی قیامت
به هر تقدیر مشرکان برهانی بر توحید اقامه نکردند؛; لذا در همان شرک خودشان غوطهور بودند. انبیا و پیروان انبیا(علیهم السلام) آنها را به مسئله معاد تهدید میکردند، اینها جریان مسئله معاد را مستبعَد میدانستند نه مستحیل, دلیلی بر استحاله و بطلان آن اقامه نکردند؛ بعد میگفتند: ﴿مَتی هذَا الْوَعْدُ﴾؛ اگر راست میگویید این قیامت چه وقت قیام میکند؟ پاسخ اینها را ذات اقدس الهی میدهد که اینها باید منتظر یک صیحه و تشر عمومی باشند ﴿مَا یَنظُرُونَ﴾؛ یعنی «ما ینتظرون» ﴿إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾ که این صیحه از همان جهانلرزه شروع میشود، سخن از زمینلرزه و امثال ذلک نیست ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ﴾[5] سخن از جهانلرزه است؛ یک تحوّل عمیقی در جهان پیدا میشود که اینها در حال اشتغال به تجارت, به زراعت, به دامداری, به سیاست, به کشاورزی و مانند آن که در این امور «اختصام» دارند, اختلاف دارند و سرگرم هستند دفعتاً قیامت قیام میکند ﴿إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ﴾, «یختصمون» اختصام دارند, در مسائل علمی, اجتماعی, مالی و مانند آن اختلاف دارند. اینها وقتی ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ شد نه قدرت دارند کسی را وصیّ خود قرار دهند و نه قدرت دارند به خانههایشان برگردند و بمیرند، هر کس در هر جا هست افسرده خواهد شد. ﴿فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاَ إِلَی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ﴾.
بررسی روایت منقول از امام سجاد(سلام الله علیه) در اثبات نفخه های سه گانه
درباره این صیحه یک بیان نورانی از امام سجاد(سلام الله علیه) مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) نقل کرد که سه نفخه در عالَم هست: نفخه اول و دوم و سوم.[6] اثبات نفخه اول طبق آیات آسان نیست، اما نفخه دوم و سوم چرا؛ شاید آن مقدمات نفخه اُولیٰ را وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) نفخه دیگر دانست، بالأخره آنکه در بحار مرحوم مجلسی از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) نقل شده است سه نفخه است؛ ولی قرآن کریم معمولاً دو نفخه را نقل میکند. از نفخه ثانی مثل همین آیه سوره مبارکه «یس» که فرمود وقتی نفخ شده است ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ﴾ به نفخ تعبیر شده, گاهی به «نَقْر» که ﴿نُقِرَ فِی النَّاقُورِ﴾،[7] گاهی به صیحه نظیر همین آیه سوره «یس» و سایر آیات.
«فزع» و «صعقه» از لوازم برپایی قیامت و استثنا شدن عده ای از آن
بخشی از جریان نفخ در سوره مبارکه «نمل» گذشت که سوره «نمل» آیه 87 این بود: ﴿وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ در آن جهانلرزه که کلّ عالَم میلرزد ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظیمٌ﴾ لازمه آن «فزع» است, یک; لازمه آن «صعقه» است, دو; هم در «فزع» عدّهای مستثنا هستند و هم در «صعقه»؛ یعنی مدهوشی، نه بیهوشی. در آیه 87 سوره «نمل» فرمود: ﴿وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾ و درباره «صعقه» هم فرمود: ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ﴾؛[8]گروهی از اوحدیّ از اولیای الهی اینها هم از آن فزع اکبر و هم از آن «صعقه» عمومی مستثنا هستند، اینها چه کسانی هستند؟ اینها را باید روایات مشخص کند؛ گاهی «صیحه» است, گاهی ﴿نُقِرَ فِی النَّاقُورِ﴾ است و گاهی نفخ است؛ چه اینکه گاهی «صعقه» است, گاهی «فزع» است. در صحنه قیامت که از آن به فزع اکبر[9] یاد کردهاند، عدّهای واقعاً مستثنا هستند که ﴿لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها وَ هُمْ فی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ﴾.[10] در سوره مبارکه «نمل»آیه 88 آن دارد که ﴿وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ﴾ که این طلیعه جریان قیامت است. در سوره مبارکه «زمر» بر خلاف سوره «نمل» با فعل ماضی یاد کرده است؛ این را مستحضرید که مستقبل «محقّقالوقوع» را در کتابهای ادبی گفتند هم گاهی با ماضی یاد میشود و هم با مضارع، این ﴿وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ﴾ که در آیه 87 سوره «نمل» آمده است در سوره مبارکه «زمر» به صورت فعل ماضی یاد شده است ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾، چه اینکه در آیه 51 همین سوره مبارکه «یس» که محلّ بحث است به فعل ماضی تعبیر شده که ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ﴾در این جهت فرقی نیست که مضارع «محقّقالوقوع» را ماضی تعبیر میکنند یا خودش به ماضی تعبیر میشود. پس بین سوره «نمل» و سوره «زمر» و سوره «یس» یک هماهنگی هست. در سوره «زمر» آیه 68 فرمود: ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْری﴾، چون آنها که مدهوش نبودند دیگر بیهوش نشدند که در نفخه صور دوم به هوش بیایند، اینها همواره هستند. آنکه میگوید: «ما زنده به ذکر دوست باشیم٭٭٭ دیگر حیوان به نفخه صور»؛[11] یعنی سایر زندهها با نفخ صور زنده میشوند، ناظر به این گروه است که اینها در هر دو نفخه حاضر هستند، برای اینکه اگر فزع اکبر است اینها مستثنا هستند, اگر نفخه صور و «صعقه» و مدهوشی است اینها مستثنا هستند, چون مستثنا هستند جامع بین «نفختین» هستند؛ هم نفخ اول را و هم نفخ دوم را درک میکنند. آن کسی که بین «هجرتین» جمع کرد, آن کسی که صلات «قبلتین» را جمع کرد, آن کسی که «جهادین» را جمع کرد این میتواند «نفختین» را هم جمع کند که هم از «فزع» و «صعقه» نفخه اُولیٰ مصون بماند و هم در نفخه ثانیه حضور فعّالی داشته باشد. ﴿ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾ دیگر از آن به بعد نه خواب است، نه غفلت هست و مرگی هم نیست.
پرسش:؟پاسخ: مرگ که هست؛ الآن با اینکه اینها مُردند، با توجه به آن همه اعمال را میبینند. این دو آیه سوره مبارکه «توبه» که ناظر به همین بخش است، فرمود: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛[12] «الیوم» ائمه میبینند که ما داریم چه کار میکنیم, «الیوم» وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد میبیند ما چه کار میکنیم ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ﴾ این دیگر مربوط به زمان حیات آنها که نیست.
پرسش: پس جمعش با آن آیه ﴿لِمَن الْمُلک﴾[13] چیست؟
پاسخ: اینها جواب میدهند: ﴿لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ﴾،[14] اگر ذات اقدس الهی جواب میدهد به زبان اینها جواب میدهد «وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَتَکَلَّمُ بِهِ»[15] همینها هستند که میگویند برای ذات اقدس الهی است؛ بالأخره مُلکی هست، اگر مُلکی هست اینها قویترین مِلک عالَم هستی هستند.
در این بخش که ذات اقدس الهی فرمود اینها با «صعقه» از بین میروند.
اهمیت و برتری روایات معرفت شناسی بر روایات فقهی
آن بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «النّاسُ نِیامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا»،[16] بارها به عرضتان رسید که آنگونه از احادیث خیلی قویتر, علمیتر و دقیقتر از «لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّکِّ»[17] است؛ این «لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّکِّ»، چون به حوزه آمد حداقل در این پنجاه سال اخیر, پنجاه جلد درباره این پنج جمله نوشته شده است، این بیش از پنج جمله که نیست «لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّکِّ وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِیَقِینٍ آخَرَ» وقتی کلمات معصومین بحث شود آن وقت معلوم میشود چه چیزی از آن به دست میآید. بعد از حذف مکرّرات؛ مثلاً آنچه مرحوم آقای خویی فرمود, مرحوم امام فرمود, بزرگان دیگر فرمودند ـ درباره این رساله استصحاب ـ با حذف مکرّرات تقریرات آنها، هرکدام را بگوییم یک جلد کتاب نوشتند پنجاه جلد میشود، اما آن مطالبی که مربوط به ملکوت است, مربوط به عقلانیّت است, مربوط به توحید است سند آنها قویتر است، علمیّت آنها قویتر است، آنها اگر عرضه شود معلوم میشود چه چیزی از آنها به دست میآید.
ناتمامی سؤال ﴿مَنْ بَعَثَنا...﴾ با استفاده از روایت «النّاسُ نِیامٌ...»
حضرت فرمود: «النّاسُ نِیامٌ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا» برخی از آقایان گوشهای از این حدیث را وارد شدند، آدم میبیند که معارف فراوانی را آوردند. انسانی که خوابیده است خیلی چیزها را در عالَم خواب میبیند, خواب میبیند بوستانی هست, مرغزاری هست, داراییها و ثروتی هست، وقتی صبح برای نماز بلند شد میبیند دستش خالی است. فرمود خیلیها همینطور هستند، خیال میکنند دارند وقتی که همه را گذاشتند و با دست خالی دارند میروند، هنگام مرگ معلوم میشود دستشان خالی است، تا به حال خواب میدیدند «النّاسُ نِیامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا» این معنای ظاهری و کفِ این حدیث است. فرمودند انسان که در خواب رؤیایی دارد، رؤیاهای او گاهی عین واقع است؛ نظیر آنچه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود: ﴿إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ﴾[18] این دیگر تعبیر نداشت، خودش بود. یک وقت تعبیر دارد؛ نظیر رؤیاهایی که حضرت یوسف(سلام الله علیه) تعبیر کردند. اکثری مردم آنچه را میبینند مثل خوابیده است که در رؤیا دارد میبیند، اینها تعبیر دارد؛ یعنی آنچه اینها میبینند مکتبها, رفت و آمدها, قیام و قعودها, حرکتها و نهضتها همه اینها تعبیر دارد و وقتی که مُردند تعبیرشان روشن میشود. این حرف کجا، آن حرف کجا! خیلی از چیزهاست که آدم در درس میخواند و بحث میکند، آنها میگویند اینکه درس خواندی خوابی است که داری میبینی و این تعبیر دارد. «النّاسُ نِیامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا» آن علوم, آن معارف, آن قصّهها که انسان خیال میکند جزمی و قطعی است و براساس آن فتوا میدهد، میگویند این تعبیر دارد وقتی مُردی معلوم میشود چه خبر است «النّاسُ نِیامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا». به هر تقدیر انسان که مُرد میفهمد تا حال خواب بود و چیزی دست او نیست و واقعیّتی هم است. خیلیها بعد از جریان سؤال نکیر و منکر یا بشیر و مبشّر بعد از مدتی میگویند «نَمْ» بخواب! اگر ـ انشاءالله ـ مؤمن باشد که میگویند: «نَمْ قَرِیرَ الْعَیْنِ»[19] با «قرّة عین»[20] بخواب, خیلیها در حال خواب هستند و اینچنین نیست که بیدار باشند، گرچه خیرات و مَبرّات به آنها میرسد، اما اینچنین نیست که آنها باخبر باشند؛ بر خلاف شهدا, شهدا واقعاً بیدارند که ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ﴾[21] باخبر هستند که راهیان راه آنها چه کسانی هستند، از ذات اقدس الهی بشارت طلب میکنند و میگویند مژده دهید اینها که راهیان راه ما بودند الآن در کدام مقطع هستند؟ ﴿وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ﴾ نه به دیگران، این ﴿الَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا﴾ هم قبلاً ملاحظه فرمودید که عدم ملکه است. آنها که راهیِ راه شهید هستند و هنوز نرسیدند به آنها میگویند: ﴿بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ﴾، اما آنها که راه نیفتادند نمیگویند هنوز نرسید؛ اگر سه مسافر باشد در سه اتومبیل، یکی زودتر حرکت کرده به مقصد رسیده, یکی بعد حرکت کرده؛ ولی در راه هست, یکی هنوز حرکت نکرده، آنکه پارک کرده حرکت نکرده به او نمیگویند هنوز نرسید، میگویند هنوز راه نیفتاد. ﴿بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا﴾ که عدم ملکه است، برای راهیان راه شهداست اینها که راه اینها را ادامه میدهند؛ ولی به همان کوی نرسیدند شهدا از ذات اقدس الهی بشارت میخواهند و میگویند خدایا به ما مژده بده اینها الآن کجا هستند و چقدر مانده به ما برسند؟ اینها کاملاً باخبر هستند و خواب نیستند؛ ولی بسیاری از افراد به آنها گفته میشود «نَمْ قَرِیرَ الْعَیْنِ» بخواب, اگر ـ خدای ناکرده ـ تبهکار باشد که یک خواب ترسناکی هم میبیند؛ وقتی که نفخه دوم شد اینها بیدار میشوند، حالا برایشان قیامت حق شد؛ یعنی فهمیدند که قیامت حق است. همین که مُردند حیات بعد از مرگ و قیامت برایشان ثابت میشود، منتها به طور اجمال; لذا وقتی نفخه ثانی شد آنها از آن حالت برمیخیزند و میگویند: ﴿مَنْ بَعَثَنا﴾، حالا یا خودشان متوجه میشوند که این سؤال, سؤال درستی نیست یا دیگران مثل فرشتگان و مانند آن اینها را متوجه میکنند که این چه سؤالی است؟! به فکر مشکل خودت باش! حالا هر کسی تو را بیدار کرد، کرد؛ تو ببین دستت چیست؟ آیا اجازه عبور داری؟ از صراط میگذری یا نه؟ چرا میگویی چه کسی مرا بیدار کرد؟ بگو چه کاری باید بکنم. اینکه اینها میگویند: ﴿مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا﴾ آنها ـ هر که هست ـ یا خودشان متوجّه میشوند که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) نظر شریفشان این است که این ﴿هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾حرف خودشان است،[22] حالا دیگران نظرشان این است که حرف خودشان نیست بالأخره حرف یا فرشته است یا مؤمنان خاص هستند به آنها میگویند چرا به این فکر هستید که چه کسی شما را بیدار کرده؟ حالا هر کسی شما را بیدار کرده، الآن مشکلت این است که بدانی راه کجاست و نامه عملت دست راست است یا دست چپ است، مشکل خودت را حل کن، چه کار داری که چه کسی تو را بیدار کرده است. آنها میگویند: ﴿یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا﴾، مرقد؛ یعنی خوابگاه، اینها در خواب هستند، حالا اینها در دنیا خیال میکردند که از بین میروند؛ ولی آنجا برایشان روشن شد که مرگ به معنای نابودی نیست.
پرسش: قبر که حفرهای از نار یا روضهای از جنّت است،[23] اگر خواب هستند چطور میفهمند؟
پاسخ: آنها مثل افراد خوابی هستند که در خواب لذّت میبرند خیلیها هستند در این حالت میباشند. این عبارت لطیف مرحوم شیخ مفید این است که عدّهای «یُلْهَى عَنْهُمْ»،[24] اینها اینچنین نیست که مرتب بیدار باشند گروه خاصی هستند که در برزخ باخبر میباشند.
فرمود شما مشکلتان این نیست که چه کسی شما را بیدار کرد، مشکلتان این است که وعدّه الهی همین است, یک; صدق حرف انبیا روشن شد, دو; به این فکر باشید که مشکل خودتان را حل کنید, سه; اینکه چه کسی شما را بیدار کرد چه سؤالی است که میپرسید؟ ﴿مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا﴾، حالا یا خودشان متوجه میشوند که سؤال از فاعل درست نیست یا دیگران آنها را متوجه میکنند که بالأخره شما الآن چه مشکلی دارید؟ شما را بیدار کردند؟ هر کسی بیدار کرد باشد، الآن شما اینجا باید این صراط مستقیم را باید بروید؛ این صراط مستقیم عدّهای «کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ»[25]از آن میگذرند و برای یک عدّه «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ»[26]است، هم دو طرف آن آتش است و هم زیر آن آتش است. اینکه دارد ﴿عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ﴾،[27]آنکه در دنیا موقع رفتن گاهی افتان و خیزان میرود، گاهی معصیت میکند، گاهی در مسیر راه راست است گاهی پای او روی آتش است و گاهی هم روی صراط است، اما آنها که «کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ» میگذرند کسانی هستند که در دنیا ذات اقدس الهی توفیق هدایت به آنها داد و آنها هدایتپذیر بودند. بالأخره فرمود الآن مشکل شما این است که این راه را طی کنید، مشکلتان این است که نامه را با دست راست خود بگیرید; حالا چه کسی ما را بیدار کرده چه حرفی است؟! حالا یا خودشان متوجه میشوند و فوراً مسیر حرف را برمیگردانند یا آنکه با اینها سخن میگوید به اینها میگوید مشکل اصلی شما این است که وعده الهی رسیده و صدق انبیا روشن شده است، به فکر خودتان باشید؛ نگویید ﴿مَنْ بَعَثَنا﴾، بگویید الآن ما باید چه کار کنیم؟! ﴿هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ﴾.
بیدار شدن همه انسان ها با نفخه دوم و احضار همه به دادگاه الهی
حالا این نفخه دومی که باید همگان حضور پیدا کنند، این با همان صیحه است؟ فرمود نه, آن صیحه برای این است که اینها بیدار شوند؛ آن صیحه اول که همه به خواب رفتند که «فزع» و «صعق» شد، اما حالا این نفخ دوم ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ﴾ همه بیدار شدند و دیگر بعد از این نفخهای نیست. فرمود این دومی ﴿إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ﴾؛ همانطوری که در «صعق» فرمود یک عدّه مستثنا هستند، در احضار هم یک عدّه مستثنا هستند. در سوره «صافات»[28] و امثال «صافات» دارد که ما دیگران را حاضر میکنیم؛ ولی بندگان مُخلَص را ما احضار نمیکنیم، اینها خودشان حضور دارند؛ ﴿فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ﴾ آن وقت آن آیه مخصّص عموم این آیه است.
امکان توجیه روایت امام سجاد(علیه السلام) و امکان مقدماتی بودن نفخه سوم
پرسش: درباره آن سه صیحه ای که امام سجاد(علیه السلام) فرمودند توضیح کافی ندادید.
پاسخ: اگر رسیدیم ـ انشاءالله ـ در سوره مبارکه «زمر» که جمع بین «نفختین» کرده است، آنجا روایت بازگو میشود؛ آن روایت باید مشخص شود که واقعاً سه نفخه است یا نفخه اُولیٰ نفخه مقدماتی است که قرآن دو نفخه را بازگو کرده است. در سوره مبارکه «زمر» آیه 67 این بود: ﴿وَ الْأَرْضُ جَمیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ که این طلیعه نفخه میشود، بعد خود نفخه شروع میشود ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾ این نفخه اُولاست ﴿إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْری﴾ که نفخه دوم است ﴿فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ﴾[29] گاهی به نفخ تعبیر میشود, گاهی به صیحه تعبیر میشود, گاهی «نَقر» تعبیر میشود. اگر آن نفخه ثالثه طبق بیان نورانی که از امام سجاد(سلام الله علیه) نقل شد ثابت شود شاید نفخه مقدماتی باشد.
عظمت صحنه قیامت و عدم توان حمل آن توسط آسمان و زمین
در این قسمت فرمود همه اینها حاضر میشوند و با آنکه در سوره «صافات» و اینهاست که «مخلَصون» مستثنا هستند منافات ندارد، بعد صحنه قیامت را ذکر فرمود که در صحنه قیامت به هیچ وجه ظلمی نیست. در جریان قیامت، آنقدر مسئله قیامت سنگین است که تعبیر قرآن کریم این بود که ﴿ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[30]حادثهای نیست که آسمان و زمین بتواند تحمل کنند، چون کلّ آسمان و زمین و همه انسانها حتی خود انسان کامل این دیگر ناچار است از این عالَم به عالم دیگر منتقل شود.
بررسی فروض سه گانه در تبدّل ارض با نفخه اول و صعوبت آن
در سوره مبارکه «ابراهیم» ـ بخش پایانی آن ـ این آیه مطرح شد که باید روشن شود که در بین فروض سهگانه انسانها کجا هستند؟ آیه 48 سوره مبارکه «ابراهیم» این بود: ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾؛ یعنی «تبدّل الأرض غیر الأرض, تبدّل السماوات غیر السماوات» که آسمان و زمین عوض میشوند. روایاتی که در ذیل این آیه 48 بود این بود که زمین تبدیل میشود «إلی أرضٍ لَم یُعصِ عَلیهَا»[31] تبدیل میشود به زمینی که روی آن معصیت نشده و برخی از روایات دارد که این کُره زمین تبدیل میشود «تُبَدَّلُ خُبْزَةً نَقِیَّةً»[32] به کُره نان که مردم در قیامت از این کُره میخورند و روایات دیگری هم هست. باید بررسی شود که این زمین که تبدیل میشود به زمینِ دیگر با آنچه در سوره «واقعه» هست که ﴿إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[33] در این نفخه اول ـ فعلاً با نفخه ثانی کار نداریم ـ این نفخه اول همراه با این تبدیل «ارض» و «سما» است یا قبل از تبدیل «ارض» و «سما» است یا بعد از تبدیل «ارض» و «سما» میباشد؟ اوّلین و آخرین که زنده میشوند، قبل از اینکه زمین و آسمان عوض شود هست؟ اگر اینها زنده شدند و کلّ زمین و آسمان دارد عوض میشود اینها کجا هستند؟ در این صورت که یک زلزله دیگر پیش میآید. اگر زمین و آسمان، اول عوض شود بعد اینها احیا شوند، پس اینها از این زمین نیستند، در حالی که ظاهر قرآن این است که ﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ﴾.[34] آیا همزمان این دو حادثه اتفاق میافتد؟ یعنی همزمان انسانها از همین زمین برمیخیزد و همزمان همین زمین تبدیل میشود به زمینی که روی آن گناه نشده است؟ که تصوّر آن صعب است، این از نظریترین و دقیقترین مسائل مسئله معاد و قیامت است.
پرسش: همان جریان شهادت زمین و زمان؟
پاسخ: بله همین است و در بحثهای قبل هم بود. در تمام موارد باید اصلِ ثابت ما داشته باشیم، برای اینکه زمین باید شهادت دهد و شکایت کند به هر تقدیر اگر تبدیل شود «إلی أرضٍ لَم یُعصِ عَلیهَا» بالأخره این باید شهادت دهد, اگر تبدیل شود به «خُبْزَةً نَقِیَّةً» باید شهادت دهد؛ آن وقت چه تبدیلی است که گوهر شیء عوض میشود، اما همه حواسّش است؟ مسجد شکایت میکند؛ اینها دیگر تشبیه که نیست و یک روایت و دو روایت که نیست، این تعبیرات ممکن است در برخی از روایات انسان به تشبیه حمل کند، اما واقعاً کسی قدرت دارد که ـ دهها روایت است ـ همه اینها را توجیه کند؟ زمین میگوید: «بَیْتِ وَحْدَةٍ وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ وَ مَفْرَدِ غُرْبَةٍ»[35] هر روز به انسان خطاب میکند، ما بگوییم اینها همه تشبیه است؟ مسجد شکایت میکند که فلان همسایه در من نماز نخوانده, از فلان همسایه شفاعت کند که آمده نماز خوانده، اینها را بگوییم همه تشبیه است؟ شکایت کردن مسجد, شفاعت کردن مسجد, شهادت دادن زمینی که انسان روی آن گناه کرده، اینها تواتر اجمالی دارد به هیچ نمیشود اینها را ما بگوییم مثلاً تشبیه است و تمثیل است و امثال ذلک.
پرسش: آیه ﴿یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا﴾[36] به این اشاره دارد؟
پاسخ: بله, برای اینکه این باید باخبر شود ﴿بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحی لَها﴾[37] که بگوید؛ آن چون «اشراطالساعة» است و هنوز عوض نشده میتواند شهادت دهد؛ ولی اگر این زمین تبدیل شد به زمینی که «لَم یُعصِ عَلیهَا» یا تبدیل شد به «خُبْزَةً نَقِیَّةً» آنگاه چگونه این مسائل را انسان میتواند اثبات کند؟ پس دو مشکل اساسی اینجاست: یکی اینکه اوّلین و آخرین که ﴿لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ هستند در کدام مقطع از مقاطع سهگانه زمین حاصل میشود؟ دوم اینکه این به هر وضعی که است اگر تبدیل شود «إلی أرضٍ لَم یُعصِ عَلیهَا» که تصوّر آن دشوار است یا تبدیل شود به «خُبْزَةً نَقِیَّةً» که آن هم دشوار و «مستصعب» است آن وقت این شهادتها, شکایتها و شفاعتها را چگونه میشود توجیه کرد؟
عدم امکان اثبات زمان برای صحنه قیامت و دلیل آن
مطلب دیگر اینکه در جریان مسئله زمان درست است که اگر تبدیل شود به زمان دیگری، چون جِرم است ممکن است زمان باشد، اما زمان از جِرم نشئت نمیگیرد از حرکت جرم نشئت میگیرد، ما چه دلیل داریم بر اینکه زمین تبدیل شود به زمینی که آن هم حرکت میکند؟ اگر حرکت نباشد زمان تولید نمیشود، حرکت است که منشأ پیدایش زمان است، اگر چیزی حرکت نکند و تحوّل نداشته باشد که زمانی پیدا نمیشود؛ این اثبات میخواهد، شک برای ما کافی است. اگر کسی شک دارد که فلان شیء موجود است یا نه, این نباید دلیل بیاورد, اگر کسی بگوید که ما زمان داریم او باید دلیل بیاورد که این زمین تبدیل میشود به زمین متحرّک ولو آن زمین «ارضی» باشد که «لَم یُعصِ عَلیهَا» یا «تُبَدَّلُ خُبْزَةً نَقِیَّةً», اینها تصوّرش نظری است، فضلاً از تصدیق آن.
ورود تبهکاران به صحنه قیامت با غل و زنجیر اعمال
در این موارد فرمود اینها وارد این صحنه میشوند و الآن دیگر به این فکر نیستند که این زمین همان زمین قبل است یا نه, کلّ اعمالشان را میبینند, شهودشان را هم میبینند و امثال ذلک؛ این گروه مشکل خاصّی ندارند، اما اساس کار در این است که حالا که میخواهند وارد شوند میبینند با غل و زنجیر همراه هستند و این غل و زنجیر هم همان اعمال آنهاست. آن روایت نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که در دعای «ختم القرآن» بود که از صحیفه سجادیه خواندیم، حضرت فرمود: «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ»[38] درست است که غل و زنجیری در قیامت هست ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ﴾،[39] اما این غل و زنجیر را از آهن درست میکنند یا طبق بیان نورانی امام سجاد از همین اعمال درست میکنند؟ درست است که هیزمی در جهنم هست، اما این هیزم را از جنگل میآورند یا طبق آیه سوره «جن» خود ظالم, گُر میگیرد و هیزم جهنم است؟ ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛[40] آن بیان نورانی امام سجاد دارد که اعمال, غل و زنجیر میشود، این بیان قرآنی دارد خود ظالم گُر میگیرد و هیزم جهنم است. مستحضرید اگر بخواهند کورهای را مشتعل کنند آن موادّ اولیه را میآورند؛ مثلاً هیزم را بعد آتشزنه یا آتشگیره را کنار آن قرار میدهند که این هیزمها مشتعل شود، از آن آتشزنه یا آتشگیره به عنوان ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ یاد میشود «وقود، ما توقد به النار». «وقود» را هم قرآن کریم دارد که همین انسانها هستند، منتها ائمه کفر؛ ائمه کفر را میفرماید «وقود» هستند ﴿هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾؛[41] آنکه امروز کار استکبار و صهیونیسم را کرد فردا جزء ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ است، امروز یک عدّه را سوزانده فردا خودش ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ میشود که ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[42] آنجا هم که رفتند دیگران را اینها مشتعل میکنند.
به هر تقدیر اینکه فرمود آسمان و زمین تبدیل میشود، اگر خواستیم اینجا زمان را ثابت کنیم باید ثابت شود که این زمین تبدیل میشود به زمینِ مادیای که متحرّک است؛ اینها البته هرکدام بحث خاصّ خودش را دارد. فرمود در این قسمت هیچ ظلمی نیست برای اینکه متن عمل را آدم میبیند، هیچ شکایت و هیچ گِلهای هم نیست، میگویند: ﴿ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها﴾.[43]
تصویری از متنعم شدن مؤمنان در بهشت
فرمود در قبال این انذار, بشارت هم هست و آن این است که ﴿أَصْحابَ الْجَنَّة﴾ الیوم که حالا نفخه صور ثانی شد و همگان حاضر هستند اینها شغلهای خوبی دارند, لذّتهای خوبی دارند, متفکّرانه گفتمان دارند, حضور دارند و لذّت میبرند. در این بهشت طبق بحث گذشته روشن شد که تمام لذّتها بدون سابقه رنج هست؛ یعنی انسان بدون اینکه رنج تشنگی بچشد لذّت سیرابی دارد، بدون اینکه رنج گرسنگی بکشد لذّت سیر شدن را دارد.
بهشت آدم ابوالبشر گوشه ای از بهشت موعود
در سوره مبارکه «طه» همین مطلب را ذات اقدس الهی درباره حضرت آدم فرمود؛ در سوره مبارکه «طه» آیه 116 به بعد فرمود ما به آدم و حوا گفتیم: ﴿یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ﴾ این شیطان ﴿عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ﴾ آن وقت اگر از بهشت خارج شدید ﴿فَتَشْقی﴾؛[44] یعنی به زحمت میافتید. چرا به زحمت میافتید؟ برای اینکه اینجا جای رفاه است و اینجا اصلاً گرسنه نمیشوی ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فیها وَ لا تَعْری﴾،[45] نه لباست کهنه میشود که احتیاج به خیاطی داشته باشی، نه گرسنه میشوی که از گرسنگی رنج ببری و نه گرما در تو اثر میکند و نه تشنه میشوی و نه آفتابزده، برای اینکه اینجا آفتابی نیست؛ این همان بهشت معنوی است که هیچ رنجی در آن نیست و بدون رنج گرسنگی، لذّت سیری هست; بدون رنج تشنگی, لذّت کوثری هست; بدون اینکه انسان احتیاج داشته باشد از گرما و سرما نجات پیدا کند در رفاه است. شیطان آمده گفته اینجا جای خوبی است، بهشت است و هیچ مشکلی ندارد; منتها تو اینجا موقّت هستی، اگر از میوه این درخت بخوری یا فرشته میشوی یا همیشه اینجا میمانی. اینکه به شما گفتند از این درخت نخور، برای اینکه اگر از این درخت بخوری یا فرشته میشوی یا همیشه میمانی ـ جنّت خُلد است ـ نه اینکه اینجا آفتاب هست تو نمیسوزی یا گرسنگی هست؛ ولی تو گرسنه نمیشوی که نظیر باغهای دنیا باشد، هیچ ارتباطی به باغ دنیا ندارد. در سوره مبارکه «اعراف» فرمود ما به حضرت آدم و حوا گفتیم: ﴿فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ ٭ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ﴾[46]خدا شما را فقط برای این نهی کرد، اینکه گفت از این درخت نخورید برای این است که اگر از این درخت خوردید میشوید فرشته یا اگر از این درخت خوردید دائماً در اینجا میمانید. فرشته شدن که چیز خوبی است و دائماً در اینجا ماندن هم چیز خوبی است، شما از این درخت میل کنید دائماً همینجا خواهید بود، چرا بروید زمین؟! ﴿ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ﴾؛ اینجا اگر کسی بماند مخلّد است، چون بهشت خُلد همینجاست.
بنابراین جنّت آدم, جنّت خُلد بود؛ وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در آن حدیث وقتی از حضرت سؤال کردند که در جریان شجرهٴ آدم بعضی گفتند گندم بود یا خوشه گندم و بعضی گفتند شاخه انگور بود یا شاخه خرما بود، کدام یک از این روایات درست است؟ فرمود همه درست است، برای اینکه درخت بهشت اینطور نیست که درخت انگور, گندم ندهد یا خوشه گندم, انگور ندهد فرمود همه این روایات درست است.[47] از این معلوم میشود آن جنّتی که وجود مبارک آدم بود جنّت دنیایی نبود؛ یعنی گوشهای از گوشههای زمین نبود.
پرسش:؟پاسخ: چندتا روایت دارد که بعضیها گفتند انگور بود و بعضی گفتند گندم بود؛ وجود مبارک امام رضا فرمود همه اینها درست است، برای اینکه درخت بهشت اینچنین نیست که درخت خرما فقط خرما دهد یا درخت انگور, انگور دهد یا خوشه گندم, فقط خوشه گندم دهد, بلکه هر چه را بهشتی بخواهد؛ آن نشان میدهد که جنّت دنیا نبود و آن هم که «أرض» گفتند باید توجیه شود.
بنابراین اینکه فرمود اهل بهشت در رفاه هستند، برای این جهت است که آنجا ﴿لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ﴾[48] هیچکدام از این مشکلات در آنجا راه ندارد.
پرسش: بهشت مگر تجسّم اعمال خود انسان نیست، حضرت آدم که کاری نکرده بود؟
پاسخ: چرا, ذات اقدس الهی او را به عنوان امتحان در آن مرحله قرار داد.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ﴾ برای آن است. ﴿هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ﴾ حالا منظور از «ازواج» برخیها هستند که در دنیا به آنها ملحق میشوند ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾[49] است, ﴿وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾[50]است یا همان حوریهای آن عالَم هستند که ﴿هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ﴾ با اینکه ﴿لا یَرَوْنَ فیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً﴾؛[51]ولی در هوای سایهگونه، اینها به سر میبرند که ﴿لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ﴾؛ همانطوری که در گذشته اشاره شد «فاکهون» به معنای «ذو فاکهه» نیست؛ اینها «متفکّه» و خوشحال هستند, گفتمان لذّتبخش دارند، میوهها هم برای آنها هست ﴿لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ﴾، هر چه بخواهند برای آنها حاصل است و فوق خواستههای آنها هم هست. یک وقت چیزی را دعوا میکنند ﴿دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ﴾[52] که با ﴿سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ﴾ حاصل میشود، پس هر چه را که اینها ادّعا کنند و بخواهند برایشان حاصل میشود. یک سلسله چیزهاست که حاصل است، یک چیزهاست که با ادّعا و خواستن حاصل است و چیزهایی هم هست که فوق خواستنِ اینهاست.
نعمت های بهشتی تابع اراده مؤمنان و پایان ناپذیری آن
فرمود: ﴿لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها وَ لَدَیْنا مَزیدٌ﴾،[53] این ﴿لَدَیْنا مَزیدٌ﴾ در بحثهای قبل بود که بعضی از نعمتها در بهشت است که انسانهای عادی آرزوی آنها را ندارند، چون حوزه آرزو به حوزه معرفت وابسته است، آدم وقتی چیزی را درک نمیکند آرزو هم ندارد. این مثال قبلاً هم ذکر شد شما میبینید یک کشاورز یا پیشهور یا دامدار در تمام مدت عمر هرگز آرزو نمیکند که ای کاش من نسخه خطّی تهذیب شیخ طوسی را میداشتم، این اصلاً نامی از تهذیب شیخ طوسی نشنید تا آرزو کند که من نسخه خطّی آن را داشته باشم. حوزه آرزوی هر کسی به مقدار معرفت اوست، اگر کسی چیزی را نداند آرزو هم نمیکند; لذا در آن بخش از قرآن فرمود: ﴿لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ﴾[54] هر چه بخواهند هست, یک; ﴿وَ لَدَیْنا مَزیدٌ﴾[55] یک سلسله نعمتهایی هم هست که فوق آرزوی آنهاست، آنها نمیدانند آنجا چه خبر است که آرزو کنند; لذا هم ﴿فِی شُغُلٍ فَاکِهُونَ﴾، یک; هم ﴿لَهُمْ ما یَدَّعُونَ﴾, دو; ﴿لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ﴾, سه; ﴿وَ لَدَیْنا مَزیدٌ﴾, چهار؛ یعنی برخی از نعمتها و عنایتهای الهی است که آنها از آن خبر ندارند تا از ما بخواهند و شاید این ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ﴾ هم جزء همانها باشد.
در سوره مبارکه «احزاب» «تصلیه» و «تسلیم» هر دو درباره پیغمبر و آل پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) گذشت که ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾[56]همان آیه معروف است. در همان سوره مبارکه «احزاب» نسبت به مؤمنین هم گذشت که ﴿هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾[57]خدا بر مؤمنین صلوات میفرستد تا اینها را روشن کند «تصلیه» در آن سوره «احزاب» مطرح شد، اما «تسلیم» مطرح نشد؛ «تسلیم» در سوره «یس» است که فرمود: ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ﴾؛ این «سلام الله» است که به انسانهای مؤمن در بهشت میرسد, اگر درباره موسی و هارون(سلام الله علیهما) دارد که ﴿سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ﴾[58] به دنبال آن دارد که ﴿کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ﴾,[59] «نَجْزِی الکذا» و «نَجْزِی الکذا»؛ سلام خدا همانطوری که شامل حال انبیا میشود، شامل حال راهیان درست راه انبیا(علیهم السلام) خواهد شد.
[1]سوره انعام، آیه148.
[2]سوره بقره، آیه29.
[3]سوره بقره، آیه20.
[4]سوره حاقه، آیه 30 و 31.
[5]سوره حج، آیه1.
[6]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج6، ص324.
[7]سوره مدثر، آیه8.
[8]سوره زمر، آیه68.
[9]سوره انبیاء، آیه103.
[10]سوره انبیاء، آیه102.
[11]دیوان اشعار، سعدی، غزل303.
[12]سوره توبه، آیه105.
[13]سوره غافر، آیه16.
[14]سوره غافر، آیه16.
[15]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص174.
[16]خصائص الائمه علیهم السلام، خصائص امیرالمومنین علیه السلام، السیدالشریف الرضی، ج1، ص112.
[17]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج1، ص245.
[18]سوره صافات، آیه102.
[19]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج3، ص232.
[20]سوره فرقان، آیه74.
[21]سوره آل عمران، آیه170.
[22]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص99.
[23]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج3، ص242.
[24]مسائل السرویة، الشیخ المفید، ص63.
[25]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج3، ص232.
[26]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص312.
[27]سوره مومنون، آیه74.
[28]سوره صافات، آیه 127 و 128.
[29]سوره زمر، آیه68.
[30]سوره اعراف، آیه187.
[31]معانی القرآن، ابی جعفرالنحاس، ج6، ص210.
[32]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج6، ص286.
[33]سوره واقعه، آیه 49 و 50.
[34]سوره طه، آیه55.
[35]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص210.
[36]سوره زلزال، آیه4.
[37]سوره زلزال، آیه5.
[38]الصحیفة السجادیة، دعای42.
[39]سوره حاقة، آیه 30 و 31.
[40]سوره جن، آیه15.
[41]سوره آل عمران، آیه 10 و 11.
[42]سوره هود، آیه98.
[43]سوره کهف، آیه49.
[44]سوره طه، آیه117.
[45]سوره طه، آیه118.
[46]سوره اعراف، آیه 19 و20.
[47]عیون اخبار الرضا، ج1، ص306.
[48]سوره طور، آیه23.
[49]سوره طور، آیه21.
[50]سوره طور، آیه21.
[51]سوره انسان، آیه13.
[52]سوره یونس، آیه10.
[53]سوره ق، آیه35.
[54]سوره نحل، آیه57.
[55]سوره ق، آیه35.
[56]سوره احزاب، آیه56.
[57]سوره احزاب، آیه43.
[58]سوره صافات، آیه120.
[59]سوره صافات، آیه121.
تاکنون نظری ثبت نشده است