- 1012
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 55 تا 66 سوره یس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 تا 66 سوره یس"
- سلام خدا بر انبیا، اولیا و مؤمنین و علت تفاوت آن؛
- جداسازی تبهکاران از مؤمنان در قیامت و احتجاج با آنان؛
- عالم ذرّ صحنه شهود حق و دنیا محل تعهد الهی.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ (56) لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ (57) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ (58) وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59) أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ (60) وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ (61) وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ (62) هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (63) اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (64) الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (65) وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلی أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّی یُبْصِرُونَ (66)﴾
مروری بر مباحث گذشته در بحث معاد
بعد از اینکه پاسخ منکران معاد را به آنها که گفتند: ﴿مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾[1]داد ـ که ظاهراً آنها از اصل معاد سؤال میکنند نه از «اشراط الساعة» ـ جوابشان این شد که ﴿ما یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ﴾؛[2] این صیحه واحده میتواند همان «زلزلة الساعة» باشد که خودش نفخ صور اول است؛ این نفخ صور شبیه شیپور آمادهباش است که شیپور میزند در نفخ صور، همگان رخت برمیبندند ﴿فَإِذا هُمْ خامِدُونَ﴾،[3]با شیپور دوم همه بیدار میشوند, پس آن جزء «اشراط الساعة» نیست جزء خود قیامت است. در صحنه قیامت فرمود مؤمنان از هر نظر در رفاه هستند که نه از جهت داخل مشکلی دارند و نه از جهت خارج, لذّتهای اهل بهشت را ذکر فرمود.
سلام خدا بر انبیا، اولیا و مؤمنین و علت تفاوت آن
در پایان هم فرمود: ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ﴾ خدایی که سلام است نسبت به اینها فیض سلام را ارسال میکند. خداوند همانطوری که برای انبیا, برای اولیا, برای مؤمنین در دنیا سلام ارسال میکند، برای اصحاب جنّت در بهشت هم سلام ارسال میکند، چه اینکه برای اصحاب جنّت همانطوری که در سوره «رعد» آمده ﴿وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ ٭ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ﴾،[4] فرشتگان هم سلام میکنند. سلامهای الهی برابر تفاوت آن مخاطبها یا مستفیضها متفاوت است؛ برخی از سلامها، سلامهای جهانی است؛ نظیر آنچه برای نوح(سلام الله علیه) مقرّر فرمود که ظاهراً در قرآن کریم برای غیر از حضرت نوح نیست فرمود: ﴿سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ﴾[5] این تعبیر در قرآن مخصوص حضرت نوح است، برای اینکه او 950 سال تلاش و کوشش را تحمل کرد و رنج فراوانی باعث این گنج بیشمار شد که فرمود: ﴿سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ﴾. درباره انبیای دیگر ﴿فِی الْعالَمینَ﴾ ندارد ﴿سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ﴾,[6] ﴿وَ السَّلامُ عَلَی الْمُرْسَلینَ﴾[7] و مانند آن. این ﴿فِی الْعالَمینَ﴾ مخصوص حضرت نوح(سلام الله علیه) است، آنجا هم که میفرماید: ﴿سَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی﴾[8]که از زبان وجود مبارک موسای کلیم است «متّبعین» خدا, مؤمنان هر عصر هستند، در حقیقت سلام بر مؤمنین شد. پس سلام بر نوح شد ﴿فِی الْعالَمینَ﴾ بعد بر «مرسلین», بعد بر ابراهیم و موسی و هارون و عیسی و سایر انبیا(علیهم السلام) و به طور عموم هم وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی﴾، در بهشت هم ملائکه از هر در وارد میشوند ﴿وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ ٭ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ﴾؛ اینجا هم در بخش پایانی ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ﴾ که این رحمت خاصّةای برای بهشت و اهل بهشت است.
جداسازی تبهکاران از مؤمنان در قیامت و احتجاج با آنان
اما درباره تبهکارها فرمود شما از این صحنه جدا شوید؛ یعنی در جمع هیچ یک از انبیا, اولیا, مؤمنین, صدّیقین, صلحا, شهدا, شفعا نباید باشید، هیچ فیضی از اینها به شما نمیرسد و راهتان را باید جدا کنید ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ بعد در مقام احتجاج میفرماید ما قبلاً از شما عهد گرفتیم که شما پیرو شیطان نباشید و خصوصیت شیطان هم برای شما مشخص کردیم که این دشمن آشکار شماست و به شما گفتیم راه چیست، ما راه ایجاد کردیم و راهنما فرستادیم. پس عهدنامهای است بین خدا و خلق خدا در چند ماده: اینکه جز خدا را نپرستند, اینکه شیطان را نپرستند, اینکه شیطان عدوّ آشکار است, اینکه خدا راه مستقیم را ایجاد کرد و نشان داد، همه این امور را ذکر فرمود.
علت تام بودن احتجاج خدا بر تبهکاران
مستحضرید که احتجاج وقتی تام است که حجّت, حجّت بالغه باشد. در پایان سوره مبارکه «نساء» فرمود ما انبیا فرستادیم تا اینها در قیامت نگویند خدایا ما از وضع حیات آخرت بیخبر بودیم، چرا راهنمای خود را نفرستادی؟ آیه این است: ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلیماً ٭ رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾[9]ما انبیای فراوان با تبشیر و انذار برای این منظور فرستادیم ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[10] که این ﴿بَعْدَ﴾ ملاحظه فرمودید ظرف است مفهوم ندارد; ولی چون در مقام تهدید است مفهوم دارد؛ یعنی اگر ما انبیا نمیفرستادیم حجّت مردم بر خدا تمام بود، الآن که انبیا فرستادیم حجّت مردم بر خدا تمام نیست و مردم حجّتی ندارند ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾؛ از این جهت معلوم میشود عقل، فطرت و این گونه از امور درونی در عین حال که لازم است کافی نیست، چون خود عقل میفهمد که نمیفهمد؛ عقل میفهمد از خطوط کلی باخبر است، از بسیاری از مسائل جزئی آگاه نیست و عقل میگوید بشر با کلّ جهان در ارتباط است. خواصّ اشیا, حلیّت اشیا, حرمت اشیا, ضرر اشیا, سود اشیا برای عقل روشن نیست و مهمتر از همه گذشته انسان چه بود، برای عقل روشن نیست، آینده عقل که خیلی مهم و حساس و سرنوشتساز است، برای عقل روشن نیست. اجمالاً عقل میداند که انسان نابود نمیشود، اما کجا میرود؟ بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ حساب و کتاب چیست؟ اعمال چگونه زندهاند؟ چگونه محاجّه میشوند؟ اینها را نمیداند; لذا مهمترین دلیل وحی و نبوّت به وسیله حکما اقامه شده است، بسیاری از افراد برای اثبات وحی و نبوّت به همین راههای عادی تمسّک کردند که انسان مدنی «بالطبع» است و باید فقط قانون داشته باشد، قانون را اگر خودش وضع کند اختلاف ایجاد میشود، پس قانون باید آسمانی باشد تا زندگی بشر در دنیا متمدّنانه باشد؛ این حرف روشنی است که بسیاری از افراد برای ضرورت وحی و نبوّت اقامه میکنند. مرحوم خواجه طوسی در نقدی که در شرح اشارات نسبت به فرمایشات مرحوم بوعلی دارد ـ که این در حقیقت نقد نیست، زمینهای است برای توجیه سخنان ابنسینا ـ میگوید اگر بشر برای زیست دنیا احتیاج به انبیا داشته باشد، خیلی از افراد هستند که خدا و قیامت را قبول ندارند، امّا زندگی آنها مثل ماست و بدون وحی دارند زندگی میکنند؛[11] همین تجارت, همین سیاست, همین انتخابات, همین رأی دادن, همین امنیت و همین امانت که در کشورهای غیر اسلامی هم هست که دارند عادی زندگی میکنند, پس ما وحی و نبوّت را تنها برای دنیا نمیخواهیم. این اشکال مرحوم خواجه بر بوعلی نیست، این زمینه است بر اینکه چرا ابنسینا مسئله وحی و نبوّت را در نمط نهم اشارات ذکر کردند؛ آنجا که مسئله عبادت است, زهد و عرفان است، در اثنای مسئله زهد و عبادت و عرفان آنجا مسئله وحی و نبوّت را ذکر میکنند که اساس نیاز بشر به وحی و نبوّت برای این است که او را راهنمایی کند چگونه راه آینده را هماکنون درست طی کند، حداکثر صد سالی در دنیا زندگی میکند که این نسبت به زندگی ابد قابل قیاس نیست، برای ابد که بعد از مرگ در پیش دارد چه رهتوشهای لازم است؟ چه کار باید کند؟ چه چیزهایی در اینجا لازم است؟ چه چیزهایی برای تهیه آنجا باید از اینجا فراهم کرد؟ اینکه مسئله وحی و نبوّت را ایشان در اثنای عبادت و زهد و عرفان ذکر میکند، برای اینکه ثابت کند که این برهان معروف که انسان مدنی «بالطبع» است و قانون میخواهد و از این جهت وحی میخواهد، این کفِ مطلب است. مطلب اساسی این است که انسان مسافر است و مسافر راهنما و رهتوشه میخواهد و اساس کار او این است که این آیه سوره مبارکه «نساء» همین را میخواهد بگوید.
پس این برهان مدنی «بالطبع» بودن, کف مطلب است و اساس کار این است که انسان صد سالی اینجا زندگی میکند یک ابدی را هم در پیش دارد، این مسافری که در این مسافرخانه، صد سال میماند بعد به وطن اصلی خودش برمیگردد که ابد است دیگر میلیاردها رقم برنمیدارد این راهنما میخواهد; لذا مسئله وحی و نبوّت تنها برای این نیست که انسان مدنی «بالطبع» است که این به تعبیر مرحوم خواجه کفِ مطلب است. همین برهانی که ذات اقدس الهی در آیه 164 و 165 سوره مبارکه «نساء» نقل میکند همین است؛ فرمود ما انبیا فرستادیم برای اینکه بعد از مرگ در صحنه قیامت کسی احتجاج نکند و نگوید خدایا تو که میدانستی ما بعد از مرگ چنین جایی میآییم، ما باخبر نبودیم، ما نمیدانستیم اینجا چه خبر است و بعد از مرگ کجا میآییم، تو که میدانستی بعد از مرگ چنین جایی هست چرا راهنما نفرستادی؟ چرا قانون نفرستادی؟ ما این انبیا را فرستادیم و صراط مستقیم را ترسیم کردیم ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾، پس معیار احتجاج این است.
عالم ذرّ صحنه شهود حق و دنیا محل تعهد الهی
حالا بیاییم به سراغ عالَم «ذَرّ», عالَم «ذرّ»ی که به هر کسی بگویند میگوید من یادم نیست، به افراد عادی بگویند, به خواص بگویند, به اوتاد بگویند حالا یک وقت کسی جزء انبیا و ائمه(علیهم السلام) است که حساب آنها جداست؛ این میگوید من یادم نیست که من درچنین صحنهای تعهّد سپرده باشم؛ آن وقت ما بیاییم بگوییم که در عالَم «ذرّ» شما تعهّد سپردی که خلاف نکنی و حالا که خلاف کردی به جهنم میروی, میگوید من عالَم «ذرّ» نمیدانم چیست و گذشته از اینکه در عالَم «ذرّ» سخن از تعهّد نیست، سخن از ارائه حق است. خدا خودش را نشان داد، گفت من هستم یا نیستم؟ همه گفتند بله هستی. سخن از زبان وحی و نبوّت و عقل و اینها نیست؛ در آن روز که ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾[12] این بیپرده از حرم غیب بیرون آمده ﴿قالُوا بَلی﴾.[13] بعضی از بزرگان میگویند: بله، الآن ما آن صحنه یادمان است؛ اینها مسئله شهود رؤیت حق است، آنجا سخن از عهد نیست و سخن از عداوت شیطان نیست. قبل از خلقت آدم است؛ جریان آدم و خلقت آدم و عداوت ابلیس و اینها و بعد از اینکه ذات اقدس الهی آدم را خلق کرد و جریان تعلیم اسما رخ داد و دستور سجده آمد و فرشتهها اطاعت کردند و شیطان استکبار ورزید از آن به بعد خدای سبحان فرمود این دشمن شماست.
پرسش: در روایت دارد اگر خدا خودش را نشان نمیداد هیچکس او را عبادت نمیکرد؟
پاسخ: بله، در فطرت همه همینطور است؛ اصلاً انکار خدا مستحیل است، زیرا انسان فقر خود را ذاتاً دریافت میکند، غنیِّ مطلقی را ادراک میکند که مشکل او را حل کند. اگر زیردریایی غرق شود، افراد و سرنشینان آن غرق شوند، در عمق دریا هیچکس از آنها خبر ندارد؛ ولی آنها ناامید نیستند، برای اینکه میگویند یک قدرت مطلقی در جهان هست که عمق دریا یا اوج سپهر در اختیار اوست که این همان خداست، این ﴿فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾[14] همین است، خدا انکارپذیر نیست. این بیان نورانی امام که مرحوم کلینی در همان جلد اول کافی نقل کرد این است که فرمود: «مَعْرُوفٌ عِنْدَ کُلِّ جَاهِلٍ»[15] خدا نزد هر ملحد و کمونیستی معروف است، اصلاً خدا قابل انکار نیست، منتها او نمیداند با چه کسی رابطه دارد. مگر حقیقت مطلق را میشود انکار کرد؟ مگر واقعیّت مطلق را میشود نفی کرد؟ فرمود: «عَارِفٌ بِالْمَجْهُولِ مَعْرُوفٌ عِنْدَ کُلِّ جَاهِلٍ»، این از غرر روایات ماست که مرحوم کلینی در جلد اول کافی نقل کرد؛ لذا فرمود: «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ»[16] شناخت با برهان و اینها، برای سرگرمی حوزه و دانشگاه خوب است؛ ولی خدا را با خدایی باید شناخت «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ»؛ خدا انکارپذیر نیست. در آن صحنه خود را نشان داد و همه هم آنجا پذیرفتند، اما آنجا سخن از تعهّد نیست, سخن از دین نیست, سخن از عداوت شیطان نیست, سخن از پیروی انبیا نیست, سخن از عدم متابعت از شیطان نیست.
بنابراین به هیچ وجه این جریان معاهده به عالم ذَرّ بر نمیگردد بله, ارواح وجوداتی دارند که ثبوتاً خیلی از احکام را میشود بر آنها اثبات کرد و اثباتاً هم خیلی از اینها ثابت شده است «خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ»[17] هست, «الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاکَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ»[18] اینها سر جایش محفوظ است، اما یک تعهّد فقهی و ح قوقی باشد که حجّت تمام شود که اگر بشر برابر آن عهدنامه عمل نکرد مستقیماً او را به جهنم ببرند، این به زبان عقل و استدلال است در دنیا و به زبان وحی و نبوّت و کتاب و سنّت و عترت اهل بیت(علیهم السلام) است در دنیا. آن وقت در قیامت ذات اقدس الهی به اینها میفرماید ما از شما تعهّد گفتیم به زبان انبیا و وحی ـ البته در بعضی از روایات هم هست به زبان وحی ـ ما به شما گفتیم شیطان, دشمن است، به شما گفتیم که این دشمن آشکاری است به هیچ وجه با شما کنار نمیآید که یک روز دوستی کند و کوتاهی کند اینطور نیست. «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»؛[19]هم همینطور است، این دشمن مبین است و من را عبادت کنید این هم راه مستقیم است و ما همه چیز را به شما گفتیم. حالا اگر یک وقت یک کافر مستضعفی در اثر اینکه در دوردست است و هیچ حجّتی از حجّتهای الهی به او نرسیده به همان اندازه که عقل او کافی است در قیامت مسئول است.
تبیین جهنم منقول و غیر منقول
فرمود ما اینها را گفتیم و شما عمل نکردید، در آن روز ذات اقدس الهی یک عده را توبیخ میکند که شیطان خیلی از شماها را فریب داد و گفتیم ﴿لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ﴾ این را در آخرت به عنوان توبیخ در آنجا ذکر می کند؛ حالا اینها را وارد جهنم میخواهند کنند. در بحثهای جهنم اشاره شد که موادّ جهنم که سه چیز است این را قرآن کریم[20] ترسیم کرده که خود انسان است. در سوخت و سوز وقتی کورهای دارند، موادّ اولیه سوخت و سوز را فراهم میکنند، بعد آن ماده آتشزنه را فراهم میکنند، بعد اشیا را در آنجا گداخته میکنند، سه کار است که در کورهها انجام میدهند: اول حالا یا هیزم است یا زغال سنگ است یا نفت و بنزین و گازوئیل هر چه است اول این را میریزند که این موادّ اوّلی برای سوخت و سوز است، بعد آن ماده انفجاری دیگر که آتشزنه, آتشگیره, ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ است آن را میزنند و این را میگیرانند تا این کوره مشتعل شود، بعد حالا آن موادّی که میخواهند به صورت ذوب کنند، مثل فولاد یا آهن یا مس یا هر چه هست را میریزند تا کوره کار خودش را انجام دهد، این سه کار است. در قرآن دارد که هیزم جهنم همین ظالمان هستند ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[21] این هیزمها را که انداختند درون جهنم، آنچه باعث اشتعال اینهاست که اینها را بگیراند و آتشزنه باشد یا آتشگیره باشد که از آن به عنوان ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ یاد میکنند که «توقد به النار» آنها را میآورند که آنها هم سران کفرند که فرمود: ﴿وَقُودُ النَّارِ ٭ کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾،[22] اینکه فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾[23] این ائمه کفر خودشان مثل تیانتی هستند و مشتعل میباشند دیگران را هم آتش میزنند؛ اینها را وقتی میآورند جهنم گُر میگیرد، بعد افراد تبهکار دیگری که به وسیله ظلم اینها یا تابع اینها بودند، اینها را در آنجا میگذارند که وضع جهنم چنین میشود. براساس این ممکن است انسان خیال کند که فقط جهنم منقول داریم غیر منقول نداریم؛ یعنی براساس آنچه در سوره مبارکه «فجر» آمده جهنم فقط منحصر در آن خواهد بود؛ آیه 23 سوره مبارکه «فجر» این است بعد از اینکه فرمود: ﴿وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا﴾[24] فرمود: ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ جهنم را میآورند ؛در روایاتی که ذیل این آیه هست ملاحظه میفرمایید دارد که با غل و زنجیر عدهای هفتاد نفر یا هشتاد فرشته کشانکشان جهنم را میآورند[25] ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾. بنابراین آدم ممکن است خیال کند جهنم فقط منقول است؛ اما این تام نیست،برای اینکه این عناصر سهگانهای که یاد شده اینها موادّی است که میریزند در کوره، ما کورهای لازم داریم که اینها را بریزند داخل آن تا همه با هم ملاقات کنند که ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[26] شود و آن محاجّه اسفباری که بین مستکبر و مستضعف است، آنجا برقرار شود که جای ثابتی میخواهد; لذا آنجا جهنم و غیر منقول است؛ یعنی گودال است یا «وِیل»[27] است، «أو ما شئت فسمّه» و آنجاست که ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[28] این میگوید تو باعث شدی، او میگوید تو باعث شدی, مستضعف میگوید مستکبران ما را به بند کشیدند, مستکبران میگویند ما گفتیم شما میخواستید نیایید، در آنجا رهبران الهی هم بودند؛ خدا در آنجا میفرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛[29] مستکبران دو گناه کردند شما هم دو گناه کردید، آنها دو گناه کردند، برای اینکه گمراه شدند و عدهای را هم گمراه کردند. شما دو گناه کردید، برای اینکه اصلِ عمل بد را مرتکب شدید, یک; رهبران الهی را ترک کردید و به دنبال رهبران کفر و الحاد رفتید, دو; شمایِ مستضعف هم دو گناه کردید ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ و لکن حساب نکردید. براساس این جهت که همه باید یکجا جمع شوند ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾ آنجا میشود جهنم غیر منقول, اینها میشود جهنم منقول که در آن جهنم غیر منقول مستقرّ هستند.
حیرت آور بودن آیات مربوط به قیامت و کیفیت سؤال و جواب
اما حالا آن مطلبی که مربوط به کیفیت سؤال و جواب است؛ در صحنه قیامت که سؤال و جواب میشود نیازی به شاهدهای بیرون ندارد، برای اینکه متن عمل حاضر است ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾[30] چه خیر, چه شرّ این را میبیند؛ اما بحثهای قیامت واقعاً حیرتآور است، آیاتی است درباره قیامت که در این بحثهای اخیر گاهی ملاحظه کردید که گاهی ما به هر وسیلهای هست خودمان را کنار میکشیم که وارد آن آیه نشویم، برای اینکه آدم آنجا وارد شود غرق میشود بدون اینکه چیزی به دستش بیاید. یکی از آن آیات همان سوره مبارکه «عنکبوت» است که فرمود: ﴿یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾.[31] ﴿إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ نه یعنی «إلیه ترجعون»، آنجا و امثال آنجا از جاهایی بود که ما به هر دسایس و حِیلی بود خودمان را کشیدیم کنار که وارد آن بحث نشویم. انسان منقلب «الی الله» میشود، یعنی چه؟ رجوع «الی الله» فهمیدنی است، اما انقلاب «الی الله» فهمیدنی نیست. یکی از چیزهایی که خیلی پیچیده است که در آنجا هم همان کار را کردیم، همان آیه 36 سوره مبارکه «اسراء» است. در سوره «اسراء» فرمود صحنه سؤال هست, جواب هست, محاکمه هست که ما همه را سؤال میکنیم؛ ﴿وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾؛ از این آیات معروفی است که خیلی از ماها میگوییم و مینویسیم و مانند آن. فرمود چیزی را که برای شما ثابت نشد پیروی نکن, چرا؟ ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾. از چیزهایی که فهمیدنی نیست همین آیه است، برای اینکه میفرماید: ﴿إِنَّ السَّمْعَ﴾؛ یعنی «سامعه» و گوش, بصر «باصره» و «فؤاد» که این«فؤاد» همان روح است، همان نفس است، همان قلب است که حقیقت انسان است. «سمع» و «بصر» و «فؤاد» که حقیقتِ انسان همان «فؤاد» است ﴿کُلُّ أُولئِکَ﴾، چون اینها «ذویالعقول» هستند و مورد شعورند و در محکمه حاضر شدند از آنها به ﴿کُلُّ أُولئِکَ﴾ یاد کرد، ﴿کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾ این ضمیر ﴿کانَ﴾ به خود شخص برمیگردد، ﴿عَنْهُ﴾ به کلّ واحد برمیگردد و این ﴿مَسْؤُلاً﴾ خبر «کان» است؛ یعنی صحنه قیامت که میشود «سمع» یک طرف, «بصر» یک طرف, قلب یک طرف و انسان یک طرف قرار میگیرد. این انسان ﴿کانَ عَنْهُ﴾ یعنی از «کلّ واحد» اینها ﴿مَسْؤُلاً﴾. ما در ادبیات فارسی این کلمه «از» را میآوریم روی خود شخص و میگوییم از آقا بپرس, از فلان کس بپرس که این فارسی حرف زدن است، اما در عربی این کلمه «عن» که ترجمه «از» است روی مطلب میآید، نه روی شخص؛ مثلاً ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾,[32] ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾,[33] ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیضِ﴾، [34]«یَسْئَلُونَکَ عَنِ کَذا». این کلمه «عن»؛ یعنی «از» که روی مطلب در میآید نه روی مسئول, «کان» یعنی خود شخص و «عنه» یعنی از «کلّ واحد واحد» اینها خود این شخص مسئول است، آن وقت زید را در محکمه میآورند, سمع او یک طرف, بصر او یک طرف, قلب او یک طرف, زید هم یک طرف, سائل؛ یعنی رهبران الهی، در قیامت هر چه ملائکه هستند از زید سؤال میکنند که «سمع» خود را در کجا به کار بردی؟ «بصر» خود را در کجا به کار بردی؟ «فؤاد» خود را در کجا به کار بردی؟ «فؤاد», خود قلب است، خود حقیقت انسان است، از خود انسان سؤال میکنند حقیقت خود را چگونه صرف کردی؟ فهمیدنی نیست. این قلب که گوشیِ مخصوص طبّ که نیست. این «فؤاد» همان نفس است، همان قلب است و همان حقیقت انسانیّت است. این چهارمی که انسان است مسئول است، آن سهتا «مسئولعنه» هستند. از زید سؤال میکنند چشم خود را چه کار کردی؟ این قابل فهم است, گوش خود را در چه راه به کار بردی؟ قابل فهم است, قلب خود را در چه راه به کار بردی؟ درک این آسان نیست، برای اینکه مگر ما چندتا جان داریم؟ این مسئول چه کسی است که باید از قلب جواب دهد؟ آن قوّه مُدرکه ما چیست؟ از او سؤال میکنند که قوّه مدرکه خود را چه کار کردی؟ این هم از آن آیات است.
غرض آن است اینکه گفتند وقتی وجود مبارک حضرت ظهور کرد معلوم میشود قرآن هنوز بِکر است و تفسیر نشده، براساس همین آیات است وگرنه آیاتی که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ﴾ که ﴿لَهُمْ جَنَّاتُ﴾[35] تفسیر نمیخواهد، این مسئله هم همینطور است. این بیان نورانی امام سجاد در صحیفه سجادیه در دعای ختم قرآن این است که درست است که خدا فرمود: ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ﴾[36] اینها را در بند بکشید، اما «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ»[37]همین خیالها, غیبتها, دروغها, تهمتها, کذبها همینها غل و زنجیر خواهد بود، اینچنین نیست که یک آهنگری دیگر داشته باشند که زنجیر بسازند «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ»، اینها که درکش آسان نیست. به هر تقدیر این جهنمهای منقول وارد آن جهنم غیر منقول میشوند که ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾. در این صحنه ذات اقدس الهی میفرماید ما برای اینکه حرف راست را بشنویم از شاهدان صدق سؤال میکنیم. اینکه فرمود: ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ﴾ ناظر به همین بخش است. فرمود: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی﴾ این آتشی که شما میبینید و تکذیب کردید این آتش است و شعله است و میبینید که جا برای تکذیب نیست.
آیات دال بر استمرار ارسال انبیا و تکذیب تبهکاران
دو استمرار ذکر میکند: یکی اینکه ما مرتباً انبیا فرستادیم و شما مرتباً تکذیب کردید ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾ ما پشت سر هم وعده دادیم که بهشتی هست و جهنمی هست که هم وعید بود و هم وعده. این ﴿کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾ غیر از «توعدون» است این «کان» مفید استمرار؛ یعنی رهبران ما پشت سر هم گفتند. هم گفتیم ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا﴾,[38] «تَترا» یعنی متواتر و هم گفتیم ﴿لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾[39] حرفهای فرشتهها قطع نشد, کتابهای انبیا قطع نشد, سخنان رهبران الهی قطع نشد, هم آنها «تَترا» هستند, متواتر هستند, پشت سر هم هستند که قطع نشد، هم قول ما به وسیله انبیا و فرشتهها متّصل بود قطع نشد، هم ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا﴾, هم ﴿لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾, پس ﴿کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾ و شما هم ﴿کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ هر چه ما گفتیم شما در همان زمان هم کفر ورزیدید؛ لذا فرمود: ﴿اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ نه «بما کفرتم», ﴿کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾؛ یعنی مرتباً و مستمرّاً هر وقت انبیای ما میآمد شما کفر میورزیدید، پس از این طرف دائماً عنایت الهی و تبلیغات الهی بود از طرف شما هم دائماً کفرورزی و تکفیر بود.
قیامت صحنه آشکارسازی حق با بستن زبان انسان
حالا ما امروز میخواهیم حق روشن شود، شاهدی میخواهیم. دهن شما را میبندیم، برای اینکه ممکن است انکار کنید آنکه معصیت کرده شما هستید، آنکه معصیت نکرده اعضا و جوارح شما هستند، آنها میآیند شهادت میدهند ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ﴾، چون در همان اوایل سوره مبارکه «انعام» آمده که مشرکین در روز قیامت انکار میکردند میگفتند: ﴿ما کُنَّا مُشْرِکینَ﴾[40] ما شرک نورزیدیم که این ظهور ملکات آنهاست در دنیا. در همان اوایل سوره مبارکه «انعام» دارد که خدای سبحان به وجود مبارک حضرت فرمود: چگونه بین یکدیگر ترفندی دارند شرکشان روشن است،[41] اما معذلک میگویند: ﴿ما کُنَّا مُشْرِکینَ﴾؛ لذا این دهن را میبندند و آن وقت اعضا و جوارح را به گفتگو وادار میکنند ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾ دست و پا و اینها همهشان شهادت میدهند, نه اینکه اقرار میکنند.
اعضا و جوارح شاهدان اعمال نه اقرارکنندگان به آن
نفرمود آن دستی که معصیت کرده, رشوه گرفته, ربا داده و ربا گرفته اقرار میکند، چون دست متّهم نیست، متّهم ردیف اول و دوم و سوم و صدم همین نفس است، اینها اعضا و جوارح هستند اگر دستی که ربا گرفته بود و دستی که رشوه گرفته بود گناهکار بود میفرمود اینها اقرار میکنند, اینها اعتراف میکنند، اما نفرمود اینها اقرار دارند، چون اینها گناهکار نیستند، اینها بیگانه هستند. فرمود اینها شهادت میدهند، آنکه گناه کرده است شخص خود انسان است که این اعضا و جوارح بیچاره را وادار کرده است. در قیامت هم اگر اعضا و جوارح را میسوزانند شخص را میسوزانند، برای اینکه این شخص درد بکِشد دست او را میسوزانند، وگرنه دست که دردی ندارد. این ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها﴾[42] برای همین است که شخص را میخواهند عذاب کنند اعضا و جوارح را میسوزانند، نه اینکه اعضا و جوارح را عذاب کنند. اعضا و جوارح مشغول کار خودشان هستند و اینها هم شهادت صِدق میدهند و میگویند بله، این شخص رشوه را گرفته, این ربا را گرفته, رومیزی را گرفته, زیرمیزی را گرفته, این تهمت را زده و این کار را کرده و این حرف را نوشته یا امضا کرده است. ﴿وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾.
مواقف پنجاه گانه قیامت و تفاوت احکام هر کدام
البته مستحضرید که قیامت که پنجاه موقف دارد هر موقفی حکم خاصّ خودش را دارد. این صحنهها که تمام شد در یک صحنه میفرماید: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾[43] اینها را بازداشت کنید تا ما از اینها سؤال کنیم. در یک موقف دارد که اینها را بگذارید بروند دیگر ایست و بازرسی نیست ﴿لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ﴾[44] اینجا، جای سؤال نیست, چرا؟ پشت سرش میفرماید در این موقف اینجا، جای سؤال نیست ﴿لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ﴾ چرا؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ﴾[45] همه آنها داغ شده هستند و معلوم است. بعضیها صورتشان, بعضی پیشانیشان و بعضی دستشان. اینها از آن موقف ایست و بازرسی ایستادند نتوانستند جواب دهند یا علامت روی پیشانیشان است یا دستشان است یا پهلویشان است ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ﴾ سر و تَه اینها را ما جمع کردیم، ﴿فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ﴾[46] بعضیها با سر و ته جمعشده دارند میروند، جای سؤال نیست. اینجا که با علامت ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ﴾ «سیما» یعنی علامت, «وَسمه» یعنی علامت, «موسوم»؛ یعنی علامتدار، «سیما» به معنی صورت نیست «سِمه» و «موسوم» و امثال ذلک؛ یعنی علامتدار. اینها علامت دارند، ما در ایست بازرسی قبلی از اینها سؤال کردیم اینها نتوانستند جواب بدهند علامتشان یا دستشان است یا پایشان است یا سر و ته آنهاست که ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ﴾ اینطور است اگر کسی سر و ته او جمع شد دارد میرود معلوم است کارش چه بود، دیگر جا برای سؤال نیست. پس اینطور نیست که در قیامت جا برای سؤال نباشد، سؤال هست؛ ولی وقتی سؤال شد و نتوانستند جواب دهند و علامت محکومیّت در بدنشان هست در مواقف دیگر میگویند از اینها سؤال نکنید، چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ﴾.
اعتراض نفس به اعضا و جوارح در دادن شهادت
حالا عمده این است که اعضا و جوارح که شهادت میدهند، خود نفس میگوید چرا علیه ما شهادت دادی؟ ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا﴾. اینها میگویند: ﴿أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[47] نه «أشهدنا». ما را به حرف آورد ما هم گفتیم. اینها نمیگویند شما دروغ میگویید, میگویند چرا علیه ما شهادت دادید؟ آنها میگویند خدا ما را به حرف آورد و ما هم گفتیم, نه اینکه خدا به ما گفت اینطور بگو, خدا به ما قدرت نطق داد ما هم گفتیم, خلاف هم نگفتیم ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾.[48]
اثبات حق بودن معاد با هدفمندی عالم
بنابراین اصلِ معاد را ذات اقدس الهی فرمود این «حقٌّ لا ریب فیه» ممکن نیست کسی بگوید بعد از مرگ ـ معاذ الله ـ خبری نیست یا اگر بعد از مرگ خبری باشد مثل دنیاست؛ این دو مطلب فاسد را قرآن کریم از زبان منکران معاد نقل میکند و نفی میکند. فرمود عالَمی را که ما آفریدیم عالمی است که صدر و ساقه آن حق و به هیچ وجه باطل در عالَم راه ندارد در سوره مبارکه «ص» آیه 27 این است ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ ٭ أَمْ نَجْعَلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدینَ فِی الْأَرْضِ﴾ اگر عالَم ـ معاذ الله ـ معاد نداشته باشد، طالح و صالح یکسان هستند، چون هر دو معدوم میشوند «لا میْز فی الأعدام»[49] اگر حساب و کتابی نباشد نه برای صالح پاداشی است و نه برای طالح کیفری، اینها یکسان هستند. اگر عادل و ظالم یکسان باشند در عالَم و هر کس هر چه کرد بیمسئولیت باشد یک جهان باطلی است. در قرآن کریم برای اثبات معاد گاهی از قضیه سالبه استفاده میشود که عالم باطل نیست و گاهی از قضیه موجبه استفاده میشود که عالَم بر حق است، چون حق است هدفمند است، چون باطل نیست هدفمند است؛ یک طرف قضیه این است که اگر معادی نباشد طالح و صالح یکسان هستند یا بر فرض معاد باشد ـ معاذ الله ـ حساب و کتابی در کار نباشد، تبهکار و پرهیزکار یکسان در آن عالم زندگی کنند، همانطوری که برخی برابر سوره «کهف» گفتند اگر ما قیامت برویم آنجا هم مثل دنیا وضع ما خوب است که خدا فرمود خیر اینچنین نیست ﴿سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ﴾[50] اینطور نیست هر کسی مهمان سفره خودش است. این مساوی بودن را که نفی میکند، ناظر به همین بخش است که ﴿سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ﴾ ناظر به همین است. در جریان شهادت در سوره مبارکه «فصلت» آیه نوزده به بعد این است فرمود: ﴿حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[51] اینها نمیتوانند انکار کنند که چرا اینطور گفتید, میگویند چرا گفتید؟ چون آنها راست میگویند و آن روز جای باطل هم نیست ﴿أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ٭ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾[52]شما خیال کردید ذات اقدس الهی نمیداند؟! کلّ عالَم همه دفتر حق است, کتاب حق است همه چشم و گوش باز کردند دارند ما را میبینند هیچکس کور نیست, هیچکس ناشنوا نیست; منتها حقّ حرف زدن ندارند، آن روز که بنا شد حرف بزنند جریان و اسرار را بازگو میکنند. در سوره مبارکه «جاثیه» هم فرمود: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ﴾، اگر عادل و ظالم ـ معاذ الله ـ معادی نباشد اینها یکسان هستند. الآن در اینجا نه میز هست، نه صندلی هست و نه ظرف, فرقی بین معدومات نیست وقتی میز نیست, صندلی نیست, ظرف نیست, کتاب نیست «لا میْز فی الأعدام من حیث العدم»؛ اگر معادی نباشد، حساب و کتابی نباشد، بهشت و جهنمی نباشد فرقی بین عادل و ظالم نیست ﴿سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ﴾ یا نه ـ معاذ الله ـ معاد هست؛ ولی آنجا هم مثل دنیاست، چون معاد یک دنیای مجدّدی است آن وقت معلوم میشود یک دنیاست، بعدش هم یک دنیا، بعدش هم دنیا که این هم میشود لغو, یک روز حساب و کتابی باید باشد. فرمود اینچنین نیست که حساب و کتابی نباشد ﴿سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ ٭ وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالحَقّ﴾[53] این نظام یا پیچیدهٴ به حق است، اگر این «باء», «باء» ملابسه باشد یا در صحبت حق است اگر «باء», «باء» مصاحبه باشد، بالأخره این یا پیچیده است یا پوشیده است و همصحبت است، عالَم «بالحق» است، درون و بیرون عالَم، حق نفوذ کرده است و کسی نمیتواند بگوید هر کاری کردم, کردم هیچ ممکن نیست.
شهادت اعضا و جوارح دال بر فهم آنان از عمل
اگر چنین عالَمی است فرمود ما برای اینکه خوب روشن شود خود اعضا و جوارحِ خود شخص را به حرف در میآوریم. ما چیزی یادش نمیدهیم اگر در قیامت ـ معاذ الله ـ خدا یاد این اعضا و جوارح دهد اشخاص میگویند خدایا تو یادشان دادی! آنجا چنین حرفی نیست. خود این دست واقعاً میفهمد, این چشم واقعاً میفهمد و این پا واقعاً میفهمد. این بیان نورانی ائمه(علیهم السلام) که اسرار وضو را میگویند, میگویند وضو که میگیرید و دست را که میشویید ـ البته یک حُکم فقهی است که آدم دست را به قصد وضو غَسْل میدهد «قربة الی الله» ـ آن راز شستن دست در وضو این است که انسان در حال شستن دست بگوید خدایا من از گناه، دست شستم. به حضرت عرض کردند که معنای مسح پا چیست؟ فرمود معنای آن این است که خدایا جایی که نباید میرفتم, رفتم، دارم این پا را تطهیر میکنم که با پایِ پاک در حضور تو بیایم، سرم را که مسح میکِشم برای این است که اگر خیال باطل و نقشهای علیه کسی کشیدم این سر را دارم پاک میکنم که از پا تا سر, از سر تا پا پاک باشم با تو گفتگو کنم.[54] این بیان نورانی امام(سلام الله علیه) در معنای وضو است و چنین صحنهای است. اگر دست نفهمد و پا نفهمد که در قیامت شهادت نمیدهد، آنها که نمیگویند در قیامت خدا به ما گفته اینطور بگو, میگویند خدا فقط ما را به حرف درآورده، ما بلد بودیم و همه چیز را میدیدیم.
پرسش: اینها که شعور دارند پس چطور عذاب را درک نمیکنند؟
پاسخ: اینها عذاب را درک نمیکنند، چون شعورشان همان شعور نفس است و جدای از نفس نیستند، البته نفس درک میکند، چون نفس درک میکند عذاب ندارد. الآن تمام این فرشتههایی که در جهنم هستند که به عنوان ﴿لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ﴾[55] اینها در متن جهنم هستند و جهنمبان هستند، اما هیچکدام عذاب الهی را درک نمیکنند.
سرّ شهادت اعضا و جوارح با توجه به تجسّم اعمال
پرسش: با تجسّم اعمال, چه نیازی به شهادت این دست و پاست؟
پاسخ: یکی از موارد آن همین است آنجا که دارد ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ آن ناظر به تجسّم اعمال است. در این موقف که موقف احتجاج و استدلال است که برای خود شخص روشن شود این کار, کار شماست حالا چیزی را دیده این واقعاً کارِ اوست؟ دست میگوید بله این کار, کار شماست شما با این دست این کار را کردید شما با این چشم نگاه حرام را انجام دادید بنابراین اینکه فرمود: ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ ناظر به گوشههایی از این مباحثی است که خدا ـ انشاءالله ـ همه ما را از شرور انفس ما حفظ کند!
[1]سوره یس، آیه48.
[2]سوره یس، آیه49.
[3]سوره یس، آیه29.
[4]سوره رعد، آیه 23 و 24.
[5]سوره صافات، آیه79.
[6]سوره صافات، آیه120.
[7]سوره صافات، آیه181.
[8]سوره طه، آیه47.
[9]سوره نساء، آیه 164 و 165.
[10]سوره نساء، آیه165.
[11]شرح الاشارات و التنبیهات، ج3، ص374.
[12]سوره اعراف، آیه172.
[13]سوره اعراف، آیه172.
[14]سوره عنکبوت، آیه65.
[15]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص91.
[16]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص85.
[17]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج47، ص357.
[18]من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج4، ص380.
[19]عوالی اللئالی، محمدبن علی بن ابراهیم ابن ابی جمهور الاحسانی، ج4، ص118.
[20]سوره جن، آیه15.
[21]سوره جن، آیه15.
[22]سوره آل عمران، آیه 10 و 11.
[23]سوره توبه، آیه12.
[24]سوره فجر، آیه22.
[25]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج20، ص287.
[26]سوره اعراف، آیه38.
[27]سوره ابراهیم، آیه42.
[28]سوره اعراف، آیه38.
[29]سوره اعراف، آیه38.
[30]سوره زلزال، آیه7.
[31]سوره عنکبوت، آیه21.
[32]سوره بقره، آیه189.
[33]سوره اسراء، آیه85.
[34]سوره بقره، آیه222.
[35]سوره کهف، آیه107.
[36]سوره حاقة، آیه 30 و 31.
[37]تدوین القرآن، الشیخ علی الکورانی العاملی، ج1، ص479.
[38]سوره مومنون، آیه44.
[39]سوره قصص، آیه51.
[40]سوره انعام، آیه23.
[41]سوره انعام، آیه24.
[42]سوره نساء، آیه56.
[43]سوره صافات، آیه24.
[44]سوره الرحمن، آیه39.
[45]سوره الرحمن، آیه41.
[46]سوره الرحمن، آیه41.
[47]سوره فصلت، آیه21.
[48]سوره فصلت، آیه21.
[49]شرح المنظومه، ج2، ص191.
[50]سوره جاثیه، آیه21.
[51]سوره فصلت، آیه 20 و 21.
[52]سوره فصلت، آیه 21 و 22.
[53]سوره جاثیه، آیه 21 و 22.
[54]من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج2، ص202.
[55]سوره تحریم، آیه6.
- سلام خدا بر انبیا، اولیا و مؤمنین و علت تفاوت آن؛
- جداسازی تبهکاران از مؤمنان در قیامت و احتجاج با آنان؛
- عالم ذرّ صحنه شهود حق و دنیا محل تعهد الهی.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ (56) لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ (57) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ (58) وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59) أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ (60) وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ (61) وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ (62) هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (63) اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (64) الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (65) وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلی أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّی یُبْصِرُونَ (66)﴾
مروری بر مباحث گذشته در بحث معاد
بعد از اینکه پاسخ منکران معاد را به آنها که گفتند: ﴿مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾[1]داد ـ که ظاهراً آنها از اصل معاد سؤال میکنند نه از «اشراط الساعة» ـ جوابشان این شد که ﴿ما یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ﴾؛[2] این صیحه واحده میتواند همان «زلزلة الساعة» باشد که خودش نفخ صور اول است؛ این نفخ صور شبیه شیپور آمادهباش است که شیپور میزند در نفخ صور، همگان رخت برمیبندند ﴿فَإِذا هُمْ خامِدُونَ﴾،[3]با شیپور دوم همه بیدار میشوند, پس آن جزء «اشراط الساعة» نیست جزء خود قیامت است. در صحنه قیامت فرمود مؤمنان از هر نظر در رفاه هستند که نه از جهت داخل مشکلی دارند و نه از جهت خارج, لذّتهای اهل بهشت را ذکر فرمود.
سلام خدا بر انبیا، اولیا و مؤمنین و علت تفاوت آن
در پایان هم فرمود: ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ﴾ خدایی که سلام است نسبت به اینها فیض سلام را ارسال میکند. خداوند همانطوری که برای انبیا, برای اولیا, برای مؤمنین در دنیا سلام ارسال میکند، برای اصحاب جنّت در بهشت هم سلام ارسال میکند، چه اینکه برای اصحاب جنّت همانطوری که در سوره «رعد» آمده ﴿وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ ٭ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ﴾،[4] فرشتگان هم سلام میکنند. سلامهای الهی برابر تفاوت آن مخاطبها یا مستفیضها متفاوت است؛ برخی از سلامها، سلامهای جهانی است؛ نظیر آنچه برای نوح(سلام الله علیه) مقرّر فرمود که ظاهراً در قرآن کریم برای غیر از حضرت نوح نیست فرمود: ﴿سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ﴾[5] این تعبیر در قرآن مخصوص حضرت نوح است، برای اینکه او 950 سال تلاش و کوشش را تحمل کرد و رنج فراوانی باعث این گنج بیشمار شد که فرمود: ﴿سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ﴾. درباره انبیای دیگر ﴿فِی الْعالَمینَ﴾ ندارد ﴿سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ﴾,[6] ﴿وَ السَّلامُ عَلَی الْمُرْسَلینَ﴾[7] و مانند آن. این ﴿فِی الْعالَمینَ﴾ مخصوص حضرت نوح(سلام الله علیه) است، آنجا هم که میفرماید: ﴿سَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی﴾[8]که از زبان وجود مبارک موسای کلیم است «متّبعین» خدا, مؤمنان هر عصر هستند، در حقیقت سلام بر مؤمنین شد. پس سلام بر نوح شد ﴿فِی الْعالَمینَ﴾ بعد بر «مرسلین», بعد بر ابراهیم و موسی و هارون و عیسی و سایر انبیا(علیهم السلام) و به طور عموم هم وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی﴾، در بهشت هم ملائکه از هر در وارد میشوند ﴿وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ ٭ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ﴾؛ اینجا هم در بخش پایانی ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ﴾ که این رحمت خاصّةای برای بهشت و اهل بهشت است.
جداسازی تبهکاران از مؤمنان در قیامت و احتجاج با آنان
اما درباره تبهکارها فرمود شما از این صحنه جدا شوید؛ یعنی در جمع هیچ یک از انبیا, اولیا, مؤمنین, صدّیقین, صلحا, شهدا, شفعا نباید باشید، هیچ فیضی از اینها به شما نمیرسد و راهتان را باید جدا کنید ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ بعد در مقام احتجاج میفرماید ما قبلاً از شما عهد گرفتیم که شما پیرو شیطان نباشید و خصوصیت شیطان هم برای شما مشخص کردیم که این دشمن آشکار شماست و به شما گفتیم راه چیست، ما راه ایجاد کردیم و راهنما فرستادیم. پس عهدنامهای است بین خدا و خلق خدا در چند ماده: اینکه جز خدا را نپرستند, اینکه شیطان را نپرستند, اینکه شیطان عدوّ آشکار است, اینکه خدا راه مستقیم را ایجاد کرد و نشان داد، همه این امور را ذکر فرمود.
علت تام بودن احتجاج خدا بر تبهکاران
مستحضرید که احتجاج وقتی تام است که حجّت, حجّت بالغه باشد. در پایان سوره مبارکه «نساء» فرمود ما انبیا فرستادیم تا اینها در قیامت نگویند خدایا ما از وضع حیات آخرت بیخبر بودیم، چرا راهنمای خود را نفرستادی؟ آیه این است: ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلیماً ٭ رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ﴾[9]ما انبیای فراوان با تبشیر و انذار برای این منظور فرستادیم ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[10] که این ﴿بَعْدَ﴾ ملاحظه فرمودید ظرف است مفهوم ندارد; ولی چون در مقام تهدید است مفهوم دارد؛ یعنی اگر ما انبیا نمیفرستادیم حجّت مردم بر خدا تمام بود، الآن که انبیا فرستادیم حجّت مردم بر خدا تمام نیست و مردم حجّتی ندارند ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾؛ از این جهت معلوم میشود عقل، فطرت و این گونه از امور درونی در عین حال که لازم است کافی نیست، چون خود عقل میفهمد که نمیفهمد؛ عقل میفهمد از خطوط کلی باخبر است، از بسیاری از مسائل جزئی آگاه نیست و عقل میگوید بشر با کلّ جهان در ارتباط است. خواصّ اشیا, حلیّت اشیا, حرمت اشیا, ضرر اشیا, سود اشیا برای عقل روشن نیست و مهمتر از همه گذشته انسان چه بود، برای عقل روشن نیست، آینده عقل که خیلی مهم و حساس و سرنوشتساز است، برای عقل روشن نیست. اجمالاً عقل میداند که انسان نابود نمیشود، اما کجا میرود؟ بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ حساب و کتاب چیست؟ اعمال چگونه زندهاند؟ چگونه محاجّه میشوند؟ اینها را نمیداند; لذا مهمترین دلیل وحی و نبوّت به وسیله حکما اقامه شده است، بسیاری از افراد برای اثبات وحی و نبوّت به همین راههای عادی تمسّک کردند که انسان مدنی «بالطبع» است و باید فقط قانون داشته باشد، قانون را اگر خودش وضع کند اختلاف ایجاد میشود، پس قانون باید آسمانی باشد تا زندگی بشر در دنیا متمدّنانه باشد؛ این حرف روشنی است که بسیاری از افراد برای ضرورت وحی و نبوّت اقامه میکنند. مرحوم خواجه طوسی در نقدی که در شرح اشارات نسبت به فرمایشات مرحوم بوعلی دارد ـ که این در حقیقت نقد نیست، زمینهای است برای توجیه سخنان ابنسینا ـ میگوید اگر بشر برای زیست دنیا احتیاج به انبیا داشته باشد، خیلی از افراد هستند که خدا و قیامت را قبول ندارند، امّا زندگی آنها مثل ماست و بدون وحی دارند زندگی میکنند؛[11] همین تجارت, همین سیاست, همین انتخابات, همین رأی دادن, همین امنیت و همین امانت که در کشورهای غیر اسلامی هم هست که دارند عادی زندگی میکنند, پس ما وحی و نبوّت را تنها برای دنیا نمیخواهیم. این اشکال مرحوم خواجه بر بوعلی نیست، این زمینه است بر اینکه چرا ابنسینا مسئله وحی و نبوّت را در نمط نهم اشارات ذکر کردند؛ آنجا که مسئله عبادت است, زهد و عرفان است، در اثنای مسئله زهد و عبادت و عرفان آنجا مسئله وحی و نبوّت را ذکر میکنند که اساس نیاز بشر به وحی و نبوّت برای این است که او را راهنمایی کند چگونه راه آینده را هماکنون درست طی کند، حداکثر صد سالی در دنیا زندگی میکند که این نسبت به زندگی ابد قابل قیاس نیست، برای ابد که بعد از مرگ در پیش دارد چه رهتوشهای لازم است؟ چه کار باید کند؟ چه چیزهایی در اینجا لازم است؟ چه چیزهایی برای تهیه آنجا باید از اینجا فراهم کرد؟ اینکه مسئله وحی و نبوّت را ایشان در اثنای عبادت و زهد و عرفان ذکر میکند، برای اینکه ثابت کند که این برهان معروف که انسان مدنی «بالطبع» است و قانون میخواهد و از این جهت وحی میخواهد، این کفِ مطلب است. مطلب اساسی این است که انسان مسافر است و مسافر راهنما و رهتوشه میخواهد و اساس کار او این است که این آیه سوره مبارکه «نساء» همین را میخواهد بگوید.
پس این برهان مدنی «بالطبع» بودن, کف مطلب است و اساس کار این است که انسان صد سالی اینجا زندگی میکند یک ابدی را هم در پیش دارد، این مسافری که در این مسافرخانه، صد سال میماند بعد به وطن اصلی خودش برمیگردد که ابد است دیگر میلیاردها رقم برنمیدارد این راهنما میخواهد; لذا مسئله وحی و نبوّت تنها برای این نیست که انسان مدنی «بالطبع» است که این به تعبیر مرحوم خواجه کفِ مطلب است. همین برهانی که ذات اقدس الهی در آیه 164 و 165 سوره مبارکه «نساء» نقل میکند همین است؛ فرمود ما انبیا فرستادیم برای اینکه بعد از مرگ در صحنه قیامت کسی احتجاج نکند و نگوید خدایا تو که میدانستی ما بعد از مرگ چنین جایی میآییم، ما باخبر نبودیم، ما نمیدانستیم اینجا چه خبر است و بعد از مرگ کجا میآییم، تو که میدانستی بعد از مرگ چنین جایی هست چرا راهنما نفرستادی؟ چرا قانون نفرستادی؟ ما این انبیا را فرستادیم و صراط مستقیم را ترسیم کردیم ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾، پس معیار احتجاج این است.
عالم ذرّ صحنه شهود حق و دنیا محل تعهد الهی
حالا بیاییم به سراغ عالَم «ذَرّ», عالَم «ذرّ»ی که به هر کسی بگویند میگوید من یادم نیست، به افراد عادی بگویند, به خواص بگویند, به اوتاد بگویند حالا یک وقت کسی جزء انبیا و ائمه(علیهم السلام) است که حساب آنها جداست؛ این میگوید من یادم نیست که من درچنین صحنهای تعهّد سپرده باشم؛ آن وقت ما بیاییم بگوییم که در عالَم «ذرّ» شما تعهّد سپردی که خلاف نکنی و حالا که خلاف کردی به جهنم میروی, میگوید من عالَم «ذرّ» نمیدانم چیست و گذشته از اینکه در عالَم «ذرّ» سخن از تعهّد نیست، سخن از ارائه حق است. خدا خودش را نشان داد، گفت من هستم یا نیستم؟ همه گفتند بله هستی. سخن از زبان وحی و نبوّت و عقل و اینها نیست؛ در آن روز که ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾[12] این بیپرده از حرم غیب بیرون آمده ﴿قالُوا بَلی﴾.[13] بعضی از بزرگان میگویند: بله، الآن ما آن صحنه یادمان است؛ اینها مسئله شهود رؤیت حق است، آنجا سخن از عهد نیست و سخن از عداوت شیطان نیست. قبل از خلقت آدم است؛ جریان آدم و خلقت آدم و عداوت ابلیس و اینها و بعد از اینکه ذات اقدس الهی آدم را خلق کرد و جریان تعلیم اسما رخ داد و دستور سجده آمد و فرشتهها اطاعت کردند و شیطان استکبار ورزید از آن به بعد خدای سبحان فرمود این دشمن شماست.
پرسش: در روایت دارد اگر خدا خودش را نشان نمیداد هیچکس او را عبادت نمیکرد؟
پاسخ: بله، در فطرت همه همینطور است؛ اصلاً انکار خدا مستحیل است، زیرا انسان فقر خود را ذاتاً دریافت میکند، غنیِّ مطلقی را ادراک میکند که مشکل او را حل کند. اگر زیردریایی غرق شود، افراد و سرنشینان آن غرق شوند، در عمق دریا هیچکس از آنها خبر ندارد؛ ولی آنها ناامید نیستند، برای اینکه میگویند یک قدرت مطلقی در جهان هست که عمق دریا یا اوج سپهر در اختیار اوست که این همان خداست، این ﴿فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾[14] همین است، خدا انکارپذیر نیست. این بیان نورانی امام که مرحوم کلینی در همان جلد اول کافی نقل کرد این است که فرمود: «مَعْرُوفٌ عِنْدَ کُلِّ جَاهِلٍ»[15] خدا نزد هر ملحد و کمونیستی معروف است، اصلاً خدا قابل انکار نیست، منتها او نمیداند با چه کسی رابطه دارد. مگر حقیقت مطلق را میشود انکار کرد؟ مگر واقعیّت مطلق را میشود نفی کرد؟ فرمود: «عَارِفٌ بِالْمَجْهُولِ مَعْرُوفٌ عِنْدَ کُلِّ جَاهِلٍ»، این از غرر روایات ماست که مرحوم کلینی در جلد اول کافی نقل کرد؛ لذا فرمود: «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ»[16] شناخت با برهان و اینها، برای سرگرمی حوزه و دانشگاه خوب است؛ ولی خدا را با خدایی باید شناخت «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ»؛ خدا انکارپذیر نیست. در آن صحنه خود را نشان داد و همه هم آنجا پذیرفتند، اما آنجا سخن از تعهّد نیست, سخن از دین نیست, سخن از عداوت شیطان نیست, سخن از پیروی انبیا نیست, سخن از عدم متابعت از شیطان نیست.
بنابراین به هیچ وجه این جریان معاهده به عالم ذَرّ بر نمیگردد بله, ارواح وجوداتی دارند که ثبوتاً خیلی از احکام را میشود بر آنها اثبات کرد و اثباتاً هم خیلی از اینها ثابت شده است «خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ»[17] هست, «الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاکَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ»[18] اینها سر جایش محفوظ است، اما یک تعهّد فقهی و ح قوقی باشد که حجّت تمام شود که اگر بشر برابر آن عهدنامه عمل نکرد مستقیماً او را به جهنم ببرند، این به زبان عقل و استدلال است در دنیا و به زبان وحی و نبوّت و کتاب و سنّت و عترت اهل بیت(علیهم السلام) است در دنیا. آن وقت در قیامت ذات اقدس الهی به اینها میفرماید ما از شما تعهّد گفتیم به زبان انبیا و وحی ـ البته در بعضی از روایات هم هست به زبان وحی ـ ما به شما گفتیم شیطان, دشمن است، به شما گفتیم که این دشمن آشکاری است به هیچ وجه با شما کنار نمیآید که یک روز دوستی کند و کوتاهی کند اینطور نیست. «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»؛[19]هم همینطور است، این دشمن مبین است و من را عبادت کنید این هم راه مستقیم است و ما همه چیز را به شما گفتیم. حالا اگر یک وقت یک کافر مستضعفی در اثر اینکه در دوردست است و هیچ حجّتی از حجّتهای الهی به او نرسیده به همان اندازه که عقل او کافی است در قیامت مسئول است.
تبیین جهنم منقول و غیر منقول
فرمود ما اینها را گفتیم و شما عمل نکردید، در آن روز ذات اقدس الهی یک عده را توبیخ میکند که شیطان خیلی از شماها را فریب داد و گفتیم ﴿لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ﴾ این را در آخرت به عنوان توبیخ در آنجا ذکر می کند؛ حالا اینها را وارد جهنم میخواهند کنند. در بحثهای جهنم اشاره شد که موادّ جهنم که سه چیز است این را قرآن کریم[20] ترسیم کرده که خود انسان است. در سوخت و سوز وقتی کورهای دارند، موادّ اولیه سوخت و سوز را فراهم میکنند، بعد آن ماده آتشزنه را فراهم میکنند، بعد اشیا را در آنجا گداخته میکنند، سه کار است که در کورهها انجام میدهند: اول حالا یا هیزم است یا زغال سنگ است یا نفت و بنزین و گازوئیل هر چه است اول این را میریزند که این موادّ اوّلی برای سوخت و سوز است، بعد آن ماده انفجاری دیگر که آتشزنه, آتشگیره, ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ است آن را میزنند و این را میگیرانند تا این کوره مشتعل شود، بعد حالا آن موادّی که میخواهند به صورت ذوب کنند، مثل فولاد یا آهن یا مس یا هر چه هست را میریزند تا کوره کار خودش را انجام دهد، این سه کار است. در قرآن دارد که هیزم جهنم همین ظالمان هستند ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[21] این هیزمها را که انداختند درون جهنم، آنچه باعث اشتعال اینهاست که اینها را بگیراند و آتشزنه باشد یا آتشگیره باشد که از آن به عنوان ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ یاد میکنند که «توقد به النار» آنها را میآورند که آنها هم سران کفرند که فرمود: ﴿وَقُودُ النَّارِ ٭ کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾،[22] اینکه فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾[23] این ائمه کفر خودشان مثل تیانتی هستند و مشتعل میباشند دیگران را هم آتش میزنند؛ اینها را وقتی میآورند جهنم گُر میگیرد، بعد افراد تبهکار دیگری که به وسیله ظلم اینها یا تابع اینها بودند، اینها را در آنجا میگذارند که وضع جهنم چنین میشود. براساس این ممکن است انسان خیال کند که فقط جهنم منقول داریم غیر منقول نداریم؛ یعنی براساس آنچه در سوره مبارکه «فجر» آمده جهنم فقط منحصر در آن خواهد بود؛ آیه 23 سوره مبارکه «فجر» این است بعد از اینکه فرمود: ﴿وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا﴾[24] فرمود: ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ جهنم را میآورند ؛در روایاتی که ذیل این آیه هست ملاحظه میفرمایید دارد که با غل و زنجیر عدهای هفتاد نفر یا هشتاد فرشته کشانکشان جهنم را میآورند[25] ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾. بنابراین آدم ممکن است خیال کند جهنم فقط منقول است؛ اما این تام نیست،برای اینکه این عناصر سهگانهای که یاد شده اینها موادّی است که میریزند در کوره، ما کورهای لازم داریم که اینها را بریزند داخل آن تا همه با هم ملاقات کنند که ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[26] شود و آن محاجّه اسفباری که بین مستکبر و مستضعف است، آنجا برقرار شود که جای ثابتی میخواهد; لذا آنجا جهنم و غیر منقول است؛ یعنی گودال است یا «وِیل»[27] است، «أو ما شئت فسمّه» و آنجاست که ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[28] این میگوید تو باعث شدی، او میگوید تو باعث شدی, مستضعف میگوید مستکبران ما را به بند کشیدند, مستکبران میگویند ما گفتیم شما میخواستید نیایید، در آنجا رهبران الهی هم بودند؛ خدا در آنجا میفرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛[29] مستکبران دو گناه کردند شما هم دو گناه کردید، آنها دو گناه کردند، برای اینکه گمراه شدند و عدهای را هم گمراه کردند. شما دو گناه کردید، برای اینکه اصلِ عمل بد را مرتکب شدید, یک; رهبران الهی را ترک کردید و به دنبال رهبران کفر و الحاد رفتید, دو; شمایِ مستضعف هم دو گناه کردید ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ و لکن حساب نکردید. براساس این جهت که همه باید یکجا جمع شوند ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾ آنجا میشود جهنم غیر منقول, اینها میشود جهنم منقول که در آن جهنم غیر منقول مستقرّ هستند.
حیرت آور بودن آیات مربوط به قیامت و کیفیت سؤال و جواب
اما حالا آن مطلبی که مربوط به کیفیت سؤال و جواب است؛ در صحنه قیامت که سؤال و جواب میشود نیازی به شاهدهای بیرون ندارد، برای اینکه متن عمل حاضر است ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ﴾[30] چه خیر, چه شرّ این را میبیند؛ اما بحثهای قیامت واقعاً حیرتآور است، آیاتی است درباره قیامت که در این بحثهای اخیر گاهی ملاحظه کردید که گاهی ما به هر وسیلهای هست خودمان را کنار میکشیم که وارد آن آیه نشویم، برای اینکه آدم آنجا وارد شود غرق میشود بدون اینکه چیزی به دستش بیاید. یکی از آن آیات همان سوره مبارکه «عنکبوت» است که فرمود: ﴿یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾.[31] ﴿إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ نه یعنی «إلیه ترجعون»، آنجا و امثال آنجا از جاهایی بود که ما به هر دسایس و حِیلی بود خودمان را کشیدیم کنار که وارد آن بحث نشویم. انسان منقلب «الی الله» میشود، یعنی چه؟ رجوع «الی الله» فهمیدنی است، اما انقلاب «الی الله» فهمیدنی نیست. یکی از چیزهایی که خیلی پیچیده است که در آنجا هم همان کار را کردیم، همان آیه 36 سوره مبارکه «اسراء» است. در سوره «اسراء» فرمود صحنه سؤال هست, جواب هست, محاکمه هست که ما همه را سؤال میکنیم؛ ﴿وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾؛ از این آیات معروفی است که خیلی از ماها میگوییم و مینویسیم و مانند آن. فرمود چیزی را که برای شما ثابت نشد پیروی نکن, چرا؟ ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾. از چیزهایی که فهمیدنی نیست همین آیه است، برای اینکه میفرماید: ﴿إِنَّ السَّمْعَ﴾؛ یعنی «سامعه» و گوش, بصر «باصره» و «فؤاد» که این«فؤاد» همان روح است، همان نفس است، همان قلب است که حقیقت انسان است. «سمع» و «بصر» و «فؤاد» که حقیقتِ انسان همان «فؤاد» است ﴿کُلُّ أُولئِکَ﴾، چون اینها «ذویالعقول» هستند و مورد شعورند و در محکمه حاضر شدند از آنها به ﴿کُلُّ أُولئِکَ﴾ یاد کرد، ﴿کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾ این ضمیر ﴿کانَ﴾ به خود شخص برمیگردد، ﴿عَنْهُ﴾ به کلّ واحد برمیگردد و این ﴿مَسْؤُلاً﴾ خبر «کان» است؛ یعنی صحنه قیامت که میشود «سمع» یک طرف, «بصر» یک طرف, قلب یک طرف و انسان یک طرف قرار میگیرد. این انسان ﴿کانَ عَنْهُ﴾ یعنی از «کلّ واحد» اینها ﴿مَسْؤُلاً﴾. ما در ادبیات فارسی این کلمه «از» را میآوریم روی خود شخص و میگوییم از آقا بپرس, از فلان کس بپرس که این فارسی حرف زدن است، اما در عربی این کلمه «عن» که ترجمه «از» است روی مطلب میآید، نه روی شخص؛ مثلاً ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾,[32] ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾,[33] ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیضِ﴾، [34]«یَسْئَلُونَکَ عَنِ کَذا». این کلمه «عن»؛ یعنی «از» که روی مطلب در میآید نه روی مسئول, «کان» یعنی خود شخص و «عنه» یعنی از «کلّ واحد واحد» اینها خود این شخص مسئول است، آن وقت زید را در محکمه میآورند, سمع او یک طرف, بصر او یک طرف, قلب او یک طرف, زید هم یک طرف, سائل؛ یعنی رهبران الهی، در قیامت هر چه ملائکه هستند از زید سؤال میکنند که «سمع» خود را در کجا به کار بردی؟ «بصر» خود را در کجا به کار بردی؟ «فؤاد» خود را در کجا به کار بردی؟ «فؤاد», خود قلب است، خود حقیقت انسان است، از خود انسان سؤال میکنند حقیقت خود را چگونه صرف کردی؟ فهمیدنی نیست. این قلب که گوشیِ مخصوص طبّ که نیست. این «فؤاد» همان نفس است، همان قلب است و همان حقیقت انسانیّت است. این چهارمی که انسان است مسئول است، آن سهتا «مسئولعنه» هستند. از زید سؤال میکنند چشم خود را چه کار کردی؟ این قابل فهم است, گوش خود را در چه راه به کار بردی؟ قابل فهم است, قلب خود را در چه راه به کار بردی؟ درک این آسان نیست، برای اینکه مگر ما چندتا جان داریم؟ این مسئول چه کسی است که باید از قلب جواب دهد؟ آن قوّه مُدرکه ما چیست؟ از او سؤال میکنند که قوّه مدرکه خود را چه کار کردی؟ این هم از آن آیات است.
غرض آن است اینکه گفتند وقتی وجود مبارک حضرت ظهور کرد معلوم میشود قرآن هنوز بِکر است و تفسیر نشده، براساس همین آیات است وگرنه آیاتی که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ﴾ که ﴿لَهُمْ جَنَّاتُ﴾[35] تفسیر نمیخواهد، این مسئله هم همینطور است. این بیان نورانی امام سجاد در صحیفه سجادیه در دعای ختم قرآن این است که درست است که خدا فرمود: ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ﴾[36] اینها را در بند بکشید، اما «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ»[37]همین خیالها, غیبتها, دروغها, تهمتها, کذبها همینها غل و زنجیر خواهد بود، اینچنین نیست که یک آهنگری دیگر داشته باشند که زنجیر بسازند «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ»، اینها که درکش آسان نیست. به هر تقدیر این جهنمهای منقول وارد آن جهنم غیر منقول میشوند که ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾. در این صحنه ذات اقدس الهی میفرماید ما برای اینکه حرف راست را بشنویم از شاهدان صدق سؤال میکنیم. اینکه فرمود: ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ﴾ ناظر به همین بخش است. فرمود: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی﴾ این آتشی که شما میبینید و تکذیب کردید این آتش است و شعله است و میبینید که جا برای تکذیب نیست.
آیات دال بر استمرار ارسال انبیا و تکذیب تبهکاران
دو استمرار ذکر میکند: یکی اینکه ما مرتباً انبیا فرستادیم و شما مرتباً تکذیب کردید ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾ ما پشت سر هم وعده دادیم که بهشتی هست و جهنمی هست که هم وعید بود و هم وعده. این ﴿کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾ غیر از «توعدون» است این «کان» مفید استمرار؛ یعنی رهبران ما پشت سر هم گفتند. هم گفتیم ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا﴾,[38] «تَترا» یعنی متواتر و هم گفتیم ﴿لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾[39] حرفهای فرشتهها قطع نشد, کتابهای انبیا قطع نشد, سخنان رهبران الهی قطع نشد, هم آنها «تَترا» هستند, متواتر هستند, پشت سر هم هستند که قطع نشد، هم قول ما به وسیله انبیا و فرشتهها متّصل بود قطع نشد، هم ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا﴾, هم ﴿لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾, پس ﴿کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾ و شما هم ﴿کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ هر چه ما گفتیم شما در همان زمان هم کفر ورزیدید؛ لذا فرمود: ﴿اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ نه «بما کفرتم», ﴿کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾؛ یعنی مرتباً و مستمرّاً هر وقت انبیای ما میآمد شما کفر میورزیدید، پس از این طرف دائماً عنایت الهی و تبلیغات الهی بود از طرف شما هم دائماً کفرورزی و تکفیر بود.
قیامت صحنه آشکارسازی حق با بستن زبان انسان
حالا ما امروز میخواهیم حق روشن شود، شاهدی میخواهیم. دهن شما را میبندیم، برای اینکه ممکن است انکار کنید آنکه معصیت کرده شما هستید، آنکه معصیت نکرده اعضا و جوارح شما هستند، آنها میآیند شهادت میدهند ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ﴾، چون در همان اوایل سوره مبارکه «انعام» آمده که مشرکین در روز قیامت انکار میکردند میگفتند: ﴿ما کُنَّا مُشْرِکینَ﴾[40] ما شرک نورزیدیم که این ظهور ملکات آنهاست در دنیا. در همان اوایل سوره مبارکه «انعام» دارد که خدای سبحان به وجود مبارک حضرت فرمود: چگونه بین یکدیگر ترفندی دارند شرکشان روشن است،[41] اما معذلک میگویند: ﴿ما کُنَّا مُشْرِکینَ﴾؛ لذا این دهن را میبندند و آن وقت اعضا و جوارح را به گفتگو وادار میکنند ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ﴾ دست و پا و اینها همهشان شهادت میدهند, نه اینکه اقرار میکنند.
اعضا و جوارح شاهدان اعمال نه اقرارکنندگان به آن
نفرمود آن دستی که معصیت کرده, رشوه گرفته, ربا داده و ربا گرفته اقرار میکند، چون دست متّهم نیست، متّهم ردیف اول و دوم و سوم و صدم همین نفس است، اینها اعضا و جوارح هستند اگر دستی که ربا گرفته بود و دستی که رشوه گرفته بود گناهکار بود میفرمود اینها اقرار میکنند, اینها اعتراف میکنند، اما نفرمود اینها اقرار دارند، چون اینها گناهکار نیستند، اینها بیگانه هستند. فرمود اینها شهادت میدهند، آنکه گناه کرده است شخص خود انسان است که این اعضا و جوارح بیچاره را وادار کرده است. در قیامت هم اگر اعضا و جوارح را میسوزانند شخص را میسوزانند، برای اینکه این شخص درد بکِشد دست او را میسوزانند، وگرنه دست که دردی ندارد. این ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها﴾[42] برای همین است که شخص را میخواهند عذاب کنند اعضا و جوارح را میسوزانند، نه اینکه اعضا و جوارح را عذاب کنند. اعضا و جوارح مشغول کار خودشان هستند و اینها هم شهادت صِدق میدهند و میگویند بله، این شخص رشوه را گرفته, این ربا را گرفته, رومیزی را گرفته, زیرمیزی را گرفته, این تهمت را زده و این کار را کرده و این حرف را نوشته یا امضا کرده است. ﴿وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾.
مواقف پنجاه گانه قیامت و تفاوت احکام هر کدام
البته مستحضرید که قیامت که پنجاه موقف دارد هر موقفی حکم خاصّ خودش را دارد. این صحنهها که تمام شد در یک صحنه میفرماید: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾[43] اینها را بازداشت کنید تا ما از اینها سؤال کنیم. در یک موقف دارد که اینها را بگذارید بروند دیگر ایست و بازرسی نیست ﴿لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ﴾[44] اینجا، جای سؤال نیست, چرا؟ پشت سرش میفرماید در این موقف اینجا، جای سؤال نیست ﴿لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ﴾ چرا؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ﴾[45] همه آنها داغ شده هستند و معلوم است. بعضیها صورتشان, بعضی پیشانیشان و بعضی دستشان. اینها از آن موقف ایست و بازرسی ایستادند نتوانستند جواب دهند یا علامت روی پیشانیشان است یا دستشان است یا پهلویشان است ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ﴾ سر و تَه اینها را ما جمع کردیم، ﴿فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ﴾[46] بعضیها با سر و ته جمعشده دارند میروند، جای سؤال نیست. اینجا که با علامت ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ﴾ «سیما» یعنی علامت, «وَسمه» یعنی علامت, «موسوم»؛ یعنی علامتدار، «سیما» به معنی صورت نیست «سِمه» و «موسوم» و امثال ذلک؛ یعنی علامتدار. اینها علامت دارند، ما در ایست بازرسی قبلی از اینها سؤال کردیم اینها نتوانستند جواب بدهند علامتشان یا دستشان است یا پایشان است یا سر و ته آنهاست که ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ﴾ اینطور است اگر کسی سر و ته او جمع شد دارد میرود معلوم است کارش چه بود، دیگر جا برای سؤال نیست. پس اینطور نیست که در قیامت جا برای سؤال نباشد، سؤال هست؛ ولی وقتی سؤال شد و نتوانستند جواب دهند و علامت محکومیّت در بدنشان هست در مواقف دیگر میگویند از اینها سؤال نکنید، چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ﴾.
اعتراض نفس به اعضا و جوارح در دادن شهادت
حالا عمده این است که اعضا و جوارح که شهادت میدهند، خود نفس میگوید چرا علیه ما شهادت دادی؟ ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا﴾. اینها میگویند: ﴿أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[47] نه «أشهدنا». ما را به حرف آورد ما هم گفتیم. اینها نمیگویند شما دروغ میگویید, میگویند چرا علیه ما شهادت دادید؟ آنها میگویند خدا ما را به حرف آورد و ما هم گفتیم, نه اینکه خدا به ما گفت اینطور بگو, خدا به ما قدرت نطق داد ما هم گفتیم, خلاف هم نگفتیم ﴿لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾.[48]
اثبات حق بودن معاد با هدفمندی عالم
بنابراین اصلِ معاد را ذات اقدس الهی فرمود این «حقٌّ لا ریب فیه» ممکن نیست کسی بگوید بعد از مرگ ـ معاذ الله ـ خبری نیست یا اگر بعد از مرگ خبری باشد مثل دنیاست؛ این دو مطلب فاسد را قرآن کریم از زبان منکران معاد نقل میکند و نفی میکند. فرمود عالَمی را که ما آفریدیم عالمی است که صدر و ساقه آن حق و به هیچ وجه باطل در عالَم راه ندارد در سوره مبارکه «ص» آیه 27 این است ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ ٭ أَمْ نَجْعَلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدینَ فِی الْأَرْضِ﴾ اگر عالَم ـ معاذ الله ـ معاد نداشته باشد، طالح و صالح یکسان هستند، چون هر دو معدوم میشوند «لا میْز فی الأعدام»[49] اگر حساب و کتابی نباشد نه برای صالح پاداشی است و نه برای طالح کیفری، اینها یکسان هستند. اگر عادل و ظالم یکسان باشند در عالَم و هر کس هر چه کرد بیمسئولیت باشد یک جهان باطلی است. در قرآن کریم برای اثبات معاد گاهی از قضیه سالبه استفاده میشود که عالم باطل نیست و گاهی از قضیه موجبه استفاده میشود که عالَم بر حق است، چون حق است هدفمند است، چون باطل نیست هدفمند است؛ یک طرف قضیه این است که اگر معادی نباشد طالح و صالح یکسان هستند یا بر فرض معاد باشد ـ معاذ الله ـ حساب و کتابی در کار نباشد، تبهکار و پرهیزکار یکسان در آن عالم زندگی کنند، همانطوری که برخی برابر سوره «کهف» گفتند اگر ما قیامت برویم آنجا هم مثل دنیا وضع ما خوب است که خدا فرمود خیر اینچنین نیست ﴿سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ﴾[50] اینطور نیست هر کسی مهمان سفره خودش است. این مساوی بودن را که نفی میکند، ناظر به همین بخش است که ﴿سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ﴾ ناظر به همین است. در جریان شهادت در سوره مبارکه «فصلت» آیه نوزده به بعد این است فرمود: ﴿حَتَّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[51] اینها نمیتوانند انکار کنند که چرا اینطور گفتید, میگویند چرا گفتید؟ چون آنها راست میگویند و آن روز جای باطل هم نیست ﴿أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ٭ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾[52]شما خیال کردید ذات اقدس الهی نمیداند؟! کلّ عالَم همه دفتر حق است, کتاب حق است همه چشم و گوش باز کردند دارند ما را میبینند هیچکس کور نیست, هیچکس ناشنوا نیست; منتها حقّ حرف زدن ندارند، آن روز که بنا شد حرف بزنند جریان و اسرار را بازگو میکنند. در سوره مبارکه «جاثیه» هم فرمود: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ﴾، اگر عادل و ظالم ـ معاذ الله ـ معادی نباشد اینها یکسان هستند. الآن در اینجا نه میز هست، نه صندلی هست و نه ظرف, فرقی بین معدومات نیست وقتی میز نیست, صندلی نیست, ظرف نیست, کتاب نیست «لا میْز فی الأعدام من حیث العدم»؛ اگر معادی نباشد، حساب و کتابی نباشد، بهشت و جهنمی نباشد فرقی بین عادل و ظالم نیست ﴿سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ﴾ یا نه ـ معاذ الله ـ معاد هست؛ ولی آنجا هم مثل دنیاست، چون معاد یک دنیای مجدّدی است آن وقت معلوم میشود یک دنیاست، بعدش هم یک دنیا، بعدش هم دنیا که این هم میشود لغو, یک روز حساب و کتابی باید باشد. فرمود اینچنین نیست که حساب و کتابی نباشد ﴿سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ ٭ وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالحَقّ﴾[53] این نظام یا پیچیدهٴ به حق است، اگر این «باء», «باء» ملابسه باشد یا در صحبت حق است اگر «باء», «باء» مصاحبه باشد، بالأخره این یا پیچیده است یا پوشیده است و همصحبت است، عالَم «بالحق» است، درون و بیرون عالَم، حق نفوذ کرده است و کسی نمیتواند بگوید هر کاری کردم, کردم هیچ ممکن نیست.
شهادت اعضا و جوارح دال بر فهم آنان از عمل
اگر چنین عالَمی است فرمود ما برای اینکه خوب روشن شود خود اعضا و جوارحِ خود شخص را به حرف در میآوریم. ما چیزی یادش نمیدهیم اگر در قیامت ـ معاذ الله ـ خدا یاد این اعضا و جوارح دهد اشخاص میگویند خدایا تو یادشان دادی! آنجا چنین حرفی نیست. خود این دست واقعاً میفهمد, این چشم واقعاً میفهمد و این پا واقعاً میفهمد. این بیان نورانی ائمه(علیهم السلام) که اسرار وضو را میگویند, میگویند وضو که میگیرید و دست را که میشویید ـ البته یک حُکم فقهی است که آدم دست را به قصد وضو غَسْل میدهد «قربة الی الله» ـ آن راز شستن دست در وضو این است که انسان در حال شستن دست بگوید خدایا من از گناه، دست شستم. به حضرت عرض کردند که معنای مسح پا چیست؟ فرمود معنای آن این است که خدایا جایی که نباید میرفتم, رفتم، دارم این پا را تطهیر میکنم که با پایِ پاک در حضور تو بیایم، سرم را که مسح میکِشم برای این است که اگر خیال باطل و نقشهای علیه کسی کشیدم این سر را دارم پاک میکنم که از پا تا سر, از سر تا پا پاک باشم با تو گفتگو کنم.[54] این بیان نورانی امام(سلام الله علیه) در معنای وضو است و چنین صحنهای است. اگر دست نفهمد و پا نفهمد که در قیامت شهادت نمیدهد، آنها که نمیگویند در قیامت خدا به ما گفته اینطور بگو, میگویند خدا فقط ما را به حرف درآورده، ما بلد بودیم و همه چیز را میدیدیم.
پرسش: اینها که شعور دارند پس چطور عذاب را درک نمیکنند؟
پاسخ: اینها عذاب را درک نمیکنند، چون شعورشان همان شعور نفس است و جدای از نفس نیستند، البته نفس درک میکند، چون نفس درک میکند عذاب ندارد. الآن تمام این فرشتههایی که در جهنم هستند که به عنوان ﴿لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ﴾[55] اینها در متن جهنم هستند و جهنمبان هستند، اما هیچکدام عذاب الهی را درک نمیکنند.
سرّ شهادت اعضا و جوارح با توجه به تجسّم اعمال
پرسش: با تجسّم اعمال, چه نیازی به شهادت این دست و پاست؟
پاسخ: یکی از موارد آن همین است آنجا که دارد ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ آن ناظر به تجسّم اعمال است. در این موقف که موقف احتجاج و استدلال است که برای خود شخص روشن شود این کار, کار شماست حالا چیزی را دیده این واقعاً کارِ اوست؟ دست میگوید بله این کار, کار شماست شما با این دست این کار را کردید شما با این چشم نگاه حرام را انجام دادید بنابراین اینکه فرمود: ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ ناظر به گوشههایی از این مباحثی است که خدا ـ انشاءالله ـ همه ما را از شرور انفس ما حفظ کند!
[1]سوره یس، آیه48.
[2]سوره یس، آیه49.
[3]سوره یس، آیه29.
[4]سوره رعد، آیه 23 و 24.
[5]سوره صافات، آیه79.
[6]سوره صافات، آیه120.
[7]سوره صافات، آیه181.
[8]سوره طه، آیه47.
[9]سوره نساء، آیه 164 و 165.
[10]سوره نساء، آیه165.
[11]شرح الاشارات و التنبیهات، ج3، ص374.
[12]سوره اعراف، آیه172.
[13]سوره اعراف، آیه172.
[14]سوره عنکبوت، آیه65.
[15]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص91.
[16]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص85.
[17]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج47، ص357.
[18]من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج4، ص380.
[19]عوالی اللئالی، محمدبن علی بن ابراهیم ابن ابی جمهور الاحسانی، ج4، ص118.
[20]سوره جن، آیه15.
[21]سوره جن، آیه15.
[22]سوره آل عمران، آیه 10 و 11.
[23]سوره توبه، آیه12.
[24]سوره فجر، آیه22.
[25]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج20، ص287.
[26]سوره اعراف، آیه38.
[27]سوره ابراهیم، آیه42.
[28]سوره اعراف، آیه38.
[29]سوره اعراف، آیه38.
[30]سوره زلزال، آیه7.
[31]سوره عنکبوت، آیه21.
[32]سوره بقره، آیه189.
[33]سوره اسراء، آیه85.
[34]سوره بقره، آیه222.
[35]سوره کهف، آیه107.
[36]سوره حاقة، آیه 30 و 31.
[37]تدوین القرآن، الشیخ علی الکورانی العاملی، ج1، ص479.
[38]سوره مومنون، آیه44.
[39]سوره قصص، آیه51.
[40]سوره انعام، آیه23.
[41]سوره انعام، آیه24.
[42]سوره نساء، آیه56.
[43]سوره صافات، آیه24.
[44]سوره الرحمن، آیه39.
[45]سوره الرحمن، آیه41.
[46]سوره الرحمن، آیه41.
[47]سوره فصلت، آیه21.
[48]سوره فصلت، آیه21.
[49]شرح المنظومه، ج2، ص191.
[50]سوره جاثیه، آیه21.
[51]سوره فصلت، آیه 20 و 21.
[52]سوره فصلت، آیه 21 و 22.
[53]سوره جاثیه، آیه 21 و 22.
[54]من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج2، ص202.
[55]سوره تحریم، آیه6.
تاکنون نظری ثبت نشده است