- 1241
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 13 سوره صافات
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 13 سوره صافات"
- اثبات توحید و معاد با استفاده از نظم آفرینش و اداره آن؛
- فواید فراوان کواکب و ذکر دو مورد آن در این آیات؛
- سکوت آیه از تفاوت سنخیت وحی به انسان و آسمان.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا (1) فَالزَّاجِراتِ زَجْراً (2) فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً (3) إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ (4) رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (5) إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ (6) وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ (7) لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ (8) دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (9) إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (10) فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ (11) بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ (12) وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ (13)﴾
اثبات توحید و معاد با استفاده از نظم آفرینش و اداره آن
در آغاز این سوره مبارکه «صافات» که در مکه نازل شد، بخشی از مسائل توحید طرح میشود و بخشی هم از مسائل معاد. بعد از سوگند به فرشتهها یا به آن اصناف یاد شده، فرمود پروردگار شما واحد است, چرا؟ برای اینکه «سماوات» و «أرض» و «ما بینهما» و مشارق, بطور منظم خلق شدند و بطور منظم اداره میشوند, پس یک خالق و یک ناظم دارد؛ اگر این موجودها به غیر خود متّکی هستند، چه اینکه هستند و اگر دارای نظم ریاضی دقیق می باشند، چه اینکه هستند و اگر خلق, خالق میخواهد و نظم, ناظم میخواهد؛ خالق و ناظم همه اینها خدای سبحان است «وَ لَا شَرِیکَ لَهُ».
بعد به مسئله معاد میپردازد؛ در جریان معاد گاهی اول آن پاسخ را بازگو میکنند، بعد شبهه را نقل میکنند که خودبهخود شبهه از بین برود; لذا گاهی میفرماید این نظم دقیق عالم را که به مراتب دشوارتر از اعاده ابدان انسانهاست ما آفریدیم پس اعاده ابدان اینها کار سهل است، و گاهی سؤال و شبهه منکران معاد را اول ذکر میکند ﴿مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ ٭ قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[1]خدایی که ﴿الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً﴾[2] او نمیتواند مُرده را زنده کند؟! در این بخش اول آن قدرت برتر را ذکر میکند و بعد میفرماید اعاده ابدان شما که کار آسانی است شما منکر چه چیزی هستید و چه مشکلی دارید؟!
فواید فراوان کواکب و ذکر دو مورد آن در این آیات
﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ﴾آنها که «بِزینَةِ الْکَواکِبِ» خواندند؛ یعنی به اضافه خواندند و با تنوین نخواندند، آنها هم همین معنایی که در بحث گذشته از آن استفاده شد, استفاده کردند؛ یعنی خود این کواکب «زینَةُ السَّماء» است. ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ﴾که این زینت, کواکب است.
پرسش:کواکب فقط برای زینت است یا فایده دیگری هم دارد؟
پاسخ: ﴿وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ﴾این فایده دوم آن است. فواید و اهداف فراوانی برای این کواکب ذکر میشود در اینجا به دو عنصر محوری ذکر شده است: ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ﴾, یک; ﴿وَ حِفْظاً﴾, دو; این دو فایده را در این بخش از سوره ذکر میکند، فواید دیگر و اهداف دیگر را در سوَر دیگر یاد میکند. ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا﴾؛حالا یا این آسمان اول است یا نزدیکترین آسمان به شما یا از نظر دید شما آنچه را میبینید برای شما آسمان نزدیک است، به هر وجهی که باشد بالأخره این آسمان به این کواکب مزیّن است. ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا﴾به این کواکب که این کواکب میشود «زینة السماء»; پس «انا خلقنا الکواکب زینة», یک; ﴿وَ حِفْظاً﴾, دو; اینها حافظ هستند و اینها رصد میکنند؛ آن «صافات», آن «زاجرات», آن «تالیات» ـ فرشتگانی که به آنها سوگند یاد شده ـ آنها به وسیله این کواکب جلوی شیاطین را میگیرند.
وجود اسرار غیبی در آسمان و احتمال ارتباط معراج پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با آن
از بخشی از آیات یادشده برمیآید که بسیاری از اسرار غیبی در آسمانهاست؛ در سوره «اعراف» فرمود: درهای آسمان به روی کفار هرگز باز نمیشود معلوم میشود غیر از این آسمان ظاهری که علم نجوم با آن کار دارد، یک آسمان غیبی هم هست که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾؛[3]شاید جریان معراج با آن آسمانها کار داشته باشد که درهای آن آسمان به روی کفار باز نمیشود فقط به روی مؤمنان باز میشود ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾این یک مطلب.
سکوت آیه از تفاوت سنخیت وحی به انسان و آسمان
﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ مطلب دیگر, آیا این وحیای که ذات اقدس الهی به مسئول هر آسمان سپرده است، از سنخ وحیای است که به انبیا و اولیا و صدّیقین و صلحا و شهدا و امثال ذلک با حفظ درجات میفرستد یا از سنخ ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً﴾[4] است؟ آیا آنها در حدّ زنبور عسل و امثال اینها هستند که وحی اینچنینی داشته باشند یا نظیر انسانهای برتر هستند که وحی آنچنانی داشته باشند، فعلاً مسکوت است ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾؛ اما آیه سوره مبارکه «اعراف» به خوبی نشان میدهد که یک سلسله آسمانهای غیبی هست که درهای ورودی دارد و هرگز آن درها به روی کفار باز نمیشود. از اینجا معلوم میشود این آسمانهایی که اینها با سرنشین, بیسرنشین با سفینهها میروند و میآیند، این آسمانی نیست که در سوره مبارکه «اعراف» فرموده که درهایش به روی کفار باز نمیشود، اینها یک اجرام مادیِ غیر از آن سمای غیبی هستند.
دیدگاه علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) به تمثیل بودن رمی شیطان و معنوی بودن طَرد آن
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) همانطوری که در بخشهای دیگر ملاحظه فرمودید مطلبی دارند که میفرمایند خدای سبحان, بعضی از مطالب را برای ما شفاف روشن کرد و فرمود اینها «بیّن» است[5] ﴿ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ﴾,[6] ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[7] و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مبیّن قرار داد فرمود: ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[8] که اینها تفسیر دارد و یک سلسله مطالبی است که خدا فرمود اینها را ما به عنوان تمثیل ذکر میکنیم ﴿تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ﴾[9] که در سوره مبارکه «عنکبوت» است, گاهی هم ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً﴾[10] دارد, گاهی میفرماید من درباره همه موضوعات مَثل زدیم تا مردم روشن شوند، این هم یک بخشی از آیات.
آیا جریان رَمی کردن و تیراندازی شیطان به وسیله شهابسنگها از سنخ تمثیلات قرآن است یا از سنخ حقایقی است که دیگر تمثیل نیست؟ ایشان میفرمایند احتمالاً این ممکن است نظیر آن آیات تمثیلی باشد؛[11] یعنی همانطوری که تیرانداز ماهر که در کمین است، جلوی بیگانه را میگیرد و نمیگذارد نفوذ کند، فرشتههای آسمان هم جلوی نفوذ شیاطین را میگیرند وگرنه شهابسنگی در کار نیست، تیری در کار نیست،تیرزدنی در کار نیست؛ همه اینها منع غیبی است. شهابسنگها سر جایش محفوظ است، اجرام سماوی سر جایش محفوظ است، این شهابسنگ کجا نازل شد؟ کجا میآید؟ چه وقت هم میآید طبق اصول ریاضی مشخص است، اما مربوط به شیاطین نیست؛ این یک احتمال, در برابر آن احتمالی که دیگران به ظاهر حمل میکنند.
پس تاکنون دو مطلب رأی هست: یکی اینکه این شهابسنگها که از این کواکب نشأت میگیرند، به منزله تیرهایی هستند که جلوی شیطان را میگیرند که شیطان «مارد» بالا نرود و یک نظر این است که در آسمان اسرار غیبی هست, یک; فرشتههای الهی حامل علوم غیبی هستند, دو; شیاطین به آنها دسترسی ندارند, سه; اگر بخواهند به آنها دسترسی داشته باشند رجم میشوند, چهار; همانطوری که خدای سبحان فرمود رجم شدید، اما اینطور نیست که تیری به شیطان زده باشد؛ همان طرد معنوی, همان طرد غیبی, همان طرد ملکوتی, رجم اوست. ما که میگوییم شیطان رجیم است، اینچنین نیست که به حسب ظاهر سنگی به شیطان خورده یا تیری به شیطان خورده است. فرمود تو رجیمی که ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلی یَوْمِ الدِّینِ﴾[12] همان طرد معنوی است. ایشان نظرشان این است که آن معنا که غیبی است ممثّل شد, تمثیل شد به زبان رجمِ ظاهری, تیراندازی ظاهری و طرد ظاهری.
امکان پذیرش یکی از دو دیدگاه رجم شیطان با تبیین اصناف فرشته ها
پس دو نظر هست؛ اگر برای ما واقعاً اصناف فرشتهها روشن شود که چه چیزی هست، آن وقت این «أحد الوجهین» را به آسانی انسان قبول میکند, اما جریان ملائکه خیلی روشن نیست؛ ما بعضی از ملائکه داریم که یقیناً مجرّد و معصوم هستند، آنها که حاملان عرش هستند، آن ملائکه که وارد قلب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشوند، جبرئیل(سلام الله علیه) که وحی را میآورد ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ﴾;[13] این معلوم است که مجرّد است و گاهی هم متمثّل میشود؛ اما همانطور که در بحثهای قبل داشتیم «ملائکة الأرض» یا بعضی از «ملائکة السماء» و همچنین آنها که وجود مبارک حضرت امیر در خطبه اول نهجالبلاغه[14] دارد که اینها اصلاً خواب ندارند، غذای اینها تسبیح و ذکر خداست و دائماً در حال ذکر هستند, دائماً در حال عبادت هستند, هرگز غذا نمیخورند, هرگز خواب ندارند, هرگز غفلت ندارند، اینها معلوم میشود مجرّد می باشند؛ اما اگر ملائکهای در آسمانها باشد، دارای ابدان لطیف و رقیق باشند و کار آنها هم در حدّ کارهای انسانی باشد؛ یعنی علمی دارند, عبادتی دارند, زهدی دارند و مأموریتی دارند، اگر وجود اینها محال باشد انسان میتواند این آیات را بر تمثیل حمل کند، اما اگر چنین احتمالی نظیر بعضی از «ملائکة الأرض» بود و ما اگر دلیلی نداریم بر استحاله وجود چنین چیزی، شاید بتوان همین آیات را برابر ظاهرش معنا کرد؛ آنها «زاجرات» هستند, آنها به وسیله این شهابسنگها این شیاطین را رجم میکنند، برای اینکه آنجا اسرار غیب است. شیطان هم درست است که جسم دارد، چون شیطان مجرّد به آن صورت نیست؛ جسم دارد, بدن دارد, جن است, مکلّف است و جهنم میرود، اینکه فرمود: ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ﴾[15] برای همین است؛ شیطان اینچنین است, جن اینچنین است. اینها با رجم, با سنگ, با تیر و مانند آن آسیب میبینند و آنها هم با فرشتهها سالیان متمادی بودند. در جریان سجده بر حضرت آدم(سلام الله علیه) نشان میدهد که شیطان سالیان متمادی همراه ملائکه بود و عبادت میکرد.
بدون محذور بودن پذیرش حمل آیه رجم شیطان بر ظاهر
ما اگر دلیلی بر استحاله چنین چیزهایی داشته باشیم حتماً اینها را یا توجیه میکنیم یا بر تمثیل حمل میکنیم، اما اگر احتمال دهیم که اینها هم میتوانند با ملائکه باشند, رفت و آمد داشته باشند, از آنها خبر بگیرند و به آنها خبر بدهند، چه اینکه شش هزار سال در جمع ملائکه بود و عبادت میکرد اینکه ﴿وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾[16] این تغلیباً نام ملائکه را برد، شیطان هم به سجده مأمور بود و اگر به سجده مأمور نبود که ذات اقدس الهی نمیفرمود: ﴿ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ﴾،[17] پس معلوم میشود موجودی به نام شیطان میتواند در جمع فرشتهها باشد, با آنها رابطه داشته باشد, از آنها خبر بگیرد, اخبار آنها را بشنود و بعد اضافه و کم کند؛ اگر چنین چیزی ممکن باشد «کما یحتمل»، این آیات را انسان اگر بر ظاهرش هم حمل کند اصلاً محذوری ندارد؛ اینها میتوانند با ملائکهای که در آسمانها هستند رابطه داشته باشند، منتها بعد از رجم شدن, ارتباط مستقیم و گفتمان و اینها ندارند؛ ولی در حدّ استراق سمع و جاسوسی کردن و باخبر شدن غیبی ممکن است, اگر این رجم نباشد ممکن است در جمع آنها بروند و از اخبار آنها باخبر شوند. کهانت کاهنان هم همینطور است، قرآن کریم بخشی از اینها را امضا کرد و فرمود آنچه انبیا(علیهم السلام) آوردند از سنخ کهانت نیست ﴿وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ﴾[18]شیاطین اینها را نازل نکردند ﴿أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ ٭ تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ﴾[19]این بخشها را قرآن امضا کرده؛ یعنی شیطان دروغ را جعل میکند, یک; اخبار دروغ را به کاهنان میرساند, دو; ﴿هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ ٭ تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ﴾ «افک» یعنی دروغ, یعنی بافندگی, ترفند بیجا؛ گاهی انسان یک خبر تلخ گزندهٴ گدازنده جعل میکند که با همین یک خبر میشود کذّاب، کذّاب بالأخره یا صیغه مبالغه است یا حِرفه است که این دوام عمل و شدّت عمل میخواهد. یک وقت است کسی دروغ نمیگفت، اما دفعتاً در معرض آفت شیطان قرار گرفت و یک دروغ مهم جعل کرد، این دروغ مهم باعث میشود که او کذّاب است؛ اینکه جعفر کذّاب میگویند؛ سرّ اتّصاف او به کذّاب بودن، همین دروغ داعیه جعل امامت است. غرض این است که گاهی ممکن است انسان یک دروغ بگوید، اینطور نیست که دروغگوی رسمی باشد، فراوان دروغ گفته باشد، حرفه او این باشد و مبالغه داشته باشد؛ ولی این یک دروغ خیلی مهم است که او میشود کذّاب, «افّاک» هم همینطور است. فرمود میخواهید بگویم شیاطین بر چه کسی نازل میشوند؟ بر هر «افّاک» و «اثیم»ی نازل میشوند، همین کَهنه و امثال کَهنه. پس قرآن هم اجمالاً امضا کرده که شیاطین «فی الجمله» دسترسی به اخبار غیب دارند یا نه, شکسته و بسته, کم و زیاد از آن باخبر میشوند، بعد جعل را هم روی آن اضافه میکنند، کم و زیاد میکنند و تحریف میکنند ﴿عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ﴾ که ﴿یُلْقُونَ السَّمْعَ﴾[20]میشود و فرمود: ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾[21]همه این شبهات از شیطنت است که شیطنت شیطان به این است که در دلهای بعضیها این شبهات را القا میکند تا افراد ضعیف را از ایمان باز بدارد و آنها را سدّ راه پیشرفت تبلیغی مبلّغان قرار دهد.
پرسش: شیطانی که در آسمانها رفت و آمد داشت و با ملائکه رفت و آمد داشت، معلوم نیست که این آسمان ظاهری بوده، باید یک آسمان دیگر باشد؟
پاسخ: آنکه اول گفته شد ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ آن آسمان غیب است که اسرار الهی در آن هست اینکه هر کسی میتواند برود و بیاید. الآن اینها را شیطان بزرگ هم رفت و آمد میکند؛ اینکه این شیطان بزرگ و امثال اینها رفت و آمد میکنند، اینها خارج از بحث است، آن آسمانی که ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾.[22]آن آسمانی که در سوره «اعراف» فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾و آن آسمانی که فرمود: ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾ آن آسمان محور مسائل غیبی است. یک وقت است میفرماید: ﴿وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً﴾[23] منظور از این «سماء» این فضا و جو است، یک وقت میفرماید: ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾[24] این معلوم میشود آن سمایی است که به روی کفار باز نمیشود، در آنجا اخبار غیبی است ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾.
امکان قول به تمثیل بودن رجم شیطان
بنابراین اگر شیطان چنین موجودی است که با ملائکه رابطه داشته باشد و سالیان متمادی در جمع آنها باشد و اخبار آنها را بشنود، اگر چنین چیزی هست «کما یحتمل» ما این آیات را بر ظاهرش حمل کنیم محذوری ندارد، ضمناً آن تمثیل هم ممکن است، چون خدای سبحان فرمود ما در بسیاری از آیات مَثل زدیم ﴿لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ﴾[25] یا ﴿ضَرَبْنا﴾[26]برای آنها ﴿مِنْ کُلِّ مَثَلٍ﴾ یا ﴿تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ﴾[27] این هم ممکن است که تمثیل باشد و هم ممکن است که آسمان غیب باشد؛ اگر ما آسمان را به دو قسم تقسیم کردیم، یک آسمان ظاهری که علم نجوم با آن سر و کار دارد که همین طبقات چندگانه است و ستارههای ثابت و سیّار و یک آسمان غیبی که در سوره مبارکه «اعراف» هست که درهای آن آسمان به روی کفار باز نمیشود، اگر این هست که آن آسمان وحی میگیرد، پس محتمل هست که آن آسمان که فرشتگانی هستند و حافظان بخش وحیانی هستند، شیطان هم با ملائکه رابطه دارد ولو اینکه بعد از رجم در جمع آنها نمیتواند برود؛ ولی میتواند استراق سمع کند و آیاتی که دارد شیاطین اخبار غیب را و دروغ را به «کَهنه» میرسانند﴿أُنَبِّئُکُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ * تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ﴾، پس میشود اینها را به ظاهر معنا کرد، اما اینکه فرمود: ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾[28] معنایش این نیست که خودِ این کوکبی که چند برابر زمین است را ما رجم میکنیم، اجزای همین شهابسنگها از این کواکب است، از جای دیگر که نیست.
ایمان, زینت انسان نه موجودات آسمانی و زمینی
پس ما اگر ﴿بِزینَةٍ الْکَواکِبِ﴾ بخوانیم، خیلی شفاف و روشن است که «الکواکب», بدل زینت است یا عطف بیان زینت است، اگر «بزینةِ الکواکب» بخوانیم؛ یعنی به اضافه بخوانیم، حالا یا اضافه به مفعول است یا اضافه به فاعل آن را هم بزرگان اهل تفسیر گفتند که معنایش این است که خود این کوکب «زینة السماء» است و در بحثهای سوره مبارکه «کهف» هم گذشت که انسان اگر به جایی برسد که مالک آسمانها هم شود، قرآن این هشدار را به او میدهد که بر فرض آسمانها هم مِلک شما شود این ستارهها, این شمس و قمر زینت شما نیست، کلّ زمین را هم شما بگیرید «ما علی الأرض» زینت شما نیست؛ اگر برجی داری, خانهای داری, فرشی داری این «زینة الأرض» است؛ اگر باغ خوبی ساختی, خانه خوبی ساختی, قصری ساختی مواظب باش این زینت تو نیست، بلکه آن زمین را مزیّن کردی! ﴿إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زینَةً لَها﴾[29] نه «لکم»؛ آسمان بروی, شمس و قمر را هم بخری این زینت تو نیست زینت تو در سوره «حجرات» است که فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ﴾؛[30]آنچه در دل شماست زینت شماست, آنچه در آسمان است زینت آسمان است, آنچه در زمین است زینت زمین است؛ بر فرض آسمان بروی و شمس و قمر را هم بخری خودت را مزیّن نکردی، این بیان والای قرآن کریم است.بنابراین اگر فرمود: ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا﴾ به این دو وجه ذکر شده است.
پیشبینی طرد شیطان مارد هنگام خلقت آسمان با کواکب
مطلب دیگر این است که گاهی کاری را انجام میدهند که این دو هدف همراه با آن است؛ مثل اینکه زمین را میآفرینند برای فلان منظور, یک وقت هم چیزی در زمین ایجاد میکنند که اگر سالهای بعد حادثهای پیش آمد این بتواند حافظ او باشد. در خلقت اوّلی آسمانها سخن از جن و رفتن به آسمانها و گرفتن اخبار غیب و آمیختن با دروغ و القای به «کَهنه» و اینها نبود, بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ﴾؛ یعنی ما ساختار عالم را اینچنین مهندسی کردیم که بخش فعلی آن «زینة السماء» است, «زینة الأرض» است و زینت آن است؛ بخش دیگرش این است که اگر خطری بخواهد پیش بیاید این ﴿وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ﴾. در روز اول خلقت آسمانها که ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾[31] آن روز شیطانی در کار باشد و به سراغ خبر غیبی برود و «کهنه»ای را فریب دهد نبود, بعدها که چنین خطری پیش آمده، ذات اقدس الهی از اول پیشبینی کرده است.
شباهت وجود کوهها در آرامش زمین با کواکب در آسمان
شاید کُره زمین هم وضعش همینطور باشد. روز اوّلی که ذات اقدس الهی زمین را خلق کرده این انفجار و آتشفشان و زمینلرزه و نوسات و سونامی و اینها نبود، بعداً در اثر یک سلسله حوادثی که خود کُره زمین به همراه دارد این زمینلرزهها و حرکتهای فراوان هست از اول پیشبینی کرده، فرمود ما این کوهها را آفریدیم ﴿وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ﴾[32]که جلوی اضطراب و لرزه اینها را بگیرد. آیا از همان اول اگر کوه نبود زمین میلرزید؟ که این «یُحتمل» یا اینکه نه, چون یک سلسله انفجارات و حرارتها و گازها و سایر مواد طبیعی در زمین پیدا میشود و در درازمدت این گازها و این فشارها و این «نار»ها میخواهد آزاد شوند راه ندارند، یک حرکت شدیدی در زمین پیدا میشود؟ این کوهها را برای اینکه ـ وَتَد ـ زمین را میخکوب کند و نلرزد آفریده که فرمود: «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أرْضِهِ»[33] اگر اینچنین باشد جریان سلسله جبال که حافظ زمین است شبیه جریان «کواکب» است که حافظ اسرار غیبی است.
به هر تقدیر این مجموعه، این بحث را تشکیل میدهد؛ فرمود ما این کار را کردیم: ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ﴾, یک; ﴿وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ﴾, دو.
ویژگی شیطان مارد در جاسوسی و ناتوانی او حتی در استراق سمع
شیطان «مارد» را گفتند شیطان خاصی است که از همه اینها متمرّدتر است که یک شیطان ویژه است؛ هر کسی نمیتواند این کار را کند که اخبار جاسوسی داشته باشد. در سوره مبارکه «توبه» هم گذشت که تمرّد کارِ انسان طغیانگر است که ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ﴾؛[34]منافق مارد است، متمرّد است و تعبیر قرآن کریم هم از منافقین همین متمرّدین است ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ﴾ یعنی منافق, «مارد» و متمرّد است؛ اینها چنین هستند. فرمود ما این کار را کردیم که هیچ راهی به اسرار غیب پیدا نکنند؛ اینها ﴿لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی﴾؛ در آن ملأ اعلا که جای فرشتههای آگاه هست و مدبّرات امر هستند و دستور را از ما میگیرند و بررسی میکنند و اجرا میکنند، در آن بررسی این تدبیرات الهی که به عهده اینهاست، شیاطین نمیتوانند «تَسمُّع» کنند, ﴿لا یَسَّمَّعُونَ﴾؛ یعنی «لا یتسمّعون»؛ یعنی نمیتوانند اسماع کنند و نمیتوانند گوش دهند، چرا؟ چون از هر راهی بخواهند بیایند تیر به آنها میرسند﴿دُحُوراً﴾که ﴿مَذْمُوماً مَدْحُوراً﴾[35]هم از همین قبیل است؛ ﴿دُحُوراً﴾طرد میکنند، این ﴿إِلاَّ مَنْ خَطِفَ﴾بعضیها خواستند بگویند استثنای منقطع است؛ ولی لازم نیست استثنای منقطع باشد، این تبیین و توضیح است و این به منزله «لکن» است، لکن اگر کسی بخواهد بالا بیاید میخکوب و طرد میشود ﴿إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ﴾ بخواهد چیزی اختطاف کند از اسرار غیب چیزی را برباید ﴿فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ﴾ آن جَذبه آتش را میگویند شهاب ـ شهاب قبسی که وجود مبارک موسای کلیم گفت این است[36] ـ شهاب قبس میآید و به حیات اینها خاتمه میدهد.
دلیل دال بر معترضه نبودن آیه ﴿لا یسمّعون....﴾
این آیات یک مجموعه است. بعد فرمود این مهمتراست یا اینکه ما شما را دوباره خلق کنیم؟! برخیها خیال کردند که این ﴿لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی﴾ جمله معترضه است؛ خیر, این جمله معترضه نیست، این یک مجموعه است؛ میفرماید اوّلش این است ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا﴾ به چه چیزی؟ ﴿بِزینَةٍ الْکَواکِبِ﴾ بعد ﴿وَ حِفْظاً﴾؛ یعنی «إنّا حفظنا السماء» را به وسیله «کواکب» و هیچ راهی برای نفوذ شیطان «مارد» نیست همه رصد میکنند که اینها را طرد کنند و اگر یک شیطان «مارد»ی بخواهد اخبار غیبی را آنجا استماع کند ﴿فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ﴾؛ این مجموعه مشکلتر است یا شما که قبلاً ما شما را خلق کردیم، روحتان سر جایش محفوظ است، اما بدنتان پراکنده است که ما بدنتان را ایجاد میکنیم، کدامها مشکلتر است؟ از آنها استفتا بکن﴿فَاسْتَفْتِهِمْ﴾.
بنابراین اینکه بعضیها خیال کردند ﴿لا یَسَّمَّعُونَ﴾جمله معترضه است این جمله معترضه نیست؛ این مجموعه با جلال و شکوه را نقل میکند.
انتقال از تبیین نظم آفرینش به بحث معاد با ﴿فاستفتهم...﴾
بعد میفرماید که از اینها استفتا بکن. استفتا گاهی درباره امر غیبی است؛ مثل اینکه در سوره مبارکه «نساء» دارد ﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ﴾[37] مسئله شرعی سؤال میکنند, ارث خواهران, ارث برادران امّی, ابی, ابوینی اینها را در «کَلاله»[38] از آنها استفتا میکنند که این حُکم غیبی است یا در جریان حضرت یوسف، تجربه حسّی که نشده تا انسان از آن «سبع بقرات»[39] خبر دهد؛ آن خبرهایی که وجود مبارک یوسف داد از همان تعبیر رؤیا بود که امر حسّی نیست، این ﴿یَسْتَفْتُونَکَ﴾امر حسّی نیست، اینها جزء علوم غیبی است؛ ولی همین استفتا و اِفتا را در مسائل علمی خردمندانه هم به کار میبرند؛ وقتی ملکه سبا، بعد از اینکه نامه حضرت سلیمان به دست او رسید به درباریانش گفت: ﴿أَفْتُونی فی أَمْری﴾؛[40] فتوا دهید، معلوم میشود کارشناسان اگر نشستند نظر دادند و بررسی کردند و به نظر نهایی رسیدند، این فتوای کارشناسیِ کارشناسانه است؛ در هر رشتهای، چه پزشکی باشد و چه دامداری باشد این میشود فتوا.
فرمود از اینها استفتا کن که کدام یک مشکلتر است؟ شما چه مشکلی دارید و چه نقدی درباره مسئله معاد دارید؟ ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾ این عظمت و جلال و شکوهی که ما به شما گفتیم، شما مهمتر هستید یا این؟! دوباره ما شما را خلق میکنیم، شما چه مشکلی دارید؟! روحتان که از بین نرفته و نمیرود، این بدنتان خاک شد ما دوباره جمع میکنیم ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾؛ ما «صافات» را, «زاجرات» را, «تالیات» را, «سماوات» را, ﴿زَیَّنَّا﴾, ﴿حِفْظاً﴾, ﴿الْمَلَإِ الْأَعْلی﴾ را همه اینها را با این جلال و شکوه خلق کردیم شما سنگینتر هستید یا او؟ شما آسانتر هستید یا او؟ ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾. شما از یک مُشت گِل خلق شدید و روحتان که از بین نرفته! بدنتان هم که یک مُشت گِل است که دوباره جمع میکنیم ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾ و در بخشهای دیگر هم دارد ﴿أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا﴾[41]همه اینها را بیان فرمود. فرمود: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ﴾؛ «لازب» یعنی چسبنده، این «باء» میگویند اصلش میم بود؛ «لازِم» و «لازب» هر دو در یک معنا شریک هستند، این کار را ما انجام دادیم.
فعل خدا بودن کارهای الهی انسان به خلاف نفسی
درباره کارهایی که ذات اقدس الهی نسبت به علم توحیدی و علم دینی دارد، فرمود بشر کاری که میکند دو قسم است: یک وقت دستورات ما را انجام میدهد، بله این کار به ما منسوب است؛ یک وقت برابر وهم و خیال خود و شهوت و غضب خود کار میکند، این برای خودش است و به ما مربوط نیست. این را هم در سوره مبارکه «نساء» مشخص فرمود و هم در سوره مبارکه «اسراء». در سوره مبارکه «اسراء» بعد از شمارش چندین گناه اعتقادی و اخلاقی و فقهی در آیه 38 سور مبارکه اسراء میفرماید: ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً﴾ اینها برای ما نیست. در سوره مبارکه «نساء» هم فرمود: ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾،[42]﴿قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَا لِهٰؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾[43]فرمود گرچه ریشه همه کارها و آن اصل هستی از ذات اقدس الهی است ﴿مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾است؛ ولی سیّئه برای شماست و بالا نمیرود، حسنه بالا میرود و در جریان اِسناد هم شما میبینید در سوره مبارکه «انفال» و امثال «انفال» رمیای که مجاهدان انجام دادند خدا به خود اِسناد میدهد, قتلی که مجاهدان الهی انجام میدهند، خدا به خود اسناد میدهد؛ اما همین رمی و قتل را کفار انجام میدهند و خدا به خودش اسناد نمیدهد، این ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی﴾[44] برای وجود مبارک حضرت است, ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ﴾ برای مجاهدان اسلام است. همین رمی را, همین قتل را کفار هم داشتند که این دیگر به خود آنها بر می گردد. بنابراین فعل اگر الهی باشد، مربوط به ذات اقدس الهی است؛ اگر وهم و خیال باشد از نظر اندیشه یا شهوت و غضب باشد از نظر انگیزه, برای خود انسان است.
دینی بودن همه علوم به دلیل فعل خدا بودن همه کارها
اگر ما حسابها را بررسی کردیم چیزی در عالَم نمیماند که فعل خدا نباشد؛ اگر فعل خداست کلّ موجودی که در آسمان هست, در زمین هست, در دریا هست در صحرا هست فعل خداست هر دانشمندی که درباره گوشهای از گوشههای خلقت دارد بحث میکند آن علم میشود علم دینی. الآن اگر بگویند فلان دانشمند در حوزه سرگرم بررسی کارهای امام صادق(سلام الله علیه) است که ما میگوییم یقیناً این علم, علم دینی است. اگر بگویند در دانشگاه فلان دانشمند, فلان استاد دارد کارِ خدا را درباره کیفیت پیدایش آسمان بررسی میکند؛ حالا بررسی کار امام صادق دینی است، بررسی کار خدا دینی نیست؟! اصلاً این فرض ندارد. اگر بررسی فعل هر کسی دینی بودن و غیر دینی بودن را تأمین میکند، بررسی فعل امام دینی است، چون از خداست؛ بررسی فعل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دینی است، چون از خداست؛ آن وقت بررسی فعل خدا دینی نیست؟! فرض ندارد که دانشمندی، البته الهی باشد درباره خلقت زمین و خلقت آسمان بحث کند؛ ولی علم دینی نباشد.
تقسیم دینی بودن افعال به تعبّدی و توصّلی
بله, دینی بودن همانطور که در بحثهای قبل هم داشتیم دو قسم است: بعضی تعبّدی و بعضی توصّلی است؛ الآن ما زکات باید دهیم حتماً باید قصد قربت کنیم, کفّاره باید دهیم قصد قربت لازم نیست, اَدای دِین کنیم قصد قربت لازم نیست؛ بعضی واجب توصّلی است و بعضی واجب تعبّدی است. اگر چیزی دینی شد معنایش این نیست که حتماً قصد قربت در آن لازم است؛ اگر کسی باید کفّاره دهد، کفّاره میدهد؛ دیه باید دهد، دیه میدهد؛ مگر دیه واجب نیست؟ دیه مثل زکات و خمس نیست که قصد قربت بخواهد، دیه را باید دهد. اگر دیه واجب است و دین گفته, یک واجب توصّلی است، اما بالأخره دینی است. زکات و خمس واجب است، اما یک واجب تعبّدی است؛ علوم دینی هم همینطور است, احکام دینی هم همینطور است.
غرض این است که در سوره مبارکه «نساء» و همچنین سوره مبارکه «اسراء» مشخص فرمود که بعضی از کارها، چون کارهای نفسانی است و کارهای حرام است به خدای سبحان برنمیگردد؛ کارهای حلال, صدق و حق یا «بلاواسطه» یا «معالواسطه» به ذات اقدس الهی برمیگردد و این جملهای که برخیها خیال کردند این جمله ﴿لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی﴾ معترضه است، خیر معترضه نیست؛ این مجموعه را ذات اقدس الهی با آن نظم و هماهنگی کامل ذکر میکند، بعد استفتا میکند ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾.
[1]یس/سوره36، آیه78.
[2]یس/سوره36، آیه80.
[3]اعراف/سوره7، آیه40.
[4]نحل/سوره16، آیه68.
[5]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج1، ص389.
[6]بقره/سوره2، آیه159.
[7]بقره/سوره2، آیه185.
[8]نحل/سوره16، آیه44.
[9]عنکبوت/سوره29، آیه43.
[10]کهف/سوره18، آیه32.
[11]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص124.
[12]ص/سوره38، آیه78.
[13]شعراء/سوره26، آیه193.
[14] نهج البلاغه, خطبه1.
[15]ص/سوره38، آیه85.
[16]بقره/سوره2، آیه34.
[17]اعراف/سوره7، آیه12.
[18]شعراء/سوره26، آیه210.
[19]شعراء/سوره26، آیه221.
[20]شعراء/سوره26، آیه223.
[21]انعام/سوره6، آیه121.
[22]فصلت/سوره41، آیه12.
[23]ق/سوره50، آیه9.
[24]اسراء/سوره17، آیه95.
[25]اسراء/سوره17، آیه89.
[26]روم/سوره30، آیه58.
[27]عنکبوت/سوره29، آیه43..
[28]ملک/سوره67، آیه5.
[29]کهف/سوره18، آیه7.
[30]حجرات/سوره49، آیه7.
[31]بقره/سوره2، آیه29.
[32]انبیاء/سوره21، آیه31.
[33]شرح نهج البلاغه, ابن ابی الحدید، ج1، ص57.
[34]توبه/سوره9، آیه101.
[35]اسراء/سوره17، آیه18.
[36]طه/سوره20، آیه10.
[37]نساء/سوره4، آیه127.
[38]«کلاله» در اصطلاح به برادر و خواهر متوفا اطلاق میشود که از او ارث میبرند. درباره کلاله دو آیه در قرآن وجود دارد: یکی آیه که در تابستان نازل شد که به «آیه کلاله صیفی» معروف است؛ یعنی آیه 176. سوره نساء و یک آیه دیگر که در زمستان نازل شد و «آیه کلاله شتایی» نام گرفته که آیه دوازده سوره نساء است.
[39]یوسف/سوره12، آیه46.
[40]نمل/سوره27، آیه32.
[41]نازعات/سوره79، آیه27.
[42]نساء/سوره4، آیه79.
[43]نساء/سوره4، آیه78.
[44]انفال/سوره8، آیه17.
- اثبات توحید و معاد با استفاده از نظم آفرینش و اداره آن؛
- فواید فراوان کواکب و ذکر دو مورد آن در این آیات؛
- سکوت آیه از تفاوت سنخیت وحی به انسان و آسمان.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا (1) فَالزَّاجِراتِ زَجْراً (2) فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً (3) إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ (4) رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (5) إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ (6) وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ (7) لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ (8) دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (9) إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (10) فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ (11) بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ (12) وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ (13)﴾
اثبات توحید و معاد با استفاده از نظم آفرینش و اداره آن
در آغاز این سوره مبارکه «صافات» که در مکه نازل شد، بخشی از مسائل توحید طرح میشود و بخشی هم از مسائل معاد. بعد از سوگند به فرشتهها یا به آن اصناف یاد شده، فرمود پروردگار شما واحد است, چرا؟ برای اینکه «سماوات» و «أرض» و «ما بینهما» و مشارق, بطور منظم خلق شدند و بطور منظم اداره میشوند, پس یک خالق و یک ناظم دارد؛ اگر این موجودها به غیر خود متّکی هستند، چه اینکه هستند و اگر دارای نظم ریاضی دقیق می باشند، چه اینکه هستند و اگر خلق, خالق میخواهد و نظم, ناظم میخواهد؛ خالق و ناظم همه اینها خدای سبحان است «وَ لَا شَرِیکَ لَهُ».
بعد به مسئله معاد میپردازد؛ در جریان معاد گاهی اول آن پاسخ را بازگو میکنند، بعد شبهه را نقل میکنند که خودبهخود شبهه از بین برود; لذا گاهی میفرماید این نظم دقیق عالم را که به مراتب دشوارتر از اعاده ابدان انسانهاست ما آفریدیم پس اعاده ابدان اینها کار سهل است، و گاهی سؤال و شبهه منکران معاد را اول ذکر میکند ﴿مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ ٭ قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[1]خدایی که ﴿الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً﴾[2] او نمیتواند مُرده را زنده کند؟! در این بخش اول آن قدرت برتر را ذکر میکند و بعد میفرماید اعاده ابدان شما که کار آسانی است شما منکر چه چیزی هستید و چه مشکلی دارید؟!
فواید فراوان کواکب و ذکر دو مورد آن در این آیات
﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ﴾آنها که «بِزینَةِ الْکَواکِبِ» خواندند؛ یعنی به اضافه خواندند و با تنوین نخواندند، آنها هم همین معنایی که در بحث گذشته از آن استفاده شد, استفاده کردند؛ یعنی خود این کواکب «زینَةُ السَّماء» است. ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ﴾که این زینت, کواکب است.
پرسش:کواکب فقط برای زینت است یا فایده دیگری هم دارد؟
پاسخ: ﴿وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ﴾این فایده دوم آن است. فواید و اهداف فراوانی برای این کواکب ذکر میشود در اینجا به دو عنصر محوری ذکر شده است: ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ﴾, یک; ﴿وَ حِفْظاً﴾, دو; این دو فایده را در این بخش از سوره ذکر میکند، فواید دیگر و اهداف دیگر را در سوَر دیگر یاد میکند. ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا﴾؛حالا یا این آسمان اول است یا نزدیکترین آسمان به شما یا از نظر دید شما آنچه را میبینید برای شما آسمان نزدیک است، به هر وجهی که باشد بالأخره این آسمان به این کواکب مزیّن است. ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا﴾به این کواکب که این کواکب میشود «زینة السماء»; پس «انا خلقنا الکواکب زینة», یک; ﴿وَ حِفْظاً﴾, دو; اینها حافظ هستند و اینها رصد میکنند؛ آن «صافات», آن «زاجرات», آن «تالیات» ـ فرشتگانی که به آنها سوگند یاد شده ـ آنها به وسیله این کواکب جلوی شیاطین را میگیرند.
وجود اسرار غیبی در آسمان و احتمال ارتباط معراج پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با آن
از بخشی از آیات یادشده برمیآید که بسیاری از اسرار غیبی در آسمانهاست؛ در سوره «اعراف» فرمود: درهای آسمان به روی کفار هرگز باز نمیشود معلوم میشود غیر از این آسمان ظاهری که علم نجوم با آن کار دارد، یک آسمان غیبی هم هست که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾؛[3]شاید جریان معراج با آن آسمانها کار داشته باشد که درهای آن آسمان به روی کفار باز نمیشود فقط به روی مؤمنان باز میشود ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾این یک مطلب.
سکوت آیه از تفاوت سنخیت وحی به انسان و آسمان
﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ مطلب دیگر, آیا این وحیای که ذات اقدس الهی به مسئول هر آسمان سپرده است، از سنخ وحیای است که به انبیا و اولیا و صدّیقین و صلحا و شهدا و امثال ذلک با حفظ درجات میفرستد یا از سنخ ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً﴾[4] است؟ آیا آنها در حدّ زنبور عسل و امثال اینها هستند که وحی اینچنینی داشته باشند یا نظیر انسانهای برتر هستند که وحی آنچنانی داشته باشند، فعلاً مسکوت است ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾؛ اما آیه سوره مبارکه «اعراف» به خوبی نشان میدهد که یک سلسله آسمانهای غیبی هست که درهای ورودی دارد و هرگز آن درها به روی کفار باز نمیشود. از اینجا معلوم میشود این آسمانهایی که اینها با سرنشین, بیسرنشین با سفینهها میروند و میآیند، این آسمانی نیست که در سوره مبارکه «اعراف» فرموده که درهایش به روی کفار باز نمیشود، اینها یک اجرام مادیِ غیر از آن سمای غیبی هستند.
دیدگاه علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) به تمثیل بودن رمی شیطان و معنوی بودن طَرد آن
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) همانطوری که در بخشهای دیگر ملاحظه فرمودید مطلبی دارند که میفرمایند خدای سبحان, بعضی از مطالب را برای ما شفاف روشن کرد و فرمود اینها «بیّن» است[5] ﴿ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ﴾,[6] ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[7] و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مبیّن قرار داد فرمود: ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[8] که اینها تفسیر دارد و یک سلسله مطالبی است که خدا فرمود اینها را ما به عنوان تمثیل ذکر میکنیم ﴿تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ﴾[9] که در سوره مبارکه «عنکبوت» است, گاهی هم ﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً﴾[10] دارد, گاهی میفرماید من درباره همه موضوعات مَثل زدیم تا مردم روشن شوند، این هم یک بخشی از آیات.
آیا جریان رَمی کردن و تیراندازی شیطان به وسیله شهابسنگها از سنخ تمثیلات قرآن است یا از سنخ حقایقی است که دیگر تمثیل نیست؟ ایشان میفرمایند احتمالاً این ممکن است نظیر آن آیات تمثیلی باشد؛[11] یعنی همانطوری که تیرانداز ماهر که در کمین است، جلوی بیگانه را میگیرد و نمیگذارد نفوذ کند، فرشتههای آسمان هم جلوی نفوذ شیاطین را میگیرند وگرنه شهابسنگی در کار نیست، تیری در کار نیست،تیرزدنی در کار نیست؛ همه اینها منع غیبی است. شهابسنگها سر جایش محفوظ است، اجرام سماوی سر جایش محفوظ است، این شهابسنگ کجا نازل شد؟ کجا میآید؟ چه وقت هم میآید طبق اصول ریاضی مشخص است، اما مربوط به شیاطین نیست؛ این یک احتمال, در برابر آن احتمالی که دیگران به ظاهر حمل میکنند.
پس تاکنون دو مطلب رأی هست: یکی اینکه این شهابسنگها که از این کواکب نشأت میگیرند، به منزله تیرهایی هستند که جلوی شیطان را میگیرند که شیطان «مارد» بالا نرود و یک نظر این است که در آسمان اسرار غیبی هست, یک; فرشتههای الهی حامل علوم غیبی هستند, دو; شیاطین به آنها دسترسی ندارند, سه; اگر بخواهند به آنها دسترسی داشته باشند رجم میشوند, چهار; همانطوری که خدای سبحان فرمود رجم شدید، اما اینطور نیست که تیری به شیطان زده باشد؛ همان طرد معنوی, همان طرد غیبی, همان طرد ملکوتی, رجم اوست. ما که میگوییم شیطان رجیم است، اینچنین نیست که به حسب ظاهر سنگی به شیطان خورده یا تیری به شیطان خورده است. فرمود تو رجیمی که ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلی یَوْمِ الدِّینِ﴾[12] همان طرد معنوی است. ایشان نظرشان این است که آن معنا که غیبی است ممثّل شد, تمثیل شد به زبان رجمِ ظاهری, تیراندازی ظاهری و طرد ظاهری.
امکان پذیرش یکی از دو دیدگاه رجم شیطان با تبیین اصناف فرشته ها
پس دو نظر هست؛ اگر برای ما واقعاً اصناف فرشتهها روشن شود که چه چیزی هست، آن وقت این «أحد الوجهین» را به آسانی انسان قبول میکند, اما جریان ملائکه خیلی روشن نیست؛ ما بعضی از ملائکه داریم که یقیناً مجرّد و معصوم هستند، آنها که حاملان عرش هستند، آن ملائکه که وارد قلب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میشوند، جبرئیل(سلام الله علیه) که وحی را میآورد ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ﴾;[13] این معلوم است که مجرّد است و گاهی هم متمثّل میشود؛ اما همانطور که در بحثهای قبل داشتیم «ملائکة الأرض» یا بعضی از «ملائکة السماء» و همچنین آنها که وجود مبارک حضرت امیر در خطبه اول نهجالبلاغه[14] دارد که اینها اصلاً خواب ندارند، غذای اینها تسبیح و ذکر خداست و دائماً در حال ذکر هستند, دائماً در حال عبادت هستند, هرگز غذا نمیخورند, هرگز خواب ندارند, هرگز غفلت ندارند، اینها معلوم میشود مجرّد می باشند؛ اما اگر ملائکهای در آسمانها باشد، دارای ابدان لطیف و رقیق باشند و کار آنها هم در حدّ کارهای انسانی باشد؛ یعنی علمی دارند, عبادتی دارند, زهدی دارند و مأموریتی دارند، اگر وجود اینها محال باشد انسان میتواند این آیات را بر تمثیل حمل کند، اما اگر چنین احتمالی نظیر بعضی از «ملائکة الأرض» بود و ما اگر دلیلی نداریم بر استحاله وجود چنین چیزی، شاید بتوان همین آیات را برابر ظاهرش معنا کرد؛ آنها «زاجرات» هستند, آنها به وسیله این شهابسنگها این شیاطین را رجم میکنند، برای اینکه آنجا اسرار غیب است. شیطان هم درست است که جسم دارد، چون شیطان مجرّد به آن صورت نیست؛ جسم دارد, بدن دارد, جن است, مکلّف است و جهنم میرود، اینکه فرمود: ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ﴾[15] برای همین است؛ شیطان اینچنین است, جن اینچنین است. اینها با رجم, با سنگ, با تیر و مانند آن آسیب میبینند و آنها هم با فرشتهها سالیان متمادی بودند. در جریان سجده بر حضرت آدم(سلام الله علیه) نشان میدهد که شیطان سالیان متمادی همراه ملائکه بود و عبادت میکرد.
بدون محذور بودن پذیرش حمل آیه رجم شیطان بر ظاهر
ما اگر دلیلی بر استحاله چنین چیزهایی داشته باشیم حتماً اینها را یا توجیه میکنیم یا بر تمثیل حمل میکنیم، اما اگر احتمال دهیم که اینها هم میتوانند با ملائکه باشند, رفت و آمد داشته باشند, از آنها خبر بگیرند و به آنها خبر بدهند، چه اینکه شش هزار سال در جمع ملائکه بود و عبادت میکرد اینکه ﴿وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾[16] این تغلیباً نام ملائکه را برد، شیطان هم به سجده مأمور بود و اگر به سجده مأمور نبود که ذات اقدس الهی نمیفرمود: ﴿ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ﴾،[17] پس معلوم میشود موجودی به نام شیطان میتواند در جمع فرشتهها باشد, با آنها رابطه داشته باشد, از آنها خبر بگیرد, اخبار آنها را بشنود و بعد اضافه و کم کند؛ اگر چنین چیزی ممکن باشد «کما یحتمل»، این آیات را انسان اگر بر ظاهرش هم حمل کند اصلاً محذوری ندارد؛ اینها میتوانند با ملائکهای که در آسمانها هستند رابطه داشته باشند، منتها بعد از رجم شدن, ارتباط مستقیم و گفتمان و اینها ندارند؛ ولی در حدّ استراق سمع و جاسوسی کردن و باخبر شدن غیبی ممکن است, اگر این رجم نباشد ممکن است در جمع آنها بروند و از اخبار آنها باخبر شوند. کهانت کاهنان هم همینطور است، قرآن کریم بخشی از اینها را امضا کرد و فرمود آنچه انبیا(علیهم السلام) آوردند از سنخ کهانت نیست ﴿وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ﴾[18]شیاطین اینها را نازل نکردند ﴿أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ ٭ تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ﴾[19]این بخشها را قرآن امضا کرده؛ یعنی شیطان دروغ را جعل میکند, یک; اخبار دروغ را به کاهنان میرساند, دو; ﴿هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ ٭ تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ﴾ «افک» یعنی دروغ, یعنی بافندگی, ترفند بیجا؛ گاهی انسان یک خبر تلخ گزندهٴ گدازنده جعل میکند که با همین یک خبر میشود کذّاب، کذّاب بالأخره یا صیغه مبالغه است یا حِرفه است که این دوام عمل و شدّت عمل میخواهد. یک وقت است کسی دروغ نمیگفت، اما دفعتاً در معرض آفت شیطان قرار گرفت و یک دروغ مهم جعل کرد، این دروغ مهم باعث میشود که او کذّاب است؛ اینکه جعفر کذّاب میگویند؛ سرّ اتّصاف او به کذّاب بودن، همین دروغ داعیه جعل امامت است. غرض این است که گاهی ممکن است انسان یک دروغ بگوید، اینطور نیست که دروغگوی رسمی باشد، فراوان دروغ گفته باشد، حرفه او این باشد و مبالغه داشته باشد؛ ولی این یک دروغ خیلی مهم است که او میشود کذّاب, «افّاک» هم همینطور است. فرمود میخواهید بگویم شیاطین بر چه کسی نازل میشوند؟ بر هر «افّاک» و «اثیم»ی نازل میشوند، همین کَهنه و امثال کَهنه. پس قرآن هم اجمالاً امضا کرده که شیاطین «فی الجمله» دسترسی به اخبار غیب دارند یا نه, شکسته و بسته, کم و زیاد از آن باخبر میشوند، بعد جعل را هم روی آن اضافه میکنند، کم و زیاد میکنند و تحریف میکنند ﴿عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ﴾ که ﴿یُلْقُونَ السَّمْعَ﴾[20]میشود و فرمود: ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾[21]همه این شبهات از شیطنت است که شیطنت شیطان به این است که در دلهای بعضیها این شبهات را القا میکند تا افراد ضعیف را از ایمان باز بدارد و آنها را سدّ راه پیشرفت تبلیغی مبلّغان قرار دهد.
پرسش: شیطانی که در آسمانها رفت و آمد داشت و با ملائکه رفت و آمد داشت، معلوم نیست که این آسمان ظاهری بوده، باید یک آسمان دیگر باشد؟
پاسخ: آنکه اول گفته شد ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ آن آسمان غیب است که اسرار الهی در آن هست اینکه هر کسی میتواند برود و بیاید. الآن اینها را شیطان بزرگ هم رفت و آمد میکند؛ اینکه این شیطان بزرگ و امثال اینها رفت و آمد میکنند، اینها خارج از بحث است، آن آسمانی که ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾.[22]آن آسمانی که در سوره «اعراف» فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾و آن آسمانی که فرمود: ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾ آن آسمان محور مسائل غیبی است. یک وقت است میفرماید: ﴿وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً﴾[23] منظور از این «سماء» این فضا و جو است، یک وقت میفرماید: ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾[24] این معلوم میشود آن سمایی است که به روی کفار باز نمیشود، در آنجا اخبار غیبی است ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾.
امکان قول به تمثیل بودن رجم شیطان
بنابراین اگر شیطان چنین موجودی است که با ملائکه رابطه داشته باشد و سالیان متمادی در جمع آنها باشد و اخبار آنها را بشنود، اگر چنین چیزی هست «کما یحتمل» ما این آیات را بر ظاهرش حمل کنیم محذوری ندارد، ضمناً آن تمثیل هم ممکن است، چون خدای سبحان فرمود ما در بسیاری از آیات مَثل زدیم ﴿لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ﴾[25] یا ﴿ضَرَبْنا﴾[26]برای آنها ﴿مِنْ کُلِّ مَثَلٍ﴾ یا ﴿تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ﴾[27] این هم ممکن است که تمثیل باشد و هم ممکن است که آسمان غیب باشد؛ اگر ما آسمان را به دو قسم تقسیم کردیم، یک آسمان ظاهری که علم نجوم با آن سر و کار دارد که همین طبقات چندگانه است و ستارههای ثابت و سیّار و یک آسمان غیبی که در سوره مبارکه «اعراف» هست که درهای آن آسمان به روی کفار باز نمیشود، اگر این هست که آن آسمان وحی میگیرد، پس محتمل هست که آن آسمان که فرشتگانی هستند و حافظان بخش وحیانی هستند، شیطان هم با ملائکه رابطه دارد ولو اینکه بعد از رجم در جمع آنها نمیتواند برود؛ ولی میتواند استراق سمع کند و آیاتی که دارد شیاطین اخبار غیب را و دروغ را به «کَهنه» میرسانند﴿أُنَبِّئُکُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ * تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ﴾، پس میشود اینها را به ظاهر معنا کرد، اما اینکه فرمود: ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾[28] معنایش این نیست که خودِ این کوکبی که چند برابر زمین است را ما رجم میکنیم، اجزای همین شهابسنگها از این کواکب است، از جای دیگر که نیست.
ایمان, زینت انسان نه موجودات آسمانی و زمینی
پس ما اگر ﴿بِزینَةٍ الْکَواکِبِ﴾ بخوانیم، خیلی شفاف و روشن است که «الکواکب», بدل زینت است یا عطف بیان زینت است، اگر «بزینةِ الکواکب» بخوانیم؛ یعنی به اضافه بخوانیم، حالا یا اضافه به مفعول است یا اضافه به فاعل آن را هم بزرگان اهل تفسیر گفتند که معنایش این است که خود این کوکب «زینة السماء» است و در بحثهای سوره مبارکه «کهف» هم گذشت که انسان اگر به جایی برسد که مالک آسمانها هم شود، قرآن این هشدار را به او میدهد که بر فرض آسمانها هم مِلک شما شود این ستارهها, این شمس و قمر زینت شما نیست، کلّ زمین را هم شما بگیرید «ما علی الأرض» زینت شما نیست؛ اگر برجی داری, خانهای داری, فرشی داری این «زینة الأرض» است؛ اگر باغ خوبی ساختی, خانه خوبی ساختی, قصری ساختی مواظب باش این زینت تو نیست، بلکه آن زمین را مزیّن کردی! ﴿إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زینَةً لَها﴾[29] نه «لکم»؛ آسمان بروی, شمس و قمر را هم بخری این زینت تو نیست زینت تو در سوره «حجرات» است که فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ﴾؛[30]آنچه در دل شماست زینت شماست, آنچه در آسمان است زینت آسمان است, آنچه در زمین است زینت زمین است؛ بر فرض آسمان بروی و شمس و قمر را هم بخری خودت را مزیّن نکردی، این بیان والای قرآن کریم است.بنابراین اگر فرمود: ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا﴾ به این دو وجه ذکر شده است.
پیشبینی طرد شیطان مارد هنگام خلقت آسمان با کواکب
مطلب دیگر این است که گاهی کاری را انجام میدهند که این دو هدف همراه با آن است؛ مثل اینکه زمین را میآفرینند برای فلان منظور, یک وقت هم چیزی در زمین ایجاد میکنند که اگر سالهای بعد حادثهای پیش آمد این بتواند حافظ او باشد. در خلقت اوّلی آسمانها سخن از جن و رفتن به آسمانها و گرفتن اخبار غیب و آمیختن با دروغ و القای به «کَهنه» و اینها نبود, بنابراین اینکه فرمود: ﴿وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ﴾؛ یعنی ما ساختار عالم را اینچنین مهندسی کردیم که بخش فعلی آن «زینة السماء» است, «زینة الأرض» است و زینت آن است؛ بخش دیگرش این است که اگر خطری بخواهد پیش بیاید این ﴿وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ﴾. در روز اول خلقت آسمانها که ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾[31] آن روز شیطانی در کار باشد و به سراغ خبر غیبی برود و «کهنه»ای را فریب دهد نبود, بعدها که چنین خطری پیش آمده، ذات اقدس الهی از اول پیشبینی کرده است.
شباهت وجود کوهها در آرامش زمین با کواکب در آسمان
شاید کُره زمین هم وضعش همینطور باشد. روز اوّلی که ذات اقدس الهی زمین را خلق کرده این انفجار و آتشفشان و زمینلرزه و نوسات و سونامی و اینها نبود، بعداً در اثر یک سلسله حوادثی که خود کُره زمین به همراه دارد این زمینلرزهها و حرکتهای فراوان هست از اول پیشبینی کرده، فرمود ما این کوهها را آفریدیم ﴿وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ﴾[32]که جلوی اضطراب و لرزه اینها را بگیرد. آیا از همان اول اگر کوه نبود زمین میلرزید؟ که این «یُحتمل» یا اینکه نه, چون یک سلسله انفجارات و حرارتها و گازها و سایر مواد طبیعی در زمین پیدا میشود و در درازمدت این گازها و این فشارها و این «نار»ها میخواهد آزاد شوند راه ندارند، یک حرکت شدیدی در زمین پیدا میشود؟ این کوهها را برای اینکه ـ وَتَد ـ زمین را میخکوب کند و نلرزد آفریده که فرمود: «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أرْضِهِ»[33] اگر اینچنین باشد جریان سلسله جبال که حافظ زمین است شبیه جریان «کواکب» است که حافظ اسرار غیبی است.
به هر تقدیر این مجموعه، این بحث را تشکیل میدهد؛ فرمود ما این کار را کردیم: ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ﴾, یک; ﴿وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ﴾, دو.
ویژگی شیطان مارد در جاسوسی و ناتوانی او حتی در استراق سمع
شیطان «مارد» را گفتند شیطان خاصی است که از همه اینها متمرّدتر است که یک شیطان ویژه است؛ هر کسی نمیتواند این کار را کند که اخبار جاسوسی داشته باشد. در سوره مبارکه «توبه» هم گذشت که تمرّد کارِ انسان طغیانگر است که ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ﴾؛[34]منافق مارد است، متمرّد است و تعبیر قرآن کریم هم از منافقین همین متمرّدین است ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ﴾ یعنی منافق, «مارد» و متمرّد است؛ اینها چنین هستند. فرمود ما این کار را کردیم که هیچ راهی به اسرار غیب پیدا نکنند؛ اینها ﴿لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی﴾؛ در آن ملأ اعلا که جای فرشتههای آگاه هست و مدبّرات امر هستند و دستور را از ما میگیرند و بررسی میکنند و اجرا میکنند، در آن بررسی این تدبیرات الهی که به عهده اینهاست، شیاطین نمیتوانند «تَسمُّع» کنند, ﴿لا یَسَّمَّعُونَ﴾؛ یعنی «لا یتسمّعون»؛ یعنی نمیتوانند اسماع کنند و نمیتوانند گوش دهند، چرا؟ چون از هر راهی بخواهند بیایند تیر به آنها میرسند﴿دُحُوراً﴾که ﴿مَذْمُوماً مَدْحُوراً﴾[35]هم از همین قبیل است؛ ﴿دُحُوراً﴾طرد میکنند، این ﴿إِلاَّ مَنْ خَطِفَ﴾بعضیها خواستند بگویند استثنای منقطع است؛ ولی لازم نیست استثنای منقطع باشد، این تبیین و توضیح است و این به منزله «لکن» است، لکن اگر کسی بخواهد بالا بیاید میخکوب و طرد میشود ﴿إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ﴾ بخواهد چیزی اختطاف کند از اسرار غیب چیزی را برباید ﴿فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ﴾ آن جَذبه آتش را میگویند شهاب ـ شهاب قبسی که وجود مبارک موسای کلیم گفت این است[36] ـ شهاب قبس میآید و به حیات اینها خاتمه میدهد.
دلیل دال بر معترضه نبودن آیه ﴿لا یسمّعون....﴾
این آیات یک مجموعه است. بعد فرمود این مهمتراست یا اینکه ما شما را دوباره خلق کنیم؟! برخیها خیال کردند که این ﴿لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی﴾ جمله معترضه است؛ خیر, این جمله معترضه نیست، این یک مجموعه است؛ میفرماید اوّلش این است ﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا﴾ به چه چیزی؟ ﴿بِزینَةٍ الْکَواکِبِ﴾ بعد ﴿وَ حِفْظاً﴾؛ یعنی «إنّا حفظنا السماء» را به وسیله «کواکب» و هیچ راهی برای نفوذ شیطان «مارد» نیست همه رصد میکنند که اینها را طرد کنند و اگر یک شیطان «مارد»ی بخواهد اخبار غیبی را آنجا استماع کند ﴿فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ﴾؛ این مجموعه مشکلتر است یا شما که قبلاً ما شما را خلق کردیم، روحتان سر جایش محفوظ است، اما بدنتان پراکنده است که ما بدنتان را ایجاد میکنیم، کدامها مشکلتر است؟ از آنها استفتا بکن﴿فَاسْتَفْتِهِمْ﴾.
بنابراین اینکه بعضیها خیال کردند ﴿لا یَسَّمَّعُونَ﴾جمله معترضه است این جمله معترضه نیست؛ این مجموعه با جلال و شکوه را نقل میکند.
انتقال از تبیین نظم آفرینش به بحث معاد با ﴿فاستفتهم...﴾
بعد میفرماید که از اینها استفتا بکن. استفتا گاهی درباره امر غیبی است؛ مثل اینکه در سوره مبارکه «نساء» دارد ﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ﴾[37] مسئله شرعی سؤال میکنند, ارث خواهران, ارث برادران امّی, ابی, ابوینی اینها را در «کَلاله»[38] از آنها استفتا میکنند که این حُکم غیبی است یا در جریان حضرت یوسف، تجربه حسّی که نشده تا انسان از آن «سبع بقرات»[39] خبر دهد؛ آن خبرهایی که وجود مبارک یوسف داد از همان تعبیر رؤیا بود که امر حسّی نیست، این ﴿یَسْتَفْتُونَکَ﴾امر حسّی نیست، اینها جزء علوم غیبی است؛ ولی همین استفتا و اِفتا را در مسائل علمی خردمندانه هم به کار میبرند؛ وقتی ملکه سبا، بعد از اینکه نامه حضرت سلیمان به دست او رسید به درباریانش گفت: ﴿أَفْتُونی فی أَمْری﴾؛[40] فتوا دهید، معلوم میشود کارشناسان اگر نشستند نظر دادند و بررسی کردند و به نظر نهایی رسیدند، این فتوای کارشناسیِ کارشناسانه است؛ در هر رشتهای، چه پزشکی باشد و چه دامداری باشد این میشود فتوا.
فرمود از اینها استفتا کن که کدام یک مشکلتر است؟ شما چه مشکلی دارید و چه نقدی درباره مسئله معاد دارید؟ ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾ این عظمت و جلال و شکوهی که ما به شما گفتیم، شما مهمتر هستید یا این؟! دوباره ما شما را خلق میکنیم، شما چه مشکلی دارید؟! روحتان که از بین نرفته و نمیرود، این بدنتان خاک شد ما دوباره جمع میکنیم ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾؛ ما «صافات» را, «زاجرات» را, «تالیات» را, «سماوات» را, ﴿زَیَّنَّا﴾, ﴿حِفْظاً﴾, ﴿الْمَلَإِ الْأَعْلی﴾ را همه اینها را با این جلال و شکوه خلق کردیم شما سنگینتر هستید یا او؟ شما آسانتر هستید یا او؟ ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾. شما از یک مُشت گِل خلق شدید و روحتان که از بین نرفته! بدنتان هم که یک مُشت گِل است که دوباره جمع میکنیم ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾ و در بخشهای دیگر هم دارد ﴿أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا﴾[41]همه اینها را بیان فرمود. فرمود: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ﴾؛ «لازب» یعنی چسبنده، این «باء» میگویند اصلش میم بود؛ «لازِم» و «لازب» هر دو در یک معنا شریک هستند، این کار را ما انجام دادیم.
فعل خدا بودن کارهای الهی انسان به خلاف نفسی
درباره کارهایی که ذات اقدس الهی نسبت به علم توحیدی و علم دینی دارد، فرمود بشر کاری که میکند دو قسم است: یک وقت دستورات ما را انجام میدهد، بله این کار به ما منسوب است؛ یک وقت برابر وهم و خیال خود و شهوت و غضب خود کار میکند، این برای خودش است و به ما مربوط نیست. این را هم در سوره مبارکه «نساء» مشخص فرمود و هم در سوره مبارکه «اسراء». در سوره مبارکه «اسراء» بعد از شمارش چندین گناه اعتقادی و اخلاقی و فقهی در آیه 38 سور مبارکه اسراء میفرماید: ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً﴾ اینها برای ما نیست. در سوره مبارکه «نساء» هم فرمود: ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾،[42]﴿قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَا لِهٰؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾[43]فرمود گرچه ریشه همه کارها و آن اصل هستی از ذات اقدس الهی است ﴿مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾است؛ ولی سیّئه برای شماست و بالا نمیرود، حسنه بالا میرود و در جریان اِسناد هم شما میبینید در سوره مبارکه «انفال» و امثال «انفال» رمیای که مجاهدان انجام دادند خدا به خود اِسناد میدهد, قتلی که مجاهدان الهی انجام میدهند، خدا به خود اسناد میدهد؛ اما همین رمی و قتل را کفار انجام میدهند و خدا به خودش اسناد نمیدهد، این ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی﴾[44] برای وجود مبارک حضرت است, ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ﴾ برای مجاهدان اسلام است. همین رمی را, همین قتل را کفار هم داشتند که این دیگر به خود آنها بر می گردد. بنابراین فعل اگر الهی باشد، مربوط به ذات اقدس الهی است؛ اگر وهم و خیال باشد از نظر اندیشه یا شهوت و غضب باشد از نظر انگیزه, برای خود انسان است.
دینی بودن همه علوم به دلیل فعل خدا بودن همه کارها
اگر ما حسابها را بررسی کردیم چیزی در عالَم نمیماند که فعل خدا نباشد؛ اگر فعل خداست کلّ موجودی که در آسمان هست, در زمین هست, در دریا هست در صحرا هست فعل خداست هر دانشمندی که درباره گوشهای از گوشههای خلقت دارد بحث میکند آن علم میشود علم دینی. الآن اگر بگویند فلان دانشمند در حوزه سرگرم بررسی کارهای امام صادق(سلام الله علیه) است که ما میگوییم یقیناً این علم, علم دینی است. اگر بگویند در دانشگاه فلان دانشمند, فلان استاد دارد کارِ خدا را درباره کیفیت پیدایش آسمان بررسی میکند؛ حالا بررسی کار امام صادق دینی است، بررسی کار خدا دینی نیست؟! اصلاً این فرض ندارد. اگر بررسی فعل هر کسی دینی بودن و غیر دینی بودن را تأمین میکند، بررسی فعل امام دینی است، چون از خداست؛ بررسی فعل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دینی است، چون از خداست؛ آن وقت بررسی فعل خدا دینی نیست؟! فرض ندارد که دانشمندی، البته الهی باشد درباره خلقت زمین و خلقت آسمان بحث کند؛ ولی علم دینی نباشد.
تقسیم دینی بودن افعال به تعبّدی و توصّلی
بله, دینی بودن همانطور که در بحثهای قبل هم داشتیم دو قسم است: بعضی تعبّدی و بعضی توصّلی است؛ الآن ما زکات باید دهیم حتماً باید قصد قربت کنیم, کفّاره باید دهیم قصد قربت لازم نیست, اَدای دِین کنیم قصد قربت لازم نیست؛ بعضی واجب توصّلی است و بعضی واجب تعبّدی است. اگر چیزی دینی شد معنایش این نیست که حتماً قصد قربت در آن لازم است؛ اگر کسی باید کفّاره دهد، کفّاره میدهد؛ دیه باید دهد، دیه میدهد؛ مگر دیه واجب نیست؟ دیه مثل زکات و خمس نیست که قصد قربت بخواهد، دیه را باید دهد. اگر دیه واجب است و دین گفته, یک واجب توصّلی است، اما بالأخره دینی است. زکات و خمس واجب است، اما یک واجب تعبّدی است؛ علوم دینی هم همینطور است, احکام دینی هم همینطور است.
غرض این است که در سوره مبارکه «نساء» و همچنین سوره مبارکه «اسراء» مشخص فرمود که بعضی از کارها، چون کارهای نفسانی است و کارهای حرام است به خدای سبحان برنمیگردد؛ کارهای حلال, صدق و حق یا «بلاواسطه» یا «معالواسطه» به ذات اقدس الهی برمیگردد و این جملهای که برخیها خیال کردند این جمله ﴿لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی﴾ معترضه است، خیر معترضه نیست؛ این مجموعه را ذات اقدس الهی با آن نظم و هماهنگی کامل ذکر میکند، بعد استفتا میکند ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا﴾.
[1]یس/سوره36، آیه78.
[2]یس/سوره36، آیه80.
[3]اعراف/سوره7، آیه40.
[4]نحل/سوره16، آیه68.
[5]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج1، ص389.
[6]بقره/سوره2، آیه159.
[7]بقره/سوره2، آیه185.
[8]نحل/سوره16، آیه44.
[9]عنکبوت/سوره29، آیه43.
[10]کهف/سوره18، آیه32.
[11]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص124.
[12]ص/سوره38، آیه78.
[13]شعراء/سوره26، آیه193.
[14] نهج البلاغه, خطبه1.
[15]ص/سوره38، آیه85.
[16]بقره/سوره2، آیه34.
[17]اعراف/سوره7، آیه12.
[18]شعراء/سوره26، آیه210.
[19]شعراء/سوره26، آیه221.
[20]شعراء/سوره26، آیه223.
[21]انعام/سوره6، آیه121.
[22]فصلت/سوره41، آیه12.
[23]ق/سوره50، آیه9.
[24]اسراء/سوره17، آیه95.
[25]اسراء/سوره17، آیه89.
[26]روم/سوره30، آیه58.
[27]عنکبوت/سوره29، آیه43..
[28]ملک/سوره67، آیه5.
[29]کهف/سوره18، آیه7.
[30]حجرات/سوره49، آیه7.
[31]بقره/سوره2، آیه29.
[32]انبیاء/سوره21، آیه31.
[33]شرح نهج البلاغه, ابن ابی الحدید، ج1، ص57.
[34]توبه/سوره9، آیه101.
[35]اسراء/سوره17، آیه18.
[36]طه/سوره20، آیه10.
[37]نساء/سوره4، آیه127.
[38]«کلاله» در اصطلاح به برادر و خواهر متوفا اطلاق میشود که از او ارث میبرند. درباره کلاله دو آیه در قرآن وجود دارد: یکی آیه که در تابستان نازل شد که به «آیه کلاله صیفی» معروف است؛ یعنی آیه 176. سوره نساء و یک آیه دیگر که در زمستان نازل شد و «آیه کلاله شتایی» نام گرفته که آیه دوازده سوره نساء است.
[39]یوسف/سوره12، آیه46.
[40]نمل/سوره27، آیه32.
[41]نازعات/سوره79، آیه27.
[42]نساء/سوره4، آیه79.
[43]نساء/سوره4، آیه78.
[44]انفال/سوره8، آیه17.
تاکنون نظری ثبت نشده است