- 430
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 6 تا 18 سوره صافات
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 6 تا 18 سوره صافات"
- عدم ارتباط توحید ربوبی با برهان توارد علّتین در آیات محل بحث؛
- امکان تطبیق آسمان مذکور در قر آن بر کواکب سیّار
- امکان «فی الجمله» دسترسی شیاطین به اسرار غیبی عالم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ (6) وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ (7) لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ (8) دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (9) إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (10) فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ (11) بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ (12) وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ (13)وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ (14) وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (15) أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (16) أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (17) قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ (18)﴾
عدم ارتباط توحید ربوبی با برهان توارد علّتین در آیات محل بحث
در سوره مبارکه «صافات» بعد از چند سوگند, توحید ربوبی را مطرح کرد و فرمود تحقیقاً پروردگار شما یکی است، شریکبردار نیست. آنچه در سوره مبارکه «انبیاء» یا «اسراء» آمده است، ظاهر آنها برهان تمانع[1]می باشد، ممکن است کسی خیال کند اینجا برهان توارد دو علت مستقل بر معلول واحد است. مسئله توارد دو علت مستقل بر معلول واحد، کاری به نظام موجود ندارد؛ بلکه اصلِ تحقّق آن مستحیل است و آن اینکه آیا ممکن است یک شیء دو علت مستقل داشته باشد یا نه؟ همانطوری که شیء بیعلت محال است، اگر یک شیء هنوز به مقام فعل نرسیده است بخواهد دو علت مستقل داشته باشد هم محال است. بحث در این است که این موجود و این فعل خاص را دو علت مستقل آفریدند یا یک مستقل. به عبارت دیگر در جریان دو علت مستقل، قبل از اینکه به مقام فعل برسد، آن جا ثابت میشود که چنین چیزی محال است; یعنی همانطوری که وجود یک شیء «ممکن» بدون علت محال است، یک شیء بخواهد دو علت مستقل داشته باشد هم محال است. منشأ استحاله هر دو هم بازگشت به نقیضین است, چرا؟ چون اگر چیزی ممکن است؛ یعنی محتاج به علت است و هستیِ آن عین ذات آن نیست این ممکن اگر بخواهد بدون علت یافت شود؛ یعنی هم ممکن است و هم ممکن نیست، هم محتاج است و هم محتاج نیست؛ از آن جهت که ممکن است محتاج به علت است، از آن جهت که بیعلت یافت شد، معلوم میشود محتاج به علت نیست؛ اگر ممکنی بدون علت یافت شود استحاله آن برای جمع بین نقیضین است و همچنین اگر یک موجود ممکنی دو علت مستقل داشته باشد، چنین چیزی محال است چون بازگشت آن به جمع بین نقیضین است. اگر معلولی مثلاً «باء» یک علت داشته باشد به نام «الف» و یک علت داشته باشد به نام «جیم» که هم «الف» علّت مستقل آن باشد و هم «جیم» علت مستقل آن باشد، بازگشت چنین استقلالی به تناقض است، زیرا «باء» که معلول «الف» است به «الف» محتاج است و همین «باء» که به «الف» محتاج است، چون دارای علت مستقل دیگر است به نام «جیم» از «الف» بینیاز است؛ همچنین نسبت به «جیم», چون «جیم» علت «باء» است، «باء» به آن محتاج است و چون نیاز آن را «الف» تأمین میکند، «باء» از «جیم» بینیاز است؛ قبل از اینکه اینها شروع به کار کنند. در تصویر توارد دو علت مستقل بر معلول واحد ما گرفتار تناقض هستیم، چنین چیزی تصورش مستحیل است; یعنی اگر یک شیء دو علت تامّ مستقل داشته باشد، در عین حال که به هر کدام از این دو محتاج است, از هر کدام هم بینیاز است و هم نیازمند است، چون دیگری نیاز آن را تأمین میکند که این جمع مستحیل است؛ ولی بر خلاف مسئله برهان تمانع, برهان تمانع این است که این وضع موجود را دو مبدأ اداره میکند یا یک مبدأ؟ لذا آنچه در سوره مبارکه «انبیاء» [2]است و همچنین در سوره مبارکه «اسراء»[3]هست به برهان تمانع برمیگردد.
امکان تطبیق آسمان مذکور در قر آن بر کواکب سیّار
اما مسئله تزیین آسمانها و زمین، یک سلسله آسمانهایی است که همین طبقات چندگانه است، طبقات آسمان را میشود اثبات کرد. مدارات آسمان که یک بحث ریاضی است نه طبیعی و اقدمین داشتند که قدما متأسفانه یا خودشان یا پیروانشان آن را از بحث ریاضی به طبیعی آوردند و آن مدار را به صورت اجرام فلکی ترسیم کردند؛ ولی متأخرین نظرشان به این شد که این کار ریاضی است، نه طبیعی و مدار است نه جِرم و از حرکت دایره ترسیم میشود جِرم و جسمی در کار نیست، چه اینکه اقدمین ارائه کردند. اما طبقاتی که قرآن بیان فرمود درست است؛ فرمود ما طبقاتی برای شما قرار دادیم، اگر این طبقات را به همین کواکب سیّار تطبیق کنند، این کاملاً قابل اثبات است، برای اینکه این کواکب در یک جا نیستند، نشانه آن هم مسئله خسوف و کسوف است که بعضیها باعث انکساف دیگری هستند، اما آن دیگری باعث انکساف این نمیشود، معلوم میشود حتماً این به ما نزدیکتر است. از کسوف و خسوف که حتماً این یکی باعث انکساف آن میشود؛ یعنی جلوی آن را میگیرد و آن یکی هرگز باعث انکساف این نمیشود، معلوم میشود آن بالاتر است. اگر طبقات جای کواکب باشد میشود اثبات کرد، اما در مسئله طبقات آسمانها؛ یعنی افلاک چنین چیزی قابل اثبات نیست.
تعدد کاربرد «سماء» در قرآن و غیبی بودن بعضی از آن
در قرآن کریم برای همین «سماء» چندین اطلاق آمده که بسیاری از اینها در بحثهای قبل گذشت. بعضی از آیات است که «سماء»؛ یعنی فضا و جوّ، در همین دعاهای «جوشن کبیر» دارد که «یَا مَنْ لَهُ الْهَوَاءُ وَ الْفَضَاءُ»؛[4]این هوا و فضا از موجوداتی است که بالاتر از زمین است و مادون آسمانها، از آسمان برای شما باران نازل میکنیم؛ یعنی فضا و جوّ که این طایفه از آیات از بحث بیرون است. آن طایفه که دارد ما آسمانها را به کواکب مزیّن کردیم، آنها حق است و سخن از اجرام نیست و بحث مدار است. در سوره مبارکه «اعراف» که فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ [5]معلوم میشود که یک «سماء» دیگری هست که درهای این به روی انبیا و اولیا و مؤمنین باز است و به روی کفار باز نمیشود. در سوره مبارکه «اسراء» هم فرمود اگر ملائکهای در زمین بود ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾[6]ما از آسمان فرشتهها را نازل میکردیم؛ معلوم میشود که یک سلسله آسمانهایی است که درهای آنها به روی کفار باز نمیشوند, یک; همان آسمانها هم درهایش که باز شد راه قیامت را ترسیم میکند ﴿وَ فُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَاباً﴾[7]که درهای قیامت از آسمانها عبور میکند, دو; در سوره «اسراء» هم فرمود: ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾, سه. معلوم میشود یک سلسله آسمانهای غیبی است که ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ [8]مربوط به آن است, نزول فرشتهها از آنجاست, بسته شدن درب ها به روی کافران به آن است و اسرار غیبی هم در آنهاست.
امکان «فی الجمله» دسترسی شیاطین به اسرار غیبی عالم
اما آیا شیاطین راه دارند یا نه؟ مستحضرید که شیاطین؛ یعنی جن و ابلیس و مانند آن، برخی از اینها با ملائکه رابطهای داشتند؛ چه اینکه خود ابلیس هزارها سال در بین فرشتهها بود و عبادت میکرد، چنین موجوداتی هم هستند.
در سوره مبارکه «شعراء» فرمود اینها اخبار غیب را کم و بیش تلقّی میکنند, یک; دروغهایی را بر آن اضافه میکنند, دو; این اخبار غیبیِ مشوب و مخلوط را به «افّاک اثیم» القا میکنند, سه. فرمود: ﴿هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ﴾؛ [9]آنها میگویند ـ معاذ الله ـ اینها یعنی وحی القائات شیطان است. در آیه 210 سوره مبارکه «شعراء» فرمود: ﴿وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ ٭ وَ ما یَنْبَغی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطیعُونَ﴾ [10]آنها که نمیتوانند این اسرار وحی را درک کنند ﴿إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ﴾ [11]اینها از شنیدن اسرار وحی, معزول و برکنار هستند، اما همین شیاطین ـآیه 221 به بعد ﴿هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ﴾ ـ بر انبیا نازل نمیشوند ﴿تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ ٭ یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ﴾ [12]بسیاری از اینها چیزهایی که به وسیله «کَهنه» میگویند، دروغ میگویند. معلوم میشود یک سلسله امور غیبی را «فیالجمله» اینها دسترسی دارند، حالا لازم نیست که از اسرار غیبی عالم باخبر باشند، یک سلسله امور غیبی را دسترسی دارند. آن را به کاهنان و امثال کاهنان القا میکنند، اکثر اینها هم آمیخته به دروغ است؛ اینها اگر بخواهند به آن موطن غیبی راه پیدا کنند با این شهابسنگها و امثال ذلک طرد میشوند.
زمان و زمین و زمینه خاص لازمه ارتباط با عالم غیب
حالا میخواهند بروند بالا بعد استماع کنند آن آسمان که آسمان زمانی و زمینی نیست؛ ولی اگر کسی بخواهد برخی از اسرار آن آسمانها را تلقّی کند یک زمان مخصوصی میخواهد, یک زمین مخصوصی میخواهد. جریان وحی و فضل الهی زمان و زمین ندارد، اما انسان در ماه مبارک رمضان میشود جزء «ضیوفالرحمان» و در لیله قدر برای درک بعضی از فیوضات، استعداد خاص پیدا میکند؛ در سرزمین وحی که مکه است استعداد پیدا میکند برای بعضی از فیوضات، معلوم میشود با اینکه لیله قدر که زمان است و امر مادی است, ماه مبارک رمضان زمان است و امر مادی است, سرزمین وحی ـ مکه ـ مکان است و امر مادی است اینها یک زمینه فراهم میکند که انسان با عالَم غیب رابطه برقرار کند.
تمثیل نبودن رَجم شیطان و عدم دسترسی او به وحی
پرسش: بعضی از بزرگان حدیثی را نقل کردند که سوال می شود آیا بهشت خلق شده که می فرماید بله و سوال می شود که آیا علم بشر به آن جا راه دارد که می فرماید تا نزدیکی های آن راه دارد، حالا آن در کجای آسمان جای دارد؟
پاسخ: درباره بشر فعلاً بحث نیست، درباره شیاطین بحث است که اینها میتوانند به اسرار غیب راه پیدا کنند یا نه و چه ارتباطی بین طرد شیطان از اسرار وحی با این شهابسنگها است؟ آیا همان است که سیدناالاستاد فرمود اینها تمثیل است[13] یا یک راه دیگری دارد؟ تمثیل سرِ جایش محفوظ است؛ ولی از سوره مبارکه «جن» پیداست که اینها اصرار کردند و گفتند بعد از نازل شدن قرآن و تحقّق رسالت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و اله و سلّم) ما دیدیم تیراندازهای فراوانی مجهّز شدند، تیرهای فراوانی هم آماده است؛ در سوره مبارکه «جن» آیه هشت به بعد این چنین آمده است: ﴿فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً﴾؛ «حَرَس» یعنی همین نگهبانان, نگهبانهای تیرانداز فراوان هستند و تیرهای فراوانی هم آماده است که ما اینها را یافتیم؛ همه اینها تمثیل است یا راهحلی هم دارد؟ ﴿فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً * وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْع﴾ [14]ما قبلاً میرفتیم استراق سمع میکردیم، یک جا مینشستیم و از اسرار کم و بیش باخبر میشدیم؛ ولی الآن کسی این قدرت را ندارد ﴿فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً﴾ [15]شهابسنگی, نیازکی،[16] تیری از همین تیرها میآید به حیات او یا به سلامت او خاتمه میدهد ﴿وَ أَنَّا لا نَدْری أَ شَرٌّ أُریدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ﴾[17]ما نمیدانیم اینکه راه آسمان بسته شد و ما قدرت رفتن نداریم، این به سود بشر است یا خدای سبحان خواست خیری به بشر نرساند؟ از این آیات معلوم میشود که یک واقعیت عینی است و تمثیل محض نیست.
امکان توجیه تمثیل نبودن رَجم شیطان و دسترسی «فی الجمله» او به غیب
در توجیه این, اینچنین گفته شد که درست است ما دو آسمان غیر از آسمان به معنای هوا و فضا داریم؛ غیر از آسمان به معنی جوّ, دو آسمان هست؛ همین طبقاتی که کواکب در آن هستند و یکی هم آسمان غیبی که درهایش به روی کفار باز نمیشود که فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾. این ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ [18]آیا این نظیر ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً﴾ [19]است یا اینکه فرشتهها که وحی خاص دارند، از آن سنخ است و نه از سنخ وحی زنبور عسل؟ اینکه در سوره «اسراء» فرمود اگر فرشتگانی در زمین بودند ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾ [20]ما از آسمان فرشتهای نازل میکردیم، معلوم میشود جایگاه فرشتهها در آسمان هست. این سلسله «ملائکة السماء» با آن امور غیبی همراه هستند. شیاطین درست است که نظیر ملائکه نیستند، اما همه آنها هم نظیر خدمتگزاران حضرت سلیمان نیستند که در سوره مبارکه «سبأ» فرمود: این جنّ هایی که در خدمت حضرت سلیمان بودند، اینها آگاه به غیب نبودند؛ این درست است، اگر آنها آگاه به غیب نبودند معنای آن این نیست که هیچ جنّی آگاه به غیب نیست. در سوره مبارکه «سبأ» آیه چهارده این بود که ﴿فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ﴾؛ یعنی سلیمان(سلام الله علیه) که رحلت کرد ﴿مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ﴾ این یک قضیه خارجیه شخصیه است؛ یعنی آن جنهایی که در خدمت سلیمان بودند از این غیب بیخبر بودند که حضرت سلیمان رحلت کرده است و این دلیل نیست که هیچ جنّی دسترسی به غیب ندارد، با اینکه صریح سوره مبارکه «جن» این است که ﴿وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ﴾ [21]و چیزهایی را گوش میدادیم و الآن اگر کسی بخواهد گوش دهد، این شهابسنگها, این شهابها این نیازک ها جلوی او را میگیرند. پس توجیهی میتواند در این بین مطرح باشد و آن این است که از آسمان غیب خبر میرسد که مسئله وحیای در کار است, غیبی در کار است و اگر کسی بخواهد با آن آسمان غیب ارتباط پیدا کند، یک شرایط مادی میطلبد؛ شرایط مادی آن همانطوری که برای دیگران ماه مبارک رمضان جزء «ضیوفالرحمان» شدن است, سرزمین وحی جزء «ضیوفالرحمان» است, لیله قدر خصوصیت دارد, مکه خصوصیت دارد ممکن است قُرب به بعضی از مکانها هم خصوصیت داشته باشد و لازم نیست حتی به قُرب مکانی تفسیر شود؛ این «کَهنه» بالأخره کاری انجام میدهند, چیزی را دود میکنند, خصوصیتی را از همین ابزار مادی دارند استفاده می کنند؛ به ما هم گفتند اگر شما بخواهید به فلان خیر برسید، آب زمزم بگیرید، رو به قبله بایستید، تربت سیدالشهداء بگیرید که اینها امور مادی است و بیارتباط با ماوار نیست؛ گفتند اگر خواستید دعای شما مستجاب شود و بیمارتان شفا پیدا کند این کار را انجام دهید. از این امور معلوم میشود که بعضی از کارها بیارتباط با غیب نیست، اگر آنها خواستند از اخبار غیب باخبر شوند، ولو آسمان نروند در همان جای خودشان نشستهاند بخواهند اخبار غیبی را کاهنانه گوش دهند، این شهابسنگها که میبینید ـ در خیلی از شبها شما میبینید یک چیز نورانی آمده و در جایی محو شده است که اینها همان نیازک است, اینها همان شهابسنگ است که در همان فضا می سوزند و منفجر میشوند ـ همینها را ممکن است ذات اقدس الهی تیری برای شیطان قرار دهد؛ نه این شیاطین دیدنی هستند و نه آنها ماندنی می باشند.
بنابراین اگر چنین توجیهی ممکن باشد اصراری نیست که ما همه اینها را حمل بر تمثیل کنیم؛ لازم نیست اینها آسمان بروند، بالأخره اگر بخواهند کاهنانه از اخبار غیب برخوردار شوند، مانند این کاهنان هند و غیر هند بالأخره کم و بیش از اخبار غیب برخوردارند؛ منتها پنج درصد از اموری که مربوط به حوادث آینده است و کاری به اسرار وحی ندارد، آن وقت بقیه را کذب و آفت و دروغ به آن ضمیمه میکنند به خورد پیروانشان میدهند؛ این یک راه توجیهی است.
اشاره قرآن بر رَجم آسمانی شیطان شاهد بر امکان بالا رفتن آنها
آنکه گفتند ما دیدیم تیراندازهای فراوانی و تیرهای آمادهای که اگر کسی بخواهد هماکنون گوش فرا دهد به او آسیب میرسانند، این آیات را ما به همین معنای ظاهرش حفظ کنیم.
این ﴿لا یَسَّمَّعُونَ﴾؛ یعنی «مدحوراً، ممنوعاً» که این کار را انجام دهند و اگر مخفیانه یا غیر مخفیانه درصدد بر آمدند که این کار را انجام بدهند ﴿فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ﴾ تیر به حیات آنها خاتمه میدهد و نمیگذارد آنها به اسرار غیبی دسترسی پیدا کنند؛ این توجیهی است که میتواند ظاهر آیه را هم حفظ کند.
پرسش: حضرت استاد این توجیه با حفظ آسمان ها نمی سازد چون این ﴿حِفْظاً﴾ به آسمان ظاهر بر می گردد.
پاسخ: نه, ندارد که ما از اینها حفظ کردیم؛ برای اینکه آیات «بعضها یفسّر بعضا»[22] همین آسمانی که ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾ همین آسمان را میگوید حافظش این ستارهها هستند، این چنین نیست که چند طایفه آیه است و از هم بریده و جدا باشند؛ هم ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾ آمده, هم ﴿وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیمٍ﴾ [23]آمده, هم ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ آمده, هم ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ آمده است. این تفسیر آیات «بعضها ببعض» هماهنگ کردن معنای آن همین است که شما این چهار طایفه را کنار هم قرار دهید معلوم میشود اینکه شیاطین میگویند: ﴿فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً﴾ و ﴿أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً﴾ همین است؛ چنین تعبیری دارند که ما قبلاً میرفتیم فالگوش بودیم و یک مقدار گوش میدادیم، الآن نمیشود این کار را کرد؛ نمیدانیم این خِیر مردم است یا شَرّ مردم است. از مجموع اینها معلوم میشود که اینها میتوانند تیرهایی باشند برای کسی که بخواهد کارِ کاهنانه انجام دهد.
حفظ الهی کمّیت و کیفیت وحی و ناتوانی شیطان از تصرف در آن
فرمود: ﴿لا یَسَّمَّعُونَ﴾؛ یعنی قدرت ندارند، نه اینکه این کار را با اختیار نمیکنند, اگر با اختیار این کار را نمیکردند که احتیاجی به تیراندازی نبود. ﴿دُحُوراً﴾, ﴿مَذْمُوماً مَدْحُوراً﴾؛ یعنی «مطروداً ممنوعاً»، ﴿دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ﴾ «واصب»؛ یعنی تام. در قرآن کریم فرمود هم از نظر کمّیّت تمام دین برای خداست ﴿لَهُ الدِّینُ وَاصِباً﴾[24]و هم از نظر کیفیت خلوص دین مطلوب اوست که «له الدین خالصا». «واصب»؛ یعنی تام و پُر ﴿لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ ٭ إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ﴾ اگر بخواهد چیزی را برباید و اختطاف کند که درباره امنیت مکه و ناامن بودن اطراف مکه آن آیاتش قبلاً گذشت که ﴿یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ﴾ خدای سبحان به مردم مکه میفرماید ما بر شما منّت نهادیم امنیت و آرامش را به شما دادیم اطراف شما میبینید همهجا ناامن است ﴿مِنْ کُلِّ جانِبٍ﴾ اما داخله مکه ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ [25]هم اقتصاد شما را تأمین کردیم و هم امنیت شما را, هم ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ﴾ مشکل اقتصادی ندارید, هم ﴿وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ مشکل آدمربایی و سرقت و غارت و اینها ندارید این هم همانطور است.
تعجّب مشرکان از خلق جدید انسان خاک شده در معاد
بعد میفرماید مشکل اساسی اینها انکار معاد است؛ اینها تعجّبشان همانطوری که در سوره مبارکه «رعد» هم که گذشت در آن جا میگویند ما وقتی مُردیم به صورت خاک در میآییم، اگر به صورت خاک در آمدیم ما را دوباره خدا زنده میکند؟! میفرماید شما قبلاً هم خاک بودید، مگر قبلاً چه چیزی بودید؟ آیه پنج سوره مبارکه «رعد» این است ﴿وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ﴾، قول آنها که تعجّببرانگیز است این است که میگویند: ﴿أَ إِذا کُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾ ما بعد از اینکه مُردیم و خاک شدیم دوباره زنده میشویم؟! این جای تعجّب است، مگر شما قبلاً خاک نبودید؟! این حرف تعجّب دارد نه زنده کردن مردهها، فرمود: ﴿وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ﴾ حرفهای آنها شگفتآور است، آنها که میگویند: ﴿أَ إِذا کُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾.
پاسخ قرآن با یادآوری آفرینش اولیه انسان از خاک
این جا هم ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ﴾ اوّل خلقت هم که شما «تراب» بودید، اوّل هم یک گِل چسبیده بودید، الآن هم همینطور هستید و بعد از مرگ هم همینطور هستید. در بحثهای قبل در سوره مبارکه «یس» هم ملاحظه فرمودید آنها دلیلی بر استحاله معاد ندارند و همه حرفهای آنها به استبعاد برمیگردد؛ میگویند چطور میشود انسانی که خاک شده دوباره زنده میشود؟ پاسخ آن این است که قبلاً که «لیس» تامّه بودید شما را به صورت «کان» تامّه درآورد، هیچ نبودید شما را موجود کرد، الآن که همه چیز موجود است! روحتان که هرگز از بین نمیرود، در تحت حفاظت فرشتگان قبض ارواح است، بدنتان هم که خاک شده و ذرّات آن در عالَم هست.
فراموشی اولیه آفرینش سرّ تمسخر و تعجّب مشرکان
فرمود: ﴿بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ﴾ آنها ـ معاذ الله ـ مسخره میکنند شما اگر از کار آنها در تعجّب هستید، چون شگفتانگیز است جای تعجّب هم هست؛ آنها دارند مسخره میکنند میگویند مگر انسانِ مرده زنده میشود؟! ﴿وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ﴾ از بس خوابیدهاند و خواب سنگین دارند، اگر هم متذکّر شوند به یاد نمیآورند که بالاخره شما چون گذشتهتان را فراموش کردید؟ اینکه میگویند: «أَنَّ تَفَکُّرَ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَةٍ» [26]همین است. هم از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در بیانات نورانی آن حضرت هست و هم از ائمه دیگر(علیهم السلام) که «کَانَ أَکْثَرَ عِبَادَةِ أَبِی ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ التَّفَکُّرُ وَ الِاعْتِبَارُ» [27]آن بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) هم این است که «لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَکُّرُ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ». [28]نمازها و روزههای مستحبّی فضایل فراوانی دارد، اما آن چیزی که بالأخره آدم را نگه میدارد، تفکّر در مبدأ و معاد است. ما اول که ﴿لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ [29]«لیس» تامّه بودیم و بعد هم که ما را آفریدند قابل ذکر نبودیم، بعد از ﴿لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ که این ﴿شَیْئاً﴾ خبر نیست، این ـ ﴿لَمْ تَکُ﴾ ـ «کان», «کان» تامّه است، آن تمییز است؛ یعنی چیزی نبودید «لاشیء» بودید. اینکه میگویند متلاشی از همین «لاشیء» گرفته شده است، وگرنه ما فعلی داشته باشیم مانند «لاتشی» و اینها که نداریم، این از همین «لاشیء» گرفته شده است. متلاشی شدن نظیر «متضارب» نیست که یک فعل اصلی داشته باشد به نام «ضرب» و به باب تفاعل برود بشود «تضارب», این از «لاشیء» گرفته شده و شده متلاشی. فرمود شما قبلاً «لاشیء» بودید ما شما را «شیء» کردیم, این یک مرحله و دوم هم آن مرحله که «شیء» شدید قابل ذکر نبودید ﴿هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[30]«شیء» بودید، اما قابل ذکر نبودید این همان است که ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی﴾[31]ما همان را به این صورت درآوردیم؛ اگر کسی بخواهد تعجّب کند، از حرف منکران معاد باید تعجّب کند، نه در اصلِ معاد. آن کسی که «لاشیء» را «شیء» کرد, «شیء» غیر قابل ذکر را به صورت ﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾[32]در آورد، این چه استبعادی دارد؟ فرمود: ﴿وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ ٭ وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ﴾؛ وقتی آیات الهی را میبینند، چه «شقّالقمر» و چه آیات دیگر ـ معاذ الله ـ این آیات الهی را مسخره میکنند. سرّش این است که اینها در بحثهای علمی از نظر اندیشه در همان زیر سقف وهم و خیال هستند, از نظر انگیزه هم در زیر سقف شهوت و غضب می باشند؛ ما حرفهای عقلی میزنیم، یا عقل عملی یا عقل نظری که یا عزم و اراده و نیّت طیّب و طاهر میگوییم یا برهان و یقین و جزم علمی میگوییم. این کسی که زیر سقف وهم و خیال خمیده است یا زیر سقف شهوت و غضب خمیده است، دیگر دسترسی به بالا ندارد. فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ * وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ﴾, چون خودش نمیتواند چنین حرفی بزند میگوید این سِحر است؛ سحر آن است که مقدور شما نیست، نه اینکه هر چه مقدور شما نبود سحر است ﴿إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ﴾
تبیین زمینههای تعجب مشرکان و پاسخ آن با علم و قدرت الهی
تعجّب و استبعاد آنها این است ﴿أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً﴾, یک; ﴿وَ عِظاماً﴾, دو; استخوان شدیم ﴿أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾؛ از این سختتر و مستبعدتر این است که ﴿أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ﴾ حالا ما که مُردیم خاک میشویم و استخوان, آنها «عظام رمیم» میشوند؛ یعنی استخوانهایشان هم به صورت پودر در میآید، آیا آنها هم زنده میشوند؟! ﴿قُلْ نَعَمْ﴾ بله, شما آخر درباره چه چیزی انکار میکنید؟ شما که سابقه این کار را دارید! ﴿قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ﴾ «خاضعون», «خاشعون», در پیشگاه اراده الهی با دخول, با خضوع, با خشوع خواهید آمد چیزی در عالَم محو نشده است. چگونه ذات اقدس الهی خلق میکند؟ گوشههای از آنچه در سوره مبارکه «یس» گذشت این جا مطرح میشود که فرمود ما با یک تشر همه را خاموش میکنیم و با یک دَم همه را زنده میکنیم ﴿فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ﴾[33]و در سوره مبارکه «یس» به این صورت آمد که فرمود: ﴿مَا یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾؛ [34]کار خدا یکی است که این یکی گسترده است، مراتب و درجاتی دارد ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ﴾[35]در سوره مبارکه «قمر» هست و خدای سبحان در آیه 77 سوره مبارکه «نحل» میفرماید: ﴿وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾؛ چه در مسئله توحید و چه در مسئله معاد, زمان کم میآید، لفظ کم میآید, کلمات و واژه کم میآید. در جریان قُرب الهی میفرماید: ﴿فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی﴾؛[36] یعنی از آن به بعد ما لفظی نداریم که بگوییم. در جریان معاد که کلّ عالم را میخواهد عوض کند، میفرماید: ﴿وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ﴾ این «لمح البصر» را ممکن است انسان بگوید یک میلیاردم ثانیه و امثال ذلک است، اما ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ دیگر انسان لفظ ندارد، این به «لا زمان» برمی گردد. در بخش پایانی سوره مبارکه «قمر» آیه پنجاه آن جا فرمود: ﴿وَ مَا أَمْرُنَا إِلاَّ وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ﴾ [37]این امر, اختصاصی به معاد ندارد؛ ولی امر الهی اگر بخواهد جاری شود سریع است ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾، [38]چنین است.
عدم امکان خِلل در هندسه آفرینش و شواهد آن
در همان سوره مبارکه «قمر» آیه 48 به بعد این است ﴿یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ ٭ إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾؛[39]ما با مهندسی کار کردیم، با اصول ریاضی کار کردیم؛ هیچ چیزی را نمیشود از جایش تکان داد، ما هر چیزی را به اندازه خلق کردیم. قبلاً هم این مطلب گذشت که عالَم نظیر مهندسی یک بِنای زیبا نیست؛ نظیر حلقات سلسله عدد است، الآن اگر کسی یکی از آجرهای دیوار شرقی این مسجد را بگیرد و در کنار دیوار غربی بگذارد و آجر دیوار غربی را بردارد و بگذارد در همان جای آجر دیوار شرقی، مشکلی پیش نمیآید و بالأخره این بنا سر جایش محفوظ است، اما اگر کسی خواست عدد هشت را که بین هفت و نُه هست بگیرد، این در دستش میماند و نمیتواند این را در جای دیگر بگذارد، عالم این قدر منظم است؛ فرمود هر چیزی سر جای خودش است. بالأخره انسان ناچار است این هشت را بین همان هفت و نُه بگذارد، اینطور نیست که آدم بتواند مهندسی ذات اقدس الهی را به هم بزند و چیزی را کم یا زیاد کند اینطور نیست. چرا اگر کسی خلاف کرد بالأخره رسوا میشود؟ برای اینکه این نظام سر جایش است؛ اگر کسی خلاف کرد این مسئله فقهی نیست, مسئله حلال و حرام نیست مسئله کلامی است؛ حالا اگر کسی پولی را گرفت و خلاف کرد، چرا رسوا میشود؟ برای اینکه این را میخواهد کجا بگذارد؟ یک صحنه است که میگوید این برای جای اوّلی آن است و این را به جای اوّلی برگردان. اینکه میگویند در قیامت کلّ عمل ظاهر میشود این است؛ اگر کسی خلافی کرد, حرفی زد اینها مسئله فقه اصغر نیست اینها در فقه اکبر است؛ ما هر گونه خلافی کردیم الاّ ولابد ناچاریم توبه کنیم؛ توبه می کنیم یعنی سر جایش می گذاریم، هیچ ممکن نیست کسی چیزی را بگیرد، حرفی بزند, کاری کند و چیزی بنویسد بر خلاف حق عمل کند، مگر اینکه الاّ ولابد ناچار میشود این را سر جایش بگذارد. میگویند عالَم نظیر حلقات سلسله ریاضی در عدد است، هیچ چیزی را آدم نمیتواند سر جایش نگذارد، ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾؛ [40]ما مهندسی کردیم و هر چیزی را سر جای خودش قرار دادیم. مگر میشود انسان چیزی را بگیرد قایم کند و پنهان شود؟ بالأخره آن خلأ معلوم میشود.
ضرورت وجود «یوم الحق» یکی از بهترین ادله معاد
یکی از بهترین دلیل معاد برای ما این است؛ بالأخره ما تشنه حقیقت هستیم. حالا آن مسئله عدل و ظلم و ثواب و عِقاب همه آن براهین سر جایش محفوظ است، اما یک برهان دلپذیری که همه ما را قانع میکند این است که بالأخره این همه اختلافات نظر, اختلاف مکتب, اختلاف آرا یک روز باید حل شود یا نه؟ اگر معاد نباشد ـ معاذ الله ـ همیشه همین جنگ 72 ملت هست, همیشه این اختلاف نظر هست, آن وقت عالَم باطل میشود. صحنهای باید باشد که بالأخره معلوم شود حق با چه کسی است؛ سخن از دعواهای مالی و امثال مالی نیست. شما میبینید انبیا(علیهم السلام) مِللی که آوردند اینها همهشان حق است، منتها یکی حق است و یکی بالا است و یکی بالاتر است تا برسد به کسی که کتابش بر کتب دیگر «مهیمن» [41]است؛ همهشان حق است، منتها درجاتشان فرق میکند. در قبال مِلل انبیا, نِحل متنبیان است. این ملل و نحل ابنهزم دو جلد است, ملل و نحل شهرستانی دو جلد است؛ این جلد اول که ملل است این را انبیا آوردند، جلد دوم که نِحل است این را مردم آوردند؛ برای ما بهائیت آوردند, برای آنها وهابیّت آوردند (علیهما من الرحمن ما یستحقه).
سلسله بهاییها و وهابیها و امثال ذلک در هر عصر و مصری بود. این مسیلمه کذّاب را گفتند شما که داعی نبوّت دارید، آخر مِلاک شما چیست؟ گفت طایفه من به من رأی میدهد؛ به کسی گفتند آخر تو با بودنِ پیغمبر که این همه معجزات آورد به او ایمان نیاوردی به این کذّاب ایمان آوردی؟ گفت این طایفه من است، این همیشه بود. بالأخره روزی باید باشد که حق روشن شود یا نه؟! برای ماها یکی از متقنترین, شفافترین, دلپذیرترین معاد, داشتن «یوم الحق» است که فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ﴾ [42]آن مسئله بهشت و جهنم و آنها که «مما لا ریب فیه» است آنها به عدل و ظلم برمیگردد، آنها به اینکه اگر کسی تبهکار بود باید بچشد و اگر پرهیزکار بود باید بنوشد برمی گردد که اینها سر جایش محفوظ است و اما از نظر مسئله علمی بالأخره این عالَم, عالم پوچ و هرز است یا واقعیتی دارد؟ این همه اختلافاتی که در عالَم هست و مکتبهایی که هست یک روز باید معلوم شود کدام مکتب حق است یا نه؟ آن روز را ذات اقدس الهی فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ﴾.
[1]الذریعه الی حافظ الشّریعه، رفیع الدین محمدبن محمدمومن الجیلانی، ج1، ص292.
[2]انبیاء/سوره21، آیه22.
[3]اسراء/سوره17، آیه42.
[4]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج91، ص391.
[5]اعراف/سوره7، آیه40.
[6]اسراء/سوره17، آیه95.
[7]نباء/سوره78، آیه19.
[8]فصلت/سوره41، آیه12.
[9]شعراء/سوره26، آیه221.
[10]شعراء/سوره26، آیه210.
[11]شعراء/سوره26، آیه212.
[12]شعراء/سوره26، آیه222.
[13]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص124. «أن هذه البیانات فی کلامه تعالى من قبیل الأمثال المضروبة تصور بها الحقائق الخارجة عن الحس فی صورة المحسوس لتقریبها من الحس.».
[14]جن/سوره72، آیه8.
[15]جن/سوره72، آیه9.
[16]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج56، ص341. «و النیازک (الشهب) الّتی تسمّى فی العرف نجوما ساقطة تمرّ بسرعة فی الجو مضیئة مشتعلة و لها أنواع».
[17]جن/سوره72، آیه10.
[18]فصلت/سوره41، آیه12.
[19]نحل/سوره16، آیه68.
[20]اسراء/سوره17، آیه95.
[21]جن/سوره72، آیه9.
[22]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج5، ص21.
[23]حجر/سوره15، آیه17.
[24]نحل/سوره16، آیه52.
[25]قریش/سوره106، آیه4.
[26]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص54، ط اسلامی.
[27]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج15، ص197، ط آل البیت.
[28]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص55، ط اسلامی.
[29]مریم/سوره19، آیه9.
[30]انسان/سوره76، آیه1.
[31]قیامه/سوره75، آیه37.
[32]اسراء/سوره17، آیه70.
[33]صافات/سوره37، آیه19.
[34]یس/سوره36، آیه49.
[35]قمر/سوره54، آیه50.
[36]نجم/سوره53، آیه9.
[37]قمر/سوره54، آیه50.
[38]بقره/سوره2، آیه117.
[39]قمر/سوره54، آیه48.
[40]قمر/سوره54، آیه49.
[41]مائده/سوره5، آیه48.
[42]نور/سوره24، آیه25.
- عدم ارتباط توحید ربوبی با برهان توارد علّتین در آیات محل بحث؛
- امکان تطبیق آسمان مذکور در قر آن بر کواکب سیّار
- امکان «فی الجمله» دسترسی شیاطین به اسرار غیبی عالم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَةٍ الْکَواکِبِ (6) وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ (7) لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ (8) دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (9) إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (10) فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ (11) بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ (12) وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ (13)وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ (14) وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (15) أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (16) أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (17) قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ (18)﴾
عدم ارتباط توحید ربوبی با برهان توارد علّتین در آیات محل بحث
در سوره مبارکه «صافات» بعد از چند سوگند, توحید ربوبی را مطرح کرد و فرمود تحقیقاً پروردگار شما یکی است، شریکبردار نیست. آنچه در سوره مبارکه «انبیاء» یا «اسراء» آمده است، ظاهر آنها برهان تمانع[1]می باشد، ممکن است کسی خیال کند اینجا برهان توارد دو علت مستقل بر معلول واحد است. مسئله توارد دو علت مستقل بر معلول واحد، کاری به نظام موجود ندارد؛ بلکه اصلِ تحقّق آن مستحیل است و آن اینکه آیا ممکن است یک شیء دو علت مستقل داشته باشد یا نه؟ همانطوری که شیء بیعلت محال است، اگر یک شیء هنوز به مقام فعل نرسیده است بخواهد دو علت مستقل داشته باشد هم محال است. بحث در این است که این موجود و این فعل خاص را دو علت مستقل آفریدند یا یک مستقل. به عبارت دیگر در جریان دو علت مستقل، قبل از اینکه به مقام فعل برسد، آن جا ثابت میشود که چنین چیزی محال است; یعنی همانطوری که وجود یک شیء «ممکن» بدون علت محال است، یک شیء بخواهد دو علت مستقل داشته باشد هم محال است. منشأ استحاله هر دو هم بازگشت به نقیضین است, چرا؟ چون اگر چیزی ممکن است؛ یعنی محتاج به علت است و هستیِ آن عین ذات آن نیست این ممکن اگر بخواهد بدون علت یافت شود؛ یعنی هم ممکن است و هم ممکن نیست، هم محتاج است و هم محتاج نیست؛ از آن جهت که ممکن است محتاج به علت است، از آن جهت که بیعلت یافت شد، معلوم میشود محتاج به علت نیست؛ اگر ممکنی بدون علت یافت شود استحاله آن برای جمع بین نقیضین است و همچنین اگر یک موجود ممکنی دو علت مستقل داشته باشد، چنین چیزی محال است چون بازگشت آن به جمع بین نقیضین است. اگر معلولی مثلاً «باء» یک علت داشته باشد به نام «الف» و یک علت داشته باشد به نام «جیم» که هم «الف» علّت مستقل آن باشد و هم «جیم» علت مستقل آن باشد، بازگشت چنین استقلالی به تناقض است، زیرا «باء» که معلول «الف» است به «الف» محتاج است و همین «باء» که به «الف» محتاج است، چون دارای علت مستقل دیگر است به نام «جیم» از «الف» بینیاز است؛ همچنین نسبت به «جیم», چون «جیم» علت «باء» است، «باء» به آن محتاج است و چون نیاز آن را «الف» تأمین میکند، «باء» از «جیم» بینیاز است؛ قبل از اینکه اینها شروع به کار کنند. در تصویر توارد دو علت مستقل بر معلول واحد ما گرفتار تناقض هستیم، چنین چیزی تصورش مستحیل است; یعنی اگر یک شیء دو علت تامّ مستقل داشته باشد، در عین حال که به هر کدام از این دو محتاج است, از هر کدام هم بینیاز است و هم نیازمند است، چون دیگری نیاز آن را تأمین میکند که این جمع مستحیل است؛ ولی بر خلاف مسئله برهان تمانع, برهان تمانع این است که این وضع موجود را دو مبدأ اداره میکند یا یک مبدأ؟ لذا آنچه در سوره مبارکه «انبیاء» [2]است و همچنین در سوره مبارکه «اسراء»[3]هست به برهان تمانع برمیگردد.
امکان تطبیق آسمان مذکور در قر آن بر کواکب سیّار
اما مسئله تزیین آسمانها و زمین، یک سلسله آسمانهایی است که همین طبقات چندگانه است، طبقات آسمان را میشود اثبات کرد. مدارات آسمان که یک بحث ریاضی است نه طبیعی و اقدمین داشتند که قدما متأسفانه یا خودشان یا پیروانشان آن را از بحث ریاضی به طبیعی آوردند و آن مدار را به صورت اجرام فلکی ترسیم کردند؛ ولی متأخرین نظرشان به این شد که این کار ریاضی است، نه طبیعی و مدار است نه جِرم و از حرکت دایره ترسیم میشود جِرم و جسمی در کار نیست، چه اینکه اقدمین ارائه کردند. اما طبقاتی که قرآن بیان فرمود درست است؛ فرمود ما طبقاتی برای شما قرار دادیم، اگر این طبقات را به همین کواکب سیّار تطبیق کنند، این کاملاً قابل اثبات است، برای اینکه این کواکب در یک جا نیستند، نشانه آن هم مسئله خسوف و کسوف است که بعضیها باعث انکساف دیگری هستند، اما آن دیگری باعث انکساف این نمیشود، معلوم میشود حتماً این به ما نزدیکتر است. از کسوف و خسوف که حتماً این یکی باعث انکساف آن میشود؛ یعنی جلوی آن را میگیرد و آن یکی هرگز باعث انکساف این نمیشود، معلوم میشود آن بالاتر است. اگر طبقات جای کواکب باشد میشود اثبات کرد، اما در مسئله طبقات آسمانها؛ یعنی افلاک چنین چیزی قابل اثبات نیست.
تعدد کاربرد «سماء» در قرآن و غیبی بودن بعضی از آن
در قرآن کریم برای همین «سماء» چندین اطلاق آمده که بسیاری از اینها در بحثهای قبل گذشت. بعضی از آیات است که «سماء»؛ یعنی فضا و جوّ، در همین دعاهای «جوشن کبیر» دارد که «یَا مَنْ لَهُ الْهَوَاءُ وَ الْفَضَاءُ»؛[4]این هوا و فضا از موجوداتی است که بالاتر از زمین است و مادون آسمانها، از آسمان برای شما باران نازل میکنیم؛ یعنی فضا و جوّ که این طایفه از آیات از بحث بیرون است. آن طایفه که دارد ما آسمانها را به کواکب مزیّن کردیم، آنها حق است و سخن از اجرام نیست و بحث مدار است. در سوره مبارکه «اعراف» که فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ [5]معلوم میشود که یک «سماء» دیگری هست که درهای این به روی انبیا و اولیا و مؤمنین باز است و به روی کفار باز نمیشود. در سوره مبارکه «اسراء» هم فرمود اگر ملائکهای در زمین بود ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾[6]ما از آسمان فرشتهها را نازل میکردیم؛ معلوم میشود که یک سلسله آسمانهایی است که درهای آنها به روی کفار باز نمیشوند, یک; همان آسمانها هم درهایش که باز شد راه قیامت را ترسیم میکند ﴿وَ فُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَاباً﴾[7]که درهای قیامت از آسمانها عبور میکند, دو; در سوره «اسراء» هم فرمود: ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾, سه. معلوم میشود یک سلسله آسمانهای غیبی است که ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ [8]مربوط به آن است, نزول فرشتهها از آنجاست, بسته شدن درب ها به روی کافران به آن است و اسرار غیبی هم در آنهاست.
امکان «فی الجمله» دسترسی شیاطین به اسرار غیبی عالم
اما آیا شیاطین راه دارند یا نه؟ مستحضرید که شیاطین؛ یعنی جن و ابلیس و مانند آن، برخی از اینها با ملائکه رابطهای داشتند؛ چه اینکه خود ابلیس هزارها سال در بین فرشتهها بود و عبادت میکرد، چنین موجوداتی هم هستند.
در سوره مبارکه «شعراء» فرمود اینها اخبار غیب را کم و بیش تلقّی میکنند, یک; دروغهایی را بر آن اضافه میکنند, دو; این اخبار غیبیِ مشوب و مخلوط را به «افّاک اثیم» القا میکنند, سه. فرمود: ﴿هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ﴾؛ [9]آنها میگویند ـ معاذ الله ـ اینها یعنی وحی القائات شیطان است. در آیه 210 سوره مبارکه «شعراء» فرمود: ﴿وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ ٭ وَ ما یَنْبَغی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطیعُونَ﴾ [10]آنها که نمیتوانند این اسرار وحی را درک کنند ﴿إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ﴾ [11]اینها از شنیدن اسرار وحی, معزول و برکنار هستند، اما همین شیاطین ـآیه 221 به بعد ﴿هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ﴾ ـ بر انبیا نازل نمیشوند ﴿تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ ٭ یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ﴾ [12]بسیاری از اینها چیزهایی که به وسیله «کَهنه» میگویند، دروغ میگویند. معلوم میشود یک سلسله امور غیبی را «فیالجمله» اینها دسترسی دارند، حالا لازم نیست که از اسرار غیبی عالم باخبر باشند، یک سلسله امور غیبی را دسترسی دارند. آن را به کاهنان و امثال کاهنان القا میکنند، اکثر اینها هم آمیخته به دروغ است؛ اینها اگر بخواهند به آن موطن غیبی راه پیدا کنند با این شهابسنگها و امثال ذلک طرد میشوند.
زمان و زمین و زمینه خاص لازمه ارتباط با عالم غیب
حالا میخواهند بروند بالا بعد استماع کنند آن آسمان که آسمان زمانی و زمینی نیست؛ ولی اگر کسی بخواهد برخی از اسرار آن آسمانها را تلقّی کند یک زمان مخصوصی میخواهد, یک زمین مخصوصی میخواهد. جریان وحی و فضل الهی زمان و زمین ندارد، اما انسان در ماه مبارک رمضان میشود جزء «ضیوفالرحمان» و در لیله قدر برای درک بعضی از فیوضات، استعداد خاص پیدا میکند؛ در سرزمین وحی که مکه است استعداد پیدا میکند برای بعضی از فیوضات، معلوم میشود با اینکه لیله قدر که زمان است و امر مادی است, ماه مبارک رمضان زمان است و امر مادی است, سرزمین وحی ـ مکه ـ مکان است و امر مادی است اینها یک زمینه فراهم میکند که انسان با عالَم غیب رابطه برقرار کند.
تمثیل نبودن رَجم شیطان و عدم دسترسی او به وحی
پرسش: بعضی از بزرگان حدیثی را نقل کردند که سوال می شود آیا بهشت خلق شده که می فرماید بله و سوال می شود که آیا علم بشر به آن جا راه دارد که می فرماید تا نزدیکی های آن راه دارد، حالا آن در کجای آسمان جای دارد؟
پاسخ: درباره بشر فعلاً بحث نیست، درباره شیاطین بحث است که اینها میتوانند به اسرار غیب راه پیدا کنند یا نه و چه ارتباطی بین طرد شیطان از اسرار وحی با این شهابسنگها است؟ آیا همان است که سیدناالاستاد فرمود اینها تمثیل است[13] یا یک راه دیگری دارد؟ تمثیل سرِ جایش محفوظ است؛ ولی از سوره مبارکه «جن» پیداست که اینها اصرار کردند و گفتند بعد از نازل شدن قرآن و تحقّق رسالت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و اله و سلّم) ما دیدیم تیراندازهای فراوانی مجهّز شدند، تیرهای فراوانی هم آماده است؛ در سوره مبارکه «جن» آیه هشت به بعد این چنین آمده است: ﴿فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً﴾؛ «حَرَس» یعنی همین نگهبانان, نگهبانهای تیرانداز فراوان هستند و تیرهای فراوانی هم آماده است که ما اینها را یافتیم؛ همه اینها تمثیل است یا راهحلی هم دارد؟ ﴿فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً * وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْع﴾ [14]ما قبلاً میرفتیم استراق سمع میکردیم، یک جا مینشستیم و از اسرار کم و بیش باخبر میشدیم؛ ولی الآن کسی این قدرت را ندارد ﴿فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً﴾ [15]شهابسنگی, نیازکی،[16] تیری از همین تیرها میآید به حیات او یا به سلامت او خاتمه میدهد ﴿وَ أَنَّا لا نَدْری أَ شَرٌّ أُریدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ﴾[17]ما نمیدانیم اینکه راه آسمان بسته شد و ما قدرت رفتن نداریم، این به سود بشر است یا خدای سبحان خواست خیری به بشر نرساند؟ از این آیات معلوم میشود که یک واقعیت عینی است و تمثیل محض نیست.
امکان توجیه تمثیل نبودن رَجم شیطان و دسترسی «فی الجمله» او به غیب
در توجیه این, اینچنین گفته شد که درست است ما دو آسمان غیر از آسمان به معنای هوا و فضا داریم؛ غیر از آسمان به معنی جوّ, دو آسمان هست؛ همین طبقاتی که کواکب در آن هستند و یکی هم آسمان غیبی که درهایش به روی کفار باز نمیشود که فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾. این ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ [18]آیا این نظیر ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً﴾ [19]است یا اینکه فرشتهها که وحی خاص دارند، از آن سنخ است و نه از سنخ وحی زنبور عسل؟ اینکه در سوره «اسراء» فرمود اگر فرشتگانی در زمین بودند ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾ [20]ما از آسمان فرشتهای نازل میکردیم، معلوم میشود جایگاه فرشتهها در آسمان هست. این سلسله «ملائکة السماء» با آن امور غیبی همراه هستند. شیاطین درست است که نظیر ملائکه نیستند، اما همه آنها هم نظیر خدمتگزاران حضرت سلیمان نیستند که در سوره مبارکه «سبأ» فرمود: این جنّ هایی که در خدمت حضرت سلیمان بودند، اینها آگاه به غیب نبودند؛ این درست است، اگر آنها آگاه به غیب نبودند معنای آن این نیست که هیچ جنّی آگاه به غیب نیست. در سوره مبارکه «سبأ» آیه چهارده این بود که ﴿فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ﴾؛ یعنی سلیمان(سلام الله علیه) که رحلت کرد ﴿مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ﴾ این یک قضیه خارجیه شخصیه است؛ یعنی آن جنهایی که در خدمت سلیمان بودند از این غیب بیخبر بودند که حضرت سلیمان رحلت کرده است و این دلیل نیست که هیچ جنّی دسترسی به غیب ندارد، با اینکه صریح سوره مبارکه «جن» این است که ﴿وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ﴾ [21]و چیزهایی را گوش میدادیم و الآن اگر کسی بخواهد گوش دهد، این شهابسنگها, این شهابها این نیازک ها جلوی او را میگیرند. پس توجیهی میتواند در این بین مطرح باشد و آن این است که از آسمان غیب خبر میرسد که مسئله وحیای در کار است, غیبی در کار است و اگر کسی بخواهد با آن آسمان غیب ارتباط پیدا کند، یک شرایط مادی میطلبد؛ شرایط مادی آن همانطوری که برای دیگران ماه مبارک رمضان جزء «ضیوفالرحمان» شدن است, سرزمین وحی جزء «ضیوفالرحمان» است, لیله قدر خصوصیت دارد, مکه خصوصیت دارد ممکن است قُرب به بعضی از مکانها هم خصوصیت داشته باشد و لازم نیست حتی به قُرب مکانی تفسیر شود؛ این «کَهنه» بالأخره کاری انجام میدهند, چیزی را دود میکنند, خصوصیتی را از همین ابزار مادی دارند استفاده می کنند؛ به ما هم گفتند اگر شما بخواهید به فلان خیر برسید، آب زمزم بگیرید، رو به قبله بایستید، تربت سیدالشهداء بگیرید که اینها امور مادی است و بیارتباط با ماوار نیست؛ گفتند اگر خواستید دعای شما مستجاب شود و بیمارتان شفا پیدا کند این کار را انجام دهید. از این امور معلوم میشود که بعضی از کارها بیارتباط با غیب نیست، اگر آنها خواستند از اخبار غیب باخبر شوند، ولو آسمان نروند در همان جای خودشان نشستهاند بخواهند اخبار غیبی را کاهنانه گوش دهند، این شهابسنگها که میبینید ـ در خیلی از شبها شما میبینید یک چیز نورانی آمده و در جایی محو شده است که اینها همان نیازک است, اینها همان شهابسنگ است که در همان فضا می سوزند و منفجر میشوند ـ همینها را ممکن است ذات اقدس الهی تیری برای شیطان قرار دهد؛ نه این شیاطین دیدنی هستند و نه آنها ماندنی می باشند.
بنابراین اگر چنین توجیهی ممکن باشد اصراری نیست که ما همه اینها را حمل بر تمثیل کنیم؛ لازم نیست اینها آسمان بروند، بالأخره اگر بخواهند کاهنانه از اخبار غیب برخوردار شوند، مانند این کاهنان هند و غیر هند بالأخره کم و بیش از اخبار غیب برخوردارند؛ منتها پنج درصد از اموری که مربوط به حوادث آینده است و کاری به اسرار وحی ندارد، آن وقت بقیه را کذب و آفت و دروغ به آن ضمیمه میکنند به خورد پیروانشان میدهند؛ این یک راه توجیهی است.
اشاره قرآن بر رَجم آسمانی شیطان شاهد بر امکان بالا رفتن آنها
آنکه گفتند ما دیدیم تیراندازهای فراوانی و تیرهای آمادهای که اگر کسی بخواهد هماکنون گوش فرا دهد به او آسیب میرسانند، این آیات را ما به همین معنای ظاهرش حفظ کنیم.
این ﴿لا یَسَّمَّعُونَ﴾؛ یعنی «مدحوراً، ممنوعاً» که این کار را انجام دهند و اگر مخفیانه یا غیر مخفیانه درصدد بر آمدند که این کار را انجام بدهند ﴿فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ﴾ تیر به حیات آنها خاتمه میدهد و نمیگذارد آنها به اسرار غیبی دسترسی پیدا کنند؛ این توجیهی است که میتواند ظاهر آیه را هم حفظ کند.
پرسش: حضرت استاد این توجیه با حفظ آسمان ها نمی سازد چون این ﴿حِفْظاً﴾ به آسمان ظاهر بر می گردد.
پاسخ: نه, ندارد که ما از اینها حفظ کردیم؛ برای اینکه آیات «بعضها یفسّر بعضا»[22] همین آسمانی که ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾ همین آسمان را میگوید حافظش این ستارهها هستند، این چنین نیست که چند طایفه آیه است و از هم بریده و جدا باشند؛ هم ﴿لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً﴾ آمده, هم ﴿وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیمٍ﴾ [23]آمده, هم ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ آمده, هم ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ آمده است. این تفسیر آیات «بعضها ببعض» هماهنگ کردن معنای آن همین است که شما این چهار طایفه را کنار هم قرار دهید معلوم میشود اینکه شیاطین میگویند: ﴿فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً﴾ و ﴿أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً﴾ همین است؛ چنین تعبیری دارند که ما قبلاً میرفتیم فالگوش بودیم و یک مقدار گوش میدادیم، الآن نمیشود این کار را کرد؛ نمیدانیم این خِیر مردم است یا شَرّ مردم است. از مجموع اینها معلوم میشود که اینها میتوانند تیرهایی باشند برای کسی که بخواهد کارِ کاهنانه انجام دهد.
حفظ الهی کمّیت و کیفیت وحی و ناتوانی شیطان از تصرف در آن
فرمود: ﴿لا یَسَّمَّعُونَ﴾؛ یعنی قدرت ندارند، نه اینکه این کار را با اختیار نمیکنند, اگر با اختیار این کار را نمیکردند که احتیاجی به تیراندازی نبود. ﴿دُحُوراً﴾, ﴿مَذْمُوماً مَدْحُوراً﴾؛ یعنی «مطروداً ممنوعاً»، ﴿دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ﴾ «واصب»؛ یعنی تام. در قرآن کریم فرمود هم از نظر کمّیّت تمام دین برای خداست ﴿لَهُ الدِّینُ وَاصِباً﴾[24]و هم از نظر کیفیت خلوص دین مطلوب اوست که «له الدین خالصا». «واصب»؛ یعنی تام و پُر ﴿لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ ٭ إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ﴾ اگر بخواهد چیزی را برباید و اختطاف کند که درباره امنیت مکه و ناامن بودن اطراف مکه آن آیاتش قبلاً گذشت که ﴿یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ﴾ خدای سبحان به مردم مکه میفرماید ما بر شما منّت نهادیم امنیت و آرامش را به شما دادیم اطراف شما میبینید همهجا ناامن است ﴿مِنْ کُلِّ جانِبٍ﴾ اما داخله مکه ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ [25]هم اقتصاد شما را تأمین کردیم و هم امنیت شما را, هم ﴿أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ﴾ مشکل اقتصادی ندارید, هم ﴿وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ﴾ مشکل آدمربایی و سرقت و غارت و اینها ندارید این هم همانطور است.
تعجّب مشرکان از خلق جدید انسان خاک شده در معاد
بعد میفرماید مشکل اساسی اینها انکار معاد است؛ اینها تعجّبشان همانطوری که در سوره مبارکه «رعد» هم که گذشت در آن جا میگویند ما وقتی مُردیم به صورت خاک در میآییم، اگر به صورت خاک در آمدیم ما را دوباره خدا زنده میکند؟! میفرماید شما قبلاً هم خاک بودید، مگر قبلاً چه چیزی بودید؟ آیه پنج سوره مبارکه «رعد» این است ﴿وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ﴾، قول آنها که تعجّببرانگیز است این است که میگویند: ﴿أَ إِذا کُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾ ما بعد از اینکه مُردیم و خاک شدیم دوباره زنده میشویم؟! این جای تعجّب است، مگر شما قبلاً خاک نبودید؟! این حرف تعجّب دارد نه زنده کردن مردهها، فرمود: ﴿وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ﴾ حرفهای آنها شگفتآور است، آنها که میگویند: ﴿أَ إِذا کُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾.
پاسخ قرآن با یادآوری آفرینش اولیه انسان از خاک
این جا هم ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ﴾ اوّل خلقت هم که شما «تراب» بودید، اوّل هم یک گِل چسبیده بودید، الآن هم همینطور هستید و بعد از مرگ هم همینطور هستید. در بحثهای قبل در سوره مبارکه «یس» هم ملاحظه فرمودید آنها دلیلی بر استحاله معاد ندارند و همه حرفهای آنها به استبعاد برمیگردد؛ میگویند چطور میشود انسانی که خاک شده دوباره زنده میشود؟ پاسخ آن این است که قبلاً که «لیس» تامّه بودید شما را به صورت «کان» تامّه درآورد، هیچ نبودید شما را موجود کرد، الآن که همه چیز موجود است! روحتان که هرگز از بین نمیرود، در تحت حفاظت فرشتگان قبض ارواح است، بدنتان هم که خاک شده و ذرّات آن در عالَم هست.
فراموشی اولیه آفرینش سرّ تمسخر و تعجّب مشرکان
فرمود: ﴿بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ﴾ آنها ـ معاذ الله ـ مسخره میکنند شما اگر از کار آنها در تعجّب هستید، چون شگفتانگیز است جای تعجّب هم هست؛ آنها دارند مسخره میکنند میگویند مگر انسانِ مرده زنده میشود؟! ﴿وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ﴾ از بس خوابیدهاند و خواب سنگین دارند، اگر هم متذکّر شوند به یاد نمیآورند که بالاخره شما چون گذشتهتان را فراموش کردید؟ اینکه میگویند: «أَنَّ تَفَکُّرَ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَةٍ» [26]همین است. هم از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در بیانات نورانی آن حضرت هست و هم از ائمه دیگر(علیهم السلام) که «کَانَ أَکْثَرَ عِبَادَةِ أَبِی ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ التَّفَکُّرُ وَ الِاعْتِبَارُ» [27]آن بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) هم این است که «لَیْسَ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَکُّرُ فِی أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ». [28]نمازها و روزههای مستحبّی فضایل فراوانی دارد، اما آن چیزی که بالأخره آدم را نگه میدارد، تفکّر در مبدأ و معاد است. ما اول که ﴿لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ [29]«لیس» تامّه بودیم و بعد هم که ما را آفریدند قابل ذکر نبودیم، بعد از ﴿لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ که این ﴿شَیْئاً﴾ خبر نیست، این ـ ﴿لَمْ تَکُ﴾ ـ «کان», «کان» تامّه است، آن تمییز است؛ یعنی چیزی نبودید «لاشیء» بودید. اینکه میگویند متلاشی از همین «لاشیء» گرفته شده است، وگرنه ما فعلی داشته باشیم مانند «لاتشی» و اینها که نداریم، این از همین «لاشیء» گرفته شده است. متلاشی شدن نظیر «متضارب» نیست که یک فعل اصلی داشته باشد به نام «ضرب» و به باب تفاعل برود بشود «تضارب», این از «لاشیء» گرفته شده و شده متلاشی. فرمود شما قبلاً «لاشیء» بودید ما شما را «شیء» کردیم, این یک مرحله و دوم هم آن مرحله که «شیء» شدید قابل ذکر نبودید ﴿هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[30]«شیء» بودید، اما قابل ذکر نبودید این همان است که ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی﴾[31]ما همان را به این صورت درآوردیم؛ اگر کسی بخواهد تعجّب کند، از حرف منکران معاد باید تعجّب کند، نه در اصلِ معاد. آن کسی که «لاشیء» را «شیء» کرد, «شیء» غیر قابل ذکر را به صورت ﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾[32]در آورد، این چه استبعادی دارد؟ فرمود: ﴿وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ ٭ وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ﴾؛ وقتی آیات الهی را میبینند، چه «شقّالقمر» و چه آیات دیگر ـ معاذ الله ـ این آیات الهی را مسخره میکنند. سرّش این است که اینها در بحثهای علمی از نظر اندیشه در همان زیر سقف وهم و خیال هستند, از نظر انگیزه هم در زیر سقف شهوت و غضب می باشند؛ ما حرفهای عقلی میزنیم، یا عقل عملی یا عقل نظری که یا عزم و اراده و نیّت طیّب و طاهر میگوییم یا برهان و یقین و جزم علمی میگوییم. این کسی که زیر سقف وهم و خیال خمیده است یا زیر سقف شهوت و غضب خمیده است، دیگر دسترسی به بالا ندارد. فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ * وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ﴾, چون خودش نمیتواند چنین حرفی بزند میگوید این سِحر است؛ سحر آن است که مقدور شما نیست، نه اینکه هر چه مقدور شما نبود سحر است ﴿إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ﴾
تبیین زمینههای تعجب مشرکان و پاسخ آن با علم و قدرت الهی
تعجّب و استبعاد آنها این است ﴿أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً﴾, یک; ﴿وَ عِظاماً﴾, دو; استخوان شدیم ﴿أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾؛ از این سختتر و مستبعدتر این است که ﴿أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ﴾ حالا ما که مُردیم خاک میشویم و استخوان, آنها «عظام رمیم» میشوند؛ یعنی استخوانهایشان هم به صورت پودر در میآید، آیا آنها هم زنده میشوند؟! ﴿قُلْ نَعَمْ﴾ بله, شما آخر درباره چه چیزی انکار میکنید؟ شما که سابقه این کار را دارید! ﴿قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ﴾ «خاضعون», «خاشعون», در پیشگاه اراده الهی با دخول, با خضوع, با خشوع خواهید آمد چیزی در عالَم محو نشده است. چگونه ذات اقدس الهی خلق میکند؟ گوشههای از آنچه در سوره مبارکه «یس» گذشت این جا مطرح میشود که فرمود ما با یک تشر همه را خاموش میکنیم و با یک دَم همه را زنده میکنیم ﴿فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ﴾[33]و در سوره مبارکه «یس» به این صورت آمد که فرمود: ﴿مَا یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾؛ [34]کار خدا یکی است که این یکی گسترده است، مراتب و درجاتی دارد ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ﴾[35]در سوره مبارکه «قمر» هست و خدای سبحان در آیه 77 سوره مبارکه «نحل» میفرماید: ﴿وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾؛ چه در مسئله توحید و چه در مسئله معاد, زمان کم میآید، لفظ کم میآید, کلمات و واژه کم میآید. در جریان قُرب الهی میفرماید: ﴿فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی﴾؛[36] یعنی از آن به بعد ما لفظی نداریم که بگوییم. در جریان معاد که کلّ عالم را میخواهد عوض کند، میفرماید: ﴿وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ﴾ این «لمح البصر» را ممکن است انسان بگوید یک میلیاردم ثانیه و امثال ذلک است، اما ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ دیگر انسان لفظ ندارد، این به «لا زمان» برمی گردد. در بخش پایانی سوره مبارکه «قمر» آیه پنجاه آن جا فرمود: ﴿وَ مَا أَمْرُنَا إِلاَّ وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ﴾ [37]این امر, اختصاصی به معاد ندارد؛ ولی امر الهی اگر بخواهد جاری شود سریع است ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾، [38]چنین است.
عدم امکان خِلل در هندسه آفرینش و شواهد آن
در همان سوره مبارکه «قمر» آیه 48 به بعد این است ﴿یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ ٭ إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾؛[39]ما با مهندسی کار کردیم، با اصول ریاضی کار کردیم؛ هیچ چیزی را نمیشود از جایش تکان داد، ما هر چیزی را به اندازه خلق کردیم. قبلاً هم این مطلب گذشت که عالَم نظیر مهندسی یک بِنای زیبا نیست؛ نظیر حلقات سلسله عدد است، الآن اگر کسی یکی از آجرهای دیوار شرقی این مسجد را بگیرد و در کنار دیوار غربی بگذارد و آجر دیوار غربی را بردارد و بگذارد در همان جای آجر دیوار شرقی، مشکلی پیش نمیآید و بالأخره این بنا سر جایش محفوظ است، اما اگر کسی خواست عدد هشت را که بین هفت و نُه هست بگیرد، این در دستش میماند و نمیتواند این را در جای دیگر بگذارد، عالم این قدر منظم است؛ فرمود هر چیزی سر جای خودش است. بالأخره انسان ناچار است این هشت را بین همان هفت و نُه بگذارد، اینطور نیست که آدم بتواند مهندسی ذات اقدس الهی را به هم بزند و چیزی را کم یا زیاد کند اینطور نیست. چرا اگر کسی خلاف کرد بالأخره رسوا میشود؟ برای اینکه این نظام سر جایش است؛ اگر کسی خلاف کرد این مسئله فقهی نیست, مسئله حلال و حرام نیست مسئله کلامی است؛ حالا اگر کسی پولی را گرفت و خلاف کرد، چرا رسوا میشود؟ برای اینکه این را میخواهد کجا بگذارد؟ یک صحنه است که میگوید این برای جای اوّلی آن است و این را به جای اوّلی برگردان. اینکه میگویند در قیامت کلّ عمل ظاهر میشود این است؛ اگر کسی خلافی کرد, حرفی زد اینها مسئله فقه اصغر نیست اینها در فقه اکبر است؛ ما هر گونه خلافی کردیم الاّ ولابد ناچاریم توبه کنیم؛ توبه می کنیم یعنی سر جایش می گذاریم، هیچ ممکن نیست کسی چیزی را بگیرد، حرفی بزند, کاری کند و چیزی بنویسد بر خلاف حق عمل کند، مگر اینکه الاّ ولابد ناچار میشود این را سر جایش بگذارد. میگویند عالَم نظیر حلقات سلسله ریاضی در عدد است، هیچ چیزی را آدم نمیتواند سر جایش نگذارد، ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾؛ [40]ما مهندسی کردیم و هر چیزی را سر جای خودش قرار دادیم. مگر میشود انسان چیزی را بگیرد قایم کند و پنهان شود؟ بالأخره آن خلأ معلوم میشود.
ضرورت وجود «یوم الحق» یکی از بهترین ادله معاد
یکی از بهترین دلیل معاد برای ما این است؛ بالأخره ما تشنه حقیقت هستیم. حالا آن مسئله عدل و ظلم و ثواب و عِقاب همه آن براهین سر جایش محفوظ است، اما یک برهان دلپذیری که همه ما را قانع میکند این است که بالأخره این همه اختلافات نظر, اختلاف مکتب, اختلاف آرا یک روز باید حل شود یا نه؟ اگر معاد نباشد ـ معاذ الله ـ همیشه همین جنگ 72 ملت هست, همیشه این اختلاف نظر هست, آن وقت عالَم باطل میشود. صحنهای باید باشد که بالأخره معلوم شود حق با چه کسی است؛ سخن از دعواهای مالی و امثال مالی نیست. شما میبینید انبیا(علیهم السلام) مِللی که آوردند اینها همهشان حق است، منتها یکی حق است و یکی بالا است و یکی بالاتر است تا برسد به کسی که کتابش بر کتب دیگر «مهیمن» [41]است؛ همهشان حق است، منتها درجاتشان فرق میکند. در قبال مِلل انبیا, نِحل متنبیان است. این ملل و نحل ابنهزم دو جلد است, ملل و نحل شهرستانی دو جلد است؛ این جلد اول که ملل است این را انبیا آوردند، جلد دوم که نِحل است این را مردم آوردند؛ برای ما بهائیت آوردند, برای آنها وهابیّت آوردند (علیهما من الرحمن ما یستحقه).
سلسله بهاییها و وهابیها و امثال ذلک در هر عصر و مصری بود. این مسیلمه کذّاب را گفتند شما که داعی نبوّت دارید، آخر مِلاک شما چیست؟ گفت طایفه من به من رأی میدهد؛ به کسی گفتند آخر تو با بودنِ پیغمبر که این همه معجزات آورد به او ایمان نیاوردی به این کذّاب ایمان آوردی؟ گفت این طایفه من است، این همیشه بود. بالأخره روزی باید باشد که حق روشن شود یا نه؟! برای ماها یکی از متقنترین, شفافترین, دلپذیرترین معاد, داشتن «یوم الحق» است که فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ﴾ [42]آن مسئله بهشت و جهنم و آنها که «مما لا ریب فیه» است آنها به عدل و ظلم برمیگردد، آنها به اینکه اگر کسی تبهکار بود باید بچشد و اگر پرهیزکار بود باید بنوشد برمی گردد که اینها سر جایش محفوظ است و اما از نظر مسئله علمی بالأخره این عالَم, عالم پوچ و هرز است یا واقعیتی دارد؟ این همه اختلافاتی که در عالَم هست و مکتبهایی که هست یک روز باید معلوم شود کدام مکتب حق است یا نه؟ آن روز را ذات اقدس الهی فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ﴾.
[1]الذریعه الی حافظ الشّریعه، رفیع الدین محمدبن محمدمومن الجیلانی، ج1، ص292.
[2]انبیاء/سوره21، آیه22.
[3]اسراء/سوره17، آیه42.
[4]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج91، ص391.
[5]اعراف/سوره7، آیه40.
[6]اسراء/سوره17، آیه95.
[7]نباء/سوره78، آیه19.
[8]فصلت/سوره41، آیه12.
[9]شعراء/سوره26، آیه221.
[10]شعراء/سوره26، آیه210.
[11]شعراء/سوره26، آیه212.
[12]شعراء/سوره26، آیه222.
[13]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص124. «أن هذه البیانات فی کلامه تعالى من قبیل الأمثال المضروبة تصور بها الحقائق الخارجة عن الحس فی صورة المحسوس لتقریبها من الحس.».
[14]جن/سوره72، آیه8.
[15]جن/سوره72، آیه9.
[16]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج56، ص341. «و النیازک (الشهب) الّتی تسمّى فی العرف نجوما ساقطة تمرّ بسرعة فی الجو مضیئة مشتعلة و لها أنواع».
[17]جن/سوره72، آیه10.
[18]فصلت/سوره41، آیه12.
[19]نحل/سوره16، آیه68.
[20]اسراء/سوره17، آیه95.
[21]جن/سوره72، آیه9.
[22]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج5، ص21.
[23]حجر/سوره15، آیه17.
[24]نحل/سوره16، آیه52.
[25]قریش/سوره106، آیه4.
[26]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص54، ط اسلامی.
[27]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج15، ص197، ط آل البیت.
[28]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2، ص55، ط اسلامی.
[29]مریم/سوره19، آیه9.
[30]انسان/سوره76، آیه1.
[31]قیامه/سوره75، آیه37.
[32]اسراء/سوره17، آیه70.
[33]صافات/سوره37، آیه19.
[34]یس/سوره36، آیه49.
[35]قمر/سوره54، آیه50.
[36]نجم/سوره53، آیه9.
[37]قمر/سوره54، آیه50.
[38]بقره/سوره2، آیه117.
[39]قمر/سوره54، آیه48.
[40]قمر/سوره54، آیه49.
[41]مائده/سوره5، آیه48.
[42]نور/سوره24، آیه25.
تاکنون نظری ثبت نشده است