- 750
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 50 تا 69 سوره صافات
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 50 تا 69 سوره صافات"
- تقابل بین دوزخ و بهشت, ایمان و کفر؛
- احکام الهی را از قرآن و عترت یاد بگیرد؛
- علما وارثان انبیا هستند.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (50) قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لی قَرینٌ (51) یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ (52) أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ (53) قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (54) فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ (55) قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ (56) وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ (57) أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ (58) إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (59) إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (60) لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ (61) أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ (62) إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمینَ (63) إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ (64) طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطینِ (65) فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (66) ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمیمٍ (67) ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحیمِ (68) إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ (69)﴾
بعد از بیان بخشی از مسائل مربوط به معاد و اینکه حلقه ارتباطی همه مسائل را وحی و نبوّت قرار دادند; یعنی آنجا که سخن از توحید است در کنارش وحی و نبوّت است، آنجا که سخن از معاد است در کنارش وحی و نبوّت است ترسیمی از صُوَر دوزخیان و بهشتیان را بیان میکند. آنچه مربوط به دوزخیان بود تا حدودی گذشت، اما در آنچه مربوط به بهشتیان است میفرماید بهشتیان وقتی آماده شدند که در بهشت مستقر شوند، هنوز به مراحل نهایی بهشت نرسیدند با یکدیگر سخن میگویند که بعضی به دیگری میگویند من قرینی داشتم که این «قَرین» را ابنعباس یک طور معنا کرده و مجاهد طور دیگر معنا کرده که یا شیطان بود یا رفیق او بود،[1] هرکدام باشد در این جهت اثری ندارد. این شخص بهشتی که جزء «مخلَصین» است به سایر بهشتیان میگوید من قرینی داشتم که این منکر معاد بود و میگفت انسان پایان کارش مرگ است و بعد از مرگ خبری نیست، هیچ کسی پاداش و کیفر نمیبیند و به من که معتقد بودم مرگ هجرت است و بعد از مرگ پاداش و کیفر مطرح است میگفت: ﴿أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ ٭ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ﴾؛ ما وقتی به صورت استخوان درآمدیم و پودر شدیم، دوباره زنده میشویم؟ این علامت انکار و الآن ما حیات یافتیم و او حتماً گرفتار عذاب است، شما از او باخبر هستید یا نه؟ ﴿هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ﴾ آنها شاید جواب دادند یا ندادند خودش اشرافی پیدا کرد و او را در جهنم یافت ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ﴾، بعد به او گفت که قسم به خدا نزدیک بود تو مرا ساقط کنی این ﴿تَاللَّهِ﴾ طبق بیان مرحوم شیخ طوسی در تبیان[2]این «تاء» بدل واو قسم است؛ یعنی «و الله»، منتها در همه موارد قسم, «تاء» کار «واو» را نمیکند؛ آنجا که ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾[3] شاید در اینگونه از موارد نگویند «تالشمس» و کذا، اما درباره «الله» نظر ایشان این است که این «تاء» بدل «واو» است. ﴿لَتُرْدین﴾ که «تَردّا» یعنی «سَقَط»، در سوره مبارکه «لیل» آیه یازده این است که ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری ٭ وَ ما یُغْنی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی﴾[4]وقتی انسان هبوط کرد, سقوط کرد, افتاد دیگر مالِ او مشکل او را حل نمیکند، «تردّی» یعنی هبوط کردن و سقوط کردن, «تُردین» یعنی نزدیک بود که مرا ساقط کنی.
﴿وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ﴾اگر توفیق الهی نبود من هم برای کیفر، جَلب میشدم. این ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی﴾، همان طوری که مرحوم شیخ طوسی در تبیان[5] و بعد آن هم امینالاسلام(رضوان الله علیهما)[6] بیان کردند و در تعبیرات سایر مفسّرین آمده است به دو وجه معنا شده که سیدناالاستاد[7] هم آن را انتخاب کرد: یکی اینکه اینها وقتی وارد آن صحنه شدند، با خوشحالی میگویند این همه نعمت برای ماست و دیگر مرگی نیست این یک تعبیر و تعبیر دیگر این است که منظور ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی﴾ تتمّه گفتگوی همین بهشتی است با آن قرین خودش و به قرین گفته بود که ﴿تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ ٭ وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ﴾؛ تو میگفتی بعد از مرگ خبری نیست و ما بعد از مرگ, مرگ و حیات دیگر نداریم، آیا اینچنین است؟ در حالی که ما بعد از مرگ زندهایم.
ولی روایتی را که در کتاب شریف کنزالدقائق[8] از وجود مبارک ابیجعفر(علیه السلام) نقل شده است، این بیان نورانی آن وجهی که سیدناالاستاد و دیگران فرمودند را تقویت میکند؛ حالا اگر بشود بین هر دو وجه را جمع کرد بعید نیست. آنچه از روایت امام باقر(سلام الله علیه) برمیآید این است که وقتی که مسئله بهشت برایشان مطرح شد و روشن شد و در آن نشئه از کلام الهی برخوردار شدند به صورت شگفتی و تعجّب میگویند به به! ما دیگر نمیمیریم، فقط یک بار مُردیم و برای ابد زندهایم ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی﴾فقط یک بار مُردیم و الآن برای ابد زندهایم. این یک بار مُردیم را هم مشرکین میگویند و هم «مخلَصین». مشرکین میگویند ما یک بار میمیریم و بعد از مرگ حیاتی نیست، «مخلَصین» میگویند ما یک بار میمیریم و بعد از مرگ حیات جاوید است؛ هر دو میگویند یک بار میمیریم، منتها مشرک میگوید یک بار میمیریم که میمیریم و بعد از مرگ خبری نیست, موحّد میگوید ما فقط یک بار میمیریم، بعد از مرگ زندهایم و با آن زندگی دیگر مرگی نیست ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی﴾، اما دیگران سبک دیگری دارند، میگویند ما یک مرگ داریم و بعد از مرگ خبری نیست، «مخلَصین» میگویند ما یک مرگ داریم و بعد از مرگ حیات دائم است. در سوره مبارکه «دخان» آیه 34 به بعد این است که ﴿إِنَّ هؤُلاءِ لَیَقُولُونَ﴾ این کفار ﴿إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی﴾؛ ما فقط یک بار میمیریم ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾؛[9] بعد از مرگ خبری نیست، فقط یک بار مرگ است ﴿إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی﴾ اما ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾ «مخلَصین» میگویند بیش از یک مرگ نیست ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾؛ یعنی هستیم و در رفاهیم، آنها میگویند ما با یک مرگ نیست میشویم که نیستیم و موحّدین میگویند ما با یک مرگ میمیریم و بعد از مرگ هستیم و عذاب نمیبینیم؛ خیلی فرق است بین آنچه در سوره مبارکه «صافات» محلّ بحث است که میگویند ما بیش از یک مرگ نداریم و آنچه در سوره مبارکه «دخان» آیه 35 مطرح است ﴿إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی﴾، اما ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾.
در سوره «صافات» که محلّ بحث است اینها میگویند: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ یک مرگ است و بعد رفاه ابد; ولی آنها میگویند یک مرگ است و بعد نابودی ابد. خیلی فرق است؛ آنکه منکر معاد است میگوید یک مرگ است و بعدش عدم محض, موحّدان میگویند یک مرگ است و بعدش رفاه صِرف؛ یعنی هم حیات است و هم رفاه, پس فرق اساسی آیه محلّ بحث سوره «صافات» که فرمود: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾؛ یعنی بعد از مرگ زنده هستیم و در رفاهیم، اما آنچه در سوره «دخان» آمده این است که آنها میگویند: ﴿إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾؛ یک بار میمیریم و برای همیشه نابودیم، موحّدین میگویند یک بار میمیریم و برای همیشه مرفّه هستیم؛ آن وقت آن بیان نورانی امام باقر(سلام الله علیه) که فرمود: وقتی برای «مخلَصین» این نعمت روشن شد آنها این حرف را میزنند و میگویند: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ این را میگویند که این همه نعمت برای ماست و خدا به ما داده است، ما بیش از یک بار نمیمیریم، الآن زندهایم و برای همیشه در رفاه هستیم.
پرسش: حضرت استاد! آن جا که مخلَصین گزارش کردند در ضمن یک آیه همچنین در سوره «دخان» می فرماید: ﴿لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی﴾[10] این سری آیات و آن آیاتی که حضرتعالی دیروز تاکید فرمودید که آنها دو مرگ را می بینند؟
پاسخ: آن را در سوره «غافر» اشاره کردیم که میگویند: ﴿رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ﴾؛[11] این دو مرگ یکی مرگ از دنیا به برزخ است و یکی مرگ از برزخ به آخرت است؛ ولی در صحنه آخرت اینها مرگ برزخ را در حقیقت مرگ به حساب نمیآورند و میگویند همان مرگ از دنیاست که ما با آن وارد صحنه آخرت شدیم؛ لذا در قرآن کریم وقتی از آخرت سخن به میان میآید، منظور از مرگ به بعد است و برزخ را جزء آخرت حساب میکنند، نه جزء دنیا. چون برزخ جزء آخرت است، بنابراین فقط ما یک مرگ داریم که ﴿لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی﴾.
غرض این است ملحدان میگفتند: ﴿إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾،اما موحّدان و مخلصان میگویند: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ ما یک مرگ داشتیم و بعد از مرگ زندگی مرفّه ابد داریم، آنها میگویند؛ ولی ما یک مرگ داشتیم و بعد نابودیِ محض ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾؛یعنی نشری در کار نیست.
بنابراین تفاوت جوهری این دو قول مشخص میشود. بعد حالا ﴿إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ ٭ لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ﴾بیان خداست، ممکن است؛ بیان فرشتههاست، ممکن است؛ طبق آن روایت نورانی ابیجعفر(سلام الله علیه) بیان خود بهشتیهاست، ممکن است؛ هر چه باشد، اگر بیان بهشتیها باشد مورد تصدیق خداست, بیان فرشتهها باشد مورد تصدیق خداست و بیان خدای سبحان باشد که ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قیلاً﴾،[12]چون خدا وقتی حرف فرشتهها و بهشتیها را نقل میکند؛ یعنی دارد تصدیق میکند. بعد در تقابل بین دوزخ و بهشت, ایمان و کفر، بعد از بیان این صحنهها فرمود: ﴿أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾.
پرسش: مشرکین فقط موت دنیا به برزخ را قبوا دارند؟
پاسخ: نه, وقتی وارد جهنم شدند دیگر میبینند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾،[13]الآن که در دنیا هستند برزخ را هم قبول ندارند و وقتی وارد برزخ شدند، معاد را هم قبول ندارند؛ اما وقتی میخواهند وارد صحنه قیامت شوند میگویند: ﴿رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ﴾[14]آن روز وقتی جهنم کبرا را میبینند میگویند: ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾.قدم به قدم فرمود کشف غطاء میشود، فرمود: ﴿فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾؛[15]ما پردهها را یکی پس از دیگری برمیداریم و بعد از اینکه وارد صحنه قیامت کبرا میشوند، میبینند که دو مرگ را پشت سر گذاشتند؛ یعنی انتقال از دنیا به برزخ و انتقال از برزخ به ساهره قیامت.
پرسش: استاد مرگی که در سوره «دخان» مطرح کردند در دنیا این حرف را می زنند؟
پاسخ: در دنیا این حرف را میزنند، آنجا که این حرف را نمی زنند، در آنجا دارند عذاب میچشند در دنیا میگویند ما فقط یک بار میمیریم ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾، بعد خبری نیست؛ ولی «مخلَصین» میگویند این چه حرفی است که میزنید؟! دیدید این حرف روشن نبود! ما فقط یک بار مُردیم و بعد از مرگ مرفّه دائم هستیم، ما هم بعداً نمیمیریم؛ منتها ما رفاه دائمی داریم، شما میگفتید ما میمیریم و معدوم محض میشویم ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾، لکن ما میگوییم ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ هستیم و در رفاهیم؛ میان این دو خیلی فرق است.
﴿أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾ بعد از اینکه عقاید منکران را ذکر کرد و ابطال کرد, عقاید موحّدان را بیان کرد و اثبات کرد و پایان کار دوزخیان و بهشتیان را «فیالجمله» بیان کرد، فرمود کدام یک از اینها خِیر و بهتر است؟ مستحضرید که خِیر گاهی کار «أفعل تعیین» را دارد گاهی کار «أفعل تفضیل» را دارد؛ این ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾[16] «أفعل تعیینی» است و نه «أفعل تفضیلی» و ﴿النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ﴾[17] «أفعل تعیینی» است «أفعل تفضیلی» نیست. اینجا که فرمود کدام یک خِیر است; یعنی خِیر تعیینی نه خِیر به معنی بهتر. فرمود ما دو پذیرایی داریم: یک پذیرایی ابتدایی که وقتی مهمان میآید جلوی او غذا و میوه میآورند، بعد در پذیرایی رسمی سفره پهن میکنند و او را به اتاق دیگر دعوت میکنند. وقتی مهمان آمد، شربتی و میوه تازهای به او میدهند این را میگویند «نُزُل»؛[18]یعنی اوّلین پذیرایی مهمان، این «نُزُل» است؛ این هم درباره دوزخیان است و هم درباره بهشتیان, هم دوزخیان «نُزُل» دارند و هم بهشتیان «نُزُل» دارند. فرمود آنچه تا الآن شما شنیدید و میشنوید این «نُزُل» بهشتیهاست، شما هم «نُزُل»ی دارید؛ بعد از این «نُزُل» اتاق پذیرایی شما هم مشخص است که کجاست، تا حال آنچه را ما به شما گفتیم درباره «مخلَصین» بود که «نُزُل» آنها و جای آنها مشخص بود، اما «نُزُل» شما هم مشخص است و جای شما هم مشخص, کدام یک از اینها خوب هستند؟ ﴿أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً﴾اینکه بهشتیها دارند بهتر است یا «نُزُل» شما؟ «نُزُل» شما چیست؟ ﴿أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾؛ ﴿شَجَرَةُ الزَّقُّوم﴾ برای قریش قابل شناخت نبود. اینکه گفته میشود قرآن به زبان همان مردم محلّی آمده، چیزی که آنها میفهمند گفته و چیزی که آنها نمیفهمند نگفته، این ناتمام است؛ برای اینکه درخت «زقّوم» در مکه و اینها نبود و قریش میگفتند ما ﴿شَجَرَةُ الزَّقُّوم﴾ نشنیدیم؛ البته در منطقه دوردست مکه بود، اما در خود مکه و اطراف مکه که برای قریش شناختهشده باشد نبود؛ قریش میگفتند ما ﴿شَجَرَةُ الزَّقُّوم﴾ را نمیدانیم چیست. این درخت «زقّوم» برگهایش بسیار بدبوست, یک و شیرهای هم دارد که این شیره اگر به بدن برسد بدن را متورّم میکند, دو; چنین درخت نحسی است. فرمود این درخت از جهنم میروید; یعنی درختی است که آبش آتش است و از آتش تغذیه میکند ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ﴾؛ در اصل جهنم این درخت روییده میشود؛ این جای تعجب نیست. در سوره «نساء» فرمود: ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها﴾[19] این انسانی است که سالیان متمادی در آتش میماند و سوخت و سوز دارد؛ حساب قدرت الهی از یک طرف, جریان قیامت از طرف دیگر با حسابهای عادی ما هماهنگ نیست, فرمود این درخت در اصلِ جهنم رشد میکند. ﴿طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطینِ﴾گرچه اینها شیطان را ندیدند، اما شیطان به عنوان یک موجودِ منحوس بدچهره شناختهشده است؛ این تشبیه آن معنا به این صورت زشت یک امر پسندیدهای است؛ فرمود شکوفههایش مثل سرهای شیاطین است. این دوزخیان بالأخره محتاج به غذا و آب هستند و چاره ندارند، اینها گرسنه هستند و غذا میخواهند، اما ﴿لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنی مِنْ جُوعٍ﴾،[20] ﴿فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها﴾؛از این شجره میخورند، ﴿فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ﴾؛ شکمشان پر میشود، اما سیر نمیشوند؛ مثل رباخواری که اینجا میگوید «هَلْ مِنْ مَزِید» از حرام, ارتزاق میکند؛ ولی هرگز سیر نمیشود که جهنم[21] و جهنمی ها خصوصیتشان این است. ﴿فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ ٭ ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمیمٍ﴾ مشوبی از آب گداخته و داغ هم کنار این غذای تلخ هست، این آبشان و آن هم غذایشان که درباره آن آب داغ در آیات دیگر هست که ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً﴾؛[22] از بس این آب داغ است همین که به نزدیک لب میآورند پوست لب میریزد «أعاذنا الله!» که فرمود این تازه «نُزُل»شان است؛ قبل از اینکه اینها را ببریم در اتاق پذیرایی و سفره پهن کنیم این «نُزُل»شان است. این صحنه را که گذراندند ﴿ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحیمِ﴾؛ اینجا جهنم نیست، این بیرونیِ جهنم است که این را میگویند «نُزُل»؛ «نُزُل» وقتی مهمان تازه از راه رسید از اتومبیل بیرون آمد یا از اسب پیاده شده همین که شربت و میوهای میآورند این را میگویند «نُزُل»، بعد وقتی غذا آماده شد در اتاق پذیرایی میبرند. فرمود «نُزُل» اینها شجره زقّوم است و ﴿لَشَوْباً مِنْ حَمیمٍ﴾؛این مراحل را که گذراندند، بعد میبریم به اتاق پذیرایی, اتاق پذیراییشان چیست؟ ﴿ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحیمِ﴾.
پس «نُزُل» بهشتیها مشخص است و «نُزُل» دوزخیان مشخص است، فرمود کدام یک از اینها بهتر است؟ برهان مسئله هم این است که اینها در معرفتشناسی در اصول دین مقلّد بودند، اینها قبول و نکولشان به قبول و نکول نیاکانشان بسته بود و اگر میخواستند چیزی را تصدیق کنند میگفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ﴾،[23]میخواستند چیزی را تکذیب کنند میگفتند: ﴿ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَ﴾،[24]چون نیاکان ما نگفته بودند، معلوم میشود که درست نیست یا فلان مطلب را چون نیاکان ما انجام میدادند، معلوم میشود درست است؛ تصدیق و تکذیب اینها به فعل و ترک نیاکانشان وابسته بود؛ نیاکانشان را هم که قرآن فرمود: ﴿أَ وَ لَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ﴾؛[25]برهان قرآن در این مسئله این است که ﴿إِنَّهُمْ أَلْفَوْا﴾؛ یعنی «وجدوا» ﴿آباءَهُمْ ضالِّینَ﴾، ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾[26]آن روایتش را ملاحظه فرمودید که ـ البته مصداق کامل است و حصر نیست ـ فرمود اینها را نگه دارید تا از ولایت علیبنابیطالب بپرسیم[27] که این مصداق کامل است ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾، اینها از این مصداق کامل فاصله داشتند و آن وقت میگفتند آبای ما این است, اجداد ما این است ﴿ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَ﴾و مانند آن. ﴿إِنَّهُمْ أَلْفَوْا﴾؛ یعنی «وجدوا» ﴿آباءَهُمْ ضالِّینَ﴾، ﴿فَهُمْ عَلی آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ﴾ اینها دوان دوان به دنبال آثار نیاکانشان هستند و دیگر به این فکر نیستند که ﴿أَ وَ لَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ﴾؛ اگر آبایشان عاقل و مهتدی نیستند، چرا اینها به دنبال آنها حرکت میکنند؟ براهین را هم که خدا اقامه کرده, فطرت و عقل را هم که خدا داده, مسئولیت را هم مشخص کرده فرمود چرا به دنبال کسی راه میافتید که ﴿لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ﴾. بعد ذکر این صحنهها فرمود: ﴿وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ﴾؛[28] بسیاری از نیاکانشان به ضلالت و گمراهی افتادند، در حالی که ما حجت را تمام کردیم؛ ما هیچ قومی را بیحجت نگذاشتیم، حالا یا پیغمبر بود یا امام بود یا جانشینان امام بودند؛ این علما که وارثان انبیا هستند، حجّت بالغه الهی هستند و همان حرف را میگویند. این را بارها ملاحظه فرمودید، اینکه فرشتهها در هنگام ورود دوزخیان به دوزخ میگویند: ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾[29] منظور آن این نیست که پیغمبر یا امام به درب خانه شما نیامده است؛ آن وقتی که امام و پیغمبر(علیهما السلام) بودند که دیدار چهره به چهره فراوان نبود؛ فقط کسانی که در مسجد شرکت میکردند، از فرمایشات آنها استفاده میکردند. آن همه جمعیت دوردست، اینها در تمام مدت عمر شاید پیامبر را یک بار دیدند یا اصلاً ندیدند، این نظیر همان علما و وارثان و مبلّغان و فقها و اینها هستند که حرف اهل بیت را به دیگران میرسانند؛ «کفی بذلک فخراً» انسان به جایی برسد که احکام الهی را از قرآن و عترت یاد بگیرد، در نماز جماعت و جمعهها و سخنرانیهای حسینیه و مراکز مذهب به مردم برساند و فرشتهها در قیامت به اینها بگویند مگر فلان عالِم در فلان حسینیه و مسجد این حرف را نگفت؟! این میشود حجّت الهی و اینها میشوند «حجّت الله» و واقعاً میشود «حجتالاسلام». این ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾ معنایش این نیست که مگر پیغمبر با تو سخن نگفت; معنایش این است که این عالِم روحانی که در محلّه شما بود که این حرفها را از قرآن و عترت یاد گرفته و به شما رساند مگر متوجه نشدید؟! ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ * قَالُوا بَلَی﴾. غرض این است که همه ما باید شاکر باشیم, متشکّر باشیم و از ذات اقدس الهی بخواهیم این نعمت را سلب نکند؛ کاری که شما آقایان دارید کاری است که بالأخره مورد توجه فرشتههاست, یک; احتجاج ملائکه است, دو; کم کار و حرفهای نیست که فرشتهها در قیامت به کار عدّهای احتجاج کنند.
حالا این ایام چون به مناسبت 22 اسفند که بزرگداشت شهداست، چند جملهای هم درباره این عزیزانی که حقّ حیات نسبت به همه ما دارند توجه داشته باشیم که وظیفه ما درباره شهادت و شهدا و این بزرگواران چیست؟ هیچ تعارفی ندارد، مسئله آخرت و بهشت و قیامت و ولایت و امامت همه اینها سر جایش محفوظ است «حقٌّ لا ریب فیه»؛ گذشته از آن مقامات, استقلال این مملکت, امنیت این مملکت، آزادی این مملکت, حریّت این مملکت, شئون و جلال و جمال و شکوه این مملکت به برکت تلاش و کوشش امام راحل و شهدا و این جانبازان است. شما میدانید خیلیها در این مملکت دم از ایران و آزادی ایران و ایرانیّت میزدند و گاهی هم از مکتب ایرانی سخن میگفتند، اما ما ایرانیها آنهایی که سنّشان تقریباً در حدود نود و اندی است آنها جنگ جهانی اول و دوم را به خوبی درک کردند و آثار مشئوم این دو جنگ هم برای همه ما روشن است؛ ما همین ایرانی بودیم، اهل این سرزمینیم، هزارها سال در این زمین زندگی میکردیم، به کشورمان علاقهمندیم و برای کشورمان دفاع میکنیم، اما در جنگ جهانی اول هر چه به ما گفتند، ما گفتیم چشم؛ در جنگ جهانی دوم هر چه به ما گفتند، ما گفتیم چشم؛ گفتند باید هفده شهر را بدهید، گفتیم چشم؛ در کودتای ننگین 28 مرداد گفتند گاز را باید به شوروی بدهید، گفتیم چشم؛ نفت را باید به انگلیس و آمریکا بدهید، گفتم چشم؛ گفتند باید ژاندارم منطقه شوید، گفتیم چشم؛ خلیج فارس را برای ما امن کنید، گفتیم چشم؛ کارِ ما چشم بود; اما وقتی امام و روحانیت و مراجع و ملت و مملکت قیام کردند هر چه ما گفتیم آنها گفتند چشم. ما گفتیم اسرائیل باید برود بیرون، گفتند چشم؛ رابطه با آمریکا باید قطع شود و لانه جاسوسی آن باید کَنده شود و جاسوسخانهاش باید اشغال شود، گفتند چشم؛ گاز را به روسیه نمیدهیم، گفتند چشم؛ نفت را به آمریکا و انگلیس نمیدهیم، گفتند چشم؛ چطور شد که ما از زمین به آسمان رفتیم؟ این تاریخ را برای بچهها و دوستانتان نقل کنید که بشود تواتر; این دیگر قصّه تاریخ بیهقی و امثال بیهقی نیست که کسی بگوید فلانجا سند دارد و فلانجا سند ندارد؛ همه ما دیدیم هزارها نفر و جمعیت میلیونی همه دیدند که وقتی این عزیزان عازم جبهه بودند پنجاهتا پرچم که بود یک دانه از آنها پرچم سه رنگ نبود؛ تمام این پرچمها یا حسن, یا حسین, یا علی, یا زهرا(سلام الله علیهم) یک موردش پرچم سه رنگ نبود؛ آخر حیایی, شرمی, ما مدیون این نام هستیم.
این سوریه را چه کسی به این صورت در آورد؟ حالا مسئله آخرت سر جایش محفوظ؛ ولی ما بالأخره امنیتی داریم, حیثیتی داریم. این پنجاهتا پرچم را ما میدیدیم روی دوش این عزیزان بود که یک دانهاش پرچم سه رنگ نبود همهاش یا علی, یا زهرا, یا حسن, یا حسین(سلام الله علیهم) این مملکت را حفظ کرد و الآن هم همینطور است. این شرف ماست, عظمت ماست, حیثیت ماست, دین ماست, آخرت ماست, ناموس ماست ما این را باید حفظ کنیم. درست است که ایران عزیز ماست و ما برای آن جان می دهیم، اما این را یا زهرا و یا علی(سلام الله علیهم) به ما میگوید که این کار را بکن، وگرنه ما آنجا همین ایرانی بودیم که همیشه میگفتیم چشم.
مرحوم مفید(رضوان الله علیه) در امالی نقل میکند که در یکی از صحنهها وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرتب آسمان را نگاه میکرد، عرض کردند یا رسول الله منتظر چه چیزی هستید؟ فرمود منتظرم ببینم که آفتاب چه وقت از دایره «نصفالنهار» زائل میشود که نماز ظهر را اول وقت بخوانیم یا نه; بعد ظهر شد و نماز ظهر را خواستند بخوانند، حضرت سخنرانی کرد و فرمود مردم «کُنَّا مَرَّةً رُعَاةَ الْإِبِلِ فَصِرْنَا الْیَوْمَ رُعَاةَ الشَّمْس»؛[30] مردم ما زمینی بودیم الآن آسمانی شدیم. ما فقط به این فکر میکردیم که شتر چه وقت میآید, چه وقت شیر میدهد, چه وقت میخوابد, چه وقت «روث» دارد که جایش را تمیز کنیم. ما شتربان بودیم، الآن شمسبان هستیم و منتظریم چه وقت آفتاب از دایره نصفالنهار زائل شود و با خدا گفتگو کنیم. فرق اکنون ما با قبل این است که ما زمینی بودیم و الآن آسمانی شدیم. ممکن است چهارتا مشکل در مملکت باشد؛ ولی اساس این است. عظمت شهادت, گرامیداشت شهدا، مخصوصاً شهدای هستهای, مخصوصاً شهدای محراب, مخصوصاً شهدای حوزه و دانشگاه؛ آن مواردی که وجود مبارک پیغمبر آنها را در صف اول قرار میداد، این است. عظمت برای این مملکت است، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم مدیون اینها هستیم؛ یعنی حیثیت ما, امانت ما, امنیت ما به برکت اینهاست.
بسیاری از شماها شاید در عملیات جبهه شرکت کردید یا در مانورها شرکت کردید در یکی از این مانورها که خودم حضور داشتم، چه در خاکریز اول و چه در خاکریز دوم اصلاً سخن از مرز پرگهر نبود؛ کربلا کربلا و یا حسین یا حسین، نوارهای خاکریز اول این بود, نوارهای خاکریز دوم این بود. این کربلا کربلا و یا حسین یا حسین آن مرز پرگهر را حفظ میکند، همان مکتب میگوید کشور خود را حفظ کن; اما اگر ـ معاذ الله ـ آن نباشد این مرز پرگهر خودش را نمیتواند حفظ کند، چه رسد به کربلا کربلا را. در زمان پهلوی دیدیم که این مرز پرگهر خودش را نمیتواند حفظ کند، چه رسد به اینکه کربلا را حفظ کند؛ اما کربلا کربلا و یا حسین یا حسین هم خودش را حفظ کرده، هم مرز پرگهر را حفظ کرده و هم آن پرچم یا زهرا خودش را حفظ کرده، هم این پرچم سه رنگ را حفظ کرده، این است که این عزّت و عظمت و جلال و شکوه را ما برای همه شهدا که حشر اینها با انبیا و اولیا باشد قائل هستیم. بزرگواران و مسئولانی که در خدمت اینها هستند سعی بلیغ داشته باشند اینها را با تعظیم و اجلال و اکرام و بزرگداشت ظاهری و معنوی حرمتشان را حفظ کنند و بر همه ما این است که وظیفهمان را در آستان مقدس شهادت شهیدان الهی بیش از پیش رعایت کنیم.
[1]مجمع البیان، الشیخ الطوسی، ج8، ص694.
[2]تفسیرالتبیان، الشیخ الطوسی، ج8، ص499.
[3]شمس/سوره91، آیه1.
[4]لیل/سوره92، آیه10.
[5]تفسیرالتبیان، الشیخ الطوسی، ج8، ص 499 و 500.
[6]مجمع البیان، الشیخ الطوسی، ج8، ص694.
[7]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص139.
[8]تفسیرالقمی، علی بن ابراهیم القمی، ج2، ص223. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلُ النَّارِ النَّارَ جِیءَ بِالْمَوْتِ فَیُذْبَحُ کَالْکَبْشِ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ ثُمَّ یُقَالُ خُلُودٌ فَلَا مَوْتَ أَبَداً فَیَقُولُ أَهْلُ الْجَنَّةِ. ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ * إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ * إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ * لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ﴾».
[9]دخان/سوره44، آیه35.
[10]دخان/سوره44، آیه56.
[11]غافر/سوره40، آیه11.
[12]نساء/سوره4، آیه122.
[13]سجده/سوره32، آیه12.
[14]غافر/سوره40، آیه11.
[15]ق/سوره50، آیه22.
[16]انفال/سوره8، آیه75.
[17]احزاب/سوره33، آیه6.
[18]مجمع البحرین، الشیخ فخرالدین الطریحی، ج4، ص298. «النُّزُلُ بضمتین ما یعد للضیف النازل علی الشخص من الطعام و الشراب».
[19]نساء/سوره4، آیه56.
[20]غاشیه/سوره88، آیه7.
[21]ق/سوره50، آیه30.
[22]کهف/سوره18، آیه29.
[23]زخرف/سوره43، آیه22.
[24]مومنون/سوره23، آیه24.
[25]مائده/سوره5، آیه104.
[26]صافات/سوره37، آیه24.
[27]معانی الاخبار، الشیخ الصدوق، ص67. «عَنِ النَّبِیِّ(صل الله علیه و اله و سلّم) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ قَالَ عَنْ وَلَایَةِ عَلِیٍّ مَا صَنَعُوا فِی أَمْرِهِ وَ قَدْ أَعْلَمَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ الْخَلِیفَةُ بَعْدَ رَسُولِهِ».
[28]صافات/سوره37، آیه71.
[29]ملک/سوره67، آیه8.
[30]الامالی، الشیخ المفید، ص136.
- تقابل بین دوزخ و بهشت, ایمان و کفر؛
- احکام الهی را از قرآن و عترت یاد بگیرد؛
- علما وارثان انبیا هستند.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (50) قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لی قَرینٌ (51) یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ (52) أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ (53) قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (54) فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ (55) قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ (56) وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ (57) أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ (58) إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (59) إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (60) لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ (61) أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ (62) إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمینَ (63) إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ (64) طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطینِ (65) فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (66) ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمیمٍ (67) ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحیمِ (68) إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ (69)﴾
بعد از بیان بخشی از مسائل مربوط به معاد و اینکه حلقه ارتباطی همه مسائل را وحی و نبوّت قرار دادند; یعنی آنجا که سخن از توحید است در کنارش وحی و نبوّت است، آنجا که سخن از معاد است در کنارش وحی و نبوّت است ترسیمی از صُوَر دوزخیان و بهشتیان را بیان میکند. آنچه مربوط به دوزخیان بود تا حدودی گذشت، اما در آنچه مربوط به بهشتیان است میفرماید بهشتیان وقتی آماده شدند که در بهشت مستقر شوند، هنوز به مراحل نهایی بهشت نرسیدند با یکدیگر سخن میگویند که بعضی به دیگری میگویند من قرینی داشتم که این «قَرین» را ابنعباس یک طور معنا کرده و مجاهد طور دیگر معنا کرده که یا شیطان بود یا رفیق او بود،[1] هرکدام باشد در این جهت اثری ندارد. این شخص بهشتی که جزء «مخلَصین» است به سایر بهشتیان میگوید من قرینی داشتم که این منکر معاد بود و میگفت انسان پایان کارش مرگ است و بعد از مرگ خبری نیست، هیچ کسی پاداش و کیفر نمیبیند و به من که معتقد بودم مرگ هجرت است و بعد از مرگ پاداش و کیفر مطرح است میگفت: ﴿أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقینَ ٭ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدینُونَ﴾؛ ما وقتی به صورت استخوان درآمدیم و پودر شدیم، دوباره زنده میشویم؟ این علامت انکار و الآن ما حیات یافتیم و او حتماً گرفتار عذاب است، شما از او باخبر هستید یا نه؟ ﴿هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ﴾ آنها شاید جواب دادند یا ندادند خودش اشرافی پیدا کرد و او را در جهنم یافت ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فی سَواءِ الْجَحیمِ﴾، بعد به او گفت که قسم به خدا نزدیک بود تو مرا ساقط کنی این ﴿تَاللَّهِ﴾ طبق بیان مرحوم شیخ طوسی در تبیان[2]این «تاء» بدل واو قسم است؛ یعنی «و الله»، منتها در همه موارد قسم, «تاء» کار «واو» را نمیکند؛ آنجا که ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾[3] شاید در اینگونه از موارد نگویند «تالشمس» و کذا، اما درباره «الله» نظر ایشان این است که این «تاء» بدل «واو» است. ﴿لَتُرْدین﴾ که «تَردّا» یعنی «سَقَط»، در سوره مبارکه «لیل» آیه یازده این است که ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری ٭ وَ ما یُغْنی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی﴾[4]وقتی انسان هبوط کرد, سقوط کرد, افتاد دیگر مالِ او مشکل او را حل نمیکند، «تردّی» یعنی هبوط کردن و سقوط کردن, «تُردین» یعنی نزدیک بود که مرا ساقط کنی.
﴿وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ﴾اگر توفیق الهی نبود من هم برای کیفر، جَلب میشدم. این ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی﴾، همان طوری که مرحوم شیخ طوسی در تبیان[5] و بعد آن هم امینالاسلام(رضوان الله علیهما)[6] بیان کردند و در تعبیرات سایر مفسّرین آمده است به دو وجه معنا شده که سیدناالاستاد[7] هم آن را انتخاب کرد: یکی اینکه اینها وقتی وارد آن صحنه شدند، با خوشحالی میگویند این همه نعمت برای ماست و دیگر مرگی نیست این یک تعبیر و تعبیر دیگر این است که منظور ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی﴾ تتمّه گفتگوی همین بهشتی است با آن قرین خودش و به قرین گفته بود که ﴿تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدینِ ٭ وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرینَ﴾؛ تو میگفتی بعد از مرگ خبری نیست و ما بعد از مرگ, مرگ و حیات دیگر نداریم، آیا اینچنین است؟ در حالی که ما بعد از مرگ زندهایم.
ولی روایتی را که در کتاب شریف کنزالدقائق[8] از وجود مبارک ابیجعفر(علیه السلام) نقل شده است، این بیان نورانی آن وجهی که سیدناالاستاد و دیگران فرمودند را تقویت میکند؛ حالا اگر بشود بین هر دو وجه را جمع کرد بعید نیست. آنچه از روایت امام باقر(سلام الله علیه) برمیآید این است که وقتی که مسئله بهشت برایشان مطرح شد و روشن شد و در آن نشئه از کلام الهی برخوردار شدند به صورت شگفتی و تعجّب میگویند به به! ما دیگر نمیمیریم، فقط یک بار مُردیم و برای ابد زندهایم ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی﴾فقط یک بار مُردیم و الآن برای ابد زندهایم. این یک بار مُردیم را هم مشرکین میگویند و هم «مخلَصین». مشرکین میگویند ما یک بار میمیریم و بعد از مرگ حیاتی نیست، «مخلَصین» میگویند ما یک بار میمیریم و بعد از مرگ حیات جاوید است؛ هر دو میگویند یک بار میمیریم، منتها مشرک میگوید یک بار میمیریم که میمیریم و بعد از مرگ خبری نیست, موحّد میگوید ما فقط یک بار میمیریم، بعد از مرگ زندهایم و با آن زندگی دیگر مرگی نیست ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی﴾، اما دیگران سبک دیگری دارند، میگویند ما یک مرگ داریم و بعد از مرگ خبری نیست، «مخلَصین» میگویند ما یک مرگ داریم و بعد از مرگ حیات دائم است. در سوره مبارکه «دخان» آیه 34 به بعد این است که ﴿إِنَّ هؤُلاءِ لَیَقُولُونَ﴾ این کفار ﴿إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی﴾؛ ما فقط یک بار میمیریم ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾؛[9] بعد از مرگ خبری نیست، فقط یک بار مرگ است ﴿إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی﴾ اما ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾ «مخلَصین» میگویند بیش از یک مرگ نیست ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾؛ یعنی هستیم و در رفاهیم، آنها میگویند ما با یک مرگ نیست میشویم که نیستیم و موحّدین میگویند ما با یک مرگ میمیریم و بعد از مرگ هستیم و عذاب نمیبینیم؛ خیلی فرق است بین آنچه در سوره مبارکه «صافات» محلّ بحث است که میگویند ما بیش از یک مرگ نداریم و آنچه در سوره مبارکه «دخان» آیه 35 مطرح است ﴿إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی﴾، اما ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾.
در سوره «صافات» که محلّ بحث است اینها میگویند: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ یک مرگ است و بعد رفاه ابد; ولی آنها میگویند یک مرگ است و بعد نابودی ابد. خیلی فرق است؛ آنکه منکر معاد است میگوید یک مرگ است و بعدش عدم محض, موحّدان میگویند یک مرگ است و بعدش رفاه صِرف؛ یعنی هم حیات است و هم رفاه, پس فرق اساسی آیه محلّ بحث سوره «صافات» که فرمود: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾؛ یعنی بعد از مرگ زنده هستیم و در رفاهیم، اما آنچه در سوره «دخان» آمده این است که آنها میگویند: ﴿إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾؛ یک بار میمیریم و برای همیشه نابودیم، موحّدین میگویند یک بار میمیریم و برای همیشه مرفّه هستیم؛ آن وقت آن بیان نورانی امام باقر(سلام الله علیه) که فرمود: وقتی برای «مخلَصین» این نعمت روشن شد آنها این حرف را میزنند و میگویند: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ این را میگویند که این همه نعمت برای ماست و خدا به ما داده است، ما بیش از یک بار نمیمیریم، الآن زندهایم و برای همیشه در رفاه هستیم.
پرسش: حضرت استاد! آن جا که مخلَصین گزارش کردند در ضمن یک آیه همچنین در سوره «دخان» می فرماید: ﴿لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی﴾[10] این سری آیات و آن آیاتی که حضرتعالی دیروز تاکید فرمودید که آنها دو مرگ را می بینند؟
پاسخ: آن را در سوره «غافر» اشاره کردیم که میگویند: ﴿رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ﴾؛[11] این دو مرگ یکی مرگ از دنیا به برزخ است و یکی مرگ از برزخ به آخرت است؛ ولی در صحنه آخرت اینها مرگ برزخ را در حقیقت مرگ به حساب نمیآورند و میگویند همان مرگ از دنیاست که ما با آن وارد صحنه آخرت شدیم؛ لذا در قرآن کریم وقتی از آخرت سخن به میان میآید، منظور از مرگ به بعد است و برزخ را جزء آخرت حساب میکنند، نه جزء دنیا. چون برزخ جزء آخرت است، بنابراین فقط ما یک مرگ داریم که ﴿لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی﴾.
غرض این است ملحدان میگفتند: ﴿إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾،اما موحّدان و مخلصان میگویند: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتینَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ ما یک مرگ داشتیم و بعد از مرگ زندگی مرفّه ابد داریم، آنها میگویند؛ ولی ما یک مرگ داشتیم و بعد نابودیِ محض ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾؛یعنی نشری در کار نیست.
بنابراین تفاوت جوهری این دو قول مشخص میشود. بعد حالا ﴿إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ ٭ لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ﴾بیان خداست، ممکن است؛ بیان فرشتههاست، ممکن است؛ طبق آن روایت نورانی ابیجعفر(سلام الله علیه) بیان خود بهشتیهاست، ممکن است؛ هر چه باشد، اگر بیان بهشتیها باشد مورد تصدیق خداست, بیان فرشتهها باشد مورد تصدیق خداست و بیان خدای سبحان باشد که ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قیلاً﴾،[12]چون خدا وقتی حرف فرشتهها و بهشتیها را نقل میکند؛ یعنی دارد تصدیق میکند. بعد در تقابل بین دوزخ و بهشت, ایمان و کفر، بعد از بیان این صحنهها فرمود: ﴿أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾.
پرسش: مشرکین فقط موت دنیا به برزخ را قبوا دارند؟
پاسخ: نه, وقتی وارد جهنم شدند دیگر میبینند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾،[13]الآن که در دنیا هستند برزخ را هم قبول ندارند و وقتی وارد برزخ شدند، معاد را هم قبول ندارند؛ اما وقتی میخواهند وارد صحنه قیامت شوند میگویند: ﴿رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ﴾[14]آن روز وقتی جهنم کبرا را میبینند میگویند: ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾.قدم به قدم فرمود کشف غطاء میشود، فرمود: ﴿فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ﴾؛[15]ما پردهها را یکی پس از دیگری برمیداریم و بعد از اینکه وارد صحنه قیامت کبرا میشوند، میبینند که دو مرگ را پشت سر گذاشتند؛ یعنی انتقال از دنیا به برزخ و انتقال از برزخ به ساهره قیامت.
پرسش: استاد مرگی که در سوره «دخان» مطرح کردند در دنیا این حرف را می زنند؟
پاسخ: در دنیا این حرف را میزنند، آنجا که این حرف را نمی زنند، در آنجا دارند عذاب میچشند در دنیا میگویند ما فقط یک بار میمیریم ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾، بعد خبری نیست؛ ولی «مخلَصین» میگویند این چه حرفی است که میزنید؟! دیدید این حرف روشن نبود! ما فقط یک بار مُردیم و بعد از مرگ مرفّه دائم هستیم، ما هم بعداً نمیمیریم؛ منتها ما رفاه دائمی داریم، شما میگفتید ما میمیریم و معدوم محض میشویم ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ﴾، لکن ما میگوییم ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ﴾ هستیم و در رفاهیم؛ میان این دو خیلی فرق است.
﴿أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾ بعد از اینکه عقاید منکران را ذکر کرد و ابطال کرد, عقاید موحّدان را بیان کرد و اثبات کرد و پایان کار دوزخیان و بهشتیان را «فیالجمله» بیان کرد، فرمود کدام یک از اینها خِیر و بهتر است؟ مستحضرید که خِیر گاهی کار «أفعل تعیین» را دارد گاهی کار «أفعل تفضیل» را دارد؛ این ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾[16] «أفعل تعیینی» است و نه «أفعل تفضیلی» و ﴿النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ﴾[17] «أفعل تعیینی» است «أفعل تفضیلی» نیست. اینجا که فرمود کدام یک خِیر است; یعنی خِیر تعیینی نه خِیر به معنی بهتر. فرمود ما دو پذیرایی داریم: یک پذیرایی ابتدایی که وقتی مهمان میآید جلوی او غذا و میوه میآورند، بعد در پذیرایی رسمی سفره پهن میکنند و او را به اتاق دیگر دعوت میکنند. وقتی مهمان آمد، شربتی و میوه تازهای به او میدهند این را میگویند «نُزُل»؛[18]یعنی اوّلین پذیرایی مهمان، این «نُزُل» است؛ این هم درباره دوزخیان است و هم درباره بهشتیان, هم دوزخیان «نُزُل» دارند و هم بهشتیان «نُزُل» دارند. فرمود آنچه تا الآن شما شنیدید و میشنوید این «نُزُل» بهشتیهاست، شما هم «نُزُل»ی دارید؛ بعد از این «نُزُل» اتاق پذیرایی شما هم مشخص است که کجاست، تا حال آنچه را ما به شما گفتیم درباره «مخلَصین» بود که «نُزُل» آنها و جای آنها مشخص بود، اما «نُزُل» شما هم مشخص است و جای شما هم مشخص, کدام یک از اینها خوب هستند؟ ﴿أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً﴾اینکه بهشتیها دارند بهتر است یا «نُزُل» شما؟ «نُزُل» شما چیست؟ ﴿أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾؛ ﴿شَجَرَةُ الزَّقُّوم﴾ برای قریش قابل شناخت نبود. اینکه گفته میشود قرآن به زبان همان مردم محلّی آمده، چیزی که آنها میفهمند گفته و چیزی که آنها نمیفهمند نگفته، این ناتمام است؛ برای اینکه درخت «زقّوم» در مکه و اینها نبود و قریش میگفتند ما ﴿شَجَرَةُ الزَّقُّوم﴾ نشنیدیم؛ البته در منطقه دوردست مکه بود، اما در خود مکه و اطراف مکه که برای قریش شناختهشده باشد نبود؛ قریش میگفتند ما ﴿شَجَرَةُ الزَّقُّوم﴾ را نمیدانیم چیست. این درخت «زقّوم» برگهایش بسیار بدبوست, یک و شیرهای هم دارد که این شیره اگر به بدن برسد بدن را متورّم میکند, دو; چنین درخت نحسی است. فرمود این درخت از جهنم میروید; یعنی درختی است که آبش آتش است و از آتش تغذیه میکند ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ﴾؛ در اصل جهنم این درخت روییده میشود؛ این جای تعجب نیست. در سوره «نساء» فرمود: ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها﴾[19] این انسانی است که سالیان متمادی در آتش میماند و سوخت و سوز دارد؛ حساب قدرت الهی از یک طرف, جریان قیامت از طرف دیگر با حسابهای عادی ما هماهنگ نیست, فرمود این درخت در اصلِ جهنم رشد میکند. ﴿طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطینِ﴾گرچه اینها شیطان را ندیدند، اما شیطان به عنوان یک موجودِ منحوس بدچهره شناختهشده است؛ این تشبیه آن معنا به این صورت زشت یک امر پسندیدهای است؛ فرمود شکوفههایش مثل سرهای شیاطین است. این دوزخیان بالأخره محتاج به غذا و آب هستند و چاره ندارند، اینها گرسنه هستند و غذا میخواهند، اما ﴿لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنی مِنْ جُوعٍ﴾،[20] ﴿فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها﴾؛از این شجره میخورند، ﴿فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ﴾؛ شکمشان پر میشود، اما سیر نمیشوند؛ مثل رباخواری که اینجا میگوید «هَلْ مِنْ مَزِید» از حرام, ارتزاق میکند؛ ولی هرگز سیر نمیشود که جهنم[21] و جهنمی ها خصوصیتشان این است. ﴿فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ ٭ ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمیمٍ﴾ مشوبی از آب گداخته و داغ هم کنار این غذای تلخ هست، این آبشان و آن هم غذایشان که درباره آن آب داغ در آیات دیگر هست که ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً﴾؛[22] از بس این آب داغ است همین که به نزدیک لب میآورند پوست لب میریزد «أعاذنا الله!» که فرمود این تازه «نُزُل»شان است؛ قبل از اینکه اینها را ببریم در اتاق پذیرایی و سفره پهن کنیم این «نُزُل»شان است. این صحنه را که گذراندند ﴿ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحیمِ﴾؛ اینجا جهنم نیست، این بیرونیِ جهنم است که این را میگویند «نُزُل»؛ «نُزُل» وقتی مهمان تازه از راه رسید از اتومبیل بیرون آمد یا از اسب پیاده شده همین که شربت و میوهای میآورند این را میگویند «نُزُل»، بعد وقتی غذا آماده شد در اتاق پذیرایی میبرند. فرمود «نُزُل» اینها شجره زقّوم است و ﴿لَشَوْباً مِنْ حَمیمٍ﴾؛این مراحل را که گذراندند، بعد میبریم به اتاق پذیرایی, اتاق پذیراییشان چیست؟ ﴿ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحیمِ﴾.
پس «نُزُل» بهشتیها مشخص است و «نُزُل» دوزخیان مشخص است، فرمود کدام یک از اینها بهتر است؟ برهان مسئله هم این است که اینها در معرفتشناسی در اصول دین مقلّد بودند، اینها قبول و نکولشان به قبول و نکول نیاکانشان بسته بود و اگر میخواستند چیزی را تصدیق کنند میگفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ﴾،[23]میخواستند چیزی را تکذیب کنند میگفتند: ﴿ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَ﴾،[24]چون نیاکان ما نگفته بودند، معلوم میشود که درست نیست یا فلان مطلب را چون نیاکان ما انجام میدادند، معلوم میشود درست است؛ تصدیق و تکذیب اینها به فعل و ترک نیاکانشان وابسته بود؛ نیاکانشان را هم که قرآن فرمود: ﴿أَ وَ لَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ﴾؛[25]برهان قرآن در این مسئله این است که ﴿إِنَّهُمْ أَلْفَوْا﴾؛ یعنی «وجدوا» ﴿آباءَهُمْ ضالِّینَ﴾، ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾[26]آن روایتش را ملاحظه فرمودید که ـ البته مصداق کامل است و حصر نیست ـ فرمود اینها را نگه دارید تا از ولایت علیبنابیطالب بپرسیم[27] که این مصداق کامل است ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾، اینها از این مصداق کامل فاصله داشتند و آن وقت میگفتند آبای ما این است, اجداد ما این است ﴿ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَ﴾و مانند آن. ﴿إِنَّهُمْ أَلْفَوْا﴾؛ یعنی «وجدوا» ﴿آباءَهُمْ ضالِّینَ﴾، ﴿فَهُمْ عَلی آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ﴾ اینها دوان دوان به دنبال آثار نیاکانشان هستند و دیگر به این فکر نیستند که ﴿أَ وَ لَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ﴾؛ اگر آبایشان عاقل و مهتدی نیستند، چرا اینها به دنبال آنها حرکت میکنند؟ براهین را هم که خدا اقامه کرده, فطرت و عقل را هم که خدا داده, مسئولیت را هم مشخص کرده فرمود چرا به دنبال کسی راه میافتید که ﴿لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ﴾. بعد ذکر این صحنهها فرمود: ﴿وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ﴾؛[28] بسیاری از نیاکانشان به ضلالت و گمراهی افتادند، در حالی که ما حجت را تمام کردیم؛ ما هیچ قومی را بیحجت نگذاشتیم، حالا یا پیغمبر بود یا امام بود یا جانشینان امام بودند؛ این علما که وارثان انبیا هستند، حجّت بالغه الهی هستند و همان حرف را میگویند. این را بارها ملاحظه فرمودید، اینکه فرشتهها در هنگام ورود دوزخیان به دوزخ میگویند: ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾[29] منظور آن این نیست که پیغمبر یا امام به درب خانه شما نیامده است؛ آن وقتی که امام و پیغمبر(علیهما السلام) بودند که دیدار چهره به چهره فراوان نبود؛ فقط کسانی که در مسجد شرکت میکردند، از فرمایشات آنها استفاده میکردند. آن همه جمعیت دوردست، اینها در تمام مدت عمر شاید پیامبر را یک بار دیدند یا اصلاً ندیدند، این نظیر همان علما و وارثان و مبلّغان و فقها و اینها هستند که حرف اهل بیت را به دیگران میرسانند؛ «کفی بذلک فخراً» انسان به جایی برسد که احکام الهی را از قرآن و عترت یاد بگیرد، در نماز جماعت و جمعهها و سخنرانیهای حسینیه و مراکز مذهب به مردم برساند و فرشتهها در قیامت به اینها بگویند مگر فلان عالِم در فلان حسینیه و مسجد این حرف را نگفت؟! این میشود حجّت الهی و اینها میشوند «حجّت الله» و واقعاً میشود «حجتالاسلام». این ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾ معنایش این نیست که مگر پیغمبر با تو سخن نگفت; معنایش این است که این عالِم روحانی که در محلّه شما بود که این حرفها را از قرآن و عترت یاد گرفته و به شما رساند مگر متوجه نشدید؟! ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ * قَالُوا بَلَی﴾. غرض این است که همه ما باید شاکر باشیم, متشکّر باشیم و از ذات اقدس الهی بخواهیم این نعمت را سلب نکند؛ کاری که شما آقایان دارید کاری است که بالأخره مورد توجه فرشتههاست, یک; احتجاج ملائکه است, دو; کم کار و حرفهای نیست که فرشتهها در قیامت به کار عدّهای احتجاج کنند.
حالا این ایام چون به مناسبت 22 اسفند که بزرگداشت شهداست، چند جملهای هم درباره این عزیزانی که حقّ حیات نسبت به همه ما دارند توجه داشته باشیم که وظیفه ما درباره شهادت و شهدا و این بزرگواران چیست؟ هیچ تعارفی ندارد، مسئله آخرت و بهشت و قیامت و ولایت و امامت همه اینها سر جایش محفوظ است «حقٌّ لا ریب فیه»؛ گذشته از آن مقامات, استقلال این مملکت, امنیت این مملکت، آزادی این مملکت, حریّت این مملکت, شئون و جلال و جمال و شکوه این مملکت به برکت تلاش و کوشش امام راحل و شهدا و این جانبازان است. شما میدانید خیلیها در این مملکت دم از ایران و آزادی ایران و ایرانیّت میزدند و گاهی هم از مکتب ایرانی سخن میگفتند، اما ما ایرانیها آنهایی که سنّشان تقریباً در حدود نود و اندی است آنها جنگ جهانی اول و دوم را به خوبی درک کردند و آثار مشئوم این دو جنگ هم برای همه ما روشن است؛ ما همین ایرانی بودیم، اهل این سرزمینیم، هزارها سال در این زمین زندگی میکردیم، به کشورمان علاقهمندیم و برای کشورمان دفاع میکنیم، اما در جنگ جهانی اول هر چه به ما گفتند، ما گفتیم چشم؛ در جنگ جهانی دوم هر چه به ما گفتند، ما گفتیم چشم؛ گفتند باید هفده شهر را بدهید، گفتیم چشم؛ در کودتای ننگین 28 مرداد گفتند گاز را باید به شوروی بدهید، گفتیم چشم؛ نفت را باید به انگلیس و آمریکا بدهید، گفتم چشم؛ گفتند باید ژاندارم منطقه شوید، گفتیم چشم؛ خلیج فارس را برای ما امن کنید، گفتیم چشم؛ کارِ ما چشم بود; اما وقتی امام و روحانیت و مراجع و ملت و مملکت قیام کردند هر چه ما گفتیم آنها گفتند چشم. ما گفتیم اسرائیل باید برود بیرون، گفتند چشم؛ رابطه با آمریکا باید قطع شود و لانه جاسوسی آن باید کَنده شود و جاسوسخانهاش باید اشغال شود، گفتند چشم؛ گاز را به روسیه نمیدهیم، گفتند چشم؛ نفت را به آمریکا و انگلیس نمیدهیم، گفتند چشم؛ چطور شد که ما از زمین به آسمان رفتیم؟ این تاریخ را برای بچهها و دوستانتان نقل کنید که بشود تواتر; این دیگر قصّه تاریخ بیهقی و امثال بیهقی نیست که کسی بگوید فلانجا سند دارد و فلانجا سند ندارد؛ همه ما دیدیم هزارها نفر و جمعیت میلیونی همه دیدند که وقتی این عزیزان عازم جبهه بودند پنجاهتا پرچم که بود یک دانه از آنها پرچم سه رنگ نبود؛ تمام این پرچمها یا حسن, یا حسین, یا علی, یا زهرا(سلام الله علیهم) یک موردش پرچم سه رنگ نبود؛ آخر حیایی, شرمی, ما مدیون این نام هستیم.
این سوریه را چه کسی به این صورت در آورد؟ حالا مسئله آخرت سر جایش محفوظ؛ ولی ما بالأخره امنیتی داریم, حیثیتی داریم. این پنجاهتا پرچم را ما میدیدیم روی دوش این عزیزان بود که یک دانهاش پرچم سه رنگ نبود همهاش یا علی, یا زهرا, یا حسن, یا حسین(سلام الله علیهم) این مملکت را حفظ کرد و الآن هم همینطور است. این شرف ماست, عظمت ماست, حیثیت ماست, دین ماست, آخرت ماست, ناموس ماست ما این را باید حفظ کنیم. درست است که ایران عزیز ماست و ما برای آن جان می دهیم، اما این را یا زهرا و یا علی(سلام الله علیهم) به ما میگوید که این کار را بکن، وگرنه ما آنجا همین ایرانی بودیم که همیشه میگفتیم چشم.
مرحوم مفید(رضوان الله علیه) در امالی نقل میکند که در یکی از صحنهها وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرتب آسمان را نگاه میکرد، عرض کردند یا رسول الله منتظر چه چیزی هستید؟ فرمود منتظرم ببینم که آفتاب چه وقت از دایره «نصفالنهار» زائل میشود که نماز ظهر را اول وقت بخوانیم یا نه; بعد ظهر شد و نماز ظهر را خواستند بخوانند، حضرت سخنرانی کرد و فرمود مردم «کُنَّا مَرَّةً رُعَاةَ الْإِبِلِ فَصِرْنَا الْیَوْمَ رُعَاةَ الشَّمْس»؛[30] مردم ما زمینی بودیم الآن آسمانی شدیم. ما فقط به این فکر میکردیم که شتر چه وقت میآید, چه وقت شیر میدهد, چه وقت میخوابد, چه وقت «روث» دارد که جایش را تمیز کنیم. ما شتربان بودیم، الآن شمسبان هستیم و منتظریم چه وقت آفتاب از دایره نصفالنهار زائل شود و با خدا گفتگو کنیم. فرق اکنون ما با قبل این است که ما زمینی بودیم و الآن آسمانی شدیم. ممکن است چهارتا مشکل در مملکت باشد؛ ولی اساس این است. عظمت شهادت, گرامیداشت شهدا، مخصوصاً شهدای هستهای, مخصوصاً شهدای محراب, مخصوصاً شهدای حوزه و دانشگاه؛ آن مواردی که وجود مبارک پیغمبر آنها را در صف اول قرار میداد، این است. عظمت برای این مملکت است، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم مدیون اینها هستیم؛ یعنی حیثیت ما, امانت ما, امنیت ما به برکت اینهاست.
بسیاری از شماها شاید در عملیات جبهه شرکت کردید یا در مانورها شرکت کردید در یکی از این مانورها که خودم حضور داشتم، چه در خاکریز اول و چه در خاکریز دوم اصلاً سخن از مرز پرگهر نبود؛ کربلا کربلا و یا حسین یا حسین، نوارهای خاکریز اول این بود, نوارهای خاکریز دوم این بود. این کربلا کربلا و یا حسین یا حسین آن مرز پرگهر را حفظ میکند، همان مکتب میگوید کشور خود را حفظ کن; اما اگر ـ معاذ الله ـ آن نباشد این مرز پرگهر خودش را نمیتواند حفظ کند، چه رسد به کربلا کربلا را. در زمان پهلوی دیدیم که این مرز پرگهر خودش را نمیتواند حفظ کند، چه رسد به اینکه کربلا را حفظ کند؛ اما کربلا کربلا و یا حسین یا حسین هم خودش را حفظ کرده، هم مرز پرگهر را حفظ کرده و هم آن پرچم یا زهرا خودش را حفظ کرده، هم این پرچم سه رنگ را حفظ کرده، این است که این عزّت و عظمت و جلال و شکوه را ما برای همه شهدا که حشر اینها با انبیا و اولیا باشد قائل هستیم. بزرگواران و مسئولانی که در خدمت اینها هستند سعی بلیغ داشته باشند اینها را با تعظیم و اجلال و اکرام و بزرگداشت ظاهری و معنوی حرمتشان را حفظ کنند و بر همه ما این است که وظیفهمان را در آستان مقدس شهادت شهیدان الهی بیش از پیش رعایت کنیم.
[1]مجمع البیان، الشیخ الطوسی، ج8، ص694.
[2]تفسیرالتبیان، الشیخ الطوسی، ج8، ص499.
[3]شمس/سوره91، آیه1.
[4]لیل/سوره92، آیه10.
[5]تفسیرالتبیان، الشیخ الطوسی، ج8، ص 499 و 500.
[6]مجمع البیان، الشیخ الطوسی، ج8، ص694.
[7]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص139.
[8]تفسیرالقمی، علی بن ابراهیم القمی، ج2، ص223. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلُ النَّارِ النَّارَ جِیءَ بِالْمَوْتِ فَیُذْبَحُ کَالْکَبْشِ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ ثُمَّ یُقَالُ خُلُودٌ فَلَا مَوْتَ أَبَداً فَیَقُولُ أَهْلُ الْجَنَّةِ. ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ * إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ * إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ * لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ﴾».
[9]دخان/سوره44، آیه35.
[10]دخان/سوره44، آیه56.
[11]غافر/سوره40، آیه11.
[12]نساء/سوره4، آیه122.
[13]سجده/سوره32، آیه12.
[14]غافر/سوره40، آیه11.
[15]ق/سوره50، آیه22.
[16]انفال/سوره8، آیه75.
[17]احزاب/سوره33، آیه6.
[18]مجمع البحرین، الشیخ فخرالدین الطریحی، ج4، ص298. «النُّزُلُ بضمتین ما یعد للضیف النازل علی الشخص من الطعام و الشراب».
[19]نساء/سوره4، آیه56.
[20]غاشیه/سوره88، آیه7.
[21]ق/سوره50، آیه30.
[22]کهف/سوره18، آیه29.
[23]زخرف/سوره43، آیه22.
[24]مومنون/سوره23، آیه24.
[25]مائده/سوره5، آیه104.
[26]صافات/سوره37، آیه24.
[27]معانی الاخبار، الشیخ الصدوق، ص67. «عَنِ النَّبِیِّ(صل الله علیه و اله و سلّم) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ قَالَ عَنْ وَلَایَةِ عَلِیٍّ مَا صَنَعُوا فِی أَمْرِهِ وَ قَدْ أَعْلَمَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ الْخَلِیفَةُ بَعْدَ رَسُولِهِ».
[28]صافات/سوره37، آیه71.
[29]ملک/سوره67، آیه8.
[30]الامالی، الشیخ المفید، ص136.
تاکنون نظری ثبت نشده است