- 3356
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 49 تا 51 سوره احزاب
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 49 تا 51 سوره احزاب"
- بیان کمالات نبوی و لزوم پیروی از آن در سورهٴ احزاب؛
- سر خطاب مستقیم قرآن به ازدواج با زنان باایمان؛
- ضرورت احترام به سنّت ازدواج در همه ملل.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً (49) یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَ وَمَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَالاَتِکَ اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَکَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ لِکَیْلاَ یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً (50) تُرْجِی مَن تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوی مَن تَشَاءُ وَمَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنَی أَن تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَلاَ یَحْزَنَّ وَیَرْضَیْنَ بِمَا آتیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً (51)﴾
بیان کمالات نبوی و لزوم پیروی از آن در سورهٴ احزاب
در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» بعد از بیان آن قسمتهای قبلی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اُسوه امّت اسلامی قرار داد فضایل و مناقبی را که در آیات گوناگون برای آن حضرت ذکر فرمود آنها دو پیام دارند پیام مستقیم آنها تبیین کمالات آن حضرت است پیام غیر مستقیم آنها دعوت مؤمنین است به اینکه این کمالات را الگو قرار بدهند و به همین کمالات نایل بشوند. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» بعد از اینکه بخشی از کمالات حضرت را ذکر فرمود و دستورهایی به آن حضرت داد, مؤمنان را مخاطب قرار داد دستور میدهد که شما این کارها را انجام بدهید فلان فضایل را فراهم کنید و مانند آن.
لزوم پیروی از سنّت پیامبر در ازدواج و تشکیل خانواده
یکی از بخشهای مهمّ جامعه ایمانی, تربیت خانواده و داشتن فرزند صالح است لذا مسئله نکاح را در آیات این سوره تا حدودی به صورت مبسوط بیان کرده و این نکاح همان است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من نکاح آوردم «النکاح سنّتی»[1] در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که اجتماع نر و ماده در حیوانات هم هست اجتماع مذکر و مؤنث در انسانها قبل از اسلام بود بعد از اسلام هم هست بعد از اسلام هم در بین مسلمانها هست هم در بین غیر مسلمانها; ملحد و مشرک, ترسا و یهودی همه ازدواج دارند اما حضرت فرمود غیر از آنچه قبل از اسلام بود و غیر از آنچه در بین اقوام و ملل هست من چیز جدیدی آوردم و آن نکاح است که سنّت من است این اصول خانواده را ترتیب میدهد چگونه انسان همسر انتخاب کند با همسر چگونه رفتار کند فرزند را چگونه به بار بیاورد اینها سنّت من است من ازدواج نیاوردم این ازدواج قبلاً هم بود زناشویی و همسرگیری قبلاً هم بود در بین غیر مسلمانها هم هست من نکاح آوردم.
سرّ خطاب مستقیم قرآن به ازدواج با زنان باایمان
قرآن کریم هم مستقیماً خطاب میکند میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ یعنی با همسرهای باایمان ازدواج کنید شما میخواهید زندگی تشکیل بدهید مجرای فیض خالقیّت بشوید حواستان جمع باشد شما میخواهید پدر بشوید شما میخواهید مادر بشوید که خدای سبحان به فرزندان میگوید خدا را و پدر و مادرتان را سپاس بگذارید ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾[2] خب این مجرای فیض خالقیّت است دعوت مردم به سپاسگزاری گاهی در کنار سپاسگزاری انبیا ذکر میشود گاهی در کنار سپاسگزاری پدر و مادر, گاهی میفرماید پیامبران در سایه ذات اقدس الهی وسیله بینیازی شما هستند نه ـ معاذ الله ـ آنها شما را بینیاز کنند بلکه آنها مجرای فیض اِغنایند لذا فرمود: ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾[3] خدا غنی است و خدا مُغنی است (یک و دو) خدا قُنیه دارد و خدا اقناء میکند (سه و چهار) غنی است که ﴿فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾,[4] ﴿غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ﴾[5] اِقناء هم از اوست که او ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ﴾ غُنیه و سرمایه بالاصاله برای خداست اقناء هم برای خداست که فرمود: ﴿أَغْنَی وَأَقْنَی﴾[6] هر دو را خدا به خود اسناد داد اما در جریان اغناء یعنی بینیاز کردن این را به وجود مبارک پیغمبر هم اسناد داد فرمود: ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ این ـ معاذ الله ـ ناظر به آن نیست که رسول خدا شریک الباری است فی الغنی و الاغناء بلکه به این معناست او مجرای فیض اغناء است اگر ذات اقدس الهی بخواهد به کسی فیض برساند گاهی به وسیله باران است گاهی به وسیله آفتاب است گاهی به وسیله نسیم است گاهی به وسیله انسان است، اینها مجاری فیضاند اگر بخواهد به کشاورزی روزیِ فراوان برساند خب بالأخره «امْطَرَهم باللیل و شمّسهم بالنهار»[7] این در روایات و بیانات نورانی اهل بیت(علیهم السلام) است که اگر خدا بخواهد کشاورزی گروهی را تقویت کند بارانِ مناسب در شب و آفتاب مناسب عنایت میکند در روز تا این مزرعه و باغ رشد کند خب اینها مجرای فیض خدا هستند اگر بخواهد به کسی علم و نور و هدایت و معنویت عطا کند به وسیله انبیا و اهل بیت(علیهم السلام) است فرمود: ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ خب پس اینها میشود مجرای فیض خدا در اغنا لذا میفرماید خدا را شکر کنید پیامبر را سپاسگزاری کنید و مانند آن. در قبال انبیا و اولیا, نسبت به پدران و مادران خودتان هم شکرگزار باشید فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ خب این پدر و این مادر که بخواهد مجرای فیض خالقیّت خدا باشد تا شکر بالاصاله برای خدا باشد و از راه وساطت و مجرا به پدر و مادر برگردد این نکاح میخواهد فرمود من نکاح آوردم در نکاح, طلاق نیست.
ضرورت احترام به سنّت ازدواج در همه ملل
پرسش: پس «لکلّ قوم نکاح»[8] چیست؟
پاسخ: بله همین است این معنی خودش را دارد یعنی اگر کسی یهودی بود ازدواجی کرد کار خودش را دارد اما فرمود آن «لکلّ قومٍ نکاح» آن نکاح را من نیاوردم من یک نکاح خاص آوردم هر کسی یک ازدواج دارد خانمی, آقایی شناسنامهای دارند که در شناسنامهشان آمده است این همسر اوست شما باید او را محترم بشمارید و به عنوان همسر او قبول بکنید.
پرسش:...
پاسخ: نکاح در مذهب خودشان است ما موظفیم بر اساس قوانین آنها, احکام آنها را رعایت کنیم بر اساس قاعده الزام.
نکاح در سنّت پیامبر حقّ تلفیقی بین خدا و زوجین
اما آنکه وجود مبارک پیامبر آورد فرمود من نکاح آوردم آنچنان این نکاح یک حقّ تلفیقی است که از یک سو حکم خداست از یک سو حقّ طرفین است در فقه میبینید زن وقتی طلاق گرفت باید عِدّه نگه بدارد ما همه خیال میکنیم این عِدّه, حُکم محض است البته حکم خدا است اما صبغه حقوقی هم دارد حقّ شوهر هم است شوهر هم باید مواظب باشد که این زنی که طلاق گرفته فوراً دارد شوهر میکند یا بعد از مدّت عِدّهای این حقّ اوست حرمت او را باید حفظ بکند حریم او را باید حفظ بکند شاید باردار باشد لذا مسئله عِدّه نظیر مسئله ایام عادت نیست که فقط حُکم الله محض باشد ایام عادت بالأخره نماز نباید بخواند روزه نباید بگیرد روزه را باید قضا به جا بیاورد نماز قضا ندارد اینها احکام شرعی است حقّ کسی نیست که حالا شوهر اظهارنظر بکند ایام عادت احکام خاصّ خود را دارد اما عِدّه غیر از عادت است فرمود زن وقتی طلاق گرفت اگر تماسی با او نداشتید صِرف عقد بود ﴿فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا﴾ شما دیگر حقّ عِدّه ندارید معلوم میشود عِدّه, حقّ مرد است مرد باید مواظب باشد که این زن که مطلّقه است آن عِدّه را نگه داشته و دارد ازدواج میکند یا قبل از آن است, مرد میتواند اعتراض بکند نفرمود عِدّه هست عِدّه, حکم خداست عدّه, یک حکم محض نیست نظیر ایام عادت، عدّه حکمی است آمیخته با حقّ زوج, فرمود اگر مؤمنهای را به همسری در آوردید و تماسی بین شما حاصل نشد بعد در اثر ناهماهنگی خواستید از هم جدا بشوید شما بر او حقّ عِدّه ندارید یعنی اگر همسری داشتید که با او مِساس داشتید و بخواهد عِدّه نگه بدارد عدّه در عین حال که حکمالله است حقّ زوج هم است اینجا فرمود: ﴿فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا﴾ که صیغه جمع مذکر سالم است.
تبیین شاخصهای ازدواج و طلاق در اسلام
نکاحی که اسلام آورد بخشی از آنها گذشت و بخش دیگرش این است که ﴿قَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾ باشد در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بخشی از این امور را ذکر فرمود که شما وقتی که با همسرانتان ازدواج کردید اینها چند حکم دارند یکی اینکه ﴿قَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾ هستند یعنی اُنس و عُلقه و علاقه و امثال ذلک برقرار کردید اگر چنین چیزی بود دیگر نمیتوانید مَهریه اینها را کم بگذارید به اینها کمتر مهریه بدهید آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است مبادا مهریه آنها مورد طمع شما قرار بگیرد ﴿کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنکُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾ شما با یکدیگر انس داشتید رابطه داشتید دوست هم بودید مبادا در حقّ یکدیگر تجاوز بکنید مهریه آنها را کم بدهید و مانند آن.
دستور صریح قرآن به تسریح جمیل داشتن هنگام طلاق
این ﴿أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾ همین معنا را نشان میدهد چه آن همسرانی که قبل از مِساس طلاق میگیرند چه آن همسرانی که بعد از مساس طلاق میگیرند سخن از تسریح جمیل است درباره آنها فرمود تسریح بکنید اینها را رها بکنید یعنی بعد از اینکه هیچ راهی برای توافق نیست تسریح جمیل داشته باشید در آیه محلّ بحث دارد که ﴿فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً﴾ یعنی اگر مهریهای برایشان قرار ندادید مقداری اینها را متنعّم بکنید با گشادهرویی از یکدیگر جدا بشوید یعنی میبینید هیچ راهی ندارید دو طرز فکر است یا دو طرز برخورد است نمیتوانید با هم زندگی کنید با عداوت از هم جدا نشوید حتی در صورت طلاق خب آنکه اسلام آورد یک زندگی اساسی است که حتی در حال طلاق هم آن دوستی باید محفوظ باشد حالا میبینند زندگی مقدور نیست رشته کارشان, رشته علمشان, رشته فرهنگشان با هم ناهماهنگ است اینها مجبورند که از یکدیگر جدا بشوند آن یکی در یک آب و هوا زندگی میکند این یکی در یک آب و هوای دیگر زندگی میکنند مقدورشان نیست در یکجا بتوانند به سر ببرند حتی در صورت طلاق هم فرمود: ﴿وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً﴾ چه در آن بخشهای قبلی چه در این بخش یعنی آیه 49 سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» این معنا را دارد لذا فرمود من چیزی آوردم مطلبی آوردم که به نام نکاح است این سنّت من است و در این سنّت دو نفر میشوند پدر و مادر و اینها مجرای فیض خدا هستند که خدا خالق است و احسن قِوام از همینها به بار میآید لذا خدا فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾.
تبیین مقدار مهریه در صورت طلاق
در جریان نکاح فرمود اگر عقدی واقع شد و مهریهای مطرح نشد و مِساس حاصل شد که خب این به مَهرالمِثل برمیگردد اگر مساسی حاصل نشد تمتیع است مقداری باید حقّی را برای همسرش قائل بشود چیزی به او بدهد اگر مهریهای ذکر شده است نصف مهر را باید به زوجه بپردازد که فرمود: ﴿فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾.
ردّ ناسخ بودن آیه ﴿فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾ بر ﴿فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ...﴾
این ﴿فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾ برخیها خیال کردند این نَسخ آن آیه است در حالی که سخن از نسخ نیست در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به این صورت آمده است فرمود: ﴿لاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعَاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُحْسِنِینَ ٭ وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً﴾ دیگر تمتیع، واجب نیست حالا مستحب است یا نه, دو نظر هست ولی اصلِ تمتیع, وجوبش در جایی است که عقد واقع بشود مَهر ذکر نشود و مِساس هم حاصل نشود ﴿وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَن یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکَاحِ﴾[9] سعیدبنمسیّب میگوید این آیه نصف مِهر ناسخ مسئله تمتیع است[10] این بین نسخ و تخصیص فرق نگذاشته.
عدم فرق بین نسخ و تخصیص, ثمره عدم مراجعه به اهل بیت(علیهم السلام)
به هر حال مشکل جدّی ما این است وقتی تقریباً یک قرن تفسیر قرآن در مهمترین حوزههای علمی آن روز به دست عبداللهبنعباس و ابیبنکعب و عبداللهبنمسعود باشد حکم همین است یک تحقیق بیشتری غیر از تحقیقاتی که تاکنون کردید انجام بدهید تا به دست بیاورید که آیا در یک قرن اول قبل از اینکه وجود مبارک امام باقر و امام صادق(سلام الله علیهما) حوزه علمیه تشکیل بدهند آیا تفکّر اهل بیت درباره تفسیر قرآن در حوزههای رسمی مکه و مدینه و عراق وجود داشت یا نداشت, قبلاً هم به عرضتان رسید که مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان مرسلاتی دارد میگوید سدّی اینطور گفته, قتاده اینطور گفته, مجاهد اینطور گفته, خب اینها همه مرسلات است مرسلات مرحوم طبرسی در مجمعالبیان مسند است به مرسلات مرحوم شیخ طوسی در تبیان ایشان هم همین مرسلات را دارند ایشان میفرمایند سدّی اینطور گفته, قتاده اینطور گفته, مجاهد اینطور گفته, عبداللهبنعباس اینطور گفته اینها همه مرسلات است مرسلات مرحوم شیخ طوسی مربوط است به مَسانید جناب طبری در تفسیر معروفش اینکه میگویند او امامالمفسّرین است برای آن است که او سلسله سند دارد میگوید حدّثنا از فلان از فلان از مجاهد و مانند آن, این حدّثنا, مسانید جناب طبری است تا تابعین تا آنهایی که در قرن اول بعد از صحابه عهدهدار تفسیر بودند لذا دست ما از تفسیر اهل بیت(علیهم السلام) آن طوری که حرفهای دیگران فراوان است خالی است حالا باید تحقیق کرد که آیا در این قرن اول پیروان اهل بیت(علیهم السلام) حوزهای داشتند, کتابی نوشتند, تدریسی کردند, شاگردی تربیت کردند البته خالی از این کار نبودند حتماً سلمانها, مقدادها, عمارها, حجربنعدیها(رضوان الله علیهم) همه اینها شاگردانی به نوبه خود داشتند احادیثی گفتند اما حوزه علمی به طور رسمی در اختیار هیچ کدام از اینها نبود یا اگر بود به ما نرسید میبینید چون بین تخصیص و نسخ خیلی نمیتوانند فرق بگذارند در خیلی از موارد فوراً میگویند این آیه ناسخ آن آیه است در حالی که اگر عام و خاصاند که تخصیص است اگر مطلق و مقیّدند که تقییدند فوراً نمیشود گفت این آیه ناسخ آن آیه است.
عدم کفایت شاگرد یکی از اهل بیت(علیهم السلام) بودن در حجیّت تفسیر شاگرد
پرسش:...پاسخ: بله خب آن را باید بگوید ولی ما میبینیم خیلی از چیزهاست که ابنعباس نقل میکند و خود اهل بیت(علیهم السلام) از وجود مبارک حضرت امیر خلافش را نقل میکنند آنها استفاده کردند مگر ابوحنیفه از وجود مبارک امام صادق استفاده نکرده نگفته اگر آن دو سال نبود من به جایی نمیرسیدم[11] اما حرف خودشان را میزنند آنکه شاگردی کرده باشد و امینِ در تتلمذ باشد و حرف استاد را نقل بکند بله آن میشود معتبر وگرنه اینطور نیست وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) آن قصه معروف را که مستحضرید به قتاده فرمود تو چطور به خودت اجازه میدهی که به قرآن فتوا بدهی[12] ممکن است علمالدراسه داشته باشی اما قرآن با علمالدراسه که حل نمیشود کسی که عِدل قرآن است یعنی اهل بیت وارث معارف قرآن هستند به برکت الهی, خب این مکتب همان عِدل قرآن است قرآن ناطق است این متأسفانه تا یک قرن بسته بود.
ضرورت تلاش برای دسترسی به تفسیر صحیح قرآن از اهل بیت(علیهم السلام)
حالا باید تلاش و کوشش کرد بعد از اینکه این مکتب باز شد از شواهد قبلی استفاده کرد به بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که از راه خود اهل بیت رسید دسترسی پیدا کرد به بیانات نورانی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) امام مجتبی, امام حسین, وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیهم) به اینها دسترسی پیدا کرد غرض این است که آنجا سخن از نسخ نیست. خب در همه موارد سخن از نکاح است منظور از این نکاح هم عقد است هرگز از آن آمیزش، قرآن کریم تعبیر ندارد خیلی رقیقانه و مؤدبانه فرمود قبل از برخورد, قبل از تماس, قبل از لمس اینطور تعبیر دارد.
وجوب تمتیع در طلاق در صورت عدم تعیین مهر
پرسش:... پاسخ: این مطلق است در خود همین آیه سورهٴ «بقره» تفصیل داد بین قبل از مِساس و بعد از مساس فرمود: ﴿وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ﴾ اگر طلاق قبل از مساس بود و برای این نکاح, مَهر قرار دادید که جا برای تمتیع نیست ﴿وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾ دیگر جا برای تمتیع نیست تفصیل, قاطع شرکت است. آن آیه قبل هم که فرمود اگر تمتیع کنید برای بدون تعیین مَهر است آیه قبلش در سورهٴ «بقره» این است ﴿لاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ﴾ خب اگر مَهر تعیین نکردید تمتیع است اگر مَهر تعیین کردید ﴿فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾ است بنابراین نمیشود گفت آن ناسخ این است بله اینها مخصِّص یکدیگرند. تمتیع بدون تعیین مَهر, واجب است با تعیین مَهر هم مستحب است یا مثلاً واجب نیست.
نفسانی نبودن خشیت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در طرد سنّت جاهلی
مطلبهایی که مربوط به سؤالات قبلی است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خشیتی داشت طبق آن خشیت, حکم را ظاهر نمیکرد این خشیت, خشیت الهی بود برای اینکه میترسید مردم نسبت به دین بدبین بشوند نه خشیت نفسانی نظیر همان جریان خشیت درباره حضرت امیر که فرمود: ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾[13] این با عصمت با رسالت با نبوت هماهنگ است یک خشیت نفسانی نبود میترسید که این مردم نپذیرند از اصلِ دین ـ معاذ الله ـ فاصله بگیرند لذا آنجا که فرمود: ﴿تَخْشَی النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ﴾[14] یعنی میترسی که مردم از این دین فاصله بگیرند این یک مطلب.
تصلیه ما نسبت به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سبب تقرّب ما
مطلب دیگر اینکه تصلیه ما نسبت به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که قبلاً گذشت تقرّبی است برای خود ما, انسان کامل مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ائمه معصومین(علیهم السلام) اینها در قوس نزول آن کمالاتی که باید داشته باشند دارا هستند در قوس صعود یکی پس از دیگری کمالات را باید فراهم کنند هم ﴿وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾[15] هم در مسائل علمی ﴿قُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾[16] این برای قوس صعود, عرض ادب ما تقرّبی است برای خود ما, وجود مبارک پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) در قوس صعود نیازمند به کمالات الهیاند اما این تصلیه ما یک سبب میانی باشد که بین اهل بیت و خدا قرار بگیرد که فیض را از خدا بگیرد به اینها برساند اینچنین نیست چون خود این تصلیه هم از برکات اینهاست این مثال بارها گفته شد الآن اگر کسی باغبان کسی باشد که باغ برای آن شخص است تمام درختها و آبها و قنات و چشمه را او احداث کرده این باغبان مسئول حفظ این درختهاست و همه حقوق او را هم صاحبباغ میدهد حالا اگر یک روز عیدی یک دسته گُلی یا یک سبد میوه از باغ همین باغبان فراهم بکند برای او اهدا کند آیا این باغبان چیزی از خود به او داد یا خودش متقرّب شد ما باغبانهای این ذوات قدسی هستیم اینها این باغ را این نهال را این اشجار را این آب را این کوثرها را از طرف خدای سبحان به ما دادند ما را مسئول کردند که حفظ بکنیم ما اگر یک روز عیدی شد غیر عیدی شد عرض ادب کردیم به اینها صلوات فرستادیم از میوه باغ اینها چیزی نزد آنها بردیم خود ما مقرّب شدیم نه اینکه به وسیله ما آنها چیزی را پیدا کرده باشند دارا شده باشند. فتحصّل که در قوس نزول هر چه باید داشته باشند دارند (یک) در قوس صعود یکی پس از دیگری کمالات را به دست میآورند (دو) ما واسطه تکامل آنها نیستیم (سه) این عرض ارادت و تصلیه ما تقرّب ماست به پیشگاه الهی (چهار) چون میوه باغ اینها را به حضور اینها تقدیم میکنیم (پنج).
تبیین جایگاه استخاره در بیان امام سجاد(سلام الله علیه)
مطلب بعدی آن است که در مورد استخاره که سؤال میشود استخاره اگر کسی واقعاً مشورت کرده فکر کرده کار ضروری هم هست متحیّر شده بله, ممکن است به قرآن مراجعه بکند ولی آن استخارهای که خیلی روی آن تأکید شده همان استخاره نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است در صحیفه سجادیه که انسان کاری را که میخواهد انجام بدهد به وسیله آن دعا خیرش را از خدا میخواهد, میگوید خدایا این کار را من بررسی کردم ظاهراً کار بدی نیست ولی از اسرارش از باطنش از گذشتهاش از آیندهاش که من خبر ندارم خیرِ مرا در این کار قرار بده آن استخاره برای رفع حیرت نیست آن طلب خیر است آن خیلی چیز نافعی است و چیز بسیار خوبی است.
حلال شمردن هفت گروه از زنان برای ازدواج پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مطلب بعدی آن است که در این آیاتی که خوانده شد یک مقدار مربوط به همسران پیامبر است آیه پنجاه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ ما همسرانی که تو قبلاً ازدواج کردی و مهریه آنها را دادی آنها که برای تو حلال است ﴿إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَ﴾ یعنی مهریه اینها ﴿وَمَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ﴾ آنها که مِلک یمیناند و در اثر فیء الهی خدا اینها را به تو داده است که معلوم میشود حلیّت است طهارت است برکت است آنها هم که حلال است و دخترعمو و دخترعمه هم بر تو حلالاند دختردایی و دخترخاله هم بر تو حلال است اما در بین اینها مواظب باش نه تنها آنها که مؤمناند بلکه ﴿اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَکَ﴾ بعدها هم نوبت به انصار میرسد غرض آن است که آنها که میخواهد تحلیل کند آن زنانی که نه تنها با ایماناند بلکه اهل هجرتاند گرچه جهاد بر آنها نیست اما هجرت هست اینهایی که ﴿هَاجَرْنَ مَعَکَ﴾ البته بعد انصار تحلیل شده و مانند آن. بعد یکی از خصایص نبی این است که ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ﴾.
از خصایصالنبی بودن صحّت صیغه ازدواج با هبه
مستحضرید که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سنّ 25 سالگی اوّلین ازدواج که کرد با خدیجه کبرا(سلام الله علیها) بود که در سنّ چهل سالگی بود این معلوم میشود نکاح او برای حفظ اسلام و صبغه اسلامی بود وگرنه در آن سن باید او با کسی که سنّش کمتر باشد و ازدواج کرده نباشد ثیوبهای نداشته باشد ازدواج کند اما با کسی که سنّش بیشتر است و ثیِّب است ازدواج کرده معلوم میشود اصلاً در این مسیر نبود.
﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ﴾ یکی از چیزهایی که جزء مختصّات وجود مبارک حضرت رسول(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) است این است که اگر کسی خواست خود را به شما هبه کند یعنی به جای «أنکحتُ و زوّجتُ» بگوید «وهبتکَ نفسی» که صیغه نکاح به صورت صیغه هبه خوانده بشود این جزء مختصّات پیغمبر است فرمود: ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا﴾ یک وقت است کسی پیشنهاد میدهد ولی حضرت میبیند او شایسته بیت نبوّت نیست برخی از افراد بودند که برای حفظ قبیله و تناسب قبایل و مسائل سیاسی حضرت میپذیرفت اما بعضیها هستند که نه, هیچ کدام از این مزایا را ندارند خب حضرت ممکن است نپذیرد لذا حضرت را مخیّر کرده فرمود اگر پیامبر بخواهد پیشنهاد همسریِ کسی را بپذیرد این جزء مختصّات نبی است که به جای اینکه او بگوید «زوجتک نفسی» یا «أنکحتک نفسی» بگوید «وهبتک نفسی» این صیغه هبه کار نکاح را میکند این ﴿خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ این جمله ﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ﴾ این به یک جمله معترضه شبیهتر است تا به جمله مرتبط, چون بحث در ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ است احکام پیامبر است مختصات نبی است و مانند آن.
دلیل دیگر بر عدم ارتباط آیه تطهیر با آیات مرتبط با همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فرمود ما درباره مؤمنین احکامشان را گفتیم که چند همسر میتوانند داشته باشند (یک) عدل را چگونه رعایت کنند (دو) مسئله نفقه و تقسیم در مضجع را باید رعایت کنند (سه) اینها را گفتیم گویا این جمله ﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ﴾ این جمله معترضه است میبینید این ﴿لِکَیْلاَ﴾ به این جمله نمیخورد این ﴿لِکَیْلاَ﴾ به قبل میخورد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ﴾ و این امور را ﴿لِکَیْلاَ یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ﴾ این معلوم میشود این جمله ﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ﴾ جمله معترضه است آن وقت نباید بگویند که این ﴿یُطَهِّرَکُمْ﴾[17] برای همه نساء است قبلاً ملاحظه فرمودید این الاّ ولابد جمله معترضه است حالا یا در اثنای آن آیه نازل شد یا نه, اثنای آن آیه نبود جریان کِسا بود و حضرت دستور داد اینجا بیاید یا همان جریان کسا در اثنای آن آیه اتفاق افتاد ولی بالأخره این جمله آیه تطهیر نه به ماقبل مرتبط است نه به مابعد چه اینکه این جمله هم به ماقبل و بعد ارتباط ندارد ﴿وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . جامعالأخبار, ص101.
[2] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 14.
[3] . سورهٴ توبه, آیهٴ 74.
[4] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 12.
[5] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 97.
[6] . سورهٴ نجم, آیهٴ 48.
[7] . قصصالأنبیاء (راوندی), ص236.
[8] . تهذیب الأحکام, ج7, ص472.
[9] . سورهٴ بقره, آیات 236 و 237.
[10] . الجامع لأحکام القرآن, ج14, ص205.
[11] . ر.ک: التحفة الاثنی عشریة (آلوسی), ص8; «لولا السنتان لهلک النعمان».
[12] . ر.ک: الکافی, ج8, ص311 و 312.
[13] . سورهٴ مائده, آیهٴ 67.
[14] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 37.
[15] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 79.
[16] . سورهٴ طه, آیهٴ 114.
[17] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 33.
- بیان کمالات نبوی و لزوم پیروی از آن در سورهٴ احزاب؛
- سر خطاب مستقیم قرآن به ازدواج با زنان باایمان؛
- ضرورت احترام به سنّت ازدواج در همه ملل.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً (49) یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَ وَمَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَالاَتِکَ اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَکَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ لِکَیْلاَ یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً (50) تُرْجِی مَن تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوی مَن تَشَاءُ وَمَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنَی أَن تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَلاَ یَحْزَنَّ وَیَرْضَیْنَ بِمَا آتیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً (51)﴾
بیان کمالات نبوی و لزوم پیروی از آن در سورهٴ احزاب
در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» بعد از بیان آن قسمتهای قبلی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اُسوه امّت اسلامی قرار داد فضایل و مناقبی را که در آیات گوناگون برای آن حضرت ذکر فرمود آنها دو پیام دارند پیام مستقیم آنها تبیین کمالات آن حضرت است پیام غیر مستقیم آنها دعوت مؤمنین است به اینکه این کمالات را الگو قرار بدهند و به همین کمالات نایل بشوند. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» بعد از اینکه بخشی از کمالات حضرت را ذکر فرمود و دستورهایی به آن حضرت داد, مؤمنان را مخاطب قرار داد دستور میدهد که شما این کارها را انجام بدهید فلان فضایل را فراهم کنید و مانند آن.
لزوم پیروی از سنّت پیامبر در ازدواج و تشکیل خانواده
یکی از بخشهای مهمّ جامعه ایمانی, تربیت خانواده و داشتن فرزند صالح است لذا مسئله نکاح را در آیات این سوره تا حدودی به صورت مبسوط بیان کرده و این نکاح همان است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من نکاح آوردم «النکاح سنّتی»[1] در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که اجتماع نر و ماده در حیوانات هم هست اجتماع مذکر و مؤنث در انسانها قبل از اسلام بود بعد از اسلام هم هست بعد از اسلام هم در بین مسلمانها هست هم در بین غیر مسلمانها; ملحد و مشرک, ترسا و یهودی همه ازدواج دارند اما حضرت فرمود غیر از آنچه قبل از اسلام بود و غیر از آنچه در بین اقوام و ملل هست من چیز جدیدی آوردم و آن نکاح است که سنّت من است این اصول خانواده را ترتیب میدهد چگونه انسان همسر انتخاب کند با همسر چگونه رفتار کند فرزند را چگونه به بار بیاورد اینها سنّت من است من ازدواج نیاوردم این ازدواج قبلاً هم بود زناشویی و همسرگیری قبلاً هم بود در بین غیر مسلمانها هم هست من نکاح آوردم.
سرّ خطاب مستقیم قرآن به ازدواج با زنان باایمان
قرآن کریم هم مستقیماً خطاب میکند میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ یعنی با همسرهای باایمان ازدواج کنید شما میخواهید زندگی تشکیل بدهید مجرای فیض خالقیّت بشوید حواستان جمع باشد شما میخواهید پدر بشوید شما میخواهید مادر بشوید که خدای سبحان به فرزندان میگوید خدا را و پدر و مادرتان را سپاس بگذارید ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾[2] خب این مجرای فیض خالقیّت است دعوت مردم به سپاسگزاری گاهی در کنار سپاسگزاری انبیا ذکر میشود گاهی در کنار سپاسگزاری پدر و مادر, گاهی میفرماید پیامبران در سایه ذات اقدس الهی وسیله بینیازی شما هستند نه ـ معاذ الله ـ آنها شما را بینیاز کنند بلکه آنها مجرای فیض اِغنایند لذا فرمود: ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾[3] خدا غنی است و خدا مُغنی است (یک و دو) خدا قُنیه دارد و خدا اقناء میکند (سه و چهار) غنی است که ﴿فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾,[4] ﴿غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ﴾[5] اِقناء هم از اوست که او ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ﴾ غُنیه و سرمایه بالاصاله برای خداست اقناء هم برای خداست که فرمود: ﴿أَغْنَی وَأَقْنَی﴾[6] هر دو را خدا به خود اسناد داد اما در جریان اغناء یعنی بینیاز کردن این را به وجود مبارک پیغمبر هم اسناد داد فرمود: ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ این ـ معاذ الله ـ ناظر به آن نیست که رسول خدا شریک الباری است فی الغنی و الاغناء بلکه به این معناست او مجرای فیض اغناء است اگر ذات اقدس الهی بخواهد به کسی فیض برساند گاهی به وسیله باران است گاهی به وسیله آفتاب است گاهی به وسیله نسیم است گاهی به وسیله انسان است، اینها مجاری فیضاند اگر بخواهد به کشاورزی روزیِ فراوان برساند خب بالأخره «امْطَرَهم باللیل و شمّسهم بالنهار»[7] این در روایات و بیانات نورانی اهل بیت(علیهم السلام) است که اگر خدا بخواهد کشاورزی گروهی را تقویت کند بارانِ مناسب در شب و آفتاب مناسب عنایت میکند در روز تا این مزرعه و باغ رشد کند خب اینها مجرای فیض خدا هستند اگر بخواهد به کسی علم و نور و هدایت و معنویت عطا کند به وسیله انبیا و اهل بیت(علیهم السلام) است فرمود: ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ خب پس اینها میشود مجرای فیض خدا در اغنا لذا میفرماید خدا را شکر کنید پیامبر را سپاسگزاری کنید و مانند آن. در قبال انبیا و اولیا, نسبت به پدران و مادران خودتان هم شکرگزار باشید فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ خب این پدر و این مادر که بخواهد مجرای فیض خالقیّت خدا باشد تا شکر بالاصاله برای خدا باشد و از راه وساطت و مجرا به پدر و مادر برگردد این نکاح میخواهد فرمود من نکاح آوردم در نکاح, طلاق نیست.
ضرورت احترام به سنّت ازدواج در همه ملل
پرسش: پس «لکلّ قوم نکاح»[8] چیست؟
پاسخ: بله همین است این معنی خودش را دارد یعنی اگر کسی یهودی بود ازدواجی کرد کار خودش را دارد اما فرمود آن «لکلّ قومٍ نکاح» آن نکاح را من نیاوردم من یک نکاح خاص آوردم هر کسی یک ازدواج دارد خانمی, آقایی شناسنامهای دارند که در شناسنامهشان آمده است این همسر اوست شما باید او را محترم بشمارید و به عنوان همسر او قبول بکنید.
پرسش:...
پاسخ: نکاح در مذهب خودشان است ما موظفیم بر اساس قوانین آنها, احکام آنها را رعایت کنیم بر اساس قاعده الزام.
نکاح در سنّت پیامبر حقّ تلفیقی بین خدا و زوجین
اما آنکه وجود مبارک پیامبر آورد فرمود من نکاح آوردم آنچنان این نکاح یک حقّ تلفیقی است که از یک سو حکم خداست از یک سو حقّ طرفین است در فقه میبینید زن وقتی طلاق گرفت باید عِدّه نگه بدارد ما همه خیال میکنیم این عِدّه, حُکم محض است البته حکم خدا است اما صبغه حقوقی هم دارد حقّ شوهر هم است شوهر هم باید مواظب باشد که این زنی که طلاق گرفته فوراً دارد شوهر میکند یا بعد از مدّت عِدّهای این حقّ اوست حرمت او را باید حفظ بکند حریم او را باید حفظ بکند شاید باردار باشد لذا مسئله عِدّه نظیر مسئله ایام عادت نیست که فقط حُکم الله محض باشد ایام عادت بالأخره نماز نباید بخواند روزه نباید بگیرد روزه را باید قضا به جا بیاورد نماز قضا ندارد اینها احکام شرعی است حقّ کسی نیست که حالا شوهر اظهارنظر بکند ایام عادت احکام خاصّ خود را دارد اما عِدّه غیر از عادت است فرمود زن وقتی طلاق گرفت اگر تماسی با او نداشتید صِرف عقد بود ﴿فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا﴾ شما دیگر حقّ عِدّه ندارید معلوم میشود عِدّه, حقّ مرد است مرد باید مواظب باشد که این زن که مطلّقه است آن عِدّه را نگه داشته و دارد ازدواج میکند یا قبل از آن است, مرد میتواند اعتراض بکند نفرمود عِدّه هست عِدّه, حکم خداست عدّه, یک حکم محض نیست نظیر ایام عادت، عدّه حکمی است آمیخته با حقّ زوج, فرمود اگر مؤمنهای را به همسری در آوردید و تماسی بین شما حاصل نشد بعد در اثر ناهماهنگی خواستید از هم جدا بشوید شما بر او حقّ عِدّه ندارید یعنی اگر همسری داشتید که با او مِساس داشتید و بخواهد عِدّه نگه بدارد عدّه در عین حال که حکمالله است حقّ زوج هم است اینجا فرمود: ﴿فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا﴾ که صیغه جمع مذکر سالم است.
تبیین شاخصهای ازدواج و طلاق در اسلام
نکاحی که اسلام آورد بخشی از آنها گذشت و بخش دیگرش این است که ﴿قَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾ باشد در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بخشی از این امور را ذکر فرمود که شما وقتی که با همسرانتان ازدواج کردید اینها چند حکم دارند یکی اینکه ﴿قَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾ هستند یعنی اُنس و عُلقه و علاقه و امثال ذلک برقرار کردید اگر چنین چیزی بود دیگر نمیتوانید مَهریه اینها را کم بگذارید به اینها کمتر مهریه بدهید آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است مبادا مهریه آنها مورد طمع شما قرار بگیرد ﴿کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنکُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾ شما با یکدیگر انس داشتید رابطه داشتید دوست هم بودید مبادا در حقّ یکدیگر تجاوز بکنید مهریه آنها را کم بدهید و مانند آن.
دستور صریح قرآن به تسریح جمیل داشتن هنگام طلاق
این ﴿أَفْضَی بَعْضُکُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾ همین معنا را نشان میدهد چه آن همسرانی که قبل از مِساس طلاق میگیرند چه آن همسرانی که بعد از مساس طلاق میگیرند سخن از تسریح جمیل است درباره آنها فرمود تسریح بکنید اینها را رها بکنید یعنی بعد از اینکه هیچ راهی برای توافق نیست تسریح جمیل داشته باشید در آیه محلّ بحث دارد که ﴿فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً﴾ یعنی اگر مهریهای برایشان قرار ندادید مقداری اینها را متنعّم بکنید با گشادهرویی از یکدیگر جدا بشوید یعنی میبینید هیچ راهی ندارید دو طرز فکر است یا دو طرز برخورد است نمیتوانید با هم زندگی کنید با عداوت از هم جدا نشوید حتی در صورت طلاق خب آنکه اسلام آورد یک زندگی اساسی است که حتی در حال طلاق هم آن دوستی باید محفوظ باشد حالا میبینند زندگی مقدور نیست رشته کارشان, رشته علمشان, رشته فرهنگشان با هم ناهماهنگ است اینها مجبورند که از یکدیگر جدا بشوند آن یکی در یک آب و هوا زندگی میکند این یکی در یک آب و هوای دیگر زندگی میکنند مقدورشان نیست در یکجا بتوانند به سر ببرند حتی در صورت طلاق هم فرمود: ﴿وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً﴾ چه در آن بخشهای قبلی چه در این بخش یعنی آیه 49 سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» این معنا را دارد لذا فرمود من چیزی آوردم مطلبی آوردم که به نام نکاح است این سنّت من است و در این سنّت دو نفر میشوند پدر و مادر و اینها مجرای فیض خدا هستند که خدا خالق است و احسن قِوام از همینها به بار میآید لذا خدا فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾.
تبیین مقدار مهریه در صورت طلاق
در جریان نکاح فرمود اگر عقدی واقع شد و مهریهای مطرح نشد و مِساس حاصل شد که خب این به مَهرالمِثل برمیگردد اگر مساسی حاصل نشد تمتیع است مقداری باید حقّی را برای همسرش قائل بشود چیزی به او بدهد اگر مهریهای ذکر شده است نصف مهر را باید به زوجه بپردازد که فرمود: ﴿فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾.
ردّ ناسخ بودن آیه ﴿فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾ بر ﴿فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ...﴾
این ﴿فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾ برخیها خیال کردند این نَسخ آن آیه است در حالی که سخن از نسخ نیست در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به این صورت آمده است فرمود: ﴿لاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعَاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُحْسِنِینَ ٭ وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً﴾ دیگر تمتیع، واجب نیست حالا مستحب است یا نه, دو نظر هست ولی اصلِ تمتیع, وجوبش در جایی است که عقد واقع بشود مَهر ذکر نشود و مِساس هم حاصل نشود ﴿وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَن یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکَاحِ﴾[9] سعیدبنمسیّب میگوید این آیه نصف مِهر ناسخ مسئله تمتیع است[10] این بین نسخ و تخصیص فرق نگذاشته.
عدم فرق بین نسخ و تخصیص, ثمره عدم مراجعه به اهل بیت(علیهم السلام)
به هر حال مشکل جدّی ما این است وقتی تقریباً یک قرن تفسیر قرآن در مهمترین حوزههای علمی آن روز به دست عبداللهبنعباس و ابیبنکعب و عبداللهبنمسعود باشد حکم همین است یک تحقیق بیشتری غیر از تحقیقاتی که تاکنون کردید انجام بدهید تا به دست بیاورید که آیا در یک قرن اول قبل از اینکه وجود مبارک امام باقر و امام صادق(سلام الله علیهما) حوزه علمیه تشکیل بدهند آیا تفکّر اهل بیت درباره تفسیر قرآن در حوزههای رسمی مکه و مدینه و عراق وجود داشت یا نداشت, قبلاً هم به عرضتان رسید که مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان مرسلاتی دارد میگوید سدّی اینطور گفته, قتاده اینطور گفته, مجاهد اینطور گفته, خب اینها همه مرسلات است مرسلات مرحوم طبرسی در مجمعالبیان مسند است به مرسلات مرحوم شیخ طوسی در تبیان ایشان هم همین مرسلات را دارند ایشان میفرمایند سدّی اینطور گفته, قتاده اینطور گفته, مجاهد اینطور گفته, عبداللهبنعباس اینطور گفته اینها همه مرسلات است مرسلات مرحوم شیخ طوسی مربوط است به مَسانید جناب طبری در تفسیر معروفش اینکه میگویند او امامالمفسّرین است برای آن است که او سلسله سند دارد میگوید حدّثنا از فلان از فلان از مجاهد و مانند آن, این حدّثنا, مسانید جناب طبری است تا تابعین تا آنهایی که در قرن اول بعد از صحابه عهدهدار تفسیر بودند لذا دست ما از تفسیر اهل بیت(علیهم السلام) آن طوری که حرفهای دیگران فراوان است خالی است حالا باید تحقیق کرد که آیا در این قرن اول پیروان اهل بیت(علیهم السلام) حوزهای داشتند, کتابی نوشتند, تدریسی کردند, شاگردی تربیت کردند البته خالی از این کار نبودند حتماً سلمانها, مقدادها, عمارها, حجربنعدیها(رضوان الله علیهم) همه اینها شاگردانی به نوبه خود داشتند احادیثی گفتند اما حوزه علمی به طور رسمی در اختیار هیچ کدام از اینها نبود یا اگر بود به ما نرسید میبینید چون بین تخصیص و نسخ خیلی نمیتوانند فرق بگذارند در خیلی از موارد فوراً میگویند این آیه ناسخ آن آیه است در حالی که اگر عام و خاصاند که تخصیص است اگر مطلق و مقیّدند که تقییدند فوراً نمیشود گفت این آیه ناسخ آن آیه است.
عدم کفایت شاگرد یکی از اهل بیت(علیهم السلام) بودن در حجیّت تفسیر شاگرد
پرسش:...پاسخ: بله خب آن را باید بگوید ولی ما میبینیم خیلی از چیزهاست که ابنعباس نقل میکند و خود اهل بیت(علیهم السلام) از وجود مبارک حضرت امیر خلافش را نقل میکنند آنها استفاده کردند مگر ابوحنیفه از وجود مبارک امام صادق استفاده نکرده نگفته اگر آن دو سال نبود من به جایی نمیرسیدم[11] اما حرف خودشان را میزنند آنکه شاگردی کرده باشد و امینِ در تتلمذ باشد و حرف استاد را نقل بکند بله آن میشود معتبر وگرنه اینطور نیست وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) آن قصه معروف را که مستحضرید به قتاده فرمود تو چطور به خودت اجازه میدهی که به قرآن فتوا بدهی[12] ممکن است علمالدراسه داشته باشی اما قرآن با علمالدراسه که حل نمیشود کسی که عِدل قرآن است یعنی اهل بیت وارث معارف قرآن هستند به برکت الهی, خب این مکتب همان عِدل قرآن است قرآن ناطق است این متأسفانه تا یک قرن بسته بود.
ضرورت تلاش برای دسترسی به تفسیر صحیح قرآن از اهل بیت(علیهم السلام)
حالا باید تلاش و کوشش کرد بعد از اینکه این مکتب باز شد از شواهد قبلی استفاده کرد به بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که از راه خود اهل بیت رسید دسترسی پیدا کرد به بیانات نورانی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) امام مجتبی, امام حسین, وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیهم) به اینها دسترسی پیدا کرد غرض این است که آنجا سخن از نسخ نیست. خب در همه موارد سخن از نکاح است منظور از این نکاح هم عقد است هرگز از آن آمیزش، قرآن کریم تعبیر ندارد خیلی رقیقانه و مؤدبانه فرمود قبل از برخورد, قبل از تماس, قبل از لمس اینطور تعبیر دارد.
وجوب تمتیع در طلاق در صورت عدم تعیین مهر
پرسش:... پاسخ: این مطلق است در خود همین آیه سورهٴ «بقره» تفصیل داد بین قبل از مِساس و بعد از مساس فرمود: ﴿وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ﴾ اگر طلاق قبل از مساس بود و برای این نکاح, مَهر قرار دادید که جا برای تمتیع نیست ﴿وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾ دیگر جا برای تمتیع نیست تفصیل, قاطع شرکت است. آن آیه قبل هم که فرمود اگر تمتیع کنید برای بدون تعیین مَهر است آیه قبلش در سورهٴ «بقره» این است ﴿لاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ﴾ خب اگر مَهر تعیین نکردید تمتیع است اگر مَهر تعیین کردید ﴿فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ﴾ است بنابراین نمیشود گفت آن ناسخ این است بله اینها مخصِّص یکدیگرند. تمتیع بدون تعیین مَهر, واجب است با تعیین مَهر هم مستحب است یا مثلاً واجب نیست.
نفسانی نبودن خشیت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در طرد سنّت جاهلی
مطلبهایی که مربوط به سؤالات قبلی است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خشیتی داشت طبق آن خشیت, حکم را ظاهر نمیکرد این خشیت, خشیت الهی بود برای اینکه میترسید مردم نسبت به دین بدبین بشوند نه خشیت نفسانی نظیر همان جریان خشیت درباره حضرت امیر که فرمود: ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾[13] این با عصمت با رسالت با نبوت هماهنگ است یک خشیت نفسانی نبود میترسید که این مردم نپذیرند از اصلِ دین ـ معاذ الله ـ فاصله بگیرند لذا آنجا که فرمود: ﴿تَخْشَی النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ﴾[14] یعنی میترسی که مردم از این دین فاصله بگیرند این یک مطلب.
تصلیه ما نسبت به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سبب تقرّب ما
مطلب دیگر اینکه تصلیه ما نسبت به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که قبلاً گذشت تقرّبی است برای خود ما, انسان کامل مثل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ائمه معصومین(علیهم السلام) اینها در قوس نزول آن کمالاتی که باید داشته باشند دارا هستند در قوس صعود یکی پس از دیگری کمالات را باید فراهم کنند هم ﴿وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحمُوداً﴾[15] هم در مسائل علمی ﴿قُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾[16] این برای قوس صعود, عرض ادب ما تقرّبی است برای خود ما, وجود مبارک پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) در قوس صعود نیازمند به کمالات الهیاند اما این تصلیه ما یک سبب میانی باشد که بین اهل بیت و خدا قرار بگیرد که فیض را از خدا بگیرد به اینها برساند اینچنین نیست چون خود این تصلیه هم از برکات اینهاست این مثال بارها گفته شد الآن اگر کسی باغبان کسی باشد که باغ برای آن شخص است تمام درختها و آبها و قنات و چشمه را او احداث کرده این باغبان مسئول حفظ این درختهاست و همه حقوق او را هم صاحبباغ میدهد حالا اگر یک روز عیدی یک دسته گُلی یا یک سبد میوه از باغ همین باغبان فراهم بکند برای او اهدا کند آیا این باغبان چیزی از خود به او داد یا خودش متقرّب شد ما باغبانهای این ذوات قدسی هستیم اینها این باغ را این نهال را این اشجار را این آب را این کوثرها را از طرف خدای سبحان به ما دادند ما را مسئول کردند که حفظ بکنیم ما اگر یک روز عیدی شد غیر عیدی شد عرض ادب کردیم به اینها صلوات فرستادیم از میوه باغ اینها چیزی نزد آنها بردیم خود ما مقرّب شدیم نه اینکه به وسیله ما آنها چیزی را پیدا کرده باشند دارا شده باشند. فتحصّل که در قوس نزول هر چه باید داشته باشند دارند (یک) در قوس صعود یکی پس از دیگری کمالات را به دست میآورند (دو) ما واسطه تکامل آنها نیستیم (سه) این عرض ارادت و تصلیه ما تقرّب ماست به پیشگاه الهی (چهار) چون میوه باغ اینها را به حضور اینها تقدیم میکنیم (پنج).
تبیین جایگاه استخاره در بیان امام سجاد(سلام الله علیه)
مطلب بعدی آن است که در مورد استخاره که سؤال میشود استخاره اگر کسی واقعاً مشورت کرده فکر کرده کار ضروری هم هست متحیّر شده بله, ممکن است به قرآن مراجعه بکند ولی آن استخارهای که خیلی روی آن تأکید شده همان استخاره نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است در صحیفه سجادیه که انسان کاری را که میخواهد انجام بدهد به وسیله آن دعا خیرش را از خدا میخواهد, میگوید خدایا این کار را من بررسی کردم ظاهراً کار بدی نیست ولی از اسرارش از باطنش از گذشتهاش از آیندهاش که من خبر ندارم خیرِ مرا در این کار قرار بده آن استخاره برای رفع حیرت نیست آن طلب خیر است آن خیلی چیز نافعی است و چیز بسیار خوبی است.
حلال شمردن هفت گروه از زنان برای ازدواج پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مطلب بعدی آن است که در این آیاتی که خوانده شد یک مقدار مربوط به همسران پیامبر است آیه پنجاه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ ما همسرانی که تو قبلاً ازدواج کردی و مهریه آنها را دادی آنها که برای تو حلال است ﴿إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَ﴾ یعنی مهریه اینها ﴿وَمَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ﴾ آنها که مِلک یمیناند و در اثر فیء الهی خدا اینها را به تو داده است که معلوم میشود حلیّت است طهارت است برکت است آنها هم که حلال است و دخترعمو و دخترعمه هم بر تو حلالاند دختردایی و دخترخاله هم بر تو حلال است اما در بین اینها مواظب باش نه تنها آنها که مؤمناند بلکه ﴿اللَّاتِی هَاجَرْنَ مَعَکَ﴾ بعدها هم نوبت به انصار میرسد غرض آن است که آنها که میخواهد تحلیل کند آن زنانی که نه تنها با ایماناند بلکه اهل هجرتاند گرچه جهاد بر آنها نیست اما هجرت هست اینهایی که ﴿هَاجَرْنَ مَعَکَ﴾ البته بعد انصار تحلیل شده و مانند آن. بعد یکی از خصایص نبی این است که ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ﴾.
از خصایصالنبی بودن صحّت صیغه ازدواج با هبه
مستحضرید که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سنّ 25 سالگی اوّلین ازدواج که کرد با خدیجه کبرا(سلام الله علیها) بود که در سنّ چهل سالگی بود این معلوم میشود نکاح او برای حفظ اسلام و صبغه اسلامی بود وگرنه در آن سن باید او با کسی که سنّش کمتر باشد و ازدواج کرده نباشد ثیوبهای نداشته باشد ازدواج کند اما با کسی که سنّش بیشتر است و ثیِّب است ازدواج کرده معلوم میشود اصلاً در این مسیر نبود.
﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ﴾ یکی از چیزهایی که جزء مختصّات وجود مبارک حضرت رسول(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) است این است که اگر کسی خواست خود را به شما هبه کند یعنی به جای «أنکحتُ و زوّجتُ» بگوید «وهبتکَ نفسی» که صیغه نکاح به صورت صیغه هبه خوانده بشود این جزء مختصّات پیغمبر است فرمود: ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا﴾ یک وقت است کسی پیشنهاد میدهد ولی حضرت میبیند او شایسته بیت نبوّت نیست برخی از افراد بودند که برای حفظ قبیله و تناسب قبایل و مسائل سیاسی حضرت میپذیرفت اما بعضیها هستند که نه, هیچ کدام از این مزایا را ندارند خب حضرت ممکن است نپذیرد لذا حضرت را مخیّر کرده فرمود اگر پیامبر بخواهد پیشنهاد همسریِ کسی را بپذیرد این جزء مختصّات نبی است که به جای اینکه او بگوید «زوجتک نفسی» یا «أنکحتک نفسی» بگوید «وهبتک نفسی» این صیغه هبه کار نکاح را میکند این ﴿خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ این جمله ﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ﴾ این به یک جمله معترضه شبیهتر است تا به جمله مرتبط, چون بحث در ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ است احکام پیامبر است مختصات نبی است و مانند آن.
دلیل دیگر بر عدم ارتباط آیه تطهیر با آیات مرتبط با همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فرمود ما درباره مؤمنین احکامشان را گفتیم که چند همسر میتوانند داشته باشند (یک) عدل را چگونه رعایت کنند (دو) مسئله نفقه و تقسیم در مضجع را باید رعایت کنند (سه) اینها را گفتیم گویا این جمله ﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ﴾ این جمله معترضه است میبینید این ﴿لِکَیْلاَ﴾ به این جمله نمیخورد این ﴿لِکَیْلاَ﴾ به قبل میخورد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ﴾ و این امور را ﴿لِکَیْلاَ یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ﴾ این معلوم میشود این جمله ﴿قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ﴾ جمله معترضه است آن وقت نباید بگویند که این ﴿یُطَهِّرَکُمْ﴾[17] برای همه نساء است قبلاً ملاحظه فرمودید این الاّ ولابد جمله معترضه است حالا یا در اثنای آن آیه نازل شد یا نه, اثنای آن آیه نبود جریان کِسا بود و حضرت دستور داد اینجا بیاید یا همان جریان کسا در اثنای آن آیه اتفاق افتاد ولی بالأخره این جمله آیه تطهیر نه به ماقبل مرتبط است نه به مابعد چه اینکه این جمله هم به ماقبل و بعد ارتباط ندارد ﴿وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . جامعالأخبار, ص101.
[2] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 14.
[3] . سورهٴ توبه, آیهٴ 74.
[4] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 12.
[5] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 97.
[6] . سورهٴ نجم, آیهٴ 48.
[7] . قصصالأنبیاء (راوندی), ص236.
[8] . تهذیب الأحکام, ج7, ص472.
[9] . سورهٴ بقره, آیات 236 و 237.
[10] . الجامع لأحکام القرآن, ج14, ص205.
[11] . ر.ک: التحفة الاثنی عشریة (آلوسی), ص8; «لولا السنتان لهلک النعمان».
[12] . ر.ک: الکافی, ج8, ص311 و 312.
[13] . سورهٴ مائده, آیهٴ 67.
[14] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 37.
[15] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 79.
[16] . سورهٴ طه, آیهٴ 114.
[17] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 33.
تاکنون نظری ثبت نشده است