- 1019
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 7 تا 13 سوره احزاب
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 7 تا 13 سوره احزاب"
- اخذ میثاق عام خداوند از تمام انسانها؛
- چگونگی نام بردن پیامبران اولواالعزم در قرآن کریم؛
- تبیین انقلاب فرهنگی توسط انبیاء.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً (7) لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً (8) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً (9) إِذْ جَآءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10) هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً (11) وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً (12) وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَیَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَاراً (13)﴾
علت امر شدن رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به تقوا و عدم اطاعت از منافقین و کفار
در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» در آغازش خدای سبحان ذات مقدس رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به تقوا امر کرد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ﴾[1] معلوم میشود یک حادثه مهمّی مطرح است و پیشنهادهایی از طرف کفار و منافقین داده میشود که خدای سبحان به حضرتش دستور داد از فرمان الهی اطاعت کند و از پیشنهادهای بیگانهها بپرهیزد.
اخذ میثاق عام خداوند از تمام انسانها
برای تبیین این مسئله اهمیت میثاقی که از انبیا گرفته شد را بازگو میکند چند میثاق، خدای سبحان از انسانها گرفت یکی میثاق عمومی است که بعد از تبیین مسئله آدم مطرح است که فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾[2] حالا این نشئه کجاست [مشخص نیست] ولی بالأخره بعد از تصویر مسئله آدم, ذریّه آدم, ظهور آدم و مانند آن مطرح است.
چگونگی میثاق خاص از انبیای
اما آن میثاقی که از انبیا گرفته است موردش مشخص نیست که آن قبل از جریان آدم, قبل از جریان ظهور و ذریّه مطرح باشد فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ﴾ بنابراین آن میثاق, مقطع خاصی است یعنی بعد از تصویر مسئله آدم, مسئله ظهور, مسئله ذریّه, میثاق گرفته شد اما در کدام عالَم روشن نیست نشئه عقل است نشئه فطرت است کدام نشئه است روشن نیست برای اهلش البته روشن است اما در جریان میثاقِ انبیا سخن از مسئله آدم و ذریّه و اخذ ظهور و اینها نیست فرمود ما از انبیا(علیهم السلام) میثاق گرفتیم میثاق غلیظ هم گرفتیم. در جریان این میثاق, مسئله وحی مطرح است مسئله تبلیغ مطرح است معلوم میشود غیر از آن میثاق عمومی که در آیه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ﴾ مطرح است میثاق خاصّی از انبیا گرفته شد.
چگونگی نام بردن پیامبران اولواالعزم در قرآن کریم
مطلب دیگر این است که از انبیای دیگر میثاق گرفته شد که به وحی وجود مبارک پیامبر که خاتم آنهاست(علیهم السلام) ایمان بیاورند از کلّ آنها میثاق گرفته شده که در تبلیغ دین پایدار باشند در تحمل شدائد و مصائب پایدار باشند در نام بردن انبیا از آنها به نحو عموم ذکرشان آمده که هیچ, آنها که به نحو خصوص آمده گاهی اول و آخر را ذکر میکند بعد انبیای وسط را یعنی این پنج پیامبر اولواالعزم(علیهم السلام) را که میخواهد نام ببرد گاهی اوّلی را ذکر میکند و آخری را، بعد آن سه پیامبر که در وسط هستند و بینهما قرار دارند ذکر میکند میفرماید نوح است و تویِ پیامبر خاتم هستی و آن سه پیامبر,[3] گاهی نام مبارک حضرت را اول میبرد و نام نوح(سلام الله علیهما) را بعد میبرد و نام آن سه پیامبر را که در بین اول و آخر بودند ذکر میکند غرض این است که این پنج پیامبر اولواالعزم اوّلینشان وجود مبارک نوح است آخرینش وجود مبارک حضرت است این سه پیامبر دیگر در وسط قرار دارند.
علت دو نحو نام بردن پیامبران اولواالعزم
این اول و آخر را که ذکر میکند این دو نحو است یک وقت از نظر تاریخی مطرح میکند نام مبارک نوح را اول ذکر میکند یک وقت از نظر فضیلت مطرح میکند نام مبارک حضرت را اول ذکر میکند در این آیه از نظر فضیلت مطرح شد که نام مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اول ذکر کرد.
تبیین میثاق عمومی و خصوصی از پیامبران
پرسش…
پاسخ: آن اخذ عام است ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾[4] همه در آن میثاق عمومی شرکت دارند اما آنها دیگر مأمور نیستند که وحی الهی را درست صیانت کنند درست تبلیغ کنند درست اجرا کنند انبیا این مأموریت را دارند که وحی الهی را درست تلقّی کنند ضبط کنند عمل کنند و اجرا کنند و درباره دیگران هم تبلیغ کنند لذا دو میثاق را مطرح فرمود آن میثاق عام است که همه در آن شریکاند چه انبیا چه افراد دیگر اما در اینجا میثاق خاص است در این میثاق خاص اول نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را میبرد که آخرین پیامبر است بعد نام مبارک نوح را که اوّلین پیامبر از انبیای اولواالعزم است بعد آن سه پیامبر اولواالعزم را نام میبرد که ابراهیم و موسی و عیسی(علیهم السلام) هستند.
سرّ نام بردن پیامبر اولواالعزم در اخذ میثاق
سرّ نام بردن از حضرت موسی و حضرت عیسی گذشته از اینکه از انبیای اولواالعزماند, امّتهای موجود زندهٴ بالفعل در آن سرزمین از پیروان اینها بودند و لازم بود که ذکر شود و نام مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) برای اینکه مورد احترام مردم عرب بود ذکر شد بنابراین این پنج پیامبر(علیهم السلام) گذشته از اینکه اولواالعزماند خصیصه وجود مبارک نوح این است که شیخ انبیاست و وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) برای اینکه نزد مردم عرب محترم بود گذشته از اینکه غیر عرب هم به او احترام میگذاشتند جریان موسی و عیسی(علیهما السلام) هم برای اینکه امّت بالفعل داشتند.
برتری مقام و مسئولیت سنگین پیامبران دال بر میثاق غلیظ
از آنها میثاق غلیظ گرفتیم که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران»[5] و همچنین «انبیاء»[6] آن میثاق گذشت که آنها بر حفظ دین, توحید, پرهیز از تفرقه و وحدت جهانی مأمور شدند در اینجا که فرمود ما از این انبیا میثاق گرفتیم میثاقشان را میثاق غلیظ یاد کردند ﴿وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾ البته همانطوری که اینها مقامشان برتر است رسالت و نبوّتی که خدا به اینها داده مقام والاست مسئولیت اینها هم سنگینتر است.
تهدید شدن پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بخاطر مسئولیت سنگین حضرت
لذا درباره تهدید وجود مبارک حضرت فرمود: ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾[7] یا فرمود اگر ـ معاذ الله ـ خلاف بکند ﴿لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ٭ فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ﴾[8] این تهدید درباره افراد دیگر نیست افراد فقط درباره وجود مبارک پیامبر است چون مقام که بالا باشد مسئولیت که بالا باشد تهدید هم در برابر آن مسئولیت سنگین است اینطور تهدید کردن ﴿لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ٭ فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ﴾ این درباره خصوص حضرت است. اینکه فرمود میثاق غلیظ معلوم میشود مأموریت و رسالت, امر مهمّی است آنها مأمور شدند هم دین را تبلیغ کنند هم آن میثاق عمومی و مشترک را به یاد مردم بیاورند و اجرا کنند و هم در حفظ وحدت جهانشمولی اسلام کوشش کنند.
نوع اخذ میثاق از انبیا در بیان حضرت امیر(علیه السلام)
در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن خطبه اول نهجالبلاغه گوشههایی از این میثاق را مطرح فرمود که خدای سبحان که از انبیا میثاق گرفته حوزه آن میثاقگیری چه بود. درباره انبیای دیگر فرمود: «وَ اصْطَفَی سُبْحانهُ» از ولد حضرت آدم انبیایی را که «أَخَذَ عَلَی الْوَحْی مِیثاقَهُمْ» از اینها تعهّد گرفته که وحی را خوب تلقّی کنند ضبط کنند عمل کنند اجرا کنند «وَ عَلَی تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ» یعنی این امانت الهی است از آنها تعهد گرفته که این امانت را درست اجرا کنند و بعد یکی از چیزهایی هم که از انبیا تعهد گرفته است این است که «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثاقَ فِطْرَتِهِ» انبیا را فرستاده «واتَرَ» یعنی متواتراً, وَتَرَ یعنی تک, تک تک اینها وقتی کنار هم جمع بشود میشود متواتر, ﴿تَتْرَا﴾ که در قرآن آمده ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ این ﴿تَتْرَا﴾ اصلش وَتَرَ است وَتَر, تک تک اینها این تک تک که کنار هم مثل دانههای تسبیح جمع میشوند میشود متواتر خبر واحد وقتی جمع بشوند میشود متواتر انبیا متواترند تترا هستند ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ أی متواتراً اینجا فرمود: «وَ واتَرَ» انبیا را تا اینکه آن میثاق مشترک را به یاد مردم بیاورند بگویند شما چنین تعهّدی سپردید «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثاقَ فِطْرَتِهِ» معلوم میشود آن ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ﴾ میثاقش, میثاق فطرت است «وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» یعنی آنچه اینها فراموش کردند به یادشان بیاورند لذا وحی الهی میشود مُذکِّر ما قرآن را به عنوان تذکره فرستادیم ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾[9] هم ناظر به همین است.
تبیین انقلاب فرهنگی توسط انبیاء
بعد این عقلی که خدای سبحان به مردم داد مردم در بخش اندیشه این وهم و خیال را روی عقل ریختند و عقل را دفن کردند در بخش انگیزه شهوت و غضب را روی عقل ریختند و عقل را دفن کردند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[10] انبیا که معدنشناساند آمدند این غرایز و اغراض را کنار ببرند این معدن را در بیاورند بگویند حقیقت شما این عقل است «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» ثوره یعنی انقلاب, اِثاره کردن یعنی شکوفا کردن و شیار کردن و انقلاب کردن, انبیا برای انقلاب فرهنگی آمدند که این خاکهای اغراض و غرایز را کنار ببرند این شهوت و غضب را کنار ببرند این وهم و خیال را کنار ببرند آن عقل ناب اندیشهای آن عقل ناب انگیزهای که «عُبد به الرحمن»[11] را نشان بدهند بگویند سرمایه شما این است «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» خب اینها زیرمجموعه میثاق الهی است.
توضیح میثاق عام و خاص
پس یک میثاق عمومی است که میثاق فطرت است که خود انبیا(علیهم السلام) به آن میثاق وفادارند و دیگران را هم متذکّر میکنند که به آن میثاق وفادار باشند. یک میثاق خاصّ خود انبیاست که وحی را خوب تلقّی کنند باور کنند عمل کنند منتشر کنند و این دو عنصر محوری توحید و وحدت را هم جزء مواصی خود بدانند یعنی توحیدِ اعتقادی که غیر از ذات اقدس الهی احدی در جهان خالق و مدیر و مدبّر نیست و وحدت جهانشمولی جهان اسلام که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» به انبیا میفرماید اینها امّت شما هستند ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ﴾.
چگونگی وحدت ادیان در بیان امیرالمؤمنین(علیه السلام)
بعد ﴿وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾[12] یعنی ما اگر هفتهای به عنوان هفته وحدت داریم که از دوازده تا هفده ربیعالأول است که وحدت حوزه اسلامی است وحدت مذاهب است یک وحدت ادیانی هم خواهیم داشت که این وحدت ادیان ثابت میکند که همه ادیان ابراهیمی یک هدف دارند و یک خدا دارند و یک مبدأ و یک معاد, آنچه در خطبه اول نهجالبلاغه آمده همین است. در خطبه دیگر هم مشابه این آمده است منتها درباره قرآن است در خطبه 183 بیان نورانی حضرت این است که «فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ أَخَذَ عَلَیْهِ مِیثَاقَهُم» که از مردم تعهّد گرفته است که به قرآن عمل کنند این زیرمجموعه همان فطرت است زیرا قرآن برای شکوفا کردن همان مطالب فطری است بنابراین این میثاقی که از انبیا گرفته شده یک میثاق خاص است یک میثاق غلیظ است.
ظاهر شدن ثمرهٴ صدق در دنیا نه در آخرت
این اختصاص ندارد که ثمرهاش در قیامت ظاهر بشود بسیاری از مفسّران هم مرحوم شیخ طوسی از ما هم جناب زمخشری از آنها اینها ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ﴾ را بردند به مسئله قیامت[13] در حالی که مناسب محتوای این سوره و آیات بعدی این است که خدای سبحان از انبیا میثاق گرفته و انبیا(علیهم السلام) این مواثیق را به امّت ابلاغ میکنند تا اینکه آنها که راستگویاند صدقشان ظاهر بشود که به تعبیر سیدناالاستاد در المیزان فرق است بین اینکه بفرماید «لیسئل الناس عن صدقهم» و اینکه بفرماید: ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾ یک وقت است میگویند سؤال «سألت الغنیّ عن غناه» یک وقت میگوییم «سألت زیداً عن غناه» اگر گفتیم «سألت زیدا عن غناه» یعنی سؤال میکنیم آیا زید غنی هست یا نه, اما اگر گفتیم «سألت الغنی عن غناه» یعنی به غنی میگوییم تو که غنی هستی آثار غنایت را ظاهر کن اگر بفرماید «لیسأل الناس عن صدقهم» این به قیامت برمیگردد که در قیامت سؤال میکنند که آیا صادق بودند یا نه, بازپرسی میشوند اما اگر بفرماید: ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾ یعنی به صادقین میگویند شما که صادق هستید صدقتان را ظاهر کنید این به دنیا برمیگردند.
تفسیر علامه طباطبایی از ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾ و معطوف ﴿واَعَدَّ﴾
خیلی فرق است بین تفسیری که کشاف دارد و جناب شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان دارد و بعد هم امینالاسلام در مجمعالبیان[14] و آنکه سیدناالاستاد دارند که ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ﴾ یعنی ما از انبیا تعهّد گرفتیم که اینها صادقیناند صدقشان را ظاهر کنند[15] ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾. جریان تعذیب کفار هدف اخذ میثاق نیست لذا آن با فعل مضارع ذکر نشده با فعل ماضی ذکر شده که میتواند عطف باشد بر آن ﴿أَخَذْنَا﴾ به این صورت در میآید «وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ» که این فعل ماضی بر آن افعال ماضی عطف میشود نه بر ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ﴾. خب ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً﴾ چون همیشه تبشیر و انذار در کنار هماند.
اشتراک همه انبیا در عمل به میثاق
بعد حالا وقتی که اهمیت مسئله مشخص شد میثاق انبیا مشخص شد و بعد معلوم شد که این مطلبی که در پیش هست و خواهیم گفت مشترک بین همه انبیاست لذا در بخشهایی که مربوط به اینگونه از مسائل و رخدادهای مهمّ نظامی و سیاسی و مانند آن است میفرماید: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾,[16] ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾[17] اینها را ذکر میکند یعنی به یاد این انبیا باشید اینها مبارزه کردند مقاومت کردند و پیش بردند گاهی به صورت اینکه ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾ مطرح است گاهی به عنوان ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین﴾ یعنی مطلب, مخصوص تو نیست همه انبیا با اقوام و اممشان با این مطالب روبهرو بودند.
جنگ نابرابر احزاب با دو نقشه جغرافیایی و روانی دشمن
حالا که اینچنین شد فرمود قصهای بود جریان خندق که از آن به احزاب یاد میشود ما این را تشریح کنیم در چنین جریانی شما یک جنگ نابرابر داشتید این جنگ نابرابر با دو نقشه تشدید شد نابرابریتان این بود که شما جمعیّتتان کمتر از آنها بود مسائل مالیتان کمتر بود سلاح نظامیتان کمتر بود عِدّه و عُدّهتان بالأخره کمتر بود. از جهت دیگر دو جهت کمرشکن داشتید و نابرابر بود یکی اینکه اینها نقشه جغرافیایی کشیدند که چطور حمله کنند یک نقشه روانی و تبلیغی هم داشتند که چگونه روحیه شما را تضعیف کنند اینها یک نقشه جغرافیایی کشیدند که از یک طرف نیایند شما این مدینهتان شرق و غرب داشت طوری بود که همسطح نبودند یک قسمت بالا یک قسمت پایین شما میبینید در بعضی از منطقهها بالأخره یک مقدار دامنه تپّه یا کوه است که بلندتر است یک مقدار دشت است که پایینتر است فرمود یک عده از آن بالا آمدند که شما به آن دسترسی ندارید یک عده از پایین آمدند که راه فرارتان را بستند این مدینه محاط شد به گروهی که از فوق آمدند و به گروهی که از زیر آمدند پس از دو جهت حمله کردند آن دو جهت دیگر را هم اقوام و طوایف دیگر پر کردند نه راه جنگیدن بود نه راه فرار کردن این نقشه جغرافیایی این گروه مهاجم بود تبلیغات فراوانی هم کردند که شما را نفسگیر کردند مثل اینکه به حالت احتضار در آمدید پس گذشته از اینکه از نظر عِدّه و عُدّه این جنگ نابرابر بود از نظر نقشه و تبلیغ هم این جنگ نابرابر بود این جریان خندق.
خداوند یاور مسلمانان و پیروز کننده آنها
شما در اینجا چه کار کردید چه کسی شما را یاری کرد چه قدرتی توانست این دشمن مهاجم نفسگیر را بیرون کند این قسمت را اول ترسیم میکند و این نابرابری را ترسیم میکند توطئه جغرافیایی و اقلیمی آنها را ترسیم میکند توطئه تبلیغی آنها را ترسیم میکند فرمود شما همه متزلزل شدید به لرزه افتادید ملاحظه بفرمایید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ﴾ آن نعمت پیروزی ﴿إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ﴾ ارتش جرّاری آمد چطور آمد آن را در آیه ده مشخص میکند که عطف بیان این ﴿جَاءَتْکُمْ﴾ این آیه نُه به منزله متن است و آیه ده به منزله شرح است ﴿إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ﴾ چطور آمدند یکسره آمدند نه, نقشهکشیده آمدند شهرتان را محاصره کردند ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً﴾ آن باد که ریاح, رسالت الهی را دارند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾[18] همانطوری که ریاح, سلسه بادها رسالت الهی را دارند در تلقیح این نباتات در عقد نکاح این زوجهای روییدنی, در اینگونه از موارد هم رسالت علیه کفار را داشته و دارند ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا﴾ حالا این را هم تفصیل میدهد ﴿وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً﴾ خدای سبحان به تمام گفتار و رفتار و کردار شما بیناست خب اینکه فرمود: ﴿إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ﴾ این متن است شرحش این است که ﴿إِذْ جَآءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ﴾ (یک) ﴿وَمِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ﴾ (دو) دو طرف شهر را محاصره کردند نه از طرف بالا قدرت داشتید با آنها بجنگید نه از طرف پایین قدرت فرار داشتید این از نظر آمدن آنها و احاطه آنها و نقشه جغرافیایی, از نظر تبلیغ و جنگ روانی هم طرزی شد که ﴿وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ﴾ این چشمهایتان خیره شد بالا رفت حالت احتضار پیدا کردید که دلها به حنجره رسید.
چگونگی عنایت خداوند در قبض روح انسان
در جای دیگر فرمود: ﴿کَلاَّ إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ﴾[19] این ترقوه این قسمت گردن را میگویند که انسان که میخواهد بمیرد و روح علاقهاش را از بدن قطع کند اول پاها سرد میشود تا برسد به مغز که بزرگان میگویند این یک عنایت الهی است که اگر قبض روح از بالا شروع میشد خب انسان دیگر زبانی نداشت حرکت کند اما از پا که روح گرفته میشود حالا خدای سبحان وعده نداد که توبه را در آن حال قبول کند ولی ذکری که انسان بگوید نام مبارک اهل بیت را ببرد بالأخره بیثواب نیست انسانِ نیمهمُرده یعنی پاها اول میمیرد بعد کم کم میآید بالا تا ترقوه ﴿کَلاَّ إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ﴾ بعد هم دیگر از سر خارج میشود در آن حال آخرین اعضایی که بالأخره از انسان گرفته میشود زبان است و دهن است و فکر است و هوش در همان حال هم انسان بگوید «یا الله» بیاجر نیست. به هر تقدیر فرمود: ﴿وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ﴾ پس از نظر جنگ روانی مشکل جدّی داشتید از نظر نقشههای جغرافیایی مشکل جدّی داشتید هیچ فکر نمیکردید که نجات پیدا میکنید نه تنها نجات پیدا کردید بلکه پیروز شدید.
آزمون و ابتلای مردم در جنگ احزاب
در چنین فضایی که ﴿بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ﴾ شد نفسها به سینه آمد ﴿هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ آزمون شدند مبتلا یعنی ممتحن مردم باایمان در جریان جنگ خندق مورد ابتلا و آزمون الهی قرار گرفتند ﴿وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً﴾ این زمینهلرزه است که بدتر از زمینلرزه است این اضطراب است در حال اضطراب معلوم میشود که انسان به کجا متوجه میشود, اگر کسی دین برای او مَلکه نباشد خب یادش میرود بگوید «یا الله» اما اگر دین, ملکه بشود در حال اضطرار و اضطراب هم میگوید «یا الله» فرمود: ﴿هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً﴾ برای اینکه انسان نه قدرت دفاع دارد نه قدرت فرار این کافر مهاجم هم که آمده رحم نمیکند ﴿وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً﴾.
درخواست و گفتار افراد متفاوت در رویارویی با مشکلات
در اینجا برخیها میگفتند «یا الله» منافقون یک نحو حرف میزدند ﴿وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ یک نحو حرف میزدند ﴿وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ﴾[20] یک نحو حرف میزدند ﴿هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً﴾ در چنین فضایی منافقون یک حرف میزدند ﴿وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ که ضعیفالایمان بودند یک نحو حرف میزدند ﴿وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ این تقابل نشانه تفصیل مسئله است تفصیل قاطع شرکت است گرچه منافقون جزء کسانی هستند که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[21] اما چون در مقابل ﴿وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ قرار گرفتند این معلوم میشود ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ افراد ضعیفالایماناند هر کسی که مبتلا به گناه میشود بالأخره به بیماری دینی مبتلاست در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به زنهای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾[22] این معلوم میشود انسانی که به نامحرم طمع میکند مریض است این منافق نیست مسلمان است اما مریض است اگر کسی به گناه مبتلا شد گناه واقعاً مرض است اینطور نیست که انسان بخواهد تشبیه بکند این مرض است و قرآن هم ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾[23] شفای این مرض است اینطور نیست که از سنخ تشبیه باشد این واقعاً حق است منتها مرض دو قسم است یک مرض بدن است یک مرض روح خب اگر کسی به نامحرم نگاه میکند و طمع میکند مریض است غیبت بکند هم همینطور است گناهان دیگر را مرتکب شود هم همینطور است.
تفاوت صدق و حق
اینکه فرمود: ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ﴾ یعنی صدقی که مطابق با وحی باشد نه هر صدقی ما یک صدق داریم یک حق داریم هر صدقی محبوب نیست مطلوب نیست آنکه نمّامی میکند صادق است آنکه غیبت میکند صادق است مگر غیبتکننده دروغ میگوید اگر دروغ بگوید که افتراست آنکه نمّامی میکند اگر دروغ بگوید که نمّامی نیست نمّامی این است که چیزی که شخص گفته او برای بههم زدن همین حرف را نزد دشمنش منتقل کند نمّام صادق است مُغتاب صادق است اما صدق غیر از حق است چون حق بر انبیا نازل شده اینجا فرمود ما آن صدقی که مطابق با این حق است میخواهیم شما اظهار کنید و این صدقی که در کنار حق است در دامنه حق است این صدق محبوب است وگرنه هر صدقی که محبوب نیست.
فرمود اگر در این فضا شما مردم مدینه را میخواستید بررسی کنید یک عده حرفشان این بود که ما ـ معاذ الله ـ فریب خوردیم ﴿وَإذ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً﴾ دین ـ معاذ الله ـ ما را فریب داده است ما مغرور شدیم فریب خوردیم. یک عدّه که مؤمناند میگویند: ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ در همان بلوا در حال دعا و نیایشاند ﴿وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَکُمْ﴾ گفتند اهل مدینه! دیگر جا برای ماندن نیست مدینه اول یثرب بود با آمدن حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شده مدینه حالا یا تمدّن آورد یا مدنیّت آورد یا دین آورد به هر تقدیر یثرب شده مدینه که تفصیل اینها به خواست خدا خواهد آمد ﴿وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا﴾ برگردید, از دین برگردید از پیغمبر برگردید از آن مکتب جدید برگردید یا راه دیگر هم هست یک عدّه آمدند نزد حضرت گفتند زن و بچه ما تنها هستند خانه ما جایی است که دیوار ندارد و ما باید برویم نزد زن و بچهمان کسی در خانه ما نیست خانه ما کنار شهر است و دیوار ندارد و در معرض دید است و از این بهانهها ﴿وَیَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ﴾ در معرض دید دیگران است بچهها در خانه تنها هستند ﴿وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ﴾ اینطور نیست خانهشان در دارد دیوار دارد پیکر دارد مثل خانههای دیگر است ﴿إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَاراً﴾ پس این فضای خوفناک مدینه بود مردم هم آماده نبودند یک عده منافق بودند یک عده ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ بودند یک عده ترسو بودند بهانهجو بودند یک عده هم به نفع دشمن, بهانه تفرقه و رجوع و بازگشت سر میدادند.
درخواست یاری از خداوند بصورت «استبطاء و استدعا» و توضیح آن
در چنین فضایی که ﴿زُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که در چنین حالتهایی افراد دو قسماند یک عده میگویند: ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ که استبطاء است یک عده میگویند ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ که استدعاست در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 214 این است ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ﴾ فرمود شما همینطور مُفت منتظرید که بهشت بروید.
بررسی مردم منطقه در واقعه احزاب
خیلیها بودند که دین را حفظ کردند و امانت الهی را به دست شما دادند شما باید این دین را حفظ کنید آنها که دین را حفظ کردند به دست شما دادند چطور حفظ کردند آنها حوادث تلخی را آزمودند که در آن حوادث تلخ با ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ پیروز شدند شما هم باید اینچنین پیروز بشوید منتها این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ دو قسم است یک وقت به صورت گِله است آن شایسته مردان باتقوا نیست یک وقت به صورت درخواست است که این جزء ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ است که چیز مطلوبی است آیه 214 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ﴾ (یک) ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ (دو) ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ هم پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ هم دیگران, آنها که به وجود مبارک پیامبر نزدیک بودند جزء مؤمنان خالص بودند به تبع پیامبر این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ گفتنِ آنها استدعا بود این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ این جمله به حسب ظاهر خبریه است اما این ﴿مَتَی﴾ استفهام است استدعاست به صورت انشاست یعنی «اللهمّ انصرنا» اما آنها که مشکل داشتند این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ گفتنِ آنها استبطاء بود نه استدعا یعنی دیر شد خدایا, دیر کردی بطء شد در برابر سرعت, بَطیء شد در برابر سریع, دیر کردی وقت دارد میگذرد مثل اینکه ـ معاذ الله ـ دارند دستور میدهند. خب آنها که ضعیفالایمان بودند یک حساب داشتند آنها که نه, بالأخره مؤمن بودند ولی در اثر ترس اینها شاید این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ گفتن آنها استبطاء بود یعنی بَطیء شد به بُطء کشید دیر شد چرا نمیجنبی بالأخره, یعنی این تعبیر مناسب با ایمان نیست اما آنچه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمود و به تبع آن حضرت, مؤمنان خالص میگفتند این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ به صورت انشاست یعنی «اللهمّ انصرنا» این استدعاست این چیز خوبی است انسان در هر حالی از ذات اقدس الهی کمک بخواهد این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ گفتن, اگر به صورت استبطاء باشد ممدوح و محمود نیست و اگر به صورت استدعا باشد ممدوح و محمود است همه این حرف را گفتند اما وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالاصاله و اوحدی از اهل ایمان به تبع آن حضرت به عنوان استدعا گفتند و دیگران شاید به صورت استبطاء گفتند. آنگاه قرآن کریم در موردی که به صورت استبطاء بود آن را مذمّت میکند فرمود شما چنین صحنهای را در جریان جنگ خندق به یاد داشته باشید.
یاری شدن انقلاب در جریان طبس توسط خداوند
هیچ راهی نبود این گروهی که آمده بودند اینطور بود همین مسئله طبس که امام(رضوان الله علیه) به آن اشاره کردند همین بود با یک مُشت شن, مشکل طبس حل شد یعنی آمریکا(علیه من الرحمن ما یستحق) زمینشناسی کرده زمانشناسی کرده دریاشناسی کرده هواشناسی کرده همه شناساییها را کرده بعد آن نیروی نظامی را فرستاده طبس اینطور نیست که وقتی میخواهد نیرو در طبس پیاده کند هواشناسی نکند ولی از شن طبس باخبر نبود شن طبس به دست کسی نیست با یک مشت شن مسئله حل شد این هم نظیر همان جنگ است الآن هم همان است تمام نیروهای متخصّص آمریکا تلاش و کوشش کردند که این نیروی نظامی را بفرستند طبس از آنجا بیایند این گروگانها را آزاد کنند اینکه خدای سبحان میفرماید به یاد آن صحنه باشید این خدا همان خداست این دین همان دین است این بادها همان بادها هستند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ این همه عقد نکاحی که بین تمام این خوشهها و درختهای نر و ماده خوانده میشود به برکت این بادهاست اینها آمدند که عقد نکاح بخوانند تلقیح بکنند رسالت الهی را به عهده دارند این ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ که مخصوص زمان حضرت نبود الیوم هم هست این ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً﴾ هم همینطور است این را در جریان حمله نظامی طبس کاملاً همه ما دیدیم مسئول درجه اول مملکت که امام(رضوان الله علیه) بود بیخبر بود مسئولین رده دوم بیخبر بودند مسئولین رده سوم بیخبر بودند مردم هم بیاطلاع, بعدها امام فهمید, آنکه باید شنها را حرکت بدهد داد بعدها فهمیدند که یک گروه نظامی آمدند در طبس خواستند گروگانها را ببرند با شن روبهرو شدند مشکل حل شد اینکه شما میبینید به برکت همان راهها پنجاهتا.
ماندگاری دین و لطف الهی در کشور, منوط به بودن در راه اسلام
شصتتا پرچم اگر در این شبهای حمله بود شاید یک دانه از آنها پرچم سه رنگ ایران بود همهاش یا عباس, یا زهرا, یا حسین, یا علی بود یک دانه پرچم سه رنگ بود ما اگر بخواهیم کشور را به دست صاحب اصلیاش بدهیم با مرز پرگهر نمیشود با یا زهرا, یا زهرا میشود برای اینکه, اینکه ما دیدیم اینطور بود اینکه قصه تاریخ بیهقی و اینها نیست که از گذشتهها نقل کنیم اینکه همه شما دیدید ما هم دیدیم این همان خداست اگر این کشور به لطف الهی بخواهد بماند تنها راهش راه اسلام است.
پرسش: حاج آقا! در جنگ احزاب ریح که معلوم بود این شن و غبار هم که پیدا، این جملهٴ ﴿لَمْ تَرَوْهَا﴾ برای چیست؟
پاسخ: آن فرشتههاست که ـ انشاءالله ـ بحثش میآید آن چون ﴿لَمْ تَرَوْهَا﴾ است با مقدمات و برهان باید ثابت کرد آنها که چشم برزخی داشتند چشم ملکوتی داشتند به تبع خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرشتهها را میدیدند دیگران نمیدیدند آن را با مقدمات باید حل کرد اما اینکه ما در طبس از نزدیک دیدیم از این باخبریم یا آن پرچمها را از نزدیک میدیدیم این چیز روشنی است این ﴿اذْکُرُوا﴾[24]ی الهی همین است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 1.
[2] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 172.
[3] . ر.ک: سورهٴ شوری, آیهٴ 13.
[4] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 172.
[5] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 81.
[6] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 92.
[7] . سورهٴ زمر, آیهٴ 65.
[8] . سورهٴ حاقه, آیات 45 ـ 47.
[9] . سورهٴ قمر, آیات 17, 22, 32 و 40.
[10] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[11] . الکافی, ج1, ص11.
[12] . سورهٴ مؤمنون, آیات 51 و 52.
[13] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص319; الکشاف, ج3, ص524.
[14] . مجمعالبیان, ج8, ص531.
[15] . المیزان, ج16, ص279.
[16] . سورهٴ مریم, آیهٴ 41.
[17] . سورهٴ مریم, آیهٴ 51.
[18] . سورهٴ حجر, آیهٴ 22.
[19] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 26.
[20] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 60.
[21] . سورهٴ بقره, آیهٴ 10.
[22] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[23] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 82.
[24] . سورهٴ بقره, آیهٴ 40 و... .
- اخذ میثاق عام خداوند از تمام انسانها؛
- چگونگی نام بردن پیامبران اولواالعزم در قرآن کریم؛
- تبیین انقلاب فرهنگی توسط انبیاء.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً (7) لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً (8) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً (9) إِذْ جَآءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10) هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً (11) وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً (12) وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَیَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَاراً (13)﴾
علت امر شدن رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به تقوا و عدم اطاعت از منافقین و کفار
در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» در آغازش خدای سبحان ذات مقدس رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به تقوا امر کرد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ﴾[1] معلوم میشود یک حادثه مهمّی مطرح است و پیشنهادهایی از طرف کفار و منافقین داده میشود که خدای سبحان به حضرتش دستور داد از فرمان الهی اطاعت کند و از پیشنهادهای بیگانهها بپرهیزد.
اخذ میثاق عام خداوند از تمام انسانها
برای تبیین این مسئله اهمیت میثاقی که از انبیا گرفته شد را بازگو میکند چند میثاق، خدای سبحان از انسانها گرفت یکی میثاق عمومی است که بعد از تبیین مسئله آدم مطرح است که فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾[2] حالا این نشئه کجاست [مشخص نیست] ولی بالأخره بعد از تصویر مسئله آدم, ذریّه آدم, ظهور آدم و مانند آن مطرح است.
چگونگی میثاق خاص از انبیای
اما آن میثاقی که از انبیا گرفته است موردش مشخص نیست که آن قبل از جریان آدم, قبل از جریان ظهور و ذریّه مطرح باشد فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ﴾ بنابراین آن میثاق, مقطع خاصی است یعنی بعد از تصویر مسئله آدم, مسئله ظهور, مسئله ذریّه, میثاق گرفته شد اما در کدام عالَم روشن نیست نشئه عقل است نشئه فطرت است کدام نشئه است روشن نیست برای اهلش البته روشن است اما در جریان میثاقِ انبیا سخن از مسئله آدم و ذریّه و اخذ ظهور و اینها نیست فرمود ما از انبیا(علیهم السلام) میثاق گرفتیم میثاق غلیظ هم گرفتیم. در جریان این میثاق, مسئله وحی مطرح است مسئله تبلیغ مطرح است معلوم میشود غیر از آن میثاق عمومی که در آیه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ﴾ مطرح است میثاق خاصّی از انبیا گرفته شد.
چگونگی نام بردن پیامبران اولواالعزم در قرآن کریم
مطلب دیگر این است که از انبیای دیگر میثاق گرفته شد که به وحی وجود مبارک پیامبر که خاتم آنهاست(علیهم السلام) ایمان بیاورند از کلّ آنها میثاق گرفته شده که در تبلیغ دین پایدار باشند در تحمل شدائد و مصائب پایدار باشند در نام بردن انبیا از آنها به نحو عموم ذکرشان آمده که هیچ, آنها که به نحو خصوص آمده گاهی اول و آخر را ذکر میکند بعد انبیای وسط را یعنی این پنج پیامبر اولواالعزم(علیهم السلام) را که میخواهد نام ببرد گاهی اوّلی را ذکر میکند و آخری را، بعد آن سه پیامبر که در وسط هستند و بینهما قرار دارند ذکر میکند میفرماید نوح است و تویِ پیامبر خاتم هستی و آن سه پیامبر,[3] گاهی نام مبارک حضرت را اول میبرد و نام نوح(سلام الله علیهما) را بعد میبرد و نام آن سه پیامبر را که در بین اول و آخر بودند ذکر میکند غرض این است که این پنج پیامبر اولواالعزم اوّلینشان وجود مبارک نوح است آخرینش وجود مبارک حضرت است این سه پیامبر دیگر در وسط قرار دارند.
علت دو نحو نام بردن پیامبران اولواالعزم
این اول و آخر را که ذکر میکند این دو نحو است یک وقت از نظر تاریخی مطرح میکند نام مبارک نوح را اول ذکر میکند یک وقت از نظر فضیلت مطرح میکند نام مبارک حضرت را اول ذکر میکند در این آیه از نظر فضیلت مطرح شد که نام مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اول ذکر کرد.
تبیین میثاق عمومی و خصوصی از پیامبران
پرسش…
پاسخ: آن اخذ عام است ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾[4] همه در آن میثاق عمومی شرکت دارند اما آنها دیگر مأمور نیستند که وحی الهی را درست صیانت کنند درست تبلیغ کنند درست اجرا کنند انبیا این مأموریت را دارند که وحی الهی را درست تلقّی کنند ضبط کنند عمل کنند و اجرا کنند و درباره دیگران هم تبلیغ کنند لذا دو میثاق را مطرح فرمود آن میثاق عام است که همه در آن شریکاند چه انبیا چه افراد دیگر اما در اینجا میثاق خاص است در این میثاق خاص اول نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را میبرد که آخرین پیامبر است بعد نام مبارک نوح را که اوّلین پیامبر از انبیای اولواالعزم است بعد آن سه پیامبر اولواالعزم را نام میبرد که ابراهیم و موسی و عیسی(علیهم السلام) هستند.
سرّ نام بردن پیامبر اولواالعزم در اخذ میثاق
سرّ نام بردن از حضرت موسی و حضرت عیسی گذشته از اینکه از انبیای اولواالعزماند, امّتهای موجود زندهٴ بالفعل در آن سرزمین از پیروان اینها بودند و لازم بود که ذکر شود و نام مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) برای اینکه مورد احترام مردم عرب بود ذکر شد بنابراین این پنج پیامبر(علیهم السلام) گذشته از اینکه اولواالعزماند خصیصه وجود مبارک نوح این است که شیخ انبیاست و وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) برای اینکه نزد مردم عرب محترم بود گذشته از اینکه غیر عرب هم به او احترام میگذاشتند جریان موسی و عیسی(علیهما السلام) هم برای اینکه امّت بالفعل داشتند.
برتری مقام و مسئولیت سنگین پیامبران دال بر میثاق غلیظ
از آنها میثاق غلیظ گرفتیم که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران»[5] و همچنین «انبیاء»[6] آن میثاق گذشت که آنها بر حفظ دین, توحید, پرهیز از تفرقه و وحدت جهانی مأمور شدند در اینجا که فرمود ما از این انبیا میثاق گرفتیم میثاقشان را میثاق غلیظ یاد کردند ﴿وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾ البته همانطوری که اینها مقامشان برتر است رسالت و نبوّتی که خدا به اینها داده مقام والاست مسئولیت اینها هم سنگینتر است.
تهدید شدن پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بخاطر مسئولیت سنگین حضرت
لذا درباره تهدید وجود مبارک حضرت فرمود: ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾[7] یا فرمود اگر ـ معاذ الله ـ خلاف بکند ﴿لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ٭ فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ﴾[8] این تهدید درباره افراد دیگر نیست افراد فقط درباره وجود مبارک پیامبر است چون مقام که بالا باشد مسئولیت که بالا باشد تهدید هم در برابر آن مسئولیت سنگین است اینطور تهدید کردن ﴿لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ٭ فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ﴾ این درباره خصوص حضرت است. اینکه فرمود میثاق غلیظ معلوم میشود مأموریت و رسالت, امر مهمّی است آنها مأمور شدند هم دین را تبلیغ کنند هم آن میثاق عمومی و مشترک را به یاد مردم بیاورند و اجرا کنند و هم در حفظ وحدت جهانشمولی اسلام کوشش کنند.
نوع اخذ میثاق از انبیا در بیان حضرت امیر(علیه السلام)
در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن خطبه اول نهجالبلاغه گوشههایی از این میثاق را مطرح فرمود که خدای سبحان که از انبیا میثاق گرفته حوزه آن میثاقگیری چه بود. درباره انبیای دیگر فرمود: «وَ اصْطَفَی سُبْحانهُ» از ولد حضرت آدم انبیایی را که «أَخَذَ عَلَی الْوَحْی مِیثاقَهُمْ» از اینها تعهّد گرفته که وحی را خوب تلقّی کنند ضبط کنند عمل کنند اجرا کنند «وَ عَلَی تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ» یعنی این امانت الهی است از آنها تعهد گرفته که این امانت را درست اجرا کنند و بعد یکی از چیزهایی هم که از انبیا تعهد گرفته است این است که «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثاقَ فِطْرَتِهِ» انبیا را فرستاده «واتَرَ» یعنی متواتراً, وَتَرَ یعنی تک, تک تک اینها وقتی کنار هم جمع بشود میشود متواتر, ﴿تَتْرَا﴾ که در قرآن آمده ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ این ﴿تَتْرَا﴾ اصلش وَتَرَ است وَتَر, تک تک اینها این تک تک که کنار هم مثل دانههای تسبیح جمع میشوند میشود متواتر خبر واحد وقتی جمع بشوند میشود متواتر انبیا متواترند تترا هستند ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ أی متواتراً اینجا فرمود: «وَ واتَرَ» انبیا را تا اینکه آن میثاق مشترک را به یاد مردم بیاورند بگویند شما چنین تعهّدی سپردید «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثاقَ فِطْرَتِهِ» معلوم میشود آن ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ﴾ میثاقش, میثاق فطرت است «وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» یعنی آنچه اینها فراموش کردند به یادشان بیاورند لذا وحی الهی میشود مُذکِّر ما قرآن را به عنوان تذکره فرستادیم ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾[9] هم ناظر به همین است.
تبیین انقلاب فرهنگی توسط انبیاء
بعد این عقلی که خدای سبحان به مردم داد مردم در بخش اندیشه این وهم و خیال را روی عقل ریختند و عقل را دفن کردند در بخش انگیزه شهوت و غضب را روی عقل ریختند و عقل را دفن کردند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[10] انبیا که معدنشناساند آمدند این غرایز و اغراض را کنار ببرند این معدن را در بیاورند بگویند حقیقت شما این عقل است «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» ثوره یعنی انقلاب, اِثاره کردن یعنی شکوفا کردن و شیار کردن و انقلاب کردن, انبیا برای انقلاب فرهنگی آمدند که این خاکهای اغراض و غرایز را کنار ببرند این شهوت و غضب را کنار ببرند این وهم و خیال را کنار ببرند آن عقل ناب اندیشهای آن عقل ناب انگیزهای که «عُبد به الرحمن»[11] را نشان بدهند بگویند سرمایه شما این است «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» خب اینها زیرمجموعه میثاق الهی است.
توضیح میثاق عام و خاص
پس یک میثاق عمومی است که میثاق فطرت است که خود انبیا(علیهم السلام) به آن میثاق وفادارند و دیگران را هم متذکّر میکنند که به آن میثاق وفادار باشند. یک میثاق خاصّ خود انبیاست که وحی را خوب تلقّی کنند باور کنند عمل کنند منتشر کنند و این دو عنصر محوری توحید و وحدت را هم جزء مواصی خود بدانند یعنی توحیدِ اعتقادی که غیر از ذات اقدس الهی احدی در جهان خالق و مدیر و مدبّر نیست و وحدت جهانشمولی جهان اسلام که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» به انبیا میفرماید اینها امّت شما هستند ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ﴾.
چگونگی وحدت ادیان در بیان امیرالمؤمنین(علیه السلام)
بعد ﴿وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾[12] یعنی ما اگر هفتهای به عنوان هفته وحدت داریم که از دوازده تا هفده ربیعالأول است که وحدت حوزه اسلامی است وحدت مذاهب است یک وحدت ادیانی هم خواهیم داشت که این وحدت ادیان ثابت میکند که همه ادیان ابراهیمی یک هدف دارند و یک خدا دارند و یک مبدأ و یک معاد, آنچه در خطبه اول نهجالبلاغه آمده همین است. در خطبه دیگر هم مشابه این آمده است منتها درباره قرآن است در خطبه 183 بیان نورانی حضرت این است که «فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ أَخَذَ عَلَیْهِ مِیثَاقَهُم» که از مردم تعهّد گرفته است که به قرآن عمل کنند این زیرمجموعه همان فطرت است زیرا قرآن برای شکوفا کردن همان مطالب فطری است بنابراین این میثاقی که از انبیا گرفته شده یک میثاق خاص است یک میثاق غلیظ است.
ظاهر شدن ثمرهٴ صدق در دنیا نه در آخرت
این اختصاص ندارد که ثمرهاش در قیامت ظاهر بشود بسیاری از مفسّران هم مرحوم شیخ طوسی از ما هم جناب زمخشری از آنها اینها ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ﴾ را بردند به مسئله قیامت[13] در حالی که مناسب محتوای این سوره و آیات بعدی این است که خدای سبحان از انبیا میثاق گرفته و انبیا(علیهم السلام) این مواثیق را به امّت ابلاغ میکنند تا اینکه آنها که راستگویاند صدقشان ظاهر بشود که به تعبیر سیدناالاستاد در المیزان فرق است بین اینکه بفرماید «لیسئل الناس عن صدقهم» و اینکه بفرماید: ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾ یک وقت است میگویند سؤال «سألت الغنیّ عن غناه» یک وقت میگوییم «سألت زیداً عن غناه» اگر گفتیم «سألت زیدا عن غناه» یعنی سؤال میکنیم آیا زید غنی هست یا نه, اما اگر گفتیم «سألت الغنی عن غناه» یعنی به غنی میگوییم تو که غنی هستی آثار غنایت را ظاهر کن اگر بفرماید «لیسأل الناس عن صدقهم» این به قیامت برمیگردد که در قیامت سؤال میکنند که آیا صادق بودند یا نه, بازپرسی میشوند اما اگر بفرماید: ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾ یعنی به صادقین میگویند شما که صادق هستید صدقتان را ظاهر کنید این به دنیا برمیگردند.
تفسیر علامه طباطبایی از ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾ و معطوف ﴿واَعَدَّ﴾
خیلی فرق است بین تفسیری که کشاف دارد و جناب شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان دارد و بعد هم امینالاسلام در مجمعالبیان[14] و آنکه سیدناالاستاد دارند که ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ﴾ یعنی ما از انبیا تعهّد گرفتیم که اینها صادقیناند صدقشان را ظاهر کنند[15] ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ﴾. جریان تعذیب کفار هدف اخذ میثاق نیست لذا آن با فعل مضارع ذکر نشده با فعل ماضی ذکر شده که میتواند عطف باشد بر آن ﴿أَخَذْنَا﴾ به این صورت در میآید «وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ» که این فعل ماضی بر آن افعال ماضی عطف میشود نه بر ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ﴾. خب ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً﴾ چون همیشه تبشیر و انذار در کنار هماند.
اشتراک همه انبیا در عمل به میثاق
بعد حالا وقتی که اهمیت مسئله مشخص شد میثاق انبیا مشخص شد و بعد معلوم شد که این مطلبی که در پیش هست و خواهیم گفت مشترک بین همه انبیاست لذا در بخشهایی که مربوط به اینگونه از مسائل و رخدادهای مهمّ نظامی و سیاسی و مانند آن است میفرماید: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾,[16] ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾[17] اینها را ذکر میکند یعنی به یاد این انبیا باشید اینها مبارزه کردند مقاومت کردند و پیش بردند گاهی به صورت اینکه ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾ مطرح است گاهی به عنوان ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین﴾ یعنی مطلب, مخصوص تو نیست همه انبیا با اقوام و اممشان با این مطالب روبهرو بودند.
جنگ نابرابر احزاب با دو نقشه جغرافیایی و روانی دشمن
حالا که اینچنین شد فرمود قصهای بود جریان خندق که از آن به احزاب یاد میشود ما این را تشریح کنیم در چنین جریانی شما یک جنگ نابرابر داشتید این جنگ نابرابر با دو نقشه تشدید شد نابرابریتان این بود که شما جمعیّتتان کمتر از آنها بود مسائل مالیتان کمتر بود سلاح نظامیتان کمتر بود عِدّه و عُدّهتان بالأخره کمتر بود. از جهت دیگر دو جهت کمرشکن داشتید و نابرابر بود یکی اینکه اینها نقشه جغرافیایی کشیدند که چطور حمله کنند یک نقشه روانی و تبلیغی هم داشتند که چگونه روحیه شما را تضعیف کنند اینها یک نقشه جغرافیایی کشیدند که از یک طرف نیایند شما این مدینهتان شرق و غرب داشت طوری بود که همسطح نبودند یک قسمت بالا یک قسمت پایین شما میبینید در بعضی از منطقهها بالأخره یک مقدار دامنه تپّه یا کوه است که بلندتر است یک مقدار دشت است که پایینتر است فرمود یک عده از آن بالا آمدند که شما به آن دسترسی ندارید یک عده از پایین آمدند که راه فرارتان را بستند این مدینه محاط شد به گروهی که از فوق آمدند و به گروهی که از زیر آمدند پس از دو جهت حمله کردند آن دو جهت دیگر را هم اقوام و طوایف دیگر پر کردند نه راه جنگیدن بود نه راه فرار کردن این نقشه جغرافیایی این گروه مهاجم بود تبلیغات فراوانی هم کردند که شما را نفسگیر کردند مثل اینکه به حالت احتضار در آمدید پس گذشته از اینکه از نظر عِدّه و عُدّه این جنگ نابرابر بود از نظر نقشه و تبلیغ هم این جنگ نابرابر بود این جریان خندق.
خداوند یاور مسلمانان و پیروز کننده آنها
شما در اینجا چه کار کردید چه کسی شما را یاری کرد چه قدرتی توانست این دشمن مهاجم نفسگیر را بیرون کند این قسمت را اول ترسیم میکند و این نابرابری را ترسیم میکند توطئه جغرافیایی و اقلیمی آنها را ترسیم میکند توطئه تبلیغی آنها را ترسیم میکند فرمود شما همه متزلزل شدید به لرزه افتادید ملاحظه بفرمایید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ﴾ آن نعمت پیروزی ﴿إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ﴾ ارتش جرّاری آمد چطور آمد آن را در آیه ده مشخص میکند که عطف بیان این ﴿جَاءَتْکُمْ﴾ این آیه نُه به منزله متن است و آیه ده به منزله شرح است ﴿إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ﴾ چطور آمدند یکسره آمدند نه, نقشهکشیده آمدند شهرتان را محاصره کردند ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً﴾ آن باد که ریاح, رسالت الهی را دارند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾[18] همانطوری که ریاح, سلسه بادها رسالت الهی را دارند در تلقیح این نباتات در عقد نکاح این زوجهای روییدنی, در اینگونه از موارد هم رسالت علیه کفار را داشته و دارند ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا﴾ حالا این را هم تفصیل میدهد ﴿وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً﴾ خدای سبحان به تمام گفتار و رفتار و کردار شما بیناست خب اینکه فرمود: ﴿إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ﴾ این متن است شرحش این است که ﴿إِذْ جَآءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ﴾ (یک) ﴿وَمِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ﴾ (دو) دو طرف شهر را محاصره کردند نه از طرف بالا قدرت داشتید با آنها بجنگید نه از طرف پایین قدرت فرار داشتید این از نظر آمدن آنها و احاطه آنها و نقشه جغرافیایی, از نظر تبلیغ و جنگ روانی هم طرزی شد که ﴿وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ﴾ این چشمهایتان خیره شد بالا رفت حالت احتضار پیدا کردید که دلها به حنجره رسید.
چگونگی عنایت خداوند در قبض روح انسان
در جای دیگر فرمود: ﴿کَلاَّ إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ﴾[19] این ترقوه این قسمت گردن را میگویند که انسان که میخواهد بمیرد و روح علاقهاش را از بدن قطع کند اول پاها سرد میشود تا برسد به مغز که بزرگان میگویند این یک عنایت الهی است که اگر قبض روح از بالا شروع میشد خب انسان دیگر زبانی نداشت حرکت کند اما از پا که روح گرفته میشود حالا خدای سبحان وعده نداد که توبه را در آن حال قبول کند ولی ذکری که انسان بگوید نام مبارک اهل بیت را ببرد بالأخره بیثواب نیست انسانِ نیمهمُرده یعنی پاها اول میمیرد بعد کم کم میآید بالا تا ترقوه ﴿کَلاَّ إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ﴾ بعد هم دیگر از سر خارج میشود در آن حال آخرین اعضایی که بالأخره از انسان گرفته میشود زبان است و دهن است و فکر است و هوش در همان حال هم انسان بگوید «یا الله» بیاجر نیست. به هر تقدیر فرمود: ﴿وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ﴾ پس از نظر جنگ روانی مشکل جدّی داشتید از نظر نقشههای جغرافیایی مشکل جدّی داشتید هیچ فکر نمیکردید که نجات پیدا میکنید نه تنها نجات پیدا کردید بلکه پیروز شدید.
آزمون و ابتلای مردم در جنگ احزاب
در چنین فضایی که ﴿بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ﴾ شد نفسها به سینه آمد ﴿هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ آزمون شدند مبتلا یعنی ممتحن مردم باایمان در جریان جنگ خندق مورد ابتلا و آزمون الهی قرار گرفتند ﴿وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً﴾ این زمینهلرزه است که بدتر از زمینلرزه است این اضطراب است در حال اضطراب معلوم میشود که انسان به کجا متوجه میشود, اگر کسی دین برای او مَلکه نباشد خب یادش میرود بگوید «یا الله» اما اگر دین, ملکه بشود در حال اضطرار و اضطراب هم میگوید «یا الله» فرمود: ﴿هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً﴾ برای اینکه انسان نه قدرت دفاع دارد نه قدرت فرار این کافر مهاجم هم که آمده رحم نمیکند ﴿وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً﴾.
درخواست و گفتار افراد متفاوت در رویارویی با مشکلات
در اینجا برخیها میگفتند «یا الله» منافقون یک نحو حرف میزدند ﴿وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ یک نحو حرف میزدند ﴿وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ﴾[20] یک نحو حرف میزدند ﴿هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً﴾ در چنین فضایی منافقون یک حرف میزدند ﴿وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ که ضعیفالایمان بودند یک نحو حرف میزدند ﴿وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ این تقابل نشانه تفصیل مسئله است تفصیل قاطع شرکت است گرچه منافقون جزء کسانی هستند که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[21] اما چون در مقابل ﴿وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ قرار گرفتند این معلوم میشود ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ افراد ضعیفالایماناند هر کسی که مبتلا به گناه میشود بالأخره به بیماری دینی مبتلاست در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به زنهای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾[22] این معلوم میشود انسانی که به نامحرم طمع میکند مریض است این منافق نیست مسلمان است اما مریض است اگر کسی به گناه مبتلا شد گناه واقعاً مرض است اینطور نیست که انسان بخواهد تشبیه بکند این مرض است و قرآن هم ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾[23] شفای این مرض است اینطور نیست که از سنخ تشبیه باشد این واقعاً حق است منتها مرض دو قسم است یک مرض بدن است یک مرض روح خب اگر کسی به نامحرم نگاه میکند و طمع میکند مریض است غیبت بکند هم همینطور است گناهان دیگر را مرتکب شود هم همینطور است.
تفاوت صدق و حق
اینکه فرمود: ﴿لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ﴾ یعنی صدقی که مطابق با وحی باشد نه هر صدقی ما یک صدق داریم یک حق داریم هر صدقی محبوب نیست مطلوب نیست آنکه نمّامی میکند صادق است آنکه غیبت میکند صادق است مگر غیبتکننده دروغ میگوید اگر دروغ بگوید که افتراست آنکه نمّامی میکند اگر دروغ بگوید که نمّامی نیست نمّامی این است که چیزی که شخص گفته او برای بههم زدن همین حرف را نزد دشمنش منتقل کند نمّام صادق است مُغتاب صادق است اما صدق غیر از حق است چون حق بر انبیا نازل شده اینجا فرمود ما آن صدقی که مطابق با این حق است میخواهیم شما اظهار کنید و این صدقی که در کنار حق است در دامنه حق است این صدق محبوب است وگرنه هر صدقی که محبوب نیست.
فرمود اگر در این فضا شما مردم مدینه را میخواستید بررسی کنید یک عده حرفشان این بود که ما ـ معاذ الله ـ فریب خوردیم ﴿وَإذ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً﴾ دین ـ معاذ الله ـ ما را فریب داده است ما مغرور شدیم فریب خوردیم. یک عدّه که مؤمناند میگویند: ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ در همان بلوا در حال دعا و نیایشاند ﴿وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَکُمْ﴾ گفتند اهل مدینه! دیگر جا برای ماندن نیست مدینه اول یثرب بود با آمدن حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شده مدینه حالا یا تمدّن آورد یا مدنیّت آورد یا دین آورد به هر تقدیر یثرب شده مدینه که تفصیل اینها به خواست خدا خواهد آمد ﴿وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا﴾ برگردید, از دین برگردید از پیغمبر برگردید از آن مکتب جدید برگردید یا راه دیگر هم هست یک عدّه آمدند نزد حضرت گفتند زن و بچه ما تنها هستند خانه ما جایی است که دیوار ندارد و ما باید برویم نزد زن و بچهمان کسی در خانه ما نیست خانه ما کنار شهر است و دیوار ندارد و در معرض دید است و از این بهانهها ﴿وَیَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ﴾ در معرض دید دیگران است بچهها در خانه تنها هستند ﴿وَمَا هِیَ بِعَوْرَةٍ﴾ اینطور نیست خانهشان در دارد دیوار دارد پیکر دارد مثل خانههای دیگر است ﴿إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَاراً﴾ پس این فضای خوفناک مدینه بود مردم هم آماده نبودند یک عده منافق بودند یک عده ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ بودند یک عده ترسو بودند بهانهجو بودند یک عده هم به نفع دشمن, بهانه تفرقه و رجوع و بازگشت سر میدادند.
درخواست یاری از خداوند بصورت «استبطاء و استدعا» و توضیح آن
در چنین فضایی که ﴿زُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که در چنین حالتهایی افراد دو قسماند یک عده میگویند: ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ که استبطاء است یک عده میگویند ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ که استدعاست در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 214 این است ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ﴾ فرمود شما همینطور مُفت منتظرید که بهشت بروید.
بررسی مردم منطقه در واقعه احزاب
خیلیها بودند که دین را حفظ کردند و امانت الهی را به دست شما دادند شما باید این دین را حفظ کنید آنها که دین را حفظ کردند به دست شما دادند چطور حفظ کردند آنها حوادث تلخی را آزمودند که در آن حوادث تلخ با ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ پیروز شدند شما هم باید اینچنین پیروز بشوید منتها این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ دو قسم است یک وقت به صورت گِله است آن شایسته مردان باتقوا نیست یک وقت به صورت درخواست است که این جزء ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ است که چیز مطلوبی است آیه 214 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ﴾ (یک) ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ (دو) ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ هم پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ هم دیگران, آنها که به وجود مبارک پیامبر نزدیک بودند جزء مؤمنان خالص بودند به تبع پیامبر این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ گفتنِ آنها استدعا بود این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ این جمله به حسب ظاهر خبریه است اما این ﴿مَتَی﴾ استفهام است استدعاست به صورت انشاست یعنی «اللهمّ انصرنا» اما آنها که مشکل داشتند این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ گفتنِ آنها استبطاء بود نه استدعا یعنی دیر شد خدایا, دیر کردی بطء شد در برابر سرعت, بَطیء شد در برابر سریع, دیر کردی وقت دارد میگذرد مثل اینکه ـ معاذ الله ـ دارند دستور میدهند. خب آنها که ضعیفالایمان بودند یک حساب داشتند آنها که نه, بالأخره مؤمن بودند ولی در اثر ترس اینها شاید این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ گفتن آنها استبطاء بود یعنی بَطیء شد به بُطء کشید دیر شد چرا نمیجنبی بالأخره, یعنی این تعبیر مناسب با ایمان نیست اما آنچه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمود و به تبع آن حضرت, مؤمنان خالص میگفتند این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ به صورت انشاست یعنی «اللهمّ انصرنا» این استدعاست این چیز خوبی است انسان در هر حالی از ذات اقدس الهی کمک بخواهد این ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ گفتن, اگر به صورت استبطاء باشد ممدوح و محمود نیست و اگر به صورت استدعا باشد ممدوح و محمود است همه این حرف را گفتند اما وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالاصاله و اوحدی از اهل ایمان به تبع آن حضرت به عنوان استدعا گفتند و دیگران شاید به صورت استبطاء گفتند. آنگاه قرآن کریم در موردی که به صورت استبطاء بود آن را مذمّت میکند فرمود شما چنین صحنهای را در جریان جنگ خندق به یاد داشته باشید.
یاری شدن انقلاب در جریان طبس توسط خداوند
هیچ راهی نبود این گروهی که آمده بودند اینطور بود همین مسئله طبس که امام(رضوان الله علیه) به آن اشاره کردند همین بود با یک مُشت شن, مشکل طبس حل شد یعنی آمریکا(علیه من الرحمن ما یستحق) زمینشناسی کرده زمانشناسی کرده دریاشناسی کرده هواشناسی کرده همه شناساییها را کرده بعد آن نیروی نظامی را فرستاده طبس اینطور نیست که وقتی میخواهد نیرو در طبس پیاده کند هواشناسی نکند ولی از شن طبس باخبر نبود شن طبس به دست کسی نیست با یک مشت شن مسئله حل شد این هم نظیر همان جنگ است الآن هم همان است تمام نیروهای متخصّص آمریکا تلاش و کوشش کردند که این نیروی نظامی را بفرستند طبس از آنجا بیایند این گروگانها را آزاد کنند اینکه خدای سبحان میفرماید به یاد آن صحنه باشید این خدا همان خداست این دین همان دین است این بادها همان بادها هستند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ این همه عقد نکاحی که بین تمام این خوشهها و درختهای نر و ماده خوانده میشود به برکت این بادهاست اینها آمدند که عقد نکاح بخوانند تلقیح بکنند رسالت الهی را به عهده دارند این ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ که مخصوص زمان حضرت نبود الیوم هم هست این ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً﴾ هم همینطور است این را در جریان حمله نظامی طبس کاملاً همه ما دیدیم مسئول درجه اول مملکت که امام(رضوان الله علیه) بود بیخبر بود مسئولین رده دوم بیخبر بودند مسئولین رده سوم بیخبر بودند مردم هم بیاطلاع, بعدها امام فهمید, آنکه باید شنها را حرکت بدهد داد بعدها فهمیدند که یک گروه نظامی آمدند در طبس خواستند گروگانها را ببرند با شن روبهرو شدند مشکل حل شد اینکه شما میبینید به برکت همان راهها پنجاهتا.
ماندگاری دین و لطف الهی در کشور, منوط به بودن در راه اسلام
شصتتا پرچم اگر در این شبهای حمله بود شاید یک دانه از آنها پرچم سه رنگ ایران بود همهاش یا عباس, یا زهرا, یا حسین, یا علی بود یک دانه پرچم سه رنگ بود ما اگر بخواهیم کشور را به دست صاحب اصلیاش بدهیم با مرز پرگهر نمیشود با یا زهرا, یا زهرا میشود برای اینکه, اینکه ما دیدیم اینطور بود اینکه قصه تاریخ بیهقی و اینها نیست که از گذشتهها نقل کنیم اینکه همه شما دیدید ما هم دیدیم این همان خداست اگر این کشور به لطف الهی بخواهد بماند تنها راهش راه اسلام است.
پرسش: حاج آقا! در جنگ احزاب ریح که معلوم بود این شن و غبار هم که پیدا، این جملهٴ ﴿لَمْ تَرَوْهَا﴾ برای چیست؟
پاسخ: آن فرشتههاست که ـ انشاءالله ـ بحثش میآید آن چون ﴿لَمْ تَرَوْهَا﴾ است با مقدمات و برهان باید ثابت کرد آنها که چشم برزخی داشتند چشم ملکوتی داشتند به تبع خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرشتهها را میدیدند دیگران نمیدیدند آن را با مقدمات باید حل کرد اما اینکه ما در طبس از نزدیک دیدیم از این باخبریم یا آن پرچمها را از نزدیک میدیدیم این چیز روشنی است این ﴿اذْکُرُوا﴾[24]ی الهی همین است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 1.
[2] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 172.
[3] . ر.ک: سورهٴ شوری, آیهٴ 13.
[4] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 172.
[5] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 81.
[6] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 92.
[7] . سورهٴ زمر, آیهٴ 65.
[8] . سورهٴ حاقه, آیات 45 ـ 47.
[9] . سورهٴ قمر, آیات 17, 22, 32 و 40.
[10] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[11] . الکافی, ج1, ص11.
[12] . سورهٴ مؤمنون, آیات 51 و 52.
[13] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص319; الکشاف, ج3, ص524.
[14] . مجمعالبیان, ج8, ص531.
[15] . المیزان, ج16, ص279.
[16] . سورهٴ مریم, آیهٴ 41.
[17] . سورهٴ مریم, آیهٴ 51.
[18] . سورهٴ حجر, آیهٴ 22.
[19] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 26.
[20] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 60.
[21] . سورهٴ بقره, آیهٴ 10.
[22] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[23] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 82.
[24] . سورهٴ بقره, آیهٴ 40 و... .
تاکنون نظری ثبت نشده است