- 457
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 6 تا 8 سوره احزاب _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 6 تا 8 سوره احزاب _ بخش دوم"
- جعل در قرآن کریم یا تکوینی است یا تشریعی؛
- جعل تکوینی در بسیاری از آیات ناظر به مسئله خلقت است؛
- تبیین حرمت نکاح با ازواج پیامبر (ص) و عدم وجود محرمیت.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَی أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفاً کَانَ ذلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً (6) وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً (7) لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً (8)﴾
بررسی جعل در قرآن کریم
در اوایل این سوره سخن از ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾ بود جَعل در قرآن کریم یا تکوینی است یا تشریعی, جعل تکوینی در بسیاری از آیات ناظر به مسئله خلقت است که فرمود: ﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَالْقَمَرَ نُوراً﴾[1] و مانند آن, درباره پیدایش و پرورش منظومه شمسی سخن از جعل است در کیفیت تنظیم شب و روز سخن از جعل لیل و نهار است و مانند آن این جعلِ تکوینی است ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾[2] هم از همین قبیل است یعنی در نهان انسان در نهاد انسان دو دل نیست این ناظر به جعل تکوینی است اما درباره ﴿مَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ﴾[3] و مانند آن این جعل تشریعی است یعنی خدا این قانون را قرار نداده این قانونهای جاهلی را خدا امضا هم نکرده نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیه 103 دارد ﴿مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِیرَةٍ وَلاَ سَائِبَةٍ وَلاَ وَصِیلَةٍ وَلاَ حَامٍ﴾ آن تحریمهای بیجا, تحلیلهای بیجا که در جاهلیت راجع به دامها داشتند آن را خدا جعل نکرده نفی جعل یعنی اینها را امضا نکرده شما این قوانینی را که خدا امضا نکرده طرح میکنید این میشود بدعت این راجع به مسئله جعل است که فرمود: ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾.
چگونگی جمع بین دو آیهٴ ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ و ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِی وَلَدْنَهُمْ﴾
اما درباره ازواج نبی که فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ این با نفی جعل هماهنگ نیست در این آیه یعنی در آیه شش سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ همسران پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مادرهای امّت اسلامیاند در حالی که در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» در جریان ظِهار ـ که در صدر همین سورهٴ «احزاب» هم مسئله ظهار مطرح شد ـ آیه دوم به این صورت است ﴿الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنکُم مِن نِسَائِهِم مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِی وَلَدْنَهُمْ﴾ خب ظاهر آن آیه دو سورهٴ «مجادله» که هماهنگ با مسئله ظِهار اول سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است فرمود خدا تنها زنهایی را مادران شما قرار داد که شما از اینها به دنیا آمدید و کسی که شما را به دنیا نیاورد مادر شما نیست حصر فرمود, فرمود: ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِی وَلَدْنَهُمْ﴾ مادران مردم فقط زنهایی هستند که آنها را به دنیا آوردند در آیه ششم سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» میفرماید: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ این باید با آن هماهنگ باشد آن البته یک عام است آن ناظر به مسئله تکوین است و در ابطال مسئله ظِهار حکم تشریع را دارد و قابل تخصیص هم است هر عامّی قابل تخصیص است هر مطلقی قابل تقیید است این جعل تشریعی ناظر به مسئله همسران پیامبر است که همسران آن حضرت به منزله مادرهای شما هستند هم باید احترام آنها را حفظ بکنید هم نکاح با آنها حرام است مؤیّد اینکه مسئله تنزیل فقط در مدار احترام و حرمت نکاح هست این است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به هر دو حکم اشاره کرده فرمود حق ندارید با همسران پیامبر بعد از رحلت آن حضرت ازدواج کنید ﴿وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾[4] پس معلوم میشود حرمت نکاح دارد و در غیر حرمت نکاح هم تنزیل نشده لذا فرمود اگر شما کاری دارید مطلبی را خواستید سؤال کنید ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ سؤال کنید ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ خب اگر همسران پیامبر به منزله مادر انسان باشند که محرمیّت را هم در این تنزیل بفهمیم دیگر ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ لازم نیست طبق این دو قرینه معلوم میشود که آنچه در آیه شش سورهٴ «احزاب» آمده است که فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ این معلوم میشود منحصراً درباره حرمت نکاح است به قرینه اینکه فرمود: ﴿وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾ که در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است این معلوم میشود که این حرمت نکاح را دارد بازگو میکند از اینکه فرمود اگر مطلبی دارید میخواهید چیزی از اینها بپرسید ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ که آیه همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است فرمود: ﴿وَاللَّهُ لاَ یَسْتَحْیِ مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾[5] معلوم میشود محرمیّت در بین نیست این تنزیل محدودهاش حرمت نکاح است پس اینکه در سورهٴ «مجادله» که هماهنگ با اول سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است که مسئله ظِهار را مطرح میکند در آنجا حصر فرمود که ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِی وَلَدْنَهُمْ﴾ یعنی جعل نشده حکم تشریعی نیست حقّ مادری فقط برای زنهایی است که شما را به دنیا آوردند از این عموم همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خارج شدند بالتخصیص آن هم در خصوص حرمت نکاح نه در محرمیت و نه در مطالب دیگر برای تأیید اینکه خصوص حرمت نکاح است (یک) در محرمیت نیست (دو).
تبیین حرمت نکاح با ازواج پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عدم وجود محرمیّت
دو آیه در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است که به این دو حکم فقهی نظر دارد یکی ﴿وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾ که روشن میکند که حرمت نکاح امری است مسلّم, دوم اینکه محرمیّتی در کار نیست فرمود: ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾.
جلوگیری از عوامفریبی امویها با نفی عموم تنزیلی در آیهٴ ﴿أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾
چون عموم تنزیلی در کار نیست با این آیات جلوی هر گونه عوامفریبی امویها را گرفتند یکی از همسران پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دختر ابوسفیان بود به نام امّ حبیبه این ﴿أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ این عموم تنزیل نداشت و ندارد تا معاویه عوامفریبی کند و خود را به عنوان خالالمؤمنین معرفی کند و از این فرصت سوء استفاده کند که من دایی مؤمنینم برای اینکه خواهر من همسر پیامبر است وقتی او همسر پیامبر بود و امّالمؤمنین بود من میشوم خالالمؤمنین خب آن کسی که به این آیات فقهی و احکام فقهی و تفسیر قرآنی آشنا نیست خب میپذیرد میگوید وقتی خواهر این, مادر ماست پس خود او هم دایی ماست این عوامفریبی را خب اهل بیت جلویش را گرفتند فقهای شیعه جلویش را گرفتند و مانند آن میگویند سخن از خالالمؤمنین بودن و امثال ذلک مطرح نیست.
امالمؤمنین بودن همسران پیامبر در صورت نگهداری حرمت بیت نبوی
پرسش: خود لقب امّالمؤمنین برای همسران پیامبر فضیلت نیست؟
پاسخ: چرا, مادامی که حرمت پیامبر را حفظ بکنند چون خود همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» فرمود رازش این است که شما این حرمت را از خودتان ندارید از وجود مبارک پیامبر دارید لذا به همان نسبت که ما شما را محترم شمردیم اگر ـ خدای ناکرده ـ پایتان بلغزد گناه شما دو برابر گناه دیگران است که به خواست خدا در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» خواهد آمد که ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾[6] اگر یکی از شماها پایتان بلغزد و اشتباه بکنید و بیراهه بروید دو کیفر دارید یکی اینکه خود این عمل خلاف را انجام دادید نظیر حضور در جریان جنگ جمل یکی هم حرمت بیت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را رعایت نکردید ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾ ناظر به همین است که اگر یکی از شما دو برابر ضِعف گناه دیگران شما گناه دارید[7] پس این امّالمؤمنین بودن مادامی است که حرمت بیت نبوی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اینها حفظ کرده باشند این آیه به صورت روشن دلالت میکند.
محاسبه گناه زنان پیامبر به دو برابر گناه زنان دیگر
پرسش: پس یک شرافت ذاتی نیست برای او.
پاسخ: نه, چه شرافت ذاتی فرمود مادامی که این بیت را حفظ میکنید فرمود اگر کسی از شما گناه بکند دو گناه دارد یکی اینکه خود گناه را مرتکب شده یکی اینکه حرمت بیت نبوی را حفظ نکرده لذا کسی که به جریان جنگ جمل مبتلا شد دو گناه کرده.
در این قسمت که فرمود: ﴿ادْعُوهُمْ لِأَبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ﴾[8] حکمش گذشت که این اقسط تعیینی است نه اقسط تفضیلی که مطلبش مشخص بود اما درباره ازواج نبی که حکمش گفته شد.
وجوب تعیینی داشتن امر وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مسئله ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ این برای بیان آن ساختار سیاست و نظام سیاسی است که در مدینه میخواهد شکل بگیرد در بعضی از جبههها وقتی که حضرت دستور میداد بروید یکی میگفت برویم از پدرمان اجازه بگیریم از مادرمان اجازه بگیریم میفرماید بله خب اجازه گرفتن از پدر, اجازه گرفتن از مادر, تأمین رضایت اینها در مسائل عادی مطرح است اما وقتی امر حاکمی آمد ـ نه حاکم یعنی والی مسلمین یعنی حکومت فقهی ـ وقتی دلیل حاکمی آمد که انسان دیگر به سراغ اذن پدر و مادر نمیرود امر وجود مبارک حضرت وجوب تعیینی میآورد وقتی حضرت فرمود غزوه تبوک در پیش است باید بروید دیگر نباید بگویید که ما باید از پدرمان اجازه بگیریم ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ این متعلّقش حذف شد یعنی ﴿اُوْلَی﴾ است از پدرتان از مادرتان از همه بستگانتان ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ خب از خود شما بالاتر خود پیغمبر است چه رسد به بستگان دیگر.
اهم بودن دستورات والیِ مسلمین نسبت به همه دستورات مهم
یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که مسئله اهم و مهم را در هر جریانی بازگو میکند فرمود رخدادهای تلخ که پیش آمده شما در سه سنگر باید زندگی کنید سنگر اول سنگر مال است که به وسیله مال مشکلاتتان را حل کنید سنگر دوم سنگر جان است که به وسیله جان, دینتان را حفظ میکنید پس در سنگر اول به وسیله مال تلاش و کوشش میکنید جانتان را حفظ میکنید در سنگر دوم به وسیله جان, دینتان را حفظ میکنید در سنگر سوم مصون هستید برای اینکه تا زندهاید که دفاع کردید و بعد هم که مُردید شهید خواهید بود «فإذا حَضَرَت بَلیّة فاجعَلوا أموالَکم دونَ أنفسکم» و اگر بلیّه و نازله جلو آمد «فاجعلوا أنفسکم دون دینکم»[9] این میشود ترجیح اهم بر مهم و مانند آن وقتی انسان مُرد بالأخره ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾[10] نصیبش میشود یا فاتح است یا پیروز دیگر تا زنده است مشکل پیدا نمیکند آن بیان نورانی حضرت امیر از همین آیه گرفته شده برای اینکه وقتی گفته شد ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی﴾ یعنی دین, سنگر سوم است شما در سنگر سوم بالأخره یا شهیدید یا پیروز ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ نصیب شما میشود فرمود: «فاجعلوا انفسکم دون دینکم» عصاره دین به صورت پیامبر در میآید اگر بفرماید قرآن, همین است, اگر بفرماید عترت, همین است, اگر بفرماید پیامبر, همین است, اگر بفرماید دین, همین است مجموع همین است چون وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم چیزی جز وحی نمیگوید.
حیات ولائی اخروی با فدا کردن فرزند و اهل برای اهلبیت(علیهم السلام)
پرسش:... پاسخ: خب بله همین است برای اینکه همه اینها باید فدای آنها بشود تا دین محفوظ بشود در حقیقت همه اینها را انسان به مقام قُرب میرساند هیچ کدام را از بین نمیبرد اینچنین نیست که اینها را رها میکند اینها را به مقام برتر میرساند همه افراد مؤمن در بهشت هستند اما همه اینها با خانوادهشان نیستند یک گروهی هستند که ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْءٍ﴾[11] برخی از آن مؤمنین خالصاند که با اهل و عیالشان در بهشت به سر میبرند گرچه آنجا سخن از فرزند نیست برای اینکه همه از خاک برمیخیزند کسی والد دیگری, کسی مولود دیگری نیست اَب و ابنی در کار نیست ولی به علاقه ما کان است کسانی که در دنیا یکی پدر بود یکی پسر اعضای خانواده با هم مأنوس بودند برای حفظ همین اُنس در قیامت فرزندان در کنار آبا و اجدادشان در بهشت در یکجا به سر میبرند که ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْءٍ﴾ این البته برای همه نیست آنکه اهلش و فرزندش را فدای اهل بیت میکند این در حقیقت یک زندگی جمعی یک حیات ولایی جمعی دارد.
حضور نبی و ولی او «علیهم الصلاة و السلام» در ارواح مثل حضور روح در جان
﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ دیگر بالاترین تعبیر همین است از جان ما عزیزتر که چیزی نیست او میشود جان جانان و سرّ این هم در بحث دیروز گذشت که این تعبیر تشریفاتی نیست که میگوییم جان جانان, واقعاً جانان جاناناند برای اینکه الآن تمام حرکات دست و پای ما را جان ما میفهمد و تمام خطورات جان ما را آن جانان مثل وجود مبارک حضرت ولی عصر میفهمد خب میشود جان جانان, حضور آن حضرت در ارواح ما مثل حضور روح ماست در ابدان ما خب چنین موجودی البته ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ است اینطور نیست که حالا فرشتهها گزارش بدهند تا حضرت بفهمد فرشتهها وظیفه خودشان را دارند ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾[12] اما آنکه جان جانان است کاملاً مستحضر است کاملاً مطّلع است که بر جان ما چه میگذرد لذا باید این جانها را فدای او کرد, فدای او کرد یعنی متقرّباً الی الله این را بالا برد چیزی را انسان از دست نمیدهد ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾.
اقرار گرفتن به ولایت حضرت علی(علیه السلام) در روز غدیر از مؤمنین توسط پیامبر
همین بیان نورانی را وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در خطبه غدیر قرائت کردند خواندند, تفسیر کردند, از مردم رأی گرفتند که آیا این هست یا نیست همه گفتند آری! فرمود همان سِمتی که من نسبت به شما دارم ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ هستم «مَن کنتُ مولاه فهذا علیّ مولاه»[13] این شده بیّنالرشد این بیّنالرشد را ما باید همچنان زنده نگهبداریم.
رسیدن به مقصد با حفظ ولایت و تلاش در راه آن
سالی که به نام سال امام علی(صلوات الله و سلامه علیه) بیان شده بسیاری از فضلا و دانشمندان ایران چه حوزه و دانشگاه به تبعیّت راه الغدیر و راه المراجعات و اینها حرکت کردند چند جلد کتاب نوشتند فضلای ما کار کردند اینها کار امامشناسی نیست امامت است حفظ ولایت است اینها راه, راه اساسی است اما راههای دیگر راهی نیست که به مقصد برسد چون دیگران هم همین تندیها را دارند خب آن سال, سال پربرکتی بود مرحوم علامه امینی(رضوان الله علیه) به تنهایی یک دوره نوشت اینجا هم فضلای حوزه و دانشگاه به اندازه خودشان چندین جلد کتاب درباره وجود مبارک حضرت امیر و ولایت و امامت نوشتند این راه اساسی است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در غدیر این جمله «ألست اولیٰ بکم من أنفسکم» را خوانده از مردم اقرار گرفته فرمود: «مَن کنتُ مولاه فهذا علیّ مولاه».[14]
﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ که این بیت را این حرمت بیت را باید حفظ بکنند.
بررسی جریان ارث و میراث از صدر اسلام
در جریان میراث برای تشویق در صدر اسلام با هجرت ارث میبردند با ایمان ارث میبردند آن روز اینطور نبود که اعضای خانواده همهشان مسلمان باشند کم کم که خانواده سامان پذیرفت و اعضای خانواده مسلمان شدند و مؤمن شدند فرمود حالا که مسئله هجرت به پایان رسید مسئله حرکت از مکه به مدینه به پایان رسید و امثال ذلک دیگر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ مسئله ارث و طبقات ارث با همین آیه روشن شده است میراثی که تاکنون بر اساس هجرت و بر اساس ولایت سهمبندی میشد اصلِ ارث آمده آنها را طرد کرده آن وقت آیاتی که طبقات ارث را ذکر کرده طبقه اُولیٰ و ثانیه و ثالثه آمده این متن را تفصیل داده که این دو مرحله بحث است یک مرحله بحث که میراث، دیگر به هجرت و موالات در دین توزیع نمیشود به رحامت توزیع میشود (یک) آن وقت چگونه به رحامت توزیع میشود که سه طبقه هستند آن را آیات ارث مشخص کرده (دو) مسئله میراث اول به آن شکل بود هم برای اینکه اعضای خانواده همه مسلمان نبودند هم برای تشویق بود اما از این به بعد دیگر خانوادهها سامان پذیرفت.
تعیین ارث در خانواده براساس اولویت تعیینی
فرمود: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ که اولویّت تعیینی است دیگران ارث نمیبرند یعنی کسی که رَحِم نباشد ارث نمیبرد برای حفظ خانواده (یک) و برای اینکه محور اصول خانوادگی بر اساس رحم و مهربانی باشد (دو) از همین جهت مادر, مدار خانواده شد نه پدر گرچه هزینهها را پدر تأمین میکند مسکن را پدر تأمین میکند اما سکینت را مادر تأمین میکند که ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾[15] لذا اینها میشوند ارحام, اصلاب نیستند ارحاماند چون همهشان به یک زن وابستهاند به رَحِم وابستهاند نه به صُلب گرچه به صلب وابستهاند به رَحِم وابستهاند نه رَحِم, بیصلب است نه صُلب, بیرَحِم است اما آنچه اساس خانواده را سامان میبخشد رَحِم است نه صُلب, رحامت و مهربانی و صفا و دوستی است که خانواده را حفظ میکند این زن است این مادر است که محور اساسی خانواده و ارحام و صِله رَحِم خواهد شد وگرنه در نسلگذاری هم میبینید میگویند این از اصلاب فلان شخص است این درست است اما صِله صُلب نیست صِله رَحِم است آنچه خانواده را حفظ میکند رحامتی است که از رَحم مادر نشئت گرفته نه صلابتی که از صلب پدر نشئت گرفته باشد فرمود: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾.
بررسی متعلَّق قید «فی کتاب الله»
آیا این ﴿فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾ مخصوص جمله سوم است یا اول و دوم را هم میگیرد گرچه قدر متیقّن آن قیدی که بعد از چند جمله آمده جمله اخیر هست ولی احتمال اینکه به هر سه قِسم مربوط باشد یعنی این ﴿فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾ به نحو تنازع, مفعول واسطه باشد برای هر سه فعل هست برای هر سه جمله هست «النبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم فی کتاب الله و أزواجه امّهاتهم فی کتاب الله و اولواالأرحام بعضهم اولیٰ ببعض فی کتاب الله» وجه اول که این متعلِّق باشد به این قِسم اخیر مفعول واسطه باشد برای قسم اخیر این بر اساس قدر متیقّن است اما بر اساس قرائن و شواهد دیگر که همه اینها در قرآن ثابت شده در کتاب الهی ثابت شده در عرش الهی تثبیت شده که از آنجا نازل شد کتاب چه کتاب آسمانی باشد چه کتاب قرآنی باشد که این هم آسمانی است همه اینها در آن تثبیتشده است بنابراین درست است که اگر قیدی بعد از چند جمله آمده قدر متیقّنش آن جمله اخیر است ولی اگر شواهد خارجی تأیید کرد که به همه آنها برمیگردد باید به همه آنها ارجاع داد قهراً اینچنین میشود که «النبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم فی کتاب الله و أزواجه امّهاتهم فی کتاب الله و اولواالأرحام بعضهم اولیٰ ببعض فی کتاب الله»، اُولیٰ هستند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ﴾.
جواز وصیت تا ثلث مال به خارج از طبقات ارث
بعد میفرماید حالا وصیّت حق شماست یعنی ذات اقدس الهی انسان را تا ثلث اجازه داد که خودش تعیین کند وقتی مُرد اول دِیْن است بعد ثلث است بعد ارث فرمود شما میتوانید نسبت به ارحامتان که اینها در این طبقه نیستند وصیت کنید ثلث از مالتان را به آنها بدهید این را مجازید ولی از باب ارث نیست چون از باب ارث نیست گفته شد که این ﴿إِلَّا أَن تَفْعَلُوا﴾ این استثنا, استثنای منقطع است و اما اگر نسبت به جامع کسی حساب بکند یعنی اصلِ خیر, اصل برکت, اصل مالی که بخواهد به ارحام برسد چه باب ارث باشد چه باب وصیت این دیگر میتواند بر اثر آن معنای عام جامع عام, استثنای متّصل باشد ولی اینکه غالباً استثنا را منقطع گرفتند برای اینکه بحث در میراث است و ﴿إِلَّا﴾ درباره وصیت است ﴿إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَی أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفاً﴾ این ﴿کَانَ ذلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً﴾ تأیید میکند که آن ﴿فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾ میتواند مفعول واسطه باشد برای هر سه جمله یعنی در کتاب الهی هست.
پرسش: ﴿فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾ به چه معنی..
پاسخ: یعنی از نزد بشر نیست مِن عند رسول نیست مثل ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾[16] است فرمود این وحی الهی است این سخن, سخن ماست ما گفتیم نه اینکه ـ معاذ الله ـ پیامبر گفته باشد این ﴿فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾ است و اگر تردید دارید مثل این بیاورید مثل ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾.
رواج تنظیم سند در معاملات دلیلی بر سند بودن قرآن برای اصل دین
پرسش: آیا در زمان رسول خدا کتاب جمعآوری شده بود؟
پاسخ: بله, جاهلیت را وجود مبارک پیامبر به صورت عقلانیّت در آورد سواد را واجب کرد فرمود: «طلب العلم فریضة»[17] بر مردم کتابت را فراگیری نوشتن را واجب کرد بعد فرمود وقتی چیزی میخرید چیزی میفروشید خانهای میخرید زمینی میخرید یک کالای مهمّی میخرید بنویسید این کتابت را تنظیم سند را رایج کرده فرمود: ﴿إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ﴾[18] حالا میروید قدری سیبزمینی میخرید قدری پیاز میخرید اینها سند لازم نیست اما وقتی معاملات مهم دارید برای اینکه اشتباهی نشود شکایتی نشود مزاحم محکمه نشوید این را بنویسید ﴿وَلْیَکْتُب بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾ اگر کسی خودش نمیتواند دیگری املا بکند آن یکی بنویسد و آن کسی که مینویسد, خدا را رعایت کند خب این دینی که آمده بیسوادها را باسواد کرده گفته برای کارهای رسمیتان سند تنظیم کنید بنویسید این برای اصلِ دین اصلِ کتاب اصل وحی الهی قرآنش را ننوشته؟! اینکه میگوید خانه میخواهی بخری سند تنظیم بکن خانه میخواهی بفروشی سند تنظیم بکن چند نفر هم شاهد بیاور آن وقت دین را همینطور رها کرده؟! خب طولانیترین آیه قرآن همین است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» همین آیهای که فرمود اگر تجارتی دارید کاری دارید و خرید و فروشی دارید حتماً باید بنویسید حالا اگر در مسافرت هستید حکم خاصّ خودش را دارد آیه 282 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که تقریباً یک صفحه تمام است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوْا إِذَا تَدَایَنْتُم بِدَیْنٍ إِلَی اََجَلٍ مُسَمّی فَاکْتُبُوهُ﴾ (یک) قرضی گرفتید مالی گرفتید مالی قرض دادید سند تنظیم کنید ﴿وَلْیَکْتُب بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ یَأْبَ کَاتِبٌ أَن یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ﴾ خدا نوشتن را یادتان داده مبادا مضایقه کنید ﴿فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً﴾ تا پایان, خب اینکه میگوید شما قرض میدهید ده دینار قرض میدهید سند تنظیم کنید چیزی میخرید سند تنظیم کنید چیزی میفروشید سند تنظیم کنید این همینطور دینش را رها میکند بدون نوشتن؟!
معقول بودن تنظیم سند بنا به دستور دین
لا یُعقل یعنی لا یُعقل! از همان اول هم که فرمود این کتاب است ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾, مگر میشود وحی الهی را همینطور رها بکند بدون کتابت این قطعیِ قطعی است حالا بیگانه البته «از خارجی هزار به یک جو نمیخرند» هر چه میخواهد بگوید, بگوید ولی دین آمده جهل را به عقل تبدیل کرده به علم تبدیل کرده شما آن وقت حساب کنید چند نفر در مکه قدرت نوشتن داشتن, نوشتن برای آنها نوبر بود حالا هر کسی قرض میداد قرض میگرفت سند تنظیم میکرد میفروخت میخرید سند تنظیم میکرد این دستور دین است فرمود حالا خرید و فروش جزئی دیگر سند لازم نیست رفتید نان خریدید این دیگر سند لازم نیست اما وقتی قرض دادید قرض میگیرید خانه میفروشید خانه میخرید زمین میفروشید زمین میخرید سند تنظیم کنید مزاحم محکمه نشوید به حافظهتان اکتفا نکنید مزاحم دیگران نشوید وقتی نوشته باشد این دعواها کم است اینها باید در مسجدها گفته شود.
تذکار کارآمدی دین در کنار احکام اساسی عبادی در مساجد
مسجد تنها جای این نیست که انسان بگوید نماز بخوان روزه بگیر, مسجد جای این است که نماز بخوان روزه بگیر وقتی چراغ قرمز است توقف کن بیش از سرعت مجاز نرو به این موتورسوار بگویند بیش از سرعت مجاز نرو اینقدر کُشته ندهید اینقدر تصادف نشود اینها باید در مسجد گفته شود این مفاتیحالحیات برای همین است تنها مفاتیحالجنان را ائمه نگفتند اینها را هم گفتند; خب همان که گفت اگر نافله بخوانی اهل بهشتی همان او گفت اگر مزاحم فضا نشوی مزاحم راه نشوی سدّ معبر نکنی این شیشه شکسته را برداری همین است فرمود اگر کسی جلوی آتشسوزی را بگیرد جلوی سیل را بگیرد نگذارد آتش خانه کسی را آسیب برساند نگذار سیل به خانه کسی آسیب بزند «وَجَبَت لَهُ الجنّة» این را همان ائمه گفتند «مَن رَدَّ عن قومٍ مِن المسلمین عادیة ماءٍ أو نارٍ وَجَبَت لهُ الجنّة»[20] اینها باید در مسجدها گفته شود تا این شیعهها اینها که پیرو اهل بیتاند و حرف اهل بیت را گوش میدهند چه اینکه گوش میدهند بگویند آقا سرعت ممنوع است وقتی چراغ قرمز هست نباید حرکت بکنید چون در مسجدها این حرفها نیست اینها خیال میکنند دین کارآمد نیست ما که در مسجد سخنرانی میکنیم در مسجد امامت میکنیم هم باید آن احکام اساسی عبادی را بگوییم هم این کارآمدی دین را بگوییم اگر اینها را دیگران گفته بودند میگفتیم خب حرف دیگران است اما همه اینها را ائمه گفتند اگر گفتار اینها را هم خب باید در بین مردم بگویید به مردم بگوییم چیزی خریدید سند داشته باشید به حافظه اکتفا نکنید بسیاری از این پروندهها در اثر این است که به حافظه اکتفا کردند قرض دادند بدون سند, قرض دادند بدون شاهد, چیزی خریدند بدون سند, چیزی خریدند بدون شاهد این آیه 282 طولانیترین آیه قرآن است فرمود زندگیتان را سامان بدهید خب غرض این است که این دینی که برای همه امور میگوید سند تنظیم کنید ده دینار قرض دادید سند تنظیم کنید این دین برای کتاب خدا سند تنظیم نمیکند همینطور رها میکند و میرود این معقول نیست.
عدم وجود تحریف در قرآن کریم
پرسش:...پاسخ: معنایش همان با تفسیر بود لذا ائمه(علیهم السلام) فرمودند همین که در دست مردم است, یک کلمه کم نشد یک کلمه زیاد نشد. این آیه ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾[21] خب معلوم است اگر «فی علیٍّ» بود همین عرب همینهایی که تا هر جاش حاضرند اصلِ دین را به هم میزدند لذا ذات اقدس الهی نام مبارک حضرت امیر و نام مبارک اهل بیت(علیهم السلام) را در آیات قرآنی بالصراحه نیاورد.
چگونگی عصبانیت امام خمینی(ره) نسبت به مرحوم آخوند(ره) در تحریف قرآن
همین شبستان مسجد اعظم بعد از رحلت مرحوم آقای بروجردی منبر تدریس در آن زاویه بود امام(رضوان الله علیه) در مسئله اصول وقتی به تحریف قرآن اشاره شد خب امام مظهر ادب بود نسبت به فرمایشات بزرگان هر اشکالی هم داشت مؤدبانه اشکال میکرد مرحوم آخوند(رضوان الله علیه) در باب حجیّت ظاهر قرآن آنجا دارد که گرچه اعتبار, مساعد تحریف است که حرفی است غیر عالمانه و غیر محقّقانه امام(رضوان الله علیه) ملاحظه فرمودید گاهی عصبانی میشد اما عصبانیّتش به همان صورت فقیهانه بود اما آنطوری که آن روز نسبت به مرحوم آخوند عصبانی شد نسبت به مرحوم آخوند گفته بود شما چه میگویید یعنی این آیات در قرآن کریم بود و احدی از اهل بیت به آن استشهاد نکردند نه در سقیفه نه در شورا مردمی که قرآن را مرتب میخواندند در نمازها میخوانند خیلیها حافظ قرآن بودند این همه آیات ولایت درباره اهل بیت در قرآن بود و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به آن آیات استشهاد نکرد حضرت امیر استشهاد نکرد امام حسن و امام حسین استشهاد نکردند همه اینها به حدیث غدیر استدلال کردند به حدیث طیر مَشوی استدلال کردند این همه آیات بود به آن استدلال نکردند این چه حرفی است شما میزنید این یک امر بیّنالغی است یعنی اگر کسی ـ معاذ الله ـ بگوید قرآن تحریف شده مثل دو دوتا پنجتا اصلاً کسی نسبت به چنین حرفی حقّ گوش دادن نداریم.
شهادت عملی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر عدم وجود تحریف در قرآن
مگر کسی جرأت داشت دست به حرف قرآن بزند بنابراین این یک امر بیّنالغیای است آنچه از اول تا آخر وحی بود همان است که الآن ما در خدمتش هستیم البته تفسیرش, تأویلش, باطنش, معانیاش, معارفش نزد اهل بیت است آنوقت کم و بیش هر اندازه که التفات پیدا کردیم میفهمیم.
پرسش: قرآنی که... چه کسی جمع کرد آیا حضرت امیر جمع کرد؟
پاسخ: حضرت مطابق بود با آنکه حضرت جمع کرد این نزد همه بود و حضرت دید مطابق است وگرنه ممکن نبود اجازه بدهد چیزی کم شده باشد چیزی زیاد شده باشد ممکن است یکی ترتیبش برابر نزول باشد دیگری طور دیگر الآن شما میبینید آن تفسیر دروزه که دوازده جلد است قرآن را به حسب ترتیب نزول تفسیر کرده یعنی اوّلین جلد تفسیر قرآن که در دوازده جلد است از سورهٴ مبارکهٴ «علق» شروع میشود خب این کاری است منعی در آن نیست کسی قرآن را برابر با نزولش تفسیر بکند اول سوَر مکّی را تفسیر بکند آنهایی که در سال اول بعثت و سال دوم تا سال سیزده بعثت و همچنین سور مدنی را آنچه در سال اول هجرت تا سال دهم هجرت نازل شده تفسیر بکند اینها محذوری ندارد ولی قرآن من البدأ الی الختم همین است که ما در خدمتش هستیم این میشود ﴿فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾.
حفظ دو عنصر محوری وظیفه پیامبر و سایر انبیا(علیهم الصلاة و السلام)
بعد میفرماید شمای پیامبر و سایر انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) دو عنصر محوری را باید حفظ کنید یکی عقیده صحیح از توحید و وحی و نبوّت و امثال ذلک, یکی وحدت امتهای اسلامی هم آن توحید همهجانبه, هم این وحدت همهجانبه ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ﴾ این پیمان غیر از آن پیمان عمومی است که در سورهٴ «اعراف» آمده است که ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ آن یک میثاق عمومی است ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾[22] اما این یک میثاق خاص است که از همه انبیا گرفتند عموماً و از این پنج بزرگواری که جزء اولواالعزم هستند گرفتند خصوصاً ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ﴾ با اینکه حضرت زماناً متأخّر است نام مبارک این حضرت را مقدّم بر سایر انبیای اولواالعزم آوردند ﴿وَمِنکَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم﴾ از همه انبیا ﴿مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾ این چه میثاقی است غیر از آن میثاق عمومی که ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾.
تبیین ﴿أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ بهعنوان میثاق ویژه در سُور متعدّد قرآن
این یک میثاق ویژهای است که این میثاق ویژه در سوَر متعدّد قرآن کریم مشخص شد آیه 51 و 52 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است: ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ اول تا آخر جهان اسلامِ به معنای عام یک امّت واحده است شما مردم را به وحدت دعوت کنید کاری نکنید که مردم متفرّق بشوند کاری نکنید که مردم گرایش به تفرقه داشته باشند در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیه 92 و 93 این است ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ٭ وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ﴾ دیگران آمدند تفرقه کردند جامعه را ارباً اربا کردند و نگذاشتند این وحدت اسلامی سامان بپذیرد همه شما موظف هستید این وحدت را حفظ کنید و هرگز سخن از تفرقه و امثال ذلک نداشته باشید آیه 81 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» هم این است که ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُم مِن کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَی ذلِکُمْ إِصْرِی﴾ و مانند آن این یک میثاق ویژه است این میثاق ویژه را دین به صورتهای گوناگون بیان کرده فرمود همانطوری که شریعت اسلامی ستونی دارد به نام نماز «الصلاة عمود الدین»[23] سیاست اسلامی هم ستونی دارد و آن مردماند و امت اسلامیاند.
بیان نورانی حضرت امیر بر عماد دین بودن مردم
در آن عهدنامه مالک وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّیْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِیْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ»[24] یعنی «عمود الشریعة الصلاة و عمود السیاسة الناس» مردماند که نظام را نگه میدارند همانطوری که «لا صلاة الا بِطهور»[25] «لا سیاسة الا بالدرایة» اگر در نماز ریا باشد این ستون لرزان است اگر در سیاست هم ـ خدای ناکرده ـ ریاکاری باشد این ستون لرزان است طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نامه 53 عماد دین, مردماند; یعنی مسئله سیاست, طبق بیان نورانی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عماد و عمود و ستون شریعت, نماز است که امیدواریم هم شریعت با ستون باشد هم سیاست با ستون باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ یونس, آیهٴ 5.
[2] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 4.
[3] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 4.
[4] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 53.
[5] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 53.
[6] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[7] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 30.
[8] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 5.
[9] . الکافی, ج2, ص216.
[10] . سورهٴ توبه, آیهٴ 52.
[11] . سورهٴ طور, آیهٴ 21.
[12] . سورهٴ انفطار, آیات 10 و 11.
[13] . الامالی (شیخ طوسی), ص255.
[14] . جامعالأخبار, ص11.
[15] . سورهٴ روم, آیهٴ 21.
[16] . سورهٴ نجم, آیهٴ 3.
[17] . الکافی، ج1، ص30؛ کنزالفوائد، ج2، ص107.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 282.
[20] . الکافی, ج5, ص55.
[21] . سورهٴ مائده, آیهٴ 67.
[22] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 172.
[23] . الاٴمالی (شیخ طوسی), ص529.
[24] . نهجالبلاغه, نامه 53.
[25] . من لا یحضره الفقیه, ج1, ص33 و 58.
- جعل در قرآن کریم یا تکوینی است یا تشریعی؛
- جعل تکوینی در بسیاری از آیات ناظر به مسئله خلقت است؛
- تبیین حرمت نکاح با ازواج پیامبر (ص) و عدم وجود محرمیت.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَی أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفاً کَانَ ذلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً (6) وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً (7) لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً (8)﴾
بررسی جعل در قرآن کریم
در اوایل این سوره سخن از ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾ بود جَعل در قرآن کریم یا تکوینی است یا تشریعی, جعل تکوینی در بسیاری از آیات ناظر به مسئله خلقت است که فرمود: ﴿جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَالْقَمَرَ نُوراً﴾[1] و مانند آن, درباره پیدایش و پرورش منظومه شمسی سخن از جعل است در کیفیت تنظیم شب و روز سخن از جعل لیل و نهار است و مانند آن این جعلِ تکوینی است ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾[2] هم از همین قبیل است یعنی در نهان انسان در نهاد انسان دو دل نیست این ناظر به جعل تکوینی است اما درباره ﴿مَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ﴾[3] و مانند آن این جعل تشریعی است یعنی خدا این قانون را قرار نداده این قانونهای جاهلی را خدا امضا هم نکرده نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیه 103 دارد ﴿مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِیرَةٍ وَلاَ سَائِبَةٍ وَلاَ وَصِیلَةٍ وَلاَ حَامٍ﴾ آن تحریمهای بیجا, تحلیلهای بیجا که در جاهلیت راجع به دامها داشتند آن را خدا جعل نکرده نفی جعل یعنی اینها را امضا نکرده شما این قوانینی را که خدا امضا نکرده طرح میکنید این میشود بدعت این راجع به مسئله جعل است که فرمود: ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾.
چگونگی جمع بین دو آیهٴ ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ و ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِی وَلَدْنَهُمْ﴾
اما درباره ازواج نبی که فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ این با نفی جعل هماهنگ نیست در این آیه یعنی در آیه شش سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ همسران پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مادرهای امّت اسلامیاند در حالی که در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» در جریان ظِهار ـ که در صدر همین سورهٴ «احزاب» هم مسئله ظهار مطرح شد ـ آیه دوم به این صورت است ﴿الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنکُم مِن نِسَائِهِم مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِی وَلَدْنَهُمْ﴾ خب ظاهر آن آیه دو سورهٴ «مجادله» که هماهنگ با مسئله ظِهار اول سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است فرمود خدا تنها زنهایی را مادران شما قرار داد که شما از اینها به دنیا آمدید و کسی که شما را به دنیا نیاورد مادر شما نیست حصر فرمود, فرمود: ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِی وَلَدْنَهُمْ﴾ مادران مردم فقط زنهایی هستند که آنها را به دنیا آوردند در آیه ششم سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» میفرماید: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ این باید با آن هماهنگ باشد آن البته یک عام است آن ناظر به مسئله تکوین است و در ابطال مسئله ظِهار حکم تشریع را دارد و قابل تخصیص هم است هر عامّی قابل تخصیص است هر مطلقی قابل تقیید است این جعل تشریعی ناظر به مسئله همسران پیامبر است که همسران آن حضرت به منزله مادرهای شما هستند هم باید احترام آنها را حفظ بکنید هم نکاح با آنها حرام است مؤیّد اینکه مسئله تنزیل فقط در مدار احترام و حرمت نکاح هست این است که در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به هر دو حکم اشاره کرده فرمود حق ندارید با همسران پیامبر بعد از رحلت آن حضرت ازدواج کنید ﴿وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾[4] پس معلوم میشود حرمت نکاح دارد و در غیر حرمت نکاح هم تنزیل نشده لذا فرمود اگر شما کاری دارید مطلبی را خواستید سؤال کنید ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ سؤال کنید ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ خب اگر همسران پیامبر به منزله مادر انسان باشند که محرمیّت را هم در این تنزیل بفهمیم دیگر ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ لازم نیست طبق این دو قرینه معلوم میشود که آنچه در آیه شش سورهٴ «احزاب» آمده است که فرمود: ﴿وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ این معلوم میشود منحصراً درباره حرمت نکاح است به قرینه اینکه فرمود: ﴿وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾ که در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است این معلوم میشود که این حرمت نکاح را دارد بازگو میکند از اینکه فرمود اگر مطلبی دارید میخواهید چیزی از اینها بپرسید ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ که آیه همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است فرمود: ﴿وَاللَّهُ لاَ یَسْتَحْیِ مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾[5] معلوم میشود محرمیّت در بین نیست این تنزیل محدودهاش حرمت نکاح است پس اینکه در سورهٴ «مجادله» که هماهنگ با اول سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است که مسئله ظِهار را مطرح میکند در آنجا حصر فرمود که ﴿إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللّائِی وَلَدْنَهُمْ﴾ یعنی جعل نشده حکم تشریعی نیست حقّ مادری فقط برای زنهایی است که شما را به دنیا آوردند از این عموم همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خارج شدند بالتخصیص آن هم در خصوص حرمت نکاح نه در محرمیت و نه در مطالب دیگر برای تأیید اینکه خصوص حرمت نکاح است (یک) در محرمیت نیست (دو).
تبیین حرمت نکاح با ازواج پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عدم وجود محرمیّت
دو آیه در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است که به این دو حکم فقهی نظر دارد یکی ﴿وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾ که روشن میکند که حرمت نکاح امری است مسلّم, دوم اینکه محرمیّتی در کار نیست فرمود: ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾.
جلوگیری از عوامفریبی امویها با نفی عموم تنزیلی در آیهٴ ﴿أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾
چون عموم تنزیلی در کار نیست با این آیات جلوی هر گونه عوامفریبی امویها را گرفتند یکی از همسران پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دختر ابوسفیان بود به نام امّ حبیبه این ﴿أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ این عموم تنزیل نداشت و ندارد تا معاویه عوامفریبی کند و خود را به عنوان خالالمؤمنین معرفی کند و از این فرصت سوء استفاده کند که من دایی مؤمنینم برای اینکه خواهر من همسر پیامبر است وقتی او همسر پیامبر بود و امّالمؤمنین بود من میشوم خالالمؤمنین خب آن کسی که به این آیات فقهی و احکام فقهی و تفسیر قرآنی آشنا نیست خب میپذیرد میگوید وقتی خواهر این, مادر ماست پس خود او هم دایی ماست این عوامفریبی را خب اهل بیت جلویش را گرفتند فقهای شیعه جلویش را گرفتند و مانند آن میگویند سخن از خالالمؤمنین بودن و امثال ذلک مطرح نیست.
امالمؤمنین بودن همسران پیامبر در صورت نگهداری حرمت بیت نبوی
پرسش: خود لقب امّالمؤمنین برای همسران پیامبر فضیلت نیست؟
پاسخ: چرا, مادامی که حرمت پیامبر را حفظ بکنند چون خود همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» فرمود رازش این است که شما این حرمت را از خودتان ندارید از وجود مبارک پیامبر دارید لذا به همان نسبت که ما شما را محترم شمردیم اگر ـ خدای ناکرده ـ پایتان بلغزد گناه شما دو برابر گناه دیگران است که به خواست خدا در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» خواهد آمد که ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾[6] اگر یکی از شماها پایتان بلغزد و اشتباه بکنید و بیراهه بروید دو کیفر دارید یکی اینکه خود این عمل خلاف را انجام دادید نظیر حضور در جریان جنگ جمل یکی هم حرمت بیت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را رعایت نکردید ﴿لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ﴾ ناظر به همین است که اگر یکی از شما دو برابر ضِعف گناه دیگران شما گناه دارید[7] پس این امّالمؤمنین بودن مادامی است که حرمت بیت نبوی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اینها حفظ کرده باشند این آیه به صورت روشن دلالت میکند.
محاسبه گناه زنان پیامبر به دو برابر گناه زنان دیگر
پرسش: پس یک شرافت ذاتی نیست برای او.
پاسخ: نه, چه شرافت ذاتی فرمود مادامی که این بیت را حفظ میکنید فرمود اگر کسی از شما گناه بکند دو گناه دارد یکی اینکه خود گناه را مرتکب شده یکی اینکه حرمت بیت نبوی را حفظ نکرده لذا کسی که به جریان جنگ جمل مبتلا شد دو گناه کرده.
در این قسمت که فرمود: ﴿ادْعُوهُمْ لِأَبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ﴾[8] حکمش گذشت که این اقسط تعیینی است نه اقسط تفضیلی که مطلبش مشخص بود اما درباره ازواج نبی که حکمش گفته شد.
وجوب تعیینی داشتن امر وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مسئله ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ این برای بیان آن ساختار سیاست و نظام سیاسی است که در مدینه میخواهد شکل بگیرد در بعضی از جبههها وقتی که حضرت دستور میداد بروید یکی میگفت برویم از پدرمان اجازه بگیریم از مادرمان اجازه بگیریم میفرماید بله خب اجازه گرفتن از پدر, اجازه گرفتن از مادر, تأمین رضایت اینها در مسائل عادی مطرح است اما وقتی امر حاکمی آمد ـ نه حاکم یعنی والی مسلمین یعنی حکومت فقهی ـ وقتی دلیل حاکمی آمد که انسان دیگر به سراغ اذن پدر و مادر نمیرود امر وجود مبارک حضرت وجوب تعیینی میآورد وقتی حضرت فرمود غزوه تبوک در پیش است باید بروید دیگر نباید بگویید که ما باید از پدرمان اجازه بگیریم ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ﴾ این متعلّقش حذف شد یعنی ﴿اُوْلَی﴾ است از پدرتان از مادرتان از همه بستگانتان ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ خب از خود شما بالاتر خود پیغمبر است چه رسد به بستگان دیگر.
اهم بودن دستورات والیِ مسلمین نسبت به همه دستورات مهم
یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است که مسئله اهم و مهم را در هر جریانی بازگو میکند فرمود رخدادهای تلخ که پیش آمده شما در سه سنگر باید زندگی کنید سنگر اول سنگر مال است که به وسیله مال مشکلاتتان را حل کنید سنگر دوم سنگر جان است که به وسیله جان, دینتان را حفظ میکنید پس در سنگر اول به وسیله مال تلاش و کوشش میکنید جانتان را حفظ میکنید در سنگر دوم به وسیله جان, دینتان را حفظ میکنید در سنگر سوم مصون هستید برای اینکه تا زندهاید که دفاع کردید و بعد هم که مُردید شهید خواهید بود «فإذا حَضَرَت بَلیّة فاجعَلوا أموالَکم دونَ أنفسکم» و اگر بلیّه و نازله جلو آمد «فاجعلوا أنفسکم دون دینکم»[9] این میشود ترجیح اهم بر مهم و مانند آن وقتی انسان مُرد بالأخره ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾[10] نصیبش میشود یا فاتح است یا پیروز دیگر تا زنده است مشکل پیدا نمیکند آن بیان نورانی حضرت امیر از همین آیه گرفته شده برای اینکه وقتی گفته شد ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی﴾ یعنی دین, سنگر سوم است شما در سنگر سوم بالأخره یا شهیدید یا پیروز ﴿إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ﴾ نصیب شما میشود فرمود: «فاجعلوا انفسکم دون دینکم» عصاره دین به صورت پیامبر در میآید اگر بفرماید قرآن, همین است, اگر بفرماید عترت, همین است, اگر بفرماید پیامبر, همین است, اگر بفرماید دین, همین است مجموع همین است چون وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم چیزی جز وحی نمیگوید.
حیات ولائی اخروی با فدا کردن فرزند و اهل برای اهلبیت(علیهم السلام)
پرسش:... پاسخ: خب بله همین است برای اینکه همه اینها باید فدای آنها بشود تا دین محفوظ بشود در حقیقت همه اینها را انسان به مقام قُرب میرساند هیچ کدام را از بین نمیبرد اینچنین نیست که اینها را رها میکند اینها را به مقام برتر میرساند همه افراد مؤمن در بهشت هستند اما همه اینها با خانوادهشان نیستند یک گروهی هستند که ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْءٍ﴾[11] برخی از آن مؤمنین خالصاند که با اهل و عیالشان در بهشت به سر میبرند گرچه آنجا سخن از فرزند نیست برای اینکه همه از خاک برمیخیزند کسی والد دیگری, کسی مولود دیگری نیست اَب و ابنی در کار نیست ولی به علاقه ما کان است کسانی که در دنیا یکی پدر بود یکی پسر اعضای خانواده با هم مأنوس بودند برای حفظ همین اُنس در قیامت فرزندان در کنار آبا و اجدادشان در بهشت در یکجا به سر میبرند که ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْءٍ﴾ این البته برای همه نیست آنکه اهلش و فرزندش را فدای اهل بیت میکند این در حقیقت یک زندگی جمعی یک حیات ولایی جمعی دارد.
حضور نبی و ولی او «علیهم الصلاة و السلام» در ارواح مثل حضور روح در جان
﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ دیگر بالاترین تعبیر همین است از جان ما عزیزتر که چیزی نیست او میشود جان جانان و سرّ این هم در بحث دیروز گذشت که این تعبیر تشریفاتی نیست که میگوییم جان جانان, واقعاً جانان جاناناند برای اینکه الآن تمام حرکات دست و پای ما را جان ما میفهمد و تمام خطورات جان ما را آن جانان مثل وجود مبارک حضرت ولی عصر میفهمد خب میشود جان جانان, حضور آن حضرت در ارواح ما مثل حضور روح ماست در ابدان ما خب چنین موجودی البته ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ است اینطور نیست که حالا فرشتهها گزارش بدهند تا حضرت بفهمد فرشتهها وظیفه خودشان را دارند ﴿إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾[12] اما آنکه جان جانان است کاملاً مستحضر است کاملاً مطّلع است که بر جان ما چه میگذرد لذا باید این جانها را فدای او کرد, فدای او کرد یعنی متقرّباً الی الله این را بالا برد چیزی را انسان از دست نمیدهد ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾.
اقرار گرفتن به ولایت حضرت علی(علیه السلام) در روز غدیر از مؤمنین توسط پیامبر
همین بیان نورانی را وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در خطبه غدیر قرائت کردند خواندند, تفسیر کردند, از مردم رأی گرفتند که آیا این هست یا نیست همه گفتند آری! فرمود همان سِمتی که من نسبت به شما دارم ﴿أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ هستم «مَن کنتُ مولاه فهذا علیّ مولاه»[13] این شده بیّنالرشد این بیّنالرشد را ما باید همچنان زنده نگهبداریم.
رسیدن به مقصد با حفظ ولایت و تلاش در راه آن
سالی که به نام سال امام علی(صلوات الله و سلامه علیه) بیان شده بسیاری از فضلا و دانشمندان ایران چه حوزه و دانشگاه به تبعیّت راه الغدیر و راه المراجعات و اینها حرکت کردند چند جلد کتاب نوشتند فضلای ما کار کردند اینها کار امامشناسی نیست امامت است حفظ ولایت است اینها راه, راه اساسی است اما راههای دیگر راهی نیست که به مقصد برسد چون دیگران هم همین تندیها را دارند خب آن سال, سال پربرکتی بود مرحوم علامه امینی(رضوان الله علیه) به تنهایی یک دوره نوشت اینجا هم فضلای حوزه و دانشگاه به اندازه خودشان چندین جلد کتاب درباره وجود مبارک حضرت امیر و ولایت و امامت نوشتند این راه اساسی است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در غدیر این جمله «ألست اولیٰ بکم من أنفسکم» را خوانده از مردم اقرار گرفته فرمود: «مَن کنتُ مولاه فهذا علیّ مولاه».[14]
﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ﴾ که این بیت را این حرمت بیت را باید حفظ بکنند.
بررسی جریان ارث و میراث از صدر اسلام
در جریان میراث برای تشویق در صدر اسلام با هجرت ارث میبردند با ایمان ارث میبردند آن روز اینطور نبود که اعضای خانواده همهشان مسلمان باشند کم کم که خانواده سامان پذیرفت و اعضای خانواده مسلمان شدند و مؤمن شدند فرمود حالا که مسئله هجرت به پایان رسید مسئله حرکت از مکه به مدینه به پایان رسید و امثال ذلک دیگر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ مسئله ارث و طبقات ارث با همین آیه روشن شده است میراثی که تاکنون بر اساس هجرت و بر اساس ولایت سهمبندی میشد اصلِ ارث آمده آنها را طرد کرده آن وقت آیاتی که طبقات ارث را ذکر کرده طبقه اُولیٰ و ثانیه و ثالثه آمده این متن را تفصیل داده که این دو مرحله بحث است یک مرحله بحث که میراث، دیگر به هجرت و موالات در دین توزیع نمیشود به رحامت توزیع میشود (یک) آن وقت چگونه به رحامت توزیع میشود که سه طبقه هستند آن را آیات ارث مشخص کرده (دو) مسئله میراث اول به آن شکل بود هم برای اینکه اعضای خانواده همه مسلمان نبودند هم برای تشویق بود اما از این به بعد دیگر خانوادهها سامان پذیرفت.
تعیین ارث در خانواده براساس اولویت تعیینی
فرمود: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ که اولویّت تعیینی است دیگران ارث نمیبرند یعنی کسی که رَحِم نباشد ارث نمیبرد برای حفظ خانواده (یک) و برای اینکه محور اصول خانوادگی بر اساس رحم و مهربانی باشد (دو) از همین جهت مادر, مدار خانواده شد نه پدر گرچه هزینهها را پدر تأمین میکند مسکن را پدر تأمین میکند اما سکینت را مادر تأمین میکند که ﴿خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا﴾[15] لذا اینها میشوند ارحام, اصلاب نیستند ارحاماند چون همهشان به یک زن وابستهاند به رَحِم وابستهاند نه به صُلب گرچه به صلب وابستهاند به رَحِم وابستهاند نه رَحِم, بیصلب است نه صُلب, بیرَحِم است اما آنچه اساس خانواده را سامان میبخشد رَحِم است نه صُلب, رحامت و مهربانی و صفا و دوستی است که خانواده را حفظ میکند این زن است این مادر است که محور اساسی خانواده و ارحام و صِله رَحِم خواهد شد وگرنه در نسلگذاری هم میبینید میگویند این از اصلاب فلان شخص است این درست است اما صِله صُلب نیست صِله رَحِم است آنچه خانواده را حفظ میکند رحامتی است که از رَحم مادر نشئت گرفته نه صلابتی که از صلب پدر نشئت گرفته باشد فرمود: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾.
بررسی متعلَّق قید «فی کتاب الله»
آیا این ﴿فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾ مخصوص جمله سوم است یا اول و دوم را هم میگیرد گرچه قدر متیقّن آن قیدی که بعد از چند جمله آمده جمله اخیر هست ولی احتمال اینکه به هر سه قِسم مربوط باشد یعنی این ﴿فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾ به نحو تنازع, مفعول واسطه باشد برای هر سه فعل هست برای هر سه جمله هست «النبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم فی کتاب الله و أزواجه امّهاتهم فی کتاب الله و اولواالأرحام بعضهم اولیٰ ببعض فی کتاب الله» وجه اول که این متعلِّق باشد به این قِسم اخیر مفعول واسطه باشد برای قسم اخیر این بر اساس قدر متیقّن است اما بر اساس قرائن و شواهد دیگر که همه اینها در قرآن ثابت شده در کتاب الهی ثابت شده در عرش الهی تثبیت شده که از آنجا نازل شد کتاب چه کتاب آسمانی باشد چه کتاب قرآنی باشد که این هم آسمانی است همه اینها در آن تثبیتشده است بنابراین درست است که اگر قیدی بعد از چند جمله آمده قدر متیقّنش آن جمله اخیر است ولی اگر شواهد خارجی تأیید کرد که به همه آنها برمیگردد باید به همه آنها ارجاع داد قهراً اینچنین میشود که «النبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم فی کتاب الله و أزواجه امّهاتهم فی کتاب الله و اولواالأرحام بعضهم اولیٰ ببعض فی کتاب الله»، اُولیٰ هستند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ﴾.
جواز وصیت تا ثلث مال به خارج از طبقات ارث
بعد میفرماید حالا وصیّت حق شماست یعنی ذات اقدس الهی انسان را تا ثلث اجازه داد که خودش تعیین کند وقتی مُرد اول دِیْن است بعد ثلث است بعد ارث فرمود شما میتوانید نسبت به ارحامتان که اینها در این طبقه نیستند وصیت کنید ثلث از مالتان را به آنها بدهید این را مجازید ولی از باب ارث نیست چون از باب ارث نیست گفته شد که این ﴿إِلَّا أَن تَفْعَلُوا﴾ این استثنا, استثنای منقطع است و اما اگر نسبت به جامع کسی حساب بکند یعنی اصلِ خیر, اصل برکت, اصل مالی که بخواهد به ارحام برسد چه باب ارث باشد چه باب وصیت این دیگر میتواند بر اثر آن معنای عام جامع عام, استثنای متّصل باشد ولی اینکه غالباً استثنا را منقطع گرفتند برای اینکه بحث در میراث است و ﴿إِلَّا﴾ درباره وصیت است ﴿إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَی أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفاً﴾ این ﴿کَانَ ذلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُوراً﴾ تأیید میکند که آن ﴿فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾ میتواند مفعول واسطه باشد برای هر سه جمله یعنی در کتاب الهی هست.
پرسش: ﴿فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾ به چه معنی..
پاسخ: یعنی از نزد بشر نیست مِن عند رسول نیست مثل ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾[16] است فرمود این وحی الهی است این سخن, سخن ماست ما گفتیم نه اینکه ـ معاذ الله ـ پیامبر گفته باشد این ﴿فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾ است و اگر تردید دارید مثل این بیاورید مثل ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾.
رواج تنظیم سند در معاملات دلیلی بر سند بودن قرآن برای اصل دین
پرسش: آیا در زمان رسول خدا کتاب جمعآوری شده بود؟
پاسخ: بله, جاهلیت را وجود مبارک پیامبر به صورت عقلانیّت در آورد سواد را واجب کرد فرمود: «طلب العلم فریضة»[17] بر مردم کتابت را فراگیری نوشتن را واجب کرد بعد فرمود وقتی چیزی میخرید چیزی میفروشید خانهای میخرید زمینی میخرید یک کالای مهمّی میخرید بنویسید این کتابت را تنظیم سند را رایج کرده فرمود: ﴿إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ﴾[18] حالا میروید قدری سیبزمینی میخرید قدری پیاز میخرید اینها سند لازم نیست اما وقتی معاملات مهم دارید برای اینکه اشتباهی نشود شکایتی نشود مزاحم محکمه نشوید این را بنویسید ﴿وَلْیَکْتُب بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾ اگر کسی خودش نمیتواند دیگری املا بکند آن یکی بنویسد و آن کسی که مینویسد, خدا را رعایت کند خب این دینی که آمده بیسوادها را باسواد کرده گفته برای کارهای رسمیتان سند تنظیم کنید بنویسید این برای اصلِ دین اصلِ کتاب اصل وحی الهی قرآنش را ننوشته؟! اینکه میگوید خانه میخواهی بخری سند تنظیم بکن خانه میخواهی بفروشی سند تنظیم بکن چند نفر هم شاهد بیاور آن وقت دین را همینطور رها کرده؟! خب طولانیترین آیه قرآن همین است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» همین آیهای که فرمود اگر تجارتی دارید کاری دارید و خرید و فروشی دارید حتماً باید بنویسید حالا اگر در مسافرت هستید حکم خاصّ خودش را دارد آیه 282 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که تقریباً یک صفحه تمام است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوْا إِذَا تَدَایَنْتُم بِدَیْنٍ إِلَی اََجَلٍ مُسَمّی فَاکْتُبُوهُ﴾ (یک) قرضی گرفتید مالی گرفتید مالی قرض دادید سند تنظیم کنید ﴿وَلْیَکْتُب بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ یَأْبَ کَاتِبٌ أَن یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ﴾ خدا نوشتن را یادتان داده مبادا مضایقه کنید ﴿فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً﴾ تا پایان, خب اینکه میگوید شما قرض میدهید ده دینار قرض میدهید سند تنظیم کنید چیزی میخرید سند تنظیم کنید چیزی میفروشید سند تنظیم کنید این همینطور دینش را رها میکند بدون نوشتن؟!
معقول بودن تنظیم سند بنا به دستور دین
لا یُعقل یعنی لا یُعقل! از همان اول هم که فرمود این کتاب است ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ﴾, مگر میشود وحی الهی را همینطور رها بکند بدون کتابت این قطعیِ قطعی است حالا بیگانه البته «از خارجی هزار به یک جو نمیخرند» هر چه میخواهد بگوید, بگوید ولی دین آمده جهل را به عقل تبدیل کرده به علم تبدیل کرده شما آن وقت حساب کنید چند نفر در مکه قدرت نوشتن داشتن, نوشتن برای آنها نوبر بود حالا هر کسی قرض میداد قرض میگرفت سند تنظیم میکرد میفروخت میخرید سند تنظیم میکرد این دستور دین است فرمود حالا خرید و فروش جزئی دیگر سند لازم نیست رفتید نان خریدید این دیگر سند لازم نیست اما وقتی قرض دادید قرض میگیرید خانه میفروشید خانه میخرید زمین میفروشید زمین میخرید سند تنظیم کنید مزاحم محکمه نشوید به حافظهتان اکتفا نکنید مزاحم دیگران نشوید وقتی نوشته باشد این دعواها کم است اینها باید در مسجدها گفته شود.
تذکار کارآمدی دین در کنار احکام اساسی عبادی در مساجد
مسجد تنها جای این نیست که انسان بگوید نماز بخوان روزه بگیر, مسجد جای این است که نماز بخوان روزه بگیر وقتی چراغ قرمز است توقف کن بیش از سرعت مجاز نرو به این موتورسوار بگویند بیش از سرعت مجاز نرو اینقدر کُشته ندهید اینقدر تصادف نشود اینها باید در مسجد گفته شود این مفاتیحالحیات برای همین است تنها مفاتیحالجنان را ائمه نگفتند اینها را هم گفتند; خب همان که گفت اگر نافله بخوانی اهل بهشتی همان او گفت اگر مزاحم فضا نشوی مزاحم راه نشوی سدّ معبر نکنی این شیشه شکسته را برداری همین است فرمود اگر کسی جلوی آتشسوزی را بگیرد جلوی سیل را بگیرد نگذارد آتش خانه کسی را آسیب برساند نگذار سیل به خانه کسی آسیب بزند «وَجَبَت لَهُ الجنّة» این را همان ائمه گفتند «مَن رَدَّ عن قومٍ مِن المسلمین عادیة ماءٍ أو نارٍ وَجَبَت لهُ الجنّة»[20] اینها باید در مسجدها گفته شود تا این شیعهها اینها که پیرو اهل بیتاند و حرف اهل بیت را گوش میدهند چه اینکه گوش میدهند بگویند آقا سرعت ممنوع است وقتی چراغ قرمز هست نباید حرکت بکنید چون در مسجدها این حرفها نیست اینها خیال میکنند دین کارآمد نیست ما که در مسجد سخنرانی میکنیم در مسجد امامت میکنیم هم باید آن احکام اساسی عبادی را بگوییم هم این کارآمدی دین را بگوییم اگر اینها را دیگران گفته بودند میگفتیم خب حرف دیگران است اما همه اینها را ائمه گفتند اگر گفتار اینها را هم خب باید در بین مردم بگویید به مردم بگوییم چیزی خریدید سند داشته باشید به حافظه اکتفا نکنید بسیاری از این پروندهها در اثر این است که به حافظه اکتفا کردند قرض دادند بدون سند, قرض دادند بدون شاهد, چیزی خریدند بدون سند, چیزی خریدند بدون شاهد این آیه 282 طولانیترین آیه قرآن است فرمود زندگیتان را سامان بدهید خب غرض این است که این دینی که برای همه امور میگوید سند تنظیم کنید ده دینار قرض دادید سند تنظیم کنید این دین برای کتاب خدا سند تنظیم نمیکند همینطور رها میکند و میرود این معقول نیست.
عدم وجود تحریف در قرآن کریم
پرسش:...پاسخ: معنایش همان با تفسیر بود لذا ائمه(علیهم السلام) فرمودند همین که در دست مردم است, یک کلمه کم نشد یک کلمه زیاد نشد. این آیه ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾[21] خب معلوم است اگر «فی علیٍّ» بود همین عرب همینهایی که تا هر جاش حاضرند اصلِ دین را به هم میزدند لذا ذات اقدس الهی نام مبارک حضرت امیر و نام مبارک اهل بیت(علیهم السلام) را در آیات قرآنی بالصراحه نیاورد.
چگونگی عصبانیت امام خمینی(ره) نسبت به مرحوم آخوند(ره) در تحریف قرآن
همین شبستان مسجد اعظم بعد از رحلت مرحوم آقای بروجردی منبر تدریس در آن زاویه بود امام(رضوان الله علیه) در مسئله اصول وقتی به تحریف قرآن اشاره شد خب امام مظهر ادب بود نسبت به فرمایشات بزرگان هر اشکالی هم داشت مؤدبانه اشکال میکرد مرحوم آخوند(رضوان الله علیه) در باب حجیّت ظاهر قرآن آنجا دارد که گرچه اعتبار, مساعد تحریف است که حرفی است غیر عالمانه و غیر محقّقانه امام(رضوان الله علیه) ملاحظه فرمودید گاهی عصبانی میشد اما عصبانیّتش به همان صورت فقیهانه بود اما آنطوری که آن روز نسبت به مرحوم آخوند عصبانی شد نسبت به مرحوم آخوند گفته بود شما چه میگویید یعنی این آیات در قرآن کریم بود و احدی از اهل بیت به آن استشهاد نکردند نه در سقیفه نه در شورا مردمی که قرآن را مرتب میخواندند در نمازها میخوانند خیلیها حافظ قرآن بودند این همه آیات ولایت درباره اهل بیت در قرآن بود و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به آن آیات استشهاد نکرد حضرت امیر استشهاد نکرد امام حسن و امام حسین استشهاد نکردند همه اینها به حدیث غدیر استدلال کردند به حدیث طیر مَشوی استدلال کردند این همه آیات بود به آن استدلال نکردند این چه حرفی است شما میزنید این یک امر بیّنالغی است یعنی اگر کسی ـ معاذ الله ـ بگوید قرآن تحریف شده مثل دو دوتا پنجتا اصلاً کسی نسبت به چنین حرفی حقّ گوش دادن نداریم.
شهادت عملی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر عدم وجود تحریف در قرآن
مگر کسی جرأت داشت دست به حرف قرآن بزند بنابراین این یک امر بیّنالغیای است آنچه از اول تا آخر وحی بود همان است که الآن ما در خدمتش هستیم البته تفسیرش, تأویلش, باطنش, معانیاش, معارفش نزد اهل بیت است آنوقت کم و بیش هر اندازه که التفات پیدا کردیم میفهمیم.
پرسش: قرآنی که... چه کسی جمع کرد آیا حضرت امیر جمع کرد؟
پاسخ: حضرت مطابق بود با آنکه حضرت جمع کرد این نزد همه بود و حضرت دید مطابق است وگرنه ممکن نبود اجازه بدهد چیزی کم شده باشد چیزی زیاد شده باشد ممکن است یکی ترتیبش برابر نزول باشد دیگری طور دیگر الآن شما میبینید آن تفسیر دروزه که دوازده جلد است قرآن را به حسب ترتیب نزول تفسیر کرده یعنی اوّلین جلد تفسیر قرآن که در دوازده جلد است از سورهٴ مبارکهٴ «علق» شروع میشود خب این کاری است منعی در آن نیست کسی قرآن را برابر با نزولش تفسیر بکند اول سوَر مکّی را تفسیر بکند آنهایی که در سال اول بعثت و سال دوم تا سال سیزده بعثت و همچنین سور مدنی را آنچه در سال اول هجرت تا سال دهم هجرت نازل شده تفسیر بکند اینها محذوری ندارد ولی قرآن من البدأ الی الختم همین است که ما در خدمتش هستیم این میشود ﴿فِی کِتَابِ اللَّهِ﴾.
حفظ دو عنصر محوری وظیفه پیامبر و سایر انبیا(علیهم الصلاة و السلام)
بعد میفرماید شمای پیامبر و سایر انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) دو عنصر محوری را باید حفظ کنید یکی عقیده صحیح از توحید و وحی و نبوّت و امثال ذلک, یکی وحدت امتهای اسلامی هم آن توحید همهجانبه, هم این وحدت همهجانبه ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ﴾ این پیمان غیر از آن پیمان عمومی است که در سورهٴ «اعراف» آمده است که ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾ آن یک میثاق عمومی است ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾[22] اما این یک میثاق خاص است که از همه انبیا گرفتند عموماً و از این پنج بزرگواری که جزء اولواالعزم هستند گرفتند خصوصاً ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّین مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ﴾ با اینکه حضرت زماناً متأخّر است نام مبارک این حضرت را مقدّم بر سایر انبیای اولواالعزم آوردند ﴿وَمِنکَ وَمِن نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم﴾ از همه انبیا ﴿مِیثَاقاً غَلِیظاً﴾ این چه میثاقی است غیر از آن میثاق عمومی که ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾.
تبیین ﴿أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ بهعنوان میثاق ویژه در سُور متعدّد قرآن
این یک میثاق ویژهای است که این میثاق ویژه در سوَر متعدّد قرآن کریم مشخص شد آیه 51 و 52 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است: ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ اول تا آخر جهان اسلامِ به معنای عام یک امّت واحده است شما مردم را به وحدت دعوت کنید کاری نکنید که مردم متفرّق بشوند کاری نکنید که مردم گرایش به تفرقه داشته باشند در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیه 92 و 93 این است ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ٭ وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ﴾ دیگران آمدند تفرقه کردند جامعه را ارباً اربا کردند و نگذاشتند این وحدت اسلامی سامان بپذیرد همه شما موظف هستید این وحدت را حفظ کنید و هرگز سخن از تفرقه و امثال ذلک نداشته باشید آیه 81 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» هم این است که ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُم مِن کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَی ذلِکُمْ إِصْرِی﴾ و مانند آن این یک میثاق ویژه است این میثاق ویژه را دین به صورتهای گوناگون بیان کرده فرمود همانطوری که شریعت اسلامی ستونی دارد به نام نماز «الصلاة عمود الدین»[23] سیاست اسلامی هم ستونی دارد و آن مردماند و امت اسلامیاند.
بیان نورانی حضرت امیر بر عماد دین بودن مردم
در آن عهدنامه مالک وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّیْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِیْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ»[24] یعنی «عمود الشریعة الصلاة و عمود السیاسة الناس» مردماند که نظام را نگه میدارند همانطوری که «لا صلاة الا بِطهور»[25] «لا سیاسة الا بالدرایة» اگر در نماز ریا باشد این ستون لرزان است اگر در سیاست هم ـ خدای ناکرده ـ ریاکاری باشد این ستون لرزان است طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نامه 53 عماد دین, مردماند; یعنی مسئله سیاست, طبق بیان نورانی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عماد و عمود و ستون شریعت, نماز است که امیدواریم هم شریعت با ستون باشد هم سیاست با ستون باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ یونس, آیهٴ 5.
[2] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 4.
[3] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 4.
[4] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 53.
[5] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 53.
[6] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[7] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 30.
[8] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 5.
[9] . الکافی, ج2, ص216.
[10] . سورهٴ توبه, آیهٴ 52.
[11] . سورهٴ طور, آیهٴ 21.
[12] . سورهٴ انفطار, آیات 10 و 11.
[13] . الامالی (شیخ طوسی), ص255.
[14] . جامعالأخبار, ص11.
[15] . سورهٴ روم, آیهٴ 21.
[16] . سورهٴ نجم, آیهٴ 3.
[17] . الکافی، ج1، ص30؛ کنزالفوائد، ج2، ص107.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 282.
[20] . الکافی, ج5, ص55.
[21] . سورهٴ مائده, آیهٴ 67.
[22] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 172.
[23] . الاٴمالی (شیخ طوسی), ص529.
[24] . نهجالبلاغه, نامه 53.
[25] . من لا یحضره الفقیه, ج1, ص33 و 58.
تاکنون نظری ثبت نشده است