- 482
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 2 تا 7 سوره فاطر
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 2 تا 7 سوره فاطر"
- قابل فرض نبودن تعطیل عالم از فیض خدا؛
- تبیین چگونگی سبقت رحمت الهی بر غضب او؛
- نعمت بودن وجود جهنم در هندسه جهان خلقت؛
- هشدار قرآن به آشتیناپذیری شیطان با انسان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (2) یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (3) وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِکَ وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (4) یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلاَ یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5) إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ (6) الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ (7)﴾
اوصاف مذکور در آیات محلّ بحث, دال بر ضرورت حمد
سوره مبارکه «فاطر» با حمد الهی شروع شد گرچه در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین است لکن چون مصدّر به حمد است معلوم میشود که بسیاری از این اوصافی که در آیات بعد آمده برای تبیین ضرورت حمد است گرچه دلیل توحید هم است ولی حدّ وسط برهانِ حمد است ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ﴾[1] همانطوری که فاطر و جاعل و خالق و رازق (این اسمای حسنا) دلیل بر توحیدند ولی حدود وسطا هستند برای برهان حمد, آنچه حدّ وسط برهان حمد است میتواند حدّ وسط برهان توحید هم باشد, اگر گفته شد که فاطر و جاعل و نیز خالق و رازق حدود وسطا هستند برای محمود بودن حقتعالی, برای آن است که این سوره با حمد الهی شروع شد.
اطلاق قدرت الهی, دال بر عدم توانایی بر تغییر ارسال و امساک آن
مطلب بعدی آن است که در پایان آیه اول, قدرت مطلقه خدا را ذکر فرمود که ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ در آیه دوم, اثر این قدرت مطلق را ذکر میکند میفرماید چون قدرت ذات اقدس الهی مطلق است چیزی را که او امساک بکند کسی نمیتواند ارسال بکند, چیزی را که او ارسال بکند کسی نمیتواند امساک بکند, اگر فرمود اگر فتح کرد و ارسال کرد کسی نمیتواند در برابر فتح او امساک کند یا اگر امساک کرد کسی نمیتواند در برابر امساک او ارسال کند برای اینکه او قدرت مطلق است و آن قدرت مطلقه با عزیز و حکیم تتمیم شده است.
امساک و ارسال تحت پوشش رحمت رحمانیه مطلقه خدا
مطلب بعدی آن است که آنچه مدبّر اصلی این عالَم است رحمت رحمانیه و رحمت مطلقه است که ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾[2] آن رحمت مطلقه که دارد تدبیر میکند گاهی امساک میکند گاهی ارسال, گاهی میدهد گاهی نمیدهد, گاهی کم میدهد گاهی زیاد میدهد این امساک و ارسال هر دو زیر پوشش رحمت مطلقهاند.
قابل فرض نبودن تعطیل عالم از فیض خدا
رحمت مطلقه, تعطیلبردار نیست که ما بگوییم خدا بود و معطّل، این فرض ندارد که در مرحله بعد فیض شروع شده, اگر کسی توانست در عدم محض, فاصله بین خالق و خلقش را تصور بکند او آزاد است ولی فرض ندارد در عدم محض بگوییم خدا بود بعد مدتی صبر کرد خب مدت, زمان و مانند آن فیض اوست بگوییم فعلاً مصلحت نیست بعداً مصلحت است خودِ فعلاً و مصلحت, فعل اوست فعلاً مفسده دارد خب فعلاً و مفسده همه موجودند و فعل او هستند. فرض ندارد که تعطیل محض باشد اگر کسی توانست فرض بکند در انتخاب آزاد است چون در عدم محض نه معیّت فرض دارد نه تقدّم فرض دارد نه تأخّر فرض دارد, بنابراین تعطیل عالَم از فیض خدا این فرض ندارد همانطوری که فیض خدا ابدی است و کسی که وارد بهشت شد برای ابد میماند قیامت برای ابد هست اینطور نیست که قیامت و بهشت محدودهای داشته باشند و بعد از مدتی از بین بروند ابدی هستند منتها ابدی بالعرض, آن ابدی بالعرض به ابدی بالذّات متّکی است اگر فیض خدا مثل ارواح انبیا, ارواح اولیا اینها هم ازلی بالعرض باشند چون به ازلی بالذّات متّکی هستند هیچ محذوری ندارد. اصل تعطیل عالَم فرض ندارد, اگر کسی توانست فرض بکند خب در انتخاب راه آزاد است. تعطیلِ عالَم, تعطیل فیض فرض ندارد.
فرض داشتن امساک فیض و مطابق رحمت بودن آن
اما امساک فیض فرض دارد خدایی که دارد تدبیر میکند به بعضیها میدهد به بعضیها نمیدهد. شرح این از بیان نورانی حضرت ابیابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) است که مرحوم صدوق در کتاب شریف توحید از وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) روایت میکند که از آن حضرت سؤال کردند جواد یعنی چه؟ فرمود اگر منظورتان از جواد در جهان امکانی است مثلاً انسانِ جواد کیست؟ آنکه حقوق واجب را اَدا بکند او جواد است اگر کسی حقوق واجب را ادا کرده است مسائل مالیاش را ادا کرد تکالیفش را انجام داد «هو الجواد» اما اگر منظورتان درباره ذات اقدس الهی است که از اسمای فعلیه خدا این است که او جواد است «فهو الجواد إن أعطی و هو الجواد إن مَنَع»[3] او اگر بدهد جود است ندهد هم جود است زیرا آنجا که نمیدهد مصلحت است آآنجا که نمیدهد حکمت است آنجا که نمیدهد آزمون الهی است که حکمت است پس یک وقت خدا دارد تدبیر میکند تدبیر عالَم, افاضه عالم با رحمت رحمانیه اوست آن رحمت رحمانیه گاهی اقتضا میکند امساک فیض را, گاهی مقتضی ارسال فیض است «فهو الجواد إن أعطیٰ و هو الجواد إن مَنَع» یک وقت ـ معاذ الله ـ دستبسته است تعطیل است کاری انجام نمیدهد چنین چیزی فرض ندارد.
مهندسی رحمانیت مطلقه قبل از ارسال و امساک فیض
بنابراین این امساک و ارسالی که در این آیه دوم است به رهبری رحمانیت مطلقه است رحمانیت مطلقه نقشه میکشد پیشاپیش، در بعضی از موارد ارسال است در بعضی از موارد امساک است هر دو زیرمجموعه رحمت رحمانیهاند آنجا که ارسال است رحمت رحمانیه است آنجا که امساک است آنجا هم رحمت رحمانیه است.
تبیین چگونگی سبقت رحمت الهی بر غضب او
لذا رحمت رحمانیه تعطیلبردار نیست «سبقت رحمته غضبه»[4] این هم بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است که در صحیفه عرض کرد «أنت الّذی تَسعی رحمته أمام غضبه»[5] ای خدایی که رحمت او پیش از غضب او نه بیش, پیش از غضب او محقّق میشود نقشه میکشد مهندسی میکند راهنمایی میکند بعد غضب سازماندهی میشود «أنت الّذی تَسعی رحمته أمام غضبه» هر جا خدا خواست غضب بکند پیشاپیش رحمت میرود ترسیم میکند که چگونه غضب بشوند چقدر غضب بشوند که با رحمت الهی هماهنگ باشد.
نعمت بودن وجود جهنم در هندسه جهان خلقت
پرسش ...
پاسخ: آن برای معرفت است نه برای عمل; در بخش عمل راهش همین است که «أنت الّذی تسعی رحمته أمام غضبه» لذا در سوره مبارکه «الرحمن» که اصلاً شمارش نعمتهای الهی است و اقرار گرفتن است نعمتهای خدا را میشمارد این نعمتها را که شمرد میفرماید: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ به کدام یک از آلاء و نعمتهای الهی شما باور ندارید یکی از آن نعمتهای الهی جهنم است ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ٭ یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾[6] جهنم چقدر خوب است, عذاب چقدر خوب است این به به سوره مبارکه «الرحمن» است یعنی کلّ این نظام وقتی که انسان بخواهد این نظام را ترسیم کند به به بگوید, نظامی که جهنم نداشته باشد نظام ناقصی است خب این همه ظلم و کفر و آدمکشی و ترور و اینها هست یک حساب و کتابی در عالم نباشد خب همانطوری که ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ﴾,[7] ﴿یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ﴾,[8] ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾[9] درباره تک تک این نعمتها میفرماید: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ آنجا که فرمود: ﴿یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِن نَارٍ﴾[10] فرمود: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾; ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ به به چه جای خوبی است وقتی انسان جهنم را تنها میبیند بله خب جای عذاب است ولی در نقشه عالَم، جهنم را میبیند میگوید بسیار جای خوبی است برای اینکه بالأخره تبهکار باید کیفر ببیند یا نبیند این همه آدمکشیها بالأخره باید روزی کیفر داده بشوند یا نشوند; لذا در کلّ عالَم, در نقشه عالم, جهنم جای بسیار خوبی است و آن کسی که جهنم و بهشت را در جای خود قرار داد همان کسی است که «تسعی رحمته امام غضبه».
مدیریت رحمت مطلقه عالم با اعطا و امساک
فتحصّل که رحمت مطلقه تعطیل ندارد (یک) رحمت مطلقه گاهی جود است به صورت اثبات, گاهی جود است به صورت نفی (دو) این جود اثباتی و جود نفیای به صورت ارسال و امساک در آمده, گاهی ارسال فیض است گاهی امساک فیض, اگر پدری, مادری به نوجوانش که اصرار میکند و با گریه از او موتور طلب میکند این اگر به او موتور بدهد رحمت نیست, این اگر به او موتور بدهد جود و بخشش نیست اگر به او ندهد جود و بخشش است چون مصلحت او نیست و هلاکت او را در بردارد «انّ مِن عبادی مَن لا یصلحه الاّ»[11] کذا و کذا, بنابراین امساک در فیض معنا ندارد امساک رحمت مطلقه معنا ندارد اما همان رحمت مطلقه که دارد تدبیر میکند گاهی عطا میکند گاهی نمیکند این نحوه مدیریت است.
پرسش: با توجه به قرینه غضب, این رحمت, رحمت رحیمیه نیست؟
پاسخ: نه, برای این شخصی که عذاب برای اوست ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ این رحمت رحیمیه نیست این رحمت رحمانیه است در برابر رحمت رحیمیه قرار دارد نه زیرمجموعه رحمت رحیمیه باشد.
پرسش: اگر فیض خدا ازلی باشد تعدّد قدما نیست؟
پاسخ: نه, پس برای چه بالعرض گفته شد, فیض خدا ابدی است تعدّد قدما لازم نیست ابدی بالعرض یعنی بالعرض یعنی فیض اوست.
پرسش: حالا اگر ابدی باشد؟
پاسخ: ابدی و ازلی فرق ندارد ابدی بالعرض با ازلی بالعرض هر دو فیض اوست تابع اوست, سایه اوست, ظلّ اوست, مگر ابدی بالعرض چیزی از خود دارد ﴿عَبْداً مَّمْلُوکاً لَا یَقْدِرُ عَلَی شَیْءٍ﴾[12] ازلی بالعرض هم همینطور است تعطیل فیض فرض ندارد که بگوییم معطّل بود, عدم محض جلو و دنبال ندارد نه چیزی با خداست برای اینکه چیزی در عالَم نیست عدم محض است, مثلاً بگوییم مدتی تعطیل بود بعد فیض شد خب مدّت, فیض اوست بگوییم اینجا فیض ندارد قدری صبر کرده خب یک قدری, بُعد میخواهد, فاصله میخواهد, درجه میخواهد, مرتبه میخواهد این فاصله یا درجه است یا مرتبه است یا زمان و زمین است بالأخره یک چیزی هست اگر هست, فیض اوست. فرض ندارد که تعطیل محض شده باشد تعطیل محض فرض ندارد حالا اگر کسی توانست فرض بکند آزاد است.
ترغیب به ذکر خدا بعد از بیان اوصاف کمالی او
بعد از اینکه حکمت نظری تمام شد نوبت به حکمت عملی میرسد حکمت عملی این است که حالا که معلوم شد او فاطر است او جاعل است او رازق است او خالق است به یاد نعمتهای او باشید, این به یاد نعمتهای او باشید ترغیب به ذکر و فکر و شکر، اینها حکمت عملی است یعنی کارهاست, اوصاف است, عقاید است, اخلاق است که انسان باید انجام بدهد ﴿یَا أَیُّهَا النَّاس اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ﴾ گاهی میفرماید: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾[13] اینها کسانی هستند که یا «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنّة» خدا را عبادت میکنند گاهی برتر از اینها نمیفرماید به یاد نعمت من باشید میفرماید: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾[14] آن دیگر سخن از «خوفاً من النار» و «شوقاً الی الجنّة» نیست این همان بیان نورانی اهل بیت(علیهم السلام) است که هم از حضرت امیر آمده است هم از امام صادق(سلام الله علیهما) که عدهای حبّاً عبادت میکنند, شکراً عبادت میکنند نه «خوفاً من النار» نه «شوقاً الی الجنّة»[15] اگر آنها به یاد باشند به یاد مُنعماند دیگران که اوساط اهل ایماناند به یاد نعمتهای منعماند پس ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ برای اوساط اهل ایمان است ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ برای اوحدی اهل ایمان است ولی بالأخره فرمود خالق اوست, رازق اوست, به یاد خلقت او و به یاد نعمت او باشید و در همین راه صرف کنید.
عدم تعارض خروج انسان غیر حامد از انسانیت با حمد بهائم
در بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که فرمود اگر کسی حمد نکند از حدّ انسانیت خارج میشود به حدّ بهیمیت[16] درست است بهیمه هم حمد میکند, پایینتر از بهیمه, گیاه هم حمد میکند, پایینتر از گیاه, جماد هم حمد میکند بر اساس آیه سوره مبارکه «اسراء» که ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[17] اما بهیمه حمد حیوانی میکند نه حمد انسانی, حمد انسانی این است که «صرف کلّ نعمة فی موضعها» برای حیوان موضع ندارد او غصب و حلال و حرام ندارد او علف سبز را میخورد حالا چه حلال چه حرام; اینچنین نیست که حالا اگر کسی باغ سبزی را نشان حماری داد این حمار بگوید برای صاحب من نیست اینطور نیست برای او علفِ سبز, غذاست چه حلال چه حرام; کسی که حلال و حرام ندارد آن حمد انسانی را ندارد گرچه حمد تکوینی حیوانی را دارد از حیوان پَستتر بشود حمد گیاه و نبات را دارد.
مأموریت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به صبر مثل سایر انبیا بر عدم پذیرش کلام او
فرمود این درباره توحید است و محمود بودن خدا, اعتقاد به توحید یک بحث است, حمد خدا یک بحث دیگر است بعد از بیان حکمت نظری که غیر از خدا احدی نیست ما را به حکمت عملی دعوت کردند که اعتقاد از یک سو, تخلّق از سوی دیگر, عمل از سوی سوم, بعد نوبت به رسالت میرسد میفرماید: ﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ﴾ اگر اینها حرف تو را که پیامبری نپذیرفتند قبلاً هم همین طور بود اینطور نبود که هر پیامبری که بیاید فوراً حرف او را قبول بکنند آنها هم صبر کردند تو هم ﴿فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾,[18] ﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِکَ﴾ آنها با بردباری حل کردند اینکه در قرآن فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ کذا و کذا, نام انبیا را میبرند بعد فقط نام مبارک حضرت یونس را که میبرند فرمود: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[19] برای همین است ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾,[20] ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾,[21] ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ کذا و کذا همین است اما فرمود: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ مثل یونس نباش که مسئولیت را موقتاً ترک کنی.
معاد ظرف ظهور بطلان مدعیان منکر دعوت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در همه موارد سخن از تأسّی به سیرهای است که انبیا به آن سیره موفق بودند نه تأسّی به خود انبیا ﴿فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِکَ﴾ ولی اینچنین نیست که هر کسی در عالَم هر حرفی بزند بالأخره این مکتبهای گوناگون, آرای گوناگون, اندیشههای گوناگون روزی حق و باطلش روشن میشود این از متقنترین ادله معاد است برای اینکه میبینید این مکتبها و ملل و نِحَل فراواناند همه اینها مدّعیاند که حق با آنهاست بالأخره جایی باید باشد, روزی باید باشد که روشن بشود حق با چه کسی است اگر چنین روزی نباشد که عالَم لغو و باطل است حالا گذشته از آن مسائل عملی که عدهای ظلم میکنند باید به کیفرشان برسند عدهای عادلاند باید به پاداششان راه یابند مسائل حق و باطل مکتبها هم بالأخره باید تکلیفش روشن بشود روزی بالأخره باید بیاید معلوم بشود این هفتاد و دو ملت حق با کدام یک از اینهاست فرمود بالأخره روزی میرسد که مرجع امور است حق روشن میشود (یک) و آنها که پیروان حق بودند بهشتیاند (دو) آنها که منکران حق بودند یا مدبران از حق بودند دوزخیاند (سه).
مأموریت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به پیروی از مکتب هدایتی انبیای گذشته نه خود آنها
پرسش: بر اساس اتحاد عامل و معمول تأسّی به سیره انبیا یعنی تأسّی به خود انبیا؟
پاسخ: نه, عامل و عمل غیر از آن عقیده است این مکتبی است که انبیا مطابق آن مکتب عمل کردند تو هم برابر آن مکتب عمل بکن لذا فرمود: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[22] نه «بهم اقتده» اصلِ دین را خدا نازل کرد به انبیا آموخت این هدایت الهی است, انبیا به این هدایت آشنا شدند و عمل کردند اصلِ دین, حق است «مما لا ریب فیه» این برنامه انبیاست تو هم به همین برنامه عمل بکن نه به آنها اقتدا بکن ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ نه «بهم اقتده». در آیه پنج فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلاَ یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ﴾.
هشدار قرآن به دو مانع یادآوری قیامت
بعد از اینکه فرمود به ذکر و فکر و شکر نعمتهای الهی باشید و خوب بیندیشید, موحّد باشید, حامد باشید و به دستور رهبران الهی عمل کنید فرمود وَعد الهی حق است قیامت حق است دو چیز شما را از قیامت باز میدارد: یکی سرگرمی این دنیای با زرق و برق, دوم آن دشمن سوگند یاد کرده که در تلاش و کوشش برای فریب شماست.
شبهه علمی و شهوت عملی, ابزار فریبندگی شیطان
البته او مهمترین ابزاری که دارد همین ابزار دنیاست لکن شبهات علمی او هم سر جای خودش محفوظ است آن شبهات علمیِ او از سنخ فریبا بودن دنیا نیست او که ـ معاذ الله ـ شبهه علمی ایجاد میکند برای اینکه فریب بدهد از سنخ شهوت و غضب نیست که انسان را با دنیا فریب بدهد آن راه دیگری دارد او از هر دو راه استفاده میکند.
اِخبار قرآن به دشمنی شیطان با انسان و ضرورت پرهیز از او
فرمود حیات دنیا شما را فریب ندهد (یک) آن غَرور, کسی که مغرورکننده است فریبدهنده است فریبکار است یعنی شیطان، شما را نفریبد (دو) برهان مسئله هم در آیه شش است که ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ﴾ یعنی همین غَرور ﴿لَکُمْ عَدُوٌّ﴾ او دشمنِ سوگند یادکرده شماست شما هم او را به عنوان دشمن بشناسید و لاغیر ﴿فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً﴾ تلاش و کوشش او این است که پیروان خود را با خود مستقیماً به جهنم ببرد ﴿إِنَّمَا یَدْعُوا حِزْبَهُ﴾ تا همه اینها جزء اصحاب آتش افروخته باشند.
نوآوری دین در تبیین دو مغالطه پیشِ روی انسان
دو مطلب است که برای همه ما مهم است که در بحث دیروز اشاره شد این دو مطلب حرفهای نوی انبیاست از سنخ مغالطات علمی نیست که این سیزده قسم مغالطهای که چهار هزار سال رواج دارد چند قسماش مغالطه لفظی و چند قسماش مغالطه معنوی است که در کتابهای منطق خواندید این مغالطات در بحثهای اندیشه و معرفت هست اما یک نوع مغالطه است که فقط این را انبیا بیان کردند جای دیگر نیست.
مغالطه اول: بیان علی(علیه السلام) به نفوذ شیطان و تخلیه هویتی او
آن این است که شیطان گاهی در انسان نفوذ میکند تنها شستشوی مغزی نیست شستشوی هویّتی است ما را میگیرد کجا میبرد روشن نیست در قبضه خودش نگه میدارد کلّ این درون را از هویّت انسانی ما خالی میکند (یک) خودش با ابزار و جنودش وارد حیثیت ما میشوند (دو) ما میشویم انساننما (سه) شیطانِ واقعی (چهار) و خودمان را گُم میکنیم خیال میکنیم ما, ما هستیم (پنج) این حرف, تازه است یعنی فصل مقوِّم ما ابلیس میشود اگر سؤال بکنی «هذا الرجل من هو» نمیشود گفت «حیوان ناطق» یا «انسان» این را نمیشود گفت; بلکه «ابلیس». این شیاطینالانس تشبیه نیست اینکه در قرآن کریم آمده ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾[23] تشبیه نیست. این خطبه نورانی قبلاً هم چند بار خوانده شد خطبه هفتم نهجالبلاغه است. در برابر قُرب نوافل که مستحضرید خدای سبحان طبق آن روایتی که فریقین نقل کردند فرمود بنده من به وسیله نوافل به من نزدیک میشود تا از مُحب بودن به محبوب بودن منتقل بشود من محبّ او بشوم او محبوب من بشود, در مقام فعل نه در مقام ذات و نه در مقام صفت ذات, در فصل سوم یعنی مقام فعل «کنت سمعه کنت بصره کنت لسانه کنت یده کنت رِجله»[24] مجاری ادراکی و فعلیِ او را در آن حدیث شریف تبیین کرد. مشابه آن قُرب نوافل که خدا در مقام فعل, سمع و بصر انسان میشود این بیان نورانی حضرت امیر است در خطبه هفتم بعضی از بزرگان ما یعنی مرحوم آیت الله [سید عبدالله] شیرازی(رضوان الله علیه) بیت با برکت ایشان خدمت مهمّی به نهجالبلاغه کردند تمام نهجالبلاغه را یکجا جمع کردند چون مستحضرید که مرحوم سید رضی این جملههای با فصاحت و بلاغت هر نامه یا خطبه را ذکر کرده خطبهای که مثلاً سه صفحه بود ایشان یک صفحهاش را نقل کرده برای اینکه آن جملههای آهنگین و با فصاحتتر و با بلاغتتر بیشتر را انتخاب کرده، گذشته از اینکه نکاتی را هم رعایت کرده. در خطبه هفت وجود مبارک حضرت امیر اینچنین میفرماید, میفرماید: «اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاکاً» برخی از پیروان شیطان میبینند هر چه شیطان میگوید انجام میدهند یعنی آنچه وسوسههای دورنی است «وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً» تعامل متقابلی است بین شیطان و این مردم, اینها تحت ولایت شیطان هستند (یک) شیطان هم اینها را دام خود, شریک خود قرار داد, حبل خود قرار داد (دو) وقتی که با وسوسه وارد حریم قلب اینها شد صبر کرد چه وقت قلب اینها باز میشود که وارد درون دل بشود, وقتی وارد درون دل شد آنجا لانه میکند, وقتی لانه کرد «فَبَاضَ» تخمگذاری میکند بیضه و تخم میگذارد این بیضهها و تخمها را میپروراند «وَ فَرَّخَ» فَرْخ یعنی جوجه, در مقتل سیّدالشهداء(سلام الله علیه) هست که وقتی سیّدالشهداء آمد کنار قبر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد «أنا الحسین بن فاطمه فَرْخُک وابن فَرْخَتِک»[25] همین است «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ» در درون اینها تخمگذاری کرده این تخمها را پرورانده شده جوجه, اینکه میبینید در هنگام نماز مرتب خاطرات میآید و میرود مثل جوجههایی که وارد اتاق شدند مرتب پر میکِشند آدم نمیتواند اینها را آرام کند همین است «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ» این دابّهها در درون دل او با تدرّج, رفت و آمد فراوان دارند «وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ» حالا از درون به بیرون آمدند از راه چشم و گوش و دست و پا، همه اینها دارند در محدوده هویّت او میلولند.
شیطانِ انسی شدن، ثمره تخلیه هویتی انسان و بیان نمونهای از آن
آن وقت این شخص وقتی نگاه میکند با نگاه شیطانی نگاه میکند «فَنَظَر» شیطان «بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» با زبان اینها حرف میزند با چشم اینها نگاه میکند «فَرَکِبَ بِهِمْ الزَّلَلَ وَ زَیَّن لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرَکَهُ الشَّیْطانُ فی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَی لِسَانِهِ» این تمام مجاری ادراکی این را گرفته اینها تشبیه نیست اگر قرآن فرمود یک عدّه ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾ هستند یعنی این شستشوی هویّتی است نه مغزی, آن هویّتش را ذخیره کرده کجا برده معلوم نیست کلّ هستی او را شیطان پر کرده حالا آنکه حرف میزند شیطان است اینکه در آن خطبه همّام یعنی خطبه 193 نهجالبلاغه که حضرت فرمود: «أهکذا تَصنَعُ المواعِظ» آن شخص اعتراض بیادبانه کرده که اگر موعظه اثر میکند پس چرا در شما اثر نکرد فرمود: «نَفَثَ الشیطان علی لِسانک» این شیطان است که در زبان تو حرف زده است.
مغالطهآمیز بودن وجود انسان تحت ولایت شیطان
این یک مغالطه است یعنی این شخص انسان نیست خیال میکند انسان است دیگران خیال میکنند انسان است ولی واقعاً انسان نیست فریب او را میخورند یک دانشمند در مغالطه, فریب موضوع و محمول ناآشنا را میخورد دیگران در بحثهای اجتماعی فریب این شخص را میخورند این واقعاً حیوان است, واقعاً ابلیس است (یک).
مغالطه دوم: جدّی پنداشتن بازی دنیا
مطلب دیگر و مغالطه دیگر این است که ما مجاز را حقیقت میدانیم, بالعرض را بالذّات میدانیم, بالتّبع را بالاصاله میدانیم این هم حرف انبیاست در جای دیگر خبری از این حرف نیست و آن این است که دنیا بالأخره زمینی هست, آسمانی هست, زندگی هست, زمین آیت حق است, آسمان آیت حق است, موجودات زمینی آیات حقاند, موجودات آسمانی آیات حقاند همه حقاند، آب حق است, هوا حق است, زمین حق است, معدن حق است اینها نعمتهای الهیاند که خدای سبحان اینها را آفرید اما حالا من باید این کار را بکنم نه شما, من باید جلو بیفتم نه شما, من باید به این لقب و نام, شهرت پیدا کنم نه شما, این واقعیت ندارد این میشود دنیا, دنیا همین است این بازیچه است ما خیال میکنیم درس و بحث ما, زندگی ما برای این است که به این عناوین برسیم به ما میگویند عظما, به ما میگویند کذا, ما جلو بیفتیم, نام ما را, عکس ما را, این میشود دنیا, وگرنه زمین، دنیا نیست آسمان دنیا نیست فرمود اینها آیات الهیاند ما خیال میکنیم اینها واقعیت دارند اینها مجازند نه حقیقت و ما این مجاز را حقیقت میپنداریم تمام تلاش و کوشش ما برای این است این هم یک مغالطه است مثل اینکه یک انسان حکیم وقتی به بازی بازیگران نگاه میکند میگوید بازی چیز خوبی است ورزش است تأمین سلامت است اما حالا سرمایه سنگین را برای ورزش صرف کردن, تمام عمر را برای بازی صرف کردن, بددهنی کردن, فحش دادن, دعوا کردن, بازی را حقیقت پنداشتن است خب بازی که ارزش این را ندارد اصلاً ورزش برای این است که آدم نشاط پیدا کند ورزش که اصل نیست ورزش برای تأمین سلامتی و نشاط است مجاز است آدم این مجاز را حقیقت حساب بکند میشود مغالطه.
تبیین مغالطهآمیز بودن مقاطع پنجگانه زندگی دنیا
در قرآن فرمود شما این پنج مقطع را که حساب میکنید این پنج مقطع: اول و وسط و آخر, آخر و وسط و اول همهاش بازی است این پنج مقطع را در سوره مبارکه «حدید» فرمود, فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[26] نوجوانی یک نحو, جوانی یک نو, میانسالی یک نحو, شیخوخیت یک نحو فرتوتیت یک نحو, همین! در آیه بیست سوره مبارکه «حدید» فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ﴾ (یک) ﴿وَلَهْوٌ﴾ (دو) ﴿وَزِینَةٌ﴾ (سه) ﴿وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ﴾ (چهار) ﴿وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ (پنج) انسان در دوران کهنسالی نه میتواند خوب غذا بخورد, نه میتواند خوب بیاراید, نه میتواند خوب در جامعه سخنرانی بکند همه اینها از او گرفته شد فقط میگوید این مقدار مال دارم, این مقدار نوه دارم, این مقدار شئون داشتم یا دارم این میشود تکاثر که دوران فرتوتی است دوران شیخوخیت هم تکاثر است من باید جلو بیفتم, این بازیها, دوران نوجوانی و جوانی هم که معلوم است به تفاخر و به خوردن و به آشامیدن و به اجوفین رسیدن و اینهاست. این مراحل پنجگانه نشان میدهد که بازی است و اگر در بخشی از آیات دیگر، پنج مرحله نبود دو مرحله بود این منافات ندارد که این مراحل پنجگانه همه زیر پوشش این دو مرحلهاند در سوره مبارکه «عنکبوت» آیه 64 به جای اینکه بفرماید دنیا پنج مرحله است میفرماید بیش از دو رنگ نیست ﴿وَمَا هذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ﴾ همهاش بازی است یا بازی توپ و فوتبال است یا بازی القاب و بازی عناوین و اینگونه از امور. در سوره مبارکه «انعام» هم مشابه همین بیان را دارد که آنجا هم فرمود جز بازی چیز دیگری نیست یعنی آیه 32 سوره مبارکه «انعام» این است که ﴿وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ در سوره 47 هم که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آنجا هم به لهو و لعب حصر کرده, [27] بنابراین ما پنج مرحله نداریم اول و وسط و آخر, این بازی است.
توبیخ علی(علیه السلام) بر انسان فریبخورده مذمّتکننده دنیا
اگر کسی بازی را حقیقت بپندارد گرفتار مغالطه شد وگرنه در یکی از خطبههای نهجالبلاغه هست کسی در محضر حضرت امیر(سلام الله علیه) دنیا را مذمّت کرده حضرت فرمود: «أیّها الذامّ لدنیا»[28] ای کسی که دنیا را مذمّت کردی جایی بهتر از دنیا نیست این متجر اولیاست همه اولیا و انبیا و شهدا و صلحا و صدّیقین در همین دنیا به مقام رسیدند کجا را داری مذمّت میکنی؟! او بد نکرده او بیمارستان را به تو نشان داد, تیمارستان را به تو نشان داد, آسایشگاه را هم به تو نشان داد, قبرستان را هم به تو نشان داد او خلاف نکرده او فریب نداده تو فریب خوردی او چه کار باید بکند که نکرده او اینچنین نیست که تیمارستان را نشان نداده باشد, قبرستان را نشان نداده باشد, بیمارستان را نشان نداده باشد فقط بازار و پارک را نشان داده باشد او تو را فریب نداده تو فریب خوردی, میماند آن غَرور آن شیطان.
هشدار قرآن به آشتیناپذیری شیطان با انسان
فرمود شیطان دشمن شماست دشمن تکبُعدی، اینکه فرمود دشمن تکبُعدی است سرّش این است بالأخره انسان دشمنهایی دارد قابل مصالحه است اگر حیوان باشد, بالأخره میبینید گرگها, پلنگها ببرها حتی در خانهها تربیت میشوند بالأخره مقداری با بعضی آشنا میشوند کاری با آدم ندارند اما تنها دشمن دوستیناپذیر، شیطان است فرمود با او میخواهی چه کار بکنی با او فقط جنگ, اگر بخواهی صلح بکنی او تو را به بند میکشد با هم به جهنم میروید او اینچنین نیست که اگر صلح کردی کاری به تو نداشته باشد این از هر ماری بدتر است شما دیدید خیلیها هستند با مار زندگی کردند الآن هم دارند زندگی میکنند, با عقرب زندگی میکنند مگر نیست مگر در این رسانهها نمیبینید با مار زندگی میکنند, با عقرب زندگی میکنند, با پلنگ زندگی میکنند, با یوزپلنگ زندگی میکنند اما با شیطان نمیشود زندگی کرد فرمود تنها دشمن سوگند یاد کرده شما این است فقط باید با او بجنگید کمی که نَرم بشوید کنار بیایید آرام بشوید او بیشتر حمله میکند لذا فرمود: ﴿إِنَّمَا یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ تنها هدف او همین است اگر او دسترسی داشته باشد یکسر شما را با خودش میبرد ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا﴾ با ﴿إِنَّمَا﴾ ذکر کرده یک دشمن آشتیناپذیر هم اوست ﴿إِنَّمَا یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره فاطر, آیه 1.
[2] . سوره اعراف, آیه 156.
[3] . الکافی, ج4, ص38 و 39; التوحید (شیخ صدوق), ص373.
[4] . مصباح المتهجد, ص442 و 696.
[5] . الصحیفة السجادیة, دعای 16.
[6] . سوره الرحمن, آیات 43 ـ 45.
[7] . سوره الرحمن, آیه 14.
[8] . سوره الرحمن, آیه 22.
[9] . سوره الرحمن, آیه 29.
[10] . سوره الرحمن, آیه 35.
[11] . الامالی (شیخ طوسی), ص166.
[12] . سوره نحل, آیه 75.
[13] . سوره بقره, آیات 40, 47 و 122.
[14] . سوره بقره, آیه 152.
[15] . ر.ک: الکافی, ج2, ص84; ر.ک نهجالبلاغه, حکمت 237.
[16] . الصحیفة السجادیة, دعای 1; «وکانوا کذلک لخرجوا مِن حدود الانسانیّة إلی حدّ البهیمیة.»
[17] . سوره اسراء, آیه 44.
[18] . سوره احقاف, آیه 35.
[19] . سوره قلم, آیه 48.
[20] . سوره مریم, آیه 41.
[21] . سوره مریم, آیه 51.
[22] . سوره انعام, آیه 90.
[23] . سوره انعام, آیه 112.
[24] . ر.ک: الکافی, ج2, ص352; ر.ک: المحاسن (برقی), ج1, ص291; ر.ک: الصحیح (بخاری), ج7, ص190.
[25] . بحارالأنوار, ج44, ص327.
[26] . سوره حدید, آیه 20.
[27] . سوره محمد, آیه 36.
[28] . نهجالبلاغه, حکمت 131.
- قابل فرض نبودن تعطیل عالم از فیض خدا؛
- تبیین چگونگی سبقت رحمت الهی بر غضب او؛
- نعمت بودن وجود جهنم در هندسه جهان خلقت؛
- هشدار قرآن به آشتیناپذیری شیطان با انسان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (2) یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (3) وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِکَ وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (4) یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلاَ یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5) إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ (6) الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ (7)﴾
اوصاف مذکور در آیات محلّ بحث, دال بر ضرورت حمد
سوره مبارکه «فاطر» با حمد الهی شروع شد گرچه در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین است لکن چون مصدّر به حمد است معلوم میشود که بسیاری از این اوصافی که در آیات بعد آمده برای تبیین ضرورت حمد است گرچه دلیل توحید هم است ولی حدّ وسط برهانِ حمد است ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ﴾[1] همانطوری که فاطر و جاعل و خالق و رازق (این اسمای حسنا) دلیل بر توحیدند ولی حدود وسطا هستند برای برهان حمد, آنچه حدّ وسط برهان حمد است میتواند حدّ وسط برهان توحید هم باشد, اگر گفته شد که فاطر و جاعل و نیز خالق و رازق حدود وسطا هستند برای محمود بودن حقتعالی, برای آن است که این سوره با حمد الهی شروع شد.
اطلاق قدرت الهی, دال بر عدم توانایی بر تغییر ارسال و امساک آن
مطلب بعدی آن است که در پایان آیه اول, قدرت مطلقه خدا را ذکر فرمود که ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ در آیه دوم, اثر این قدرت مطلق را ذکر میکند میفرماید چون قدرت ذات اقدس الهی مطلق است چیزی را که او امساک بکند کسی نمیتواند ارسال بکند, چیزی را که او ارسال بکند کسی نمیتواند امساک بکند, اگر فرمود اگر فتح کرد و ارسال کرد کسی نمیتواند در برابر فتح او امساک کند یا اگر امساک کرد کسی نمیتواند در برابر امساک او ارسال کند برای اینکه او قدرت مطلق است و آن قدرت مطلقه با عزیز و حکیم تتمیم شده است.
امساک و ارسال تحت پوشش رحمت رحمانیه مطلقه خدا
مطلب بعدی آن است که آنچه مدبّر اصلی این عالَم است رحمت رحمانیه و رحمت مطلقه است که ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾[2] آن رحمت مطلقه که دارد تدبیر میکند گاهی امساک میکند گاهی ارسال, گاهی میدهد گاهی نمیدهد, گاهی کم میدهد گاهی زیاد میدهد این امساک و ارسال هر دو زیر پوشش رحمت مطلقهاند.
قابل فرض نبودن تعطیل عالم از فیض خدا
رحمت مطلقه, تعطیلبردار نیست که ما بگوییم خدا بود و معطّل، این فرض ندارد که در مرحله بعد فیض شروع شده, اگر کسی توانست در عدم محض, فاصله بین خالق و خلقش را تصور بکند او آزاد است ولی فرض ندارد در عدم محض بگوییم خدا بود بعد مدتی صبر کرد خب مدت, زمان و مانند آن فیض اوست بگوییم فعلاً مصلحت نیست بعداً مصلحت است خودِ فعلاً و مصلحت, فعل اوست فعلاً مفسده دارد خب فعلاً و مفسده همه موجودند و فعل او هستند. فرض ندارد که تعطیل محض باشد اگر کسی توانست فرض بکند در انتخاب آزاد است چون در عدم محض نه معیّت فرض دارد نه تقدّم فرض دارد نه تأخّر فرض دارد, بنابراین تعطیل عالَم از فیض خدا این فرض ندارد همانطوری که فیض خدا ابدی است و کسی که وارد بهشت شد برای ابد میماند قیامت برای ابد هست اینطور نیست که قیامت و بهشت محدودهای داشته باشند و بعد از مدتی از بین بروند ابدی هستند منتها ابدی بالعرض, آن ابدی بالعرض به ابدی بالذّات متّکی است اگر فیض خدا مثل ارواح انبیا, ارواح اولیا اینها هم ازلی بالعرض باشند چون به ازلی بالذّات متّکی هستند هیچ محذوری ندارد. اصل تعطیل عالَم فرض ندارد, اگر کسی توانست فرض بکند خب در انتخاب راه آزاد است. تعطیلِ عالَم, تعطیل فیض فرض ندارد.
فرض داشتن امساک فیض و مطابق رحمت بودن آن
اما امساک فیض فرض دارد خدایی که دارد تدبیر میکند به بعضیها میدهد به بعضیها نمیدهد. شرح این از بیان نورانی حضرت ابیابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) است که مرحوم صدوق در کتاب شریف توحید از وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) روایت میکند که از آن حضرت سؤال کردند جواد یعنی چه؟ فرمود اگر منظورتان از جواد در جهان امکانی است مثلاً انسانِ جواد کیست؟ آنکه حقوق واجب را اَدا بکند او جواد است اگر کسی حقوق واجب را ادا کرده است مسائل مالیاش را ادا کرد تکالیفش را انجام داد «هو الجواد» اما اگر منظورتان درباره ذات اقدس الهی است که از اسمای فعلیه خدا این است که او جواد است «فهو الجواد إن أعطی و هو الجواد إن مَنَع»[3] او اگر بدهد جود است ندهد هم جود است زیرا آنجا که نمیدهد مصلحت است آآنجا که نمیدهد حکمت است آنجا که نمیدهد آزمون الهی است که حکمت است پس یک وقت خدا دارد تدبیر میکند تدبیر عالَم, افاضه عالم با رحمت رحمانیه اوست آن رحمت رحمانیه گاهی اقتضا میکند امساک فیض را, گاهی مقتضی ارسال فیض است «فهو الجواد إن أعطیٰ و هو الجواد إن مَنَع» یک وقت ـ معاذ الله ـ دستبسته است تعطیل است کاری انجام نمیدهد چنین چیزی فرض ندارد.
مهندسی رحمانیت مطلقه قبل از ارسال و امساک فیض
بنابراین این امساک و ارسالی که در این آیه دوم است به رهبری رحمانیت مطلقه است رحمانیت مطلقه نقشه میکشد پیشاپیش، در بعضی از موارد ارسال است در بعضی از موارد امساک است هر دو زیرمجموعه رحمت رحمانیهاند آنجا که ارسال است رحمت رحمانیه است آنجا که امساک است آنجا هم رحمت رحمانیه است.
تبیین چگونگی سبقت رحمت الهی بر غضب او
لذا رحمت رحمانیه تعطیلبردار نیست «سبقت رحمته غضبه»[4] این هم بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است که در صحیفه عرض کرد «أنت الّذی تَسعی رحمته أمام غضبه»[5] ای خدایی که رحمت او پیش از غضب او نه بیش, پیش از غضب او محقّق میشود نقشه میکشد مهندسی میکند راهنمایی میکند بعد غضب سازماندهی میشود «أنت الّذی تَسعی رحمته أمام غضبه» هر جا خدا خواست غضب بکند پیشاپیش رحمت میرود ترسیم میکند که چگونه غضب بشوند چقدر غضب بشوند که با رحمت الهی هماهنگ باشد.
نعمت بودن وجود جهنم در هندسه جهان خلقت
پرسش ...
پاسخ: آن برای معرفت است نه برای عمل; در بخش عمل راهش همین است که «أنت الّذی تسعی رحمته أمام غضبه» لذا در سوره مبارکه «الرحمن» که اصلاً شمارش نعمتهای الهی است و اقرار گرفتن است نعمتهای خدا را میشمارد این نعمتها را که شمرد میفرماید: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ به کدام یک از آلاء و نعمتهای الهی شما باور ندارید یکی از آن نعمتهای الهی جهنم است ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ٭ یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾[6] جهنم چقدر خوب است, عذاب چقدر خوب است این به به سوره مبارکه «الرحمن» است یعنی کلّ این نظام وقتی که انسان بخواهد این نظام را ترسیم کند به به بگوید, نظامی که جهنم نداشته باشد نظام ناقصی است خب این همه ظلم و کفر و آدمکشی و ترور و اینها هست یک حساب و کتابی در عالم نباشد خب همانطوری که ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ﴾,[7] ﴿یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ﴾,[8] ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾[9] درباره تک تک این نعمتها میفرماید: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ آنجا که فرمود: ﴿یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِن نَارٍ﴾[10] فرمود: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾; ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ به به چه جای خوبی است وقتی انسان جهنم را تنها میبیند بله خب جای عذاب است ولی در نقشه عالَم، جهنم را میبیند میگوید بسیار جای خوبی است برای اینکه بالأخره تبهکار باید کیفر ببیند یا نبیند این همه آدمکشیها بالأخره باید روزی کیفر داده بشوند یا نشوند; لذا در کلّ عالَم, در نقشه عالم, جهنم جای بسیار خوبی است و آن کسی که جهنم و بهشت را در جای خود قرار داد همان کسی است که «تسعی رحمته امام غضبه».
مدیریت رحمت مطلقه عالم با اعطا و امساک
فتحصّل که رحمت مطلقه تعطیل ندارد (یک) رحمت مطلقه گاهی جود است به صورت اثبات, گاهی جود است به صورت نفی (دو) این جود اثباتی و جود نفیای به صورت ارسال و امساک در آمده, گاهی ارسال فیض است گاهی امساک فیض, اگر پدری, مادری به نوجوانش که اصرار میکند و با گریه از او موتور طلب میکند این اگر به او موتور بدهد رحمت نیست, این اگر به او موتور بدهد جود و بخشش نیست اگر به او ندهد جود و بخشش است چون مصلحت او نیست و هلاکت او را در بردارد «انّ مِن عبادی مَن لا یصلحه الاّ»[11] کذا و کذا, بنابراین امساک در فیض معنا ندارد امساک رحمت مطلقه معنا ندارد اما همان رحمت مطلقه که دارد تدبیر میکند گاهی عطا میکند گاهی نمیکند این نحوه مدیریت است.
پرسش: با توجه به قرینه غضب, این رحمت, رحمت رحیمیه نیست؟
پاسخ: نه, برای این شخصی که عذاب برای اوست ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ این رحمت رحیمیه نیست این رحمت رحمانیه است در برابر رحمت رحیمیه قرار دارد نه زیرمجموعه رحمت رحیمیه باشد.
پرسش: اگر فیض خدا ازلی باشد تعدّد قدما نیست؟
پاسخ: نه, پس برای چه بالعرض گفته شد, فیض خدا ابدی است تعدّد قدما لازم نیست ابدی بالعرض یعنی بالعرض یعنی فیض اوست.
پرسش: حالا اگر ابدی باشد؟
پاسخ: ابدی و ازلی فرق ندارد ابدی بالعرض با ازلی بالعرض هر دو فیض اوست تابع اوست, سایه اوست, ظلّ اوست, مگر ابدی بالعرض چیزی از خود دارد ﴿عَبْداً مَّمْلُوکاً لَا یَقْدِرُ عَلَی شَیْءٍ﴾[12] ازلی بالعرض هم همینطور است تعطیل فیض فرض ندارد که بگوییم معطّل بود, عدم محض جلو و دنبال ندارد نه چیزی با خداست برای اینکه چیزی در عالَم نیست عدم محض است, مثلاً بگوییم مدتی تعطیل بود بعد فیض شد خب مدّت, فیض اوست بگوییم اینجا فیض ندارد قدری صبر کرده خب یک قدری, بُعد میخواهد, فاصله میخواهد, درجه میخواهد, مرتبه میخواهد این فاصله یا درجه است یا مرتبه است یا زمان و زمین است بالأخره یک چیزی هست اگر هست, فیض اوست. فرض ندارد که تعطیل محض شده باشد تعطیل محض فرض ندارد حالا اگر کسی توانست فرض بکند آزاد است.
ترغیب به ذکر خدا بعد از بیان اوصاف کمالی او
بعد از اینکه حکمت نظری تمام شد نوبت به حکمت عملی میرسد حکمت عملی این است که حالا که معلوم شد او فاطر است او جاعل است او رازق است او خالق است به یاد نعمتهای او باشید, این به یاد نعمتهای او باشید ترغیب به ذکر و فکر و شکر، اینها حکمت عملی است یعنی کارهاست, اوصاف است, عقاید است, اخلاق است که انسان باید انجام بدهد ﴿یَا أَیُّهَا النَّاس اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ﴾ گاهی میفرماید: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾[13] اینها کسانی هستند که یا «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنّة» خدا را عبادت میکنند گاهی برتر از اینها نمیفرماید به یاد نعمت من باشید میفرماید: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾[14] آن دیگر سخن از «خوفاً من النار» و «شوقاً الی الجنّة» نیست این همان بیان نورانی اهل بیت(علیهم السلام) است که هم از حضرت امیر آمده است هم از امام صادق(سلام الله علیهما) که عدهای حبّاً عبادت میکنند, شکراً عبادت میکنند نه «خوفاً من النار» نه «شوقاً الی الجنّة»[15] اگر آنها به یاد باشند به یاد مُنعماند دیگران که اوساط اهل ایماناند به یاد نعمتهای منعماند پس ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ برای اوساط اهل ایمان است ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ برای اوحدی اهل ایمان است ولی بالأخره فرمود خالق اوست, رازق اوست, به یاد خلقت او و به یاد نعمت او باشید و در همین راه صرف کنید.
عدم تعارض خروج انسان غیر حامد از انسانیت با حمد بهائم
در بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که فرمود اگر کسی حمد نکند از حدّ انسانیت خارج میشود به حدّ بهیمیت[16] درست است بهیمه هم حمد میکند, پایینتر از بهیمه, گیاه هم حمد میکند, پایینتر از گیاه, جماد هم حمد میکند بر اساس آیه سوره مبارکه «اسراء» که ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[17] اما بهیمه حمد حیوانی میکند نه حمد انسانی, حمد انسانی این است که «صرف کلّ نعمة فی موضعها» برای حیوان موضع ندارد او غصب و حلال و حرام ندارد او علف سبز را میخورد حالا چه حلال چه حرام; اینچنین نیست که حالا اگر کسی باغ سبزی را نشان حماری داد این حمار بگوید برای صاحب من نیست اینطور نیست برای او علفِ سبز, غذاست چه حلال چه حرام; کسی که حلال و حرام ندارد آن حمد انسانی را ندارد گرچه حمد تکوینی حیوانی را دارد از حیوان پَستتر بشود حمد گیاه و نبات را دارد.
مأموریت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به صبر مثل سایر انبیا بر عدم پذیرش کلام او
فرمود این درباره توحید است و محمود بودن خدا, اعتقاد به توحید یک بحث است, حمد خدا یک بحث دیگر است بعد از بیان حکمت نظری که غیر از خدا احدی نیست ما را به حکمت عملی دعوت کردند که اعتقاد از یک سو, تخلّق از سوی دیگر, عمل از سوی سوم, بعد نوبت به رسالت میرسد میفرماید: ﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ﴾ اگر اینها حرف تو را که پیامبری نپذیرفتند قبلاً هم همین طور بود اینطور نبود که هر پیامبری که بیاید فوراً حرف او را قبول بکنند آنها هم صبر کردند تو هم ﴿فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾,[18] ﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِکَ﴾ آنها با بردباری حل کردند اینکه در قرآن فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ کذا و کذا, نام انبیا را میبرند بعد فقط نام مبارک حضرت یونس را که میبرند فرمود: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[19] برای همین است ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾,[20] ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾,[21] ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ کذا و کذا همین است اما فرمود: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ مثل یونس نباش که مسئولیت را موقتاً ترک کنی.
معاد ظرف ظهور بطلان مدعیان منکر دعوت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در همه موارد سخن از تأسّی به سیرهای است که انبیا به آن سیره موفق بودند نه تأسّی به خود انبیا ﴿فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِکَ﴾ ولی اینچنین نیست که هر کسی در عالَم هر حرفی بزند بالأخره این مکتبهای گوناگون, آرای گوناگون, اندیشههای گوناگون روزی حق و باطلش روشن میشود این از متقنترین ادله معاد است برای اینکه میبینید این مکتبها و ملل و نِحَل فراواناند همه اینها مدّعیاند که حق با آنهاست بالأخره جایی باید باشد, روزی باید باشد که روشن بشود حق با چه کسی است اگر چنین روزی نباشد که عالَم لغو و باطل است حالا گذشته از آن مسائل عملی که عدهای ظلم میکنند باید به کیفرشان برسند عدهای عادلاند باید به پاداششان راه یابند مسائل حق و باطل مکتبها هم بالأخره باید تکلیفش روشن بشود روزی بالأخره باید بیاید معلوم بشود این هفتاد و دو ملت حق با کدام یک از اینهاست فرمود بالأخره روزی میرسد که مرجع امور است حق روشن میشود (یک) و آنها که پیروان حق بودند بهشتیاند (دو) آنها که منکران حق بودند یا مدبران از حق بودند دوزخیاند (سه).
مأموریت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به پیروی از مکتب هدایتی انبیای گذشته نه خود آنها
پرسش: بر اساس اتحاد عامل و معمول تأسّی به سیره انبیا یعنی تأسّی به خود انبیا؟
پاسخ: نه, عامل و عمل غیر از آن عقیده است این مکتبی است که انبیا مطابق آن مکتب عمل کردند تو هم برابر آن مکتب عمل بکن لذا فرمود: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[22] نه «بهم اقتده» اصلِ دین را خدا نازل کرد به انبیا آموخت این هدایت الهی است, انبیا به این هدایت آشنا شدند و عمل کردند اصلِ دین, حق است «مما لا ریب فیه» این برنامه انبیاست تو هم به همین برنامه عمل بکن نه به آنها اقتدا بکن ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ نه «بهم اقتده». در آیه پنج فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلاَ یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ﴾.
هشدار قرآن به دو مانع یادآوری قیامت
بعد از اینکه فرمود به ذکر و فکر و شکر نعمتهای الهی باشید و خوب بیندیشید, موحّد باشید, حامد باشید و به دستور رهبران الهی عمل کنید فرمود وَعد الهی حق است قیامت حق است دو چیز شما را از قیامت باز میدارد: یکی سرگرمی این دنیای با زرق و برق, دوم آن دشمن سوگند یاد کرده که در تلاش و کوشش برای فریب شماست.
شبهه علمی و شهوت عملی, ابزار فریبندگی شیطان
البته او مهمترین ابزاری که دارد همین ابزار دنیاست لکن شبهات علمی او هم سر جای خودش محفوظ است آن شبهات علمیِ او از سنخ فریبا بودن دنیا نیست او که ـ معاذ الله ـ شبهه علمی ایجاد میکند برای اینکه فریب بدهد از سنخ شهوت و غضب نیست که انسان را با دنیا فریب بدهد آن راه دیگری دارد او از هر دو راه استفاده میکند.
اِخبار قرآن به دشمنی شیطان با انسان و ضرورت پرهیز از او
فرمود حیات دنیا شما را فریب ندهد (یک) آن غَرور, کسی که مغرورکننده است فریبدهنده است فریبکار است یعنی شیطان، شما را نفریبد (دو) برهان مسئله هم در آیه شش است که ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ﴾ یعنی همین غَرور ﴿لَکُمْ عَدُوٌّ﴾ او دشمنِ سوگند یادکرده شماست شما هم او را به عنوان دشمن بشناسید و لاغیر ﴿فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً﴾ تلاش و کوشش او این است که پیروان خود را با خود مستقیماً به جهنم ببرد ﴿إِنَّمَا یَدْعُوا حِزْبَهُ﴾ تا همه اینها جزء اصحاب آتش افروخته باشند.
نوآوری دین در تبیین دو مغالطه پیشِ روی انسان
دو مطلب است که برای همه ما مهم است که در بحث دیروز اشاره شد این دو مطلب حرفهای نوی انبیاست از سنخ مغالطات علمی نیست که این سیزده قسم مغالطهای که چهار هزار سال رواج دارد چند قسماش مغالطه لفظی و چند قسماش مغالطه معنوی است که در کتابهای منطق خواندید این مغالطات در بحثهای اندیشه و معرفت هست اما یک نوع مغالطه است که فقط این را انبیا بیان کردند جای دیگر نیست.
مغالطه اول: بیان علی(علیه السلام) به نفوذ شیطان و تخلیه هویتی او
آن این است که شیطان گاهی در انسان نفوذ میکند تنها شستشوی مغزی نیست شستشوی هویّتی است ما را میگیرد کجا میبرد روشن نیست در قبضه خودش نگه میدارد کلّ این درون را از هویّت انسانی ما خالی میکند (یک) خودش با ابزار و جنودش وارد حیثیت ما میشوند (دو) ما میشویم انساننما (سه) شیطانِ واقعی (چهار) و خودمان را گُم میکنیم خیال میکنیم ما, ما هستیم (پنج) این حرف, تازه است یعنی فصل مقوِّم ما ابلیس میشود اگر سؤال بکنی «هذا الرجل من هو» نمیشود گفت «حیوان ناطق» یا «انسان» این را نمیشود گفت; بلکه «ابلیس». این شیاطینالانس تشبیه نیست اینکه در قرآن کریم آمده ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾[23] تشبیه نیست. این خطبه نورانی قبلاً هم چند بار خوانده شد خطبه هفتم نهجالبلاغه است. در برابر قُرب نوافل که مستحضرید خدای سبحان طبق آن روایتی که فریقین نقل کردند فرمود بنده من به وسیله نوافل به من نزدیک میشود تا از مُحب بودن به محبوب بودن منتقل بشود من محبّ او بشوم او محبوب من بشود, در مقام فعل نه در مقام ذات و نه در مقام صفت ذات, در فصل سوم یعنی مقام فعل «کنت سمعه کنت بصره کنت لسانه کنت یده کنت رِجله»[24] مجاری ادراکی و فعلیِ او را در آن حدیث شریف تبیین کرد. مشابه آن قُرب نوافل که خدا در مقام فعل, سمع و بصر انسان میشود این بیان نورانی حضرت امیر است در خطبه هفتم بعضی از بزرگان ما یعنی مرحوم آیت الله [سید عبدالله] شیرازی(رضوان الله علیه) بیت با برکت ایشان خدمت مهمّی به نهجالبلاغه کردند تمام نهجالبلاغه را یکجا جمع کردند چون مستحضرید که مرحوم سید رضی این جملههای با فصاحت و بلاغت هر نامه یا خطبه را ذکر کرده خطبهای که مثلاً سه صفحه بود ایشان یک صفحهاش را نقل کرده برای اینکه آن جملههای آهنگین و با فصاحتتر و با بلاغتتر بیشتر را انتخاب کرده، گذشته از اینکه نکاتی را هم رعایت کرده. در خطبه هفت وجود مبارک حضرت امیر اینچنین میفرماید, میفرماید: «اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاکاً» برخی از پیروان شیطان میبینند هر چه شیطان میگوید انجام میدهند یعنی آنچه وسوسههای دورنی است «وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً» تعامل متقابلی است بین شیطان و این مردم, اینها تحت ولایت شیطان هستند (یک) شیطان هم اینها را دام خود, شریک خود قرار داد, حبل خود قرار داد (دو) وقتی که با وسوسه وارد حریم قلب اینها شد صبر کرد چه وقت قلب اینها باز میشود که وارد درون دل بشود, وقتی وارد درون دل شد آنجا لانه میکند, وقتی لانه کرد «فَبَاضَ» تخمگذاری میکند بیضه و تخم میگذارد این بیضهها و تخمها را میپروراند «وَ فَرَّخَ» فَرْخ یعنی جوجه, در مقتل سیّدالشهداء(سلام الله علیه) هست که وقتی سیّدالشهداء آمد کنار قبر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد «أنا الحسین بن فاطمه فَرْخُک وابن فَرْخَتِک»[25] همین است «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ» در درون اینها تخمگذاری کرده این تخمها را پرورانده شده جوجه, اینکه میبینید در هنگام نماز مرتب خاطرات میآید و میرود مثل جوجههایی که وارد اتاق شدند مرتب پر میکِشند آدم نمیتواند اینها را آرام کند همین است «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ» این دابّهها در درون دل او با تدرّج, رفت و آمد فراوان دارند «وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ» حالا از درون به بیرون آمدند از راه چشم و گوش و دست و پا، همه اینها دارند در محدوده هویّت او میلولند.
شیطانِ انسی شدن، ثمره تخلیه هویتی انسان و بیان نمونهای از آن
آن وقت این شخص وقتی نگاه میکند با نگاه شیطانی نگاه میکند «فَنَظَر» شیطان «بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» با زبان اینها حرف میزند با چشم اینها نگاه میکند «فَرَکِبَ بِهِمْ الزَّلَلَ وَ زَیَّن لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرَکَهُ الشَّیْطانُ فی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَی لِسَانِهِ» این تمام مجاری ادراکی این را گرفته اینها تشبیه نیست اگر قرآن فرمود یک عدّه ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ﴾ هستند یعنی این شستشوی هویّتی است نه مغزی, آن هویّتش را ذخیره کرده کجا برده معلوم نیست کلّ هستی او را شیطان پر کرده حالا آنکه حرف میزند شیطان است اینکه در آن خطبه همّام یعنی خطبه 193 نهجالبلاغه که حضرت فرمود: «أهکذا تَصنَعُ المواعِظ» آن شخص اعتراض بیادبانه کرده که اگر موعظه اثر میکند پس چرا در شما اثر نکرد فرمود: «نَفَثَ الشیطان علی لِسانک» این شیطان است که در زبان تو حرف زده است.
مغالطهآمیز بودن وجود انسان تحت ولایت شیطان
این یک مغالطه است یعنی این شخص انسان نیست خیال میکند انسان است دیگران خیال میکنند انسان است ولی واقعاً انسان نیست فریب او را میخورند یک دانشمند در مغالطه, فریب موضوع و محمول ناآشنا را میخورد دیگران در بحثهای اجتماعی فریب این شخص را میخورند این واقعاً حیوان است, واقعاً ابلیس است (یک).
مغالطه دوم: جدّی پنداشتن بازی دنیا
مطلب دیگر و مغالطه دیگر این است که ما مجاز را حقیقت میدانیم, بالعرض را بالذّات میدانیم, بالتّبع را بالاصاله میدانیم این هم حرف انبیاست در جای دیگر خبری از این حرف نیست و آن این است که دنیا بالأخره زمینی هست, آسمانی هست, زندگی هست, زمین آیت حق است, آسمان آیت حق است, موجودات زمینی آیات حقاند, موجودات آسمانی آیات حقاند همه حقاند، آب حق است, هوا حق است, زمین حق است, معدن حق است اینها نعمتهای الهیاند که خدای سبحان اینها را آفرید اما حالا من باید این کار را بکنم نه شما, من باید جلو بیفتم نه شما, من باید به این لقب و نام, شهرت پیدا کنم نه شما, این واقعیت ندارد این میشود دنیا, دنیا همین است این بازیچه است ما خیال میکنیم درس و بحث ما, زندگی ما برای این است که به این عناوین برسیم به ما میگویند عظما, به ما میگویند کذا, ما جلو بیفتیم, نام ما را, عکس ما را, این میشود دنیا, وگرنه زمین، دنیا نیست آسمان دنیا نیست فرمود اینها آیات الهیاند ما خیال میکنیم اینها واقعیت دارند اینها مجازند نه حقیقت و ما این مجاز را حقیقت میپنداریم تمام تلاش و کوشش ما برای این است این هم یک مغالطه است مثل اینکه یک انسان حکیم وقتی به بازی بازیگران نگاه میکند میگوید بازی چیز خوبی است ورزش است تأمین سلامت است اما حالا سرمایه سنگین را برای ورزش صرف کردن, تمام عمر را برای بازی صرف کردن, بددهنی کردن, فحش دادن, دعوا کردن, بازی را حقیقت پنداشتن است خب بازی که ارزش این را ندارد اصلاً ورزش برای این است که آدم نشاط پیدا کند ورزش که اصل نیست ورزش برای تأمین سلامتی و نشاط است مجاز است آدم این مجاز را حقیقت حساب بکند میشود مغالطه.
تبیین مغالطهآمیز بودن مقاطع پنجگانه زندگی دنیا
در قرآن فرمود شما این پنج مقطع را که حساب میکنید این پنج مقطع: اول و وسط و آخر, آخر و وسط و اول همهاش بازی است این پنج مقطع را در سوره مبارکه «حدید» فرمود, فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[26] نوجوانی یک نحو, جوانی یک نو, میانسالی یک نحو, شیخوخیت یک نحو فرتوتیت یک نحو, همین! در آیه بیست سوره مبارکه «حدید» فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ﴾ (یک) ﴿وَلَهْوٌ﴾ (دو) ﴿وَزِینَةٌ﴾ (سه) ﴿وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ﴾ (چهار) ﴿وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ (پنج) انسان در دوران کهنسالی نه میتواند خوب غذا بخورد, نه میتواند خوب بیاراید, نه میتواند خوب در جامعه سخنرانی بکند همه اینها از او گرفته شد فقط میگوید این مقدار مال دارم, این مقدار نوه دارم, این مقدار شئون داشتم یا دارم این میشود تکاثر که دوران فرتوتی است دوران شیخوخیت هم تکاثر است من باید جلو بیفتم, این بازیها, دوران نوجوانی و جوانی هم که معلوم است به تفاخر و به خوردن و به آشامیدن و به اجوفین رسیدن و اینهاست. این مراحل پنجگانه نشان میدهد که بازی است و اگر در بخشی از آیات دیگر، پنج مرحله نبود دو مرحله بود این منافات ندارد که این مراحل پنجگانه همه زیر پوشش این دو مرحلهاند در سوره مبارکه «عنکبوت» آیه 64 به جای اینکه بفرماید دنیا پنج مرحله است میفرماید بیش از دو رنگ نیست ﴿وَمَا هذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ﴾ همهاش بازی است یا بازی توپ و فوتبال است یا بازی القاب و بازی عناوین و اینگونه از امور. در سوره مبارکه «انعام» هم مشابه همین بیان را دارد که آنجا هم فرمود جز بازی چیز دیگری نیست یعنی آیه 32 سوره مبارکه «انعام» این است که ﴿وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ در سوره 47 هم که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آنجا هم به لهو و لعب حصر کرده, [27] بنابراین ما پنج مرحله نداریم اول و وسط و آخر, این بازی است.
توبیخ علی(علیه السلام) بر انسان فریبخورده مذمّتکننده دنیا
اگر کسی بازی را حقیقت بپندارد گرفتار مغالطه شد وگرنه در یکی از خطبههای نهجالبلاغه هست کسی در محضر حضرت امیر(سلام الله علیه) دنیا را مذمّت کرده حضرت فرمود: «أیّها الذامّ لدنیا»[28] ای کسی که دنیا را مذمّت کردی جایی بهتر از دنیا نیست این متجر اولیاست همه اولیا و انبیا و شهدا و صلحا و صدّیقین در همین دنیا به مقام رسیدند کجا را داری مذمّت میکنی؟! او بد نکرده او بیمارستان را به تو نشان داد, تیمارستان را به تو نشان داد, آسایشگاه را هم به تو نشان داد, قبرستان را هم به تو نشان داد او خلاف نکرده او فریب نداده تو فریب خوردی او چه کار باید بکند که نکرده او اینچنین نیست که تیمارستان را نشان نداده باشد, قبرستان را نشان نداده باشد, بیمارستان را نشان نداده باشد فقط بازار و پارک را نشان داده باشد او تو را فریب نداده تو فریب خوردی, میماند آن غَرور آن شیطان.
هشدار قرآن به آشتیناپذیری شیطان با انسان
فرمود شیطان دشمن شماست دشمن تکبُعدی، اینکه فرمود دشمن تکبُعدی است سرّش این است بالأخره انسان دشمنهایی دارد قابل مصالحه است اگر حیوان باشد, بالأخره میبینید گرگها, پلنگها ببرها حتی در خانهها تربیت میشوند بالأخره مقداری با بعضی آشنا میشوند کاری با آدم ندارند اما تنها دشمن دوستیناپذیر، شیطان است فرمود با او میخواهی چه کار بکنی با او فقط جنگ, اگر بخواهی صلح بکنی او تو را به بند میکشد با هم به جهنم میروید او اینچنین نیست که اگر صلح کردی کاری به تو نداشته باشد این از هر ماری بدتر است شما دیدید خیلیها هستند با مار زندگی کردند الآن هم دارند زندگی میکنند, با عقرب زندگی میکنند مگر نیست مگر در این رسانهها نمیبینید با مار زندگی میکنند, با عقرب زندگی میکنند, با پلنگ زندگی میکنند, با یوزپلنگ زندگی میکنند اما با شیطان نمیشود زندگی کرد فرمود تنها دشمن سوگند یاد کرده شما این است فقط باید با او بجنگید کمی که نَرم بشوید کنار بیایید آرام بشوید او بیشتر حمله میکند لذا فرمود: ﴿إِنَّمَا یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ تنها هدف او همین است اگر او دسترسی داشته باشد یکسر شما را با خودش میبرد ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا﴾ با ﴿إِنَّمَا﴾ ذکر کرده یک دشمن آشتیناپذیر هم اوست ﴿إِنَّمَا یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره فاطر, آیه 1.
[2] . سوره اعراف, آیه 156.
[3] . الکافی, ج4, ص38 و 39; التوحید (شیخ صدوق), ص373.
[4] . مصباح المتهجد, ص442 و 696.
[5] . الصحیفة السجادیة, دعای 16.
[6] . سوره الرحمن, آیات 43 ـ 45.
[7] . سوره الرحمن, آیه 14.
[8] . سوره الرحمن, آیه 22.
[9] . سوره الرحمن, آیه 29.
[10] . سوره الرحمن, آیه 35.
[11] . الامالی (شیخ طوسی), ص166.
[12] . سوره نحل, آیه 75.
[13] . سوره بقره, آیات 40, 47 و 122.
[14] . سوره بقره, آیه 152.
[15] . ر.ک: الکافی, ج2, ص84; ر.ک نهجالبلاغه, حکمت 237.
[16] . الصحیفة السجادیة, دعای 1; «وکانوا کذلک لخرجوا مِن حدود الانسانیّة إلی حدّ البهیمیة.»
[17] . سوره اسراء, آیه 44.
[18] . سوره احقاف, آیه 35.
[19] . سوره قلم, آیه 48.
[20] . سوره مریم, آیه 41.
[21] . سوره مریم, آیه 51.
[22] . سوره انعام, آیه 90.
[23] . سوره انعام, آیه 112.
[24] . ر.ک: الکافی, ج2, ص352; ر.ک: المحاسن (برقی), ج1, ص291; ر.ک: الصحیح (بخاری), ج7, ص190.
[25] . بحارالأنوار, ج44, ص327.
[26] . سوره حدید, آیه 20.
[27] . سوره محمد, آیه 36.
[28] . نهجالبلاغه, حکمت 131.
تاکنون نظری ثبت نشده است