- 744
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 9 تا 15 سوره عنکبوت
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 9 تا 15 سوره عنکبوت"
- جهاد فی سبیل الله با جهاد فینا یا فی الله فرق دارد؛
- بحث مکی ومدنی بودن سوره عنکبوت؛
- اگر کسی فی سبیل الله جهاد بکند او را یاری میکنیم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ (9) وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِن جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَوَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ (10) وَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ (11) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُمْ وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (12) وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَیُسْأَلُنَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَمَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ (13) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً فَأَخَدَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ (14) فَأَنجَیْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِینَةِ وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ (15)﴾
در جریان احترام به پدر و مادر کلمه جهاد مطرح شد یعنی اگر اینها هر چه تلاش و کوشش بکنند که شما را از عقیدهتان منصرف کنند شما اطاعت نکنید خب اگر نهایت سعی را کردند که جوانشان را از دین منحرف کنند جوان نباید اطاعت کند مادون این را یقیناً نباید اطاعت کند وقتی تمام سعی و کوشش پدر و مادر این است که جوان دست از دین خود بردارد جوان موظف است متدیّن بماند اگر کمتر از آن شد یقیناً موظف است که دینش را حفظ کند لذا فرمود: ﴿وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾[1] اما اگر کمتر از جهاد و تلاش بود یقیناً جوان باید دینش را حفظ کند.
مطلب دیگر در آیه نُه که فرمود: ﴿لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ﴾ منظور این نیست که ما این مؤمنین را در جامعه صالح در امّت صالح قرار میدهیم بلکه منظور این است که در قیامت ملحق به صالحین میشود در زمره صالحان محشور خواهد شد. آیه دهم نفرمود «و من الناس من یؤمن» فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ﴾ یعنی اینها کسانیاند که لفظاً مسلمان و مؤمناند میگویند ما ایمان داریم نشانهاش آن است که اگر مقداری آسیب ببینند این آسیب دنیایی را مثل عذاب خدا میدانند عذاب الهی مانع کفر است اما اینها آسیب دنیایی را مانع ایمان میبینند همانطوری که عذاب الهی مانع کفر است آسیب دنیایی را اینها مانع ایمان میبینند عذاب الهی صارف است مانع کفر ورزیدن است خدای سبحان انذار کرده فرمود اگر کسی گناه کرد گرفتار عذاب الهی میشود این انذار این وعید این عذاب الهی مانع کفر است آسیب دنیایی را آنها مانع ایمان میدانند چون اینها واقعاً مؤمن نیستند میگویند ما مؤمنیم «و من الناس من یؤمن» نیست ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ﴾ یعنی درباره این ایمان اگر آسیب ببیند ﴿جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ﴾ همانطوری که عذاب الهی صارف از کفر است اینها آسیب بشری را صارف از ایمان قرار میدهند و اگر کمکی به اسلام و مسلمین برسد اینها مدّعی اسلاماند میگویند ما هم سهمی داریم ﴿وَلَئِن جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ﴾ لذا در این نصر سهیم هستیم. بعضیها خواستند با این آیه بگویند این سورهٴ عنکبوت مدنی است نه مکّی یا این چند آیه در مدینه نازل شد نه در مکه چرا؟ زیرا در مکه سخن از نفاق مطرح نبود اسلام شوکتی نداشت که آنها برای شوکت و احتشامی که برای اسلام قائل بودند مسلمان بشوند درآمدی هم نداشت که آنها به غبطه و سود اسلامی مؤمن بشوند چون نه ضرری داشت نه نفعی بنابراین نفاق معنا ندارد[2] لکن نفاق در مدینه فراوان بود اما نه اینکه در مکه هیچ نفاقی نبود شواهدی هم هست که در مکه سخن از نفاق بود درآمد، تنها غنیمت و امثال غنیمت نیست جهاد تنها مبارزه مسلّحانه نیست اینها در مدینه بود در مکه نبود ولی بالأخره وجود مبارک حضرت محبوبیّتی داشت اینها هم لفظاً ایمان آوردند که اگر سودی بود در سود سهیم باشند و اگر ضرری بود فوراً برگردند پس اینها دلیل نیست که سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» یا این آیات در مدینه نازل شد جهادی هم که در اول این سوره آمده است بخش مهمّش گرچه ناظر به جهاد نفس است ولی آن مرحله ضعیف که مقاومت در برابر کفار است هم یک نوع جهاد است صبر, استقامت, مقاومت اینها هم به معنای حضور در صحنه جهاد است ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ﴾ این ﴿فِی اللَّهِ﴾ غیر از «فی سبیل الله» است یک وقت است کسی در جهاد شرکت میکند در مرابطه شرکت میکند این ایذای فی سبیل الله است یک وقت در راه اصلِ ایمان آسیب میبیند این ایذای فی الله است در پایان همین سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» میبینید جهاد فی الله با فی سبیل الله اینها کنار هم ذکر شده معلوم میشود دو چیز است در پایان سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» در آیه 69 یعنی آخرین آیه سوره, به این صورت فرمود: ﴿وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ نه «الذین جاهدوا فی سبیلنا», ﴿جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ اگر ﴿فِینَا﴾ به معنای «فی سبیلنا» بود که تکرار بود یک وقت است انسان در جبهه جهاد در صحنه مبارزه تلاش و کوشش میکند این جهاد فی سبیل الله است در آنجا خدا فیض و نصرت نصیبش میکند اما اگر بفرماید: ﴿وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ معلوم میشود این جهاد «فینا» غیر از جهاد «فی سبیلنا» است جهاد در اصلِ ایمان, مؤمن بودن, معتقد بودن, زحمت دارد پس اگر جهاد در اصلِ ایمان بود مشمول ﴿الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا﴾ است; یا جهاد اوسط یا جهاد اکبر کسی که دارد مجاهدت میکند بر اساس «مَن عرف نفسه فقد عرف ربّه»[3] یا میخواهد از جهاد اوسط به جهاد اکبر منتقل بشود این جهاد فی الله است اما آن کسی که دارد نظام را یاری میکند دفاع میکند با دشمن میجنگد این جهاد فی سبیل الله است چون جهاد فی الله با فی سبیل الله فرق دارد لذا در بخش پایانی این سوره فرمود: ﴿وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ اینجا هم که فرمود اگر ﴿فِی الله﴾ اذیت بشود یعنی در اصل ایمان نه فی سبیل الله.
پرسش:...
پاسخ: اگر آن باشد میشود تکرار, برای اینکه تکرار نشود فرمود: ﴿وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ کسی ما را میخواهد ما راهش را هم فراهم میکنیم اما اگر کسی فی سبیل الله جهاد بکند او را یاری میکنیم که ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾[4] جهاد فی سبیل الله مثل حضور در صحنه مبارزه و نبرد این پیامدش یاری الهی است اما جهاد فی الله پیامدش هدایت به سبیل خداست فرمود اگر کسی بخواهد به حضور ما بیاید ما راهها را نشانش میدهیم این خیلی فرق میکند با کسی که بخواهد در راه خدا جهاد کند که خدای سبحان او را یاری میکند.
فرمود: ﴿فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ﴾ و نصر اختصاصی به غنیمت و پیروزی ندارد تا بگوییم این در مکه نبود و در مدینه بود هر گونه پیروزی اعم از جلال, شکوه اعم از محبوبیّت اجتماعی و اینها باشد آنها میگویند ما سهیم هستیم ﴿لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ﴾, ﴿أَوَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ﴾ مگر ذات اقدس الهی به دلهای همه مردم چه جمعاً چه فُرادا عالِم نیست بلکه اعلم است نه تنها اعلم از دیگران است اعلم از خود انسان هم است برای اینکه خیلی از موارد است که انسان از آن درون درونش غافل است و خدای سبحان از آن باخبر است فرمود: ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی﴾[5] فرمود اگر حرف را بلند و آشکار بگویید خب معلوم است خدا میشنود و علیم است لذا آن را جواب نداد نفرمود «إن تجهر بالقول فإنّه یعلم» فرمود: ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ﴾ وقتی سرّ را میداند یقیناً جهر را میداند ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ﴾ سرّ این است که انسان آگاه است و دیگران آگاه نیستند ﴿یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی﴾ اخفای از سرّ آن است که برای خود انسان مخفی است در درونِ درون انسان چه گذشته است و چه چیزی نهادینه شد که انسان بر اساس آن حبّ و بغض دارد و مانند آن خیلی از موارد است که برای خود انسان هم روشن نیست فرمود اخفای از سرّ را هم ذات اقدس الهی میداند لذا او اعلم است به اسرار خود صاحبسرّها ﴿أَوَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ﴾ هر جمعیّتی, هر گروهی, هر فرقهای و قبیلهای ذات اقدس الهی به اسرار آنها اعلم است. بعد فرمود چون اینچنین است از اسرار مؤمنان باخبر است از اسرار منافقان باخبر است ﴿وَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ﴾ منافق در مقابل مؤمن است در مقابل مؤمن, عدّهای منافقاند عدّهای کافر حالا اینجا سخن از منافقان است. کفار مکه دو حرف داشتند این دو حرف را یا در دو مقطع نسبت به یک گروه گفتند یا این دو حرف را به دو گروه گفتند یکی وعد بود یکی وعید, وعیدشان همان فتنه بود و ایذا و اذیت بود که ﴿فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ﴾ ناظر به آن است که با تهدید با ارعاب با شکنجه با ایذا و مانند آن مؤمنین را میرنجاندند نسبت به عدّهای دیگر یا نسبت به همین عدّه در مقطع دیگر وعده دادند ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا﴾ به اینها میگفتند که راهی را که ما رفتیم که راه شرک و کفر است شما بیایید الآن ببینید همین حالا هم در برخی از عوامها هم همین سنّت سیّئه هست که میگویند این کار را بکن اگر گناهی داشت به عهده من, اگر خطری داشت به گردن من, این حرف خب خیلی حرف خرافی است اگر گناهی بود که دیگر به حساب او نمینویسند اگر خطری بود که به حساب او نمینویسند هر کسی گرفتار کار خودش است. اینها تحبیب میکردند وعده میدادند ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ اینها دو امر داشتند ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ دو امر داشتند یک: ﴿اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا﴾ دو: ﴿وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُمْ﴾ این هم امر است امر متکلّم معالغیر است ما حتماً اشتباهات شما اگر گناهی باشد تحمل میکنیم. این دستور که شما بیایید راه ما را ادامه بدهید اگر خطری داشت به عهده ما برای یک گروه عوام سادهلوح شاید اثربخش باشد ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا﴾ (یک) ﴿وَلْنَحْمِلْ﴾ که این متکلّم معالغیر است و امر است و مجزوم است ﴿خَطَایَاکُمْ﴾ (دو) اگر اشتباهی هست به گردن ما. در این بخش فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ اولاً آنها اگر بیایند راه کفار را طی کنند یقیناً خطاست از نظر علمی, خطیئه است از نظر عملی این یقیناً و یقیناً این خطیئه عملی و خطای علمی به حساب خود آنها نوشته میشود ﴿لَیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی﴾[6] و هرگز خطای کسی یا خطیئه کسی را به حساب دیگری نمینویسند ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ این هم نکره در سیاق نفی است نه اشتباهات علمی آنها را نه خطیئههای عملی آنها را کفار هرگز نمیتوانند به عهده بگیرند به حساب آنها نمینویسند هیچ خطایی از کسی به حساب کسی نمینویسند ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ چون عمل, زنده است (یک) یک موجود زنده در عالَم شناور و سرگردان نیست (دو) حتماً باید به جایی مرتبط باشد (سه) جایی غیر از عامل در جهان [برای عمل] نیست (چهار) لذا ﴿لَیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی﴾ (پنج) مگر انسان حرفی زد یا اندیشهای داشت یا انگیزهای داشت یا کاری کرد این نابود میشود, مگر میشود چیزی در عالَم باشد سرگردان باشد به جایی ارتباط نداشته باشد این هم که نیست, مگر میشود کار زید را به حساب عمرو بگذارند خب رابطه علّی و معلولی به هم میخورد رابطه فعل و فاعل به هم میخورد هیچ کاری را به حساب دیگری نمینویسند این کار سرگردان نیست کار, کارگر را رها نمیکند این بیان نورانی قرآن کریم که فرمود هر کسی در گِرو کار خودش است همین است ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾,[7] ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾[8] این کار او را به گِرو میکِشد او بدهکار است یک آدم بدهکار باید گِرو بدهد وثیقه بدهد وثیقه در مسائل اقتصادی خانه است و زمین است و فرش است و ظرف است و امثال ذلک اما در مسائل اعتقادی که خانه و فرش را گرو نمیگیرند خود آدم را گرو میگیرند اینکه میبینید بعضیها واقعاً گرفتارند میگویند هر چه میخواهیم ترک کنیم نمیشود یا هر چه میخواهیم سحر بلند بشویم نمیشود راست میگویند برای اینکه در بندند این مجاز نیست این تعبیر قرآن کریم حق است و صدق ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾[9] این واقعاً گرو است فقط اصحاب یمیناند که آزادند[10] ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾, ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾ این عمل زنده است انسان اگر یک غذای سمّی بخورد بالأخره دستگاه گوارشش در گرو آن است این هر چه بخواهد جامه خوب در بر بکند ولی دلش درد میکند این رودهاش زخم است دستگاه گوارشش زخم است این غذای سمّی همین طور است کار سمّی هم همین طور است ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾, ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾ اما اصحاب یمین آزادند برای اینکه اصحاب یمین بدهکار نیستند این به استثنای منقطع شبیهتر است تا متصل برای اینکه او حقّی به گردن ندارد وظایف خودش را انجام داده هم حقّ الله را داده هم حقّ الناس را داده بدهکار نیست تا او را گرو بگیرند.
اینها گفتند که ما خطایای شما را حمل میکنیم فرمود خیر, ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ مستحضرید که صدق و کذب از اوصاف خبر است نه وعده, صدق و کذبپذیر است نه وعید اینها انشایند انشا که صدق و کذب ندارد چرا در این گونه از موارد که اینها انشایی وعده دادند قرآن تعبیر به کذب میکند این یا به تشبیه و تمثیل و امثال ذلک است یا به لحاظ لوازم این قضیه است اینها از اعتقادشان خبر میدهند اعتقادشان این است که شخص میتواند گناه دیگری را به عهده بگیرد عقیدهشان مطابق با واقع نیست نه حرفشان مطابق با عقیده نیست عقیدهشان چون مطابق با واقع نیست میشود کذب.
درباره اینکه فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ﴾ نه «من الناس من یَعبد» شبیه آیه سورهٴ مبارکهٴ «حج» است که قبلاً گذشت که فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾ گرچه آنجا سخن از «یقول» نیست اما ﴿عَلَی حَرْفٍ﴾ قرینه است که این در لبه دین است حرف یعنی طرف این در این جاده خاکی حرکت میکند که اگر کمی آسیب ببیند فوراً برود بیرون اینچنین نیست که در صراط مستقیم باشد این در حرف است در طرف است که تا آسیب ظهور کرد این خودش را بیرون بیندازد این در متن نیست در صراط نیست ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾ فوراً برمیگردد ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ﴾.[11] اما جریان حمل خطایا در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت که اینها بیراهه میروند فرمود: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ٭ لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ هر گنهکاری تمام گناه خود را و بار خود را در قیامت باید به دوش بکشد (این یک) ﴿وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾[12] گناه اضلال دیگران را هم باید به دوش بکشد (این دو) نه گناه دیگران را, برخی از گناهان دیگران که در حقیقت به اضلال اینها وابسته است خود ضلالت و گناه دیگران را خود دیگران باید حمل کنند هرگز گناه کسی را دیگری حمل نمیکند منتها این تبهکاران که دیگران را با اضلالشان به ضلالت محکوم کردند چون دو گناه کردند دو بار دارند یکی اینکه خودشان گمراه شدند معصیت کردند یکی اینکه دیگران را اضلال کردند چون سه گناه است دو گناه را این طبقه مستکبر دارند یک گناه را آنها, دو گناهی که این کفار و مشرکان دارند این است یکی اینکه خودشان کفر ورزیدند دیگر اینکه دیگران را به کفر تشویق کردند تبلیغ کردند و مانند آن؛ هم بار ضلالت خود را هم بار اضلال دیگران را اما گناه سوم ضلالت دیگران است ضلالت دیگران به عهده خود دیگران است لذا فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ آنها دو بار دارند یکی بار کفر خود, یکی بار اضلال دیگران; ولی کفر و ضلالت و تبهکاری این گروه دیگر را خود آن گروه میکشد .
﴿لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاءَ مَا یَزِرُونَ﴾[13] یک وقت است که دیگری اصلاً مکلّف نیست این تقریباً دیگری را به کار وادار کرده خب در حقیقت این بالتسبیب عهدهدار آن معصیت است در این بخش فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ لکن سه مسئله است یکی اینکه خود اینها کفر ورزیدند بار کفر را باید ببرند دیگر اینکه دیگران را به کفر تشویق کردند بار تبلیغ سوء را باید ببرند اما آن گروهی که خودشان کفر ورزیدند آنها هم بار خودشان را باید ببرند. فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ که کذبش یا به تشبیه است یا برگشتش به لوازم انشاست که قسمتهای خبری باشد ﴿وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ﴾ (یک) ﴿وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾ (دو) که هر دو ضمیر جمع به خود کفار و مشرکین برمیگردد مشرکین گناه خودشان را میبرند گناهانی هم در کنار گناهان خودشان دارند که این گناه اضلال باشد نه اینکه گناه و اثقال و اوزار طبقه دیگر را به عهده بگیرند ﴿وَلَیُسْأَلُنَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَمَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ﴾ این دروغی که بستند که گفتند خبری نیست یا ما حمل میکنیم این هم حرفی است این فِریه و دروغ و افترایی که بستند در قیامت مورد سؤال قرار میگیرند.
پرسش ...
پاسخ: در جهنم مستکبران و مستضعفان تابع آنها اینها جدالی دارند اولاً هر گروهی که وارد شدند ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[14] این او را لعن میکند او این را لعن میکند مستضعفان در قیامت میگویند خدایا ما هم که جهنمی هستیم اینها هم جهنمی هستند عذاب مستکبران را دو برابر بکن ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾[15] خدایا عذاب این مستکبران را دو برابر بکن اینها گفتگویی در جهنم دارند که جدال باطل است مستکبران در جواب میگویند که خب چرا عذاب ما دو برابر بشود آنها میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾[16] ما به دنبال اینها راه افتادیم مستکبران میگویند نه, شما خودتان مقصّرید عقل داشتید فطرت داشتید انبیا آمدند اولیا آمدند ائمه(علیهم السلام) آمدند خب میخواستید آن راه را بروید جمعبندیاش را ذات اقدس الهی در جهنم به اینها اعلام میکند که ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ هم مستکبران دو عذاب دارند هم مستضعفان تندرو و افراطی یا تفریطی دو عذاب دارند ﴿قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[17] مستکبران دو گناه کردند شما هم دو گناه کردید گناه مستکبران این بود که خودشان کفر ورزیدند (یک) شما را هم به کفرورزی دعوت کردند (دو) هم ضال بودند هم مُضل شما هم دو معصیت کردید یکی اینکه کفر ورزیدید یکی اینکه با داشتن ائمه و اهل بیت(علیهم السلام) در خانه اموی و عباسی رفتید شما اینها را خانهنشین کردید شما یک گناه نکردید اگر شما یک گناه کرده باشید بله, شما با داشتن حجّتهای الهی, درِ خانه اینها را بستید رفتید به سراغ دیگران ﴿قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾. اما اگر مستضعفی این گناه دوم را نداشته باشد بله اینها دیگر فقط یک گناه دارند.
این بخش اساسی که فرمود حالا این مسائل کلی را با جریان تجربی همراه میکند یک سلسله مسائل معقول و کلی را که بیان فرمود با مسائل تجربی هماهنگ میکند قصص انبیا(علیهم السلام) سهم تعیینکنندهای در مسئله تجربه دارند فرمود نوح(سلام الله علیه) آمده 950 سال مردم را دعوت کرده, عدّهای کفر ورزیدند ما بساط همه را جمع کردیم و یک آیت و معجزه جهانی نشان دادیم که همیشه آن قصّه محفوظ است این کفرورزی آن خطر را هم در پیش دارد یعنی مسئله معقول با مسئله تجربی تاریخی تأیید میشود فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً﴾ اگر از همان اول میفرمود 950 سال دیگر استثنا نمیخواست اما تعبیر به ﴿ألْفَ﴾ تعبیر جامعی است و این کلمه یک کلمه جاندار است و استثنای پنجاه سال از عظمت آن کم نمیکند تعبیر به ﴿ألْفَ﴾ این سهم را دارد و کلمه ﴿سَنَةٍ﴾ تکرار نشده اول ﴿سَنَةٍ﴾ است بعد ﴿عَاماً﴾ نفرمود «الاّ خمسین سنة» یا نفرمود «ألف عاماً» یک جا ﴿سَنَةٍ﴾, یک جا ﴿عَاماً﴾ که تکرار نشود ﴿فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً فَأَخَدَهُمُ الطُّوفَانُ﴾ چرا برای اینکه ﴿وَهُمْ ظَالِمُونَ﴾ بحثی در روزهای قبل شد که وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) الگوی همه مبارزان است اینکه در زیارتهای آن حضرت در تعبیرات روایی از وجود مبارک حضرت آمده است که حسین بن علی قَتیل عَبره است[18] عَبره یعنی آن اشک فراوانی که از شبکه چشم جاری بشود عبور بکند به صورت برسد اگر کسی مقداری اشک بریزد که چشمش تر بشود این را نمیگویند عَبَره برای اینکه عبور نکرده اما این گونه از تعبیرات که در زیارتها و روایات آمده این تعبیرات, حصر نیست که من فقط برای گریه کشته شدم فقط برای عزاداری شهید شدم الآن شما ببینید چه در مصر چه در تونس چه در یمن چه در بحرین همه جا سخن کربلاست: «هیهات من الذلّة» این بر همه واجب است که این شعار را حفظ بکنند که دفاع مقدس ما هم با همین شعار پیش رفته هم اشک و ناله است بر اساس «أنا قَتیل العبرة» هم «هیهات مِنّا الذّلة»[19] است.
چون قصّه نوح مکرّر در قرآن بازگو شد و مبسوطاً ذکر شد دیگر درباره این دو آیه ما بحثی نداریم ﴿فَأَنجَیْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِینَةِ وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ چند کار است که قرآن کریم از آنها به عنوان جهانی و جهانشمولی یاد میکند جریان مریم و فرزندش(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا وابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾[20] یک آیت جهانی است جریان مسیح و مادرش, جریان طوفان هم فرمود این یک آیت جهانی است چه اینکه در تمام قرآن یک جا فقط خدا سلام جهانی دارد و آن برای نوح(سلام الله علیه) است, این تعبیر ﴿فِی الْعَالَمِینَ﴾ در قرآن یکجاست آن هم مخصوص حضرت نوح است کسی که تقریباً ده قرن تلاش و کوشش کرده پاداش جهانی مییابد ﴿سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ﴾[21] اینجا هم درباره سفینه نوح فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 8.
[2] . ر.ک: المیزان, ج16, ص106; ر.ک: روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم, ج10, ص345.
[3] . مصباح الشریعه, ص13; متشابه القرآن, ج1, ص44.
[4] . سورهٴ محمد, آیهٴ 7.
[5] . سورهٴ طه, آیهٴ 7.
[6] . سورهٴ نجم, آیهٴ 39.
[7] . سورهٴ طور, آیهٴ 21.
[8] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 38.
[9] . سورهٴ نساء, آیهٴ 122.
[10] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 39.
[11] . سورهٴ حج, آیهٴ 11.
[12] . سورهٴ نحل, آیات 24 و 25.
[13] . سورهٴ نحل, آیهٴ 25.
[14] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 38.
[15] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 68.
[16] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 67.
[17] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 38.
[18] . الامالی (شیخ صدوق), ص137; مصباح المتهجّد, ص826.
[19] . اللهوف, ص97.
[20] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 91.
[21] . سورهٴ صافات, آیهٴ 79.
- جهاد فی سبیل الله با جهاد فینا یا فی الله فرق دارد؛
- بحث مکی ومدنی بودن سوره عنکبوت؛
- اگر کسی فی سبیل الله جهاد بکند او را یاری میکنیم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ (9) وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِن جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَوَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ (10) وَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ (11) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُمْ وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (12) وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَیُسْأَلُنَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَمَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ (13) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً فَأَخَدَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ (14) فَأَنجَیْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِینَةِ وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ (15)﴾
در جریان احترام به پدر و مادر کلمه جهاد مطرح شد یعنی اگر اینها هر چه تلاش و کوشش بکنند که شما را از عقیدهتان منصرف کنند شما اطاعت نکنید خب اگر نهایت سعی را کردند که جوانشان را از دین منحرف کنند جوان نباید اطاعت کند مادون این را یقیناً نباید اطاعت کند وقتی تمام سعی و کوشش پدر و مادر این است که جوان دست از دین خود بردارد جوان موظف است متدیّن بماند اگر کمتر از آن شد یقیناً موظف است که دینش را حفظ کند لذا فرمود: ﴿وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾[1] اما اگر کمتر از جهاد و تلاش بود یقیناً جوان باید دینش را حفظ کند.
مطلب دیگر در آیه نُه که فرمود: ﴿لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ﴾ منظور این نیست که ما این مؤمنین را در جامعه صالح در امّت صالح قرار میدهیم بلکه منظور این است که در قیامت ملحق به صالحین میشود در زمره صالحان محشور خواهد شد. آیه دهم نفرمود «و من الناس من یؤمن» فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ﴾ یعنی اینها کسانیاند که لفظاً مسلمان و مؤمناند میگویند ما ایمان داریم نشانهاش آن است که اگر مقداری آسیب ببینند این آسیب دنیایی را مثل عذاب خدا میدانند عذاب الهی مانع کفر است اما اینها آسیب دنیایی را مانع ایمان میبینند همانطوری که عذاب الهی مانع کفر است آسیب دنیایی را اینها مانع ایمان میبینند عذاب الهی صارف است مانع کفر ورزیدن است خدای سبحان انذار کرده فرمود اگر کسی گناه کرد گرفتار عذاب الهی میشود این انذار این وعید این عذاب الهی مانع کفر است آسیب دنیایی را آنها مانع ایمان میدانند چون اینها واقعاً مؤمن نیستند میگویند ما مؤمنیم «و من الناس من یؤمن» نیست ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ﴾ یعنی درباره این ایمان اگر آسیب ببیند ﴿جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ﴾ همانطوری که عذاب الهی صارف از کفر است اینها آسیب بشری را صارف از ایمان قرار میدهند و اگر کمکی به اسلام و مسلمین برسد اینها مدّعی اسلاماند میگویند ما هم سهمی داریم ﴿وَلَئِن جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ﴾ لذا در این نصر سهیم هستیم. بعضیها خواستند با این آیه بگویند این سورهٴ عنکبوت مدنی است نه مکّی یا این چند آیه در مدینه نازل شد نه در مکه چرا؟ زیرا در مکه سخن از نفاق مطرح نبود اسلام شوکتی نداشت که آنها برای شوکت و احتشامی که برای اسلام قائل بودند مسلمان بشوند درآمدی هم نداشت که آنها به غبطه و سود اسلامی مؤمن بشوند چون نه ضرری داشت نه نفعی بنابراین نفاق معنا ندارد[2] لکن نفاق در مدینه فراوان بود اما نه اینکه در مکه هیچ نفاقی نبود شواهدی هم هست که در مکه سخن از نفاق بود درآمد، تنها غنیمت و امثال غنیمت نیست جهاد تنها مبارزه مسلّحانه نیست اینها در مدینه بود در مکه نبود ولی بالأخره وجود مبارک حضرت محبوبیّتی داشت اینها هم لفظاً ایمان آوردند که اگر سودی بود در سود سهیم باشند و اگر ضرری بود فوراً برگردند پس اینها دلیل نیست که سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» یا این آیات در مدینه نازل شد جهادی هم که در اول این سوره آمده است بخش مهمّش گرچه ناظر به جهاد نفس است ولی آن مرحله ضعیف که مقاومت در برابر کفار است هم یک نوع جهاد است صبر, استقامت, مقاومت اینها هم به معنای حضور در صحنه جهاد است ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ﴾ این ﴿فِی اللَّهِ﴾ غیر از «فی سبیل الله» است یک وقت است کسی در جهاد شرکت میکند در مرابطه شرکت میکند این ایذای فی سبیل الله است یک وقت در راه اصلِ ایمان آسیب میبیند این ایذای فی الله است در پایان همین سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» میبینید جهاد فی الله با فی سبیل الله اینها کنار هم ذکر شده معلوم میشود دو چیز است در پایان سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» در آیه 69 یعنی آخرین آیه سوره, به این صورت فرمود: ﴿وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ نه «الذین جاهدوا فی سبیلنا», ﴿جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ اگر ﴿فِینَا﴾ به معنای «فی سبیلنا» بود که تکرار بود یک وقت است انسان در جبهه جهاد در صحنه مبارزه تلاش و کوشش میکند این جهاد فی سبیل الله است در آنجا خدا فیض و نصرت نصیبش میکند اما اگر بفرماید: ﴿وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ معلوم میشود این جهاد «فینا» غیر از جهاد «فی سبیلنا» است جهاد در اصلِ ایمان, مؤمن بودن, معتقد بودن, زحمت دارد پس اگر جهاد در اصلِ ایمان بود مشمول ﴿الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا﴾ است; یا جهاد اوسط یا جهاد اکبر کسی که دارد مجاهدت میکند بر اساس «مَن عرف نفسه فقد عرف ربّه»[3] یا میخواهد از جهاد اوسط به جهاد اکبر منتقل بشود این جهاد فی الله است اما آن کسی که دارد نظام را یاری میکند دفاع میکند با دشمن میجنگد این جهاد فی سبیل الله است چون جهاد فی الله با فی سبیل الله فرق دارد لذا در بخش پایانی این سوره فرمود: ﴿وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ اینجا هم که فرمود اگر ﴿فِی الله﴾ اذیت بشود یعنی در اصل ایمان نه فی سبیل الله.
پرسش:...
پاسخ: اگر آن باشد میشود تکرار, برای اینکه تکرار نشود فرمود: ﴿وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ کسی ما را میخواهد ما راهش را هم فراهم میکنیم اما اگر کسی فی سبیل الله جهاد بکند او را یاری میکنیم که ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾[4] جهاد فی سبیل الله مثل حضور در صحنه مبارزه و نبرد این پیامدش یاری الهی است اما جهاد فی الله پیامدش هدایت به سبیل خداست فرمود اگر کسی بخواهد به حضور ما بیاید ما راهها را نشانش میدهیم این خیلی فرق میکند با کسی که بخواهد در راه خدا جهاد کند که خدای سبحان او را یاری میکند.
فرمود: ﴿فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ﴾ و نصر اختصاصی به غنیمت و پیروزی ندارد تا بگوییم این در مکه نبود و در مدینه بود هر گونه پیروزی اعم از جلال, شکوه اعم از محبوبیّت اجتماعی و اینها باشد آنها میگویند ما سهیم هستیم ﴿لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ﴾, ﴿أَوَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ﴾ مگر ذات اقدس الهی به دلهای همه مردم چه جمعاً چه فُرادا عالِم نیست بلکه اعلم است نه تنها اعلم از دیگران است اعلم از خود انسان هم است برای اینکه خیلی از موارد است که انسان از آن درون درونش غافل است و خدای سبحان از آن باخبر است فرمود: ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی﴾[5] فرمود اگر حرف را بلند و آشکار بگویید خب معلوم است خدا میشنود و علیم است لذا آن را جواب نداد نفرمود «إن تجهر بالقول فإنّه یعلم» فرمود: ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ﴾ وقتی سرّ را میداند یقیناً جهر را میداند ﴿إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ﴾ سرّ این است که انسان آگاه است و دیگران آگاه نیستند ﴿یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی﴾ اخفای از سرّ آن است که برای خود انسان مخفی است در درونِ درون انسان چه گذشته است و چه چیزی نهادینه شد که انسان بر اساس آن حبّ و بغض دارد و مانند آن خیلی از موارد است که برای خود انسان هم روشن نیست فرمود اخفای از سرّ را هم ذات اقدس الهی میداند لذا او اعلم است به اسرار خود صاحبسرّها ﴿أَوَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ﴾ هر جمعیّتی, هر گروهی, هر فرقهای و قبیلهای ذات اقدس الهی به اسرار آنها اعلم است. بعد فرمود چون اینچنین است از اسرار مؤمنان باخبر است از اسرار منافقان باخبر است ﴿وَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ﴾ منافق در مقابل مؤمن است در مقابل مؤمن, عدّهای منافقاند عدّهای کافر حالا اینجا سخن از منافقان است. کفار مکه دو حرف داشتند این دو حرف را یا در دو مقطع نسبت به یک گروه گفتند یا این دو حرف را به دو گروه گفتند یکی وعد بود یکی وعید, وعیدشان همان فتنه بود و ایذا و اذیت بود که ﴿فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ﴾ ناظر به آن است که با تهدید با ارعاب با شکنجه با ایذا و مانند آن مؤمنین را میرنجاندند نسبت به عدّهای دیگر یا نسبت به همین عدّه در مقطع دیگر وعده دادند ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا﴾ به اینها میگفتند که راهی را که ما رفتیم که راه شرک و کفر است شما بیایید الآن ببینید همین حالا هم در برخی از عوامها هم همین سنّت سیّئه هست که میگویند این کار را بکن اگر گناهی داشت به عهده من, اگر خطری داشت به گردن من, این حرف خب خیلی حرف خرافی است اگر گناهی بود که دیگر به حساب او نمینویسند اگر خطری بود که به حساب او نمینویسند هر کسی گرفتار کار خودش است. اینها تحبیب میکردند وعده میدادند ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ اینها دو امر داشتند ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ دو امر داشتند یک: ﴿اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا﴾ دو: ﴿وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُمْ﴾ این هم امر است امر متکلّم معالغیر است ما حتماً اشتباهات شما اگر گناهی باشد تحمل میکنیم. این دستور که شما بیایید راه ما را ادامه بدهید اگر خطری داشت به عهده ما برای یک گروه عوام سادهلوح شاید اثربخش باشد ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا﴾ (یک) ﴿وَلْنَحْمِلْ﴾ که این متکلّم معالغیر است و امر است و مجزوم است ﴿خَطَایَاکُمْ﴾ (دو) اگر اشتباهی هست به گردن ما. در این بخش فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ اولاً آنها اگر بیایند راه کفار را طی کنند یقیناً خطاست از نظر علمی, خطیئه است از نظر عملی این یقیناً و یقیناً این خطیئه عملی و خطای علمی به حساب خود آنها نوشته میشود ﴿لَیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی﴾[6] و هرگز خطای کسی یا خطیئه کسی را به حساب دیگری نمینویسند ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ این هم نکره در سیاق نفی است نه اشتباهات علمی آنها را نه خطیئههای عملی آنها را کفار هرگز نمیتوانند به عهده بگیرند به حساب آنها نمینویسند هیچ خطایی از کسی به حساب کسی نمینویسند ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ چون عمل, زنده است (یک) یک موجود زنده در عالَم شناور و سرگردان نیست (دو) حتماً باید به جایی مرتبط باشد (سه) جایی غیر از عامل در جهان [برای عمل] نیست (چهار) لذا ﴿لَیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی﴾ (پنج) مگر انسان حرفی زد یا اندیشهای داشت یا انگیزهای داشت یا کاری کرد این نابود میشود, مگر میشود چیزی در عالَم باشد سرگردان باشد به جایی ارتباط نداشته باشد این هم که نیست, مگر میشود کار زید را به حساب عمرو بگذارند خب رابطه علّی و معلولی به هم میخورد رابطه فعل و فاعل به هم میخورد هیچ کاری را به حساب دیگری نمینویسند این کار سرگردان نیست کار, کارگر را رها نمیکند این بیان نورانی قرآن کریم که فرمود هر کسی در گِرو کار خودش است همین است ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾,[7] ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾[8] این کار او را به گِرو میکِشد او بدهکار است یک آدم بدهکار باید گِرو بدهد وثیقه بدهد وثیقه در مسائل اقتصادی خانه است و زمین است و فرش است و ظرف است و امثال ذلک اما در مسائل اعتقادی که خانه و فرش را گرو نمیگیرند خود آدم را گرو میگیرند اینکه میبینید بعضیها واقعاً گرفتارند میگویند هر چه میخواهیم ترک کنیم نمیشود یا هر چه میخواهیم سحر بلند بشویم نمیشود راست میگویند برای اینکه در بندند این مجاز نیست این تعبیر قرآن کریم حق است و صدق ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾[9] این واقعاً گرو است فقط اصحاب یمیناند که آزادند[10] ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾, ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾ این عمل زنده است انسان اگر یک غذای سمّی بخورد بالأخره دستگاه گوارشش در گرو آن است این هر چه بخواهد جامه خوب در بر بکند ولی دلش درد میکند این رودهاش زخم است دستگاه گوارشش زخم است این غذای سمّی همین طور است کار سمّی هم همین طور است ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾, ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾ اما اصحاب یمین آزادند برای اینکه اصحاب یمین بدهکار نیستند این به استثنای منقطع شبیهتر است تا متصل برای اینکه او حقّی به گردن ندارد وظایف خودش را انجام داده هم حقّ الله را داده هم حقّ الناس را داده بدهکار نیست تا او را گرو بگیرند.
اینها گفتند که ما خطایای شما را حمل میکنیم فرمود خیر, ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ مستحضرید که صدق و کذب از اوصاف خبر است نه وعده, صدق و کذبپذیر است نه وعید اینها انشایند انشا که صدق و کذب ندارد چرا در این گونه از موارد که اینها انشایی وعده دادند قرآن تعبیر به کذب میکند این یا به تشبیه و تمثیل و امثال ذلک است یا به لحاظ لوازم این قضیه است اینها از اعتقادشان خبر میدهند اعتقادشان این است که شخص میتواند گناه دیگری را به عهده بگیرد عقیدهشان مطابق با واقع نیست نه حرفشان مطابق با عقیده نیست عقیدهشان چون مطابق با واقع نیست میشود کذب.
درباره اینکه فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ﴾ نه «من الناس من یَعبد» شبیه آیه سورهٴ مبارکهٴ «حج» است که قبلاً گذشت که فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾ گرچه آنجا سخن از «یقول» نیست اما ﴿عَلَی حَرْفٍ﴾ قرینه است که این در لبه دین است حرف یعنی طرف این در این جاده خاکی حرکت میکند که اگر کمی آسیب ببیند فوراً برود بیرون اینچنین نیست که در صراط مستقیم باشد این در حرف است در طرف است که تا آسیب ظهور کرد این خودش را بیرون بیندازد این در متن نیست در صراط نیست ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾ فوراً برمیگردد ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ﴾.[11] اما جریان حمل خطایا در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت که اینها بیراهه میروند فرمود: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ٭ لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ هر گنهکاری تمام گناه خود را و بار خود را در قیامت باید به دوش بکشد (این یک) ﴿وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾[12] گناه اضلال دیگران را هم باید به دوش بکشد (این دو) نه گناه دیگران را, برخی از گناهان دیگران که در حقیقت به اضلال اینها وابسته است خود ضلالت و گناه دیگران را خود دیگران باید حمل کنند هرگز گناه کسی را دیگری حمل نمیکند منتها این تبهکاران که دیگران را با اضلالشان به ضلالت محکوم کردند چون دو گناه کردند دو بار دارند یکی اینکه خودشان گمراه شدند معصیت کردند یکی اینکه دیگران را اضلال کردند چون سه گناه است دو گناه را این طبقه مستکبر دارند یک گناه را آنها, دو گناهی که این کفار و مشرکان دارند این است یکی اینکه خودشان کفر ورزیدند دیگر اینکه دیگران را به کفر تشویق کردند تبلیغ کردند و مانند آن؛ هم بار ضلالت خود را هم بار اضلال دیگران را اما گناه سوم ضلالت دیگران است ضلالت دیگران به عهده خود دیگران است لذا فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ آنها دو بار دارند یکی بار کفر خود, یکی بار اضلال دیگران; ولی کفر و ضلالت و تبهکاری این گروه دیگر را خود آن گروه میکشد .
﴿لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاءَ مَا یَزِرُونَ﴾[13] یک وقت است که دیگری اصلاً مکلّف نیست این تقریباً دیگری را به کار وادار کرده خب در حقیقت این بالتسبیب عهدهدار آن معصیت است در این بخش فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾ لکن سه مسئله است یکی اینکه خود اینها کفر ورزیدند بار کفر را باید ببرند دیگر اینکه دیگران را به کفر تشویق کردند بار تبلیغ سوء را باید ببرند اما آن گروهی که خودشان کفر ورزیدند آنها هم بار خودشان را باید ببرند. فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ﴾ که کذبش یا به تشبیه است یا برگشتش به لوازم انشاست که قسمتهای خبری باشد ﴿وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ﴾ (یک) ﴿وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾ (دو) که هر دو ضمیر جمع به خود کفار و مشرکین برمیگردد مشرکین گناه خودشان را میبرند گناهانی هم در کنار گناهان خودشان دارند که این گناه اضلال باشد نه اینکه گناه و اثقال و اوزار طبقه دیگر را به عهده بگیرند ﴿وَلَیُسْأَلُنَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَمَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ﴾ این دروغی که بستند که گفتند خبری نیست یا ما حمل میکنیم این هم حرفی است این فِریه و دروغ و افترایی که بستند در قیامت مورد سؤال قرار میگیرند.
پرسش ...
پاسخ: در جهنم مستکبران و مستضعفان تابع آنها اینها جدالی دارند اولاً هر گروهی که وارد شدند ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[14] این او را لعن میکند او این را لعن میکند مستضعفان در قیامت میگویند خدایا ما هم که جهنمی هستیم اینها هم جهنمی هستند عذاب مستکبران را دو برابر بکن ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾[15] خدایا عذاب این مستکبران را دو برابر بکن اینها گفتگویی در جهنم دارند که جدال باطل است مستکبران در جواب میگویند که خب چرا عذاب ما دو برابر بشود آنها میگویند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾[16] ما به دنبال اینها راه افتادیم مستکبران میگویند نه, شما خودتان مقصّرید عقل داشتید فطرت داشتید انبیا آمدند اولیا آمدند ائمه(علیهم السلام) آمدند خب میخواستید آن راه را بروید جمعبندیاش را ذات اقدس الهی در جهنم به اینها اعلام میکند که ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾ هم مستکبران دو عذاب دارند هم مستضعفان تندرو و افراطی یا تفریطی دو عذاب دارند ﴿قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[17] مستکبران دو گناه کردند شما هم دو گناه کردید گناه مستکبران این بود که خودشان کفر ورزیدند (یک) شما را هم به کفرورزی دعوت کردند (دو) هم ضال بودند هم مُضل شما هم دو معصیت کردید یکی اینکه کفر ورزیدید یکی اینکه با داشتن ائمه و اهل بیت(علیهم السلام) در خانه اموی و عباسی رفتید شما اینها را خانهنشین کردید شما یک گناه نکردید اگر شما یک گناه کرده باشید بله, شما با داشتن حجّتهای الهی, درِ خانه اینها را بستید رفتید به سراغ دیگران ﴿قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾. اما اگر مستضعفی این گناه دوم را نداشته باشد بله اینها دیگر فقط یک گناه دارند.
این بخش اساسی که فرمود حالا این مسائل کلی را با جریان تجربی همراه میکند یک سلسله مسائل معقول و کلی را که بیان فرمود با مسائل تجربی هماهنگ میکند قصص انبیا(علیهم السلام) سهم تعیینکنندهای در مسئله تجربه دارند فرمود نوح(سلام الله علیه) آمده 950 سال مردم را دعوت کرده, عدّهای کفر ورزیدند ما بساط همه را جمع کردیم و یک آیت و معجزه جهانی نشان دادیم که همیشه آن قصّه محفوظ است این کفرورزی آن خطر را هم در پیش دارد یعنی مسئله معقول با مسئله تجربی تاریخی تأیید میشود فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً﴾ اگر از همان اول میفرمود 950 سال دیگر استثنا نمیخواست اما تعبیر به ﴿ألْفَ﴾ تعبیر جامعی است و این کلمه یک کلمه جاندار است و استثنای پنجاه سال از عظمت آن کم نمیکند تعبیر به ﴿ألْفَ﴾ این سهم را دارد و کلمه ﴿سَنَةٍ﴾ تکرار نشده اول ﴿سَنَةٍ﴾ است بعد ﴿عَاماً﴾ نفرمود «الاّ خمسین سنة» یا نفرمود «ألف عاماً» یک جا ﴿سَنَةٍ﴾, یک جا ﴿عَاماً﴾ که تکرار نشود ﴿فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً فَأَخَدَهُمُ الطُّوفَانُ﴾ چرا برای اینکه ﴿وَهُمْ ظَالِمُونَ﴾ بحثی در روزهای قبل شد که وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) الگوی همه مبارزان است اینکه در زیارتهای آن حضرت در تعبیرات روایی از وجود مبارک حضرت آمده است که حسین بن علی قَتیل عَبره است[18] عَبره یعنی آن اشک فراوانی که از شبکه چشم جاری بشود عبور بکند به صورت برسد اگر کسی مقداری اشک بریزد که چشمش تر بشود این را نمیگویند عَبَره برای اینکه عبور نکرده اما این گونه از تعبیرات که در زیارتها و روایات آمده این تعبیرات, حصر نیست که من فقط برای گریه کشته شدم فقط برای عزاداری شهید شدم الآن شما ببینید چه در مصر چه در تونس چه در یمن چه در بحرین همه جا سخن کربلاست: «هیهات من الذلّة» این بر همه واجب است که این شعار را حفظ بکنند که دفاع مقدس ما هم با همین شعار پیش رفته هم اشک و ناله است بر اساس «أنا قَتیل العبرة» هم «هیهات مِنّا الذّلة»[19] است.
چون قصّه نوح مکرّر در قرآن بازگو شد و مبسوطاً ذکر شد دیگر درباره این دو آیه ما بحثی نداریم ﴿فَأَنجَیْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِینَةِ وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ چند کار است که قرآن کریم از آنها به عنوان جهانی و جهانشمولی یاد میکند جریان مریم و فرزندش(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا وابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾[20] یک آیت جهانی است جریان مسیح و مادرش, جریان طوفان هم فرمود این یک آیت جهانی است چه اینکه در تمام قرآن یک جا فقط خدا سلام جهانی دارد و آن برای نوح(سلام الله علیه) است, این تعبیر ﴿فِی الْعَالَمِینَ﴾ در قرآن یکجاست آن هم مخصوص حضرت نوح است کسی که تقریباً ده قرن تلاش و کوشش کرده پاداش جهانی مییابد ﴿سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ﴾[21] اینجا هم درباره سفینه نوح فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 8.
[2] . ر.ک: المیزان, ج16, ص106; ر.ک: روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم, ج10, ص345.
[3] . مصباح الشریعه, ص13; متشابه القرآن, ج1, ص44.
[4] . سورهٴ محمد, آیهٴ 7.
[5] . سورهٴ طه, آیهٴ 7.
[6] . سورهٴ نجم, آیهٴ 39.
[7] . سورهٴ طور, آیهٴ 21.
[8] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 38.
[9] . سورهٴ نساء, آیهٴ 122.
[10] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 39.
[11] . سورهٴ حج, آیهٴ 11.
[12] . سورهٴ نحل, آیات 24 و 25.
[13] . سورهٴ نحل, آیهٴ 25.
[14] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 38.
[15] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 68.
[16] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 67.
[17] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 38.
[18] . الامالی (شیخ صدوق), ص137; مصباح المتهجّد, ص826.
[19] . اللهوف, ص97.
[20] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 91.
[21] . سورهٴ صافات, آیهٴ 79.
تاکنون نظری ثبت نشده است