- 631
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 25 تا 28 سوره روم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 25 تا 28 سوره روم"
- دو راه تشخیص سورههای مکّی و مدنی؛
- بررسی توقیفی بودن آیات و سورهها؛
- آیات توحیدی و نظم آفرینش مقدمهای برای طرح معاد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ (25) وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ (26) وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (27) ضَرَبَ لَکُم مَثَلاً مِنْ أَنفُسِکُمْ هَل لَکُم مِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِن شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (28)﴾
تأویلی بودن تفسیر آیات اولیه سورهٴ روم به شکست ایرانیان از مسلمانان
سورهٴ مبارکهٴ «روم» از آن جهت که در مکه نازل شد عناصر محوریاش همان اصول اعتقادی و خطوط کلی اخلاق و فقه است روایتی که در کنزالدقائق از روضه کافی کلینی(رضوان الله علیه) نقل شد قبلاً آن روایت با معارضی که دارد خوانده شد در آن روایت, اول خود حضرت میفرماید این تأویل است تأویلِ این سوره این است که بعد از هجرت آمده آنگاه قرائتی که در آیه هست معلوم را که فرمود: ﴿سَیَغْلِبُونَ﴾[1] مجهول قرار داد یعنی رومیها که مغلوب شدند به وسیله فارس که غالب شدند خود آن فارس, مغلوب میشود در حالی که قرائت معروف ﴿سَیَغْلِبُونَ﴾ است ولی در آن روایت «سَیُغلَبون» معنا کردند و در آن روایت تطبیق فرمود که این فارس, ایرانیها که شکست میخورند نه از رومیها شکست میخورند که مطابق با ظاهر آیه است بلکه از مسلمانها شکست میخورند در جریان جنگ خلیفه دوم با اینها[2] خب این پیداست که از سنخ تأویل است آیه که ناظر به این نیست که ایرانیها که فاتح شدند بر روم بعد از چندین سال به وسیله خلیفه ثانی مسلمانها شکست میخورند.
تبیین عدم ارتباط ظاهر آیه با پیروزی مسلمانان بر ایرانیان
مطلب دیگر آن است که در خود این سوره هیچ سخنی از هجرت و صلح حدیبیه و امثال ذلک نیامده در حالی که اگر این بعد از هجرت و بعد از صلح بود حتماً جریان صلح حدیبیه در این سوره ذکر میشد چه اینکه در بخشهایی از قرآن کریم راجع به صلح حدیبیه ذکر شده و صلح حدیبیه از برکاتی بود که نصیب مسلمانها شد وقتی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند که مگر این صلح, فتح بود فرمود بله فتح بزرگی بود[3] حضرت در ذیقعده سال ششم هجری با گروهی عازم بیتالله بودند که در حدیبیه آن حادثه پیش آمد و مشرکین جلوی حضرت را گرفتند و صلح کردند و حضرت برگشت وقتی برگشت آن صنادید قریش که هرگز حاضر نبودند مسلمانها را به حساب بیاورند الآن ناچار شدند به عنوان یک دولت مستقل رسمی آنها را بپذیرند و با آنها معاهده داشته باشند اینها که مجبور شدند از شهر خودشان مهاجرت کنند اموال منقول را نمیتوانستند بیاورند غیرمنقول را هم کسی از اینها نمیخرید اینها با دست خالی از مکه مهاجرت کردند آمدند در ایوان مسجد مدینه شدند اصحاب صُفه همین گروه به جایی رسیدند که یک دولت مستقل به حساب میآمدند و مکه با اینها معاهده کرده صلحنامه امضا کردند و مانند آن, حضرت فرمود چه فتحی بالاتر از این. وقتی وعده تمام شد و ذیحجّه تمام شد اول محرم فرا رسید حضرت در یک روز شش نامه برای سران کشورهای شرق و غرب نوشت در یک روز شش نماینده با شش نامه به شش جهت اعزام شدند یکی به شرق حجاز بود یعنی امپراطوری ایران یکی به غرب حجاز بود یعنی امپراطوری روم, یکی هم به بخشهای جنوبی و مانند آن. به حضرت عرض کردند که سلاطین کشورها نامه اگر مُهر نداشته باشد آن را به رسمیت نمیشناسند در همان پایان سال ششم و آغاز سال هفت هجری حضرت مُهر درست کرده حالا آن مُهر یا «لا إله إلاّ الله» بعد شهادت به رسول بود یا نه, خصوص همین سه کلمه بود که نام مبارک حضرت بود, کلمه پرافتخار رسالت بود, کلمه پرافتخار الله بود الله بالا, رسول پایین, نام مبارک حضرت پایینتر از پایین به بالا شروع میشد یعنی نام مبارک حضرت برده میشد که فلانی رسول الله است این مُهر با این وضع تنظیم شد پای نامهها که کاتبان نامهنویس مینوشتند زده میشد و حضرت بعد از آن فتح این کارها را کرده خب همه اینها در مدینه بود پیروزی مسلمانها بر ایرانیها در زمان خلیفه دوم بود این چه کار دارد به ظاهر آیه بله, از مصادیق آیه میتواند باشد تأویل آیه میتواند باشد.
دو راه تشخیص سورههای مکّی و مدنی
بنابراین برای تشخیص اینکه کدام سوره مکّی است کدام سوره مدنی است مثل سایر مسائل دو راه دارد یکی راه علم, یکی راه علمی یعنی یا قطع یا ظنّ معتبر. آیات و سوَری که در آنها جریان جنگ بدر, احد, خندق و مانند آن مطرح است خب اینها معلوم است که اینها مدنی است آیاتی که هیچ کدام از این مسائل در آنها نیست مسئله جهاد نیست مسئله قتال نیست مسئله فتح خیبر و احد و امثال ذلک نیست مسئله حج نیست مسئله صوم نیست مسئله زکات نیست مسئله ظِهار و امثال ذلک که فروع فقهی مدینه است نیست خب این را آدم اطمینان پیدا میکند که چنین سورهای در مکه نازل شده و مفسّران هم گزارششان در همین زمینه است.
بررسی توقیفی بودن آیات و سورهها
پرسش:... پاسخ: نه, ترتیب سوَر یک مطلب است اما سوره صدر و ذیلش جمعبندی شده است گاهی ممکن است آیهای در مدینه نازل شده باشد به دستور حضرت در سورهٴ مکّی قرار بگیرد آنها مشخص است اما خود آیه, توقیفی است.
پرسش: این هم معلوم نیست که خود پیغمبر دستور داده باشد...
پاسخ: این دوتا یعنی آیات و سوَر به دستور حضرت بود اما ترتیب قرآن تدوینی معلوم است که بر اساس تنزیل نیست.
پرسش: خب اکثر مفسّرین بر آناند که ﴿إنَّما یُرِیدُ الله﴾[4] اصلش اینجا نبوده این را مسلمانان گذاشتند؟
پاسخ: نه, این در زمان خود پیامبر فرمود فلان آیه را مثلاً ﴿وَاتَّقُوْا یَوْمَاً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللّهِ﴾[5] را فرمود در رأس آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بگذارید آیات تنظیمشده است سوَر تنظیمشده است اما جزء جزء که قرآن چند جزء دارد چند حزب دارد اینها قراردادی است شما میبینید مسلمانهای شرقی, مسلمانهای میانی, مسلمانهای غربی اینها قرآنهایی که قبلاً چاپ شده بود و قبل از چاپ, خطّی بود آنها در تقسیمبندی سوَر, تقسیمبندی جزء, تقسیمبندی حزب یک اختلاف نظری دارند اینها مهم نیست که ما حالا قرآن را به سی جزء تقسیم بکنیم شصت حزب تقسیم بکنیم و مانند آن اما آن اساس کار که سوره است و آیه است همین است و لاغیر. بنابراین همانطور که در مسائل دیگر ما دو راه داریم یک راه علم, یک راه علمی, در تشخیص سوَر و آیات مکّی و مدنی هم بشرح ایضاً یا یقین داریم که این سوره در مکه نازل شده مثل اینکه جریان بدر و احد و خندق و اینها را دارد یا یقین نداریم, شواهد تأیید میکند میشود ظنّ معتبر سایر موارد هم همینطور است.
آیات توحیدی و نظم آفرینش مقدمهای برای طرح معاد
مسئله مهم آن است که چندین آیه درباره توحید نقل شده گاهی آسمان و اهل آسمان, زمین و اهل زمین, مجموعه این نظام و اهل نظام را یکجا ذکر میکند این میشود متن, گاهی آسمان را جدا اهل آسمان را جدا, زمین را جدا اهل زمین را جدا, این میشود شرح, گاهی میفرماید کلّ این نظام با تدبیر الهی اداره میشود گاهی میفرماید آسمانها به تدبیر الهی اهل آسمان به تدبیر الهی, زمین به تدبیر الهی اهل زمین به تدبیر الهی. این مدیریت حکیمانه و مدبّرانه را بازگو میکند.
اثبات معاد با برهانی نمودن مدیریت توحیدی جهان آفرینش
بعد میفرماید اگر این نظام همینطور باشد که هر کسی بیاید هر عقیدهای داشته باشد هر کاری انجام بدهد و حساب و کتابی نباشد این میشود باطل یا ـ معاذ الله ـ بعد از مرگ هیچ خبری نیست این باطل است که آیاتش قبلاً خوانده شد برای اینکه اگر هر دو معدوم بشوند و هیچ فرقی بین صالح و طالح نباشد این میشود پوچ یا فرق هست, اگر فرق هست یا در این عالَم است یا در عالَم دیگر مستحضرید که سه حال بیشتر ندارد یا فرقی نیست یا هست, اگر فرق هست یا در این عالَم هست یا در عالَم دیگر همیشه مستحضرید که اگر ما یک امر دایر بین سه قسم داشتیم و به صورت منفصله حقیقیه بود الاّ ولابد به دو منفصله برمیگردد چون منفصله حقیقیه فقط از نقیضین تشکیل میشود اینکه جمعش محال, رفعش محال برای اینکه مقدم و تالی چون نقیض هماند اجتماعشان مستحیل, ارتفاعشان مستحیل ما دیگر منفصله غیر حقیقیه نداریم که این حکم را داشته باشد خب اگر منفصله حقیقیه رفعشان محال, جمعشان محال معلوم میشود نقیض هماند و شیء هم که بیش از یک نقیض ندارد لذا منفصله حقیقیه با سه ضلعی بودن محال است ما هم منفصله حقیقیه داشته باشیم هم سه ضلع, هر جا منفصله حقیقیه بود و جمعش محال, رفعش محال الاّ ولابد باید به دو منفصله برگردد در طول هم. مثل اینکه شیء یا ضروریالوجود است یا نه, اگر ضروریالوجود نبود یا ضروریالعدم است یا نه, این دو «نه» چیزی که ضروریالوجود نیست ضروریالعدم نیست میشود ممکن, آنکه ضروریالوجود است میشود واجب, آنکه ضروریالعدم است میشود ممتنع لذا انسان میتواند بگوید شیء یا واجب است یا ممتنع است یا ممکن. اینجا هم همینطور است این نظام بالأخره یا هدف دارد یا ندارد, نداشته باشد میشود پوچ این با حکمت ناظم سازگار نیست پس هدف نداشته باشد محال است پس حساب و کتابی در کار است اگر حساب و کتاب در کار است یا در این عالَم است یا عالَم دیگر, در این عالَم ممکن نیست برای اینکه این عالَم اگر دوباره بیایند باید به صورت تناسخ بیایند همین وضع را دارد «منهم ظالمٌ منهم عادل» گذشته از اینکه آن که این نظام را آفرید فرمود این نظام محدود است روزی بساط این نظام برچیده میشود خب اگر بساط این نظام برچیده بشود ما دنیایی نداشتیم آسمان و زمین دنیایی نداشتیم اینها برگردند بیایند کجا پس رجوع الی الدنیا محال است عقلاً و نقلاً, عقلاً محال است برای اینکه اگر بیایند اینجا وضع همین است «منهم ظالم و منهم عادل» اختیار را که از انسان نمیگیرند اگر عقلاً محال است نقلاً هم محالیّتش تثبیت شده است برای اینکه خدا میفرماید ما بساط این عالَم را برمیچینیم ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[6] یعنی «تبدّل السماوات غیر السماوات», ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾[7] میشود, ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[8] میشود خب اگر کلّ این نظام برچیده شد انسان بعد از مرگ کجا بیاید پس عقلاً و نقلاً رجوع انسان به دنیا میشود مستحیل لم یَبقِ الاّ یک عالَم آن عالَم معاد است یعنی این صحنه این افراد هر کاری که میکنند محفوظ است حساب و کتابی هست اینچنین نیست حساب و کتاب نباشد صالح و طالح یکی باشند (یک) حساب و کتاب هم در دنیا نیست (این دو) پس یک عالَم دیگر است به نام آخرت (سه).
هدفداری جهان آفرینش ثمره نظم برگرفته از مدیریت توحیدی آن
لذا بعد از بیان این براهین توحیدی, نظم عالَم به نحو متن (یک) نظم سماوات و اهلش, نظم ارض و اهلش به عنوان شرح (دو) میفرماید پس هدف دارد و آن هدف این است که دوباره شما را زنده میکنیم اگر بگویید چگونه مُرده را زنده میکند میفرماید همانطوری که خدای سبحان شما را در حالی که چیزی نبودید آفرید, اعاده که آسانتر از اوّلی است لذا در آیه 25 این سورهٴ مبارکهٴ «روم» فرمود: ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» آیه یازده فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾.[9]
تمثیلی نبودن شعور و درک آفرینش در مدیریت توحیدی
این تمثیل نیست آن طوری که مرحوم آقا سیّدعبدالحسین شرفالدین(رضوان الله علیه) میفرماید,[10] این واقعاً حرف زدن است اینها درک دارند هر موجودی درک دارد اینطور نیست که یک تمثیل محض باشد خدا به اینها درک داده اینها اهل تسبیحاند اینها اهل تحمیدند اینها اهل شهادتاند اینها اهل شکایتاند این زمینها کاملاً میفهمند چه گروهی روی آن معصیت کردند یا اطاعت کردند مسجد کاملاً میفهمد کدام همسایه آمده کدام همسایه نیامده لذا از یک عدّه شکایت میکند از یک عدّه شفاعت میکند اینها تمثیل نیست اینها تحقیق است اگر تحقیق است پس درک میکنند دلیلی ما نداریم که بگوییم اینها تمثیل است فرمود خدا به آسمان و زمین فرمود بیایید گفتند چشم! ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه «طائِعَین» تثنیه, محور بحث بود ولی جمع جواب میدهند عرض میکنند که نه تنها ما (دو) یعنی آسمان و زمین که ایشان فرمود ﴿ائْتِیَا﴾ تثنیه است برای اینکه ما با همه موجودات دیگر گردننهادهایم ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه «طائِعَین» پس اینها حرف آسمان و زمین است آسمان و زمین مطیع فرمان خدای سبحاناند میماند اهل آسمان و اهل زمین. در جریان اهل آسمان و اهل زمین آیه 26 این است ﴿وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ﴾ قانِت یعنی خاضع یعنی خاشع آنچه در آسمانها هستند آنچه در زمین هستند مخلوق خدایند و خاضعانه و قانتانه و خاشعانه مطیع فرمان الهیاند از نظر تکوین, پس کلّ نظام مطیع حقاند و خدای سبحان این نظام دقیقِ اریق عمیق علمی را آفرید بعد فرمود: ﴿ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾[11] وقتی معاد شد همه شما را از زمین دوباره برمیگرداند و زنده میکند که ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾[12] این ﴿ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ﴾ در ردیف آیات نیست این شش آیه از آیه بیست به بعد مرتب آیات توحید را ذکر میکند آیه 20 این است ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُم مِن تُرَابٍ﴾ 21 ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ 22 ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ 23 ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾ 24 ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ﴾ 25 ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ﴾ اینها جزء آیات توحید است نتیجه این آیات که نشانه نظم الهی است و تدبیر حکیمانه خداست این است که عالَم مقصدی دارد شما را دعوت میکند برای اینکه به حساب شما رسیدگی بشود و هر کسی به هدف نهاییاش برسد.
رنج جوامع بشری ثمره جدایی علم و دین از یکدیگر نه مدیریت توحیدی
پرسش: آنطور که برخی فلاسفه گفتند ما در آمدنمان به دنیا هیچ اختیاری نداشتیم که در رفتنمان داشته باشیم میپرسند که اگر این نظام, نظام احسن است اولاً آیا جهان ارزش زیستن را دارد؟
پاسخ: بله, این همه انبیا و اولیا.
پرسش: این همه رنج و گرفتاری و...
پاسخ: گرفتاری به دست خود ماست ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ است این همه فرهیختگان و انبیا و اولیا و مجاهدان و مردان الهی از همینجا برخاستند به ما گفتند حرف انبیا را گوش بدهید راه زیستن را به شما نشان میدهند نه بیراهه بروید نه راه کسی را ببندید خب اگر ما حرف اینها را گوش ندادیم میگویند ﴿فَأیْنَ تَذْهَبُونَ﴾[13] بارها به عرضتان رسید اگر دین باشد و عقل و علم نباشد آن مسئله تلخ تفتیش عقاید و گالیلهسوزی را به همراه دارد اگر علم باشد و دین نباشد در مدت کوتاهی جنگ جهانی اول و دوم را به همراه دارد که انسان هر جایی جرأت نمیکند بگوید اینها در مدت کوتاهی دهها میلیون نفر را کشتند, همین غرب! الآن میبینید میخواهند دموکراسی صادر کنند این بر اساس خستگی اینهاست از بس آدم کشتند اگر آنها عاقل بودند در مدت کوتاهی دهها میلیون نفر را نمیکشتند علمِ بیدین این است اینکه دین گفته مبادا به سراغ سلاحهای سمّی بروید, مبادا به سراغ بمب اتمی بروید, مبادا به سراغ سلاح کشتار جمعی بروید فتوای مراجع ما این است تا بیگانه حواسش جمع باشد ما قبل از اینکه اینها به این فکر باشند این کار را تحریم کردیم یعنی دین تحریم کرده ما میخواهیم یک انرژی هستهای صلحآمیز عالمانه و محقّقانه داشته باشیم مشکل مملکتمان را حل کنیم فتوا این است که انسان نمیتواند شرعاً بمب بسازد الآن اینکه میبینید اینها با هم کنار آمدند از ترس کنار آمدند چون دست همه اینها روی بمب اتم است اگر ـ خدای ناکرده ـ جنگ جهانی بعدی شروع بشود دهها میلیون میشود صدها میلیون اینها از بس آدم کشتند خسته شدند این دیگر تاریخ بیهقی و تاریخ ناسخالتواریخ نیست که برای گذشته باشد این پیرمردهای نود ساله الآن جنگ جهانی دوم کاملاً یادشان است خب از اینها درندهتر چه کسی است البته مردان بزرگ در هر جایی در هر زمان و زمینی بوده و هستند خب حالا اگر کسی حرف انبیا را گوش ندهد در کلیسا را ببندد در کنیسه را ببندد در مسجد و حسینیه را ببندد جنگ جهانی اول و دوم میشود الآن همین کشتار را در خاورمیانه و جاهای دیگر دارند پیاده میکنند این میانمار وضعش آن است, این افغانستان و پاکستان محروم هم وضعش این است, این سوریه وضعش این است, این کشورهای دیگر وضعش این است هشت سال ما مشکل داشتیم بلکه ده سال, غرض این است که از اینها بدتر چه کسی است خب وقتی حرف انبیا را گذاشتند کنار همین در میآید خدای سبحان هم که عالَم را برای این عصر و مصر خلق نکرده کلّ این جهان بالأخره روزی به جایی میرسد که « یَمْلأ الله به الأرض عدلاً و قِسطاً»[14] آن روز هم بالأخره فرا میرسد پایان دنیا, عدل است. غرض این است که اگر کسی راه انبیا را رها کرده بله میشود باغوحش اما انبیا آمدند اولیا آمدند صلحا آمدند صدیقین آمدند که راه نشان بدهند.
دلیل عقلی و نقلی محال بودن پاداش انسان در دنیا
پس نتیجه این منفصله سه ضلعی دو منفصله است یا مقصدی در کار نیست که آن آیات خوانده شد که ﴿أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ﴾[15] این باطل است یا مقصد هست, اگر مقصد و حساب و کتابی هست یا در دنیاست یا در عالَم دیگر, در دنیا باشد عقلاً و نقلاً محال است عقلاً محال است برای اینکه دنیا بیایند همین وضع است دنیا دار آزمون است دنیا دار قدرت است دنیا دار امتحان است نه دار پاداش, نقلاً محال است برای اینکه خدا فرمود ما بساط دنیا را برمیچینیم دنیایی در کار نیست که برگردند پس تناسخ عقلاً و نقلاً محال است پس انسان اینچنین نیست که دوباره به دنیا برگردد پاداش یا کیفر ببیند.
نظری بودن خروج انسان از زمین در معاد و دشواری بحث از آن
منتها اینکه فرمود: ﴿دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾ آن یک بحث دقیق خاصّ خودش را دارد اینکه در آیات فرمود ما شما را از زمین خلق کردیم ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ﴾ اینکه فرمود: ﴿وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ﴾ این روشن است اما ﴿وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ که اینجا هم فرمود: ﴿دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾ یعنی از زمین, آیا قبل از اینکه این زمین تبدیل بشود به زمینِ دیگر این آسمانها تبدیل بشوند به آسمانهای دیگر معاد به پا میشود بعد آسمان و زمین عوض میشود این وجهٌ یا نه, اول آسمان و زمین دگرگون میشوند بعد انسانها از زمینِ دگرگونشده برمیخیزند وجهٌ آخر یا همزمان این تحویل و تحوّل پیدا میشود وجه سوم. اینها جزء مسائل نظری است تصوّرش بسیار مشکل است چه رسد به تصدیقش برای توده ماها همین بس است که بگوییم این بدن در قیامت خواهد آمد اما خیلیها تصوّر نکردند که چه وقت از زمین برمیخیزیم زمین تبدیلشده به ارضی که «لم یعص علیها»[16] زمین تبدیلشده به زمینی که طبق بیان نورانی امام باقر(سلام الله علیه) به خُبز نَقی که تا به حساب و کتاب برسند همه از این زمین میخورند[17] آیا این است آن است اینها مسائل فراموششده است .
مشکل بودن فهم بسیاری از معارف الهی و تفسیر آن
ما خیال میکنیم تفسیر قرآن تفسیر این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[18] خیال میکنیم اینها تفسیر است! کفِ تفسیر مسئله جبر و تفویض است که مرحوم آخوند میگوید: «قلم اینجا رسید سر بشکست»[19] چه رسد به اوج تفسیر! اینها که ما داریم دارجِ بین ماست اینها ترجمه قرآن است ما قضا و قدر داریم, لوح و قلم داریم, عرش و کرسی داریم, مدبّرات امر داریم, فرشته داریم اینها امّهات و اصول اساسی تفسیر است تا بیاید پایین به جبر و تفویض برسد از آن به بعد دیگر ترجمه است اینها را نمیگویند تفسیر, تفسیر این است که ما بفهمیم عرش یعنی چه استوای بر عرش یعنی چه عرش روی آب است یعنی چه اینها میشود تفسیر که پایینترین مرحلهاش جبر و تفویض است که بزرگان ما گفتند: «قلم اینجا رسید سر بشکست» به هر تقدیر فرمود: ﴿إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾.
محدوده تفسیر قرآن با علمالدراسه و علمالوراثه
پرسش: آیات الهی رؤیتشدنی است یا فهمیدنی؟
پاسخ: برای ماها که اهل علم حصولی هستیم فهمیدنی است, اولیای الهی مشاهده میکنند دو راه دارد ما علمالدراسه داریم آنها علمالوراثه دارند حضرت به ابوحنیفه فرمود: «ما ورّثک الله من کتابه حرفا»[20] تو یک حرف از قرآن ارث نبردی خب البته علمالوراثه برای اهل بیت(علیهم السلام) است آنها باید فتوا بدهند فرمود تو درس خواندی و این درسی نیست این علمالوراثه است انسان باید وارث انبیا بشود تا بحث از قرآن را داشته باشد غرض آن است که یک علمالوراثه داریم که برای آن ذوات قدسی است یک علمالدراسه داریم که برای افراد عادی حوزه و دانشگاه است فرمود: ﴿وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ﴾ در نظام تکوین خاضع محضاند.
رفع شبهه چگونگی احیای مردگان به آسانی اعاده موجود
حالا فإن قلت که چگونه خدای سبحان دوباره این مُردهها را زنده میکند فرمود شما نگران چه چیزی هستید قدرت نامتناهی که برای خدای سبحان است خداوند درباره انسانها سه مقطع ذکر کرد یکی انسانهایی که بالفعل موجودند اینها را تدبیر میکند یکی اینکه انسانها موجود بودند اما قابل ذکر نبودند ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾[21] از آن به بعد از آن انسان ساختند یک مرحله این است که اصلاً چیزی در عالَم نبود و خدای سبحان به نحو اِبداع اشیا آفرید خاک آفرید عناصر دیگر آفرید یک وقت است که به زکریا میفرماید: ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾[22] این «کان», «کان» تامّه است نه اینکه ناقصه باشد آن ﴿شَیْئاً﴾ خبرش باشد این «کان» ناقصه وقتی منفی شد اثر «لیس» تامّه دارد یعنی تو لاشیء بودی خب لاشیء را ذات اقدس الهی ابداع کرده چیز آفریده بعد از این مرحله بالاتر این است که فرمود: ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[23] بالأخره قابل ذکر نبود بعد هم از این مرحله بالاتر حالا دیگر علقه و مضغه و ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[24] و امثال ذلک خب وقتی «لیس» تامّه را «کان» تامّه میکند بعد از مرگ که همه چیز موجود است روح که اساس کار است و مقوّم اصلی است و فصل جوهری انسان است اینکه از بین نمیرود ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[25] بدن هم که ذرّاتش در عالَم است دوباره جمع میکنند فرمود شما هر چه بررسی کنید اعاده آسانتر از اول است اوّلی را که طبق برهان قبول کردید درباره معاد اشکال داریم.
تبیین آسانی همه کارها نزد خدا و دلیل قرآن آن
منتها مشکل این است که نسبت به ذات اقدس الهی چیزی آسان, چیزی آسانتر باشد فرض ندارد برای اینکه اگر قدرت, نامتناهی بود او هم با اراده کار کرد نه با ابزار و حرکت «فاعلٌ لا بمعنی الحرکات»[26] طبق بیان نورانی حضرت امیر نمیشود گفت اوّلی آسان است دومی کمی دشوار یا اوّلی آسانتر از دومی است این تعبیر که فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ﴾ این ضمیر ﴿هُوَ﴾ به مصدر ﴿یُعِیدُهُ﴾ برمیگردد نظیر ﴿إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی﴾,[27] ﴿هُوَ﴾ یعنی آن عدل, اینجا هم ﴿هُوَ﴾ یعنی آن اعاده ﴿أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ آسانتر است بر خدا, مشکل اساسی این است که اگر قدرت نامتناهی است چه اینکه است و با اراده کار میکند یکی آسان باشد یکی آسانتر فرض ندارد دو کار در عالَم هست یکی مشکلترین کار که از آن مشکلتر فرض نمیشود یکی هم آسانترین کار هر دو را قرآن کریم مطرح کرد فرمود نزد خدا هر دو آسان است آن کاری که از آن مشکلتر فرض نمیشود این است که کلّ این نظام را به هم بزند دوباره بسازد این همان ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾[28] خب اگر بخواهد قیامت کبرا به پا کند چه کار باید بکند کلّ سماوات سبع و ارضین و من فیهنّ و ما بینهما این کلّ مجموع را باید به هم بزند دوباره بسازد فرمود حشر اکبر ﴿ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ﴾[29] برای ما آسان است خب کاری از این سنگینتر فرض نمیشود که کلّ نظام را به هم بزند دوباره بسازد. کاری که آسانترین کار است که آفتاب که میتابد بالأخره این درخت یا این دیوار یا این شاخص سایهای دارد این سایه را بخواهد جمع بکند آخر سایه همان عدمالنور است از سایه شما کمی جلوتر بروید میشود ظلمت, از ظل پایینتر بروی میشود ظلمت دیگر سایه چیزی نیست که شما بگویید جمع کردنش سخت باشد فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾ این سایه را کشانده ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً ٭ ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾[30] اگر ﴿یَسِیراً﴾ به معنای تدریجاً نباشد به معنی آسان باشد فرمود جمعِ این سایه برای ما آسان است خب کلّ نظام را به هم زدن و دوباره ساختن آسان است سایه را هم جمع کردن آسان است هر دو یکسان آسان است چون او با اراده کار میکند شما الآن یک قطره آب را در ذهنتان تصور کنید, تصور کردید این حاصل است اقیانوس آرام را که به تنهایی از مجموع خشکیهای زمین بیشتر است تصور کنید میبینید کردید, تصور اقیانوس آرام و تصور یک قطره چون با تصور است و با اراده انجام میگیرد نه با اعضا و دست و پا یکساناند اگر قدرت نامتناهی بود (یک) و با اراده کار کرد (دو) دیگر فرض ندارد یک کار آسان باشد یک کار آسانتر.
توجیه ادبی درباره ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ و نقد آن
اینکه فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ غالب مفسّران را وادار به تأمّل کرد که این یعنی چه. برخیها گفتند این ﴿أَهْوَنُ﴾ به معنای «هَیِّن» است[31] از افضل بودن از افعل تفضیل بودن منسلخ است نظیر آنچه خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیه نُه به زکریا فرمود که این حرفی که تو میزنی میگویی من که سالمند و کهنسال و فرتوت هستم و از من گذشته است همسر من هم آن وقتی که جوان بود دوران زایمان او بود عقیم بود ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ الآن که پیر است آن وقتی که دوران زایمان او بود او عاقر بود عَقیم بود اما «لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی»[32] تو هر چه بخواهی هست, فرمود: ﴿کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ اگر ﴿أَهْوَنُ﴾ به معنای «هیّن» باشد دیگر محذوری نیست اما خب این دلیل میخواهد نظیر اینکه ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ﴾ خدای سبحان میفرماید این معاصی که شما میکنید یا کارهایی که میکنید به دنبال اهداف باطل هستید آنچه نزد خداست خیر است آنجا ما قرینه داریم که خیر است معنایش این نیست که آن ثواب الهی بهتر از گناهان شماست که مثلاً گناه شما بِه است آنچه نزد خداست بهتر باشد اینجا هم میشود گفت که این «خیر» خالی از معنای افضلیّت است و مانند آن, اما اینجا چه قرینهای داریم که میگوییم ﴿أَهْوَنُ﴾ به معنای «هَیِّن» است.
تعبیر به آسانی احیای مردگان به خاطر فهم انسان
اگر راه عقلی داشتیم خب بالأخره این هم توجیهی است برخیها خواستند بگویند که این دو کار یکی آسان است یکی آسانتر نه برای خدا بلکه برای خلق[33] مثل اینکه خدا بفرماید آسمان از زمین بزرگتر است یا آسمان و زمین از شما بزرگترند این معنایش این نیست که یکی نسبت به خدا بزرگتر است یکی نسبت به خدا بزرگتر نیست آیه 57 سورهٴ مبارکهٴ «غافر» این است ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾ یعنی آسمان و زمین را آفریدن, خلقت اینها بزرگتر از خلقت انسان است نه اینکه برای خدا یکی آسان است یکی آسانتر چون سخن از آفریدگار نیست سخن از خالق نیست سخن از مخلوق است آسمان و زمین از انسان بزرگترند البته انسانِ تهیمغز, اگر انسانی بخواهد با زرق و برق مادی فخرفروشی کند خب خدا فرمود این زمینی که شما روی آن راه میروید از تو بزرگتر است آسمانی که روی سر شما سایه انداخت از شما بزرگتر است ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾ به انسان میفرماید: ﴿إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ آخر به چه چیزی میخواهی بنازی اگر به قدرتهای مادی است این کوهها از شما بزرگتر است زمین از شما بزرگتر است آسمان از شما بزرگتر است اگر به آن قدرت معنوی و عبادی باشد بله, ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ﴾[34] اگر به آن معنا باشد این میتوان گفت «آسمان بار امانت نتوانست کشید»[35] اما اگر آن نباشد آن امانت الهی نباشد آن ولایت نباشد آن دین نباشد همین امر ظاهری باشد خب زمین از انسان بزرگتر است آسمان از انسان بزرگتر است ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ بالأخره این ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ توجیه میخواهد اگر کلمه ﴿أَهْوَنُ﴾ نبود بله این توجیهاتی که بخشی برای زمخشری در کشاف است بخشی برای دیگران قابل حمل بود اما فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ ـ البته این بحثش باید به خواست خدا فردا تتمیم بشود ـ این جمله ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ برای تنزیه است یعنی اگر ما گفتیم اهون است به دید شما برای قانع کردن شماست وگرنه او وصفِ اعلا دارد او منزّه از آن است که چیزی برای او آسان باشد چیزی برای او آسانتر, اگر مَثلی ما ذکر کردیم وصفی ذکر کردیم مَثل اعلا نزد اوست ما برای تفهیم این حرف را میزنیم وگرنه چیزی برای او آسان باشد چیزی برای او آسانتر ندارد.
ناتمامی استناد آسانی احیای مردگان به خدا با استفاده از تعبیر ﴿عَلَیْهِ﴾
پرسش: در این صورت دیگر احتیاج به ﴿عَلَیْهِ﴾ نبود همان ﴿هُوَ أَهْوَنُ﴾ که میفرمودند به طور کلی... .
پاسخ: خب این میشود مثل آیات دیگر حالا اینجا که فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ برای اینکه توهّم آنها را برطرف کند مثل اینکه در جریان حضرت زکریا فرمود: ﴿هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ گاهی میفرماید: ﴿هَیِّنٌ﴾ این برای ما آسان است شما دنبال چه چیزی میگردید خب اگر کسی شبههاش این باشد مثل صنادید قریش که ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾,[36] ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾,[37] ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾[38] از این لاطائلاتی که صنادید قریش میگفتند قرآن کریم احتجاج میکند میفرماید شما که قبول دارید اوّلین بار خدا خلق کرده اگر در حد قبول کردید ـ که این جدال احسن است ـ که ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[39] خب اگر شما قبول دارید ذات اقدس الهی این نظام را آفرید هیچ را به این صورت در آورد بعد هم که همهشان موجودند اینها را دوباره جمع میکند لذا در مقام احتجاج جای ﴿عَلَیْهِ﴾ هست اما برای برهان که ما خودمان بفهمیم چگونه ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ وجوهی مطرح شد که بعضیها ذکر شده است بعضی ـ انشاءالله ـ در بحث بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ روم, آیهٴ 3.
[2] . الکافی، ج8،ص269و270؛ تفسیر کنزالدقائق، ج10، ص174و175.
[3] . جامعالبیان فی تفسیر القرآن, ج26, ص44.
[4] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 33.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 281.
[6] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 48.
[7] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 2.
[8] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 1.
[9] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 11.
[10] . فلسفة المیثاق و الولایة(دارالکتاب قم)، ص4.
[11] . سورهٴ روم, آیهٴ 25.
[12] . سورهٴ طه, آیهٴ 55.
[13] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 26.
[14] . کمال الدین(شیخ صدوق)، ج1، ص288 و ج2، ص426.
[15] . سورهٴ قلم, آیهٴ 35.
[16] . ر.ک: الجامع لأحکام القرآن, ج16, ص300.
[17] . الکافی، ج6، ص286.
[18] . سورهٴ بروج، آیهٴ 11.
[19] . کفایة الاصول، ص68.
[20] . علل الشرائع، ج1، ص90.
[21] . سورهٴ قیامت، آیهٴ 37.
[22] . سورهٴ مریم، آیهٴ 9.
[23] . سورهٴ انسان، آیهٴ 1.
[24] . سورهٴ مومنون، آیهٴ 14.
[25] . سورهٴ سجده، آیهٴ 11.
[26] . نهجالبلاغة، خطبهٴ1.
[27] . سورهٴ مائده، آیهٴ 8.
[28] . سورهٴ حج، آیهٴ 1.
[29] . سورهٴ ق، آیهٴ 44.
[30] . سورهٴ فرقان، آیات 45و46.
[31] . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص246.
[32] . دیوان حافظ، غزل493.
[33] . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص245.
[34] . سورهٴ احزاب، آیهٴ 72.
[35] . دیوان حافظ، غزل184.
[36] . سورهٴ سباٴ، آیهٴ 7.
[37] . سورهٴ ق، آیهٴ 3.
[38] . سورهٴ جاثیه، آیهٴ 32.
[39] . سورهٴ لقمان، آیهٴ 25؛ سورهٴ زمر، آیهٴ 38.
- دو راه تشخیص سورههای مکّی و مدنی؛
- بررسی توقیفی بودن آیات و سورهها؛
- آیات توحیدی و نظم آفرینش مقدمهای برای طرح معاد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ (25) وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ (26) وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (27) ضَرَبَ لَکُم مَثَلاً مِنْ أَنفُسِکُمْ هَل لَکُم مِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِن شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (28)﴾
تأویلی بودن تفسیر آیات اولیه سورهٴ روم به شکست ایرانیان از مسلمانان
سورهٴ مبارکهٴ «روم» از آن جهت که در مکه نازل شد عناصر محوریاش همان اصول اعتقادی و خطوط کلی اخلاق و فقه است روایتی که در کنزالدقائق از روضه کافی کلینی(رضوان الله علیه) نقل شد قبلاً آن روایت با معارضی که دارد خوانده شد در آن روایت, اول خود حضرت میفرماید این تأویل است تأویلِ این سوره این است که بعد از هجرت آمده آنگاه قرائتی که در آیه هست معلوم را که فرمود: ﴿سَیَغْلِبُونَ﴾[1] مجهول قرار داد یعنی رومیها که مغلوب شدند به وسیله فارس که غالب شدند خود آن فارس, مغلوب میشود در حالی که قرائت معروف ﴿سَیَغْلِبُونَ﴾ است ولی در آن روایت «سَیُغلَبون» معنا کردند و در آن روایت تطبیق فرمود که این فارس, ایرانیها که شکست میخورند نه از رومیها شکست میخورند که مطابق با ظاهر آیه است بلکه از مسلمانها شکست میخورند در جریان جنگ خلیفه دوم با اینها[2] خب این پیداست که از سنخ تأویل است آیه که ناظر به این نیست که ایرانیها که فاتح شدند بر روم بعد از چندین سال به وسیله خلیفه ثانی مسلمانها شکست میخورند.
تبیین عدم ارتباط ظاهر آیه با پیروزی مسلمانان بر ایرانیان
مطلب دیگر آن است که در خود این سوره هیچ سخنی از هجرت و صلح حدیبیه و امثال ذلک نیامده در حالی که اگر این بعد از هجرت و بعد از صلح بود حتماً جریان صلح حدیبیه در این سوره ذکر میشد چه اینکه در بخشهایی از قرآن کریم راجع به صلح حدیبیه ذکر شده و صلح حدیبیه از برکاتی بود که نصیب مسلمانها شد وقتی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند که مگر این صلح, فتح بود فرمود بله فتح بزرگی بود[3] حضرت در ذیقعده سال ششم هجری با گروهی عازم بیتالله بودند که در حدیبیه آن حادثه پیش آمد و مشرکین جلوی حضرت را گرفتند و صلح کردند و حضرت برگشت وقتی برگشت آن صنادید قریش که هرگز حاضر نبودند مسلمانها را به حساب بیاورند الآن ناچار شدند به عنوان یک دولت مستقل رسمی آنها را بپذیرند و با آنها معاهده داشته باشند اینها که مجبور شدند از شهر خودشان مهاجرت کنند اموال منقول را نمیتوانستند بیاورند غیرمنقول را هم کسی از اینها نمیخرید اینها با دست خالی از مکه مهاجرت کردند آمدند در ایوان مسجد مدینه شدند اصحاب صُفه همین گروه به جایی رسیدند که یک دولت مستقل به حساب میآمدند و مکه با اینها معاهده کرده صلحنامه امضا کردند و مانند آن, حضرت فرمود چه فتحی بالاتر از این. وقتی وعده تمام شد و ذیحجّه تمام شد اول محرم فرا رسید حضرت در یک روز شش نامه برای سران کشورهای شرق و غرب نوشت در یک روز شش نماینده با شش نامه به شش جهت اعزام شدند یکی به شرق حجاز بود یعنی امپراطوری ایران یکی به غرب حجاز بود یعنی امپراطوری روم, یکی هم به بخشهای جنوبی و مانند آن. به حضرت عرض کردند که سلاطین کشورها نامه اگر مُهر نداشته باشد آن را به رسمیت نمیشناسند در همان پایان سال ششم و آغاز سال هفت هجری حضرت مُهر درست کرده حالا آن مُهر یا «لا إله إلاّ الله» بعد شهادت به رسول بود یا نه, خصوص همین سه کلمه بود که نام مبارک حضرت بود, کلمه پرافتخار رسالت بود, کلمه پرافتخار الله بود الله بالا, رسول پایین, نام مبارک حضرت پایینتر از پایین به بالا شروع میشد یعنی نام مبارک حضرت برده میشد که فلانی رسول الله است این مُهر با این وضع تنظیم شد پای نامهها که کاتبان نامهنویس مینوشتند زده میشد و حضرت بعد از آن فتح این کارها را کرده خب همه اینها در مدینه بود پیروزی مسلمانها بر ایرانیها در زمان خلیفه دوم بود این چه کار دارد به ظاهر آیه بله, از مصادیق آیه میتواند باشد تأویل آیه میتواند باشد.
دو راه تشخیص سورههای مکّی و مدنی
بنابراین برای تشخیص اینکه کدام سوره مکّی است کدام سوره مدنی است مثل سایر مسائل دو راه دارد یکی راه علم, یکی راه علمی یعنی یا قطع یا ظنّ معتبر. آیات و سوَری که در آنها جریان جنگ بدر, احد, خندق و مانند آن مطرح است خب اینها معلوم است که اینها مدنی است آیاتی که هیچ کدام از این مسائل در آنها نیست مسئله جهاد نیست مسئله قتال نیست مسئله فتح خیبر و احد و امثال ذلک نیست مسئله حج نیست مسئله صوم نیست مسئله زکات نیست مسئله ظِهار و امثال ذلک که فروع فقهی مدینه است نیست خب این را آدم اطمینان پیدا میکند که چنین سورهای در مکه نازل شده و مفسّران هم گزارششان در همین زمینه است.
بررسی توقیفی بودن آیات و سورهها
پرسش:... پاسخ: نه, ترتیب سوَر یک مطلب است اما سوره صدر و ذیلش جمعبندی شده است گاهی ممکن است آیهای در مدینه نازل شده باشد به دستور حضرت در سورهٴ مکّی قرار بگیرد آنها مشخص است اما خود آیه, توقیفی است.
پرسش: این هم معلوم نیست که خود پیغمبر دستور داده باشد...
پاسخ: این دوتا یعنی آیات و سوَر به دستور حضرت بود اما ترتیب قرآن تدوینی معلوم است که بر اساس تنزیل نیست.
پرسش: خب اکثر مفسّرین بر آناند که ﴿إنَّما یُرِیدُ الله﴾[4] اصلش اینجا نبوده این را مسلمانان گذاشتند؟
پاسخ: نه, این در زمان خود پیامبر فرمود فلان آیه را مثلاً ﴿وَاتَّقُوْا یَوْمَاً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللّهِ﴾[5] را فرمود در رأس آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بگذارید آیات تنظیمشده است سوَر تنظیمشده است اما جزء جزء که قرآن چند جزء دارد چند حزب دارد اینها قراردادی است شما میبینید مسلمانهای شرقی, مسلمانهای میانی, مسلمانهای غربی اینها قرآنهایی که قبلاً چاپ شده بود و قبل از چاپ, خطّی بود آنها در تقسیمبندی سوَر, تقسیمبندی جزء, تقسیمبندی حزب یک اختلاف نظری دارند اینها مهم نیست که ما حالا قرآن را به سی جزء تقسیم بکنیم شصت حزب تقسیم بکنیم و مانند آن اما آن اساس کار که سوره است و آیه است همین است و لاغیر. بنابراین همانطور که در مسائل دیگر ما دو راه داریم یک راه علم, یک راه علمی, در تشخیص سوَر و آیات مکّی و مدنی هم بشرح ایضاً یا یقین داریم که این سوره در مکه نازل شده مثل اینکه جریان بدر و احد و خندق و اینها را دارد یا یقین نداریم, شواهد تأیید میکند میشود ظنّ معتبر سایر موارد هم همینطور است.
آیات توحیدی و نظم آفرینش مقدمهای برای طرح معاد
مسئله مهم آن است که چندین آیه درباره توحید نقل شده گاهی آسمان و اهل آسمان, زمین و اهل زمین, مجموعه این نظام و اهل نظام را یکجا ذکر میکند این میشود متن, گاهی آسمان را جدا اهل آسمان را جدا, زمین را جدا اهل زمین را جدا, این میشود شرح, گاهی میفرماید کلّ این نظام با تدبیر الهی اداره میشود گاهی میفرماید آسمانها به تدبیر الهی اهل آسمان به تدبیر الهی, زمین به تدبیر الهی اهل زمین به تدبیر الهی. این مدیریت حکیمانه و مدبّرانه را بازگو میکند.
اثبات معاد با برهانی نمودن مدیریت توحیدی جهان آفرینش
بعد میفرماید اگر این نظام همینطور باشد که هر کسی بیاید هر عقیدهای داشته باشد هر کاری انجام بدهد و حساب و کتابی نباشد این میشود باطل یا ـ معاذ الله ـ بعد از مرگ هیچ خبری نیست این باطل است که آیاتش قبلاً خوانده شد برای اینکه اگر هر دو معدوم بشوند و هیچ فرقی بین صالح و طالح نباشد این میشود پوچ یا فرق هست, اگر فرق هست یا در این عالَم است یا در عالَم دیگر مستحضرید که سه حال بیشتر ندارد یا فرقی نیست یا هست, اگر فرق هست یا در این عالَم هست یا در عالَم دیگر همیشه مستحضرید که اگر ما یک امر دایر بین سه قسم داشتیم و به صورت منفصله حقیقیه بود الاّ ولابد به دو منفصله برمیگردد چون منفصله حقیقیه فقط از نقیضین تشکیل میشود اینکه جمعش محال, رفعش محال برای اینکه مقدم و تالی چون نقیض هماند اجتماعشان مستحیل, ارتفاعشان مستحیل ما دیگر منفصله غیر حقیقیه نداریم که این حکم را داشته باشد خب اگر منفصله حقیقیه رفعشان محال, جمعشان محال معلوم میشود نقیض هماند و شیء هم که بیش از یک نقیض ندارد لذا منفصله حقیقیه با سه ضلعی بودن محال است ما هم منفصله حقیقیه داشته باشیم هم سه ضلع, هر جا منفصله حقیقیه بود و جمعش محال, رفعش محال الاّ ولابد باید به دو منفصله برگردد در طول هم. مثل اینکه شیء یا ضروریالوجود است یا نه, اگر ضروریالوجود نبود یا ضروریالعدم است یا نه, این دو «نه» چیزی که ضروریالوجود نیست ضروریالعدم نیست میشود ممکن, آنکه ضروریالوجود است میشود واجب, آنکه ضروریالعدم است میشود ممتنع لذا انسان میتواند بگوید شیء یا واجب است یا ممتنع است یا ممکن. اینجا هم همینطور است این نظام بالأخره یا هدف دارد یا ندارد, نداشته باشد میشود پوچ این با حکمت ناظم سازگار نیست پس هدف نداشته باشد محال است پس حساب و کتابی در کار است اگر حساب و کتاب در کار است یا در این عالَم است یا عالَم دیگر, در این عالَم ممکن نیست برای اینکه این عالَم اگر دوباره بیایند باید به صورت تناسخ بیایند همین وضع را دارد «منهم ظالمٌ منهم عادل» گذشته از اینکه آن که این نظام را آفرید فرمود این نظام محدود است روزی بساط این نظام برچیده میشود خب اگر بساط این نظام برچیده بشود ما دنیایی نداشتیم آسمان و زمین دنیایی نداشتیم اینها برگردند بیایند کجا پس رجوع الی الدنیا محال است عقلاً و نقلاً, عقلاً محال است برای اینکه اگر بیایند اینجا وضع همین است «منهم ظالم و منهم عادل» اختیار را که از انسان نمیگیرند اگر عقلاً محال است نقلاً هم محالیّتش تثبیت شده است برای اینکه خدا میفرماید ما بساط این عالَم را برمیچینیم ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[6] یعنی «تبدّل السماوات غیر السماوات», ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾[7] میشود, ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[8] میشود خب اگر کلّ این نظام برچیده شد انسان بعد از مرگ کجا بیاید پس عقلاً و نقلاً رجوع انسان به دنیا میشود مستحیل لم یَبقِ الاّ یک عالَم آن عالَم معاد است یعنی این صحنه این افراد هر کاری که میکنند محفوظ است حساب و کتابی هست اینچنین نیست حساب و کتاب نباشد صالح و طالح یکی باشند (یک) حساب و کتاب هم در دنیا نیست (این دو) پس یک عالَم دیگر است به نام آخرت (سه).
هدفداری جهان آفرینش ثمره نظم برگرفته از مدیریت توحیدی آن
لذا بعد از بیان این براهین توحیدی, نظم عالَم به نحو متن (یک) نظم سماوات و اهلش, نظم ارض و اهلش به عنوان شرح (دو) میفرماید پس هدف دارد و آن هدف این است که دوباره شما را زنده میکنیم اگر بگویید چگونه مُرده را زنده میکند میفرماید همانطوری که خدای سبحان شما را در حالی که چیزی نبودید آفرید, اعاده که آسانتر از اوّلی است لذا در آیه 25 این سورهٴ مبارکهٴ «روم» فرمود: ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» آیه یازده فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾.[9]
تمثیلی نبودن شعور و درک آفرینش در مدیریت توحیدی
این تمثیل نیست آن طوری که مرحوم آقا سیّدعبدالحسین شرفالدین(رضوان الله علیه) میفرماید,[10] این واقعاً حرف زدن است اینها درک دارند هر موجودی درک دارد اینطور نیست که یک تمثیل محض باشد خدا به اینها درک داده اینها اهل تسبیحاند اینها اهل تحمیدند اینها اهل شهادتاند اینها اهل شکایتاند این زمینها کاملاً میفهمند چه گروهی روی آن معصیت کردند یا اطاعت کردند مسجد کاملاً میفهمد کدام همسایه آمده کدام همسایه نیامده لذا از یک عدّه شکایت میکند از یک عدّه شفاعت میکند اینها تمثیل نیست اینها تحقیق است اگر تحقیق است پس درک میکنند دلیلی ما نداریم که بگوییم اینها تمثیل است فرمود خدا به آسمان و زمین فرمود بیایید گفتند چشم! ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه «طائِعَین» تثنیه, محور بحث بود ولی جمع جواب میدهند عرض میکنند که نه تنها ما (دو) یعنی آسمان و زمین که ایشان فرمود ﴿ائْتِیَا﴾ تثنیه است برای اینکه ما با همه موجودات دیگر گردننهادهایم ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه «طائِعَین» پس اینها حرف آسمان و زمین است آسمان و زمین مطیع فرمان خدای سبحاناند میماند اهل آسمان و اهل زمین. در جریان اهل آسمان و اهل زمین آیه 26 این است ﴿وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ﴾ قانِت یعنی خاضع یعنی خاشع آنچه در آسمانها هستند آنچه در زمین هستند مخلوق خدایند و خاضعانه و قانتانه و خاشعانه مطیع فرمان الهیاند از نظر تکوین, پس کلّ نظام مطیع حقاند و خدای سبحان این نظام دقیقِ اریق عمیق علمی را آفرید بعد فرمود: ﴿ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾[11] وقتی معاد شد همه شما را از زمین دوباره برمیگرداند و زنده میکند که ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾[12] این ﴿ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ﴾ در ردیف آیات نیست این شش آیه از آیه بیست به بعد مرتب آیات توحید را ذکر میکند آیه 20 این است ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُم مِن تُرَابٍ﴾ 21 ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً﴾ 22 ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ 23 ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾ 24 ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ﴾ 25 ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ﴾ اینها جزء آیات توحید است نتیجه این آیات که نشانه نظم الهی است و تدبیر حکیمانه خداست این است که عالَم مقصدی دارد شما را دعوت میکند برای اینکه به حساب شما رسیدگی بشود و هر کسی به هدف نهاییاش برسد.
رنج جوامع بشری ثمره جدایی علم و دین از یکدیگر نه مدیریت توحیدی
پرسش: آنطور که برخی فلاسفه گفتند ما در آمدنمان به دنیا هیچ اختیاری نداشتیم که در رفتنمان داشته باشیم میپرسند که اگر این نظام, نظام احسن است اولاً آیا جهان ارزش زیستن را دارد؟
پاسخ: بله, این همه انبیا و اولیا.
پرسش: این همه رنج و گرفتاری و...
پاسخ: گرفتاری به دست خود ماست ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ است این همه فرهیختگان و انبیا و اولیا و مجاهدان و مردان الهی از همینجا برخاستند به ما گفتند حرف انبیا را گوش بدهید راه زیستن را به شما نشان میدهند نه بیراهه بروید نه راه کسی را ببندید خب اگر ما حرف اینها را گوش ندادیم میگویند ﴿فَأیْنَ تَذْهَبُونَ﴾[13] بارها به عرضتان رسید اگر دین باشد و عقل و علم نباشد آن مسئله تلخ تفتیش عقاید و گالیلهسوزی را به همراه دارد اگر علم باشد و دین نباشد در مدت کوتاهی جنگ جهانی اول و دوم را به همراه دارد که انسان هر جایی جرأت نمیکند بگوید اینها در مدت کوتاهی دهها میلیون نفر را کشتند, همین غرب! الآن میبینید میخواهند دموکراسی صادر کنند این بر اساس خستگی اینهاست از بس آدم کشتند اگر آنها عاقل بودند در مدت کوتاهی دهها میلیون نفر را نمیکشتند علمِ بیدین این است اینکه دین گفته مبادا به سراغ سلاحهای سمّی بروید, مبادا به سراغ بمب اتمی بروید, مبادا به سراغ سلاح کشتار جمعی بروید فتوای مراجع ما این است تا بیگانه حواسش جمع باشد ما قبل از اینکه اینها به این فکر باشند این کار را تحریم کردیم یعنی دین تحریم کرده ما میخواهیم یک انرژی هستهای صلحآمیز عالمانه و محقّقانه داشته باشیم مشکل مملکتمان را حل کنیم فتوا این است که انسان نمیتواند شرعاً بمب بسازد الآن اینکه میبینید اینها با هم کنار آمدند از ترس کنار آمدند چون دست همه اینها روی بمب اتم است اگر ـ خدای ناکرده ـ جنگ جهانی بعدی شروع بشود دهها میلیون میشود صدها میلیون اینها از بس آدم کشتند خسته شدند این دیگر تاریخ بیهقی و تاریخ ناسخالتواریخ نیست که برای گذشته باشد این پیرمردهای نود ساله الآن جنگ جهانی دوم کاملاً یادشان است خب از اینها درندهتر چه کسی است البته مردان بزرگ در هر جایی در هر زمان و زمینی بوده و هستند خب حالا اگر کسی حرف انبیا را گوش ندهد در کلیسا را ببندد در کنیسه را ببندد در مسجد و حسینیه را ببندد جنگ جهانی اول و دوم میشود الآن همین کشتار را در خاورمیانه و جاهای دیگر دارند پیاده میکنند این میانمار وضعش آن است, این افغانستان و پاکستان محروم هم وضعش این است, این سوریه وضعش این است, این کشورهای دیگر وضعش این است هشت سال ما مشکل داشتیم بلکه ده سال, غرض این است که از اینها بدتر چه کسی است خب وقتی حرف انبیا را گذاشتند کنار همین در میآید خدای سبحان هم که عالَم را برای این عصر و مصر خلق نکرده کلّ این جهان بالأخره روزی به جایی میرسد که « یَمْلأ الله به الأرض عدلاً و قِسطاً»[14] آن روز هم بالأخره فرا میرسد پایان دنیا, عدل است. غرض این است که اگر کسی راه انبیا را رها کرده بله میشود باغوحش اما انبیا آمدند اولیا آمدند صلحا آمدند صدیقین آمدند که راه نشان بدهند.
دلیل عقلی و نقلی محال بودن پاداش انسان در دنیا
پس نتیجه این منفصله سه ضلعی دو منفصله است یا مقصدی در کار نیست که آن آیات خوانده شد که ﴿أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ﴾[15] این باطل است یا مقصد هست, اگر مقصد و حساب و کتابی هست یا در دنیاست یا در عالَم دیگر, در دنیا باشد عقلاً و نقلاً محال است عقلاً محال است برای اینکه دنیا بیایند همین وضع است دنیا دار آزمون است دنیا دار قدرت است دنیا دار امتحان است نه دار پاداش, نقلاً محال است برای اینکه خدا فرمود ما بساط دنیا را برمیچینیم دنیایی در کار نیست که برگردند پس تناسخ عقلاً و نقلاً محال است پس انسان اینچنین نیست که دوباره به دنیا برگردد پاداش یا کیفر ببیند.
نظری بودن خروج انسان از زمین در معاد و دشواری بحث از آن
منتها اینکه فرمود: ﴿دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾ آن یک بحث دقیق خاصّ خودش را دارد اینکه در آیات فرمود ما شما را از زمین خلق کردیم ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ﴾ اینکه فرمود: ﴿وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ﴾ این روشن است اما ﴿وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ که اینجا هم فرمود: ﴿دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾ یعنی از زمین, آیا قبل از اینکه این زمین تبدیل بشود به زمینِ دیگر این آسمانها تبدیل بشوند به آسمانهای دیگر معاد به پا میشود بعد آسمان و زمین عوض میشود این وجهٌ یا نه, اول آسمان و زمین دگرگون میشوند بعد انسانها از زمینِ دگرگونشده برمیخیزند وجهٌ آخر یا همزمان این تحویل و تحوّل پیدا میشود وجه سوم. اینها جزء مسائل نظری است تصوّرش بسیار مشکل است چه رسد به تصدیقش برای توده ماها همین بس است که بگوییم این بدن در قیامت خواهد آمد اما خیلیها تصوّر نکردند که چه وقت از زمین برمیخیزیم زمین تبدیلشده به ارضی که «لم یعص علیها»[16] زمین تبدیلشده به زمینی که طبق بیان نورانی امام باقر(سلام الله علیه) به خُبز نَقی که تا به حساب و کتاب برسند همه از این زمین میخورند[17] آیا این است آن است اینها مسائل فراموششده است .
مشکل بودن فهم بسیاری از معارف الهی و تفسیر آن
ما خیال میکنیم تفسیر قرآن تفسیر این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[18] خیال میکنیم اینها تفسیر است! کفِ تفسیر مسئله جبر و تفویض است که مرحوم آخوند میگوید: «قلم اینجا رسید سر بشکست»[19] چه رسد به اوج تفسیر! اینها که ما داریم دارجِ بین ماست اینها ترجمه قرآن است ما قضا و قدر داریم, لوح و قلم داریم, عرش و کرسی داریم, مدبّرات امر داریم, فرشته داریم اینها امّهات و اصول اساسی تفسیر است تا بیاید پایین به جبر و تفویض برسد از آن به بعد دیگر ترجمه است اینها را نمیگویند تفسیر, تفسیر این است که ما بفهمیم عرش یعنی چه استوای بر عرش یعنی چه عرش روی آب است یعنی چه اینها میشود تفسیر که پایینترین مرحلهاش جبر و تفویض است که بزرگان ما گفتند: «قلم اینجا رسید سر بشکست» به هر تقدیر فرمود: ﴿إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ﴾.
محدوده تفسیر قرآن با علمالدراسه و علمالوراثه
پرسش: آیات الهی رؤیتشدنی است یا فهمیدنی؟
پاسخ: برای ماها که اهل علم حصولی هستیم فهمیدنی است, اولیای الهی مشاهده میکنند دو راه دارد ما علمالدراسه داریم آنها علمالوراثه دارند حضرت به ابوحنیفه فرمود: «ما ورّثک الله من کتابه حرفا»[20] تو یک حرف از قرآن ارث نبردی خب البته علمالوراثه برای اهل بیت(علیهم السلام) است آنها باید فتوا بدهند فرمود تو درس خواندی و این درسی نیست این علمالوراثه است انسان باید وارث انبیا بشود تا بحث از قرآن را داشته باشد غرض آن است که یک علمالوراثه داریم که برای آن ذوات قدسی است یک علمالدراسه داریم که برای افراد عادی حوزه و دانشگاه است فرمود: ﴿وَلَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ﴾ در نظام تکوین خاضع محضاند.
رفع شبهه چگونگی احیای مردگان به آسانی اعاده موجود
حالا فإن قلت که چگونه خدای سبحان دوباره این مُردهها را زنده میکند فرمود شما نگران چه چیزی هستید قدرت نامتناهی که برای خدای سبحان است خداوند درباره انسانها سه مقطع ذکر کرد یکی انسانهایی که بالفعل موجودند اینها را تدبیر میکند یکی اینکه انسانها موجود بودند اما قابل ذکر نبودند ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾[21] از آن به بعد از آن انسان ساختند یک مرحله این است که اصلاً چیزی در عالَم نبود و خدای سبحان به نحو اِبداع اشیا آفرید خاک آفرید عناصر دیگر آفرید یک وقت است که به زکریا میفرماید: ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾[22] این «کان», «کان» تامّه است نه اینکه ناقصه باشد آن ﴿شَیْئاً﴾ خبرش باشد این «کان» ناقصه وقتی منفی شد اثر «لیس» تامّه دارد یعنی تو لاشیء بودی خب لاشیء را ذات اقدس الهی ابداع کرده چیز آفریده بعد از این مرحله بالاتر این است که فرمود: ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[23] بالأخره قابل ذکر نبود بعد هم از این مرحله بالاتر حالا دیگر علقه و مضغه و ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[24] و امثال ذلک خب وقتی «لیس» تامّه را «کان» تامّه میکند بعد از مرگ که همه چیز موجود است روح که اساس کار است و مقوّم اصلی است و فصل جوهری انسان است اینکه از بین نمیرود ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[25] بدن هم که ذرّاتش در عالَم است دوباره جمع میکنند فرمود شما هر چه بررسی کنید اعاده آسانتر از اول است اوّلی را که طبق برهان قبول کردید درباره معاد اشکال داریم.
تبیین آسانی همه کارها نزد خدا و دلیل قرآن آن
منتها مشکل این است که نسبت به ذات اقدس الهی چیزی آسان, چیزی آسانتر باشد فرض ندارد برای اینکه اگر قدرت, نامتناهی بود او هم با اراده کار کرد نه با ابزار و حرکت «فاعلٌ لا بمعنی الحرکات»[26] طبق بیان نورانی حضرت امیر نمیشود گفت اوّلی آسان است دومی کمی دشوار یا اوّلی آسانتر از دومی است این تعبیر که فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ﴾ این ضمیر ﴿هُوَ﴾ به مصدر ﴿یُعِیدُهُ﴾ برمیگردد نظیر ﴿إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی﴾,[27] ﴿هُوَ﴾ یعنی آن عدل, اینجا هم ﴿هُوَ﴾ یعنی آن اعاده ﴿أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ آسانتر است بر خدا, مشکل اساسی این است که اگر قدرت نامتناهی است چه اینکه است و با اراده کار میکند یکی آسان باشد یکی آسانتر فرض ندارد دو کار در عالَم هست یکی مشکلترین کار که از آن مشکلتر فرض نمیشود یکی هم آسانترین کار هر دو را قرآن کریم مطرح کرد فرمود نزد خدا هر دو آسان است آن کاری که از آن مشکلتر فرض نمیشود این است که کلّ این نظام را به هم بزند دوباره بسازد این همان ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾[28] خب اگر بخواهد قیامت کبرا به پا کند چه کار باید بکند کلّ سماوات سبع و ارضین و من فیهنّ و ما بینهما این کلّ مجموع را باید به هم بزند دوباره بسازد فرمود حشر اکبر ﴿ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ﴾[29] برای ما آسان است خب کاری از این سنگینتر فرض نمیشود که کلّ نظام را به هم بزند دوباره بسازد. کاری که آسانترین کار است که آفتاب که میتابد بالأخره این درخت یا این دیوار یا این شاخص سایهای دارد این سایه را بخواهد جمع بکند آخر سایه همان عدمالنور است از سایه شما کمی جلوتر بروید میشود ظلمت, از ظل پایینتر بروی میشود ظلمت دیگر سایه چیزی نیست که شما بگویید جمع کردنش سخت باشد فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾ این سایه را کشانده ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً ٭ ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾[30] اگر ﴿یَسِیراً﴾ به معنای تدریجاً نباشد به معنی آسان باشد فرمود جمعِ این سایه برای ما آسان است خب کلّ نظام را به هم زدن و دوباره ساختن آسان است سایه را هم جمع کردن آسان است هر دو یکسان آسان است چون او با اراده کار میکند شما الآن یک قطره آب را در ذهنتان تصور کنید, تصور کردید این حاصل است اقیانوس آرام را که به تنهایی از مجموع خشکیهای زمین بیشتر است تصور کنید میبینید کردید, تصور اقیانوس آرام و تصور یک قطره چون با تصور است و با اراده انجام میگیرد نه با اعضا و دست و پا یکساناند اگر قدرت نامتناهی بود (یک) و با اراده کار کرد (دو) دیگر فرض ندارد یک کار آسان باشد یک کار آسانتر.
توجیه ادبی درباره ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ و نقد آن
اینکه فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ غالب مفسّران را وادار به تأمّل کرد که این یعنی چه. برخیها گفتند این ﴿أَهْوَنُ﴾ به معنای «هَیِّن» است[31] از افضل بودن از افعل تفضیل بودن منسلخ است نظیر آنچه خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیه نُه به زکریا فرمود که این حرفی که تو میزنی میگویی من که سالمند و کهنسال و فرتوت هستم و از من گذشته است همسر من هم آن وقتی که جوان بود دوران زایمان او بود عقیم بود ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ الآن که پیر است آن وقتی که دوران زایمان او بود او عاقر بود عَقیم بود اما «لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی»[32] تو هر چه بخواهی هست, فرمود: ﴿کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ اگر ﴿أَهْوَنُ﴾ به معنای «هیّن» باشد دیگر محذوری نیست اما خب این دلیل میخواهد نظیر اینکه ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ﴾ خدای سبحان میفرماید این معاصی که شما میکنید یا کارهایی که میکنید به دنبال اهداف باطل هستید آنچه نزد خداست خیر است آنجا ما قرینه داریم که خیر است معنایش این نیست که آن ثواب الهی بهتر از گناهان شماست که مثلاً گناه شما بِه است آنچه نزد خداست بهتر باشد اینجا هم میشود گفت که این «خیر» خالی از معنای افضلیّت است و مانند آن, اما اینجا چه قرینهای داریم که میگوییم ﴿أَهْوَنُ﴾ به معنای «هَیِّن» است.
تعبیر به آسانی احیای مردگان به خاطر فهم انسان
اگر راه عقلی داشتیم خب بالأخره این هم توجیهی است برخیها خواستند بگویند که این دو کار یکی آسان است یکی آسانتر نه برای خدا بلکه برای خلق[33] مثل اینکه خدا بفرماید آسمان از زمین بزرگتر است یا آسمان و زمین از شما بزرگترند این معنایش این نیست که یکی نسبت به خدا بزرگتر است یکی نسبت به خدا بزرگتر نیست آیه 57 سورهٴ مبارکهٴ «غافر» این است ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾ یعنی آسمان و زمین را آفریدن, خلقت اینها بزرگتر از خلقت انسان است نه اینکه برای خدا یکی آسان است یکی آسانتر چون سخن از آفریدگار نیست سخن از خالق نیست سخن از مخلوق است آسمان و زمین از انسان بزرگترند البته انسانِ تهیمغز, اگر انسانی بخواهد با زرق و برق مادی فخرفروشی کند خب خدا فرمود این زمینی که شما روی آن راه میروید از تو بزرگتر است آسمانی که روی سر شما سایه انداخت از شما بزرگتر است ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ﴾ به انسان میفرماید: ﴿إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾ آخر به چه چیزی میخواهی بنازی اگر به قدرتهای مادی است این کوهها از شما بزرگتر است زمین از شما بزرگتر است آسمان از شما بزرگتر است اگر به آن قدرت معنوی و عبادی باشد بله, ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ﴾[34] اگر به آن معنا باشد این میتوان گفت «آسمان بار امانت نتوانست کشید»[35] اما اگر آن نباشد آن امانت الهی نباشد آن ولایت نباشد آن دین نباشد همین امر ظاهری باشد خب زمین از انسان بزرگتر است آسمان از انسان بزرگتر است ﴿لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ بالأخره این ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ توجیه میخواهد اگر کلمه ﴿أَهْوَنُ﴾ نبود بله این توجیهاتی که بخشی برای زمخشری در کشاف است بخشی برای دیگران قابل حمل بود اما فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ ـ البته این بحثش باید به خواست خدا فردا تتمیم بشود ـ این جمله ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ برای تنزیه است یعنی اگر ما گفتیم اهون است به دید شما برای قانع کردن شماست وگرنه او وصفِ اعلا دارد او منزّه از آن است که چیزی برای او آسان باشد چیزی برای او آسانتر, اگر مَثلی ما ذکر کردیم وصفی ذکر کردیم مَثل اعلا نزد اوست ما برای تفهیم این حرف را میزنیم وگرنه چیزی برای او آسان باشد چیزی برای او آسانتر ندارد.
ناتمامی استناد آسانی احیای مردگان به خدا با استفاده از تعبیر ﴿عَلَیْهِ﴾
پرسش: در این صورت دیگر احتیاج به ﴿عَلَیْهِ﴾ نبود همان ﴿هُوَ أَهْوَنُ﴾ که میفرمودند به طور کلی... .
پاسخ: خب این میشود مثل آیات دیگر حالا اینجا که فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ برای اینکه توهّم آنها را برطرف کند مثل اینکه در جریان حضرت زکریا فرمود: ﴿هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ گاهی میفرماید: ﴿هَیِّنٌ﴾ این برای ما آسان است شما دنبال چه چیزی میگردید خب اگر کسی شبههاش این باشد مثل صنادید قریش که ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾,[36] ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾,[37] ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾[38] از این لاطائلاتی که صنادید قریش میگفتند قرآن کریم احتجاج میکند میفرماید شما که قبول دارید اوّلین بار خدا خلق کرده اگر در حد قبول کردید ـ که این جدال احسن است ـ که ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[39] خب اگر شما قبول دارید ذات اقدس الهی این نظام را آفرید هیچ را به این صورت در آورد بعد هم که همهشان موجودند اینها را دوباره جمع میکند لذا در مقام احتجاج جای ﴿عَلَیْهِ﴾ هست اما برای برهان که ما خودمان بفهمیم چگونه ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ وجوهی مطرح شد که بعضیها ذکر شده است بعضی ـ انشاءالله ـ در بحث بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ روم, آیهٴ 3.
[2] . الکافی، ج8،ص269و270؛ تفسیر کنزالدقائق، ج10، ص174و175.
[3] . جامعالبیان فی تفسیر القرآن, ج26, ص44.
[4] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 33.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 281.
[6] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 48.
[7] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 2.
[8] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 1.
[9] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 11.
[10] . فلسفة المیثاق و الولایة(دارالکتاب قم)، ص4.
[11] . سورهٴ روم, آیهٴ 25.
[12] . سورهٴ طه, آیهٴ 55.
[13] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 26.
[14] . کمال الدین(شیخ صدوق)، ج1، ص288 و ج2، ص426.
[15] . سورهٴ قلم, آیهٴ 35.
[16] . ر.ک: الجامع لأحکام القرآن, ج16, ص300.
[17] . الکافی، ج6، ص286.
[18] . سورهٴ بروج، آیهٴ 11.
[19] . کفایة الاصول، ص68.
[20] . علل الشرائع، ج1، ص90.
[21] . سورهٴ قیامت، آیهٴ 37.
[22] . سورهٴ مریم، آیهٴ 9.
[23] . سورهٴ انسان، آیهٴ 1.
[24] . سورهٴ مومنون، آیهٴ 14.
[25] . سورهٴ سجده، آیهٴ 11.
[26] . نهجالبلاغة، خطبهٴ1.
[27] . سورهٴ مائده، آیهٴ 8.
[28] . سورهٴ حج، آیهٴ 1.
[29] . سورهٴ ق، آیهٴ 44.
[30] . سورهٴ فرقان، آیات 45و46.
[31] . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص246.
[32] . دیوان حافظ، غزل493.
[33] . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص245.
[34] . سورهٴ احزاب، آیهٴ 72.
[35] . دیوان حافظ، غزل184.
[36] . سورهٴ سباٴ، آیهٴ 7.
[37] . سورهٴ ق، آیهٴ 3.
[38] . سورهٴ جاثیه، آیهٴ 32.
[39] . سورهٴ لقمان، آیهٴ 25؛ سورهٴ زمر، آیهٴ 38.
تاکنون نظری ثبت نشده است