- 681
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 21 تا 24 سوره فرقان
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 تا 24 سوره فرقان"
- جواب کفار در مورد درخواست رؤیت فرشتگان؛
- معنی لقای الهی؛
- چگونگی نابودی اعمال کفار؛
- امتحان و فتنه بودن مال و فرزند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلاَئِکَةُ أَوْ نَرَی رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً کَبِیراً (21) یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاَئِکَةَ لاَ بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (22) وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً (23) أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً (24)﴾
بعد از بیان بخشی از آیات توحید و وحی و نبوّت به جریان معاد پرداختند عدّهای که منکر معاد بودند فکر میکردند که معاد عبارت از رجوع مردم بعد از مرگ به دنیاست معاد را عود به دنیا فکر میکردند و چون مشاهده میکردند که مردهها به دنیا برنمیگردند انکار آنها بیشتر میشد میگفتند اگر خدایی هست ما باید ببینیم و اگر فرشتهای هست باید بر ما هم نازل بشود اینکه گفتند خدا را ما هم باید ببینیم حرف همه نیست حرف کسانی است که معرفتشناسی آنها در حدّ حس و تجربه است شبیه آنچه را که بنیاسرائیل به موسای کلیم(سلام الله علیه) میگفتند که ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾[1] یا میگفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[2] چنین فکر و معرفتشناسی, تمنّی مشاهده خدا را با چشم ظاهر ـ معاذ الله ـ دارد. درباره فرشتهها میگفتند همان طوری که بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ملائکه نازل میشود بر ما هم باید نازل بشود برای اینکه او هم بشر است ما هم بشریم و «حُکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد» در این بخش قرآن کریم بعد از نقل شبهات آنها درباره خدای سبحان فرمود اصلاً او دیدنی نیست نه تنها با چشم ظاهر دیدنی نیست با چشم مثالی هم دیدنی نیست فقط با چشم قلبی که با حقیقت ایمان است قابل دیدن است که شما آن را ندارید که ﴿إِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾.[3]
پرسش ...
پاسخ: اینها به برکت آن دو پیامبر, متمثّل شدند و بعضیها هم دیدند بر بشر که نازل نشدند اینها مهمانان این دو پیغمبر بودند بر این پیغمبرها وارد شدند نه برای آنها, آنها هم به برکت معجزه این دو پیامبر این وجودات مثالی را مشاهده میکردند شاهد اینکه اینها وجودشان وجود مثالی بود این بود که وقتی وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) مهمانی کرد و برای اینها غذا آورد ﴿جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ﴾[4] دید دست آنها به طرف طعام دراز نمیشود اهل غذا نیستند معلوم میشود که جسم و ماده و غذاخور و امثال ذلک نبودند پس برای آن دو پیغمبر نازل شدند (یک) و در اثر معجزه آن دو پیغمبر چشم مثالی عدّهای باز شد (دو) آنها چند لحظهای دیدند (سه) نظیر جریان دحیه کلبی.
خب اینکه درباره خدای سبحان فرمود که خداوند اصلاً قابل دیدن نیست نه دیدن با چشم مادی نه دیدن با چشم مثالی; چشم مثالی همین است که انسان در حالت خواب سفرهایی میکند حرفهایی را میشنود مناظری را میبیند با اینکه این چشم مادیاش بسته است چنین دیدن مثالی و برزخی نسبت به ذات اقدس الهی محال است خدا را نه در دنیا نه در آخرت با چشم ظاهر نمیشود دید (یک) با چشم مثالی نمیشود دید (دو) فقط با حقیقت قلوب میشود شناخت آن هم برای گروه خاص است لذا درباره خدای سبحان او چون مفروقعنه بود جواب نداد. درباره فرشتهها فرمود فرشته بر شما نازل بشود که وحیای بیاورد, اینچنین نیست; اما اصلِ شهود فرشتهها برای شما هست وقتی که این چشم ظاهرتان از کار افتاد و چشم برزخی و مثالی شما باز شد یعنی در حال احتضار که شما میبینید هیچ چیزی را این شخص محتضر نمیبیند هیچ صدایی را نمیشنود ارتباطش از دنیا کلاً قطع شد وارد عالَم مثال شد همان روایتی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) از ائمه(علیهم السلام) نقل کردند که مال او برای او متمثّل میشود فرزندان او برای او متمثّل میشوند و عمل او هم برای او متمثّل میشود[5] در آن لحظه فرشتهها را میبینند البته فرشتهها را با قهر میبینند که در دو قسمت از آیات قرآن دارد که تبهکار وقتی فرشتهها را میبینند آنها این انسان محتضر را میزنند که ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾[6] که چرا چهرههای اینها را میزنند چرا پشت اینها را میزنند هم در آیات قبلی گذشت. فرمود یک لحظهای در مقطعی اینها فرشتهها را میبینند اما برای آنها خیلی سخت میگذرد اینها توقّع نداشته باشند که فرشته را ببینند و مشاهده کنند.
مطلب بعدی آن است که همه به لقاء خدا میروند ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾[7] هیچ کس نیست که به لقاءالله نرود بعدالموت برای همه حق روشن میشود لکن تبهکاران, مشرکان, منافقان, کافران و امثال ذلک قهر الهی را میبینند خدا را با اسمای جلالیّه میبینند ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾[8] را میبینند و مؤمنان خدا را با رحمت و عنایت و لطف مشاهده میکنند با این تفاوت که گرچه برای ایمان, درجات هست و برای کفر, درکات لکن مؤمنان اسمای حسنا را میبینند برخی از آنها اسم اعظم را هم مشاهده میکنند ولی کافران فقط قهر الهی را میبینند قهرهای خدا در تحت اِشراف مِهر و رحمت خدای سبحان است ما یک اسم اعظم قهّار نداریم اما اسم اعظم رحمان داریم در بحثهای قبل هم گذشت که اگر گفته میشود رحمت خدا بیش از غضب خداست این یک بخش از مطلب است عمده آن است که رحمت خدا هم بیش از غضب اوست (یک) و هم پیش از غضب اوست (دو) آنچه مهم است دومی است «یا مَن سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه»[9] نه یعنی «زادت رحمته علی غضبه» رحمت خدا پیش از غضب اوست نه بیش از غضب او یعنی مهندس و معمار و نقشهکشِ غضب, رحمت است; کجا باید سوزاند کجا باید عذاب کرد چه کسی باید دستور بدهد نقشه به دست چه کسی است مهندس چه کسی است معمار چه کسی است؟ جناب رحمت است آن رحمت است که میگوید فلان جا بسوزان فلان جا نسوزان «أنت الّذی سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه» این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که در صحیفه آمده ناظر به همین بخش است «أنت الّذی تَسعیٰ رَحمتُهُ أمامَ غَضبه»[10] خدایی که غضب او به امامتِ رحمت او ظهور میکند و رحمتِ او اَمام و اِمام غضب اوست; پیشاپیش, رحمت جلو میآید نقشه میکشد دستور میدهد که اینجا جای بهشت است آنجا جای جهنم است جای بگیر و ببند است. بنابراین رحمتْ مقابل ندارد این رحمت خاصّه است که مقابل دارد به نام غضب وگرنه رحمت مطلقه مقابل ندارد چون ﴿رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾[11] بنابراین کفار هرگز آن رحمت مطلقه را آن اسم اعظم را مشاهده نمیکنند.
پرسش ...
پاسخ: آن رحمت خاصّه است که مقابل غضب است آن رحمت مطلقه است که مقابل ندارد یک غضب مطلقی برای خدای سبحان نیست شما در هیچ آیه در هیچ روایت در هیچ دعا در هیچ زیارت نمیخوانید «و غضبه وسع کلّ شیء» اما فرمودند: ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ همه جا سخن از رحمت واسع حق است «و برحمتک التی وسعت کل شیء»,[12] غضب مطلق برای خدا نیست آنچه برای خداست رحمت مطلقه است اگر رحمت مطلقه است پس غضبش طبق رحمت و عدل است یعنی خدای سبحان برای اینکه به جامعه رحمت بفرستد نظام را مرحوم خود قرار بدهد بگیر و ببندی هم دارد وگرنه میشود هرج و مرج این عدلِ رحیمانه خداست که عذاب را تنظیم میکند. خب اگر آن رحمت مطلقه باشد آن رحمت مطلقه را فقط مؤمنان میبینند کفار این غضب خاص را میبینند لذا نسبت به همین کفاری که در قیامت میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[13] درباره همین کافران هم آمده است که ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾[14] آنها دیگر رحمت خاصّه را نمیبینند بهشت را نمیبینند طبق آن بیانی که قبلاً گذشت, اولیا را نمیبینند, مؤمنین را نمیبینند, مردان حق را نمیبینند و مانند آن رحمت واسعه را هم مشاهده نمیکنند برای اینکه اینها همه در گودال تنگنظری و محدوده تنگ به سر بردند بنابراین همه خدا را ملاقات میکنند منتها بعضی جمال الهی را بعضی جلال الهی را آنهایی که جمال الهی را نگاه میکنند درجاتی دارند میتوانند آن جمال مطلق را هم ببینند اما آنهایی که جلال و قهر الهی را میبینند درکاتی دارند هرگز اینها به درجه نمیرسند چه رسد به درجه عالیه لذا فرمود: ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾, ﴿یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاَئِکَةَ لاَ بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً﴾ این ﴿حِجْراً مَحْجُوراً﴾ که چند وجه برای آن ذکر شده یکی از آن وجوه همین بود که جناب زمخشری از سیبویه نقل کرده که این ﴿حِجْراً مَحْجُوراً﴾ به منزله «معاذ الله» است یعنی از ما دور باد یعنی «منعاً ممنوعا».[15]
پرسش: جریان قوم لوط که عدّهای ملائکه عذاب را مشاهده کردند آن هم تمثّل بوده؟
پاسخ: بله یعنی به برکت وجود مبارک لوط بود که مشاهده کردند, این لوط پیامبر است آن ابراهیم(سلام الله علیهما) پیامبر است این فرشتهها برای آنها نازل شدند گاهی به برکت پیغمبر هر عصری آن حالت تمثّل پیدا میشود نظیر دحیه کلبی, دحیه کلبی آمده در اتاق در محضر حضرت اما آن طوری نبود که اگر درِ اتاق را ببندند او نتواند برود بیرون این طور نیست نظیر انسان نیست که اگر وارد اتاق شد درِ اتاق را بستند او دیگر نتواند برود بیرون آن طور نیست به برکت آن پیغمبر اینچنین هم هست البته ملائکةالأرض ممکن است احکام دیگر هم داشته باشند نازلتر از آنها هم باشند ما دلیلی بر حصر ملائکه در اقسام مجرّد محض یا مجرّد مُستکفی نداریم.
فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ فرمود اینها کارهایی که کردند به حسب ظاهر اینها خودشان خیال میکردند کار خیر است ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[16] به نظر اینها این کارشان خیر بود عبادت بود میگفتند: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾[17] ولی به نظر واقع این به دنبال سراب رفتن است در سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود کفار عملی که انجام میدهند اعمال اینها سراب است[18] سراب یعنی فِریه محض, سراب غیر از صورت مرآتیه است صورت مرآتیه چیزی در آینه نیست ولی راست میگوید هر چه را که صورت مرآتیه نشان میدهد حق است یعنی شاخصی در خارج هست و صورت مرآتیه, آن را نشان میدهد صورت مرآتیه دروغ نمیگوید کذب و فریه نیست اما سراب, کذب و فریه است اگر کسی راه بلد باشد و به این تشنه بگوید آنچه را که شما از دور میبینید سراب است آنجا آب نیست او تکاثر است نه کوثر, کوثر جای دیگر است این شخص گوش نمیدهد پشت سر هم با تلاش و کوشش به دنبال سراب میرود وقتی که اعضا و جوارحش از دست رفت دست و پایش فلج شد و شکست و به آخر عمر رسید میبیند خبری نیست حالا عطش هست (یک) برای او روشن شد که سراب است (دو) راه برگشت ندارد (سه) کسی هم آب به او نمیدهد (چهار) اینکه کافر تا زنده است مشرک تا زنده است بت را میپرستد آن روز برای او روشن میشود که سراب است اینکه در این آیه فرمود ما اعمال اینها را هباء منثور میکنیم این ظهور هباء منثور است این کشف است در حقیقت, نه اینکه اعمال اینها واقعیتی داشت حقیقتی داشت بعد ما این را هباء منثور میکنیم. در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آمده است که ما آن روز پرده را از جلوی چشم این شخص برمیداریم ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾[19] نه «عنّا» یا «عن الواقع» خدای سبحان پردهای ندارد چون او ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[20] است اسرار عالم هم پردهای ندارند چون آیات بیّن و شفاف و روشناند این پرده جلوی چشم خود این کافر و مشرک و منافق است و دستبافت خود اوست خود او این پرده را بافت و جلوی چشم خودش آویخت و ما این پرده را کنار میزنیم که ﴿أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾[21] ما این غطاء را در قیامت برمیداریم نفرمود ما غطاء را از خودمان برمیداریم از پرده بیرون میآییم یا اسرار عالم را بیپرده نشان میدهیم آیات بیّن, معنایش بیپرده بودن است ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است معنایش بیپرده بودن است هم خدا ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است بیپرده به در آمده هم اسرار عالم بیپرده است اما این پرده جلوی چشم خود کافر و مشرک و منافق است که فرمود: ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ حالا وقتی پرده کنار رفت معلوم میشود این به دنبال سراب میرفت نه اینکه واقعیتی بود خدای سبحان این را به صورت ﴿هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ در آورده گرچه بعضی از چیزهایی که ستبر و غلیظ و محکماند آنها را هم خدای سبحان هباء مُنبث میکند نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آمده ﴿وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً ٭ فَکَانَتْ هَبَاءً مُّنبَثّاً﴾[22] اینها را هم آن کار را میکند یعنی خدای سبحان که وقتی بخواهد صحنه قیامت را ترسیم بکند اول این کوهها را به منزلهٴ رملِ یکجا جمع شده میکند شما میبینید این گردباد در این منطقههای کویری گاهی تلّی از شن درست میکند این کوه نیست چون ریشهای ندارد سنگی ندارد بادها یک گردباد یک مقدار شن را جمع کرده بالا آورده این ﴿کَثِیباً مَّهِیلاً﴾[23] است اول این کوههای ستبرِ ریشهدار سنگی را مثل تلّی از شن درست میکند که نه ریشه دارد نه سنگ است نه سنگین, از این ضعیفتر و رقیقتر میکند ﴿کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾[24] میکند مثل آن پنبه ندّافیشده, از این ضعیفتر و رقیقتر میکند ﴿فَکَانَتْ هَبَاءً مُّنبَثّاً﴾[25] بعد اگر سؤال کردند که قیامت که میخواهد برپا بشود خدا این کوهها را چه کار میکند ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾[26] اینها را پودر میکند اول به صورت کثیب مهیل در میآورد بعد به صورت عِهن منفوش در میآورد بعد به صورت پودر در میآورد بعد هم معلوم میشود خبری نیست بنابراین ممکن است چیزی که به حسب ظاهر مستحکم است خدا او را هباء منثور قرار بدهد ولی در جریان اعمال مشرکین اینچنین نبود که اعمال اینها مُتقن بود عمود بود عماد بود مستحکم بود بعد خدا این را هباء منثور قرار داد این سراب بود وقتی کشف غطاء شد معلوم میشود که این هیچ واقعیتی نداشت ﴿فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾. از چند نظر با اهمیّت این مطلب را ذکر کرده فرمود ما به میدان میآییم خب اینکه فرمود ما به میدان میآییم میخواهد قدرتنمایی کند دیگر ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا﴾ بعد کلمه هَباء خودش پراکنده شدن است دیگر نیازی به ﴿مَّنثُوراً﴾ ندارد این هباء منثور نظیر ﴿قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾[27] است این یکی وصف است یکی موصوف برای تأکید و اهتمام, قِرده خاسیء خود قِرَده باعث خُسران و خسارت و تحقیر و خاسیء بودن و فرومایهبودن است دیگر, هباء یقیناً منثور و پراکنده است ولی این تأکیدش برای اهمیت مسئله است پس هم از نظر مبدأ فاعلی با تأکید بیان شده فرمود ما به میدان میآییم, هم از نظر مبدأ قابلی فرمود آن را ما ذرّات ریز میکنیم بعد هم فرمود: ﴿مَّنثُوراً﴾.
مطلب دیگر اینکه فرمود در برابر اینها اصحاب جنّتاند اصحاب جنّت در آن روز جایگاهشان خوب است و قرارگاهشان خوب است این قیلوله نشان میدهد که این بخش مربوط به مسئله برزخ است قیلوله آن استراحت نیمهروز است در بعضی از آیات دارد که عذاب الهی آمده ﴿هُمْ قَائِلُونَ﴾[28] هنوز در خواب قیلوله بودند که عذاب الهی آمده در بهشت محض شاید اصلاً نومی در کار نباشد همهاش صحنه یقظه و بیداری است اما در بهشت برزخی چون جریان قیلوله و نوم مطرح است فرمود: ﴿وَأَحْسَنُ مَقِیلاً﴾ اما این کلمه «خیر» و کلمه «أحسن» این معنای افعل تفضیلی را ندارد که بهشتیها بهتر از جهنّمیها باشند یا جای بهشتیها بهتر از جای جهنّمیها باشد این طور نیست نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[29] که افعل تعیینی است و نه تفضیلی اینجا هم خیر به معنای خوب بودن است نه بهتر, أحسن به معنای حَسن است نه به معنای أحسن و اگر معنای تفضیلی داشته باشد به لحاظ گمان آنهاست; آنها گمان میکردند که کارشان خوب است خدا میفرماید بر فرض کار شما خوب باشد اصحاب جنّت کارشان بهتر از شماست, بر فرض جایتان خوب باشد جای اصحاب جنّت بهتر از شماست بنابراین این خیر و أحسن یا معنای تعیینی دارد نه تفضیلی یا اگر معنای تفضیلی دارد به لحاظ توهّم آنهاست.
مطلب دیگر اینکه مال فرزند ازواج, اینها گاهی فتنهاند گاهی دشمناند گاهی هم خیرند مستحضرید که هیچ چیزی بیرون از جان آدم نیست که بالذّات ضارّ یا نافع باشد و اگر چیزی ضارّ یا نافع است تعلّق و وابستگی انسان است به او, اگر مال کسی که خیّر است در راه صحیح مصرف میکند خیر است خود آن مال ذاتاً خیر نیست این تعلّق عاقلانهٴ این خیّر است که از آن مال بهره حُسن میبرد و این مال او را پاک میکند که فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾[30] که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» گذشت که این ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ این جمله در محلّ نصب است تا صفت باشد برای صدقه این صدقه یعنی همان زکات و وجوه شرعی این وجوه شرعی, پرداخت وجه شرعی و مال باعث طهارت صاحب مال است نه اینکه مال پاک میشود خود شخص پاک میشود مال که آلوده نیست اینکه فرمود: ﴿صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ نه «تُطَهِّرْهُمْ» معلوم میشود خود این صدقه این کار خیر باعث طهارت خود شخص میشود شخص اگر مشرک باشد که روشن است ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾[31] و اگر مشرک نباشد موحّد باشد مؤمن باشد در حدّ خودش قبل از پرداخت وجوه شرعیه این نقص را دارد به هر تقدیر عملِ درباره مال, کیفیت وابستگی و تعلّق به مال یا بد است یا خوب وگرنه خود مال, نعمت الهی است فرزند, نعمت الهی است ذاتاً اینها نه نافعاند و نه ضارّ اگر از راه حلال باشد این مال, خیر و رحمت و برکت است و مانند آن, اگر تعلّق از راه صحیح نباشد و آلوده باشد هم درباره مال هم درباره فرزند هم درباره زن آمده منتها در بعضی از آیات زن و فرزند آمده در بعضی از آیات مال و فرزند آمده اگر فرمود مال اینها باعث خسارت اینهاست فرزند اینها مایه خسارت اینهاست ناظر به همان بدرفتاری شخص نسبت به مال و فرزند است در بعضی از آیات نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نوح» آمده آیه 21 سورهٴ «نوح» این است که ﴿قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَاتَّبَعُوا مَن لَمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَاراً﴾ مال اینها دشمن اینهاست فرزند اینها دشمن اینهاست مایه خسارت اینهاست پس اگر در بعضی از آیات دارد که بعضی از ازواج و اولاد عدوّ شما هستند[32] اینها حصر نیست که دشمن انسان فقط فرزند ناصالح باشد یا همسر ناصالحه باشد مال حرام هم دشمن انسان است. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آنجا فرمود خدای سبحان با مال اینها میخواهد اینها را عذاب بکند فرمود مبادا از داشتن مال اینها شما در تعجّب باشید آیه 55 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ خدا میخواهد به وسیله مال و فرزند اینها را عذاب بکند خب اگر دشمنی نباشد اگر سوء برداشت نباشد اگر تعلّق سوء نباشد که اینها باعث عذاب نیست پس تعذیب شخص است به وسیله مال و به وسیله فرزند برای اینکه اینها مایه خسارتاند آنچه البته مایه خسارت است تعلّق بیجا, کسب حرام و مانند آن است ﴿وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ همینها باعث میشود که اینها در قیامت هم گرفتار این خواهند شد.
در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم آمده است که آیهٴ 64 سورهٴ «اسراء» آمد که ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ خب اگر انسان شریکی داشت به نام شیطان این شریک مال بود و شریک ولد بود این شریک چه سهمی دارد انسان را به کجا میبرد اگر کسی عینِ مال غیر مخمَّس را مَهریه زنش قرار بدهد مصداق «و شارکهم فی الأولاد» میشود این ولد ، مشترک بین پدر و شیطان است این معنیاش است . خب اگر ولد مشترک بود بین انسان و شیطان چه میکند با او؟ ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ در بعضی از تعبیرات آمده که اگر کسی نامحرمی را ببیند به شوق رسیدن به او با همسرش همبستر بشود مصداق «و شارکهم فی الأولاد» است اینچنین نیست که آدم نگاه نامحرمانه بکند به بیگانه دل ببندد با حلال خودش جمع بشود و شیطان حضور نداشته باشد این طور نیست که اگر فرزندی ناصالح در آمد رایگان ناصالح در آمده باشد این طور نیست خب ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ وَعِدْهُمْ﴾ اگر شریک مال شد چه کار میکند؟ یا وعده میدهد به باطل یا وعید میدهد از حق میگوید اگر این مال را در راه خیر صرف کردی فقیر میشوی غافل از اینکه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود اگر وضع مالیتان ضعیف شد «إذا أمْلَقْتُم فَتاجروا الله بالصّدقة»[33] اگر دیدید مشکل مالی دارید به قرض افتادید زندگی یک مقدار برای شما دشورا است تجارت کنید با چه کسی تجارت کنید با خدا, چطور تجارت کنید یک مقدار صدقه بدهید. خب باور کردن این حرفها یک هنر دینی میخواهد فرمود: «إذا أمْلَقْتُم» اِملاق که در قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و امثال انعام آمده[34] آنجا گذشت که املاق به معنی فقر نیست ﴿خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾[35] به معنی «خشیة الفقر» نیست بلکه این لازمِ آن فقر است چون انسان ندار که دستش تهی است به تملّق میافتد انسان متملّق گرفتار اِملاق فقیرانه است اگر گفتند ﴿خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾ یعنی «خشیة الفقر المنتهی إلی الاملاق, خشیة الفقر موجب للتملّق» انسان ندار تملّق میکند بالأخره, اینکه گفتند تا میتوانید یا مال پیدا کنید یا استغنای طبع برای همین است اگر ـ خدای ناکرده ـ جامعهای, کشوری یکی از این دو را نداشته باشد وقتی بیگانه تهدید کرد او ناچار است تحمّل کند یا باید آن هنر را داشته باشد که مسائل اقتصادیاش را به نصاب برساند یا اگر آن هنر را نداشت از نظر قدرت روحی به استغنا برسد که دومی بالاتر از اوّلی است انسان بتواند از چیزی بینیاز باشد بهتر از آن است که به وسیله آن بینیاز باشد به هر تقدیر اگر استغنا نشد لااقل قدرت غنا باشد. فرمود اگر میترسید به چاپلوسی و تملّق بیفتید با خدا تجارت کنید او فرمود ارحامتان همسایههایتان را دریابید من کاملاً جبران میکنم. این است که فرمود اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی کسب حرام کرد شیطان شریک اوست[36] و اگر عین آن مال حرام را نه ذمّه, مهریه قرار داد «شارکهم فی الأولاد» میشود (یک) و اگر با نگاه نامحرمانه انگیزهای پیدا کرد آن فرزند هم مصداق «شارکهم فی الأولاد» میشود (دو). خب اینها را ذات اقدس الهی مشخص کرده که اولاد و اموال فی نفسه برکتاند و خیر و رحمتاند, کیفیت بهرهبرداری آنها درآمد آنها هزینه آنها به دو قسم حلال و حرام تقسیم میشود و اگر حرام بود ﴿لَمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَاراً﴾[37] میشود, ﴿شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[38] میشود بعد آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» دامنگیر میشود که ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ (یک) ﴿وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾[39] (دو). بنابراین اینها یعنی مشرکان و کافران چه در بخش اعمال چه در بخش اولاد چه در بخش اموال مشکل جدّی داشتند و خدا فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً ٭ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 138.
[2] . سورهٴ بقره, آیهٴ 55.
[3] . سورهٴ حج, آیهٴ 46.
[4] . سورهٴ هود, آیهٴ 69.
[5] . الکافی, ج3, ص231 ـ 233.
[6] . سورهٴ انفال, آیهٴ 50; سورهٴ محمد, آیهٴ 27.
[7] . سورهٴ انشقاق, آیهٴ 6.
[8] . سورهٴ سجده, آیهٴ 22.
[9] . مصباح المتهجّد, ص696.
[10] . الصحیفة السجادیة, دعای 16.
[11] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 156.
[12] . الکافی, ج4, ص72; مصباح المتهجّد, ص844.
[13] . سورهٴ سجده, آیهٴ 12.
[14] . سورهٴ مطففین, آیهٴ 15.
[15] . الکشاف, ج3, ص273 و 274.
[16] . سورهٴ کهف, آیهٴ 104.
[17] . سورهٴ زمر, آیهٴ 3.
[18] . سورهٴ نور, آیهٴ 39.
[19] . سورهٴ ق, آیهٴ 22.
[20] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[21] . سورهٴ کهف, آیهٴ 101.
[22] . سورهٴ واقعه, آیات 5 و 6.
[23] . سورهٴ مزمل, آیهٴ 14.
[24] . سورهٴ قارعه, آیهٴ 5.
[25] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 6.
[26] . سورهٴ طه, آیهٴ 105.
[27] . سورهٴ بقره, آیهٴ 65; سورهٴ اعراف, آیهٴ 166.
[28] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 4.
[29] . سورهٴ انفال, آیهٴ 75; سورهٴ احزاب, آیهٴ 6.
[30] . سورهٴ توبه, آیهٴ 103.
[31] . سورهٴ توبه, آیهٴ 28.
[32] . سورهٴ تغابن, آیهٴ 14.
[33] . نهجالبلاغه, حکمت 258.
[34] . سورهٴ انعام, آیهٴ 151; سورهٴ اسراء, آیهٴ 31.
[35] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 31.
[36] . تفسیر العیاشی, ج2, ص299 و 300.
[37] . سورهٴ نوح, آیهٴ 21.
[38] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 64.
[39] . سورهٴ توبه, آیهٴ 55.
- جواب کفار در مورد درخواست رؤیت فرشتگان؛
- معنی لقای الهی؛
- چگونگی نابودی اعمال کفار؛
- امتحان و فتنه بودن مال و فرزند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلاَئِکَةُ أَوْ نَرَی رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً کَبِیراً (21) یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاَئِکَةَ لاَ بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (22) وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً (23) أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً (24)﴾
بعد از بیان بخشی از آیات توحید و وحی و نبوّت به جریان معاد پرداختند عدّهای که منکر معاد بودند فکر میکردند که معاد عبارت از رجوع مردم بعد از مرگ به دنیاست معاد را عود به دنیا فکر میکردند و چون مشاهده میکردند که مردهها به دنیا برنمیگردند انکار آنها بیشتر میشد میگفتند اگر خدایی هست ما باید ببینیم و اگر فرشتهای هست باید بر ما هم نازل بشود اینکه گفتند خدا را ما هم باید ببینیم حرف همه نیست حرف کسانی است که معرفتشناسی آنها در حدّ حس و تجربه است شبیه آنچه را که بنیاسرائیل به موسای کلیم(سلام الله علیه) میگفتند که ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾[1] یا میگفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[2] چنین فکر و معرفتشناسی, تمنّی مشاهده خدا را با چشم ظاهر ـ معاذ الله ـ دارد. درباره فرشتهها میگفتند همان طوری که بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ملائکه نازل میشود بر ما هم باید نازل بشود برای اینکه او هم بشر است ما هم بشریم و «حُکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد» در این بخش قرآن کریم بعد از نقل شبهات آنها درباره خدای سبحان فرمود اصلاً او دیدنی نیست نه تنها با چشم ظاهر دیدنی نیست با چشم مثالی هم دیدنی نیست فقط با چشم قلبی که با حقیقت ایمان است قابل دیدن است که شما آن را ندارید که ﴿إِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾.[3]
پرسش ...
پاسخ: اینها به برکت آن دو پیامبر, متمثّل شدند و بعضیها هم دیدند بر بشر که نازل نشدند اینها مهمانان این دو پیغمبر بودند بر این پیغمبرها وارد شدند نه برای آنها, آنها هم به برکت معجزه این دو پیامبر این وجودات مثالی را مشاهده میکردند شاهد اینکه اینها وجودشان وجود مثالی بود این بود که وقتی وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) مهمانی کرد و برای اینها غذا آورد ﴿جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ﴾[4] دید دست آنها به طرف طعام دراز نمیشود اهل غذا نیستند معلوم میشود که جسم و ماده و غذاخور و امثال ذلک نبودند پس برای آن دو پیغمبر نازل شدند (یک) و در اثر معجزه آن دو پیغمبر چشم مثالی عدّهای باز شد (دو) آنها چند لحظهای دیدند (سه) نظیر جریان دحیه کلبی.
خب اینکه درباره خدای سبحان فرمود که خداوند اصلاً قابل دیدن نیست نه دیدن با چشم مادی نه دیدن با چشم مثالی; چشم مثالی همین است که انسان در حالت خواب سفرهایی میکند حرفهایی را میشنود مناظری را میبیند با اینکه این چشم مادیاش بسته است چنین دیدن مثالی و برزخی نسبت به ذات اقدس الهی محال است خدا را نه در دنیا نه در آخرت با چشم ظاهر نمیشود دید (یک) با چشم مثالی نمیشود دید (دو) فقط با حقیقت قلوب میشود شناخت آن هم برای گروه خاص است لذا درباره خدای سبحان او چون مفروقعنه بود جواب نداد. درباره فرشتهها فرمود فرشته بر شما نازل بشود که وحیای بیاورد, اینچنین نیست; اما اصلِ شهود فرشتهها برای شما هست وقتی که این چشم ظاهرتان از کار افتاد و چشم برزخی و مثالی شما باز شد یعنی در حال احتضار که شما میبینید هیچ چیزی را این شخص محتضر نمیبیند هیچ صدایی را نمیشنود ارتباطش از دنیا کلاً قطع شد وارد عالَم مثال شد همان روایتی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) از ائمه(علیهم السلام) نقل کردند که مال او برای او متمثّل میشود فرزندان او برای او متمثّل میشوند و عمل او هم برای او متمثّل میشود[5] در آن لحظه فرشتهها را میبینند البته فرشتهها را با قهر میبینند که در دو قسمت از آیات قرآن دارد که تبهکار وقتی فرشتهها را میبینند آنها این انسان محتضر را میزنند که ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ﴾[6] که چرا چهرههای اینها را میزنند چرا پشت اینها را میزنند هم در آیات قبلی گذشت. فرمود یک لحظهای در مقطعی اینها فرشتهها را میبینند اما برای آنها خیلی سخت میگذرد اینها توقّع نداشته باشند که فرشته را ببینند و مشاهده کنند.
مطلب بعدی آن است که همه به لقاء خدا میروند ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾[7] هیچ کس نیست که به لقاءالله نرود بعدالموت برای همه حق روشن میشود لکن تبهکاران, مشرکان, منافقان, کافران و امثال ذلک قهر الهی را میبینند خدا را با اسمای جلالیّه میبینند ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾[8] را میبینند و مؤمنان خدا را با رحمت و عنایت و لطف مشاهده میکنند با این تفاوت که گرچه برای ایمان, درجات هست و برای کفر, درکات لکن مؤمنان اسمای حسنا را میبینند برخی از آنها اسم اعظم را هم مشاهده میکنند ولی کافران فقط قهر الهی را میبینند قهرهای خدا در تحت اِشراف مِهر و رحمت خدای سبحان است ما یک اسم اعظم قهّار نداریم اما اسم اعظم رحمان داریم در بحثهای قبل هم گذشت که اگر گفته میشود رحمت خدا بیش از غضب خداست این یک بخش از مطلب است عمده آن است که رحمت خدا هم بیش از غضب اوست (یک) و هم پیش از غضب اوست (دو) آنچه مهم است دومی است «یا مَن سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه»[9] نه یعنی «زادت رحمته علی غضبه» رحمت خدا پیش از غضب اوست نه بیش از غضب او یعنی مهندس و معمار و نقشهکشِ غضب, رحمت است; کجا باید سوزاند کجا باید عذاب کرد چه کسی باید دستور بدهد نقشه به دست چه کسی است مهندس چه کسی است معمار چه کسی است؟ جناب رحمت است آن رحمت است که میگوید فلان جا بسوزان فلان جا نسوزان «أنت الّذی سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه» این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که در صحیفه آمده ناظر به همین بخش است «أنت الّذی تَسعیٰ رَحمتُهُ أمامَ غَضبه»[10] خدایی که غضب او به امامتِ رحمت او ظهور میکند و رحمتِ او اَمام و اِمام غضب اوست; پیشاپیش, رحمت جلو میآید نقشه میکشد دستور میدهد که اینجا جای بهشت است آنجا جای جهنم است جای بگیر و ببند است. بنابراین رحمتْ مقابل ندارد این رحمت خاصّه است که مقابل دارد به نام غضب وگرنه رحمت مطلقه مقابل ندارد چون ﴿رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾[11] بنابراین کفار هرگز آن رحمت مطلقه را آن اسم اعظم را مشاهده نمیکنند.
پرسش ...
پاسخ: آن رحمت خاصّه است که مقابل غضب است آن رحمت مطلقه است که مقابل ندارد یک غضب مطلقی برای خدای سبحان نیست شما در هیچ آیه در هیچ روایت در هیچ دعا در هیچ زیارت نمیخوانید «و غضبه وسع کلّ شیء» اما فرمودند: ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ همه جا سخن از رحمت واسع حق است «و برحمتک التی وسعت کل شیء»,[12] غضب مطلق برای خدا نیست آنچه برای خداست رحمت مطلقه است اگر رحمت مطلقه است پس غضبش طبق رحمت و عدل است یعنی خدای سبحان برای اینکه به جامعه رحمت بفرستد نظام را مرحوم خود قرار بدهد بگیر و ببندی هم دارد وگرنه میشود هرج و مرج این عدلِ رحیمانه خداست که عذاب را تنظیم میکند. خب اگر آن رحمت مطلقه باشد آن رحمت مطلقه را فقط مؤمنان میبینند کفار این غضب خاص را میبینند لذا نسبت به همین کفاری که در قیامت میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[13] درباره همین کافران هم آمده است که ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾[14] آنها دیگر رحمت خاصّه را نمیبینند بهشت را نمیبینند طبق آن بیانی که قبلاً گذشت, اولیا را نمیبینند, مؤمنین را نمیبینند, مردان حق را نمیبینند و مانند آن رحمت واسعه را هم مشاهده نمیکنند برای اینکه اینها همه در گودال تنگنظری و محدوده تنگ به سر بردند بنابراین همه خدا را ملاقات میکنند منتها بعضی جمال الهی را بعضی جلال الهی را آنهایی که جمال الهی را نگاه میکنند درجاتی دارند میتوانند آن جمال مطلق را هم ببینند اما آنهایی که جلال و قهر الهی را میبینند درکاتی دارند هرگز اینها به درجه نمیرسند چه رسد به درجه عالیه لذا فرمود: ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾, ﴿یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاَئِکَةَ لاَ بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً﴾ این ﴿حِجْراً مَحْجُوراً﴾ که چند وجه برای آن ذکر شده یکی از آن وجوه همین بود که جناب زمخشری از سیبویه نقل کرده که این ﴿حِجْراً مَحْجُوراً﴾ به منزله «معاذ الله» است یعنی از ما دور باد یعنی «منعاً ممنوعا».[15]
پرسش: جریان قوم لوط که عدّهای ملائکه عذاب را مشاهده کردند آن هم تمثّل بوده؟
پاسخ: بله یعنی به برکت وجود مبارک لوط بود که مشاهده کردند, این لوط پیامبر است آن ابراهیم(سلام الله علیهما) پیامبر است این فرشتهها برای آنها نازل شدند گاهی به برکت پیغمبر هر عصری آن حالت تمثّل پیدا میشود نظیر دحیه کلبی, دحیه کلبی آمده در اتاق در محضر حضرت اما آن طوری نبود که اگر درِ اتاق را ببندند او نتواند برود بیرون این طور نیست نظیر انسان نیست که اگر وارد اتاق شد درِ اتاق را بستند او دیگر نتواند برود بیرون آن طور نیست به برکت آن پیغمبر اینچنین هم هست البته ملائکةالأرض ممکن است احکام دیگر هم داشته باشند نازلتر از آنها هم باشند ما دلیلی بر حصر ملائکه در اقسام مجرّد محض یا مجرّد مُستکفی نداریم.
فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ فرمود اینها کارهایی که کردند به حسب ظاهر اینها خودشان خیال میکردند کار خیر است ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[16] به نظر اینها این کارشان خیر بود عبادت بود میگفتند: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾[17] ولی به نظر واقع این به دنبال سراب رفتن است در سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود کفار عملی که انجام میدهند اعمال اینها سراب است[18] سراب یعنی فِریه محض, سراب غیر از صورت مرآتیه است صورت مرآتیه چیزی در آینه نیست ولی راست میگوید هر چه را که صورت مرآتیه نشان میدهد حق است یعنی شاخصی در خارج هست و صورت مرآتیه, آن را نشان میدهد صورت مرآتیه دروغ نمیگوید کذب و فریه نیست اما سراب, کذب و فریه است اگر کسی راه بلد باشد و به این تشنه بگوید آنچه را که شما از دور میبینید سراب است آنجا آب نیست او تکاثر است نه کوثر, کوثر جای دیگر است این شخص گوش نمیدهد پشت سر هم با تلاش و کوشش به دنبال سراب میرود وقتی که اعضا و جوارحش از دست رفت دست و پایش فلج شد و شکست و به آخر عمر رسید میبیند خبری نیست حالا عطش هست (یک) برای او روشن شد که سراب است (دو) راه برگشت ندارد (سه) کسی هم آب به او نمیدهد (چهار) اینکه کافر تا زنده است مشرک تا زنده است بت را میپرستد آن روز برای او روشن میشود که سراب است اینکه در این آیه فرمود ما اعمال اینها را هباء منثور میکنیم این ظهور هباء منثور است این کشف است در حقیقت, نه اینکه اعمال اینها واقعیتی داشت حقیقتی داشت بعد ما این را هباء منثور میکنیم. در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آمده است که ما آن روز پرده را از جلوی چشم این شخص برمیداریم ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾[19] نه «عنّا» یا «عن الواقع» خدای سبحان پردهای ندارد چون او ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[20] است اسرار عالم هم پردهای ندارند چون آیات بیّن و شفاف و روشناند این پرده جلوی چشم خود این کافر و مشرک و منافق است و دستبافت خود اوست خود او این پرده را بافت و جلوی چشم خودش آویخت و ما این پرده را کنار میزنیم که ﴿أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾[21] ما این غطاء را در قیامت برمیداریم نفرمود ما غطاء را از خودمان برمیداریم از پرده بیرون میآییم یا اسرار عالم را بیپرده نشان میدهیم آیات بیّن, معنایش بیپرده بودن است ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است معنایش بیپرده بودن است هم خدا ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است بیپرده به در آمده هم اسرار عالم بیپرده است اما این پرده جلوی چشم خود کافر و مشرک و منافق است که فرمود: ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ حالا وقتی پرده کنار رفت معلوم میشود این به دنبال سراب میرفت نه اینکه واقعیتی بود خدای سبحان این را به صورت ﴿هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ در آورده گرچه بعضی از چیزهایی که ستبر و غلیظ و محکماند آنها را هم خدای سبحان هباء مُنبث میکند نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آمده ﴿وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً ٭ فَکَانَتْ هَبَاءً مُّنبَثّاً﴾[22] اینها را هم آن کار را میکند یعنی خدای سبحان که وقتی بخواهد صحنه قیامت را ترسیم بکند اول این کوهها را به منزلهٴ رملِ یکجا جمع شده میکند شما میبینید این گردباد در این منطقههای کویری گاهی تلّی از شن درست میکند این کوه نیست چون ریشهای ندارد سنگی ندارد بادها یک گردباد یک مقدار شن را جمع کرده بالا آورده این ﴿کَثِیباً مَّهِیلاً﴾[23] است اول این کوههای ستبرِ ریشهدار سنگی را مثل تلّی از شن درست میکند که نه ریشه دارد نه سنگ است نه سنگین, از این ضعیفتر و رقیقتر میکند ﴿کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾[24] میکند مثل آن پنبه ندّافیشده, از این ضعیفتر و رقیقتر میکند ﴿فَکَانَتْ هَبَاءً مُّنبَثّاً﴾[25] بعد اگر سؤال کردند که قیامت که میخواهد برپا بشود خدا این کوهها را چه کار میکند ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾[26] اینها را پودر میکند اول به صورت کثیب مهیل در میآورد بعد به صورت عِهن منفوش در میآورد بعد به صورت پودر در میآورد بعد هم معلوم میشود خبری نیست بنابراین ممکن است چیزی که به حسب ظاهر مستحکم است خدا او را هباء منثور قرار بدهد ولی در جریان اعمال مشرکین اینچنین نبود که اعمال اینها مُتقن بود عمود بود عماد بود مستحکم بود بعد خدا این را هباء منثور قرار داد این سراب بود وقتی کشف غطاء شد معلوم میشود که این هیچ واقعیتی نداشت ﴿فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾. از چند نظر با اهمیّت این مطلب را ذکر کرده فرمود ما به میدان میآییم خب اینکه فرمود ما به میدان میآییم میخواهد قدرتنمایی کند دیگر ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا﴾ بعد کلمه هَباء خودش پراکنده شدن است دیگر نیازی به ﴿مَّنثُوراً﴾ ندارد این هباء منثور نظیر ﴿قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾[27] است این یکی وصف است یکی موصوف برای تأکید و اهتمام, قِرده خاسیء خود قِرَده باعث خُسران و خسارت و تحقیر و خاسیء بودن و فرومایهبودن است دیگر, هباء یقیناً منثور و پراکنده است ولی این تأکیدش برای اهمیت مسئله است پس هم از نظر مبدأ فاعلی با تأکید بیان شده فرمود ما به میدان میآییم, هم از نظر مبدأ قابلی فرمود آن را ما ذرّات ریز میکنیم بعد هم فرمود: ﴿مَّنثُوراً﴾.
مطلب دیگر اینکه فرمود در برابر اینها اصحاب جنّتاند اصحاب جنّت در آن روز جایگاهشان خوب است و قرارگاهشان خوب است این قیلوله نشان میدهد که این بخش مربوط به مسئله برزخ است قیلوله آن استراحت نیمهروز است در بعضی از آیات دارد که عذاب الهی آمده ﴿هُمْ قَائِلُونَ﴾[28] هنوز در خواب قیلوله بودند که عذاب الهی آمده در بهشت محض شاید اصلاً نومی در کار نباشد همهاش صحنه یقظه و بیداری است اما در بهشت برزخی چون جریان قیلوله و نوم مطرح است فرمود: ﴿وَأَحْسَنُ مَقِیلاً﴾ اما این کلمه «خیر» و کلمه «أحسن» این معنای افعل تفضیلی را ندارد که بهشتیها بهتر از جهنّمیها باشند یا جای بهشتیها بهتر از جای جهنّمیها باشد این طور نیست نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[29] که افعل تعیینی است و نه تفضیلی اینجا هم خیر به معنای خوب بودن است نه بهتر, أحسن به معنای حَسن است نه به معنای أحسن و اگر معنای تفضیلی داشته باشد به لحاظ گمان آنهاست; آنها گمان میکردند که کارشان خوب است خدا میفرماید بر فرض کار شما خوب باشد اصحاب جنّت کارشان بهتر از شماست, بر فرض جایتان خوب باشد جای اصحاب جنّت بهتر از شماست بنابراین این خیر و أحسن یا معنای تعیینی دارد نه تفضیلی یا اگر معنای تفضیلی دارد به لحاظ توهّم آنهاست.
مطلب دیگر اینکه مال فرزند ازواج, اینها گاهی فتنهاند گاهی دشمناند گاهی هم خیرند مستحضرید که هیچ چیزی بیرون از جان آدم نیست که بالذّات ضارّ یا نافع باشد و اگر چیزی ضارّ یا نافع است تعلّق و وابستگی انسان است به او, اگر مال کسی که خیّر است در راه صحیح مصرف میکند خیر است خود آن مال ذاتاً خیر نیست این تعلّق عاقلانهٴ این خیّر است که از آن مال بهره حُسن میبرد و این مال او را پاک میکند که فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا﴾[30] که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» گذشت که این ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ این جمله در محلّ نصب است تا صفت باشد برای صدقه این صدقه یعنی همان زکات و وجوه شرعی این وجوه شرعی, پرداخت وجه شرعی و مال باعث طهارت صاحب مال است نه اینکه مال پاک میشود خود شخص پاک میشود مال که آلوده نیست اینکه فرمود: ﴿صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ نه «تُطَهِّرْهُمْ» معلوم میشود خود این صدقه این کار خیر باعث طهارت خود شخص میشود شخص اگر مشرک باشد که روشن است ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾[31] و اگر مشرک نباشد موحّد باشد مؤمن باشد در حدّ خودش قبل از پرداخت وجوه شرعیه این نقص را دارد به هر تقدیر عملِ درباره مال, کیفیت وابستگی و تعلّق به مال یا بد است یا خوب وگرنه خود مال, نعمت الهی است فرزند, نعمت الهی است ذاتاً اینها نه نافعاند و نه ضارّ اگر از راه حلال باشد این مال, خیر و رحمت و برکت است و مانند آن, اگر تعلّق از راه صحیح نباشد و آلوده باشد هم درباره مال هم درباره فرزند هم درباره زن آمده منتها در بعضی از آیات زن و فرزند آمده در بعضی از آیات مال و فرزند آمده اگر فرمود مال اینها باعث خسارت اینهاست فرزند اینها مایه خسارت اینهاست ناظر به همان بدرفتاری شخص نسبت به مال و فرزند است در بعضی از آیات نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نوح» آمده آیه 21 سورهٴ «نوح» این است که ﴿قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَاتَّبَعُوا مَن لَمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَاراً﴾ مال اینها دشمن اینهاست فرزند اینها دشمن اینهاست مایه خسارت اینهاست پس اگر در بعضی از آیات دارد که بعضی از ازواج و اولاد عدوّ شما هستند[32] اینها حصر نیست که دشمن انسان فقط فرزند ناصالح باشد یا همسر ناصالحه باشد مال حرام هم دشمن انسان است. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آنجا فرمود خدای سبحان با مال اینها میخواهد اینها را عذاب بکند فرمود مبادا از داشتن مال اینها شما در تعجّب باشید آیه 55 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ خدا میخواهد به وسیله مال و فرزند اینها را عذاب بکند خب اگر دشمنی نباشد اگر سوء برداشت نباشد اگر تعلّق سوء نباشد که اینها باعث عذاب نیست پس تعذیب شخص است به وسیله مال و به وسیله فرزند برای اینکه اینها مایه خسارتاند آنچه البته مایه خسارت است تعلّق بیجا, کسب حرام و مانند آن است ﴿وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ همینها باعث میشود که اینها در قیامت هم گرفتار این خواهند شد.
در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم آمده است که آیهٴ 64 سورهٴ «اسراء» آمد که ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ خب اگر انسان شریکی داشت به نام شیطان این شریک مال بود و شریک ولد بود این شریک چه سهمی دارد انسان را به کجا میبرد اگر کسی عینِ مال غیر مخمَّس را مَهریه زنش قرار بدهد مصداق «و شارکهم فی الأولاد» میشود این ولد ، مشترک بین پدر و شیطان است این معنیاش است . خب اگر ولد مشترک بود بین انسان و شیطان چه میکند با او؟ ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ در بعضی از تعبیرات آمده که اگر کسی نامحرمی را ببیند به شوق رسیدن به او با همسرش همبستر بشود مصداق «و شارکهم فی الأولاد» است اینچنین نیست که آدم نگاه نامحرمانه بکند به بیگانه دل ببندد با حلال خودش جمع بشود و شیطان حضور نداشته باشد این طور نیست که اگر فرزندی ناصالح در آمد رایگان ناصالح در آمده باشد این طور نیست خب ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ وَعِدْهُمْ﴾ اگر شریک مال شد چه کار میکند؟ یا وعده میدهد به باطل یا وعید میدهد از حق میگوید اگر این مال را در راه خیر صرف کردی فقیر میشوی غافل از اینکه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود اگر وضع مالیتان ضعیف شد «إذا أمْلَقْتُم فَتاجروا الله بالصّدقة»[33] اگر دیدید مشکل مالی دارید به قرض افتادید زندگی یک مقدار برای شما دشورا است تجارت کنید با چه کسی تجارت کنید با خدا, چطور تجارت کنید یک مقدار صدقه بدهید. خب باور کردن این حرفها یک هنر دینی میخواهد فرمود: «إذا أمْلَقْتُم» اِملاق که در قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و امثال انعام آمده[34] آنجا گذشت که املاق به معنی فقر نیست ﴿خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾[35] به معنی «خشیة الفقر» نیست بلکه این لازمِ آن فقر است چون انسان ندار که دستش تهی است به تملّق میافتد انسان متملّق گرفتار اِملاق فقیرانه است اگر گفتند ﴿خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ﴾ یعنی «خشیة الفقر المنتهی إلی الاملاق, خشیة الفقر موجب للتملّق» انسان ندار تملّق میکند بالأخره, اینکه گفتند تا میتوانید یا مال پیدا کنید یا استغنای طبع برای همین است اگر ـ خدای ناکرده ـ جامعهای, کشوری یکی از این دو را نداشته باشد وقتی بیگانه تهدید کرد او ناچار است تحمّل کند یا باید آن هنر را داشته باشد که مسائل اقتصادیاش را به نصاب برساند یا اگر آن هنر را نداشت از نظر قدرت روحی به استغنا برسد که دومی بالاتر از اوّلی است انسان بتواند از چیزی بینیاز باشد بهتر از آن است که به وسیله آن بینیاز باشد به هر تقدیر اگر استغنا نشد لااقل قدرت غنا باشد. فرمود اگر میترسید به چاپلوسی و تملّق بیفتید با خدا تجارت کنید او فرمود ارحامتان همسایههایتان را دریابید من کاملاً جبران میکنم. این است که فرمود اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی کسب حرام کرد شیطان شریک اوست[36] و اگر عین آن مال حرام را نه ذمّه, مهریه قرار داد «شارکهم فی الأولاد» میشود (یک) و اگر با نگاه نامحرمانه انگیزهای پیدا کرد آن فرزند هم مصداق «شارکهم فی الأولاد» میشود (دو). خب اینها را ذات اقدس الهی مشخص کرده که اولاد و اموال فی نفسه برکتاند و خیر و رحمتاند, کیفیت بهرهبرداری آنها درآمد آنها هزینه آنها به دو قسم حلال و حرام تقسیم میشود و اگر حرام بود ﴿لَمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَاراً﴾[37] میشود, ﴿شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[38] میشود بعد آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» دامنگیر میشود که ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ (یک) ﴿وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾[39] (دو). بنابراین اینها یعنی مشرکان و کافران چه در بخش اعمال چه در بخش اولاد چه در بخش اموال مشکل جدّی داشتند و خدا فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً ٭ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 138.
[2] . سورهٴ بقره, آیهٴ 55.
[3] . سورهٴ حج, آیهٴ 46.
[4] . سورهٴ هود, آیهٴ 69.
[5] . الکافی, ج3, ص231 ـ 233.
[6] . سورهٴ انفال, آیهٴ 50; سورهٴ محمد, آیهٴ 27.
[7] . سورهٴ انشقاق, آیهٴ 6.
[8] . سورهٴ سجده, آیهٴ 22.
[9] . مصباح المتهجّد, ص696.
[10] . الصحیفة السجادیة, دعای 16.
[11] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 156.
[12] . الکافی, ج4, ص72; مصباح المتهجّد, ص844.
[13] . سورهٴ سجده, آیهٴ 12.
[14] . سورهٴ مطففین, آیهٴ 15.
[15] . الکشاف, ج3, ص273 و 274.
[16] . سورهٴ کهف, آیهٴ 104.
[17] . سورهٴ زمر, آیهٴ 3.
[18] . سورهٴ نور, آیهٴ 39.
[19] . سورهٴ ق, آیهٴ 22.
[20] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[21] . سورهٴ کهف, آیهٴ 101.
[22] . سورهٴ واقعه, آیات 5 و 6.
[23] . سورهٴ مزمل, آیهٴ 14.
[24] . سورهٴ قارعه, آیهٴ 5.
[25] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 6.
[26] . سورهٴ طه, آیهٴ 105.
[27] . سورهٴ بقره, آیهٴ 65; سورهٴ اعراف, آیهٴ 166.
[28] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 4.
[29] . سورهٴ انفال, آیهٴ 75; سورهٴ احزاب, آیهٴ 6.
[30] . سورهٴ توبه, آیهٴ 103.
[31] . سورهٴ توبه, آیهٴ 28.
[32] . سورهٴ تغابن, آیهٴ 14.
[33] . نهجالبلاغه, حکمت 258.
[34] . سورهٴ انعام, آیهٴ 151; سورهٴ اسراء, آیهٴ 31.
[35] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 31.
[36] . تفسیر العیاشی, ج2, ص299 و 300.
[37] . سورهٴ نوح, آیهٴ 21.
[38] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 64.
[39] . سورهٴ توبه, آیهٴ 55.
تاکنون نظری ثبت نشده است