- 1350
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 14 تا 19 سوره قصص
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 14 تا 19 سوره قصص"
- داستان کشته شدن خطئی قبطی توسط حضرت موسی (ع)؛
- بهرهمندی نیکان و محسنان از فیض الهی
- آگاه شدن حضرت موسی(ع) از شرایط سیاسی و اجتماعی مصر.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَی آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (14) وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ قَالَ هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌ مُبِینٌ (15) قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (16) قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ (17) فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خَائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ (18) فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ یَا مُوسَی أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسَاً بِالْأَمْسِ إِن تُرِیدُ إِلَّا أَن تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ (19)﴾
بهرهمندی نیکان و محسنان از فیض الهی
جریان موسی(سلام الله علیه) که مطرح میشود بخشی مربوط به زمان وحی و نبوّت آن حضرت است که این با سلسلهٴ انبیا و مرسلین در ارتباط است، بخشی مربوط به قبل از وحی و نبوّت است که در آن باره میفرماید: ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ هر کس راه صحیح و احسان را طی کند همانند موسای کلیم از لطف الهی برخوردار میشود اما این مادون النبوّة و الرسالة است، البته اصل فیض که خدای سبحان به بندگان صالح عطا میکند چون مراتب و درجاتی دارد اگر به انبیا آن درجه برتر و عالی رسید برای افراد عادی آن درجات میانی و نازل فرض دارد لذا بعد از اینکه فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾ میفرماید: ﴿کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾.[1]
دو وجه در تفسیر آیه چهاردهم
بخش اول قصّه وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) یعنی کودکی او و شیرخوارگی او و دریارفتن او و برگشتش به مادر این تمام شد که در آیه سیزده همین سورهٴ «قصص» فرمود: ﴿فَرَدَدْنَاهُ إِلَی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلاَ تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ اما اینکه فرمود: ﴿إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾[2] آن را بعد از رجوع از مدین به طرف مصر وقتی به کوه طور رسید محقق کرد آنجا که ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی﴾[3] و مانند آن. اما آنچه در آیه چهارده آمد که فرمود: ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَی آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً﴾ اگر ناظر به تتمّه آن وعده باشد یعنی در آینده، وجود مبارک کلیم الهی به این مقام میرسد ولی فعلاً از نبوّت و رسالت آن حضرت خبری نیست و اگر ناظر به اصل معرفت و علم و حکمت و امثال ذلک باشد این نشان آن است که حضرت قبل از اینکه از مصر به طرف مدین مسافرت کند از حکمت الهی از حکم الهی از علم الهی برخوردار بود منتها این فیض به حدّ نبوّت و رسالت نرسیده است.
آگاه شدن حضرت موسی(علیهالسّلام) از شرایط سیاسی و اجتماعی مصر
در قرآن کریم درباره دوران پرورش وجود مبارک موسی در دربار فرعون چیزی نیامده که حضرت چطور زندگی میکرد؟ چه کسی او را میپروراند؟ دو سالگی, سه سالگی, چهار سالگیاش تا جوانیاش چه حوادثی در خانه فرعون اتفاق افتاد اینجا نقل نمیکند ولی این مقدار هست وقتی کاملاً رشد کرد از فضای سیاسی مصر باخبر شد از رذایل سیاسی, اجتماعی, فرهنگی و اخلاقی آلفرعون باخبر شد از انشعاب مردم به قبطی و نِبطی باخبر شد از مظلومیّت بنیاسرائیل باخبر شد این امور را از نزدیک بررسی کرد از تعبیر آیه پانزده که فرمود: ﴿وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ﴾ برمیآید که ظاهر این مدینه همان مصر است معلوم میشود قصر فرعون در داخل شهر نبود چه اینکه سلاطین، قصرها را در کنار شهر جای آرام و خوش آب و هوا معمولاً انتخاب میکردند قصر فرعون هم بیرون مدینه بود که جای وسیعتری باشد بازتری باشد که از شهر فاصله داشت وجود مبارک موسای کلیم از قصر فرعون وارد شهر مدینه شد تعبیر قرآن این است ﴿وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ﴾ وارد این شهر شد, چه وقت وارد شهر شد ﴿عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا﴾ مردم از ورود موسای کلیم و آمدنش باخبر نبودند او را نمیدیدند او هم مردم را نمیدید حالا یا نیمهشب بود یا نیمهروز بود یا در روز تعطیل بود روز عید بود بالأخره در وقتی که شهر خلوت بود حضرت وارد شد، خلوت بودن شهر هم علل و عوامل فراوانی دارد که به بعضی از اینها اشاره شد ﴿عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا﴾ پس معلوم میشود که قصر فرعون در خود مصر نبود در کنار مصر بود که امر عادی است و وجود مبارک موسای کلیم هم آنجا به سر میبرد و کلاً از وضع سیاسی مصر باخبر شد یعنی این چند امری که در اول سورهٴ «قصص» آمده ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ او باخبر شد از ﴿جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً﴾ باخبر شد از ﴿یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُم﴾ مستحضر شد از ﴿یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ﴾ باخبر شد و ﴿إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ﴾[4] را فهمید اینها فضای سیاسی, اجتماعی بود که حاکم در مصر بود وجود مبارک موسای کلیم آگاه شد.
یاریطلبی موحدی مظلوم از حضرت موسی(علیهالسّلام)
وقتی که شهر خلوت بود وارد شهر شد حالا در چه فرصتی از روز یا شب, روز تعطیلی یا نیمروز آن دیگر روشن نیست وقتی که وارد شد دید یکی از همین بنیاسرائیل پیروان وجود مبارک حضرت یعقوب که بالأخره وجود مبارک موسای کلیم از همان نسل بود اینها تحت استعمار و استثمار همین قبطیها و آلفرعون بودند هیزمکشی و کارهای سخت و کارهای نازل را به اینها میدادند این پیرو دین ابراهیمی همکیش و همدین وجود مبارک موسای کلیم بود منتها پیرو فکر او بود نه پیرو خود او چون حضرت هنوز به مقام رسالت نرسیده.
﴿یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ﴾ در این گونه از موقعیتها تعبیر میکنند «أحدهما من شیعته والآخر من عدوه» ولی وقتی بخواهند آن صحنه گذشته را ترسیم کنند حاضر کنند احضار ماضی به صورت فعل حاضر یا وصف حاضر است به جای اینکه بفرمایند یکی از شیعیان بود دیگری از دشمنان بود میفرماید: ﴿هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ﴾ این احضار صحنه گذشته است و اگر از سنخ احضار صحنه گذشته نبود میفرمود «أحدهما کذا و الآخر کذا» ﴿هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه﴾ پناه خواست، کمک خواست به موسای کلیم گفت این قبطی به من زور میگوید این استعمارگر است استثمارگر است کارگری از من طلب میکند هیزمکشی از من طلب میکند زور هم میگوید ظلم هم میکند ﴿فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه﴾ به وجود مبارک موسای کلیم گفت به داد من برس.
ضرورت حمایت از مظلوم
موسای کلیم چون حمایت از مظلوم جزء برنامههای بینالمللی اسلام است اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد یعنی بر یک مسلمان لازم است وقتی میبیند یکی ظالم است دیگری مظلوم از مظلوم حمایت کند خواه آن ظالم و مظلوم هر دو مسلمان باشند یا هر دو کافر باشند یا یکی کافر یکی مسلمان, حالا کافری دارد به کافر ظلم میکند به انسان پناهنده شد و مقدور انسان هم است که از مظلوم حمایت کند خب بر او واجب است حمایت از مظلوم جزء دستورهای بینالمللی اسلام است اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد.
خطئی بودن قتل ظالم قبطی توسط حضرت موسی(علیه السلام)
﴿فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه﴾ وجود مبارک موسای کلیم هم به حمایت از مظلوم ظالم را سر جایش نشاند مُشتی به سینه ظالم زد این را میگویند وَکز این مُشت زدن، این کار طبعاً و نوعاً کشنده نیست (یک) وجود مبارک موسای کلیم هم قصد قتل نداشت (دو) پس نه فعل, کشنده است؛ نه ضارب و فاعل قصد کشتن دارد این میشود خطأ محض وقتی خطأ محض شد دیگر جُرم نیست ﴿فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ﴾ دیگر اجل مقضیّ او فرا رسید و مُرد.
سخنان حضرت موسی(علیهالسّلام) پس از کشتهشدن ظالم قبطی
این مضروب که مُرد وجود مبارک موسای کلیم سه حرف زد سه بار کلمه ﴿قَالَ﴾ در اینجا تکرار شد حرف اولش این است که وجود مبارک حضرت فرمود: ﴿هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾, ﴿هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ یعنی این درگیری شما که باعث قتل این شد این عمل شیطان است وگرنه حمایت از مظلوم که عمل شیطان نیست. کاری که زمینه قتل کسی را فراهم میکند این عمل شیطان است زیرا شیطان دشمن انسان است (یک) گمراهکننده است (دو) هم عداوتش شفاف و روشن است هم اضلال او شفاف و روشن است عدوّ مبین است مُضلّ مبین است (سه) این کلمه ﴿مُبِینٌ﴾ هم میتواند مربوط به هر دو باشد هم میتواند مربوط به اخیر؛ گرچه قدر متیقّنش اخیر است این ﴿قَالَ﴾ اول, ﴿قَالَ﴾ دوم با خدای خود گفتگو کرد چون از حکم الهی از علم الهی برخوردار بود و موحد بود ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾ به او ظلم نکردم برای اینکه او استحقاق این را داشت که من او را طرد کنم ولی به خودم ظلم کردم که کار خطا از من صادر شده است البته این قبل از وحی و نبوّت است با توجه به این دو امر یکی اینکه این فعل, کشنده نبود یکی اینکه ضارب هم قصد کشتن نداشت ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾ برای مردان الهی همین نقص محسوب میشود ﴿فَاغْفِرْ لِی﴾ مرا بیامرز این دعا مستجاب شد اگر حقّی از کسی ضایع شده بود خدا میفرمود بالأخره یا قصاص است یا حدود است یا دیه است یا تعزیر است باید حقّ دیگری را ادا کنی صرف استغفار که باعث بخشودن نیست از اینکه بخشود معلوم میشود او استحقاق این کار را داشت ﴿فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾ این ﴿قَالَ﴾ دوم.
﴿قَالَ﴾ سوم عرض کرد خدایا من از این کار پشیمان نیستم تو به من نعمت علم دادی، نعمت حکمت دادی، نعمت قدرت دادی، نعمتهای دیگر به من عطا کردی چون به من نعمت عطا کردی و من جزء مُنعَمعلیهم هستم این نعمتت را بهجا صرف میکنم بیجا صرف نمیکنم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾ که اگر این «باء» سوگند باشد یعنی به همین نعمت تو قسم یا به انعام تو قسم من جزء منعمعلیه هستم همین نعمتی که به من دادی حالا یا علم و حکمت است که در آیه چهارده فرمود: ﴿آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً﴾ یا نِعم دیگر است عرض کرد خدایا ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ این «لن» مستحضرید که برای نفی تأکید است نه تأبید چون اگر چیزی ابدی باشد دیگر غایت ندارد در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت ﴿فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی﴾[5] اگر ﴿لَنْ﴾ برای نفی ابد باشد ابد دیگر «حتی» و «إلی» و امثال ذلک ندارد نمیشود گفت ابداً این کار را نمیکنم تا آن وقت, این تا آن وقت یا مگر فلان، این با ابدیّت سازگار نیست از اینکه فرمود: ﴿حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾[6] یا ﴿حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی﴾ در این گونه از موارد که با ﴿حَتَّی﴾ مغیّا شد معلوم میشود ﴿لَنْ﴾ برای تأکید نفی است نه تأبید. ﴿فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ من یقیناً پشتوانه و پشتیبان افراد مجرم نیستم. این سه ﴿قَالَ﴾ در برابر مُشتی که وجود مبارک موسای کلیم زد که این مربوط به قبل از نبوّت است فعل, کشنده نبود فاعل قصد کشتن نداشت مضروب هم استحقاق این کتک خوردن را داشت همه اینها سر جایش محفوظ.
مسئلت توفیق یاری نکردن مجرمان, در نمازها
ما در نمازها به ذات اقدس الهی عرض میکنیم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾[7] صراط مستقیم راهی است که سالکان این راه چه کسانیاند ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾[8] راهی است که منعمعلیهم راهیان این راهاند، منعمعلیه را هم که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص کرد فرمود اگر کسی مطیع خدا و پیامبر باشد ﴿مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾[9] اینها منعمعلیهماند به صورت کلی, موارد دیگری هم ذات اقدس الهی نام انبیا را برده فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾[10]. این آیه هفده هم به صورت شفاف وجود مبارک موسای کلیم را منعمعلیه میداند ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾. پس اینکه ما در نماز از خدا میخواهیم راه منعمعلیهم را به ما نشان بده و کمک بکن که ما این راه را طی کنیم یعنی راه انبیا که نمونهاش هم وجود مبارک موسای کلیم(علیهم السلام) است راه آنها هم این است که ما از ظالم حمایت نکنیم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ معلوم میشود که ما در تمام نمازها از خدا میخواهیم خدایا آن توفیق را به ملّت ما بده که از ظالم حمایت نکند این نماز میشود نماز سیاسی این نماز میشود نماز اجتماعی این نماز میشود نمازی که تدیّن ما باعث تمدّن ماست این ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ یعنی خدایا هم راه را به ما نشان بده هم کمک کن که ما راهی این راه باشیم و این راه این است که ما از هیچ مجرمی حمایت نکنیم.
پرسش: این را در حالت عادی که نگفت...
پاسخ: نه, اصل کلی است دیگر اصل کلی این است که با خدای خود دارد عهد میبندد ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ منطق وجود مبارک موسای کلیم این است که خدایا نعمتی که به من دادی به شکرانه این نعمت من از هیچ مجرم و تبهکاری حمایت نکنم.
نقش سازنده حمایت نکردن از ظالمان و مجرمان
این کافی نیست برای یک تمدّن اساسی؟! این کافی نیست برای سعادت سیاسی؟! این در متن زندگی ماست در متن بندگی ماست در متن دین ماست ما هر روز از خدا میخواهیم خدایا راه ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ را هم به ما بفهمان و ما را به آن هدایت کن هم تأیید کن که ما همین راه را برویم و آن راهشان همین است آن وقت معلوم میشود که چرا نماز ستون دین است[11] این طور نیست که نماز خارج از دین باشد ما در متن نماز در هر نمازی حداقل دو بار به خدای سبحان عرض میکنیم خدایا آن توفیقی که دادی ما مسلمان شدیم هر قدرتی پیدا کردیم ولو یک قدرت محلّی یک قدرت اندک این قدرت را به عنوان صرف در حمایت از مجرمین استفاده نکنیم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ ما هم از خدا میخواهیم ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ آن وقت این نماز میشود ستون دین این نماز میشود سازنده این نماز میشود ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾[12] واقعاً اگر کسی از خدای خود در هر رکعتی این دو مطلب را بخواهد معرفت صراط و استعانت پیمودن این صراط آن وقت جامعه میشود جامعه عقل و عدل دیگر. ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ حالا مجرم، اختصاصی به کافر ندارد هر کسی مجرم باشد من از او حمایت نکنم این عصارهٴ رفتار وجود مبارک موسای کلیم تا این مقطع بود.
علت عدم بازگشت حضرت موسی(علیه السلام) به قصر فرعون
چون حضرت موسی(علیه السلام) کسی را کُشت و این هم وابسته به قبطیها بود و مرز قبطیها از بنیاسرائیل جدا بود این خبر قطعاً به کاخ فرعون رسید وجود مبارک موسای کلیم دیگر برنگشت به قصر فرعون همان طور در شهر ماند ﴿فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خَائِفاً یَتَرَقَّبُ﴾ بالأخره از مظلوم حمایت کرد قتلی هم اتفاق افتاده و گزارش هم به قصر فرعون رسیده و بعد معلوم شد که وجود مبارک موسای کلیم از بنیاسرائیل است و آن وقت فرعون هم احساس خطر کرد دیگر وجود مبارک موسای کلیم برنگشت ﴿فَأَصْبَحَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم ـ همه ضمیرها به حضرت موسی برمیگردد ـ ﴿فِی الْمَدِینَةِ خَائِفاً یَتَرَقَّبُ﴾.
پاسخ حضرت موسی(علیه السلام) به نصرتطلبی مجدد مظلوم بنیاسرائیلی
فردا که شد ﴿فَإِذَا الَّذِی اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ﴾ فردا که شد, همین بنیاسرائیلی مظلومِ رنجدیده باز از وجود مبارک موسای کلیم کمک خواست که فلان قبطی دارد مرا آزار میکند آنگاه وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ﴾ همیشه دعوا راه میاندازی بالأخره حسابی دارد صبری دارد. صبر از بهترین فضایل الهی است درست است که خدای سبحان حامی مظلوم است و ظالم را سر جایش مینشاند اما هر چیزی حسابی دارد «الْأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِأَوْقَاتِهَا»[13] تلاش و کوششی میخواهد زمانی میخواهد آزمونی میخواهد امتحانی میخواهد یک بلوغ حجّت میخواهد یک نصاب حجیّت میخواهد اینجا صبر, راهگشاست بالأخره از بهترین وسایلی که خدا به ما دستور داد به آنها توسل بجوییم صبر است ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[14] اینچنین نیست که حالا وجود مبارک موسای کلیم هنوز به مقام نبوّت نرسیده بساط آلفرعون را بردارد این طور که نیست فرمود: ﴿إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ﴾.
ضرورت حمایت از مظلومان و ایستادگی در برابر ظالمان
بالأخره اهل غوایتی اهل ضلالتی این طور نیست که هر روز دعوا راه بیندازی یک مقدار باید صبر کرد ﴿إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ﴾ بعد به او نصیحت کرد اما اینچنین نگفت که حالا بگذار این ظالم بزند این طور نبود، قبطی دیگری که دوباره میخواست همین مظلومِ بنیاسرائیل را مورد ضرب و شتم قرار بدهد گرچه حضرت به او فرمود یک مقدار تحمّل کن اما اینچنین نبود که ساکت باشد یکی از بیانات نورانی که مرحوم کلینی در جلد هشت کافی نقل کرد که وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) از حضرت مسیح(سلام الله علیه) نقل کرد این است که «إنّ التارکَ شفاءَ المجروح مِن جُرحه شریکٌ لِجارحِهِ»[15] اگر کسی زخمخوردهای را ببیند و برای درمان آن زخم تلاش و کوشش نکند این شریک جرم جارح است هر جارحی که این شخص را مجروح کرد جُرمی مرتکب شد اگر کسی توانایی داشته باشد که زخم او را درمان کند ولی زخم و جراحت او را رها کند این شریک جرم آن جارح است این حرف همه انبیاست البته, گرچه وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) این حرف را فرمود.
پرسش:...
پاسخ: نه, یعنی هر روز دعوا راه بیندازی بیصبری کنی نه, تا آنجا که ممکن است مقاومت اما هر روز دعوا راه بیندازی خب نمیشود دیگر ولی خود حضرت آمده از او حمایت کرده فرمود: ﴿فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن یَبْطِشَ بِالَّذِی﴾ حضرت آمده که جلوی این ظالم را بگیرد درست است که به مظلوم سفارش کرده نصیحت کرده که یک مقدار بردبار باش اما جلوی ظالم را هم گرفته است.
سخن فرد قبطی در برابر غضب حضرت موسی(علیه السلام)
وقتی حضرت خواست دوباره مشتی به ظالم بزند بطش داشته باشد غضب داشته باشد ﴿فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ﴾ موسای کلیم علیه السلام ﴿أَن یَبْطِشَ﴾ به آن قبطی که ﴿عَدُوٌّ لَهُمَا﴾ هم دشمن وجود مبارک موسای کلیم بود هم دشمن آن بنیاسرائیلی مستضعف ﴿قَالَ یَا مُوسَی﴾ آن شخص به وجود مبارک موسای کلیم گفت: ﴿أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسَاً بِالْأَمْسِ﴾ قصد کشتن مرا داری همان طوری که دیروز کسی را کشتی؟ این معلوم میشود اینکه دعوایی دیروز اتفاق افتاده و وجود مبارک موسای کلیم مشتی زده و یک قبطی را به هلاکت رسانده این در شهر پیچید و خیلیها فهمیدند این گزارش هم به قصر فرعون رسید اینکه ﴿خَائِفاً یَتَرَقَّبُ﴾ است در همین زمینه است ﴿أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسَاً بِالْأَمْسِ إِن تُرِیدُ إِلَّا أَن تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ﴾ تو این روشی که داشتی مَنشی که داشتی نشانه صلاح نفسیِ تو و اصلاح غیری تو بود هم خودت صالح معرفی شدی هم به عنوان مصلح شناخته شدی ولی این آدمکشی باعث میشود که تو دیگر جزء مصلحان نباشی ـ معاذ الله ـ قصد ستمگری و مانند آن داری ﴿أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسَاً بِالْأَمْسِ إِن تُرِیدُ إِلَّا أَن تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ﴾ الف و لام ارض هم الف و لام عهد است نه در مطلق زمین در همین محدوده مصر و امثال مصر ﴿وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ﴾ نه تنها مصلح نیستی بلکه جبّاری، برخیها هستند که توفیق آن را دارند که در جامعه دیگران اصلاح کنند که جزء مصلحان جامعه هستند بعضیها آن توفیق را ندارند جزء افراد عادیاند بعضی گذشته از اینکه جزء مصلحان جامعه نیستند جزء افراد عادی هم نیستند ﴿أَن تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ﴾ آن سابقه دعوای دیروز و آدمکشی نشان میدهد که قصد داری که با جبّاریت در زمین زندگی کنی. آن شخص گفته: ﴿إِن تُرِیدُ إِلَّا أَن تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ﴾ در حالی که وجود مبارک موسای کلیم به عنوان یکی از مصلحان جامعه مطرح بود.
تصمیم شوم فرعونیان و اطلاع یافتن حضرت موسی(علیه السلام)
در چنین فضایی فرعون تصمیم گرفته که با این شخص چه کنیم شورای امنیتی تشکیل شده در آن شورای امنیت تصمیم گرفته شد که موسی را بگیرند. کسی که از نزدیکان همان قصر بود از همان محلّه آمده در شهر نبود از راه دور آمده همان جا که محلّه فرعون بود قصر فرعون بود فرعونیان تردّد میکردند از آنجا آمده ﴿وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعَی﴾ مردی با سعی و تلاش و کوشش و به سرعت، خودش را از همان محلّه فرعوننشین رسانده به وجود مبارک موسای کلیم که جای تو در مصر امن نیست از شهر بیرون برو قصد کشتن تو را دارند. از اینکه اول فرمود: ﴿وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ﴾ معلوم میشود قصر فرعون در شهر نبود از اینکه در این آیه بیستم میفرماید کسی از اقصای مدینه آمده از آنجا خبر آورده این هم نشان میدهد که کاخ فرعون در وسط شهر نبود در کناری بود که وسیعتر باشد و جادارتر باشد و از شلوغی شهر مصون باشد.
﴿وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعَی﴾ با سعی و کوشش ﴿قَالَ یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ﴾[16] درباریان فرعون چون هم فرعون بود هم ملأ فرعون بود و هم مأموران اجرایی، تصمیمگیری مربوط به آن ملأ بود که با مشورت فرعون نظر میدادند اینها ائتمار کردند. این ائتمار که باب افتعال است گاهی معنای باب مفاعله را میدهد اینکه میگویند در فلان مؤتمر, مؤتمر فلان یعنی جایی که مؤامره میکنند ﴿یَأْتَمِرُونَ﴾ این است «مؤتمر» از همین باب است مثل اینکه میگویند اختلاف این اختلاف، باب افتعال است ولی کار مخالفت را میکند دو نفر وقتی با هم اختلاف نظر داشته باشند در حقیقت مخالف یکدیگر باشد میگویند اختلاف کردند اینجا باب افتعال کار همان مفاعله را میکند اینجا هم ائتمار کار آن مؤامره را میکند مؤتمر این است ﴿یَأْتَمِرُونَ﴾ این است گفت که ملأ ائتمار کردند در آن شورای امنیت نشستند مؤامره کردند امر یکدیگر را خواستند نظر یکدیگر را خواستند که درباره تو چه تصمیم بگیرند به این نتیجه رسیدند که تو را بکشند ﴿إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ﴾ فوراً از شهر بیرون برو.
خروج حضرت موسی(علیهالسّلام) از مصر
وجود مبارک موسای کلیم از مصر بیرون رفت. مستحضرید که نیل که بالأخره به منزله دریای روان است از وسط مصر میگذرد ولی آن بحر احمر دریای سرخ است که از شرق مصر میگذرد که مرز بین مصر است و شامات آنجا جای کشتیرانی رسمی است که وجود مبارک خضر سوار کشتی شد و آن کشتی را سوراخ کرد و امثال ذلک موسای کلیم هم اگر بخواهد از مصر خارج شود باید از همان بحر احمر و امثال اینها عبور کند مدین هم آن طرف بحر احمر و دریای سرخ است یعنی طرف شرق این بحر است باید عبور کند حالا راه خشکی دارد راه دریایی دارد وجود مبارک موسای کلیم بالأخره این راه را طی کرده حالا یا از راه کشتی یا از راه خشکی اگر داشت خودش را رسانده به مدین که آن طرف آب است در شرق بحر احمر و دریای سرخ است. این شخص که از اقصای مدینه آمد گفت: ﴿یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ﴾[17] من غرضی ندارم اطلاع من هم اطلاع صحیح است وجود مبارک موسای کلیم هم که اوضاع را از نزدیک دیده بود آن شش امری که در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «قصص» است وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) از نزدیک بررسی کرد یعنی ﴿عَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ را دید, ﴿یَسْتَضْعِفُ﴾ را دید, ﴿یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ﴾ را دید, ﴿وَیَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ﴾ را دید ﴿کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ﴾ را دید, در چنین فضایی دیگر نمیتواند دوباره برگردد قصر فرعون با اینکه دو نفر را تنبیه کرد یکی را با وکز و دیگری را هم با اراده بطش ﴿إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ﴾.
حالات و سخنان موسای کلیم هنگام خروج از مصر
﴿فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَبُ﴾[18] این همان است که وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در هنگام خروج از مدینه تلاوت فرمود[19] ﴿فَخَرَجَ مِنْهَا﴾ یعنی از مدینه مصر ﴿خَائِفاً﴾ اما ﴿یَتَرَقَبُ﴾ مواظب بود رَقبه میکشید مراقب بود, رقیب بود قبلاً هم ملاحظه فرمودید میگویند سرکشی کرده, سرکشی کرده که ببیند چه کسی در چه حالت است اگر کسی سرش خم باشد گردنش خم باشد اینکه نمیبیند این باید گردن بکشد سر بکشد رقیب باشد یعنی رقبهاش را به کار بگیرد تا بفهمد مثلاً اینها در امتحانات تقلّب میکنند یا نه, اگر کسی مراقب خود نباشد یا مراقب دیگری نباشد رقبه نکشد گردن نکشد نمیبیند این حالت را میگویند حالت ترقّب ﴿خَائِفاً یَتَرَقَبُ﴾. بعد عرض کرد ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾[20] در همه کارها این طور است میبینید این راهی که ذات اقدس الهی فرمود اگر کسی راه موسای کلیم را رفت ما چنین به او جزا میدهیم[21] در همه موارد سخن از ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ است یا ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ است این معنای موحّدانه به سر بردن است ﴿قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ تنها سخن از فرعون و امثال فرعون نیست. چه کار بکند به کدام طرف برود در هر جای مصر باشد که فرعون حرفاش این است که ﴿أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ﴾[22] هر جا برود مِلک و مُلک فرعون است پس در محدوده مصر ممکن نیست چه این طرف نیل چه آن طرف نیل ناچار است به طرف مدین حرکت کند یعنی از بحر احمر بگذرد حالا یا راه خشکی دارد یا راه دریایی دارد ولی بالأخره متوجه شرق این دریای سرخ شد ﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾.[23]
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ صافات، آیات 120 و 121..
[2] . سورهٴ قصص، آیهٴ 7.
[3] . سورهٴ طه، آیهٴ 13.
[4]. سورهٴ قصص، آیهٴ 4.
[5]. سورهٴ یوسف، آیهٴ 80.
[6]. سورهٴ اعراف ، آیهٴ 40.
[7]. سورهٴ فاتحةالکتاب، آیهٴ 6.
[8]. سورهٴ فاتحةالکتاب، آیهٴ 7.
[9]. سورهٴ نسا، آیهٴ 69.
[10]. سورهٴ مریم، آیهٴ 58.
[11]. الکافی, ج2, ص19; الامالی (شیخ طوسی), ص529.
[12]. سورهٴ عنکبوت، آیهٴ 45.
[13]. سورهٴ بقره، آیهٴ 45.
[14]. بحارالانوار، ج74، ص 167.
[15]. الکافی، ج8، ص 345.
[16]. سورهٴ قصص، آیهٴ 20.
[17]. سورهٴ قصص، آیهٴ 20.
[18]. سورهٴ قصص, آیهٴ 21.
[19]. الارشاد (شیخ مفید)، ج2، ص35.
[20]. سورهٴ قصص، آیهٴ 21.
[21]. ر.ک: سورهٴ قصص، آیهٴ 14 و ر.ک: سورهٴ صافات, آیهٴ 121.
[22]. سورهٴ زخرف، آیهٴ 51.
[23]. سورهٴ قصص، آیهٴ 22.
- داستان کشته شدن خطئی قبطی توسط حضرت موسی (ع)؛
- بهرهمندی نیکان و محسنان از فیض الهی
- آگاه شدن حضرت موسی(ع) از شرایط سیاسی و اجتماعی مصر.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَی آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (14) وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ قَالَ هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌ مُبِینٌ (15) قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (16) قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ (17) فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خَائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ (18) فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ یَا مُوسَی أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسَاً بِالْأَمْسِ إِن تُرِیدُ إِلَّا أَن تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ (19)﴾
بهرهمندی نیکان و محسنان از فیض الهی
جریان موسی(سلام الله علیه) که مطرح میشود بخشی مربوط به زمان وحی و نبوّت آن حضرت است که این با سلسلهٴ انبیا و مرسلین در ارتباط است، بخشی مربوط به قبل از وحی و نبوّت است که در آن باره میفرماید: ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ هر کس راه صحیح و احسان را طی کند همانند موسای کلیم از لطف الهی برخوردار میشود اما این مادون النبوّة و الرسالة است، البته اصل فیض که خدای سبحان به بندگان صالح عطا میکند چون مراتب و درجاتی دارد اگر به انبیا آن درجه برتر و عالی رسید برای افراد عادی آن درجات میانی و نازل فرض دارد لذا بعد از اینکه فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾ میفرماید: ﴿کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾.[1]
دو وجه در تفسیر آیه چهاردهم
بخش اول قصّه وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) یعنی کودکی او و شیرخوارگی او و دریارفتن او و برگشتش به مادر این تمام شد که در آیه سیزده همین سورهٴ «قصص» فرمود: ﴿فَرَدَدْنَاهُ إِلَی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلاَ تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ اما اینکه فرمود: ﴿إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾[2] آن را بعد از رجوع از مدین به طرف مصر وقتی به کوه طور رسید محقق کرد آنجا که ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی﴾[3] و مانند آن. اما آنچه در آیه چهارده آمد که فرمود: ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَی آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً﴾ اگر ناظر به تتمّه آن وعده باشد یعنی در آینده، وجود مبارک کلیم الهی به این مقام میرسد ولی فعلاً از نبوّت و رسالت آن حضرت خبری نیست و اگر ناظر به اصل معرفت و علم و حکمت و امثال ذلک باشد این نشان آن است که حضرت قبل از اینکه از مصر به طرف مدین مسافرت کند از حکمت الهی از حکم الهی از علم الهی برخوردار بود منتها این فیض به حدّ نبوّت و رسالت نرسیده است.
آگاه شدن حضرت موسی(علیهالسّلام) از شرایط سیاسی و اجتماعی مصر
در قرآن کریم درباره دوران پرورش وجود مبارک موسی در دربار فرعون چیزی نیامده که حضرت چطور زندگی میکرد؟ چه کسی او را میپروراند؟ دو سالگی, سه سالگی, چهار سالگیاش تا جوانیاش چه حوادثی در خانه فرعون اتفاق افتاد اینجا نقل نمیکند ولی این مقدار هست وقتی کاملاً رشد کرد از فضای سیاسی مصر باخبر شد از رذایل سیاسی, اجتماعی, فرهنگی و اخلاقی آلفرعون باخبر شد از انشعاب مردم به قبطی و نِبطی باخبر شد از مظلومیّت بنیاسرائیل باخبر شد این امور را از نزدیک بررسی کرد از تعبیر آیه پانزده که فرمود: ﴿وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ﴾ برمیآید که ظاهر این مدینه همان مصر است معلوم میشود قصر فرعون در داخل شهر نبود چه اینکه سلاطین، قصرها را در کنار شهر جای آرام و خوش آب و هوا معمولاً انتخاب میکردند قصر فرعون هم بیرون مدینه بود که جای وسیعتری باشد بازتری باشد که از شهر فاصله داشت وجود مبارک موسای کلیم از قصر فرعون وارد شهر مدینه شد تعبیر قرآن این است ﴿وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ﴾ وارد این شهر شد, چه وقت وارد شهر شد ﴿عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا﴾ مردم از ورود موسای کلیم و آمدنش باخبر نبودند او را نمیدیدند او هم مردم را نمیدید حالا یا نیمهشب بود یا نیمهروز بود یا در روز تعطیل بود روز عید بود بالأخره در وقتی که شهر خلوت بود حضرت وارد شد، خلوت بودن شهر هم علل و عوامل فراوانی دارد که به بعضی از اینها اشاره شد ﴿عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا﴾ پس معلوم میشود که قصر فرعون در خود مصر نبود در کنار مصر بود که امر عادی است و وجود مبارک موسای کلیم هم آنجا به سر میبرد و کلاً از وضع سیاسی مصر باخبر شد یعنی این چند امری که در اول سورهٴ «قصص» آمده ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ او باخبر شد از ﴿جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً﴾ باخبر شد از ﴿یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُم﴾ مستحضر شد از ﴿یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ﴾ باخبر شد و ﴿إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ﴾[4] را فهمید اینها فضای سیاسی, اجتماعی بود که حاکم در مصر بود وجود مبارک موسای کلیم آگاه شد.
یاریطلبی موحدی مظلوم از حضرت موسی(علیهالسّلام)
وقتی که شهر خلوت بود وارد شهر شد حالا در چه فرصتی از روز یا شب, روز تعطیلی یا نیمروز آن دیگر روشن نیست وقتی که وارد شد دید یکی از همین بنیاسرائیل پیروان وجود مبارک حضرت یعقوب که بالأخره وجود مبارک موسای کلیم از همان نسل بود اینها تحت استعمار و استثمار همین قبطیها و آلفرعون بودند هیزمکشی و کارهای سخت و کارهای نازل را به اینها میدادند این پیرو دین ابراهیمی همکیش و همدین وجود مبارک موسای کلیم بود منتها پیرو فکر او بود نه پیرو خود او چون حضرت هنوز به مقام رسالت نرسیده.
﴿یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ﴾ در این گونه از موقعیتها تعبیر میکنند «أحدهما من شیعته والآخر من عدوه» ولی وقتی بخواهند آن صحنه گذشته را ترسیم کنند حاضر کنند احضار ماضی به صورت فعل حاضر یا وصف حاضر است به جای اینکه بفرمایند یکی از شیعیان بود دیگری از دشمنان بود میفرماید: ﴿هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ﴾ این احضار صحنه گذشته است و اگر از سنخ احضار صحنه گذشته نبود میفرمود «أحدهما کذا و الآخر کذا» ﴿هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه﴾ پناه خواست، کمک خواست به موسای کلیم گفت این قبطی به من زور میگوید این استعمارگر است استثمارگر است کارگری از من طلب میکند هیزمکشی از من طلب میکند زور هم میگوید ظلم هم میکند ﴿فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه﴾ به وجود مبارک موسای کلیم گفت به داد من برس.
ضرورت حمایت از مظلوم
موسای کلیم چون حمایت از مظلوم جزء برنامههای بینالمللی اسلام است اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد یعنی بر یک مسلمان لازم است وقتی میبیند یکی ظالم است دیگری مظلوم از مظلوم حمایت کند خواه آن ظالم و مظلوم هر دو مسلمان باشند یا هر دو کافر باشند یا یکی کافر یکی مسلمان, حالا کافری دارد به کافر ظلم میکند به انسان پناهنده شد و مقدور انسان هم است که از مظلوم حمایت کند خب بر او واجب است حمایت از مظلوم جزء دستورهای بینالمللی اسلام است اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد.
خطئی بودن قتل ظالم قبطی توسط حضرت موسی(علیه السلام)
﴿فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه﴾ وجود مبارک موسای کلیم هم به حمایت از مظلوم ظالم را سر جایش نشاند مُشتی به سینه ظالم زد این را میگویند وَکز این مُشت زدن، این کار طبعاً و نوعاً کشنده نیست (یک) وجود مبارک موسای کلیم هم قصد قتل نداشت (دو) پس نه فعل, کشنده است؛ نه ضارب و فاعل قصد کشتن دارد این میشود خطأ محض وقتی خطأ محض شد دیگر جُرم نیست ﴿فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ﴾ دیگر اجل مقضیّ او فرا رسید و مُرد.
سخنان حضرت موسی(علیهالسّلام) پس از کشتهشدن ظالم قبطی
این مضروب که مُرد وجود مبارک موسای کلیم سه حرف زد سه بار کلمه ﴿قَالَ﴾ در اینجا تکرار شد حرف اولش این است که وجود مبارک حضرت فرمود: ﴿هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾, ﴿هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ یعنی این درگیری شما که باعث قتل این شد این عمل شیطان است وگرنه حمایت از مظلوم که عمل شیطان نیست. کاری که زمینه قتل کسی را فراهم میکند این عمل شیطان است زیرا شیطان دشمن انسان است (یک) گمراهکننده است (دو) هم عداوتش شفاف و روشن است هم اضلال او شفاف و روشن است عدوّ مبین است مُضلّ مبین است (سه) این کلمه ﴿مُبِینٌ﴾ هم میتواند مربوط به هر دو باشد هم میتواند مربوط به اخیر؛ گرچه قدر متیقّنش اخیر است این ﴿قَالَ﴾ اول, ﴿قَالَ﴾ دوم با خدای خود گفتگو کرد چون از حکم الهی از علم الهی برخوردار بود و موحد بود ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾ به او ظلم نکردم برای اینکه او استحقاق این را داشت که من او را طرد کنم ولی به خودم ظلم کردم که کار خطا از من صادر شده است البته این قبل از وحی و نبوّت است با توجه به این دو امر یکی اینکه این فعل, کشنده نبود یکی اینکه ضارب هم قصد کشتن نداشت ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾ برای مردان الهی همین نقص محسوب میشود ﴿فَاغْفِرْ لِی﴾ مرا بیامرز این دعا مستجاب شد اگر حقّی از کسی ضایع شده بود خدا میفرمود بالأخره یا قصاص است یا حدود است یا دیه است یا تعزیر است باید حقّ دیگری را ادا کنی صرف استغفار که باعث بخشودن نیست از اینکه بخشود معلوم میشود او استحقاق این کار را داشت ﴿فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾ این ﴿قَالَ﴾ دوم.
﴿قَالَ﴾ سوم عرض کرد خدایا من از این کار پشیمان نیستم تو به من نعمت علم دادی، نعمت حکمت دادی، نعمت قدرت دادی، نعمتهای دیگر به من عطا کردی چون به من نعمت عطا کردی و من جزء مُنعَمعلیهم هستم این نعمتت را بهجا صرف میکنم بیجا صرف نمیکنم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾ که اگر این «باء» سوگند باشد یعنی به همین نعمت تو قسم یا به انعام تو قسم من جزء منعمعلیه هستم همین نعمتی که به من دادی حالا یا علم و حکمت است که در آیه چهارده فرمود: ﴿آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً﴾ یا نِعم دیگر است عرض کرد خدایا ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ این «لن» مستحضرید که برای نفی تأکید است نه تأبید چون اگر چیزی ابدی باشد دیگر غایت ندارد در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت ﴿فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی﴾[5] اگر ﴿لَنْ﴾ برای نفی ابد باشد ابد دیگر «حتی» و «إلی» و امثال ذلک ندارد نمیشود گفت ابداً این کار را نمیکنم تا آن وقت, این تا آن وقت یا مگر فلان، این با ابدیّت سازگار نیست از اینکه فرمود: ﴿حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ﴾[6] یا ﴿حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی﴾ در این گونه از موارد که با ﴿حَتَّی﴾ مغیّا شد معلوم میشود ﴿لَنْ﴾ برای تأکید نفی است نه تأبید. ﴿فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ من یقیناً پشتوانه و پشتیبان افراد مجرم نیستم. این سه ﴿قَالَ﴾ در برابر مُشتی که وجود مبارک موسای کلیم زد که این مربوط به قبل از نبوّت است فعل, کشنده نبود فاعل قصد کشتن نداشت مضروب هم استحقاق این کتک خوردن را داشت همه اینها سر جایش محفوظ.
مسئلت توفیق یاری نکردن مجرمان, در نمازها
ما در نمازها به ذات اقدس الهی عرض میکنیم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾[7] صراط مستقیم راهی است که سالکان این راه چه کسانیاند ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾[8] راهی است که منعمعلیهم راهیان این راهاند، منعمعلیه را هم که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص کرد فرمود اگر کسی مطیع خدا و پیامبر باشد ﴿مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾[9] اینها منعمعلیهماند به صورت کلی, موارد دیگری هم ذات اقدس الهی نام انبیا را برده فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾[10]. این آیه هفده هم به صورت شفاف وجود مبارک موسای کلیم را منعمعلیه میداند ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ﴾. پس اینکه ما در نماز از خدا میخواهیم راه منعمعلیهم را به ما نشان بده و کمک بکن که ما این راه را طی کنیم یعنی راه انبیا که نمونهاش هم وجود مبارک موسای کلیم(علیهم السلام) است راه آنها هم این است که ما از ظالم حمایت نکنیم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ معلوم میشود که ما در تمام نمازها از خدا میخواهیم خدایا آن توفیق را به ملّت ما بده که از ظالم حمایت نکند این نماز میشود نماز سیاسی این نماز میشود نماز اجتماعی این نماز میشود نمازی که تدیّن ما باعث تمدّن ماست این ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ یعنی خدایا هم راه را به ما نشان بده هم کمک کن که ما راهی این راه باشیم و این راه این است که ما از هیچ مجرمی حمایت نکنیم.
پرسش: این را در حالت عادی که نگفت...
پاسخ: نه, اصل کلی است دیگر اصل کلی این است که با خدای خود دارد عهد میبندد ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ منطق وجود مبارک موسای کلیم این است که خدایا نعمتی که به من دادی به شکرانه این نعمت من از هیچ مجرم و تبهکاری حمایت نکنم.
نقش سازنده حمایت نکردن از ظالمان و مجرمان
این کافی نیست برای یک تمدّن اساسی؟! این کافی نیست برای سعادت سیاسی؟! این در متن زندگی ماست در متن بندگی ماست در متن دین ماست ما هر روز از خدا میخواهیم خدایا راه ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ را هم به ما بفهمان و ما را به آن هدایت کن هم تأیید کن که ما همین راه را برویم و آن راهشان همین است آن وقت معلوم میشود که چرا نماز ستون دین است[11] این طور نیست که نماز خارج از دین باشد ما در متن نماز در هر نمازی حداقل دو بار به خدای سبحان عرض میکنیم خدایا آن توفیقی که دادی ما مسلمان شدیم هر قدرتی پیدا کردیم ولو یک قدرت محلّی یک قدرت اندک این قدرت را به عنوان صرف در حمایت از مجرمین استفاده نکنیم ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ ما هم از خدا میخواهیم ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ آن وقت این نماز میشود ستون دین این نماز میشود سازنده این نماز میشود ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾[12] واقعاً اگر کسی از خدای خود در هر رکعتی این دو مطلب را بخواهد معرفت صراط و استعانت پیمودن این صراط آن وقت جامعه میشود جامعه عقل و عدل دیگر. ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ حالا مجرم، اختصاصی به کافر ندارد هر کسی مجرم باشد من از او حمایت نکنم این عصارهٴ رفتار وجود مبارک موسای کلیم تا این مقطع بود.
علت عدم بازگشت حضرت موسی(علیه السلام) به قصر فرعون
چون حضرت موسی(علیه السلام) کسی را کُشت و این هم وابسته به قبطیها بود و مرز قبطیها از بنیاسرائیل جدا بود این خبر قطعاً به کاخ فرعون رسید وجود مبارک موسای کلیم دیگر برنگشت به قصر فرعون همان طور در شهر ماند ﴿فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خَائِفاً یَتَرَقَّبُ﴾ بالأخره از مظلوم حمایت کرد قتلی هم اتفاق افتاده و گزارش هم به قصر فرعون رسیده و بعد معلوم شد که وجود مبارک موسای کلیم از بنیاسرائیل است و آن وقت فرعون هم احساس خطر کرد دیگر وجود مبارک موسای کلیم برنگشت ﴿فَأَصْبَحَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم ـ همه ضمیرها به حضرت موسی برمیگردد ـ ﴿فِی الْمَدِینَةِ خَائِفاً یَتَرَقَّبُ﴾.
پاسخ حضرت موسی(علیه السلام) به نصرتطلبی مجدد مظلوم بنیاسرائیلی
فردا که شد ﴿فَإِذَا الَّذِی اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ﴾ فردا که شد, همین بنیاسرائیلی مظلومِ رنجدیده باز از وجود مبارک موسای کلیم کمک خواست که فلان قبطی دارد مرا آزار میکند آنگاه وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ﴾ همیشه دعوا راه میاندازی بالأخره حسابی دارد صبری دارد. صبر از بهترین فضایل الهی است درست است که خدای سبحان حامی مظلوم است و ظالم را سر جایش مینشاند اما هر چیزی حسابی دارد «الْأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِأَوْقَاتِهَا»[13] تلاش و کوششی میخواهد زمانی میخواهد آزمونی میخواهد امتحانی میخواهد یک بلوغ حجّت میخواهد یک نصاب حجیّت میخواهد اینجا صبر, راهگشاست بالأخره از بهترین وسایلی که خدا به ما دستور داد به آنها توسل بجوییم صبر است ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[14] اینچنین نیست که حالا وجود مبارک موسای کلیم هنوز به مقام نبوّت نرسیده بساط آلفرعون را بردارد این طور که نیست فرمود: ﴿إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ﴾.
ضرورت حمایت از مظلومان و ایستادگی در برابر ظالمان
بالأخره اهل غوایتی اهل ضلالتی این طور نیست که هر روز دعوا راه بیندازی یک مقدار باید صبر کرد ﴿إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُّبِینٌ﴾ بعد به او نصیحت کرد اما اینچنین نگفت که حالا بگذار این ظالم بزند این طور نبود، قبطی دیگری که دوباره میخواست همین مظلومِ بنیاسرائیل را مورد ضرب و شتم قرار بدهد گرچه حضرت به او فرمود یک مقدار تحمّل کن اما اینچنین نبود که ساکت باشد یکی از بیانات نورانی که مرحوم کلینی در جلد هشت کافی نقل کرد که وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) از حضرت مسیح(سلام الله علیه) نقل کرد این است که «إنّ التارکَ شفاءَ المجروح مِن جُرحه شریکٌ لِجارحِهِ»[15] اگر کسی زخمخوردهای را ببیند و برای درمان آن زخم تلاش و کوشش نکند این شریک جرم جارح است هر جارحی که این شخص را مجروح کرد جُرمی مرتکب شد اگر کسی توانایی داشته باشد که زخم او را درمان کند ولی زخم و جراحت او را رها کند این شریک جرم آن جارح است این حرف همه انبیاست البته, گرچه وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) این حرف را فرمود.
پرسش:...
پاسخ: نه, یعنی هر روز دعوا راه بیندازی بیصبری کنی نه, تا آنجا که ممکن است مقاومت اما هر روز دعوا راه بیندازی خب نمیشود دیگر ولی خود حضرت آمده از او حمایت کرده فرمود: ﴿فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن یَبْطِشَ بِالَّذِی﴾ حضرت آمده که جلوی این ظالم را بگیرد درست است که به مظلوم سفارش کرده نصیحت کرده که یک مقدار بردبار باش اما جلوی ظالم را هم گرفته است.
سخن فرد قبطی در برابر غضب حضرت موسی(علیه السلام)
وقتی حضرت خواست دوباره مشتی به ظالم بزند بطش داشته باشد غضب داشته باشد ﴿فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ﴾ موسای کلیم علیه السلام ﴿أَن یَبْطِشَ﴾ به آن قبطی که ﴿عَدُوٌّ لَهُمَا﴾ هم دشمن وجود مبارک موسای کلیم بود هم دشمن آن بنیاسرائیلی مستضعف ﴿قَالَ یَا مُوسَی﴾ آن شخص به وجود مبارک موسای کلیم گفت: ﴿أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسَاً بِالْأَمْسِ﴾ قصد کشتن مرا داری همان طوری که دیروز کسی را کشتی؟ این معلوم میشود اینکه دعوایی دیروز اتفاق افتاده و وجود مبارک موسای کلیم مشتی زده و یک قبطی را به هلاکت رسانده این در شهر پیچید و خیلیها فهمیدند این گزارش هم به قصر فرعون رسید اینکه ﴿خَائِفاً یَتَرَقَّبُ﴾ است در همین زمینه است ﴿أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسَاً بِالْأَمْسِ إِن تُرِیدُ إِلَّا أَن تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ﴾ تو این روشی که داشتی مَنشی که داشتی نشانه صلاح نفسیِ تو و اصلاح غیری تو بود هم خودت صالح معرفی شدی هم به عنوان مصلح شناخته شدی ولی این آدمکشی باعث میشود که تو دیگر جزء مصلحان نباشی ـ معاذ الله ـ قصد ستمگری و مانند آن داری ﴿أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسَاً بِالْأَمْسِ إِن تُرِیدُ إِلَّا أَن تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ﴾ الف و لام ارض هم الف و لام عهد است نه در مطلق زمین در همین محدوده مصر و امثال مصر ﴿وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ﴾ نه تنها مصلح نیستی بلکه جبّاری، برخیها هستند که توفیق آن را دارند که در جامعه دیگران اصلاح کنند که جزء مصلحان جامعه هستند بعضیها آن توفیق را ندارند جزء افراد عادیاند بعضی گذشته از اینکه جزء مصلحان جامعه نیستند جزء افراد عادی هم نیستند ﴿أَن تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ﴾ آن سابقه دعوای دیروز و آدمکشی نشان میدهد که قصد داری که با جبّاریت در زمین زندگی کنی. آن شخص گفته: ﴿إِن تُرِیدُ إِلَّا أَن تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَمَا تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ﴾ در حالی که وجود مبارک موسای کلیم به عنوان یکی از مصلحان جامعه مطرح بود.
تصمیم شوم فرعونیان و اطلاع یافتن حضرت موسی(علیه السلام)
در چنین فضایی فرعون تصمیم گرفته که با این شخص چه کنیم شورای امنیتی تشکیل شده در آن شورای امنیت تصمیم گرفته شد که موسی را بگیرند. کسی که از نزدیکان همان قصر بود از همان محلّه آمده در شهر نبود از راه دور آمده همان جا که محلّه فرعون بود قصر فرعون بود فرعونیان تردّد میکردند از آنجا آمده ﴿وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعَی﴾ مردی با سعی و تلاش و کوشش و به سرعت، خودش را از همان محلّه فرعوننشین رسانده به وجود مبارک موسای کلیم که جای تو در مصر امن نیست از شهر بیرون برو قصد کشتن تو را دارند. از اینکه اول فرمود: ﴿وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ﴾ معلوم میشود قصر فرعون در شهر نبود از اینکه در این آیه بیستم میفرماید کسی از اقصای مدینه آمده از آنجا خبر آورده این هم نشان میدهد که کاخ فرعون در وسط شهر نبود در کناری بود که وسیعتر باشد و جادارتر باشد و از شلوغی شهر مصون باشد.
﴿وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعَی﴾ با سعی و کوشش ﴿قَالَ یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ﴾[16] درباریان فرعون چون هم فرعون بود هم ملأ فرعون بود و هم مأموران اجرایی، تصمیمگیری مربوط به آن ملأ بود که با مشورت فرعون نظر میدادند اینها ائتمار کردند. این ائتمار که باب افتعال است گاهی معنای باب مفاعله را میدهد اینکه میگویند در فلان مؤتمر, مؤتمر فلان یعنی جایی که مؤامره میکنند ﴿یَأْتَمِرُونَ﴾ این است «مؤتمر» از همین باب است مثل اینکه میگویند اختلاف این اختلاف، باب افتعال است ولی کار مخالفت را میکند دو نفر وقتی با هم اختلاف نظر داشته باشند در حقیقت مخالف یکدیگر باشد میگویند اختلاف کردند اینجا باب افتعال کار همان مفاعله را میکند اینجا هم ائتمار کار آن مؤامره را میکند مؤتمر این است ﴿یَأْتَمِرُونَ﴾ این است گفت که ملأ ائتمار کردند در آن شورای امنیت نشستند مؤامره کردند امر یکدیگر را خواستند نظر یکدیگر را خواستند که درباره تو چه تصمیم بگیرند به این نتیجه رسیدند که تو را بکشند ﴿إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ﴾ فوراً از شهر بیرون برو.
خروج حضرت موسی(علیهالسّلام) از مصر
وجود مبارک موسای کلیم از مصر بیرون رفت. مستحضرید که نیل که بالأخره به منزله دریای روان است از وسط مصر میگذرد ولی آن بحر احمر دریای سرخ است که از شرق مصر میگذرد که مرز بین مصر است و شامات آنجا جای کشتیرانی رسمی است که وجود مبارک خضر سوار کشتی شد و آن کشتی را سوراخ کرد و امثال ذلک موسای کلیم هم اگر بخواهد از مصر خارج شود باید از همان بحر احمر و امثال اینها عبور کند مدین هم آن طرف بحر احمر و دریای سرخ است یعنی طرف شرق این بحر است باید عبور کند حالا راه خشکی دارد راه دریایی دارد وجود مبارک موسای کلیم بالأخره این راه را طی کرده حالا یا از راه کشتی یا از راه خشکی اگر داشت خودش را رسانده به مدین که آن طرف آب است در شرق بحر احمر و دریای سرخ است. این شخص که از اقصای مدینه آمد گفت: ﴿یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ﴾[17] من غرضی ندارم اطلاع من هم اطلاع صحیح است وجود مبارک موسای کلیم هم که اوضاع را از نزدیک دیده بود آن شش امری که در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «قصص» است وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) از نزدیک بررسی کرد یعنی ﴿عَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ را دید, ﴿یَسْتَضْعِفُ﴾ را دید, ﴿یُذبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ﴾ را دید, ﴿وَیَسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ﴾ را دید ﴿کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ﴾ را دید, در چنین فضایی دیگر نمیتواند دوباره برگردد قصر فرعون با اینکه دو نفر را تنبیه کرد یکی را با وکز و دیگری را هم با اراده بطش ﴿إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ﴾.
حالات و سخنان موسای کلیم هنگام خروج از مصر
﴿فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَبُ﴾[18] این همان است که وجود مبارک سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در هنگام خروج از مدینه تلاوت فرمود[19] ﴿فَخَرَجَ مِنْهَا﴾ یعنی از مدینه مصر ﴿خَائِفاً﴾ اما ﴿یَتَرَقَبُ﴾ مواظب بود رَقبه میکشید مراقب بود, رقیب بود قبلاً هم ملاحظه فرمودید میگویند سرکشی کرده, سرکشی کرده که ببیند چه کسی در چه حالت است اگر کسی سرش خم باشد گردنش خم باشد اینکه نمیبیند این باید گردن بکشد سر بکشد رقیب باشد یعنی رقبهاش را به کار بگیرد تا بفهمد مثلاً اینها در امتحانات تقلّب میکنند یا نه, اگر کسی مراقب خود نباشد یا مراقب دیگری نباشد رقبه نکشد گردن نکشد نمیبیند این حالت را میگویند حالت ترقّب ﴿خَائِفاً یَتَرَقَبُ﴾. بعد عرض کرد ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾[20] در همه کارها این طور است میبینید این راهی که ذات اقدس الهی فرمود اگر کسی راه موسای کلیم را رفت ما چنین به او جزا میدهیم[21] در همه موارد سخن از ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ است یا ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ است این معنای موحّدانه به سر بردن است ﴿قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ تنها سخن از فرعون و امثال فرعون نیست. چه کار بکند به کدام طرف برود در هر جای مصر باشد که فرعون حرفاش این است که ﴿أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ﴾[22] هر جا برود مِلک و مُلک فرعون است پس در محدوده مصر ممکن نیست چه این طرف نیل چه آن طرف نیل ناچار است به طرف مدین حرکت کند یعنی از بحر احمر بگذرد حالا یا راه خشکی دارد یا راه دریایی دارد ولی بالأخره متوجه شرق این دریای سرخ شد ﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾.[23]
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ صافات، آیات 120 و 121..
[2] . سورهٴ قصص، آیهٴ 7.
[3] . سورهٴ طه، آیهٴ 13.
[4]. سورهٴ قصص، آیهٴ 4.
[5]. سورهٴ یوسف، آیهٴ 80.
[6]. سورهٴ اعراف ، آیهٴ 40.
[7]. سورهٴ فاتحةالکتاب، آیهٴ 6.
[8]. سورهٴ فاتحةالکتاب، آیهٴ 7.
[9]. سورهٴ نسا، آیهٴ 69.
[10]. سورهٴ مریم، آیهٴ 58.
[11]. الکافی, ج2, ص19; الامالی (شیخ طوسی), ص529.
[12]. سورهٴ عنکبوت، آیهٴ 45.
[13]. سورهٴ بقره، آیهٴ 45.
[14]. بحارالانوار، ج74، ص 167.
[15]. الکافی، ج8، ص 345.
[16]. سورهٴ قصص، آیهٴ 20.
[17]. سورهٴ قصص، آیهٴ 20.
[18]. سورهٴ قصص, آیهٴ 21.
[19]. الارشاد (شیخ مفید)، ج2، ص35.
[20]. سورهٴ قصص، آیهٴ 21.
[21]. ر.ک: سورهٴ قصص، آیهٴ 14 و ر.ک: سورهٴ صافات, آیهٴ 121.
[22]. سورهٴ زخرف، آیهٴ 51.
[23]. سورهٴ قصص، آیهٴ 22.
تاکنون نظری ثبت نشده است