- 618
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 66 تا 75 سوره نمل
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 66 تا 75 سوره نمل"
- تفسیر ترتیبی قرآن کریم؛
- معرفت حسی (تجربی)، فلسفی و شهودی؛
- ملائکه با اسمای الهی عالم را اداره میکنند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِنْهَا عَمُونَ (66) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَءِذَا کُنَّا تُرَاباً وَآبَاؤُنَا أَءِنَّا لَمُخْرَجُونَ (67) لَقَدْ وُعِدْنَا هذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ (68) قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (69) وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلاَ تَکُن فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (70) وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (71) قُلْ عَسَی أَن یَکُونَ رَدِفَ لَکُم بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ (72) وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَشْکُرُونَ (73) وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا یُعْلِنُونَ (74) وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ (75)﴾
براهین فراوانی که در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» بر توحید نقل شده است یکی پس از دیگری بازگو شد و عذرهای آنها هم مطرح شد در پایان فرمود: ﴿هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾[1] براهین توحیدی در این بخش گاهی از معرفت تجربی کمک گرفته شد گاهی از معرفت تجریدی گاهی هم از معرفت شهودی. مستحضرید که معرفتها یا بر اساس احساس و تجربه است یا بر اساس برهان عقلی است یا بر اساس شهود عرفانی که انسان مییابد کفِ معرفت که از او پایینتر نیست همین معرفتهای حسّی و تجربی است که یقین در اینها بسیار کم است اما کاربرد اینها زیاد است علم کشاورزی این طور است دامداری این طور است بیطاری این طور است طب این طور است صنایع این طور است که شما در غالب این امور تجربی یقین ریاضی که صد درصد باشد بسیار کم میبینید ولی مشکلات جامعه با همین علوم حل میشود یعنی مثلاً هیچ طبیب منتظر نیست که برای او ثابت بشود که این بیماری صد درصد فلان است و داروی آن هم صد درصد فلان است اینها با طمأنینه با هشتاد درصد با کمتر و بیشتر حکم صادر میکنند و درمان میکنند کشاورزی این طور است سایر علوم تجربی هم این طور است از علم تجربی پایینتر ما علمی نداریم منتها کاربرد اینها فراوان است بالاتر از علم تجربی, علم ریاضی است که نیمهتجربی است که آنجا جزم راه دارد بالاتر از ریاضیات, فلسفه و کلام است که علم تجریدی است و برهان در آن منطقه است و علوم اول و دوم یعنی طبیعی و ریاضی را آنها تأمین میکنند بالاتر از فلسفه و کلام, عرفان نظری است که تجریدی ناب است و بالاتر از همه هم عرفان شهودی است که انسان بیابد نظیر حارثة بن مالک که گفت: «کأنی أنظر إلی عرش ربّی»[2] آن دیگر در ردیف علوم حصولی نیست.
پرسش: فقه و اصول چطور است؟
پاسخ: فقه و اصول هم جزء علوم نقلی است و تجریدی است چون اینها به وحی و نبوّت برمیگردد وحی و نبوّت را عقل اثبات میکند. میماند مسئله اضطرار ما یک اضطرار نظری داریم که مثلاً کسی استدلال میکند انسان محتاج است و مضطر است هر مضطرّی باید به غنی تکیه کند و ما به غنی تکیه میکنیم با این برهان فلسفی و کلامی این دعاهای ماه رجب و مانند آن را میخوانیم این از نظر برهان, تام است اما این ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾[3] نیست این اضطرار علمی است اضطرار علمی یعنی اضطرار در وجود ذهنی, ما از نظر برهان برایمان ثابت شده است یقین نظری داریم جزم نظری داریم که مضطرّیم اما این اضطرار علمی که وجود ذهنی است این اضطرار به حمل اوّلی است ولی استقرار به حمل شایع است ما در کمال آرامش و اطمینان داریم زندگی میکنیم میگوییم و میخندیم میگوییم بشر مضطر است و خدا میخواهد این اضطرار, اضطرار به حمل اوّلی است اما استقرار به حمل شایع است این مشکل را حل نمیکند اما آن که در دریا در آستانه غرق شدن است اضطرار به حمل شایع دارد این وجود خارجی اضطرار است نه اضطرار مفهومی اگر از او سؤال کنی که اضطرار را با طاء مولَّف مینویسند یا تاء منقوط شاید نداد او اضطرار را مییابد نه اینکه برهان اقامه کند انسان مضطر است واجب میخواهد آن مضطر دعایش یقیناً مستجاب است این اضطراری که ماها با برهان اقامه کنیم این اضطرار به حمل اوّلی است و اختیار و استقرار به حمل شایع است این اضطرار مشکل را حل نمیکند این مطلب اول.
مطلب دوم این است که گاهی انسان مضطر است و ذات اقدس الهی ذو فضل است علی الناس به او پاسخ میدهد تا ببیند که بار دوم چه میکند بار سوم چه میکند یعنی اتمام حجّت میکند وقتی مکرّر این آزمون برای او حاصل شد و چندین بار در حال اضطرار, خدا مشکل او را حل کرد او دوباره برگشت و مشکلساز بود آنگاه ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ﴾[4] میشود. جریان سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» از این قبیل است در سورهٴ «عنکبوت» این است که این مشرکین وقتی سوار کشتی شدند کشتی در آستانه غرق شدن است ﴿فاذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ﴾[5] ما هم اینها را نجات میدهیم آنها واقعاً میگویند الله ما هم نجاتشان میدهیم دو بار, سه بار, کمتر و بیشتر این اتفاق میافتد بعد وقتی که اتمام حجّت شد و حرفهای انبیا را گوش دادند اضطرار خودشان را هم دیدند آن علم حصولی بود این علم حضوری بود معذلک به آن شرک آلوده شدند از آن به بعد ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ﴾ این معنایش این نیست که اگر کسی مشرک بود به دریا افتاد ما برای اوّلین بار, دومین بار, سومین بار هم نجاتش نمیدهیم در جریان فرعون اصلاً این غرق شده بود در فساد فی الأرض ﴿الَّذِینَ طغَوْا فِی الْبِلاَدِ ٭ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ﴾[6] و مانند آن لذا ذات اقدس الهی فرمود: ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ﴾[7] اما اگر مشرکی در حالتی بگوید «یا الله» خب ذات اقدس الهی «ذو فضل علی الناس» است بسیاری از این مشرکان را نجات داد و نجات میدهد دوباره برگردند راه باز باشد بنابراین بین آنچه در سورهٴ «عنکبوت» است با جریان قصّه فرعون و امثال فرعون خیلی فرق است.
مطلب بعدی در ذیل آیه انبات شجره که ﴿مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُوا﴾[8] قرطبی در جامع نقل کرده است که برخیها فتوا دادند گفتند تصویر کلّ شیء (أیّ شیء کان) حرام است چه ذیروح چه غیر ذیروح برای اینکه شما نمیتوانید به آن روح بدهید و نمیتوانید مانند آن را در خارج ایجاد کنید[9] این فتوا ناصواب است برای اینکه از این آیه و امثال این آیه دلیلی نمیشود استفاده کرد که تصویر و امثال ذلک چه ذیروح چه غیر ذیروح حرام است. میماند مسئله معرفت تجربی, قرآن کریم این مراحل را نقل کرده گاهی معرفت تجربی است برای یک امر تجربی قرآن کریم این را نقل کرده و راهش هم نشان داده گفته وقتی قابیل برادرش هابیل را کُشت و این جنازه در دستش ماند و نفهمید چه کار بکند ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِیْ سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾[10] این معرفت تجربی است یعنی ذات اقدس الهی غرابی را مأمور کرده در حضور قابیل چیزی را در منقار بگیرد و بیاید روی زمین و این خاکها را کنار ببرد و آنچه در منقارش است درون خاک دفن کند و خاک روی آن بریزد تا به قابیل بفهماند جنازه را این طور میشود دفن کرد. این صدر و ساقه کار غراب آموزش فنّ تجربی است بشر اوّلی اینها را هم نمیدانست البته, یک بخش تجربی است که با تجریدی همراه است نه تجربی محض این تجربی محض بود که قرآن مطرح کرد تجربی که مقدّمه باشد میفرماید شما آسمان را نگاه کنید زمین را نگاه کنید نظم را نگاه کنید این آزمایشها را بکنید این تجربهها را بکنید اینجا بنویسید بعد از آن تجریدی که برهان عقلی است کمک بگیرید که نظم, ناظم میخواهد آن دیگر تجربی نیست آن یک قاعده کلّی تجریدی است نظم, ناظم میخواهد معلول, علت میخواهد ممکن, واجب میخواهد فقیر, غنی میخواهد این تجریدی است, تجریدی یعنی تجریدی یعنی بحث فلسفی و کلامی است, دیگر در علوم تجربی راه ندارد بنابراین تجربههایی که در قرآن کریم آمده گاهی اول و آخرش تجربه است کاربرد علوم تجربی دارد فنون تجربی دارد نظیر ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ﴾ از این نمونهها اگر باشد مربوط به تجربی محض است اما آنجایی که میفرماید شما درباره زمین فکر کنید درباره شتر فکر کنید درباره نخل و نمل و نحل فکر کنید اینها صغرایش تجربی است کبرایش تجریدی است که بالأخره شما نظم میبینید هر نظمی ناظم حکیم میطلبد این تلفیقی است از تجربی و تجریدی. بعضی از براهین, تجریدی تام است که درباره حقیقت الهی, حقیقت هستی و مانند آن که صغرا و کبرا همه تجریدی است برخی هم شهودی است که فرمود: ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾[11] اگر دوران علم تجریدی شما تام بود و به آن عمل کردید هماکنون جهنم را میبینید خب کم نبودند بزرگانی که جهنم را ببینند بهشت را ببینند حالا آن مقام عالی مختصّ حضرت امیر(سلام الله علیه) است ولی مقام وسطا و نازل برای شاگردان آنهاست دیگر این ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ این اضطراری که الآن ما برهان اقامه میکنیم لفظ است که تلفظ میکنیم مفهومی است که فقط در فضای ذهن شناور است میشود اضطرار به حمل اوّلی, اگر کسی دردمند بود میشود اضطرار به حمل شایع ما میگوییم اگر کسی دندانش درد کرد به متخصّص باید مراجعه کند خب این علم حصولی است و درست است اما آن که الآن گرفتار دنداندرد است او درد دندان را با علم شهودی مییابد ما الآن درد دندان را مییابیم با علم حصولی این درد دندان است به حمل اوّلی و به حمل شایع صورت ذهنی است اگر ما برهان اقامه کردیم مطابق برهان دعای ماه رجب را خواندیم نباید توقّع اجابت داشته باشیم برای اینکه ما مضطر نیستیم ما مختار و مستقرّیم به حمل شایع, مضطرّیم به حمل اوّلی یا اضطرار در ذهن ما به حمل اوّلی ظهور کرده با آن حمل اوّلی داریم دعا میخوانیم با اضطرار مفهومی به ما وعده اجابت داده نشده اما اگر کسی حالی پیدا کرد و واقعاً خود را مضطر دید یقیناً آن دعا مستجاب است.
پرسش: درباره حضرت بقیة الله(ارواحنا فداه) که میگوییم مضطر حقیقی است...
پاسخ: بله, خب مضطرّ حقیقی است فقیر حقیقی است به همان مناسبت غنیّ واقعی است کسی غنی است که فقیر حقیقی باشد کسی مختار است که مضطرّ واقعی باشد اگر مضطرّ واقعی بود خدا جواب میدهد دیگر وقتی جواب داد او میشود غنی. در بحثهای قبلی هم ما داشتیم که ادبیات را نباید برابر مغنی و امثال مغنی حل کرد بارها به عرضتان رسید که «از شافعی نپرسند امثال این مسائل»[12] فخررازی با اینکه خودش صاحب نام و عنوان است در این امور, در ذیل آیه ﴿وَلاَ تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ﴾ میگوید فإن قلت قرائت رسمی «تَهلُکه» است «تهلُکه» مصدر ثلاثی مجرّد است هیچ صرفی نقل نکرده که مصدر ثلاثی مجرّد بر وزن «تفعله» بیاید این چه وضعی است حرف لطیف و بلندی دارد میگوید اگر پذیرفتید این کتاب, کتاب الهی است دیگر حق ندارید بگویید که ما تفعُله داریم یا نه, بله تفعُله داریم تفعُله مصدر ثلاثی مجرّد هم است.[13]
اگر کسی آمده گفته ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[14] و این ﴿جَاعِلٌ﴾ هم اسم فاعل است اسم فاعل که دلالت بر استمرار ندارد این میشود قضیة فی واقعه خیال میکند این مربوط به حضرت آدم است و تمام شد اما وقتی دادید به دست اهل بیت میفهمیم که نه, امروز خلیفةالله وجود مبارک حضرت ولیّ عصر است و همه مدبّرات عالم یعنی ملائکه شاگردان حضرتاند برای اینکه ملائکه با چه چیزی عالم را اداره میکند با اسمای الهی اداره میکنند «و بأسمائک الّتی ملأت أرکان کلّ شیء»[15] این اسما را چه کسی یاد ملائکه داده ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[16] این شخصیت حقوقی است نه شخصیت حقیقی, امروز آن کسی که معلّم ملائکه است وجود مبارک حضرت حجّت است این ﴿جَاعِلٌ﴾ صفت مشبهه است و دلالت بر ثبات و دوام دارد الی یوم القیامه هر لحظه خدا جاعل است این را شما به مغنی و امثال مغنی بدهید از ابن هشام و اینها تفسیر قرآن برنمیآید وجود مبارک حضرت امیر این خطبهای که اصرار داریم حالا ببینید این است فرمود حرفها از ما در آمده اگر شما این حرفهای ما را بگیرید بگویید برای شماست هم سرقت کردید هم کذب, نگویید و این علوم را مصرف کنید فقط سارق هستید حرف از خاندان ماست این خطبه 154 وجود مبارک حضرت امیر را در نهجالبلاغه نگاه کنید فرمود: «وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِیبِ بِهِ یُبْصِرُ أَمَدَهُ وَ یَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ دَاعٍ دَعَا وَ رَاعٍ رَعَی فَاسْتَجِیبُوا لِلدَّاعِی وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِیَ قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ» تا به این جمله, فرمود ما ابوابیم ما بیت هستیم بیت, بیت ماست در, در ماست «وَ لَا تُؤْتَی الْبُیُوتُ إِلاَّ مِنْ أَبْوَابِهَا فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَیْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً» بله, علم هست اگر کسی فرش دستباف بنده خدایی را بگیرد این فرش است دستباف است فنّی است اما سرقت است چهارتا حلال و حرام چهارتا تفسیر آیه چهارتا تفسیر روایت در دست دیگران هست, نباید گفت آنها هم بلدند بله علم است اما برای او نیست فرمود این همه ما ریختیم گرفتند به ما نسبت ندادند اگر کسی بگوید مال من است سرقت است و کذب, اگر نگوید سرقت است الآن دانشگاهها غرق در علوم دینی هستند منتها کسانی که آشنا نیستند, این سرقت است چرا؟ برای اینکه خلقت را رها کردند گفتند طبیعت, دادهٴ خدا را که ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾[17] است برای خود دانستند گفتند مال خودم است خب تو اگر انسانی خواستی خودت را بشناسی سورهٴ «القیامه» را بخوان که فرمود: ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾[18] تو آن هستی! سورهٴ «نحل» را بخوان فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾[19] تو آن هستی! بخش دیگر قرآن را بخوان که فرمود: ﴿وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً﴾[20] در دوران کهنسالی همه چیز از یادت میرود تو آن هستی! این چراغ را در درون تو خدا روشن کرده تو با چراغ خدا داری کار خدا را میبینی اگر واقعاً علم باشد برهان باشد یا جزم یا طمأنینه این میشود چراغ الهی شما با چراغ الهی کار خدا را دیدی این متن دین است چرا میگویی طبیعت؟! بنابراین برخیها در دین غرقاند و نمیدانند ما علم غیر دینی نداریم اگر ما در جهان, خلقت نمیداشتیم طبیعت میداشتیم مجاز بودند بگویند زمینشناسی اسلامی و غیر اسلامی ندارد خب چطور بررسی فعل معصوم میشود دینی بررسی فعل خدا دینی نیست قول معصوم را در حوزهها بررسی میکنند میشود دینی, فعل معصوم را در حوزهها بررسی میکنند میشود دینی, فعل خدا را در حوزهها بررسی میکنند میشود تفسیر و دینی, اما فعل خدا را در دانشگاهها بررسی بکنند دینی نیست؟! تفسیر خلقت فرض ندارد که دینی نباشد و این علم هم دادهٴ اوست چراغ اوست ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ حضرت امیر فرمود حرفها, حرفهای ماست دیگران گرفتند به اسم خودشان ثبت کردند «سُمّی سارقاً» حالا اگر کسی سارق شد معنایش این نیست که اگر گفت دینی نیست این تجربه این راه درمان این راه اکتشاف این راه اختراع فرق کند همان راه است وقتی فرش سرقت شد معنایش این نیست که تار و پودش فرق میکند نه, فرش همان فرش است منتها برای این آقا نیست برای دیگری است این طبیعت نیست خلقت است این علم برای شما نیست دادهٴ اوست فضل خداست آخرها هم از شما میگیرند اگر مدینه علم است که پیغمبر است اگر درِ مدینه است که ما هستیم شما چه کاره هستید شما نه در شهرید نه درِ شهر, البته ما در را باز کردیم ریختیم بیرون شما هم گرفتید پس بگویید از کجا گرفتید «سُمّی سارقاً» این است که خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را گاهی که نهجالبلاغه را میدید نهجالبلاغه را مثل قرآن میبوسید.
پرسش: چرا از ائمه معصومین (علیهم السلام) کتاب تفسیری از قرآن به جا نمانده است؟
پاسخ: همین مقدار هم که مانده خدا پدر این شاگردان را بیامرزد مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف توحید نقل میکند در مجلسی ابن عباس نشسته دیگران نشستند وجود مبارک سیّدالشهداء هم حضور دارند ابن ازرق با بودن حجّت خدا در حضور امام حسین(سلام الله علیه) دارد از ابن عباس سؤال میکند وجود مبارک سیّدالشهداء دارد جواب میدهد این در کمال بیادبی میگوید آقا از تو که سؤال نکردم! این درد است, درد یعنی درد! اینها را به عنوان یک فاضل هم قبول نکردند تازه ابن عباس دارد معرفی میکند که نه اینها هم باسوادند[21] وضع این بود! وجود مبارک سیّدالشهداء ناچار شد جریان کربلا را عَلَم کند با سخنرانی حل نمیشد با موعظه حل نمیشد با پیام حل نمیشد فقط خون آن هم آن خون اینها را قبول نداشتند از بس تبلیغ سوء بود این در توحید صدوق است بگیرید بخوانید ببینید که ابن ازرق در کمال بیادبی در مجلسی که حجّت الهی نشسته دارد از ابن عباس سؤال میکند تازه وجود مبارک سیّدالشهداء دارد جواب میدهد میگوید از تو که نپرسیدم! شما این وسائلالشیعه را ببینید نور است اینها را جمع کردند دو روایت فقهی شما از امام حسین نمیبینید وضع این بود اینها را به عنوان یک عالم فاضل هم قبول نداشتند این طور کردند با اهل بیت! حالا این چند نفری که تلاش و کوشش کردند احکام دین را نقل کردند خب اجرشان با ذات اقدس الهی غرض این است که با اینها این طور معامله کردند.
درباره معاد میفرماید اینها درباره معاد یک مشکل جدّی داشتند صورت مسئله برایشان حل نشده بود اینها خیال میکردند معاد حق است یعنی انسانی که مرده دوباره از قبرستان برمیگردد میگفتند که این حرفها را ما قبلاً شنیده بودیم پدران ما شنیدند خب کسی برنگشت جواب میدهد که کسی از بین نمیرود شما دارید میروید خود دنیای شما هم ارض و سمای شما هم دارد میرود ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[22] این قافله در حال حرکت است زمین و اهلش همه در حال حرکتاند این طور نیست که یک عدّه رفتند قبرستان دوباره برگردند ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ یعنی انسانها که میروند کلّ زمین هم عوض میشود همراه اینها میرود کلّ آسمان هم عوض میشود همراه اینها میرود تا بتواند شهادت بدهد کسی دوباره برنمیگردد چه عجلهای دارید مگر وضع دیگران را ندیدید مگر دیگران به حال عادی مُردند یا ذات اقدس الهی اینها را محکوم عذاب کرده بساط اینها را جمع کرده شما هم مثل آنها هستید اگر چند روزی تأخیر میاندازد ﴿لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ﴾ این عنایت الهی است که به شما مهلت میدهد وگرنه ﴿سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجرِمین﴾, بروید ببینید قوم صالح چه بودند قوم لوط چه بودند قوم نوح چه بودند قوم ابراهیم چه بودند, فرمود اگر یک وقت به شما مهلت دادند نگویید پس کجاست عذاب! ﴿فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «ص» دارد عالَم باطل و بیهوده نیست که هر که هر چه کرد, کرد اگر ـ معاذ الله ـ معادی نباشد عالم میشود بیهوده چرا؟ چون صالح و طالح هر دو میمیرند اینجا که خبری نیست محاکمهای نیست آنجا هم که معدوماند «لا مَیْز فی الأعدام مِن حیث العدم»[23] به معدومها که کسی پاداش و کیفر نمیدهد در سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است که فرمود اگر معادی نباشد قیامتی نباشد معنای آن این است که صالح و طالح, عادل و ظالم, کافر و مؤمن یکساناند و این یعنی نظام, هدفمند نیست فرمود: ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ﴾[24] اگر ـ معاذ الله ـ معاد نباشد عادل و ظالم یکی هستند چرا؟ چون هر که هر چه کرد, کرد بعد هم که خبری نیست خب این میشود یاوه دیگر, فرمود عالَم ـ معاذ الله ـ یاوه است یا هدفی دارد حسابی دارد کتابی دارد ما هر دو را یک طور قرار بدهیم هر دو از بین میروند یا نه, حسابی است کتابی است بهشتی است جهنمی است عدلی است اینچنین نیست ﴿أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ﴾ لذا در این بخش به وجود مبارک پیغمبر فرمود اینها هر چه علم داشتند در همین تجربیات صرف کردند این هم زمخشری در کشّاف هم قرطبی در جامع, اینها را نقل کردند که دوازده قرائت شده در ﴿ادَّارَکَ﴾ که اصلش «تدارک» بود تاء تبدیل به دال شد[25] این ﴿ادَّارَکَ﴾ از دَرْک و دَرَک و هلاکت و اینهاست یعنی علمشان هر چه داشتند کم کم صرف کردند تمام شد الآن شما به ژاپن بروید میبینید اینها «به زیر آوردند چرخ نیلوفری را»[26] اما گرفتار کهنهترین خرافات بتپرستی هستند به هند بروید یا گاوپرستیاند یا موشپرستی با اینکه کشور اتمی است به غرب بروید گرفتار عرفان کاذب و فالگیری است اینها هر چه علم داشتند در راه تجربه صرف کردند اصلاً به این فکر نبودند که معارف تجریدی هم هست ﴿ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ﴾ کم کم به درک رسید لذا الآن غافلاند هیچ ندارند اصلاً در برابر ماورای طبیعی غافل محضاند برخیها که تهماندهای دارند ﴿بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ﴾ برخیها که نه, کم و بیش رفتند و در این زمینه کار بکنند در اثر الحاد و انکار کور شدند پس ﴿ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ﴾ (یک) ﴿بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ﴾ (دو) ﴿بَلْ هُم مِنْهَا عَمُونَ﴾ اعما و کورند (سه) این مراحل سهگانه است حالا یا مراحلش فرق میکند یا اقوام فرق میکند یا کشورها فرق میکند این مراحل دارد.
در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» فرمود: ﴿ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾[27] همین یک مختصر علم دارند همین یک وجب را که بلدند به نام کُره زمین و ارض خیال میکنند خیلی چیز بلدند در حالی که این اصلاً نسبت به ساهره قیامت قابل قیاس نیست و خدای سبحان به انسان روح مجرّد داد که توان آن را دارد دنیا و آخرت را زیر پا بگذارد اینها آمدند بستند با رسوبات ذهنیشان ﴿فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[28] شما در این منطقههای کوهستانی میبینید آن آبهای رسوبی جلوی خودش را میبندد فرمود: ﴿فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ در این بخشهای از سورهٴ مبارکهٴ «نمل» وقتی مسئله معاد را برایشان مطرح کردند فرمود اینها خیال میکنند معاد, بازگشت به دنیاست چیزی معدوم نشده این قافله مرتّب در حال حرکت است بعد به پیغمبر فرمود نگران نباش از این حرفها زیاد است نه دنیا تمام شده نه انسان تمام شدنی است نه فیض ما تمام شدنی است غصّه نخور ما چند روزی اگر به اینها مهلت دادیم بر اساس فضل الهی است و ذات اقدس الهی از درون و بیرون اینها باخبر است روزی هم اینها را به محکمه حاضر میکند و شما هم این صحنهها را میبینید و هیچ چیزی در جهان پنهان نیست مگر اینکه ذات اقدس الهی این پنهان را آشکار خواهد کرد. حالا چون بسیاری از این مسائل در سوَر قبل گذشت یک آمادگی بیشتر داشته باشید ـ انشاءالله ـ تا چند روزی مانده ما این سورهٴ مبارکهٴ «نمل» را تمام کنیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ نمل, آیهٴ 64.
[2] . الکافی, ج2, ص53 و 54.
[3] . سورهٴ نمل, آیهٴ 62.
[4] . سوره حاقه، آیه 7.
[5] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 65.
[6] . سورهٴ فجر, آیات 11 و 12.
[7] . سورهٴ یونس, آیهٴ 91.
[8] . سورهٴ نمل, آیهٴ 60.
[9] . الجامع لأحکام القرآن, ج14, ص221.
[10] . سورهٴ مائده, آیهٴ 31.
[11] . سورهٴ تکاثر, آیات 5 و 6.
[12] . دیوان حافظ، غزل 307.
[13] . التفسیر الکبیر, ج5, ص294.
[14] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[15] . البلدالامین، ص188.
[16] . سورهٴ بقره, آیهٴ 33.
[17] . سورهٴ علق, آیهٴ 5.
[18] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 37.
[19] . سورهٴ نحل, آیهٴ 78.
[20] . سورهٴ حج, آیهٴ 5.
[21] . التوحید (شیخ صدوق), ص80.
[22] . سوره ابراهیم، آیه48.
[23] . شرح المنظومه, ج2, ص191.
[24] . سورهٴ ص, آیهٴ 28.
[25] . الکشاف, ج3, ص379; الجامع لأحکام القرآن, ج14, ص226 و 227.
[26] . ر.ک: دیوان ناصرخسرو، قصیده6.
[27] . سورهٴ نجم, آیهٴ 30.
[28] . سورهٴ حدید, آیهٴ 16.
- تفسیر ترتیبی قرآن کریم؛
- معرفت حسی (تجربی)، فلسفی و شهودی؛
- ملائکه با اسمای الهی عالم را اداره میکنند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِنْهَا عَمُونَ (66) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَءِذَا کُنَّا تُرَاباً وَآبَاؤُنَا أَءِنَّا لَمُخْرَجُونَ (67) لَقَدْ وُعِدْنَا هذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ (68) قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (69) وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلاَ تَکُن فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (70) وَیَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (71) قُلْ عَسَی أَن یَکُونَ رَدِفَ لَکُم بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ (72) وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَشْکُرُونَ (73) وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا یُعْلِنُونَ (74) وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ (75)﴾
براهین فراوانی که در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» بر توحید نقل شده است یکی پس از دیگری بازگو شد و عذرهای آنها هم مطرح شد در پایان فرمود: ﴿هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾[1] براهین توحیدی در این بخش گاهی از معرفت تجربی کمک گرفته شد گاهی از معرفت تجریدی گاهی هم از معرفت شهودی. مستحضرید که معرفتها یا بر اساس احساس و تجربه است یا بر اساس برهان عقلی است یا بر اساس شهود عرفانی که انسان مییابد کفِ معرفت که از او پایینتر نیست همین معرفتهای حسّی و تجربی است که یقین در اینها بسیار کم است اما کاربرد اینها زیاد است علم کشاورزی این طور است دامداری این طور است بیطاری این طور است طب این طور است صنایع این طور است که شما در غالب این امور تجربی یقین ریاضی که صد درصد باشد بسیار کم میبینید ولی مشکلات جامعه با همین علوم حل میشود یعنی مثلاً هیچ طبیب منتظر نیست که برای او ثابت بشود که این بیماری صد درصد فلان است و داروی آن هم صد درصد فلان است اینها با طمأنینه با هشتاد درصد با کمتر و بیشتر حکم صادر میکنند و درمان میکنند کشاورزی این طور است سایر علوم تجربی هم این طور است از علم تجربی پایینتر ما علمی نداریم منتها کاربرد اینها فراوان است بالاتر از علم تجربی, علم ریاضی است که نیمهتجربی است که آنجا جزم راه دارد بالاتر از ریاضیات, فلسفه و کلام است که علم تجریدی است و برهان در آن منطقه است و علوم اول و دوم یعنی طبیعی و ریاضی را آنها تأمین میکنند بالاتر از فلسفه و کلام, عرفان نظری است که تجریدی ناب است و بالاتر از همه هم عرفان شهودی است که انسان بیابد نظیر حارثة بن مالک که گفت: «کأنی أنظر إلی عرش ربّی»[2] آن دیگر در ردیف علوم حصولی نیست.
پرسش: فقه و اصول چطور است؟
پاسخ: فقه و اصول هم جزء علوم نقلی است و تجریدی است چون اینها به وحی و نبوّت برمیگردد وحی و نبوّت را عقل اثبات میکند. میماند مسئله اضطرار ما یک اضطرار نظری داریم که مثلاً کسی استدلال میکند انسان محتاج است و مضطر است هر مضطرّی باید به غنی تکیه کند و ما به غنی تکیه میکنیم با این برهان فلسفی و کلامی این دعاهای ماه رجب و مانند آن را میخوانیم این از نظر برهان, تام است اما این ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾[3] نیست این اضطرار علمی است اضطرار علمی یعنی اضطرار در وجود ذهنی, ما از نظر برهان برایمان ثابت شده است یقین نظری داریم جزم نظری داریم که مضطرّیم اما این اضطرار علمی که وجود ذهنی است این اضطرار به حمل اوّلی است ولی استقرار به حمل شایع است ما در کمال آرامش و اطمینان داریم زندگی میکنیم میگوییم و میخندیم میگوییم بشر مضطر است و خدا میخواهد این اضطرار, اضطرار به حمل اوّلی است اما استقرار به حمل شایع است این مشکل را حل نمیکند اما آن که در دریا در آستانه غرق شدن است اضطرار به حمل شایع دارد این وجود خارجی اضطرار است نه اضطرار مفهومی اگر از او سؤال کنی که اضطرار را با طاء مولَّف مینویسند یا تاء منقوط شاید نداد او اضطرار را مییابد نه اینکه برهان اقامه کند انسان مضطر است واجب میخواهد آن مضطر دعایش یقیناً مستجاب است این اضطراری که ماها با برهان اقامه کنیم این اضطرار به حمل اوّلی است و اختیار و استقرار به حمل شایع است این اضطرار مشکل را حل نمیکند این مطلب اول.
مطلب دوم این است که گاهی انسان مضطر است و ذات اقدس الهی ذو فضل است علی الناس به او پاسخ میدهد تا ببیند که بار دوم چه میکند بار سوم چه میکند یعنی اتمام حجّت میکند وقتی مکرّر این آزمون برای او حاصل شد و چندین بار در حال اضطرار, خدا مشکل او را حل کرد او دوباره برگشت و مشکلساز بود آنگاه ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ﴾[4] میشود. جریان سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» از این قبیل است در سورهٴ «عنکبوت» این است که این مشرکین وقتی سوار کشتی شدند کشتی در آستانه غرق شدن است ﴿فاذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ﴾[5] ما هم اینها را نجات میدهیم آنها واقعاً میگویند الله ما هم نجاتشان میدهیم دو بار, سه بار, کمتر و بیشتر این اتفاق میافتد بعد وقتی که اتمام حجّت شد و حرفهای انبیا را گوش دادند اضطرار خودشان را هم دیدند آن علم حصولی بود این علم حضوری بود معذلک به آن شرک آلوده شدند از آن به بعد ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ﴾ این معنایش این نیست که اگر کسی مشرک بود به دریا افتاد ما برای اوّلین بار, دومین بار, سومین بار هم نجاتش نمیدهیم در جریان فرعون اصلاً این غرق شده بود در فساد فی الأرض ﴿الَّذِینَ طغَوْا فِی الْبِلاَدِ ٭ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ﴾[6] و مانند آن لذا ذات اقدس الهی فرمود: ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ﴾[7] اما اگر مشرکی در حالتی بگوید «یا الله» خب ذات اقدس الهی «ذو فضل علی الناس» است بسیاری از این مشرکان را نجات داد و نجات میدهد دوباره برگردند راه باز باشد بنابراین بین آنچه در سورهٴ «عنکبوت» است با جریان قصّه فرعون و امثال فرعون خیلی فرق است.
مطلب بعدی در ذیل آیه انبات شجره که ﴿مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُوا﴾[8] قرطبی در جامع نقل کرده است که برخیها فتوا دادند گفتند تصویر کلّ شیء (أیّ شیء کان) حرام است چه ذیروح چه غیر ذیروح برای اینکه شما نمیتوانید به آن روح بدهید و نمیتوانید مانند آن را در خارج ایجاد کنید[9] این فتوا ناصواب است برای اینکه از این آیه و امثال این آیه دلیلی نمیشود استفاده کرد که تصویر و امثال ذلک چه ذیروح چه غیر ذیروح حرام است. میماند مسئله معرفت تجربی, قرآن کریم این مراحل را نقل کرده گاهی معرفت تجربی است برای یک امر تجربی قرآن کریم این را نقل کرده و راهش هم نشان داده گفته وقتی قابیل برادرش هابیل را کُشت و این جنازه در دستش ماند و نفهمید چه کار بکند ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِیْ سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾[10] این معرفت تجربی است یعنی ذات اقدس الهی غرابی را مأمور کرده در حضور قابیل چیزی را در منقار بگیرد و بیاید روی زمین و این خاکها را کنار ببرد و آنچه در منقارش است درون خاک دفن کند و خاک روی آن بریزد تا به قابیل بفهماند جنازه را این طور میشود دفن کرد. این صدر و ساقه کار غراب آموزش فنّ تجربی است بشر اوّلی اینها را هم نمیدانست البته, یک بخش تجربی است که با تجریدی همراه است نه تجربی محض این تجربی محض بود که قرآن مطرح کرد تجربی که مقدّمه باشد میفرماید شما آسمان را نگاه کنید زمین را نگاه کنید نظم را نگاه کنید این آزمایشها را بکنید این تجربهها را بکنید اینجا بنویسید بعد از آن تجریدی که برهان عقلی است کمک بگیرید که نظم, ناظم میخواهد آن دیگر تجربی نیست آن یک قاعده کلّی تجریدی است نظم, ناظم میخواهد معلول, علت میخواهد ممکن, واجب میخواهد فقیر, غنی میخواهد این تجریدی است, تجریدی یعنی تجریدی یعنی بحث فلسفی و کلامی است, دیگر در علوم تجربی راه ندارد بنابراین تجربههایی که در قرآن کریم آمده گاهی اول و آخرش تجربه است کاربرد علوم تجربی دارد فنون تجربی دارد نظیر ﴿فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ﴾ از این نمونهها اگر باشد مربوط به تجربی محض است اما آنجایی که میفرماید شما درباره زمین فکر کنید درباره شتر فکر کنید درباره نخل و نمل و نحل فکر کنید اینها صغرایش تجربی است کبرایش تجریدی است که بالأخره شما نظم میبینید هر نظمی ناظم حکیم میطلبد این تلفیقی است از تجربی و تجریدی. بعضی از براهین, تجریدی تام است که درباره حقیقت الهی, حقیقت هستی و مانند آن که صغرا و کبرا همه تجریدی است برخی هم شهودی است که فرمود: ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾[11] اگر دوران علم تجریدی شما تام بود و به آن عمل کردید هماکنون جهنم را میبینید خب کم نبودند بزرگانی که جهنم را ببینند بهشت را ببینند حالا آن مقام عالی مختصّ حضرت امیر(سلام الله علیه) است ولی مقام وسطا و نازل برای شاگردان آنهاست دیگر این ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ این اضطراری که الآن ما برهان اقامه میکنیم لفظ است که تلفظ میکنیم مفهومی است که فقط در فضای ذهن شناور است میشود اضطرار به حمل اوّلی, اگر کسی دردمند بود میشود اضطرار به حمل شایع ما میگوییم اگر کسی دندانش درد کرد به متخصّص باید مراجعه کند خب این علم حصولی است و درست است اما آن که الآن گرفتار دنداندرد است او درد دندان را با علم شهودی مییابد ما الآن درد دندان را مییابیم با علم حصولی این درد دندان است به حمل اوّلی و به حمل شایع صورت ذهنی است اگر ما برهان اقامه کردیم مطابق برهان دعای ماه رجب را خواندیم نباید توقّع اجابت داشته باشیم برای اینکه ما مضطر نیستیم ما مختار و مستقرّیم به حمل شایع, مضطرّیم به حمل اوّلی یا اضطرار در ذهن ما به حمل اوّلی ظهور کرده با آن حمل اوّلی داریم دعا میخوانیم با اضطرار مفهومی به ما وعده اجابت داده نشده اما اگر کسی حالی پیدا کرد و واقعاً خود را مضطر دید یقیناً آن دعا مستجاب است.
پرسش: درباره حضرت بقیة الله(ارواحنا فداه) که میگوییم مضطر حقیقی است...
پاسخ: بله, خب مضطرّ حقیقی است فقیر حقیقی است به همان مناسبت غنیّ واقعی است کسی غنی است که فقیر حقیقی باشد کسی مختار است که مضطرّ واقعی باشد اگر مضطرّ واقعی بود خدا جواب میدهد دیگر وقتی جواب داد او میشود غنی. در بحثهای قبلی هم ما داشتیم که ادبیات را نباید برابر مغنی و امثال مغنی حل کرد بارها به عرضتان رسید که «از شافعی نپرسند امثال این مسائل»[12] فخررازی با اینکه خودش صاحب نام و عنوان است در این امور, در ذیل آیه ﴿وَلاَ تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ﴾ میگوید فإن قلت قرائت رسمی «تَهلُکه» است «تهلُکه» مصدر ثلاثی مجرّد است هیچ صرفی نقل نکرده که مصدر ثلاثی مجرّد بر وزن «تفعله» بیاید این چه وضعی است حرف لطیف و بلندی دارد میگوید اگر پذیرفتید این کتاب, کتاب الهی است دیگر حق ندارید بگویید که ما تفعُله داریم یا نه, بله تفعُله داریم تفعُله مصدر ثلاثی مجرّد هم است.[13]
اگر کسی آمده گفته ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[14] و این ﴿جَاعِلٌ﴾ هم اسم فاعل است اسم فاعل که دلالت بر استمرار ندارد این میشود قضیة فی واقعه خیال میکند این مربوط به حضرت آدم است و تمام شد اما وقتی دادید به دست اهل بیت میفهمیم که نه, امروز خلیفةالله وجود مبارک حضرت ولیّ عصر است و همه مدبّرات عالم یعنی ملائکه شاگردان حضرتاند برای اینکه ملائکه با چه چیزی عالم را اداره میکند با اسمای الهی اداره میکنند «و بأسمائک الّتی ملأت أرکان کلّ شیء»[15] این اسما را چه کسی یاد ملائکه داده ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[16] این شخصیت حقوقی است نه شخصیت حقیقی, امروز آن کسی که معلّم ملائکه است وجود مبارک حضرت حجّت است این ﴿جَاعِلٌ﴾ صفت مشبهه است و دلالت بر ثبات و دوام دارد الی یوم القیامه هر لحظه خدا جاعل است این را شما به مغنی و امثال مغنی بدهید از ابن هشام و اینها تفسیر قرآن برنمیآید وجود مبارک حضرت امیر این خطبهای که اصرار داریم حالا ببینید این است فرمود حرفها از ما در آمده اگر شما این حرفهای ما را بگیرید بگویید برای شماست هم سرقت کردید هم کذب, نگویید و این علوم را مصرف کنید فقط سارق هستید حرف از خاندان ماست این خطبه 154 وجود مبارک حضرت امیر را در نهجالبلاغه نگاه کنید فرمود: «وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِیبِ بِهِ یُبْصِرُ أَمَدَهُ وَ یَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ دَاعٍ دَعَا وَ رَاعٍ رَعَی فَاسْتَجِیبُوا لِلدَّاعِی وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِیَ قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ» تا به این جمله, فرمود ما ابوابیم ما بیت هستیم بیت, بیت ماست در, در ماست «وَ لَا تُؤْتَی الْبُیُوتُ إِلاَّ مِنْ أَبْوَابِهَا فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَیْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً» بله, علم هست اگر کسی فرش دستباف بنده خدایی را بگیرد این فرش است دستباف است فنّی است اما سرقت است چهارتا حلال و حرام چهارتا تفسیر آیه چهارتا تفسیر روایت در دست دیگران هست, نباید گفت آنها هم بلدند بله علم است اما برای او نیست فرمود این همه ما ریختیم گرفتند به ما نسبت ندادند اگر کسی بگوید مال من است سرقت است و کذب, اگر نگوید سرقت است الآن دانشگاهها غرق در علوم دینی هستند منتها کسانی که آشنا نیستند, این سرقت است چرا؟ برای اینکه خلقت را رها کردند گفتند طبیعت, دادهٴ خدا را که ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾[17] است برای خود دانستند گفتند مال خودم است خب تو اگر انسانی خواستی خودت را بشناسی سورهٴ «القیامه» را بخوان که فرمود: ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾[18] تو آن هستی! سورهٴ «نحل» را بخوان فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾[19] تو آن هستی! بخش دیگر قرآن را بخوان که فرمود: ﴿وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً﴾[20] در دوران کهنسالی همه چیز از یادت میرود تو آن هستی! این چراغ را در درون تو خدا روشن کرده تو با چراغ خدا داری کار خدا را میبینی اگر واقعاً علم باشد برهان باشد یا جزم یا طمأنینه این میشود چراغ الهی شما با چراغ الهی کار خدا را دیدی این متن دین است چرا میگویی طبیعت؟! بنابراین برخیها در دین غرقاند و نمیدانند ما علم غیر دینی نداریم اگر ما در جهان, خلقت نمیداشتیم طبیعت میداشتیم مجاز بودند بگویند زمینشناسی اسلامی و غیر اسلامی ندارد خب چطور بررسی فعل معصوم میشود دینی بررسی فعل خدا دینی نیست قول معصوم را در حوزهها بررسی میکنند میشود دینی, فعل معصوم را در حوزهها بررسی میکنند میشود دینی, فعل خدا را در حوزهها بررسی میکنند میشود تفسیر و دینی, اما فعل خدا را در دانشگاهها بررسی بکنند دینی نیست؟! تفسیر خلقت فرض ندارد که دینی نباشد و این علم هم دادهٴ اوست چراغ اوست ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ حضرت امیر فرمود حرفها, حرفهای ماست دیگران گرفتند به اسم خودشان ثبت کردند «سُمّی سارقاً» حالا اگر کسی سارق شد معنایش این نیست که اگر گفت دینی نیست این تجربه این راه درمان این راه اکتشاف این راه اختراع فرق کند همان راه است وقتی فرش سرقت شد معنایش این نیست که تار و پودش فرق میکند نه, فرش همان فرش است منتها برای این آقا نیست برای دیگری است این طبیعت نیست خلقت است این علم برای شما نیست دادهٴ اوست فضل خداست آخرها هم از شما میگیرند اگر مدینه علم است که پیغمبر است اگر درِ مدینه است که ما هستیم شما چه کاره هستید شما نه در شهرید نه درِ شهر, البته ما در را باز کردیم ریختیم بیرون شما هم گرفتید پس بگویید از کجا گرفتید «سُمّی سارقاً» این است که خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را گاهی که نهجالبلاغه را میدید نهجالبلاغه را مثل قرآن میبوسید.
پرسش: چرا از ائمه معصومین (علیهم السلام) کتاب تفسیری از قرآن به جا نمانده است؟
پاسخ: همین مقدار هم که مانده خدا پدر این شاگردان را بیامرزد مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف توحید نقل میکند در مجلسی ابن عباس نشسته دیگران نشستند وجود مبارک سیّدالشهداء هم حضور دارند ابن ازرق با بودن حجّت خدا در حضور امام حسین(سلام الله علیه) دارد از ابن عباس سؤال میکند وجود مبارک سیّدالشهداء دارد جواب میدهد این در کمال بیادبی میگوید آقا از تو که سؤال نکردم! این درد است, درد یعنی درد! اینها را به عنوان یک فاضل هم قبول نکردند تازه ابن عباس دارد معرفی میکند که نه اینها هم باسوادند[21] وضع این بود! وجود مبارک سیّدالشهداء ناچار شد جریان کربلا را عَلَم کند با سخنرانی حل نمیشد با موعظه حل نمیشد با پیام حل نمیشد فقط خون آن هم آن خون اینها را قبول نداشتند از بس تبلیغ سوء بود این در توحید صدوق است بگیرید بخوانید ببینید که ابن ازرق در کمال بیادبی در مجلسی که حجّت الهی نشسته دارد از ابن عباس سؤال میکند تازه وجود مبارک سیّدالشهداء دارد جواب میدهد میگوید از تو که نپرسیدم! شما این وسائلالشیعه را ببینید نور است اینها را جمع کردند دو روایت فقهی شما از امام حسین نمیبینید وضع این بود اینها را به عنوان یک عالم فاضل هم قبول نداشتند این طور کردند با اهل بیت! حالا این چند نفری که تلاش و کوشش کردند احکام دین را نقل کردند خب اجرشان با ذات اقدس الهی غرض این است که با اینها این طور معامله کردند.
درباره معاد میفرماید اینها درباره معاد یک مشکل جدّی داشتند صورت مسئله برایشان حل نشده بود اینها خیال میکردند معاد حق است یعنی انسانی که مرده دوباره از قبرستان برمیگردد میگفتند که این حرفها را ما قبلاً شنیده بودیم پدران ما شنیدند خب کسی برنگشت جواب میدهد که کسی از بین نمیرود شما دارید میروید خود دنیای شما هم ارض و سمای شما هم دارد میرود ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[22] این قافله در حال حرکت است زمین و اهلش همه در حال حرکتاند این طور نیست که یک عدّه رفتند قبرستان دوباره برگردند ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ یعنی انسانها که میروند کلّ زمین هم عوض میشود همراه اینها میرود کلّ آسمان هم عوض میشود همراه اینها میرود تا بتواند شهادت بدهد کسی دوباره برنمیگردد چه عجلهای دارید مگر وضع دیگران را ندیدید مگر دیگران به حال عادی مُردند یا ذات اقدس الهی اینها را محکوم عذاب کرده بساط اینها را جمع کرده شما هم مثل آنها هستید اگر چند روزی تأخیر میاندازد ﴿لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ﴾ این عنایت الهی است که به شما مهلت میدهد وگرنه ﴿سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجرِمین﴾, بروید ببینید قوم صالح چه بودند قوم لوط چه بودند قوم نوح چه بودند قوم ابراهیم چه بودند, فرمود اگر یک وقت به شما مهلت دادند نگویید پس کجاست عذاب! ﴿فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «ص» دارد عالَم باطل و بیهوده نیست که هر که هر چه کرد, کرد اگر ـ معاذ الله ـ معادی نباشد عالم میشود بیهوده چرا؟ چون صالح و طالح هر دو میمیرند اینجا که خبری نیست محاکمهای نیست آنجا هم که معدوماند «لا مَیْز فی الأعدام مِن حیث العدم»[23] به معدومها که کسی پاداش و کیفر نمیدهد در سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است که فرمود اگر معادی نباشد قیامتی نباشد معنای آن این است که صالح و طالح, عادل و ظالم, کافر و مؤمن یکساناند و این یعنی نظام, هدفمند نیست فرمود: ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ﴾[24] اگر ـ معاذ الله ـ معاد نباشد عادل و ظالم یکی هستند چرا؟ چون هر که هر چه کرد, کرد بعد هم که خبری نیست خب این میشود یاوه دیگر, فرمود عالَم ـ معاذ الله ـ یاوه است یا هدفی دارد حسابی دارد کتابی دارد ما هر دو را یک طور قرار بدهیم هر دو از بین میروند یا نه, حسابی است کتابی است بهشتی است جهنمی است عدلی است اینچنین نیست ﴿أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ﴾ لذا در این بخش به وجود مبارک پیغمبر فرمود اینها هر چه علم داشتند در همین تجربیات صرف کردند این هم زمخشری در کشّاف هم قرطبی در جامع, اینها را نقل کردند که دوازده قرائت شده در ﴿ادَّارَکَ﴾ که اصلش «تدارک» بود تاء تبدیل به دال شد[25] این ﴿ادَّارَکَ﴾ از دَرْک و دَرَک و هلاکت و اینهاست یعنی علمشان هر چه داشتند کم کم صرف کردند تمام شد الآن شما به ژاپن بروید میبینید اینها «به زیر آوردند چرخ نیلوفری را»[26] اما گرفتار کهنهترین خرافات بتپرستی هستند به هند بروید یا گاوپرستیاند یا موشپرستی با اینکه کشور اتمی است به غرب بروید گرفتار عرفان کاذب و فالگیری است اینها هر چه علم داشتند در راه تجربه صرف کردند اصلاً به این فکر نبودند که معارف تجریدی هم هست ﴿ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ﴾ کم کم به درک رسید لذا الآن غافلاند هیچ ندارند اصلاً در برابر ماورای طبیعی غافل محضاند برخیها که تهماندهای دارند ﴿بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ﴾ برخیها که نه, کم و بیش رفتند و در این زمینه کار بکنند در اثر الحاد و انکار کور شدند پس ﴿ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ﴾ (یک) ﴿بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ﴾ (دو) ﴿بَلْ هُم مِنْهَا عَمُونَ﴾ اعما و کورند (سه) این مراحل سهگانه است حالا یا مراحلش فرق میکند یا اقوام فرق میکند یا کشورها فرق میکند این مراحل دارد.
در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» فرمود: ﴿ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾[27] همین یک مختصر علم دارند همین یک وجب را که بلدند به نام کُره زمین و ارض خیال میکنند خیلی چیز بلدند در حالی که این اصلاً نسبت به ساهره قیامت قابل قیاس نیست و خدای سبحان به انسان روح مجرّد داد که توان آن را دارد دنیا و آخرت را زیر پا بگذارد اینها آمدند بستند با رسوبات ذهنیشان ﴿فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[28] شما در این منطقههای کوهستانی میبینید آن آبهای رسوبی جلوی خودش را میبندد فرمود: ﴿فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ در این بخشهای از سورهٴ مبارکهٴ «نمل» وقتی مسئله معاد را برایشان مطرح کردند فرمود اینها خیال میکنند معاد, بازگشت به دنیاست چیزی معدوم نشده این قافله مرتّب در حال حرکت است بعد به پیغمبر فرمود نگران نباش از این حرفها زیاد است نه دنیا تمام شده نه انسان تمام شدنی است نه فیض ما تمام شدنی است غصّه نخور ما چند روزی اگر به اینها مهلت دادیم بر اساس فضل الهی است و ذات اقدس الهی از درون و بیرون اینها باخبر است روزی هم اینها را به محکمه حاضر میکند و شما هم این صحنهها را میبینید و هیچ چیزی در جهان پنهان نیست مگر اینکه ذات اقدس الهی این پنهان را آشکار خواهد کرد. حالا چون بسیاری از این مسائل در سوَر قبل گذشت یک آمادگی بیشتر داشته باشید ـ انشاءالله ـ تا چند روزی مانده ما این سورهٴ مبارکهٴ «نمل» را تمام کنیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ نمل, آیهٴ 64.
[2] . الکافی, ج2, ص53 و 54.
[3] . سورهٴ نمل, آیهٴ 62.
[4] . سوره حاقه، آیه 7.
[5] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 65.
[6] . سورهٴ فجر, آیات 11 و 12.
[7] . سورهٴ یونس, آیهٴ 91.
[8] . سورهٴ نمل, آیهٴ 60.
[9] . الجامع لأحکام القرآن, ج14, ص221.
[10] . سورهٴ مائده, آیهٴ 31.
[11] . سورهٴ تکاثر, آیات 5 و 6.
[12] . دیوان حافظ، غزل 307.
[13] . التفسیر الکبیر, ج5, ص294.
[14] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[15] . البلدالامین، ص188.
[16] . سورهٴ بقره, آیهٴ 33.
[17] . سورهٴ علق, آیهٴ 5.
[18] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 37.
[19] . سورهٴ نحل, آیهٴ 78.
[20] . سورهٴ حج, آیهٴ 5.
[21] . التوحید (شیخ صدوق), ص80.
[22] . سوره ابراهیم، آیه48.
[23] . شرح المنظومه, ج2, ص191.
[24] . سورهٴ ص, آیهٴ 28.
[25] . الکشاف, ج3, ص379; الجامع لأحکام القرآن, ج14, ص226 و 227.
[26] . ر.ک: دیوان ناصرخسرو، قصیده6.
[27] . سورهٴ نجم, آیهٴ 30.
[28] . سورهٴ حدید, آیهٴ 16.
تاکنون نظری ثبت نشده است