- 1092
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 62 تا 66 سوره نمل
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 62 تا 66 سوره نمل"
- تفسیر ترتیبی قرآن کریم؛
- انسانها دو گونهاند: ناقص و کامل؛
- انسانهای کامل مظهر الیالله میباشند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ (62) أَمَّن یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرَاً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَإِلهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (63) أَمَّن یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَمَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (64) قُل لاَّ یَعْلَمُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (65) بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِنْهَا عَمُونَ (66)﴾
در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که براهین توحیدی را اقامه میفرمایند تا مشرکان حجاز و امثال حجاز را از خطر شرک برهانند به خیر توحید برسانند چند برهان اقامه میکنند در کنار هر برهان, شرک را محکوم میکنند در پایان به عنوان جمعبندی میفرماید شما هم دلیلی بر شرک اقامه کنید.
فرمود آفرینش مخصوص خداست پرورش مخصوص خداست آفریدن و پروراندن محتاج به علم غیب است این علم غیب مخصوص به خداست هر موجودی در هر لحظهای از خدا چیز میخواهد نه از غیر خدا و نه خود را بینیاز میبیند این هم یک دلیل. یعنی «کلّ موجود محتاجٌ و کلّ محتاجٍ سائلٌ و کلّ سائلٍ محتاجٌ إلی المجیب» و تنها کسی که مجیب است خداست اختصاصی به اجابت دعای انسان ندارد همه موجودات مضطرّند زیرا هر موجودی در اصل هستیاش فقیر است در ادامه هستیاش فقیر است در تأمین رزق خود فقیر است محتاج است و این احتیاج هم هر لحظه است لذا ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[1] این قضایا به نحو موجبه کلیه حقیقیه است برای همه اینها از آن طرف هم ذات اقدس الهی مطابق آیه سورهٴ «الرحمن» ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾[2] یوم هم در مقابل شب نیست, مجموع لیل و نهار نیست ﴿کُلَّ یَوْمٍ﴾ یعنی «کلّ ظهورٍ» ذات اقدس الهی هر لحظه فیض تازه دارد چون همه موجودات هر لحظه سؤال دارند این یک آیه کوتاه صدر و ذیلش مربوط به سؤال عمومی و جواب عمومی است چرا ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ چون «یسأله من فی السّماوات و الأرض کلّ یوم» و منظور از ﴿کُلَّ یَوْمٍ﴾ هم کلّ لحظه است هر موجودی در هر لحظه میگوید یا الله باید جواب بشنود بنابراین این ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ اختصاصی به انسان ندارد منتها فرق ما با دیگران این است که موجودات دیگر میفهمند که محتاجاند و به خدا نیازمندند ما گاهی مشکل داریم خیال میکنیم مشکلات ما را مال ما حل میکند یا قدرت ما حل میکند ما هم میتوانیم در درمان خودکفا باشیم منتها چون به این خودکفایی نرسیدیم حوادث بیگانه ما را بیدار میکند.
بیان ذلک این است که گفتند موجودات چهار قسماند یا ناقصاند یا مُستَکفیاند یا تامّاند یا فوقالتمام. موجودات ناقص مثل همین جماد و نبات و حیوانات و اینها که بالأخره کمبود دارند و از راه تغذیه و امثال تغذیه نیازهای خودشان را برطرف میکنند یک درخت, ناقص است برای اینکه کامل بشود نیاز دارد از جای دیگر کمک بگیرد از خاک کمک بگیرد از آب کمک بگیرد هوا کمک بگیرد کود کمک بگیرد از بیرون کمک میگیرد موجودات دیگر عالم طبیعت هم همین طور هستند بالاتر از اینها به اصطلاح موجودات مستکفیاند یعنی نیازمند هستند ولی خودکفا هستند نیاز خودشان را خودشان برآورده میکنند میگویند برخی از ملائکه از این قبیلاند. موجودات تام آن است که خداوند اینها را کامل آفرید و کمالشان هم در عبادت الهی است و دائماً مستغرق در عبادت حقاند از جای دیگر کمک نمیگیرند و ناقص هم خلق نشدند مثل مجرّدات عالیه شاید عرش و لوح و قلم و اینها از همین قبیل باشند فوقالتمام فقط ذات اقدس الهی است که نه تنها نقصی ندارد حاجتی ندارد بلکه حاجت هر محتاجی را هم او برآورده میکند پس موجود یا ناقص است یا مستکفی یا تام یا فوقالتمام. برخی از فرشتگان را میگویند مستکفیاند یعنی محتاج هستند ولی حاجت خودشان را به عنایت الهی حل میکنند نیازی به غذا و نکاح و امثال ذلک ندارند. انسانها هم دو قسماند همه انسانها محتاجاند منتها برخی ناقصاند برخی مستکفی, ناقص آن است که حوادث بیرون اینها را باید بیدار کند تا فشار نبینند نمیگویند خدا! تا درد و مرض و حوادث سخت نبینند به سراغ اعتکاف و ماه رجب و دعای رجب و اینها نمیروند برخیها مستکفیاند از درون درک میکنند محتاجاند و فقط به خدا نیازمندند اینها مستکفیاند اینها شبیه فرشتهاند اینها همان هستند که مرحوم کلینی در کافی از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد که [حضرت به برخی از اصحاب فرمود اگر شما بر حالات معنوی و الهیتان مداومت کنید] «لصافحتکم الملائکة»[3] ملائکه با شما مصافحه میکنند اگر عدّهای هستند که ملائکه فرّاشان اینها هستند «إنّ الملائکة لتضعُ أجنحتها لطالب العلم»[4] ناظر به همینهاست خب کم مقامی نیست که فرشتهها بیایند فرّاشی کنند و خادم باشند یک وقت است کسی خادم مسجد و حسینیه و مدرسه است خب او فرّاش است فرش پهن میکند معنایش روشن است اما ملائکه فرّاشان طالبان علوم الهیاند پس گروهی هستند که همیشه درک میکنند محتاجاند و همیشه درک میکنند که احتیاجشان را فقط خدا برآورده میکند همیشه مصداق ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ﴾ هستند اینها مستکفیاند یعنی ناقص هستند اما لازم نیست که فشار بیرونی اینها را بیدار کند اینها از درون شاهدند ناظرند عارفاند آگاهاند که محتاج الی الله هستند همه این موجودات که مضطرّند مجیب اینها فقط ذات اقدس الهی است پس اختصاصی به انسان ندارد همه موجودات ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ از یک طرف, ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ از طرف دیگر یعنی مجموعه این آیه کوتاه صدری دارد و ذیلی در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» ناظر به سؤال عمومی و جواب عمومی است.
پرسش:...
پاسخ: البته, ذات اقدس الهی در تمام کارهای خیر سابق است تنها در توبه و امثال توبه نیست آیات توبه سه طایفه است یک طایفه دارد که خدای سبحان توبه میکند ﴿تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾,[5] ﴿تَابَ﴾ یعنی رَجَع فیض ذات اقدس الهی رجوع میکند از طرف خدا شامل حال بنده میشود این بنده بیدار میشود وقتی بیدار شد میبیند درد دارد وقتی درد را احساس کرد میبیند طبیب لازم است وقتی درک میکند میبینید طبیبی غیر از او نیست ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾[6] بعد به خدا مراجعه میکند توبه میکند این توبه او استشفای اوست این مرحله دوم, آنگاه ذات اقدس الهی توبهپذیر است ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾[7] این طایفه سوم, پس لطفی است از طرف خدا که این توبهٴ اُولاست که ﴿تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ یعنی «رَجع لطفه و رحمته علیهم» اینها را بیدار میکند چون آدم خوابیده احساس درد نمیکند وقتی بیدار شد میبیند درد دارد وقتی دردش را میخواهد درمان بکند میبیند یک طبیب هست «و هو الله سبحانه و تعالی» یک شافی هست «و هو الله سبحانه و تعالی» توبه میکند به طرف خدا برمیگردد این مرحله دوم, وقتی توبه کرد خدای سبحان توبه او را میپذیرد ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ این مرحله سوم. تمام توبههای انسان محفوف به دو توبه الهی است تمام نیایشهای انسان محفوف به دو اجابت الهی است تمام کوششهای انسان محفوف به دو لطف الهی است آن بار اول لطف را سرریز میکند تا اینها را بیدار کند بعضیها بیدار میشوند برمیگردند خدا میپذیرد بعضیها همچنان خواباند که خواباند.
فرمود این کارها را ذات اقدس الهی میکند ﴿وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ﴾ خدا شما را خلیفةالله قرار میدهد (یک) شما را خلفای اقوام قبل قرار میدهد (دو) که آیات خلافت دو طایفه بود یک طایفه ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[8] که خلیفةالله میشود انسان یک طایفه هم آن است که خلفای اقوام قبل است که ﴿جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ﴾[9] در جریان قوم نوح این طور است قوم هود و صالح این طور است فرمود: ﴿یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ از این قبیل است بعد میفرماید: ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ شما بدانید جای ظالمان نشستهاید این جای ظالمان نشستهاید تعلیق حکم بر وصف است یعنی گروهی قبل از شما بودند ظلم کردند منهدم شدند و شما هم به جای آنها نشستید که اگر شما هم ـ معاذ الله ـ ظلم کردید همان حکم را دارید این تعبیر ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾[10] این ارشاد به علیّت است یا خدای سبحان شما را به جای آنها نشانده ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾[11] ما شما را به جای آنها نشاندیم خلیفه آنها کردیم ببینیم چه کار میکنید,
در بعضی از آیات فعل غایب دارد ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾.[12] این خلفا به هر دو معنا میتواند مصداق داشته باشد بعد فرمود شما که حالا جای دیگران نشستهاید همان قوانین قبلی برای شما حاکم است چه کسی این جابهجاییها را تنظیم کرده ﴿أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ﴾ این تعبیر به «مع» در غالب موارد برای آن است که این کلمه «الاّ» در «لا إله الاّ الله» به معنای «غیر» است لا إله غیر این الله که دلپذیر است و برهانپذیر است و حق است و ثابت است این «لا إله الاّ الله» دو جمله نیست یکی موجبه یکی سالبه این در حقیقت یک جمله سالبه است چیز جدیدی ندارد غیر از آن الله که مقبول است و دلپذیر است و ثابت است و قطعی است غیر از او نه, نه اینکه صحنه نفس, لوح دل خالی باشد شک داشته باشد که آیا توحید هست یا نه, خدا هست یا نه و مانند آن تا با «لا إله الاّ الله» ما بخواهیم بر اساس دو قضیه دو مطلب را ثابت کنیم یکی اصل وجود خدا را ثابت کنیم بعد ثانیاً شرک را نفی کنیم بگوییم او شریک ندارد این طور نیست اصل وجود خدا ثابت است و قطعی است و دلپذیر است این «لا إله الاّ الله» میآید بگوید که غیر از این یک دانه که هست دیگران نه, لا إله غیر از همین یکی که بیّنالرشد است چون «لا إله الاّ الله» به این معناست این در حقیقت یک جمله است یک قضیه است «إلاّ» به معنی غیر است به دو قضیه مستثنا و مستثنامنه تحلیل نمیشود این «مع» همان نقش را دارد ﴿أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ﴾ یعنی این یکی که قطعی است آیا با این باز هم خدایی هست؟ نه, بعد در تتمّه اقامه براهین میفرماید: ﴿أَمَّن یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ شما در مسافرتهای دریایی, صحرایی بالأخره یک راهنما میخواهید این چراغ جهان که ستارههاست اینها را چه کسی خلق کرده چه کسی شما را در تاریکیهای خشکی و صحرایی و دریایی نجات میدهد اسناد ظلمت و تاریکی و تیرگی به برّ و بحر به یک اندک مناسبت است وگرنه نه زمان تاریک است نه زمین, هوا و اشیا گاهی روشناند گاهی روشن نیستند روشنی هوا و اشیا به وسیله شمس و قمر و امثال ذلک است چون در شب آفتاب نیست نور به این هوا و اشیا نمیتابد اینها تاریکاند وگرنه اسناد ظلمت به زمین یا اسناد ظلمت به زمان بر اساس عنایت است ﴿ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ یعنی وقتی که آن نیّر نتابید و غروب کرد که در نتیجه شما در برّ و بحر جایی را نمیبینید چه کسی شما را به مقصد راهنمایی میکند ﴿وَمَن یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرَاً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ در قرآن کریم از باران به عنوان رحمت یاد شده است وقتی ابر بارانزا میآید و ابر بارانزا را بادها هدایت و رهبری میکنند میگویند پیشاپیش رحمت خدا این ابر میآید پیشاپیش رحمت خدا این بادهایی که حامل ابر هستند میآیند این بادها را به عنوان اینکه رسول خدا هستند تعبیر کردند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾[13] اینها رسالت تکوینی الهی را دارند این نسیمها اول نرماند بعد قدری بیشتر میشوند بعد تند میشوند ابر تولید میشود این ابرها را به نکاح یکدیگر در میآورند ابرها مادر میشوند ابرها را میخواهند به زایمان برسانند برای ابرها رَحِم درست میکنند که قطرهای ببارد شلنگی نبارد که فرمود: ﴿فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ﴾[14] نه «مِن فَمه» و مانند آن و اگر این ابرها که باردارند شلنگی ببارند که همه جا را خراب میکنند فرمود بعد از اینکه اینها تلقیح شدند باردار شدند رحمدار میشوند قطرهای میبارند همه این کارها را فرمود ما کردیم این گونه از بادها که میآید اینها بشارتدهندهاند لذا هواشناسی بر اساس اینها میتواند کاملاً تشخیص بدهد پیدایش باد پیدایش ابر نکاح ابرها کدام ابر مادر است کدام ابر پدر است چگونه اینها تلقیح میشوند چگونه اینها مادر میشوند چگونه رَحِم پیدا میکنند چگونه شلنگی نمیبارند و قطرهای میبارند چگونه نکاح بین این برگها و درختها و گیاهها و مزرعهها پیدا میشود اینها را تلقیح میکنند بین اینها نکاح میکنند مادر کدام است پدر کدام است دهها مطلب عمیق علمی از این آیات استفاده میشود حالا چون این آیات مطرح نیست اگر کسی گفت ما علمِ غیر دینی نداریم شاید سنگین باشد آنچه الآن برای اینها سخت است باور کنند که هواشناسی دینی است و غیر دینی نیست این است که اینها خیال میکنند آنچه هست طبیعت است چیزی در عالم به عنوان طبیعت نیست طبیعت خرافات است و فسون است و فسانه هر چه هست خلقت است خب خلقت هم کار خداست شما در حوزهها میبینید بررسی قول معصوم دینی است بررسی فعل معصوم دینی است درباره خدا بررسی قول خدا دینی است مثلاً میگوییم تفسیر علم دینی است آن وقت بررسی فعل خدا دینی نیست؟! خب میگوییم امام چنین کرد میشود دینی اگر بگوییم خدا چنین کرد دینی نیست؟! منتها حوزهها درباره فعل و قول امام بحث میکنند (یک) درباره قول خدا بحث میکنند به عنوان تفسیر (دو) دانشگاهها درباره فعل خدا بحث میکنند آن اگر دینیتر نباشد حداقل مثل ماست منتها او غافل است مثل این ماهیهایی که در آب غرقاند میگویند آب چیست این بزرگواران این عزیزان ما در دین غرقاند اما نمیدانند که دین چیست میگویند دین چیست علم دینی چیست خب شما در علم دینی غرق هستید غیر علم دینی اصلاً ندارید دارید فعل خدا را کار خدا را صنع خدا را تفسیر میکنید منتها خیال میکنید آنچه هست به نام طبیعت است طبیعت هم مثل صَبر و جَخد است مثل عدد سیزده است خرافات است آنچه هست خلقت است بالأخره عالم نظمی دارد دیگر آسمان مخلوق است زمین مخلوق است دریا مخلوق است صحرا مخلوق است همه هوا و فضا و ابر و باد و باران مخلوقاند شما خلقتشناسی دارید خلقتشناسی معنایش این است که لحظه لحظه میگویید خدا چنین کرد خب بررسی فعل معصوم میشود دینی بررسی فعل خدا دینی نیست؟! فرمود چه کسی اینها را انجام داده اگر کسی ـ معاذ الله ـ خلقت را انکار کند بشود طبیعت بشود ﴿بَلْ هُم مِنْهَا عَمُونَ﴾[15] میگوید دین فسون است و فسانه ملاحظه میفرمایید اینجا فرمود ما این کارها را کردیم چه کسی پیشاپیش باران خبر بشارتآمیز را میدهد خب این علم است که تشخیص میدهد که این ابر مبشّر است فلان باد مبشّر است آیا این باد باران دارد یا نه آیا آن ابر باران دارد یا نه این را علم باید تشخیص بدهد دیگر این علم هم کار خدا را بررسی میکند فعل خدا را بررسی میکند. یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد میفرماید این حرفهایی که در دست خیلیهاست حرفهای ماست ما گفتیم به دیگری رسید منتها حالا حرف ما را قبول دارند خود ما را قبول ندارند این از غرر بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه است فرمود اگر کسی منکر ولایت باشد منکر اهل بیت باشد حرف را به ما اسناد ندهد «سمّی سارقا»[16] سارق به چه کسی میگویند اگر کسی فرش دستباف قم را گرفته بالأخره هنر است دیگر منتها بگوید من درست کردم اینکه منکر هنر نیست منتها این به خودش اسناد میدهد این دروغ میگوید این فرش را آن فرشباف هنرمند قمی درست کرد نه فلان شخص حتماً این را به نهجالبلاغه مراجعه کنید که فرق کسانی که اهل ولایتاند و اهل ولایت نیستند چیست بعضیها امیناند مال طیّب و طاهر دارند بعضی سارقاند عمری در حرام دارند زندگی میکنند با اینکه همین علم هست منتها علم بالأخره از جای دیگر آمده دیگر ذات اقدس الهی این علوم را به اهل بیت داده آنها به دیگران گفتند ما چهارتا کلمهاش را یاد میگیریم ما میگوییم استاد ما علی و اولاد علی هستند او میگوید فلان کس است فرق ما و او این نیست که حالا اگر کسی شیعه شد آیه را این طور میفهمد و سنّی شد آیه را آن طور میفهمد فرق غاصب و غیر غاصب چیست آن که سرقت کرده که دیگر نمیگوید فرش را طور دیگر باید بافت فرش همین فرش است منتها برای مردم است فرمود: «سمّی سارقا» آنگاه عمری در حرام زندگی میکند اینها را باید باور کرد اینها تشبیه نیست اگر کسی فرشی را گرفته عمری روی این فرش نماز خوانده غصبی, زندگی کرده غصبی, عمری غصبی بود دیگر اگر کسی چهارتا کلمه یاد گرفته نگفت من این را از علی و اولاد علی یاد گرفتم عمری در حرام زندگی کرده.
خب حرف برای دیگری است شما حرف دیگری را به نام خود اسناد میدهی یعنی چه؟! فرمود: «سمّی سارقا» برخیها هم ممکن است متأسفانه عمری در سرقت زندگی کنند علم, خلقت است شما میگویی طبیعت یعنی چه شما میگویید طبیعت زمین این است طبیعت آسمان این است طبیعت یعنی چه؟ طبیعت مثل همین صبر و جخد است طبیعت هم مثل شانس است طبیعت هم مثل بدقدمی و خوشقدمی این اوهام و خرافات است, بگو خلقت. قرآن کریم مشابه آن تعبیر سورهٴ مبارکهٴ «اسراء»[17] را دارد فرمود جن و انس جمع بشوند بخواهند دلیل بیاورند دلیل ندارند این ﴿هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ﴾ اختصاصی به مردم عرب و عجم ندارد یعنی ای اِنس ای جن چون جنّیها هم یک عدّه مسلماناند یک عدّه کافرند انسانها هم یک عدّه مسلماناند یک عدّه کافرند «أیّها الإنسان أیّها الجن هاتوا برهانکم» این برهانخواهی یک تحدّی عمومی است فرمود دلیلتان را بیاورید آنجا هم همین قبیل است ﴿أَإِلهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ٭ أَمَّن یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾. مطلب دیگر آن است که خیلیها خیال میکنند اشیا فاسد میشوند (یک) و مرگ پایان راه است و پوسیدن است (دو) این گونه از آیات میفرماید چیزی از بین نمیرود همه در حال حرکتاند چه چیزی از بین میرود زمین از بین میرود این در قیامت باید بیاید شهادت بدهد آسمان از بین میرود این هم در قیامت باید حضور پیدا کند ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[18] بله تغییر و تبدیل است نه عدم و زوال بعد هم از لطیفترین تعبیرات قرآن کریم این است که انسان, مرگ را میمیراند این حرف زیر این سقف آسمان تازه است شما هیچ مکتبی هیچ جایی این حرف را پیدا نمیکنید فقط حرف قرآن است که انسان, مرگ را میمیراند نه مرگ, انسان را «کلّ نفس یذوقه الموت» نیست ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[19] است ذائق, مذوق را هضم میکند مرگ, ذائق ما نیست ما ذائق مرگ هستیم مرگ را چماله میکنیم و مچاله میکنیم و دور میاندازیم و ابدی میشویم.
این ماییم که مرگ را میمیرانیم فرمود چه چیزی از بین رفته چه چیزی از بین میرود؟! ﴿أَمَّن یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَمَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ الآن شما این ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ را بررسی کنید حالا ما کاری به سؤالات عمومی نداریم آن سؤالات اضطراری, کسانی که در منزل بستری هستند یا بیمارستان بستری هستند یا گرفتار غرق هستند یا گرفتار ابنالسبیل بودن هستند یا در اثر سوار شدن این سفینههای فضاپیما به کرات دیگر رفتند آنجا راه گُم کردند آنجا رابطهشان قطع شد میلیونها انسان در یک زمان درد دارند همه میگویند الله آن کسی که ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾[20] «هو الذی فی البحر اله» «هو الذی فی البرّ اله» صدای همه را میشنود و جواب میدهد چنین موجودی است میلیونها موجود چه حیوان چه غیر حیوان چه مورچه چه غیر مورچه چه جماد چه غیر جماد در تمام حالات میگویند «یا الله» خب او باید حاجت همه را بداند همه جا حضور داشته باشد همه نیازها را بتواند برطرف کند چنین خدایی است. فرمود: ﴿وَمَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ اگر توحید را نمیپذیرید و داعیه شرک دارید برهان اقامه کنید در سورهٴ مبارکهٴ «حج» فرمود اگر تابعی محقّق باش اگر متبوعی محقّق باش بالأخره انسان یا تابع کسی است یا متبوع کسی است از او تبعیّت میکنند دو آیه از سورهٴ مبارکهٴ «حج» یعنی آیات سوم و هشتم مبسوطاً گذشت که اگر تابعی مقلّدی در تقلید مقلّد نباش در تقلید محقّق باش اگر مرجعی یا رهبری یا والی هستی یا متبوعی یا مطاعی هر چه هستی که چند نفر حرف تو را گوش میدهند در متبوع بودن محقّق باش نگاه نکن که چند نفر دنبال تو راه افتادند بعد یک بیان نورانی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است که مرحوم کلینی این را در همان جلد اول کافی نقل کرده که حضرت فرمود ذات اقدس الهی بندگان مؤمن خود را به دو آیه از آیات قرآن کریم تخصیص داد ـ در آن حدیث شریف چند نسخه بود «خَصّ» بود «حصّن» بود «حضّ» بود این تعبیرات سهگانه بود ـ که انسان سر خم کرد گفت آری باید برهان داشته باشد سر بالا برد گفت نه, باید برهان داشته باشد فرمود تا چیزی برای او ثابت نشد نفی نکند تا چیزی برای او اثبات نشد اثبات نکند[21] این ﴿هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ﴾ این است بعد فرمود حلّ مشکلات مردم محتاج به غیب است دیگر این غیب فقط از خدا ساخته است نه بت سمایی نه بت ارضی ذاتاً غیب نمیدانند مگر اینکه الله آنها را عالِم به غیب کند فرمود: ﴿لاَ یَعْلَمُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ﴾ ظاهرش این است که این ﴿اللَّهُ﴾ مستثنای از ﴿مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است جناب زمخشری برای اینکه این را حل کند میگوید این استثنا, استثنای منقطع است برای اینکه خدا جزء ﴿مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نیست تا کسی بگوید که کسانی که در آسمان هستند کسانی که در زمین هستند عالِم غیب نیستند مگر خدا,[22] خدا جزء ﴿مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نیست او خالق ﴿مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است ولی منظور این است که «لا یعلم الغیب أحدٌ إلاّ الله» این تعبیر هست ﴿وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ﴾ این طلیعه بحث معاد است چون اینها منکر معادند برای اثبات مسئله معاد این طلیعه را ذکر فرمودند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 29.
[2] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 29.
[3] . الکافی, ج2, ص424.
[4] . الکافی, ج1, ص34.
[5] . سورهٴ مائده, آیهٴ 71.
2. سورهٴ اسراء, آیهٴ 82.
[7] . سورهٴ توبه, آیهٴ 104; سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 25.
[8] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[9] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 129.
[10] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 45.
[11] . سورهٴ یونس, آیهٴ 14.
[12] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 129.
[13] . سورهٴ حجر, آیهٴ 22.
[14] . سورهٴ نور, آیهٴ 43; سورهٴ روم, آیهٴ 48.
[15] . سورهٴ نمل, آیهٴ 66.
[16] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 154.
[17] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 88.
[18] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 48.
[19] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 185; سورهٴ انبیاء, آیهٴ 35; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 57.
[20] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 84.
[21] . الکافی, ج1, ص43; بحارالأنوار, ج2, ص186; الحاشیه علی اصول الکافی, (رفیعالدین نائینی), ص136.
[22] . الکشاف, ج3, ص378.
- تفسیر ترتیبی قرآن کریم؛
- انسانها دو گونهاند: ناقص و کامل؛
- انسانهای کامل مظهر الیالله میباشند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ (62) أَمَّن یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرَاً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَإِلهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (63) أَمَّن یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَمَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (64) قُل لاَّ یَعْلَمُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (65) بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِنْهَا عَمُونَ (66)﴾
در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که براهین توحیدی را اقامه میفرمایند تا مشرکان حجاز و امثال حجاز را از خطر شرک برهانند به خیر توحید برسانند چند برهان اقامه میکنند در کنار هر برهان, شرک را محکوم میکنند در پایان به عنوان جمعبندی میفرماید شما هم دلیلی بر شرک اقامه کنید.
فرمود آفرینش مخصوص خداست پرورش مخصوص خداست آفریدن و پروراندن محتاج به علم غیب است این علم غیب مخصوص به خداست هر موجودی در هر لحظهای از خدا چیز میخواهد نه از غیر خدا و نه خود را بینیاز میبیند این هم یک دلیل. یعنی «کلّ موجود محتاجٌ و کلّ محتاجٍ سائلٌ و کلّ سائلٍ محتاجٌ إلی المجیب» و تنها کسی که مجیب است خداست اختصاصی به اجابت دعای انسان ندارد همه موجودات مضطرّند زیرا هر موجودی در اصل هستیاش فقیر است در ادامه هستیاش فقیر است در تأمین رزق خود فقیر است محتاج است و این احتیاج هم هر لحظه است لذا ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[1] این قضایا به نحو موجبه کلیه حقیقیه است برای همه اینها از آن طرف هم ذات اقدس الهی مطابق آیه سورهٴ «الرحمن» ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾[2] یوم هم در مقابل شب نیست, مجموع لیل و نهار نیست ﴿کُلَّ یَوْمٍ﴾ یعنی «کلّ ظهورٍ» ذات اقدس الهی هر لحظه فیض تازه دارد چون همه موجودات هر لحظه سؤال دارند این یک آیه کوتاه صدر و ذیلش مربوط به سؤال عمومی و جواب عمومی است چرا ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ چون «یسأله من فی السّماوات و الأرض کلّ یوم» و منظور از ﴿کُلَّ یَوْمٍ﴾ هم کلّ لحظه است هر موجودی در هر لحظه میگوید یا الله باید جواب بشنود بنابراین این ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ اختصاصی به انسان ندارد منتها فرق ما با دیگران این است که موجودات دیگر میفهمند که محتاجاند و به خدا نیازمندند ما گاهی مشکل داریم خیال میکنیم مشکلات ما را مال ما حل میکند یا قدرت ما حل میکند ما هم میتوانیم در درمان خودکفا باشیم منتها چون به این خودکفایی نرسیدیم حوادث بیگانه ما را بیدار میکند.
بیان ذلک این است که گفتند موجودات چهار قسماند یا ناقصاند یا مُستَکفیاند یا تامّاند یا فوقالتمام. موجودات ناقص مثل همین جماد و نبات و حیوانات و اینها که بالأخره کمبود دارند و از راه تغذیه و امثال تغذیه نیازهای خودشان را برطرف میکنند یک درخت, ناقص است برای اینکه کامل بشود نیاز دارد از جای دیگر کمک بگیرد از خاک کمک بگیرد از آب کمک بگیرد هوا کمک بگیرد کود کمک بگیرد از بیرون کمک میگیرد موجودات دیگر عالم طبیعت هم همین طور هستند بالاتر از اینها به اصطلاح موجودات مستکفیاند یعنی نیازمند هستند ولی خودکفا هستند نیاز خودشان را خودشان برآورده میکنند میگویند برخی از ملائکه از این قبیلاند. موجودات تام آن است که خداوند اینها را کامل آفرید و کمالشان هم در عبادت الهی است و دائماً مستغرق در عبادت حقاند از جای دیگر کمک نمیگیرند و ناقص هم خلق نشدند مثل مجرّدات عالیه شاید عرش و لوح و قلم و اینها از همین قبیل باشند فوقالتمام فقط ذات اقدس الهی است که نه تنها نقصی ندارد حاجتی ندارد بلکه حاجت هر محتاجی را هم او برآورده میکند پس موجود یا ناقص است یا مستکفی یا تام یا فوقالتمام. برخی از فرشتگان را میگویند مستکفیاند یعنی محتاج هستند ولی حاجت خودشان را به عنایت الهی حل میکنند نیازی به غذا و نکاح و امثال ذلک ندارند. انسانها هم دو قسماند همه انسانها محتاجاند منتها برخی ناقصاند برخی مستکفی, ناقص آن است که حوادث بیرون اینها را باید بیدار کند تا فشار نبینند نمیگویند خدا! تا درد و مرض و حوادث سخت نبینند به سراغ اعتکاف و ماه رجب و دعای رجب و اینها نمیروند برخیها مستکفیاند از درون درک میکنند محتاجاند و فقط به خدا نیازمندند اینها مستکفیاند اینها شبیه فرشتهاند اینها همان هستند که مرحوم کلینی در کافی از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد که [حضرت به برخی از اصحاب فرمود اگر شما بر حالات معنوی و الهیتان مداومت کنید] «لصافحتکم الملائکة»[3] ملائکه با شما مصافحه میکنند اگر عدّهای هستند که ملائکه فرّاشان اینها هستند «إنّ الملائکة لتضعُ أجنحتها لطالب العلم»[4] ناظر به همینهاست خب کم مقامی نیست که فرشتهها بیایند فرّاشی کنند و خادم باشند یک وقت است کسی خادم مسجد و حسینیه و مدرسه است خب او فرّاش است فرش پهن میکند معنایش روشن است اما ملائکه فرّاشان طالبان علوم الهیاند پس گروهی هستند که همیشه درک میکنند محتاجاند و همیشه درک میکنند که احتیاجشان را فقط خدا برآورده میکند همیشه مصداق ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ﴾ هستند اینها مستکفیاند یعنی ناقص هستند اما لازم نیست که فشار بیرونی اینها را بیدار کند اینها از درون شاهدند ناظرند عارفاند آگاهاند که محتاج الی الله هستند همه این موجودات که مضطرّند مجیب اینها فقط ذات اقدس الهی است پس اختصاصی به انسان ندارد همه موجودات ﴿یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ از یک طرف, ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ از طرف دیگر یعنی مجموعه این آیه کوتاه صدری دارد و ذیلی در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» ناظر به سؤال عمومی و جواب عمومی است.
پرسش:...
پاسخ: البته, ذات اقدس الهی در تمام کارهای خیر سابق است تنها در توبه و امثال توبه نیست آیات توبه سه طایفه است یک طایفه دارد که خدای سبحان توبه میکند ﴿تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾,[5] ﴿تَابَ﴾ یعنی رَجَع فیض ذات اقدس الهی رجوع میکند از طرف خدا شامل حال بنده میشود این بنده بیدار میشود وقتی بیدار شد میبیند درد دارد وقتی درد را احساس کرد میبیند طبیب لازم است وقتی درک میکند میبینید طبیبی غیر از او نیست ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾[6] بعد به خدا مراجعه میکند توبه میکند این توبه او استشفای اوست این مرحله دوم, آنگاه ذات اقدس الهی توبهپذیر است ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾[7] این طایفه سوم, پس لطفی است از طرف خدا که این توبهٴ اُولاست که ﴿تَابَ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾ یعنی «رَجع لطفه و رحمته علیهم» اینها را بیدار میکند چون آدم خوابیده احساس درد نمیکند وقتی بیدار شد میبیند درد دارد وقتی دردش را میخواهد درمان بکند میبیند یک طبیب هست «و هو الله سبحانه و تعالی» یک شافی هست «و هو الله سبحانه و تعالی» توبه میکند به طرف خدا برمیگردد این مرحله دوم, وقتی توبه کرد خدای سبحان توبه او را میپذیرد ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ این مرحله سوم. تمام توبههای انسان محفوف به دو توبه الهی است تمام نیایشهای انسان محفوف به دو اجابت الهی است تمام کوششهای انسان محفوف به دو لطف الهی است آن بار اول لطف را سرریز میکند تا اینها را بیدار کند بعضیها بیدار میشوند برمیگردند خدا میپذیرد بعضیها همچنان خواباند که خواباند.
فرمود این کارها را ذات اقدس الهی میکند ﴿وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ﴾ خدا شما را خلیفةالله قرار میدهد (یک) شما را خلفای اقوام قبل قرار میدهد (دو) که آیات خلافت دو طایفه بود یک طایفه ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[8] که خلیفةالله میشود انسان یک طایفه هم آن است که خلفای اقوام قبل است که ﴿جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ﴾[9] در جریان قوم نوح این طور است قوم هود و صالح این طور است فرمود: ﴿یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ از این قبیل است بعد میفرماید: ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ شما بدانید جای ظالمان نشستهاید این جای ظالمان نشستهاید تعلیق حکم بر وصف است یعنی گروهی قبل از شما بودند ظلم کردند منهدم شدند و شما هم به جای آنها نشستید که اگر شما هم ـ معاذ الله ـ ظلم کردید همان حکم را دارید این تعبیر ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾[10] این ارشاد به علیّت است یا خدای سبحان شما را به جای آنها نشانده ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾[11] ما شما را به جای آنها نشاندیم خلیفه آنها کردیم ببینیم چه کار میکنید,
در بعضی از آیات فعل غایب دارد ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾.[12] این خلفا به هر دو معنا میتواند مصداق داشته باشد بعد فرمود شما که حالا جای دیگران نشستهاید همان قوانین قبلی برای شما حاکم است چه کسی این جابهجاییها را تنظیم کرده ﴿أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ﴾ این تعبیر به «مع» در غالب موارد برای آن است که این کلمه «الاّ» در «لا إله الاّ الله» به معنای «غیر» است لا إله غیر این الله که دلپذیر است و برهانپذیر است و حق است و ثابت است این «لا إله الاّ الله» دو جمله نیست یکی موجبه یکی سالبه این در حقیقت یک جمله سالبه است چیز جدیدی ندارد غیر از آن الله که مقبول است و دلپذیر است و ثابت است و قطعی است غیر از او نه, نه اینکه صحنه نفس, لوح دل خالی باشد شک داشته باشد که آیا توحید هست یا نه, خدا هست یا نه و مانند آن تا با «لا إله الاّ الله» ما بخواهیم بر اساس دو قضیه دو مطلب را ثابت کنیم یکی اصل وجود خدا را ثابت کنیم بعد ثانیاً شرک را نفی کنیم بگوییم او شریک ندارد این طور نیست اصل وجود خدا ثابت است و قطعی است و دلپذیر است این «لا إله الاّ الله» میآید بگوید که غیر از این یک دانه که هست دیگران نه, لا إله غیر از همین یکی که بیّنالرشد است چون «لا إله الاّ الله» به این معناست این در حقیقت یک جمله است یک قضیه است «إلاّ» به معنی غیر است به دو قضیه مستثنا و مستثنامنه تحلیل نمیشود این «مع» همان نقش را دارد ﴿أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ﴾ یعنی این یکی که قطعی است آیا با این باز هم خدایی هست؟ نه, بعد در تتمّه اقامه براهین میفرماید: ﴿أَمَّن یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ شما در مسافرتهای دریایی, صحرایی بالأخره یک راهنما میخواهید این چراغ جهان که ستارههاست اینها را چه کسی خلق کرده چه کسی شما را در تاریکیهای خشکی و صحرایی و دریایی نجات میدهد اسناد ظلمت و تاریکی و تیرگی به برّ و بحر به یک اندک مناسبت است وگرنه نه زمان تاریک است نه زمین, هوا و اشیا گاهی روشناند گاهی روشن نیستند روشنی هوا و اشیا به وسیله شمس و قمر و امثال ذلک است چون در شب آفتاب نیست نور به این هوا و اشیا نمیتابد اینها تاریکاند وگرنه اسناد ظلمت به زمین یا اسناد ظلمت به زمان بر اساس عنایت است ﴿ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ یعنی وقتی که آن نیّر نتابید و غروب کرد که در نتیجه شما در برّ و بحر جایی را نمیبینید چه کسی شما را به مقصد راهنمایی میکند ﴿وَمَن یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرَاً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ در قرآن کریم از باران به عنوان رحمت یاد شده است وقتی ابر بارانزا میآید و ابر بارانزا را بادها هدایت و رهبری میکنند میگویند پیشاپیش رحمت خدا این ابر میآید پیشاپیش رحمت خدا این بادهایی که حامل ابر هستند میآیند این بادها را به عنوان اینکه رسول خدا هستند تعبیر کردند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾[13] اینها رسالت تکوینی الهی را دارند این نسیمها اول نرماند بعد قدری بیشتر میشوند بعد تند میشوند ابر تولید میشود این ابرها را به نکاح یکدیگر در میآورند ابرها مادر میشوند ابرها را میخواهند به زایمان برسانند برای ابرها رَحِم درست میکنند که قطرهای ببارد شلنگی نبارد که فرمود: ﴿فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ﴾[14] نه «مِن فَمه» و مانند آن و اگر این ابرها که باردارند شلنگی ببارند که همه جا را خراب میکنند فرمود بعد از اینکه اینها تلقیح شدند باردار شدند رحمدار میشوند قطرهای میبارند همه این کارها را فرمود ما کردیم این گونه از بادها که میآید اینها بشارتدهندهاند لذا هواشناسی بر اساس اینها میتواند کاملاً تشخیص بدهد پیدایش باد پیدایش ابر نکاح ابرها کدام ابر مادر است کدام ابر پدر است چگونه اینها تلقیح میشوند چگونه اینها مادر میشوند چگونه رَحِم پیدا میکنند چگونه شلنگی نمیبارند و قطرهای میبارند چگونه نکاح بین این برگها و درختها و گیاهها و مزرعهها پیدا میشود اینها را تلقیح میکنند بین اینها نکاح میکنند مادر کدام است پدر کدام است دهها مطلب عمیق علمی از این آیات استفاده میشود حالا چون این آیات مطرح نیست اگر کسی گفت ما علمِ غیر دینی نداریم شاید سنگین باشد آنچه الآن برای اینها سخت است باور کنند که هواشناسی دینی است و غیر دینی نیست این است که اینها خیال میکنند آنچه هست طبیعت است چیزی در عالم به عنوان طبیعت نیست طبیعت خرافات است و فسون است و فسانه هر چه هست خلقت است خب خلقت هم کار خداست شما در حوزهها میبینید بررسی قول معصوم دینی است بررسی فعل معصوم دینی است درباره خدا بررسی قول خدا دینی است مثلاً میگوییم تفسیر علم دینی است آن وقت بررسی فعل خدا دینی نیست؟! خب میگوییم امام چنین کرد میشود دینی اگر بگوییم خدا چنین کرد دینی نیست؟! منتها حوزهها درباره فعل و قول امام بحث میکنند (یک) درباره قول خدا بحث میکنند به عنوان تفسیر (دو) دانشگاهها درباره فعل خدا بحث میکنند آن اگر دینیتر نباشد حداقل مثل ماست منتها او غافل است مثل این ماهیهایی که در آب غرقاند میگویند آب چیست این بزرگواران این عزیزان ما در دین غرقاند اما نمیدانند که دین چیست میگویند دین چیست علم دینی چیست خب شما در علم دینی غرق هستید غیر علم دینی اصلاً ندارید دارید فعل خدا را کار خدا را صنع خدا را تفسیر میکنید منتها خیال میکنید آنچه هست به نام طبیعت است طبیعت هم مثل صَبر و جَخد است مثل عدد سیزده است خرافات است آنچه هست خلقت است بالأخره عالم نظمی دارد دیگر آسمان مخلوق است زمین مخلوق است دریا مخلوق است صحرا مخلوق است همه هوا و فضا و ابر و باد و باران مخلوقاند شما خلقتشناسی دارید خلقتشناسی معنایش این است که لحظه لحظه میگویید خدا چنین کرد خب بررسی فعل معصوم میشود دینی بررسی فعل خدا دینی نیست؟! فرمود چه کسی اینها را انجام داده اگر کسی ـ معاذ الله ـ خلقت را انکار کند بشود طبیعت بشود ﴿بَلْ هُم مِنْهَا عَمُونَ﴾[15] میگوید دین فسون است و فسانه ملاحظه میفرمایید اینجا فرمود ما این کارها را کردیم چه کسی پیشاپیش باران خبر بشارتآمیز را میدهد خب این علم است که تشخیص میدهد که این ابر مبشّر است فلان باد مبشّر است آیا این باد باران دارد یا نه آیا آن ابر باران دارد یا نه این را علم باید تشخیص بدهد دیگر این علم هم کار خدا را بررسی میکند فعل خدا را بررسی میکند. یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد میفرماید این حرفهایی که در دست خیلیهاست حرفهای ماست ما گفتیم به دیگری رسید منتها حالا حرف ما را قبول دارند خود ما را قبول ندارند این از غرر بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه است فرمود اگر کسی منکر ولایت باشد منکر اهل بیت باشد حرف را به ما اسناد ندهد «سمّی سارقا»[16] سارق به چه کسی میگویند اگر کسی فرش دستباف قم را گرفته بالأخره هنر است دیگر منتها بگوید من درست کردم اینکه منکر هنر نیست منتها این به خودش اسناد میدهد این دروغ میگوید این فرش را آن فرشباف هنرمند قمی درست کرد نه فلان شخص حتماً این را به نهجالبلاغه مراجعه کنید که فرق کسانی که اهل ولایتاند و اهل ولایت نیستند چیست بعضیها امیناند مال طیّب و طاهر دارند بعضی سارقاند عمری در حرام دارند زندگی میکنند با اینکه همین علم هست منتها علم بالأخره از جای دیگر آمده دیگر ذات اقدس الهی این علوم را به اهل بیت داده آنها به دیگران گفتند ما چهارتا کلمهاش را یاد میگیریم ما میگوییم استاد ما علی و اولاد علی هستند او میگوید فلان کس است فرق ما و او این نیست که حالا اگر کسی شیعه شد آیه را این طور میفهمد و سنّی شد آیه را آن طور میفهمد فرق غاصب و غیر غاصب چیست آن که سرقت کرده که دیگر نمیگوید فرش را طور دیگر باید بافت فرش همین فرش است منتها برای مردم است فرمود: «سمّی سارقا» آنگاه عمری در حرام زندگی میکند اینها را باید باور کرد اینها تشبیه نیست اگر کسی فرشی را گرفته عمری روی این فرش نماز خوانده غصبی, زندگی کرده غصبی, عمری غصبی بود دیگر اگر کسی چهارتا کلمه یاد گرفته نگفت من این را از علی و اولاد علی یاد گرفتم عمری در حرام زندگی کرده.
خب حرف برای دیگری است شما حرف دیگری را به نام خود اسناد میدهی یعنی چه؟! فرمود: «سمّی سارقا» برخیها هم ممکن است متأسفانه عمری در سرقت زندگی کنند علم, خلقت است شما میگویی طبیعت یعنی چه شما میگویید طبیعت زمین این است طبیعت آسمان این است طبیعت یعنی چه؟ طبیعت مثل همین صبر و جخد است طبیعت هم مثل شانس است طبیعت هم مثل بدقدمی و خوشقدمی این اوهام و خرافات است, بگو خلقت. قرآن کریم مشابه آن تعبیر سورهٴ مبارکهٴ «اسراء»[17] را دارد فرمود جن و انس جمع بشوند بخواهند دلیل بیاورند دلیل ندارند این ﴿هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ﴾ اختصاصی به مردم عرب و عجم ندارد یعنی ای اِنس ای جن چون جنّیها هم یک عدّه مسلماناند یک عدّه کافرند انسانها هم یک عدّه مسلماناند یک عدّه کافرند «أیّها الإنسان أیّها الجن هاتوا برهانکم» این برهانخواهی یک تحدّی عمومی است فرمود دلیلتان را بیاورید آنجا هم همین قبیل است ﴿أَإِلهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ٭ أَمَّن یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾. مطلب دیگر آن است که خیلیها خیال میکنند اشیا فاسد میشوند (یک) و مرگ پایان راه است و پوسیدن است (دو) این گونه از آیات میفرماید چیزی از بین نمیرود همه در حال حرکتاند چه چیزی از بین میرود زمین از بین میرود این در قیامت باید بیاید شهادت بدهد آسمان از بین میرود این هم در قیامت باید حضور پیدا کند ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[18] بله تغییر و تبدیل است نه عدم و زوال بعد هم از لطیفترین تعبیرات قرآن کریم این است که انسان, مرگ را میمیراند این حرف زیر این سقف آسمان تازه است شما هیچ مکتبی هیچ جایی این حرف را پیدا نمیکنید فقط حرف قرآن است که انسان, مرگ را میمیراند نه مرگ, انسان را «کلّ نفس یذوقه الموت» نیست ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[19] است ذائق, مذوق را هضم میکند مرگ, ذائق ما نیست ما ذائق مرگ هستیم مرگ را چماله میکنیم و مچاله میکنیم و دور میاندازیم و ابدی میشویم.
این ماییم که مرگ را میمیرانیم فرمود چه چیزی از بین رفته چه چیزی از بین میرود؟! ﴿أَمَّن یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَمَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ الآن شما این ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ را بررسی کنید حالا ما کاری به سؤالات عمومی نداریم آن سؤالات اضطراری, کسانی که در منزل بستری هستند یا بیمارستان بستری هستند یا گرفتار غرق هستند یا گرفتار ابنالسبیل بودن هستند یا در اثر سوار شدن این سفینههای فضاپیما به کرات دیگر رفتند آنجا راه گُم کردند آنجا رابطهشان قطع شد میلیونها انسان در یک زمان درد دارند همه میگویند الله آن کسی که ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾[20] «هو الذی فی البحر اله» «هو الذی فی البرّ اله» صدای همه را میشنود و جواب میدهد چنین موجودی است میلیونها موجود چه حیوان چه غیر حیوان چه مورچه چه غیر مورچه چه جماد چه غیر جماد در تمام حالات میگویند «یا الله» خب او باید حاجت همه را بداند همه جا حضور داشته باشد همه نیازها را بتواند برطرف کند چنین خدایی است. فرمود: ﴿وَمَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ اگر توحید را نمیپذیرید و داعیه شرک دارید برهان اقامه کنید در سورهٴ مبارکهٴ «حج» فرمود اگر تابعی محقّق باش اگر متبوعی محقّق باش بالأخره انسان یا تابع کسی است یا متبوع کسی است از او تبعیّت میکنند دو آیه از سورهٴ مبارکهٴ «حج» یعنی آیات سوم و هشتم مبسوطاً گذشت که اگر تابعی مقلّدی در تقلید مقلّد نباش در تقلید محقّق باش اگر مرجعی یا رهبری یا والی هستی یا متبوعی یا مطاعی هر چه هستی که چند نفر حرف تو را گوش میدهند در متبوع بودن محقّق باش نگاه نکن که چند نفر دنبال تو راه افتادند بعد یک بیان نورانی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است که مرحوم کلینی این را در همان جلد اول کافی نقل کرده که حضرت فرمود ذات اقدس الهی بندگان مؤمن خود را به دو آیه از آیات قرآن کریم تخصیص داد ـ در آن حدیث شریف چند نسخه بود «خَصّ» بود «حصّن» بود «حضّ» بود این تعبیرات سهگانه بود ـ که انسان سر خم کرد گفت آری باید برهان داشته باشد سر بالا برد گفت نه, باید برهان داشته باشد فرمود تا چیزی برای او ثابت نشد نفی نکند تا چیزی برای او اثبات نشد اثبات نکند[21] این ﴿هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ﴾ این است بعد فرمود حلّ مشکلات مردم محتاج به غیب است دیگر این غیب فقط از خدا ساخته است نه بت سمایی نه بت ارضی ذاتاً غیب نمیدانند مگر اینکه الله آنها را عالِم به غیب کند فرمود: ﴿لاَ یَعْلَمُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ﴾ ظاهرش این است که این ﴿اللَّهُ﴾ مستثنای از ﴿مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است جناب زمخشری برای اینکه این را حل کند میگوید این استثنا, استثنای منقطع است برای اینکه خدا جزء ﴿مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نیست تا کسی بگوید که کسانی که در آسمان هستند کسانی که در زمین هستند عالِم غیب نیستند مگر خدا,[22] خدا جزء ﴿مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ نیست او خالق ﴿مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است ولی منظور این است که «لا یعلم الغیب أحدٌ إلاّ الله» این تعبیر هست ﴿وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ﴾ این طلیعه بحث معاد است چون اینها منکر معادند برای اثبات مسئله معاد این طلیعه را ذکر فرمودند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 29.
[2] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 29.
[3] . الکافی, ج2, ص424.
[4] . الکافی, ج1, ص34.
[5] . سورهٴ مائده, آیهٴ 71.
2. سورهٴ اسراء, آیهٴ 82.
[7] . سورهٴ توبه, آیهٴ 104; سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 25.
[8] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[9] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 129.
[10] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 45.
[11] . سورهٴ یونس, آیهٴ 14.
[12] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 129.
[13] . سورهٴ حجر, آیهٴ 22.
[14] . سورهٴ نور, آیهٴ 43; سورهٴ روم, آیهٴ 48.
[15] . سورهٴ نمل, آیهٴ 66.
[16] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 154.
[17] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 88.
[18] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 48.
[19] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 185; سورهٴ انبیاء, آیهٴ 35; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 57.
[20] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 84.
[21] . الکافی, ج1, ص43; بحارالأنوار, ج2, ص186; الحاشیه علی اصول الکافی, (رفیعالدین نائینی), ص136.
[22] . الکشاف, ج3, ص378.
تاکنون نظری ثبت نشده است