- 779
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 45 تا 53 سوره نمل
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 45 تا 53 سوره نمل"
- اسماء حسنای الهی؛
- اسماء حقایق خارجیاند و مظاهری هم دارند، الفاظ مفاهیم نیستند؛
- ملائکه که با آگاهی از اسما مدبّرات امرند، اینها شاگردان انسان کاملاند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ یَخْتَصِمُونَ (45) قَالَ یَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلاَ تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَرْحَمُونَ (46) قَالُوا اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَ قَالَ طَائِرُکُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47) وَکَانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ یُصْلِحُونَ (48) قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ (49) وَمَکَرُوا مَکْراً وَمَکَرْنَا مَکْراً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ (50) فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ (51) فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خَاوِیَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (52) وَأَنجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ (53)﴾
بحث کوتاهی مربوط به مسائل قبل مانده است تا برسیم به قصّه حضرت صالح. در جریان حضرت سلیمان سخن از اسما مطرح شد که اسمای الهی است و اینها با اسمای الهی کار میکنند طلیعه بحث قرآن از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» با این اساس و پایه شروع شد که هم کتاب تدوین هم کتاب تکوین با اسمای الهی تفسیر میشود. کتاب تدوین یعنی قرآن کریم بعد از هر آیه یا قبل از شروع به مطالب آن آیه در صدر آن آیه بعضی از اسمای حسنای الهی ذکر میشود آن اسما ضامن مضمون آن آیه است اگر آیه, آیه رحمت و مغفرت باشد پایانش ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾[1] است و مانند آن, یا از اسم شروع میشود به مسمّا یا از مسمّا شروع میشود به اسم یعنی در اول آیه یا اسم الهی است نظیر اینکه ﴿هُوَ الَّذِی﴾[2] کذا و کذا که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «رعد» از وحدت شروع شده به کثرت در بخشهای دیگر همان اوایل سورهٴ «رعد» از کثرت به وحدت، آنجا که از وحدت به کثرت است در اول آیه دارد ﴿هُوَ الَّذِی﴾ کذا و کذا, آنجا که از کثرت شروع شده به وحدت ختم شده فرمود: ﴿وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ کذا و کذا ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾[3] میفرماید یک قطعه زمین است در یک قطعه زمین انواع میوهها درختها برگها طعمها بوهاست و همه اینها نشان خدای واحد عزیز و غفّار است که این تفاوتی که از وحدت به کثرت یا از کثرت به وحدت در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «رعد» بحث شد. کتاب الهی را یعنی قرآن را اسمای حسنای او تفسیر میکند این برای کتاب تدوینی. کتاب تکوینی خدا کلمات تکوینی خدا یعنی آسمان و اهل آسمان زمین و اهل زمین آنها هم با اسمای الهی اداره میشوند که فرمود: «و بأسمائک الّتی ملأت أرکان کلّ شیء»[4] و مانند آنچه در دعای پربرکت «سمات» و ادعیه و مناجات دیگر است و روشن شد که اسما, حقایق خارجیاند مظاهری هم دارند الفاظ نیستند مفاهیم نیستند و مانند آن. عالَم را اسمای الهی اداره میکند و فرشتگان با اسمای الهی آشنا میشوند و عالم را به اذن خدا تدبیر میکنند میشوند مدبّرات امر همین ملائکه که با آگاهی از اسما مدبّرات امرند اینها شاگردان انسان کاملاند که نمونه بارزشان اهل بیت(علیهم السلام)اند که فرمود: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا﴾[5] بعد فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[6] در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد که منظور, قضیة فی واقعة نیست منظور شخص حضرت آدم نیست منظور انسان کامل است که این انسان کامل در هر عصری به صورت پیغمبری ظهور میکند گاهی آدم است گاهی نوح است گاهی ابراهیم است گاهی انبیای دیگر(علیهم السلام) بر اساس این پایه که بیش از سی سال است که این طور بحث میشود یعنی انسانهای کامل معلّم ملائکهاند محور درس آنها هم اسمای حسنای الهی است با اسمای الهی انسان کامل, ملائکه را آشنا میکند آنها میشوند مدبّرات امر غرض این است که پایه قرآن این است اساس قرآن این است انسان کامل عالِم اسما هستند (یک) آن اسما را یاد ملائکه میدهند (دو) ملائکه با آن اسما دارند کلّ عالم را تدبیر میکنند (سه) آن وقت اگر یک روایت صحیحی یک جا پیدا شده این میشود دلیل و اگر ضعیف بود میشود مؤیّد بنابراین سلیمان و امثال سلیمان هر کاری که میکنند زیر پوشش آن اسماست.
اما درباره تنکیر عرش, تنکیر عرش خیلی مهم نیست برای اینکه تختی را در مدّت کوتاهی از چندین فرسخی آوردند بعد جابهجا کردن خصوصیّاتش را عوض کردن این معجزه نیست آوردن تخت از راه دور به اندک زمان قبل از ارتداد طرْف این معجزه است.
مطلب سوم آن است که این ﴿أَهکَذَا عَرْشُکِ﴾[7] کذب نیست ما یک سؤال داریم یک خبر, سؤال نه کذب است نه صدق چون سؤال, انشاست انشا خبر نیست وقتی خبر نبود نه صدق است نه کذب از او سؤال کردند آیا تخت تو شبیه این است سؤال است این نه صدق است نه کذب این آزمایش هوش است نمیشود گفت این کذب است.
پرسش:...
پاسخ: آیه 42 ﴿وَکُنَّا مُسْلِمِینَ﴾ یعنی ما قبلاً منقاد بودیم میدانستیم حکومت مرکزی شما را آن کاری به اسلام ایمانی ندارد دیگر یعنی ما قبلاً شنیده بودیم حکومت مرکزی شما را که شما مسلّط بودید بر انس و جن و طیر ﴿وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا﴾ همان جا که اینها حکومت مرکزی را پذیرفته بودند در کنار همان بلافاصله گفته سرّ ادامه شرکشان کذا و کذا بود یعنی فرمود ﴿وَصَدَّهَا مَا کَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ آیهٴ 43 این است ﴿وَصَدَّهَا مَا کَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ معلوم میشود آن اسلامِ ایمانی نبود دیگر یعنی ما قبول داشتیم این بیانی که وجود مبارک سلیمان فرمود اینها مسلماً بیایند یعنی منقاد حکومت مرکزی بشوند بعد وقتی که آمدند با ارائه معجزه او را روشن کردند و این شرک و بتپرستیاش به توحید تبدیل شد گفت: ﴿وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[8] نه «أسلمت لسلیمان» آنجا که وجود مبارک سلیمان فرمود: «لا تعلوا علیّ»[9] با آیه نوزده سورهٴ «دخان» گفتیم فرق دارد آنجا ﴿لاَ تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ﴾ بود یعنی موحّد باشید اینجا «لا تعلوا علیّ» یعنی حکومت مرکزی مرا قبول کنید این هم که فرمود: ﴿قَبْلَ أَن یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴾[10] یعنی قبل از اینکه بیایند منقاد حکومت مرکزی من بشوند و آن بانو هم گفته بود که ﴿أُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَکُنَّا مُسْلِمِینَ﴾[11] ما قبلاً عظمت حکومت مرکزی را پذیرفته بودیم بعد از همین جمله ﴿وَکُنَّا مُسْلِمِینَ﴾ دارد که سرّ بتپرستی اینها همان سوابق اینها بود ﴿وَصَدَّهَا مَا کَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ بعد وقتی جریان صرح ممرّد پیش آمد و آن معجزه را دید گفت: ﴿أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾.
در جریان قصّه صالح(سلام الله علیه) که بعد از قصّه سلیمان(علیه السلام) ذکر شد این قصصی که در قرآن کریم در کنار هم است گاهی به لحاظ آن مطالب مناسبی است که در آن سوره طرح شده در سورهای مسئله توحید است یا وحی است یا نبوّت است یا معجزه است یا معاد است یا برزخ است و مانند آن که مطرح شده تناسبی که در قصص این انبیا(علیهم السلام) هست به مناسبت آن مطلب اساسی قصص این انبیا میآید (این یک) یک وقت است به لحاظ تاریخی میآید اول جریان حضرت آدم است بعد ادریس است بعد نوح است بعد انبیای ابراهیمی است بعد وجود مبارک یعقوب و یوسف و اینهاست بعد موسی و عیسی و اینها این به لحاظ سیر تاریخی که به لحاظ زمان است (این دو) گاهی به لحاظ سرزمین است نه به لحاظ زمان که جریان قصص سورهٴ مبارکهٴ «نمل» ظاهراً از همین قبیل است وگرنه قصّه هود که برای قوم عاد است باید قبل از ثمود ذکر میشد اصلاً در اینجا ذکر نشده برای اینکه بین سرزمین فلسطین و یمن سرزمینی بود که قصّه لوط در آنجا واقع شده سرزمینی بود که قصّه صالح پیغمبر در آن سرزمین واقع شده در این بخش خاورمیانه که بخشی مربوط به یمن بود بخشی به فلسطین بود بخشی هم بین یمن و فلسطین بود قصّه حضرت صالح و حضرت لوط را اینجا ذکر کرده جریان هود که قوم عاد را رهبری میکرد اصلاً در این بخشها نیست بنابراین قصص قرآن گاهی به لحاظ زمان است گاهی به لحاظ زمین است گاهی به لحاظ زمینه است این طور نیست که در هر جا که قصّه نقل میشود بر اساس همان داستان تاریخی باشد.
فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ که منظور اخوّت چیست نسبت وجود مبارک صالح با ثمود چیست اینها در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» هم گذشت پیام رسمی وجود مبارک صالح این بود ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ موحّد باشید یا عدّهای ملحد بودند یا مشرک ایشان میفرماید الهیّت را باید پذیرفت و توحید را در کنارش قبول کرد. مردم آن سرزمین دو گروه شدند ﴿فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ﴾ چون دو گروه شدند نفرمود «یختصمان» فرمود: ﴿یَخْتَصِمُونَ﴾ جمعیّت بود هم آنها و هم اینها آن گروه مؤمن با گروه غیر مؤمن به نام ملحد و مشرک اینها در خصومتهای فرهنگی و فکری بودند. اصلش را به صورت تثنیه ذکر فرمود, فرعش را به صورت جمع ﴿فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ یَخْتَصِمُونَ﴾.
وجود مبارک صالح به اینها چه فرمود, فرمود شما دو راه دارید یک راه طیّب و طاهر راه حَسنه است که راه سعادت است یک راه خبیث و رِجس که راه سیّئه و الحاد و شرک و بتپرستی است چرا عجله دارید که این راه را بروید خب آن راه که برایتان باز است آن راه عبادت آن راه حَسنه آن راه فیض و فوز که باز است ﴿قَالَ یَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ﴾ شما قبل از اینکه به طرف حسنه و ایمان و توحید و فضیلت بروید به دنبال شرک و بتپرستی راه افتادید آخر چرا این کار را میکنید؟! ﴿لَوْلاَ تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ﴾ شما از شرک و بتپرستی اگر توبه کردید خدا میپذیرد راه حسنه همیشه برای شما باز است ﴿لَعَلَّکُمْ تَرْحَمُونَ﴾ این ﴿لَعَلَّکُمْ﴾ در همه موارد هست برای اینکه معلوم نیست انسان عاقبت به خیر میشود یا نمیشود حتی در جریان صوم که فرمود: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ﴾ در کنارش ﴿لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾[12] است اینچنین نیست که اگر کسی روزه گرفت یا نماز خواند الاّ ولابد به بهشت میرود راههای فراوانی هست عقبههای کئود هست این در حدّ لعلّ است اگر انسان جزم داشته باشد که همین فضیلت الی زَمن الموت هست بله آنجا دیگر سعادت قطعی است اما فراز و فرود کم نیست لذا در همه موارد با «لعلّ» ذکر میشود ﴿لَعَلَّکُمْ تَرْحَمُونَ﴾. اما آن مشرکینی که بتپرستی داشتند و آن را بر توحید مقدّم داشتند حرفشان چه بود؟ اگر کسی توحید را نپذیرد خدایی را قبول نداشته باشد ناچار است به وثنیّت و صنمیّت و خرافات بسنده کند این مسئله شانس این مسئله بخت این مسئله صبر و جَخد این مسئله عدد سیزده اینها همهشان خرافات است برای پر کردن آن خلأ فکری انسان بالأخره احتیاج دارد خودش را محتاج میبیند و این احتیاج حق است محتاج بودن او حق است اما نمیداند به چه کسی محتاج است به چه چیزی محتاج است اگر به آن حق تکیه نکند ناچار به خرافات مراجعه خواهد کرد این گروه به خرافات به نام شانس به نام بخت به نام تَطیّر, تَشئُّم معتقد بودند میگفتند فلان مرغ آمد خواند بد قدم است این شُئومت, شئامت, زشتی را به خواندن این مرغها اسناد میدادند لذا از تشئّم به تطّیر تعبیر میکردند چون این شئامت را با طیور و پرندهها و پر کشیدن طیرها بر اساس آن آداب جاهلی تطبیق میکردند لذا از تشئّم به تطیّر یاد میشد و اینکه در حدیث دارد طیره بر طرف شد[13] هم ناظر به آن است خب اگر کسی موحّد نباشد ناچار است به بخت و شانس تکیه کند وجود مبارک صالح فرمود این چه خرافاتی است که دامنگیر شما شده آنها ﴿قَالُوا اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَ﴾ شما باعث فقر و فلاکت و عقب افتادگی ما شدید ﴿قَالُوا اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَ﴾ فرمود: ﴿طَائِرُکُمْ عِندَ اللَّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «یس» هم خواهد آمد که ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾[14] نحس خود شما هستید یک آدم جاهل نحس است دیگر اینکه فرمود: ﴿وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾[15] یا فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾[16] یعنی نحس است دیگر یعنی پلید است این انسان بدفکر انسان بدعقیده انسان بدباطن, نحس است فرمود نحس خودتان هستید شما منحوسانه فکر میکنید (یک) کژروی دارید (دو) «کژ روی جف القلم کژ آیدت»[17] (سه) وگرنه از طرف ذات اقدس الهی جز مهربانی و رحمت چیز دیگر مقرّر نشده فرمود: ﴿طَائِرُکُمْ عِندَ اللَّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «یس» دارد ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ این نحس با خود شماست چه چیزی در عالَم نحس است صبر و جخد نحس است چیست؟! فلان پرنده خواند نحس است چیست؟! عدد سیزده نحس است چیست؟! شانس آوردیم و نیاوردیم چیست؟! یک راه منظمی است سنّت الهی است قضا و قدر است مطابق عدل است «بالعدل قامت السماوات و الأرض»[18], ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ یعنی خود شما نحس هستید نحوستی در کار نیست آن بیان نورانی حضرت هادی(سلام الله علیه) که صاحب تحفالعقول نقل کرده است آن از غرر روایات ماست که آن حسن بن مسعود خدمت حضرت رفته عرض کرد که چه روز نحسی بود حضرت فرمود زمان, ظرف حوادث است مگر ظرف, بدی و خوبی دارد این عمل را شما در این ظرف ریختی این عمل, تلخ و بد است شما را تلخکام کرده حالا میخواهی ظرف را بشکنی[19] حوادث در ظرف زمان اتفاق میافتد.
پرسش:...
پاسخ: بله, اما خیر و شرّ را فرمود با صدقه حل میشود «سِیرُوا عَلَی اسْمِ اللَّهِ»[20] حتی در قمر در عقرب, قمر در عقرب کاری به زمان ندارد ما بالأخره یک موجودات گسسته از موجودات سمایی که نیستیم این اجرام آسمانی در ما اثر دارد چه اثر دارد آن را اهل بیت باید بگویند فرمودند قمر در عقرب باشد شما عقد بکنید مشکل دارد سفر بکنید مشکل دارد یعنی اگر قمر محاذی برجی بشود که در آن برج چند ستاره است به صورت عقرب در این محدوده اگر کسی نکاح کند سفر کند خیر نمیبیند در همین محدوده هم فرمودند: «سیروا علی اسم الله» صدقه بدهید اینچنین نیست که مسافرت حرام باشد این یک واقعیّت خارجیه است این کاری به زمان ندارد آن بیان نورانی امام هادی(سلام الله علیه) که در تحفالعقول آمده ناظر به زمان است فرمود زمان چه نقصی دارد زمان, ظرف حوادث است اما یک حادثه آسمانی یک موجود واقعی است آن را نمیشود انکار کرد که بگوییم حالا اگر قمر در برج عقرب بود ما نکاح کردیم یا نکردیم فرق نمیکند نه خیر آن که از کلّ اوضاع باخبر است میگوید فرق میکند و همان او فرمود: «سیروا علی اسم الله» صدقه بدهید با فلان دعا این کار را انجام بدهید عیب ندارد خود زمان بما أنّه زمان نحس نیست آن مظروف است که این زمان را این ظرف را پراثر یا کماثر, بداثر یا خوشاثر میکند برای آن مظروف است نه برای این ظرف.
پرسش: ﴿فِی أَیَّامٍ نَحِسَاتٍ﴾.
پاسخ: بله ایامی است برای آنها نحسات بود فرمود: ﴿أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾[21] همان روزی که برای این گروه نحس است برای مؤمنین و انبیا سَعد است برای اینکه عذاب آمده بساط اینها را بر چیده وگرنه اگر خود این روز ذاتاً نحس باشد برای هر دو گروه نحس است در حالی که همین ﴿فِی یَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾ همین روز «یوم سعد مستمرّ للنبیّ و قومه» آنجا هم که ﴿فِی أَیَّامٍ نَحِسَاتٍ﴾[22] است برای پیغمبر و مؤمنین «أیّام سعدات» است اینچنین نیست که اگر برای او نحس بود کلّ زمان نحس است برای همه نحس است فرمود: ﴿قَالُوا اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَ قَالَ طَائِرُکُمْ عِندَ اللَّهِ﴾ این قضا و قدر است که عند الله تنظیم کرده شما چطور میخواهید حرکت کنید راه خوب بروید نتیجهاش خوب است راه بد بروید نتیجهاش بد است این زمان, ظرف است تقصیری ندارد ﴿بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ﴾ شما هستید که در معرض آزمون هستید (اولاً) اگر این آزمون را بد عمل کردید گرفتار فتنه میشوید (ثانیاً) حدوثاً این افتنان به معنای آزمون است بقائاً این افتنان به معنای همان فتنه است در اثر ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ این برای این.
﴿وَکَانَ فِی الْمَدِینَةِ﴾ جناب زمخشری در کشّاف دارد که منظور از این مدینه همان حِجر است[23] که ﴿لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ﴾[24] این مدینه همان شهر حِجر است چند گروه فاسد مفسد غیر مصلح در مدینه در این حجر بودند خب اینها چه کار میکردند؟ اینها دیدند که وحی و نبوّت این پیغمبر به نام صالح(سلام الله علیه) دارد فراگیر میشود اینها تصمیم قتل گرفتند تبییت کردند گفتند ما شبانه حمل میکنیم او و مؤمنین را میکشیم بعد به دوستان و بازماندگانشان میگوییم ما نبودیم و بساطش را برمیچینیم ذات اقدس الهی این داستان را نقل میکند میفرماید اینها نمیدانستند که ما اینها را با دست خود اینها داریم میگیریم اینها ﴿مَکَرُوا وَمَکَرَ اللّهُ﴾ اگر خدا بخواهد کسی را بگیرد با دست او میگیرد با توطئه او میگیرد با نقشه او میگیرد فرمود اینها قصد کردند که صالح(سلام الله علیه) و همراهانش را بکشند ولی ما همه اینها را به هلاکت گرفتار کردیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ بقره، آیهٴ 173.
[2] . سورهٴ رعد، آیهٴ 3.
[3] . سورهٴ رعد، آیهٴ 4.
[4] . البلد الامین، ص 188.
[5] . سورهٴ بقره، آیهٴ 31.
[6] . سورهٴ بقره، آیهٴ 33.
[7] . سورهٴ نمل، آیهٴ 42.
[8] . سورهٴ نمل، آیهٴ 44.
[9] . ر . ک: سورهٴ نمل، آیهٴ 31.
[10] . سورهٴ نمل، آیهٴ 38.
[11] . سورهٴ نمل، آیهٴ 42.
[12] . سورهٴ بقره، آیهٴ 183.
[13] . الکافی، ج 2، ص 463.
[14] . سورهٴ یس، آیهٴ 19.
[15] . سورهٴ مدثر، آیهٴ 5.
[16] . سورهٴ توبه، آیهٴ 28.
[17] . مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش 135.
[18] . عوالی اللآلی، ج 4، ص 103.
[19] . تحف العقول، ص 482.
[20] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 79.
[21] . سورهٴ قمر، آیهٴ 19.
[22] . سورهٴ فصلت، آیهٴ 16.
[23] . الکشاف، ج 3، ص 372.
[24] . سورهٴ حجر، آیهٴ 80.
- اسماء حسنای الهی؛
- اسماء حقایق خارجیاند و مظاهری هم دارند، الفاظ مفاهیم نیستند؛
- ملائکه که با آگاهی از اسما مدبّرات امرند، اینها شاگردان انسان کاملاند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ یَخْتَصِمُونَ (45) قَالَ یَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلاَ تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَرْحَمُونَ (46) قَالُوا اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَ قَالَ طَائِرُکُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47) وَکَانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ یُصْلِحُونَ (48) قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ (49) وَمَکَرُوا مَکْراً وَمَکَرْنَا مَکْراً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ (50) فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ (51) فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خَاوِیَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (52) وَأَنجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ (53)﴾
بحث کوتاهی مربوط به مسائل قبل مانده است تا برسیم به قصّه حضرت صالح. در جریان حضرت سلیمان سخن از اسما مطرح شد که اسمای الهی است و اینها با اسمای الهی کار میکنند طلیعه بحث قرآن از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» با این اساس و پایه شروع شد که هم کتاب تدوین هم کتاب تکوین با اسمای الهی تفسیر میشود. کتاب تدوین یعنی قرآن کریم بعد از هر آیه یا قبل از شروع به مطالب آن آیه در صدر آن آیه بعضی از اسمای حسنای الهی ذکر میشود آن اسما ضامن مضمون آن آیه است اگر آیه, آیه رحمت و مغفرت باشد پایانش ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾[1] است و مانند آن, یا از اسم شروع میشود به مسمّا یا از مسمّا شروع میشود به اسم یعنی در اول آیه یا اسم الهی است نظیر اینکه ﴿هُوَ الَّذِی﴾[2] کذا و کذا که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «رعد» از وحدت شروع شده به کثرت در بخشهای دیگر همان اوایل سورهٴ «رعد» از کثرت به وحدت، آنجا که از وحدت به کثرت است در اول آیه دارد ﴿هُوَ الَّذِی﴾ کذا و کذا, آنجا که از کثرت شروع شده به وحدت ختم شده فرمود: ﴿وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ کذا و کذا ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾[3] میفرماید یک قطعه زمین است در یک قطعه زمین انواع میوهها درختها برگها طعمها بوهاست و همه اینها نشان خدای واحد عزیز و غفّار است که این تفاوتی که از وحدت به کثرت یا از کثرت به وحدت در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «رعد» بحث شد. کتاب الهی را یعنی قرآن را اسمای حسنای او تفسیر میکند این برای کتاب تدوینی. کتاب تکوینی خدا کلمات تکوینی خدا یعنی آسمان و اهل آسمان زمین و اهل زمین آنها هم با اسمای الهی اداره میشوند که فرمود: «و بأسمائک الّتی ملأت أرکان کلّ شیء»[4] و مانند آنچه در دعای پربرکت «سمات» و ادعیه و مناجات دیگر است و روشن شد که اسما, حقایق خارجیاند مظاهری هم دارند الفاظ نیستند مفاهیم نیستند و مانند آن. عالَم را اسمای الهی اداره میکند و فرشتگان با اسمای الهی آشنا میشوند و عالم را به اذن خدا تدبیر میکنند میشوند مدبّرات امر همین ملائکه که با آگاهی از اسما مدبّرات امرند اینها شاگردان انسان کاملاند که نمونه بارزشان اهل بیت(علیهم السلام)اند که فرمود: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا﴾[5] بعد فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[6] در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد که منظور, قضیة فی واقعة نیست منظور شخص حضرت آدم نیست منظور انسان کامل است که این انسان کامل در هر عصری به صورت پیغمبری ظهور میکند گاهی آدم است گاهی نوح است گاهی ابراهیم است گاهی انبیای دیگر(علیهم السلام) بر اساس این پایه که بیش از سی سال است که این طور بحث میشود یعنی انسانهای کامل معلّم ملائکهاند محور درس آنها هم اسمای حسنای الهی است با اسمای الهی انسان کامل, ملائکه را آشنا میکند آنها میشوند مدبّرات امر غرض این است که پایه قرآن این است اساس قرآن این است انسان کامل عالِم اسما هستند (یک) آن اسما را یاد ملائکه میدهند (دو) ملائکه با آن اسما دارند کلّ عالم را تدبیر میکنند (سه) آن وقت اگر یک روایت صحیحی یک جا پیدا شده این میشود دلیل و اگر ضعیف بود میشود مؤیّد بنابراین سلیمان و امثال سلیمان هر کاری که میکنند زیر پوشش آن اسماست.
اما درباره تنکیر عرش, تنکیر عرش خیلی مهم نیست برای اینکه تختی را در مدّت کوتاهی از چندین فرسخی آوردند بعد جابهجا کردن خصوصیّاتش را عوض کردن این معجزه نیست آوردن تخت از راه دور به اندک زمان قبل از ارتداد طرْف این معجزه است.
مطلب سوم آن است که این ﴿أَهکَذَا عَرْشُکِ﴾[7] کذب نیست ما یک سؤال داریم یک خبر, سؤال نه کذب است نه صدق چون سؤال, انشاست انشا خبر نیست وقتی خبر نبود نه صدق است نه کذب از او سؤال کردند آیا تخت تو شبیه این است سؤال است این نه صدق است نه کذب این آزمایش هوش است نمیشود گفت این کذب است.
پرسش:...
پاسخ: آیه 42 ﴿وَکُنَّا مُسْلِمِینَ﴾ یعنی ما قبلاً منقاد بودیم میدانستیم حکومت مرکزی شما را آن کاری به اسلام ایمانی ندارد دیگر یعنی ما قبلاً شنیده بودیم حکومت مرکزی شما را که شما مسلّط بودید بر انس و جن و طیر ﴿وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا﴾ همان جا که اینها حکومت مرکزی را پذیرفته بودند در کنار همان بلافاصله گفته سرّ ادامه شرکشان کذا و کذا بود یعنی فرمود ﴿وَصَدَّهَا مَا کَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ آیهٴ 43 این است ﴿وَصَدَّهَا مَا کَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ معلوم میشود آن اسلامِ ایمانی نبود دیگر یعنی ما قبول داشتیم این بیانی که وجود مبارک سلیمان فرمود اینها مسلماً بیایند یعنی منقاد حکومت مرکزی بشوند بعد وقتی که آمدند با ارائه معجزه او را روشن کردند و این شرک و بتپرستیاش به توحید تبدیل شد گفت: ﴿وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[8] نه «أسلمت لسلیمان» آنجا که وجود مبارک سلیمان فرمود: «لا تعلوا علیّ»[9] با آیه نوزده سورهٴ «دخان» گفتیم فرق دارد آنجا ﴿لاَ تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ﴾ بود یعنی موحّد باشید اینجا «لا تعلوا علیّ» یعنی حکومت مرکزی مرا قبول کنید این هم که فرمود: ﴿قَبْلَ أَن یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴾[10] یعنی قبل از اینکه بیایند منقاد حکومت مرکزی من بشوند و آن بانو هم گفته بود که ﴿أُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَکُنَّا مُسْلِمِینَ﴾[11] ما قبلاً عظمت حکومت مرکزی را پذیرفته بودیم بعد از همین جمله ﴿وَکُنَّا مُسْلِمِینَ﴾ دارد که سرّ بتپرستی اینها همان سوابق اینها بود ﴿وَصَدَّهَا مَا کَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ بعد وقتی جریان صرح ممرّد پیش آمد و آن معجزه را دید گفت: ﴿أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾.
در جریان قصّه صالح(سلام الله علیه) که بعد از قصّه سلیمان(علیه السلام) ذکر شد این قصصی که در قرآن کریم در کنار هم است گاهی به لحاظ آن مطالب مناسبی است که در آن سوره طرح شده در سورهای مسئله توحید است یا وحی است یا نبوّت است یا معجزه است یا معاد است یا برزخ است و مانند آن که مطرح شده تناسبی که در قصص این انبیا(علیهم السلام) هست به مناسبت آن مطلب اساسی قصص این انبیا میآید (این یک) یک وقت است به لحاظ تاریخی میآید اول جریان حضرت آدم است بعد ادریس است بعد نوح است بعد انبیای ابراهیمی است بعد وجود مبارک یعقوب و یوسف و اینهاست بعد موسی و عیسی و اینها این به لحاظ سیر تاریخی که به لحاظ زمان است (این دو) گاهی به لحاظ سرزمین است نه به لحاظ زمان که جریان قصص سورهٴ مبارکهٴ «نمل» ظاهراً از همین قبیل است وگرنه قصّه هود که برای قوم عاد است باید قبل از ثمود ذکر میشد اصلاً در اینجا ذکر نشده برای اینکه بین سرزمین فلسطین و یمن سرزمینی بود که قصّه لوط در آنجا واقع شده سرزمینی بود که قصّه صالح پیغمبر در آن سرزمین واقع شده در این بخش خاورمیانه که بخشی مربوط به یمن بود بخشی به فلسطین بود بخشی هم بین یمن و فلسطین بود قصّه حضرت صالح و حضرت لوط را اینجا ذکر کرده جریان هود که قوم عاد را رهبری میکرد اصلاً در این بخشها نیست بنابراین قصص قرآن گاهی به لحاظ زمان است گاهی به لحاظ زمین است گاهی به لحاظ زمینه است این طور نیست که در هر جا که قصّه نقل میشود بر اساس همان داستان تاریخی باشد.
فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ که منظور اخوّت چیست نسبت وجود مبارک صالح با ثمود چیست اینها در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» هم گذشت پیام رسمی وجود مبارک صالح این بود ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ موحّد باشید یا عدّهای ملحد بودند یا مشرک ایشان میفرماید الهیّت را باید پذیرفت و توحید را در کنارش قبول کرد. مردم آن سرزمین دو گروه شدند ﴿فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ﴾ چون دو گروه شدند نفرمود «یختصمان» فرمود: ﴿یَخْتَصِمُونَ﴾ جمعیّت بود هم آنها و هم اینها آن گروه مؤمن با گروه غیر مؤمن به نام ملحد و مشرک اینها در خصومتهای فرهنگی و فکری بودند. اصلش را به صورت تثنیه ذکر فرمود, فرعش را به صورت جمع ﴿فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ یَخْتَصِمُونَ﴾.
وجود مبارک صالح به اینها چه فرمود, فرمود شما دو راه دارید یک راه طیّب و طاهر راه حَسنه است که راه سعادت است یک راه خبیث و رِجس که راه سیّئه و الحاد و شرک و بتپرستی است چرا عجله دارید که این راه را بروید خب آن راه که برایتان باز است آن راه عبادت آن راه حَسنه آن راه فیض و فوز که باز است ﴿قَالَ یَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ﴾ شما قبل از اینکه به طرف حسنه و ایمان و توحید و فضیلت بروید به دنبال شرک و بتپرستی راه افتادید آخر چرا این کار را میکنید؟! ﴿لَوْلاَ تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ﴾ شما از شرک و بتپرستی اگر توبه کردید خدا میپذیرد راه حسنه همیشه برای شما باز است ﴿لَعَلَّکُمْ تَرْحَمُونَ﴾ این ﴿لَعَلَّکُمْ﴾ در همه موارد هست برای اینکه معلوم نیست انسان عاقبت به خیر میشود یا نمیشود حتی در جریان صوم که فرمود: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ﴾ در کنارش ﴿لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾[12] است اینچنین نیست که اگر کسی روزه گرفت یا نماز خواند الاّ ولابد به بهشت میرود راههای فراوانی هست عقبههای کئود هست این در حدّ لعلّ است اگر انسان جزم داشته باشد که همین فضیلت الی زَمن الموت هست بله آنجا دیگر سعادت قطعی است اما فراز و فرود کم نیست لذا در همه موارد با «لعلّ» ذکر میشود ﴿لَعَلَّکُمْ تَرْحَمُونَ﴾. اما آن مشرکینی که بتپرستی داشتند و آن را بر توحید مقدّم داشتند حرفشان چه بود؟ اگر کسی توحید را نپذیرد خدایی را قبول نداشته باشد ناچار است به وثنیّت و صنمیّت و خرافات بسنده کند این مسئله شانس این مسئله بخت این مسئله صبر و جَخد این مسئله عدد سیزده اینها همهشان خرافات است برای پر کردن آن خلأ فکری انسان بالأخره احتیاج دارد خودش را محتاج میبیند و این احتیاج حق است محتاج بودن او حق است اما نمیداند به چه کسی محتاج است به چه چیزی محتاج است اگر به آن حق تکیه نکند ناچار به خرافات مراجعه خواهد کرد این گروه به خرافات به نام شانس به نام بخت به نام تَطیّر, تَشئُّم معتقد بودند میگفتند فلان مرغ آمد خواند بد قدم است این شُئومت, شئامت, زشتی را به خواندن این مرغها اسناد میدادند لذا از تشئّم به تطّیر تعبیر میکردند چون این شئامت را با طیور و پرندهها و پر کشیدن طیرها بر اساس آن آداب جاهلی تطبیق میکردند لذا از تشئّم به تطیّر یاد میشد و اینکه در حدیث دارد طیره بر طرف شد[13] هم ناظر به آن است خب اگر کسی موحّد نباشد ناچار است به بخت و شانس تکیه کند وجود مبارک صالح فرمود این چه خرافاتی است که دامنگیر شما شده آنها ﴿قَالُوا اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَ﴾ شما باعث فقر و فلاکت و عقب افتادگی ما شدید ﴿قَالُوا اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَ﴾ فرمود: ﴿طَائِرُکُمْ عِندَ اللَّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «یس» هم خواهد آمد که ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾[14] نحس خود شما هستید یک آدم جاهل نحس است دیگر اینکه فرمود: ﴿وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾[15] یا فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾[16] یعنی نحس است دیگر یعنی پلید است این انسان بدفکر انسان بدعقیده انسان بدباطن, نحس است فرمود نحس خودتان هستید شما منحوسانه فکر میکنید (یک) کژروی دارید (دو) «کژ روی جف القلم کژ آیدت»[17] (سه) وگرنه از طرف ذات اقدس الهی جز مهربانی و رحمت چیز دیگر مقرّر نشده فرمود: ﴿طَائِرُکُمْ عِندَ اللَّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «یس» دارد ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ این نحس با خود شماست چه چیزی در عالَم نحس است صبر و جخد نحس است چیست؟! فلان پرنده خواند نحس است چیست؟! عدد سیزده نحس است چیست؟! شانس آوردیم و نیاوردیم چیست؟! یک راه منظمی است سنّت الهی است قضا و قدر است مطابق عدل است «بالعدل قامت السماوات و الأرض»[18], ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ یعنی خود شما نحس هستید نحوستی در کار نیست آن بیان نورانی حضرت هادی(سلام الله علیه) که صاحب تحفالعقول نقل کرده است آن از غرر روایات ماست که آن حسن بن مسعود خدمت حضرت رفته عرض کرد که چه روز نحسی بود حضرت فرمود زمان, ظرف حوادث است مگر ظرف, بدی و خوبی دارد این عمل را شما در این ظرف ریختی این عمل, تلخ و بد است شما را تلخکام کرده حالا میخواهی ظرف را بشکنی[19] حوادث در ظرف زمان اتفاق میافتد.
پرسش:...
پاسخ: بله, اما خیر و شرّ را فرمود با صدقه حل میشود «سِیرُوا عَلَی اسْمِ اللَّهِ»[20] حتی در قمر در عقرب, قمر در عقرب کاری به زمان ندارد ما بالأخره یک موجودات گسسته از موجودات سمایی که نیستیم این اجرام آسمانی در ما اثر دارد چه اثر دارد آن را اهل بیت باید بگویند فرمودند قمر در عقرب باشد شما عقد بکنید مشکل دارد سفر بکنید مشکل دارد یعنی اگر قمر محاذی برجی بشود که در آن برج چند ستاره است به صورت عقرب در این محدوده اگر کسی نکاح کند سفر کند خیر نمیبیند در همین محدوده هم فرمودند: «سیروا علی اسم الله» صدقه بدهید اینچنین نیست که مسافرت حرام باشد این یک واقعیّت خارجیه است این کاری به زمان ندارد آن بیان نورانی امام هادی(سلام الله علیه) که در تحفالعقول آمده ناظر به زمان است فرمود زمان چه نقصی دارد زمان, ظرف حوادث است اما یک حادثه آسمانی یک موجود واقعی است آن را نمیشود انکار کرد که بگوییم حالا اگر قمر در برج عقرب بود ما نکاح کردیم یا نکردیم فرق نمیکند نه خیر آن که از کلّ اوضاع باخبر است میگوید فرق میکند و همان او فرمود: «سیروا علی اسم الله» صدقه بدهید با فلان دعا این کار را انجام بدهید عیب ندارد خود زمان بما أنّه زمان نحس نیست آن مظروف است که این زمان را این ظرف را پراثر یا کماثر, بداثر یا خوشاثر میکند برای آن مظروف است نه برای این ظرف.
پرسش: ﴿فِی أَیَّامٍ نَحِسَاتٍ﴾.
پاسخ: بله ایامی است برای آنها نحسات بود فرمود: ﴿أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾[21] همان روزی که برای این گروه نحس است برای مؤمنین و انبیا سَعد است برای اینکه عذاب آمده بساط اینها را بر چیده وگرنه اگر خود این روز ذاتاً نحس باشد برای هر دو گروه نحس است در حالی که همین ﴿فِی یَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾ همین روز «یوم سعد مستمرّ للنبیّ و قومه» آنجا هم که ﴿فِی أَیَّامٍ نَحِسَاتٍ﴾[22] است برای پیغمبر و مؤمنین «أیّام سعدات» است اینچنین نیست که اگر برای او نحس بود کلّ زمان نحس است برای همه نحس است فرمود: ﴿قَالُوا اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَ قَالَ طَائِرُکُمْ عِندَ اللَّهِ﴾ این قضا و قدر است که عند الله تنظیم کرده شما چطور میخواهید حرکت کنید راه خوب بروید نتیجهاش خوب است راه بد بروید نتیجهاش بد است این زمان, ظرف است تقصیری ندارد ﴿بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ﴾ شما هستید که در معرض آزمون هستید (اولاً) اگر این آزمون را بد عمل کردید گرفتار فتنه میشوید (ثانیاً) حدوثاً این افتنان به معنای آزمون است بقائاً این افتنان به معنای همان فتنه است در اثر ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ این برای این.
﴿وَکَانَ فِی الْمَدِینَةِ﴾ جناب زمخشری در کشّاف دارد که منظور از این مدینه همان حِجر است[23] که ﴿لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ﴾[24] این مدینه همان شهر حِجر است چند گروه فاسد مفسد غیر مصلح در مدینه در این حجر بودند خب اینها چه کار میکردند؟ اینها دیدند که وحی و نبوّت این پیغمبر به نام صالح(سلام الله علیه) دارد فراگیر میشود اینها تصمیم قتل گرفتند تبییت کردند گفتند ما شبانه حمل میکنیم او و مؤمنین را میکشیم بعد به دوستان و بازماندگانشان میگوییم ما نبودیم و بساطش را برمیچینیم ذات اقدس الهی این داستان را نقل میکند میفرماید اینها نمیدانستند که ما اینها را با دست خود اینها داریم میگیریم اینها ﴿مَکَرُوا وَمَکَرَ اللّهُ﴾ اگر خدا بخواهد کسی را بگیرد با دست او میگیرد با توطئه او میگیرد با نقشه او میگیرد فرمود اینها قصد کردند که صالح(سلام الله علیه) و همراهانش را بکشند ولی ما همه اینها را به هلاکت گرفتار کردیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ بقره، آیهٴ 173.
[2] . سورهٴ رعد، آیهٴ 3.
[3] . سورهٴ رعد، آیهٴ 4.
[4] . البلد الامین، ص 188.
[5] . سورهٴ بقره، آیهٴ 31.
[6] . سورهٴ بقره، آیهٴ 33.
[7] . سورهٴ نمل، آیهٴ 42.
[8] . سورهٴ نمل، آیهٴ 44.
[9] . ر . ک: سورهٴ نمل، آیهٴ 31.
[10] . سورهٴ نمل، آیهٴ 38.
[11] . سورهٴ نمل، آیهٴ 42.
[12] . سورهٴ بقره، آیهٴ 183.
[13] . الکافی، ج 2، ص 463.
[14] . سورهٴ یس، آیهٴ 19.
[15] . سورهٴ مدثر، آیهٴ 5.
[16] . سورهٴ توبه، آیهٴ 28.
[17] . مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش 135.
[18] . عوالی اللآلی، ج 4، ص 103.
[19] . تحف العقول، ص 482.
[20] . نهجالبلاغه، خطبهٴ 79.
[21] . سورهٴ قمر، آیهٴ 19.
[22] . سورهٴ فصلت، آیهٴ 16.
[23] . الکشاف، ج 3، ص 372.
[24] . سورهٴ حجر، آیهٴ 80.
تاکنون نظری ثبت نشده است