- 607
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 27 تا 33 سوره نمل
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 27 تا 33 سوره نمل"
- تفسیر ترتیبی قرآن کریم؛
- حضرت صاحب الامر به علم غیب عمل میکند یا به ظاهر عمل میکند؟؛
- هیچ کدام از مشرکین ملحد نبودند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْکَاذِبِینَ (27) اذْهَب بِکِتَابِی هذَا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ (28) قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَؤُا إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ (29) إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (30) أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ (31) قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مَا کُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ (32) قَالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَالْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانظُرِی مَاذَا تَأْمُرِینَ (33)﴾
بخشی از مطالبی که مربوط به آیات گذشته بود این است که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» ذات اقدس الهی آیه چهارده فرمود: ﴿إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا﴾ که به صورت ضمیر متکلّم وحده یاد کرد در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» آیه نُه فرمود: ﴿یَا مُوسَی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾[1] این ﴿إِنَّهُ﴾ ضمیر شأن است نه اینکه با آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» مخالف باشد آنجا هم متکلّم وحده است اینجا هم متکلّم وحده هر دو جا سخن از «أنا» است این ﴿إِنَّهُ﴾ که ضمیر غایب نیست.
مطلب دوم آن است که در جریان علمِ مافوق الحجّه که علم ملکوتی و علم غیب باشد انبیا(علیهم السلام) یقیناً دارا هستند ولی مأمور به عمل به آن نیستند اینها در قیامت بخواهند شهادت بدهند ﴿وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هؤُلاَءِ شَهِیداً﴾[2] باید حتماً عالِم باشند ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ﴾[3] و اگر انبیا(علیهم السلام) بخواهند بر طبق علم غیب جامعه را اداره بکنند مردم مضطرّند که معصیت نکنند اما وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) که ظهور کرد آیا حکومت او صددرصد با علم غیب و ملکوتی اداره میشود یا گاهی برای احساس ضرورت و مانند آن است این را باید نهادها و ارگانهایی که مربوط به وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) هستند بیشتر تلاش و کوشش کنند و تحقیق کنند که آیا در زمان حکومت حضرت تمام برنامهها بر اساس علم غیب انجام میشود یا اینکه نه, دستگاه قضایی کشور که غالب آنها افراد عادیاند و دارند اداره میکنند آنها که علم غیب ندارند آنها مطابق بیّنات و اَیمان حکم میکنند خود حضرت(سلام الله علیه) اگر بخواهد حکم کند میتواند طبق علم ملکوتی و غیب حکم بکند اما آیا دائماً احکام حضرت از سنخ علم غیب ملکوتی است این باید جداگانه بحث بشود یا گاهی نظیر جریان خضر و موسی(سلام الله علیهما) که چنین حادثهای اتفاق میافتد بنابراین در زمان ظهور حضرت(سلام الله علیه) چون «مِن اشراط السّاعة» است بخشی از آثار قیامت در آن زمان ظهور میکند (اولاً) و ثانیاً اداره کردن کلّ جهان به وسیله علما و شاگردان آن حضرت است که از علم غیب برخوردار نیستند ثالثاً خود حضرت(سلام الله علیه) در مواردی که عهدهدار یک کار است آیا در همه آن مواردی که مباشرتاً کار انجام میدهد نه تسبیباً مثل خضر(سلام الله علیه) به علم ملکوتی عمل میکند یا نه این باید بحث بشود. غرض آن است که انبیا(علیهم السلام) مطابق با علمِ ظاهر عمل میکردند گاهی معجزهای, ضرورتی ایجاب میکرد از علم ملکوتی استفاده میکردند باید که مردم اختیارشان محفوظ باشد تا امتحان بدهند گاهی نظیر جریان خضر پیش میآید بنابراین وجود مبارک حضرت(سلام الله علیه) که ظهور کرد کارهایی که بالتسبیب انجام میگیرد که مطابق همین شرایط عادی است که «بالبیّنات و الأیمان»[4] است کارهایی که بالمباشره انجام میگیرد ممکن است نظیر کار خضر(سلام الله علیه) باشد ممکن است نه, نظیر کارهایی که خود وجود مبارک حضرت امیر انجام میداد یا مانند آن باشد.
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) تهدیدی کرد فرمود اگر این هدهد بدون عذر غیبت کرده باشد من عذاب شدید میکنم از این تعبیر معلوم میشود که موقعیّت, موقعیّت حساس بود یک وقت است که کسی یک فرد عادی است گناهی میکند وجود مبارک حضرت درباره او چنین تهدیدی ندارد یک وقت یک ارتشی و نظامی این کار را میکند اینها جزء ارتشیها و نظامیهای وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) بودند که باید سر پُست باشند مأموریتشان را انجام دهند اگر کسی بدون عذر سر پُست نباشد ﴿لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِیداً﴾[5] بنابراین این مربوط به یک عضو ساده و گناه ساده یک عضو عادی نیست.
مطلب بعدی آن است که آن حیوان هم در کمال سرعت، خودش را رسانده ضمیر ﴿فَمَکَثَ﴾[6] چه به سلیمان برگردد چه به هدهد این ﴿غَیْرَ بَعِیدٍ﴾[7] نشان میدهد که این غیبت، کوتاهمدت بود زود خودش را به سر پست رساند این نشان میدهد که او یک عضو ارتشی و نظامی بود و سر پست باید باشد و الآن هم با سلطان مُبین آمده یعنی با عذر آمده اگر عذر داشت دیگر جا برای تعذیب و امثال تعذیب نیست.
از جریان بعدی معلوم میشود که وجود مبارک سلیمان درصدد تحکیم آن حکومت مرکزی بود وقتی حکومت وجود مبارک سلیمان مرکزی باشد دیگر کسی در یمن داعیه داشته باشد و تخت حکمفرمایی داشته باشد و قومی را هم دور خودش جمع بکند و داعیه حکومت و سلطنت و امثال ذلک داشته باشد نمیشود وجود مبارک سلیمان در اطراف فحص میکرد ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾[8] که همه تحت حکومت مرکزی باشند این است که وقتی هدهد آمد جریان یمن را گزارش داد وجود مبارک سلیمان فرمود من تحقیق میکنم و نامهای نوشت که شما باید تحت حکومت مرکزی باشید ﴿وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴾ یعنی مُنقادین خب اگر کسی حکومت مرکزی از طرف ذات اقدس الهی تشکیل داد دیگر وجهی ندارد کسی در یک گوشه داعیه داشته باشد لذا فرمود شما باید تابع حکومت مرکزی بشوید و ملکه سبا هم قبلاً آوازه سلیمان را شنیده بود هم گفته بود ﴿أُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا﴾[9] بله ما هم شنیدیم یک حکومت مرکزی هست و داعیهای دارد حکومتی دارد جنودی دارد ﴿مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ﴾[10] وجود مبارک سلیمان هم نظارتش را نسبت به تمام نظامیها حتی هدهد اِعمال کرد هم آن تهدید را تند بیان کرد که اگر این نظامی سر پست نباشد من چنین میکنم هم نامه تندی برای کسی که در یمن حکومت داشت نوشت بنابراین کارهای سلیمان کارهای مَلکانه بود هم درباره آن نظامیِ خاص به نام هدهد هم درباره ملکه یمن و سبا این طور دستور داد که بالأخره حکومت مرکزی انشقاقپذیر نیست . اما اینکه چطور گاهی جریان زمینی بر آسمانی مقدم است گاهی جریان آسمانی بر زمینی مقدم است این برای محلّ ابتلاست در جریان هدهد که گفت: ﴿وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أعمَالَهُم﴾ بعد گفت: ﴿أَلاَّ یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[11] در استدلال هدهد جریان آسمان و آسمانی مقدم بر زمینی و زمینیهاست اما در جریان حضرت ابراهیم در جریان حضرت موسی به عکس است در جریان حضرت ابراهیم آیه 258 این است ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ اول در جریان احیا و اماته انسانها و امثال انسانها که موجود زمینیاند سخن گفت وقتی نمرود گفت ﴿أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ﴾ آنگاه وجود مبارک ابراهیم به امور آسمانی پرداخت فرمود: ﴿فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ﴾ از زمین شروع کرده چه اینکه وجود مبارک موسای کلیم به فرعون گفت که ﴿رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ﴾[12] گفت ربّ ما همان ربّ تو و خدایان توست از زمین شروع کرده بعد دوباره گفت: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ﴾[13] سخن از آسمان بود اما بر خلاف استدلال هدهد در جریان سلیمان(سلام الله علیه) که اول از آسمان شروع کرد بعد جریان ارض ﴿یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ برای اینکه آنها گرفتار شمسپرستی بودند ولی نمرود میگفت من خدایم فرعون میگفت من خدایم در زمین چنین داعیهای داشتند ولی مَلکه سبا و امثال ملکه سبا نمیگفتند من خدایم میگفتند شمس خدای ماست[14] آنگاه همین مسئله را ذات اقدس الهی در جریان هدهد اول ذکر کرد در جریان ابراهیم و موسی(سلام الله علیهما) مرحله دوم ذکر کرد که خود شمس و قمر هم جزء خبء سماواتاند مخبوءاند مستورند ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ﴾ یعنی همین, یعنی این شمسی که مخبوء است در شرق آن را ظاهر میکند ربّ مشرق است بعد همان طوری که ظاهر میکند مخبوء هم میکند هم مخبوء و مستور را مشهور میکند میشود ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ﴾ هم مشهور و شفاف و روشن را مخبوء و مستور میکند میشود «ربّ المغرب»; ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ﴾ هر دو کار را میکند لذا تقدیم و تأخیر به این مناسبتهاست که ضرورت محل اقتضا میکرد و این میشود بلاغت یعنی به مقتضای مقال سخن گفتن. اما اینکه وجود مبارک سلیمان فرمود من تحقیق میکنم تحقیق کرد نامه نوشت بعد فرمود این نامه را میبری حالا چون این بالأخره هدهد است یک حیوان ریزی است از هر روزنه و کُوّهای میتواند این نامه را بیندازد فرمود این نامه را میبری سه کار میکنی اولاً القا میکنی که اینها ببینند و بگیرند بعد یک مقدار فاصله میگیری طوری که حرفهای اینها را بشنوی سوماً کاملاً گوش میدهی ببینی اینها چه میگویند ﴿اذْهَب بِکِتَابِی هذَا﴾ وقتی که بردی ﴿فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ﴾ (یک) ﴿ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ یک مقدار فاصله بگیر که آنها کاری با تو نداشته باشند (دو) ﴿فَانظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ﴾ ببین با یکدیگر چه رد و بدل میکنند گفتمانشان چیست گفتگویشان چیست (سه) این ﴿مَاذَا یَرْجِعُونَ﴾ مشابه همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آیه 31 به این صورت آمده است ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا الْقُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ﴾ این گفتگو و رد و بدل شده را میگویند ﴿یَرْجِعُونَ﴾ فرمود این سه کار را میکنی آرام این نامه را آنجا میگذاری یک مقدار فاصله میگیری بعد خوب گوش میدهی ببینی اینها چه میگویند. زمخشری در کشاف میگوید برای اینکه کسی به اسرار حیوانات پی ببرد به کتابالحیوان مراجعه کنند (یک) مخصوصاً در عصر پیامبری که معجزهاش سلطه بر حیوانات بود (دو) فرمودی بعد از اینکه بردی آنجا, یکی ﴿فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ﴾ دوم ﴿ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ سوم ﴿فَانظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ﴾ برخیها خیال کردند این ﴿تَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ قبل از ﴿مَاذَا یَرْجِعُونَ﴾ که ذکر شده تقدیم و تأخیر است یعنی «فانظر ماذا یرجعون ثمّ تولّ عنهم» در حالی که این تقدیم و تأخیر نیست ﴿ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ یعنی یک مقدار فاصله بگیر که مزاحم تو نباشند تو هم کاملاً گوش بده ببین اینها چه میگویند خب این کار را کرده و هدهد رفته و آمده و گزارش داد به سلیمان(سلام الله علیه) عرض کرد من رفتم نامه را دادم و او هم زیرمجموعه خودش را جمع کرد و با آنها این مطلب را در میان گذاشت به زیرمجموعه خود به دولتمردان گفت: ﴿یَا أَیُّهَا الْمَلَؤُا إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ﴾ کتابی از کرامت برخوردار است که از یک شخص کریم باشد (یک) محتوای با کرامت داشته باشد (دو) و مختوم باشد بسته باشد باز نباشد (سه) شواهد دیگری هم هست همه این خصوصیّات در این نامه بود چون سلیمان را اینها به عظمت شنیده بودند برای اینکه در آیه 42 سورهٴ «نمل» دارد که ﴿فَلَمَّا جَاءَتْ قِیلَ أَهکَذَا عَرْشُکِ قَالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا﴾ ما قبل از این جریان عظمت شما را شنیده بودیم.
امرئه سبا گفت این نامه از سلیمان است و آغاز این نامه هم ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ است به نام خدا شروع شده نه این است که نامه اوّلش نوشته باشد از سلیمان به فلان خب نامه پایانش امضا دارد امضای نامه سلیمان است نه اینکه در اول نامه ـ معاذ الله ـ نام سلیمان مقدم بر ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ باشد این طور نیست این امرئه گفته است این نامهای است از طرف فلان کس و به نام خدا هم شروع شده و محتوایش این است این در گزارش نام سلیمان(سلام الله علیه) را اول میبرد نه اینکه نام آن حضرت در نامه قبل از «بسم الله» ذکر شده باشد خب ﴿إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ﴾ (یک) ﴿وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ همه آن مشرکین, موحّد بودند از نظر اینکه الله واجبالوجود است و واجبالوجود واحدٌ لا شریک له او خالق کل است «لا شریک له فی الخِلقة الکلیّة» او ربّالأرباب است او الهالآلهه است در همه این بخشها موحّد بودند منتها ارباب متفرّقه را میپذیرفتند میگفتند که زمین ربّی دارد انسان ربّی دارد آسمان و شمس و قمر ربّی دارند هیچ کدام از مشرکین ملحد نبودند, همه مشرکین همین طور بود که ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[15] اینها الله را قبول داشتند اما به عنوان ربّالأرباب؛ میگفتند که نامه از الله است و مضمون نامه این است که ﴿أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴾ بعد فرمود شما فتوا بدهید فتوا آن مطلب زنده با فتوّت و جوانی و جوانمردی و شادابی است حرفهای کهنه را کسی نمیگوید فتوا کسی بیاید حرفهای دیگران را نقل کند به نام خود جا بزند این فتوا نیست این تقلیدِ سرگردان و شناور است فتوا آن است که زنده باشد خود انسان داشته باشد ممکن است که دهتا مرجع یک طور فتوا بدهند اما هیچ کدام از دیگری نگرفته شما ببینید اینهایی که میروند عمق اقیانوس و سنگینترین گوهرها را با غوّاصی در میآورند این گوهرها شبیه هم است اما خودشان رفتند غوّاصی کردند از عمق اقیانوس در آوردند نباید گفت حالا چون آنها شبیه هم است از هم گرفتند الآن شما میبینید این رسالههایی که مراجع عظیمالشأن ما نوشتند فتواها شبیه هم است خب البته همین است فتواها باید شبیه هم باشد دیگر اگر اختلاف مختصری هست در فروعاتِ خیلی جزئی است اما همه آنان با شصت سال, هفتاد سال جان کندن غوّاص شدند در بحر قرآن و عترت رفتند در عمق اقیانوس گرفتند از این مرجع سؤال بکنی به چه دلیل میگوید به این دلیل, به این دلیل, به این دلیل این طناب را وصل میکند تا عمق اقیانوس میگوید من رفتم آنجا و آوردم این را میگویند فتوا اگر حرف دیگری را نقل کند که فَتا نیست این شیخ است این کهنه و فرسوده است این تقلید است تحقیق نیست فتوا آن است که فتوّت و جوانمردی و شادابی و سرزندگی را به همراه داشته باشد. ﴿قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مَا کُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ﴾ آنها در جواب گفتند ما آماده دفاع هستیم ولی ﴿وَالْأَمْرُ إِلَیْکِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ نمل, آیهٴ 9.
[2] . سورهٴ نساء, آیهٴ 41.
[3] . سورهٴ توبه, آیهٴ 105.
[4] . الکافی, ج7, ص414.
[5] . سورهٴ نمل, آیهٴ 21.
[6] . سورهٴ نمل, آیهٴ 22.
[7] . سورهٴ نمل, آیهٴ 22.
[8] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 12.
[9] . سورهٴ نمل, آیهٴ 42.
[10] . سورهٴ نمل, آیهٴ 17.
[11] . سورهٴ نمل, آیات 24 و 25.
[12] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 26.
[13] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 28.
[14] . التفسیر الکبیر, ج24, ص553.
[15] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 25; سورهٴ زمر, آیهٴ 38.
- تفسیر ترتیبی قرآن کریم؛
- حضرت صاحب الامر به علم غیب عمل میکند یا به ظاهر عمل میکند؟؛
- هیچ کدام از مشرکین ملحد نبودند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْکَاذِبِینَ (27) اذْهَب بِکِتَابِی هذَا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ (28) قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَؤُا إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ (29) إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (30) أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ (31) قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مَا کُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ (32) قَالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَالْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانظُرِی مَاذَا تَأْمُرِینَ (33)﴾
بخشی از مطالبی که مربوط به آیات گذشته بود این است که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» ذات اقدس الهی آیه چهارده فرمود: ﴿إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا﴾ که به صورت ضمیر متکلّم وحده یاد کرد در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» آیه نُه فرمود: ﴿یَا مُوسَی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾[1] این ﴿إِنَّهُ﴾ ضمیر شأن است نه اینکه با آیه سورهٴ مبارکهٴ «طه» مخالف باشد آنجا هم متکلّم وحده است اینجا هم متکلّم وحده هر دو جا سخن از «أنا» است این ﴿إِنَّهُ﴾ که ضمیر غایب نیست.
مطلب دوم آن است که در جریان علمِ مافوق الحجّه که علم ملکوتی و علم غیب باشد انبیا(علیهم السلام) یقیناً دارا هستند ولی مأمور به عمل به آن نیستند اینها در قیامت بخواهند شهادت بدهند ﴿وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هؤُلاَءِ شَهِیداً﴾[2] باید حتماً عالِم باشند ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ﴾[3] و اگر انبیا(علیهم السلام) بخواهند بر طبق علم غیب جامعه را اداره بکنند مردم مضطرّند که معصیت نکنند اما وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) که ظهور کرد آیا حکومت او صددرصد با علم غیب و ملکوتی اداره میشود یا گاهی برای احساس ضرورت و مانند آن است این را باید نهادها و ارگانهایی که مربوط به وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) هستند بیشتر تلاش و کوشش کنند و تحقیق کنند که آیا در زمان حکومت حضرت تمام برنامهها بر اساس علم غیب انجام میشود یا اینکه نه, دستگاه قضایی کشور که غالب آنها افراد عادیاند و دارند اداره میکنند آنها که علم غیب ندارند آنها مطابق بیّنات و اَیمان حکم میکنند خود حضرت(سلام الله علیه) اگر بخواهد حکم کند میتواند طبق علم ملکوتی و غیب حکم بکند اما آیا دائماً احکام حضرت از سنخ علم غیب ملکوتی است این باید جداگانه بحث بشود یا گاهی نظیر جریان خضر و موسی(سلام الله علیهما) که چنین حادثهای اتفاق میافتد بنابراین در زمان ظهور حضرت(سلام الله علیه) چون «مِن اشراط السّاعة» است بخشی از آثار قیامت در آن زمان ظهور میکند (اولاً) و ثانیاً اداره کردن کلّ جهان به وسیله علما و شاگردان آن حضرت است که از علم غیب برخوردار نیستند ثالثاً خود حضرت(سلام الله علیه) در مواردی که عهدهدار یک کار است آیا در همه آن مواردی که مباشرتاً کار انجام میدهد نه تسبیباً مثل خضر(سلام الله علیه) به علم ملکوتی عمل میکند یا نه این باید بحث بشود. غرض آن است که انبیا(علیهم السلام) مطابق با علمِ ظاهر عمل میکردند گاهی معجزهای, ضرورتی ایجاب میکرد از علم ملکوتی استفاده میکردند باید که مردم اختیارشان محفوظ باشد تا امتحان بدهند گاهی نظیر جریان خضر پیش میآید بنابراین وجود مبارک حضرت(سلام الله علیه) که ظهور کرد کارهایی که بالتسبیب انجام میگیرد که مطابق همین شرایط عادی است که «بالبیّنات و الأیمان»[4] است کارهایی که بالمباشره انجام میگیرد ممکن است نظیر کار خضر(سلام الله علیه) باشد ممکن است نه, نظیر کارهایی که خود وجود مبارک حضرت امیر انجام میداد یا مانند آن باشد.
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) تهدیدی کرد فرمود اگر این هدهد بدون عذر غیبت کرده باشد من عذاب شدید میکنم از این تعبیر معلوم میشود که موقعیّت, موقعیّت حساس بود یک وقت است که کسی یک فرد عادی است گناهی میکند وجود مبارک حضرت درباره او چنین تهدیدی ندارد یک وقت یک ارتشی و نظامی این کار را میکند اینها جزء ارتشیها و نظامیهای وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) بودند که باید سر پُست باشند مأموریتشان را انجام دهند اگر کسی بدون عذر سر پُست نباشد ﴿لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِیداً﴾[5] بنابراین این مربوط به یک عضو ساده و گناه ساده یک عضو عادی نیست.
مطلب بعدی آن است که آن حیوان هم در کمال سرعت، خودش را رسانده ضمیر ﴿فَمَکَثَ﴾[6] چه به سلیمان برگردد چه به هدهد این ﴿غَیْرَ بَعِیدٍ﴾[7] نشان میدهد که این غیبت، کوتاهمدت بود زود خودش را به سر پست رساند این نشان میدهد که او یک عضو ارتشی و نظامی بود و سر پست باید باشد و الآن هم با سلطان مُبین آمده یعنی با عذر آمده اگر عذر داشت دیگر جا برای تعذیب و امثال تعذیب نیست.
از جریان بعدی معلوم میشود که وجود مبارک سلیمان درصدد تحکیم آن حکومت مرکزی بود وقتی حکومت وجود مبارک سلیمان مرکزی باشد دیگر کسی در یمن داعیه داشته باشد و تخت حکمفرمایی داشته باشد و قومی را هم دور خودش جمع بکند و داعیه حکومت و سلطنت و امثال ذلک داشته باشد نمیشود وجود مبارک سلیمان در اطراف فحص میکرد ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾[8] که همه تحت حکومت مرکزی باشند این است که وقتی هدهد آمد جریان یمن را گزارش داد وجود مبارک سلیمان فرمود من تحقیق میکنم و نامهای نوشت که شما باید تحت حکومت مرکزی باشید ﴿وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴾ یعنی مُنقادین خب اگر کسی حکومت مرکزی از طرف ذات اقدس الهی تشکیل داد دیگر وجهی ندارد کسی در یک گوشه داعیه داشته باشد لذا فرمود شما باید تابع حکومت مرکزی بشوید و ملکه سبا هم قبلاً آوازه سلیمان را شنیده بود هم گفته بود ﴿أُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا﴾[9] بله ما هم شنیدیم یک حکومت مرکزی هست و داعیهای دارد حکومتی دارد جنودی دارد ﴿مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّیْرِ﴾[10] وجود مبارک سلیمان هم نظارتش را نسبت به تمام نظامیها حتی هدهد اِعمال کرد هم آن تهدید را تند بیان کرد که اگر این نظامی سر پست نباشد من چنین میکنم هم نامه تندی برای کسی که در یمن حکومت داشت نوشت بنابراین کارهای سلیمان کارهای مَلکانه بود هم درباره آن نظامیِ خاص به نام هدهد هم درباره ملکه یمن و سبا این طور دستور داد که بالأخره حکومت مرکزی انشقاقپذیر نیست . اما اینکه چطور گاهی جریان زمینی بر آسمانی مقدم است گاهی جریان آسمانی بر زمینی مقدم است این برای محلّ ابتلاست در جریان هدهد که گفت: ﴿وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أعمَالَهُم﴾ بعد گفت: ﴿أَلاَّ یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[11] در استدلال هدهد جریان آسمان و آسمانی مقدم بر زمینی و زمینیهاست اما در جریان حضرت ابراهیم در جریان حضرت موسی به عکس است در جریان حضرت ابراهیم آیه 258 این است ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ اول در جریان احیا و اماته انسانها و امثال انسانها که موجود زمینیاند سخن گفت وقتی نمرود گفت ﴿أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ﴾ آنگاه وجود مبارک ابراهیم به امور آسمانی پرداخت فرمود: ﴿فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ﴾ از زمین شروع کرده چه اینکه وجود مبارک موسای کلیم به فرعون گفت که ﴿رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ﴾[12] گفت ربّ ما همان ربّ تو و خدایان توست از زمین شروع کرده بعد دوباره گفت: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ﴾[13] سخن از آسمان بود اما بر خلاف استدلال هدهد در جریان سلیمان(سلام الله علیه) که اول از آسمان شروع کرد بعد جریان ارض ﴿یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ برای اینکه آنها گرفتار شمسپرستی بودند ولی نمرود میگفت من خدایم فرعون میگفت من خدایم در زمین چنین داعیهای داشتند ولی مَلکه سبا و امثال ملکه سبا نمیگفتند من خدایم میگفتند شمس خدای ماست[14] آنگاه همین مسئله را ذات اقدس الهی در جریان هدهد اول ذکر کرد در جریان ابراهیم و موسی(سلام الله علیهما) مرحله دوم ذکر کرد که خود شمس و قمر هم جزء خبء سماواتاند مخبوءاند مستورند ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ﴾ یعنی همین, یعنی این شمسی که مخبوء است در شرق آن را ظاهر میکند ربّ مشرق است بعد همان طوری که ظاهر میکند مخبوء هم میکند هم مخبوء و مستور را مشهور میکند میشود ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ﴾ هم مشهور و شفاف و روشن را مخبوء و مستور میکند میشود «ربّ المغرب»; ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ﴾ هر دو کار را میکند لذا تقدیم و تأخیر به این مناسبتهاست که ضرورت محل اقتضا میکرد و این میشود بلاغت یعنی به مقتضای مقال سخن گفتن. اما اینکه وجود مبارک سلیمان فرمود من تحقیق میکنم تحقیق کرد نامه نوشت بعد فرمود این نامه را میبری حالا چون این بالأخره هدهد است یک حیوان ریزی است از هر روزنه و کُوّهای میتواند این نامه را بیندازد فرمود این نامه را میبری سه کار میکنی اولاً القا میکنی که اینها ببینند و بگیرند بعد یک مقدار فاصله میگیری طوری که حرفهای اینها را بشنوی سوماً کاملاً گوش میدهی ببینی اینها چه میگویند ﴿اذْهَب بِکِتَابِی هذَا﴾ وقتی که بردی ﴿فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ﴾ (یک) ﴿ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ یک مقدار فاصله بگیر که آنها کاری با تو نداشته باشند (دو) ﴿فَانظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ﴾ ببین با یکدیگر چه رد و بدل میکنند گفتمانشان چیست گفتگویشان چیست (سه) این ﴿مَاذَا یَرْجِعُونَ﴾ مشابه همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آیه 31 به این صورت آمده است ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا الْقُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ﴾ این گفتگو و رد و بدل شده را میگویند ﴿یَرْجِعُونَ﴾ فرمود این سه کار را میکنی آرام این نامه را آنجا میگذاری یک مقدار فاصله میگیری بعد خوب گوش میدهی ببینی اینها چه میگویند. زمخشری در کشاف میگوید برای اینکه کسی به اسرار حیوانات پی ببرد به کتابالحیوان مراجعه کنند (یک) مخصوصاً در عصر پیامبری که معجزهاش سلطه بر حیوانات بود (دو) فرمودی بعد از اینکه بردی آنجا, یکی ﴿فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ﴾ دوم ﴿ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ سوم ﴿فَانظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ﴾ برخیها خیال کردند این ﴿تَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ قبل از ﴿مَاذَا یَرْجِعُونَ﴾ که ذکر شده تقدیم و تأخیر است یعنی «فانظر ماذا یرجعون ثمّ تولّ عنهم» در حالی که این تقدیم و تأخیر نیست ﴿ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ﴾ یعنی یک مقدار فاصله بگیر که مزاحم تو نباشند تو هم کاملاً گوش بده ببین اینها چه میگویند خب این کار را کرده و هدهد رفته و آمده و گزارش داد به سلیمان(سلام الله علیه) عرض کرد من رفتم نامه را دادم و او هم زیرمجموعه خودش را جمع کرد و با آنها این مطلب را در میان گذاشت به زیرمجموعه خود به دولتمردان گفت: ﴿یَا أَیُّهَا الْمَلَؤُا إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ﴾ کتابی از کرامت برخوردار است که از یک شخص کریم باشد (یک) محتوای با کرامت داشته باشد (دو) و مختوم باشد بسته باشد باز نباشد (سه) شواهد دیگری هم هست همه این خصوصیّات در این نامه بود چون سلیمان را اینها به عظمت شنیده بودند برای اینکه در آیه 42 سورهٴ «نمل» دارد که ﴿فَلَمَّا جَاءَتْ قِیلَ أَهکَذَا عَرْشُکِ قَالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا﴾ ما قبل از این جریان عظمت شما را شنیده بودیم.
امرئه سبا گفت این نامه از سلیمان است و آغاز این نامه هم ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ است به نام خدا شروع شده نه این است که نامه اوّلش نوشته باشد از سلیمان به فلان خب نامه پایانش امضا دارد امضای نامه سلیمان است نه اینکه در اول نامه ـ معاذ الله ـ نام سلیمان مقدم بر ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ باشد این طور نیست این امرئه گفته است این نامهای است از طرف فلان کس و به نام خدا هم شروع شده و محتوایش این است این در گزارش نام سلیمان(سلام الله علیه) را اول میبرد نه اینکه نام آن حضرت در نامه قبل از «بسم الله» ذکر شده باشد خب ﴿إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ﴾ (یک) ﴿وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ همه آن مشرکین, موحّد بودند از نظر اینکه الله واجبالوجود است و واجبالوجود واحدٌ لا شریک له او خالق کل است «لا شریک له فی الخِلقة الکلیّة» او ربّالأرباب است او الهالآلهه است در همه این بخشها موحّد بودند منتها ارباب متفرّقه را میپذیرفتند میگفتند که زمین ربّی دارد انسان ربّی دارد آسمان و شمس و قمر ربّی دارند هیچ کدام از مشرکین ملحد نبودند, همه مشرکین همین طور بود که ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[15] اینها الله را قبول داشتند اما به عنوان ربّالأرباب؛ میگفتند که نامه از الله است و مضمون نامه این است که ﴿أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴾ بعد فرمود شما فتوا بدهید فتوا آن مطلب زنده با فتوّت و جوانی و جوانمردی و شادابی است حرفهای کهنه را کسی نمیگوید فتوا کسی بیاید حرفهای دیگران را نقل کند به نام خود جا بزند این فتوا نیست این تقلیدِ سرگردان و شناور است فتوا آن است که زنده باشد خود انسان داشته باشد ممکن است که دهتا مرجع یک طور فتوا بدهند اما هیچ کدام از دیگری نگرفته شما ببینید اینهایی که میروند عمق اقیانوس و سنگینترین گوهرها را با غوّاصی در میآورند این گوهرها شبیه هم است اما خودشان رفتند غوّاصی کردند از عمق اقیانوس در آوردند نباید گفت حالا چون آنها شبیه هم است از هم گرفتند الآن شما میبینید این رسالههایی که مراجع عظیمالشأن ما نوشتند فتواها شبیه هم است خب البته همین است فتواها باید شبیه هم باشد دیگر اگر اختلاف مختصری هست در فروعاتِ خیلی جزئی است اما همه آنان با شصت سال, هفتاد سال جان کندن غوّاص شدند در بحر قرآن و عترت رفتند در عمق اقیانوس گرفتند از این مرجع سؤال بکنی به چه دلیل میگوید به این دلیل, به این دلیل, به این دلیل این طناب را وصل میکند تا عمق اقیانوس میگوید من رفتم آنجا و آوردم این را میگویند فتوا اگر حرف دیگری را نقل کند که فَتا نیست این شیخ است این کهنه و فرسوده است این تقلید است تحقیق نیست فتوا آن است که فتوّت و جوانمردی و شادابی و سرزندگی را به همراه داشته باشد. ﴿قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مَا کُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ﴾ آنها در جواب گفتند ما آماده دفاع هستیم ولی ﴿وَالْأَمْرُ إِلَیْکِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ نمل, آیهٴ 9.
[2] . سورهٴ نساء, آیهٴ 41.
[3] . سورهٴ توبه, آیهٴ 105.
[4] . الکافی, ج7, ص414.
[5] . سورهٴ نمل, آیهٴ 21.
[6] . سورهٴ نمل, آیهٴ 22.
[7] . سورهٴ نمل, آیهٴ 22.
[8] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 12.
[9] . سورهٴ نمل, آیهٴ 42.
[10] . سورهٴ نمل, آیهٴ 17.
[11] . سورهٴ نمل, آیات 24 و 25.
[12] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 26.
[13] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 28.
[14] . التفسیر الکبیر, ج24, ص553.
[15] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 25; سورهٴ زمر, آیهٴ 38.
تاکنون نظری ثبت نشده است