- 727
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 6 تا 11 سوره نمل
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 6 تا 11 سوره نمل"
- داستان ملاقات حضرت موسی (ع) با آتش؛
- ذات اقدس الهی جریان وحی و نبوّت و قصص انبیا را با آیه 6 شروع میکند؛
- شهود از لدن و نزد و حضور خدای سبحان است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ (6) إِذْ قَالَ مُوسَی لأَهِلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَاراً سَآتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (7) فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِیَ أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (8) یَا مُوسَی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (9) وَأَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَی لاَتَخَفْ إِنِّی لاَیَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ (10) إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ (11)﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «نمل» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین است و مهمترین بخش آن بعد از توحید جریان وحی و نبوّت است ذات اقدس الهی جریان وحی و نبوّت و قصص انبیا را با این جمله شروع میکند که این بحثهایی که در این سوره مطرح است تو این را از کسی نشنیدی از کتابی هم نخواندی از علمای بنیاسرائیل فرا نگرفتی از تورات و انجیل نقل نمیکنی بلکه ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ تمام این حرفها را که به نام قرآن کریم است از نزد ذات اقدس الهی که حکیمِ مطلق و علیمِ محض است تلقّی میکنی پس جریان درس و بحث نیست سخن تلقّی و علم است که شهود است و این شهود هم از لدن و نزد و حضور خدای سبحان است که میشود علم لدنّی و خدا هم حکیمِ مطلق است و علیمِ محض پس تمام این حرفهای شما حق است و صدق است بلا کذبٍ از جایی هم نگرفتید درست است که آن تورات و انجیل که اصل است [و تحریفشده نیست] حق است ولی تو از آنجا نقل نمیکنی.
در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» یعنی آیه سه و چهار سورهٴ «زخرف» این است که ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ این کتاب گرچه آن مرحله نازلهاش عربی مبین است ولی مقام والای او علیّ حکیم است تو این علیّ حکیم را مانند عربی مبین از وحی داری منتها عربی مبین دامنه این وحی است علیّ حکیم صدر و برجستهترین نقطه این وحی است تو این علیّ حکیم را از ﴿لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ یاد میگیری پس علمت لدنّی است از نزد خداست تو بالا آمدی به نزد خدا رسیدی و این علیّ حکیم را از خدایی که حکیمِ علیم است فرا میگیری پس هیچ ابهامی در این قصص نیست.
مطلب بعدی آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که محلّ بحث است قصّه پنج پیامبر(علیهم السلام) را به عنوان نمونه ذکر میکند قصه حضرت موسای کلیم هست داوود هست سلیمان هست صالح هست و لوط(سلام الله علیهم) این قصص انبیا را به این صورت ذکر میکند که مناسب با وضع آن روز مردم حجاز بود. بعد از اینکه فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ از جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) شروع میکند. قصّه موسای کلیم دهها بار در قرآن کریم آمده نام مبارک آن حضرت بیش از صد بار [129 بار] در قرآن آمده در هر بخشی گوشهای از قصّههای مبسوط آن حضرت ذکر شده آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و «یونس» گذشت در جریان برخورد وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) با فرعون بود; آیه 103 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَی بِآیَاتِنَا إِلَی فِرْعَوْنَ﴾ طلیعه نبوّت موسای کلیم در سورهٴ «اعراف» نیامده و همچنین در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 75 به بعد آنجا میفرماید: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُوسَی وَهَارُونَ إِلَی فِرْعَوْنَ وَمَلاَئِهِ بِآیَاتِنَا﴾ دیگر آغاز نبوّت وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) در سورهٴ «یونس» نیامده اما در سورهٴ «طه» در سورهٴ «نمل» در سورهٴ «قصص» از آغاز نبوّت وجود مبارک موسای کلیم سخن به میان آمده.
در سورهٴ مبارکهٴ «طه» قبلاً مقداری از این بحثها گذشت و در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» هم خواهد آمد اما آنچه فعلاً در سورهٴ «نمل» است آیه هفت این است: ﴿إِذْ قَالَ مُوسَی لأَهِلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَاراً سَآتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ﴾ البته این بحثهای تاریخی باید جداگانه مطرح بشود که صحرای شام و بخش مدین و اینها در قسمت شرق یا شمال شرقی مصر است رود عظیم نیل که در حقیقت یک دریاچه روانی است از وسط مصر میگذرد در قسمت شرق مصر این دریای احمر هست. حالا وجود مبارک موسای کلیم از این دریا با کشتی گذشت یا نه مدین کجای شرق این بحر احمر است اینها دیگر بحثهای تاریخی است که اگر ضرورتی اقتضا بکند باید مطرح بشود کوه طور هم که الآن وجود مبارک موسای کلیم برخورد کرد و در آن نار دید و این مقام نصیب او شد در همان بخش قرار دارد.
وجود مبارک موسای کلیم بعد از اینکه با فرزند شعیب(سلام الله علیه) ازدواج کرد از مدین به طرف مصر حرکت میکردند خودش بود و همسرش اما همراهانی هم داشتند خادمی داشتند مصاحبی داشتند اینها را قرآن نقل نمیکند لکن تعبیر به «اهل» فرمود بعد هم چهار ضمیر جمع آورد برای اینکه فرمود: ﴿إِذْ قَالَ مُوسَی لأَهِلِهِ﴾ این «اهل» ممکن است مفرد باشد یعنی امرأئه او ممکن است همراهان او باشد یعنی با امرأئه که جمع باشد اما این چهار ضمیر جمع نشان میدهد که عدّهای همراه وجود مبارک موسای کلیم بودند یکی ﴿سَآتِیکُم﴾ است دوم ﴿أَوْ آتِیکُم﴾ است سوم ﴿لَّعَلَّکُمْ﴾ است چهارم ﴿تَصْطَلُونَ﴾ این چهار ضمیر جمع نشان میدهد که همراهانی هم داشتند حالا یا از خود امرأئه به اهل تعبیر شد و چون از امرأئه به اهل تعبیر شد به مناسبت این تعبیرِ لفظی چهار ضمیر جمع آورده شده یا نه, واقعاً عدّهای غیر از همسر حضرت موسی(سلام الله علیه) در خدمت آن حضرت بودند که این چهار ضمیر جمع بعد از کلمه «اهل» آمده.
وجود مبارک موسای کلیم از شرق مصر یا از شمال شرقی مصر از مدین حرکت کردند بیایند به طرف مصر خب شب شد راهبلد نداشتند هوا هم سرد بود از این کلمه اِصطلا و گرم شدن معلوم میشود که احساس برودت و سردی میکردند و احتیاج داشتند که گرم بشوند و راهبلدی اینها را هدایت کند وقتی که از دور وجود مبارک موسای کلیم این آتش را دید نفرمود «أبصرتُ» فرمود: ﴿آنَسْتُ﴾ این ﴿آنَسْتُ﴾ یعنی «أبصرتُ شیئاً لی به اُنس» چیزی را من دیدم که باعث اُنس و آرامش من میشود درست است که ﴿آنَسْتُ﴾ را به «أبصرتُ» تفسیر کردند اما هر اِبصاری, دیدن هر چیزی اِیناس نیست. ایناس, دیدن چیزی است که باعث انس باشد یعنی در حالت ضرورت, مشکل آدم را حل کند. اینها که همراهان حضرت موسای کلیم بودند که چهار جا از اینها به ضمیر جمع یاد کرد هیچ کدام ندیدند فقط وجود مبارک موسای کلیم دید که گفت: ﴿إِنِّی آنَسْتُ نَاراً﴾. سرّ اینکه این کلمه ﴿آتِیکُم﴾ تکرار شده است که فرمود: ﴿سَآتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ﴾ (یک) ﴿أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ﴾ (دو) برای آن است که امید دو چیز داشت اینها هم با هم فرق میکند چون با هم فرق میکند این فعل تکرار شده این دو خواسته یک جامع مشترک دارند لذا در برخی از آیات و سوَر یک بار کلمه «آتی» ذکر شده است به لحاظ آن جامع مشترک, خصوصیتهای ممیّزه دارند که باعث شد این کلمه «آتی» تکرار بشود. در اینجا این کلمه «آتی» تکرار شد فرمود: ﴿سَآتِیکُم مِّنْهَا﴾ از آن ناری که دیدند ﴿بِخَبَرٍ﴾ بالأخره آنجا آتشی هست یک عدّه آتش روشن کردند راهبلدند یا دامداران این منطقهاند یا راهداران این منطقهاند, بالأخره از آنها میپرسم خبری میگیریم که راه کجاست اگر هم کسی را نیافتم آنها آتش روشن کردند به دنبال کارشان رفتند یک مقدار آتش میآورم که شما گرم بشوید جمع هر دو خواسته ممکن است ولی بالأخره اگر هر دو نشد احدالأمرین حاصل میشود.
در آیه 29 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که همین صحنه بازگو شد تعبیر این است: ﴿فَلَمَّا قَضَی مُوسَی الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّی آتِیکُم مِنْهَا بِخَبَرٍ﴾ (یک) ﴿أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ﴾ (دو) اینجا «آتی» تکرار نشده لکن مصحِّح تکرار است برای اینکه دو مطلب را به عنوان امید ذکر کرد یکی اطلاع از راه و کمکگیری از راهبلد, دوم بهرهبرداری از آتش که مقداری آتش بیاورم همهمان گرم بشویم. آنجا یعنی سورهٴ مبارکهٴ «قصص» کلمه «آتی» یک بار ذکر شد اما فعل و خواسته دو چیز است. در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آنجا مشابه همین هست منتها تعبیر باز با این فرق میکند; آیه ده سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است که ﴿إِذْ رَأی نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوْا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ﴾ این یک فعل ﴿أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً﴾ این دو فعل, گاهی دو فعل جداست گاهی دو فعل همنام است برای دو شیء جدا گاهی میفرماید: ﴿أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ﴾ گاهی فعل دوتاست نه کلمه «آتی» در سورهٴ «طه» که قبلاً گذشت آیه ده این بود: ﴿لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً﴾ دو فعل است چون دو فعل است مصحّح تکرار است و چون جامع اینها حلّ مشکل است لذا در بعضی از موارد یک بار ذکر شده است. اما اینکه فرمود: ﴿سَآتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ﴾ با این امید آمده ﴿فَلَمَّا جَاءَهَا﴾ آمده به سراغ این نار.
اهمیّت موضوع باعث شد که ذات اقدس الهی وضع این نار را روشن کند (یک) این نار در کجا و از کجا تلألؤ داشت (دو) و آن جایی که محور این نار بود در کدام بخش از وادی قرار داشت (سه) و این نار چه ناری بود (چهار) این خصوصیّات را یکی پس از دیگری ذکر میکند میفرماید: ﴿فَلَمَّا جَاءَهَا﴾ وقتی وجود مبارک موسای کلیم به حضور این نار آمد ﴿نُودِیَ﴾ اینجا دیگر فعل, فعل مجهول است چون هنوز مسئله ربوبیّت و الوهیّت و متکلّم کیست و اینها روشن نیست ﴿نُودِیَ﴾ اول ندایی شنید, چه چیزی شنید؟ شنید آگاه باش که این نار, نار عادی نیست که تو مقداری نار بگیری بروی نزد بچهها گرم بشوی از آن قبیل نیست ﴿أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ﴾ برخیها در درون این آتشاند اما مبارکاند (یک) ﴿وَمَنْ حَوْلَهَا﴾ آنها که اطراف این نارند که یکی از آنها خود شمایِ موسی هستی الآن به مقام برکت رسیدی (دو) و آن که این حرفها را میزند و آن که فیض او و لطف او در نار ظهور کرده است و آن که تو را منشأ برکت کرده است از هر توهّم و تخیّل مادّی منزّه است ﴿وَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ آن الله ﴿رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ است. این ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ﴾ همان ندایِ آن منادی است نه حرف موسای کلیم که جناب زمخشری خیال کرده که این را موسای کلیم در حال تعجّب گفته[1] این از سنخ تعجّب موسوی نیست این از سنخ تعلیم الهی است ذات اقدس الهی وقتی اوصاف جمالی خودش را ذکر میکند میفرماید: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾[2] وقتی اوصاف جلالی خود را ذکر میکند در پایان سورهٴ مبارکهٴ «یس» میفرماید: ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[3] آنجا که جای مُلک است جای ﴿ تَبَارَکَ ﴾ است آنجا که جای ملکوت است جای «سبحان» است هر دو کلام خداست خدای سبحان این سه جمله را ایراد فرمود یکی اینکه ﴿بُورِکَ مَن فِی النَّارِ﴾ یکی اینکه ﴿مَنْ حَوْلَهَا﴾ یعنی «بورک مَن حول النار» سوم اینکه ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ خب این حرفها را وجود مبارک موسای کلیم شنید و اینچنین صحنه عوض شد نه آن امید اول فعلاً در دست اوست که ﴿آتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ﴾ نه امید دوم که ﴿أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ﴾ دیگر صحنه عوض شد دیگر الآن به این فکر نیست که از کسی بپرسد راه مصر کجاست الآن باید بپرسد راه وحی و نبوّت و حشر با ملائکه و اینها کجاست دیگر کلاً صحنه عوض شد و سخن از گرمای مادّی نیست آن سرما هم کلاً رخت بربست, دیگر وجود مبارک موسای کلیم احساس برودت نمیکرد نه احساس گمراهی میکرد که بفرماید خبری بیاورم نه احساس برودت میکرد که بگوید شهاب قبس بیاورم کلاً صحنه عوض شد اصلاً به فکر راه مصر کجاست و به فکر اینکه یک مقدار گرم بشوم و اینها دیگر نیست کلاً صحنه عوض شد ﴿نُودِیَ أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ﴾ (یک) ﴿وَمَنْ حَوْلَهَا﴾ یعنی حول النّار (دو) ﴿وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ که محیط کل است (سه) یعنی صحنه نار, صحنه برکت است آنها هم که اطراف این نارند از برکت الهی برخوردارند حالا ملائکهاند یکی از آنها خود وجود مبارک موسای کلیم است این صحنه, صحنه برکت است خب حالا این کجا اتفاق افتاده؟ در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» موقعیّتش را مشخص کرد فرمود; آیه 29 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است: ﴿فَلَمَّا قَضَی مُوسَی الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً﴾ از راه دور دید بالای این قسمت کوه طور آتشی روشن است ﴿قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّی آتِیکُم مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ ٭ فَلَمَّا أَتَاهَا﴾ وقتی آمد جلوی این نار ﴿نُودِیَ﴾ اما منادی هنوز مشخص نیست اول غیبت است از کجا این ندا را شنید ﴿مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ﴾ وقتی آمد روی کوه طور درّهای است پس کوه طور است (اول) درّه است (دو) این درّه یک جانب اَیمن دارد یک جانب اَیسر (سه) از جانب اَیمن وادی صدایی شنید (چهار) شاطی یعنی جانب, اَیمن وصف شاطی است نه وصف وادی یعنی وادیِ اَیمن نیست شاطی ایمن است حالا وادی ایمن یعنی وادی یُمن و یُمنا ممکن است در عالم باشد اما این بخش از آیات کاری به وادی ایمن ندارد همه بحثهایی که قرآن کریم درباره ایمن دارد مربوط به شاطی است یعنی جانب ﴿مِن شَاطِئِ الْوَادِ﴾ که آن شاطی, اَیمن است یعنی از جانب راست این درّه، پس کوه طور است (یک) درّه است (دو) جانب ایمن دارد (سه) در جانب ایمن یک بُقعه مبارکه است (چهار) در این بقعه مبارکه شجری است (پنج) این شجر در نار است (شش) از این محدوده میشنود ﴿إِنَّی أَنَا اللَّهُ﴾ این را او میشنود و اهل او که هستند از همه اینها بیخبرند خب, ﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ﴾ پس سخن از وادی ایمن نیست سخن از شاطی ایمن است از جانب راستِ این وادی خب نشانه و آدرس دیگر چیست؟ ﴿فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ﴾ است یک منطقه پربرکتی آنجا هست آنجا درختی است که این درخت محفوف به نار است چون فرمود از نار این حرفها را شنیده ﴿فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِیَ أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «طه» که قبلاً گذشت عبارت این بود وقتی که وارد آن صحنه شد ﴿فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوْا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً ٭ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَی﴾ وقتی کنار آتش آمد در برابر آتش این ندا را شنید ﴿إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوی ٭ وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی ٭ إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ﴾[4] تا پایان, خب آنجا که دارد از شجره شنید این شجره در همان منطقهای بود که وجود مبارک موسای کلیم نار میدید پس این شجره در فضای نار بود در بُقعه مبارکه بود در جانب راست درّه بود این درّه هم در کوه طور بود این مجموعه را ذات اقدس الهی آدرس داد فرمود موسی در چنین صحنهای این حرفها را شنید.
این صحنه را ذات اقدس الهی ترسیم کرد خب چه شد؟ فرمود آن صدایی که شنید ﴿بُورِکَ مَن فِی النَّارِ﴾ بود و ﴿مَنْ حَوْلَهَا﴾ بود و ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ﴾ بعد این جملهها را که شنید این کلمات نورانی را هم شنید ﴿یَا مُوسَی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ شنید که گویندهای وجود مبارک کلیمِ حق را صدا میزند میفرماید: ﴿یَا مُوسَی﴾ با ﴿إِنَّهُ﴾ که مؤثّر در تأکید است ﴿إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ اسم و اوصاف را بعد از ﴿أَنَا﴾ ذکر فرمود. در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آنجا این مطلب نورانی از وجود مبارک امام صادق گذشت که آن روایت را از تحفالعقول خواندیم آن وقتی که این سوره محلّ بحث بود; در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیه نود این است برادران یوسف در آن آخرین صحنه به حضرت عرض کردند: ﴿أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ﴾ آن روایت نورانی که از تحفالعقول خوانده شد وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) از این آیه دارد استفاده میکند فرمود در معرفتشناسی اگر کسی نزد آدم حاضر باشد اول انسان خود او را میبیند میشناسد بعد نام او, اوصاف او و مانند آن, اگر کسی را ما ببینیم میگویند این آقا زید است تحصیل کرده است فلان جایی است فلان وصف را دارد چون اول ما او را میبینیم دیگر, اما اگر او غایب باشد میگویند کسی که تحصیلاتش فلان است اهل فلان جاست فرزند فلان کس است این به نام زید است اول از راه اسم و وصف و نشانهها و علایم ما را آشنا میکنند بعد ما مسمّا را میشناسیم استدلال وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) که این جزء غرر روایات ماست این است فرمود اگر مخاطب حاضر باشد اول انسان خود او را میشناسد بعد نام او را بعد وصف او را, اگر شخص, غایب باشد خب اول اسم و وصف او را میشناسد بعد مسمّا را. بعد استدلال فرمود به همین آیه نود سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» که برادران یوسف در آن پایان چون در خدمت خود یوسف بودند در مَشهد و محضر خود یوسف بودند اول او را دیدند گفتند آیا تو یوسفی؟ نگفتند آیا یوسف تویی گفتند آیا تو, تو را که ما میبینیم و میشناسیم آیا جنابعالی یوسفی ﴿أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ﴾ استدلال حضرت این است که چون یوسف را دیدند و شخص را شناختند از مسمّا پی به اسم و وصف بردند استدلال حضرت این است که خدا حاضر است و شاهد است[5] آن که به دنبال برهان میگردد اول الله را میشناسد واجبالوجود را میشناسد خالق را میشناسد بعد بخواهد پی به مسمّا ببرد این در حضور نبود این همیشه غایب است ولی اگر کسی الله را مشاهده میکند اول او را میشناسد بعد اسم و وصف او را, خب این طور استدلال کردن این طور بهرهبرداری کردنِ معرفتی از آیات فقط به برکت خود این خاندان است که همتای قرآناند خب این آیات را خیلیها خواندند خیلیها میخوانند آنهایی که الآن هم میخوانند از علمای اهل سنّت ولی با این روایات آشنا نیستند ـ خب الآن حدود 1400 سال است اینها این را میخوانند ـ ولی چون آشنا با این احادیث نیستند این گونه از برداشتهای لطیف را ندارند حضرت فرمود خدا حاضر است شما به دنبال چه کسی میگردید میخواهید از راه اسم وصف بشناسید اگر کسی از راه فعلْ خدا را شناخت او یک خدای کلّی میشناسد شما اگر خطّی را جایی دیدید میفهمید «إنّ له کاتباً» یک اثر که دیدید مؤثّری دارد بنایی که دیدید بنّایی دارد اما آن نویسنده چه کسی است این گوینده کیست اینکه نمیشناسید یک مفهوم کلی میشناسید چون مفهوم کلی میشناسید دارید مفهوم کلی را هم عبادت میکنید مشکل شما هم حل نمیشود آن که خط را نوشت که نشناختید مگر میشود آدم از اثر پی به مؤثّر ببرد از اثر پی به مؤثّرٌما میبرند آن مؤثّرٌما که مشکل ما را حل نمیکند ولی اگر آن مؤثّرٌما «أقرب إلینا مِن حَبل الورید»[6] بود خب اول باید از راه درون او را ببینیم بعد آثارش را هم میشناسیم او که غایب نیست او که دور نیست.
این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در همان دعای «ابوحمزه ثمالی» است: «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ وَاَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاَّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعمالُ دوُنَکَ»[7] غالب ما همین طوریم چه فیلسوف ما چه متکلّم ما چه عارف نظری ما آنها که درباره خداشناسی کار میکنند یک مؤثّرٌمایی یک خالقٌمایی یک مدبّرٌمایی بیش از این صحبت نمیکنند چون دست همه ما خالی است ما اگر اثری دیدیم پی میبریم که مؤثّری هست بله این بیش از یک مفهوم جامع چیزی تحویل ما نمیدهد و آن خدا نیست خدا شخص است که او را ما نشناختیم. وقتی از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکنند که چرا ما دعا میکنیم دعای ما مستجاب نیست فرمود: «لأنّکم تَدعون مَن لا تَعرفونه»[8] کسی را میخوانید که نمیشناسید آن راهی را که به ما گفتند بروید آن راه را که نرفتیم این راه مدرسه را رفتیم راه مدرسه هم همین است یک مفهوم کلی «خالقٌما, قادرٌما, واجبٌما, مدبّرٌما» بله, بیش از این هم از غالب ماها نخواستند چون مقدور ما نیست از هیچ اثری نمیشود پی به مؤثّر برد مؤثّرٌما را ما پی میبریم اما آن شخصی که این خط را نوشت میفهمیم خطّی که دیدیم میفهمیم نویسندهای هست خب «آثار القدم تدلّ علی المسیر»[9] بله «تدلّ علی المسیر» سالکی روندهای رفته این راه را که اثر پایش مانده اما آن چه کسی بود زید بود یا عمرو بود او را که ما نمیشناسیم اینکه میبینید مشکل ما حل نمیشود چه در عبادت چه در دعا همان بیان نورانی حضرت است که فرمود: «لأنّکم تَدعون مَن لا تَعرفون». خب حالا اگر آن روایت نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که در تحفالعقول آمده و قبلاً هم خوانده شد و جزء غرر روایات ماست در حوزهها بحث بشود خیلی از مشکلات حل میشود فرمود او که حاضر است او که غایب نیست دنبال مفهوم میگردید مفهوم بله ثابت میکند خالقٌمایی هست واجبالوجودی هست این یک مفاهیم کلی است قابل صدق بر کثیرین است اما او چه کسی است؟ اما وقتی که باور کردیم او حاضر است «أقرب إلینا مِن حَبل الورید»[10] است اول او را میبینیم و میشناسیم بعد نام او را بعد وصف او را, در کوه طور ذات اقدس الهی به موسای کلیم فرمود من را که میبینی من خدایم نه خدایت منم ﴿أَنَا﴾ مرا میبینی؟ من اللّهم نه الله منم نه ربّالعالمین منم ندا داده شد که ﴿یَا مُوسَی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ مرا میبینی؟ شناختی؟ من خدایم این برای همه ما هست یا کم یا زیاد حالا آن قلّه برای انبیا و اولیاست خب ما در حال اضطرار چه کسی را میخواهیم مفهوم کلی واجبالوجود را میخواهیم؟!
روایتی هست که حالا اصل روایت ممکن است سندش صحیح نباشد ولی اصل مطلب که درست است شخص عرض کرد: «دُلَّنی علی الله» فرمود آیا سفر دریایی کردی سوار کشتی شدی اتفاق افتاده که کشتیات بشکند و در حال غرق شدن باشد همه اینها را گفت آری, آری فرمود وقتی کشتیات شکست به چه کسی متوسّل میشدی گفت به کسی که تمام توان در اختیار اوست فرمود: «هو الله»[11] ما در حال مرض ﴿أمَّنْ یُجِیبُ﴾[12] میخوانیم چه کسی را میخوانیم مفهوم واجبالوجود را میخواهیم یا کسی که همه کارها به دست اوست اگر برای همه ما آن حال [که در هنگام اضطرار داریم] دوام داشته باشد بله میتوانیم خدا را به اندازه خودمان بشناسیم وگرنه همان برهان کلی است خب چقدر این عبارت لطیف است این یک امام صادق میخواهد! خب همه این را خواندند همه هم میخوانند.
پرسش...
پاسخ: خدایی که در درخت تجلّی کرده چون کلّ جهان, مجلای الهی است. این بیان نورانی وجود مبارک حضرت امیر است در نهجالبلاغه که «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ»[13] تا حال روشن شد که دو منطقه, منطقه ممنوعه است که احدی به آن دسترسی ندارد و کلاً خارج از بحث است آن ذات مطلق, خارج از بحث است (یک) اکتناه اوصاف ذاتی خارج از بحث است (دو) تجلّی خدا, ظهور خدا, فیض خدا, ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[14] که وجه الله است این کلاّ محور بحث است (سه) خدای سبحان خودش را به عنوان ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[15] در منطقة الفراغ در وجه سوم دارد نشان میدهد این یا شدید است یا ضعیف اگر قدری پردههای نوری کنار برود میشود ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾[16] اما اگر نه, با همین حجابهای نوری باشد فرمود: ﴿یَا مُوسَی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ تا حال در مکتب شعیب(سلام الله علیه) این حرفها را شنیدی اما آنچه الآن در اینجا مشاهده میکنی منم که نام من الله است وصف من عزیز حکیم است ﴿یَا مُوسَی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . الکشاف, ج3, ص350.
[2] . سورهٴ ملک, آیهٴ 1.
[3] . سورهٴ یس, آیهٴ 83.
[4] . سورهٴ طه, آیات 10 ـ 14.
[5] . تحفالعقول, ص327 و 328.
[6] . ر.ک: سورهٴ ق, آیهٴ 16.
[7] . مصباحالمتهجّد, ص583.
[8] . التوحید (شیخ صدوق), ص288 و 289.
[9] . جامعالأخبار, ص4.
3. ر.ک: سورهٴ ق، آیهٴ 16.
[11] . ر.ک: التوحید (شیخ صدوق), ص231.
[12] . سورهٴ نمل, آیهٴ 62.
[13] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 108.
[14] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
1. سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[16] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 143.
- داستان ملاقات حضرت موسی (ع) با آتش؛
- ذات اقدس الهی جریان وحی و نبوّت و قصص انبیا را با آیه 6 شروع میکند؛
- شهود از لدن و نزد و حضور خدای سبحان است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ (6) إِذْ قَالَ مُوسَی لأَهِلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَاراً سَآتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (7) فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِیَ أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (8) یَا مُوسَی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (9) وَأَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَی لاَتَخَفْ إِنِّی لاَیَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ (10) إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ (11)﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «نمل» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین است و مهمترین بخش آن بعد از توحید جریان وحی و نبوّت است ذات اقدس الهی جریان وحی و نبوّت و قصص انبیا را با این جمله شروع میکند که این بحثهایی که در این سوره مطرح است تو این را از کسی نشنیدی از کتابی هم نخواندی از علمای بنیاسرائیل فرا نگرفتی از تورات و انجیل نقل نمیکنی بلکه ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ تمام این حرفها را که به نام قرآن کریم است از نزد ذات اقدس الهی که حکیمِ مطلق و علیمِ محض است تلقّی میکنی پس جریان درس و بحث نیست سخن تلقّی و علم است که شهود است و این شهود هم از لدن و نزد و حضور خدای سبحان است که میشود علم لدنّی و خدا هم حکیمِ مطلق است و علیمِ محض پس تمام این حرفهای شما حق است و صدق است بلا کذبٍ از جایی هم نگرفتید درست است که آن تورات و انجیل که اصل است [و تحریفشده نیست] حق است ولی تو از آنجا نقل نمیکنی.
در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» یعنی آیه سه و چهار سورهٴ «زخرف» این است که ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ این کتاب گرچه آن مرحله نازلهاش عربی مبین است ولی مقام والای او علیّ حکیم است تو این علیّ حکیم را مانند عربی مبین از وحی داری منتها عربی مبین دامنه این وحی است علیّ حکیم صدر و برجستهترین نقطه این وحی است تو این علیّ حکیم را از ﴿لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ یاد میگیری پس علمت لدنّی است از نزد خداست تو بالا آمدی به نزد خدا رسیدی و این علیّ حکیم را از خدایی که حکیمِ علیم است فرا میگیری پس هیچ ابهامی در این قصص نیست.
مطلب بعدی آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که محلّ بحث است قصّه پنج پیامبر(علیهم السلام) را به عنوان نمونه ذکر میکند قصه حضرت موسای کلیم هست داوود هست سلیمان هست صالح هست و لوط(سلام الله علیهم) این قصص انبیا را به این صورت ذکر میکند که مناسب با وضع آن روز مردم حجاز بود. بعد از اینکه فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ از جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) شروع میکند. قصّه موسای کلیم دهها بار در قرآن کریم آمده نام مبارک آن حضرت بیش از صد بار [129 بار] در قرآن آمده در هر بخشی گوشهای از قصّههای مبسوط آن حضرت ذکر شده آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» و «یونس» گذشت در جریان برخورد وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) با فرعون بود; آیه 103 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَی بِآیَاتِنَا إِلَی فِرْعَوْنَ﴾ طلیعه نبوّت موسای کلیم در سورهٴ «اعراف» نیامده و همچنین در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 75 به بعد آنجا میفرماید: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُوسَی وَهَارُونَ إِلَی فِرْعَوْنَ وَمَلاَئِهِ بِآیَاتِنَا﴾ دیگر آغاز نبوّت وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) در سورهٴ «یونس» نیامده اما در سورهٴ «طه» در سورهٴ «نمل» در سورهٴ «قصص» از آغاز نبوّت وجود مبارک موسای کلیم سخن به میان آمده.
در سورهٴ مبارکهٴ «طه» قبلاً مقداری از این بحثها گذشت و در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» هم خواهد آمد اما آنچه فعلاً در سورهٴ «نمل» است آیه هفت این است: ﴿إِذْ قَالَ مُوسَی لأَهِلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَاراً سَآتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ﴾ البته این بحثهای تاریخی باید جداگانه مطرح بشود که صحرای شام و بخش مدین و اینها در قسمت شرق یا شمال شرقی مصر است رود عظیم نیل که در حقیقت یک دریاچه روانی است از وسط مصر میگذرد در قسمت شرق مصر این دریای احمر هست. حالا وجود مبارک موسای کلیم از این دریا با کشتی گذشت یا نه مدین کجای شرق این بحر احمر است اینها دیگر بحثهای تاریخی است که اگر ضرورتی اقتضا بکند باید مطرح بشود کوه طور هم که الآن وجود مبارک موسای کلیم برخورد کرد و در آن نار دید و این مقام نصیب او شد در همان بخش قرار دارد.
وجود مبارک موسای کلیم بعد از اینکه با فرزند شعیب(سلام الله علیه) ازدواج کرد از مدین به طرف مصر حرکت میکردند خودش بود و همسرش اما همراهانی هم داشتند خادمی داشتند مصاحبی داشتند اینها را قرآن نقل نمیکند لکن تعبیر به «اهل» فرمود بعد هم چهار ضمیر جمع آورد برای اینکه فرمود: ﴿إِذْ قَالَ مُوسَی لأَهِلِهِ﴾ این «اهل» ممکن است مفرد باشد یعنی امرأئه او ممکن است همراهان او باشد یعنی با امرأئه که جمع باشد اما این چهار ضمیر جمع نشان میدهد که عدّهای همراه وجود مبارک موسای کلیم بودند یکی ﴿سَآتِیکُم﴾ است دوم ﴿أَوْ آتِیکُم﴾ است سوم ﴿لَّعَلَّکُمْ﴾ است چهارم ﴿تَصْطَلُونَ﴾ این چهار ضمیر جمع نشان میدهد که همراهانی هم داشتند حالا یا از خود امرأئه به اهل تعبیر شد و چون از امرأئه به اهل تعبیر شد به مناسبت این تعبیرِ لفظی چهار ضمیر جمع آورده شده یا نه, واقعاً عدّهای غیر از همسر حضرت موسی(سلام الله علیه) در خدمت آن حضرت بودند که این چهار ضمیر جمع بعد از کلمه «اهل» آمده.
وجود مبارک موسای کلیم از شرق مصر یا از شمال شرقی مصر از مدین حرکت کردند بیایند به طرف مصر خب شب شد راهبلد نداشتند هوا هم سرد بود از این کلمه اِصطلا و گرم شدن معلوم میشود که احساس برودت و سردی میکردند و احتیاج داشتند که گرم بشوند و راهبلدی اینها را هدایت کند وقتی که از دور وجود مبارک موسای کلیم این آتش را دید نفرمود «أبصرتُ» فرمود: ﴿آنَسْتُ﴾ این ﴿آنَسْتُ﴾ یعنی «أبصرتُ شیئاً لی به اُنس» چیزی را من دیدم که باعث اُنس و آرامش من میشود درست است که ﴿آنَسْتُ﴾ را به «أبصرتُ» تفسیر کردند اما هر اِبصاری, دیدن هر چیزی اِیناس نیست. ایناس, دیدن چیزی است که باعث انس باشد یعنی در حالت ضرورت, مشکل آدم را حل کند. اینها که همراهان حضرت موسای کلیم بودند که چهار جا از اینها به ضمیر جمع یاد کرد هیچ کدام ندیدند فقط وجود مبارک موسای کلیم دید که گفت: ﴿إِنِّی آنَسْتُ نَاراً﴾. سرّ اینکه این کلمه ﴿آتِیکُم﴾ تکرار شده است که فرمود: ﴿سَآتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ﴾ (یک) ﴿أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ﴾ (دو) برای آن است که امید دو چیز داشت اینها هم با هم فرق میکند چون با هم فرق میکند این فعل تکرار شده این دو خواسته یک جامع مشترک دارند لذا در برخی از آیات و سوَر یک بار کلمه «آتی» ذکر شده است به لحاظ آن جامع مشترک, خصوصیتهای ممیّزه دارند که باعث شد این کلمه «آتی» تکرار بشود. در اینجا این کلمه «آتی» تکرار شد فرمود: ﴿سَآتِیکُم مِّنْهَا﴾ از آن ناری که دیدند ﴿بِخَبَرٍ﴾ بالأخره آنجا آتشی هست یک عدّه آتش روشن کردند راهبلدند یا دامداران این منطقهاند یا راهداران این منطقهاند, بالأخره از آنها میپرسم خبری میگیریم که راه کجاست اگر هم کسی را نیافتم آنها آتش روشن کردند به دنبال کارشان رفتند یک مقدار آتش میآورم که شما گرم بشوید جمع هر دو خواسته ممکن است ولی بالأخره اگر هر دو نشد احدالأمرین حاصل میشود.
در آیه 29 سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که همین صحنه بازگو شد تعبیر این است: ﴿فَلَمَّا قَضَی مُوسَی الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّی آتِیکُم مِنْهَا بِخَبَرٍ﴾ (یک) ﴿أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ﴾ (دو) اینجا «آتی» تکرار نشده لکن مصحِّح تکرار است برای اینکه دو مطلب را به عنوان امید ذکر کرد یکی اطلاع از راه و کمکگیری از راهبلد, دوم بهرهبرداری از آتش که مقداری آتش بیاورم همهمان گرم بشویم. آنجا یعنی سورهٴ مبارکهٴ «قصص» کلمه «آتی» یک بار ذکر شد اما فعل و خواسته دو چیز است. در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آنجا مشابه همین هست منتها تعبیر باز با این فرق میکند; آیه ده سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است که ﴿إِذْ رَأی نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوْا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ﴾ این یک فعل ﴿أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً﴾ این دو فعل, گاهی دو فعل جداست گاهی دو فعل همنام است برای دو شیء جدا گاهی میفرماید: ﴿أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ﴾ گاهی فعل دوتاست نه کلمه «آتی» در سورهٴ «طه» که قبلاً گذشت آیه ده این بود: ﴿لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً﴾ دو فعل است چون دو فعل است مصحّح تکرار است و چون جامع اینها حلّ مشکل است لذا در بعضی از موارد یک بار ذکر شده است. اما اینکه فرمود: ﴿سَآتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ﴾ با این امید آمده ﴿فَلَمَّا جَاءَهَا﴾ آمده به سراغ این نار.
اهمیّت موضوع باعث شد که ذات اقدس الهی وضع این نار را روشن کند (یک) این نار در کجا و از کجا تلألؤ داشت (دو) و آن جایی که محور این نار بود در کدام بخش از وادی قرار داشت (سه) و این نار چه ناری بود (چهار) این خصوصیّات را یکی پس از دیگری ذکر میکند میفرماید: ﴿فَلَمَّا جَاءَهَا﴾ وقتی وجود مبارک موسای کلیم به حضور این نار آمد ﴿نُودِیَ﴾ اینجا دیگر فعل, فعل مجهول است چون هنوز مسئله ربوبیّت و الوهیّت و متکلّم کیست و اینها روشن نیست ﴿نُودِیَ﴾ اول ندایی شنید, چه چیزی شنید؟ شنید آگاه باش که این نار, نار عادی نیست که تو مقداری نار بگیری بروی نزد بچهها گرم بشوی از آن قبیل نیست ﴿أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ﴾ برخیها در درون این آتشاند اما مبارکاند (یک) ﴿وَمَنْ حَوْلَهَا﴾ آنها که اطراف این نارند که یکی از آنها خود شمایِ موسی هستی الآن به مقام برکت رسیدی (دو) و آن که این حرفها را میزند و آن که فیض او و لطف او در نار ظهور کرده است و آن که تو را منشأ برکت کرده است از هر توهّم و تخیّل مادّی منزّه است ﴿وَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ آن الله ﴿رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ است. این ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ﴾ همان ندایِ آن منادی است نه حرف موسای کلیم که جناب زمخشری خیال کرده که این را موسای کلیم در حال تعجّب گفته[1] این از سنخ تعجّب موسوی نیست این از سنخ تعلیم الهی است ذات اقدس الهی وقتی اوصاف جمالی خودش را ذکر میکند میفرماید: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾[2] وقتی اوصاف جلالی خود را ذکر میکند در پایان سورهٴ مبارکهٴ «یس» میفرماید: ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[3] آنجا که جای مُلک است جای ﴿ تَبَارَکَ ﴾ است آنجا که جای ملکوت است جای «سبحان» است هر دو کلام خداست خدای سبحان این سه جمله را ایراد فرمود یکی اینکه ﴿بُورِکَ مَن فِی النَّارِ﴾ یکی اینکه ﴿مَنْ حَوْلَهَا﴾ یعنی «بورک مَن حول النار» سوم اینکه ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ خب این حرفها را وجود مبارک موسای کلیم شنید و اینچنین صحنه عوض شد نه آن امید اول فعلاً در دست اوست که ﴿آتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ﴾ نه امید دوم که ﴿أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ﴾ دیگر صحنه عوض شد دیگر الآن به این فکر نیست که از کسی بپرسد راه مصر کجاست الآن باید بپرسد راه وحی و نبوّت و حشر با ملائکه و اینها کجاست دیگر کلاً صحنه عوض شد و سخن از گرمای مادّی نیست آن سرما هم کلاً رخت بربست, دیگر وجود مبارک موسای کلیم احساس برودت نمیکرد نه احساس گمراهی میکرد که بفرماید خبری بیاورم نه احساس برودت میکرد که بگوید شهاب قبس بیاورم کلاً صحنه عوض شد اصلاً به فکر راه مصر کجاست و به فکر اینکه یک مقدار گرم بشوم و اینها دیگر نیست کلاً صحنه عوض شد ﴿نُودِیَ أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ﴾ (یک) ﴿وَمَنْ حَوْلَهَا﴾ یعنی حول النّار (دو) ﴿وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ که محیط کل است (سه) یعنی صحنه نار, صحنه برکت است آنها هم که اطراف این نارند از برکت الهی برخوردارند حالا ملائکهاند یکی از آنها خود وجود مبارک موسای کلیم است این صحنه, صحنه برکت است خب حالا این کجا اتفاق افتاده؟ در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» موقعیّتش را مشخص کرد فرمود; آیه 29 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «قصص» این است: ﴿فَلَمَّا قَضَی مُوسَی الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً﴾ از راه دور دید بالای این قسمت کوه طور آتشی روشن است ﴿قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّی آتِیکُم مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ ٭ فَلَمَّا أَتَاهَا﴾ وقتی آمد جلوی این نار ﴿نُودِیَ﴾ اما منادی هنوز مشخص نیست اول غیبت است از کجا این ندا را شنید ﴿مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ﴾ وقتی آمد روی کوه طور درّهای است پس کوه طور است (اول) درّه است (دو) این درّه یک جانب اَیمن دارد یک جانب اَیسر (سه) از جانب اَیمن وادی صدایی شنید (چهار) شاطی یعنی جانب, اَیمن وصف شاطی است نه وصف وادی یعنی وادیِ اَیمن نیست شاطی ایمن است حالا وادی ایمن یعنی وادی یُمن و یُمنا ممکن است در عالم باشد اما این بخش از آیات کاری به وادی ایمن ندارد همه بحثهایی که قرآن کریم درباره ایمن دارد مربوط به شاطی است یعنی جانب ﴿مِن شَاطِئِ الْوَادِ﴾ که آن شاطی, اَیمن است یعنی از جانب راست این درّه، پس کوه طور است (یک) درّه است (دو) جانب ایمن دارد (سه) در جانب ایمن یک بُقعه مبارکه است (چهار) در این بقعه مبارکه شجری است (پنج) این شجر در نار است (شش) از این محدوده میشنود ﴿إِنَّی أَنَا اللَّهُ﴾ این را او میشنود و اهل او که هستند از همه اینها بیخبرند خب, ﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ﴾ پس سخن از وادی ایمن نیست سخن از شاطی ایمن است از جانب راستِ این وادی خب نشانه و آدرس دیگر چیست؟ ﴿فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ﴾ است یک منطقه پربرکتی آنجا هست آنجا درختی است که این درخت محفوف به نار است چون فرمود از نار این حرفها را شنیده ﴿فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِیَ أَن بُورِکَ مَن فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «طه» که قبلاً گذشت عبارت این بود وقتی که وارد آن صحنه شد ﴿فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوْا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً ٭ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَی﴾ وقتی کنار آتش آمد در برابر آتش این ندا را شنید ﴿إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوی ٭ وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی ٭ إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ﴾[4] تا پایان, خب آنجا که دارد از شجره شنید این شجره در همان منطقهای بود که وجود مبارک موسای کلیم نار میدید پس این شجره در فضای نار بود در بُقعه مبارکه بود در جانب راست درّه بود این درّه هم در کوه طور بود این مجموعه را ذات اقدس الهی آدرس داد فرمود موسی در چنین صحنهای این حرفها را شنید.
این صحنه را ذات اقدس الهی ترسیم کرد خب چه شد؟ فرمود آن صدایی که شنید ﴿بُورِکَ مَن فِی النَّارِ﴾ بود و ﴿مَنْ حَوْلَهَا﴾ بود و ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ﴾ بعد این جملهها را که شنید این کلمات نورانی را هم شنید ﴿یَا مُوسَی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ شنید که گویندهای وجود مبارک کلیمِ حق را صدا میزند میفرماید: ﴿یَا مُوسَی﴾ با ﴿إِنَّهُ﴾ که مؤثّر در تأکید است ﴿إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ اسم و اوصاف را بعد از ﴿أَنَا﴾ ذکر فرمود. در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آنجا این مطلب نورانی از وجود مبارک امام صادق گذشت که آن روایت را از تحفالعقول خواندیم آن وقتی که این سوره محلّ بحث بود; در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیه نود این است برادران یوسف در آن آخرین صحنه به حضرت عرض کردند: ﴿أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ﴾ آن روایت نورانی که از تحفالعقول خوانده شد وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) از این آیه دارد استفاده میکند فرمود در معرفتشناسی اگر کسی نزد آدم حاضر باشد اول انسان خود او را میبیند میشناسد بعد نام او, اوصاف او و مانند آن, اگر کسی را ما ببینیم میگویند این آقا زید است تحصیل کرده است فلان جایی است فلان وصف را دارد چون اول ما او را میبینیم دیگر, اما اگر او غایب باشد میگویند کسی که تحصیلاتش فلان است اهل فلان جاست فرزند فلان کس است این به نام زید است اول از راه اسم و وصف و نشانهها و علایم ما را آشنا میکنند بعد ما مسمّا را میشناسیم استدلال وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) که این جزء غرر روایات ماست این است فرمود اگر مخاطب حاضر باشد اول انسان خود او را میشناسد بعد نام او را بعد وصف او را, اگر شخص, غایب باشد خب اول اسم و وصف او را میشناسد بعد مسمّا را. بعد استدلال فرمود به همین آیه نود سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» که برادران یوسف در آن پایان چون در خدمت خود یوسف بودند در مَشهد و محضر خود یوسف بودند اول او را دیدند گفتند آیا تو یوسفی؟ نگفتند آیا یوسف تویی گفتند آیا تو, تو را که ما میبینیم و میشناسیم آیا جنابعالی یوسفی ﴿أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ﴾ استدلال حضرت این است که چون یوسف را دیدند و شخص را شناختند از مسمّا پی به اسم و وصف بردند استدلال حضرت این است که خدا حاضر است و شاهد است[5] آن که به دنبال برهان میگردد اول الله را میشناسد واجبالوجود را میشناسد خالق را میشناسد بعد بخواهد پی به مسمّا ببرد این در حضور نبود این همیشه غایب است ولی اگر کسی الله را مشاهده میکند اول او را میشناسد بعد اسم و وصف او را, خب این طور استدلال کردن این طور بهرهبرداری کردنِ معرفتی از آیات فقط به برکت خود این خاندان است که همتای قرآناند خب این آیات را خیلیها خواندند خیلیها میخوانند آنهایی که الآن هم میخوانند از علمای اهل سنّت ولی با این روایات آشنا نیستند ـ خب الآن حدود 1400 سال است اینها این را میخوانند ـ ولی چون آشنا با این احادیث نیستند این گونه از برداشتهای لطیف را ندارند حضرت فرمود خدا حاضر است شما به دنبال چه کسی میگردید میخواهید از راه اسم وصف بشناسید اگر کسی از راه فعلْ خدا را شناخت او یک خدای کلّی میشناسد شما اگر خطّی را جایی دیدید میفهمید «إنّ له کاتباً» یک اثر که دیدید مؤثّری دارد بنایی که دیدید بنّایی دارد اما آن نویسنده چه کسی است این گوینده کیست اینکه نمیشناسید یک مفهوم کلی میشناسید چون مفهوم کلی میشناسید دارید مفهوم کلی را هم عبادت میکنید مشکل شما هم حل نمیشود آن که خط را نوشت که نشناختید مگر میشود آدم از اثر پی به مؤثّر ببرد از اثر پی به مؤثّرٌما میبرند آن مؤثّرٌما که مشکل ما را حل نمیکند ولی اگر آن مؤثّرٌما «أقرب إلینا مِن حَبل الورید»[6] بود خب اول باید از راه درون او را ببینیم بعد آثارش را هم میشناسیم او که غایب نیست او که دور نیست.
این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در همان دعای «ابوحمزه ثمالی» است: «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ وَاَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاَّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعمالُ دوُنَکَ»[7] غالب ما همین طوریم چه فیلسوف ما چه متکلّم ما چه عارف نظری ما آنها که درباره خداشناسی کار میکنند یک مؤثّرٌمایی یک خالقٌمایی یک مدبّرٌمایی بیش از این صحبت نمیکنند چون دست همه ما خالی است ما اگر اثری دیدیم پی میبریم که مؤثّری هست بله این بیش از یک مفهوم جامع چیزی تحویل ما نمیدهد و آن خدا نیست خدا شخص است که او را ما نشناختیم. وقتی از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکنند که چرا ما دعا میکنیم دعای ما مستجاب نیست فرمود: «لأنّکم تَدعون مَن لا تَعرفونه»[8] کسی را میخوانید که نمیشناسید آن راهی را که به ما گفتند بروید آن راه را که نرفتیم این راه مدرسه را رفتیم راه مدرسه هم همین است یک مفهوم کلی «خالقٌما, قادرٌما, واجبٌما, مدبّرٌما» بله, بیش از این هم از غالب ماها نخواستند چون مقدور ما نیست از هیچ اثری نمیشود پی به مؤثّر برد مؤثّرٌما را ما پی میبریم اما آن شخصی که این خط را نوشت میفهمیم خطّی که دیدیم میفهمیم نویسندهای هست خب «آثار القدم تدلّ علی المسیر»[9] بله «تدلّ علی المسیر» سالکی روندهای رفته این راه را که اثر پایش مانده اما آن چه کسی بود زید بود یا عمرو بود او را که ما نمیشناسیم اینکه میبینید مشکل ما حل نمیشود چه در عبادت چه در دعا همان بیان نورانی حضرت است که فرمود: «لأنّکم تَدعون مَن لا تَعرفون». خب حالا اگر آن روایت نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که در تحفالعقول آمده و قبلاً هم خوانده شد و جزء غرر روایات ماست در حوزهها بحث بشود خیلی از مشکلات حل میشود فرمود او که حاضر است او که غایب نیست دنبال مفهوم میگردید مفهوم بله ثابت میکند خالقٌمایی هست واجبالوجودی هست این یک مفاهیم کلی است قابل صدق بر کثیرین است اما او چه کسی است؟ اما وقتی که باور کردیم او حاضر است «أقرب إلینا مِن حَبل الورید»[10] است اول او را میبینیم و میشناسیم بعد نام او را بعد وصف او را, در کوه طور ذات اقدس الهی به موسای کلیم فرمود من را که میبینی من خدایم نه خدایت منم ﴿أَنَا﴾ مرا میبینی؟ من اللّهم نه الله منم نه ربّالعالمین منم ندا داده شد که ﴿یَا مُوسَی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ مرا میبینی؟ شناختی؟ من خدایم این برای همه ما هست یا کم یا زیاد حالا آن قلّه برای انبیا و اولیاست خب ما در حال اضطرار چه کسی را میخواهیم مفهوم کلی واجبالوجود را میخواهیم؟!
روایتی هست که حالا اصل روایت ممکن است سندش صحیح نباشد ولی اصل مطلب که درست است شخص عرض کرد: «دُلَّنی علی الله» فرمود آیا سفر دریایی کردی سوار کشتی شدی اتفاق افتاده که کشتیات بشکند و در حال غرق شدن باشد همه اینها را گفت آری, آری فرمود وقتی کشتیات شکست به چه کسی متوسّل میشدی گفت به کسی که تمام توان در اختیار اوست فرمود: «هو الله»[11] ما در حال مرض ﴿أمَّنْ یُجِیبُ﴾[12] میخوانیم چه کسی را میخوانیم مفهوم واجبالوجود را میخواهیم یا کسی که همه کارها به دست اوست اگر برای همه ما آن حال [که در هنگام اضطرار داریم] دوام داشته باشد بله میتوانیم خدا را به اندازه خودمان بشناسیم وگرنه همان برهان کلی است خب چقدر این عبارت لطیف است این یک امام صادق میخواهد! خب همه این را خواندند همه هم میخوانند.
پرسش...
پاسخ: خدایی که در درخت تجلّی کرده چون کلّ جهان, مجلای الهی است. این بیان نورانی وجود مبارک حضرت امیر است در نهجالبلاغه که «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ»[13] تا حال روشن شد که دو منطقه, منطقه ممنوعه است که احدی به آن دسترسی ندارد و کلاً خارج از بحث است آن ذات مطلق, خارج از بحث است (یک) اکتناه اوصاف ذاتی خارج از بحث است (دو) تجلّی خدا, ظهور خدا, فیض خدا, ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[14] که وجه الله است این کلاّ محور بحث است (سه) خدای سبحان خودش را به عنوان ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[15] در منطقة الفراغ در وجه سوم دارد نشان میدهد این یا شدید است یا ضعیف اگر قدری پردههای نوری کنار برود میشود ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾[16] اما اگر نه, با همین حجابهای نوری باشد فرمود: ﴿یَا مُوسَی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ تا حال در مکتب شعیب(سلام الله علیه) این حرفها را شنیدی اما آنچه الآن در اینجا مشاهده میکنی منم که نام من الله است وصف من عزیز حکیم است ﴿یَا مُوسَی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . الکشاف, ج3, ص350.
[2] . سورهٴ ملک, آیهٴ 1.
[3] . سورهٴ یس, آیهٴ 83.
[4] . سورهٴ طه, آیات 10 ـ 14.
[5] . تحفالعقول, ص327 و 328.
[6] . ر.ک: سورهٴ ق, آیهٴ 16.
[7] . مصباحالمتهجّد, ص583.
[8] . التوحید (شیخ صدوق), ص288 و 289.
[9] . جامعالأخبار, ص4.
3. ر.ک: سورهٴ ق، آیهٴ 16.
[11] . ر.ک: التوحید (شیخ صدوق), ص231.
[12] . سورهٴ نمل, آیهٴ 62.
[13] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 108.
[14] . سورهٴ نور, آیهٴ 35.
1. سورهٴ نور, آیهٴ 35.
[16] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 143.
تاکنون نظری ثبت نشده است