- 960
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 83 تا 91 سوره شعراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 83 تا 91 سوره شعراء"
- انسان هرچه دارد از لطف الهی است؛
- حکمت و علم از جانب خداست، نه صرفا به همت افراد؛
- تأثیر معاد در انسان بیشتر از توحید است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (83) وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ (84) وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ (85) وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ (86) وَلاَ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (87) یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ (88) إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (89) وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ (90) وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ (91)﴾
در صدر این سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» آیه سوم فرمود: ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾ از اینکه گروهی ایمان نیاوردند و نمیآورند شما متأثّر نباش. در سورههایی که لسانش لسانس تسلّی و دلداری پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است غالباً قصص انبیا را مطرح میکند که انبیای الهی قبل از شما بودند این مشکلات را داشتند و تحمل کردند و پیروز شدند شما هم با این مشکلات روبهرو هستید تحمّل کنید پیروز میشوید جریان حضرت موسی و هارونی که قبلاً ذکر فرمود از همین قبیل است جریان حضرت ابراهیمی که الآن شروع کردیم که فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِیمَ﴾ از همین قبیل است داستان برخی از انبیای دیگر(علیهم السلام) را که ذکر میفرمایند از همین قبیل است آیه 69 همین سورهٴ «شعراء» که فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِیمَ﴾ از همین جریان است که شما نگران نباشید، بالأخره عدّهای گرفتار حسّاند و محسوس و مشهود برای آنها معیار است و اگر شما اینها را بخواهید به عالم غیب دعوت بکنید به دشواری میفهمند و تحمل میکنند.
بعد از اینکه استدلال وجود مبارک ابراهیم بر بطلان بتپرستی را ذکر فرمود و براهین حضرت بر توحید را نقل کرد درخواستهای آن حضرت را هم ذکر میکند و جریان معاد را هم تشریح میکند. بتپرستها با یک ابتهاجی از بتپرستی نام میبردند وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) که ﴿قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ﴾ آنها گفتند: ﴿نَعْبُدُ أَصْنَاماً﴾ بعد این جمله را اضافه کردند ﴿فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ﴾[1] یعنی ما مرتّب در پیشگاه این بتها خاضعیم آن جمله اول که ﴿نَعْبُدُ أَصْنَاماً﴾ کافی بود اما با ابتهاج این جمله دوم را ذکر کردند که ﴿فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ﴾، وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) هم اصل بتپرستی را ابطال کرد و هم استمرار عکوف در برابر آنها را خطر بزرگ اعلام کرد گاهی تعبیر این است که اینها ضدّ شما هستند[2] گاهی تعبیر این است که اینها دشمن شما هستند. در سورهٴ «شعراء» که محلّ بحث است تعبیر فرمود: ﴿فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ﴾[3] همین بتها علیه بتپرستها در قیامت شهادت میدهند ﴿یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ﴾[4] و مانند آن در قیامت مطرح است. اگر اینها به ضدّ شما شهادت میدهند اگر اینها علیه شما سخن میگویند پس پرستش اینها باطل است و استمرار عکوف و خضوع در برابر اینها زیانبارتر است آنگاه به ذات اقدس الهی عرض کرد: ﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً﴾ تمام نعمتهای الهی, هبه است این طور نیست که کسی استحقاق چیزی داشته باشد بگوید ما خودمان زحمت کشیدیم تلاش کردیم مستحقّ این شدیم برای اینکه آن توفیق هم باز به نعمت الهی است. آن بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه که فرمود: «مِنتک ابتداء»[5] همین است هر چه را ذات اقدس الهی عطا کند نعمت ابتدایی اوست کسی نمیتواند بگوید ما خودمان زحمت کشیدیم به اینجا رسیدیم آن زحمت کشیدن آن قدرت بر زحمت آن توفیق آن ادراک همه اینها نعمتهایی است که خدا عطا کرده.
آنگاه وجود مبارک حضرت ابراهیم به خدا عرض میکند به من حکم بده حکمت عطا بکن هم حکمت عملی عطا بکن هم حکمت نظری, هم ادراک صحیح هم تصمیم سالم همان که وجود مبارک حضرت موسی گفت؛ آیه 21 همین سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» گذشت که موسی(سلام الله علیه) گفت: ﴿فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ اینها از خدای سبحان هبه میخواستند بخششِ حکمت را میخواستند و خدا هم به اینها حکمت می داد علمِ صائب و ارادهٴ صالح هر دو حکمت است.
در بحثهای قبل هم داشتیم که گاهی خدای سبحان یک مطلب علمی را وحی میفرستد که فلان مطلب این است حکم این است یا مربوط به اخبار غیب است و اینها یک وقت است اراده, نیّت, اخلاص, تصمیم اینها را در قلب القا میکند اینها وحیِ فعل است نه وحی علم ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ﴾[6] تا پایان, اینها وحی فعل است ﴿أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ﴾[7] که شبانه حرکت بکن وحی فعل است ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ﴾[8] وحی فعل است گاهی انسان تصمیم میگیرد که کاری انجام بدهد خیال میکند این تصمیم خودبهخود پیدا شده یا به دست خودش است این تصمیم این اراده این عزم, فیض خاصّ الهی است که از آنجا القا شده گاهی یک مطلب علمی در قلب کسی القا میشود این خیال میکند که با کوشش خودش به آن رسیده گاهی ارادهٴ صائب و صالح در قلب کسی پیدا میشود که فلان کار را بکن این خیال میکند خودش این کار را کرده در حالی که هم آن علم را فرشتگان رحمت عطا کردند هم این اراده را فرشتگان حکمت الهی افاضه کردند ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ نه علمِ به حکم نه حکمِ افعال که فلان چیز واجب است یا فلان چیز، اینکه مادر موسی تصمیم میگیرد این بچه را در صندوقچهای بگذارد و صندوقچه را به رود نیل بیندازد اینها اراده است تصمیم است اینها که حکم شرعی نیست که وحی بفرستد که فلان چیز واجب است فلان چیز حرام است که بشود شریعت و وحی تشریعی طلب بکند اینها ارادات و تصمیمهای خاص است که ذات اقدس الهی در قلوب مؤمنین القا میکند جامع اینها همان آیه ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ است.
آنکه وجود مبارک موسای کلیم گفت: ﴿فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً﴾[9] شامل هر دو قسم میشود، آنچه وجود مبارک ابراهیم در آیه 83 از ذات اقدس الهی مسئلت میکند ﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً﴾ شامل هر دو قسم میشود، بعد عرض میکند ﴿وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ ما تاکنون عمل صالح داشتیم اما توفیقی به ما بده که ما خودمان صالح باشیم. یک وقت انسان جزء ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است کارِ خوب میکند حالا یا این عمل صالح انجام دادن برای او حال است گاهی برای او مَلکه و وصف لازم است گاهی هم نه, مقوّم هویّت اوست که این شخص، صالح است نه جزء ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[10] مادامی که در مرز ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾اند یعنی کارهای خوب میکنند ممکن است این کار خوب کردن در گوهر ذات ایشان نباشد اما وقتی خود ذات جزء صالحین شد دیگر از ذات صالح جز کار صالح نشأت نمیگیرد وجود مبارک ابراهیم از خدای سبحان خواست که تاکنون توفیقی دادید که ما عمل صالح انجام میدادیم اکنون توفیقی عطا کن که گوهر ذات ما صالح بشود که یقیناً عمل صالح هم از او صادر خواهد شد.
در سه جای قرآن خدای سبحان فرمود: ﴿إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾[11] اینکه عرض کرد ﴿وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ معلوم میشود گروهی پیشگام بودند جزء صالحیناند و وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) از خدا درخواست میکند که مرا به آنها ملحق بکن. اینکه فرمود: ﴿وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ﴾[12] وجود مبارک ابراهیم پیرو حضرت نوح بود معلوم میشود یک عدّه پیشگامانی هستند که جزء صالحیناند و حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) لحوق به آنها را درخواست میکند؛ آیه 130 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ این چطور در دنیا جزء صالحین نبود اینکه در آخرت، ابراهیم از صالحین میشود آنها چه کسانیاند؟ مقام شامخ اهل بیت طوری است که اینها ملحق به آن مقام میشوند اینها جزء صالحیناند و بسیاری از بزرگان رسالت و نبوّت، در قیامت به مقام ولایت اهل بیت(علیهم السلام) ملحق میشوند. خب پس اینکه در این چند جا فرمود: ﴿وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ نشان میدهد که مثلاً هنوز در دنیا آن مرتبه نهایی حاصل نشده.
پرسش...
پاسخ: خب اصطفا هم مراتبی دارد صالح هم مراتبی دارد؛ همان طوری که درباره مرسلین فرمود: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾[13] درباره انبیا فرمود: ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾[14] صالحین هم بشرح ایضاً. این تفصیل، قاطع شرکت است برای اینکه در سورهٴ «بقره» آیه 130 فرمود: ﴿وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ در بخشهای دیگری هم نظیر سورهٴ مبارکهٴ «عنبکوت» و مانند آن آنجا هم باز دارد که این در آخرت از صالحین است نه اینکه در دنیا از صالحین باشد این تفصیل که این در آخرت از صالحین است و در دنیا چنین وعدهای نداده معلوم میشود که مقام خاصّی است که ممکن است کسی در مرحله پایینتر در دنیا جزء صالحین باشد ولی از لحاظ مقام برترِ صالحین در آخرت به آنها ملحق بشود.
پرسش...
پاسخ: نه اینکه از راه عمل ملحق بشود باید این عقبههای کئودِ احتضار و برزخ و ساهره قیامت را تحمل بکند تا به آنها برسد. درباره ذریّه مردان صالح هم همین است فرمود: ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾[15] این طور نیست که هر کسی در هر جایی باشد در دنیا هم به آن مقام می رسد این طور نیست برخیها باید این عقبههای کئود و این سختیها و دشواریهای برزخ و ساهره قیامت و مواقف قیامت و امثال اینها را تحمل بکنند تا شایسته آن فیض باشند این طور نیست که هر کسی در هر مرتبهای که باشد میتواند با صالحین محشور بشود این طور نیست.
پرسش: قیامت ظرف ظهور دنیاست.
پاسخ: بله, ظرف ظهور دنیاست نه ظرف حدوث اما این شخص بخواهد آن باطنش ظاهر بشود این عقبههای کئود را باید طی کند؛ اینچنین نیست که بدون پیمودن این عقبههای کئود آن درون ظاهر بشود. یک وقت است که شخص بدون معطّلی این مقام را دارد یک وقت است نه, باید با دشواریهایی به این مقام برسد. در جریان سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت اینکه وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) با جمله اسمیه با تأکید «إنّ» با ضرس قاطع میفرماید: ﴿إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾[16] خب همین یعقوب بود آن هم همین یوسف بود چند کیلومتری کنعان این بچه را انداختند در چاه این ندید اما الآن از هشتاد فرسخی به صورت جملیه اسمیه میگوید من بوی یوسف میشنوم این مجّانی و آسانی به کسی نمیدهند ولو یعقوب باشد یک جان کَندن صبر و تحمل و آزمون الهی میخواهد تا آن شامّه باز بشود بوی هشت پسر را از هشتاد فرسخی بشنود وگرنه این یعقوب همان یعقوب بود این یوسف همان یوسف بود چند متریاش در کنعان او را در چاه انداختند خبر نداشت این طور نیست که رایگان هر فیضی را به هر کسی بدهند این تحمل میخواهد آزمون میخواهد صبر میخواهد وقتی که بلیّه و آزمون و اینها شد آن وقت ذات اقدس الهی عطا میکند ﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾.
پرسش: عرض کرد در دنیا مرا از صالحین قرار بده حکم هم به من بده.
پاسخ: بله, ولی پاسخش این است که ﴿وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾[17] پاسخش نشان میدهد که این خواسته در دنیا مستجاب نشد در آخرت مستجاب می شود.
﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) از ذات اقدس الهی مسئلت کرده که این توفیقی که دادی حالا ما جزء انبیای اولواالعزم شدیم نام ما یاد ما مکتب ما فراموش نشود اعقاب, نسلهای آینده بیایند حرف ما را بزنند فکر ما را بگویند دین ما را احیا کنند مرام ما را احیا کنند تا خودم زنده هستم یک زبان صادق داشته باشم هم صدق خبری هم صدق مُخبری, صدق خبری آن است که گفتههای من مطابق با واقع باشد صدق مخبری این است که بین زبان من و قلب من توافق باشد.
گاهی برخیها صادقِ مخبریاند ولی صدق خبری ندارند کسی راستگوست ولی گزارش دروغی به او دادند این دروغگو نیست این یک آدم صادق مطمئنّی است سلیمالنفس کسی یک خبر دروغی به او داده ایشان هم نقل کرده یک وقت است که نه, مخبر یک آدم بدطینت و کاذبی است ـ که کذب مخبری است ـ خبری را جعل کرده و گفته ولی اتفاقاً درست بود ولی او بدون اینکه از صدق جریان باخبر باشد چیزی را جعل کرده که فتنه ایجاد کند خودش شده کاذب ولی خبرش صادق است یک وقت هم خبر کاذب است هم مخبر کاذب, کسی عالِم است که این گزارش دروغ است این را هم نقل میکند هم کذب خبری است هم کذب مخبری یک وقت است که نه, هم صدق خبری است هم صدق مخبری وجود مبارک ابراهیم صدق خبری و مخبری را از ذات اقدس الهی مسئلت میکند که گزارشهای من مطابق با واقع باشد (یک) لسان من هم مطابق با قلبم باشد (دو) من صادق باشم خبر من هم صدق و دیگران هم سخنگوی من باشند زبان من باشند اگر کسی بعد از قرنها چیزی مینویسد از زبان من, لسان صدق من باشد سخنرانی میکند مطالب مرا به جامعه منتقل میکند لسان صدق من باشد این طور نباشد که ما بعد از مدّتی بمیریم ما میخواهیم بقیّةالله باشیم این بقیّةالله بودن از بهترین برکاتی است که انبیا این را طلب میکردند همه انبیا بقیّةاللهاند همه ائمه بقیّةاللهاند منتها آن که گل سرسبد است و قلّه همه اینهاست و کلّ جهان را اداره میکند وجود مبارک حضرت حجّت است وگرنه بقیّةالله بودن سِمت و صفت انبیای الهی است ائمه الهی است و به دنبال آنها علما بقیّةاللهاند شما میبینید در قرآن کریم وقتی از شعیب سخن به میان میآید گفته بود که ﴿بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾[18] وقتی از علما و دانشمندان قرآن سخن به میان میآورد میفرماید این علما که ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾اند چرا جلوی مردم را نمیگیرند ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ مثل ﴿أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾ مثل «اولوا الأبصار» مثل «اولوا العقول» یعنی صاحبان بقا, تعبیر ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ اگر از بقیّةالله سنگینتر نباشد کمتر نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «هود» هم جریان شعیب گذشت که او فرمود: ﴿بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾ هم درباره عالمان دین تعبیر شده است که چرا اولوا بقیّه جلوی فساد را نگرفتند. درباره خود حضرت شعیب آیه 86 سورهٴ «هود» این بود که ﴿بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ﴾. در همان سورهٴ مبارکهٴ «هود» آیه 116 این است ﴿فَلَوْلاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ﴾ چرا علما جلوی فساد را نگرفتند میدانید سخنرانی ده درصد اثر دارد کتاب نوشتن تفسیر گفتن فلسفه گفتن فقه گفتن فتوا گفتن بیست درصد اثر دارد عمل, عمل, عمل این ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾[19] چند هزار روحانی الآن در این مملکت هستند دیگر چند هزار چراغ خب کشور را نورانی میکند اینها بقیّةاللهاند, بقیّةالله یعنی کسی که دین را نگه دارد دین که با حرف نگه داشته نمیشود این مردم جانی دارند که نورپذیر است هر جا نور ببینند به دنبالش راه میافتند هر چقدر هم شقیّ باشند وقتی لطافت عمل ببینند یقیناً برمیگردند فرمود چرا این بقیّةالله ها مردم را اداره نکردند چرا یک عدّه بقیّةالله نبودند چرا ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ نبودند نه یعنی چرا درس نخواندند مجتهد نشدند حکیم نشدند مرجع نشدند اینها آسان است به دلیل اینکه خیلی از آقایان هستند دیگر آدم چهل پنجاه سال زحمت میکشد میشود فیلسوف مفسّر حکیم مرجع چه اینکه خیلیها این طورند اما بقیّةالله شدن جان کندن میخواهد فرمود چرا یک عدّه بقیّةالله نشدند که جلوی فساد را بگیرند ﴿فَلَوْلاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ﴾ خب اگر اولوابقیّه باشند بقیّةالله باشند که جلوی فساد را میگیرند دیگر خدا بقیّةالله میخواهد بالأخره و علما بقیّةاللهاند اینکه فرمود چرا یک عدّه بقیّةالله نشدند معلوم میشود بقیّةالله شدنی نیست دیگر.
پس آنها که قلّهاند بالاصالهاند آن سِمتهای خاص را دارند آنها البته ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[20] نبوّته، خلافته، امامته آن مخصوص انسانهای معصوم است اما شاگردانشان همین طور دیگر ماء مَعین چطور است ذیل این آیه ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾[21] آنجا روایاتش ملاحظه بفرمایید ماء معین چه کسی است یکی از القاب وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) ماء معین است[22]، خب اینکه مخصوص حضرت نیست عالِم دین را میگویند ماء معین منتها او دریاست اینها یک نهر کوچکاند به آن دریا وصلاند ماء معین آبی است که «تراه العیون و تناله الدلاء» آبی که چشم آن را ببیند دلو به آن برسد این را میگویند ماء معین، آبی که در زیرزمین است و ذخیره است که نه چشم آن را میبیند نه دسترس کسی است که آب معین نیست فرمود اگر شما بیراهه رفتید این چشمهها و قناتها و چاههایی که ماء معین است چشم شما میبیند در دسترس شماست اگر ما به اینها بگوییم قدری پایینتر بروید چند کیلومتر پایینتر بروید اگر ـ معاذ الله ـ قهر خدا طوری بشود که این نفت و گاز را بگوید چند کیلومتر پایینتر بروید خب این کشور میشود کشور فلاکتزده دیگر ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً﴾ اگر این آبها فرو برود چند متری پایینتر برود که دستگاه صنعت نتواند استخراج کند ﴿فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾ این ماء معین یکی از القاب وجود مبارک حجّت(سلام الله علیه) است عالمان دین را هم میگویند ماء معین منتها یک وقت کسی دریاست یک وقت چشمهای است که از آن دریا گرفته شده یک نهر کوچکی است که از آن دریا گرفته شده ماء معین این طور است بقیّةالله این طور است.
فرمود چرا بقیّةالله نشدید که جلوی فساد را بگیرید وگرنه امر به معروف و نهی از منکر که فراوان است که فرمود: ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾,[23] ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾[24] اما آن که میتواند قطب امر به معروف و نهی از منکر بشود بقیّةالله است هر عالمی هم بقیّةالله نیست مردم حرف هر کسی را هم گوش نمیدهند این حواسمان جمع باشد. ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ إِلَّا قَلِیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنَا مِنْهُمْ﴾[25] خب پس ﴿اُولُوا بَقِیَّهٍ﴾ این است.
وجود مبارک ابراهیم عرض میکند مرا بقیّةالله بکن خدایا هزارها سال, صدها سال کمتر و بیشتر بیایند حرف مرا بزنند مکتب مرا پیروی کنند کتاب مرا بنویسند ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ الآن هم ما میگوییم «قال ابراهیم(سلام الله علیه) کذا» الآن روزانه حداقل بیش از ده هزار نفر میگویند شهید(رحمه الله) چنین فرمود, علامه(رحمه الله) چنین فرمود, شیخ طوسی(رحمه الله) چنین فرمود اینها بقیّةاللهاند دیگر اینها ﴿لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾اند دیگر, یک عدّه هم قبل از مرگ مردهاند. در بیانات نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه هست که «فالصورةُ صورةُ انسانٍ و القلبُ قلبُ حیوانٍ... و ذلک میّت الأحیاء»[26] این یک جنازه عمودی است بعد میشود جنازه افقی؛ این در زندهها هست ولی مرده است «و ذلک میّت الأحیاء» خب خیلی فرق است آن راه هم میشود رفت دیگر اینچنین نیست که این راه، مخصوص انبیا باشد البته آن بالایش آن ارفعش آن قلّهاش برای اینهاست. عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ این دعای همه ما هم باید باشد هم این جملهها را بگوییم و هم راهمان این باشد ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ که ما فراموش نشویم ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾.
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) بیان لطیفی دارند که نعمت در قرآن کریم دو قسم است یک وقت نعمت مقیّد است نعمت مضاف است مثل نعمت ارض نعمت شمس نعمت روزی نعمت سلامت, یک وقت نعمت، مطلق است نعمت عندالاطلاق نعمت ولایت است[27] اینجا هم که دارد ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ همان نعمت ولایت است آنجا که اولیای تو آنجا سهم دارند مرا جزء وارثان آنجا قرار بده.
در بحثهای میراث هم گذشت که میراث یک وقت میراث مادّی است در میراث مادّی مرگ مورِّث شرط است تا مورّث نمیرد چیزی به وارث نمیرسد. در میراثهای معنوی تا وارث ـ تا وارث یعنی تا وارث ـ نمیرد چیزی به او نمیدهند این «مُوتوا قبل أن تَموتوا» برای ارث معنوی است اگر گفتند: «إنّ العلماء وَرثةُ الأنبیاء»[28] آن عالِمی وارث انبیا میشود که این «مُوتوا قبل أن تَموتوا»[29] را عمل بکند این مال نیست که منتظر باشد کسی بمیرد تا به او برسد این یک علم است؛ تا با موت ارادی این وارث نمیرد چیزی از مورّث به او نمیرسد در ذیل آیه ﴿لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾[30] آنجا یک روایت نورانی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است که فرمود: «نحن النَّعیم»[31] امامت, نعمت است ولایت, نعمت است. خب اینکه عرض میکند ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ ناظر به آن است. اینکه عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ ناظر به آن است بعد نسبت به عموی خودش هم طلب مغفرت میکند چون به او وعده داد موقع خداحافظی گفت حالا که برهان در شما اثر نکرد من امیدوارم برای شما از خدا طلب مغفرت بکنم که عرض کرد ﴿وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ﴾ بعد از اینکه معلوم شد عمویش قابل هدایت نیست یعنی کفر را بر ایمان ترجیح داد و ذات اقدس الهی فرمود حق ندارید برای کفار طلب مغفرت بکنید ﴿فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾[32].
بنابراین چند مرحله وجود مبارک ابراهیم با عمویش داشت یکی استدلال بود یکی موقع خداحافظی گفت ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ﴾[33] وعده درخواست مغفرت بود, یکی درخواست مغفرت بود, یکی هم بعد از اینکه روشن شد او کافر است و مغفرتپذیر نیست دیگر ﴿تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ این برای آن مقطع وسطی است که عرض کرد ﴿وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ﴾ اما در بخشهایی دارد ﴿فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾[34].
عمده این مسئله قیامت است که وجود مبارک ابراهیم این را شرح میدهد که عرض میکند ﴿وَلاَ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ﴾ ما را در قیامت رسوا نکن. جریان قیامت یک کار آسانی نیست مهمترین عامل تربیتی مسئله قیامت است مسئله توحید درست است اهمّ مطالب است اما مسئله توحید اگر مسئله معاد نباشد سازندگی ندارد شما میبینید غالب مشرکین حجاز و غیر حجاز خدا را به عنوان واجبالوجود قبول داشتند (یک) در وجوبِ وجود شریک قائل نبودند (دو) در خالقیّت مطلق هم شریک قائل نبودند (سه) در ربوبیّت مطلق هم موحّد بودند؛ میگفتند دوتا ربّالعالمین نداریم (چهار) اما در ارباب متفرّقه مشرک بودند میگفتند حیات ما, ممات ما, ضرر ما, نفع ما, زمین ما, کشاورزی ما, دامداری ما, دریا و صحرای ما به این بتها وابسته است؛ خدا را ربّالأرباب میپنداشتند الهالآلهه میپنداشتند دربارهٴ الهالآلهه و ربّالأرباب مشرک نبودند اما این کارها را به ارباب متفرّقه میسپردند تمام خطر از اینجا شروع شده بود بعد منکر معاد بودند میگفتند انسان با مردن میپوسد، دین آمده بگوید که شما با مردن از پوست به در میآیید تمام مشکلات اخلاقی جوامع در اثر انکار معاد یا غفلت از معاد است آدم اگر بداند عمل, زنده است و دامنگیر انسان میشود و انسان مسئول است خب یک قرنطینه است برای او, دست به هر کاری نمیزند چون هر لحظهای احتمال مرگ است (یک) و این عمل دامنگیر اوست (دو).
برهان وجود مبارک حضرت ابراهیم این است که خدایا آن روز, روز پرخطری است برای اینکه ما هستیم جسم داریم روح داریم تمام نیازهای ما هست. ما مسکن میخواهیم غذا میخواهیم لباس میخواهیم همه نیازهای ما هست. در دنیا نیازها را با یکی از دو عامل برطرف میکنیم یا با ضابطه یا با رابطه یا با خرید و فروش و اجاره و عقود اسلامی یا با رابطه کسی پدر کسی است کسی پسر کسی است کسی رَحِم کسی است کسی دوست کسی است بالأخره مشکلات دنیا با أحدالأمرین حل است دیگر اگر کسی کودک است پدر او را اداره میکند اگر سالمند است پسر او را اداره میکند نیازهای دنیا با أحدالعاملین برطرف میشود یا ضوابط یا روابط. در قیامت همه این نیازها هست (یک) ضابطه نیست (دو) رابطه نیست (سه) انسان نیازهایش را باید از چه راه تأمین کند باید از اینجا ببرد (چهار) فرمود: ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾[35] این بیع ناظر به اصل اقتصاد است خُلّت یعنی خلیل و دوست و رابطه که بالأخره پدری پسری هست رحامت است و مانند آن. در آنجا بالقول المطلق جا برای خرید و فروش نیست یعنی جا برای ضابطه نیست که کسی اجاره کند یا چیزی را بخرد چیزی را بفروشد جا برای رابطه هم نیست برای اینکه همه از خاک برمیخیزد کسی پدر کسی نیست کسی پسر کسی نیست چنین عالمی را اگر آدم باور بکند خب مواظب گفتار خودش است دیگر.
وجود مبارک ابراهیم حضرت کرد آن روز, روز رسوایی است برای اینکه همه ما با همه این خصوصیّات محشور میشویم این طور نیست که احتیاجاتمان کم بشود ما مسکن میخواهیم لباس میخواهیم غذا میخواهیم تشنهایم آب میخواهیم همه نیازها هست خصوصیات روحی فضایل روحی ملکات روحی به آنها هم نیازمندیم ما با انبوهی از نیازها وارد میشویم آنجا هم هیچ خبری نیست اگر روزی است که به نحو نفی جنس بیان شده ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ اصلاً خبر خرید و فروش نیست ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾[36] جمع هستند ولی اجتماع در کار نیست آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» دارد این است که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[37] اما ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ جمع هستند اما اجتماعی در کار نیست تعاونی در کار نیست کسی مشکل کسی را حل کند نیست هر کسی مهمان سفره خودش است به خدای سبحان عرض کرد ﴿وَلاَ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ﴾ برای اینکه آن روز [مال و بنون نفعی ندارند] این سالبه به انتفاء موضوع است ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ﴾ یعنی نه ضابطه است نه رابطه، نه اینکه مال هست و به درد کسی نمیخورد اینجا جای تجارت نیست این ﴿بَنُونَ﴾ مثال است آن ﴿مَالٌ﴾ هم مثال است اینها تمثیل است نه تعیین ﴿لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ﴾ و لا اخوان و لا أخوات و لا آباء و لا امّهات و لا أجداد و لا جدّات, لا مال و لا أرض و لا ضیاء و لا عِقار و لا کذا و لا کذا همان طوری که ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾[38] دو عنوان است برای ضابطه و رابطه اینجا هم دو عنوان است برای ضابطه و رابطه نه اینکه حالا مال اثر ندارد ولی رابطه اثر دارد سفارش اثر دارد تقاضا اثر دارد نه اینچنین نیست هیچ چیزی اثر ندارد هر کسی هم تنها میآید ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ﴾ این خطاب چقدر شیرین است.
میبینید گاهی آن منقطع بودن به مراتب بالاتر از متّصل بودن است البته در تفسیرهای دیگر هم هست اما سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان اینها را خوب پرورانده این را به عنوان یک حکم کلیدی مطرح کردند ذات اقدس الهی گاهی اصلاً نظم را به هم میزند برای برقراری نظم; میبینید گاهی سخن از وصف است گاهی سخن از فعل است اما موصوف را استثنا میکند عامل را استثنا میکند ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾[39] خب این به حسب ظاهر مطابق با قوانین ادب نیست شما دارید بِرّ را معنا میکنید اما چرا بارّ را استثنا میکنید میگویید لکن خوبی، کسی است که خب نباید بگویید خوبی کسی است که باید بگویید خوبی، عدل است ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ وقتی به زمخشری و امثال زمخشری مراجعه میکنید میبینید میگوید یا اینجا مضاف محذوف است یا آنجا مضاف محذوف است ﴿لکِنَّ الْبِرَّ مَن آمَنَ﴾ یعنی «لکن صاحب البرّ مَن آمن» یا نه, ﴿لکِنَّ الْبِرَّ مَن آمَنَ﴾ یعنی «لکن البرّ بِرّ مَن آمن»[40] این کوششِ بیجایی است که آن بزرگان دارند.
مرحوم علامه فرمودند خودت را به زحمت نینداز نه مضافی محذوف است نه چیز دیگری قرآن که نمیخواهد نیکی را معرفی کند قرآن میخواهد نیکان را بپروراند شما حالا بیا اوصاف را مشخص بکن, اوصاف را مشخص بکنی یک کتاب تئوری است قرآن میخواهد بارّ بپروراند نه بِرّ را معنا کند[41] ﴿وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ از این تعبیرات فراوان است یکی از مشابه آن تعبیرات همین محلّ بحث است فرمود: ﴿لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ﴾ باید میفرمود الاّ عمل صالح اما الاّ عمل صالح نفرمود, فرمود: ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ ما انسان صالح میخواهیم ما میخواهیم انسان صالح بپرورانیم نه بگوییم عمل صالح چیز خوبی است این میشود تئوری ﴿لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ﴾ وقتی به کشّاف و اینها میدهید میگوید الاّ عمل کسی که ﴿أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ ایشان میگویند نه خیر, قرآن نمیخواهد بگوید که عمل صالح خوب است میگوید من آدم خوب میخواهم این یک راه کلیدی است ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ﴾ با قلب سلیم بیاید. این شخص، همه نعمتها در اختیار اوست هر چه بخواهد هست مشکل دیگران را هم میتواند حل کند به اذن خدا البته ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ درباره اینها فرمود بهشت نقد است جلوی دستش است زُلفا یعنی تقرّب ﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ﴾ یعنی نزدیک شد در سورهٴ مبارکهٴ «ق» دارد که نزدیک است دور هم نیست ﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ آنجا کلمه ﴿غَیْرَ بَعِیدٍ﴾ هم دارد؛ آیه 31 سورهٴ «ق» این است که ﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ﴾ این همین که چشم را بست در بهشت است خیلیها معطّلی برزخ ندارند آنها که جزء اوساطاند در برزخ مشکل دارند ذیل این آیه که روز قیامت ﴿خمسین أَلْفَ سَنَةٍ﴾ است کسی از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کرد که «ما أطول هذا الیوم» خیلی روز طولانی است یک روز پنجاه هزار سال؟ فرمود: «والذی نفس محمد بیده» قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست این پنجاه هزار سال برای کسی که مؤمنِ صالح باشد کوتاهتر از [زمان اقامه] صلات مکتوبه است[42] یک نماز ظهر انسان با تمام مستحبّاتش اقامه کند خیلی هم طول بکشد ده, پانزده دقیقه میشود فرمود این پنجاه هزار سال برای مؤمنین صالح ده, پانزده دقیقه است این برای چه معطّل بشود این معطّلی ندارد, این ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ (یک) ﴿غَیْرَ بَعِیدٍ﴾ (دو) نزدیک است دَمِ دستش است ﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ ٭ هذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ ٭ مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ﴾[43] پس آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آمده است تأکید شده است که ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ﴾ اینجا دارد که ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ دیگر ﴿غَیْرَ بَعِیدٍ﴾ را البته ندارد ولی از آن طرف ﴿وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ﴾ «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ شعراء, آیات 70 و 71.
[2] . سورهٴ مریم, آیهٴ 82.
[3] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 77.
[4] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 14.
[5] . الصحیفة السجادیة, دعای 45.
[6] . سورهٴ قصص, آیهٴ 7.
[7] . سورهٴ طه, آیهٴ 77; سورهٴ شعراء, آیهٴ 52.
[8] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 73.
[9] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 21.
[10] . سورهٴ بقره, آیهٴ 25.
[11] . سورهٴ بقره, آیهٴ 130; سورهٴ نحل, آیهٴ 122; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 27.
[12] . سورهٴ صافات, آیهٴ 83.
[13] . سورهٴ بقره, آیهٴ 253.
[14] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 55.
[15] . سورهٴ طور, آیهٴ 21.
[16] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 94.
[17] . سورهٴ بقره, آیهٴ 130; سورهٴ نحل, آیهٴ 122; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 27.
[18] . سورهٴ هود, آیهٴ 86.
[19] . سورهٴ انعام, آیهٴ 122.
[20] . سورهٴ انعام, آیهٴ 124.
[21] . سورهٴ ملک, آیهٴ 30.
[22] . الکافی, ج1, ص340; کمالالدین, ج1, ص326.
[23] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 104.
[24] . سورهٴ حج, آیهٴ 41.
[25] . سورهٴ هود, آیهٴ 116.
[26] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 87.
[27] . ر.ک: المیزان, ج4, ص62.
[28] . الکافی, ج1, ص32.
[29] . بحارالأنوار, ج69, ص59; تفسیر المحیط الأعظم, ج1, ص59.
[30] . سورهٴ تکاثر, آیهٴ 8.
[31] . بحارالأنوار, ج24, ص52; شواهد التنزیل, ج2, ص476.
[32] . سورهٴ توبه, آیهٴ 114.
[33] . سورهٴ مریم, آیهٴ 47.
2 .سورهٴ توبه, آیهٴ 114.
[35] . سورهٴ بقره, آیهٴ 254.
[36] . سورهٴ مریم, آیهٴ 95.
[37] . سورهٴ واقعه, آیات 49 و 50.
[38] . سورهٴ بقره, آیهٴ 254.
[39] . سورهٴ بقره, آیهٴ 177.
[40] . الکشاف, ج1, ص218.
[41] . ر.ک: المیزان, ج1, ص428.
1.مجمع البیان،ج10،ص531.
[43] . سورهٴ ق, آیات 31 ـ 33.
- انسان هرچه دارد از لطف الهی است؛
- حکمت و علم از جانب خداست، نه صرفا به همت افراد؛
- تأثیر معاد در انسان بیشتر از توحید است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (83) وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ (84) وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ (85) وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ (86) وَلاَ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (87) یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ (88) إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (89) وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ (90) وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ (91)﴾
در صدر این سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» آیه سوم فرمود: ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾ از اینکه گروهی ایمان نیاوردند و نمیآورند شما متأثّر نباش. در سورههایی که لسانش لسانس تسلّی و دلداری پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است غالباً قصص انبیا را مطرح میکند که انبیای الهی قبل از شما بودند این مشکلات را داشتند و تحمل کردند و پیروز شدند شما هم با این مشکلات روبهرو هستید تحمّل کنید پیروز میشوید جریان حضرت موسی و هارونی که قبلاً ذکر فرمود از همین قبیل است جریان حضرت ابراهیمی که الآن شروع کردیم که فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِیمَ﴾ از همین قبیل است داستان برخی از انبیای دیگر(علیهم السلام) را که ذکر میفرمایند از همین قبیل است آیه 69 همین سورهٴ «شعراء» که فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِیمَ﴾ از همین جریان است که شما نگران نباشید، بالأخره عدّهای گرفتار حسّاند و محسوس و مشهود برای آنها معیار است و اگر شما اینها را بخواهید به عالم غیب دعوت بکنید به دشواری میفهمند و تحمل میکنند.
بعد از اینکه استدلال وجود مبارک ابراهیم بر بطلان بتپرستی را ذکر فرمود و براهین حضرت بر توحید را نقل کرد درخواستهای آن حضرت را هم ذکر میکند و جریان معاد را هم تشریح میکند. بتپرستها با یک ابتهاجی از بتپرستی نام میبردند وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) که ﴿قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ﴾ آنها گفتند: ﴿نَعْبُدُ أَصْنَاماً﴾ بعد این جمله را اضافه کردند ﴿فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ﴾[1] یعنی ما مرتّب در پیشگاه این بتها خاضعیم آن جمله اول که ﴿نَعْبُدُ أَصْنَاماً﴾ کافی بود اما با ابتهاج این جمله دوم را ذکر کردند که ﴿فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ﴾، وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) هم اصل بتپرستی را ابطال کرد و هم استمرار عکوف در برابر آنها را خطر بزرگ اعلام کرد گاهی تعبیر این است که اینها ضدّ شما هستند[2] گاهی تعبیر این است که اینها دشمن شما هستند. در سورهٴ «شعراء» که محلّ بحث است تعبیر فرمود: ﴿فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ﴾[3] همین بتها علیه بتپرستها در قیامت شهادت میدهند ﴿یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ﴾[4] و مانند آن در قیامت مطرح است. اگر اینها به ضدّ شما شهادت میدهند اگر اینها علیه شما سخن میگویند پس پرستش اینها باطل است و استمرار عکوف و خضوع در برابر اینها زیانبارتر است آنگاه به ذات اقدس الهی عرض کرد: ﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً﴾ تمام نعمتهای الهی, هبه است این طور نیست که کسی استحقاق چیزی داشته باشد بگوید ما خودمان زحمت کشیدیم تلاش کردیم مستحقّ این شدیم برای اینکه آن توفیق هم باز به نعمت الهی است. آن بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه که فرمود: «مِنتک ابتداء»[5] همین است هر چه را ذات اقدس الهی عطا کند نعمت ابتدایی اوست کسی نمیتواند بگوید ما خودمان زحمت کشیدیم به اینجا رسیدیم آن زحمت کشیدن آن قدرت بر زحمت آن توفیق آن ادراک همه اینها نعمتهایی است که خدا عطا کرده.
آنگاه وجود مبارک حضرت ابراهیم به خدا عرض میکند به من حکم بده حکمت عطا بکن هم حکمت عملی عطا بکن هم حکمت نظری, هم ادراک صحیح هم تصمیم سالم همان که وجود مبارک حضرت موسی گفت؛ آیه 21 همین سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» گذشت که موسی(سلام الله علیه) گفت: ﴿فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ اینها از خدای سبحان هبه میخواستند بخششِ حکمت را میخواستند و خدا هم به اینها حکمت می داد علمِ صائب و ارادهٴ صالح هر دو حکمت است.
در بحثهای قبل هم داشتیم که گاهی خدای سبحان یک مطلب علمی را وحی میفرستد که فلان مطلب این است حکم این است یا مربوط به اخبار غیب است و اینها یک وقت است اراده, نیّت, اخلاص, تصمیم اینها را در قلب القا میکند اینها وحیِ فعل است نه وحی علم ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ﴾[6] تا پایان, اینها وحی فعل است ﴿أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ﴾[7] که شبانه حرکت بکن وحی فعل است ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ﴾[8] وحی فعل است گاهی انسان تصمیم میگیرد که کاری انجام بدهد خیال میکند این تصمیم خودبهخود پیدا شده یا به دست خودش است این تصمیم این اراده این عزم, فیض خاصّ الهی است که از آنجا القا شده گاهی یک مطلب علمی در قلب کسی القا میشود این خیال میکند که با کوشش خودش به آن رسیده گاهی ارادهٴ صائب و صالح در قلب کسی پیدا میشود که فلان کار را بکن این خیال میکند خودش این کار را کرده در حالی که هم آن علم را فرشتگان رحمت عطا کردند هم این اراده را فرشتگان حکمت الهی افاضه کردند ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ نه علمِ به حکم نه حکمِ افعال که فلان چیز واجب است یا فلان چیز، اینکه مادر موسی تصمیم میگیرد این بچه را در صندوقچهای بگذارد و صندوقچه را به رود نیل بیندازد اینها اراده است تصمیم است اینها که حکم شرعی نیست که وحی بفرستد که فلان چیز واجب است فلان چیز حرام است که بشود شریعت و وحی تشریعی طلب بکند اینها ارادات و تصمیمهای خاص است که ذات اقدس الهی در قلوب مؤمنین القا میکند جامع اینها همان آیه ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ است.
آنکه وجود مبارک موسای کلیم گفت: ﴿فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً﴾[9] شامل هر دو قسم میشود، آنچه وجود مبارک ابراهیم در آیه 83 از ذات اقدس الهی مسئلت میکند ﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً﴾ شامل هر دو قسم میشود، بعد عرض میکند ﴿وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ ما تاکنون عمل صالح داشتیم اما توفیقی به ما بده که ما خودمان صالح باشیم. یک وقت انسان جزء ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ است کارِ خوب میکند حالا یا این عمل صالح انجام دادن برای او حال است گاهی برای او مَلکه و وصف لازم است گاهی هم نه, مقوّم هویّت اوست که این شخص، صالح است نه جزء ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[10] مادامی که در مرز ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾اند یعنی کارهای خوب میکنند ممکن است این کار خوب کردن در گوهر ذات ایشان نباشد اما وقتی خود ذات جزء صالحین شد دیگر از ذات صالح جز کار صالح نشأت نمیگیرد وجود مبارک ابراهیم از خدای سبحان خواست که تاکنون توفیقی دادید که ما عمل صالح انجام میدادیم اکنون توفیقی عطا کن که گوهر ذات ما صالح بشود که یقیناً عمل صالح هم از او صادر خواهد شد.
در سه جای قرآن خدای سبحان فرمود: ﴿إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾[11] اینکه عرض کرد ﴿وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾ معلوم میشود گروهی پیشگام بودند جزء صالحیناند و وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) از خدا درخواست میکند که مرا به آنها ملحق بکن. اینکه فرمود: ﴿وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ﴾[12] وجود مبارک ابراهیم پیرو حضرت نوح بود معلوم میشود یک عدّه پیشگامانی هستند که جزء صالحیناند و حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) لحوق به آنها را درخواست میکند؛ آیه 130 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ این چطور در دنیا جزء صالحین نبود اینکه در آخرت، ابراهیم از صالحین میشود آنها چه کسانیاند؟ مقام شامخ اهل بیت طوری است که اینها ملحق به آن مقام میشوند اینها جزء صالحیناند و بسیاری از بزرگان رسالت و نبوّت، در قیامت به مقام ولایت اهل بیت(علیهم السلام) ملحق میشوند. خب پس اینکه در این چند جا فرمود: ﴿وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ نشان میدهد که مثلاً هنوز در دنیا آن مرتبه نهایی حاصل نشده.
پرسش...
پاسخ: خب اصطفا هم مراتبی دارد صالح هم مراتبی دارد؛ همان طوری که درباره مرسلین فرمود: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾[13] درباره انبیا فرمود: ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾[14] صالحین هم بشرح ایضاً. این تفصیل، قاطع شرکت است برای اینکه در سورهٴ «بقره» آیه 130 فرمود: ﴿وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ در بخشهای دیگری هم نظیر سورهٴ مبارکهٴ «عنبکوت» و مانند آن آنجا هم باز دارد که این در آخرت از صالحین است نه اینکه در دنیا از صالحین باشد این تفصیل که این در آخرت از صالحین است و در دنیا چنین وعدهای نداده معلوم میشود که مقام خاصّی است که ممکن است کسی در مرحله پایینتر در دنیا جزء صالحین باشد ولی از لحاظ مقام برترِ صالحین در آخرت به آنها ملحق بشود.
پرسش...
پاسخ: نه اینکه از راه عمل ملحق بشود باید این عقبههای کئودِ احتضار و برزخ و ساهره قیامت را تحمل بکند تا به آنها برسد. درباره ذریّه مردان صالح هم همین است فرمود: ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾[15] این طور نیست که هر کسی در هر جایی باشد در دنیا هم به آن مقام می رسد این طور نیست برخیها باید این عقبههای کئود و این سختیها و دشواریهای برزخ و ساهره قیامت و مواقف قیامت و امثال اینها را تحمل بکنند تا شایسته آن فیض باشند این طور نیست که هر کسی در هر مرتبهای که باشد میتواند با صالحین محشور بشود این طور نیست.
پرسش: قیامت ظرف ظهور دنیاست.
پاسخ: بله, ظرف ظهور دنیاست نه ظرف حدوث اما این شخص بخواهد آن باطنش ظاهر بشود این عقبههای کئود را باید طی کند؛ اینچنین نیست که بدون پیمودن این عقبههای کئود آن درون ظاهر بشود. یک وقت است که شخص بدون معطّلی این مقام را دارد یک وقت است نه, باید با دشواریهایی به این مقام برسد. در جریان سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت اینکه وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) با جمله اسمیه با تأکید «إنّ» با ضرس قاطع میفرماید: ﴿إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾[16] خب همین یعقوب بود آن هم همین یوسف بود چند کیلومتری کنعان این بچه را انداختند در چاه این ندید اما الآن از هشتاد فرسخی به صورت جملیه اسمیه میگوید من بوی یوسف میشنوم این مجّانی و آسانی به کسی نمیدهند ولو یعقوب باشد یک جان کَندن صبر و تحمل و آزمون الهی میخواهد تا آن شامّه باز بشود بوی هشت پسر را از هشتاد فرسخی بشنود وگرنه این یعقوب همان یعقوب بود این یوسف همان یوسف بود چند متریاش در کنعان او را در چاه انداختند خبر نداشت این طور نیست که رایگان هر فیضی را به هر کسی بدهند این تحمل میخواهد آزمون میخواهد صبر میخواهد وقتی که بلیّه و آزمون و اینها شد آن وقت ذات اقدس الهی عطا میکند ﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾.
پرسش: عرض کرد در دنیا مرا از صالحین قرار بده حکم هم به من بده.
پاسخ: بله, ولی پاسخش این است که ﴿وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾[17] پاسخش نشان میدهد که این خواسته در دنیا مستجاب نشد در آخرت مستجاب می شود.
﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) از ذات اقدس الهی مسئلت کرده که این توفیقی که دادی حالا ما جزء انبیای اولواالعزم شدیم نام ما یاد ما مکتب ما فراموش نشود اعقاب, نسلهای آینده بیایند حرف ما را بزنند فکر ما را بگویند دین ما را احیا کنند مرام ما را احیا کنند تا خودم زنده هستم یک زبان صادق داشته باشم هم صدق خبری هم صدق مُخبری, صدق خبری آن است که گفتههای من مطابق با واقع باشد صدق مخبری این است که بین زبان من و قلب من توافق باشد.
گاهی برخیها صادقِ مخبریاند ولی صدق خبری ندارند کسی راستگوست ولی گزارش دروغی به او دادند این دروغگو نیست این یک آدم صادق مطمئنّی است سلیمالنفس کسی یک خبر دروغی به او داده ایشان هم نقل کرده یک وقت است که نه, مخبر یک آدم بدطینت و کاذبی است ـ که کذب مخبری است ـ خبری را جعل کرده و گفته ولی اتفاقاً درست بود ولی او بدون اینکه از صدق جریان باخبر باشد چیزی را جعل کرده که فتنه ایجاد کند خودش شده کاذب ولی خبرش صادق است یک وقت هم خبر کاذب است هم مخبر کاذب, کسی عالِم است که این گزارش دروغ است این را هم نقل میکند هم کذب خبری است هم کذب مخبری یک وقت است که نه, هم صدق خبری است هم صدق مخبری وجود مبارک ابراهیم صدق خبری و مخبری را از ذات اقدس الهی مسئلت میکند که گزارشهای من مطابق با واقع باشد (یک) لسان من هم مطابق با قلبم باشد (دو) من صادق باشم خبر من هم صدق و دیگران هم سخنگوی من باشند زبان من باشند اگر کسی بعد از قرنها چیزی مینویسد از زبان من, لسان صدق من باشد سخنرانی میکند مطالب مرا به جامعه منتقل میکند لسان صدق من باشد این طور نباشد که ما بعد از مدّتی بمیریم ما میخواهیم بقیّةالله باشیم این بقیّةالله بودن از بهترین برکاتی است که انبیا این را طلب میکردند همه انبیا بقیّةاللهاند همه ائمه بقیّةاللهاند منتها آن که گل سرسبد است و قلّه همه اینهاست و کلّ جهان را اداره میکند وجود مبارک حضرت حجّت است وگرنه بقیّةالله بودن سِمت و صفت انبیای الهی است ائمه الهی است و به دنبال آنها علما بقیّةاللهاند شما میبینید در قرآن کریم وقتی از شعیب سخن به میان میآید گفته بود که ﴿بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾[18] وقتی از علما و دانشمندان قرآن سخن به میان میآورد میفرماید این علما که ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾اند چرا جلوی مردم را نمیگیرند ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ مثل ﴿أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾ مثل «اولوا الأبصار» مثل «اولوا العقول» یعنی صاحبان بقا, تعبیر ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ اگر از بقیّةالله سنگینتر نباشد کمتر نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «هود» هم جریان شعیب گذشت که او فرمود: ﴿بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾ هم درباره عالمان دین تعبیر شده است که چرا اولوا بقیّه جلوی فساد را نگرفتند. درباره خود حضرت شعیب آیه 86 سورهٴ «هود» این بود که ﴿بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ﴾. در همان سورهٴ مبارکهٴ «هود» آیه 116 این است ﴿فَلَوْلاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ﴾ چرا علما جلوی فساد را نگرفتند میدانید سخنرانی ده درصد اثر دارد کتاب نوشتن تفسیر گفتن فلسفه گفتن فقه گفتن فتوا گفتن بیست درصد اثر دارد عمل, عمل, عمل این ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾[19] چند هزار روحانی الآن در این مملکت هستند دیگر چند هزار چراغ خب کشور را نورانی میکند اینها بقیّةاللهاند, بقیّةالله یعنی کسی که دین را نگه دارد دین که با حرف نگه داشته نمیشود این مردم جانی دارند که نورپذیر است هر جا نور ببینند به دنبالش راه میافتند هر چقدر هم شقیّ باشند وقتی لطافت عمل ببینند یقیناً برمیگردند فرمود چرا این بقیّةالله ها مردم را اداره نکردند چرا یک عدّه بقیّةالله نبودند چرا ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ نبودند نه یعنی چرا درس نخواندند مجتهد نشدند حکیم نشدند مرجع نشدند اینها آسان است به دلیل اینکه خیلی از آقایان هستند دیگر آدم چهل پنجاه سال زحمت میکشد میشود فیلسوف مفسّر حکیم مرجع چه اینکه خیلیها این طورند اما بقیّةالله شدن جان کندن میخواهد فرمود چرا یک عدّه بقیّةالله نشدند که جلوی فساد را بگیرند ﴿فَلَوْلاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ﴾ خب اگر اولوابقیّه باشند بقیّةالله باشند که جلوی فساد را میگیرند دیگر خدا بقیّةالله میخواهد بالأخره و علما بقیّةاللهاند اینکه فرمود چرا یک عدّه بقیّةالله نشدند معلوم میشود بقیّةالله شدنی نیست دیگر.
پس آنها که قلّهاند بالاصالهاند آن سِمتهای خاص را دارند آنها البته ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[20] نبوّته، خلافته، امامته آن مخصوص انسانهای معصوم است اما شاگردانشان همین طور دیگر ماء مَعین چطور است ذیل این آیه ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾[21] آنجا روایاتش ملاحظه بفرمایید ماء معین چه کسی است یکی از القاب وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) ماء معین است[22]، خب اینکه مخصوص حضرت نیست عالِم دین را میگویند ماء معین منتها او دریاست اینها یک نهر کوچکاند به آن دریا وصلاند ماء معین آبی است که «تراه العیون و تناله الدلاء» آبی که چشم آن را ببیند دلو به آن برسد این را میگویند ماء معین، آبی که در زیرزمین است و ذخیره است که نه چشم آن را میبیند نه دسترس کسی است که آب معین نیست فرمود اگر شما بیراهه رفتید این چشمهها و قناتها و چاههایی که ماء معین است چشم شما میبیند در دسترس شماست اگر ما به اینها بگوییم قدری پایینتر بروید چند کیلومتر پایینتر بروید اگر ـ معاذ الله ـ قهر خدا طوری بشود که این نفت و گاز را بگوید چند کیلومتر پایینتر بروید خب این کشور میشود کشور فلاکتزده دیگر ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً﴾ اگر این آبها فرو برود چند متری پایینتر برود که دستگاه صنعت نتواند استخراج کند ﴿فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾ این ماء معین یکی از القاب وجود مبارک حجّت(سلام الله علیه) است عالمان دین را هم میگویند ماء معین منتها یک وقت کسی دریاست یک وقت چشمهای است که از آن دریا گرفته شده یک نهر کوچکی است که از آن دریا گرفته شده ماء معین این طور است بقیّةالله این طور است.
فرمود چرا بقیّةالله نشدید که جلوی فساد را بگیرید وگرنه امر به معروف و نهی از منکر که فراوان است که فرمود: ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾,[23] ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾[24] اما آن که میتواند قطب امر به معروف و نهی از منکر بشود بقیّةالله است هر عالمی هم بقیّةالله نیست مردم حرف هر کسی را هم گوش نمیدهند این حواسمان جمع باشد. ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ إِلَّا قَلِیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنَا مِنْهُمْ﴾[25] خب پس ﴿اُولُوا بَقِیَّهٍ﴾ این است.
وجود مبارک ابراهیم عرض میکند مرا بقیّةالله بکن خدایا هزارها سال, صدها سال کمتر و بیشتر بیایند حرف مرا بزنند مکتب مرا پیروی کنند کتاب مرا بنویسند ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ الآن هم ما میگوییم «قال ابراهیم(سلام الله علیه) کذا» الآن روزانه حداقل بیش از ده هزار نفر میگویند شهید(رحمه الله) چنین فرمود, علامه(رحمه الله) چنین فرمود, شیخ طوسی(رحمه الله) چنین فرمود اینها بقیّةاللهاند دیگر اینها ﴿لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾اند دیگر, یک عدّه هم قبل از مرگ مردهاند. در بیانات نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه هست که «فالصورةُ صورةُ انسانٍ و القلبُ قلبُ حیوانٍ... و ذلک میّت الأحیاء»[26] این یک جنازه عمودی است بعد میشود جنازه افقی؛ این در زندهها هست ولی مرده است «و ذلک میّت الأحیاء» خب خیلی فرق است آن راه هم میشود رفت دیگر اینچنین نیست که این راه، مخصوص انبیا باشد البته آن بالایش آن ارفعش آن قلّهاش برای اینهاست. عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ این دعای همه ما هم باید باشد هم این جملهها را بگوییم و هم راهمان این باشد ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ که ما فراموش نشویم ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾.
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) بیان لطیفی دارند که نعمت در قرآن کریم دو قسم است یک وقت نعمت مقیّد است نعمت مضاف است مثل نعمت ارض نعمت شمس نعمت روزی نعمت سلامت, یک وقت نعمت، مطلق است نعمت عندالاطلاق نعمت ولایت است[27] اینجا هم که دارد ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ همان نعمت ولایت است آنجا که اولیای تو آنجا سهم دارند مرا جزء وارثان آنجا قرار بده.
در بحثهای میراث هم گذشت که میراث یک وقت میراث مادّی است در میراث مادّی مرگ مورِّث شرط است تا مورّث نمیرد چیزی به وارث نمیرسد. در میراثهای معنوی تا وارث ـ تا وارث یعنی تا وارث ـ نمیرد چیزی به او نمیدهند این «مُوتوا قبل أن تَموتوا» برای ارث معنوی است اگر گفتند: «إنّ العلماء وَرثةُ الأنبیاء»[28] آن عالِمی وارث انبیا میشود که این «مُوتوا قبل أن تَموتوا»[29] را عمل بکند این مال نیست که منتظر باشد کسی بمیرد تا به او برسد این یک علم است؛ تا با موت ارادی این وارث نمیرد چیزی از مورّث به او نمیرسد در ذیل آیه ﴿لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾[30] آنجا یک روایت نورانی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است که فرمود: «نحن النَّعیم»[31] امامت, نعمت است ولایت, نعمت است. خب اینکه عرض میکند ﴿وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ﴾ ناظر به آن است. اینکه عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ ناظر به آن است بعد نسبت به عموی خودش هم طلب مغفرت میکند چون به او وعده داد موقع خداحافظی گفت حالا که برهان در شما اثر نکرد من امیدوارم برای شما از خدا طلب مغفرت بکنم که عرض کرد ﴿وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ﴾ بعد از اینکه معلوم شد عمویش قابل هدایت نیست یعنی کفر را بر ایمان ترجیح داد و ذات اقدس الهی فرمود حق ندارید برای کفار طلب مغفرت بکنید ﴿فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾[32].
بنابراین چند مرحله وجود مبارک ابراهیم با عمویش داشت یکی استدلال بود یکی موقع خداحافظی گفت ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ﴾[33] وعده درخواست مغفرت بود, یکی درخواست مغفرت بود, یکی هم بعد از اینکه روشن شد او کافر است و مغفرتپذیر نیست دیگر ﴿تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ این برای آن مقطع وسطی است که عرض کرد ﴿وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ﴾ اما در بخشهایی دارد ﴿فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾[34].
عمده این مسئله قیامت است که وجود مبارک ابراهیم این را شرح میدهد که عرض میکند ﴿وَلاَ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ﴾ ما را در قیامت رسوا نکن. جریان قیامت یک کار آسانی نیست مهمترین عامل تربیتی مسئله قیامت است مسئله توحید درست است اهمّ مطالب است اما مسئله توحید اگر مسئله معاد نباشد سازندگی ندارد شما میبینید غالب مشرکین حجاز و غیر حجاز خدا را به عنوان واجبالوجود قبول داشتند (یک) در وجوبِ وجود شریک قائل نبودند (دو) در خالقیّت مطلق هم شریک قائل نبودند (سه) در ربوبیّت مطلق هم موحّد بودند؛ میگفتند دوتا ربّالعالمین نداریم (چهار) اما در ارباب متفرّقه مشرک بودند میگفتند حیات ما, ممات ما, ضرر ما, نفع ما, زمین ما, کشاورزی ما, دامداری ما, دریا و صحرای ما به این بتها وابسته است؛ خدا را ربّالأرباب میپنداشتند الهالآلهه میپنداشتند دربارهٴ الهالآلهه و ربّالأرباب مشرک نبودند اما این کارها را به ارباب متفرّقه میسپردند تمام خطر از اینجا شروع شده بود بعد منکر معاد بودند میگفتند انسان با مردن میپوسد، دین آمده بگوید که شما با مردن از پوست به در میآیید تمام مشکلات اخلاقی جوامع در اثر انکار معاد یا غفلت از معاد است آدم اگر بداند عمل, زنده است و دامنگیر انسان میشود و انسان مسئول است خب یک قرنطینه است برای او, دست به هر کاری نمیزند چون هر لحظهای احتمال مرگ است (یک) و این عمل دامنگیر اوست (دو).
برهان وجود مبارک حضرت ابراهیم این است که خدایا آن روز, روز پرخطری است برای اینکه ما هستیم جسم داریم روح داریم تمام نیازهای ما هست. ما مسکن میخواهیم غذا میخواهیم لباس میخواهیم همه نیازهای ما هست. در دنیا نیازها را با یکی از دو عامل برطرف میکنیم یا با ضابطه یا با رابطه یا با خرید و فروش و اجاره و عقود اسلامی یا با رابطه کسی پدر کسی است کسی پسر کسی است کسی رَحِم کسی است کسی دوست کسی است بالأخره مشکلات دنیا با أحدالأمرین حل است دیگر اگر کسی کودک است پدر او را اداره میکند اگر سالمند است پسر او را اداره میکند نیازهای دنیا با أحدالعاملین برطرف میشود یا ضوابط یا روابط. در قیامت همه این نیازها هست (یک) ضابطه نیست (دو) رابطه نیست (سه) انسان نیازهایش را باید از چه راه تأمین کند باید از اینجا ببرد (چهار) فرمود: ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾[35] این بیع ناظر به اصل اقتصاد است خُلّت یعنی خلیل و دوست و رابطه که بالأخره پدری پسری هست رحامت است و مانند آن. در آنجا بالقول المطلق جا برای خرید و فروش نیست یعنی جا برای ضابطه نیست که کسی اجاره کند یا چیزی را بخرد چیزی را بفروشد جا برای رابطه هم نیست برای اینکه همه از خاک برمیخیزد کسی پدر کسی نیست کسی پسر کسی نیست چنین عالمی را اگر آدم باور بکند خب مواظب گفتار خودش است دیگر.
وجود مبارک ابراهیم حضرت کرد آن روز, روز رسوایی است برای اینکه همه ما با همه این خصوصیّات محشور میشویم این طور نیست که احتیاجاتمان کم بشود ما مسکن میخواهیم لباس میخواهیم غذا میخواهیم تشنهایم آب میخواهیم همه نیازها هست خصوصیات روحی فضایل روحی ملکات روحی به آنها هم نیازمندیم ما با انبوهی از نیازها وارد میشویم آنجا هم هیچ خبری نیست اگر روزی است که به نحو نفی جنس بیان شده ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ اصلاً خبر خرید و فروش نیست ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾[36] جمع هستند ولی اجتماع در کار نیست آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» دارد این است که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[37] اما ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾ جمع هستند اما اجتماعی در کار نیست تعاونی در کار نیست کسی مشکل کسی را حل کند نیست هر کسی مهمان سفره خودش است به خدای سبحان عرض کرد ﴿وَلاَ تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ﴾ برای اینکه آن روز [مال و بنون نفعی ندارند] این سالبه به انتفاء موضوع است ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ﴾ یعنی نه ضابطه است نه رابطه، نه اینکه مال هست و به درد کسی نمیخورد اینجا جای تجارت نیست این ﴿بَنُونَ﴾ مثال است آن ﴿مَالٌ﴾ هم مثال است اینها تمثیل است نه تعیین ﴿لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ﴾ و لا اخوان و لا أخوات و لا آباء و لا امّهات و لا أجداد و لا جدّات, لا مال و لا أرض و لا ضیاء و لا عِقار و لا کذا و لا کذا همان طوری که ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾[38] دو عنوان است برای ضابطه و رابطه اینجا هم دو عنوان است برای ضابطه و رابطه نه اینکه حالا مال اثر ندارد ولی رابطه اثر دارد سفارش اثر دارد تقاضا اثر دارد نه اینچنین نیست هیچ چیزی اثر ندارد هر کسی هم تنها میآید ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ﴾ این خطاب چقدر شیرین است.
میبینید گاهی آن منقطع بودن به مراتب بالاتر از متّصل بودن است البته در تفسیرهای دیگر هم هست اما سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان اینها را خوب پرورانده این را به عنوان یک حکم کلیدی مطرح کردند ذات اقدس الهی گاهی اصلاً نظم را به هم میزند برای برقراری نظم; میبینید گاهی سخن از وصف است گاهی سخن از فعل است اما موصوف را استثنا میکند عامل را استثنا میکند ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾[39] خب این به حسب ظاهر مطابق با قوانین ادب نیست شما دارید بِرّ را معنا میکنید اما چرا بارّ را استثنا میکنید میگویید لکن خوبی، کسی است که خب نباید بگویید خوبی کسی است که باید بگویید خوبی، عدل است ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ وقتی به زمخشری و امثال زمخشری مراجعه میکنید میبینید میگوید یا اینجا مضاف محذوف است یا آنجا مضاف محذوف است ﴿لکِنَّ الْبِرَّ مَن آمَنَ﴾ یعنی «لکن صاحب البرّ مَن آمن» یا نه, ﴿لکِنَّ الْبِرَّ مَن آمَنَ﴾ یعنی «لکن البرّ بِرّ مَن آمن»[40] این کوششِ بیجایی است که آن بزرگان دارند.
مرحوم علامه فرمودند خودت را به زحمت نینداز نه مضافی محذوف است نه چیز دیگری قرآن که نمیخواهد نیکی را معرفی کند قرآن میخواهد نیکان را بپروراند شما حالا بیا اوصاف را مشخص بکن, اوصاف را مشخص بکنی یک کتاب تئوری است قرآن میخواهد بارّ بپروراند نه بِرّ را معنا کند[41] ﴿وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ از این تعبیرات فراوان است یکی از مشابه آن تعبیرات همین محلّ بحث است فرمود: ﴿لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ﴾ باید میفرمود الاّ عمل صالح اما الاّ عمل صالح نفرمود, فرمود: ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ ما انسان صالح میخواهیم ما میخواهیم انسان صالح بپرورانیم نه بگوییم عمل صالح چیز خوبی است این میشود تئوری ﴿لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ﴾ وقتی به کشّاف و اینها میدهید میگوید الاّ عمل کسی که ﴿أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ ایشان میگویند نه خیر, قرآن نمیخواهد بگوید که عمل صالح خوب است میگوید من آدم خوب میخواهم این یک راه کلیدی است ﴿یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ﴾ با قلب سلیم بیاید. این شخص، همه نعمتها در اختیار اوست هر چه بخواهد هست مشکل دیگران را هم میتواند حل کند به اذن خدا البته ﴿إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ درباره اینها فرمود بهشت نقد است جلوی دستش است زُلفا یعنی تقرّب ﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ﴾ یعنی نزدیک شد در سورهٴ مبارکهٴ «ق» دارد که نزدیک است دور هم نیست ﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ آنجا کلمه ﴿غَیْرَ بَعِیدٍ﴾ هم دارد؛ آیه 31 سورهٴ «ق» این است که ﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ﴾ این همین که چشم را بست در بهشت است خیلیها معطّلی برزخ ندارند آنها که جزء اوساطاند در برزخ مشکل دارند ذیل این آیه که روز قیامت ﴿خمسین أَلْفَ سَنَةٍ﴾ است کسی از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کرد که «ما أطول هذا الیوم» خیلی روز طولانی است یک روز پنجاه هزار سال؟ فرمود: «والذی نفس محمد بیده» قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست این پنجاه هزار سال برای کسی که مؤمنِ صالح باشد کوتاهتر از [زمان اقامه] صلات مکتوبه است[42] یک نماز ظهر انسان با تمام مستحبّاتش اقامه کند خیلی هم طول بکشد ده, پانزده دقیقه میشود فرمود این پنجاه هزار سال برای مؤمنین صالح ده, پانزده دقیقه است این برای چه معطّل بشود این معطّلی ندارد, این ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ (یک) ﴿غَیْرَ بَعِیدٍ﴾ (دو) نزدیک است دَمِ دستش است ﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ ٭ هذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ ٭ مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ﴾[43] پس آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آمده است تأکید شده است که ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ﴾ اینجا دارد که ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ دیگر ﴿غَیْرَ بَعِیدٍ﴾ را البته ندارد ولی از آن طرف ﴿وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ﴾ «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ شعراء, آیات 70 و 71.
[2] . سورهٴ مریم, آیهٴ 82.
[3] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 77.
[4] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 14.
[5] . الصحیفة السجادیة, دعای 45.
[6] . سورهٴ قصص, آیهٴ 7.
[7] . سورهٴ طه, آیهٴ 77; سورهٴ شعراء, آیهٴ 52.
[8] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 73.
[9] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 21.
[10] . سورهٴ بقره, آیهٴ 25.
[11] . سورهٴ بقره, آیهٴ 130; سورهٴ نحل, آیهٴ 122; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 27.
[12] . سورهٴ صافات, آیهٴ 83.
[13] . سورهٴ بقره, آیهٴ 253.
[14] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 55.
[15] . سورهٴ طور, آیهٴ 21.
[16] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 94.
[17] . سورهٴ بقره, آیهٴ 130; سورهٴ نحل, آیهٴ 122; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 27.
[18] . سورهٴ هود, آیهٴ 86.
[19] . سورهٴ انعام, آیهٴ 122.
[20] . سورهٴ انعام, آیهٴ 124.
[21] . سورهٴ ملک, آیهٴ 30.
[22] . الکافی, ج1, ص340; کمالالدین, ج1, ص326.
[23] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 104.
[24] . سورهٴ حج, آیهٴ 41.
[25] . سورهٴ هود, آیهٴ 116.
[26] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 87.
[27] . ر.ک: المیزان, ج4, ص62.
[28] . الکافی, ج1, ص32.
[29] . بحارالأنوار, ج69, ص59; تفسیر المحیط الأعظم, ج1, ص59.
[30] . سورهٴ تکاثر, آیهٴ 8.
[31] . بحارالأنوار, ج24, ص52; شواهد التنزیل, ج2, ص476.
[32] . سورهٴ توبه, آیهٴ 114.
[33] . سورهٴ مریم, آیهٴ 47.
2 .سورهٴ توبه, آیهٴ 114.
[35] . سورهٴ بقره, آیهٴ 254.
[36] . سورهٴ مریم, آیهٴ 95.
[37] . سورهٴ واقعه, آیات 49 و 50.
[38] . سورهٴ بقره, آیهٴ 254.
[39] . سورهٴ بقره, آیهٴ 177.
[40] . الکشاف, ج1, ص218.
[41] . ر.ک: المیزان, ج1, ص428.
1.مجمع البیان،ج10،ص531.
[43] . سورهٴ ق, آیات 31 ـ 33.
تاکنون نظری ثبت نشده است