- 559
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 69 تا 86 سوره شعراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 69 تا 86 سوره شعراء"
- دور بودن خاورمیانه از بتپرستی به برکت حضرت ابراهیم (ع)؛
- وجود مبارک موسای کلیم طبق وحی الهی مأمور شد با هارون همکاری بکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِیمَ (69) إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ (70) قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَاماً فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ (71) قَالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ یَنفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ (73) قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آباءَنَا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (74) قَالَ أَفَرَأَیْتُم مَا کُنتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنتُمْ وَآبَاؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ (77) الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ (78) وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ (79) وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ (80) وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ (81) وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ (82) رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (83) وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ (84) وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ (85) وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ (86)﴾
جریان موسای کلیم (سلام الله علیه) در چند جا مبسوطاً بحث شد بیش از آنچه که در سورهٴ «شعرا» است قسمت قابل توجهش سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود از آیهٴ 103 که فرمود: ﴿ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَمَلاَئِهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» [در آیات 65 تا 82] جریان موسی و خضر (علیهما السلام) مطرح شد. در جریان سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٴ نُه ﴿وَهَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسی﴾ تا آیهٴ 97 دربارهٴ همین جریان حضرت موسای کلیم است. آن نکتهٴ مبهم این است که آیا بین مصر و شام یک راه خاکی وجود دارد یا وجود ندارد اگر الآن یک راه خاکی وجود داشته باشد مهم نیست آیا در آن زمان بین مصر و شام راه خاکی وجود داشت یا نداشت اگر راه خاکی وجود نداشت معلوم میشود وجود مبارک موسای کلیم چند بار این بحر احمر را این بحر قلزم به اصطلاح این دریای سرخ را طی کرده و اصل سرنوشت و سرگذشت وجود مبارک موسای کلیم با خطرات آب روبه رو بود اوّلین بار که دوران کودکی آن حضرت بود به دستور خدای سبحان که به مادرش وحی شد (سلام الله علیهما) او را در صندوقچهای گذاشت و انداخت به رود نیل این رود نیل به فرمان الهی حرکت داد تا کنار قصر فرعون و آن سرنوشت کودکی او.
بعد از دوران کودکی وقتی دوران جوانیاش رسید آن حمایت را از یک مظلوم مسلمان انجام داد و آن فرد قبطی را از پا درآورد مجبور شد که برای حفظ جان از مصر خارج بشود چون هر جای مصر اگر بود این را میگرفتند حضرت مجبور شد از حوزهٴ اقتدار فرعون خارج بشود یعنی از کل مصر خارج شد و به طرف مدین رفت، مدین هم در قسمت شرق مصر است و باید از دریای احمر میگذشت آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آمده که وجود مبارک موسی و خضر (سلام الله علیهما) سوار کشتی شدند و وجود مبارک خضر (سلام الله علیه) آن کشتی را سوراخ کرد فرمود: ﴿أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ﴾[1] یک کشتی کرایهای بود که وسیلهٴ ارتزاق عدّهای بود; این هم یک سفر دریایی است اکنون که به فرمان پروردگار قرار شد بنیاسرائیل را از مصر بیرون ببرد این هم یک سفر دریایی است وجود مبارک موسای کلیم وقتی که رفت به طرف مدین اگر جادهٴ خاکی بود با بچههای خود از جادهٴ خاکی به مصر میآمد و اگر راه خاکی نباشد، بالأخره سوار کشتی کرایهای شده با بچههایش از مدین به طرف مصر آمد. آخرین باری که از بحر احمر گذشت بنیاسرائیل را همان جا گذاشت و جریان کوه طور و میقات چهل شبانه روزی و دریافت تورات و اینها همه در آن طرف آب بود یعنی آن طرف بحر احمر که به ما نزدیکتر است یعنی شرق مصر در صحرای سینا در بخش شام و مانند آن جریان سامری هم همان جا اتفاق افتاد. آیا دوباره بنیاسرائیل برگشتند به مصر اگر بنیاسرائیل اصلاً به مصر برنگشته باشند این آیه سورهٴ مبارکهٴ «شعرا» باید توجیه بشود که فرمود: ﴿کَذلِکَ وَأَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ﴾[2] یعنی ما فرعون و درباریان فرعون را از این باغ و راغشان بیرون کردیم و اینها را به هلاکت رساندیم و میراث اینها را یعنی این باغها را این خانهها را به بنیاسرائیل دادیم آیا همهٴ بنیاسرائیل به همراه موسی رفتند یا یک عدّه ماندند آیا بخشی از بنیاسرائیل بعد از جریان صحرای سینا و شام دوباره برگشتند از راه بحر احمر به مصر که بالأخره این باید توجیه بشود. آن آیهای که دارد ﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ﴾[3] باز ناظر به همین بنیاسرائیل است اینها بودند که مستضعف بودند و آلفرعون اینها را به بند کشیده بودند این باید تحقیقی بشود نقطهٴ مبهم دو جاست که آیا یک راه خاکی بین مصر و صحرای سینا و شام و مدین و امثال ذلک بود یا نه؟ آیا بنیاسرائیل بعد از واقعهٴ غرق فرعون همهٴ اینها یا بعضی از اینها برگشتند به مصر یا نه.
اینکه وجود مبارک موسای کلیم طبق وحی الهی مأمور شد با هارون همکاری بکنند خانههای اینها را رو درروی هم بسازند ﴿وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً﴾[4] یعنی خانههای شما بنیاسرائیل باید روبه روی هم باشد مقابل هم باشد که از وضع یکدیگر باخبر باشید که آیا قبطیها دارند تجاوز میکنند نمیکنند شما را آسیب میرسانند یا نمیرسانند اینها خانههایشان در مصر مقابل هم بود آیا دوباره برخی از بنیاسرائیل برگشتند به سرزمینشان به خانههایشان تا خدا بفرماید ﴿وَأَوْرَثْناهَا بَنِی إِسْرائِیلَ﴾ یا نه اینها اگر تحقیق بشود میتواند راهگشای بحث تاریخی باشد. امّا مستحضرید که قرآن کتاب تاریخ و قصهٴ مصطلح نیست اصلاً آن زمان و زمین را نقل نمیکند، خب شما میبینید قصص انبیا (علیهم السلام) در قرآن بسیار نقل شده و آن عنصر محوری تاریخ هم آن زمان است امّا در هیچ جای قرآن از زمان سخن نمیگوید که در کدام تاریخ فلان قضیه اتفاق افتاده است معلوم میشود قرآن کار تاریخی ندارد کار قصهسرایی ندارد آن هدف اصلی قصّه که پیروزی حق بر باطل است و استقرار سنّت الهی که صدق بر کذب همیشه مظفر است را نقل میکند. اگر منظور، قصهسرایی بود قرآن باید این زمان را ذکر میکرد مکان را ذکر میکرد مگر آن جاهایی که آن سرزمین خودش معروف و مشهور باشد.
پرسش: ﴿إهْبِطوا مِصراً﴾[5] آیا فقط ...
پاسخ: این ﴿مِصْراً﴾ منصرف است آن مصری که محل بحث است غیر منصرف است ما دوتا مصر داریم یک مصر معنی شهر که جمعش امصار است و منصرف هم است تنوین قبول میکند این مصری که فرعون در آن بود این غیر منصرف است این را دیگر قرآن با تنوین ندارد اینکه فرمود: ﴿إهْبِطوا مِصراً﴾ یعنی وارد شهر بشوید هر شهری را میگویند مصر، میگویند مدینه امّا این مصر معهود که فرعون در آن بود و وجود مبارک موسای کلیم در آنجا به مبارزه برخاست این غیر منصرف است این را دیگر «مصراً» نمیگویند. خب بعد از این جریان جریان حضرت ابراهیم را نقل میکند از نظر نظم تاریخی، قصهٴ حضرت نوح اوّل است و بعد حضرت ابراهیم بعد اسحاق و یعقوب اینها تا میرسد به حضرت موسی ولی گاهی در نقل داستان اوّل جریان حضرت موسی و هارون را نقل میکند بعد جریان حضرت ابراهیم را با اینکه فاصلهٴ زمانی خیلی است و جریان حضرت ابراهیم قبل بود فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِیمَ﴾ آن خبرهای مهم را میگویند نبأ.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مبسوطاً این مرزها را جدا کرده احتجاج وجود مبارک ابراهیم با عموی خود آزر جداگانه مطرح شد احتجاج وجود مبارک ابراهیم (علیه السلام) با قوم خود که ستارهپرست بودند یا بتپرست دیگر بودند جداگانه مطرح شد امّا هر دوی اینها را اینطور جمعبندی کرد جمعبندی کردند فرمودند که ﴿إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ﴾ این ﴿لِأَبِیهِ﴾ یک بخش مبسوطی دارد که منظور آزر است و عموی آن حضرت است نه پدر او و قوم او هم یک بخش مخصوصی دارد ولی اینجا دوتا را جمعبندی کرده است و یکجا ذکر فرمود: ﴿إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ﴾. بارها این نکته به عرضتان رسید که خاورمیانه بعد از جریان حضرت نوح مبتلا بود به دو خطر یا الحاد یا شرک یا اصلاً خدا را قبول نداشتند ملحد بودند یا اگر خدا را قبول داشتند بتپرست بودند و مشرک بودند و بتها را میپرستیدند به عنوان ارباب متفرقه که وجود مبارک یوسف هم با اینها در زندان به احتجاج پرداخت که شما چرا گرفتار ارباب متفرقه هستید[6] یا بتپرستی بود یا الحاد، این خطری بود که آن روز خاورمیانه را تهدید میکرد. وجود مبارک ابراهیم (سلام الله علیه) این بذر توحید را پاشانده احتجاج کرده کم اثر کرده دست به تبر برد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ کَبِیراً لَهُمْ﴾[7] کم اثر کرده داستان ﴿حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾[8] مطرح شد وجود مبارک ابراهیم گفت من این را میپذیرم آن امواج خروشان آتش هیچگاه باعث رعب حضرت نشد وارد آتش شد به فرمان الهی, آتش ﴿بَرْداً وَسَلاماً﴾[9] شد این خبری نبود که در آن بخش محدودهٴ نمرودنشین بماند طولی نکشید که کلّ خاورمیانه را این صحنه گرفته. درست است که خبررسانی و اطلاعرسانی آن روز دشوار بود امّا این خبر مهم به قدری حساس بود که در سریع ترین وقت کل خاورمیانه را گرفت آنوقت اصل توحید به جای خود نشست. آن کشورهایی که علما و دانشمندان بزرگ داشتند این توحید را حفظ کردند آنجایی که علمای بزرگ نداشتند یا اگر داشتند خیلی فعال نبودند آنجا همچنان الحاد یا وثنیّت بود ابوریحان بیرونی که از قدرهای اوّل آسمان علم و دانش ایران اسلامی است در آن تحقیق ماللهند میگوید در یونان افرادی مثل سقراط قیام کردند و اعدام شدند و توحید را حفظ کردند بعد از سقراط شاگردانی مثل ارسطو و افلاطون پیدا شدند و توحید در یونان و امثال یونان محفوظ ماند هند با همهٴ اقتداری که داشت دانشمندانشان نتوانستند این توحید را حفظ بکنند لذا وثنیّت و صنمیّت همچنان در هند هست. گِلهای که ابوریحان بیرونی در کتاب تحقیق ماللهند دارد این است که اگر هند هم مردان بزرگی میداشت که حاضر بودند مثل سقراط سَم بنوشند زهر بنوشند و توحید را حفظ کنند آنجا هم جای پرورش ارسطو و افلاطون بود[10] من سال 1334 بود یعنی شهریور 1334 که خواستم از تهران به قم بیایم رفتم خدمت استادمان مرحوم آقای آقا شیخ محمد تقی آملی ـ آملی بزرگ ـ به ایشان عرض کردم که من عازم قم هستم تشویق کردند عرض کردم چه چیزی بخوانم چه کار بکنم فرمود یک فقه، یک اصول، یک معقول، بعد فرمود قم جای بابرکتی است تنها حوزهٴ علمیه نیست آنجا کریمهٴ اهلبیت است بزرگانی آنجا مدفوناند مراجعی مدفوناند فقهای بزرگ حکمای بزرگ کنار قبر اینها منشأ برکت است آن وقت این قصّه را برای ما نقل کردند. فرمودند که شاگردان ارسطو هر وقت مشکل علمی داشتند میرفتند کنار قبر ارسطو مینشستند بحث میکردند این مشکل برایشان حل میشد. آنجا بزرگان فراوانی مدفوناند کنار قبور آنها منشأ برکت است آقا شیخ محمد تقی آملی کسی است که تقریراتشان از مکاسب آقای نائینی که نوشته شد مرحوم آقای نائینی تقریظی نوشتند که این با تقریرات ایشان چاپ شد نوشت شیخ محمد تقی آملی «صفوة المجتهدین العظام» است[11] این تقریظی است که مرحوم آقای نائینی بر تقریرات ایشان نوشت هم از شاگردان خوب مرحوم قاضی بود هم از فحول شاگردان مرحوم آقا سیّد ابوالحسن و آقای نائینی است. ایشان که این فرمایش را فرمودند ما میخواستیم مدرکی برای این فرمایش پیدا کنیم با قبسات مرحوم میرداماد که مأنوستر شدیم دیدیم این فرمایش را مرحوم میرداماد در قبسات دارد؛ مرحوم میرداماد در قبسات میگوید شاگردان ارسطو هر وقت مشکل علمی داشتند میرفتند کنار قبر ارسطو بحث میکردند مشکلشان حل میشد میرداماد این حرف را از خودش نقل نکرده از فخررازی نقل کرده و گفته فخررازی در کتاب المطالب العالیه این را گفته است[12] اینطور نیست که قبر یک روحانی قبر یک عالم قبر یک استاد با قبور دیگر فرق نداشته باشد.
منظور گِلهٴ جناب ابوریحان بیرونی است که اگر هند هم بزرگانی مثل یونان میداشت آنجا هم مهد علوم عقلی و معارف توحیدی بود چون هند این بزرگان را نداشت یا آنها کوشش نکردند وثنیّت و صنمیّت همچنان در هند باقی است امروز با اینکه عصر، عصر علم است شما میبینید موشپرستی در هند رایج است. همین هند با اینکه سالیان متمادی اتمی شدند وقتی شما وارد این کشور میشوید از موشپرستی و غیر موشپرستی فراوان آثار میبینید. این علما و دانشمندان بزرگاند که حافظ افکار الهیاند میراث انبیا را حفظ کردند. غرض این است که خاورمیانه گرفتار الحاد یا وثنیّت بود و اصل خاورمیانه را وجود مبارک ابراهیم خلیل زنده کرد با ورودش در آتش بالأخره فکر توحیدی را حفظ کرد وگرنه قبل از آن بزرگوار در جریان نوح، خب نُه قرن و نِیم وجود مبارک نوح تلاش و کوشش کرد و یک گروه اندکی به او ایمان آوردند عمر حضرت بیش از 950 سال بود ولی دوران نبوتش 950 سال بود. این جریان حضرت ابراهیم که بالأخره خاورمیانه دینش را مدیون حضرت ابراهیم میداند در چند جای قرآن آمده یکی هم همین جاست فرمود شما چه چیزی را میپرستید گفتند که ما این بتها را حضرت فرمود که معبود باید مناجات شما عبادتهای شما دعاهای شما را بشوند اینها که اینچنین نیستند باید به شما خیر برساند اینها که اینچنین نیستند باید ضرر را از شما دفع کنند اینها که اینچنین نیستند باید طوری باشد که اگر شما تخلّف کردید نافرمانی کردید به شما آسیب برسانند اینها که اینچنین نیستند خب چرا یک موجود بیاثر را عبادت میکنید؟ عبادت بالأخره یک هدف دارد باید کسی را عبادت کنید کار به دست اوست امّا من کسی را عبادت میکنم که همهٴ کارها به دست اوست؛ نظام دست اوست من به دست او هستم رابطهٴ من و نظام به دست اوست این مثلث را او دارد اداره میکند شما آخر چیزهایی را میپرستید که هیچ کاره است خب فرمود: ﴿إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ ٭ قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً﴾ ما این بتها را میپرستیم. البته اوّل سخن از پرستش سنگ و چوب نبود اوّل پرستش فرشتهها یا قدیسین بشر یا امثال اینها بود بعد کمکم تندیسی نمادی مجسمهای برای گرامیداشت او ساختند بعد کمکم خود این اجسام و اصنام و اوثان را پرستیدند ﴿قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ﴾ ما عکوف داریم خضوع داریم دائماً در برابر این بتها. آنگاه وجود مبارک ابراهیم استدلال کرد فرمود معبود باید کسی باشد که مناجات شما را بشنود درک بکند خیر به شما برساند مشکلات را از برطرف بکند یک کاری باید بکند هیچ کدام از این کارها از این صنم و وثن ساخته نیست ﴿قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ ٭ قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ﴾ شما که اینها را میخوانید و اینها را عبادت میکنید اینها میشنوند درک میکنند این که نیست برابر شکل ثانی، معبود باید سمیع باشد اینها سمیع نیستند پس معبود نیستند معبود باید نافع باشد اینها نافع نیستند پس اینها معبود نیستند معبود باید بتواند ضرر برساند انتقام بگیرد از مجرمین, اینها نمیتوانند منتقم باشند و از مجرمین انتقام بگیرند پس معبود نیستند همهٴ اینها بر اساس شکل ثانی که اختلاف مقدمتین در ایجاب و سلب از مهمترین شرایط آن است به این صورت بیان شده ﴿هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ ٭ أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ﴾ اگر عبادت بکنید ﴿أَوْ یَضُرُّونَ﴾ اگر معصیت بکنید اینها تصدیق و تکذیبشان در مدار پدرانشان است وقتی میخواهند چیزی را بپذیرند میگویند چون پدران ما کردند، وقتی بخواهند چیزی را نپذیرند میگویند چون پدران ما نکردند این چهار مطلب را قرآن کریم به صورت شفاف از اینها ذکر کرده؛ چهار مطلب عبارت از آن است که اینها یک سلسله مطالبی را تصدیق میکنند باور دارند، سند تصدیق اینها هم کار پدران اینهاست چون پدران اینها این کار را میکردند اینها هم این کار را میکنند میگویند: ﴿بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ﴾ (این دو) یعنی اعمالی که اینها انجام میدادند مستنِد بود به رفتار نیاکانشان; سه و چهار: یک چیزهایی را تکذیب میکردند رد میکردند, سند تکذیب و رد اینها تکذیب نیاکانشان بود یعنی چون پدرانشان این کار را نمیکردند اینها هم نمیکردند. وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: «انّ الله خصّ» یا «حضّ» یا «حصّن» به سه نسخه نقل شد خدای سبحان مومنین را در دو حصن قرار داد یا به دو مطلب تحضیض کرد تشویق کرد یا دو مطلب را مختص اینها قرار داد اگر بخواهند تصدیق بکنند باید عالمانه و محققانه باشد بخواهند تکذیب بکنند باید عالمانه و محققانه باشد.[13] فرمود شما سر بالا میبرید تکذیب میکنید باید برهان داشته باشید سر خم میکنید تصدیق میکنید باید برهان داشته باشید مومن آن است که تصدیق او به برهان تکیه کند تکذیب او به برهان تکیه کند امّا وثنی و صنمیِ جاهلیت، تصدیق اینها به تقلید تکیه میکرد تکذیب اینها به تقلید تکیه میکرد، از اینها میپرسیدند چرا این کار را میکنید میگفتند: ﴿وَجَدْنَا آباءَنَا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ﴾ از اینها سؤال میکردند چرا وحی و نبوت را قبول ندارید میگفتند چون ﴿ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾[14] پدران ما که نکردند اینها نفیشان به تقلید تکیه میکرد اثباتشان هم به تقلید تکیه میکرد خب اسلام آمده این چهار کار را نظم داد فرمود تصدیقتان به برهان، تکذیبتان به برهان هر دو را هم وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) از این آیات استفاده کرد ﴿قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ﴾ چون نیاکان ما این کار را میکردند ما هم این کار را میکنیم.
بعد وجود مبارک ابراهیم فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ ٭ أَنْتُمْ وَآباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ﴾ حالا دیدید که شما و پدرانتان عبادتی دارید که هیچ پشتوانهٴ علمی ندارد این معبودتان نه سمیع است نه ضار است نه نافع چه عبادت بکنید چه عبادت نکنید آن نه میفهمد نه میتواند کار شما را انجام بدهد بنابراین شما آن هوستان را دارید عبادت میکنید آن هوا را دارید میپرستید ﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ ٭ أَنْتُمْ وَآباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ﴾ اینها همه دشمنان ما هستند این اصنام و اوثان و اینها همه دشمن ما هستند برای اینکه رهزن هستند یعنی این تفکر رهزن است خود حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) آنطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» گذشت به خدای سبحان عرض کرد که این اصنام و این بتها ﴿أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ﴾ البته خود این بتها ضار نیستند مضلّ نیستند امّا این تفکر بتپرستی است که باعت ضلالت و گمراهی است ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِن النّاسِ﴾[15] که وجود مبارک ابراهیم دربارهٴ بتها فرمود از همین سنخ است یعنی این تفکر وثنی و صنمی باعث ضلالت است فرمود: ﴿فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی﴾ فقط ربّ العالمین است که دوست ماست. آن گاه چندتا برهان اقامه میکند که خدا باید معبود باشد اوّل اینکه او ربّ عالمین است عالمین چه انسان چه جماد چه نبات چه فرشته چه دنیا و آخرت اینها مربوب خدا هستند خدا تربیب میکند ربّ مضاعف است نه ناقص یا اجوف «رَبَیَ» معنای لازم ربّ است ربّ که مضاعف است و ناقص واوی یا ناقص یایی نیست کاری به تربیت ندارد کار به تربیب دارد تربیب یعنی تدبیر او ربّ است مدبّر است تربیب ما نه تربیت ما؛ تربیب ما به وسیلهٴ ربّ ماست آن گاه یکی از لوازم ما تربیب، تربیت است او ربّ عالمین است انسانها را جهان را رابطهٴ انسان و جهان را او دارد محققانه تدبیر میکند بر همان اساس خالق ما هم است چون رب است معبود است چون خالق است معبود است، چون هادی است معبود است، چون مطعم است معبود است، چون ساقی است معبود است، چون شافی است معبود است، چون ممیت است معبود است، او چون محیی است معبود است اینها حد وسط است در وحدت و تعدد براهین، معیار تعیینکنندهٴ کثرت و وحدت برهان, آن حد وسط است اگر حد وسط پنجتا بود این میشود پنجتا دلیل. گاهی ممکن است انسان یک مطلب را با پنج بیان تقریر کند این یک برهان است نه پنج برهان امّا اگر حد وسط واقعاً فرق کرد براهین هم فرق میکنند موضوع و محمول یکی است عمده آن حدود وسطاست اگر ما پنجتا حد وسط داشتیم میشود پنجتا برهان هر کاری که ما داریم انجام میدهیم کسی دارد میگرداند اینچنین نیست که ما بر اساس نظام علّی و معلولی بگوییم چون تسلسل محال است سرآغاز به خدا برسیم خیر چون او حقیقت نامتناهی است هر جایی حضور دارد اگر طبیبی درمان ما را به عهده دارد آن خدا از طبیب به ما نزدیکتر است آن خدا از دارو به ما نزدیک تر است اگر «أقرب إلینا مِن حبل الورید»[16] است اگر ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِه﴾[17] است اوست که در حقیقت شِفا میدهد نه اینکه ما اگر بخواهیم بیماریم شفا پیدا کنیم این نظام علّی را انکار کنیم علم را منکر بشویم مراجعه نکنیم بلکه بدانیم آنکه اینها را اداره میکند و مدبّر است خدای سبحان است و اینها جنود الهیاند. حداقل فایدهای که دعا برای بیمار دارد این است که در پنج بخش کمک میکند اگر کسی بیمار شد حالا میخواهد شِفا پیدا کند مبادا ـ معاذ الله ـ کسی بگوید دعا چه اثر دارد این الآن به طبیب مراجعه میکند و شِفا پیدا میکند وقتی که میخواهد به طبیب مراجعه کند باید متوجه باشد به کدام طبیب مراجعه کند اطبا زیادند بعضیها محققاند بعضی حاذقاند بعضی سابقهٴ بیشتری دارند این دعا فکر او را هدایت میکند که به کدام طبیب مراجعه کند وقتی به طبیب مشخص مراجعه کرد طبیب گاهی اشتباه میکند گاهی تحقیق میکند گاهی به مقصد میرسد گاهی نمیرسد این دعا اثر دومش آن است که فکر طبیب را به تشخیص مرض هدایت میکند. در بخش سوم فکر طبیب را به تشخیص دارو هدایت میکند داروها زیاد است کدام دارو برای شفای این بیماری اثر دارد وقتی که نسخه نوشت دعا فکر آن شخص را هدایت میکند که به کدام داروخانه برود که مبادا او تاریخ مصرف گذشته را به این شخص بدهد اینها هدایتهای الهی است وقتی که فکرش هدایت شده رفته داروخانهای که داروی صحیح دارد مصرف گذشته نیست این دارو را به او میدهد در موقع عمل کردن، فکر آن پرستار را چه پرستار داخلی چه پرستار بیمارستانی هدایت میکند که اشتباه نکند به موقع این داروها را بدهد این پنج مرحله که با دعا تأمین شد میبینیم شخصی که به بیماری صعب العلاج مبتلا بود در مدّت کوتاهی شفا پیدا کرد این نباید بگوید که من دارو خوردم شفا پیدا کردم درست است دارو خوردم شفا پیدا کردم امّا اگر طبیب در تشخیص مرض اشتباه میکرد اگر در تشخیص دارو اشتباه میکرد اگر آن دارو فروش در دادن دارو اشتباه میکرد اگر پرستار به موقع نمیرسید و اشتباه میکرد هرگز این بیماری شفا پیدا نمیکرد. حالا این بخشهای پنجگانه را ما بهعنوان مثال ذکر کردیم در کارهای عادی دیگر هم همینطور است وجود مبارک ابراهیم خلیل میگوید او مطعم است و او ساقی است اگر او مطعم است این غذا را چه کسی آفرید این دستگاه بلع را چه کسی آفرید گاهی آب گلوگیر میشود و انسان خفه میشود بنابراین وجود مبارک ابراهیم خلیل که میگوید: ﴿إِنَّ صَلاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیایَ وَمَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾[18] ـ همهٴ انبیا مخصوصاً وجود مبارک پیغمبر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) این حرف را دارند ـ میگوید حیات و ممات ما به عنایت الهی است برای اینکه او دارد میگرداند او اگر ربّ عالمین است اینچنین نیست که حدوثاً ربوبیت به عهدهٴ او باشد بقائاً عالَم را به موجودات دیگر واگذار کرده باشد.
پرسش: جناب استاد ببخشید تقلید در نیاکان مگر جهل نیست جنابعالی فرمودید هوا و هوس است.
پاسخ: بله دیگر این هم جهل است دیگر، هوا میگوید که شما تقلید بکن در حقیقت ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾[19] چرا نیاکان شما این حرف را میزدند چون خودشان مایل بودند به شعیب پیغمبر میگفتند که ﴿أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوالِنا ما نَشؤُا﴾[20] آیا این عبادت شما نمیگذارد که ما در مالمان هر چه خواستیم تصرف بکنیم یعنی ما انسان هوسمند و هوامداریم ما میخواهیم برابر میلمان کار بکینم انسانی که برابر میل خود کار میکند میل او را وادار میکند به تقلید کور به تقلید باطل میشود یک چیزی به عنوان میراث فرهنگی یک کشور, خب میراث فرهنگی را دین باید امضا بکند دیگر و گرنه این میراثها را که دیگران قویتر و بیشتر دارند خب فرمود او رب است او خالق است او هادی است او مطعم است او ساقی است او شافی است او مـمیت است او محیی است و امید ما هم این است که اشتباهات ما را ذات اقدس الهی در قیامت ترمیم بکند ﴿وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾ بعد با خدایش مناجات میکند ﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] . سورهٴ کهف, آیهٴ 79.
[2] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 59.
[3] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 37.
[4] . سورهٴ یونس, آیهٴ 87.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 61.
[6] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 39.
[7] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 58.
[8] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 68.
[9] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 69.
[10] . تحقیق ماللهند, ص21.
[11] . المکاسب و البیع (شیخ محمدتقی آملی), ابتدای جلد اول.
[12] . القبسات, ص456.
[13] . الکافی, ج1, ص43; بحارالأنوار, ج2, ص186; الحاشیة علی اصول الکافی (رفیعالدین نائینی), ص136.
[14] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 24; سورهٴ قصص, آیهٴ 36.
[15] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 36.
[16] . ر.ک: سورهٴ ق, آیهٴ 16
[17] . سورهٴ انفال, آیهٴ 24.
[18] . سورهٴ انعام, آیهٴ 162.
[19] . سورهٴ جاثیه, آیهٴ 23.
[20] . سورهٴ هود, آیهٴ 87.
- دور بودن خاورمیانه از بتپرستی به برکت حضرت ابراهیم (ع)؛
- وجود مبارک موسای کلیم طبق وحی الهی مأمور شد با هارون همکاری بکند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِیمَ (69) إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ (70) قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَاماً فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ (71) قَالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ یَنفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ (73) قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آباءَنَا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (74) قَالَ أَفَرَأَیْتُم مَا کُنتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنتُمْ وَآبَاؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ (77) الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ (78) وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ (79) وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ (80) وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ (81) وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ (82) رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (83) وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ (84) وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ (85) وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ (86)﴾
جریان موسای کلیم (سلام الله علیه) در چند جا مبسوطاً بحث شد بیش از آنچه که در سورهٴ «شعرا» است قسمت قابل توجهش سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بود از آیهٴ 103 که فرمود: ﴿ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَمَلاَئِهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» [در آیات 65 تا 82] جریان موسی و خضر (علیهما السلام) مطرح شد. در جریان سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٴ نُه ﴿وَهَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسی﴾ تا آیهٴ 97 دربارهٴ همین جریان حضرت موسای کلیم است. آن نکتهٴ مبهم این است که آیا بین مصر و شام یک راه خاکی وجود دارد یا وجود ندارد اگر الآن یک راه خاکی وجود داشته باشد مهم نیست آیا در آن زمان بین مصر و شام راه خاکی وجود داشت یا نداشت اگر راه خاکی وجود نداشت معلوم میشود وجود مبارک موسای کلیم چند بار این بحر احمر را این بحر قلزم به اصطلاح این دریای سرخ را طی کرده و اصل سرنوشت و سرگذشت وجود مبارک موسای کلیم با خطرات آب روبه رو بود اوّلین بار که دوران کودکی آن حضرت بود به دستور خدای سبحان که به مادرش وحی شد (سلام الله علیهما) او را در صندوقچهای گذاشت و انداخت به رود نیل این رود نیل به فرمان الهی حرکت داد تا کنار قصر فرعون و آن سرنوشت کودکی او.
بعد از دوران کودکی وقتی دوران جوانیاش رسید آن حمایت را از یک مظلوم مسلمان انجام داد و آن فرد قبطی را از پا درآورد مجبور شد که برای حفظ جان از مصر خارج بشود چون هر جای مصر اگر بود این را میگرفتند حضرت مجبور شد از حوزهٴ اقتدار فرعون خارج بشود یعنی از کل مصر خارج شد و به طرف مدین رفت، مدین هم در قسمت شرق مصر است و باید از دریای احمر میگذشت آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آمده که وجود مبارک موسی و خضر (سلام الله علیهما) سوار کشتی شدند و وجود مبارک خضر (سلام الله علیه) آن کشتی را سوراخ کرد فرمود: ﴿أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ﴾[1] یک کشتی کرایهای بود که وسیلهٴ ارتزاق عدّهای بود; این هم یک سفر دریایی است اکنون که به فرمان پروردگار قرار شد بنیاسرائیل را از مصر بیرون ببرد این هم یک سفر دریایی است وجود مبارک موسای کلیم وقتی که رفت به طرف مدین اگر جادهٴ خاکی بود با بچههای خود از جادهٴ خاکی به مصر میآمد و اگر راه خاکی نباشد، بالأخره سوار کشتی کرایهای شده با بچههایش از مدین به طرف مصر آمد. آخرین باری که از بحر احمر گذشت بنیاسرائیل را همان جا گذاشت و جریان کوه طور و میقات چهل شبانه روزی و دریافت تورات و اینها همه در آن طرف آب بود یعنی آن طرف بحر احمر که به ما نزدیکتر است یعنی شرق مصر در صحرای سینا در بخش شام و مانند آن جریان سامری هم همان جا اتفاق افتاد. آیا دوباره بنیاسرائیل برگشتند به مصر اگر بنیاسرائیل اصلاً به مصر برنگشته باشند این آیه سورهٴ مبارکهٴ «شعرا» باید توجیه بشود که فرمود: ﴿کَذلِکَ وَأَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ﴾[2] یعنی ما فرعون و درباریان فرعون را از این باغ و راغشان بیرون کردیم و اینها را به هلاکت رساندیم و میراث اینها را یعنی این باغها را این خانهها را به بنیاسرائیل دادیم آیا همهٴ بنیاسرائیل به همراه موسی رفتند یا یک عدّه ماندند آیا بخشی از بنیاسرائیل بعد از جریان صحرای سینا و شام دوباره برگشتند از راه بحر احمر به مصر که بالأخره این باید توجیه بشود. آن آیهای که دارد ﴿وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ﴾[3] باز ناظر به همین بنیاسرائیل است اینها بودند که مستضعف بودند و آلفرعون اینها را به بند کشیده بودند این باید تحقیقی بشود نقطهٴ مبهم دو جاست که آیا یک راه خاکی بین مصر و صحرای سینا و شام و مدین و امثال ذلک بود یا نه؟ آیا بنیاسرائیل بعد از واقعهٴ غرق فرعون همهٴ اینها یا بعضی از اینها برگشتند به مصر یا نه.
اینکه وجود مبارک موسای کلیم طبق وحی الهی مأمور شد با هارون همکاری بکنند خانههای اینها را رو درروی هم بسازند ﴿وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً﴾[4] یعنی خانههای شما بنیاسرائیل باید روبه روی هم باشد مقابل هم باشد که از وضع یکدیگر باخبر باشید که آیا قبطیها دارند تجاوز میکنند نمیکنند شما را آسیب میرسانند یا نمیرسانند اینها خانههایشان در مصر مقابل هم بود آیا دوباره برخی از بنیاسرائیل برگشتند به سرزمینشان به خانههایشان تا خدا بفرماید ﴿وَأَوْرَثْناهَا بَنِی إِسْرائِیلَ﴾ یا نه اینها اگر تحقیق بشود میتواند راهگشای بحث تاریخی باشد. امّا مستحضرید که قرآن کتاب تاریخ و قصهٴ مصطلح نیست اصلاً آن زمان و زمین را نقل نمیکند، خب شما میبینید قصص انبیا (علیهم السلام) در قرآن بسیار نقل شده و آن عنصر محوری تاریخ هم آن زمان است امّا در هیچ جای قرآن از زمان سخن نمیگوید که در کدام تاریخ فلان قضیه اتفاق افتاده است معلوم میشود قرآن کار تاریخی ندارد کار قصهسرایی ندارد آن هدف اصلی قصّه که پیروزی حق بر باطل است و استقرار سنّت الهی که صدق بر کذب همیشه مظفر است را نقل میکند. اگر منظور، قصهسرایی بود قرآن باید این زمان را ذکر میکرد مکان را ذکر میکرد مگر آن جاهایی که آن سرزمین خودش معروف و مشهور باشد.
پرسش: ﴿إهْبِطوا مِصراً﴾[5] آیا فقط ...
پاسخ: این ﴿مِصْراً﴾ منصرف است آن مصری که محل بحث است غیر منصرف است ما دوتا مصر داریم یک مصر معنی شهر که جمعش امصار است و منصرف هم است تنوین قبول میکند این مصری که فرعون در آن بود این غیر منصرف است این را دیگر قرآن با تنوین ندارد اینکه فرمود: ﴿إهْبِطوا مِصراً﴾ یعنی وارد شهر بشوید هر شهری را میگویند مصر، میگویند مدینه امّا این مصر معهود که فرعون در آن بود و وجود مبارک موسای کلیم در آنجا به مبارزه برخاست این غیر منصرف است این را دیگر «مصراً» نمیگویند. خب بعد از این جریان جریان حضرت ابراهیم را نقل میکند از نظر نظم تاریخی، قصهٴ حضرت نوح اوّل است و بعد حضرت ابراهیم بعد اسحاق و یعقوب اینها تا میرسد به حضرت موسی ولی گاهی در نقل داستان اوّل جریان حضرت موسی و هارون را نقل میکند بعد جریان حضرت ابراهیم را با اینکه فاصلهٴ زمانی خیلی است و جریان حضرت ابراهیم قبل بود فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِیمَ﴾ آن خبرهای مهم را میگویند نبأ.
در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مبسوطاً این مرزها را جدا کرده احتجاج وجود مبارک ابراهیم با عموی خود آزر جداگانه مطرح شد احتجاج وجود مبارک ابراهیم (علیه السلام) با قوم خود که ستارهپرست بودند یا بتپرست دیگر بودند جداگانه مطرح شد امّا هر دوی اینها را اینطور جمعبندی کرد جمعبندی کردند فرمودند که ﴿إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ﴾ این ﴿لِأَبِیهِ﴾ یک بخش مبسوطی دارد که منظور آزر است و عموی آن حضرت است نه پدر او و قوم او هم یک بخش مخصوصی دارد ولی اینجا دوتا را جمعبندی کرده است و یکجا ذکر فرمود: ﴿إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ﴾. بارها این نکته به عرضتان رسید که خاورمیانه بعد از جریان حضرت نوح مبتلا بود به دو خطر یا الحاد یا شرک یا اصلاً خدا را قبول نداشتند ملحد بودند یا اگر خدا را قبول داشتند بتپرست بودند و مشرک بودند و بتها را میپرستیدند به عنوان ارباب متفرقه که وجود مبارک یوسف هم با اینها در زندان به احتجاج پرداخت که شما چرا گرفتار ارباب متفرقه هستید[6] یا بتپرستی بود یا الحاد، این خطری بود که آن روز خاورمیانه را تهدید میکرد. وجود مبارک ابراهیم (سلام الله علیه) این بذر توحید را پاشانده احتجاج کرده کم اثر کرده دست به تبر برد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ کَبِیراً لَهُمْ﴾[7] کم اثر کرده داستان ﴿حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾[8] مطرح شد وجود مبارک ابراهیم گفت من این را میپذیرم آن امواج خروشان آتش هیچگاه باعث رعب حضرت نشد وارد آتش شد به فرمان الهی, آتش ﴿بَرْداً وَسَلاماً﴾[9] شد این خبری نبود که در آن بخش محدودهٴ نمرودنشین بماند طولی نکشید که کلّ خاورمیانه را این صحنه گرفته. درست است که خبررسانی و اطلاعرسانی آن روز دشوار بود امّا این خبر مهم به قدری حساس بود که در سریع ترین وقت کل خاورمیانه را گرفت آنوقت اصل توحید به جای خود نشست. آن کشورهایی که علما و دانشمندان بزرگ داشتند این توحید را حفظ کردند آنجایی که علمای بزرگ نداشتند یا اگر داشتند خیلی فعال نبودند آنجا همچنان الحاد یا وثنیّت بود ابوریحان بیرونی که از قدرهای اوّل آسمان علم و دانش ایران اسلامی است در آن تحقیق ماللهند میگوید در یونان افرادی مثل سقراط قیام کردند و اعدام شدند و توحید را حفظ کردند بعد از سقراط شاگردانی مثل ارسطو و افلاطون پیدا شدند و توحید در یونان و امثال یونان محفوظ ماند هند با همهٴ اقتداری که داشت دانشمندانشان نتوانستند این توحید را حفظ بکنند لذا وثنیّت و صنمیّت همچنان در هند هست. گِلهای که ابوریحان بیرونی در کتاب تحقیق ماللهند دارد این است که اگر هند هم مردان بزرگی میداشت که حاضر بودند مثل سقراط سَم بنوشند زهر بنوشند و توحید را حفظ کنند آنجا هم جای پرورش ارسطو و افلاطون بود[10] من سال 1334 بود یعنی شهریور 1334 که خواستم از تهران به قم بیایم رفتم خدمت استادمان مرحوم آقای آقا شیخ محمد تقی آملی ـ آملی بزرگ ـ به ایشان عرض کردم که من عازم قم هستم تشویق کردند عرض کردم چه چیزی بخوانم چه کار بکنم فرمود یک فقه، یک اصول، یک معقول، بعد فرمود قم جای بابرکتی است تنها حوزهٴ علمیه نیست آنجا کریمهٴ اهلبیت است بزرگانی آنجا مدفوناند مراجعی مدفوناند فقهای بزرگ حکمای بزرگ کنار قبر اینها منشأ برکت است آن وقت این قصّه را برای ما نقل کردند. فرمودند که شاگردان ارسطو هر وقت مشکل علمی داشتند میرفتند کنار قبر ارسطو مینشستند بحث میکردند این مشکل برایشان حل میشد. آنجا بزرگان فراوانی مدفوناند کنار قبور آنها منشأ برکت است آقا شیخ محمد تقی آملی کسی است که تقریراتشان از مکاسب آقای نائینی که نوشته شد مرحوم آقای نائینی تقریظی نوشتند که این با تقریرات ایشان چاپ شد نوشت شیخ محمد تقی آملی «صفوة المجتهدین العظام» است[11] این تقریظی است که مرحوم آقای نائینی بر تقریرات ایشان نوشت هم از شاگردان خوب مرحوم قاضی بود هم از فحول شاگردان مرحوم آقا سیّد ابوالحسن و آقای نائینی است. ایشان که این فرمایش را فرمودند ما میخواستیم مدرکی برای این فرمایش پیدا کنیم با قبسات مرحوم میرداماد که مأنوستر شدیم دیدیم این فرمایش را مرحوم میرداماد در قبسات دارد؛ مرحوم میرداماد در قبسات میگوید شاگردان ارسطو هر وقت مشکل علمی داشتند میرفتند کنار قبر ارسطو بحث میکردند مشکلشان حل میشد میرداماد این حرف را از خودش نقل نکرده از فخررازی نقل کرده و گفته فخررازی در کتاب المطالب العالیه این را گفته است[12] اینطور نیست که قبر یک روحانی قبر یک عالم قبر یک استاد با قبور دیگر فرق نداشته باشد.
منظور گِلهٴ جناب ابوریحان بیرونی است که اگر هند هم بزرگانی مثل یونان میداشت آنجا هم مهد علوم عقلی و معارف توحیدی بود چون هند این بزرگان را نداشت یا آنها کوشش نکردند وثنیّت و صنمیّت همچنان در هند باقی است امروز با اینکه عصر، عصر علم است شما میبینید موشپرستی در هند رایج است. همین هند با اینکه سالیان متمادی اتمی شدند وقتی شما وارد این کشور میشوید از موشپرستی و غیر موشپرستی فراوان آثار میبینید. این علما و دانشمندان بزرگاند که حافظ افکار الهیاند میراث انبیا را حفظ کردند. غرض این است که خاورمیانه گرفتار الحاد یا وثنیّت بود و اصل خاورمیانه را وجود مبارک ابراهیم خلیل زنده کرد با ورودش در آتش بالأخره فکر توحیدی را حفظ کرد وگرنه قبل از آن بزرگوار در جریان نوح، خب نُه قرن و نِیم وجود مبارک نوح تلاش و کوشش کرد و یک گروه اندکی به او ایمان آوردند عمر حضرت بیش از 950 سال بود ولی دوران نبوتش 950 سال بود. این جریان حضرت ابراهیم که بالأخره خاورمیانه دینش را مدیون حضرت ابراهیم میداند در چند جای قرآن آمده یکی هم همین جاست فرمود شما چه چیزی را میپرستید گفتند که ما این بتها را حضرت فرمود که معبود باید مناجات شما عبادتهای شما دعاهای شما را بشوند اینها که اینچنین نیستند باید به شما خیر برساند اینها که اینچنین نیستند باید ضرر را از شما دفع کنند اینها که اینچنین نیستند باید طوری باشد که اگر شما تخلّف کردید نافرمانی کردید به شما آسیب برسانند اینها که اینچنین نیستند خب چرا یک موجود بیاثر را عبادت میکنید؟ عبادت بالأخره یک هدف دارد باید کسی را عبادت کنید کار به دست اوست امّا من کسی را عبادت میکنم که همهٴ کارها به دست اوست؛ نظام دست اوست من به دست او هستم رابطهٴ من و نظام به دست اوست این مثلث را او دارد اداره میکند شما آخر چیزهایی را میپرستید که هیچ کاره است خب فرمود: ﴿إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ ٭ قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً﴾ ما این بتها را میپرستیم. البته اوّل سخن از پرستش سنگ و چوب نبود اوّل پرستش فرشتهها یا قدیسین بشر یا امثال اینها بود بعد کمکم تندیسی نمادی مجسمهای برای گرامیداشت او ساختند بعد کمکم خود این اجسام و اصنام و اوثان را پرستیدند ﴿قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ﴾ ما عکوف داریم خضوع داریم دائماً در برابر این بتها. آنگاه وجود مبارک ابراهیم استدلال کرد فرمود معبود باید کسی باشد که مناجات شما را بشنود درک بکند خیر به شما برساند مشکلات را از برطرف بکند یک کاری باید بکند هیچ کدام از این کارها از این صنم و وثن ساخته نیست ﴿قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ ٭ قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ﴾ شما که اینها را میخوانید و اینها را عبادت میکنید اینها میشنوند درک میکنند این که نیست برابر شکل ثانی، معبود باید سمیع باشد اینها سمیع نیستند پس معبود نیستند معبود باید نافع باشد اینها نافع نیستند پس اینها معبود نیستند معبود باید بتواند ضرر برساند انتقام بگیرد از مجرمین, اینها نمیتوانند منتقم باشند و از مجرمین انتقام بگیرند پس معبود نیستند همهٴ اینها بر اساس شکل ثانی که اختلاف مقدمتین در ایجاب و سلب از مهمترین شرایط آن است به این صورت بیان شده ﴿هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ ٭ أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ﴾ اگر عبادت بکنید ﴿أَوْ یَضُرُّونَ﴾ اگر معصیت بکنید اینها تصدیق و تکذیبشان در مدار پدرانشان است وقتی میخواهند چیزی را بپذیرند میگویند چون پدران ما کردند، وقتی بخواهند چیزی را نپذیرند میگویند چون پدران ما نکردند این چهار مطلب را قرآن کریم به صورت شفاف از اینها ذکر کرده؛ چهار مطلب عبارت از آن است که اینها یک سلسله مطالبی را تصدیق میکنند باور دارند، سند تصدیق اینها هم کار پدران اینهاست چون پدران اینها این کار را میکردند اینها هم این کار را میکنند میگویند: ﴿بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ﴾ (این دو) یعنی اعمالی که اینها انجام میدادند مستنِد بود به رفتار نیاکانشان; سه و چهار: یک چیزهایی را تکذیب میکردند رد میکردند, سند تکذیب و رد اینها تکذیب نیاکانشان بود یعنی چون پدرانشان این کار را نمیکردند اینها هم نمیکردند. وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: «انّ الله خصّ» یا «حضّ» یا «حصّن» به سه نسخه نقل شد خدای سبحان مومنین را در دو حصن قرار داد یا به دو مطلب تحضیض کرد تشویق کرد یا دو مطلب را مختص اینها قرار داد اگر بخواهند تصدیق بکنند باید عالمانه و محققانه باشد بخواهند تکذیب بکنند باید عالمانه و محققانه باشد.[13] فرمود شما سر بالا میبرید تکذیب میکنید باید برهان داشته باشید سر خم میکنید تصدیق میکنید باید برهان داشته باشید مومن آن است که تصدیق او به برهان تکیه کند تکذیب او به برهان تکیه کند امّا وثنی و صنمیِ جاهلیت، تصدیق اینها به تقلید تکیه میکرد تکذیب اینها به تقلید تکیه میکرد، از اینها میپرسیدند چرا این کار را میکنید میگفتند: ﴿وَجَدْنَا آباءَنَا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ﴾ از اینها سؤال میکردند چرا وحی و نبوت را قبول ندارید میگفتند چون ﴿ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾[14] پدران ما که نکردند اینها نفیشان به تقلید تکیه میکرد اثباتشان هم به تقلید تکیه میکرد خب اسلام آمده این چهار کار را نظم داد فرمود تصدیقتان به برهان، تکذیبتان به برهان هر دو را هم وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) از این آیات استفاده کرد ﴿قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ﴾ چون نیاکان ما این کار را میکردند ما هم این کار را میکنیم.
بعد وجود مبارک ابراهیم فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ ٭ أَنْتُمْ وَآباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ﴾ حالا دیدید که شما و پدرانتان عبادتی دارید که هیچ پشتوانهٴ علمی ندارد این معبودتان نه سمیع است نه ضار است نه نافع چه عبادت بکنید چه عبادت نکنید آن نه میفهمد نه میتواند کار شما را انجام بدهد بنابراین شما آن هوستان را دارید عبادت میکنید آن هوا را دارید میپرستید ﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ ٭ أَنْتُمْ وَآباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ﴾ اینها همه دشمنان ما هستند این اصنام و اوثان و اینها همه دشمن ما هستند برای اینکه رهزن هستند یعنی این تفکر رهزن است خود حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) آنطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» گذشت به خدای سبحان عرض کرد که این اصنام و این بتها ﴿أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ﴾ البته خود این بتها ضار نیستند مضلّ نیستند امّا این تفکر بتپرستی است که باعت ضلالت و گمراهی است ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِن النّاسِ﴾[15] که وجود مبارک ابراهیم دربارهٴ بتها فرمود از همین سنخ است یعنی این تفکر وثنی و صنمی باعث ضلالت است فرمود: ﴿فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی﴾ فقط ربّ العالمین است که دوست ماست. آن گاه چندتا برهان اقامه میکند که خدا باید معبود باشد اوّل اینکه او ربّ عالمین است عالمین چه انسان چه جماد چه نبات چه فرشته چه دنیا و آخرت اینها مربوب خدا هستند خدا تربیب میکند ربّ مضاعف است نه ناقص یا اجوف «رَبَیَ» معنای لازم ربّ است ربّ که مضاعف است و ناقص واوی یا ناقص یایی نیست کاری به تربیت ندارد کار به تربیب دارد تربیب یعنی تدبیر او ربّ است مدبّر است تربیب ما نه تربیت ما؛ تربیب ما به وسیلهٴ ربّ ماست آن گاه یکی از لوازم ما تربیب، تربیت است او ربّ عالمین است انسانها را جهان را رابطهٴ انسان و جهان را او دارد محققانه تدبیر میکند بر همان اساس خالق ما هم است چون رب است معبود است چون خالق است معبود است، چون هادی است معبود است، چون مطعم است معبود است، چون ساقی است معبود است، چون شافی است معبود است، چون ممیت است معبود است، او چون محیی است معبود است اینها حد وسط است در وحدت و تعدد براهین، معیار تعیینکنندهٴ کثرت و وحدت برهان, آن حد وسط است اگر حد وسط پنجتا بود این میشود پنجتا دلیل. گاهی ممکن است انسان یک مطلب را با پنج بیان تقریر کند این یک برهان است نه پنج برهان امّا اگر حد وسط واقعاً فرق کرد براهین هم فرق میکنند موضوع و محمول یکی است عمده آن حدود وسطاست اگر ما پنجتا حد وسط داشتیم میشود پنجتا برهان هر کاری که ما داریم انجام میدهیم کسی دارد میگرداند اینچنین نیست که ما بر اساس نظام علّی و معلولی بگوییم چون تسلسل محال است سرآغاز به خدا برسیم خیر چون او حقیقت نامتناهی است هر جایی حضور دارد اگر طبیبی درمان ما را به عهده دارد آن خدا از طبیب به ما نزدیکتر است آن خدا از دارو به ما نزدیک تر است اگر «أقرب إلینا مِن حبل الورید»[16] است اگر ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِه﴾[17] است اوست که در حقیقت شِفا میدهد نه اینکه ما اگر بخواهیم بیماریم شفا پیدا کنیم این نظام علّی را انکار کنیم علم را منکر بشویم مراجعه نکنیم بلکه بدانیم آنکه اینها را اداره میکند و مدبّر است خدای سبحان است و اینها جنود الهیاند. حداقل فایدهای که دعا برای بیمار دارد این است که در پنج بخش کمک میکند اگر کسی بیمار شد حالا میخواهد شِفا پیدا کند مبادا ـ معاذ الله ـ کسی بگوید دعا چه اثر دارد این الآن به طبیب مراجعه میکند و شِفا پیدا میکند وقتی که میخواهد به طبیب مراجعه کند باید متوجه باشد به کدام طبیب مراجعه کند اطبا زیادند بعضیها محققاند بعضی حاذقاند بعضی سابقهٴ بیشتری دارند این دعا فکر او را هدایت میکند که به کدام طبیب مراجعه کند وقتی به طبیب مشخص مراجعه کرد طبیب گاهی اشتباه میکند گاهی تحقیق میکند گاهی به مقصد میرسد گاهی نمیرسد این دعا اثر دومش آن است که فکر طبیب را به تشخیص مرض هدایت میکند. در بخش سوم فکر طبیب را به تشخیص دارو هدایت میکند داروها زیاد است کدام دارو برای شفای این بیماری اثر دارد وقتی که نسخه نوشت دعا فکر آن شخص را هدایت میکند که به کدام داروخانه برود که مبادا او تاریخ مصرف گذشته را به این شخص بدهد اینها هدایتهای الهی است وقتی که فکرش هدایت شده رفته داروخانهای که داروی صحیح دارد مصرف گذشته نیست این دارو را به او میدهد در موقع عمل کردن، فکر آن پرستار را چه پرستار داخلی چه پرستار بیمارستانی هدایت میکند که اشتباه نکند به موقع این داروها را بدهد این پنج مرحله که با دعا تأمین شد میبینیم شخصی که به بیماری صعب العلاج مبتلا بود در مدّت کوتاهی شفا پیدا کرد این نباید بگوید که من دارو خوردم شفا پیدا کردم درست است دارو خوردم شفا پیدا کردم امّا اگر طبیب در تشخیص مرض اشتباه میکرد اگر در تشخیص دارو اشتباه میکرد اگر آن دارو فروش در دادن دارو اشتباه میکرد اگر پرستار به موقع نمیرسید و اشتباه میکرد هرگز این بیماری شفا پیدا نمیکرد. حالا این بخشهای پنجگانه را ما بهعنوان مثال ذکر کردیم در کارهای عادی دیگر هم همینطور است وجود مبارک ابراهیم خلیل میگوید او مطعم است و او ساقی است اگر او مطعم است این غذا را چه کسی آفرید این دستگاه بلع را چه کسی آفرید گاهی آب گلوگیر میشود و انسان خفه میشود بنابراین وجود مبارک ابراهیم خلیل که میگوید: ﴿إِنَّ صَلاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیایَ وَمَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾[18] ـ همهٴ انبیا مخصوصاً وجود مبارک پیغمبر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) این حرف را دارند ـ میگوید حیات و ممات ما به عنایت الهی است برای اینکه او دارد میگرداند او اگر ربّ عالمین است اینچنین نیست که حدوثاً ربوبیت به عهدهٴ او باشد بقائاً عالَم را به موجودات دیگر واگذار کرده باشد.
پرسش: جناب استاد ببخشید تقلید در نیاکان مگر جهل نیست جنابعالی فرمودید هوا و هوس است.
پاسخ: بله دیگر این هم جهل است دیگر، هوا میگوید که شما تقلید بکن در حقیقت ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾[19] چرا نیاکان شما این حرف را میزدند چون خودشان مایل بودند به شعیب پیغمبر میگفتند که ﴿أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوالِنا ما نَشؤُا﴾[20] آیا این عبادت شما نمیگذارد که ما در مالمان هر چه خواستیم تصرف بکنیم یعنی ما انسان هوسمند و هوامداریم ما میخواهیم برابر میلمان کار بکینم انسانی که برابر میل خود کار میکند میل او را وادار میکند به تقلید کور به تقلید باطل میشود یک چیزی به عنوان میراث فرهنگی یک کشور, خب میراث فرهنگی را دین باید امضا بکند دیگر و گرنه این میراثها را که دیگران قویتر و بیشتر دارند خب فرمود او رب است او خالق است او هادی است او مطعم است او ساقی است او شافی است او مـمیت است او محیی است و امید ما هم این است که اشتباهات ما را ذات اقدس الهی در قیامت ترمیم بکند ﴿وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾ بعد با خدایش مناجات میکند ﴿رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] . سورهٴ کهف, آیهٴ 79.
[2] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 59.
[3] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 37.
[4] . سورهٴ یونس, آیهٴ 87.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 61.
[6] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 39.
[7] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 58.
[8] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 68.
[9] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 69.
[10] . تحقیق ماللهند, ص21.
[11] . المکاسب و البیع (شیخ محمدتقی آملی), ابتدای جلد اول.
[12] . القبسات, ص456.
[13] . الکافی, ج1, ص43; بحارالأنوار, ج2, ص186; الحاشیة علی اصول الکافی (رفیعالدین نائینی), ص136.
[14] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 24; سورهٴ قصص, آیهٴ 36.
[15] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 36.
[16] . ر.ک: سورهٴ ق, آیهٴ 16
[17] . سورهٴ انفال, آیهٴ 24.
[18] . سورهٴ انعام, آیهٴ 162.
[19] . سورهٴ جاثیه, آیهٴ 23.
[20] . سورهٴ هود, آیهٴ 87.
تاکنون نظری ثبت نشده است