- 1229
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 24 تا 26 سوره نور _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 24 تا 26 سوره نور _ بخش دوم"
- انسان موجودی متفکر و مختار است و جبر و تفویض باطل است؛
- ذات حضرت اله انسان را با سرمایههای الهی آفرید؛
- انسان با نفس ملهمه آفریده شده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (24) یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ (25) الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (26)﴾
تاکنون روشن شد که انسان موجودی است متفکّر و مختار هم جبر باطل است هم تفویض (این مطلب اول).
مطلب دوم اینکه ذات اقدس الهی انسان را با سرمایههای الهی آفرید صحنهٴ قلب او یک لوح نانوشته نیست بلکه او را با نفس ملهمه آفرید که ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[1] به او فطرت داد نفس ملهمه داد در نهان او این چراغ را روشن کرد که بفهمد چه چیزی بد است چه چیزی خوب.
مطلب سوم آن است که انسان بالأخره در خانوادهای زندگی میکند از غذای حلال یا حرام آن خانواده استفاده میکند از رفتار و گفتار پدر و مادر طرْفی میبندد از دوستان خود نقشی میگیرد همه اینها در ساختن شاکلهٴ او سهمی دارد. وقتی که مکلّف شد اگر مراقب او نبودند این به آسانی گناه میکند و اگر مراقب او بودند به آسانی به طرف خیر میرود ولی در همه حالات, اختیار از آن مسئول سلب نیست مسئولیّت او هست. برهانی که در [آیه 22] سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بود حرف شیطان را در روز قیامت مشخص کرد که از شیطان و از هر عامل دیگری جز تهیّه مقدّمات و دعوتنامه کاری ساخته نیست تصمیم نهایی به عهده خود انسان است. اینکه بعضی به طرف خیر میروند بعضی به طرف شرّ هر دو مختارانه میروند هیچ کدام مجبور نیستند منتها یکی آسانتر یکی سختتر و دشوارتر.
مطلب بعدی آن است که انسان یک واحدِ عددی نیست نظیر چهار, پنج یک واحد شخصیِ تشکیکی است یعنی روحی دارد بدنی دارد اینها دو حقیقت جدا نیستند که انسان دو حقیقت باشد بلکه یک حقیقتِ ذات مراتب است آن مرحله عالیهاش عقل است و فطرت مراحل میانیاش خیال است و وهم و شهوت و غضب, مراحل نازلش حس است و جوارح حسّی. این حقیقت گسترده به نام انسان است لکن هر کدام از این مراتب حکم خاصّی دارد آن مرتبهٴ عالیه را به عنوان چراغ راه ذات اقدس الهی به ما عطا کرده به عنوان اینکه امینِ ما باشد مراقب ما باشد معلّم ما باشد و نمایندهٴ خدا باشد به اصطلاح, صبغهٴ خلافتی داشته باشد که خلیفة الله است.
از آیات قرآن کریم چند عنوان برمیآید که از این عناوین متعدّد استفاده میشود که همهٴ مراحل انسانی مِلک انسان نیست گرچه چیزی مِلک حقیقی انسان نخواهد بود ولی این مِلکهایی که ذات اقدس الهی به عنوان عاریه عطا میکند برخی را به عنوان مِلک عاریهای عطا میکند بعضی را به عنوان معلّم و مربّی و چراغ راه. آن مرحلهٴ بالا که مرحلهٴ فطرت است نفس ملهمه است که صبغهٴ خلافت الهی را داراست آن را به عنوان مراقب ما معلّم ما چراغ راه ما به ما امانت دادند ما امینیم نه مُستَعیر. یک وقت چیزی را به شخصی به عنوان عاریه میدهند یک وقت به عنوان امانت میدهند یک وقت به عنوان ملکِ هبهای, موقّتاً میدهند و مانند آن; آن مرحله عالیه مِلک طلق ما نیست آن را به عنوان امانت, چراغ راه به ما عطا کردند.
تعبیرهای قرآن کریم یکیاش این است که انسان گاهی به خود ظالم میشود ظلم به نفس دارد پس ما یک ظالم داریم یک مظلوم و این حتماً باید دو مرتبه باشد مذکور و مَنسی داریم که گاهی انسان به یاد خودش است گاهی به یاد خودش نیست آن انسانی که به یاد خودش است آن خودی که مذکور است که در سورهٴ «آلعمران» آمده است که ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾[2] اینها وقتی که جبهه و جنگ و مسائل اسلامی شد فقط به فکر خودشاناند و همینها نفس مَنسی دارند که در سورهٴ «حشر» فرمود: ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[3] پس یکی مَنسی است و دیگری مذکور, یکی مظلوم است و دیگری ظالم, یکی مسئول است و دیگری مسئولعنه که در سورهٴ «اسراء» داشتیم که فرمود: ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾[4] یکی خلیفة الله است یکی ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ﴾,[5] این چهار طایفه از آیات نشان میدهد که یک بخش از مراحل والای ما که خلیفهٴ الهی است که فطرت الله است که چراغ راه است که نفس ملهمه است او برای ما نیست او امانت به ما داده شد ما داریم به او ظلم میکنیم ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[6] مُدسِّس و مدسّی, غیر از مدسّا و مدسَّس است انسان است که دارد این فتیله را پایین میکشد و او را دارد به تاریکی فرو میبرد این هم طایفهٴ پنجم. پس اینکه فرمود اینها فقط به فکر خودشاناند اینها خودشان را فراموش کردند اینها به خودشان ظلم میکنند اینها خودشان را تدسیس و تدسیه دارند هم اینها ظالماند هم اینها مظلوم, هم اینها مسئولاند هم اینها مسئولعنه نشان میدهد که آن مرحله والا برای ما نیست که ما هر کاری خواستیم به سرمان در بیاوریم (این یک مرحله) و این میشود امانت الهی.
اینکه فرمود: ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[7] آن که روح الله است و به اضافه تشریفی و اشراقی به ذات اقدس الهی استناد دارد آن دیگر به عنوان چراغ راه به ما داده شد برای ما نیست این مرحلهای که فرمود: ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ بعد فرمود: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[8] آن بخشهایی که مربوط به حیات حیوانی است آن را به حسب ظاهر, مِلک ما کردند اما آنکه روح الله است و خلیفة الله است و ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[9] آن مِلک ما نیست آن نمایندهٴ خداست که ما را حفظ بکند اگر انسان حرف نماینده الهی را گوش نداد گرفتار ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ﴾ میشود. در بحثهای قبل مخصوصاً در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت که گرچه خدای سبحان فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾[10] ولی چرا انسان مُکرَّم است برای اینکه خلیفة الله است خب خلیفة الله یعنی چه یعنی کسی که حرف خدا را میزند حرف مستخلفعنه را میزند اگر کسی در کنار سفرهٴ کرامت بنشیند کریم بشود محترم باشد حرف خودش را بزند که دیگر خلیفة الله نیست چنین انسانی را که حرف خودشان را میزنند ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[11] فرمود: ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[12] خب اگر کسی قائم مقام یک مدیرکل بود قائم مقام یک مسئول محترم بود قائم مقام یک وزیر در وزارتخانه بود باید حرف او را بزند کار او را بکند آن احترام قائم مقامی را داشته باشد ولی کار خودش را بکند این میشود ﴿کَالْأَنْعَامِ﴾, پس اگر در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ این حرفِ آخر نیست سند کرامت او خلافت اوست و کسی خلیفه است که کار مستخلفعنه را بکند حرف مستخلفعنه را بزند دستور مستخلفعنه را انجام بدهد اگر کسی نان خلافت را بخورد دستور خودش را انجام بدهد که این میشود ﴿کَالْأَنْعَامِ﴾ پس یک مرحله عالیه است که خلیفة الله است یک مرحله است که اگر به حرف خلیفة الله گوش ندهد میشود ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ﴾ قهراً مسئول غیر از مسئولعنه است مسئولعنه آن امانت الهی است و مسئول, خود ماییم یعنی خودِ میانی ما که حیات ظاهری داریم و درکهای ظاهری داریم و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: بدن را که ذات اقدس الهی ابزار کار قرار داد او نه معصیت میکند نه اطاعت, ابزار کار است ابزار کار به تبع صاحبکار احترام میشود این بدن چیزی نیست این بدن را خدای سبحان به حیوانات هم داد همهٴ کارهایی که دربارهٴ انسان صورت پذیرفت دربارهٴ حیوان هم پذیرفته یعنی اگر انسان نطفه بود عَلَقه شد مضغه شد عِظام شد ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ شد جنین شد همهٴ این مراحل در گاو و گوسفند هم هست اما وقتی ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ شد ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾[13] میآید وقتی ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾[14] محقّق شد ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ﴾ میآید وگرنه تا آن بخش که مشترک بین انسان و دام بود.
بنابراین اگر این بخشها را ما ملاحظه بکنیم معلوم میشود انسان یک حقیقتِ ذات مراتب است که آن مراحل عالیهاش مِلک طلق ما نیست امانت خداست و ما نسبت به آنها ظلم میکنیم و در قیامت آنها مسئولعنهاند ما مسئولیم از ما سؤال میکنند به سؤال توبیخی که چرا حرف آن خلیفة الله را گوش ندادی چرا حرف نفس ملهمه را گوش ندادی چرا او را تدسیس و تدسیه کردی ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[15] کردی و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: بله آنها پنج روح دارند که سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» دارد که ﴿وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾[16] چون انسان, آن حقیقت والایش قابل شمارش نیست دیگران دارای ارواح اربعه هستند اهل بیت(علیهم السلام) دارای روح خامساند آنها برتر از همه هستند و در همه موارد, خلیفة اللهاند لذا آنچه را که وجود مبارک ابراهیم فرمود همه اهل بیت میتوانند بگویند و شایستهاند که ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[17] حیاتشان مماتشان به دستور ذات اقدس الهی تأمین میشود.
اما در جریان شهادت این اعضا و جوارح که شهادت میدهند ظاهراً این تمثیل است نه تعیین یعنی اینچنین نیست که شهود در صحنهٴ قیامت همین سه عضو باشند یعنی زبان باشد و دست و پا باشد اینچنین نیست بلکه ظاهرش این است که هر عضوی از اعضای بدن که کاری با او انجام گرفت شخص بخواهد انکار کند آن عضو شهادت میدهد حالا اگر سمع بود بصر بود شامّه بود لامسه بود ذائقه بود همه اینها شهادت میدهند اگر کسی بخواهد انکار کند یک مطلب ذوقی را ذائقه شهادت میدهد یک مطلب لمسی را لامسه شهادت میدهد یک مطلب سمعی و بصری را سامعه و باصره شهادت میدهند این حصر نیست که ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم﴾ أعینهم همین طور است أسماعهم همین طور است اگر او بخواهد بگوید من این غیبت را گوش ندادم سامعه شهادت میدهد بگوید من آن نامحرم را نگاه نکردم باصره شهادت میدهد این طور نیست که فقط لسان شهادت بدهد. اگر این شد آن بخشهایی که مربوط به نیّت است که آیا اخلاص بود یا ریا و سِمعه بود این را آن بخشی که عهدهدار تصمیم است و نیّت او شهادت میدهد که اینجا قصد ریا داشت یا قصد سُمعه داشت و مانند آن و اگر گوهر خود ذات سخن بگوید آن میشود اعتراف که ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾[18] اینکه در آیه 130 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمده که فرمود: ﴿قَالُوا شَهِدْنَا عَلَی أَنْفُسِنَا﴾ چون بالأخره اعضا و جوارح از نفس جدا نیستند انسان یک حقیقت است که این اعضا و جوارح را دارد یعنی «قالوا بألسنتهم شهدنا بألسنتهم علی أنفسنا» بنابراین شاهد غیر از مشهودعلیه است این ﴿قَالُوا﴾ یعنی بألسنتهم آن ﴿شَهِدْنَا﴾ هم همین طور است و اگر در جایی این قرینه نباشد آنجا شهادت به معنی اقرار است وفاقاً لقوله سبحانه و تعالی ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾. پس انسان طبق این تعبیرهای چهار پنجگانهای که در قرآن کریم است که یکیاش مذکور است دیگری مَنسی یکی مظلوم است دیگری ظالم یکی مسئول است دیگری مسئولعنه یکی خلیفه است دیگری مستخلفعلیه اینها نشان میدهد که انسان, حقیقت ذات مراتب است. البته آنهایی که به ولایت کامله رسیدند مثل اهل بیت(علیهم السلام) میتوانند به مقام ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾[19] هم راه پیدا کنند که فوق این مراحل است وگرنه افراد میانی تا عقل مستفاد و امثال ذلک راه پیدا میکنند و فرشتگان هم که شاهدند و آخرین شاهد هم ذات اقدس الهی است که طبق بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه فرمود: «اِتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ»[20] از گناه در خلوت بپرهیزید برای اینکه آن کسی که امروز میبیند داورِ فردا اوست کسی حاکم است که خودش در صحنه بود و نمیشود در برابر او انکار کرد و خود انسان هم که بالأخره شهادت میدهد.
مطلب دیگر اینکه بخشی از شهادت مربوط به خود متن عمل است نه نیّت عمل; مثل اینکه زمین شهادت میدهد مسجد شهادت میدهد فلان مکانی که حادثه در او اتفاق افتاده معصیت یا اطاعت شهادت میدهند اگر مکان, شهادت میدهد نسبت به اصلِ فعل شهادت میدهد حالا بعید است که از آن اعماق فعل هم که نیّت و اخلاص است باخبر باشد گرچه نمیشود نفی کرد ولی اگر مدارِ قبول و نکول, اصل فعل باشد زمین شهادت میدهد مسجد شهادت میدهد یا شکایت میکند اما اگر مدار, نیّت و اخلاص و اینها باشد ممکن است درون هم شهادت بدهند جوانح هم مثل جوارح شهادت بدهند که این شخص با اخلاص بود یا نبود قصد ریا و سِمعه داشت یا نداشت.
مطلب بعدی دربارهٴ ﴿أَلاَ تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ﴾[21] بود که ﴿أَلاَ﴾ به معنی همان همزه استفهام و نفی معنا شده نه به معنای حرف تنبیه و امثال ذلک این طور معنا نشده اصلاً.
مطلب بعدی آن است که هر موجودی البته مظهری از آیات الهی است آیتی از آیات الهی است هیچ شیئی نیست که مظهر نباشد آیت نباشد به تعبیر قرآن کریم لکن بخشی از انسانها آیت اسمای نازلهاند بخشی آیت اسمای میانیاند بخشی هم [یعنی] انسانهای کامل مظهر و آیت اسم عظیماند بعضیها هم مثل وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) مظهر اسم اعظماند برخیها مظاهر اسمای ضعیفترند مثلاً اسم «شافی» زیرمجموعه اسم «رازق» است این دیگر اسم اعظم نیست رازق هم اسم اعظم نیست زیرمجموعه اسم خالق است خالق هم اسم اعظم نیست زیرمجموعه قادر است قادر هم اسم اعظم نیست زیرمجموعه الله است که میگویند الله اسم اعظم است. بنابراین هر موجودی مظهری از اسمای خدای سبحان است شیطان اگر مظهر «مُضلّ» باشد کاری در عالَم انجام نمیدهد جز دعوت, این برهان سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» یک برهان تامّی بود در قیامت او میگوید که جز دعوت کاری از من ساخته نبود آن هم مقداری که امر وجودی است اضلال نیست آنکه اضلال است امر وجودی نیست.
بیان ذلک این است که ذات اقدس الهی برابر همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» فرمود گاهی ما لطفمان را برمیداریم ﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَه﴾[22] گاهی خدا فیض را برمیدارد وقتی فیض را برداشت انسانی که معنای حرفی است فقیر بالذّات است به چه چیزی تکیه میکند قبلاً هم معنای فقیر روشن شد آن کسی که وضع مالیاش بد است مال ندارد به او نمیگویند فقیر او فاقد است لغتاً فقیر ـ این لطیفه از خیلیهاست یکی هم مرحوم شیخ بهایی ـ یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته است و قدرت قیام ندارد چون کسی که گرفتار مسائل اقتصادی است قدرت مقاومت و ایستادگی نه ایستادنِ فیزیکی, قدرت ایستادگی ندارد به او گفتند فقیر مثل اینکه مسکین هم همین طور است وگرنه مسکین که به معنی ندار نیست اگر کسی که مال ندارد به او میگویند مسکین لمناسبةٍ است به او میگویند فقیر لمناسبةٍ است کسی که نمیتواند بایستد او فقیر است ستون فقراتش شکسته است. فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ﴾[23] خب اگر ذات اقدس الهی دست آدم را نگیرد این فیض را قطع کند و انسان را به حال خود رها کند میافتد دیگر ﴿فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾.[24]
پرسش:...
پاسخ: بله این هم مسلّح است این همه انبیا و اولیا را آوردند اگر به ما پناهگاهی ذات اقدس الهی داد فرمود این پناهگاه در دستت است در کنار دلت است اگر یک وقت دیدی شیطان حمله کرد ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[25] آن ایّامی که مناطق مسکونی را بمباران میکردند آژیر خطر که میکشیدند معنایش این بود که بروید در پناهگاه, هر وقت انسان احساس خطر کرد که دارد حالا گناه میکند او میگوید این نامحرم را نگاه کن یا این غیبت را گوش بده یا این مال حرام را بگیر خب وقتی یکی از نزدیکترین اعضای خانواده انسان را میخواهند به اتاق عمل ببرند ما چطور ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾[26] میخوانیم؟ مضطرّانه ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ میخوانیم. اگر کسی دیدید الآن در معرض امتحان است بین بهشت و جهنم است مکرّر شیطان میگوید این گناه را بکن این مال را بگیر این زیرمیزی را بگیر این رومیزی را بگیر این دروغ را بگو این تهمت را بزن فرمود فوراً برو در پناهگاه یک ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ بخوان, چطور ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ میخوانیم وقتی که مریض داریم؟ ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ﴾ یعنی پناه ببر نه بگو «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» ما وقتی آژیر خطر را میشنیدیم در خیابان میایستادیم میگفتیم من میخواهم بروم پناهگاه! یا میدویدیم میرفتیم پناهگاه فرمود اگر وسوسه شد فوراً بگو «یا الله» با جزع بگو من همانجا نجاتت میدهم این کلمهٴ «لا إله الاّ الله» حِصن من است[27] حِصن یعنی پناهگاه من هم دژبان این حِصنم. آن طوری که مریض داری میگویی «یا الله» آن طور بگو «یا الله» من فوراً به دادت میرسم چه کسی میتواند بگوید من بیپناهگاهم, این طور که نیست.
بنابراین تا آنجا که امر وجودی است اضلال نیست دعوت است آنجا که اضلال است امر وجودی نیست امر عدمی است خدا لطف خودش را برمیدارد بنابراین تا آخرین مرحله, انسان مختار است. شهادتها هم مشخص است پس آنجا که احتیاج دارد به شهادت بر ریا و سُمعه و امثال ذلک یا خود اعضای جوانحی شهادت میدهند یا فرشتهها شهادت میدهند یا «فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ»[28] شهادت میدهد یا خود انسان اعتراف میکند که ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾[29] چون در آن روز کلّ حقیقت روشن میشود که فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾ هیچ وقت اختیار از انسان سلب نمیشود. در جریان بدن البته در برزخ با بدنِ برزخی همراهیم اما در معاد با همین بدن همراهیم. به هر تقدیر بدن آن است که نفس او را بپذیرد همان طوری که در دنیا در هر شش هفت سال کلّ ذرّات بدن عوض میشود و ما همانیم که بودیم در قیامت هم بشرح ایضاً مثل دنیاست; در دنیا اگر کسی سرقت بکند محکمهٴ عدل اسلامی او را محکوم بکند که دستش باید قطع بشود ولی این شخص فرار کرده بیست سال یا بیش از بیست سال گریخته بود در طیّ این سالها تصادف کرده دست او قطع شده دستش را پیوند زدند این شخص بعد از بیست سال که گرفتار شد, محکمه عدل الهی بخواهد دستش را قطع کند اینکه نمیتواند بگوید این دست من آن دست نیست میگویند دست توست هر دستی را که نفست بپذیرد و با او کار کند این دست توست و این محکمه عدل اسلامی هم دستش را قطع میکند این دیگر نمیتواند بگوید آقا این دست آن دست نیست, دستی دست آدم است که نفس او را بپذیرد الآن این دست ما که مثلاً پنجاه سال زندگی میکنیم حداقل پنج بار عوض شده کسی که هفتاد سال زندگی میکند هفت بار یقیناً تمام ذرّات بدن او عوض شده ما همانیم که هستیم. بنابراین همان طور که در دنیا هست آخرت هم میتواند همان طور باشد دیگر.
آنگاه فرمود کلّ این حقیقتهایی که قرآن کریم گفته در قیامت وضعش روشن میشود چه موقع شهادت میدهند ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾ اگر دین به معنای جزا باشد بعد از اینکه محکمه به پایان رسید شهود شهادت دادند و شخص هم اقرار کرد محکمه او را محکوم کرد ذات اقدس الهی دین یعنی جزای حقیقی او را خواهد داد که «دِنّاهم کما دانوا»,[30] «دانَ» یعنی جزا داد «دین» یعنی جزا که میگوییم ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾[31] یعنی مالک یوم جزا یا نه, معنای دقیقتر و جامعتری دارد آن دین حقیقی روشن میشود بالأخره مکتبها مختلف است آرا مختلف است جنگ 72 ملت کنار میرود حقانیّت اهل بیت روشن میشود این دین حقیقی آن روز روشن میشود خب وقتی دین روشن شد معنای قرآن روشن شد در بخشهای دیگر هم خدا فرمود این قرآن تفسیری دارد که ائمه(علیهم السلام) برای شما میگویند که ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[32] تو مُبیّنی ـ قرآن و عترت مبیّن یکدیگرند ـ و قرآن تأویلی دارد تأویل از سنخ تفسیر نیست در قبال تنزیل است تفسیر به باطن, تفسیر به باطن است نه تأویل ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾[33] یعنی تأویل قرآن اُوْل قرآن بازگشت قرآن در قیامت میآید از سنخ لفظ نیست از سنخ مفهوم نیست از سنخ ماهیّت نیست از سنخ عین خارجی است. این قرآن تفسیری دارد که در کتابهای تفسیری است و در گفتگوهای عادی است یک تأویلی دارد, فرمود تأویل قرآن فردا میآید حقیقت قرآن حقیقت عترت فردا روشن میشود. بالاتر از همه اینها همگان میفهمند اینکه کلّ جهان را روشن کرده است خداست ﴿وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾ اینجاست که سیدناالاستاد میفرماید این آیه (که خدا روشنترین روشنهاست) جزء غرر آیات است.[34]
یک روایت نورانی را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد اول اصول کافی نقل کرده در «باب نسبت» چون اصول کافی چند چاپ شده در این چاپی که مکتب صدوق چاپ کرده [و همچنین چاپ دارالکتب الاسلامیه] صفحهٴ 91 عنوان باب هم «باب النسبه» است اوایل جلد اول اصول کافی هم هست که یهود به محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شرفیاب شدند گفتند نَسَب خدا را برای ما بیان کن سه روز صبر کرد جوابی نیامد تا اینکه سورهٴ مبارکهٴ «توحید» آمد. در روایت بعد از وجود مبارک ابیعبدالله نقل کردند که از حضرت سؤال کردند ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ یعنی چه؟ فرمود: «نسبةُ الله إلی خلقه أحداً صمداً ازلیاً صمدیاً لا ظِلَّ له یُمسکه و هو یُمسک الأشیاء بأظِلّتِها» تا میرسد به این جمله «عارفٌ بالمجهول» هر چه نزد دیگران غایب است و مجهول است خدا او را عالِم است «معروفٌ عند کلّ جاهل» هر ملحدی خداشناس است منتها نمیفهمد, علم به علم ندارد هر مشرکی خداشناس است هر جاهلی خداشناس است منتها بیچاره نمیفهمد که به سراغ چه کسی دارد میرود علم به علم ندارد وقتی قیامت قیام کرد میفهمد این همین بود که من قبولش داشتم عالَم, بیحقیقت نیست این حقیقت همان خداست منتها این خیال میکند ـ معاذ الله ـ طبیعت است در حالی که کلّ صحنه خلقت, مخلوق ذات اقدس الهی است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ شمس, آیات 7 و 8.
[2] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 154.
[3] . سورهٴ حشر, آیهٴ 19.
[4] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 36.
[5] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 179.
[6] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[7] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[8] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 14.
[9] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[10] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 70.
[11] . سورهٴ جاثیه, آیهٴ 23.
[12] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 179.
[13] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 14.
[14] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[15] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[16] . سورهٴ مجادله, آیهٴ 22.
[17] . سورهٴ انعام, آیهٴ 162.
[18] . سورهٴ ملک, آیهٴ 11.
[19] . سورهٴ نجم, آیهٴ 8.
[20] . نهجالبلاغه, حکمت 324.
[21] . سورهٴ نور, آیهٴ 22.
[22] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 2.
[23] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 15.
[24] . سورهٴ حج, آیهٴ 31.
[25] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 200; سورهٴ فصلت, آیهٴ 36.
[26] . سورهٴ نمل, آیهٴ 62.
[27] . التوحید (شیخ صدوق), ص24; کشف الغمّه, ج2, ص308.
[28] . نهجالبلاغه, حکمت 324.
[29] . سورهٴ ملک, آیهٴ 11.
[30] . الاغانی, ج24, ص248.
[31] . سورهٴ فاتحة الکتاب, آیهٴ 4.
[32] . سورهٴ نحل, آیهٴ 44.
[33] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 53.
[34] . المیزان, ج15, ص95.
- انسان موجودی متفکر و مختار است و جبر و تفویض باطل است؛
- ذات حضرت اله انسان را با سرمایههای الهی آفرید؛
- انسان با نفس ملهمه آفریده شده است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (24) یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ (25) الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (26)﴾
تاکنون روشن شد که انسان موجودی است متفکّر و مختار هم جبر باطل است هم تفویض (این مطلب اول).
مطلب دوم اینکه ذات اقدس الهی انسان را با سرمایههای الهی آفرید صحنهٴ قلب او یک لوح نانوشته نیست بلکه او را با نفس ملهمه آفرید که ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[1] به او فطرت داد نفس ملهمه داد در نهان او این چراغ را روشن کرد که بفهمد چه چیزی بد است چه چیزی خوب.
مطلب سوم آن است که انسان بالأخره در خانوادهای زندگی میکند از غذای حلال یا حرام آن خانواده استفاده میکند از رفتار و گفتار پدر و مادر طرْفی میبندد از دوستان خود نقشی میگیرد همه اینها در ساختن شاکلهٴ او سهمی دارد. وقتی که مکلّف شد اگر مراقب او نبودند این به آسانی گناه میکند و اگر مراقب او بودند به آسانی به طرف خیر میرود ولی در همه حالات, اختیار از آن مسئول سلب نیست مسئولیّت او هست. برهانی که در [آیه 22] سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بود حرف شیطان را در روز قیامت مشخص کرد که از شیطان و از هر عامل دیگری جز تهیّه مقدّمات و دعوتنامه کاری ساخته نیست تصمیم نهایی به عهده خود انسان است. اینکه بعضی به طرف خیر میروند بعضی به طرف شرّ هر دو مختارانه میروند هیچ کدام مجبور نیستند منتها یکی آسانتر یکی سختتر و دشوارتر.
مطلب بعدی آن است که انسان یک واحدِ عددی نیست نظیر چهار, پنج یک واحد شخصیِ تشکیکی است یعنی روحی دارد بدنی دارد اینها دو حقیقت جدا نیستند که انسان دو حقیقت باشد بلکه یک حقیقتِ ذات مراتب است آن مرحله عالیهاش عقل است و فطرت مراحل میانیاش خیال است و وهم و شهوت و غضب, مراحل نازلش حس است و جوارح حسّی. این حقیقت گسترده به نام انسان است لکن هر کدام از این مراتب حکم خاصّی دارد آن مرتبهٴ عالیه را به عنوان چراغ راه ذات اقدس الهی به ما عطا کرده به عنوان اینکه امینِ ما باشد مراقب ما باشد معلّم ما باشد و نمایندهٴ خدا باشد به اصطلاح, صبغهٴ خلافتی داشته باشد که خلیفة الله است.
از آیات قرآن کریم چند عنوان برمیآید که از این عناوین متعدّد استفاده میشود که همهٴ مراحل انسانی مِلک انسان نیست گرچه چیزی مِلک حقیقی انسان نخواهد بود ولی این مِلکهایی که ذات اقدس الهی به عنوان عاریه عطا میکند برخی را به عنوان مِلک عاریهای عطا میکند بعضی را به عنوان معلّم و مربّی و چراغ راه. آن مرحلهٴ بالا که مرحلهٴ فطرت است نفس ملهمه است که صبغهٴ خلافت الهی را داراست آن را به عنوان مراقب ما معلّم ما چراغ راه ما به ما امانت دادند ما امینیم نه مُستَعیر. یک وقت چیزی را به شخصی به عنوان عاریه میدهند یک وقت به عنوان امانت میدهند یک وقت به عنوان ملکِ هبهای, موقّتاً میدهند و مانند آن; آن مرحله عالیه مِلک طلق ما نیست آن را به عنوان امانت, چراغ راه به ما عطا کردند.
تعبیرهای قرآن کریم یکیاش این است که انسان گاهی به خود ظالم میشود ظلم به نفس دارد پس ما یک ظالم داریم یک مظلوم و این حتماً باید دو مرتبه باشد مذکور و مَنسی داریم که گاهی انسان به یاد خودش است گاهی به یاد خودش نیست آن انسانی که به یاد خودش است آن خودی که مذکور است که در سورهٴ «آلعمران» آمده است که ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾[2] اینها وقتی که جبهه و جنگ و مسائل اسلامی شد فقط به فکر خودشاناند و همینها نفس مَنسی دارند که در سورهٴ «حشر» فرمود: ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[3] پس یکی مَنسی است و دیگری مذکور, یکی مظلوم است و دیگری ظالم, یکی مسئول است و دیگری مسئولعنه که در سورهٴ «اسراء» داشتیم که فرمود: ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾[4] یکی خلیفة الله است یکی ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ﴾,[5] این چهار طایفه از آیات نشان میدهد که یک بخش از مراحل والای ما که خلیفهٴ الهی است که فطرت الله است که چراغ راه است که نفس ملهمه است او برای ما نیست او امانت به ما داده شد ما داریم به او ظلم میکنیم ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[6] مُدسِّس و مدسّی, غیر از مدسّا و مدسَّس است انسان است که دارد این فتیله را پایین میکشد و او را دارد به تاریکی فرو میبرد این هم طایفهٴ پنجم. پس اینکه فرمود اینها فقط به فکر خودشاناند اینها خودشان را فراموش کردند اینها به خودشان ظلم میکنند اینها خودشان را تدسیس و تدسیه دارند هم اینها ظالماند هم اینها مظلوم, هم اینها مسئولاند هم اینها مسئولعنه نشان میدهد که آن مرحله والا برای ما نیست که ما هر کاری خواستیم به سرمان در بیاوریم (این یک مرحله) و این میشود امانت الهی.
اینکه فرمود: ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[7] آن که روح الله است و به اضافه تشریفی و اشراقی به ذات اقدس الهی استناد دارد آن دیگر به عنوان چراغ راه به ما داده شد برای ما نیست این مرحلهای که فرمود: ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ بعد فرمود: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[8] آن بخشهایی که مربوط به حیات حیوانی است آن را به حسب ظاهر, مِلک ما کردند اما آنکه روح الله است و خلیفة الله است و ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[9] آن مِلک ما نیست آن نمایندهٴ خداست که ما را حفظ بکند اگر انسان حرف نماینده الهی را گوش نداد گرفتار ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ﴾ میشود. در بحثهای قبل مخصوصاً در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت که گرچه خدای سبحان فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾[10] ولی چرا انسان مُکرَّم است برای اینکه خلیفة الله است خب خلیفة الله یعنی چه یعنی کسی که حرف خدا را میزند حرف مستخلفعنه را میزند اگر کسی در کنار سفرهٴ کرامت بنشیند کریم بشود محترم باشد حرف خودش را بزند که دیگر خلیفة الله نیست چنین انسانی را که حرف خودشان را میزنند ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[11] فرمود: ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[12] خب اگر کسی قائم مقام یک مدیرکل بود قائم مقام یک مسئول محترم بود قائم مقام یک وزیر در وزارتخانه بود باید حرف او را بزند کار او را بکند آن احترام قائم مقامی را داشته باشد ولی کار خودش را بکند این میشود ﴿کَالْأَنْعَامِ﴾, پس اگر در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾ این حرفِ آخر نیست سند کرامت او خلافت اوست و کسی خلیفه است که کار مستخلفعنه را بکند حرف مستخلفعنه را بزند دستور مستخلفعنه را انجام بدهد اگر کسی نان خلافت را بخورد دستور خودش را انجام بدهد که این میشود ﴿کَالْأَنْعَامِ﴾ پس یک مرحله عالیه است که خلیفة الله است یک مرحله است که اگر به حرف خلیفة الله گوش ندهد میشود ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ﴾ قهراً مسئول غیر از مسئولعنه است مسئولعنه آن امانت الهی است و مسئول, خود ماییم یعنی خودِ میانی ما که حیات ظاهری داریم و درکهای ظاهری داریم و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: بدن را که ذات اقدس الهی ابزار کار قرار داد او نه معصیت میکند نه اطاعت, ابزار کار است ابزار کار به تبع صاحبکار احترام میشود این بدن چیزی نیست این بدن را خدای سبحان به حیوانات هم داد همهٴ کارهایی که دربارهٴ انسان صورت پذیرفت دربارهٴ حیوان هم پذیرفته یعنی اگر انسان نطفه بود عَلَقه شد مضغه شد عِظام شد ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ شد جنین شد همهٴ این مراحل در گاو و گوسفند هم هست اما وقتی ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ شد ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾[13] میآید وقتی ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾[14] محقّق شد ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ﴾ میآید وگرنه تا آن بخش که مشترک بین انسان و دام بود.
بنابراین اگر این بخشها را ما ملاحظه بکنیم معلوم میشود انسان یک حقیقتِ ذات مراتب است که آن مراحل عالیهاش مِلک طلق ما نیست امانت خداست و ما نسبت به آنها ظلم میکنیم و در قیامت آنها مسئولعنهاند ما مسئولیم از ما سؤال میکنند به سؤال توبیخی که چرا حرف آن خلیفة الله را گوش ندادی چرا حرف نفس ملهمه را گوش ندادی چرا او را تدسیس و تدسیه کردی ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[15] کردی و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: بله آنها پنج روح دارند که سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» دارد که ﴿وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾[16] چون انسان, آن حقیقت والایش قابل شمارش نیست دیگران دارای ارواح اربعه هستند اهل بیت(علیهم السلام) دارای روح خامساند آنها برتر از همه هستند و در همه موارد, خلیفة اللهاند لذا آنچه را که وجود مبارک ابراهیم فرمود همه اهل بیت میتوانند بگویند و شایستهاند که ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[17] حیاتشان مماتشان به دستور ذات اقدس الهی تأمین میشود.
اما در جریان شهادت این اعضا و جوارح که شهادت میدهند ظاهراً این تمثیل است نه تعیین یعنی اینچنین نیست که شهود در صحنهٴ قیامت همین سه عضو باشند یعنی زبان باشد و دست و پا باشد اینچنین نیست بلکه ظاهرش این است که هر عضوی از اعضای بدن که کاری با او انجام گرفت شخص بخواهد انکار کند آن عضو شهادت میدهد حالا اگر سمع بود بصر بود شامّه بود لامسه بود ذائقه بود همه اینها شهادت میدهند اگر کسی بخواهد انکار کند یک مطلب ذوقی را ذائقه شهادت میدهد یک مطلب لمسی را لامسه شهادت میدهد یک مطلب سمعی و بصری را سامعه و باصره شهادت میدهند این حصر نیست که ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم﴾ أعینهم همین طور است أسماعهم همین طور است اگر او بخواهد بگوید من این غیبت را گوش ندادم سامعه شهادت میدهد بگوید من آن نامحرم را نگاه نکردم باصره شهادت میدهد این طور نیست که فقط لسان شهادت بدهد. اگر این شد آن بخشهایی که مربوط به نیّت است که آیا اخلاص بود یا ریا و سِمعه بود این را آن بخشی که عهدهدار تصمیم است و نیّت او شهادت میدهد که اینجا قصد ریا داشت یا قصد سُمعه داشت و مانند آن و اگر گوهر خود ذات سخن بگوید آن میشود اعتراف که ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾[18] اینکه در آیه 130 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمده که فرمود: ﴿قَالُوا شَهِدْنَا عَلَی أَنْفُسِنَا﴾ چون بالأخره اعضا و جوارح از نفس جدا نیستند انسان یک حقیقت است که این اعضا و جوارح را دارد یعنی «قالوا بألسنتهم شهدنا بألسنتهم علی أنفسنا» بنابراین شاهد غیر از مشهودعلیه است این ﴿قَالُوا﴾ یعنی بألسنتهم آن ﴿شَهِدْنَا﴾ هم همین طور است و اگر در جایی این قرینه نباشد آنجا شهادت به معنی اقرار است وفاقاً لقوله سبحانه و تعالی ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾. پس انسان طبق این تعبیرهای چهار پنجگانهای که در قرآن کریم است که یکیاش مذکور است دیگری مَنسی یکی مظلوم است دیگری ظالم یکی مسئول است دیگری مسئولعنه یکی خلیفه است دیگری مستخلفعلیه اینها نشان میدهد که انسان, حقیقت ذات مراتب است. البته آنهایی که به ولایت کامله رسیدند مثل اهل بیت(علیهم السلام) میتوانند به مقام ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾[19] هم راه پیدا کنند که فوق این مراحل است وگرنه افراد میانی تا عقل مستفاد و امثال ذلک راه پیدا میکنند و فرشتگان هم که شاهدند و آخرین شاهد هم ذات اقدس الهی است که طبق بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه فرمود: «اِتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ»[20] از گناه در خلوت بپرهیزید برای اینکه آن کسی که امروز میبیند داورِ فردا اوست کسی حاکم است که خودش در صحنه بود و نمیشود در برابر او انکار کرد و خود انسان هم که بالأخره شهادت میدهد.
مطلب دیگر اینکه بخشی از شهادت مربوط به خود متن عمل است نه نیّت عمل; مثل اینکه زمین شهادت میدهد مسجد شهادت میدهد فلان مکانی که حادثه در او اتفاق افتاده معصیت یا اطاعت شهادت میدهند اگر مکان, شهادت میدهد نسبت به اصلِ فعل شهادت میدهد حالا بعید است که از آن اعماق فعل هم که نیّت و اخلاص است باخبر باشد گرچه نمیشود نفی کرد ولی اگر مدارِ قبول و نکول, اصل فعل باشد زمین شهادت میدهد مسجد شهادت میدهد یا شکایت میکند اما اگر مدار, نیّت و اخلاص و اینها باشد ممکن است درون هم شهادت بدهند جوانح هم مثل جوارح شهادت بدهند که این شخص با اخلاص بود یا نبود قصد ریا و سِمعه داشت یا نداشت.
مطلب بعدی دربارهٴ ﴿أَلاَ تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ﴾[21] بود که ﴿أَلاَ﴾ به معنی همان همزه استفهام و نفی معنا شده نه به معنای حرف تنبیه و امثال ذلک این طور معنا نشده اصلاً.
مطلب بعدی آن است که هر موجودی البته مظهری از آیات الهی است آیتی از آیات الهی است هیچ شیئی نیست که مظهر نباشد آیت نباشد به تعبیر قرآن کریم لکن بخشی از انسانها آیت اسمای نازلهاند بخشی آیت اسمای میانیاند بخشی هم [یعنی] انسانهای کامل مظهر و آیت اسم عظیماند بعضیها هم مثل وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) مظهر اسم اعظماند برخیها مظاهر اسمای ضعیفترند مثلاً اسم «شافی» زیرمجموعه اسم «رازق» است این دیگر اسم اعظم نیست رازق هم اسم اعظم نیست زیرمجموعه اسم خالق است خالق هم اسم اعظم نیست زیرمجموعه قادر است قادر هم اسم اعظم نیست زیرمجموعه الله است که میگویند الله اسم اعظم است. بنابراین هر موجودی مظهری از اسمای خدای سبحان است شیطان اگر مظهر «مُضلّ» باشد کاری در عالَم انجام نمیدهد جز دعوت, این برهان سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» یک برهان تامّی بود در قیامت او میگوید که جز دعوت کاری از من ساخته نبود آن هم مقداری که امر وجودی است اضلال نیست آنکه اضلال است امر وجودی نیست.
بیان ذلک این است که ذات اقدس الهی برابر همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» فرمود گاهی ما لطفمان را برمیداریم ﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَه﴾[22] گاهی خدا فیض را برمیدارد وقتی فیض را برداشت انسانی که معنای حرفی است فقیر بالذّات است به چه چیزی تکیه میکند قبلاً هم معنای فقیر روشن شد آن کسی که وضع مالیاش بد است مال ندارد به او نمیگویند فقیر او فاقد است لغتاً فقیر ـ این لطیفه از خیلیهاست یکی هم مرحوم شیخ بهایی ـ یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته است و قدرت قیام ندارد چون کسی که گرفتار مسائل اقتصادی است قدرت مقاومت و ایستادگی نه ایستادنِ فیزیکی, قدرت ایستادگی ندارد به او گفتند فقیر مثل اینکه مسکین هم همین طور است وگرنه مسکین که به معنی ندار نیست اگر کسی که مال ندارد به او میگویند مسکین لمناسبةٍ است به او میگویند فقیر لمناسبةٍ است کسی که نمیتواند بایستد او فقیر است ستون فقراتش شکسته است. فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ﴾[23] خب اگر ذات اقدس الهی دست آدم را نگیرد این فیض را قطع کند و انسان را به حال خود رها کند میافتد دیگر ﴿فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ﴾.[24]
پرسش:...
پاسخ: بله این هم مسلّح است این همه انبیا و اولیا را آوردند اگر به ما پناهگاهی ذات اقدس الهی داد فرمود این پناهگاه در دستت است در کنار دلت است اگر یک وقت دیدی شیطان حمله کرد ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[25] آن ایّامی که مناطق مسکونی را بمباران میکردند آژیر خطر که میکشیدند معنایش این بود که بروید در پناهگاه, هر وقت انسان احساس خطر کرد که دارد حالا گناه میکند او میگوید این نامحرم را نگاه کن یا این غیبت را گوش بده یا این مال حرام را بگیر خب وقتی یکی از نزدیکترین اعضای خانواده انسان را میخواهند به اتاق عمل ببرند ما چطور ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾[26] میخوانیم؟ مضطرّانه ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ میخوانیم. اگر کسی دیدید الآن در معرض امتحان است بین بهشت و جهنم است مکرّر شیطان میگوید این گناه را بکن این مال را بگیر این زیرمیزی را بگیر این رومیزی را بگیر این دروغ را بگو این تهمت را بزن فرمود فوراً برو در پناهگاه یک ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ بخوان, چطور ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ میخوانیم وقتی که مریض داریم؟ ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ﴾ یعنی پناه ببر نه بگو «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» ما وقتی آژیر خطر را میشنیدیم در خیابان میایستادیم میگفتیم من میخواهم بروم پناهگاه! یا میدویدیم میرفتیم پناهگاه فرمود اگر وسوسه شد فوراً بگو «یا الله» با جزع بگو من همانجا نجاتت میدهم این کلمهٴ «لا إله الاّ الله» حِصن من است[27] حِصن یعنی پناهگاه من هم دژبان این حِصنم. آن طوری که مریض داری میگویی «یا الله» آن طور بگو «یا الله» من فوراً به دادت میرسم چه کسی میتواند بگوید من بیپناهگاهم, این طور که نیست.
بنابراین تا آنجا که امر وجودی است اضلال نیست دعوت است آنجا که اضلال است امر وجودی نیست امر عدمی است خدا لطف خودش را برمیدارد بنابراین تا آخرین مرحله, انسان مختار است. شهادتها هم مشخص است پس آنجا که احتیاج دارد به شهادت بر ریا و سُمعه و امثال ذلک یا خود اعضای جوانحی شهادت میدهند یا فرشتهها شهادت میدهند یا «فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِمُ»[28] شهادت میدهد یا خود انسان اعتراف میکند که ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾[29] چون در آن روز کلّ حقیقت روشن میشود که فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾ هیچ وقت اختیار از انسان سلب نمیشود. در جریان بدن البته در برزخ با بدنِ برزخی همراهیم اما در معاد با همین بدن همراهیم. به هر تقدیر بدن آن است که نفس او را بپذیرد همان طوری که در دنیا در هر شش هفت سال کلّ ذرّات بدن عوض میشود و ما همانیم که بودیم در قیامت هم بشرح ایضاً مثل دنیاست; در دنیا اگر کسی سرقت بکند محکمهٴ عدل اسلامی او را محکوم بکند که دستش باید قطع بشود ولی این شخص فرار کرده بیست سال یا بیش از بیست سال گریخته بود در طیّ این سالها تصادف کرده دست او قطع شده دستش را پیوند زدند این شخص بعد از بیست سال که گرفتار شد, محکمه عدل الهی بخواهد دستش را قطع کند اینکه نمیتواند بگوید این دست من آن دست نیست میگویند دست توست هر دستی را که نفست بپذیرد و با او کار کند این دست توست و این محکمه عدل اسلامی هم دستش را قطع میکند این دیگر نمیتواند بگوید آقا این دست آن دست نیست, دستی دست آدم است که نفس او را بپذیرد الآن این دست ما که مثلاً پنجاه سال زندگی میکنیم حداقل پنج بار عوض شده کسی که هفتاد سال زندگی میکند هفت بار یقیناً تمام ذرّات بدن او عوض شده ما همانیم که هستیم. بنابراین همان طور که در دنیا هست آخرت هم میتواند همان طور باشد دیگر.
آنگاه فرمود کلّ این حقیقتهایی که قرآن کریم گفته در قیامت وضعش روشن میشود چه موقع شهادت میدهند ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾ اگر دین به معنای جزا باشد بعد از اینکه محکمه به پایان رسید شهود شهادت دادند و شخص هم اقرار کرد محکمه او را محکوم کرد ذات اقدس الهی دین یعنی جزای حقیقی او را خواهد داد که «دِنّاهم کما دانوا»,[30] «دانَ» یعنی جزا داد «دین» یعنی جزا که میگوییم ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾[31] یعنی مالک یوم جزا یا نه, معنای دقیقتر و جامعتری دارد آن دین حقیقی روشن میشود بالأخره مکتبها مختلف است آرا مختلف است جنگ 72 ملت کنار میرود حقانیّت اهل بیت روشن میشود این دین حقیقی آن روز روشن میشود خب وقتی دین روشن شد معنای قرآن روشن شد در بخشهای دیگر هم خدا فرمود این قرآن تفسیری دارد که ائمه(علیهم السلام) برای شما میگویند که ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[32] تو مُبیّنی ـ قرآن و عترت مبیّن یکدیگرند ـ و قرآن تأویلی دارد تأویل از سنخ تفسیر نیست در قبال تنزیل است تفسیر به باطن, تفسیر به باطن است نه تأویل ﴿یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ﴾[33] یعنی تأویل قرآن اُوْل قرآن بازگشت قرآن در قیامت میآید از سنخ لفظ نیست از سنخ مفهوم نیست از سنخ ماهیّت نیست از سنخ عین خارجی است. این قرآن تفسیری دارد که در کتابهای تفسیری است و در گفتگوهای عادی است یک تأویلی دارد, فرمود تأویل قرآن فردا میآید حقیقت قرآن حقیقت عترت فردا روشن میشود. بالاتر از همه اینها همگان میفهمند اینکه کلّ جهان را روشن کرده است خداست ﴿وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ﴾ اینجاست که سیدناالاستاد میفرماید این آیه (که خدا روشنترین روشنهاست) جزء غرر آیات است.[34]
یک روایت نورانی را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در همان جلد اول اصول کافی نقل کرده در «باب نسبت» چون اصول کافی چند چاپ شده در این چاپی که مکتب صدوق چاپ کرده [و همچنین چاپ دارالکتب الاسلامیه] صفحهٴ 91 عنوان باب هم «باب النسبه» است اوایل جلد اول اصول کافی هم هست که یهود به محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شرفیاب شدند گفتند نَسَب خدا را برای ما بیان کن سه روز صبر کرد جوابی نیامد تا اینکه سورهٴ مبارکهٴ «توحید» آمد. در روایت بعد از وجود مبارک ابیعبدالله نقل کردند که از حضرت سؤال کردند ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ یعنی چه؟ فرمود: «نسبةُ الله إلی خلقه أحداً صمداً ازلیاً صمدیاً لا ظِلَّ له یُمسکه و هو یُمسک الأشیاء بأظِلّتِها» تا میرسد به این جمله «عارفٌ بالمجهول» هر چه نزد دیگران غایب است و مجهول است خدا او را عالِم است «معروفٌ عند کلّ جاهل» هر ملحدی خداشناس است منتها نمیفهمد, علم به علم ندارد هر مشرکی خداشناس است هر جاهلی خداشناس است منتها بیچاره نمیفهمد که به سراغ چه کسی دارد میرود علم به علم ندارد وقتی قیامت قیام کرد میفهمد این همین بود که من قبولش داشتم عالَم, بیحقیقت نیست این حقیقت همان خداست منتها این خیال میکند ـ معاذ الله ـ طبیعت است در حالی که کلّ صحنه خلقت, مخلوق ذات اقدس الهی است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ شمس, آیات 7 و 8.
[2] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 154.
[3] . سورهٴ حشر, آیهٴ 19.
[4] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 36.
[5] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 179.
[6] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[7] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[8] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 14.
[9] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[10] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 70.
[11] . سورهٴ جاثیه, آیهٴ 23.
[12] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 179.
[13] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 14.
[14] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[15] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[16] . سورهٴ مجادله, آیهٴ 22.
[17] . سورهٴ انعام, آیهٴ 162.
[18] . سورهٴ ملک, آیهٴ 11.
[19] . سورهٴ نجم, آیهٴ 8.
[20] . نهجالبلاغه, حکمت 324.
[21] . سورهٴ نور, آیهٴ 22.
[22] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 2.
[23] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 15.
[24] . سورهٴ حج, آیهٴ 31.
[25] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 200; سورهٴ فصلت, آیهٴ 36.
[26] . سورهٴ نمل, آیهٴ 62.
[27] . التوحید (شیخ صدوق), ص24; کشف الغمّه, ج2, ص308.
[28] . نهجالبلاغه, حکمت 324.
[29] . سورهٴ ملک, آیهٴ 11.
[30] . الاغانی, ج24, ص248.
[31] . سورهٴ فاتحة الکتاب, آیهٴ 4.
[32] . سورهٴ نحل, آیهٴ 44.
[33] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 53.
[34] . المیزان, ج15, ص95.
تاکنون نظری ثبت نشده است