- 926
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 21 تا 26 سوره نور _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 تا 26 سوره نور _ بخش اول"
- منکر یعنی چیزی که نزد عقل و شرع به رسمیت شناخته نشده است؛
- عقل و نقل دو چراغ کاشف از شریعت هستند؛
- شیطان انسان را به سمت منکر دعوت میکند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنکُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَلکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (21) وَلاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَی وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (22) إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظیمٌ (23) یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (24) یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ (25) الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (26)﴾
این بخش مبسوط, ظاهراً مرتبط به همین قصّه افک است قصّه طولانی و مبسوطی است. در این قصّه ذات اقدس الهی برای پاسداشت حرمت حریم نبوی از هر نظر, آیات را متقن و محکم نازل کرد که فرمود: ﴿أَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ﴾[1] بعد از اصل قصّه افک و هنوز به پایان نرساندند, فرمود دو راه است یک راه منکر یک راه معروف, راه منکر همان است که شیطان پیروانش را به آن راه فرا میخواند راه معروف, راهی است که ذات اقدس الهی جامعه بشری را به آن فرا میخواند (اولاً) و کسانی که صلاحیّت و استحقاق و استعداد داشته باشند آنها را تزکیه میکند (ثانیاً) و چون خدای سبحان برابر مشیئت و اراده خود کار میکند و اراده او حکیمانه است, بیحکمت کار نمیکند (ثالثاً) تشخیص موارد استحقاق هم در اثر اینکه خدای سبحان سمیع است و علیم خطا راه پیدا نمیکند (رابعاً).
منکر چیزی است که نزد عقل و نزد نقل نکره باشد اگر چیزی نزد عقل و نزد نقل نکره بود معلوم میشود نزد شریعت نکره است و اگر نزد شریعت نکره بود معلوم میشود نزد خدای سبحان ناشناخته است یعنی خدا او را به رسمیّت نمیشناسد. منکر معنایش مجهول نیست معنایش آن است که عقل او را به رسمیّت نمیشناسد نقل او را به رسمیّت نمیشناسد دلیل عقل و دلیل نقل دو چراغ تشخیص صراطاند معلوم میشود شریعت او را به رسمیّت نمیشناسد چنین چیزی میشود منکر. معروف یعنی چیزی که عقل او را به رسمیّت میشناسد نقل او را به رسمیّت میشناسد عقل و نقل که دو چراغ کاشف از صراط شریعتاند روشن میکنند که نزد شریعت این به رسمیّت شناخته میشود وقتی نزد شریعت به رسمیّت شناخته شد معلوم میشود ذات اقدس الهی او را به رسمیّت میشناسد.
شیطان انسان را به سَمت منکر دعوت میکند یعنی جایی که عقل و نقل او را به رسمیّت نمیشناسد ذات اقدس الهی به معروف دعوت میکند و تزکیه میکند برابر مشیئت خودش. مستحضرید که در بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه دارد که خدای سبحان برابر با حکمت کار میکند و هیچ توسّل و وسیلهای مسیر حکمت خدا را عوض نمیکند «یا مَن لا تُبدّل حکمته الوسائل»[2] کسی بخواهد وسیله بگیرد تقرّبی دعایی نالهای که خدا ـ معاذ الله ـ کاری را بر خلاف حکمت انجام بدهد هرگز اینچنین نیست «یا مَن لا تُبدّل حکمته الوسائل» پس او حکیمانه کار میکند. برای اینکه روشن بشود چه کسی استحقاق دارد چه کسی استحقاق ندارد کجا صلاحیّت هست کجا صلاحیّت نیست فرمود: ﴿وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ او اسرار را آگاه است اقوال را آگاه است درون را میداند بیرون را میداند گذشته را میداند آینده را میداند لذا میداند که کجا مصلحت است و کجا مصلحت نیست. فرمود: ﴿یا أیُّهَا الّذینَ آمَنُوا لاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ﴾ که بین گام و خطوه هم فرق بود که گذشت ﴿وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ﴾ این هنوز عِقاب را ذکر نکرده است راز این نهی را ذکر میکند, چرا ﴿لاَ تَتَّبِعُوا﴾ برای اینکه او امر به منکر میکند در حقیقت شما به دنبال منکر نباید حرکت کنید ﴿وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾[3] در قبال نماز که ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ است شیطان ﴿یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ و خدای سبحان با همین هدایتهای قولی از یک سو با هدایتهای فعلی از سوی دیگر که گرایشی علاقهای در قلب نسبت به معروف ایجاد میکند فضل خود را و رحمت خود را شامل این گروه میکند ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنکُم مِن أَحَدٍ أَبَداً﴾ چون انسانها غالباً هم گرفتار دشمن دروناند به نام شهوت و غضب و از طرفی وهم و خیال و هم مبتلا به دشمن بیروناند که خود شیطان سوگند یاد کرد و خدا هم اعلام کرد که این عدوّ مبین است[4] برای شما و سوگندش هم این بود که ﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾.[5]
رحمت خدا و فضل خدا دو قسم است: آن فضل ابتدایی که عام است ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[6] است همگان را هدایت کرده به همگان جانِ آگاه داده که ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هم درون همه را با چراغِ نفس ملهمه روشن کرد ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[7] در درون هیچ کسی تاریکی روا نداشت و در درون همه چراغ نفس ملهمه را روشن کرد در بیرون هم چراغ را برای همه روشن نگه داشت, فرمود: ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ اگر کعبه ساخت ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾[8] است و اگر قرآن نازل کرد ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است برای همگان از درون و بیرون چراغ روشن کرده است پس فضل عمومی است; اما این فضل خاص که پاداش و عنایت است آن دیگر برای همه نیست اگر کسی دستورهای الهی را اعتنا کرده چند قدم با دین رفته و عمل کرده از آن به بعد نسبت به او این مراحل دین آسان میشود ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾[9] این به آسانی نماز شب میخواند به آسانی نماز اول وقت میخواند به آسانی نماز با طمأنینه میخواند به آسانی از نامحرم میگذرد به آسانی از مال حرام میگذرد برای او سخت نیست ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ بعد فرمود: ﴿وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَی ٭ وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَی﴾[10] این به جان کَندن به زحمت بخواهد خودش را از نامحرم حفظ بکند یا از مال حرام حفظ بکند میبیند خیلی سخت است برای او عقبهٴ کئود است برای اینکه راه را نرفته خب این پاداشی که ذات اقدس الهی عطا میکند برابر مشیئت اوست و مشیئت او طبق حکمت است و هیچ عاملی حکمت او را دگرگون نمیکند و او هم تشخیص میدهد چون سمیعِ علیم است کجا مصلحت حکیمانه است ﴿وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾.
در جریان اِفک چند حادثه پیش آمد یکی همین قصّه معروف که دربارهٴ عایشه بود یکی هم درباره پدر عایشه. یکی از کسانی که این اِفک را دامن زد از بستگان ابیبکر بود (یک) جزء مهاجرین بود (دو) جزء فقرا و نیازمندان بود (سه) و این طوری که این مورّخین و یا برخی از مفسّرین نقل کردند مورد اعتنای ابیبکر بود ابیبکر به او کمک میکرد و احسان میکرد (چهار). بعد از این جریان افک, ابیبکر سوگند یاد کرد که احسانش را قطع کند به او کمک نکند. طبق نظر بسیاری از مفسّران اهل سنّت آیه نازل شد که اولواالفضل ایتلا نکنند «ائتلیٰ» یعنی سوگند یاد کرد یا تقصیر کرد یا ترک کرد هر سه معنایی که برای «ائتلیٰ» که باب افتعال است آمده اینجا میتواند روا باشد ﴿لاَ یَأْتَلِ﴾ مجزوم فعل مضارع همین ایتلاست یعنی قسم نخورد ترک نکند تقصیر نکند آن کسی که دارای فضل مالی است اینکه گذشت کند احسان کند فقیر را دریابد و مانند آن ﴿وَلاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ﴾ آنها که اهل بخشش بودند (یک) وضع مالیشان خوب بود (دو) اینها کوتاهی نکنند که ﴿أنْ یُؤتُوا﴾ ایتا کنند بدهند برسانند ﴿أُولِی الْقُرْبَی﴾ را, مساکین را مهاجرین را.
این کسی که در این قصّه اِفک دستی داشت از بستگان ابیبکر بود و نیازمند بود و جزء مهاجرین. ﴿أُولِی الْقُرْبَی﴾ او را شامل میشود ﴿الْمَسَاکِینَ﴾ او را شامل میشود ﴿الْمُهَاجِرِینَ﴾ او را شامل میشود. در این آیه فرمود آنها که اهل فضلاند یعنی تفضّلی دارند گذشتی میکنند (یک) و اولواالسّعه هستند وضع مالی آنها خوب است گشاددستاند توانگرند (دو) اینها سوگند یاد نکنند کوتاهی نکنند ترک نکنند که ایتاء کنند برسانند بدهند مالی را به کسانی که جزء اولواالقربای آنها هستند کسانی که جزء مساکیناند کسانی که جزء مهاجریناند البته فی سبیل الله این کار در راه خدا باشد ﴿وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا﴾ از لغزشهای اینها عفو کنند و صَفْح کنند که بالاتر از عفو است یک وقت انسان میگذرد یک وقت صفحه خاطرات را برمیگرداند اصولاً در این صفحه چیز دیگر نیست که صفح بالاتر از عفو است. خب چرا اینها کوتاهی نکنند برای اینکه اگر شما نسبت به دیگران احسان کردید ایتاء کردید عفو کردید صفح روا داشتید ذات اقدس الهی لغزشهای شما را هم میبخشد ﴿أَلاَ تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ این دو صفت ممتاز برای خدا هست اگر میخواهید خدای سبحان از لغزشهای شما بگذرد شما هم از لغزشهای دیگران بگذرید بسیاری از مفسّران اهل سنّت گفتند این دربارهٴ ابیبکر نازل شده است ابیبکر هم از این به بعد گفت من دوست دارم خدای سبحان نسبت به ما محبت و لطف روا بدارد من هم از این بسته ما که در این قصّه افک, دستی داشت گذشتم نسبت به او آن کمکهایی که روا میداشتم الآن روا میدارم.[11]
دو نکته حسّاس و مهم است یکی اینکه در این بخشها ملاحظه فرمودید آیاتی هم که بعد میآید از همین قبیل است, این ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ هم همین طور است; یکی درباره عایشه است یکی دربارهٴ ابیبکر. همه این تعبیرات جمع که گفته شد که فرمود محصنات را افک میکنند یا دربارهٴ ﴿لاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ﴾ که دربارهٴ ابیبکر است این دو جریان, آیاتی است که با جمع مذکّر سالم دربارهٴ ابیبکر آمده با جمع مؤنث سالم دربارهٴ عایشه آمده. لفظ جمع, مفهوم جمع دارد (یک) معنای جمع در آن معنا و مفهوم جامع به کار میرود (این دو) این هیئت جمع در آن مفهوم استعمال میشود, لفظ در مفهوم استعمال میشود این دو. بعد از اینکه لفظ در مفهوم استعمال شد بر مصداق منطبق میشود و مصداق, تحت او مندرج میشود لفظ در مصداق خارجی استعمال نمیشود (این سه) خب همه اینها جمع است. ابیبکر یک نفر بود عایشه یک نفر است اینجا که شد اشکال نمیکنند که چگونه جمع آورده اما آیه ولایت و آیه زکات مکرّر اشکال میکنند که خب ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾[12] اینها جمع است در حالی که علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) یک نفر بود آنجا مرتب اشکال میکنند اما اینجا دو مورد است شما اینجا چطور حل میکنید شما میگویید درباره ابیبکر نازل شد ما هم قبول میکنیم شما میگویید دربارهٴ عایشه نازل شد ما هم قبول میکنیم اما همهاش جمع است مگر لفظ در مصداق خارجی استعمال میشود تا شما اشکال بکنید؟! لفظ در مفهوم جامع استعمال میشود حالا مصداق قَلّ أو کَثُر. در جریان افک غیر از عایشه کس دیگری نبود در جریان ﴿وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ غیر از حضرت امیر کس دیگری نبود در جریان قسم خوردن اینکه دیگر چیزی به این شخصی که افک را دامن میزد نمیدهم غیر از ابیبکر کس دیگر نبود خب ما که حرفی نداریم لفظ در مفهوم استعمال میشود نه در مصداق خارجی چه مصداق داشته باشد چه نداشته باشد حالا که مصداق دارد چه کم چه زیاد. اگر شما در این مورد اشکال ندارید چه اینکه ما هم اشکال نداریم آنجا هم نباید اشکال کرد برای اینکه جا برای اشکال ادبی نیست اگر لفظ در مصداق استعمال میشد که مطلب بیّنالغیّای است خب اشکال شما وارد ما هم میپذیرفتیم اما لفظ در مفهوم استعمال میشود میخواهد مصداق داشته باشد میخواهد نداشته باشد میخواهد مصداقش کم باشد میخواهد زیاد باشد خب این همه که ﴿الْمُؤْمِنَاتِ﴾ است ﴿الْمُحْصَنَاتِ﴾ است ﴿الْغَافِلاَتِ﴾ است همه اینها درباره عایشه است این هفت هشت جمعی که آمده همهاش دربارهٴ ابیبکر است درباره آن کسی که این افک را دامن میزد او هم چند جمع آمده ﴿أُولِی الْقُرْبَی﴾ آمده یک، ﴿الْمَسَاکِینَ﴾ آمده دو، ﴿الْمُهَاجِرِینَ﴾ آمده سه او هم یک نفر بود خب چطور آنجاها شما دهنتان بسته است اینجا میآیید درباره ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ اشکال میکنید غرض آن است که هر دو جا درست است حالا برای ما فرق نمیکند که این شأن نزولی که شما گفتید فلان شخص بود یا نبود ما هم داعی نداریم بگوییم که نبود خب جزء بستگان او بود و این هم احساس کرد که این جزء اولواالقربای اوست جزء بستگان اوست چرا درباره دخترش چنین کاری کرده البته جای گِله هم داشته این دو مطلب مهمّی است که باید در اذهان شریفتان باشد.
پرسش: ابیبکر را جزء اولواالفضل آورده چطور؟
پاسخ: فضل است نه فضیلت، از این فضلها زیاد است دیگر اولواالفضل یعنی مالدار.
این سوگند یاد کرده که دیگر چیزی به این فامیلش ندهد! فرمود شما مگر نمیخواهید خدا از لغزشهای شما بگذرد خب شما هم از لغزشهای دیگران بگذرید اینکه فضیلت نیست این فضل است یک وقت است رحمت با فضل همراه است یک وقت سِعه با فضل همراه است آنها که وضع مالیشان خوب است سفرهٴ پهنی دارند اینها محروم نکنند بستگان فقیرشان را اینکه فضلیت نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله خب کسی که گناهی کرده بعد توبه کرده ذات اقدس الهی از او میگذرد وگرنه وجود مبارک حضرت نسبت به او حد جاری میکرد به آن حد نرسیده بود او چیزی شنیده گفته و ابابکر از فامیلش توقّع نداشت که چیزی را که شنیده بگوید او که دسیسه اوّلی را نداشت دسیسه اوّلی یک عدّه منافقین بودند این میگوید جزء بستگان شماست این منتها غفلت کرده آگاه نبوده مواظب زبانش نبوده چیزی را شنیده آن را هم گفته شما حالا چرا با او درگیر میشوید مگر نمیخواهید خدا از لغزشهای شما بگذرد اگر میخواهید از لغزشهای شما بگذرد شما هم از لغزشهای آنها بگذرید اما حالا آنهایی که دامنزنان این فتنه بودند ملاحظه بکنید خدا لعنت دنیا و لعنت آخرت را بر آنها نثار کرده این معلوم میشود اینکه از بستگان ابیبکر بود جزء آن گروه نبود. ملاحظه فرمودید فرمود آنهایی که قذف کردند حدّ شرعیشان این است عذاب دنیویشان این است این یک, بعد هم فرمود اینها ﴿لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظیمٌ﴾ حکم کلامیشان این است حکم فقهیشان هم آن است چیزی را فروگذار نکرده حالا اگر در بین این جمعیت یک نفر هم مواظب زبانش نبود آن طور نباید ابیبکر و امثال ابیبکر او را گرسنه بگذارند, بنابراین این قسمتها کاملاً از هم جداست.
مطلب دیگر اینکه دربارهٴ این حد که آیا وجود مبارک حضرت حد جاری کرد یا نه بعضی میگویند جاری کرد بعضی میگویند جاری نکرد[13] اگر به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) احکام قذف قبلاً نازل شده بود خب چطور وجود مبارک پیغمبر این حد را جاری نکرد[14] اینها که قذف کردند باید در محکمه چهار شاهد بیاورند اگر نیاوردند باید حد جاری بشود دیگر لذا اگر در بعضی از نقلها دارد که حد جاری نشده شاید برای همین باشد که این آیات حدّ قذف بعداً نازل شده است. ترتیب آیات به ترتیب نزول نیست چه اینکه ترتیب سوَر هم به ترتیب نزول نیست. اگر حدّ قذف قبلاً نازل شده بود خب وجود مبارک پیامبر حد جاری میکرد چه اینکه برخیها نقل کردند که حضرت عدّهای را حد زده اما آنهایی که میگویند رسول خدا حد جاری نکرد برای آن است که حدّ قذف بعد از جریان افک نازل شده.
مطلب دیگر اینکه در آیه چهارم همین سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ ممکن است که کسی دیده ولی چهار شاهد نبود و نمیدانست که باید چهار شاهد بیاورد این قذف کرده و از ارائه چهار شاهد مانده است این فاسق است ولو واقعاً صادق باشد در فضای شریعت محکوم به فسق است برای اینکه باید مواظب زبانش میبود و با آبروی افراد بیجهت بازی نکند اما در جریان افک چون واقعاً دروغ بود لذا فرمود اینها کاذباند قدر متیقّن در مقام تخاطب هم همین بود که اینها کاذب بودند هم کذب خبری بود هم کذب مُخبری لذا فرمود: ﴿فأُولئِکَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذبُونَ﴾[15] خب فرمود: ﴿وَلاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَی وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ این را چه درباره ابیبکر باشد چه درباره غیر ابیبکر باشد مطلبی است حق, فضیلتی برای آنها نیست خب.
پرسش:...
پاسخ: نه خب دیگر، غفران درجاتی دارد اصلِ خود غفران یعنی پوشاندن, این کُلَهخود را که میگویند مِغفَر برای اینکه سر را میپوشاند. آن مسئله بخشش نهایی با مغفرت حاصل نیست ستّار بودنِ خدا به یک مرحله است غفّار بودن خدا به یک مرحله است عفوّ بودن خدا به یک مرحله است و ذوالفضل بودن او به مرحله دیگر. این طور نیست که همهٴ مراحل برای همه افراد باشد البته تا تمام این مراحل به پایان نرسد کسی وارد بهشت نمیشود حالا یا در برزخ مشکلاتش حل میشود یا در ساهره قیامت یا در دالان ورودی, بالأخره بعد از اینکه تطهیر کامل شد وارد بهشت میشود آنجا ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾[16] آنجا ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾[17] آنجا هیچ یادی از گناه نیست الآن بشر هر قدر توانمند باشد نمیتواند کاری بکند که لغزشهای تائب برطرف بشود اگر کسی نسبت به یک انسان کامل و شریفی بد کرده باشد او حدّاکثر میتواند عفو کند صفح کند کاری به او نداشته باشد گِلهای هم نکند نام او را به زشتی نبرد (یک) بعد نسبت به او احسان هم بکند او را در کنار سفرهاش بنشاند (دو) همین کارها را میکند اما هر چه احسان این شخص بیشتر میشود آن شخص خاطی در درون خود شرمندهتر خواهد شد این شخصی که نسبت به او بد شده بخواهد آن مشکل درونی آن تبهکار را برطرف کند مقدورش نیست, چه کار میتواند بکند؟! اما ذات اقدس الهی این کار را میکند یعنی صفحه قلب را شستشو میکند کسی که تبهکار بود توبه کرد مشرک بود بتپرست بود توبه کرد ـ در صدر اسلام مشرکین توبه میکردند و موحد میشدند ـ اصلاً اینها یادشان نیست که در برابر بت سجده میکردند وگرنه شرمنده میشوند در بهشت جا برای شرمندگی نیست. اصلاً حضرت حرّ(سلام الله علیه) یادش نیست که آن جنایت را کرده وگرنه بدترین عذاب بود برای او، او اصلاً در بهشت یادش نیست که این کار خلاف را کرده اگر یادش باشد که عذاب الیم است برای او این کار فقط از خدا برمیآید این «مقلّبالقلوب»[18] است شستشو میکند انسا میکند گاهی، تذکره دارد گاهی، صحنهٴ قلب را آن قدر تطهیر میکند که اصلاً یک تبهکار یادش نیست گناه میکرد, آن بتپرست یادش نیست بتفروشی و بتسازی میکرد و بتکده را رواج میداد وگرنه در بهشت در عذاب الیم بود اگر ﴿نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[19] است «نزعنا ما فی صدورهم» از خاطرات بد از افکار بد از نیّات بد از سابقهٴ بد این تطهیر کامل میشود وارد بهشت خواهد شد اگر هم سخت باشد مشکلاتش را باید تحمل کند حالا یا در برزخ است یا در ساهره قیامت است این پنجاه هزار سال بودن به همین مناسبت است.
مؤمنان در بهشت به منزلهٴ شئون نفسی یک نفس کاملاند به منزلهٴ فرشتگان بهشتاند هیچ فرشتهای غبطه فرشته دیگر را نمیخورد ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾[20] مگر اینها غصّه میخورند که چرا درجه آنها را ندارند؟! مگر شئون نفس ما غصّه میخورد که چرا من فاقد شأن دیگریام؟! چنین طهارتی برای بهشتیها حاصل میشود.
دو مطلب است که زمخشری در کشاف دارد یک مطلبش این است که شما همه قرآن را ملاحظه کنید هیچ جایی به عظمت قصّه افک, ذات اقدس الهی تهدید نکرده چندین آیه پشت سر هم لعن دنیا لعن آخرت حدّ قذف همه اینها را ذکر کرده این برای آن است که حریم نبوی را حفظ بکند این ادّعا میکند که من در هیچ بخشی از بخشهای قرآن کریم درباره ملحدان, مشرکان, کفار, منافقین این طور ده دوازده آیه پشت سر هم ببینم که بخواهد عدّهای را بکوبد نسبت به دنیا نسبت به آخرت تعبیرات فراوان داشته باشد, برای اینکه حریم پیغمبر محفوظ بماند این یک تعبیر ایشان است در کشاف. تعبیر دیگر همان مطلب لطیفی است که مرحوم خواجه طوسی در شرح اشارات بوعلی هم دارد که «أکثر أهل الجنّة الْبُله»[21] نه بلهاء بُلْه جمع اَبله است «أکثر اهل الجنّة الْبله» بُلْه نه یعنی سفیه نه یعنی کمخِرَد یعنی انسان سلیمالصدر, انسانی که اصلاً به فکر دسیسه و وسوسه و کینه و فتنه و دغلبازی و این بازیگریها نیست یک انسان وارسته و خردمدار و عاقلی است این را میگویند ابله, ابله یعنی سلیمالصدر نه یعنی نابخرد. این تفسیر مرحوم خواجه است در اشارات و تنبیهات در آن نمط نهم و اینها قبل از مرحوم خواجه جناب زمخشری در کشاف دارد همین, این ﴿الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ یعنی کسانی که در این فضاها نیستند اصلاً به فکر گناه نیستند این یک غفلتِ محمود و ممدوحی است اصلاً در فکر بازی نیست منظور از بُله این است. اکثر اهل الجنّة این طور هستند اقلّشان کسانیاند که میتوانند اما سعی میکنند خودشان را حفظ بکنند اما اکثر کسانی هستند که اصلاً به فکر اینها نیستند.
پرسش:...
پاسخ: سلیمالصدرند نه اینکه ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾[22] که درباره حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) است بلکه اصلاً به فکر گناه نیست مشغول کار خودش است اینها را میگویند سلیمالصدر, کسانی که به فکر بازی نیستند نه به این فکرند که راه کسی را ببندند نه به این فکرند که بیراهه بروند کار خودشان را انجام میدهند اینها آدمهای سلیمالصدریاند یک وقت است که نه, کم و بیش به این فکر هستند منتها با زحمت و تلاش میگویند حالا چرا این کار را بکنیم بد است اما آنها اصلاً به این فکر نیستند که راه کسی را ببندند یا بیراهه بروند.
﴿إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ اگر کسی محصنهای را رَمْی بکند نشان مظلومیّت اوست, دو ﴿الْغَافِلاَتِ﴾ کسی که سلیمالصدر است اصلاً در این فضاها نیست که بگوید من فلان کار را بکنم بعد بگوید «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» اصلاً در این فضاها نیست ﴿الْمُؤْمِنَاتِ﴾ با ایماناند, خب این سه وصف بر عایشه یا یک همسر دیگر پیامبر قابل تطبیق است این سه دلیل بر مظلومیّت است کسانی که این گروه را قذف میکنند گذشته از آن جریان حدّ قذف که مسئله فقهی است مسئله کلامیشان این است که ﴿لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظیمٌ﴾ از اینکه چطور درباره عایشه که یک نفر است جمع آورده شده زمخشری میگوید این درباره ازواج نبی(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) است لذا جمع آوردند یا عایشه چون اُمّالمؤمنین است به این مناسبت جمع آورده شده[23] ولی نیازی به هیچ کدام از این جوابها نیست جواب اساسی آن است که لفظ در معنای جامع خود به کار میرود مصداقش قلّ أو کَثُرَ. محکمه دنیا که حکمش حدّ قذف بود که مشخص است: ﴿ثَمَانِینَ جَلْدَةً﴾[24] در محکمه الهی اعضا و جوارح اینها علیه اینها شهادت میدهد تا میروند انکار بکنند حرفی که زدند زبان, شهادت میدهد کاری که کردند دست شهادت میدهد جایی که نباید میرفتند رفتند پا شهادت میدهد. دو تعبیر قرآنی نشان میدهد که مسئول, جان آدم است نه تن آدم یکی اینکه این اعضا و جوارح را شاهد معرفی میکند نه معترِف و مُقرّ, اگر تبهکاری کاری را کرده باشد و آن کار را پذیرفته باشد میگویند اقرار کرد نمیگویند شهادت داد اگر دستی که سیلی زد زبانی که دروغ گفت یا قذف کرد پایی که به جایی رفت که نباید میرفت اگر پا گناه کرده باشد دست گناه کرده باشد زبان گناه کرده باشد باید گفته میشد که اینها اقرار کردند در حالی که دارد اینها شهادت میدهند شهادت برای بیگانه است یعنی آن گنهکار, کسی است شاهد دیگری است معلوم میشود اعضا و جوارح, ابزار کارند فاعل و آن عامل و آن مسئول نفس است این یک قرینه, قرینه دیگر هم بالصراحه فرمود: ﴿بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ یعنی عمل برای خود شخص است زبان او, دست او, پای او ابزار کار اوست او با زبان دروغ گفت ولی دروغ گفت نه زبان او با دست سیلی زد یا حرام گرفت ولی او سیلی زد یا حرام گرفت نه دست اگر دست گناه کرده بود میفرمود دست اقرار کرده اگر زبان گناه کرده بود میفرمود زبان اقرار کرده در حالی که دارد زبان شهادت میدهد دست شهادت میدهد پا شهادت میدهد معلوم میشود گنهکار, نفسِ انسانی است گذشته از اینکه بالصراحه فرمود: ﴿بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ فرمود: ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ﴾ علیه اینها شهادت میدهند ﴿أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ این دو یعنی دو مطلب و قرینه جداست حالا گاهی در بعضی از آیات دارد که ما دهن اینها را مُهر میکنیم ﴿نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ﴾[25] که با این باید جمع بشود چگونه دهنِ مُهرشده حرف میزند آیا موقف فرق میکند یا راهی را که امینالاسلام و دیگران ارائه کردند[26] آن راه, رفتنی است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ نور, آیهٴ 1.
[2] . الصحیفة السجادیه, دعای 13.
[3] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 45.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 168.
[5] . سورهٴ ص, آیهٴ 82.
[6] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[7] . سورهٴ شمس, آیات 7 و 8.
[8] . سورهٴ مائده, آیهٴ 97.
[9] . سورهٴ لیل, آیات 5 ـ 7.
[10] . سورهٴ لیل, آیات 8 ـ 10.
[11] . التفسیر الکبیر, ج23, ص340; الکشاف, ج3, ص222.
[12] . سورهٴ مائده, آیهٴ 55.
[13] . الجامع لأحکام القرآن, ج13, ص201.
[14] . المیزان, ج15, ص105.
[15] . سورهٴ نور, آیهٴ 13.
[16] . سورهٴ طور, آیهٴ 23.
[17] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 34.
[18] . تهذیب الأحکام, ج2, ص74.
[19] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 43; سورهٴ حجر, آیهٴ 47.
[20] . سورهٴ صافات, آیهٴ 164.
[21] . الکشاف, ج3, ص223; شرح الاشارات و التنبیهات مع المحاکمات, ج3, ص355.
[22] . سورهٴ صافات, آیهٴ 84.
[23] . الکشاف, ج3, ص224.
[24] . سورهٴ نور, آیهٴ 4.
[25] . سورهٴ یس, آیهٴ 65.
[26] . مجمع البیان, ج7, ص211; جامع البیان فی تفسیر القرآن, ج18, ص84.
- منکر یعنی چیزی که نزد عقل و شرع به رسمیت شناخته نشده است؛
- عقل و نقل دو چراغ کاشف از شریعت هستند؛
- شیطان انسان را به سمت منکر دعوت میکند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنکُم مِن أَحَدٍ أَبَداً وَلکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (21) وَلاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَی وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (22) إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظیمٌ (23) یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (24) یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ (25) الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (26)﴾
این بخش مبسوط, ظاهراً مرتبط به همین قصّه افک است قصّه طولانی و مبسوطی است. در این قصّه ذات اقدس الهی برای پاسداشت حرمت حریم نبوی از هر نظر, آیات را متقن و محکم نازل کرد که فرمود: ﴿أَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ﴾[1] بعد از اصل قصّه افک و هنوز به پایان نرساندند, فرمود دو راه است یک راه منکر یک راه معروف, راه منکر همان است که شیطان پیروانش را به آن راه فرا میخواند راه معروف, راهی است که ذات اقدس الهی جامعه بشری را به آن فرا میخواند (اولاً) و کسانی که صلاحیّت و استحقاق و استعداد داشته باشند آنها را تزکیه میکند (ثانیاً) و چون خدای سبحان برابر مشیئت و اراده خود کار میکند و اراده او حکیمانه است, بیحکمت کار نمیکند (ثالثاً) تشخیص موارد استحقاق هم در اثر اینکه خدای سبحان سمیع است و علیم خطا راه پیدا نمیکند (رابعاً).
منکر چیزی است که نزد عقل و نزد نقل نکره باشد اگر چیزی نزد عقل و نزد نقل نکره بود معلوم میشود نزد شریعت نکره است و اگر نزد شریعت نکره بود معلوم میشود نزد خدای سبحان ناشناخته است یعنی خدا او را به رسمیّت نمیشناسد. منکر معنایش مجهول نیست معنایش آن است که عقل او را به رسمیّت نمیشناسد نقل او را به رسمیّت نمیشناسد دلیل عقل و دلیل نقل دو چراغ تشخیص صراطاند معلوم میشود شریعت او را به رسمیّت نمیشناسد چنین چیزی میشود منکر. معروف یعنی چیزی که عقل او را به رسمیّت میشناسد نقل او را به رسمیّت میشناسد عقل و نقل که دو چراغ کاشف از صراط شریعتاند روشن میکنند که نزد شریعت این به رسمیّت شناخته میشود وقتی نزد شریعت به رسمیّت شناخته شد معلوم میشود ذات اقدس الهی او را به رسمیّت میشناسد.
شیطان انسان را به سَمت منکر دعوت میکند یعنی جایی که عقل و نقل او را به رسمیّت نمیشناسد ذات اقدس الهی به معروف دعوت میکند و تزکیه میکند برابر مشیئت خودش. مستحضرید که در بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه دارد که خدای سبحان برابر با حکمت کار میکند و هیچ توسّل و وسیلهای مسیر حکمت خدا را عوض نمیکند «یا مَن لا تُبدّل حکمته الوسائل»[2] کسی بخواهد وسیله بگیرد تقرّبی دعایی نالهای که خدا ـ معاذ الله ـ کاری را بر خلاف حکمت انجام بدهد هرگز اینچنین نیست «یا مَن لا تُبدّل حکمته الوسائل» پس او حکیمانه کار میکند. برای اینکه روشن بشود چه کسی استحقاق دارد چه کسی استحقاق ندارد کجا صلاحیّت هست کجا صلاحیّت نیست فرمود: ﴿وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ او اسرار را آگاه است اقوال را آگاه است درون را میداند بیرون را میداند گذشته را میداند آینده را میداند لذا میداند که کجا مصلحت است و کجا مصلحت نیست. فرمود: ﴿یا أیُّهَا الّذینَ آمَنُوا لاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ﴾ که بین گام و خطوه هم فرق بود که گذشت ﴿وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ﴾ این هنوز عِقاب را ذکر نکرده است راز این نهی را ذکر میکند, چرا ﴿لاَ تَتَّبِعُوا﴾ برای اینکه او امر به منکر میکند در حقیقت شما به دنبال منکر نباید حرکت کنید ﴿وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾[3] در قبال نماز که ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ است شیطان ﴿یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ و خدای سبحان با همین هدایتهای قولی از یک سو با هدایتهای فعلی از سوی دیگر که گرایشی علاقهای در قلب نسبت به معروف ایجاد میکند فضل خود را و رحمت خود را شامل این گروه میکند ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنکُم مِن أَحَدٍ أَبَداً﴾ چون انسانها غالباً هم گرفتار دشمن دروناند به نام شهوت و غضب و از طرفی وهم و خیال و هم مبتلا به دشمن بیروناند که خود شیطان سوگند یاد کرد و خدا هم اعلام کرد که این عدوّ مبین است[4] برای شما و سوگندش هم این بود که ﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾.[5]
رحمت خدا و فضل خدا دو قسم است: آن فضل ابتدایی که عام است ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[6] است همگان را هدایت کرده به همگان جانِ آگاه داده که ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هم درون همه را با چراغِ نفس ملهمه روشن کرد ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[7] در درون هیچ کسی تاریکی روا نداشت و در درون همه چراغ نفس ملهمه را روشن کرد در بیرون هم چراغ را برای همه روشن نگه داشت, فرمود: ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ اگر کعبه ساخت ﴿قِیَاماً لِلنَّاسِ﴾[8] است و اگر قرآن نازل کرد ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است برای همگان از درون و بیرون چراغ روشن کرده است پس فضل عمومی است; اما این فضل خاص که پاداش و عنایت است آن دیگر برای همه نیست اگر کسی دستورهای الهی را اعتنا کرده چند قدم با دین رفته و عمل کرده از آن به بعد نسبت به او این مراحل دین آسان میشود ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾[9] این به آسانی نماز شب میخواند به آسانی نماز اول وقت میخواند به آسانی نماز با طمأنینه میخواند به آسانی از نامحرم میگذرد به آسانی از مال حرام میگذرد برای او سخت نیست ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی﴾ بعد فرمود: ﴿وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَی ٭ وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَی﴾[10] این به جان کَندن به زحمت بخواهد خودش را از نامحرم حفظ بکند یا از مال حرام حفظ بکند میبیند خیلی سخت است برای او عقبهٴ کئود است برای اینکه راه را نرفته خب این پاداشی که ذات اقدس الهی عطا میکند برابر مشیئت اوست و مشیئت او طبق حکمت است و هیچ عاملی حکمت او را دگرگون نمیکند و او هم تشخیص میدهد چون سمیعِ علیم است کجا مصلحت حکیمانه است ﴿وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾.
در جریان اِفک چند حادثه پیش آمد یکی همین قصّه معروف که دربارهٴ عایشه بود یکی هم درباره پدر عایشه. یکی از کسانی که این اِفک را دامن زد از بستگان ابیبکر بود (یک) جزء مهاجرین بود (دو) جزء فقرا و نیازمندان بود (سه) و این طوری که این مورّخین و یا برخی از مفسّرین نقل کردند مورد اعتنای ابیبکر بود ابیبکر به او کمک میکرد و احسان میکرد (چهار). بعد از این جریان افک, ابیبکر سوگند یاد کرد که احسانش را قطع کند به او کمک نکند. طبق نظر بسیاری از مفسّران اهل سنّت آیه نازل شد که اولواالفضل ایتلا نکنند «ائتلیٰ» یعنی سوگند یاد کرد یا تقصیر کرد یا ترک کرد هر سه معنایی که برای «ائتلیٰ» که باب افتعال است آمده اینجا میتواند روا باشد ﴿لاَ یَأْتَلِ﴾ مجزوم فعل مضارع همین ایتلاست یعنی قسم نخورد ترک نکند تقصیر نکند آن کسی که دارای فضل مالی است اینکه گذشت کند احسان کند فقیر را دریابد و مانند آن ﴿وَلاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ﴾ آنها که اهل بخشش بودند (یک) وضع مالیشان خوب بود (دو) اینها کوتاهی نکنند که ﴿أنْ یُؤتُوا﴾ ایتا کنند بدهند برسانند ﴿أُولِی الْقُرْبَی﴾ را, مساکین را مهاجرین را.
این کسی که در این قصّه اِفک دستی داشت از بستگان ابیبکر بود و نیازمند بود و جزء مهاجرین. ﴿أُولِی الْقُرْبَی﴾ او را شامل میشود ﴿الْمَسَاکِینَ﴾ او را شامل میشود ﴿الْمُهَاجِرِینَ﴾ او را شامل میشود. در این آیه فرمود آنها که اهل فضلاند یعنی تفضّلی دارند گذشتی میکنند (یک) و اولواالسّعه هستند وضع مالی آنها خوب است گشاددستاند توانگرند (دو) اینها سوگند یاد نکنند کوتاهی نکنند ترک نکنند که ایتاء کنند برسانند بدهند مالی را به کسانی که جزء اولواالقربای آنها هستند کسانی که جزء مساکیناند کسانی که جزء مهاجریناند البته فی سبیل الله این کار در راه خدا باشد ﴿وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا﴾ از لغزشهای اینها عفو کنند و صَفْح کنند که بالاتر از عفو است یک وقت انسان میگذرد یک وقت صفحه خاطرات را برمیگرداند اصولاً در این صفحه چیز دیگر نیست که صفح بالاتر از عفو است. خب چرا اینها کوتاهی نکنند برای اینکه اگر شما نسبت به دیگران احسان کردید ایتاء کردید عفو کردید صفح روا داشتید ذات اقدس الهی لغزشهای شما را هم میبخشد ﴿أَلاَ تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ این دو صفت ممتاز برای خدا هست اگر میخواهید خدای سبحان از لغزشهای شما بگذرد شما هم از لغزشهای دیگران بگذرید بسیاری از مفسّران اهل سنّت گفتند این دربارهٴ ابیبکر نازل شده است ابیبکر هم از این به بعد گفت من دوست دارم خدای سبحان نسبت به ما محبت و لطف روا بدارد من هم از این بسته ما که در این قصّه افک, دستی داشت گذشتم نسبت به او آن کمکهایی که روا میداشتم الآن روا میدارم.[11]
دو نکته حسّاس و مهم است یکی اینکه در این بخشها ملاحظه فرمودید آیاتی هم که بعد میآید از همین قبیل است, این ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ هم همین طور است; یکی درباره عایشه است یکی دربارهٴ ابیبکر. همه این تعبیرات جمع که گفته شد که فرمود محصنات را افک میکنند یا دربارهٴ ﴿لاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ﴾ که دربارهٴ ابیبکر است این دو جریان, آیاتی است که با جمع مذکّر سالم دربارهٴ ابیبکر آمده با جمع مؤنث سالم دربارهٴ عایشه آمده. لفظ جمع, مفهوم جمع دارد (یک) معنای جمع در آن معنا و مفهوم جامع به کار میرود (این دو) این هیئت جمع در آن مفهوم استعمال میشود, لفظ در مفهوم استعمال میشود این دو. بعد از اینکه لفظ در مفهوم استعمال شد بر مصداق منطبق میشود و مصداق, تحت او مندرج میشود لفظ در مصداق خارجی استعمال نمیشود (این سه) خب همه اینها جمع است. ابیبکر یک نفر بود عایشه یک نفر است اینجا که شد اشکال نمیکنند که چگونه جمع آورده اما آیه ولایت و آیه زکات مکرّر اشکال میکنند که خب ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾[12] اینها جمع است در حالی که علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) یک نفر بود آنجا مرتب اشکال میکنند اما اینجا دو مورد است شما اینجا چطور حل میکنید شما میگویید درباره ابیبکر نازل شد ما هم قبول میکنیم شما میگویید دربارهٴ عایشه نازل شد ما هم قبول میکنیم اما همهاش جمع است مگر لفظ در مصداق خارجی استعمال میشود تا شما اشکال بکنید؟! لفظ در مفهوم جامع استعمال میشود حالا مصداق قَلّ أو کَثُر. در جریان افک غیر از عایشه کس دیگری نبود در جریان ﴿وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ غیر از حضرت امیر کس دیگری نبود در جریان قسم خوردن اینکه دیگر چیزی به این شخصی که افک را دامن میزد نمیدهم غیر از ابیبکر کس دیگر نبود خب ما که حرفی نداریم لفظ در مفهوم استعمال میشود نه در مصداق خارجی چه مصداق داشته باشد چه نداشته باشد حالا که مصداق دارد چه کم چه زیاد. اگر شما در این مورد اشکال ندارید چه اینکه ما هم اشکال نداریم آنجا هم نباید اشکال کرد برای اینکه جا برای اشکال ادبی نیست اگر لفظ در مصداق استعمال میشد که مطلب بیّنالغیّای است خب اشکال شما وارد ما هم میپذیرفتیم اما لفظ در مفهوم استعمال میشود میخواهد مصداق داشته باشد میخواهد نداشته باشد میخواهد مصداقش کم باشد میخواهد زیاد باشد خب این همه که ﴿الْمُؤْمِنَاتِ﴾ است ﴿الْمُحْصَنَاتِ﴾ است ﴿الْغَافِلاَتِ﴾ است همه اینها درباره عایشه است این هفت هشت جمعی که آمده همهاش دربارهٴ ابیبکر است درباره آن کسی که این افک را دامن میزد او هم چند جمع آمده ﴿أُولِی الْقُرْبَی﴾ آمده یک، ﴿الْمَسَاکِینَ﴾ آمده دو، ﴿الْمُهَاجِرِینَ﴾ آمده سه او هم یک نفر بود خب چطور آنجاها شما دهنتان بسته است اینجا میآیید درباره ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ اشکال میکنید غرض آن است که هر دو جا درست است حالا برای ما فرق نمیکند که این شأن نزولی که شما گفتید فلان شخص بود یا نبود ما هم داعی نداریم بگوییم که نبود خب جزء بستگان او بود و این هم احساس کرد که این جزء اولواالقربای اوست جزء بستگان اوست چرا درباره دخترش چنین کاری کرده البته جای گِله هم داشته این دو مطلب مهمّی است که باید در اذهان شریفتان باشد.
پرسش: ابیبکر را جزء اولواالفضل آورده چطور؟
پاسخ: فضل است نه فضیلت، از این فضلها زیاد است دیگر اولواالفضل یعنی مالدار.
این سوگند یاد کرده که دیگر چیزی به این فامیلش ندهد! فرمود شما مگر نمیخواهید خدا از لغزشهای شما بگذرد خب شما هم از لغزشهای دیگران بگذرید اینکه فضیلت نیست این فضل است یک وقت است رحمت با فضل همراه است یک وقت سِعه با فضل همراه است آنها که وضع مالیشان خوب است سفرهٴ پهنی دارند اینها محروم نکنند بستگان فقیرشان را اینکه فضلیت نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله خب کسی که گناهی کرده بعد توبه کرده ذات اقدس الهی از او میگذرد وگرنه وجود مبارک حضرت نسبت به او حد جاری میکرد به آن حد نرسیده بود او چیزی شنیده گفته و ابابکر از فامیلش توقّع نداشت که چیزی را که شنیده بگوید او که دسیسه اوّلی را نداشت دسیسه اوّلی یک عدّه منافقین بودند این میگوید جزء بستگان شماست این منتها غفلت کرده آگاه نبوده مواظب زبانش نبوده چیزی را شنیده آن را هم گفته شما حالا چرا با او درگیر میشوید مگر نمیخواهید خدا از لغزشهای شما بگذرد اگر میخواهید از لغزشهای شما بگذرد شما هم از لغزشهای آنها بگذرید اما حالا آنهایی که دامنزنان این فتنه بودند ملاحظه بکنید خدا لعنت دنیا و لعنت آخرت را بر آنها نثار کرده این معلوم میشود اینکه از بستگان ابیبکر بود جزء آن گروه نبود. ملاحظه فرمودید فرمود آنهایی که قذف کردند حدّ شرعیشان این است عذاب دنیویشان این است این یک, بعد هم فرمود اینها ﴿لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظیمٌ﴾ حکم کلامیشان این است حکم فقهیشان هم آن است چیزی را فروگذار نکرده حالا اگر در بین این جمعیت یک نفر هم مواظب زبانش نبود آن طور نباید ابیبکر و امثال ابیبکر او را گرسنه بگذارند, بنابراین این قسمتها کاملاً از هم جداست.
مطلب دیگر اینکه دربارهٴ این حد که آیا وجود مبارک حضرت حد جاری کرد یا نه بعضی میگویند جاری کرد بعضی میگویند جاری نکرد[13] اگر به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) احکام قذف قبلاً نازل شده بود خب چطور وجود مبارک پیغمبر این حد را جاری نکرد[14] اینها که قذف کردند باید در محکمه چهار شاهد بیاورند اگر نیاوردند باید حد جاری بشود دیگر لذا اگر در بعضی از نقلها دارد که حد جاری نشده شاید برای همین باشد که این آیات حدّ قذف بعداً نازل شده است. ترتیب آیات به ترتیب نزول نیست چه اینکه ترتیب سوَر هم به ترتیب نزول نیست. اگر حدّ قذف قبلاً نازل شده بود خب وجود مبارک پیامبر حد جاری میکرد چه اینکه برخیها نقل کردند که حضرت عدّهای را حد زده اما آنهایی که میگویند رسول خدا حد جاری نکرد برای آن است که حدّ قذف بعد از جریان افک نازل شده.
مطلب دیگر اینکه در آیه چهارم همین سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ ممکن است که کسی دیده ولی چهار شاهد نبود و نمیدانست که باید چهار شاهد بیاورد این قذف کرده و از ارائه چهار شاهد مانده است این فاسق است ولو واقعاً صادق باشد در فضای شریعت محکوم به فسق است برای اینکه باید مواظب زبانش میبود و با آبروی افراد بیجهت بازی نکند اما در جریان افک چون واقعاً دروغ بود لذا فرمود اینها کاذباند قدر متیقّن در مقام تخاطب هم همین بود که اینها کاذب بودند هم کذب خبری بود هم کذب مُخبری لذا فرمود: ﴿فأُولئِکَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذبُونَ﴾[15] خب فرمود: ﴿وَلاَ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَی وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ این را چه درباره ابیبکر باشد چه درباره غیر ابیبکر باشد مطلبی است حق, فضیلتی برای آنها نیست خب.
پرسش:...
پاسخ: نه خب دیگر، غفران درجاتی دارد اصلِ خود غفران یعنی پوشاندن, این کُلَهخود را که میگویند مِغفَر برای اینکه سر را میپوشاند. آن مسئله بخشش نهایی با مغفرت حاصل نیست ستّار بودنِ خدا به یک مرحله است غفّار بودن خدا به یک مرحله است عفوّ بودن خدا به یک مرحله است و ذوالفضل بودن او به مرحله دیگر. این طور نیست که همهٴ مراحل برای همه افراد باشد البته تا تمام این مراحل به پایان نرسد کسی وارد بهشت نمیشود حالا یا در برزخ مشکلاتش حل میشود یا در ساهره قیامت یا در دالان ورودی, بالأخره بعد از اینکه تطهیر کامل شد وارد بهشت میشود آنجا ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾[16] آنجا ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾[17] آنجا هیچ یادی از گناه نیست الآن بشر هر قدر توانمند باشد نمیتواند کاری بکند که لغزشهای تائب برطرف بشود اگر کسی نسبت به یک انسان کامل و شریفی بد کرده باشد او حدّاکثر میتواند عفو کند صفح کند کاری به او نداشته باشد گِلهای هم نکند نام او را به زشتی نبرد (یک) بعد نسبت به او احسان هم بکند او را در کنار سفرهاش بنشاند (دو) همین کارها را میکند اما هر چه احسان این شخص بیشتر میشود آن شخص خاطی در درون خود شرمندهتر خواهد شد این شخصی که نسبت به او بد شده بخواهد آن مشکل درونی آن تبهکار را برطرف کند مقدورش نیست, چه کار میتواند بکند؟! اما ذات اقدس الهی این کار را میکند یعنی صفحه قلب را شستشو میکند کسی که تبهکار بود توبه کرد مشرک بود بتپرست بود توبه کرد ـ در صدر اسلام مشرکین توبه میکردند و موحد میشدند ـ اصلاً اینها یادشان نیست که در برابر بت سجده میکردند وگرنه شرمنده میشوند در بهشت جا برای شرمندگی نیست. اصلاً حضرت حرّ(سلام الله علیه) یادش نیست که آن جنایت را کرده وگرنه بدترین عذاب بود برای او، او اصلاً در بهشت یادش نیست که این کار خلاف را کرده اگر یادش باشد که عذاب الیم است برای او این کار فقط از خدا برمیآید این «مقلّبالقلوب»[18] است شستشو میکند انسا میکند گاهی، تذکره دارد گاهی، صحنهٴ قلب را آن قدر تطهیر میکند که اصلاً یک تبهکار یادش نیست گناه میکرد, آن بتپرست یادش نیست بتفروشی و بتسازی میکرد و بتکده را رواج میداد وگرنه در بهشت در عذاب الیم بود اگر ﴿نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[19] است «نزعنا ما فی صدورهم» از خاطرات بد از افکار بد از نیّات بد از سابقهٴ بد این تطهیر کامل میشود وارد بهشت خواهد شد اگر هم سخت باشد مشکلاتش را باید تحمل کند حالا یا در برزخ است یا در ساهره قیامت است این پنجاه هزار سال بودن به همین مناسبت است.
مؤمنان در بهشت به منزلهٴ شئون نفسی یک نفس کاملاند به منزلهٴ فرشتگان بهشتاند هیچ فرشتهای غبطه فرشته دیگر را نمیخورد ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾[20] مگر اینها غصّه میخورند که چرا درجه آنها را ندارند؟! مگر شئون نفس ما غصّه میخورد که چرا من فاقد شأن دیگریام؟! چنین طهارتی برای بهشتیها حاصل میشود.
دو مطلب است که زمخشری در کشاف دارد یک مطلبش این است که شما همه قرآن را ملاحظه کنید هیچ جایی به عظمت قصّه افک, ذات اقدس الهی تهدید نکرده چندین آیه پشت سر هم لعن دنیا لعن آخرت حدّ قذف همه اینها را ذکر کرده این برای آن است که حریم نبوی را حفظ بکند این ادّعا میکند که من در هیچ بخشی از بخشهای قرآن کریم درباره ملحدان, مشرکان, کفار, منافقین این طور ده دوازده آیه پشت سر هم ببینم که بخواهد عدّهای را بکوبد نسبت به دنیا نسبت به آخرت تعبیرات فراوان داشته باشد, برای اینکه حریم پیغمبر محفوظ بماند این یک تعبیر ایشان است در کشاف. تعبیر دیگر همان مطلب لطیفی است که مرحوم خواجه طوسی در شرح اشارات بوعلی هم دارد که «أکثر أهل الجنّة الْبُله»[21] نه بلهاء بُلْه جمع اَبله است «أکثر اهل الجنّة الْبله» بُلْه نه یعنی سفیه نه یعنی کمخِرَد یعنی انسان سلیمالصدر, انسانی که اصلاً به فکر دسیسه و وسوسه و کینه و فتنه و دغلبازی و این بازیگریها نیست یک انسان وارسته و خردمدار و عاقلی است این را میگویند ابله, ابله یعنی سلیمالصدر نه یعنی نابخرد. این تفسیر مرحوم خواجه است در اشارات و تنبیهات در آن نمط نهم و اینها قبل از مرحوم خواجه جناب زمخشری در کشاف دارد همین, این ﴿الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ یعنی کسانی که در این فضاها نیستند اصلاً به فکر گناه نیستند این یک غفلتِ محمود و ممدوحی است اصلاً در فکر بازی نیست منظور از بُله این است. اکثر اهل الجنّة این طور هستند اقلّشان کسانیاند که میتوانند اما سعی میکنند خودشان را حفظ بکنند اما اکثر کسانی هستند که اصلاً به فکر اینها نیستند.
پرسش:...
پاسخ: سلیمالصدرند نه اینکه ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾[22] که درباره حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) است بلکه اصلاً به فکر گناه نیست مشغول کار خودش است اینها را میگویند سلیمالصدر, کسانی که به فکر بازی نیستند نه به این فکرند که راه کسی را ببندند نه به این فکرند که بیراهه بروند کار خودشان را انجام میدهند اینها آدمهای سلیمالصدریاند یک وقت است که نه, کم و بیش به این فکر هستند منتها با زحمت و تلاش میگویند حالا چرا این کار را بکنیم بد است اما آنها اصلاً به این فکر نیستند که راه کسی را ببندند یا بیراهه بروند.
﴿إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ اگر کسی محصنهای را رَمْی بکند نشان مظلومیّت اوست, دو ﴿الْغَافِلاَتِ﴾ کسی که سلیمالصدر است اصلاً در این فضاها نیست که بگوید من فلان کار را بکنم بعد بگوید «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» اصلاً در این فضاها نیست ﴿الْمُؤْمِنَاتِ﴾ با ایماناند, خب این سه وصف بر عایشه یا یک همسر دیگر پیامبر قابل تطبیق است این سه دلیل بر مظلومیّت است کسانی که این گروه را قذف میکنند گذشته از آن جریان حدّ قذف که مسئله فقهی است مسئله کلامیشان این است که ﴿لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظیمٌ﴾ از اینکه چطور درباره عایشه که یک نفر است جمع آورده شده زمخشری میگوید این درباره ازواج نبی(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) است لذا جمع آوردند یا عایشه چون اُمّالمؤمنین است به این مناسبت جمع آورده شده[23] ولی نیازی به هیچ کدام از این جوابها نیست جواب اساسی آن است که لفظ در معنای جامع خود به کار میرود مصداقش قلّ أو کَثُرَ. محکمه دنیا که حکمش حدّ قذف بود که مشخص است: ﴿ثَمَانِینَ جَلْدَةً﴾[24] در محکمه الهی اعضا و جوارح اینها علیه اینها شهادت میدهد تا میروند انکار بکنند حرفی که زدند زبان, شهادت میدهد کاری که کردند دست شهادت میدهد جایی که نباید میرفتند رفتند پا شهادت میدهد. دو تعبیر قرآنی نشان میدهد که مسئول, جان آدم است نه تن آدم یکی اینکه این اعضا و جوارح را شاهد معرفی میکند نه معترِف و مُقرّ, اگر تبهکاری کاری را کرده باشد و آن کار را پذیرفته باشد میگویند اقرار کرد نمیگویند شهادت داد اگر دستی که سیلی زد زبانی که دروغ گفت یا قذف کرد پایی که به جایی رفت که نباید میرفت اگر پا گناه کرده باشد دست گناه کرده باشد زبان گناه کرده باشد باید گفته میشد که اینها اقرار کردند در حالی که دارد اینها شهادت میدهند شهادت برای بیگانه است یعنی آن گنهکار, کسی است شاهد دیگری است معلوم میشود اعضا و جوارح, ابزار کارند فاعل و آن عامل و آن مسئول نفس است این یک قرینه, قرینه دیگر هم بالصراحه فرمود: ﴿بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ یعنی عمل برای خود شخص است زبان او, دست او, پای او ابزار کار اوست او با زبان دروغ گفت ولی دروغ گفت نه زبان او با دست سیلی زد یا حرام گرفت ولی او سیلی زد یا حرام گرفت نه دست اگر دست گناه کرده بود میفرمود دست اقرار کرده اگر زبان گناه کرده بود میفرمود زبان اقرار کرده در حالی که دارد زبان شهادت میدهد دست شهادت میدهد پا شهادت میدهد معلوم میشود گنهکار, نفسِ انسانی است گذشته از اینکه بالصراحه فرمود: ﴿بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ فرمود: ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ﴾ علیه اینها شهادت میدهند ﴿أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ این دو یعنی دو مطلب و قرینه جداست حالا گاهی در بعضی از آیات دارد که ما دهن اینها را مُهر میکنیم ﴿نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ﴾[25] که با این باید جمع بشود چگونه دهنِ مُهرشده حرف میزند آیا موقف فرق میکند یا راهی را که امینالاسلام و دیگران ارائه کردند[26] آن راه, رفتنی است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ نور, آیهٴ 1.
[2] . الصحیفة السجادیه, دعای 13.
[3] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 45.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 168.
[5] . سورهٴ ص, آیهٴ 82.
[6] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[7] . سورهٴ شمس, آیات 7 و 8.
[8] . سورهٴ مائده, آیهٴ 97.
[9] . سورهٴ لیل, آیات 5 ـ 7.
[10] . سورهٴ لیل, آیات 8 ـ 10.
[11] . التفسیر الکبیر, ج23, ص340; الکشاف, ج3, ص222.
[12] . سورهٴ مائده, آیهٴ 55.
[13] . الجامع لأحکام القرآن, ج13, ص201.
[14] . المیزان, ج15, ص105.
[15] . سورهٴ نور, آیهٴ 13.
[16] . سورهٴ طور, آیهٴ 23.
[17] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 34.
[18] . تهذیب الأحکام, ج2, ص74.
[19] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 43; سورهٴ حجر, آیهٴ 47.
[20] . سورهٴ صافات, آیهٴ 164.
[21] . الکشاف, ج3, ص223; شرح الاشارات و التنبیهات مع المحاکمات, ج3, ص355.
[22] . سورهٴ صافات, آیهٴ 84.
[23] . الکشاف, ج3, ص224.
[24] . سورهٴ نور, آیهٴ 4.
[25] . سورهٴ یس, آیهٴ 65.
[26] . مجمع البیان, ج7, ص211; جامع البیان فی تفسیر القرآن, ج18, ص84.
تاکنون نظری ثبت نشده است