- 510
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 38 سوره رعد _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 38 سوره رعد _ بخش اول"
- شبهه عدم سازگاری رسالت با بشریت و غرایز انسان؛
- درخواست غیر معقول معجزهای دیگر غیر از آنچه دیده بودند؛
- باذن الله بودن معجزات؛
- مجرای فیض خدا بودن رسالت؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ أرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أزْوَاجاً وَذُرِّیَّةً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أن یَأتِىَ بِآیَةٍ إِلاَّ باذنالله لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾
این آیه اموری را در بر داشت که بعضی از آن امور بیان شد امر اول این بود که میگفتند رسالت با بشریت سازگار نیست انسان رسول باشد و دارای همسر و فرزند نخواهد بود اینها افراطیها بودند که میگفتند رسالت با بشریت سازگار نیست و شبهه اینها و جواب اینها مبسوطاً گذشت و بیان شد که این شبهه ناظر به آن نیست که عده-ای از اهل کتاب در مدینه گفتند اگر او رسول میبود این قدر خانواده تشکیل نمیداد و مسئله تعدد زوجات را مطرح نمیکرد زیرا این آیه در مکه نازل شد و در مکه حضرت بیش از یک عیال که او از حضرت هم بزرگتر بود نداشت و این شبهه که «(لو کان نبیاً لشغله امر النبوة عن أمر النساء» در مکه بود جایی برای طرح نبود بلکه این شبهه ناظر به آن است که بشریت با رسالت سازگار نیست امر دوم آن است که فرمود ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أن یَأتِىَ بِآیَةٍ إِلاَّ باذنالله﴾ میگفتند اگر تو رسولی باید معجزهای بیاوری و این برای این بود که این قرآن کریم را به عنوان اعجاز کافی نمیدانستند یا سایر معجزاتی که از حضرت مشاهده میکردند آنها را کافی نمیدانستند پیشنهاد میدادند که معجزه جدید بیاورد این هم در همین سوره رعد مکرر گذشت و آیات دیگری هم این مسئله را تبیین کرد که اعجاز در اختیار خداست ولاغیر انبیا اگر معجزه میآورند باذنالله است گرچه هیچ پیامبری بدون معجزه مبعوث نمیشود اما اعجاز پیشنهادی معجزههایی که پیشنهاد قوم بر آن است آن معجزات را اگر انبیا بخواهند انجام بدهند باید بإذنالله باشد و از طرفی هم بسیاری از این معجزههای پیشنهادی جنبهٴ استهزا و مانند آن داشت نمیخواستند واقعاً ایمان بیاورند وگرنه جریان معجزه ثمود که آن ناقه را از دل کوه بیرون آورد که مبسوطاً گذشت آنها ایمان نیاوردند خیلی از انبیا به پیشنهاد امتشان از خدای سبحان مسئلت کردند معجزه آوردند و اینها قبول نکردند که این هم یک بهانهای بیش نبود در همین سوره رعد چند جا این مسئله مطرح شد یکی آیه هفتم همین سوره رعد بود که ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ﴾( )، این قرآن را معجزه نمیدانستند دنبال معجزه جدید میگشتند جواب اینکه ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾( )، باز در همین سوره رعد این چنین است که ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ﴾( )، که آیه 31 به بعد است ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْکُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی بِل لِلَّهِ الأَمْرُ جَمِیعاً﴾( )، که در شرح این آیه آیات دیگری هم مطرح شد که اگر با قرآن همه این معجزات عملی بشود باز آنها ایمان نمیآورند بنابراین این پیشنهادی که میدهند که پیامبر باید معجزه بیاورد این را قرآن کریم میفرماید اصل اعجاز باذنالله است و رسالت به معنای قدرت غیبی لایتناهی نیست که بالاستقلال پیامبر بتواند معجزه بیاورد و عادت را خرق کند رسالت مجرای فیض خدای سبحان است هر چه خدای سبحان بخواهد از این راه انجام میدهد پس ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أن یَأتِىَ بِآیَةٍ إِلاَّ باذنالله﴾ که اذن الهی در آوردن آن آیه نقش دارد چیزی در جهان واقع نمیشود مگر باذنالله چون خدای سبحان رب العالمین است اگر او رب است و مدبر است ممکن نیست چیزی در جهان واقع بشود مگر باذن الهی اذن هم غیر اجازه است اذن آن رفع مانع قبل است اجازه آن رفع مانع بعد است فعل که واقعی میشود اگر بدون مانع باشد میگویند این فعل با اذن است اگر با مانع همراه بود مانع بعداً برداشته شد می-گویند این اجازه است این که در فقه در باب فضولی بین اذن و اجازه فرق گذاشتند سرش این است که اجازه آن اذن لاحق است برای رفع مانع است اذن آن تجویز سابق است که برای دفع مانع است با اذن مانعی در کار نیست با اجازه مانع موجود برطرف میشود اجازه آن اذن لاحق است اذن همان ترخیص سابق هیچ کاری در جهان واقع نمیشود مگر باذنخدا نه به اجازه خدا که اول بدون اذن واقع بشود بعد با اجازه تصحیح بشود این چنین نیست آن اجازه که نظیر شرط متأخر و امثال ذلک توجیه میشود آن در مسائل اعتباری راه دارد وگرنه ممکن نیست در مسائل تکوینی یکی از اجزای علل بعد یافت بشود هیچ چیزی در جهان واقع نمیشود مگر باذنخدا اذن هم رفع منع است یعنی هیچ مانعی در کار نخواهد بود معجزه آوردن انبیا هم این چنین است ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أن یَأتِىَ بِآیَةٍ إِلاَّ باذنالله﴾ این امر هم مبسوطاً گذشت مخصوصاً جریان معجزاتی که به عنوان آیات مبصره قرآن کریم یاد میکند آیاتی که پیشنهاد میدادند دو قسمت بود یک قسمت به عنوان اصل دلیل نبوت و اعجاز یک قسمت به عنوان اینکه به پیامبرشان میگفتند تو ما را میترسانی تهدید میکنی میگویی اگر ما ایمان نیاوریم گرفتار فلان عذاب خواهیم شد آن عذاب را بیاور آن عذاب هم به عنوان یک آیه خواهد بود به عنوان یک معجزه خواهد بود که رسالت او را تصدیق میکند نظیر آنچه در سوره هود بیان شده در سوره هود آیه 31 سوره هود که سوره یازده است آیه 32 سوره هود این چنین است که قوم نوح به حضرت نوح گفتند ﴿قَالُوا یَانُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾( )، تو با ما به مجادله برخاستی ما را هم تهدید میکنی که اگر به تو ایمان نیاوریم گرفتار عذاب خواهیم شد ﴿فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾( )، اگر در دعوایت راستگو هستی آن تهدید را عملی بکن اگر میگویی بر ما عذاب نازل بشود عذاب بیاور بنابراین پیشنهاد معجزه گاهی آن معجزهای است که تصدیق رسالت به آن بسته است گاهی معجزهای است پیشنهاد معجزه درباره آن تهدیدهایی است که انبیا میکردند که این را بیاور جواب در هر دو حال یکسان است و آن اینکه هرگونه آیت و معجزهای باذنالله است این چنین نیست که اصل آیت و معجزه بهدست رسول خدا باشد بلکه باذنالله است لذا وقتی عیسای مسیح (سلام الله علیه) معجزات خود را تبیین میکند همه را باذنالله استناد میدهد که ﴿أَنِّى أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللهِ﴾( )، ﴿وَأُحْیِى الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللهِ﴾( )، همه اینها را به اذن الهی استناد میدهد آن اذن که یک امر تکوینی است موانع را برطرف میکند و مقتضیات را موجود میکند باعث تحقق شیء است اذن خدا هم صفت فعل اوست نه نظیر انسان که اجازه میدهد یعنی راضی میشود یک وصف نفسانی باشد که قبلاً این وصف نفسانی نبود بعداً این وصف نفسانی پیدا شد اذن خداست همان فعل خدا است اگر گفته شد هیچ کاری بدون اذن خدا نیست یعنی هیچ کاری بدون ایجاد و آفرینش خدا نیست نه اینکه یک اذنتای هست یک اذن لفظی هست بعد شخص که این اذن را شنیده کار انجام می-دهد این اذن خدا صفت ذات نیست و صفت فعل است و صفت فعل را از مقام فعل انتزاع میکنند نظیر امر خدا این امر خدا هم کلمه نیست لفظ نیست بلکه همان ایجاد و آفرینش است که از آن ما امر انتزاع میکنیم اینجا هم همان ایجاد و آفرینش است که از آن اذن انتزاع میکنیم قهراً تمام کارها باذنالله خواهد بود جوابی که نوح (سلام الله علیه) داده است این است ﴿قَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ﴾( )، در همان آیه 32 سوره هود در برابر آن پیشنهاد که ﴿یَانُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾( )، حضرت نوح این چنین جواب فرمود که ﴿إِنَّمَا یَأْتِیکُم بِهِ اللَّهُ﴾( )، خدا باید او را بیاورد مگر به دست من است من این تهدید را از طرف خدا به شما رساندم و یقین دارم عمل میکند اما چه زمانی عمل میکند خودش میداند و عمل هم به دست اوست ﴿قَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ﴾( )، آن روزی که و آن لحظهای که خدای سبحان بخواهد آن تهدید را عملی کند شما نمیتوانید عاجز کنید کاری از شما ساخته نیست که جلوی اجرای اراده حق را بگیرید بنابراین هرگونه آیه و معجزهای در نظام بخواهد واقع بشود چه از باب انجاز وعدهها و انجام تهدید یا به عنوان اصل تصدیق رسالت همه اینها باذنالله است ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أن یَأتِىَ بِآیَةٍ إِلاَّ باذن الله﴾ و آنچه که در سوره هود با آیه سوره رعد خوانده شده مخالفت ندارد زیرا در آیه محل بحث در سوره رعد عمل را به رسول نسبت میدهد منتها باذن خدا در سوره هود منحصراً به خدا نسبت میدهد در سوره هود این چنین فرمود ﴿قَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ﴾( )، که منحصراً به خدا نسبت دارد فقط خدا میتواند انجام بدهد در سوره رعد آیه محل بحث میفرماید هیچ رسولی نمی-تواند آیه بیاورد مگر باذنالله که فعل را به رسول نسبت میدهد چون این عامل قریب است و خدای سبحان علت کل هم میشود فعل را به فاعل قریب نسبت داد هم میشود به آن علت اصلی نسبت داد لذا فرمود ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أن یَأتِىَ بِآیَةٍ إِلاَّ باذن الله﴾ امر سوم در این آیه آن است که گرچه هیچ کاری بدون اذن حق نیست اما این چنین نیست که بیحساب باشد هر وقت خدا اذن بدهد بلکه ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ برای هر مدت معین و وقت مشخصی یک برنامه ضبط شده است چه زمانی باید این معجزه واقع بشود در چه شرایطی باید این معجزه به وقوع بپیوندد برای او یک کتاب است کتاب یعنی ثبت و ضبط آن گاه این کتاب را دو قسمت میکنند در آیه بعد یک کتاب محو و اثبات است که قابل تغییر و تبدیل است یک کتاب ثابت است که از او به ام الکتاب یاد میکنند که او محفوظ از تغییر و تبدیل است این که فرمود: ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ یعنی برای هر وقتی یک کتابی است هر چیزی که وقتی دارد وقتش در آن کتاب الهی تنظیم شده است این اصل کلی در قرآن است که هیچ چیزی را خدا نیافرید مگر با قدر معین ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾( ) یا ﴿وَکُلُّ شَىءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾( )، اینها جزء اصول کلیه نظام است که چیزی در جهان خلق نمیشود مگر با اندازه معین اگر قدر است و اندازه معین است یک سابق و لاحقی دارد تا سابقیها محقق نشدهاند نوبت به او نمیرسد و تا او محقق نشود نوبت به بعدی نمیرسد زیرا ﴿وَکُلُّ شَىءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾( )، ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾( ) آن آیه سوره حجر هم به عنوان یک اصل کلی بیان میکند که ﴿وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾( )، پس هر چیزی اندازهای دارد اگر هر چیزی اندازهای دارد تا قبلیها که به منزله علل مقدماند نوبت به او نمیرسد و او هم در ردیف علل بعدیهاست تا آن یافت نشود نوبت به بعدی نمیرسد این اصل کلی آن گاه همین اصل کلی را در موارد گوناگون راجع به ایمان و کفر راجع به مرگ و زندگی راجع به آمدن معجزه و خاتمه بخشیدن به عمر مستکبران و مانند آن در موارد مختلف بر اساس این اصل کلی آیه نازل میکند مثلاً در سوره آل عمران راجع به مرگ این چنین میفرماید آیه 145 سوره آل عمران ﴿وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾( )، هیچ کسی نمیمیرد مگر باذن الهی این مرگ که یک پدیدهای است به علل قبلی استناد دارد تا علل قبلی فراهم نشد مرگ محقق نمیشود چه اینکه حیات هم این چنین است اگر موت و حیات را خدا خلق کرد ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ﴾( )، و اگر فرمود ما هر چه را آفریدیم با قدر و اندازه آفریدیم پس موت و حیات با قدر و اندازه خلق شده است زیرا موت و حیات مخلوق حق است و هرچه مخلوق حق است با قدر و اندازه است پس موت و حیات با قدر و اندازه است اگر فرمود ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ﴾( )، پس «الموت و الحیاة مخلوقان» اگر فرمود ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾( ) یعنی «کل مخلوق فله قدر معین» پس «الموت و الحیات لهما قدر معین» این طور نیست که حیات هر لحظه واقع بشود موت هر شخصی هر لحظه واقع بشود حسابی در کار نباشد لذا در این آیه سوره آل عمران میفرماید ﴿وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾( )، و چون خدای سبحان که اذن میدهد اذن او همان آفرینش اوست و آفرینش او نظم دارد لذا فرمود ﴿کِتَابَاً مُؤَجَّلاً﴾( )، یک تثبیت شدهای است که برای او زمان یا أجل و مقدار معینی تنظیم شده است این طور نیست که بشود مرگ را جلو برد یا عقب حیات را جلو برد یا عقب همه این علل در تحقق آن معلول نقش دارند بعضی از مرگهاست که قابل تغییر و تبدیل است آن در لوح محو و اثبات است و تغییر و تبدیلش هم با یک نظم خاص است که اگر آن نظم مثلاً صله رحم صدقه دعا امثال ذلک بود این طولانی میشود نبود کوتاه میشود این اصل تغییرپذیر نیست این اصل که سعه و ضیق عمر اشخاص به این علل ارتباط دارد این تغییرپذیر نیست و هر شخصی که این اعمال را انجام داد از عمر طولانی برخوردار است آن اعمال را انجام نداد از عمر کوتاه برخوردار است این یک اصل کلی است تغییر ناپذیر بنابراین اصل موت یک کتاب مؤجّلی دارد که خدای سبحان با اذنش آن کتاب مؤجل را تنظیم کرده است کتاب یعنی ثبت کتب یعنی ثبت نه یعنی دفتر هر جا تثبیت شد آن کتاب است بر اساس آن اصل کلی در سوره نبأ که هفتاد و هشتمین سوره است فرمود
سؤال ... جواب: در اینجا فرمود ﴿وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ کِتَابَاً مُؤَجَّلاً﴾( )، این نکره در سیاق نفی است همه نفوس این طوراند ولی آن دو تا استدلال آن دو تا مقدمه که یک استدلال کلی است میگوید «الموت و الحیات مخلوقان» و هر مخلوقی هم با قدر و قدر مشخص خلق شده است پس موت و حیات با قدر مشخص خلق شدهاند یکی از این اصول کلیه هم در سوره نبأ است آیه 29 از سوره نبأ ﴿وَکُلَّ شَیءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَاباً﴾( )، پس هر چیزی را ما در یک کتاب تنظیم و تثبیت کردیم شماره گذاشتیم برای آن این چنین نیست که بشود جای او را عوض کرد یا دیگری نقش داشته باشد برای هرچیزی اندازه است اگر نظام نظام علیت و معلولیت است چه اینکه فرمود «ابی الله ان یجری الامور الاّ باسبابها» که در چند روایت این نظام علی را تصدیق فرمود معصوم (سلام الله علیه) اگر نظام نظام علی و معلولی است و تا علت محقق نشد معلول محقق نمیشود پس ممکن نیست جیزی بی-حساب و گتره در عالم یافت بشود ﴿وَکُلَّ شَیءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَاباً﴾( )، آن گاه درباره این کتاب که همه چیز در کتاب هست معجزه آمدن و به حیات یک قوم خاتمه دادن آن هم دارای کتاب است این چنین نیست که بیحساب بشود به حیات یک قومی خاتمه داد هر جریانی را که انبیای الهی خبر میدهند برای آنها یک قرارگاه مشخصی است در سوره آل عمران آیه 64 به بعد این چنین آمده ﴿قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَی أَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِکُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾( )، سوره انعام آیه 64 به بعد سوره انعام که ششمین سوره است سوره انعام آیه 64 به بعد ﴿قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَی أَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِکُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾( )، فرمود در برابر این منکران بگو خدای سبحان میتواند عذابهای گوناگونی بر شما مسلط بکند هم میتواند از بالا عذاب بفرستد به نام صاعقه یا در اثر بارانهای تند که به صورت سیل تبدیل میشود او ﴿مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ﴾( )، نظیر زلزله و مانند آن ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾( )، یا نه عذابی مانند صاعقه نباشد یا مانند زلزله نباشد بلکه یک عذابی در درون شما به نام اختلاف القا کند که شما را به جان هم بیندازد که بعضیها احتمال دادند این ترقی از ضعیف به قوی باشد که سنگینترین عذاب همان عذاب اختلافی است که بدتر از سیل است و زلزله و صاعقه است که عذابی که از بالا می-آید به نام صاعقه یا از زیر پا به نام زلزله یا در بین شما به نام اختلاف ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾( )، که بعضی را گرفتار شدت و خشم بعضی دیگر بکند آن گاه فرمود ﴿ انظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾( )، بعد از این تهدید میفرماید ﴿وَکَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ﴾( )، قوم تو سخنت را تکذیب کردند ﴿ وَهُوَ الْحَقُّ﴾( )، در حالی که گفته تو حق است ولی تو به آنها این مطلب را برسان یک ﴿قُل لَسْتُ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ﴾( )، من که بر شما وکیل نیستم که کار شما به دست من باشد که من رسول الیکم هستم نه وکیل علیکم که کار شما به دست من باشد که من فوراً اینها را بیاورم من موکل بر شما نیستم من رسول به طرف شمایم این یک ﴿قُل لَسْتُ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ﴾( )، اما آن حوادثی که گفتیم ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾( )، هر خبری یک قرارگاهی دارد یک حسابی دارد چه زمانی قرار میگیرد چه زمانی واقع میشود حسابی دارد بعدا میفهمید که واقع میشود من یقین دارم آنچه را که خدای سبحان فرمود واقع میشود اما چه زمانی واقع میشود برای هر گزارشی یک قرارگاهی است ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾( )، فعلاً به نام گزارش است و تهدید چه زمانی قرار میگیرد و واقع میشود جای خودش مشخص است چون ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ برای هر چیزی یک موقع مقدری است این تنها مرگ و حیات انسان نیست که ﴿إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَستَقْدِمُونَ﴾( )، این بیان یک نمونهای از آن اصل کلی است اگر اصل کلی آن است که نظام بر اساس علیت و معلولیت است هیچ معلولی بدون علت یافت نمیشود یک و هیچ معلولی با تحقق علت تأخیر ندارد دو لذا ﴿إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَستَقْدِمُونَ﴾( )، این یک نمونهای است که درباره اجل گفته شده والا همه حوادث این طور است هیچ حادثهای نیست که قبل از علتش یافت بشود و هیچ حادثهای نیست که با تحقق علت باز تأخیر داشته باشد این چنین نیست این نظام را خدای سبحان اراده میکند فرمود ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾( )، ما امروز گزارش دادیم چه زمانی واقع میشود خدا میداند ﴿وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾( )، شما بعد میفهمید قرارگاه مشخصی دارد این طور نیست که هر گزارشی هر وقت واقع بشود و نظمی در جهان نباشد بلکه ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾( )، و این گزارشهایی که ما دادیم یا عذابی به نام سیل و زلزله یا عذابی به نام صاعقه یا عذابی به نام اختلاف داخلی گرفتارتان میکند و گرفتارش میشوید این ﴿وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾( )، بعداً میفهمید ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾( )، این بیان قاطع انبیاست گاهی به صورت نقل کلام نوح (سلام الله علیه) گاهی به صورت نقل کلام رسول خاتم (صلّی الله علیه وآله وسلم) گاهی هم به عنوان اصل کلی قهراً ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ چون مناسب با جمله قبل هم همین بحث است پس ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ به این معنا خواهد بود نه ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ آن احتمالی که مرحوم شیخ (رضوان الله علیه) در تبیان بیان فرمود گرچه نپذیرفت و دیگران هم نقل کردند بعضی پذیرفتند بعضی نپذیرفتند که این ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ از باب تقدیم و تأخیر است یعنی «لکل کتاب اجل» برای هرکتابی یک مدتی است یعنی برای تورات یک مدتی برای انجیل یک مدتی بعد هم نوبت قرآن رسیده است که یهودیها اعتراض میکردند که چرا تورات ما فعلاً مطرح نیست جواب اینکه «لکل کتاب اجل» یعنی هر کتاب یک دورهای دارد این آیه در مقام بیان آن مطلب نیست تا ما بگوییم از باب تقدیم و تأخیر است آیه در مقام جواب اینهاست اینها گفتند آیه و معجزه باید بیاوری خدای سبحان دو مطلب فرمود یکی اینکه معجزه به اذن الله است گزاف و گتره نیست به دست هر کس نیست یک و وجود مبارک رسول خدا هم مجرای فیض خالقیت است مطلب دوم اینکه گرچه به دست خداست خدا با نظم کار میکند چون ﴿إِنَّ رَبِّى عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾( )، چه زمانی مصلحت است چه زمانی باید آن معجزه واقع بشود که اگر جلوتر واقع بشود آن اثر را ندارد دنبالتر واقع بشود آن ثمر را ندارد این را خدا میداند ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ پس تقدیم و تأخیری هم در کار نیست نظیر ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾( )، هر گزارشی یک وقتی دارد ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾( ).
سؤال ... جواب: معجزه یکی از مقررات این نظام است این نظام بدون نبوت نخواهد بود نبوت هم بدون اعجاز نخواهد بود منتها یک مقرری است که رابطهٴ آن با ما ورای طبیعت مشهود همه نیست وگرنه این طور نیست که معجزه بر خلاف نظام علیت و معلولیت باشد یا از هر راهی بشود نظام را خرق کرد و مانند آن مثل صدقه تأثیری دارد صله رحم تأثیری دارد دعا تأثیری دارد این طور نیست که دعا صدقه صله رحم در برابر قضا و قدر الهی باشد اینها جزء جدولهای قضا و قدرند خدای سبحان این چنین قضا و قدر فرمود که با دعا این کار را بکند با نیایش آن مشکل را بردارد با صله رحم با صدقه آن مشکل را حل کند این جزء مقررات نظام است نه اینکه نظام یک نهر روانی است ما به وسیله این دعا یا صدقه یا صله رحم جلویش را میخواهیم بگیریم این طور نیست یا معجزه جلوی مقررات نظام را بگیرد نظام بدون نبوت نخواهد بود نبوت هم بدون معجزه نخواهد بود زیرا هر کسی این مقام را در سر میپروراند باید نشانه ارتباط این شخص با ماورای طبیعت به نام معجزه تثبیت بشود اگر وجود رسالت در عالم ضروری است وجود معجزه هم ضروری است بنابراین معجزه جزء جدولهای نظام علی و معلولی است مثل وجود رسالت این چنین است منتها این جدولها بعضی مأنوس اند بعضی نامأنوس اند بعضی کم اند بعضی زیاد اند و اگر با یک دید عمیقتر نگاه بکنیم ما غرق معجزه ایم یعنی همه کارها جزء آیات الهی است لذا قرآن همه چیز را معجزه میداند آیه میداند نشانه میداند .
سؤال ... جواب: آن هم همین است دیگر قدر الهی این است اگر کسی پای دیوار شکسته بنشیند دیوار میافتد و او آسیب میبیند و قدر الهی این است که اگر کسی پای دیوار ترک خورده برخیزد محفوظ میماند این جزء قضا و قدر الهی است دیگر بنابراین ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ هم روشن خواهد بود این آیهٴ کریمه ظاهراً مطلبی ندارد عمدهٴ مطلب مربوط به آیه بعد است که فرمود ﴿یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ﴾( )، که همه مطالب مربوط به اوست که این محو و اثبات یعنی چه ام الکتاب چه کتابی است که مصون از تغییر و تبدیل است؟ رابطه ام الکتاب با کتاب محو و اثبات چیست؟ که باید مطرح بشود.
« والحمد لله رب العالمین»
- شبهه عدم سازگاری رسالت با بشریت و غرایز انسان؛
- درخواست غیر معقول معجزهای دیگر غیر از آنچه دیده بودند؛
- باذن الله بودن معجزات؛
- مجرای فیض خدا بودن رسالت؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ أرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أزْوَاجاً وَذُرِّیَّةً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أن یَأتِىَ بِآیَةٍ إِلاَّ باذنالله لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾
این آیه اموری را در بر داشت که بعضی از آن امور بیان شد امر اول این بود که میگفتند رسالت با بشریت سازگار نیست انسان رسول باشد و دارای همسر و فرزند نخواهد بود اینها افراطیها بودند که میگفتند رسالت با بشریت سازگار نیست و شبهه اینها و جواب اینها مبسوطاً گذشت و بیان شد که این شبهه ناظر به آن نیست که عده-ای از اهل کتاب در مدینه گفتند اگر او رسول میبود این قدر خانواده تشکیل نمیداد و مسئله تعدد زوجات را مطرح نمیکرد زیرا این آیه در مکه نازل شد و در مکه حضرت بیش از یک عیال که او از حضرت هم بزرگتر بود نداشت و این شبهه که «(لو کان نبیاً لشغله امر النبوة عن أمر النساء» در مکه بود جایی برای طرح نبود بلکه این شبهه ناظر به آن است که بشریت با رسالت سازگار نیست امر دوم آن است که فرمود ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أن یَأتِىَ بِآیَةٍ إِلاَّ باذنالله﴾ میگفتند اگر تو رسولی باید معجزهای بیاوری و این برای این بود که این قرآن کریم را به عنوان اعجاز کافی نمیدانستند یا سایر معجزاتی که از حضرت مشاهده میکردند آنها را کافی نمیدانستند پیشنهاد میدادند که معجزه جدید بیاورد این هم در همین سوره رعد مکرر گذشت و آیات دیگری هم این مسئله را تبیین کرد که اعجاز در اختیار خداست ولاغیر انبیا اگر معجزه میآورند باذنالله است گرچه هیچ پیامبری بدون معجزه مبعوث نمیشود اما اعجاز پیشنهادی معجزههایی که پیشنهاد قوم بر آن است آن معجزات را اگر انبیا بخواهند انجام بدهند باید بإذنالله باشد و از طرفی هم بسیاری از این معجزههای پیشنهادی جنبهٴ استهزا و مانند آن داشت نمیخواستند واقعاً ایمان بیاورند وگرنه جریان معجزه ثمود که آن ناقه را از دل کوه بیرون آورد که مبسوطاً گذشت آنها ایمان نیاوردند خیلی از انبیا به پیشنهاد امتشان از خدای سبحان مسئلت کردند معجزه آوردند و اینها قبول نکردند که این هم یک بهانهای بیش نبود در همین سوره رعد چند جا این مسئله مطرح شد یکی آیه هفتم همین سوره رعد بود که ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ﴾( )، این قرآن را معجزه نمیدانستند دنبال معجزه جدید میگشتند جواب اینکه ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾( )، باز در همین سوره رعد این چنین است که ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ﴾( )، که آیه 31 به بعد است ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْکُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی بِل لِلَّهِ الأَمْرُ جَمِیعاً﴾( )، که در شرح این آیه آیات دیگری هم مطرح شد که اگر با قرآن همه این معجزات عملی بشود باز آنها ایمان نمیآورند بنابراین این پیشنهادی که میدهند که پیامبر باید معجزه بیاورد این را قرآن کریم میفرماید اصل اعجاز باذنالله است و رسالت به معنای قدرت غیبی لایتناهی نیست که بالاستقلال پیامبر بتواند معجزه بیاورد و عادت را خرق کند رسالت مجرای فیض خدای سبحان است هر چه خدای سبحان بخواهد از این راه انجام میدهد پس ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أن یَأتِىَ بِآیَةٍ إِلاَّ باذنالله﴾ که اذن الهی در آوردن آن آیه نقش دارد چیزی در جهان واقع نمیشود مگر باذنالله چون خدای سبحان رب العالمین است اگر او رب است و مدبر است ممکن نیست چیزی در جهان واقع بشود مگر باذن الهی اذن هم غیر اجازه است اذن آن رفع مانع قبل است اجازه آن رفع مانع بعد است فعل که واقعی میشود اگر بدون مانع باشد میگویند این فعل با اذن است اگر با مانع همراه بود مانع بعداً برداشته شد می-گویند این اجازه است این که در فقه در باب فضولی بین اذن و اجازه فرق گذاشتند سرش این است که اجازه آن اذن لاحق است برای رفع مانع است اذن آن تجویز سابق است که برای دفع مانع است با اذن مانعی در کار نیست با اجازه مانع موجود برطرف میشود اجازه آن اذن لاحق است اذن همان ترخیص سابق هیچ کاری در جهان واقع نمیشود مگر باذنخدا نه به اجازه خدا که اول بدون اذن واقع بشود بعد با اجازه تصحیح بشود این چنین نیست آن اجازه که نظیر شرط متأخر و امثال ذلک توجیه میشود آن در مسائل اعتباری راه دارد وگرنه ممکن نیست در مسائل تکوینی یکی از اجزای علل بعد یافت بشود هیچ چیزی در جهان واقع نمیشود مگر باذنخدا اذن هم رفع منع است یعنی هیچ مانعی در کار نخواهد بود معجزه آوردن انبیا هم این چنین است ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أن یَأتِىَ بِآیَةٍ إِلاَّ باذنالله﴾ این امر هم مبسوطاً گذشت مخصوصاً جریان معجزاتی که به عنوان آیات مبصره قرآن کریم یاد میکند آیاتی که پیشنهاد میدادند دو قسمت بود یک قسمت به عنوان اصل دلیل نبوت و اعجاز یک قسمت به عنوان اینکه به پیامبرشان میگفتند تو ما را میترسانی تهدید میکنی میگویی اگر ما ایمان نیاوریم گرفتار فلان عذاب خواهیم شد آن عذاب را بیاور آن عذاب هم به عنوان یک آیه خواهد بود به عنوان یک معجزه خواهد بود که رسالت او را تصدیق میکند نظیر آنچه در سوره هود بیان شده در سوره هود آیه 31 سوره هود که سوره یازده است آیه 32 سوره هود این چنین است که قوم نوح به حضرت نوح گفتند ﴿قَالُوا یَانُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾( )، تو با ما به مجادله برخاستی ما را هم تهدید میکنی که اگر به تو ایمان نیاوریم گرفتار عذاب خواهیم شد ﴿فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾( )، اگر در دعوایت راستگو هستی آن تهدید را عملی بکن اگر میگویی بر ما عذاب نازل بشود عذاب بیاور بنابراین پیشنهاد معجزه گاهی آن معجزهای است که تصدیق رسالت به آن بسته است گاهی معجزهای است پیشنهاد معجزه درباره آن تهدیدهایی است که انبیا میکردند که این را بیاور جواب در هر دو حال یکسان است و آن اینکه هرگونه آیت و معجزهای باذنالله است این چنین نیست که اصل آیت و معجزه بهدست رسول خدا باشد بلکه باذنالله است لذا وقتی عیسای مسیح (سلام الله علیه) معجزات خود را تبیین میکند همه را باذنالله استناد میدهد که ﴿أَنِّى أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللهِ﴾( )، ﴿وَأُحْیِى الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللهِ﴾( )، همه اینها را به اذن الهی استناد میدهد آن اذن که یک امر تکوینی است موانع را برطرف میکند و مقتضیات را موجود میکند باعث تحقق شیء است اذن خدا هم صفت فعل اوست نه نظیر انسان که اجازه میدهد یعنی راضی میشود یک وصف نفسانی باشد که قبلاً این وصف نفسانی نبود بعداً این وصف نفسانی پیدا شد اذن خداست همان فعل خدا است اگر گفته شد هیچ کاری بدون اذن خدا نیست یعنی هیچ کاری بدون ایجاد و آفرینش خدا نیست نه اینکه یک اذنتای هست یک اذن لفظی هست بعد شخص که این اذن را شنیده کار انجام می-دهد این اذن خدا صفت ذات نیست و صفت فعل است و صفت فعل را از مقام فعل انتزاع میکنند نظیر امر خدا این امر خدا هم کلمه نیست لفظ نیست بلکه همان ایجاد و آفرینش است که از آن ما امر انتزاع میکنیم اینجا هم همان ایجاد و آفرینش است که از آن اذن انتزاع میکنیم قهراً تمام کارها باذنالله خواهد بود جوابی که نوح (سلام الله علیه) داده است این است ﴿قَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ﴾( )، در همان آیه 32 سوره هود در برابر آن پیشنهاد که ﴿یَانُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾( )، حضرت نوح این چنین جواب فرمود که ﴿إِنَّمَا یَأْتِیکُم بِهِ اللَّهُ﴾( )، خدا باید او را بیاورد مگر به دست من است من این تهدید را از طرف خدا به شما رساندم و یقین دارم عمل میکند اما چه زمانی عمل میکند خودش میداند و عمل هم به دست اوست ﴿قَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ﴾( )، آن روزی که و آن لحظهای که خدای سبحان بخواهد آن تهدید را عملی کند شما نمیتوانید عاجز کنید کاری از شما ساخته نیست که جلوی اجرای اراده حق را بگیرید بنابراین هرگونه آیه و معجزهای در نظام بخواهد واقع بشود چه از باب انجاز وعدهها و انجام تهدید یا به عنوان اصل تصدیق رسالت همه اینها باذنالله است ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أن یَأتِىَ بِآیَةٍ إِلاَّ باذن الله﴾ و آنچه که در سوره هود با آیه سوره رعد خوانده شده مخالفت ندارد زیرا در آیه محل بحث در سوره رعد عمل را به رسول نسبت میدهد منتها باذن خدا در سوره هود منحصراً به خدا نسبت میدهد در سوره هود این چنین فرمود ﴿قَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ﴾( )، که منحصراً به خدا نسبت دارد فقط خدا میتواند انجام بدهد در سوره رعد آیه محل بحث میفرماید هیچ رسولی نمی-تواند آیه بیاورد مگر باذنالله که فعل را به رسول نسبت میدهد چون این عامل قریب است و خدای سبحان علت کل هم میشود فعل را به فاعل قریب نسبت داد هم میشود به آن علت اصلی نسبت داد لذا فرمود ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أن یَأتِىَ بِآیَةٍ إِلاَّ باذن الله﴾ امر سوم در این آیه آن است که گرچه هیچ کاری بدون اذن حق نیست اما این چنین نیست که بیحساب باشد هر وقت خدا اذن بدهد بلکه ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ برای هر مدت معین و وقت مشخصی یک برنامه ضبط شده است چه زمانی باید این معجزه واقع بشود در چه شرایطی باید این معجزه به وقوع بپیوندد برای او یک کتاب است کتاب یعنی ثبت و ضبط آن گاه این کتاب را دو قسمت میکنند در آیه بعد یک کتاب محو و اثبات است که قابل تغییر و تبدیل است یک کتاب ثابت است که از او به ام الکتاب یاد میکنند که او محفوظ از تغییر و تبدیل است این که فرمود: ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ یعنی برای هر وقتی یک کتابی است هر چیزی که وقتی دارد وقتش در آن کتاب الهی تنظیم شده است این اصل کلی در قرآن است که هیچ چیزی را خدا نیافرید مگر با قدر معین ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾( ) یا ﴿وَکُلُّ شَىءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾( )، اینها جزء اصول کلیه نظام است که چیزی در جهان خلق نمیشود مگر با اندازه معین اگر قدر است و اندازه معین است یک سابق و لاحقی دارد تا سابقیها محقق نشدهاند نوبت به او نمیرسد و تا او محقق نشود نوبت به بعدی نمیرسد زیرا ﴿وَکُلُّ شَىءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾( )، ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾( ) آن آیه سوره حجر هم به عنوان یک اصل کلی بیان میکند که ﴿وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾( )، پس هر چیزی اندازهای دارد اگر هر چیزی اندازهای دارد تا قبلیها که به منزله علل مقدماند نوبت به او نمیرسد و او هم در ردیف علل بعدیهاست تا آن یافت نشود نوبت به بعدی نمیرسد این اصل کلی آن گاه همین اصل کلی را در موارد گوناگون راجع به ایمان و کفر راجع به مرگ و زندگی راجع به آمدن معجزه و خاتمه بخشیدن به عمر مستکبران و مانند آن در موارد مختلف بر اساس این اصل کلی آیه نازل میکند مثلاً در سوره آل عمران راجع به مرگ این چنین میفرماید آیه 145 سوره آل عمران ﴿وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾( )، هیچ کسی نمیمیرد مگر باذن الهی این مرگ که یک پدیدهای است به علل قبلی استناد دارد تا علل قبلی فراهم نشد مرگ محقق نمیشود چه اینکه حیات هم این چنین است اگر موت و حیات را خدا خلق کرد ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ﴾( )، و اگر فرمود ما هر چه را آفریدیم با قدر و اندازه آفریدیم پس موت و حیات با قدر و اندازه خلق شده است زیرا موت و حیات مخلوق حق است و هرچه مخلوق حق است با قدر و اندازه است پس موت و حیات با قدر و اندازه است اگر فرمود ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ﴾( )، پس «الموت و الحیاة مخلوقان» اگر فرمود ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾( ) یعنی «کل مخلوق فله قدر معین» پس «الموت و الحیات لهما قدر معین» این طور نیست که حیات هر لحظه واقع بشود موت هر شخصی هر لحظه واقع بشود حسابی در کار نباشد لذا در این آیه سوره آل عمران میفرماید ﴿وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾( )، و چون خدای سبحان که اذن میدهد اذن او همان آفرینش اوست و آفرینش او نظم دارد لذا فرمود ﴿کِتَابَاً مُؤَجَّلاً﴾( )، یک تثبیت شدهای است که برای او زمان یا أجل و مقدار معینی تنظیم شده است این طور نیست که بشود مرگ را جلو برد یا عقب حیات را جلو برد یا عقب همه این علل در تحقق آن معلول نقش دارند بعضی از مرگهاست که قابل تغییر و تبدیل است آن در لوح محو و اثبات است و تغییر و تبدیلش هم با یک نظم خاص است که اگر آن نظم مثلاً صله رحم صدقه دعا امثال ذلک بود این طولانی میشود نبود کوتاه میشود این اصل تغییرپذیر نیست این اصل که سعه و ضیق عمر اشخاص به این علل ارتباط دارد این تغییرپذیر نیست و هر شخصی که این اعمال را انجام داد از عمر طولانی برخوردار است آن اعمال را انجام نداد از عمر کوتاه برخوردار است این یک اصل کلی است تغییر ناپذیر بنابراین اصل موت یک کتاب مؤجّلی دارد که خدای سبحان با اذنش آن کتاب مؤجل را تنظیم کرده است کتاب یعنی ثبت کتب یعنی ثبت نه یعنی دفتر هر جا تثبیت شد آن کتاب است بر اساس آن اصل کلی در سوره نبأ که هفتاد و هشتمین سوره است فرمود
سؤال ... جواب: در اینجا فرمود ﴿وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ کِتَابَاً مُؤَجَّلاً﴾( )، این نکره در سیاق نفی است همه نفوس این طوراند ولی آن دو تا استدلال آن دو تا مقدمه که یک استدلال کلی است میگوید «الموت و الحیات مخلوقان» و هر مخلوقی هم با قدر و قدر مشخص خلق شده است پس موت و حیات با قدر مشخص خلق شدهاند یکی از این اصول کلیه هم در سوره نبأ است آیه 29 از سوره نبأ ﴿وَکُلَّ شَیءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَاباً﴾( )، پس هر چیزی را ما در یک کتاب تنظیم و تثبیت کردیم شماره گذاشتیم برای آن این چنین نیست که بشود جای او را عوض کرد یا دیگری نقش داشته باشد برای هرچیزی اندازه است اگر نظام نظام علیت و معلولیت است چه اینکه فرمود «ابی الله ان یجری الامور الاّ باسبابها» که در چند روایت این نظام علی را تصدیق فرمود معصوم (سلام الله علیه) اگر نظام نظام علی و معلولی است و تا علت محقق نشد معلول محقق نمیشود پس ممکن نیست جیزی بی-حساب و گتره در عالم یافت بشود ﴿وَکُلَّ شَیءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَاباً﴾( )، آن گاه درباره این کتاب که همه چیز در کتاب هست معجزه آمدن و به حیات یک قوم خاتمه دادن آن هم دارای کتاب است این چنین نیست که بیحساب بشود به حیات یک قومی خاتمه داد هر جریانی را که انبیای الهی خبر میدهند برای آنها یک قرارگاه مشخصی است در سوره آل عمران آیه 64 به بعد این چنین آمده ﴿قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَی أَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِکُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾( )، سوره انعام آیه 64 به بعد سوره انعام که ششمین سوره است سوره انعام آیه 64 به بعد ﴿قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَی أَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِکُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾( )، فرمود در برابر این منکران بگو خدای سبحان میتواند عذابهای گوناگونی بر شما مسلط بکند هم میتواند از بالا عذاب بفرستد به نام صاعقه یا در اثر بارانهای تند که به صورت سیل تبدیل میشود او ﴿مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ﴾( )، نظیر زلزله و مانند آن ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾( )، یا نه عذابی مانند صاعقه نباشد یا مانند زلزله نباشد بلکه یک عذابی در درون شما به نام اختلاف القا کند که شما را به جان هم بیندازد که بعضیها احتمال دادند این ترقی از ضعیف به قوی باشد که سنگینترین عذاب همان عذاب اختلافی است که بدتر از سیل است و زلزله و صاعقه است که عذابی که از بالا می-آید به نام صاعقه یا از زیر پا به نام زلزله یا در بین شما به نام اختلاف ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾( )، که بعضی را گرفتار شدت و خشم بعضی دیگر بکند آن گاه فرمود ﴿ انظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾( )، بعد از این تهدید میفرماید ﴿وَکَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ﴾( )، قوم تو سخنت را تکذیب کردند ﴿ وَهُوَ الْحَقُّ﴾( )، در حالی که گفته تو حق است ولی تو به آنها این مطلب را برسان یک ﴿قُل لَسْتُ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ﴾( )، من که بر شما وکیل نیستم که کار شما به دست من باشد که من رسول الیکم هستم نه وکیل علیکم که کار شما به دست من باشد که من فوراً اینها را بیاورم من موکل بر شما نیستم من رسول به طرف شمایم این یک ﴿قُل لَسْتُ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ﴾( )، اما آن حوادثی که گفتیم ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾( )، هر خبری یک قرارگاهی دارد یک حسابی دارد چه زمانی قرار میگیرد چه زمانی واقع میشود حسابی دارد بعدا میفهمید که واقع میشود من یقین دارم آنچه را که خدای سبحان فرمود واقع میشود اما چه زمانی واقع میشود برای هر گزارشی یک قرارگاهی است ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾( )، فعلاً به نام گزارش است و تهدید چه زمانی قرار میگیرد و واقع میشود جای خودش مشخص است چون ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ برای هر چیزی یک موقع مقدری است این تنها مرگ و حیات انسان نیست که ﴿إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَستَقْدِمُونَ﴾( )، این بیان یک نمونهای از آن اصل کلی است اگر اصل کلی آن است که نظام بر اساس علیت و معلولیت است هیچ معلولی بدون علت یافت نمیشود یک و هیچ معلولی با تحقق علت تأخیر ندارد دو لذا ﴿إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَستَقْدِمُونَ﴾( )، این یک نمونهای است که درباره اجل گفته شده والا همه حوادث این طور است هیچ حادثهای نیست که قبل از علتش یافت بشود و هیچ حادثهای نیست که با تحقق علت باز تأخیر داشته باشد این چنین نیست این نظام را خدای سبحان اراده میکند فرمود ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾( )، ما امروز گزارش دادیم چه زمانی واقع میشود خدا میداند ﴿وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾( )، شما بعد میفهمید قرارگاه مشخصی دارد این طور نیست که هر گزارشی هر وقت واقع بشود و نظمی در جهان نباشد بلکه ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾( )، و این گزارشهایی که ما دادیم یا عذابی به نام سیل و زلزله یا عذابی به نام صاعقه یا عذابی به نام اختلاف داخلی گرفتارتان میکند و گرفتارش میشوید این ﴿وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾( )، بعداً میفهمید ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾( )، این بیان قاطع انبیاست گاهی به صورت نقل کلام نوح (سلام الله علیه) گاهی به صورت نقل کلام رسول خاتم (صلّی الله علیه وآله وسلم) گاهی هم به عنوان اصل کلی قهراً ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ چون مناسب با جمله قبل هم همین بحث است پس ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ به این معنا خواهد بود نه ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ آن احتمالی که مرحوم شیخ (رضوان الله علیه) در تبیان بیان فرمود گرچه نپذیرفت و دیگران هم نقل کردند بعضی پذیرفتند بعضی نپذیرفتند که این ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ از باب تقدیم و تأخیر است یعنی «لکل کتاب اجل» برای هرکتابی یک مدتی است یعنی برای تورات یک مدتی برای انجیل یک مدتی بعد هم نوبت قرآن رسیده است که یهودیها اعتراض میکردند که چرا تورات ما فعلاً مطرح نیست جواب اینکه «لکل کتاب اجل» یعنی هر کتاب یک دورهای دارد این آیه در مقام بیان آن مطلب نیست تا ما بگوییم از باب تقدیم و تأخیر است آیه در مقام جواب اینهاست اینها گفتند آیه و معجزه باید بیاوری خدای سبحان دو مطلب فرمود یکی اینکه معجزه به اذن الله است گزاف و گتره نیست به دست هر کس نیست یک و وجود مبارک رسول خدا هم مجرای فیض خالقیت است مطلب دوم اینکه گرچه به دست خداست خدا با نظم کار میکند چون ﴿إِنَّ رَبِّى عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾( )، چه زمانی مصلحت است چه زمانی باید آن معجزه واقع بشود که اگر جلوتر واقع بشود آن اثر را ندارد دنبالتر واقع بشود آن ثمر را ندارد این را خدا میداند ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ پس تقدیم و تأخیری هم در کار نیست نظیر ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾( )، هر گزارشی یک وقتی دارد ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ﴾( ).
سؤال ... جواب: معجزه یکی از مقررات این نظام است این نظام بدون نبوت نخواهد بود نبوت هم بدون اعجاز نخواهد بود منتها یک مقرری است که رابطهٴ آن با ما ورای طبیعت مشهود همه نیست وگرنه این طور نیست که معجزه بر خلاف نظام علیت و معلولیت باشد یا از هر راهی بشود نظام را خرق کرد و مانند آن مثل صدقه تأثیری دارد صله رحم تأثیری دارد دعا تأثیری دارد این طور نیست که دعا صدقه صله رحم در برابر قضا و قدر الهی باشد اینها جزء جدولهای قضا و قدرند خدای سبحان این چنین قضا و قدر فرمود که با دعا این کار را بکند با نیایش آن مشکل را بردارد با صله رحم با صدقه آن مشکل را حل کند این جزء مقررات نظام است نه اینکه نظام یک نهر روانی است ما به وسیله این دعا یا صدقه یا صله رحم جلویش را میخواهیم بگیریم این طور نیست یا معجزه جلوی مقررات نظام را بگیرد نظام بدون نبوت نخواهد بود نبوت هم بدون معجزه نخواهد بود زیرا هر کسی این مقام را در سر میپروراند باید نشانه ارتباط این شخص با ماورای طبیعت به نام معجزه تثبیت بشود اگر وجود رسالت در عالم ضروری است وجود معجزه هم ضروری است بنابراین معجزه جزء جدولهای نظام علی و معلولی است مثل وجود رسالت این چنین است منتها این جدولها بعضی مأنوس اند بعضی نامأنوس اند بعضی کم اند بعضی زیاد اند و اگر با یک دید عمیقتر نگاه بکنیم ما غرق معجزه ایم یعنی همه کارها جزء آیات الهی است لذا قرآن همه چیز را معجزه میداند آیه میداند نشانه میداند .
سؤال ... جواب: آن هم همین است دیگر قدر الهی این است اگر کسی پای دیوار شکسته بنشیند دیوار میافتد و او آسیب میبیند و قدر الهی این است که اگر کسی پای دیوار ترک خورده برخیزد محفوظ میماند این جزء قضا و قدر الهی است دیگر بنابراین ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ هم روشن خواهد بود این آیهٴ کریمه ظاهراً مطلبی ندارد عمدهٴ مطلب مربوط به آیه بعد است که فرمود ﴿یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ﴾( )، که همه مطالب مربوط به اوست که این محو و اثبات یعنی چه ام الکتاب چه کتابی است که مصون از تغییر و تبدیل است؟ رابطه ام الکتاب با کتاب محو و اثبات چیست؟ که باید مطرح بشود.
« والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است