- 791
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 29 سوره رعد _ بخش دوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 29 سوره رعد _ بخش دوم
- کفر و شرک موجب حبط اعمال میشود
- ایمان و عمل صالح
- حسن فعلی و حسن فاعلی
- اهل بهشت و اصحاب جهنم
أَعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾
بحث در این آیه کریمه در دو مقام خلاصه میشد مقام اول مربوط به صدر آیه بود که رسیدن به مقام سعادت و طوبا را با دو امر مقید کرد یکی ایمان, دیگری عمل صالح. قسمت دوم تفسیر ﴿طُوبَی﴾ و ﴿حُسْنُ مَآبٍ﴾ است که ﴿طُوبَی﴾ یعنی شجره طوبا یا حیات طوبا و مانند آن یعنی چه بازگشت حسن هم به چه بازگشتی میگویند در قسمت اول طبق بحث دیروز عنایت فرمودید که قرآن کریم پاداش حسنه را که ذکر میکند همواره مقید میکند که حسنه باید از یک مؤمن صادر بشود یعنی یک حسن فعلی به انضمام یک حسن فاعلی ضمیمه سعادت است فاعل خوب اگر کار خوب انجام بدهد اهل بهشت است اگر کسی مؤمن بود و عمل صالح انجام داد از جهنم نجات پیدا میکند و به بهشت میرود چون این مرکب عامل نجات است و مرکب ینتفی بانتفاء احد اجزاء کسانی که از بهشت محروماند سه گروهاند گروهی هستند که هر دو قید را فاقدند یعنی نه ایمان دارند نه عمل صالح، گروهیاند که یک قید را فاقدند دون دیگری یا ایمان ندارند گرچه کار خیر میکنند یا ایمان دارند ولی کاری از آنها صادر نمیشود اینها گرفتار عذاباند البته این طور نیست که این سه گروه یک نحوه معذب باشند چه اینکه آن گروه اول هم که منعم است به بهشت اینچنین نیست که همه افرادش یکسان باشند این معنا را که ایمان و عمل صالح دوتایی باید در سعادت نقش داشته باشند و اگر کسی فاقد این دو بود از سعادت محروم است این از چند طایفه آیات استفاده میشود طایفه اولی آیاتی بودند که این دو قید را ذکر میکردند که لسان، لسان تأثیر است یعنی لسان این است هر کس مؤمن باشد و عمل صالح انجام بدهد اهل بهشت است این طایفه در قرآن فراوانند که لسانشان لسان اثبات است یعنی مؤمنی که عمل صالح داشته باشد اهل سعادت است اما لسان نفی ندارد که اگر ایمان نداشت یا ایمان داشت و عمل صالح نداشت چه میشود فقط لسانش لسان اثبات است که مؤمنی که عمل صالح انجام بدهد اهل سعادت و بهشت است. طایفه دوم آیاتی بودند که هم اثبات را در بر داشتند وهم سلب را، یعنی هم دلالت میکردند بر اینکه اگر کسی مؤمن باشد و عمل صالح داشته باشد اهل سعادت است هم دلالت بر سلب داشتند که اگر کسی فاقد این دو اصل بود از سعادت محروم است مثل آیه ﴿وَالْعَصْرِ﴾ که ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ٭ إلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ که با مستثنا لسان اثبات را تفهیم کردند و با مستثنی منه سلب را و مهمترین آیهای که در این زمینه به هر دو اصل اشاره میکرد همان آیهٴ سورهٴ «انعام» بود که فرمود آیه 158 سوره «انعام» که فرمود اگر آیت الهی فرا برسد که حالت احتضار اینهاست و نزول عذاب الهی است ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ﴾ که ﴿لاَ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ آن روز اگر کسی ایمان بیاورد ایمانش نافع نیست چون حالت احتضار است و روز ظهور عذاب. ﴿لاَ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ یعنی آن روز برای این دو گروه عذاب است گروهی که یا قبلاً ایمان نیاوردند ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ یا نه ایمان آوردند مسلمان بودند ولی از ایمان نفعی نبردند ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ که این ﴿کَسَبَتْ﴾ عطف بر ﴿آمَنَتْ﴾ است آن گاه ﴿لَمْ تَکُنْ﴾ براساس این داخل میشود ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ یا نه امنت من قبل، ایمان آورد ولی «لم تکن کسبت فی ایمانها خیراً» از ایمان نفعی نبرد این گروه در آن روز از سعادت محروماند و این یک تهدید قطعی خداست که فرمود: ﴿قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾ از این بیان که فرمود دو امر در سعادت باید سهیم باشند استفاده میشود که ایمان و عمل صالح هر دو مؤثرند. اما این طور نیست که عمل صالح و ایمان در عرض هم باشند ایمان که به حسن فاعلی و اعتقاد برمیگردد و مربوط به اصول دین است عمل صالح که به حسن فعلی برمیگردد و مربوط به فروع دین. اگر عمل صالح بود و ایمان نبود اصلا شخص اهل بهشت نیست ولی اگر ایمان بود و عمل صالح نبود یا اصلا نمی¬سوزد یا سر انجام به بهشت میرود بیان ذلک: اگر کافری با طوع و رغبت و تحقیق ایمان آورد بعد از تحقیق حقانیت اسلام برای او روشن شد و ایمان آورد قبل از اینکه کاری انجام بدهد موقع نماز یا زکات یا وظیفه دیگری فرا برسد مرد این کسی است که «آمنت و لم تکن کسبت فی إیمانها خیراً»، و اما هرگز آسیب نمیبیند مستقیماً اهل بهشت است چرا؟ چون «الإسلام یجب ما قبله» اگر کسی براساس تحقیق خودش ایمان آورد بدون اضطرار و الجاء، فرصت اینکه کارهای خیر انجام بدهد پیدا نکرد بغتةً مرد صبح ایمان آورد و هنوز ظهر نشده مرد این شخص اهل بهشت است زیرا اگر ایمان آورد و از کفر توبه کرد ﴿تَوْبَةً نَصُوحاً﴾ خدای سبحان از همه سیئات او میگذرد و همه کارهای گذشته را که ترک کرده بود اسلام جبر میکند و قطع میکند «الإسلام یجب ما قبله» و این اهل بهشت است این قاعده فقهی «الإسلام یجب ما قبله» یعنی اگر کافری مسلمان شد لازم نیست نمازهای نخوانده را قضا کند زکاتهای نداده را تأدیه کند خمسهای نداده را تأدیه کند و مانند آن.آنچه را که اسلام آورد و این شخص انجام نداد الان که مسلمان شد قضا لازم نیست و اما چیزی را که اسلام نیاورد بنای عقلا بود اسلام امضا کرد این را اسلام جبران نمیکند مثلاً کسی در زمان کفر داد و ستد کرد چیزی را از مردم خرید بدهکار بود این طور نیست که اکنون که مسلمان شد دیگر نباید دین خود را ادا کند مال مردم را بدهد این مثل زکات نیست زکات یک دینی است که اسلام آورد اما مالی را که انسان از دیگران خرید یا به عنوان امانت گرفت این را اسلام نیاورد این را عقل گفت بنای عقلا گفت و اسلام هم بر آن صحه گذاشت آن احکام خاصهای را که اسلام آورد آنها لازم نیست قضا بشود و اما یک سلسله احکام عرفیه و عقلائیه که دارج بود و جزء وظایف بینالمللی اسلام است که اسلام میگوید هر کسی بر این امور رعایت کند آنها البته باید قضا بشود یا اگر مرد باید از مال او آن دیون را تأدیه کنند بنابراین این طور نیست که ایمان و عمل صالح دو رکن باشند در عرض هم. اما ایمان آن چنان اصالت دارد که ممکن نیست از غیر مؤمن کار را خدای سبحان قبول کند از کافر و منافق هرگز قبول نمیشود اگر کسی مؤمن بود و موفق نشد به عمل صالح، این اهل بهشت است اگر مؤمن بود و جزء کسانی بود که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ این بعد از یک مدتی تعذیب سرانجام مشمول رحمت حق خواهد شد مخلد در نار نیست جزء «عتقاء اللَّهُ مِنَ النَّارِ» است و وارد بهشت میشود اگر ایمان نبود هرگز انسان بهشت نمیرود کفر، هم کارهای خیر گذشته را حبط میکند و از بین میبرد و میسوزاند و هم نمی¬گذارد کارهای خیر در زمان کفر مقبولاً واقع بشود کفر یک آتشی است که اگر کسی مزرعهأی سبز داشت این کفر و شرک و ارتداد آن مزرعه را میسوزاند و اگر مزرعه سبزی نداشت از این به بعد بخواهد در زمان شرک و کفر بذرافشانی کند این بذرها را در دل آتش میپاشاند هرگز در آنجا سبز نمیشود خاصیت شرک هم ... است هم ... هم اعمال خیر گذشته را حبط میکند هم مانع پذیرش اعمال خیر بعدی است این به عنوان یک اصل در قرآن کریم مطرح است که شرک و کفر هم اعمال خیر گذشته را حبط میکند به عنوان رد و هم اعمال و خیرات آینده را نمی¬گذارد مقبولا واقع بشود زیرا زمینه، زمینه آتش است بذر را در درون آتش گذاشتن هرگز سبز نمیشود چون خود کافر ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾ خود کافر الان در شعله دارد حرکت میکند منتها معلوم نیست.
پرسش ...
پاسخ: ارزشش به ایمان مربوط است مثلاً عدل، احسان به دیگری. این اگر بخواهد تا قیامت بماند وقتی است که عمل حسن باشد این عمل وقتی حسن است که از جان آگاه صادر بشود اگر کسی بگوید ﴿إِنْ هِیَ إلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ و تا مرگ را میبیند و بس، برد کار او تا زمان مرگ اوست اصلا غیر از این کاری نکرده است چون امتداد کار به نیت ناوی است و عامل است.
پرسش ...
پاسخ: عدل یعنی انسان وظیفه خود را انجام بدهد هرچیزی را در جای خود قرار بدهد به او گفتند که انسان یک موجود ابدی است این طور نیست که مثل یک میوه از درختی بیفتد و بپوسد و خاک بشود و دیگر هیچ. بلکه انسان مثل یک مرغی است که وقتی قفس تن را رها میکند تازه از عالمی به عالم دیگر منتقل شده است «تنتقلون من دار الی دار» این شخص میگوید: ﴿إِنْ هِیَ إلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ تا مرگ،بعد از مرگ خبری نیست پس برد همه کارهای او تا زمان مرگ است لذا قرآن میفرماید کافر و منافق هر کاری بخواهند انجام بدهند آثار دنیاییشان محفوظ است شهرت میخواهند هست بهرههای مادی میخواهند هست و اما بهشت بخواهند نیست برای اینکه اصلا برای آن عالم کاری نکرده است. کار را نیت زنده میکند و این شخص برای مردم کار کرده است خوب پیش مردم مشهور شده است.
پرسش ...
پاسخ: ملحد تبهکار با ملحد صالح کلاهما فی النار فرقشان این است که یکی عذاب کمتری دارد یکی عذاب بیشتری دارد یک، و یکی بهره دنیایی دارد و یکی بیبهره است دو.
پرسش ...
پاسخ: اما در تحقیق عذاب نه سخن از بهشت است وارد بهشت بشود نه. برای اینکه این شخص برای قیامت کار نکرده است نه به مبدأیی معتقد بود نه به معادی، میگفت از یک طرف ﴿إِنْ هِیَ إلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ نار و قیامتی نیست از طرفی دیگر ﴿وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ مبدأیی نیست. یک مادی هم از یک طرف مبدأ را منکر است هم از یک طرف معاد را منکر است این فقط در بدنه طبیعت کار میکند اجرش هم میگیرد.
پرسش ...
پاسخ: این شخص برای معاد کار نکرده است اما این جانش که برای معاد کار نکرده است شعله کمتری تهیه کرده است آن ملحد تبهکار شعله بیشتری تهیه کرده است قرآن که قاسطین را حطب جهنم میداند میفرماید: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ بعضی حطبیاند وقود، بعضی اینچنین نیستند بعضی هم میسوزند هم میسوزانند بعضی فقط میسوزند حطبهای جهنم اینچنیناند بعضیها وقودند و آتش بودند و حطب بزرگاند که هم میسوزند هم دیگران را میسوزانند مثل أئمه کفر، بعضی حطب کوچکاند فقط خودشان میسوزند آن ملحد تبهکار با آن ملحد خیرخواه فرقشان این است. اگر عمل به نیت زنده است و نیت جان عمل است و انسان بیاعتقاد عملش بیروح است هیچ اثر خیری از این جهت که این اعمال آنها را به بهشت ببرد نیست. قرآن کریم هم تعلیل میکند این مسئله را. میفرماید چرا ما از کفار و منافقین قبول نمیکنیم؟ چرا اعمال اینها، اینها را به بهشت نمیبرد؟ این را تعلیل میکند. حالا آن علت هم عرض میشود. بنابراین آنچه در سوره «انعام» طی بحث دیروز گذشت این نیست که عمل صالح و ایمان دو اصل عرضی باشند گاهی است که انسان دارای ایمان است و هیچ عملی انجام نداده است و اهل بهشت است مثل کسی که براساس تحقیق توبه کرده و ایمان آورده و موحد شده است و توفیق انجام کار خیر پیدا نکرده است این هیچ عمل خیر انجام نداد اما اهل بهشت است و اگر یک کسی ایمان بیاورد و عمل خیر انجام بدهد و عمل شری هم انجام بدهد اینها ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ هستند که در قیامت باید علی حده حکمشان بحث بشود و از این جهت که نکره در سیاق نفی است هم دلالت میکند به اینکه کسی که ایمان آورده و فرصت داشته و هیچ کار خیری انجام نداده این «لم أو کسبت فی ایمانها خیراً» معدوله است نه سالبه محصله. یعنی «لم تکن کسبت فی ایمانها خیراً» که «من شأنها أن تکسب». اگر کسی شأنیت این را داشت که کار خیر بکند و نکرد گرفتار عذاب میشود اما یک کسی شأنیت این را نداشت ایمان آورد بعد بلافاصله مرد این مشمول نیست و اما اینکه کفر و شرک نمیگذارد عمل سبز بشود که «الدنیا مزرعة الآخرة» نمیگذارد عمل سبز بشود یا اعمال سبز گذشته را میسوزاند آیاتی است که مسئله حبط را مطرح میکند حبط در قرآن کریم فراوان ذکر شده است که فرمود اعمال اینها باطل است و بیاثر. در سوره 47 که بنام مبارک رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اینچنین آمده آیه نهم این است ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾ اینها چون کافرند و دین اله را نپذیرفتند خدای سبحان اعمال اینها را باطل کرده است در همین سوره [محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)] آیه 28 هم اینچنین آمده است ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾ اینها چون به آن اصول اولیه معتقد نبودند و کاره بودند یعنی کفر ورزیدند یا نفاق، اعمالشان باطل شده است. مسئله حبط عمل در لسان آیات به عنوان اینکه کفر باعث حبط است یا شرک باعث حبط است فراوان است به رسولالله (صلی الله علیه و اله و سلم) خطاب میکند که ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ نه تنها درباره خصوص حضرت، درباره سلسله انبیاء هم این بیان را دارد. میفرماید: ﴿وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُم﴾ دین برای همه است یعنی اگر همه اینها شرک میوریدند اعمال اینها باطل میشد اختصاصی به شخص معین و مانند آن ندارد ﴿وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُم﴾ خُب از این جهت که این آیات هست دیگر نیازی به شمارش آن آیات فراوان نیست آن دو آن استدلالی است که قرآن کریم در این زمینه دارد آیه پنج سوره «مائده» هم همین طور است ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ﴾ چه اینکه سایر آیات هم همین را دارد حالا برویم سراغ بحث اصلی که قرآن چگونه استدلال میکند که کفر و شرک چگونه مانع قبولی اعمال صالح است در این زمینه یک سلسله لسان اثباتی دارد میفرماید: ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ خدا از متقین اعمال را قبول میکند این ﴿إِنَّمَا﴾ که حصر است اصل قبول به اصل تقوا متکی است درجه نازله قبول به درجه نازله قبول متکی است درجه کامله تقوا به درجه کامله تقوا متکی است عمل بیتقوا مقبول نیست ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ که در سوره «مائده» آمده است. جریان فرزندان آدم، آیه 27 سوره «مائده» ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ این نه به آن معناست اگر کسی متقی نبود مثلاً عادل نبود اعمالش اصلاً مقبول نیست به ظهور حصر، این میرساند که قبول به تقوا متکی است اگر تقوا ضعیف بود قبول ضعیف است اگر تقوا کامل بود قبول کامل است. قبول کامل متکی به تقوای کامل است نازلترین درجه تقوا که همان ایمان است باید باشد آن گاه میفرماید به اینکه ما اعمال ….
پرسش ...
پاسخ: خود تقبل همان قبول کامل است یقبل غیر از یتقبل است خدای سبحان وقتی پاداش میدهد پاداش او همان قبول اوست نه اینکه مثل ما اول قبول کند بعد پاداش بدهد چون قبول او صفت فعل اوست همین که انسان را به بهشت میبرد عمل قبول است. همین که نمیبرد معلوم میشود قبول نیست درباره ما که قبول میکنیم یک انفعال نفسی است پذیرشی است یک تعهدی است و مانند آن. برای خدای سبحان قبول که به این معنا نیست چون قبول صفت فعل است در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» میفرماید به اینکه اینها هر کار خیری انجام بدهند از اینها قبول نیست. چرا؟ چون ایمان ندارند آن طایفه از آیات میفرمود به اینکه ایمان و عمل صالح برای بهشت رفتن است طایفه دیگر از آیات میفرمود به اینکه خدا از متقین میپذیرد این طایفه لسانش نفی مستدل است که میگوید از کفار و منافق قبول نمیکنیم برای اینکه این از دل برنخواست کاری که از دل برنخیزد ما قبول نمیکنیم در سوره «توبه» آیه 53 به بعد میفرماید که ﴿قُل﴾ فرمود به این منافقین و کفار بگو، به منافقین بگو ﴿أَنفِقُوا طَوعاً أَو کَرْهاً لَن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ﴾ گاهی انسان با میل خود برای ساختن یک درمانگاهی خدمت میکند اجباری نیست با میل خود به جبهه کمک میکند اجباری نیست ﴿طَوْعاً﴾ این کار خیر را انجام میدهد اجباری در کار نیست گاهی ﴿کَرْهاً﴾ انجام میدهد فرمود به این منافقین بگو شما چه با میل خدمت کنید چه بیمیل، هرگز از شما قبول نمیشود بهرههای دنیایی ممکن است ببرید ﴿لاَ یُبْخَسُونَ﴾ و مانند آن. نتایج دنیوی ممکن است نصیبشان بشود اما بهره اخروی یعنی بهشت با این کار پیدا نمیشود. ﴿قُلْ أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ چه با میل چه بیمیل ﴿لَن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّکُمْ کُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِینَ﴾ این فسق در اعتقاد است نه تنها در عمل، و الا خدا از فاسق، از مسلمان فاسق قبول میکند از فاسق به معنای کافر و منافق قبول نمیکند چون یکی از معاصی کبیره نفاق است یکی از معاصی کبیره شرک است یکی از معاصی کبیره کفر است اینها عالیترین درجه فسقاند ﴿إِنَّکُمْ کُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِینَ﴾ باز در آیه بعد همین را معلل میکند ﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ﴾ تمام انفاقهایی که اینها در جنگ و غیر جنگ میکنند مانع قبول اینها، کار خود اینهاست اینکه ما قبول نمیکنیم نه اینکه او یک کار خیری انجام داد ما قبول نکردیم مانع قبول کار اینها، خود اینها هستند. کفر اینها نمیگذارد عملشان مقبول بشود ﴿إلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ﴾ چون به خدا و پیامبر کافرند عملی که از جان بر نخیزد خدا قبول نمیکند میشود یک عمل بیروح، عمل بیروح برای دنیا خوب است نه برای آخرت. و اگر خدا قبول نمیکند منشأ عدم قبولی کفر خود اینهاست، اینها مسلمان بشوند خدا قبول میکند این طور نیست که عمل لایق باشد و خدا قبول نکند این را در سوره «فاطر» بیان کرده است که این عملها بالا نمیرود قدرت بالا رفتن ندارد برای اینکه ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ هر عملی که بالا نمیرود اگر عمل ضعیف بود و نتوانست بالا برود این تقصیر فرشتگان نیست که این عمل را نگرفتند که این عمل بالا نرفت ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ اعتقادات طیبه بالا میرود ﴿وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ عمل صالح هم در رفع این کلم طیب کمک میکند ولی اگر کسی انسان خبیثی بود نه طیب، عمل صعود ندارد وقتی عمل صعود نداشت فرشتگان هم نمیپذیرند پس مانع قبول اعمال اینها نفس اعمال خود اینهاست کفر خود اینهاست.
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه این عمل نمیتواند بالا برود عمل حسن فعلی داشته چون عمل حسن فعلی داشته بهره دنیایی هم دارد عمل ضعیف، عمل دنیا بهره دنیایی دارد. او مثل اینکه کشت کرده باران آمده کشتش هم سبز کرده مالش هم تأمین شده است. او چون برای همین دنیا کار کرده شهرت خواست ارضای کاتبه خواست به خیال خام خودش، وجدان خود را خواست راحت بکند به خیال خام خودش، اینها همه فراهم شده برای او.
پرسش ...
پاسخ: مگر آنهایی که این کار را انجام بدهند اگر کسی یکی از این کارهای چهارگانه را انجام داد خسارتش در دنیا کمتر است اگر کسی هیچ یک از این امور اربعه را انجام نداد «خسر الدنیا و الآخرة» اگر یکی از این کارها را انجام داد ﴿أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ﴾ فرزندان آنها را متنعم میکند شهرت به آنها میدهد یک عزت صوری به آنها میدهد و مثال ذلک.او اصلا برای دنیا کرده نتیجهاش را هم گرفته است اینکه میفرماید: ﴿وَمَا مَنَعَهُم أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ﴾ و اگر هم نماز میخوانند ﴿وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إلاَّ وَهُم کُسَالَی﴾ با کسالت نماز میخوانند گرچه ظاهرشان بانشاط است اما با دل پژمرده نماز میخوانند چون معتقد به نماز نیستند ﴿وَلاَ یُنفِقُونَ إلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ﴾ این تحلیل را ملاحظه میفرمایید میفرماید گرچه با میل دارد میرود ولی وقتی یک قدری جلوتر بروید میبینید بیمیل دارد میرود. در آیه قبل فرمود: ﴿أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ چه بامیل بدهید چه بیمیل بدهید قبول نمیشود. در مقام تعلیل میفرماید وقتی قلبش را بشکافید این میل به آخرت ندارد ما هم میل به آخرت را میخواهیم این میخواهد نامش زنده بماند مادامی که هست، هست این برای آخرت که قدم بر نداشت این برای رضای خدا که قدم بر نداشت بنابراین کارش مقبول نیست ﴿وَلاَ یُنفِقُونَ إلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ﴾ آن گاه میفرماید که اینها یک چند صباحی در دنیا یک لذتهای صوری دارند بعد گرفتار عذاب ألیم میشوند هرگز ثروت اینها و فرزندان این منافقین و کفار شما را مغرور نکند نگویید اینها که بیخیرند در دنیا متنعماند درباره کفار یک حساب است درباره منافقین که این بخش از آیات ناظر به منافقین است که بدتر از کافرند حساب دیگری دارند درباره این منافقین میفرمایدبه اینکه ﴿فَلاَ تُعجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾ اگر وضع مالی این منافقین خوب شد و اگر اولاد فراوانی پیدا کردند خدا میخواهد اینها را با همین اولاد و مال در دنیا عذاب کند تمام تلاششان این است که آنها را حفظ کنند ﴿إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ این یک نحوه عذابی است که خدای سبحان دامنگیر اینها کرده است ولی اگر کسی مؤمن بود و عمل صالح داشت همه جزئیات او را مینویسند آنجا که غرامت میدهد هم به عنوان عمل صالح مینویسند آنجایی هم که غنیمت میبرد به عنوان عمل صالح مینویسند. کافر و منافق آنجا که خدمت میکند نمینویسند ولی مؤمن آنجا که غنیمت میبرد و بهره میگیرد باز هم به عنوان عمل صالح مینویسند این همان اصالت ایمان است در آیات قبل ملاحظه فرمودید که فرمود شما هر خدمتی که بخواهید بکنید مقبول اله نیست اما در همین سوره مبارکه «توبه» در اواخر توبه میفرماید که رزمندهها چه غرامت بدهند چه غنیمت بگیرند عمل صالح است چه عقب نشینی بکنند چه پیشروی بکنند عمل صالح است چه تیر بزنند چه تیر بخوردند عمل صالح است این طور نیست که ثواب یک شهید خیلی بیشتر از ثواب یک رزمنده فاتح باشد معرفت چه اندازه باشد خلوص چه اندازه باشد رشد اسلام چه اندازه داشته باشد. گاهی فاتح ثوابش از یک شهید بیشتر است او معرفتش بیشتر است او اثر تیراندازیش بیشتر است احیای سلام به دست او قویتر است خوب ثوابش هم بیشتر است از آن طرف به منافقین فرمود هر خدمتی که شما میکنید هیچ کدامش مقبول نیست از این طرف میفرماید رزمنده هر قدمی که برمیدارد هر کاری که میکند عمل صالح است این ایمان است که به عمل بها میدهد این را در همین سوره «توبه» آیه 120 به بعد فرمود: ﴿مَاکَانَ لأهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ هیچ کس حق ندارد که جان خود را گرامیتر از جان پیامبر بداند ﴿مَاکَانَ لأهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأعْرَابِ﴾ که ﴿أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ حضرت که به جبهه میرود اینها بمانند پشت سر قرار بگیرند در خلف قرار بگیرند ﴿وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ رغبت داشته باشند که خودشان را حفظ بکنند ولو حضرت مثلاً آسیب ببیند این را هیچ مسلمانی حق ندارد. هیچ مسلمانی حق ندارد که مایل باشد که خودش سالم بماند و رهبرش آسیب ببیند. چرا؟ ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُم﴾ این تشویق را به آن ایمان استدلال میکند ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَیُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ﴾ هیچ تشنگی به رزمندههای اسلام اصابت نمیکند ﴿وَلاَنَصَبٌ﴾ هیچ خستگی به اینها نمیرسد ﴿وَلاَ مَخْمَصَةٌ﴾ گرسنگی به اینها نمیرسد هر سه براساس تنازع مقید به فی سبیلاللهاند به عنوان تنازع هر دو در فی سبیلالله اثر میگذارند ﴿ لاَیُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَنَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾، این فی سبیلالله است که به این کارها بها میدهد این کارهای سخت که غرامت میدهند و مشکلات را تحمل میکنند اما کارهای پیروزی؛ ﴿وَلاَیَطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ﴾ یک وقتی یک تپهأی را فتح میکنند بالای کوه میروند وارد خاک میشوند جایی قدم میگذارند که دشمن را خشمگین میکند جایی گام مینهند که دشمن را غمگین میکند ﴿وَلاَیَطَأُونَ مَوطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ﴾ این برای پیشروی ﴿وَلاَیَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیلاً﴾ چیزی از آنها نصیبشان نمیشود به عنوان غنیمت و پیروزی هم آن سه عامل سه امر، غرامت و دشواری را خدا فرمود عمل صالح است هم این دو امر پیشروی و غنیمتگیری رامی فرماید عمل صالح است این طور نیست که اگر یک کسی یک تانکی را بزند عمل صالح نصیبش نشود و یک تانک او را بزنند و او غرامت بدهد از این نظر که صبر کرده عمل صالح نصیبش بشود چه تیر بزند چه تیر بخورد عمل صالح است چه تانکی را بزند چه تانکش را بزنند عمل صالح است همه و همه ﴿إلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾ چرا هم غرامت را خدا پاداش میدهد و هم غنیمت را؟ اگر یک وقتی یک قدری پیشروی کردند دارند غنایم جنگی را جمع میکنند هر غنیمتی که یک رزمنده دارد جمع میکند به عنوان عمل صالح است چرا؟ چه چیزی به این کار بها میدهد؟ چون این کارش هم مثل تحمل خستگی و گرسنگی فی سبیلالله است ﴿إلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّ اللّهَ لاَیُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ﴾ محسنین را قرآن کریم به مؤمنینی که به عمل صالح انس دارند تفسیر میکند این برای افراد توی جبهه است و خط مقدم جبهه و سنگر نشینان و امثال ذلک. است اما افراد پشت جبهه و یا مطلق آیه بعد ﴿وَلاَیُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً﴾ هیچ کمکی به جبهه نمیکنند چه کم و چه زیاد هرکسی به وسع خودش، به مقدار میسور خودش، چه کم چه زیاد ﴿وَلاَیُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً﴾ حالا خواه انفاق مالی باشد خواه انفاق علمی باشد در خدمتهای جبهه هرکسی مقدور اوست اگر توانست برای رزمندهها احکام اسلامی بگوید آیات قرآنی بگوید روایات بگوید آنها را دلگرم کند سطح معرفت آنها را بالاتر ببرد استقامت به آنها بدهد تشویقشان بکند این انفاق یک طلبه است در میدان جنگ. اینچنین نیست که الآن ما بنشینیم و بگوئیم «فیرجّح مداد العلماء علی دماء الشهداء» الآن جای «لضربة علی یوم خندق أفضل من عباده الثقلین» ما اگر ندانیم که آن حدیث جایش کجاست و این حدیث جایش کجاست باید متأثر باشیم الآن جای این است که بگوئیم «لضربة علی یوم خندق أفضل من عباه الثقلین» نه که آن ضربت خالص بود همهٴ کارهای حضرت خالص بود کدام کارهایش خالص نبود؟ آن همه خطبی که حضرت دارد مگر خالص نیست؟ آن همه عبادتهایش مگر خالص نیست آن همه ارشاد و نصیحت و قضا و داوریهایش مگر خالص نبود؟! اگر عمل را به اندازه معرفت پاداش بدهند علیبن ابیطالب در همهٴ اعمال عارف بمعنی الکلمه بود زیرا سخن او این است که «یاغایه آمال العارفین» اگر سخن، عمل را به اندازه علم پاداش بدهند «کفی و کف على فی العدل سواء» «أقضاکم علی» و مانند آن کسی که به منزله جان پیامبر است همهٴ کارهایش خالص است اما یک وقت کار، کاری است که اسلام را حفظ میکند و اگر نبود آن ضربت و اگر خدای ناکرده در جنگ احزاب اینها پیروز میشدند که اسلامی نمیماند که اگر خدای ناکرده این نیروهای پدافندی نبود اگر این بمبها میآمد اگر قم و حوزه علمیه و همهٴ کتابخانهها را پودر میکرد چه چیز برای شیعه میماند؟ اینچنین نیست که ما الآن بنشینیم کتاب بنویسیم و دین را با این داریم حفظ میکنیم. اگر خدای ناکرده آن جبههها تأمین نباشد و اگر خدای ناکرده با آن بمبها همه کتابخانههای حوزه علمیه در ظرف یکی دو ساعت پودر بشود هیچ مدرکی از مدارک شیعه نمیماند این است که الآن جای «لضربة علی یوم خندق أفضل من عباده الثقلین» است هر کسی که چه در تعطیلات ایام فاطمیه، چه در فرصتهای ... توفیقی پیدا کرد این شق سعات را استقبال کرد زهی فیض او. اینچنین نیست انفاق تنها انفاق مالی باشد انفاق علمی را شامل نشود هر کسی در راه دین انفاق بکند خواه علم خواه مال، چه کم چه زیاد، همه را خدای سبحان به عنوان عمل صالح مینویسد از آن طرف به منافقین میگوید.
هر کاری بکنید بیاثر است ما نمینویسیم از این طرف به مؤمنین میگوید چه کم چه زیاد هر کاری بکنید ما مینویسیم ﴿وَلاَیُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً وَلاَیَقْطَعُونَ وَادِیاً﴾ حالا از آنجا تا جبهه رفتن چطور؟ این قطع وادی است آنجا ﴿وَلاَیَطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ﴾ او این تپهها را دارد فتح میکند آن به عنوان عمل صالح است انسان این بیابانها را دارد طی میکند که خود را به آنها برساند این هم عمل صالح است چه اینکه آنها هم قطع وادی میکنند و این قطع وادی شامل حال آنها هم خواهد شد چون این آیه دوم مطلق است این هم شامل جبهه،هم شامل پشت جبهه میشود ﴿إلاَّ کُتِبَ لَهُم﴾ خب خدای سبحان به عنوان عمل صالح مینویسد که همان اندازه پاداش بدهد یا نه؟ ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ شما یک طبق داری که یک طبق میوه دارد در این میوهها همهشان یکسان نیستند پنچ، ششتا میوهاش درشت است بقیهاش معمولی است اگر کسی خواست به این طبقدار احسان کند همه را به قیمت آن میوههای درشت میخرد خدای سبحان اگر بخواهد با مؤمنین رفتار کند همه اعمالشان را به قیمت آن چهارتا عمل خوب قبول میکند این معنای احسان الهی است ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ اگر در بین ده عمل او یک عملش برجسته بود بقیه را هم به همان اندازه عمل برجسته پاداش میدهد این طور نیست که آن یکی بالاتر، آن یکی پایینتر. تا انسان در چه راهی قدم بردارد اینکه میفرماید: ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ در سوره «نحل» میفرماید یا در اینجا میفرماید: ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ یعنی آن بهترین و برجستهترین عمل را الگو قرار میدهد و براسا آن پاداش میدهد.
«و الحمد لله ربّ العالمین
- کفر و شرک موجب حبط اعمال میشود
- ایمان و عمل صالح
- حسن فعلی و حسن فاعلی
- اهل بهشت و اصحاب جهنم
أَعوذُ بِالله مِنَ الشّیطٰانِ الرَّجیم
بِسمِ الله الرّحمٰنِ الرَّحیم
﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾
بحث در این آیه کریمه در دو مقام خلاصه میشد مقام اول مربوط به صدر آیه بود که رسیدن به مقام سعادت و طوبا را با دو امر مقید کرد یکی ایمان, دیگری عمل صالح. قسمت دوم تفسیر ﴿طُوبَی﴾ و ﴿حُسْنُ مَآبٍ﴾ است که ﴿طُوبَی﴾ یعنی شجره طوبا یا حیات طوبا و مانند آن یعنی چه بازگشت حسن هم به چه بازگشتی میگویند در قسمت اول طبق بحث دیروز عنایت فرمودید که قرآن کریم پاداش حسنه را که ذکر میکند همواره مقید میکند که حسنه باید از یک مؤمن صادر بشود یعنی یک حسن فعلی به انضمام یک حسن فاعلی ضمیمه سعادت است فاعل خوب اگر کار خوب انجام بدهد اهل بهشت است اگر کسی مؤمن بود و عمل صالح انجام داد از جهنم نجات پیدا میکند و به بهشت میرود چون این مرکب عامل نجات است و مرکب ینتفی بانتفاء احد اجزاء کسانی که از بهشت محروماند سه گروهاند گروهی هستند که هر دو قید را فاقدند یعنی نه ایمان دارند نه عمل صالح، گروهیاند که یک قید را فاقدند دون دیگری یا ایمان ندارند گرچه کار خیر میکنند یا ایمان دارند ولی کاری از آنها صادر نمیشود اینها گرفتار عذاباند البته این طور نیست که این سه گروه یک نحوه معذب باشند چه اینکه آن گروه اول هم که منعم است به بهشت اینچنین نیست که همه افرادش یکسان باشند این معنا را که ایمان و عمل صالح دوتایی باید در سعادت نقش داشته باشند و اگر کسی فاقد این دو بود از سعادت محروم است این از چند طایفه آیات استفاده میشود طایفه اولی آیاتی بودند که این دو قید را ذکر میکردند که لسان، لسان تأثیر است یعنی لسان این است هر کس مؤمن باشد و عمل صالح انجام بدهد اهل بهشت است این طایفه در قرآن فراوانند که لسانشان لسان اثبات است یعنی مؤمنی که عمل صالح داشته باشد اهل سعادت است اما لسان نفی ندارد که اگر ایمان نداشت یا ایمان داشت و عمل صالح نداشت چه میشود فقط لسانش لسان اثبات است که مؤمنی که عمل صالح انجام بدهد اهل سعادت و بهشت است. طایفه دوم آیاتی بودند که هم اثبات را در بر داشتند وهم سلب را، یعنی هم دلالت میکردند بر اینکه اگر کسی مؤمن باشد و عمل صالح داشته باشد اهل سعادت است هم دلالت بر سلب داشتند که اگر کسی فاقد این دو اصل بود از سعادت محروم است مثل آیه ﴿وَالْعَصْرِ﴾ که ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ٭ إلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ که با مستثنا لسان اثبات را تفهیم کردند و با مستثنی منه سلب را و مهمترین آیهای که در این زمینه به هر دو اصل اشاره میکرد همان آیهٴ سورهٴ «انعام» بود که فرمود آیه 158 سوره «انعام» که فرمود اگر آیت الهی فرا برسد که حالت احتضار اینهاست و نزول عذاب الهی است ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ﴾ که ﴿لاَ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ آن روز اگر کسی ایمان بیاورد ایمانش نافع نیست چون حالت احتضار است و روز ظهور عذاب. ﴿لاَ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ یعنی آن روز برای این دو گروه عذاب است گروهی که یا قبلاً ایمان نیاوردند ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ یا نه ایمان آوردند مسلمان بودند ولی از ایمان نفعی نبردند ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ که این ﴿کَسَبَتْ﴾ عطف بر ﴿آمَنَتْ﴾ است آن گاه ﴿لَمْ تَکُنْ﴾ براساس این داخل میشود ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ یا نه امنت من قبل، ایمان آورد ولی «لم تکن کسبت فی ایمانها خیراً» از ایمان نفعی نبرد این گروه در آن روز از سعادت محروماند و این یک تهدید قطعی خداست که فرمود: ﴿قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾ از این بیان که فرمود دو امر در سعادت باید سهیم باشند استفاده میشود که ایمان و عمل صالح هر دو مؤثرند. اما این طور نیست که عمل صالح و ایمان در عرض هم باشند ایمان که به حسن فاعلی و اعتقاد برمیگردد و مربوط به اصول دین است عمل صالح که به حسن فعلی برمیگردد و مربوط به فروع دین. اگر عمل صالح بود و ایمان نبود اصلا شخص اهل بهشت نیست ولی اگر ایمان بود و عمل صالح نبود یا اصلا نمی¬سوزد یا سر انجام به بهشت میرود بیان ذلک: اگر کافری با طوع و رغبت و تحقیق ایمان آورد بعد از تحقیق حقانیت اسلام برای او روشن شد و ایمان آورد قبل از اینکه کاری انجام بدهد موقع نماز یا زکات یا وظیفه دیگری فرا برسد مرد این کسی است که «آمنت و لم تکن کسبت فی إیمانها خیراً»، و اما هرگز آسیب نمیبیند مستقیماً اهل بهشت است چرا؟ چون «الإسلام یجب ما قبله» اگر کسی براساس تحقیق خودش ایمان آورد بدون اضطرار و الجاء، فرصت اینکه کارهای خیر انجام بدهد پیدا نکرد بغتةً مرد صبح ایمان آورد و هنوز ظهر نشده مرد این شخص اهل بهشت است زیرا اگر ایمان آورد و از کفر توبه کرد ﴿تَوْبَةً نَصُوحاً﴾ خدای سبحان از همه سیئات او میگذرد و همه کارهای گذشته را که ترک کرده بود اسلام جبر میکند و قطع میکند «الإسلام یجب ما قبله» و این اهل بهشت است این قاعده فقهی «الإسلام یجب ما قبله» یعنی اگر کافری مسلمان شد لازم نیست نمازهای نخوانده را قضا کند زکاتهای نداده را تأدیه کند خمسهای نداده را تأدیه کند و مانند آن.آنچه را که اسلام آورد و این شخص انجام نداد الان که مسلمان شد قضا لازم نیست و اما چیزی را که اسلام نیاورد بنای عقلا بود اسلام امضا کرد این را اسلام جبران نمیکند مثلاً کسی در زمان کفر داد و ستد کرد چیزی را از مردم خرید بدهکار بود این طور نیست که اکنون که مسلمان شد دیگر نباید دین خود را ادا کند مال مردم را بدهد این مثل زکات نیست زکات یک دینی است که اسلام آورد اما مالی را که انسان از دیگران خرید یا به عنوان امانت گرفت این را اسلام نیاورد این را عقل گفت بنای عقلا گفت و اسلام هم بر آن صحه گذاشت آن احکام خاصهای را که اسلام آورد آنها لازم نیست قضا بشود و اما یک سلسله احکام عرفیه و عقلائیه که دارج بود و جزء وظایف بینالمللی اسلام است که اسلام میگوید هر کسی بر این امور رعایت کند آنها البته باید قضا بشود یا اگر مرد باید از مال او آن دیون را تأدیه کنند بنابراین این طور نیست که ایمان و عمل صالح دو رکن باشند در عرض هم. اما ایمان آن چنان اصالت دارد که ممکن نیست از غیر مؤمن کار را خدای سبحان قبول کند از کافر و منافق هرگز قبول نمیشود اگر کسی مؤمن بود و موفق نشد به عمل صالح، این اهل بهشت است اگر مؤمن بود و جزء کسانی بود که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ این بعد از یک مدتی تعذیب سرانجام مشمول رحمت حق خواهد شد مخلد در نار نیست جزء «عتقاء اللَّهُ مِنَ النَّارِ» است و وارد بهشت میشود اگر ایمان نبود هرگز انسان بهشت نمیرود کفر، هم کارهای خیر گذشته را حبط میکند و از بین میبرد و میسوزاند و هم نمی¬گذارد کارهای خیر در زمان کفر مقبولاً واقع بشود کفر یک آتشی است که اگر کسی مزرعهأی سبز داشت این کفر و شرک و ارتداد آن مزرعه را میسوزاند و اگر مزرعه سبزی نداشت از این به بعد بخواهد در زمان شرک و کفر بذرافشانی کند این بذرها را در دل آتش میپاشاند هرگز در آنجا سبز نمیشود خاصیت شرک هم ... است هم ... هم اعمال خیر گذشته را حبط میکند هم مانع پذیرش اعمال خیر بعدی است این به عنوان یک اصل در قرآن کریم مطرح است که شرک و کفر هم اعمال خیر گذشته را حبط میکند به عنوان رد و هم اعمال و خیرات آینده را نمی¬گذارد مقبولا واقع بشود زیرا زمینه، زمینه آتش است بذر را در درون آتش گذاشتن هرگز سبز نمیشود چون خود کافر ﴿یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ﴾ خود کافر الان در شعله دارد حرکت میکند منتها معلوم نیست.
پرسش ...
پاسخ: ارزشش به ایمان مربوط است مثلاً عدل، احسان به دیگری. این اگر بخواهد تا قیامت بماند وقتی است که عمل حسن باشد این عمل وقتی حسن است که از جان آگاه صادر بشود اگر کسی بگوید ﴿إِنْ هِیَ إلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ و تا مرگ را میبیند و بس، برد کار او تا زمان مرگ اوست اصلا غیر از این کاری نکرده است چون امتداد کار به نیت ناوی است و عامل است.
پرسش ...
پاسخ: عدل یعنی انسان وظیفه خود را انجام بدهد هرچیزی را در جای خود قرار بدهد به او گفتند که انسان یک موجود ابدی است این طور نیست که مثل یک میوه از درختی بیفتد و بپوسد و خاک بشود و دیگر هیچ. بلکه انسان مثل یک مرغی است که وقتی قفس تن را رها میکند تازه از عالمی به عالم دیگر منتقل شده است «تنتقلون من دار الی دار» این شخص میگوید: ﴿إِنْ هِیَ إلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ تا مرگ،بعد از مرگ خبری نیست پس برد همه کارهای او تا زمان مرگ است لذا قرآن میفرماید کافر و منافق هر کاری بخواهند انجام بدهند آثار دنیاییشان محفوظ است شهرت میخواهند هست بهرههای مادی میخواهند هست و اما بهشت بخواهند نیست برای اینکه اصلا برای آن عالم کاری نکرده است. کار را نیت زنده میکند و این شخص برای مردم کار کرده است خوب پیش مردم مشهور شده است.
پرسش ...
پاسخ: ملحد تبهکار با ملحد صالح کلاهما فی النار فرقشان این است که یکی عذاب کمتری دارد یکی عذاب بیشتری دارد یک، و یکی بهره دنیایی دارد و یکی بیبهره است دو.
پرسش ...
پاسخ: اما در تحقیق عذاب نه سخن از بهشت است وارد بهشت بشود نه. برای اینکه این شخص برای قیامت کار نکرده است نه به مبدأیی معتقد بود نه به معادی، میگفت از یک طرف ﴿إِنْ هِیَ إلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ نار و قیامتی نیست از طرفی دیگر ﴿وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ مبدأیی نیست. یک مادی هم از یک طرف مبدأ را منکر است هم از یک طرف معاد را منکر است این فقط در بدنه طبیعت کار میکند اجرش هم میگیرد.
پرسش ...
پاسخ: این شخص برای معاد کار نکرده است اما این جانش که برای معاد کار نکرده است شعله کمتری تهیه کرده است آن ملحد تبهکار شعله بیشتری تهیه کرده است قرآن که قاسطین را حطب جهنم میداند میفرماید: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ بعضی حطبیاند وقود، بعضی اینچنین نیستند بعضی هم میسوزند هم میسوزانند بعضی فقط میسوزند حطبهای جهنم اینچنیناند بعضیها وقودند و آتش بودند و حطب بزرگاند که هم میسوزند هم دیگران را میسوزانند مثل أئمه کفر، بعضی حطب کوچکاند فقط خودشان میسوزند آن ملحد تبهکار با آن ملحد خیرخواه فرقشان این است. اگر عمل به نیت زنده است و نیت جان عمل است و انسان بیاعتقاد عملش بیروح است هیچ اثر خیری از این جهت که این اعمال آنها را به بهشت ببرد نیست. قرآن کریم هم تعلیل میکند این مسئله را. میفرماید چرا ما از کفار و منافقین قبول نمیکنیم؟ چرا اعمال اینها، اینها را به بهشت نمیبرد؟ این را تعلیل میکند. حالا آن علت هم عرض میشود. بنابراین آنچه در سوره «انعام» طی بحث دیروز گذشت این نیست که عمل صالح و ایمان دو اصل عرضی باشند گاهی است که انسان دارای ایمان است و هیچ عملی انجام نداده است و اهل بهشت است مثل کسی که براساس تحقیق توبه کرده و ایمان آورده و موحد شده است و توفیق انجام کار خیر پیدا نکرده است این هیچ عمل خیر انجام نداد اما اهل بهشت است و اگر یک کسی ایمان بیاورد و عمل خیر انجام بدهد و عمل شری هم انجام بدهد اینها ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ هستند که در قیامت باید علی حده حکمشان بحث بشود و از این جهت که نکره در سیاق نفی است هم دلالت میکند به اینکه کسی که ایمان آورده و فرصت داشته و هیچ کار خیری انجام نداده این «لم أو کسبت فی ایمانها خیراً» معدوله است نه سالبه محصله. یعنی «لم تکن کسبت فی ایمانها خیراً» که «من شأنها أن تکسب». اگر کسی شأنیت این را داشت که کار خیر بکند و نکرد گرفتار عذاب میشود اما یک کسی شأنیت این را نداشت ایمان آورد بعد بلافاصله مرد این مشمول نیست و اما اینکه کفر و شرک نمیگذارد عمل سبز بشود که «الدنیا مزرعة الآخرة» نمیگذارد عمل سبز بشود یا اعمال سبز گذشته را میسوزاند آیاتی است که مسئله حبط را مطرح میکند حبط در قرآن کریم فراوان ذکر شده است که فرمود اعمال اینها باطل است و بیاثر. در سوره 47 که بنام مبارک رسولالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اینچنین آمده آیه نهم این است ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾ اینها چون کافرند و دین اله را نپذیرفتند خدای سبحان اعمال اینها را باطل کرده است در همین سوره [محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)] آیه 28 هم اینچنین آمده است ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾ اینها چون به آن اصول اولیه معتقد نبودند و کاره بودند یعنی کفر ورزیدند یا نفاق، اعمالشان باطل شده است. مسئله حبط عمل در لسان آیات به عنوان اینکه کفر باعث حبط است یا شرک باعث حبط است فراوان است به رسولالله (صلی الله علیه و اله و سلم) خطاب میکند که ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ نه تنها درباره خصوص حضرت، درباره سلسله انبیاء هم این بیان را دارد. میفرماید: ﴿وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُم﴾ دین برای همه است یعنی اگر همه اینها شرک میوریدند اعمال اینها باطل میشد اختصاصی به شخص معین و مانند آن ندارد ﴿وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُم﴾ خُب از این جهت که این آیات هست دیگر نیازی به شمارش آن آیات فراوان نیست آن دو آن استدلالی است که قرآن کریم در این زمینه دارد آیه پنج سوره «مائده» هم همین طور است ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ﴾ چه اینکه سایر آیات هم همین را دارد حالا برویم سراغ بحث اصلی که قرآن چگونه استدلال میکند که کفر و شرک چگونه مانع قبولی اعمال صالح است در این زمینه یک سلسله لسان اثباتی دارد میفرماید: ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ خدا از متقین اعمال را قبول میکند این ﴿إِنَّمَا﴾ که حصر است اصل قبول به اصل تقوا متکی است درجه نازله قبول به درجه نازله قبول متکی است درجه کامله تقوا به درجه کامله تقوا متکی است عمل بیتقوا مقبول نیست ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ که در سوره «مائده» آمده است. جریان فرزندان آدم، آیه 27 سوره «مائده» ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ این نه به آن معناست اگر کسی متقی نبود مثلاً عادل نبود اعمالش اصلاً مقبول نیست به ظهور حصر، این میرساند که قبول به تقوا متکی است اگر تقوا ضعیف بود قبول ضعیف است اگر تقوا کامل بود قبول کامل است. قبول کامل متکی به تقوای کامل است نازلترین درجه تقوا که همان ایمان است باید باشد آن گاه میفرماید به اینکه ما اعمال ….
پرسش ...
پاسخ: خود تقبل همان قبول کامل است یقبل غیر از یتقبل است خدای سبحان وقتی پاداش میدهد پاداش او همان قبول اوست نه اینکه مثل ما اول قبول کند بعد پاداش بدهد چون قبول او صفت فعل اوست همین که انسان را به بهشت میبرد عمل قبول است. همین که نمیبرد معلوم میشود قبول نیست درباره ما که قبول میکنیم یک انفعال نفسی است پذیرشی است یک تعهدی است و مانند آن. برای خدای سبحان قبول که به این معنا نیست چون قبول صفت فعل است در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» میفرماید به اینکه اینها هر کار خیری انجام بدهند از اینها قبول نیست. چرا؟ چون ایمان ندارند آن طایفه از آیات میفرمود به اینکه ایمان و عمل صالح برای بهشت رفتن است طایفه دیگر از آیات میفرمود به اینکه خدا از متقین میپذیرد این طایفه لسانش نفی مستدل است که میگوید از کفار و منافق قبول نمیکنیم برای اینکه این از دل برنخواست کاری که از دل برنخیزد ما قبول نمیکنیم در سوره «توبه» آیه 53 به بعد میفرماید که ﴿قُل﴾ فرمود به این منافقین و کفار بگو، به منافقین بگو ﴿أَنفِقُوا طَوعاً أَو کَرْهاً لَن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ﴾ گاهی انسان با میل خود برای ساختن یک درمانگاهی خدمت میکند اجباری نیست با میل خود به جبهه کمک میکند اجباری نیست ﴿طَوْعاً﴾ این کار خیر را انجام میدهد اجباری در کار نیست گاهی ﴿کَرْهاً﴾ انجام میدهد فرمود به این منافقین بگو شما چه با میل خدمت کنید چه بیمیل، هرگز از شما قبول نمیشود بهرههای دنیایی ممکن است ببرید ﴿لاَ یُبْخَسُونَ﴾ و مانند آن. نتایج دنیوی ممکن است نصیبشان بشود اما بهره اخروی یعنی بهشت با این کار پیدا نمیشود. ﴿قُلْ أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ چه با میل چه بیمیل ﴿لَن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّکُمْ کُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِینَ﴾ این فسق در اعتقاد است نه تنها در عمل، و الا خدا از فاسق، از مسلمان فاسق قبول میکند از فاسق به معنای کافر و منافق قبول نمیکند چون یکی از معاصی کبیره نفاق است یکی از معاصی کبیره شرک است یکی از معاصی کبیره کفر است اینها عالیترین درجه فسقاند ﴿إِنَّکُمْ کُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِینَ﴾ باز در آیه بعد همین را معلل میکند ﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ﴾ تمام انفاقهایی که اینها در جنگ و غیر جنگ میکنند مانع قبول اینها، کار خود اینهاست اینکه ما قبول نمیکنیم نه اینکه او یک کار خیری انجام داد ما قبول نکردیم مانع قبول کار اینها، خود اینها هستند. کفر اینها نمیگذارد عملشان مقبول بشود ﴿إلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ﴾ چون به خدا و پیامبر کافرند عملی که از جان بر نخیزد خدا قبول نمیکند میشود یک عمل بیروح، عمل بیروح برای دنیا خوب است نه برای آخرت. و اگر خدا قبول نمیکند منشأ عدم قبولی کفر خود اینهاست، اینها مسلمان بشوند خدا قبول میکند این طور نیست که عمل لایق باشد و خدا قبول نکند این را در سوره «فاطر» بیان کرده است که این عملها بالا نمیرود قدرت بالا رفتن ندارد برای اینکه ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ هر عملی که بالا نمیرود اگر عمل ضعیف بود و نتوانست بالا برود این تقصیر فرشتگان نیست که این عمل را نگرفتند که این عمل بالا نرفت ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ اعتقادات طیبه بالا میرود ﴿وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ عمل صالح هم در رفع این کلم طیب کمک میکند ولی اگر کسی انسان خبیثی بود نه طیب، عمل صعود ندارد وقتی عمل صعود نداشت فرشتگان هم نمیپذیرند پس مانع قبول اعمال اینها نفس اعمال خود اینهاست کفر خود اینهاست.
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه این عمل نمیتواند بالا برود عمل حسن فعلی داشته چون عمل حسن فعلی داشته بهره دنیایی هم دارد عمل ضعیف، عمل دنیا بهره دنیایی دارد. او مثل اینکه کشت کرده باران آمده کشتش هم سبز کرده مالش هم تأمین شده است. او چون برای همین دنیا کار کرده شهرت خواست ارضای کاتبه خواست به خیال خام خودش، وجدان خود را خواست راحت بکند به خیال خام خودش، اینها همه فراهم شده برای او.
پرسش ...
پاسخ: مگر آنهایی که این کار را انجام بدهند اگر کسی یکی از این کارهای چهارگانه را انجام داد خسارتش در دنیا کمتر است اگر کسی هیچ یک از این امور اربعه را انجام نداد «خسر الدنیا و الآخرة» اگر یکی از این کارها را انجام داد ﴿أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ﴾ فرزندان آنها را متنعم میکند شهرت به آنها میدهد یک عزت صوری به آنها میدهد و مثال ذلک.او اصلا برای دنیا کرده نتیجهاش را هم گرفته است اینکه میفرماید: ﴿وَمَا مَنَعَهُم أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ﴾ و اگر هم نماز میخوانند ﴿وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إلاَّ وَهُم کُسَالَی﴾ با کسالت نماز میخوانند گرچه ظاهرشان بانشاط است اما با دل پژمرده نماز میخوانند چون معتقد به نماز نیستند ﴿وَلاَ یُنفِقُونَ إلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ﴾ این تحلیل را ملاحظه میفرمایید میفرماید گرچه با میل دارد میرود ولی وقتی یک قدری جلوتر بروید میبینید بیمیل دارد میرود. در آیه قبل فرمود: ﴿أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ چه بامیل بدهید چه بیمیل بدهید قبول نمیشود. در مقام تعلیل میفرماید وقتی قلبش را بشکافید این میل به آخرت ندارد ما هم میل به آخرت را میخواهیم این میخواهد نامش زنده بماند مادامی که هست، هست این برای آخرت که قدم بر نداشت این برای رضای خدا که قدم بر نداشت بنابراین کارش مقبول نیست ﴿وَلاَ یُنفِقُونَ إلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ﴾ آن گاه میفرماید که اینها یک چند صباحی در دنیا یک لذتهای صوری دارند بعد گرفتار عذاب ألیم میشوند هرگز ثروت اینها و فرزندان این منافقین و کفار شما را مغرور نکند نگویید اینها که بیخیرند در دنیا متنعماند درباره کفار یک حساب است درباره منافقین که این بخش از آیات ناظر به منافقین است که بدتر از کافرند حساب دیگری دارند درباره این منافقین میفرمایدبه اینکه ﴿فَلاَ تُعجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾ اگر وضع مالی این منافقین خوب شد و اگر اولاد فراوانی پیدا کردند خدا میخواهد اینها را با همین اولاد و مال در دنیا عذاب کند تمام تلاششان این است که آنها را حفظ کنند ﴿إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ این یک نحوه عذابی است که خدای سبحان دامنگیر اینها کرده است ولی اگر کسی مؤمن بود و عمل صالح داشت همه جزئیات او را مینویسند آنجا که غرامت میدهد هم به عنوان عمل صالح مینویسند آنجایی هم که غنیمت میبرد به عنوان عمل صالح مینویسند. کافر و منافق آنجا که خدمت میکند نمینویسند ولی مؤمن آنجا که غنیمت میبرد و بهره میگیرد باز هم به عنوان عمل صالح مینویسند این همان اصالت ایمان است در آیات قبل ملاحظه فرمودید که فرمود شما هر خدمتی که بخواهید بکنید مقبول اله نیست اما در همین سوره مبارکه «توبه» در اواخر توبه میفرماید که رزمندهها چه غرامت بدهند چه غنیمت بگیرند عمل صالح است چه عقب نشینی بکنند چه پیشروی بکنند عمل صالح است چه تیر بزنند چه تیر بخوردند عمل صالح است این طور نیست که ثواب یک شهید خیلی بیشتر از ثواب یک رزمنده فاتح باشد معرفت چه اندازه باشد خلوص چه اندازه باشد رشد اسلام چه اندازه داشته باشد. گاهی فاتح ثوابش از یک شهید بیشتر است او معرفتش بیشتر است او اثر تیراندازیش بیشتر است احیای سلام به دست او قویتر است خوب ثوابش هم بیشتر است از آن طرف به منافقین فرمود هر خدمتی که شما میکنید هیچ کدامش مقبول نیست از این طرف میفرماید رزمنده هر قدمی که برمیدارد هر کاری که میکند عمل صالح است این ایمان است که به عمل بها میدهد این را در همین سوره «توبه» آیه 120 به بعد فرمود: ﴿مَاکَانَ لأهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ هیچ کس حق ندارد که جان خود را گرامیتر از جان پیامبر بداند ﴿مَاکَانَ لأهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الأعْرَابِ﴾ که ﴿أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ﴾ حضرت که به جبهه میرود اینها بمانند پشت سر قرار بگیرند در خلف قرار بگیرند ﴿وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ رغبت داشته باشند که خودشان را حفظ بکنند ولو حضرت مثلاً آسیب ببیند این را هیچ مسلمانی حق ندارد. هیچ مسلمانی حق ندارد که مایل باشد که خودش سالم بماند و رهبرش آسیب ببیند. چرا؟ ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُم﴾ این تشویق را به آن ایمان استدلال میکند ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَیُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ﴾ هیچ تشنگی به رزمندههای اسلام اصابت نمیکند ﴿وَلاَنَصَبٌ﴾ هیچ خستگی به اینها نمیرسد ﴿وَلاَ مَخْمَصَةٌ﴾ گرسنگی به اینها نمیرسد هر سه براساس تنازع مقید به فی سبیلاللهاند به عنوان تنازع هر دو در فی سبیلالله اثر میگذارند ﴿ لاَیُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَنَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾، این فی سبیلالله است که به این کارها بها میدهد این کارهای سخت که غرامت میدهند و مشکلات را تحمل میکنند اما کارهای پیروزی؛ ﴿وَلاَیَطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ﴾ یک وقتی یک تپهأی را فتح میکنند بالای کوه میروند وارد خاک میشوند جایی قدم میگذارند که دشمن را خشمگین میکند جایی گام مینهند که دشمن را غمگین میکند ﴿وَلاَیَطَأُونَ مَوطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ﴾ این برای پیشروی ﴿وَلاَیَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیلاً﴾ چیزی از آنها نصیبشان نمیشود به عنوان غنیمت و پیروزی هم آن سه عامل سه امر، غرامت و دشواری را خدا فرمود عمل صالح است هم این دو امر پیشروی و غنیمتگیری رامی فرماید عمل صالح است این طور نیست که اگر یک کسی یک تانکی را بزند عمل صالح نصیبش نشود و یک تانک او را بزنند و او غرامت بدهد از این نظر که صبر کرده عمل صالح نصیبش بشود چه تیر بزند چه تیر بخورد عمل صالح است چه تانکی را بزند چه تانکش را بزنند عمل صالح است همه و همه ﴿إلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾ چرا هم غرامت را خدا پاداش میدهد و هم غنیمت را؟ اگر یک وقتی یک قدری پیشروی کردند دارند غنایم جنگی را جمع میکنند هر غنیمتی که یک رزمنده دارد جمع میکند به عنوان عمل صالح است چرا؟ چه چیزی به این کار بها میدهد؟ چون این کارش هم مثل تحمل خستگی و گرسنگی فی سبیلالله است ﴿إلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّ اللّهَ لاَیُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ﴾ محسنین را قرآن کریم به مؤمنینی که به عمل صالح انس دارند تفسیر میکند این برای افراد توی جبهه است و خط مقدم جبهه و سنگر نشینان و امثال ذلک. است اما افراد پشت جبهه و یا مطلق آیه بعد ﴿وَلاَیُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً﴾ هیچ کمکی به جبهه نمیکنند چه کم و چه زیاد هرکسی به وسع خودش، به مقدار میسور خودش، چه کم چه زیاد ﴿وَلاَیُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً﴾ حالا خواه انفاق مالی باشد خواه انفاق علمی باشد در خدمتهای جبهه هرکسی مقدور اوست اگر توانست برای رزمندهها احکام اسلامی بگوید آیات قرآنی بگوید روایات بگوید آنها را دلگرم کند سطح معرفت آنها را بالاتر ببرد استقامت به آنها بدهد تشویقشان بکند این انفاق یک طلبه است در میدان جنگ. اینچنین نیست که الآن ما بنشینیم و بگوئیم «فیرجّح مداد العلماء علی دماء الشهداء» الآن جای «لضربة علی یوم خندق أفضل من عباده الثقلین» ما اگر ندانیم که آن حدیث جایش کجاست و این حدیث جایش کجاست باید متأثر باشیم الآن جای این است که بگوئیم «لضربة علی یوم خندق أفضل من عباه الثقلین» نه که آن ضربت خالص بود همهٴ کارهای حضرت خالص بود کدام کارهایش خالص نبود؟ آن همه خطبی که حضرت دارد مگر خالص نیست؟ آن همه عبادتهایش مگر خالص نیست آن همه ارشاد و نصیحت و قضا و داوریهایش مگر خالص نبود؟! اگر عمل را به اندازه معرفت پاداش بدهند علیبن ابیطالب در همهٴ اعمال عارف بمعنی الکلمه بود زیرا سخن او این است که «یاغایه آمال العارفین» اگر سخن، عمل را به اندازه علم پاداش بدهند «کفی و کف على فی العدل سواء» «أقضاکم علی» و مانند آن کسی که به منزله جان پیامبر است همهٴ کارهایش خالص است اما یک وقت کار، کاری است که اسلام را حفظ میکند و اگر نبود آن ضربت و اگر خدای ناکرده در جنگ احزاب اینها پیروز میشدند که اسلامی نمیماند که اگر خدای ناکرده این نیروهای پدافندی نبود اگر این بمبها میآمد اگر قم و حوزه علمیه و همهٴ کتابخانهها را پودر میکرد چه چیز برای شیعه میماند؟ اینچنین نیست که ما الآن بنشینیم کتاب بنویسیم و دین را با این داریم حفظ میکنیم. اگر خدای ناکرده آن جبههها تأمین نباشد و اگر خدای ناکرده با آن بمبها همه کتابخانههای حوزه علمیه در ظرف یکی دو ساعت پودر بشود هیچ مدرکی از مدارک شیعه نمیماند این است که الآن جای «لضربة علی یوم خندق أفضل من عباده الثقلین» است هر کسی که چه در تعطیلات ایام فاطمیه، چه در فرصتهای ... توفیقی پیدا کرد این شق سعات را استقبال کرد زهی فیض او. اینچنین نیست انفاق تنها انفاق مالی باشد انفاق علمی را شامل نشود هر کسی در راه دین انفاق بکند خواه علم خواه مال، چه کم چه زیاد، همه را خدای سبحان به عنوان عمل صالح مینویسد از آن طرف به منافقین میگوید.
هر کاری بکنید بیاثر است ما نمینویسیم از این طرف به مؤمنین میگوید چه کم چه زیاد هر کاری بکنید ما مینویسیم ﴿وَلاَیُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً وَلاَیَقْطَعُونَ وَادِیاً﴾ حالا از آنجا تا جبهه رفتن چطور؟ این قطع وادی است آنجا ﴿وَلاَیَطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ﴾ او این تپهها را دارد فتح میکند آن به عنوان عمل صالح است انسان این بیابانها را دارد طی میکند که خود را به آنها برساند این هم عمل صالح است چه اینکه آنها هم قطع وادی میکنند و این قطع وادی شامل حال آنها هم خواهد شد چون این آیه دوم مطلق است این هم شامل جبهه،هم شامل پشت جبهه میشود ﴿إلاَّ کُتِبَ لَهُم﴾ خب خدای سبحان به عنوان عمل صالح مینویسد که همان اندازه پاداش بدهد یا نه؟ ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ شما یک طبق داری که یک طبق میوه دارد در این میوهها همهشان یکسان نیستند پنچ، ششتا میوهاش درشت است بقیهاش معمولی است اگر کسی خواست به این طبقدار احسان کند همه را به قیمت آن میوههای درشت میخرد خدای سبحان اگر بخواهد با مؤمنین رفتار کند همه اعمالشان را به قیمت آن چهارتا عمل خوب قبول میکند این معنای احسان الهی است ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ اگر در بین ده عمل او یک عملش برجسته بود بقیه را هم به همان اندازه عمل برجسته پاداش میدهد این طور نیست که آن یکی بالاتر، آن یکی پایینتر. تا انسان در چه راهی قدم بردارد اینکه میفرماید: ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ در سوره «نحل» میفرماید یا در اینجا میفرماید: ﴿لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ یعنی آن بهترین و برجستهترین عمل را الگو قرار میدهد و براسا آن پاداش میدهد.
«و الحمد لله ربّ العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است