- 665
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 11 تا 12 سوره رعد
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 11 تا 12 سوره رعد
- توحید ربوبی
- ولایت و نصرت الهی ویژه خداوند است
- کافران ولی و ناصری ندارند
- بررسی آیات قدرت ولایت و نصرت الهی در قرآن کریم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّیٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَ مَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَالٍ﴾
بعد از اینکه فرمود هرگز نعمتها را خدای سبحان تغییر نمیدهد مگر متنعمین در اثر سوء اختیار نعمتها را بیجا مصرف کنند آنگاه است که ممکن است خدای سبحان آن متنعم مترف را و مسرف را مورد انتقام قرار بدهد آنگاه فرمود اگر خدا خواست کاری را انجام دهد هیچ عاملی جلوی آن کار را نمیگیرد, آن کار رد نمیشود و اگر سوئی را و یک عذابی را برای یک فردی یا امتی مقرر فرمود هرگز ممکن نیست آن عذاب یا آن امر سوء از آن امت برطرف بشود یا از آن فرد برطرف بشود, نه خود آن فرد توان مقاومت را دارد نه دیگری به یاری او برمیخیزد, نه او خود قدرت مقاومت دارد نه در تحت تدبیر دیگری است که دیگری ولی او باشد و از روی ولایت از او حمایت کند نه مشترکا بین او و خارج است که یک مقدار او مقاومت کند یک مقدار از بیرون کمک بگیرد بنام نصرت, هم نصرت منتفی است هم ولایت منتفی است هم وقایت نه کسی حافظ اوست که آسیب به او نرسد نه کسی ولی اوست که تمام تاثیر از آن آن ولی باشد و از او حمایت کند نه او به کمک خارج دوتائی در برابر ارادهٴ خدا میتوانند بایستند که خارج ناصر او باشد؛ فرق ولی و نصیر آنست که در ولایت تمام شئون مُوَلّیٰ علیه را ولی به عهده میگیرد کارهای کودک را ولی او به عهده میگیرد ولی در نصرت یک مقدار از کارها را شخص به عهده دارد تتمیم کارها را دیگری بعهده میگیرد این میشود نصرت آن میشود ولایت برای نجات از عذاب خدا نه ولیی به داد انسان میرسد نه نصیری نه غیری به عنوان تمام اختیار شئون آدم را اداره بکند که انسان در تحت ولایت او باشد نه تلفیقی از انسان و از غیر انسان کاری ساخته است که او بشود نصیر لذا هم ولی را نفی میکند هم نصیر را ﴿و اذا اراد الله بقوم سوءاً فلا مرد له و ما لهم من دونه من وال﴾
غیر از خدا ولیی نیست که والی او باشد و او را در تحت تدبیر خود اداره کند.
سؤال ...
جواب: هر شفاعتی که در قرآن کریم مطرح است به اذن الله است و این در طی بحثهای سال قبل گذشت که دیگری اگر بخواهد در کار خدا آنچه که مربوط به ربوبیت خدای سبحان است دخالت کند یا بالاستقلال است یا بالاشتراک است یا بالمظاهرة است یا بالشفاعة بیش از این چهار قسم فرض ندارد سه قسم را قرآن صریحا ابطال کرد که شدنی نیست یک قسم را تثبیت کرد آن هم باذنه تعالی که در سورة فاطر بود که گذشت .
این قسمت در توحید ربوبی نیاز دارد که انسان تمام این شئونی که در جهان میگذرد چه آنچه که به فاعل برمیگردد چه آنچه که به قابل برمیگردد یک مطالعهٴ کلی بکند قرآن کریم هم سراسر موجودات را قابل خوبی میداند قابل مطیعی میداند که هرگز تمرد ندارند این یک بخش و خدای سبحان را فاعل مقتدری میداند که هرگز عجز و ناتوانی در حرم کبریائی او راه ندارد این دو بخش و اگر اراده کند نه آن شخصی که مورد بیمهری خدا قرار گرفت نه خود میتواند مقاومت کند این سه, نه تحت ولایت دیگری است این چهار, نه تلفیقی از خود و دیگری است بنام نصرت و معاونت این پنج, تهدیدهای مهم را هم قرآن ذکر میکند این شش, نمونه ها را هم به ما ارائه میدهد این هفت که فرمود ما در آنجا این کار را کردیم خواستند فساد کنند ما سرکوبشان کردیم آنجا که ما اراده کردیم سرکوب بشوند احدی به یاریشان نیامد در یک سلسله از آیات میفرماید اگر خدا اراده کند چیزی جلوی ارادة خدا را نمیگیرد این به عنوان بیان سنت جهانی در بعضی از آیات میفرماید ما آنجا اراده کردیم که فلان شخص را سرکوب کنیم کردیم یا آنها خواستند با پیامبر ما به ستیز برخیزند ما منکوبشان کردیم که از یک جریان گذشته و واقع شده حکایت میکند.
اما امر اول که سراسر جهان حرف شنو و مطیع خوبیاند از نظر اطاعت نقصی در آنها نیست آیاتی که میگوید ﴿لله جنود السموات و الارض﴾ یا ﴿و ما یعلم جنود ربک الا هو﴾ , که سراسر جهان هستی را سپاهیان حق میداند یا در سورة حم سجده میفرماید ﴿فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین﴾ خدای سبحان به آسمانها و زمین فرمان داد که خواه و ناخواه مطیع باشید همه عرض کردند ما خواهان اطاعت تو هستیم اتینا نه تنها اتینا طائعین بلکه ﴿اتینا طائعین﴾ ما با دیگر موجودات همه گردن نهادهایم اگر آنجا سخن از تثنیه است در ذیل سخن از جمع است اگر ﴿فقال لها و للارض ائتیا﴾, تثنیه است جواب آن است که ﴿اتینا طائعین﴾ ما با دیگر موجودات گردن نهاده با طوع و رغبت مطیع تو هستیم لذا از این تعبیرات قرآن کریم فراوان دارد که سراسر جهان هستی مسلمانند یعنی مسلمند یعنی منقادند یعنی مطیعند ﴿و له اسلم من فی السموات و الارض﴾ , آن اسلام تکوینی است و انقیاد تکوینی است پس فیما یرجع الی القابل هیچ عصیانی نیست که نافرمانی کنند و تمردی را روا بدارند و نه بگویند اینچنین نیست؛ اما آنچه که به فاعلیت فاعل برمیگردد خدا را قرآن کریم به عنوان قدیر محض معرفی میکند ﴿علی کل شیئ قدیر﴾ لا یعجزه شیء, گاهی بصورت صفت ثبوتی گاهی به صورت صفت سلبی گاهی بعنوان ﴿علی کل شیء قدیر﴾ گاهی بعنوان لا یعجزه شیء چون فاعل تام الفاعلیة است که لا یعجزه شیء و قابل هم مطیع محض است نتیجة انضمام فاعل مقتدر و قابل مطیع این است که ﴿إنما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون﴾ چه در سورة یس چه در دیگر سور میفرماید ارادة خدای سبحان همان و تحقق آن شیء در خارج همان این ترتب "فا" برای آن است که بتوانیم مطلب را ادا کنیم نه فاصلهای در کار است نه بین ایجاد خدای سبحان با وجود آن شیء یک فاصلهایست این برای تفهیم ترتب فیض بر فیاض است وجود بر ایجاد است نه برای آن است که یک فاصلهای در این بین است بنابراین اگر خدای سبحان چیزی را اراده کند ارادة خدا همان ایجاد خداست و فعل خدا و فیض خداست و آن فعل و ایجاد همان و تحقق آن شیء در خارج همان این هم نتیجة فاعل تام و قابل تام واگر کسی بخواهد در برابر ارادة خدای سبحان مقاومت کند خواه بالاستقلال خواه بالمشارکه استقلال هم خواه خودش مستقل باشد خواه در تحت تدبیر دیگری باشد اینها را هم قرآن کریم نفی کرد فرمود ﴿ما لکم من دون الله من ولی ولا نصیر﴾ , نه نتها خودشان قدرت مقاومت ندارند که در حال عذابند بلکه نه عامل خارج بالاستقلال گرهٴ آنها را میگشاید بعنوان ولایت نه تلفیقی از قدرت درون و قدرت بیرون گره را میگشاید بعنوان نصرت و معاونت نه اینها ولی دارند نه معاون نه ولی دارند نه نصیر نه ولی دارند نه واقی که اینها را از خطر حفظ بکند چند تعبیر در همین سورة رعد هست که دیروز اشاره شد که والی تدارند واقی ندارند ﴿ما لک من الله من ولی و لا واق﴾ نه وقایتی است نه ولایتی اگر وقایت است مال خداست که یحفظونه من امر الله و بامر الله اگر ولایتی است که او ولی کل شیء است اگر نصرتی است که تلفیق دوتا عاجز کار را انجام دهد این هم ممکن نیست شما یک عاجز غیر از شما هم یک عاجز مجموع دو تا عاجز هرگز نمیتوانند معین و مستعین یکدیگر باشند این هم یک سلسله از آیات. یک سلسله از آیات هم میفرماید به اینکه خدای سبحان اگر اراده کند همة مردم را از بین ببرد کسی نمیتواند جلوی آنها را بگیرد, تهدید عمومی, یک سلسله از آیات هم میفرماید که ما این کار را کردیم یعنی در فلان جا این حادثه شده او رفت در برابر وحی ما بایستد ما سرکوبش کردیم که از جریان واقع شده خبر میدهد نه از نظام خبر دهد که نظام اینچنین هست نه, فرمود اینچنین شده امّا آیاتی که میفرماید اگر خدای سبحان اراده کند هیچ موجودی قادر نیست در سورة توبه هست که ﴿ان الله له ملک السموات و الارض یحیی و یمیت و ما لکم من دون الله من ولی ولا نصیر﴾ , اگر نفوذ در آسمان و زمین که همان مُلک است ازان خداست و اگر مَلِک آسمان و زمین یعنی صاحب نفوذ در جهان هستی خدای سبحان است ﴿ان الله له ملک السموات والارض﴾ که احیاء و اماته هم فعل و فیض اوست بنابراین ﴿و ما لکم من دون الله من ولی﴾ که بالاستقلال شئون شما را تدبیر کنند ﴿و لا نصیرٍ﴾ که به کمک شما و او مشکل شما حل بشود در سورة انعام فرمود ﴿و ان یمسسک الله بضرٍ فلا کاشف له الا هو و ان یمسسک بخیر ٍفهو علی کل شیء قدیر ٭ و هو القاهر فوق عباده و هو الحکیم الخبیر﴾ , اگر خدای سبحان بخواهد به شما آسیبی برساند هیچ کسی نیست که این مشکل را حل کند مگر خودش و اگر خواست خیری به شما برساند قادر هست و احدی آن قدرت را ندارد که جلوی خیررسانی خدا را بگیرد چون او ﴿علی کل شیء قدیر﴾ است و قاهر فوق بندگان خودش است در سورة یس وقتی سخن مؤمن آلیس مطرح است به عنوان یک موحد میگوید ﴿أأتخذ من دونه الههً﴾ من تحت ولایت و ربوبیت غیر خدای سبحان به سر ببرم ﴿ان یردن الرحمن بضرٍ لاتغن عنی شفاعتهم شیئاً ولا ینقذون﴾ , اگر خدای سبحان تصمیم سختی نسبت به من بگیرد چه کاری از این الهه ساخته است؟ و چه شفاعتی از اینها متوقع است نه بالاستقلال که کاری بکنند نه بطور شفیع چون شفاعت هم باید به اذنه باشد احدی شفاعت نمیکند مگر به اذن حق و خدا که به این بتها اذن نداد بالاستقلال هم که کار هم میسور اینها نیست. در سورة فتح هم مشابه این دو مطلب هست که در خیر و شر احدی نقش بازدارنده ندارد در سورة فتح آمده ﴿قل فمن یملک لکم من الله شیئاً ان اراد بکم ضراً او اراد بکم نفعا﴾ , در سود و زیان او ولی مطلق است و رب مطلق بخواهد خیری به شما برساند دیگری توان جلوگیری ندارد بخواهد شما را مؤاخذه کند دیگری قدرت جلوگیری او را ندارد قل فمن یملک لکم من الله شیئاً ان اراد بکم ضراً او اراد بکم نفعا بل کان الله بما تعملون خبیرا﴾ , که هر کاری را بر اساس مصلحت انجام میدهد این معنا که اگر خدای سبحان بخواهد کاری را انجام بدهد از دیگری ساخته نیست در سورة احزاب هم آمده در سورة احزاب آیة 17 اینچنین است ﴿قل من ذا الذی یعصمکم من الله ان اراد بکم سوءاً او اراد بکم رحمة﴾ , اگر خدای سبحان خواست ضرری به شما برساند که یسوئکم سوء است که میتواند جلوی او را بگیرد و اگر خواست خیری عائد شما بکند که میتواند جلوی آن ریزش خیر را بگیرد که این اطلاقها هر سه را نقل میکند یعنی ولی مستقل بیرون قدرت مستقل درون تلفیقی از درون و بیرون به عنوان معاونت و نصرت هر سه را نفی میکند گاهی بالاطلاق گاهی بالتصریح والتقیید میگوید نه ولایت است نه نصرت است نه وقایت است نه شما بالاستقلال میتوانید نه تحت ولایت دیگری هستید نه تلفیق از شما وغیر نقشی دارد لذا فرمود در همین آیة سورة احزاب فرمود ﴿و لا یجدون لهم من دون الله ولیاً و لا نصیرا﴾ , که بنابراین احدی نگوید که من به دیگری متکی هستم گاهی میفرماید کاری از غیر خدا ساخته نیست گاهی میفرماید ﴿مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتاً﴾ آن خداست که گاهی با یک تار عنکبوت در جریان غار رسول الله﴿صلی الله علیه وآله وسلم﴾ را حفظ میکند با یک تار عنکبوت! دیگری به هر قدرتی تکیه کند مثل تار عنکبوت است کاری از او ساخته نیست گاهی در توهین و تضعیف او میفرماید اولیای غیر الهی مانند تار عنکبوتند در حد یک تمثیل گاهی هم میفرماید هیچگونه ولایتی نیست, هیچگونه نصرتی نیست, هیچگونه وقایتی هم نیست.
در سورة مائده یکی دو بیان را در همین زمینه مطرح میفرمایند یکی دربارة جریان حضرت مسیح(سلام الله علیه) است که در آیة 17 همین سورة مائده است میفرماید ﴿قل فمن یملک من الله شیئاً ان اراد ان یهلک المسیح ابن مریم و امه و من فی الارض جمیعا﴾ اگر خدای سبحان خواست عیسای مسیح و مادرش و همة مردم روی زمین را هلاک کند چه کسی جلوی آنها را میگیرد اگر فاعل در فاعلیتش نهایت اقتدار را دارد و سراسر جهان سپاهیان حقند حتی دست و پا و جوارح خود آدم هم جزء سپاهیان و ستاد حقند که اگر خدای سبحان خواست انسان را با دست و پای خود او بگیرد با اعضا و جوارح او میگیرد پس که میتواند جلوی این ارادة حق را بگیرد شما که قائل به ربوبیت مسیح شدید چه کاری از مسیح ساخته است در بسیاری از موارد وقتی سخن از عیسای مسیح(سلام الله علیه) مطرح است میفرماید عیسی بن مریم مسیح بن مریم که این اشاره کند به اینکه او مثل دیگران مادر دارد حالا بدون پدر آفریده شد فردی است انسانی مانند دیگران مادر دارد دربارة سایر انبیا اصرار ندارد که اسم پدر یا مادر آنها را ببرد اما دربارة عیسی(سلام الله علیه) قرآن کریم اصراری دارد که بگوید عیسی بن مریم مسیح بن مریم که او فرزند یک زنی است مانند دیگر زنها از نظر بشر بودن و امکان و احتیاج و مانند آن خودش هم فردی است از نظر بشر بودن مانند دیگر افراد بشر و ممکن, لذا کاری از اینها ساخته نیست در صدر همین آیة 17 سورة مائده فرمود ﴿لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم قل فمن یملک من الله شیئاً ان اراد ان یهلک المسیح ابن مریم و امّه و من فی الارض جمیعاً﴾, چرا احدی نمیتواند دربرابر ارادة خدای سبحان مقاومت کند؟ برای اینکه ﴿ولله ملک السموات و الارض و ما بینهما یخلق مایشاء﴾ , این دلیل آن است که اگر خدای سبحان اراده کرد ارادهاش نافذ خواهد بود چرا؟ چون مَلک است ﴿ولله ملک السموات والارض﴾ ارادة او نافذ است و این ملک بودن را و مالک السموات والارض بودن را هم در ذیل آیه معلل کرد فرمود ﴿و الله علی کل شیء قدیر﴾ بنابراین چون بکل شیء قدیر است صاحب نفوذ است چون صاحب نفوذ است ارادة او تخلف ناپذیر است پس ﴿فمن یملک من الله شیئاً ان اراد ان یهلک مسیح ابن مریم و امه و من فی الارض جمیعا﴾, احدی نمیتواند مالک چیزی باشد چرا؟ چون ﴿لله ملک السموات والارض﴾ چرا ﴿لله ملک السموات والارض﴾ چون ﴿والله علی کل شیء قدیر﴾ بنابراین مُلک و مِلک آسمانها و زمین از آن خدای سبحان است؛ در همین سورة مائده یک نکتهای است که مربوط به بحث گذشته است و آن آیة 45 سورة مائده است که میفرماید ما اگر اینها را گرفتار میکنیم میگیریم در اثر بعضی از گناهان آنها است در آیة 49 فرمود که این مربوط به بحث امروز نیست مربوط به بحث روزهای قبل است که تلازمی بین معصیت و کیفر نیست که روی هر گناه خدا آدم را بگیرد چون خدا ممکن است عفو بکند فرمود ﴿و یعفوا عن کثیرٍ﴾ در این آیة 49 فرمود که ﴿فاعلم انما یرید الله انّ یصیبهم ببعض ذنوبهم﴾ , نه به جمیع ذنوبهم نه خدا اراده کرد هر کس هر معصیتی کرده است بالضروره او را مؤاخذه کند چون در سورة شوری فرمود ﴿ما اصابکم من مصیبةٍ فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیرٍ﴾ از بسیاری از معاصی عفو میکند منتها ما نمیدانیم از کدام یک از معاصی عفو میکند و از کدام معصیت عفو نمیکند و از که عفو میکند از که عفو نمیکند این است که دائماً بین خوف و رجاء باید باشیم اینها مواردی بود که فرمود اگر خدای سبحان اراده بکند احدی نمیتواند جلوی ارادة خدای سبحان را بگیرد. و اما آنجا که واقع شده در سورة انبیاء است و سورة اسراء است و سورة صافات در سورة اسراء آیة 103 میفرماید در جریان فرعون که ﴿فاراد ان یستفزهم من الارض﴾ فرعون خواست اینها را استفزاز کند بکَند از زمین, تبعیدشان کند, اخراج کند, ازعاج کند, تبعید کند بکند دور بیندازد, این قصد سوء فرعون بود ﴿فاراد عن یستفزهم من الارض فاغرقناه و من معه جمیعا﴾ و در این حال احدی جلوی اردة ما را نگرفت او که تا دیروز میگفت ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی﴾ امروز تابع موج ما شد یک وقتی گفتیم که دریا این را به کام بکش ﴿فغشیهم من الیم ما غشیهم﴾ , ما غشیهم این خواست این موسای کلیم و پیروانش را استفزاز کند تبعید کند ازعاج کند بکند و دور بیندازد ما او را طعمة آب قرار دادیم و غرقش کردیم ﴿فاغرقناه و من معه جمیعاً﴾ در سورة انبیا جریان حضرت ابراهیم را ذکر میکند میفرماید به اینکه حضرت ابراهیم وقتی آن اعتراض را کرد اینها تصمیم کرفتند گفتند ﴿قالوا حرقوه﴾ آیة 68 به بعد سورة انبیاء ﴿قالوا حرقوه و انصروا آلهتکم ان کنتم فاعلین﴾ او را بسوزانید و این بتها را یاری کنید ﴿قلنا یا نارُ کونی برداً و سلاماً علی ابراهیم﴾ , آنگاه میفرماید ﴿و ارادوا به کیدا فجعلناهم الاخسرین﴾ اینها رفتهاند نقشهای دربارة حضرت ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) پیاده کنند ما همة اینها را اخسرین و از همة افراد خسران دیدهتر قرار دادیم همین معنا را در سورة صافات آیة 98 میفرماید به اینکه کیدی کردند ﴿فجعلناهم الاسفلین﴾ در سورة صافات آیة 98 همین معنا آمده منتها به تعبیری دیگر ﴿فارادوا به کیداً فجعلناهم الاسفلین﴾ ﴿قالوا ابنوا له بنیاناً فالقوه فی الجحیم ٭ فارادوا به کیداً فجعلناهم الاسفلین﴾ , بنابراین گاهی میفرماید ما عدهای را به دریا میفرستیم گاهی میفرماید عدهای را منکوب میکنیم و مانند آن چیزی جلوی ارادة خدای سبحان را نمیگیرد پس هم آن اصول قرآنی را به عنوان سنت لایتغیر تبیین میکند هم جریانهای واقع شده را به عنوان نمونه ذکر میکند.
آنگاه در همین آیات سورة رعد که محل بحث است به جملة دیگر میرسیم فرمود ﴿هو الذی یریکم البرق خوفاً و طمعاً و ینشئ السحاب الثقال﴾ خدای سبحان که اگر رب انسان است رب جهان هم هست همانطوری که به همة شئون انسانی عالم است و حافظان الهی به شئون انسانی میپردازند باید به شئون جهان هم عالم باشد و رب جهان هم باشد لذا در جریان فضا و در جریان رعد و برق و در جریان باد و باران اینچنین میفرماید ﴿هو الذی یریکم البرق خوفاً و طمعاً و ینشیء السحاب الثقال﴾, اصولاً قرآن کریم سراسر کتاب توحید است هیچ بحثی نیست که سخن از خدا نباشد یا من الوحدة الی الوحدة است مثل آیات پایان سورة حشر یا من الوحدة الی الکثرة است یا من الکثرة الی الوحدة است یا من الکثرة الی الکثرة بالوحدة است آیات قرآن از این چهار قسم بیرون نیست مسئلهای نیست که در او سخن از خدا نباشد یا فقط سخن از خداست و اوصاف اسماء خدا مانند آیات سورة حشر در پایان سورة حشر که ﴿هو الله الخالق البارئ المصور له الاسماء الحسنی﴾ , ﴿و هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب والشهادة هو الرحمن الرحیم ٭ هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر﴾ که سخن از وحدت به وحدت است خدائی است که عالم است خدائی است که خالق است خدائی است که مصور است کذا و کذا یا سخن از وحدت به کثرت است مانند آیهای که در همین سورة رعد بحث شد آیهٴ دوم که ﴿الله الذی رفع السموات بغیر عمدٍ ترونها﴾ اوست که این کارها را کرده است آیة بعدش همین است ﴿و هو الذی مد الارض و جعل فیها رواسی و انهاراً﴾ اوست که اینکارها را کرده است که من الوحدة الی الکثرة است قسم سوم آیاتی است که من الکثرة الی الوحدة است یعنی صدر آیه و محتوای آیه این است که اگر در جهان تدبر کنید تأمل کنید بررسی کنید میفهمید خدائی هست آن نمونهاش در همین سورة رعد که محل بحث بود آیة پنجم که فرمود ﴿و فی الارض قطعٌ متجاوراتٌ و جناتٌ من اعنابٍ و زرع و نخیلٌ صنوانٌ و غیر صنوانٍ یسقی بماء واحد و نفضّل بعضها علی بعضٍ فی الأکل ان فی ذلک لآیاتٍ لقومٍ یعقلون﴾ فرمود در زمین شما میبینید قطعات گوناگون مجاور هم هستند در یک قطعه زمین که اجزایش کنار هم هست درختهای گوناگون میوههای گوناگون از یک خاک از یک آب از یک هوا از یک باران میوههای گوناگون, که از کثرت ما را به وحدت میرساند یعنی در زمین اگر خوب بنگرید این امور منظم را اگر مطالعه کنید میفهمید که خدائی هست که تدبیر اینها را به عهده دارد و در بیان احکام و سائر حِکم و دستورات اخلاقی و آداب معاشرت و سائر مسائل از کثرت به کثرت است منتها با دید وحدت که میفرماید اینچنین رفتار کنید به دستور خدا با یکدیگر اینچنین باشید به دستور خدا در جنگ و صلح اینطور در معاملات و آدابتان اینطور ﴿اوفوا بالعقود﴾ اینطور هر حکمی که در آیة قرآن مطرح است سخن از توحید در کنار او تعبیه شده هر مسئلهای البته نه هر آیهای آیه ممکن است در حد ﴿مُدهامَتان﴾ باشد خود آیه نه هر مطلبی را که قرآن کریم ذکر میکند از این چهار قسم بیرون نیست آیهای که فعلاً محل بحث است از وحدت به کثرت است نظیر همان ﴿و هو الذی مد الارض و جعل فیها وراسی﴾ که قبلاً بحث شد اینجا هم فرمود ﴿هو الذی یریکم البرق خوفا و طمعا و ینشئ السحاب الثقال﴾ اوست خدائی که برق را به شما نشان میدهد و ابر میآفریند این رعد و برقی که در فضا مشاهده میشود روی تدبیر حساب شدهٴ یک رب العالمین است این رعد و برق هم مانند دیگر موجودات و پدیدههای جهان امکانی نیازمند به خالقند روی نظم است و حساب شده است نه هرج و مرجی در جهان است نه بینظمی و نه استقلال ذاتی پس تک تک اینها نیازمند به ربّند و خالق ﴿هو الذی یریکم البرق خوفا﴾ یک عده از این برق میهراسند مانند مسافرین دریا یا مسافرین بیابانها و مانند آن یک عده وقتی این برق را میبینند امیدوار میشوند مانند کشاورزان ودامداران که امید وارند که بارشی ببارد و دامشان تامین شود و کشاورزیشان رشد کند اینها خوفا و طمعا برق را میبینند و خدای سبحان برق را برای دو منظور نشانشان میدهد و بدنبال این ﴿و ینشیء السحاب الثقال﴾ سحاب جمع سحابه است ابرهای سنگین که حامل باران هست آنها را خدای سبحان انشا میکند و میآفریند برای اینکه ابر باردار بشود و بارشی ببارد و چیزی به مزرعه و مرتع بدهد یک سلسله بادهائی را خدای متعالی ارسال میکند میفرماید ﴿وارسلنا الریاح لواقح﴾ این نسیمها و این بادها قدرت تلقیح دارد همانند تلقیحی که در گیاهان میشود همانند تلقیحی که در حیوانات میشود تا یک گیاهی را باردار کند تا یک حیوانی را باردار کند در باد و باران و پیدایش ابرهای سبک و سنگین این بادها نقشی دارند رسالت الهی را ایفا میکنند و ﴿ارسلنا الریاح لواقح﴾ اینها تلقیح کنندگان هستند تا اینکه این ابرها مادر بشوند و بتوانند بارانی داشته باشند و ببارند, پس طلیعهاش آن رعد و برقش فرستادن بادهائی که سِمَت تلقیحی دارند و ابرهای انتخاب شده تا بتوانند سنگین بشوند همه و همه در تحت تدبیر رب العالمین است خوب ﴿هو الذی یریکم البرق خوفاً و طمعاً و ینشئ السحاب الثقال﴾ یعنی ابرهای سنگین در برابر ابرهای خفیف که حامل بارانی نیستند آنگاه وارد مسئلة تسبیح فرشتگان میشود که مطلب جداست.
«والحمد لله رب العالمین»
- توحید ربوبی
- ولایت و نصرت الهی ویژه خداوند است
- کافران ولی و ناصری ندارند
- بررسی آیات قدرت ولایت و نصرت الهی در قرآن کریم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّیٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَ مَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَالٍ﴾
بعد از اینکه فرمود هرگز نعمتها را خدای سبحان تغییر نمیدهد مگر متنعمین در اثر سوء اختیار نعمتها را بیجا مصرف کنند آنگاه است که ممکن است خدای سبحان آن متنعم مترف را و مسرف را مورد انتقام قرار بدهد آنگاه فرمود اگر خدا خواست کاری را انجام دهد هیچ عاملی جلوی آن کار را نمیگیرد, آن کار رد نمیشود و اگر سوئی را و یک عذابی را برای یک فردی یا امتی مقرر فرمود هرگز ممکن نیست آن عذاب یا آن امر سوء از آن امت برطرف بشود یا از آن فرد برطرف بشود, نه خود آن فرد توان مقاومت را دارد نه دیگری به یاری او برمیخیزد, نه او خود قدرت مقاومت دارد نه در تحت تدبیر دیگری است که دیگری ولی او باشد و از روی ولایت از او حمایت کند نه مشترکا بین او و خارج است که یک مقدار او مقاومت کند یک مقدار از بیرون کمک بگیرد بنام نصرت, هم نصرت منتفی است هم ولایت منتفی است هم وقایت نه کسی حافظ اوست که آسیب به او نرسد نه کسی ولی اوست که تمام تاثیر از آن آن ولی باشد و از او حمایت کند نه او به کمک خارج دوتائی در برابر ارادهٴ خدا میتوانند بایستند که خارج ناصر او باشد؛ فرق ولی و نصیر آنست که در ولایت تمام شئون مُوَلّیٰ علیه را ولی به عهده میگیرد کارهای کودک را ولی او به عهده میگیرد ولی در نصرت یک مقدار از کارها را شخص به عهده دارد تتمیم کارها را دیگری بعهده میگیرد این میشود نصرت آن میشود ولایت برای نجات از عذاب خدا نه ولیی به داد انسان میرسد نه نصیری نه غیری به عنوان تمام اختیار شئون آدم را اداره بکند که انسان در تحت ولایت او باشد نه تلفیقی از انسان و از غیر انسان کاری ساخته است که او بشود نصیر لذا هم ولی را نفی میکند هم نصیر را ﴿و اذا اراد الله بقوم سوءاً فلا مرد له و ما لهم من دونه من وال﴾
غیر از خدا ولیی نیست که والی او باشد و او را در تحت تدبیر خود اداره کند.
سؤال ...
جواب: هر شفاعتی که در قرآن کریم مطرح است به اذن الله است و این در طی بحثهای سال قبل گذشت که دیگری اگر بخواهد در کار خدا آنچه که مربوط به ربوبیت خدای سبحان است دخالت کند یا بالاستقلال است یا بالاشتراک است یا بالمظاهرة است یا بالشفاعة بیش از این چهار قسم فرض ندارد سه قسم را قرآن صریحا ابطال کرد که شدنی نیست یک قسم را تثبیت کرد آن هم باذنه تعالی که در سورة فاطر بود که گذشت .
این قسمت در توحید ربوبی نیاز دارد که انسان تمام این شئونی که در جهان میگذرد چه آنچه که به فاعل برمیگردد چه آنچه که به قابل برمیگردد یک مطالعهٴ کلی بکند قرآن کریم هم سراسر موجودات را قابل خوبی میداند قابل مطیعی میداند که هرگز تمرد ندارند این یک بخش و خدای سبحان را فاعل مقتدری میداند که هرگز عجز و ناتوانی در حرم کبریائی او راه ندارد این دو بخش و اگر اراده کند نه آن شخصی که مورد بیمهری خدا قرار گرفت نه خود میتواند مقاومت کند این سه, نه تحت ولایت دیگری است این چهار, نه تلفیقی از خود و دیگری است بنام نصرت و معاونت این پنج, تهدیدهای مهم را هم قرآن ذکر میکند این شش, نمونه ها را هم به ما ارائه میدهد این هفت که فرمود ما در آنجا این کار را کردیم خواستند فساد کنند ما سرکوبشان کردیم آنجا که ما اراده کردیم سرکوب بشوند احدی به یاریشان نیامد در یک سلسله از آیات میفرماید اگر خدا اراده کند چیزی جلوی ارادة خدا را نمیگیرد این به عنوان بیان سنت جهانی در بعضی از آیات میفرماید ما آنجا اراده کردیم که فلان شخص را سرکوب کنیم کردیم یا آنها خواستند با پیامبر ما به ستیز برخیزند ما منکوبشان کردیم که از یک جریان گذشته و واقع شده حکایت میکند.
اما امر اول که سراسر جهان حرف شنو و مطیع خوبیاند از نظر اطاعت نقصی در آنها نیست آیاتی که میگوید ﴿لله جنود السموات و الارض﴾ یا ﴿و ما یعلم جنود ربک الا هو﴾ , که سراسر جهان هستی را سپاهیان حق میداند یا در سورة حم سجده میفرماید ﴿فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین﴾ خدای سبحان به آسمانها و زمین فرمان داد که خواه و ناخواه مطیع باشید همه عرض کردند ما خواهان اطاعت تو هستیم اتینا نه تنها اتینا طائعین بلکه ﴿اتینا طائعین﴾ ما با دیگر موجودات همه گردن نهادهایم اگر آنجا سخن از تثنیه است در ذیل سخن از جمع است اگر ﴿فقال لها و للارض ائتیا﴾, تثنیه است جواب آن است که ﴿اتینا طائعین﴾ ما با دیگر موجودات گردن نهاده با طوع و رغبت مطیع تو هستیم لذا از این تعبیرات قرآن کریم فراوان دارد که سراسر جهان هستی مسلمانند یعنی مسلمند یعنی منقادند یعنی مطیعند ﴿و له اسلم من فی السموات و الارض﴾ , آن اسلام تکوینی است و انقیاد تکوینی است پس فیما یرجع الی القابل هیچ عصیانی نیست که نافرمانی کنند و تمردی را روا بدارند و نه بگویند اینچنین نیست؛ اما آنچه که به فاعلیت فاعل برمیگردد خدا را قرآن کریم به عنوان قدیر محض معرفی میکند ﴿علی کل شیئ قدیر﴾ لا یعجزه شیء, گاهی بصورت صفت ثبوتی گاهی به صورت صفت سلبی گاهی بعنوان ﴿علی کل شیء قدیر﴾ گاهی بعنوان لا یعجزه شیء چون فاعل تام الفاعلیة است که لا یعجزه شیء و قابل هم مطیع محض است نتیجة انضمام فاعل مقتدر و قابل مطیع این است که ﴿إنما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون﴾ چه در سورة یس چه در دیگر سور میفرماید ارادة خدای سبحان همان و تحقق آن شیء در خارج همان این ترتب "فا" برای آن است که بتوانیم مطلب را ادا کنیم نه فاصلهای در کار است نه بین ایجاد خدای سبحان با وجود آن شیء یک فاصلهایست این برای تفهیم ترتب فیض بر فیاض است وجود بر ایجاد است نه برای آن است که یک فاصلهای در این بین است بنابراین اگر خدای سبحان چیزی را اراده کند ارادة خدا همان ایجاد خداست و فعل خدا و فیض خداست و آن فعل و ایجاد همان و تحقق آن شیء در خارج همان این هم نتیجة فاعل تام و قابل تام واگر کسی بخواهد در برابر ارادة خدای سبحان مقاومت کند خواه بالاستقلال خواه بالمشارکه استقلال هم خواه خودش مستقل باشد خواه در تحت تدبیر دیگری باشد اینها را هم قرآن کریم نفی کرد فرمود ﴿ما لکم من دون الله من ولی ولا نصیر﴾ , نه نتها خودشان قدرت مقاومت ندارند که در حال عذابند بلکه نه عامل خارج بالاستقلال گرهٴ آنها را میگشاید بعنوان ولایت نه تلفیقی از قدرت درون و قدرت بیرون گره را میگشاید بعنوان نصرت و معاونت نه اینها ولی دارند نه معاون نه ولی دارند نه نصیر نه ولی دارند نه واقی که اینها را از خطر حفظ بکند چند تعبیر در همین سورة رعد هست که دیروز اشاره شد که والی تدارند واقی ندارند ﴿ما لک من الله من ولی و لا واق﴾ نه وقایتی است نه ولایتی اگر وقایت است مال خداست که یحفظونه من امر الله و بامر الله اگر ولایتی است که او ولی کل شیء است اگر نصرتی است که تلفیق دوتا عاجز کار را انجام دهد این هم ممکن نیست شما یک عاجز غیر از شما هم یک عاجز مجموع دو تا عاجز هرگز نمیتوانند معین و مستعین یکدیگر باشند این هم یک سلسله از آیات. یک سلسله از آیات هم میفرماید به اینکه خدای سبحان اگر اراده کند همة مردم را از بین ببرد کسی نمیتواند جلوی آنها را بگیرد, تهدید عمومی, یک سلسله از آیات هم میفرماید که ما این کار را کردیم یعنی در فلان جا این حادثه شده او رفت در برابر وحی ما بایستد ما سرکوبش کردیم که از جریان واقع شده خبر میدهد نه از نظام خبر دهد که نظام اینچنین هست نه, فرمود اینچنین شده امّا آیاتی که میفرماید اگر خدای سبحان اراده کند هیچ موجودی قادر نیست در سورة توبه هست که ﴿ان الله له ملک السموات و الارض یحیی و یمیت و ما لکم من دون الله من ولی ولا نصیر﴾ , اگر نفوذ در آسمان و زمین که همان مُلک است ازان خداست و اگر مَلِک آسمان و زمین یعنی صاحب نفوذ در جهان هستی خدای سبحان است ﴿ان الله له ملک السموات والارض﴾ که احیاء و اماته هم فعل و فیض اوست بنابراین ﴿و ما لکم من دون الله من ولی﴾ که بالاستقلال شئون شما را تدبیر کنند ﴿و لا نصیرٍ﴾ که به کمک شما و او مشکل شما حل بشود در سورة انعام فرمود ﴿و ان یمسسک الله بضرٍ فلا کاشف له الا هو و ان یمسسک بخیر ٍفهو علی کل شیء قدیر ٭ و هو القاهر فوق عباده و هو الحکیم الخبیر﴾ , اگر خدای سبحان بخواهد به شما آسیبی برساند هیچ کسی نیست که این مشکل را حل کند مگر خودش و اگر خواست خیری به شما برساند قادر هست و احدی آن قدرت را ندارد که جلوی خیررسانی خدا را بگیرد چون او ﴿علی کل شیء قدیر﴾ است و قاهر فوق بندگان خودش است در سورة یس وقتی سخن مؤمن آلیس مطرح است به عنوان یک موحد میگوید ﴿أأتخذ من دونه الههً﴾ من تحت ولایت و ربوبیت غیر خدای سبحان به سر ببرم ﴿ان یردن الرحمن بضرٍ لاتغن عنی شفاعتهم شیئاً ولا ینقذون﴾ , اگر خدای سبحان تصمیم سختی نسبت به من بگیرد چه کاری از این الهه ساخته است؟ و چه شفاعتی از اینها متوقع است نه بالاستقلال که کاری بکنند نه بطور شفیع چون شفاعت هم باید به اذنه باشد احدی شفاعت نمیکند مگر به اذن حق و خدا که به این بتها اذن نداد بالاستقلال هم که کار هم میسور اینها نیست. در سورة فتح هم مشابه این دو مطلب هست که در خیر و شر احدی نقش بازدارنده ندارد در سورة فتح آمده ﴿قل فمن یملک لکم من الله شیئاً ان اراد بکم ضراً او اراد بکم نفعا﴾ , در سود و زیان او ولی مطلق است و رب مطلق بخواهد خیری به شما برساند دیگری توان جلوگیری ندارد بخواهد شما را مؤاخذه کند دیگری قدرت جلوگیری او را ندارد قل فمن یملک لکم من الله شیئاً ان اراد بکم ضراً او اراد بکم نفعا بل کان الله بما تعملون خبیرا﴾ , که هر کاری را بر اساس مصلحت انجام میدهد این معنا که اگر خدای سبحان بخواهد کاری را انجام بدهد از دیگری ساخته نیست در سورة احزاب هم آمده در سورة احزاب آیة 17 اینچنین است ﴿قل من ذا الذی یعصمکم من الله ان اراد بکم سوءاً او اراد بکم رحمة﴾ , اگر خدای سبحان خواست ضرری به شما برساند که یسوئکم سوء است که میتواند جلوی او را بگیرد و اگر خواست خیری عائد شما بکند که میتواند جلوی آن ریزش خیر را بگیرد که این اطلاقها هر سه را نقل میکند یعنی ولی مستقل بیرون قدرت مستقل درون تلفیقی از درون و بیرون به عنوان معاونت و نصرت هر سه را نفی میکند گاهی بالاطلاق گاهی بالتصریح والتقیید میگوید نه ولایت است نه نصرت است نه وقایت است نه شما بالاستقلال میتوانید نه تحت ولایت دیگری هستید نه تلفیق از شما وغیر نقشی دارد لذا فرمود در همین آیة سورة احزاب فرمود ﴿و لا یجدون لهم من دون الله ولیاً و لا نصیرا﴾ , که بنابراین احدی نگوید که من به دیگری متکی هستم گاهی میفرماید کاری از غیر خدا ساخته نیست گاهی میفرماید ﴿مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتاً﴾ آن خداست که گاهی با یک تار عنکبوت در جریان غار رسول الله﴿صلی الله علیه وآله وسلم﴾ را حفظ میکند با یک تار عنکبوت! دیگری به هر قدرتی تکیه کند مثل تار عنکبوت است کاری از او ساخته نیست گاهی در توهین و تضعیف او میفرماید اولیای غیر الهی مانند تار عنکبوتند در حد یک تمثیل گاهی هم میفرماید هیچگونه ولایتی نیست, هیچگونه نصرتی نیست, هیچگونه وقایتی هم نیست.
در سورة مائده یکی دو بیان را در همین زمینه مطرح میفرمایند یکی دربارة جریان حضرت مسیح(سلام الله علیه) است که در آیة 17 همین سورة مائده است میفرماید ﴿قل فمن یملک من الله شیئاً ان اراد ان یهلک المسیح ابن مریم و امه و من فی الارض جمیعا﴾ اگر خدای سبحان خواست عیسای مسیح و مادرش و همة مردم روی زمین را هلاک کند چه کسی جلوی آنها را میگیرد اگر فاعل در فاعلیتش نهایت اقتدار را دارد و سراسر جهان سپاهیان حقند حتی دست و پا و جوارح خود آدم هم جزء سپاهیان و ستاد حقند که اگر خدای سبحان خواست انسان را با دست و پای خود او بگیرد با اعضا و جوارح او میگیرد پس که میتواند جلوی این ارادة حق را بگیرد شما که قائل به ربوبیت مسیح شدید چه کاری از مسیح ساخته است در بسیاری از موارد وقتی سخن از عیسای مسیح(سلام الله علیه) مطرح است میفرماید عیسی بن مریم مسیح بن مریم که این اشاره کند به اینکه او مثل دیگران مادر دارد حالا بدون پدر آفریده شد فردی است انسانی مانند دیگران مادر دارد دربارة سایر انبیا اصرار ندارد که اسم پدر یا مادر آنها را ببرد اما دربارة عیسی(سلام الله علیه) قرآن کریم اصراری دارد که بگوید عیسی بن مریم مسیح بن مریم که او فرزند یک زنی است مانند دیگر زنها از نظر بشر بودن و امکان و احتیاج و مانند آن خودش هم فردی است از نظر بشر بودن مانند دیگر افراد بشر و ممکن, لذا کاری از اینها ساخته نیست در صدر همین آیة 17 سورة مائده فرمود ﴿لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم قل فمن یملک من الله شیئاً ان اراد ان یهلک المسیح ابن مریم و امّه و من فی الارض جمیعاً﴾, چرا احدی نمیتواند دربرابر ارادة خدای سبحان مقاومت کند؟ برای اینکه ﴿ولله ملک السموات و الارض و ما بینهما یخلق مایشاء﴾ , این دلیل آن است که اگر خدای سبحان اراده کرد ارادهاش نافذ خواهد بود چرا؟ چون مَلک است ﴿ولله ملک السموات والارض﴾ ارادة او نافذ است و این ملک بودن را و مالک السموات والارض بودن را هم در ذیل آیه معلل کرد فرمود ﴿و الله علی کل شیء قدیر﴾ بنابراین چون بکل شیء قدیر است صاحب نفوذ است چون صاحب نفوذ است ارادة او تخلف ناپذیر است پس ﴿فمن یملک من الله شیئاً ان اراد ان یهلک مسیح ابن مریم و امه و من فی الارض جمیعا﴾, احدی نمیتواند مالک چیزی باشد چرا؟ چون ﴿لله ملک السموات والارض﴾ چرا ﴿لله ملک السموات والارض﴾ چون ﴿والله علی کل شیء قدیر﴾ بنابراین مُلک و مِلک آسمانها و زمین از آن خدای سبحان است؛ در همین سورة مائده یک نکتهای است که مربوط به بحث گذشته است و آن آیة 45 سورة مائده است که میفرماید ما اگر اینها را گرفتار میکنیم میگیریم در اثر بعضی از گناهان آنها است در آیة 49 فرمود که این مربوط به بحث امروز نیست مربوط به بحث روزهای قبل است که تلازمی بین معصیت و کیفر نیست که روی هر گناه خدا آدم را بگیرد چون خدا ممکن است عفو بکند فرمود ﴿و یعفوا عن کثیرٍ﴾ در این آیة 49 فرمود که ﴿فاعلم انما یرید الله انّ یصیبهم ببعض ذنوبهم﴾ , نه به جمیع ذنوبهم نه خدا اراده کرد هر کس هر معصیتی کرده است بالضروره او را مؤاخذه کند چون در سورة شوری فرمود ﴿ما اصابکم من مصیبةٍ فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیرٍ﴾ از بسیاری از معاصی عفو میکند منتها ما نمیدانیم از کدام یک از معاصی عفو میکند و از کدام معصیت عفو نمیکند و از که عفو میکند از که عفو نمیکند این است که دائماً بین خوف و رجاء باید باشیم اینها مواردی بود که فرمود اگر خدای سبحان اراده بکند احدی نمیتواند جلوی ارادة خدای سبحان را بگیرد. و اما آنجا که واقع شده در سورة انبیاء است و سورة اسراء است و سورة صافات در سورة اسراء آیة 103 میفرماید در جریان فرعون که ﴿فاراد ان یستفزهم من الارض﴾ فرعون خواست اینها را استفزاز کند بکَند از زمین, تبعیدشان کند, اخراج کند, ازعاج کند, تبعید کند بکند دور بیندازد, این قصد سوء فرعون بود ﴿فاراد عن یستفزهم من الارض فاغرقناه و من معه جمیعا﴾ و در این حال احدی جلوی اردة ما را نگرفت او که تا دیروز میگفت ﴿الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی﴾ امروز تابع موج ما شد یک وقتی گفتیم که دریا این را به کام بکش ﴿فغشیهم من الیم ما غشیهم﴾ , ما غشیهم این خواست این موسای کلیم و پیروانش را استفزاز کند تبعید کند ازعاج کند بکند و دور بیندازد ما او را طعمة آب قرار دادیم و غرقش کردیم ﴿فاغرقناه و من معه جمیعاً﴾ در سورة انبیا جریان حضرت ابراهیم را ذکر میکند میفرماید به اینکه حضرت ابراهیم وقتی آن اعتراض را کرد اینها تصمیم کرفتند گفتند ﴿قالوا حرقوه﴾ آیة 68 به بعد سورة انبیاء ﴿قالوا حرقوه و انصروا آلهتکم ان کنتم فاعلین﴾ او را بسوزانید و این بتها را یاری کنید ﴿قلنا یا نارُ کونی برداً و سلاماً علی ابراهیم﴾ , آنگاه میفرماید ﴿و ارادوا به کیدا فجعلناهم الاخسرین﴾ اینها رفتهاند نقشهای دربارة حضرت ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) پیاده کنند ما همة اینها را اخسرین و از همة افراد خسران دیدهتر قرار دادیم همین معنا را در سورة صافات آیة 98 میفرماید به اینکه کیدی کردند ﴿فجعلناهم الاسفلین﴾ در سورة صافات آیة 98 همین معنا آمده منتها به تعبیری دیگر ﴿فارادوا به کیداً فجعلناهم الاسفلین﴾ ﴿قالوا ابنوا له بنیاناً فالقوه فی الجحیم ٭ فارادوا به کیداً فجعلناهم الاسفلین﴾ , بنابراین گاهی میفرماید ما عدهای را به دریا میفرستیم گاهی میفرماید عدهای را منکوب میکنیم و مانند آن چیزی جلوی ارادة خدای سبحان را نمیگیرد پس هم آن اصول قرآنی را به عنوان سنت لایتغیر تبیین میکند هم جریانهای واقع شده را به عنوان نمونه ذکر میکند.
آنگاه در همین آیات سورة رعد که محل بحث است به جملة دیگر میرسیم فرمود ﴿هو الذی یریکم البرق خوفاً و طمعاً و ینشئ السحاب الثقال﴾ خدای سبحان که اگر رب انسان است رب جهان هم هست همانطوری که به همة شئون انسانی عالم است و حافظان الهی به شئون انسانی میپردازند باید به شئون جهان هم عالم باشد و رب جهان هم باشد لذا در جریان فضا و در جریان رعد و برق و در جریان باد و باران اینچنین میفرماید ﴿هو الذی یریکم البرق خوفاً و طمعاً و ینشیء السحاب الثقال﴾, اصولاً قرآن کریم سراسر کتاب توحید است هیچ بحثی نیست که سخن از خدا نباشد یا من الوحدة الی الوحدة است مثل آیات پایان سورة حشر یا من الوحدة الی الکثرة است یا من الکثرة الی الوحدة است یا من الکثرة الی الکثرة بالوحدة است آیات قرآن از این چهار قسم بیرون نیست مسئلهای نیست که در او سخن از خدا نباشد یا فقط سخن از خداست و اوصاف اسماء خدا مانند آیات سورة حشر در پایان سورة حشر که ﴿هو الله الخالق البارئ المصور له الاسماء الحسنی﴾ , ﴿و هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب والشهادة هو الرحمن الرحیم ٭ هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر﴾ که سخن از وحدت به وحدت است خدائی است که عالم است خدائی است که خالق است خدائی است که مصور است کذا و کذا یا سخن از وحدت به کثرت است مانند آیهای که در همین سورة رعد بحث شد آیهٴ دوم که ﴿الله الذی رفع السموات بغیر عمدٍ ترونها﴾ اوست که این کارها را کرده است آیة بعدش همین است ﴿و هو الذی مد الارض و جعل فیها رواسی و انهاراً﴾ اوست که اینکارها را کرده است که من الوحدة الی الکثرة است قسم سوم آیاتی است که من الکثرة الی الوحدة است یعنی صدر آیه و محتوای آیه این است که اگر در جهان تدبر کنید تأمل کنید بررسی کنید میفهمید خدائی هست آن نمونهاش در همین سورة رعد که محل بحث بود آیة پنجم که فرمود ﴿و فی الارض قطعٌ متجاوراتٌ و جناتٌ من اعنابٍ و زرع و نخیلٌ صنوانٌ و غیر صنوانٍ یسقی بماء واحد و نفضّل بعضها علی بعضٍ فی الأکل ان فی ذلک لآیاتٍ لقومٍ یعقلون﴾ فرمود در زمین شما میبینید قطعات گوناگون مجاور هم هستند در یک قطعه زمین که اجزایش کنار هم هست درختهای گوناگون میوههای گوناگون از یک خاک از یک آب از یک هوا از یک باران میوههای گوناگون, که از کثرت ما را به وحدت میرساند یعنی در زمین اگر خوب بنگرید این امور منظم را اگر مطالعه کنید میفهمید که خدائی هست که تدبیر اینها را به عهده دارد و در بیان احکام و سائر حِکم و دستورات اخلاقی و آداب معاشرت و سائر مسائل از کثرت به کثرت است منتها با دید وحدت که میفرماید اینچنین رفتار کنید به دستور خدا با یکدیگر اینچنین باشید به دستور خدا در جنگ و صلح اینطور در معاملات و آدابتان اینطور ﴿اوفوا بالعقود﴾ اینطور هر حکمی که در آیة قرآن مطرح است سخن از توحید در کنار او تعبیه شده هر مسئلهای البته نه هر آیهای آیه ممکن است در حد ﴿مُدهامَتان﴾ باشد خود آیه نه هر مطلبی را که قرآن کریم ذکر میکند از این چهار قسم بیرون نیست آیهای که فعلاً محل بحث است از وحدت به کثرت است نظیر همان ﴿و هو الذی مد الارض و جعل فیها وراسی﴾ که قبلاً بحث شد اینجا هم فرمود ﴿هو الذی یریکم البرق خوفا و طمعا و ینشئ السحاب الثقال﴾ اوست خدائی که برق را به شما نشان میدهد و ابر میآفریند این رعد و برقی که در فضا مشاهده میشود روی تدبیر حساب شدهٴ یک رب العالمین است این رعد و برق هم مانند دیگر موجودات و پدیدههای جهان امکانی نیازمند به خالقند روی نظم است و حساب شده است نه هرج و مرجی در جهان است نه بینظمی و نه استقلال ذاتی پس تک تک اینها نیازمند به ربّند و خالق ﴿هو الذی یریکم البرق خوفا﴾ یک عده از این برق میهراسند مانند مسافرین دریا یا مسافرین بیابانها و مانند آن یک عده وقتی این برق را میبینند امیدوار میشوند مانند کشاورزان ودامداران که امید وارند که بارشی ببارد و دامشان تامین شود و کشاورزیشان رشد کند اینها خوفا و طمعا برق را میبینند و خدای سبحان برق را برای دو منظور نشانشان میدهد و بدنبال این ﴿و ینشیء السحاب الثقال﴾ سحاب جمع سحابه است ابرهای سنگین که حامل باران هست آنها را خدای سبحان انشا میکند و میآفریند برای اینکه ابر باردار بشود و بارشی ببارد و چیزی به مزرعه و مرتع بدهد یک سلسله بادهائی را خدای متعالی ارسال میکند میفرماید ﴿وارسلنا الریاح لواقح﴾ این نسیمها و این بادها قدرت تلقیح دارد همانند تلقیحی که در گیاهان میشود همانند تلقیحی که در حیوانات میشود تا یک گیاهی را باردار کند تا یک حیوانی را باردار کند در باد و باران و پیدایش ابرهای سبک و سنگین این بادها نقشی دارند رسالت الهی را ایفا میکنند و ﴿ارسلنا الریاح لواقح﴾ اینها تلقیح کنندگان هستند تا اینکه این ابرها مادر بشوند و بتوانند بارانی داشته باشند و ببارند, پس طلیعهاش آن رعد و برقش فرستادن بادهائی که سِمَت تلقیحی دارند و ابرهای انتخاب شده تا بتوانند سنگین بشوند همه و همه در تحت تدبیر رب العالمین است خوب ﴿هو الذی یریکم البرق خوفاً و طمعاً و ینشئ السحاب الثقال﴾ یعنی ابرهای سنگین در برابر ابرهای خفیف که حامل بارانی نیستند آنگاه وارد مسئلة تسبیح فرشتگان میشود که مطلب جداست.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است