- 1083
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 109 تا 111 سوره یوسف _ بخش سوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 109 تا 111 سوره یوسف _ بخش سوم
- عبرت در داستانهای قرآن
- راست بودن قرآن در حدیث
- تهمت به انبیاء
- تکذیب انبیاء
- هدایت انسانها
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِینَ ٭ لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِی الالبَابِ مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی وَلکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾
در روایات ما از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) هست که مأمون در همان مجلس از وجود مبارک امام هشتم (سلام الله علیه) سؤال میکند که انبیا که معصوماند حضرت فرمود: بله عرض کرد پس چرا در این آیه دارد که ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا﴾ فرمود: اینچنین نیست که انبیا گمان کردند که وعده دروغ به آنها داده شد بلکه این ضمیر ﴿ظَنُّوا﴾ به مرسل الیهم برمیگردد یعنی آن مردم گمان کردند که وعده نصرت دروغ است بعد آنجا مأمون اعتراف کرد بود به عظمت وجود مبارک امام رضا پی برد و اینها دیگران هم این روایت را بعدها نقل کردند که ابیحمزه جذاذ است ظاهراً یک مهمانی تشکیل داد سعیدبنجبیر و ضحاک و اینها که از مفسران و تابعان بودند اینها را دعوت کرد وقتی ابوحمزه جذری این مهمانی را تشکیل داده است گفت: «صنعت طعاماً و دعوت اناساً من اصحابنا منهم سعیدبنجبیر و ضحاکبنمزاحم» عدّهای از دوستان را دعوت کردند که سعید و ضحاک که از مفسران بودند آنها هم در این مهمانی حضور داشتند وقتی مهمانی به رسمیت رسید یک جوانی از قبیله قریش از سعیدبنجبیر همین آیه را پرسید که ﴿حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا﴾ این یعنی چه؟ ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا﴾ چون ﴿کُذِبُوا﴾ را نفی کرده بودند وقتی این جوان پرسید ایشان پاسخ دادند که «ظنَّ المرسل إلیهم انّ الرسل قد کذبوا» گفت این ضمیر ﴿ظنَّوا﴾ به آن قوم برمیگردد به مرسل إلیهم برمیگردد آن مردم گمان کردند که وعدهای که به انبیا داده شد ـ معاذاللهـ دروغ است برای اینکه به انبیا وعده داده شد که اگر شما حجت بالغه را به مردم برسانید عدّهای ایمان میآورند و محفوظ میمانند عدّهای به سوء اختیار ایمان نمیآورند اگر شما دعوت را به نصابتان برسانید ما شما را پیروز میکنیم آنها را از بین میبریم این مردم فکر کردند گمان کردند وعده پیروزی که به انبیا داده شد ـ معاذاللهـ دروغ است که ضمیر ﴿ظنّوا﴾ به مرسل الیهم یعنی به قوم برمیگردد ﴿ظنّوا﴾ که انبیاء ﴿قَدْ کُذِبُوا﴾ گزارش دروغ و خبر دروغ به انبیا دادند وقتی سعیدبنجبیر آیه را اینچنین معنا کرد در آن مهمانی ضحاکبنمزاحم که خودش هم رشته تفسیری داشت گفت «لو رحلت فی هذه الی الیمن کان قلیلاً» من اگر برای فهمیدن این مطلب از اینجا تا یمن میرفتم راه کمی را رفته بودم برای اینکه این آیه همیشه برای ما امر مشکلی بود مورد سؤال بود که ﴿حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا﴾ یعنی چه؟ خب اینها اگر به اهلبیت مراجعه کرده بودند خود اهلبیت (علیهم الصلاة وعلیهم السلام) در جلسات عمومی در جلسات خصوصی بعد از اینکه وجود مبارک امام هشتم در مرو در خراسان به صورت عموم این را مطرح کرد این دیگر چیز روشنی بود برای اهلبیت از فضای اهلبیت اما اینها چون اهل مراجعه به آنها نبودند همیشه برایشان یک مشکلی بود تا یکی که از آنها فیضی گرفته است در جمع مهمانی عمومی یا خصوصی این آیه را حل میکرد ان گاه ضحاک میگفت «لو رحلت فی هذه الی الیمن کان قلیلاً» این رحلهٴ ابن بطوطه و اینهایی که ملاحظه میفرمایید این یک کتابچهای است یک رسالهٴ مفصل نیست مختصراست به نام رحله در این رحله آنهایی که برای فراگرفتن معنای یک آیه یا ضبط یک حدیث مسافرتهای طولانی کردند نامهای آنها در این کتاب آمده به نام الرحله اسم میبرد که فلان شخص برای نوشتن و ضبط یک حدیث از مدینه تا مصر رفت خب مدینه کجا مصر کجا این حجاز است آن از شهرهای دوردست آفریقاست آن هم فاصله آن روز سفر آن روز این همه راه را طی کردند برای اینکه یکی از اصحابی که محضر مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درک کرد حدیثی را شنیده بود و این شخص برای اینکه بلاواسطه این حدیث را از آن صحابی بشنود از مدینه تا مصر سفر کرده کسانی که این راههای طولانی را طی میکردند این بزرگوار اسامی اینها را جمع کرده به نام الرحله خب این الرحله دیگر معروف شده بود ضحاکبنمزاحم هم میگوید من اگر برای یادگرفتن این مطلب از مدینه تا یمن میرفتم کم بود «لو رحلت فی هذه الی الیمن لکان قلیلاً» آنها که واقعاً قرآن را به جد پذیرفته بودند برای آنها مسئله بود امّا کسانی که ـ معاذاللهـ کاری با این آیات ندارند خب برای آنها سهل است فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ﴾ در موارد دیگری آیاتی هست که موهم این معناست که ـ معاذاللهـ پیامبری از پیامبران یا مجموع پیامبران اینها مثلاً یا ناامید میشوند یا مثلاً گلایه دارند یا مثلاً میگویند پس کجاست نصرت الهی خب همه این آیات باید روشن بشود اگر احیاناً بعضی اینها متشابهاند باید در سایه محکمات اینها حل بشود نظیر آیهٴ ٢١٤ سورهٴ مبارکه بقره در سورهٴ بقرهٴ آیه ٢١٤ به این صورت آمده است ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ البَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْرُ اللّهِ أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ﴾ یعنی شما فکر کردید که همین طور مستقیماً وارد بهشت میشوید بدون آزمون اینها کسانی بودند که بالأخره این نماز پنجگانه را پشت سر بهترین پیشنمازهای جهان میخواندند به پیغمبر اقتدا میکردند نمازهای پنجگانه را نماز صبح، ظهرین و مغربین این پنج نماز را در پنج نوبت به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) اقتدا میکردند آن هم در مسجدالنبی که بعد از مسجدالحرام بهترین مساجد است در چنین فضایی آیه نازل شد که شما فکر میکنید بدون آزمون جبهه و جنگ اهل بهشتید اینچنین نیست ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ﴾ آزمون امّتهای دیگر را هنوز پشت سر نگذاشتید اینها کسانیاند که ﴿مَسَّتْهُمُ البَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ﴾ دشواریها سختیها گرانیها قحطیها و مشکلات دیگر با اینها برخورد میکرد ﴿وَزُلْزِلُوا﴾ متزلزل شده است به لرزه در میافتادند تا حدّی که ﴿حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ پیامبرشان میگفت که پس کجاست یاری خدا مردم هم میگفتند پس کجاست یاری خدا پس معلوم میشود که خود پیامبر هم ـ معاذاللهـ گاهی میتواند مثلاً گلایه داشته باشد یا مثلاً گمان بکند که این گزارشات درست نبود و مانند آن این هم نارواست برای اینکه مستحضرید ﴿ حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ﴾ یک جمله است ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ یعنی «حتی یقول الذین امنوا معه» خب پس دو قول است هم پیامبر فرمود هم مردمی که با پیامبر بودند منتها پیامبر که میفرماید: ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ این استدعای نصر است از خدای سبحان درخواست کمک میکنند دیگران که کمحوصلهاند وقتی میگویند ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ این استبطای نصر است دیگر طول کشیده بطیء شده خب استدعا کمال است ولی استبطا جسارت است اگر کسی استدعا کند دعا کند که خب دعا «مخ العبادة» است عبادت است اینکه بد نیست همیشه دعا بکند ﴿وَانْصُرْنَا عَلَی القَوْمِ الکَافِرِینَ﴾ و مانند آن استدعای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و انبیا دیگر خب اینها عبادت است امّا استبطا یعنی بطیء شده کند شده دیر شده نیامده چرا نیامده خب این جسارت است تعیین وقت تعیین تکلیف تعیین وظیفه برای کسی که ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است اینکه با ایمان کامل سازگار نیست پس وقتی رسول میفرماید به عنوان استدعا است و عبادت است و کمال، وقتی افراد کمحوصله میگویند استبطا است جسارت است تعیین وقت است و نقص، اگر در آیه ٢1٤ چنین مطلبی هست معنای خاص خودش را هم دارد.
پرسش ... پاسخ: بله دیگر یکی تحمل میکند یکی نمیکند.
پرسش ... پاسخ: تزلزل ایجاد میشود یعنی به لرزه درمیآیند به اضطرب درمیآیند امّا ﴿أَمَّن یُجِیبُ المُضْطَرَّ﴾ مضطر را خدا جواب میدهد اینها میدانند که وقتی مضطرب شدند و مضطر شدند بگویند یا الله که میشود استدعا آنها چون نمیدانند وقتی مضطرب شدند میگویند پس کجاست خب خیلی فرق است یک آدمی که مضطر است میگوید «اللهم أنصرنا» این عبادت است امّا کسی که ایمانش کامل نباشد میگوید پس کجاست پس چرا نیامد این پس چرا نیامد استبطاکردن وقتگذاریکردن این با ایمان کامل سازگار نیست
پرسش ... پاسخ: نه او هنوز نگران نیست چون ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ است ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ است در آن آیهای که قبلاً بحث شد هم همین مطلب را میفهماند که ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ﴾ .
فرمود: اگر هیچ کس تو را یاری نکرد تو حق نداری بگویی که من تقیه کردم آخر پیغمبر که تقیه نمیکند فرمود: حالا نیامدند تو را یاری نکردند تو تنها شدی اینچنین نیست که حالا که تنها شدی باید رها کنی که ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ﴾ البته ﴿حَرِّضِ المُؤْمِنِینَ عَلَی القِتَالِ﴾ در کنارش هست تشویق بکن تحریض و دعوت بکن ترغیب بکن امّا اگر نیامدند تو تنها موظفی قیام بکنی خب موجودات اینچنینی انسانهای اینچنینی هرگز نسبت به ذات اقدس الهی چنین گمانی ندارند اینها محکمات است که باید سایهافکن متشابهات باشد آن حرف لطیفی که جناب زمخشری در کشّاف گفت خب او یک ادیب فحلی است قبلاً حرف او نقل شده است که میگوید شما به دنبال تذکیر و تأنیث نباشید یک، به دنبال نزدیک و دور نباشید دو، ببینید عنصر محوری قرآن چیست ضمیر را به آنجا برگردانید اسم اشاره را به آنجا برگردانید خب این یک ادیب نامی است در همین ﴿ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ﴾ این آیه 50 تا 52 را ملاحظه بفرمایید در همین مبارکه یوسف، بار دوم که آمدند به یوسف بگویند حالا پادشاه گفت شما از زندان باید بیایید بیرون ﴿وَقَالَ المَلِکُ ائْتُونِی بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ﴾ حالا این چندین سال غریب هم است در زندان هم مانده بعد از اینکه پیک پادشاه آمد و میخواهد یوسف را بعد از چندین سال که مظلومانه و غریبانه در زندان بود آزاد کند حضرت فرمود نه آزاد نمیشوم ﴿ قَالَ ارْجِعْ إِلَی رَبِّکَ فَسْالهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ﴾ آن گاه آیهٴ ٥١ فاصله است در ضمن ﴿ذلک﴾ که اسم اشاره است اینجا زمخشری آن حرف را دارد که شما در ارجاع ضمیر در ارجاع اسم اشاره به فکر تأنیث و تذکیر نباشید به فکر قرب و بعد لفظی نباشید ببینید محور اصلی آیه چیست محور اصلی این آیه این است که وقتی به حضرت یوسف گفتند شما آزادید فرمود نه من نمیآیم چرا نمیآیی ﴿ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ﴾ تا معلوم بشود من بیگناهم این را میگویند هم ادیب است هم مفسر اگر یک وقتی عناصر اصلی و جزء محکمات دین ما و عقلی ما این است که انبیا معصوماند ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ اند ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ اند و اگر هیچ کس اینها را یاری نکند اینها مأمورند در صحنه باشند چه اینکه بودند اینها را تحمل کردند اینها ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ مسائلی مشابه را تحمل کردند دیگر هرگز استبطا نمیکنند نمیگویند پس چه شد ممکن است یک فرد عادی آن صبر کامل را نداشته باشد استبطائاً بگوید «متیٰ نصرالله» ولی انبیا که نمیگویند ممکن است فرد عادی گمان بکند که گزارش پیروزی درست نبود ولی انبیا که چنین چیزی ندارند بنابراین هم آیه ٢١٤ سورهٴ مبارکه بقره معنایش روشن میشود هم آیه محل بحث در سوره مبارکه یوسف یعنی آیه ١١٠ اینکه ضحاکبنمزاحم گفت من اگر برای فهمیدن این مطلب از مدینه مثلاً تا یمن میرفتم راه کمی بود برای این است که یک کسی که دغدغهٴ فهم قرآنی دارد برای این خب تازگی دارد امّا اگر کسی ﴿وَکَأَیِّن مِنْ آیَةٍ فِی السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾ مطلب دیگر است خب.
پرسش ... پاسخ: رسل از مردم ناامیدند دیگر، برای اینکه اتمام حجت کردند معجزه آوردند مناظره کردند مصاحبه کردند گفتگو کردند اینها ایمان نیاوردند حجت بالغ شده است وقتی حجت بالغ شد آدم چندین بار تحمل بکند خب معلوم میشود اینها دیگر پذیرا نیستند مشابهش در سوره مبارکه.
پرسش: از مردم میؤس شدند که دیگر این توجیهات را نمی خواهد از مردم میؤس شدن دیگر این توجیهاتی که شما میفرمایید این،
پاسخ: آن وقت وقتی مأیوس شدند دیگر هیچ کمکی از مردم به اینها نمیرسد این مردم اینچنین نیست که همهشان بگویند ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ که این مردم کسانیاند که اگر حرف انبیا را گوش ندهند انبیا را میگویند ﴿أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ﴾ همان بلایی که به سر شعیب در آوردند ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یَاشُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ﴾ ما شما را تبعید میکنیم سنگسار میکنیم بیرون میکنیم تا حال ما هر چه خواندیم همین بود دیگر میگویند باید [از] اینجا بیرون بروید سنگسارتان میکنیم ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یَاشُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ این طور نیست که اینها بگویند ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ شما کارتان را بکنید ما کارمان را بکنیم میگویند از این سرزمین باید بروید بیرون با اینها درگیرند چالش دارند زد و خورد روزانه است انبیا تا آخرین لحظه مقاومت میکنند بعد هم وقتی ناامید شدند استدعا دارند مردم هم احیاناً گاهی استبطا دارند میگویند پس کجاست یاری خدا یاری معلوم میشود درگیری و جنگ دیگر اگر آنها کاری نداشته باشند اینها هم کار نداشته باشند براساس ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ عمل بکنند که اینها دیگر نمیگویند که خدایا پس چرا ما را یاری نمیکنی در این فضا یقیناً نصرت الهی میرسد ﴿جَاءَهُمْ نَصْرُنَا﴾ و خدای سبحان هم به عنوان اصل کلی وعده داد در سوره مبارکه روم که ﴿وَکَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ المُؤْمِنِینَ﴾ کمک مؤمنین بر ما حتمی است در آیه ٤٧ سوره مبارکه روم این است ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ رُسُلاً إِلَی قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالبَیِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ المُؤْمِنِینَ﴾ مستحضرید که در این گونه از موارد کان منسلخ از زمان است همانطوری که گفته میشود ﴿وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً﴾ ﴿قدیراً﴾ و مانند آن نه یعنی در گذشته اینچنین بود ﴿وَکَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ المُؤْمِنِینَ﴾ بیان سنّت الهی است نه در گذشته ما این وظیفه را داشتیم این «کان»ای است که از اصل کینونت خبر میدهد نه از فعل ماضی که در گذشته اینچنین بوده است نهخیر گذشته و حال و آینده اینچنین است که ذات اقدس الهی مؤمنین را یاری میکند ﴿وَکَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ المُؤْمِنِینَ﴾ «کان یکون کائنٌ علینا حقاً نصر المؤمنین» اینجا هم همین طور است ﴿جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ﴾ در کمال مبالغه و شدّت یاد شده است که کاملاً افرادی را که ما میخواستیم نجات پیدا کردند امّا ﴿وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِینَ﴾ در بعضی از موارد که مثلاً زلزله میآمد یا حوادث هوایی و جوّی پدید آمد ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ نسبت به مؤمنین کاری نداشت نسبت به کفّار کارگر بود همان جریان دم و امثال ذلک که معجزات نهگانه وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) بود در نیل خب همین آب بود همین بهر و بحر بود وقتی نبطیها میگرفتند اسراییلیها میگرفتند آب بود و میخوردند قبطیها پر میکردند خون بود همین آب بود دیگر این دم بودن این آب نسبت به بنیاسراییل که نبود که همین که آنها آب میگرفتند خون میشد همین که اسراییلیها آب میگرفتند آب بود این ﴿فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِینَ﴾ بعد میفرماید ﴿ لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ﴾ برخیها میخواستند بگویند این قصص به رسل برمیگردد حرف جناب زمخشری این است که اگر به رسل برمیگشت باید قِصص میفرمود یعنی در داستانهای انبیا و چون مفرد است ناظر به جریان یوسف و برادران یوسف است همان طوری که در طلیعه همین سوره آمده است که این قصه که قصه حضرت یوسف ﴿آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ﴾ در جریان قصه حضرت یوسف در طلیعه امر دارد که آیه هفت ﴿لَقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ﴾ و بعد هم از اصل قصهسرایی خدا به ﴿أَحْسَنَ القَصَصِ﴾ یاد کرده است که آنجا چون مفعول مطلق نوعی است اختصاصی به قصه یوسف ندارد امّا فرمود ﴿لَقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ﴾ این ذیل که ردّ العجز الی الصدر است ظاهراً ناظر به قصّه یوسف و برادران یوسف است نه قصص انبیا وگرنه جمع ذکر میکرد ﴿لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ﴾ یعنی در داستان حضرت یوسف و برادرانش گذشته از اینکه ﴿آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ﴾ بود ﴿عِبْرَةٌ لاُِولِی الالبَابِ﴾ اگر کسی لبیب باشد میتواند عبور کند قبلاً هم ملاحظه فرمودید عبرت را عبرت میگویند برای اینکه به وسیله آن انسان جاهل از جهل به علم عبور میکند انسان ظالم از ظلم به عدل عبور میکند انسان فاسق از فسق به اطاعت عبور میکند و مانند آن اگر کسی یک داستان آموزندهای را بررسی کرد و تحولی در او پیدا نشد او تماشاچی است نه معتبِر او را نمیگویند عبرت گرفته این تماشا کرده خب فرمود: ﴿لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِی الالبَابِ﴾ شاهد دیگر که این مربوط به جریان قصه حضرت یوسف است که در قرآن آمده فرمود: ﴿مَا کَانَ﴾ این قصص یا قرآنی که شامل این قصص است ﴿حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ هود گذشت که خداوند دربارهٴ قرآن میفرماید: ﴿ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ یک وقت است تحدّی میکند به کلش ﴿فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ یا به ده سوره ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ﴾ یا به یک سوره ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ گاهی میفرماید اصلاً این معادل ندارد شما که میگویید ـ معاذاللهـ این را پیغمبر از خودش ساخت این طرز غیبگویی عالمانه و قاطعانه که تکتک این مواضع را آدرس میدهد بگوید فلانجا نبودی ولی جریان این است فلانجا نبودی جریان این است و مطابق تورات و انجیل در بیاید منتها این تورات و انجیل را شما در خانههایتان پنهان کردید نمیآورید ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ وجود مبارک پیامبر هم که مکتب نرفته تورات را اصلاً ندیده انجیل را اصلاً ندیده کتابها را هم ندیده پیش استادی هم نرفته طرزی حرفهای انبیا را بیان کرده که گویا در تمام این مقاطع با اینها بود خب اینطور حرفزدن قابل جعل نیست یک وقت است ممکن است یک کسی قصری بسازد آدم بگوید که خب مشابهش را آدم ساخته این شبیه آن است امّا حالا کسی بیاید بگوید که ما این راه شیری را میسازیم خدا میفرماید که راه شیری اصلاً راه ساختن نیست که شما بیایید راه شیری و کهکشان بسازید فرمود این از آن قبیل ﴿ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ نه تنها او حالا شما تمام جنّ و انس جمع بشوند بخواهند یک سوره مثل این افترا ببندند مثل اینکه تمام جن و انس جمع بشوند بخواهند راه شیری بسازند آخر راه شیری که اتوبان و خیابان و بیابان نیست میفرماید این اصلاً قابل جمع نیست خب یک کسی که نبود چه خبر دارد از یک معدوم محض چه خبری دارد فرمود ما تکتک اینجاها را آدرس دادیم در کتابتان هم هست بیاورید تطبیق کنید آنها را رفتید پنهان کردید که ما بارها به شما گفتیم ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا﴾ دست به آن نزنید همانی که در خانههایتان هست بیاورید تطبیق کنید این هم اصلاً در عمرش تورات ندیده انجیل ندیده ﴿ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ اصلاً این قابل جعل نیست نه اینکه او جعل نکرده اولین و آخرین جمع بشوند نمیتوانند جعل بکنند چون ساخت خود من است مگر اولین و آخرین جمع بشوند میتوانند راه شیری بسازند راه شیری ساخت خداست بله خدا میتواند راه شیری دیگر بسازد و امّا کار اوست این ﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ لسانش این است فرمود: ﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی وَلکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ این تورات این انجیل این صحف موسی ابراهیم اینها را شما بردید در خانههایتان پنهان کردید خب در بیاورید اینها را دیگر این تصدیق همان حرفهاست این کسی که عمری تورات ندیده انجیل ندیده چون چند نسخه خطی بود آن هم پیش شماها بود دیگر شما در نمیآورید که این صریحاً اعلام کرد که بابا این حکمی که من میگویم در تورات شما هست در بیاورید ببینید درست است یا نیست ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ ﴿ وَلکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ و این کتاب تفسیر هر چیزی است و هدایت و رحمت است برای کسی که ایمان بیاورد گرچه هدایت و رحمت است ﴿کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ ولی کسانی که بهرهبرداری میکنند مؤمناناند چند نکته اساسی در سوره مبارکه یوسف مانده که بنا شد در جمعبندی نهایی مطرح بشود یکی مسأله رؤیاست که خواب یعنی چه، خواب چند گونه است و قرآن کریم چند گونهاش را مطرح کرده و چه قسمش را امضا کرده یکی هم جمعبندی مسائل سوره مبارکه که انشاءالله از روز دوشنبه تا پایان آن هفته این دو، سه روز درباره جمعبندی بحث میشود.
«والحمد لله رب العالمین»
- عبرت در داستانهای قرآن
- راست بودن قرآن در حدیث
- تهمت به انبیاء
- تکذیب انبیاء
- هدایت انسانها
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِینَ ٭ لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِی الالبَابِ مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی وَلکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾
در روایات ما از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) هست که مأمون در همان مجلس از وجود مبارک امام هشتم (سلام الله علیه) سؤال میکند که انبیا که معصوماند حضرت فرمود: بله عرض کرد پس چرا در این آیه دارد که ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا﴾ فرمود: اینچنین نیست که انبیا گمان کردند که وعده دروغ به آنها داده شد بلکه این ضمیر ﴿ظَنُّوا﴾ به مرسل الیهم برمیگردد یعنی آن مردم گمان کردند که وعده نصرت دروغ است بعد آنجا مأمون اعتراف کرد بود به عظمت وجود مبارک امام رضا پی برد و اینها دیگران هم این روایت را بعدها نقل کردند که ابیحمزه جذاذ است ظاهراً یک مهمانی تشکیل داد سعیدبنجبیر و ضحاک و اینها که از مفسران و تابعان بودند اینها را دعوت کرد وقتی ابوحمزه جذری این مهمانی را تشکیل داده است گفت: «صنعت طعاماً و دعوت اناساً من اصحابنا منهم سعیدبنجبیر و ضحاکبنمزاحم» عدّهای از دوستان را دعوت کردند که سعید و ضحاک که از مفسران بودند آنها هم در این مهمانی حضور داشتند وقتی مهمانی به رسمیت رسید یک جوانی از قبیله قریش از سعیدبنجبیر همین آیه را پرسید که ﴿حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا﴾ این یعنی چه؟ ﴿وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا﴾ چون ﴿کُذِبُوا﴾ را نفی کرده بودند وقتی این جوان پرسید ایشان پاسخ دادند که «ظنَّ المرسل إلیهم انّ الرسل قد کذبوا» گفت این ضمیر ﴿ظنَّوا﴾ به آن قوم برمیگردد به مرسل إلیهم برمیگردد آن مردم گمان کردند که وعدهای که به انبیا داده شد ـ معاذاللهـ دروغ است برای اینکه به انبیا وعده داده شد که اگر شما حجت بالغه را به مردم برسانید عدّهای ایمان میآورند و محفوظ میمانند عدّهای به سوء اختیار ایمان نمیآورند اگر شما دعوت را به نصابتان برسانید ما شما را پیروز میکنیم آنها را از بین میبریم این مردم فکر کردند گمان کردند وعده پیروزی که به انبیا داده شد ـ معاذاللهـ دروغ است که ضمیر ﴿ظنّوا﴾ به مرسل الیهم یعنی به قوم برمیگردد ﴿ظنّوا﴾ که انبیاء ﴿قَدْ کُذِبُوا﴾ گزارش دروغ و خبر دروغ به انبیا دادند وقتی سعیدبنجبیر آیه را اینچنین معنا کرد در آن مهمانی ضحاکبنمزاحم که خودش هم رشته تفسیری داشت گفت «لو رحلت فی هذه الی الیمن کان قلیلاً» من اگر برای فهمیدن این مطلب از اینجا تا یمن میرفتم راه کمی را رفته بودم برای اینکه این آیه همیشه برای ما امر مشکلی بود مورد سؤال بود که ﴿حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا﴾ یعنی چه؟ خب اینها اگر به اهلبیت مراجعه کرده بودند خود اهلبیت (علیهم الصلاة وعلیهم السلام) در جلسات عمومی در جلسات خصوصی بعد از اینکه وجود مبارک امام هشتم در مرو در خراسان به صورت عموم این را مطرح کرد این دیگر چیز روشنی بود برای اهلبیت از فضای اهلبیت اما اینها چون اهل مراجعه به آنها نبودند همیشه برایشان یک مشکلی بود تا یکی که از آنها فیضی گرفته است در جمع مهمانی عمومی یا خصوصی این آیه را حل میکرد ان گاه ضحاک میگفت «لو رحلت فی هذه الی الیمن کان قلیلاً» این رحلهٴ ابن بطوطه و اینهایی که ملاحظه میفرمایید این یک کتابچهای است یک رسالهٴ مفصل نیست مختصراست به نام رحله در این رحله آنهایی که برای فراگرفتن معنای یک آیه یا ضبط یک حدیث مسافرتهای طولانی کردند نامهای آنها در این کتاب آمده به نام الرحله اسم میبرد که فلان شخص برای نوشتن و ضبط یک حدیث از مدینه تا مصر رفت خب مدینه کجا مصر کجا این حجاز است آن از شهرهای دوردست آفریقاست آن هم فاصله آن روز سفر آن روز این همه راه را طی کردند برای اینکه یکی از اصحابی که محضر مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درک کرد حدیثی را شنیده بود و این شخص برای اینکه بلاواسطه این حدیث را از آن صحابی بشنود از مدینه تا مصر سفر کرده کسانی که این راههای طولانی را طی میکردند این بزرگوار اسامی اینها را جمع کرده به نام الرحله خب این الرحله دیگر معروف شده بود ضحاکبنمزاحم هم میگوید من اگر برای یادگرفتن این مطلب از مدینه تا یمن میرفتم کم بود «لو رحلت فی هذه الی الیمن لکان قلیلاً» آنها که واقعاً قرآن را به جد پذیرفته بودند برای آنها مسئله بود امّا کسانی که ـ معاذاللهـ کاری با این آیات ندارند خب برای آنها سهل است فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ﴾ در موارد دیگری آیاتی هست که موهم این معناست که ـ معاذاللهـ پیامبری از پیامبران یا مجموع پیامبران اینها مثلاً یا ناامید میشوند یا مثلاً گلایه دارند یا مثلاً میگویند پس کجاست نصرت الهی خب همه این آیات باید روشن بشود اگر احیاناً بعضی اینها متشابهاند باید در سایه محکمات اینها حل بشود نظیر آیهٴ ٢١٤ سورهٴ مبارکه بقره در سورهٴ بقرهٴ آیه ٢١٤ به این صورت آمده است ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ البَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْرُ اللّهِ أَلاَ إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ﴾ یعنی شما فکر کردید که همین طور مستقیماً وارد بهشت میشوید بدون آزمون اینها کسانی بودند که بالأخره این نماز پنجگانه را پشت سر بهترین پیشنمازهای جهان میخواندند به پیغمبر اقتدا میکردند نمازهای پنجگانه را نماز صبح، ظهرین و مغربین این پنج نماز را در پنج نوبت به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) اقتدا میکردند آن هم در مسجدالنبی که بعد از مسجدالحرام بهترین مساجد است در چنین فضایی آیه نازل شد که شما فکر میکنید بدون آزمون جبهه و جنگ اهل بهشتید اینچنین نیست ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ﴾ آزمون امّتهای دیگر را هنوز پشت سر نگذاشتید اینها کسانیاند که ﴿مَسَّتْهُمُ البَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ﴾ دشواریها سختیها گرانیها قحطیها و مشکلات دیگر با اینها برخورد میکرد ﴿وَزُلْزِلُوا﴾ متزلزل شده است به لرزه در میافتادند تا حدّی که ﴿حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ پیامبرشان میگفت که پس کجاست یاری خدا مردم هم میگفتند پس کجاست یاری خدا پس معلوم میشود که خود پیامبر هم ـ معاذاللهـ گاهی میتواند مثلاً گلایه داشته باشد یا مثلاً گمان بکند که این گزارشات درست نبود و مانند آن این هم نارواست برای اینکه مستحضرید ﴿ حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ﴾ یک جمله است ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ یعنی «حتی یقول الذین امنوا معه» خب پس دو قول است هم پیامبر فرمود هم مردمی که با پیامبر بودند منتها پیامبر که میفرماید: ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ این استدعای نصر است از خدای سبحان درخواست کمک میکنند دیگران که کمحوصلهاند وقتی میگویند ﴿مَتَی نَصْرُ اللّهِ﴾ این استبطای نصر است دیگر طول کشیده بطیء شده خب استدعا کمال است ولی استبطا جسارت است اگر کسی استدعا کند دعا کند که خب دعا «مخ العبادة» است عبادت است اینکه بد نیست همیشه دعا بکند ﴿وَانْصُرْنَا عَلَی القَوْمِ الکَافِرِینَ﴾ و مانند آن استدعای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و انبیا دیگر خب اینها عبادت است امّا استبطا یعنی بطیء شده کند شده دیر شده نیامده چرا نیامده خب این جسارت است تعیین وقت تعیین تکلیف تعیین وظیفه برای کسی که ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است اینکه با ایمان کامل سازگار نیست پس وقتی رسول میفرماید به عنوان استدعا است و عبادت است و کمال، وقتی افراد کمحوصله میگویند استبطا است جسارت است تعیین وقت است و نقص، اگر در آیه ٢1٤ چنین مطلبی هست معنای خاص خودش را هم دارد.
پرسش ... پاسخ: بله دیگر یکی تحمل میکند یکی نمیکند.
پرسش ... پاسخ: تزلزل ایجاد میشود یعنی به لرزه درمیآیند به اضطرب درمیآیند امّا ﴿أَمَّن یُجِیبُ المُضْطَرَّ﴾ مضطر را خدا جواب میدهد اینها میدانند که وقتی مضطرب شدند و مضطر شدند بگویند یا الله که میشود استدعا آنها چون نمیدانند وقتی مضطرب شدند میگویند پس کجاست خب خیلی فرق است یک آدمی که مضطر است میگوید «اللهم أنصرنا» این عبادت است امّا کسی که ایمانش کامل نباشد میگوید پس کجاست پس چرا نیامد این پس چرا نیامد استبطاکردن وقتگذاریکردن این با ایمان کامل سازگار نیست
پرسش ... پاسخ: نه او هنوز نگران نیست چون ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ است ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ است در آن آیهای که قبلاً بحث شد هم همین مطلب را میفهماند که ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ﴾ .
فرمود: اگر هیچ کس تو را یاری نکرد تو حق نداری بگویی که من تقیه کردم آخر پیغمبر که تقیه نمیکند فرمود: حالا نیامدند تو را یاری نکردند تو تنها شدی اینچنین نیست که حالا که تنها شدی باید رها کنی که ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ﴾ البته ﴿حَرِّضِ المُؤْمِنِینَ عَلَی القِتَالِ﴾ در کنارش هست تشویق بکن تحریض و دعوت بکن ترغیب بکن امّا اگر نیامدند تو تنها موظفی قیام بکنی خب موجودات اینچنینی انسانهای اینچنینی هرگز نسبت به ذات اقدس الهی چنین گمانی ندارند اینها محکمات است که باید سایهافکن متشابهات باشد آن حرف لطیفی که جناب زمخشری در کشّاف گفت خب او یک ادیب فحلی است قبلاً حرف او نقل شده است که میگوید شما به دنبال تذکیر و تأنیث نباشید یک، به دنبال نزدیک و دور نباشید دو، ببینید عنصر محوری قرآن چیست ضمیر را به آنجا برگردانید اسم اشاره را به آنجا برگردانید خب این یک ادیب نامی است در همین ﴿ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ﴾ این آیه 50 تا 52 را ملاحظه بفرمایید در همین مبارکه یوسف، بار دوم که آمدند به یوسف بگویند حالا پادشاه گفت شما از زندان باید بیایید بیرون ﴿وَقَالَ المَلِکُ ائْتُونِی بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ﴾ حالا این چندین سال غریب هم است در زندان هم مانده بعد از اینکه پیک پادشاه آمد و میخواهد یوسف را بعد از چندین سال که مظلومانه و غریبانه در زندان بود آزاد کند حضرت فرمود نه آزاد نمیشوم ﴿ قَالَ ارْجِعْ إِلَی رَبِّکَ فَسْالهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ﴾ آن گاه آیهٴ ٥١ فاصله است در ضمن ﴿ذلک﴾ که اسم اشاره است اینجا زمخشری آن حرف را دارد که شما در ارجاع ضمیر در ارجاع اسم اشاره به فکر تأنیث و تذکیر نباشید به فکر قرب و بعد لفظی نباشید ببینید محور اصلی آیه چیست محور اصلی این آیه این است که وقتی به حضرت یوسف گفتند شما آزادید فرمود نه من نمیآیم چرا نمیآیی ﴿ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ﴾ تا معلوم بشود من بیگناهم این را میگویند هم ادیب است هم مفسر اگر یک وقتی عناصر اصلی و جزء محکمات دین ما و عقلی ما این است که انبیا معصوماند ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ اند ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ اند و اگر هیچ کس اینها را یاری نکند اینها مأمورند در صحنه باشند چه اینکه بودند اینها را تحمل کردند اینها ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ مسائلی مشابه را تحمل کردند دیگر هرگز استبطا نمیکنند نمیگویند پس چه شد ممکن است یک فرد عادی آن صبر کامل را نداشته باشد استبطائاً بگوید «متیٰ نصرالله» ولی انبیا که نمیگویند ممکن است فرد عادی گمان بکند که گزارش پیروزی درست نبود ولی انبیا که چنین چیزی ندارند بنابراین هم آیه ٢١٤ سورهٴ مبارکه بقره معنایش روشن میشود هم آیه محل بحث در سوره مبارکه یوسف یعنی آیه ١١٠ اینکه ضحاکبنمزاحم گفت من اگر برای فهمیدن این مطلب از مدینه مثلاً تا یمن میرفتم راه کمی بود برای این است که یک کسی که دغدغهٴ فهم قرآنی دارد برای این خب تازگی دارد امّا اگر کسی ﴿وَکَأَیِّن مِنْ آیَةٍ فِی السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾ مطلب دیگر است خب.
پرسش ... پاسخ: رسل از مردم ناامیدند دیگر، برای اینکه اتمام حجت کردند معجزه آوردند مناظره کردند مصاحبه کردند گفتگو کردند اینها ایمان نیاوردند حجت بالغ شده است وقتی حجت بالغ شد آدم چندین بار تحمل بکند خب معلوم میشود اینها دیگر پذیرا نیستند مشابهش در سوره مبارکه.
پرسش: از مردم میؤس شدند که دیگر این توجیهات را نمی خواهد از مردم میؤس شدن دیگر این توجیهاتی که شما میفرمایید این،
پاسخ: آن وقت وقتی مأیوس شدند دیگر هیچ کمکی از مردم به اینها نمیرسد این مردم اینچنین نیست که همهشان بگویند ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ که این مردم کسانیاند که اگر حرف انبیا را گوش ندهند انبیا را میگویند ﴿أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ﴾ همان بلایی که به سر شعیب در آوردند ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یَاشُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ﴾ ما شما را تبعید میکنیم سنگسار میکنیم بیرون میکنیم تا حال ما هر چه خواندیم همین بود دیگر میگویند باید [از] اینجا بیرون بروید سنگسارتان میکنیم ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یَاشُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ این طور نیست که اینها بگویند ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ شما کارتان را بکنید ما کارمان را بکنیم میگویند از این سرزمین باید بروید بیرون با اینها درگیرند چالش دارند زد و خورد روزانه است انبیا تا آخرین لحظه مقاومت میکنند بعد هم وقتی ناامید شدند استدعا دارند مردم هم احیاناً گاهی استبطا دارند میگویند پس کجاست یاری خدا یاری معلوم میشود درگیری و جنگ دیگر اگر آنها کاری نداشته باشند اینها هم کار نداشته باشند براساس ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ عمل بکنند که اینها دیگر نمیگویند که خدایا پس چرا ما را یاری نمیکنی در این فضا یقیناً نصرت الهی میرسد ﴿جَاءَهُمْ نَصْرُنَا﴾ و خدای سبحان هم به عنوان اصل کلی وعده داد در سوره مبارکه روم که ﴿وَکَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ المُؤْمِنِینَ﴾ کمک مؤمنین بر ما حتمی است در آیه ٤٧ سوره مبارکه روم این است ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ رُسُلاً إِلَی قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالبَیِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ المُؤْمِنِینَ﴾ مستحضرید که در این گونه از موارد کان منسلخ از زمان است همانطوری که گفته میشود ﴿وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً﴾ ﴿قدیراً﴾ و مانند آن نه یعنی در گذشته اینچنین بود ﴿وَکَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ المُؤْمِنِینَ﴾ بیان سنّت الهی است نه در گذشته ما این وظیفه را داشتیم این «کان»ای است که از اصل کینونت خبر میدهد نه از فعل ماضی که در گذشته اینچنین بوده است نهخیر گذشته و حال و آینده اینچنین است که ذات اقدس الهی مؤمنین را یاری میکند ﴿وَکَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ المُؤْمِنِینَ﴾ «کان یکون کائنٌ علینا حقاً نصر المؤمنین» اینجا هم همین طور است ﴿جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ﴾ در کمال مبالغه و شدّت یاد شده است که کاملاً افرادی را که ما میخواستیم نجات پیدا کردند امّا ﴿وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِینَ﴾ در بعضی از موارد که مثلاً زلزله میآمد یا حوادث هوایی و جوّی پدید آمد ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ نسبت به مؤمنین کاری نداشت نسبت به کفّار کارگر بود همان جریان دم و امثال ذلک که معجزات نهگانه وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) بود در نیل خب همین آب بود همین بهر و بحر بود وقتی نبطیها میگرفتند اسراییلیها میگرفتند آب بود و میخوردند قبطیها پر میکردند خون بود همین آب بود دیگر این دم بودن این آب نسبت به بنیاسراییل که نبود که همین که آنها آب میگرفتند خون میشد همین که اسراییلیها آب میگرفتند آب بود این ﴿فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِینَ﴾ بعد میفرماید ﴿ لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ﴾ برخیها میخواستند بگویند این قصص به رسل برمیگردد حرف جناب زمخشری این است که اگر به رسل برمیگشت باید قِصص میفرمود یعنی در داستانهای انبیا و چون مفرد است ناظر به جریان یوسف و برادران یوسف است همان طوری که در طلیعه همین سوره آمده است که این قصه که قصه حضرت یوسف ﴿آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ﴾ در جریان قصه حضرت یوسف در طلیعه امر دارد که آیه هفت ﴿لَقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ﴾ و بعد هم از اصل قصهسرایی خدا به ﴿أَحْسَنَ القَصَصِ﴾ یاد کرده است که آنجا چون مفعول مطلق نوعی است اختصاصی به قصه یوسف ندارد امّا فرمود ﴿لَقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ﴾ این ذیل که ردّ العجز الی الصدر است ظاهراً ناظر به قصّه یوسف و برادران یوسف است نه قصص انبیا وگرنه جمع ذکر میکرد ﴿لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ﴾ یعنی در داستان حضرت یوسف و برادرانش گذشته از اینکه ﴿آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ﴾ بود ﴿عِبْرَةٌ لاُِولِی الالبَابِ﴾ اگر کسی لبیب باشد میتواند عبور کند قبلاً هم ملاحظه فرمودید عبرت را عبرت میگویند برای اینکه به وسیله آن انسان جاهل از جهل به علم عبور میکند انسان ظالم از ظلم به عدل عبور میکند انسان فاسق از فسق به اطاعت عبور میکند و مانند آن اگر کسی یک داستان آموزندهای را بررسی کرد و تحولی در او پیدا نشد او تماشاچی است نه معتبِر او را نمیگویند عبرت گرفته این تماشا کرده خب فرمود: ﴿لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِی الالبَابِ﴾ شاهد دیگر که این مربوط به جریان قصه حضرت یوسف است که در قرآن آمده فرمود: ﴿مَا کَانَ﴾ این قصص یا قرآنی که شامل این قصص است ﴿حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ هود گذشت که خداوند دربارهٴ قرآن میفرماید: ﴿ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ یک وقت است تحدّی میکند به کلش ﴿فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ﴾ یا به ده سوره ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ﴾ یا به یک سوره ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ گاهی میفرماید اصلاً این معادل ندارد شما که میگویید ـ معاذاللهـ این را پیغمبر از خودش ساخت این طرز غیبگویی عالمانه و قاطعانه که تکتک این مواضع را آدرس میدهد بگوید فلانجا نبودی ولی جریان این است فلانجا نبودی جریان این است و مطابق تورات و انجیل در بیاید منتها این تورات و انجیل را شما در خانههایتان پنهان کردید نمیآورید ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ وجود مبارک پیامبر هم که مکتب نرفته تورات را اصلاً ندیده انجیل را اصلاً ندیده کتابها را هم ندیده پیش استادی هم نرفته طرزی حرفهای انبیا را بیان کرده که گویا در تمام این مقاطع با اینها بود خب اینطور حرفزدن قابل جعل نیست یک وقت است ممکن است یک کسی قصری بسازد آدم بگوید که خب مشابهش را آدم ساخته این شبیه آن است امّا حالا کسی بیاید بگوید که ما این راه شیری را میسازیم خدا میفرماید که راه شیری اصلاً راه ساختن نیست که شما بیایید راه شیری و کهکشان بسازید فرمود این از آن قبیل ﴿ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ نه تنها او حالا شما تمام جنّ و انس جمع بشوند بخواهند یک سوره مثل این افترا ببندند مثل اینکه تمام جن و انس جمع بشوند بخواهند راه شیری بسازند آخر راه شیری که اتوبان و خیابان و بیابان نیست میفرماید این اصلاً قابل جمع نیست خب یک کسی که نبود چه خبر دارد از یک معدوم محض چه خبری دارد فرمود ما تکتک اینجاها را آدرس دادیم در کتابتان هم هست بیاورید تطبیق کنید آنها را رفتید پنهان کردید که ما بارها به شما گفتیم ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا﴾ دست به آن نزنید همانی که در خانههایتان هست بیاورید تطبیق کنید این هم اصلاً در عمرش تورات ندیده انجیل ندیده ﴿ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ اصلاً این قابل جعل نیست نه اینکه او جعل نکرده اولین و آخرین جمع بشوند نمیتوانند جعل بکنند چون ساخت خود من است مگر اولین و آخرین جمع بشوند میتوانند راه شیری بسازند راه شیری ساخت خداست بله خدا میتواند راه شیری دیگر بسازد و امّا کار اوست این ﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی﴾ لسانش این است فرمود: ﴿مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی وَلکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ این تورات این انجیل این صحف موسی ابراهیم اینها را شما بردید در خانههایتان پنهان کردید خب در بیاورید اینها را دیگر این تصدیق همان حرفهاست این کسی که عمری تورات ندیده انجیل ندیده چون چند نسخه خطی بود آن هم پیش شماها بود دیگر شما در نمیآورید که این صریحاً اعلام کرد که بابا این حکمی که من میگویم در تورات شما هست در بیاورید ببینید درست است یا نیست ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ ﴿ وَلکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ و این کتاب تفسیر هر چیزی است و هدایت و رحمت است برای کسی که ایمان بیاورد گرچه هدایت و رحمت است ﴿کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ ولی کسانی که بهرهبرداری میکنند مؤمناناند چند نکته اساسی در سوره مبارکه یوسف مانده که بنا شد در جمعبندی نهایی مطرح بشود یکی مسأله رؤیاست که خواب یعنی چه، خواب چند گونه است و قرآن کریم چند گونهاش را مطرح کرده و چه قسمش را امضا کرده یکی هم جمعبندی مسائل سوره مبارکه که انشاءالله از روز دوشنبه تا پایان آن هفته این دو، سه روز درباره جمعبندی بحث میشود.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است