- 811
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 106 تا 109 سوره یوسف
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 106 تا 109 سوره یوسف
- انذار مؤمنان به عذاب دنیا و آخرت به خاطر شرک
- توحید و ایمان قلعه امن انسانها از عذاب
- دعوت به خدا با بصیرت نه برای خود و به نفع خود
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ ٭ أَفَأَمِنُوا أَن تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ ٭ قُلْ هذِهِ سَبِیلی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِکینَ ٭ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَی أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾
بعد از اینکه فرمود اکثر مؤمنان آلوده به شرکند و توحید ناب کمتر یافت میشود اینها را به یک خطری انذار کرد فرمود اگر از این شرک منزه نشوند یکی از دو خطر در پیش است که این امکان اجتماع هم هست به اصطلاح مانعةالخلو است یا خطر عذاب دنیا یا خطر عذاب آخرت پدیده مرگ و آمدن صحنه قیامت دفعتاً که راه توبه بر اینها بسته است ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ که اکثر مؤمنین مشرکند حالا یا به شرک جلی یا به شرک خفی که بحثش گذشت فرمود این گونه از افراد که از توحید محرومند در معرض یکی از دو خطرند تنها کسی از خطر محفوظ است که در حصن توحید و در قلعه توحید جای گرفته باشد «کلمة لا اله الاّ الله حصنی فمن قالها دخل حصنی» حصن یعنی قلعه یعنی دژ و دژبان این دژ هم خدای سبحان است اگر یک قلعهای قلعه بانش خدای سبحان بود یقینا پناهندههای آن قلعه از هر آسیبی مصونند فرمود: «کلمة لا اله الاّ الله حصنی» این کلمه یعنی این اعتقاد این مکتب این قلعه است و شیطان وارد این قلعه نمیشود هر جا انسان از قلعه بیرون افتاد دستش را بیرون انداخت سرش را بیرون انداخت پایش را بیرون انداخت یا بدنش را بیرون انداخت آنجا آسیب میبیند اگر کسی کاری را با دست کرد برای تظاهر و خود نمایی و ریا این دستش را در حقیقت از این قلعه توحید بیرون انداخت خب آسیب میبیند کاری را با سر کرد یا کاری را با پا کرد یا کاری را با چشم کرد این مثل آن است که این اعضا را از این قلعه بیرون انداخته باشد قهراً آسیب میبیند درون این قلعه از هر خطری محفوظ است چون صاحب این حصن و دژبان این دژ خدای سبحان است «کلمة لا اله الاّ الله حصنی» کسی که معتقد شد وارد حصن من است و هر کسی وارد حصن من شد از عذاب امان است اما اگر کسی گرفتار بیرون گرایی بود از حصن توحید به در آمد در معرض احد الخطرین هست احد الضررین هست یا جمع هر دو یا خصوص هر دو ﴿أَفَأَمِنُوا أَن تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ﴾ کسانی در امانند که در قلعه باشند ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ﴾ اینها از امنیت برخوردارند اما اگر یک کسی بیرون قلعه بود و فعلاً به او آسیبی نرسید این احساس یک امنیت میکند ولی این احساس احساس کاذب است فرمود ﴿فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ القَوْمُ الخَاسِرُونَ﴾ یعنی کسی که خود را در امان میبیند همان تنها گروهی هستند که اهل خسارت و بی خردیاند که اینها غافلاً زندگی میکنند و خیال میکند در امانند
پرسش ... پاسخ: آن در حقیقت شرط همین حصن است که وجود مبارک امام هشتم (سلاماللهعلیه) در همان حدیث سلسلة الذهب که فرمود «بشروطها و انا من شروطها» قبل از وجود مبارک امام هشتم (سلاماللهعلیه) بعضی از ائمه مثل امام باقر (سلاماللهعلیه) هم همین مطلب را فرمودند و آنچه که مربوط به ولایت حضرت امیر است که «ولایة علی بن ابیطالب حصنی» این هم در همین راستاست این دیگر دوتا قلعه نیست این دالان ورودی این قلعه است کسی که وارد دژبانی میشود وارد قلعه میشود راه ورودی مشخصی دارد راه ورودیاش ولایت است و امامت است که فرمود «بشروطها و انا من شروطها» خب فرمود یکی از دو خطر و عذاب متوجه اینها میشود ﴿أَفَأَمِنُوا أَن تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ یک بحثی قبلاً مطرح شد که افرادی به حسب ظاهر خوبند بعد عاقبتشان بد در میآید گاهی ممکن است افرادی به حسب ظاهر بد باشند عاقبتشان خوب دربیاید اینها که خوبند خوبیشان در همان مقطع خاص خوب است اینطور نیست که بد باشد نظیر بلعم نظیر سامری اینها خوب بودند مطیع بودند منتها شیطان نفوذ پیدا کرد و اینها را منحرف کرد یا حر (سلاماللهعلیه) آن وقتی که بد رفتاری کرد واقعاً بد بود و اگر با همان وضع میمرد که دیگر جزء معذبین فی النار بود برای اینکه با امام زمانش درگیر شد لکن توبه نصیبش شد
پرسش ... پاسخ: چرا؟ اگر معصوم بودند نمیتوانستند خوب بودن عادل بودن این جلوی نفوذ شیطان را نمیگیرد تنها عصمت است که جلوی شیطان را میگیرد
پرسش ... پاسخ: بله اینها را اول به ترک مستحبات بعد به مکروهات بعد به معاصی صغیره بعد به معاصی کبیره ﴿ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُا السُّوأی أَن کَذَّبُوا﴾ به تدریج میآید با رفاقت بد با خوردن مال مشتبه و مشکوک کم کم انسان آلوده میشود و به خوردن مال حرام اول یک دفعه وارد نمیشود ولی منظور آن است که در معصومها نفوذ ندارد یقیناً نبودند اما در عادلها چرا آدم عادل گاهی ممکن است به سوء خاتمه ـ معاذاللهـ مبتلا بشود گاهی ممکن است افرادی بد بودند واقعاً هم بد بودند نه ظاهراً بعد هم واقعاً خوب شدند قلب منقلب میشود برمیگردد تنها کسی که ثابت است معصوم است جریان حر آن وقتی که با امام زمانش درگیر شد واقعاً آدم بدی بود اینطور نبود که ظاهرا آدم بدی باشد که واقعاً بد بود و واقعاً هم لطف الهی شامل حالش شد کیمیاگری شد و واقعاً هم بربگشت و خوب شد و به حسن خاتمت رسید بنابراین انسان غیر معصوم همیشه در معرض خطر هست اینکه گفتند همیشه از خدای سبحان بخواهید که شما را آنی به حال خودتان رها نکند این است اما جریان معصومها و پستهای کلیدی را این را خدای سبحان میداند روی علم غیب که این شخص با اختیار خودش با میل خودش بیراهه میرود لذا به او پست کلیدی نمیدهد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ پس نتیجه اینکه افرادی نظیر بلعم نظیر سامری اینها وقتی که خوب بودند خوب بودند وقتی هم که بد شدند بد شدند معصوم اینچنین نیست ولی عادل اینچنین است آدم خوب اینچنیناند معنای خوب واقعی این است که آن وقتی که این کار را انجام میدهد مطابق شرع است یا مخالف شرع اما حالا عاقبت امر چه میشود آن را خدای سبحان میداند لذا خداوند هرگز پستهای کلیدی خود را مثل امامت نبوت رسالت خلافت این گونه از کارها را به افرادی که میداند اینها عاقبتشان بداند عطا نمیکند
پرسش ... پاسخ: خود شیطان در درونش یک خوی استکباری بود با امتحان مشخص کرد فرمود خدای سبحان ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا یَکْتُمُونَ﴾ این ما کنتم تکتمون که نسبت به فرشتهها نیست فرشتهها چیزی در درونشان کتمان نمیکردند موجودات خوبی بودند درون این شیطان یک استکباری بود که به امتحان ظهور کرده است بعضی البته این خصوصیت را دارند بعضیها ضعیفاند در برابر عوامل تحدید یا تطمیع در درونشان فساد راه پیدا نکرده بود ولی ایمانشان ضعیف است وقتی به یک امتحان سختی مبتلا شدند بیماریشان را میبازند
پرسش ... پاسخ: بالقوه دارند نه بالفعل وگرنه نفس ملهمه را همه دارند که ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ بعد فرمود حالا مشخص شد که چه کسی مؤمن واقعی است چه کسی مؤمن واقعی نیست بعد فرمود کسانی که پیرو من هستند معلوم شد راه من و پیروانم مشخص شد پس چه کسی پیرو راستین من است مشخص شد راه من چیست آن را الان میگویم راهیان این راه من هم چه کسانی هستند آن را هم الان میگویم پس این مطلب مسلم شد که بسیاری از مؤمنان ایمانشان سطحی است آنها که وارد قلعه توحید باشند موحد ناب باشند در تمام موارد سود و زیان خدا را در نظر داشته باشند فراوان نیستند اندکند اما حالا راه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چیست؟ راهیان این راه کیانند و چه میکنند در قرآن مشخص است فرمود: ﴿قُلْ هذِهِ سَبِیلی﴾ این سبیل در قرآن کریم هم مونث استعمال شد هم مذکر به لحاظ معنا و به لحاظ چون تأنیثش سماعی است به لحاظ لفظ این راه من است خب راه من چیست؟ اولاً ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ﴾ مردم را به الله دعوت میکنم نه به خودم نه به حزب خودم نه به باند خودم نه به جناح خودم نه به زید و عمرو ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ﴾ دعوت من موحدانه است ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ روی بینایی با استدلال با برهاان دعوت میکنم این ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ این راه ماست این انا تاکید است یعنی من راه من این است پیروان من هم همین راه را باید بروند پیروان من کیانند ﴿وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِکینَ﴾ من جزء آن اقلیها هستم فرمود ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ اقلی میشود موحد خالص من جزء آن اقلی هستم پیروان من هم جزء آن اقلی خواهند بود هم به لسان تسبیح که خدای سبحان منزه از شریک است فرمود ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ﴾ هم بالصراحه نفی شرک کرد فرمود او شریک ندارد من هم مشرک نیستم خب پیرو من کیست معتقد باید باشد که خدا ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ و خودش هم ﴿وَلَمْ یَکُ مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ اگر کسی موحد ناب بود یعنی جزء آن اقلی بود این تابع من است باید راه من را طی بکند مردم را به تقسیم اولی به دو قسم تقسیم فرمود اکثری و اقلی اکثری مشرکند اقلی مؤمنند ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ این اقلی را به تقسیم دوم تقسیم فرمودند که این اقلی دو قسمند باز اکثر این اقلی موحد ناب نیستند اقل این اقلی موحد نابند بعد فرمود من هم معتقدم که خدا شریک ندارد هم در کارهایم مشرکانه زندگی نمیکنم آن وقت راه من این است که مردم را به الله دعوت میکنم و عالمانه هم دعوت میکنم پیران من همین طورند هم مردم را به الله دعوت میکنند نه به خودشان هم محققانه دعوت میکنند نه عوامانه یا جاهلانه یا مزورانه یا مزدورانه من این کار را نمیکنم آنها هم این کار را نمیکنند
پرسش ... پاسخ: نه دیندار میشود حداقل دین حداکثری است هرچه که لازم باشد (لا یقربکم الی الله و الی الجنة) را بیان فرمود (ما یبعدکم عن الله و عن الجنة) را بیان فرمود این کل است یا حداکثری است حداکثری نیست کل است چون عقل مثل نقل بیانگر شریعت است دین کل است صد درصد است چیزی نیست که دین نگفته باشد منتها بعضیها با دلیل عقلی فرمود بعضی را با دلیل نقلی ولی دین دار اقلیاند نه دین. هیچ مطلبی که دین درباره او فتوا نداده باشد یا به دلیل عقلی یا به دلیل نقلی حالا مطلب مهم این است ما کجا باید تولید علم داشته باشیم کجا باید گوش به فرمان باشیم و آیا گوش به فرمان بودن با تولید علم و نوآوری هماهنگ است یا نه این سه تا مسئله است در قرآن کریم فرمود من مردم را به الله دعوت میکنم خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ زمر فرمود محققان و پژوهشگران آنها باید بشارت بیابند به آنها بشارت بده که آنها مکتبهای گوناگون آراء متضارب اقوال متنوع را میبینند و بهترین قول را انتخاب میکنند آیه 17 و 18 سورهٴ مبارکهٴ زمر این است ﴿وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ البُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ اینها اولاً در عرضه این کالاهای فکری هستند کتابخانهها میروند مقالهها را میخوانند کتب علمی را میخوانند همایشها را میروند در مراکز علمی سر میزنند مرحوم ابن ادریس (رضواناللهعلیه) در همان مقدمه سرائر دارد که پیشینیان فرزندان جوانشان را وصیت میکردند سفارش میکردند میگفتند اوقات فراغتتان را وقتی که میروید بیرون بروید در بازار اما کنار هر مغازه ننشینید و در هر راسته بازار هم قدم نزنید «لا تقوموا فی الاسواق الا علی زراد أو وراق» وقتی فراغتی داشتید بروید بازار در کتاب فروشیها در کتابخانهها اینجاها بنشینید مطالعه کنید وقت فراغتتان را بگذرانید یا آنجا که شمشیر سازی و زره سازی و نیزه سازی و اینهاست که سخن از جنگ است یا بالأخره عالم و محقق بشوید یا مجاهد نستوه آنجا جای شهامت است و شجاعت است و مبارزه اینجا جای فرهنگی است جای دیگر نروید بنشینید «لا تقوموا فی الاسواق الا علی زراد أو وراق» آنها که زراد خانه دارند همین آن وقتی که شمشیر میساختند این نصیحتی بود که پیشینیان به جوانها میکرند این را مرحوم ابن ادریس (رضوان الله تعالی علیه) در همان طلیعه سرائر دارد ذات اقدس الهی فرمود بالأخره کار فرهنگی حتی بر کار نظامی هم مقدم است برای اینکه در آن روزی که «وزن مداد العلماء بدماء الشهدا» این مداد بر آن خون پیروز است و همین مداد و مرکب است که آن خون را به جریان میاندازد و شهید تربیت میکند پس دستور اول این است که ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ این اصل اول قرآن هم یک کتاب مبهم گو ـ معاذاللهـ کلی گو اینها نیست که راه نشان ندهد حالا مشخص میکند در طایفه ثانیه که احسن الاقوال قول کیست بهترین مکتب مکتب کیست بهترین حرف حرف کیست آن را در سورهٴ مبارکهٴ فصلت آیه 33 به این صورت بیان فرمود ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ المُسْلِمِینَ﴾ این آیه از دو منظر آیه قبل را تشریح میکند یکی اینکه منظور از احسن القول این نیست که ببینید چه کسی حرفش بهتر است انظر الی من قال بلکه «انظر الی ما قال» و انظر الی من قال ببینید چه حرفی میزند و چه کسی این حرف را میزند شما فقط میخواهید مسائل فکری تان را تأمین کنید یا مسائل اعتقادی و اخلاقی و فقهی و سیره را هم میخواهید از او بگیرید بنابراین صرف اینکه یک کسی حرف خوب میزند کافی نیست هم خوب حرف میزند هم آدم خوبی است فرمود اینکه ما گفتیم ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ احسن الاقوال از احسن القائلین صادر میشود احسن القائلین کسانیاند که احسن الافعال را انجام میدهند ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ﴾ یک ﴿وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ دو ﴿وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ المُسْلِمِینَ﴾ منطقش هم این باشد سه این سه ضلع وقتی حاصل شد این شخص میشود احسن قولا پس آنچه که در سوره زمر فرمود ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ منظور از احسن الاقوال احسن الاقوال به علاوه احسن الافعال بعلاوه احسن القائلین الفاعلین است این مثلث چون انسان میخواهد زمامش را به دست او بسپرد خب از این ریزتر چه کسی احسن الاقوال است؟ چه کسی ﴿وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ المُسْلِمِینَ﴾ است چه کسی مردم را الی الله دعوت میکند این طایفه سوم آیه محل بحث است که ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِکینَ﴾ یعنی قول من احسن الاقوال است فعل من احسن الافعال است خوم من احسن القائلین الفاعلینم پیروان من هم همینطوراند ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِکینَ﴾ پس این سه طایفه از آیات مشخص کرده است که احسن الاقوال چیست و گفته کیست بعد فرمود ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ هذا تمام الکلام در مدار پیروی اما کجا تولید نرم افزاری است کجا فن آوری است کجا مزید علم است کجا نوآوری است آنها را مشخص فرمود فرمود شما مادامی که در بحثهای عادی افکار عادی به سر میبری جای نوآوری است اما وقتی رسیدید به سقف وحی آنجا جز پیروی چیز دیگر نیست شما میخواهید چه کار بکنید بالاتر بروید که راه نیست همسان باشید ـ معاذاللهـ آن هم که راه نیست در درون آن خودتان را تأمین کنید آن هم که کار باطل است وقتی به سطح وحی رسیدید ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ اینجا جای نوآوری نیست در برابر وحی که اگر خواستید حرف نو بیاورید باید تلاش و کوشش کنید که حرف تازهای از این وحی بفهمید بله آنجا جای نو آوری است که حضرت چه فرمود منظور حضرت چیست تحلیل حضرت چیست تعلیل حضرت چیست نکات حضرت چیست اینها جای نوآوری است اما نه در برابر وحی بلکه زیر مجموعه وحی پس در دو بخش جای نوآوری است آنجا که آرای دیگران مطرح است جای فن آوری، نوآوری ابتکار و مانند آن است که، وقتی که وحی رسیدید چارهای جز تبعیت نیست دیگر نوآوری در برابر وحی ـ معاذاللهـ یعنی اجتهاد در مقابل نص آن ممکن نیست مگر نوآوری یعنی کند و کاو بکنید همانطوری که وحی یک «یثیروا لهم دفائن العقول» هست عقول صاحب نظران هم یثیر لنا دفائن النقول هست این که میبینید شیخ انصاری (رضواناللهعلیه) از یک حدیثی بهرههای فراوان دارد این از سنخ یثیر لنا دفائن النقول است یا فلان حکیم یا فلان متکلم یا فلان فقیه یا فلان اصولی از یک آیه یا از یک روایت مطالب فراوانی در میآورد اینها یثیر لنا دفائن النقول هست هم ادله نقلی دفینههای عقلی را شکوفا میکنند هم ادله عقلی دفینههای نقلی را شکوفا میکنند این یک تعاملی است بین عقل و نقل اینجاها جای نوآوری است که ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ ﴿ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ در این دو محور است یعنی در مدار علوم یکدیگر جا برای نوآوری هست یک در کیفیت فهم مطلب از ادله نقلی از بطون مقدس هم جا برای نوآوری هست دو اما در برابر وحی ـ معاذاللهـ جا برای نوآوری نیست آن که در سورهٴ مبارکهٴ طه آمده این است که در سوره طه سخن از رب زدنی علماست آیه 114 سورهٴ مبارکهٴ طه این است ﴿فَتَعَالَی اللَّهُ المَلِکُ الحَقُّ وَلاَ تَعْجَلْ بِالقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ خب به ما هم در سورهٴ مبارکهٴ احزاب فرمود ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ ما هم در تمام ایام باید عرض کنید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ هم این دعا را بخوانیم هم برابر این دعا حرکت کنیم آن کسی که اهل تحصیل است و اهل مطالعه است و اهل دقت و فحص و پژوهش است این با زبان حال دارد میگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ چه اینکه با زبان قال هم میگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ فتحصل کجا جای نو آوری و تولید نرم افزاری و مانند آن است و کجا جای ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾
پرسش ... پاسخ: چون این دیگر علم نافع که ما از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم در دعاها در نماز و غیر نماز میگوییم «اعوذ بک من علم لا ینفع» اینها را وجود مبارک پیغمبر مشخص فرمود که «انما العلم ثلاثة آیة محکمة أو فریضة عادلة أو سنة قائمة» حکمت هست تفسیر هست کلام هست با همه زیر مجموعههایش فقه هست حقوق هست اخلاق هست با همه زیر مجموعههایش علوم دیگری که هست زیر مجموعه همین حقوق و امثال ذلک برمیگردد
پرسش ... پاسخ: بله خب از خدا میخواهیم که این نور را افاضه کند دیگر آن علم نور است و از خدای سبحان میخواهیم بگوییم رب زدنی زدنی یعنی این نور را به ما عطا بکن که با این نور ما این مطالب سنتی آیه محکمه یا سنت عادله یا فریضه عادله یا سنت قائمه را بفهمیم خب در اینجا فرمود من و پیروانم پس مشخص شد آن که جزء اکثری مؤمن است این توفیق رهروی پیغمبر را ندارد اگر گفته شد علما ورثه انبیایند اگر گفته شد عدهای راهیان راه پیغمبرند مشخص شد که چه گروهیاند در صدر اسلام تبلیغ دین واجب عینی بود از حضرت نقل شده است که از حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که «أبلغوا عنی ولو آیة» به هر مسلمانی واجب بود ولو یک آیه هم که شد تبلیغ بکند اما بعد از اینکه اسلام رونقی پیدا کرد جمعیت زیاد شدند این واجب عینی شده واجب کفایی فرمود ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلى الخَیْرِ﴾ نه همهتان اینطوری باشید که بر همه مثل نماز و روزه واجب عینی باشد تبلیغ کردن شده واجب کفایی البته در واجب کفایی هر کجا من به الکفایه قیام نکرد دیگران هم مسئولند یا هر کجا من به الکفایه نبود کم کم همین واجب کفایی میشود واجب عینی اصلش «أبلغوا عنی ولو آیة» بود بعد فرمود: ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلى الخَیْرِ﴾ در چنین فضایی فرمود من و وضعم این است پیروان من هم مشخصاند که چه گروهیاند هم معتقدند و هم منزه از شرک
پرسش ... پاسخ: البته نور ایمان و نور توحید یعنی اعتقاد به وحدانیت اینها بعد از مسئله علم است اول معرفت است که خدا کسیت واحد است ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ له نبی حق است و معصوم است و از خود کم و زیاد ندارد معجزه چیست مشخص شد قرآن معجزه است مشخص شد این علمها که حاصل شد بعد هم ایمان میآورد ایمان میآورد به آنچه را که از طرف خدای سبحان نازل شد مطلب مهم آن است که گاهی امر اشتباه میشود که ما داریم مردم را به الله دعوت میکنیم یا به خودمان در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران این بحث گذشت که ما یک رژیم ارباب و رعیتی اقتصادی مالی و مانند آن داشتیم که به حمد الله رخت بربست یک رژیم ارباب و رعیتی فرهنگی فکری داریم که هنوز رسوباتش هست و به این آسانیها هم رخت برنمیبندد رژیم ارباب و رعیتی فرهنگی این است که اگر کسی خدا به او توفیق داد یک مطلبی را پیدا کرد حتما تلاش و کوشش میکند این را من گفتم سابقه ندارد کس دیگری نگفته است باید از من قبول کنید همین دائماً میخواهد خودش را نشان بدهد دائماً میخواهد خوش را صاحب امتیاز بداند این را هم خیال کرده نظیر ساختن یک کالای غذایی است که این هم باید یک مارک داشته باشد بیایند از مغازه او بخرند این که پشت سر هم دائماً خودش رانشان میدهد دائماً اصرار میکند دائماً این ما گفتیم دیگران نگفتند این همان ارباب و رعیتی فرهنگی است در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران این خطر را ذکر فرمود و ابطال کرد آیه 79 سورهٴ مبارکهٴ آل عمران این بود که ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الکِتَابَ وَالحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ﴾ مردم را به خود دعوت بکند هیچ کسی انبیا که این کا را نمیکنند ـ معاذاللهـ معصومین دیگر این کار را نمیکنند دیگران هم حق ندارند این کار را بکنند این حرف را ما گفتیم کس دیگری نگفت مثل اینکه همیشه باید از مغازه او بخرند مردم را به خود دعوت میکند فرمود ﴿وَلکِن کُونُوا﴾ پس آن ممنوع است آن ممنوع است پس چگونه باید باشیم ارباب مردم نباشیم ربانی مردم باشیم این رژیم ارباب و رعیتی فرهنگی فکری تحریم شده است اما ربانی بودن واجب شده است و مستحب ﴿وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ﴾ خب چه کسی عالم ربانی است آن که هم شدید الربط بالرب سبحانه و تعالی باشد در خضوع و بندگی و هم شدید التربیب با مردم باشد در مردم پروری این میشود عالم ربانی این دیگر نظیر زید و عمر نیست که حتما باید از مغازه من بخرید چرا اسم من را نبردید چرا با فلان لقب نبردید چرا اسم مرا اول نبردید این بازیها دیگر در آن نیست میشود عالم ربانی ﴿وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ﴾ خب حالا راه ربانی بودن چیست ﴿بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الکِتَابَ﴾ قرآن یاد مردم میدهید هم قرائتش هم مفاهیمش هم علوم قرآنی و مراتب دیگر ﴿وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ آنچه که نافع به حال مردم است درس میگویید اگر یک معلم خوبی یک مدرس خوبی مردم را به خود دعوت نکرد اول و وسط و آخر کتاب نگفت این حرف را من گفتم دیگری نگفته «لم یسبقنی الیه احد» ما بودیم گفتیم این بازیها را در نیاورد میشود ربانی بقیه میشود رژیم ارباب و رعیتی فرمود اگر به خود دعوت کرد میشود ارباب دیگر وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود من مردم را به الله دعوت میکنم نه به خودم آنجا که همه صف میبندند ما هم هما نجا صف میبندیم ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾ ما هم در صف مردمیم دیگر بیش از این در بهشت البته هر کسی را ذات اقدس الهی جای خاص عطا میکند و اما در دنیا ما صفمان صف مردم است اینطور نیست که مردم را به خود دعوت کنیم ما نمیگوییم بیایید میگوییم برویم این حرف انبیاست اگر گفتیم بیایید الیّ الیّ مشکل داریم اگر گفتیم باهم برویم من میپذیرم این راه انبیاست و راه کسانی هم که پیرو انبیایند باز برای اینکه مشخص بکند چه گروهی پیرو انیبایند هم ﴿وَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ را ذکر فرمود و هم ﴿وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِکینَ﴾ را یعنی من جزء آن اقلی اقلی هستم و کسانی که در محدوده اقلی اقلیاند با حفظ مراتب و درجات اینها پیروان من هستند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- انذار مؤمنان به عذاب دنیا و آخرت به خاطر شرک
- توحید و ایمان قلعه امن انسانها از عذاب
- دعوت به خدا با بصیرت نه برای خود و به نفع خود
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ ٭ أَفَأَمِنُوا أَن تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ ٭ قُلْ هذِهِ سَبِیلی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِکینَ ٭ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِم مِنْ أَهْلِ القُرَی أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾
بعد از اینکه فرمود اکثر مؤمنان آلوده به شرکند و توحید ناب کمتر یافت میشود اینها را به یک خطری انذار کرد فرمود اگر از این شرک منزه نشوند یکی از دو خطر در پیش است که این امکان اجتماع هم هست به اصطلاح مانعةالخلو است یا خطر عذاب دنیا یا خطر عذاب آخرت پدیده مرگ و آمدن صحنه قیامت دفعتاً که راه توبه بر اینها بسته است ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ که اکثر مؤمنین مشرکند حالا یا به شرک جلی یا به شرک خفی که بحثش گذشت فرمود این گونه از افراد که از توحید محرومند در معرض یکی از دو خطرند تنها کسی از خطر محفوظ است که در حصن توحید و در قلعه توحید جای گرفته باشد «کلمة لا اله الاّ الله حصنی فمن قالها دخل حصنی» حصن یعنی قلعه یعنی دژ و دژبان این دژ هم خدای سبحان است اگر یک قلعهای قلعه بانش خدای سبحان بود یقینا پناهندههای آن قلعه از هر آسیبی مصونند فرمود: «کلمة لا اله الاّ الله حصنی» این کلمه یعنی این اعتقاد این مکتب این قلعه است و شیطان وارد این قلعه نمیشود هر جا انسان از قلعه بیرون افتاد دستش را بیرون انداخت سرش را بیرون انداخت پایش را بیرون انداخت یا بدنش را بیرون انداخت آنجا آسیب میبیند اگر کسی کاری را با دست کرد برای تظاهر و خود نمایی و ریا این دستش را در حقیقت از این قلعه توحید بیرون انداخت خب آسیب میبیند کاری را با سر کرد یا کاری را با پا کرد یا کاری را با چشم کرد این مثل آن است که این اعضا را از این قلعه بیرون انداخته باشد قهراً آسیب میبیند درون این قلعه از هر خطری محفوظ است چون صاحب این حصن و دژبان این دژ خدای سبحان است «کلمة لا اله الاّ الله حصنی» کسی که معتقد شد وارد حصن من است و هر کسی وارد حصن من شد از عذاب امان است اما اگر کسی گرفتار بیرون گرایی بود از حصن توحید به در آمد در معرض احد الخطرین هست احد الضررین هست یا جمع هر دو یا خصوص هر دو ﴿أَفَأَمِنُوا أَن تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ﴾ کسانی در امانند که در قلعه باشند ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ﴾ اینها از امنیت برخوردارند اما اگر یک کسی بیرون قلعه بود و فعلاً به او آسیبی نرسید این احساس یک امنیت میکند ولی این احساس احساس کاذب است فرمود ﴿فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ القَوْمُ الخَاسِرُونَ﴾ یعنی کسی که خود را در امان میبیند همان تنها گروهی هستند که اهل خسارت و بی خردیاند که اینها غافلاً زندگی میکنند و خیال میکند در امانند
پرسش ... پاسخ: آن در حقیقت شرط همین حصن است که وجود مبارک امام هشتم (سلاماللهعلیه) در همان حدیث سلسلة الذهب که فرمود «بشروطها و انا من شروطها» قبل از وجود مبارک امام هشتم (سلاماللهعلیه) بعضی از ائمه مثل امام باقر (سلاماللهعلیه) هم همین مطلب را فرمودند و آنچه که مربوط به ولایت حضرت امیر است که «ولایة علی بن ابیطالب حصنی» این هم در همین راستاست این دیگر دوتا قلعه نیست این دالان ورودی این قلعه است کسی که وارد دژبانی میشود وارد قلعه میشود راه ورودی مشخصی دارد راه ورودیاش ولایت است و امامت است که فرمود «بشروطها و انا من شروطها» خب فرمود یکی از دو خطر و عذاب متوجه اینها میشود ﴿أَفَأَمِنُوا أَن تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ یک بحثی قبلاً مطرح شد که افرادی به حسب ظاهر خوبند بعد عاقبتشان بد در میآید گاهی ممکن است افرادی به حسب ظاهر بد باشند عاقبتشان خوب دربیاید اینها که خوبند خوبیشان در همان مقطع خاص خوب است اینطور نیست که بد باشد نظیر بلعم نظیر سامری اینها خوب بودند مطیع بودند منتها شیطان نفوذ پیدا کرد و اینها را منحرف کرد یا حر (سلاماللهعلیه) آن وقتی که بد رفتاری کرد واقعاً بد بود و اگر با همان وضع میمرد که دیگر جزء معذبین فی النار بود برای اینکه با امام زمانش درگیر شد لکن توبه نصیبش شد
پرسش ... پاسخ: چرا؟ اگر معصوم بودند نمیتوانستند خوب بودن عادل بودن این جلوی نفوذ شیطان را نمیگیرد تنها عصمت است که جلوی شیطان را میگیرد
پرسش ... پاسخ: بله اینها را اول به ترک مستحبات بعد به مکروهات بعد به معاصی صغیره بعد به معاصی کبیره ﴿ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُا السُّوأی أَن کَذَّبُوا﴾ به تدریج میآید با رفاقت بد با خوردن مال مشتبه و مشکوک کم کم انسان آلوده میشود و به خوردن مال حرام اول یک دفعه وارد نمیشود ولی منظور آن است که در معصومها نفوذ ندارد یقیناً نبودند اما در عادلها چرا آدم عادل گاهی ممکن است به سوء خاتمه ـ معاذاللهـ مبتلا بشود گاهی ممکن است افرادی بد بودند واقعاً هم بد بودند نه ظاهراً بعد هم واقعاً خوب شدند قلب منقلب میشود برمیگردد تنها کسی که ثابت است معصوم است جریان حر آن وقتی که با امام زمانش درگیر شد واقعاً آدم بدی بود اینطور نبود که ظاهرا آدم بدی باشد که واقعاً بد بود و واقعاً هم لطف الهی شامل حالش شد کیمیاگری شد و واقعاً هم بربگشت و خوب شد و به حسن خاتمت رسید بنابراین انسان غیر معصوم همیشه در معرض خطر هست اینکه گفتند همیشه از خدای سبحان بخواهید که شما را آنی به حال خودتان رها نکند این است اما جریان معصومها و پستهای کلیدی را این را خدای سبحان میداند روی علم غیب که این شخص با اختیار خودش با میل خودش بیراهه میرود لذا به او پست کلیدی نمیدهد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ پس نتیجه اینکه افرادی نظیر بلعم نظیر سامری اینها وقتی که خوب بودند خوب بودند وقتی هم که بد شدند بد شدند معصوم اینچنین نیست ولی عادل اینچنین است آدم خوب اینچنیناند معنای خوب واقعی این است که آن وقتی که این کار را انجام میدهد مطابق شرع است یا مخالف شرع اما حالا عاقبت امر چه میشود آن را خدای سبحان میداند لذا خداوند هرگز پستهای کلیدی خود را مثل امامت نبوت رسالت خلافت این گونه از کارها را به افرادی که میداند اینها عاقبتشان بداند عطا نمیکند
پرسش ... پاسخ: خود شیطان در درونش یک خوی استکباری بود با امتحان مشخص کرد فرمود خدای سبحان ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا یَکْتُمُونَ﴾ این ما کنتم تکتمون که نسبت به فرشتهها نیست فرشتهها چیزی در درونشان کتمان نمیکردند موجودات خوبی بودند درون این شیطان یک استکباری بود که به امتحان ظهور کرده است بعضی البته این خصوصیت را دارند بعضیها ضعیفاند در برابر عوامل تحدید یا تطمیع در درونشان فساد راه پیدا نکرده بود ولی ایمانشان ضعیف است وقتی به یک امتحان سختی مبتلا شدند بیماریشان را میبازند
پرسش ... پاسخ: بالقوه دارند نه بالفعل وگرنه نفس ملهمه را همه دارند که ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ بعد فرمود حالا مشخص شد که چه کسی مؤمن واقعی است چه کسی مؤمن واقعی نیست بعد فرمود کسانی که پیرو من هستند معلوم شد راه من و پیروانم مشخص شد پس چه کسی پیرو راستین من است مشخص شد راه من چیست آن را الان میگویم راهیان این راه من هم چه کسانی هستند آن را هم الان میگویم پس این مطلب مسلم شد که بسیاری از مؤمنان ایمانشان سطحی است آنها که وارد قلعه توحید باشند موحد ناب باشند در تمام موارد سود و زیان خدا را در نظر داشته باشند فراوان نیستند اندکند اما حالا راه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چیست؟ راهیان این راه کیانند و چه میکنند در قرآن مشخص است فرمود: ﴿قُلْ هذِهِ سَبِیلی﴾ این سبیل در قرآن کریم هم مونث استعمال شد هم مذکر به لحاظ معنا و به لحاظ چون تأنیثش سماعی است به لحاظ لفظ این راه من است خب راه من چیست؟ اولاً ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ﴾ مردم را به الله دعوت میکنم نه به خودم نه به حزب خودم نه به باند خودم نه به جناح خودم نه به زید و عمرو ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ﴾ دعوت من موحدانه است ﴿عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ روی بینایی با استدلال با برهاان دعوت میکنم این ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ﴾ این راه ماست این انا تاکید است یعنی من راه من این است پیروان من هم همین راه را باید بروند پیروان من کیانند ﴿وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِکینَ﴾ من جزء آن اقلیها هستم فرمود ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ اقلی میشود موحد خالص من جزء آن اقلی هستم پیروان من هم جزء آن اقلی خواهند بود هم به لسان تسبیح که خدای سبحان منزه از شریک است فرمود ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ﴾ هم بالصراحه نفی شرک کرد فرمود او شریک ندارد من هم مشرک نیستم خب پیرو من کیست معتقد باید باشد که خدا ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾ و خودش هم ﴿وَلَمْ یَکُ مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ اگر کسی موحد ناب بود یعنی جزء آن اقلی بود این تابع من است باید راه من را طی بکند مردم را به تقسیم اولی به دو قسم تقسیم فرمود اکثری و اقلی اکثری مشرکند اقلی مؤمنند ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ این اقلی را به تقسیم دوم تقسیم فرمودند که این اقلی دو قسمند باز اکثر این اقلی موحد ناب نیستند اقل این اقلی موحد نابند بعد فرمود من هم معتقدم که خدا شریک ندارد هم در کارهایم مشرکانه زندگی نمیکنم آن وقت راه من این است که مردم را به الله دعوت میکنم و عالمانه هم دعوت میکنم پیران من همین طورند هم مردم را به الله دعوت میکنند نه به خودشان هم محققانه دعوت میکنند نه عوامانه یا جاهلانه یا مزورانه یا مزدورانه من این کار را نمیکنم آنها هم این کار را نمیکنند
پرسش ... پاسخ: نه دیندار میشود حداقل دین حداکثری است هرچه که لازم باشد (لا یقربکم الی الله و الی الجنة) را بیان فرمود (ما یبعدکم عن الله و عن الجنة) را بیان فرمود این کل است یا حداکثری است حداکثری نیست کل است چون عقل مثل نقل بیانگر شریعت است دین کل است صد درصد است چیزی نیست که دین نگفته باشد منتها بعضیها با دلیل عقلی فرمود بعضی را با دلیل نقلی ولی دین دار اقلیاند نه دین. هیچ مطلبی که دین درباره او فتوا نداده باشد یا به دلیل عقلی یا به دلیل نقلی حالا مطلب مهم این است ما کجا باید تولید علم داشته باشیم کجا باید گوش به فرمان باشیم و آیا گوش به فرمان بودن با تولید علم و نوآوری هماهنگ است یا نه این سه تا مسئله است در قرآن کریم فرمود من مردم را به الله دعوت میکنم خدای سبحان در سورهٴ مبارکهٴ زمر فرمود محققان و پژوهشگران آنها باید بشارت بیابند به آنها بشارت بده که آنها مکتبهای گوناگون آراء متضارب اقوال متنوع را میبینند و بهترین قول را انتخاب میکنند آیه 17 و 18 سورهٴ مبارکهٴ زمر این است ﴿وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ البُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ اینها اولاً در عرضه این کالاهای فکری هستند کتابخانهها میروند مقالهها را میخوانند کتب علمی را میخوانند همایشها را میروند در مراکز علمی سر میزنند مرحوم ابن ادریس (رضواناللهعلیه) در همان مقدمه سرائر دارد که پیشینیان فرزندان جوانشان را وصیت میکردند سفارش میکردند میگفتند اوقات فراغتتان را وقتی که میروید بیرون بروید در بازار اما کنار هر مغازه ننشینید و در هر راسته بازار هم قدم نزنید «لا تقوموا فی الاسواق الا علی زراد أو وراق» وقتی فراغتی داشتید بروید بازار در کتاب فروشیها در کتابخانهها اینجاها بنشینید مطالعه کنید وقت فراغتتان را بگذرانید یا آنجا که شمشیر سازی و زره سازی و نیزه سازی و اینهاست که سخن از جنگ است یا بالأخره عالم و محقق بشوید یا مجاهد نستوه آنجا جای شهامت است و شجاعت است و مبارزه اینجا جای فرهنگی است جای دیگر نروید بنشینید «لا تقوموا فی الاسواق الا علی زراد أو وراق» آنها که زراد خانه دارند همین آن وقتی که شمشیر میساختند این نصیحتی بود که پیشینیان به جوانها میکرند این را مرحوم ابن ادریس (رضوان الله تعالی علیه) در همان طلیعه سرائر دارد ذات اقدس الهی فرمود بالأخره کار فرهنگی حتی بر کار نظامی هم مقدم است برای اینکه در آن روزی که «وزن مداد العلماء بدماء الشهدا» این مداد بر آن خون پیروز است و همین مداد و مرکب است که آن خون را به جریان میاندازد و شهید تربیت میکند پس دستور اول این است که ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ این اصل اول قرآن هم یک کتاب مبهم گو ـ معاذاللهـ کلی گو اینها نیست که راه نشان ندهد حالا مشخص میکند در طایفه ثانیه که احسن الاقوال قول کیست بهترین مکتب مکتب کیست بهترین حرف حرف کیست آن را در سورهٴ مبارکهٴ فصلت آیه 33 به این صورت بیان فرمود ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ المُسْلِمِینَ﴾ این آیه از دو منظر آیه قبل را تشریح میکند یکی اینکه منظور از احسن القول این نیست که ببینید چه کسی حرفش بهتر است انظر الی من قال بلکه «انظر الی ما قال» و انظر الی من قال ببینید چه حرفی میزند و چه کسی این حرف را میزند شما فقط میخواهید مسائل فکری تان را تأمین کنید یا مسائل اعتقادی و اخلاقی و فقهی و سیره را هم میخواهید از او بگیرید بنابراین صرف اینکه یک کسی حرف خوب میزند کافی نیست هم خوب حرف میزند هم آدم خوبی است فرمود اینکه ما گفتیم ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ احسن الاقوال از احسن القائلین صادر میشود احسن القائلین کسانیاند که احسن الافعال را انجام میدهند ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ﴾ یک ﴿وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ دو ﴿وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ المُسْلِمِینَ﴾ منطقش هم این باشد سه این سه ضلع وقتی حاصل شد این شخص میشود احسن قولا پس آنچه که در سوره زمر فرمود ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ منظور از احسن الاقوال احسن الاقوال به علاوه احسن الافعال بعلاوه احسن القائلین الفاعلین است این مثلث چون انسان میخواهد زمامش را به دست او بسپرد خب از این ریزتر چه کسی احسن الاقوال است؟ چه کسی ﴿وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ المُسْلِمِینَ﴾ است چه کسی مردم را الی الله دعوت میکند این طایفه سوم آیه محل بحث است که ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِکینَ﴾ یعنی قول من احسن الاقوال است فعل من احسن الافعال است خوم من احسن القائلین الفاعلینم پیروان من هم همینطوراند ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِکینَ﴾ پس این سه طایفه از آیات مشخص کرده است که احسن الاقوال چیست و گفته کیست بعد فرمود ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ هذا تمام الکلام در مدار پیروی اما کجا تولید نرم افزاری است کجا فن آوری است کجا مزید علم است کجا نوآوری است آنها را مشخص فرمود فرمود شما مادامی که در بحثهای عادی افکار عادی به سر میبری جای نوآوری است اما وقتی رسیدید به سقف وحی آنجا جز پیروی چیز دیگر نیست شما میخواهید چه کار بکنید بالاتر بروید که راه نیست همسان باشید ـ معاذاللهـ آن هم که راه نیست در درون آن خودتان را تأمین کنید آن هم که کار باطل است وقتی به سطح وحی رسیدید ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ اینجا جای نوآوری نیست در برابر وحی که اگر خواستید حرف نو بیاورید باید تلاش و کوشش کنید که حرف تازهای از این وحی بفهمید بله آنجا جای نو آوری است که حضرت چه فرمود منظور حضرت چیست تحلیل حضرت چیست تعلیل حضرت چیست نکات حضرت چیست اینها جای نوآوری است اما نه در برابر وحی بلکه زیر مجموعه وحی پس در دو بخش جای نوآوری است آنجا که آرای دیگران مطرح است جای فن آوری، نوآوری ابتکار و مانند آن است که، وقتی که وحی رسیدید چارهای جز تبعیت نیست دیگر نوآوری در برابر وحی ـ معاذاللهـ یعنی اجتهاد در مقابل نص آن ممکن نیست مگر نوآوری یعنی کند و کاو بکنید همانطوری که وحی یک «یثیروا لهم دفائن العقول» هست عقول صاحب نظران هم یثیر لنا دفائن النقول هست این که میبینید شیخ انصاری (رضواناللهعلیه) از یک حدیثی بهرههای فراوان دارد این از سنخ یثیر لنا دفائن النقول است یا فلان حکیم یا فلان متکلم یا فلان فقیه یا فلان اصولی از یک آیه یا از یک روایت مطالب فراوانی در میآورد اینها یثیر لنا دفائن النقول هست هم ادله نقلی دفینههای عقلی را شکوفا میکنند هم ادله عقلی دفینههای نقلی را شکوفا میکنند این یک تعاملی است بین عقل و نقل اینجاها جای نوآوری است که ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ ﴿ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ در این دو محور است یعنی در مدار علوم یکدیگر جا برای نوآوری هست یک در کیفیت فهم مطلب از ادله نقلی از بطون مقدس هم جا برای نوآوری هست دو اما در برابر وحی ـ معاذاللهـ جا برای نوآوری نیست آن که در سورهٴ مبارکهٴ طه آمده این است که در سوره طه سخن از رب زدنی علماست آیه 114 سورهٴ مبارکهٴ طه این است ﴿فَتَعَالَی اللَّهُ المَلِکُ الحَقُّ وَلاَ تَعْجَلْ بِالقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ خب به ما هم در سورهٴ مبارکهٴ احزاب فرمود ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ ما هم در تمام ایام باید عرض کنید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ هم این دعا را بخوانیم هم برابر این دعا حرکت کنیم آن کسی که اهل تحصیل است و اهل مطالعه است و اهل دقت و فحص و پژوهش است این با زبان حال دارد میگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ چه اینکه با زبان قال هم میگوید ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾ فتحصل کجا جای نو آوری و تولید نرم افزاری و مانند آن است و کجا جای ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾
پرسش ... پاسخ: چون این دیگر علم نافع که ما از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم در دعاها در نماز و غیر نماز میگوییم «اعوذ بک من علم لا ینفع» اینها را وجود مبارک پیغمبر مشخص فرمود که «انما العلم ثلاثة آیة محکمة أو فریضة عادلة أو سنة قائمة» حکمت هست تفسیر هست کلام هست با همه زیر مجموعههایش فقه هست حقوق هست اخلاق هست با همه زیر مجموعههایش علوم دیگری که هست زیر مجموعه همین حقوق و امثال ذلک برمیگردد
پرسش ... پاسخ: بله خب از خدا میخواهیم که این نور را افاضه کند دیگر آن علم نور است و از خدای سبحان میخواهیم بگوییم رب زدنی زدنی یعنی این نور را به ما عطا بکن که با این نور ما این مطالب سنتی آیه محکمه یا سنت عادله یا فریضه عادله یا سنت قائمه را بفهمیم خب در اینجا فرمود من و پیروانم پس مشخص شد آن که جزء اکثری مؤمن است این توفیق رهروی پیغمبر را ندارد اگر گفته شد علما ورثه انبیایند اگر گفته شد عدهای راهیان راه پیغمبرند مشخص شد که چه گروهیاند در صدر اسلام تبلیغ دین واجب عینی بود از حضرت نقل شده است که از حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که «أبلغوا عنی ولو آیة» به هر مسلمانی واجب بود ولو یک آیه هم که شد تبلیغ بکند اما بعد از اینکه اسلام رونقی پیدا کرد جمعیت زیاد شدند این واجب عینی شده واجب کفایی فرمود ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلى الخَیْرِ﴾ نه همهتان اینطوری باشید که بر همه مثل نماز و روزه واجب عینی باشد تبلیغ کردن شده واجب کفایی البته در واجب کفایی هر کجا من به الکفایه قیام نکرد دیگران هم مسئولند یا هر کجا من به الکفایه نبود کم کم همین واجب کفایی میشود واجب عینی اصلش «أبلغوا عنی ولو آیة» بود بعد فرمود: ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلى الخَیْرِ﴾ در چنین فضایی فرمود من و وضعم این است پیروان من هم مشخصاند که چه گروهیاند هم معتقدند و هم منزه از شرک
پرسش ... پاسخ: البته نور ایمان و نور توحید یعنی اعتقاد به وحدانیت اینها بعد از مسئله علم است اول معرفت است که خدا کسیت واحد است ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ له نبی حق است و معصوم است و از خود کم و زیاد ندارد معجزه چیست مشخص شد قرآن معجزه است مشخص شد این علمها که حاصل شد بعد هم ایمان میآورد ایمان میآورد به آنچه را که از طرف خدای سبحان نازل شد مطلب مهم آن است که گاهی امر اشتباه میشود که ما داریم مردم را به الله دعوت میکنیم یا به خودمان در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران این بحث گذشت که ما یک رژیم ارباب و رعیتی اقتصادی مالی و مانند آن داشتیم که به حمد الله رخت بربست یک رژیم ارباب و رعیتی فرهنگی فکری داریم که هنوز رسوباتش هست و به این آسانیها هم رخت برنمیبندد رژیم ارباب و رعیتی فرهنگی این است که اگر کسی خدا به او توفیق داد یک مطلبی را پیدا کرد حتما تلاش و کوشش میکند این را من گفتم سابقه ندارد کس دیگری نگفته است باید از من قبول کنید همین دائماً میخواهد خودش را نشان بدهد دائماً میخواهد خوش را صاحب امتیاز بداند این را هم خیال کرده نظیر ساختن یک کالای غذایی است که این هم باید یک مارک داشته باشد بیایند از مغازه او بخرند این که پشت سر هم دائماً خودش رانشان میدهد دائماً اصرار میکند دائماً این ما گفتیم دیگران نگفتند این همان ارباب و رعیتی فرهنگی است در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران این خطر را ذکر فرمود و ابطال کرد آیه 79 سورهٴ مبارکهٴ آل عمران این بود که ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الکِتَابَ وَالحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ﴾ مردم را به خود دعوت بکند هیچ کسی انبیا که این کا را نمیکنند ـ معاذاللهـ معصومین دیگر این کار را نمیکنند دیگران هم حق ندارند این کار را بکنند این حرف را ما گفتیم کس دیگری نگفت مثل اینکه همیشه باید از مغازه او بخرند مردم را به خود دعوت میکند فرمود ﴿وَلکِن کُونُوا﴾ پس آن ممنوع است آن ممنوع است پس چگونه باید باشیم ارباب مردم نباشیم ربانی مردم باشیم این رژیم ارباب و رعیتی فرهنگی فکری تحریم شده است اما ربانی بودن واجب شده است و مستحب ﴿وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ﴾ خب چه کسی عالم ربانی است آن که هم شدید الربط بالرب سبحانه و تعالی باشد در خضوع و بندگی و هم شدید التربیب با مردم باشد در مردم پروری این میشود عالم ربانی این دیگر نظیر زید و عمر نیست که حتما باید از مغازه من بخرید چرا اسم من را نبردید چرا با فلان لقب نبردید چرا اسم مرا اول نبردید این بازیها دیگر در آن نیست میشود عالم ربانی ﴿وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ﴾ خب حالا راه ربانی بودن چیست ﴿بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الکِتَابَ﴾ قرآن یاد مردم میدهید هم قرائتش هم مفاهیمش هم علوم قرآنی و مراتب دیگر ﴿وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ آنچه که نافع به حال مردم است درس میگویید اگر یک معلم خوبی یک مدرس خوبی مردم را به خود دعوت نکرد اول و وسط و آخر کتاب نگفت این حرف را من گفتم دیگری نگفته «لم یسبقنی الیه احد» ما بودیم گفتیم این بازیها را در نیاورد میشود ربانی بقیه میشود رژیم ارباب و رعیتی فرمود اگر به خود دعوت کرد میشود ارباب دیگر وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود من مردم را به الله دعوت میکنم نه به خودم آنجا که همه صف میبندند ما هم هما نجا صف میبندیم ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾ ما هم در صف مردمیم دیگر بیش از این در بهشت البته هر کسی را ذات اقدس الهی جای خاص عطا میکند و اما در دنیا ما صفمان صف مردم است اینطور نیست که مردم را به خود دعوت کنیم ما نمیگوییم بیایید میگوییم برویم این حرف انبیاست اگر گفتیم بیایید الیّ الیّ مشکل داریم اگر گفتیم باهم برویم من میپذیرم این راه انبیاست و راه کسانی هم که پیرو انبیایند باز برای اینکه مشخص بکند چه گروهی پیرو انیبایند هم ﴿وَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ را ذکر فرمود و هم ﴿وَمَا أَنَا مِنَ المُشْرِکینَ﴾ را یعنی من جزء آن اقلی اقلی هستم و کسانی که در محدوده اقلی اقلیاند با حفظ مراتب و درجات اینها پیروان من هستند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است