- 890
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 48 سوره بقره - بخش ششم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 48 سوره بقره - بخش ششم
- شرایط شفاعت شوندگان
- یکی از شرایط شفاعت رضایت الهی از دین انسان است
- کافر مرتضی نیست و فقط مسلمان مرتضی است
- مباحثه بهشتیان درباره جهنمیان
- مجرم نمی تواند شفاعت کند
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
َاتَّقُوا یَوْماً لاَ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ
گرچه خطاب به بنیاسراییل است و بنیاسراییل معتقد بودند که در اثر ارتباط به خاندان وحی و نسل حضرت اسراییل(سلام الله علیه) بودن از عذاب میرهند و گفتند بیش از چند مدّت کوتاهی ما معذّب نخواهیم بود امّا خدای سبحان خصوصیّت روز قیامت را تشریح میکند میفرماید: روز قیامت اینچنین است است نه شما اینچنین هستید فرمود از روزی بپرهیزید که در آن روز بیع و خلّه و شفاعت نیست. پس نمیشود گفت چون خطاب به بنیاسراییل است پس محتوای این آیه هم مخصوص بنیاسراییل است. گذشته از اینکه مورد مخصّص نیست در خصوص آیه دلیل است بر این که خصیصهٴ آن روز این است. اگر لسان این بود که از شما شفاعت پذیرفته نمیشود یا شما از شفاعت بهرهای ندارید این جزو آیات مطلقهٴ دالّ بر نفی شفاعت نبود، و همچنین نفی عدل و امثال ذلک. امّا میفرماید خصوصیّت این روز آن است که *«لاَ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً»* پس آیه به اطلاقش دلالت دارد بر اینکه آنروز، روز نصرت، روز شفاعت و امثال ذلک نیست.
منتها آیات دیگر بخوبی ثابت کرد که یک عدّهای مشفوعٌ له هستند. شفاعت فی الجمله حق است.
امّا بحث در این است که این شفاعتی که حق است از چه گروهی شفاعت میشود مشفوع له چه کسانی هستند؟ پس دلیل عقلی بر استحالهٴ شفاعت نبود آیات کریمه هم دلالت میکرد بر شفاعت فی الجمله، هنوز بحثهای روایی مطرح نشد. روایات فراوانی است که فریقین دربارهٔ روایات اتفاق دارند. حالا که ثابت شد شفاعت فی الجمله حق است بحث در این است که از چه کسی شفاعت میشود، مشفوعٌ له کیست؟
بنیاسراییل که فکر میکردند از شفاعت برخوردارند خدای سبحان اینها را طرد کرد فرمود اینچنین نیست که شما میگویید ما چند مدّت کوتاهی در قیامت معذّبیم بعد نجات پیدا میکنیم. در آیهٔ 80 سورهٔ بقره فرمود به این که: *«وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدَاً فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ»*﴿1﴾ اینکه میگویید بیش از چند مدّت کوتاهی ما معذّب نخواهیم بود بعد نجات پیدا میکنیم آیا عهدی از خدای سبحان گرفتهاید و خدا به شما وعده داد که خلف وعده محال باشد؟ یا اینکه وعدهای در کار نیست، شما بر خدا افترا میبندید. مشابهٴ این معنا در سورهٔ آلعمران هم آیهٔ 24 آمده است که *«ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّامَاً مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِم مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ»*﴿2﴾ این پندار را، پندار مغرورانه و پندار مفتریانه میداند خدای سبحان. پس بنیاسراییل که خود را در اثر ارتباط اسراییل(سلام الله علیه) و مانند آن از شفاعت برخوردار میدانستند این نفی شد.
رضایت خدا محور شفاعت
امّا شفاعتی که قرآن اثبات کرده است مال کسی است که مرتضا باشد. *«إلاّ لمن ارتضىٰ»* در سورهٔ انبیا فرمود به اینکه فرشتگان شفاعت نمیکنند *«إلاّ لمن ارتضىٰ»* آیهٔ 28 سورهٔ انبیا، این بود که: *«و لا یشفعون»* یعنی فرشتگان *«إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿3﴾ مگر کسی که مرتضا باشد. پس شفاعت در محور رضایت است. کسی که مرضیّ حق است شفاعت شامل او میشود کسی که مرضیّ حق نیست شفاعت شامل حال او نمیشود. گرچه قرآن کریم اصل شفاعت را فی الجمله اثبات کرده است امّا شخص معیّن یا طایفهٴ معیّن یا از گناه معیّن اسم نبرده است. زیرا این باعث تجرّی است و باعث لغو آن حکم است. اگر خدای سبحان بفرماید ما از این گروه معیّن شفاعت میکنیم یا بفرماید ما از این گناه شفاعت میکنیم. خب جعل حرمت برای آن عمل با وعدهٴ صریح به شفاعت برای مرتکب آن عمل این لغو است لذا هرگز خدای سبحان نسبت به شخص معیّن یا گروه خاص، طایفهٴ مخصوص، گناه معیّن، وعده شفاعت نداد. فقط در تحت عناوین کلّیه، که اگر کسی مرتضا باشد. *«إلاّ لمن ارتضىٰ»* و آن هم مشخّص کرد که چه کسی مرتضاست و چه کسی مرتضا نیست. و شفاعت را فقط در محدودهٴ اینکه امید ببخشد مؤثّر میداند و نه به مرحلهای که غرور بیاورد. بیان ذلک این است که دربارهٔ هیچ گناهی وعده نداد که اگر این گناه را کردید ما شفاعت میکنیم. دربارهٔ هیچ افراد یا اشخاصی بالصّراحه وعده نداد که ما از این اشخاص شفاعت میکنیم. تحت یک عنوان کلّی فرمود: *«إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿4﴾ آن هم جزم به اینکه انسان جزو این مستثناست و مرتضاست کاری است بسیار سخت. چه کسی میداند که مرتضاست؟ دربارهٔ گناهان صغیره وعده بخشش داد فرمود که *«إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم»*﴿5﴾ آیهٔ 31 سورهٔ نساء این است فرمود: شما اگر گناهان کبیره را ترک کنید ما از گناهان صغیرهٴ شما میگذریم خُب کیست که مطمئن است در گذشته یا در آینده به گناه کبیره مبتلا نمیشود، تا بگوید من که گناهان کبیره را انجام ندادهام اگر گناهان صغیره مرتکب بشوم خدا میبخشد؟ فرمود اگر در قیامت طوری آمدید که هیچ گناه کبیره نداشتید ما گناهان صغیره شما را میبخشیم اینجا گرچه نام برد فرمود گناهان صغیره بخشیده میشود در صورت ترک گناهان کبیره، امّا کیست که بگوید من تا مرگ به گناه کبیره مبتلا نشدهام و نمیشوم؟ و به استناد این آیه به خودش اجازهٴ ارتکاب گناه صغیره بدهد؟ بگوید که من این معصیت صغیره را مرتکب میشوم برای اینکه چون معصیت کبیره ندارم معصیت صغیره بخشوده میشود. کسی مطمئن است که گناهان کبیره را انجام نداد یا انجام نمیدهد؟ آنکه مطمئن است معصوم است او نه صغیره دارد نه کبیره. آنکه غیر معصوم است مطمئن نیست که مرتکب کبیره نمیشود. این ناظر به آن نیست که اگر تاکنون گناهان کبیره انجام ندادید از این به بعد میتوانید گناهان صغیره را مرتکب بشوید. اینچنین نیست. فرمود اگر کسی در قیامت بدون گناهان کبیره آمد من گناهان صغیرهاش را میبخشم. و هیچ کسی غیر معصوم مطمئن نیست که از گناه کبیره معصوم است آنها هم که از گناه کبیره معصومند از گناه صغیره هم معصومند. بنابراین این آیه در حدّ امید اثر دارد و لا غیر که فرمود: *«إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم وَنُدْخِلْکُم مُدْخَلاً کَرِیماً»*﴿6﴾ پس محور شفاعت مرضیّ بودن و مرتضا بودن است.
مراد از رضایت، رضایت در دین است
خب اینکه فرمود: *«وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى»*﴿7﴾ یعنی اِلاّ برای مشفوعٌ لهای که خدا اِرتضی عن عمله یا خدا اِرتضىٰ عن دینه؟ عمل او مرتضا باشد یا دین او مرتضا باشد؟ اگر عمل او مرتضا باشد که نیاز به شفاعت ندارد. خدا از سیّئات کراهت دارد و از حسنات رضایت دارد. در سورهٔ اسراء بسیاری از سیّئات را میشمارد شاید در حدود 20 گناه را میشمارد بعد میفرماید: *«کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً»*﴿8﴾ اینها به عنوان تمثیل است نه تعیین، نه یعنی خدا از این بیست گناه کراهت دارد بلکه از هر سیئهای کراهت دارد هر چه سیئه است مکروه است مبغوض خداست *«کل ذلک کان سیّئةُ عند ربک مکروهاً»*﴿9﴾ قهراً میشود یک صغرا و کبرا یعنی اینها سیّئاتند و سیّئات مکروه است پس اینها مکروهند نه اینها بالخصوص مکروهند مکروه هستند یعنی در برابر مرضی نه کراهت فقهی. خدا از گناه بدش میآید پس اینکه در سورهٔ انبیا فرمود: *«إلاّ لمن ارتضىٰ»* نه یعنی إلاّ لمن ارتضىٰ اللهُ عن عمله چون اگر خدا از عمل کسی راضی باشد آن شخص نیازی به شفاعت ندارد و خدا اگر از عملی بخواهد رضایت بدهد آن عمل حتماً باید حسنه باشد پس این *«ارتضىٰ»* به دین میخورد نه به عمل *«إلاّ لمن ارتضىٰ»* الله عن دینه لا عن عمله. پس شخص باید دینی داشته باشد که خداپسند است.
دین مرضی، تنها اسلام است
خب آن دین خداپسند چیست؟ خدای سبحان فرمود که اعتقادات دو قسم است یک قسم مرضیّ من است یک قسم مرضیّ من نیست. آنکه مرضیّ من است اسلام است. *«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً»*﴿10﴾ پس اسلام مرضیّ حق است مسلمان مرتضای حق است از آن جهت که دارای دینی است که خدای سبحان آن دین را پسندید. *«و رضیت لکم الإسلام دیناً»* یعنی من اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم. اعتقادهای الحادی که در برابر اسلام است مرضیّ حق نیست که فرمود: *«وَلاَ یَرْضَىٰ لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ»*﴿11﴾ پس محور رضا و عدم رضا، اسلام و کفر است. محور شفاعت و عدم شفاعت رضایت است. خدای سبحان اذن شفاعت به شفعا برای کسانی میدهد که آنها مرتضا باشند یعنی دینشان مرضیّ باشد و تنها کسی که دینش مرضی است همان مسلمان است. پس شفاعت شامل کسی میشود که او مرتضا باشد و کسی مرتضا است که مسلمان باشد پس شفاعت شامل کسی میشود که مسلمان بمیرد. و اگر کسی مسلمان نمرد هرگز شفاعت شامل حالش نمیشود. زیرا خدای سبحان بالصرّاحه فرمود: *«لا یرضىٰ لعباده الکفر»*﴿12﴾ پس کفر مکروه است و غیر مرتضا. اسلام محبوب است و مرتضا و اگر کسی مسلمان بمیرد امید شفاعت دارد. اگر مسلمان مُرد أحیاناً شفاعت شامل حال او خواهد شد. این حصر هم همانطوری که ملاحظه فرمودید حصر اضافی است. نفرمود به اینکه هر کسی که دارای دین مرتضاست ما از او شفاعت میکنیم. فرمود: کسی که مرتضا نیست به نحو سالبهٴ کلیه به هیچ وجه از شفاعت برخوردار نیست. کسی که مرتضا هست مورد شفاعت است. نه بنحو موجبهٴ کلیه هر کس که مسلمان است ما از او شفاعت میکنیم. اینچنین وعده نداد. این حصرش، حصر اضافی است. یعنی کسی که مسلمان نیست هرگز از شفاعت برخوردار نیست. معنایش آن است که اگر کسی مسلمان است از شفاعت برخوردار است نه از هر مسلمانی و از هر گناهی ما شفاعت میکنیم آنهم به هر درجهای از شفاعت که باشد ما به دادش میرسیم اینچنین نیست.
امّا این آیات یاد شده که فرمود اسلام مرضىّ است در آیهٴ سوم سورهٔ مائده اینچنین آمده است که: *«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً»* پس الإسلام مرتضای خداست. معنای اینکه خدا از یک شخصی یا گروهی راضی است این نیست که اینها معصومند یا عادلند. همین که کسی مسلمان بود موحّد بود مرتضای خداست. برای اینکه خدای سبحان دربارهٔ گروهی مسألهٴ رضایت را مطرح کرده است که در بین اینها افراد غیرعادل هم بود. در جریان بیعت تحت الشّجره فرمود به اینکه: *«لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»*﴿13﴾ سورهٔ فتح. اینکه فرمود خدای سبحان از اینها راضی است برای اینکه اینها در زیر آن درخت بیعت کردهاند نه به این معناست که چون همهٔ اینها عادلند من از همهٔ اینها راضی هستم آیهٔ 18 سورهٔ فتح این است که: *«لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»*﴿14﴾ خب اینها معصوم بودند؟ نه. همهٔ اینها عادل بودند؟ نه. البته مؤمن بودند. مسلمان بودند. خدای سبحان که از اینها راضی است یعنی دارای دینی هستند که دین خداپسند است و آن اسلام است و ایمان. احیاناً مرتکب بعضی از معاصی هم خواهند بود. پس مسلمان غیر عادل هم مرتضای حق است. اینچنین نیست که شفاعت مال مسلمان عادل باشد او نیازی به شفاعت ندارد.
آنگاه آن حدیث معروف هم که رسول خدا(صلّیالله علیه و آله و سلّم) فرمود، فریقین هم نقل کردند که: «ادّخرت شفاعتی لأهل الکبائر من امّتی»(15) هم ناظر به این است. من شفاعت را برای اهل کبائر «لأهل الکبائر من أمّتی»، برای این است. کسی که از امّت او باشد یعنی موحّد باشد به خدا و قیامت و وحی معتقد باشد، مسلمان باشد، جزو امّت حضرت باشد منتها آلوده به گناه باشد پس اگر کسی مسلمان بود مرتضاست.
سؤال ...
جواب: البته اینها مثَبتیْن هستند معارض نیستند. خدای سبحان از صاحبان نفوس مطمئنّه هم به راضى مرضیّ یاد کرده است که: *«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً»*﴿16﴾ مرحلهٴ عالیهٴ رضا مال صاحبان نفوس مطمئنّه است. مرحلهٴ وسطىٰ و نازلهٴ رضا مال دیگران است دربارهٔ حزب الله هم فرمود: *«رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ»*﴿17﴾ معنای رضایت در محدودهٴ اسلام است. اگر کسی مسلمان بود، دین خدا را پذیرفت آن دینی که خداپسند است بنام اسلام که فرمود: *«رضیت لکم الاسلام دیناً»*﴿18﴾ آن را پذیرفت و ایمان آورد آن میشود مرتضا. خواه عادل، خواه غیر عادل.
سؤال ...
جواب: این آن مرحلهٴ عالیهٴ شفاعت است فعلاً در اصل شفاعت دربارهٔ ذنب بحث است.
خب اینگونه از شواهد که در سورهٔ فتح و امثال ذلک است نشان میدهد که در رضایت عدالت لازم نیست تا انسان عادل نشود مرتضای خدا نباشد. هم به این دلیل اگر عادل بود دیگر گناهی ندارد که با شفاعت بخشوده شود و هم به این دلیل که خدای سبحان از گروهی اعلام رضایت کرده است که همهٔ آنها عادل نبودهاند. تنها دینی که مرضیّ خدا نیست دین غیراسلام است و آن کفر است. که فرمود: *«لا یرضىٰ لعباده الکفر»*﴿119﴾.
سؤال ...
جواب: چرا آیه که نمیفرماید شفاعت مال کسی است که صغیره دارد. که آیه میفرماید که من میبخشم چون «آخر من یشفع أرحم الرّاحمین» شفعای فراوانی هم هستند فرشتگان هستند اولیای الهی هستند، اهلبیت(علیهمالسّلام) هستند.
سؤال ...
جواب: اگر چنانچه هیچ عملی ندارد که معصیت باشد او نیازی به شفاعت ندارد.
الآن آنکه استثنا کرده است از مبتلایان به گناه استثنا کرده است. در آیهٔ هفتم سورهٔ زمر اینچنین است که *«إِن تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمْ وَلاَ یَرْضَى لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ وَإِن تَشْکُرُوْا یَرْضَهُ لَکُمْ وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُم مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»*﴿20﴾ پس طبق آیهٔ سورهٔ زمر کفر مرضیّ حق نیست. طبق آیهٔ سورهٔ مائده اسلام مرضیّ حق است پس کافر مرتضا نیست. مسلمان مرتضا است. اگر یک وقتی خدای سبحان دربارهٔ بعضی از فاسقین فرمود فاسقین مرضیّ حق نیستند این همان فسق کامل است که بر کفر و نفاق منطبق است چه این که در سورهٔ توبه فرمود: *«إِنَّ اللّهَ لاَیَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ»*﴿21﴾ منظور از این فاسقین همان کفار و منافقین بودند که علیه پیغمبر قیام کرده بودند نه مطلق فاسق.
سؤال ...
جواب: اگر قاصر باشد که ذنب نیست «رفع عن أمّتی تسعة» یکی «ما لا یعلمون»(22) بعد الفحص.
سؤال ...
جواب: چرا اگر عمل مرضىّ باشد که دیگر نیازی به شفاعت نیست.
سؤال ...
جواب: اگر قصور داشت که معصیت نیست فعلاً در شفاعت از ذنب است نه ترفیع درجه و مانند آن.
در سورهٔ توبه فرمود منافقین و امثال ذلک میکوشند که تو از اینها راضی باشی امّا اگر تو رضایت بدهی خدا رضایت نمیدهد. آیهٔ 96 سورهٔ توبه این است که: *«یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَیَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ»*﴿23﴾ منظور از این فاسقین، مسلمان فاسق نیست. منظور از این فاسقین کفار و منافقین هستند. همینها هستند که به بهانههای گوناگون علیهاسلام و جنگ اسلامی تلاشها و کوشش میکردند. اینچنین نیست که خدای سبحان از مسلمان فاسق راضی نباشد برای اینکه آنهایی که تحت الشجرة بیعت کردند بعضیها عادل نبودند. البته مسلمان عادل هم در بین آنها بود.
سؤال ...
جواب: آن هم در حقیقت مرضی نیست.
عمل اگر مورد رضایت باشد که جا برای شفاعت نیست. عمل را در سورهٔ اسراء مشخص کرد.
سؤال ...
جواب: نه *«عن المؤمنین»* نه از بیعت اینها. *«رضی الله عن المؤمنین»*﴿24﴾ از اینها راضی شد اینها مرتضاى حقاند.
سؤال ...
جواب: نه اینکه از بیعت راضی است. بیعت گفتن ندارد، بیعت بدستور خدا بود. بنابراین از اینها که بیعت کردهاند خدا راضی شد.
سؤال ...
جواب: نه این دوام رضاست چون بیعت مجدّد است رضای مجدّد است، تداوم بیعت است تداوم رضاست. چون یک امری که بقادار است به یک امر بقادار متعلّق شد. از آن استفاده میشود که حدوث به حدوث متّکی است بقا به بقا متّکی است. اگر گفتند «لا تصلّ إلاّ خلف من تثق بدینه»(25) پشت سر موثّق و عادل نماز بخوان این نماز یک امر ممتدّی است. آن ثقه و عدالت هم یک امر ممتدّی است. حدوث اقتدا به حدوث وثوق تکیه دارد. بقاى اقتدا به بقای عدالت تکیه دارد. اگر در بین نماز امام مبتلا به فسق شد فوراً اقتدا هم بهم میخورد. دوام رضایت به دوام دینداری بسته است.
سؤال ...
جواب: بله، نه اینکه خدا از بیعت راضی است از مبایعین راضی است. چون بیعت کردهاند. قبلاً در مدینه بیعت کردند مورد رضای حق بودند این رضای مجدّد است چون بیعت مجدّد دارند.
سؤال ...
جواب: نه، این حصر اضافی است حصر اضافی یعنی از دیگران شفاعت نمیشود مگر اینکه کسی مرتضا باشد، نه اینکه از فرد فرد مرتضا ما شفاعت میکنیم.
سؤال ...
جواب: نه؛ از آیه که اطلاق استفاده میشود. حصر، حصر اضافی است. این وعده به نحو موجبهٴ کلیه نداد که از هر مسلمان فاسقی شفاعت بکند.
سؤال ...
جواب: این *«بإذنه»*﴿26﴾ دارد *«لمن یشاء»*﴿27﴾ دارد امثال ذلک دارد اینها همه به قضایای مهمله متّکی است. نظیر *«أحلّت لکم الأنعام إلاّ ما یتلىٰ علیکم»*﴿28﴾ این *«إلاّ ما یتلىٰ علیکم»*﴿29﴾ زمام را به دست دیگری میدهد. این *«إلاّ لمن یشاء»*﴿30﴾ دارد *«إلاّ بإذنه»*﴿31﴾ دارد اگر این بنحو موجبهٴ کلیه باشد که اعلام عام عمومی است. این بار عامّ است که. پس دیگر به اذن خاص متّکی نیست.
سؤال ...
جواب: نه، رضایت باید اصل محفوظ باشد. شفاعت تدور محور رضایت این یک اصل. رضایت تدور محور اسلام و دین خدا این دو اصل. اینها اصل کلّی است.
سؤال ...
جواب: نه. از اینها راضی است چون دارای اسلام هستند. عمل که مرضىّ باشد نیازی به شفاعت ندارد که. اگر به عمل بزنیم آن عمل که غیر مرضیّ است از غیر مرضىّ که نباید شفاعت بشود که فرمود: *«إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿32﴾ اگر به عمل بزنیم. اگر عمل حسنه باشد که نیاز به شفاعت ندارد سیّئه هم باشد که *«کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً»*﴿33﴾ شفاعت نمیشود. یا للغناءِ عن الشفاعة است یا لعدم لیاقة الشفاعة. عمل را نمیشود مرتضا دانست. اصل دین باید مرتضا باشد بنابراین شفاعت در محور رضایت است و رضایت در محور دین. یک کسی که متدین و مسلمان باشد مرتضا است منتها این بنحو موجبهٴ کلیه وعده نداد که ما از هر مسلمانی در قیامت شفاعت میکنیم چون در بسیاری از آیاتی که ملاحظه فرمودید اذن دارد *«لمن یشاء»* دارد و مانند آن دارد.
در سورهٔ مبارکهٴ نور آیهٔ 55 آن بیانی که در سورهٔ مائده بود تا حدودی توضیح میدهد فرمود به اینکه *«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ»*﴿34﴾ این دینی که مرتضاست برای این افراد همان اسلام است *«دینهم الّذی ارتضی لهم و لیبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً»*﴿35﴾ پس اسلام مرضىّ حق است و کفر غیر مرضىّ و کافر هرگز از شفاعت برخوردار نیست بنحو سالبهٴ کلّیه. مسلمان از شفاعت برخوردار است بنحو موجبهٴ جزئیه. تا خدا دربارهٔ چه کسی اذن بدهد و چه کسی را بخواهد و مانند آن.
«اصحاب الیمین» مشمول شفاعتاند
در سورهٔ مبارکهٴ مدّثّر تا حدودی مشخص کرده است که آنها که از شفاعت برخوردارند و متنعم هستند چه کسانی هستند. چون در همین سورهٔ مدثر که فرمود مجرمینی که به کفر مبتلا شدند شفاعت شافعین به حال اینها نافع نیست در همین سوره جریان اصحاب یمین را یاد میکند. آیهٔ 38 به بعد سورهٔ مدثّر این است: *«کُلّ نفسٍ بما کسبت رهنیةٌ»*﴿36﴾ هر کسی در رهن کار خودش است. *«إلاّ أصحابَ الیمین»*﴿37﴾ اصحاب الیمین فکّ رهن کردهاند اینها دیگر آزاد شدند. نه اینکه اصلاً رهن نبودند اینها از رهن بدر آمدند. آنکه اصلاً مرهون نیست و در رهن نیست مقرّبین هستند نه اصحاب یمین. مقرّبین هم که اصلاً مرهون نیستند چون بدهکار نبودند. اصحاب یمینند که فکّ رهن میشوند. اصحاب شمالند که بدهکارند و در رهن میمانند. و در قیامت هم وقتی گرو میخواهند ملاحظه فرمودید نه مال است تا اینکه با ضمانت حل بشود یا با فدیه حل بشود. نه اشخاص است که با کفالت مشکل حل بشود. اینها را ملاحظه فرمودید که در قیامت از کسی که بدهکار الهی است هیچیک از این مسائل ضمانت و کفالت و امثال ذلک پذیرفته نمیشود. فقط خود شخص را گرو میگیرند نه خانه و مال را. نه کفیل بپذیرند. لذا *«کلُّ نفسٍ بما کسبت رهینةٌ»* هر کسی گرو است آنکه بدهکار نیست آزاد است آنکه بدهکار است باید گرو بسپارد و تنها گرو خود نفس است. بعضی برای ابد در این گرو میمانند و آن اصحاب شمال هستند. بعضی از این رهن آزاد میشوند و آن اصحاب یمین هستند که به برکت شفاعت آزاد میشوند. شفاعت به منزلهٴ فکّ الرهن است. انسان را آزاد میکند اینکه در ادعیه خوانده میشود که «أن تجعلنی من عتقائک من النّار»(38) یعنی ما را از این رهن آزاد کن آزاد بشویم. در این کریمه فرمود: *«کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ ٭ إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ»*﴿39﴾ این *«أصحاب الیمین»* استثنا از اصل رهن نیست. استثنا از بقای رهن است. نه یعنی اصحاب یمین اصلاً مرهون نیستند. آنکه اصلاً مرهون نیست. مقرّبین هستند، نه اصحاب یمین. آنکه مرهون است ولی از رهن رهایی پیدا میکند اصحاب یمین هستند. وقتی اینها آزاد شدند در بهشت از یکدیگر میپرسند که مجرمین وضعشان به کجا منتهی شد. *«فی جنّاتٍ یتساءلون»*﴿40﴾ یعنی با هم مسائله دارند با هم سؤال میکنند دربارهٔ مجرمین. که سائل از اصحاب یمین است مسؤول هم از اصحاب یمین است مسؤول عنه جزو اصحاب شمال است و مجرمین. *«فی جنّات یتساءلون»* مسائله دارند با یکدیگر سخن میگویند. دربارهٔ مجرمین، از مجرمین سؤال میکنند. این «عن المجرمین» در فارسی غیر از «عن المجرمین» در عربی است. در فارسی ما میگوییم از فلان شخص بپرسید این کلمهٴ «از» روی شخص در میآید. ولی در عربی این کلمه «از» روی مطلب و مسؤولٌ عنه در میآید نه روی شخص. مثل *«یسئلونک عن الرّوح»*﴿41﴾ *«یسئلونک عن الأهلّة»*﴿42﴾ *«یتساءلون * عن المجرمین»*﴿43﴾ مسائله میکنند دربارهٔ مجرمین سخن میگویند. بعد مخاطِبی با آنها خطاب میکند میگوید: *«مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ٭ قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»*﴿44﴾ ما اهل نماز نبودیم.
ـ مقصود از نماز و اطعام در آیات سورهٴ مدثر
این طبق بیان سیّدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این جزو عتائق سُوَر است. یعنی اوائل بعثت سورههایی که نازل شده است اینها را میگویند عتائق. سورههای عتیق یعنی سورهٔهای کهن و قدیمی. این سورههایی که در اوائل بعثت نازل شده است جزو عتائق سُوَر است. مدّثّر هم اینچنین است، در اوائل بعثت نازل شد و آن وقت سخن از نماز و زکات نبود، نماز مصطلح اینکه گفته شد *«لم نک من المصلّین»*﴿45﴾ آن روز نماز مصطلح نبود که مثلاً ظهر چهار رکعت، عصر چهار رکعت و امثال ذلک. این اصل خضوع و ارتباط با خداست. نظیر *«أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَى ٭ عَبْداً إِذَا صَلَّى»*﴿46﴾.
سؤال ...
جواب: یعنی آن مخاطِب که سؤال میکند مسؤولش مجرمین هستند ولی اصحاب یمین در جنّت مسائله دارند *«یتساءلون»*﴿47﴾ یعنی با هم سؤال میکنند. میگویند از مجرمین خبر ندارید وضعشان چه شد. آنگاه سؤال کنندهای از مجرمین سؤال میکند. *«ما سلککم فی سقر»*﴿48﴾.
سؤال ...
جواب: این سؤال دوم است نه *«یتساءلون»*.
سؤال ...
جواب: بله، اینها هیأتشان فرق میکند ریشهٴ اصلیشان سؤال است. مسؤولٌ عنه آن مطلب است نه آن شخص.
سؤال ...
جواب: این محال نیست ولی ظاهر لفظیش اینست. مثل *«وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ»*﴿49﴾ تساؤل این است.
سؤال ...
جواب: بله دیگر، نه *«عن المجرمین»*﴿50﴾ سؤال میکنند آخر هیچ جای قرآن کلمه از را روی شخص که نیاورد روی مطلب آورد *«یسألونک عن المحیض»*﴿51﴾، *«یسئلونک عن الأهلّة»*﴿52﴾، *«یسئلونک عن الرّوح»*﴿53﴾.
سؤال ...
جواب: آخر «از» فارسی است. «از» عربی نیست.
سؤال ...
جواب: این یک سؤال جدیدی است یعنی مخاطِبی، متکلِّمی یا خازن نار است یا خود اصحاب الجنّه بعداً سؤال میکنند *«ما سلککم فی سقر»*﴿54﴾ از یکدیگر سؤال میکنند که از مجرمین خبر ندارید؟ میگویند: چرا، آنجا هستند. بعد میروند میپرسند. که *«فاطّلع فرٰاه فی سواء الجحیم»*﴿55﴾ نظیر آنکه از یکدیگر سؤال میکنند *«کان لی قرین»*﴿56﴾ آیا از آن قرین من خبر ندارید؟ *«فاطّلع فرٰاه فی سوا الجحیم»*﴿57﴾ بعد مشرف شد دید که در وسط جهنّم است. معلوم شد بهشت بالاست و جهنّم پایین. آن وقت بعد آن سؤال میکنند که چرا به این روز سیاه مبتلا شدید.
سؤال ...
جواب: سؤال استفهام میکند، سؤال است.
سؤال ...
جواب: چه نقشی دارد در این که مسؤولٌ عنه چیست؟ این دو سؤال است اصحاب جنّت در بهشت با یکدیگر مسائله میکنند میگویند از مجرمین خبر ندارید نظیر آنکه میگوید *«کان لی قرین»*﴿58﴾ و مرا مسخره میکرد شما او را ندیدید؟ این یک سؤال است. بعد میگویند چرا، او در جهنّم است. *«فاطّلع فرٰاه فی سواء الجحیم»*﴿59﴾ این وقتی که دید یک سؤال و جواب جدید شروع میشود. در طلیعه از یکدیگر سؤال میکنند میگویند از مجرمین خبر ندارید. میگویند چرا جایشان آنجاست. بعد برمیگردند جهنّم سؤال میکنند حالا این سائل یا یکی از همین اصحاب یمین است یا دیگری. سؤال میکند *«ما سلککم»* یعنی أىّ شیءٍ *«سلککم فی سقر»*﴿60﴾
آنگاه *«قالوا لم نک من المصلّین»*﴿61﴾ که این صلاة همان اصل عبادت نه صلاة مصطلح فقهی. چون صلاة مصطلح فقهی بعداً تشریع شد.
سؤال ...
جواب: از این حذف و ایجازها فراوان است که باعث فصاحت است.
*«و لم نک نطعم المسکین»*﴿62﴾ یعنی ما وظیفهٴ الهی داشتیم که به مسکینها بپردازیم. نه زکات واجب چون زکات واجب بعدها آمده است. هنوز زکات واجبی ترسیم نشده است. این معلوم میشود اصل اسلام این است که اگر کسی دارد باید بفکر مسکین باشد *«و کنّا نخوض مع الخائضین»*﴿63﴾ ما در مجالس باطل سرگرم بطلان بودیم *«و کنّا نکذّب بیوم الدّین»*﴿64﴾ قیامت را تکذیب میکردیم. *«حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ ٭ فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ»*﴿65﴾ خب از اینکه مجرمین اینچنین از شفاعت شافعین برخوردار نیستند معلوم میشود اینها هنوز در رهن هستند اینها در گرو هستند. و آنها هستند که فکّ رهن شدهاند. و آنها کسانی هستند که اصحاب یمین هستند.
اصحاب یمین که کارشان با میمنت شروع میشود و نامه اعمال را هم در قیامت با دست راست میگیرند همهٔ اینها عادل نیستند اگر همهٴ اینها عادل باشند و هیچ کدامشان اهل معصیت نباشد که از اصحاب یمین میگذرند چون خدای سبحان در اول سورهٔ مبارکهٴ *«إذا وقعت»*﴿66﴾ مردم را به سه قسم تقسیم کرد فرمود: *«و کنتم أزواجاً ثلاثة»*﴿67﴾ مقرّبین است و اصحاب یمین است اصحاب شمال. اصحاب شمال و مشئمه همان کافر و منافق هستند مقرّبین همان اوحدی از انسانهای کاملند که به گناه آلوده نشدهاند. اصحاب یمین مسلمانان و مؤمنین هستند که احیاناً *«خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیّئاً»*﴿68﴾. به گناهان آلوده شدند. و اگر هیچ گناهی نداشته باشند که باید یک قسم چهارمی فرض کرد که در جاهای دیگر که چهار گروه یا پنج گروه میکند برای آنست که معصومین یک طرف، عادل یک طرف، کافر و منافق در طرف نزول، این وسطها هم چند قسم ذکر میشود. امّا اینکه در سورهٔ *«إذا وقعت»*﴿69﴾ فرمود: *«و کنتم أزواجاً ثلاثة»*﴿70﴾ مقرّبین هستند و اصحاب یمین هستند و اصحاب شمال. این مسلمان فاسق، مسلمانی که دینش مرتضا است ولی گاهی معصیت میکند این داخل در کدام گروه است؟ جزو اصحاب شمال است که به عذاب الیم گرفتار است. یا جزو مقرّبین است که روح و ریحان است یا نه جزو مقرّبین است نه جزو اصحاب شمال بلکه جزو اصحاب یمین است. معلوم میشود اصحاب یمین شرطش این نیست که عادل باشند. همین که کار آنها در اثر داشتن دیانت با یمن و برکت آمیخته است اصحاب یمین هستند اینها موفّقند که نامهٴ اعمال را در طرف راستشان بگیرند. خدای سبحان شفاعت از اینها را که اینها مشفوعٌ له باشند پذیرفت. اینها با شفاعت فکّ رهن شدند یعنی دیگر مرهون نیستند دیگران در رهن میمانند و اینها از رهن به برکت شفاعت آزاد میشوند. مجرمینی که قیامت را تکذیب میکردند از شفاعت برخوردار نیستند *«فما تنفعهم شفاعة الشّافعین»*﴿71﴾ ولی مسلمینی که احیاناً به گناه آلوده شدند آنها از شفاعت برخوردارند امّا حالا تا چه اندازه از شفاعت برخوردارند از چه گناهی شفاعت میشود اینها هیچکدام را ذکر نفرمود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
﴿1﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 80.
﴿2﴾ سورهٔ آلعمران، آیهٔ 24.
﴿3﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
﴿4﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
﴿5﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 31.
﴿6﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 31.
﴿7﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
﴿8﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 38.
﴿9﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 38.
﴿10﴾ سورهٔ مائده، آیهٔ 3.
﴿11﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 7.
﴿12﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 7.
﴿13﴾ سورهٔ فتح، آیهٔ 18.
﴿14﴾ سورهٔ فتح، آیهٔ 18.
(15) بحار، ج 8، ص 30.
﴿16﴾ سورهٔ فجر، آیات 27 ـ 28.
﴿17﴾ سورهٔ مجادله، آیهٔ 22.
﴿18﴾ سورهٔ مائده، آیهٔ 3.
﴿19﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 7.
﴿20﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 7.
﴿21﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 96.
(22) وسائل الشیعة، ج 15، ص 369.
﴿23﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 96.
﴿24﴾ سورهٔ فتح، آیهٔ 18.
(25) کافی، ج 3، ص 374.
﴿26﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 255.
﴿27﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 48.
﴿28﴾ سورهٔ حج، آیهٔ 30.
﴿29﴾ سورهٔ حج، آیهٔ 30.
﴿30﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 48.
﴿31﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 255.
﴿32﴾ سورهٔ انبیاء، آی 28.
﴿33﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 38.
﴿34﴾ سورهٔ نور، آیهٔ 55.
﴿35﴾ سورهٔ نور، آیهٔ 55.
﴿36﴾ سورهٔ مدثر، آیهٔ 38.
﴿37﴾ سورهٔ مدثر، آیهٔ 39.
(38) کافی، ج 2، ص 629.
﴿39﴾ سورهٔ مدّثر، آیات 38 ـ 39.
﴿40﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 40.
﴿41﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 85.
﴿42﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 189.
﴿43﴾ سورهٔ مدّثر، آیات 40 ـ 41.
﴿44﴾ سورهٔ مدّثر، آیات 42 ـ 43.
﴿45﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 43.
﴿46﴾ سورهٔ علق، آیات 9 ـ 10.
﴿47﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 40.
﴿48﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 42.
﴿49﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 1.
﴿50﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 41.
﴿51﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 222.
﴿52﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 189.
﴿53﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 85.
﴿54﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 42.
﴿55﴾ سورهٔ صافّات، آیهٔ 55.
﴿56﴾ سورهٔ صافّات، آیهٔ 51.
﴿57﴾ سورهٔ صافّات، آیهٔ 55.
﴿58﴾ سورهٔ صافّات، آیهٔ 51.
﴿59﴾ سورهٔ صافّات، آیهٔ 55.
﴿60﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 42.
﴿61﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 43.
﴿62﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 44.
﴿63﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 45.
﴿64﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 46.
﴿65﴾ سورهٔ مدّثر، آیات 47 ـ 48.
﴿66﴾ سورهٔ واقععه، آیهٔ 1.
﴿67﴾ سورهٔ واقعه، آیهٔ 7.
﴿68﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 102.
﴿69﴾ سورهٔ واقعه، آیهٔ 1.
﴿70﴾ سورهٔ واقعه، آیهٔ 7.
﴿71﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 48
- شرایط شفاعت شوندگان
- یکی از شرایط شفاعت رضایت الهی از دین انسان است
- کافر مرتضی نیست و فقط مسلمان مرتضی است
- مباحثه بهشتیان درباره جهنمیان
- مجرم نمی تواند شفاعت کند
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
َاتَّقُوا یَوْماً لاَ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ
گرچه خطاب به بنیاسراییل است و بنیاسراییل معتقد بودند که در اثر ارتباط به خاندان وحی و نسل حضرت اسراییل(سلام الله علیه) بودن از عذاب میرهند و گفتند بیش از چند مدّت کوتاهی ما معذّب نخواهیم بود امّا خدای سبحان خصوصیّت روز قیامت را تشریح میکند میفرماید: روز قیامت اینچنین است است نه شما اینچنین هستید فرمود از روزی بپرهیزید که در آن روز بیع و خلّه و شفاعت نیست. پس نمیشود گفت چون خطاب به بنیاسراییل است پس محتوای این آیه هم مخصوص بنیاسراییل است. گذشته از اینکه مورد مخصّص نیست در خصوص آیه دلیل است بر این که خصیصهٴ آن روز این است. اگر لسان این بود که از شما شفاعت پذیرفته نمیشود یا شما از شفاعت بهرهای ندارید این جزو آیات مطلقهٴ دالّ بر نفی شفاعت نبود، و همچنین نفی عدل و امثال ذلک. امّا میفرماید خصوصیّت این روز آن است که *«لاَ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً»* پس آیه به اطلاقش دلالت دارد بر اینکه آنروز، روز نصرت، روز شفاعت و امثال ذلک نیست.
منتها آیات دیگر بخوبی ثابت کرد که یک عدّهای مشفوعٌ له هستند. شفاعت فی الجمله حق است.
امّا بحث در این است که این شفاعتی که حق است از چه گروهی شفاعت میشود مشفوع له چه کسانی هستند؟ پس دلیل عقلی بر استحالهٴ شفاعت نبود آیات کریمه هم دلالت میکرد بر شفاعت فی الجمله، هنوز بحثهای روایی مطرح نشد. روایات فراوانی است که فریقین دربارهٔ روایات اتفاق دارند. حالا که ثابت شد شفاعت فی الجمله حق است بحث در این است که از چه کسی شفاعت میشود، مشفوعٌ له کیست؟
بنیاسراییل که فکر میکردند از شفاعت برخوردارند خدای سبحان اینها را طرد کرد فرمود اینچنین نیست که شما میگویید ما چند مدّت کوتاهی در قیامت معذّبیم بعد نجات پیدا میکنیم. در آیهٔ 80 سورهٔ بقره فرمود به این که: *«وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدَاً فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ»*﴿1﴾ اینکه میگویید بیش از چند مدّت کوتاهی ما معذّب نخواهیم بود بعد نجات پیدا میکنیم آیا عهدی از خدای سبحان گرفتهاید و خدا به شما وعده داد که خلف وعده محال باشد؟ یا اینکه وعدهای در کار نیست، شما بر خدا افترا میبندید. مشابهٴ این معنا در سورهٔ آلعمران هم آیهٔ 24 آمده است که *«ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّامَاً مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِم مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ»*﴿2﴾ این پندار را، پندار مغرورانه و پندار مفتریانه میداند خدای سبحان. پس بنیاسراییل که خود را در اثر ارتباط اسراییل(سلام الله علیه) و مانند آن از شفاعت برخوردار میدانستند این نفی شد.
رضایت خدا محور شفاعت
امّا شفاعتی که قرآن اثبات کرده است مال کسی است که مرتضا باشد. *«إلاّ لمن ارتضىٰ»* در سورهٔ انبیا فرمود به اینکه فرشتگان شفاعت نمیکنند *«إلاّ لمن ارتضىٰ»* آیهٔ 28 سورهٔ انبیا، این بود که: *«و لا یشفعون»* یعنی فرشتگان *«إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿3﴾ مگر کسی که مرتضا باشد. پس شفاعت در محور رضایت است. کسی که مرضیّ حق است شفاعت شامل او میشود کسی که مرضیّ حق نیست شفاعت شامل حال او نمیشود. گرچه قرآن کریم اصل شفاعت را فی الجمله اثبات کرده است امّا شخص معیّن یا طایفهٴ معیّن یا از گناه معیّن اسم نبرده است. زیرا این باعث تجرّی است و باعث لغو آن حکم است. اگر خدای سبحان بفرماید ما از این گروه معیّن شفاعت میکنیم یا بفرماید ما از این گناه شفاعت میکنیم. خب جعل حرمت برای آن عمل با وعدهٴ صریح به شفاعت برای مرتکب آن عمل این لغو است لذا هرگز خدای سبحان نسبت به شخص معیّن یا گروه خاص، طایفهٴ مخصوص، گناه معیّن، وعده شفاعت نداد. فقط در تحت عناوین کلّیه، که اگر کسی مرتضا باشد. *«إلاّ لمن ارتضىٰ»* و آن هم مشخّص کرد که چه کسی مرتضاست و چه کسی مرتضا نیست. و شفاعت را فقط در محدودهٴ اینکه امید ببخشد مؤثّر میداند و نه به مرحلهای که غرور بیاورد. بیان ذلک این است که دربارهٔ هیچ گناهی وعده نداد که اگر این گناه را کردید ما شفاعت میکنیم. دربارهٔ هیچ افراد یا اشخاصی بالصّراحه وعده نداد که ما از این اشخاص شفاعت میکنیم. تحت یک عنوان کلّی فرمود: *«إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿4﴾ آن هم جزم به اینکه انسان جزو این مستثناست و مرتضاست کاری است بسیار سخت. چه کسی میداند که مرتضاست؟ دربارهٔ گناهان صغیره وعده بخشش داد فرمود که *«إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم»*﴿5﴾ آیهٔ 31 سورهٔ نساء این است فرمود: شما اگر گناهان کبیره را ترک کنید ما از گناهان صغیرهٴ شما میگذریم خُب کیست که مطمئن است در گذشته یا در آینده به گناه کبیره مبتلا نمیشود، تا بگوید من که گناهان کبیره را انجام ندادهام اگر گناهان صغیره مرتکب بشوم خدا میبخشد؟ فرمود اگر در قیامت طوری آمدید که هیچ گناه کبیره نداشتید ما گناهان صغیره شما را میبخشیم اینجا گرچه نام برد فرمود گناهان صغیره بخشیده میشود در صورت ترک گناهان کبیره، امّا کیست که بگوید من تا مرگ به گناه کبیره مبتلا نشدهام و نمیشوم؟ و به استناد این آیه به خودش اجازهٴ ارتکاب گناه صغیره بدهد؟ بگوید که من این معصیت صغیره را مرتکب میشوم برای اینکه چون معصیت کبیره ندارم معصیت صغیره بخشوده میشود. کسی مطمئن است که گناهان کبیره را انجام نداد یا انجام نمیدهد؟ آنکه مطمئن است معصوم است او نه صغیره دارد نه کبیره. آنکه غیر معصوم است مطمئن نیست که مرتکب کبیره نمیشود. این ناظر به آن نیست که اگر تاکنون گناهان کبیره انجام ندادید از این به بعد میتوانید گناهان صغیره را مرتکب بشوید. اینچنین نیست. فرمود اگر کسی در قیامت بدون گناهان کبیره آمد من گناهان صغیرهاش را میبخشم. و هیچ کسی غیر معصوم مطمئن نیست که از گناه کبیره معصوم است آنها هم که از گناه کبیره معصومند از گناه صغیره هم معصومند. بنابراین این آیه در حدّ امید اثر دارد و لا غیر که فرمود: *«إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم وَنُدْخِلْکُم مُدْخَلاً کَرِیماً»*﴿6﴾ پس محور شفاعت مرضیّ بودن و مرتضا بودن است.
مراد از رضایت، رضایت در دین است
خب اینکه فرمود: *«وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى»*﴿7﴾ یعنی اِلاّ برای مشفوعٌ لهای که خدا اِرتضی عن عمله یا خدا اِرتضىٰ عن دینه؟ عمل او مرتضا باشد یا دین او مرتضا باشد؟ اگر عمل او مرتضا باشد که نیاز به شفاعت ندارد. خدا از سیّئات کراهت دارد و از حسنات رضایت دارد. در سورهٔ اسراء بسیاری از سیّئات را میشمارد شاید در حدود 20 گناه را میشمارد بعد میفرماید: *«کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً»*﴿8﴾ اینها به عنوان تمثیل است نه تعیین، نه یعنی خدا از این بیست گناه کراهت دارد بلکه از هر سیئهای کراهت دارد هر چه سیئه است مکروه است مبغوض خداست *«کل ذلک کان سیّئةُ عند ربک مکروهاً»*﴿9﴾ قهراً میشود یک صغرا و کبرا یعنی اینها سیّئاتند و سیّئات مکروه است پس اینها مکروهند نه اینها بالخصوص مکروهند مکروه هستند یعنی در برابر مرضی نه کراهت فقهی. خدا از گناه بدش میآید پس اینکه در سورهٔ انبیا فرمود: *«إلاّ لمن ارتضىٰ»* نه یعنی إلاّ لمن ارتضىٰ اللهُ عن عمله چون اگر خدا از عمل کسی راضی باشد آن شخص نیازی به شفاعت ندارد و خدا اگر از عملی بخواهد رضایت بدهد آن عمل حتماً باید حسنه باشد پس این *«ارتضىٰ»* به دین میخورد نه به عمل *«إلاّ لمن ارتضىٰ»* الله عن دینه لا عن عمله. پس شخص باید دینی داشته باشد که خداپسند است.
دین مرضی، تنها اسلام است
خب آن دین خداپسند چیست؟ خدای سبحان فرمود که اعتقادات دو قسم است یک قسم مرضیّ من است یک قسم مرضیّ من نیست. آنکه مرضیّ من است اسلام است. *«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً»*﴿10﴾ پس اسلام مرضیّ حق است مسلمان مرتضای حق است از آن جهت که دارای دینی است که خدای سبحان آن دین را پسندید. *«و رضیت لکم الإسلام دیناً»* یعنی من اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم. اعتقادهای الحادی که در برابر اسلام است مرضیّ حق نیست که فرمود: *«وَلاَ یَرْضَىٰ لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ»*﴿11﴾ پس محور رضا و عدم رضا، اسلام و کفر است. محور شفاعت و عدم شفاعت رضایت است. خدای سبحان اذن شفاعت به شفعا برای کسانی میدهد که آنها مرتضا باشند یعنی دینشان مرضیّ باشد و تنها کسی که دینش مرضی است همان مسلمان است. پس شفاعت شامل کسی میشود که او مرتضا باشد و کسی مرتضا است که مسلمان باشد پس شفاعت شامل کسی میشود که مسلمان بمیرد. و اگر کسی مسلمان نمرد هرگز شفاعت شامل حالش نمیشود. زیرا خدای سبحان بالصرّاحه فرمود: *«لا یرضىٰ لعباده الکفر»*﴿12﴾ پس کفر مکروه است و غیر مرتضا. اسلام محبوب است و مرتضا و اگر کسی مسلمان بمیرد امید شفاعت دارد. اگر مسلمان مُرد أحیاناً شفاعت شامل حال او خواهد شد. این حصر هم همانطوری که ملاحظه فرمودید حصر اضافی است. نفرمود به اینکه هر کسی که دارای دین مرتضاست ما از او شفاعت میکنیم. فرمود: کسی که مرتضا نیست به نحو سالبهٴ کلیه به هیچ وجه از شفاعت برخوردار نیست. کسی که مرتضا هست مورد شفاعت است. نه بنحو موجبهٴ کلیه هر کس که مسلمان است ما از او شفاعت میکنیم. اینچنین وعده نداد. این حصرش، حصر اضافی است. یعنی کسی که مسلمان نیست هرگز از شفاعت برخوردار نیست. معنایش آن است که اگر کسی مسلمان است از شفاعت برخوردار است نه از هر مسلمانی و از هر گناهی ما شفاعت میکنیم آنهم به هر درجهای از شفاعت که باشد ما به دادش میرسیم اینچنین نیست.
امّا این آیات یاد شده که فرمود اسلام مرضىّ است در آیهٴ سوم سورهٔ مائده اینچنین آمده است که: *«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً»* پس الإسلام مرتضای خداست. معنای اینکه خدا از یک شخصی یا گروهی راضی است این نیست که اینها معصومند یا عادلند. همین که کسی مسلمان بود موحّد بود مرتضای خداست. برای اینکه خدای سبحان دربارهٔ گروهی مسألهٴ رضایت را مطرح کرده است که در بین اینها افراد غیرعادل هم بود. در جریان بیعت تحت الشّجره فرمود به اینکه: *«لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»*﴿13﴾ سورهٔ فتح. اینکه فرمود خدای سبحان از اینها راضی است برای اینکه اینها در زیر آن درخت بیعت کردهاند نه به این معناست که چون همهٔ اینها عادلند من از همهٔ اینها راضی هستم آیهٔ 18 سورهٔ فتح این است که: *«لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»*﴿14﴾ خب اینها معصوم بودند؟ نه. همهٔ اینها عادل بودند؟ نه. البته مؤمن بودند. مسلمان بودند. خدای سبحان که از اینها راضی است یعنی دارای دینی هستند که دین خداپسند است و آن اسلام است و ایمان. احیاناً مرتکب بعضی از معاصی هم خواهند بود. پس مسلمان غیر عادل هم مرتضای حق است. اینچنین نیست که شفاعت مال مسلمان عادل باشد او نیازی به شفاعت ندارد.
آنگاه آن حدیث معروف هم که رسول خدا(صلّیالله علیه و آله و سلّم) فرمود، فریقین هم نقل کردند که: «ادّخرت شفاعتی لأهل الکبائر من امّتی»(15) هم ناظر به این است. من شفاعت را برای اهل کبائر «لأهل الکبائر من أمّتی»، برای این است. کسی که از امّت او باشد یعنی موحّد باشد به خدا و قیامت و وحی معتقد باشد، مسلمان باشد، جزو امّت حضرت باشد منتها آلوده به گناه باشد پس اگر کسی مسلمان بود مرتضاست.
سؤال ...
جواب: البته اینها مثَبتیْن هستند معارض نیستند. خدای سبحان از صاحبان نفوس مطمئنّه هم به راضى مرضیّ یاد کرده است که: *«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً»*﴿16﴾ مرحلهٴ عالیهٴ رضا مال صاحبان نفوس مطمئنّه است. مرحلهٴ وسطىٰ و نازلهٴ رضا مال دیگران است دربارهٔ حزب الله هم فرمود: *«رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ»*﴿17﴾ معنای رضایت در محدودهٴ اسلام است. اگر کسی مسلمان بود، دین خدا را پذیرفت آن دینی که خداپسند است بنام اسلام که فرمود: *«رضیت لکم الاسلام دیناً»*﴿18﴾ آن را پذیرفت و ایمان آورد آن میشود مرتضا. خواه عادل، خواه غیر عادل.
سؤال ...
جواب: این آن مرحلهٴ عالیهٴ شفاعت است فعلاً در اصل شفاعت دربارهٔ ذنب بحث است.
خب اینگونه از شواهد که در سورهٔ فتح و امثال ذلک است نشان میدهد که در رضایت عدالت لازم نیست تا انسان عادل نشود مرتضای خدا نباشد. هم به این دلیل اگر عادل بود دیگر گناهی ندارد که با شفاعت بخشوده شود و هم به این دلیل که خدای سبحان از گروهی اعلام رضایت کرده است که همهٔ آنها عادل نبودهاند. تنها دینی که مرضیّ خدا نیست دین غیراسلام است و آن کفر است. که فرمود: *«لا یرضىٰ لعباده الکفر»*﴿119﴾.
سؤال ...
جواب: چرا آیه که نمیفرماید شفاعت مال کسی است که صغیره دارد. که آیه میفرماید که من میبخشم چون «آخر من یشفع أرحم الرّاحمین» شفعای فراوانی هم هستند فرشتگان هستند اولیای الهی هستند، اهلبیت(علیهمالسّلام) هستند.
سؤال ...
جواب: اگر چنانچه هیچ عملی ندارد که معصیت باشد او نیازی به شفاعت ندارد.
الآن آنکه استثنا کرده است از مبتلایان به گناه استثنا کرده است. در آیهٔ هفتم سورهٔ زمر اینچنین است که *«إِن تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمْ وَلاَ یَرْضَى لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ وَإِن تَشْکُرُوْا یَرْضَهُ لَکُمْ وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُم مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»*﴿20﴾ پس طبق آیهٔ سورهٔ زمر کفر مرضیّ حق نیست. طبق آیهٔ سورهٔ مائده اسلام مرضیّ حق است پس کافر مرتضا نیست. مسلمان مرتضا است. اگر یک وقتی خدای سبحان دربارهٔ بعضی از فاسقین فرمود فاسقین مرضیّ حق نیستند این همان فسق کامل است که بر کفر و نفاق منطبق است چه این که در سورهٔ توبه فرمود: *«إِنَّ اللّهَ لاَیَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ»*﴿21﴾ منظور از این فاسقین همان کفار و منافقین بودند که علیه پیغمبر قیام کرده بودند نه مطلق فاسق.
سؤال ...
جواب: اگر قاصر باشد که ذنب نیست «رفع عن أمّتی تسعة» یکی «ما لا یعلمون»(22) بعد الفحص.
سؤال ...
جواب: چرا اگر عمل مرضىّ باشد که دیگر نیازی به شفاعت نیست.
سؤال ...
جواب: اگر قصور داشت که معصیت نیست فعلاً در شفاعت از ذنب است نه ترفیع درجه و مانند آن.
در سورهٔ توبه فرمود منافقین و امثال ذلک میکوشند که تو از اینها راضی باشی امّا اگر تو رضایت بدهی خدا رضایت نمیدهد. آیهٔ 96 سورهٔ توبه این است که: *«یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَیَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ»*﴿23﴾ منظور از این فاسقین، مسلمان فاسق نیست. منظور از این فاسقین کفار و منافقین هستند. همینها هستند که به بهانههای گوناگون علیهاسلام و جنگ اسلامی تلاشها و کوشش میکردند. اینچنین نیست که خدای سبحان از مسلمان فاسق راضی نباشد برای اینکه آنهایی که تحت الشجرة بیعت کردند بعضیها عادل نبودند. البته مسلمان عادل هم در بین آنها بود.
سؤال ...
جواب: آن هم در حقیقت مرضی نیست.
عمل اگر مورد رضایت باشد که جا برای شفاعت نیست. عمل را در سورهٔ اسراء مشخص کرد.
سؤال ...
جواب: نه *«عن المؤمنین»* نه از بیعت اینها. *«رضی الله عن المؤمنین»*﴿24﴾ از اینها راضی شد اینها مرتضاى حقاند.
سؤال ...
جواب: نه اینکه از بیعت راضی است. بیعت گفتن ندارد، بیعت بدستور خدا بود. بنابراین از اینها که بیعت کردهاند خدا راضی شد.
سؤال ...
جواب: نه این دوام رضاست چون بیعت مجدّد است رضای مجدّد است، تداوم بیعت است تداوم رضاست. چون یک امری که بقادار است به یک امر بقادار متعلّق شد. از آن استفاده میشود که حدوث به حدوث متّکی است بقا به بقا متّکی است. اگر گفتند «لا تصلّ إلاّ خلف من تثق بدینه»(25) پشت سر موثّق و عادل نماز بخوان این نماز یک امر ممتدّی است. آن ثقه و عدالت هم یک امر ممتدّی است. حدوث اقتدا به حدوث وثوق تکیه دارد. بقاى اقتدا به بقای عدالت تکیه دارد. اگر در بین نماز امام مبتلا به فسق شد فوراً اقتدا هم بهم میخورد. دوام رضایت به دوام دینداری بسته است.
سؤال ...
جواب: بله، نه اینکه خدا از بیعت راضی است از مبایعین راضی است. چون بیعت کردهاند. قبلاً در مدینه بیعت کردند مورد رضای حق بودند این رضای مجدّد است چون بیعت مجدّد دارند.
سؤال ...
جواب: نه، این حصر اضافی است حصر اضافی یعنی از دیگران شفاعت نمیشود مگر اینکه کسی مرتضا باشد، نه اینکه از فرد فرد مرتضا ما شفاعت میکنیم.
سؤال ...
جواب: نه؛ از آیه که اطلاق استفاده میشود. حصر، حصر اضافی است. این وعده به نحو موجبهٴ کلیه نداد که از هر مسلمان فاسقی شفاعت بکند.
سؤال ...
جواب: این *«بإذنه»*﴿26﴾ دارد *«لمن یشاء»*﴿27﴾ دارد امثال ذلک دارد اینها همه به قضایای مهمله متّکی است. نظیر *«أحلّت لکم الأنعام إلاّ ما یتلىٰ علیکم»*﴿28﴾ این *«إلاّ ما یتلىٰ علیکم»*﴿29﴾ زمام را به دست دیگری میدهد. این *«إلاّ لمن یشاء»*﴿30﴾ دارد *«إلاّ بإذنه»*﴿31﴾ دارد اگر این بنحو موجبهٴ کلیه باشد که اعلام عام عمومی است. این بار عامّ است که. پس دیگر به اذن خاص متّکی نیست.
سؤال ...
جواب: نه، رضایت باید اصل محفوظ باشد. شفاعت تدور محور رضایت این یک اصل. رضایت تدور محور اسلام و دین خدا این دو اصل. اینها اصل کلّی است.
سؤال ...
جواب: نه. از اینها راضی است چون دارای اسلام هستند. عمل که مرضىّ باشد نیازی به شفاعت ندارد که. اگر به عمل بزنیم آن عمل که غیر مرضیّ است از غیر مرضىّ که نباید شفاعت بشود که فرمود: *«إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿32﴾ اگر به عمل بزنیم. اگر عمل حسنه باشد که نیاز به شفاعت ندارد سیّئه هم باشد که *«کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً»*﴿33﴾ شفاعت نمیشود. یا للغناءِ عن الشفاعة است یا لعدم لیاقة الشفاعة. عمل را نمیشود مرتضا دانست. اصل دین باید مرتضا باشد بنابراین شفاعت در محور رضایت است و رضایت در محور دین. یک کسی که متدین و مسلمان باشد مرتضا است منتها این بنحو موجبهٴ کلیه وعده نداد که ما از هر مسلمانی در قیامت شفاعت میکنیم چون در بسیاری از آیاتی که ملاحظه فرمودید اذن دارد *«لمن یشاء»* دارد و مانند آن دارد.
در سورهٔ مبارکهٴ نور آیهٔ 55 آن بیانی که در سورهٔ مائده بود تا حدودی توضیح میدهد فرمود به اینکه *«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ»*﴿34﴾ این دینی که مرتضاست برای این افراد همان اسلام است *«دینهم الّذی ارتضی لهم و لیبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً»*﴿35﴾ پس اسلام مرضىّ حق است و کفر غیر مرضىّ و کافر هرگز از شفاعت برخوردار نیست بنحو سالبهٴ کلّیه. مسلمان از شفاعت برخوردار است بنحو موجبهٴ جزئیه. تا خدا دربارهٔ چه کسی اذن بدهد و چه کسی را بخواهد و مانند آن.
«اصحاب الیمین» مشمول شفاعتاند
در سورهٔ مبارکهٴ مدّثّر تا حدودی مشخص کرده است که آنها که از شفاعت برخوردارند و متنعم هستند چه کسانی هستند. چون در همین سورهٔ مدثر که فرمود مجرمینی که به کفر مبتلا شدند شفاعت شافعین به حال اینها نافع نیست در همین سوره جریان اصحاب یمین را یاد میکند. آیهٔ 38 به بعد سورهٔ مدثّر این است: *«کُلّ نفسٍ بما کسبت رهنیةٌ»*﴿36﴾ هر کسی در رهن کار خودش است. *«إلاّ أصحابَ الیمین»*﴿37﴾ اصحاب الیمین فکّ رهن کردهاند اینها دیگر آزاد شدند. نه اینکه اصلاً رهن نبودند اینها از رهن بدر آمدند. آنکه اصلاً مرهون نیست و در رهن نیست مقرّبین هستند نه اصحاب یمین. مقرّبین هم که اصلاً مرهون نیستند چون بدهکار نبودند. اصحاب یمینند که فکّ رهن میشوند. اصحاب شمالند که بدهکارند و در رهن میمانند. و در قیامت هم وقتی گرو میخواهند ملاحظه فرمودید نه مال است تا اینکه با ضمانت حل بشود یا با فدیه حل بشود. نه اشخاص است که با کفالت مشکل حل بشود. اینها را ملاحظه فرمودید که در قیامت از کسی که بدهکار الهی است هیچیک از این مسائل ضمانت و کفالت و امثال ذلک پذیرفته نمیشود. فقط خود شخص را گرو میگیرند نه خانه و مال را. نه کفیل بپذیرند. لذا *«کلُّ نفسٍ بما کسبت رهینةٌ»* هر کسی گرو است آنکه بدهکار نیست آزاد است آنکه بدهکار است باید گرو بسپارد و تنها گرو خود نفس است. بعضی برای ابد در این گرو میمانند و آن اصحاب شمال هستند. بعضی از این رهن آزاد میشوند و آن اصحاب یمین هستند که به برکت شفاعت آزاد میشوند. شفاعت به منزلهٴ فکّ الرهن است. انسان را آزاد میکند اینکه در ادعیه خوانده میشود که «أن تجعلنی من عتقائک من النّار»(38) یعنی ما را از این رهن آزاد کن آزاد بشویم. در این کریمه فرمود: *«کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ ٭ إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ»*﴿39﴾ این *«أصحاب الیمین»* استثنا از اصل رهن نیست. استثنا از بقای رهن است. نه یعنی اصحاب یمین اصلاً مرهون نیستند. آنکه اصلاً مرهون نیست. مقرّبین هستند، نه اصحاب یمین. آنکه مرهون است ولی از رهن رهایی پیدا میکند اصحاب یمین هستند. وقتی اینها آزاد شدند در بهشت از یکدیگر میپرسند که مجرمین وضعشان به کجا منتهی شد. *«فی جنّاتٍ یتساءلون»*﴿40﴾ یعنی با هم مسائله دارند با هم سؤال میکنند دربارهٔ مجرمین. که سائل از اصحاب یمین است مسؤول هم از اصحاب یمین است مسؤول عنه جزو اصحاب شمال است و مجرمین. *«فی جنّات یتساءلون»* مسائله دارند با یکدیگر سخن میگویند. دربارهٔ مجرمین، از مجرمین سؤال میکنند. این «عن المجرمین» در فارسی غیر از «عن المجرمین» در عربی است. در فارسی ما میگوییم از فلان شخص بپرسید این کلمهٴ «از» روی شخص در میآید. ولی در عربی این کلمه «از» روی مطلب و مسؤولٌ عنه در میآید نه روی شخص. مثل *«یسئلونک عن الرّوح»*﴿41﴾ *«یسئلونک عن الأهلّة»*﴿42﴾ *«یتساءلون * عن المجرمین»*﴿43﴾ مسائله میکنند دربارهٔ مجرمین سخن میگویند. بعد مخاطِبی با آنها خطاب میکند میگوید: *«مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ٭ قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»*﴿44﴾ ما اهل نماز نبودیم.
ـ مقصود از نماز و اطعام در آیات سورهٴ مدثر
این طبق بیان سیّدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این جزو عتائق سُوَر است. یعنی اوائل بعثت سورههایی که نازل شده است اینها را میگویند عتائق. سورههای عتیق یعنی سورهٔهای کهن و قدیمی. این سورههایی که در اوائل بعثت نازل شده است جزو عتائق سُوَر است. مدّثّر هم اینچنین است، در اوائل بعثت نازل شد و آن وقت سخن از نماز و زکات نبود، نماز مصطلح اینکه گفته شد *«لم نک من المصلّین»*﴿45﴾ آن روز نماز مصطلح نبود که مثلاً ظهر چهار رکعت، عصر چهار رکعت و امثال ذلک. این اصل خضوع و ارتباط با خداست. نظیر *«أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَى ٭ عَبْداً إِذَا صَلَّى»*﴿46﴾.
سؤال ...
جواب: یعنی آن مخاطِب که سؤال میکند مسؤولش مجرمین هستند ولی اصحاب یمین در جنّت مسائله دارند *«یتساءلون»*﴿47﴾ یعنی با هم سؤال میکنند. میگویند از مجرمین خبر ندارید وضعشان چه شد. آنگاه سؤال کنندهای از مجرمین سؤال میکند. *«ما سلککم فی سقر»*﴿48﴾.
سؤال ...
جواب: این سؤال دوم است نه *«یتساءلون»*.
سؤال ...
جواب: بله، اینها هیأتشان فرق میکند ریشهٴ اصلیشان سؤال است. مسؤولٌ عنه آن مطلب است نه آن شخص.
سؤال ...
جواب: این محال نیست ولی ظاهر لفظیش اینست. مثل *«وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ»*﴿49﴾ تساؤل این است.
سؤال ...
جواب: بله دیگر، نه *«عن المجرمین»*﴿50﴾ سؤال میکنند آخر هیچ جای قرآن کلمه از را روی شخص که نیاورد روی مطلب آورد *«یسألونک عن المحیض»*﴿51﴾، *«یسئلونک عن الأهلّة»*﴿52﴾، *«یسئلونک عن الرّوح»*﴿53﴾.
سؤال ...
جواب: آخر «از» فارسی است. «از» عربی نیست.
سؤال ...
جواب: این یک سؤال جدیدی است یعنی مخاطِبی، متکلِّمی یا خازن نار است یا خود اصحاب الجنّه بعداً سؤال میکنند *«ما سلککم فی سقر»*﴿54﴾ از یکدیگر سؤال میکنند که از مجرمین خبر ندارید؟ میگویند: چرا، آنجا هستند. بعد میروند میپرسند. که *«فاطّلع فرٰاه فی سواء الجحیم»*﴿55﴾ نظیر آنکه از یکدیگر سؤال میکنند *«کان لی قرین»*﴿56﴾ آیا از آن قرین من خبر ندارید؟ *«فاطّلع فرٰاه فی سوا الجحیم»*﴿57﴾ بعد مشرف شد دید که در وسط جهنّم است. معلوم شد بهشت بالاست و جهنّم پایین. آن وقت بعد آن سؤال میکنند که چرا به این روز سیاه مبتلا شدید.
سؤال ...
جواب: سؤال استفهام میکند، سؤال است.
سؤال ...
جواب: چه نقشی دارد در این که مسؤولٌ عنه چیست؟ این دو سؤال است اصحاب جنّت در بهشت با یکدیگر مسائله میکنند میگویند از مجرمین خبر ندارید نظیر آنکه میگوید *«کان لی قرین»*﴿58﴾ و مرا مسخره میکرد شما او را ندیدید؟ این یک سؤال است. بعد میگویند چرا، او در جهنّم است. *«فاطّلع فرٰاه فی سواء الجحیم»*﴿59﴾ این وقتی که دید یک سؤال و جواب جدید شروع میشود. در طلیعه از یکدیگر سؤال میکنند میگویند از مجرمین خبر ندارید. میگویند چرا جایشان آنجاست. بعد برمیگردند جهنّم سؤال میکنند حالا این سائل یا یکی از همین اصحاب یمین است یا دیگری. سؤال میکند *«ما سلککم»* یعنی أىّ شیءٍ *«سلککم فی سقر»*﴿60﴾
آنگاه *«قالوا لم نک من المصلّین»*﴿61﴾ که این صلاة همان اصل عبادت نه صلاة مصطلح فقهی. چون صلاة مصطلح فقهی بعداً تشریع شد.
سؤال ...
جواب: از این حذف و ایجازها فراوان است که باعث فصاحت است.
*«و لم نک نطعم المسکین»*﴿62﴾ یعنی ما وظیفهٴ الهی داشتیم که به مسکینها بپردازیم. نه زکات واجب چون زکات واجب بعدها آمده است. هنوز زکات واجبی ترسیم نشده است. این معلوم میشود اصل اسلام این است که اگر کسی دارد باید بفکر مسکین باشد *«و کنّا نخوض مع الخائضین»*﴿63﴾ ما در مجالس باطل سرگرم بطلان بودیم *«و کنّا نکذّب بیوم الدّین»*﴿64﴾ قیامت را تکذیب میکردیم. *«حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ ٭ فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ»*﴿65﴾ خب از اینکه مجرمین اینچنین از شفاعت شافعین برخوردار نیستند معلوم میشود اینها هنوز در رهن هستند اینها در گرو هستند. و آنها هستند که فکّ رهن شدهاند. و آنها کسانی هستند که اصحاب یمین هستند.
اصحاب یمین که کارشان با میمنت شروع میشود و نامه اعمال را هم در قیامت با دست راست میگیرند همهٔ اینها عادل نیستند اگر همهٴ اینها عادل باشند و هیچ کدامشان اهل معصیت نباشد که از اصحاب یمین میگذرند چون خدای سبحان در اول سورهٔ مبارکهٴ *«إذا وقعت»*﴿66﴾ مردم را به سه قسم تقسیم کرد فرمود: *«و کنتم أزواجاً ثلاثة»*﴿67﴾ مقرّبین است و اصحاب یمین است اصحاب شمال. اصحاب شمال و مشئمه همان کافر و منافق هستند مقرّبین همان اوحدی از انسانهای کاملند که به گناه آلوده نشدهاند. اصحاب یمین مسلمانان و مؤمنین هستند که احیاناً *«خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیّئاً»*﴿68﴾. به گناهان آلوده شدند. و اگر هیچ گناهی نداشته باشند که باید یک قسم چهارمی فرض کرد که در جاهای دیگر که چهار گروه یا پنج گروه میکند برای آنست که معصومین یک طرف، عادل یک طرف، کافر و منافق در طرف نزول، این وسطها هم چند قسم ذکر میشود. امّا اینکه در سورهٔ *«إذا وقعت»*﴿69﴾ فرمود: *«و کنتم أزواجاً ثلاثة»*﴿70﴾ مقرّبین هستند و اصحاب یمین هستند و اصحاب شمال. این مسلمان فاسق، مسلمانی که دینش مرتضا است ولی گاهی معصیت میکند این داخل در کدام گروه است؟ جزو اصحاب شمال است که به عذاب الیم گرفتار است. یا جزو مقرّبین است که روح و ریحان است یا نه جزو مقرّبین است نه جزو اصحاب شمال بلکه جزو اصحاب یمین است. معلوم میشود اصحاب یمین شرطش این نیست که عادل باشند. همین که کار آنها در اثر داشتن دیانت با یمن و برکت آمیخته است اصحاب یمین هستند اینها موفّقند که نامهٴ اعمال را در طرف راستشان بگیرند. خدای سبحان شفاعت از اینها را که اینها مشفوعٌ له باشند پذیرفت. اینها با شفاعت فکّ رهن شدند یعنی دیگر مرهون نیستند دیگران در رهن میمانند و اینها از رهن به برکت شفاعت آزاد میشوند. مجرمینی که قیامت را تکذیب میکردند از شفاعت برخوردار نیستند *«فما تنفعهم شفاعة الشّافعین»*﴿71﴾ ولی مسلمینی که احیاناً به گناه آلوده شدند آنها از شفاعت برخوردارند امّا حالا تا چه اندازه از شفاعت برخوردارند از چه گناهی شفاعت میشود اینها هیچکدام را ذکر نفرمود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
﴿1﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 80.
﴿2﴾ سورهٔ آلعمران، آیهٔ 24.
﴿3﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
﴿4﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
﴿5﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 31.
﴿6﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 31.
﴿7﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
﴿8﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 38.
﴿9﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 38.
﴿10﴾ سورهٔ مائده، آیهٔ 3.
﴿11﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 7.
﴿12﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 7.
﴿13﴾ سورهٔ فتح، آیهٔ 18.
﴿14﴾ سورهٔ فتح، آیهٔ 18.
(15) بحار، ج 8، ص 30.
﴿16﴾ سورهٔ فجر، آیات 27 ـ 28.
﴿17﴾ سورهٔ مجادله، آیهٔ 22.
﴿18﴾ سورهٔ مائده، آیهٔ 3.
﴿19﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 7.
﴿20﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 7.
﴿21﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 96.
(22) وسائل الشیعة، ج 15، ص 369.
﴿23﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 96.
﴿24﴾ سورهٔ فتح، آیهٔ 18.
(25) کافی، ج 3، ص 374.
﴿26﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 255.
﴿27﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 48.
﴿28﴾ سورهٔ حج، آیهٔ 30.
﴿29﴾ سورهٔ حج، آیهٔ 30.
﴿30﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 48.
﴿31﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 255.
﴿32﴾ سورهٔ انبیاء، آی 28.
﴿33﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 38.
﴿34﴾ سورهٔ نور، آیهٔ 55.
﴿35﴾ سورهٔ نور، آیهٔ 55.
﴿36﴾ سورهٔ مدثر، آیهٔ 38.
﴿37﴾ سورهٔ مدثر، آیهٔ 39.
(38) کافی، ج 2، ص 629.
﴿39﴾ سورهٔ مدّثر، آیات 38 ـ 39.
﴿40﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 40.
﴿41﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 85.
﴿42﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 189.
﴿43﴾ سورهٔ مدّثر، آیات 40 ـ 41.
﴿44﴾ سورهٔ مدّثر، آیات 42 ـ 43.
﴿45﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 43.
﴿46﴾ سورهٔ علق، آیات 9 ـ 10.
﴿47﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 40.
﴿48﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 42.
﴿49﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 1.
﴿50﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 41.
﴿51﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 222.
﴿52﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 189.
﴿53﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 85.
﴿54﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 42.
﴿55﴾ سورهٔ صافّات، آیهٔ 55.
﴿56﴾ سورهٔ صافّات، آیهٔ 51.
﴿57﴾ سورهٔ صافّات، آیهٔ 55.
﴿58﴾ سورهٔ صافّات، آیهٔ 51.
﴿59﴾ سورهٔ صافّات، آیهٔ 55.
﴿60﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 42.
﴿61﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 43.
﴿62﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 44.
﴿63﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 45.
﴿64﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 46.
﴿65﴾ سورهٔ مدّثر، آیات 47 ـ 48.
﴿66﴾ سورهٔ واقععه، آیهٔ 1.
﴿67﴾ سورهٔ واقعه، آیهٔ 7.
﴿68﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 102.
﴿69﴾ سورهٔ واقعه، آیهٔ 1.
﴿70﴾ سورهٔ واقعه، آیهٔ 7.
﴿71﴾ سورهٔ مدّثر، آیهٔ 48
تاکنون نظری ثبت نشده است