- 905
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 113 تا 117 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 113 تا 117 سوره هود
- دامنه ظلم شامل هرکسی می شود که دین ستیز است؛ چه کافر، چه اهل کتاب، چه مسلمان و یا منافق
- مبحث اهل کتاب
- نتیجه گیری از قصص انبیاء
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون ٭ و أقم الصلاة طرفی النهار و زلفاً من الیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکریٰ للذاکرین ٭ واصبر فان الله لا یضیع اجر المحسنین ٭ فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممَّن انجینا منهم و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه و کانوا مجرمین ٭ و ما کان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون﴾
نتیجه بحثهای گذشته این شد که ذات اقدس الاه بعد از نقل قصص انبیا و امم گذشته به پیامبرش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مستقیماً دستور استقامت میدهد ﴿فاستقم﴾ پیروان پیغمبر را به استقامت امر میکند لکن باز به رهبری پیامبر فرمود ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ یک وقت است دستور ﴿فاستقیموا﴾ است مثل آیات دیگر که به عامه مسلمانها اعم از رهبر و امت خطاب میشود یک وقت دعوت متوجه امر متوجه شخص پیغمبر است و آنها را به همراهی پیغمبر دعوت میکند مثل این آیه ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ بعد از نظر طغیان همگان را مخاطب قرار داد فرمود ﴿و لاتطغوا﴾ و متوجه باشید عنایت داشته باشید که هم در استقامت که مورد امر است و هم در طغیان که مورد نهی است خدا بصیر است یک تنازع فکری بین سیّدنا الاستاد مرحوم علامه و صاحب المنار هست یک چند صفحهای را در المیزان در همین زمینه بحث کردهاند که آیا منظور از این ظلموا که ﴿ و لا ترکنوا الی الذین ظلموا﴾ خصوص مشرکانیاند که در صدد فتنه و ترفند و ایذای مسلمانها بودند یا نه؟ از ظاهر سخنان المنار برمیآید که این ﴿الذین ظلموا﴾ همان گروهها و اقوام مشرکیاند که در برابر انبیا میایستادند اینجا در برابر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایستادند به اینها گرایش پیدا نکنید سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) میفرماید ما آنچه از مجموع این چند داستان میآموزیم این است که کسانی که با دین و با حوزههای دینی درگیرند این گونه از ظالمان معیار این آیهاند یک به سمت اینها اعتماد و گرایش نداشته باشید رکون نکنید زیر پوششِ تبلیغات اینها نروید خود را با آنها هماهنگ نکنید این دو خواه آنها که علیه اسلام و مسلمانها کوشش میکنند صریحاً اهل شرک باشند مثل صنادید قریش یا مشرک نباشند اهل کتاب باشند مسیحی باشند یهودی باشند که علیه اسلام و مسلمانها تلاش و کوشش میکنند این دو یا نه مشرکاند نه مسیحیاند نه یهودیاند به حسب ظاهر مسلماناند اما جزء دشمنان داخلیاند که حرفهای آنها را میزنند مثل امویان مروانیان منافقان اینها نه مشرک بودند نه یهودی بودند نه مسیحی بودند نه از جای دیگر آمدند اینها دشمنان داخلی اسلاماند اینها جزء ﴿الذین ظلموا﴾اند بنابراین این چنین نیست که ﴿ و لا ترکنوا الی الذین ظلموا﴾ مخصوص به همان مشرکانی باشد که در برابر اسلاماند مخصوص هر ستمپیشهای که اسلام ستیزی دارد خواه مشرک باشد خواه اهل کتاب باشند خواه منافق داخلی برای اثبات این مطلب ایشان چند صفحهای از کتاب شریف المیزان را به این اختصاص دادهاند کمتر نام صاحب المنار را میبرند معمولاً میگویند و ما قیل و ما یقال یا اصلاً قال و یقول ندارند اصل مطلب را نقل میکنند اما اینجا چون یک مطلب اساسی بود صریحاً حرف ایشان را نقل میکنند و رد میکنند میگویند اینچنین نیست پس کسانی که در برابر اسلام و مسلمانها هستند و برابر همین سورهٴ مبارکهٴ هود جزء ظالمان ﴿الذین ظلموا﴾ و مانند آن محسوب میشوند به این سمت گرایش پیدا نکنید در همین سورهٴ مبارکهٴ هود وقتی ذات اقدس الاه جریان هود را بازگو میکند به هود میفرماید شما درباره ظالمین با من سخن نگویید و شما را من نجات میدهم و ظالمان را به هلاکت گرفتار میکنم و درباره ظالمین با من سخن نگویید آنچه که مربوط به آیه ٣٧ سورهٴ مبارکهٴ هود بود که قبلاً گذشت این است فرمود ﴿واصنع الفلک باعیننا و وحینا و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا﴾ تمام این وحدت سیاق را سیّدنا الاستاد شاهد میگیرد میگوید هر کسی که وارد این جبهه مقابل شد صحنه مقابل شد جزء ﴿الذین ظلموا﴾ است لازم نیست که جزء الظالمین شما اینها را به حساب بیاورید این ﴿الذین ظلموا﴾ همان ظالمین درمیآیند ببینید آیات قبلی با فعل تعبیر کرده یا با اسم تعبیر کرده ﴿و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا انهم مغرقون﴾ بعد در همین سورهٴ مبارکهٴ هود آیه ٦٧ که باز بحثش قبلاً گذشت فرمود ﴿وَ اخذ الذین ظلموا الصیحة فاصبحوا فی دیارهم جاثمین﴾ عذاب الاهی ﴿الذین ظلموا﴾ را فرو برد در هم پیچید و دامنگیر آنها شد و مانند آن. چه اینکه در جریان قوم لوط و مانند آن هم مشابه این تعبیر آمده است که اینها گرفتار ظلم بودند و به عذاب الاهی مبتلا شدند آیه ٩٤ همین سورهٴ مبارکهٴ هود که قبلاً گذشت این است ﴿و لما جاء امرنا نجینا شعیبا و الذین آمنوا معه برحمة منا و اخذت الذین ظلموا الصیحة﴾ این ﴿و اخذت الذین ظلموا الصیحة﴾ باز تعبیر به ﴿الذین ظلموا﴾ دارد این ﴿الذین ظلموا﴾ همین ﴿الذین ظلموا﴾ها هستند منتها آنها مشرکاند و مورد مخصِّص نیست عنصر محوری ﴿الذین ظلموا﴾ دینستیزی است کسی که علیه دین و حوزه دین و حوزه اسلامی مسلمانها قیام کرده است به این سمت گرایش نداشته باشید خواه مشرک باشد خواه اهل کتاب باشد خواه جزء منافقان و معاندان داخلی باشد تا اینجا فرمایش سیّدنا الاستاد تامّ است نقدی که بر صاحب المنار دارند تام است اما این را باید عنایت کرد که همان طوری که شعاع ﴿ و لا ترکنوا الی الذین ظلموا﴾ غیر مشرکین را میگیرد شعاعش کسانی که دین ستیز نیستند اما حقوق مردم را تضییع میکنند اینها هم جزء ﴿الذین ظلموا﴾ هستند اینها با دین مردم کار ندارند ولی با مال مردم کار دارند با حقوق مردم کار دارند با اعیان و منافع و انتفاعات مردم کار دارند این هم مشمول اطلاق ﴿الذین ظلموا﴾ خواهد بود بنابراین رکون به این سمت هم مذموم است
مطلب دیگر این است که آنها که ﴿الذین ظلموا﴾ بودند فرمود اینها گرفتار نارند ﴿خالدین فیها﴾ که بحث خلودشان گذشت اینها که گرایش به آن سمت دارند اینها سخن از خلود در نار نیست سخن در مساس نار است فرمود اینها آتش به شما برخورد میکند با شما برخورد میکند اینکه میگویند مثلاً اگر کسی خلاف کرد فلان دستگاه یا قانون با او برخورد میکند همین است ﴿فتمسکم النار﴾ این آتش با شما برخورد میکند آتش هم آنجا عاقل است عالِم است عادِل است و معصوم هیچ کس را بیخود نمیگیرد کارهای ادراکی را ذات اقدس الاه به نار قیامت اسناد میدهد این چنین نیست که ما همه این آیات را بتوانیم حمل بر مجاز بکنیم فرمود ﴿اذا راتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیّظا و زفیرا﴾ خب یک وقتی یک انسانی عصبانی است از یک کسی بدرفتاری دیده نسبت به او خشمگین است وقتی از دور او را ببیند چهرهاش عوض میشود فرمود ﴿اذا راتهم من مکان بعید﴾ یعنی آتش اینها را از دور ببیند نعره میزند خب اسناد رؤیت به نار به چه دلیل مجاز باشد ما جریان قیامت کاملاً برای ما حل شد که آتش آنجا مثل آتش دنیاست و نمیفهمد یا ﴿وَ ان الدار الاخرة لهی الحیوان﴾ فرمود صحنه قیامت صحنه حیات است ما چیز بیجان نداریم جامد نداریم نفرمود زندهها در قیامتاند فرمود ﴿وَ ان الدار الآخرة لهی الحیون﴾ در دار دنیا زنده و غیر زنده هست اما در دار آخرت ما غیر زنده چیزی نداریم آتشش زنده است آتشش هم میفهمد ﴿اذا راتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظا و زفیرا﴾ ﴿تکاد تمیز من الغیظ﴾ این پلنگ را که مثال میزنند میگویند این در غضب از حیوانات دیگر بیشتر است این حالت تنمّر همین است نَمِر یعنی پلنگ آنکه خوی پلنگی در او هست خیلی غضبناک است «پلنگان رها کرد و خوی پلنگی» برای اینکه این صفت در پلنگ بیش از حیوانات دیگر است غضب داشتن و عصبانی بودن و اینها از این حالت نمرگونه و پلنگی وصف تنمّر گرفتند مثل اینکه از فرعون تفرعون گرفتند تنمر یعنی خیلی غضبناک بودن و میگویند پلنگ گاهی از شدت غضب تکه تکه میشود حالا این افسانه است یا مبالغه است یا درست است بالأخره درباره غیر پلنگ این کمتر گفته شد در این کریمه این است که وقتی آتش این کفار و منافقان را از دور ببیند از شدت عصبانیت مثل اینکه میخواهد تکه تکه بشود ﴿تکاد تمیز من الغیظ﴾ از شدت غیض و غضب خب ما بگوییم اینها همه مجاز است؟ اگر برای ما ثابت بشود که آتش قیامت مثل آتش دنیا اهل درک نیست جامد است اهل شعور نیست که چه کسی را بسوزاند چه کسی را نسوزاند بله میگوییم آن هم مجاز است اما اینکه نعره میکشد وقتی بهشتیها میخواهند رد بشوند آنقدر صدایش را پایین میآورد که ﴿لا یسمعون حسیسها و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون﴾ این صدای آهسته جهنم را هم اینها نمیشوند ﴿لایحزنهم الفزع الاکبر و تتلقیٰهم الملائکة هذا یومکم الذی کنتم توعدون...﴾ این چنین نیست که ما دستمان باز باشد بگوییم اینها مجاز است اینها تشبیه است ظاهرش حجت است مگر اینکه دلیل بر خلاف اقامه بشود ظاهرش اسناد کارهای مدرکانه به نار است پس این برخورد میکند با رکونکنندههای به ظالمین آنجا فرو میبرد اینجا برخورد میکند مثل اینکه میگویند آقا قانون با شما برخورد میکند یا مسئولین فلان موسسه با شما برخورد میکنند اینجا هم فرمود آتش با شما برخورد میکند ﴿ فتمسکم النار﴾ نه شما میروید در آتش میسوزید نه خیر او سراغ شما میآید میگیردتان بالأخره خب ﴿فتمسکم النار﴾ در چنین فضایی هیچ کسی نیست مگر بر اساس توحید افعالی خداست خدا هم که خواسته شما را عذاب بکند برای اینکه شما با دین او درگیر بودید غیر خدا نه ولی دارید نه نصیر تنها ولی و ناصر خداست ﴿وَ کفیٰ بربک هادیا و نصیرا﴾ او هم که اراده نکرده شما را نجات بدهد برای اینکه عمری مهلت داده شما را ﴿اَولم نعمرکم ما یتذکر فیه من تذکر﴾ این مضمون هست یعنی ما سالیان متمادی عمرطولانی به اینها دادیم که اینها برگردند موعظه بشوند هیچ اثر نکرد اینها مرتب در برابر دین و مسلمانها ایستادند ﴿و ما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون٭ و أقم الصلاة طرفی النهار و زلفاً من الیل﴾ آنچه که باعث میشود انسان موفق بشود در استقامت در نجات از طغیان در حفظ خود از رکون به ظالمین جریان نماز است نماز یک امر جدی است تا آنجا که ممکن است نمازتان را از اول وقت تأخیر نیندازید از جماعت تأخیر نیندازید مخصوصاً اگر نماز جماعتی در دسترس شما باشد این عمود دین است ﴿و اقم الصلاة﴾ و سوغات معراج پیغمبر هم است برای اینکه این خصوصیت که ظهر چهار رکعت است عصر چهار رکعت است مغرب سه رکعت است عشا چهار رکعت است ظهرین اخفات است مغربین جهر است همه اینها را وجود مبارک پیغمبر در معراج خواند یعنی در آن لحظه کوتاه شب هم شب شد هم روز شد هم صبح شد هم ظهر شد هم عصر شد همه اینها را خواند حالا آن بحث خاص خودش را دارد که این چگونه شب رفته ولی ظهر برای او متمثّل شد عصر متمثل شد صبح متمثل شد و نماز ظهر و عصر و اینها را هم خوانده و از آنجا که آمد سوغاتی که برای جوامع بشری آورده همین مناجات است این از آن غرر روایات ماست که مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب شریف من لا یحضر نقل میکند که «المصلی یناجی ربه» نمازگزار با خدای خودش دارد مناجات میکند ماییم و او و سفر ابد ما لذا فرمود ﴿و أقم الصلاة طرفی النهار و زلفاً من الیل ان الحسنات یذهبن السیئات﴾ این ﴿ان الحسنات﴾ که تعلیل مسئله است این معنا را به همراه دارد که گرچه هرکار خیری حسن است ولی منظور از این حسنه مصداق کامل مصداق بارز مصداق مشخص حسنه در این آیه نماز است بر اساس تناسب، وحدت سیاق، ظهور سیاق نظیر آنچه که درباره ولایت و مودّت اهل بیت (علیهم السلام) آمده است در سورهٴ مبارکهٴ شوری آیه ٢٣ تعبیر این است که ﴿قل لا اسئکم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا﴾ خب این حسنه شامل نماز و روزه هم میشود اما مصداق بارزش ولایت است مودّت است یعنی اینکه در کنار اوست فرمود ﴿قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی﴾ بعد هر کس حسنهای را بیاورد ما اضافه میکنیم خب روشن است بارزترین و کاملترین مصداق این جمله همان ولایت است مودّت است ﴿و من یقترف حسنة نزد له فیها حسناً ان الله غفور شکور﴾ این آیات و سایر آیاتی که در همین مساق است نشان میدهد که اساس دین محبت است و اخلاق است و وداد نه قانون خشک آدم دوست دارد این خاندان را حرفشان را گوش میدهد نه اینکه اگر نکند جهنم میرود آن برای کسانی است که آشنا نیستند به این مکتب آدم حرف دوستش را گوش میدهد فرمود اجر رسالت من مودّت است یعنی شما بر اساس مهر و مودّت و علاقه باید این مسائل اسلامیتان را رعایت کنید غرض آن است که ﴿ان الحسنات یذهبن السیئات﴾ مصداق کاملش در این قسمت همان نماز است بعد فرمود ﴿ذلک ذکری للذاکرین﴾ این را هم قبلاً ملاحظه فرمودید که قرآن یک کتاب جهانشمول است طبق دو اصلی که دارد یک کلی است دو دائم است کلیت برای افراد است دوام برای اعصار است یعنی لکل فرد فی کل زمان الی یوم القیامة چون این چنین است فرمود ﴿ذکریٰ للبشر﴾ برای همه تذکره است اما در بخشهای دیگر فرمود گرچه قرآن ذکری للبشر است ﴿للعالمین نذیراً﴾ است اما آن که از او بهره میگیرد کسانیاند که متذکر مبدأ و معادند لذا فرمود ﴿ذلک ذکری للذاکرین﴾ نظیر ﴿هدی للمتقین﴾ وگرنه ﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس﴾ نه هدی للمتقین اما متقیناند که بهره میبرند آنجا هم ﴿ذکریٰ للبشر﴾ است طبق آن آیه فرمود ﴿وَ ما هی الا ذکریٰ للبشر﴾ ما برای بشریت این را آوردیم حالا آن که بهره میبرد همین ذاکراناند متذکراناند ﴿ذلک ذکری للذاکرین﴾ در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ بقره و مانند آن نماز و صبر را کنار هم ذکر کرد فرمود ﴿واستعینوا بالصبر و الصلاة﴾ صبر در بخش اخلاق رکن محوری است و صلات در بخش عبادات هم عنصر محوری است جمع بین صلات و صبر آن هماهنگی اخلاق و عبادات است در آن آیه فرمود هم به مسائل عبادی هم به مسائل اخلاقی متّصف بشوید تا پایگاه خوبی داشته باشید کمک خوبی است برای شما ﴿واستعینوا بالصبر و الصلاة﴾ در اینجا هم فرمود ﴿و أقم الصلاة طرفی النهار﴾ بعد فرمود ﴿واصبر﴾ گرچه همه افراد مخاطباند اما همانطوری که فرمود ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ اینجا هم اقم الصلاة و من تاب معک واصبر و من تاب معک همه مشمول این کارند و اگر شما صبر کردید و مشکلات را با صبر حل کردید خدای سبحان اجر شما را ضایع نمیکند اینجا هم تعبیر به احسان کرده یعنی اقامه صلات احسان است صبر احسان است احسان دو قسم است یکی اینکه انسان نسبت به دیگری کار خیر انجام بدهد یکی اینکه کار حسن انجام بدهد اگر کسی اعطا کرده انفاق کرده بخششی کرده قرض الحسنهای داده این احسان به غیر است یک کسی نماز خوانده صبر کرده آدم وارستهای بوده این هم احسان است احسن یعنی اتی بفعل حسن اینجا که دارد ﴿واصبر﴾ یعنی افعل فعلاً حسناً ﴿اقم الصلاة﴾ یعنی افعل فعلاً حسناً به دلیل اینکه فرمود ﴿ان الحسنات یذهبن السیئات﴾ پس صلات حسنه است مصلی محسن است البته محسنین اطلاق دارد هر دو قسم را شامل میشود اما قسمت روشنش این است کسی که کار خوب میکند کار خوب کردن گاهی به این است که به غیر چیزی عطا میکند یک وقت است نه در حوزه داخلی خود یک فعل خوبی انجام میدهد بعد از بیان کردن اینگونه از معارف فرمود ما نیامدیم قرآن نیامد تنها که شما را زنده کند بالأخره انسان یک نان و گوشتی میخورد زنده میشود فرمود ما این نان و گوشت را نیاوردیم که شما را زنده بکنیم فرمود اینکه ما گفتیم ﴿یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم﴾ این نظیر حیات ظاهری نیست که این حیات ظاهری بر اساس ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ تبدیل میشود ﴿وَ ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد﴾ مبدّل آن است و مانند آن ﴿انک میت و انهم میتون﴾ مبدّل آن است فرمود آن حیات ظاهری است که بالأخره مرگ پذیر است و کسی هم در اینجا دائماً نمیماند بلکه منظور این است که اینکه در سورهٴ مبارکهٴ انفال آمده است ﴿یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم﴾ یعنی این آب زندگانی است وگرنه آب زندگانی که نه از ابر میبارد نه از چشمه و چاه و قنات میجوشد آنکه افسانه است که کسی بخورد و دائماً بماند این ماء الحیات عین الحیات این است فرمود ما آمدیم شما را زنده کنیم که نمیرید اینکه میگویند «والعلماء باقون ما بقی الدهر» آن کسانی که وجود مبارک حضرت امیر آنها را علما میداند یعنی آنها هم در مسائل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی به تعهدشان عمل کردند که «وَ ما اخذ الله علی العلماء الا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم» آنجا به عهدشان عمل کردند هم در بخشهای دیگر عملشان قولشان را تأیید کرده برابر آیه ﴿انما یخشی الله من عباده العلماء﴾ عمل کردند چنین عالمانی ماندگارند اینها آب زندگانی خوردند تبعاً للأئمه (علیهم السلام) «والعملاء باقون ما بقی الدهر» بالاتر از همه اینها ملعمان اینها هستند که اهل بیتاند همه اینها بقیةاللهاند متنها آن مصداق بارز و شاخصش وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) است که خودش هم با این جمله «انا بقیة الله» ظهور میکند ما که عرض ادب میکنیم میگوییم «السلام علیک یا بقیة الله» میفرماید این بقیةالله که ذات اقدس الاه به خاندان عصمت و طهارت داد یک لقب پرافتخاری است که خدا به علما میدهد شما بشوید بقیة الله اگر بقیة الله شدید به تبع ائمه (علیهم السلام) آب زندگانی خوردید «والعلماء باقون ما بقی الدهر» آنگاه میشوید ﴿اولوا بقیة﴾ والی بقایید ولی البقایید بقا ملک شماست سمت بقا در اختیار شماست از اینها به عنوان اولوا بقیه یاد میشود مثل ﴿اولوا الالباب﴾ ﴿اولی الابصار﴾ خب چه کسی اولوا بقیه است عالمان دین فرمود چرا اولوا بقیه علمایی که میتوانستند این سمت را داشته باشند چرا کوتاه آمدند کم آوردند چرا نهی از منکر نکردند چرا جلوی اینها را نگرفتند ﴿فلولا کان من القرون من قبلکم﴾ چهارتا اولوا بقیه اگر بود یعنی چهارتا عالِم با عمل اگر بود جلوی فساد را میگرفتند ﴿فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة﴾ مشکلش این است که ما اولوا بقیه نداریم ما کسانی داریم که قبل از اینکه بمیرند مردهاند معاذ الله این یک این همانهایی هستند که وجود مبارک حضرت امیر در نهج البلاغه فرمود «وَ ذلک میت الاحیاء» اینها قبل از اینکه بمیرند مردهاند برای اینکه علمشان یک طور دیگر است عملشان یک طور دیگر است حرفشان یک طور دیگر است رفتار و گفتارشان طور دیگر است یا به فکر مریدبازیاند یا به فکر فریب دادناند یا به فکر فریب خوردناند فرمود «و ذلک میت الاحیاء» « الصوره صورة انسان و القلب قلب حیوان» درباره عالمان میگوید دیگر این و «ذلک میت الاحیاء» را حضرت درباره عالم بی عمل میگوید دیگر نه برای افراد عادی
سؤال: ... جواب: خب آنها در کار خودشان درست بودند یعنی غالب اینها یا مسیحی بودند یا یهودی بودند خدا شناس بودند غالب اینها هم انسانهای منزّه بودند منتها بعدیها از آنها سوء استفاده کردند این را وسیله بمب قرار دادند و اینها اگر خدای ناکرده خود آنها هم قصد تخریب و کشتار جمعی داشتند آنها هم «و ذلک میت الاحیاء» پس یک عده قبل از مردن مردهاند «و ذلک میت الاحیاء» یعنی در بین زندهها است ولی مرده است یک عده بعد از مردن زندهاند «وَالعلماء باقون ما بقی الدهر» قرآن فرمود ما آمدیم نه تنها شما را زنده کنیم بلکه آب زندگانی بدهیم بشوید باقی خب چرا اولوا بقیه نشدید؟ مثل اینکه فرمود چرا اولوا الالباب نشدید چرا اولوا البصائر نشدید بشوید والی بقا خب این شهید است (رضوان الله تعالی علیه) روزانه در حوزههای علمیه شاید هزارها نفر میگویند قال الشهید رحمه الله قال الشهید رحمه الله خب میشود اولوا بقیه دیگر آن مفید این چنین فرمود شیخ طوسی این چنین فرمود سید مرتضی این چنین فرمود اینها میشود اولوا بقیه اینها آب زندگانی خوردند فرمود ما شما را آمدیم آب زندگانی دادیم.
سؤال: ... جواب: نه آنکه میگوید کلاهما کذا اما این را به حق میگویند او را به باطل میگویند الان کسانی هم هستند که باز در برابر بت خضوع میکنند اینکه اولوا بقیه نیست فرمود «این تذهبون این یطاق بکم و فیکم اهل بیت العصمة» او خیال میکند اولوا بقیه است این همان «ذلک میت الاحیاء» اما این را فرمود اولوا بقیه باش یعنی جزء والیان بقا باشید ولی البقاء باشید صاحبان بقا باشید بقا در اختیار شما باشد نمیرید سعی کنید که نمیرید اینها فرمود اگر چهارتا آدم نمیر در اینها بود اینها را هدایت میکرد همه آمدند گفتند به ما چه به تو چه این باید قیام میکرد میگفت هم به من چه هم به تو چه فرق امام و دیگران همین بود خیلیها میگفتند به ما چه به تو چه مگر بیکاری امام گفت به من چه من مسئولم به تو هم چه تو هم مسئولی پاشو قیام بکنیم این میشود اولوا بقیه والی بقا ولی البقاء و مانده است فرمود ما میخواهیم شما این طور باشید خب چرا چهار نفر این طور پیدا نشدند جلوی فساد را بگیرند همان طوری که فرمود ﴿فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم﴾ در سورهٴ مبارکهٴ توبه، اینجا فرمود چرا چهارتا اولوا بقیه پیدا نشد اولوا بقیه همانها هستند دیگر یعنی آنهایی که نقل کردند به حوزهها رفتند تفقه کردند در اصول و فروع دین فقیه شدند عالم عامل شدند حرفشان در دلها اثر کرده مردم هم تشنه حرف آشنایند این حرفی که یک عالم با عمل میزند حرف دلپذیر است تحمیل نیست اگر هم یک وقتی کسی بخواهد عمل نکند سرافکنده است پیش خودش حق را به آن عالم میدهد یک وقت است یک کسی حرف تحمیلی میکند فلان کار را باید بکنید فلان کار را نباید بکنید خب مردم هم نمیپذیرند مگر به جبر اما حرفی که عالمان الاهی میزنند حرفی است دلپذیر یعنی حرفی میزنند که مطابق با خواسته آنهاست فرمود «فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض» جلوی فساد را در زمین بگیرند البته گروه کمی بودند ﴿الا قلیلا ممن انجینا﴾ اما بقیه گرفتار همین زرق و برق ظاهر بودند وگرنه غیر از این گروه کم ﴿واتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه و کانوا مجرمین﴾. «و الحمد لله رب العالمین»
- دامنه ظلم شامل هرکسی می شود که دین ستیز است؛ چه کافر، چه اهل کتاب، چه مسلمان و یا منافق
- مبحث اهل کتاب
- نتیجه گیری از قصص انبیاء
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون ٭ و أقم الصلاة طرفی النهار و زلفاً من الیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکریٰ للذاکرین ٭ واصبر فان الله لا یضیع اجر المحسنین ٭ فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممَّن انجینا منهم و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه و کانوا مجرمین ٭ و ما کان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون﴾
نتیجه بحثهای گذشته این شد که ذات اقدس الاه بعد از نقل قصص انبیا و امم گذشته به پیامبرش (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مستقیماً دستور استقامت میدهد ﴿فاستقم﴾ پیروان پیغمبر را به استقامت امر میکند لکن باز به رهبری پیامبر فرمود ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ یک وقت است دستور ﴿فاستقیموا﴾ است مثل آیات دیگر که به عامه مسلمانها اعم از رهبر و امت خطاب میشود یک وقت دعوت متوجه امر متوجه شخص پیغمبر است و آنها را به همراهی پیغمبر دعوت میکند مثل این آیه ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ بعد از نظر طغیان همگان را مخاطب قرار داد فرمود ﴿و لاتطغوا﴾ و متوجه باشید عنایت داشته باشید که هم در استقامت که مورد امر است و هم در طغیان که مورد نهی است خدا بصیر است یک تنازع فکری بین سیّدنا الاستاد مرحوم علامه و صاحب المنار هست یک چند صفحهای را در المیزان در همین زمینه بحث کردهاند که آیا منظور از این ظلموا که ﴿ و لا ترکنوا الی الذین ظلموا﴾ خصوص مشرکانیاند که در صدد فتنه و ترفند و ایذای مسلمانها بودند یا نه؟ از ظاهر سخنان المنار برمیآید که این ﴿الذین ظلموا﴾ همان گروهها و اقوام مشرکیاند که در برابر انبیا میایستادند اینجا در برابر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایستادند به اینها گرایش پیدا نکنید سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) میفرماید ما آنچه از مجموع این چند داستان میآموزیم این است که کسانی که با دین و با حوزههای دینی درگیرند این گونه از ظالمان معیار این آیهاند یک به سمت اینها اعتماد و گرایش نداشته باشید رکون نکنید زیر پوششِ تبلیغات اینها نروید خود را با آنها هماهنگ نکنید این دو خواه آنها که علیه اسلام و مسلمانها کوشش میکنند صریحاً اهل شرک باشند مثل صنادید قریش یا مشرک نباشند اهل کتاب باشند مسیحی باشند یهودی باشند که علیه اسلام و مسلمانها تلاش و کوشش میکنند این دو یا نه مشرکاند نه مسیحیاند نه یهودیاند به حسب ظاهر مسلماناند اما جزء دشمنان داخلیاند که حرفهای آنها را میزنند مثل امویان مروانیان منافقان اینها نه مشرک بودند نه یهودی بودند نه مسیحی بودند نه از جای دیگر آمدند اینها دشمنان داخلی اسلاماند اینها جزء ﴿الذین ظلموا﴾اند بنابراین این چنین نیست که ﴿ و لا ترکنوا الی الذین ظلموا﴾ مخصوص به همان مشرکانی باشد که در برابر اسلاماند مخصوص هر ستمپیشهای که اسلام ستیزی دارد خواه مشرک باشد خواه اهل کتاب باشند خواه منافق داخلی برای اثبات این مطلب ایشان چند صفحهای از کتاب شریف المیزان را به این اختصاص دادهاند کمتر نام صاحب المنار را میبرند معمولاً میگویند و ما قیل و ما یقال یا اصلاً قال و یقول ندارند اصل مطلب را نقل میکنند اما اینجا چون یک مطلب اساسی بود صریحاً حرف ایشان را نقل میکنند و رد میکنند میگویند اینچنین نیست پس کسانی که در برابر اسلام و مسلمانها هستند و برابر همین سورهٴ مبارکهٴ هود جزء ظالمان ﴿الذین ظلموا﴾ و مانند آن محسوب میشوند به این سمت گرایش پیدا نکنید در همین سورهٴ مبارکهٴ هود وقتی ذات اقدس الاه جریان هود را بازگو میکند به هود میفرماید شما درباره ظالمین با من سخن نگویید و شما را من نجات میدهم و ظالمان را به هلاکت گرفتار میکنم و درباره ظالمین با من سخن نگویید آنچه که مربوط به آیه ٣٧ سورهٴ مبارکهٴ هود بود که قبلاً گذشت این است فرمود ﴿واصنع الفلک باعیننا و وحینا و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا﴾ تمام این وحدت سیاق را سیّدنا الاستاد شاهد میگیرد میگوید هر کسی که وارد این جبهه مقابل شد صحنه مقابل شد جزء ﴿الذین ظلموا﴾ است لازم نیست که جزء الظالمین شما اینها را به حساب بیاورید این ﴿الذین ظلموا﴾ همان ظالمین درمیآیند ببینید آیات قبلی با فعل تعبیر کرده یا با اسم تعبیر کرده ﴿و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا انهم مغرقون﴾ بعد در همین سورهٴ مبارکهٴ هود آیه ٦٧ که باز بحثش قبلاً گذشت فرمود ﴿وَ اخذ الذین ظلموا الصیحة فاصبحوا فی دیارهم جاثمین﴾ عذاب الاهی ﴿الذین ظلموا﴾ را فرو برد در هم پیچید و دامنگیر آنها شد و مانند آن. چه اینکه در جریان قوم لوط و مانند آن هم مشابه این تعبیر آمده است که اینها گرفتار ظلم بودند و به عذاب الاهی مبتلا شدند آیه ٩٤ همین سورهٴ مبارکهٴ هود که قبلاً گذشت این است ﴿و لما جاء امرنا نجینا شعیبا و الذین آمنوا معه برحمة منا و اخذت الذین ظلموا الصیحة﴾ این ﴿و اخذت الذین ظلموا الصیحة﴾ باز تعبیر به ﴿الذین ظلموا﴾ دارد این ﴿الذین ظلموا﴾ همین ﴿الذین ظلموا﴾ها هستند منتها آنها مشرکاند و مورد مخصِّص نیست عنصر محوری ﴿الذین ظلموا﴾ دینستیزی است کسی که علیه دین و حوزه دین و حوزه اسلامی مسلمانها قیام کرده است به این سمت گرایش نداشته باشید خواه مشرک باشد خواه اهل کتاب باشد خواه جزء منافقان و معاندان داخلی باشد تا اینجا فرمایش سیّدنا الاستاد تامّ است نقدی که بر صاحب المنار دارند تام است اما این را باید عنایت کرد که همان طوری که شعاع ﴿ و لا ترکنوا الی الذین ظلموا﴾ غیر مشرکین را میگیرد شعاعش کسانی که دین ستیز نیستند اما حقوق مردم را تضییع میکنند اینها هم جزء ﴿الذین ظلموا﴾ هستند اینها با دین مردم کار ندارند ولی با مال مردم کار دارند با حقوق مردم کار دارند با اعیان و منافع و انتفاعات مردم کار دارند این هم مشمول اطلاق ﴿الذین ظلموا﴾ خواهد بود بنابراین رکون به این سمت هم مذموم است
مطلب دیگر این است که آنها که ﴿الذین ظلموا﴾ بودند فرمود اینها گرفتار نارند ﴿خالدین فیها﴾ که بحث خلودشان گذشت اینها که گرایش به آن سمت دارند اینها سخن از خلود در نار نیست سخن در مساس نار است فرمود اینها آتش به شما برخورد میکند با شما برخورد میکند اینکه میگویند مثلاً اگر کسی خلاف کرد فلان دستگاه یا قانون با او برخورد میکند همین است ﴿فتمسکم النار﴾ این آتش با شما برخورد میکند آتش هم آنجا عاقل است عالِم است عادِل است و معصوم هیچ کس را بیخود نمیگیرد کارهای ادراکی را ذات اقدس الاه به نار قیامت اسناد میدهد این چنین نیست که ما همه این آیات را بتوانیم حمل بر مجاز بکنیم فرمود ﴿اذا راتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیّظا و زفیرا﴾ خب یک وقتی یک انسانی عصبانی است از یک کسی بدرفتاری دیده نسبت به او خشمگین است وقتی از دور او را ببیند چهرهاش عوض میشود فرمود ﴿اذا راتهم من مکان بعید﴾ یعنی آتش اینها را از دور ببیند نعره میزند خب اسناد رؤیت به نار به چه دلیل مجاز باشد ما جریان قیامت کاملاً برای ما حل شد که آتش آنجا مثل آتش دنیاست و نمیفهمد یا ﴿وَ ان الدار الاخرة لهی الحیوان﴾ فرمود صحنه قیامت صحنه حیات است ما چیز بیجان نداریم جامد نداریم نفرمود زندهها در قیامتاند فرمود ﴿وَ ان الدار الآخرة لهی الحیون﴾ در دار دنیا زنده و غیر زنده هست اما در دار آخرت ما غیر زنده چیزی نداریم آتشش زنده است آتشش هم میفهمد ﴿اذا راتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظا و زفیرا﴾ ﴿تکاد تمیز من الغیظ﴾ این پلنگ را که مثال میزنند میگویند این در غضب از حیوانات دیگر بیشتر است این حالت تنمّر همین است نَمِر یعنی پلنگ آنکه خوی پلنگی در او هست خیلی غضبناک است «پلنگان رها کرد و خوی پلنگی» برای اینکه این صفت در پلنگ بیش از حیوانات دیگر است غضب داشتن و عصبانی بودن و اینها از این حالت نمرگونه و پلنگی وصف تنمّر گرفتند مثل اینکه از فرعون تفرعون گرفتند تنمر یعنی خیلی غضبناک بودن و میگویند پلنگ گاهی از شدت غضب تکه تکه میشود حالا این افسانه است یا مبالغه است یا درست است بالأخره درباره غیر پلنگ این کمتر گفته شد در این کریمه این است که وقتی آتش این کفار و منافقان را از دور ببیند از شدت عصبانیت مثل اینکه میخواهد تکه تکه بشود ﴿تکاد تمیز من الغیظ﴾ از شدت غیض و غضب خب ما بگوییم اینها همه مجاز است؟ اگر برای ما ثابت بشود که آتش قیامت مثل آتش دنیا اهل درک نیست جامد است اهل شعور نیست که چه کسی را بسوزاند چه کسی را نسوزاند بله میگوییم آن هم مجاز است اما اینکه نعره میکشد وقتی بهشتیها میخواهند رد بشوند آنقدر صدایش را پایین میآورد که ﴿لا یسمعون حسیسها و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون﴾ این صدای آهسته جهنم را هم اینها نمیشوند ﴿لایحزنهم الفزع الاکبر و تتلقیٰهم الملائکة هذا یومکم الذی کنتم توعدون...﴾ این چنین نیست که ما دستمان باز باشد بگوییم اینها مجاز است اینها تشبیه است ظاهرش حجت است مگر اینکه دلیل بر خلاف اقامه بشود ظاهرش اسناد کارهای مدرکانه به نار است پس این برخورد میکند با رکونکنندههای به ظالمین آنجا فرو میبرد اینجا برخورد میکند مثل اینکه میگویند آقا قانون با شما برخورد میکند یا مسئولین فلان موسسه با شما برخورد میکنند اینجا هم فرمود آتش با شما برخورد میکند ﴿ فتمسکم النار﴾ نه شما میروید در آتش میسوزید نه خیر او سراغ شما میآید میگیردتان بالأخره خب ﴿فتمسکم النار﴾ در چنین فضایی هیچ کسی نیست مگر بر اساس توحید افعالی خداست خدا هم که خواسته شما را عذاب بکند برای اینکه شما با دین او درگیر بودید غیر خدا نه ولی دارید نه نصیر تنها ولی و ناصر خداست ﴿وَ کفیٰ بربک هادیا و نصیرا﴾ او هم که اراده نکرده شما را نجات بدهد برای اینکه عمری مهلت داده شما را ﴿اَولم نعمرکم ما یتذکر فیه من تذکر﴾ این مضمون هست یعنی ما سالیان متمادی عمرطولانی به اینها دادیم که اینها برگردند موعظه بشوند هیچ اثر نکرد اینها مرتب در برابر دین و مسلمانها ایستادند ﴿و ما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون٭ و أقم الصلاة طرفی النهار و زلفاً من الیل﴾ آنچه که باعث میشود انسان موفق بشود در استقامت در نجات از طغیان در حفظ خود از رکون به ظالمین جریان نماز است نماز یک امر جدی است تا آنجا که ممکن است نمازتان را از اول وقت تأخیر نیندازید از جماعت تأخیر نیندازید مخصوصاً اگر نماز جماعتی در دسترس شما باشد این عمود دین است ﴿و اقم الصلاة﴾ و سوغات معراج پیغمبر هم است برای اینکه این خصوصیت که ظهر چهار رکعت است عصر چهار رکعت است مغرب سه رکعت است عشا چهار رکعت است ظهرین اخفات است مغربین جهر است همه اینها را وجود مبارک پیغمبر در معراج خواند یعنی در آن لحظه کوتاه شب هم شب شد هم روز شد هم صبح شد هم ظهر شد هم عصر شد همه اینها را خواند حالا آن بحث خاص خودش را دارد که این چگونه شب رفته ولی ظهر برای او متمثّل شد عصر متمثل شد صبح متمثل شد و نماز ظهر و عصر و اینها را هم خوانده و از آنجا که آمد سوغاتی که برای جوامع بشری آورده همین مناجات است این از آن غرر روایات ماست که مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب شریف من لا یحضر نقل میکند که «المصلی یناجی ربه» نمازگزار با خدای خودش دارد مناجات میکند ماییم و او و سفر ابد ما لذا فرمود ﴿و أقم الصلاة طرفی النهار و زلفاً من الیل ان الحسنات یذهبن السیئات﴾ این ﴿ان الحسنات﴾ که تعلیل مسئله است این معنا را به همراه دارد که گرچه هرکار خیری حسن است ولی منظور از این حسنه مصداق کامل مصداق بارز مصداق مشخص حسنه در این آیه نماز است بر اساس تناسب، وحدت سیاق، ظهور سیاق نظیر آنچه که درباره ولایت و مودّت اهل بیت (علیهم السلام) آمده است در سورهٴ مبارکهٴ شوری آیه ٢٣ تعبیر این است که ﴿قل لا اسئکم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا﴾ خب این حسنه شامل نماز و روزه هم میشود اما مصداق بارزش ولایت است مودّت است یعنی اینکه در کنار اوست فرمود ﴿قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی﴾ بعد هر کس حسنهای را بیاورد ما اضافه میکنیم خب روشن است بارزترین و کاملترین مصداق این جمله همان ولایت است مودّت است ﴿و من یقترف حسنة نزد له فیها حسناً ان الله غفور شکور﴾ این آیات و سایر آیاتی که در همین مساق است نشان میدهد که اساس دین محبت است و اخلاق است و وداد نه قانون خشک آدم دوست دارد این خاندان را حرفشان را گوش میدهد نه اینکه اگر نکند جهنم میرود آن برای کسانی است که آشنا نیستند به این مکتب آدم حرف دوستش را گوش میدهد فرمود اجر رسالت من مودّت است یعنی شما بر اساس مهر و مودّت و علاقه باید این مسائل اسلامیتان را رعایت کنید غرض آن است که ﴿ان الحسنات یذهبن السیئات﴾ مصداق کاملش در این قسمت همان نماز است بعد فرمود ﴿ذلک ذکری للذاکرین﴾ این را هم قبلاً ملاحظه فرمودید که قرآن یک کتاب جهانشمول است طبق دو اصلی که دارد یک کلی است دو دائم است کلیت برای افراد است دوام برای اعصار است یعنی لکل فرد فی کل زمان الی یوم القیامة چون این چنین است فرمود ﴿ذکریٰ للبشر﴾ برای همه تذکره است اما در بخشهای دیگر فرمود گرچه قرآن ذکری للبشر است ﴿للعالمین نذیراً﴾ است اما آن که از او بهره میگیرد کسانیاند که متذکر مبدأ و معادند لذا فرمود ﴿ذلک ذکری للذاکرین﴾ نظیر ﴿هدی للمتقین﴾ وگرنه ﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس﴾ نه هدی للمتقین اما متقیناند که بهره میبرند آنجا هم ﴿ذکریٰ للبشر﴾ است طبق آن آیه فرمود ﴿وَ ما هی الا ذکریٰ للبشر﴾ ما برای بشریت این را آوردیم حالا آن که بهره میبرد همین ذاکراناند متذکراناند ﴿ذلک ذکری للذاکرین﴾ در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ بقره و مانند آن نماز و صبر را کنار هم ذکر کرد فرمود ﴿واستعینوا بالصبر و الصلاة﴾ صبر در بخش اخلاق رکن محوری است و صلات در بخش عبادات هم عنصر محوری است جمع بین صلات و صبر آن هماهنگی اخلاق و عبادات است در آن آیه فرمود هم به مسائل عبادی هم به مسائل اخلاقی متّصف بشوید تا پایگاه خوبی داشته باشید کمک خوبی است برای شما ﴿واستعینوا بالصبر و الصلاة﴾ در اینجا هم فرمود ﴿و أقم الصلاة طرفی النهار﴾ بعد فرمود ﴿واصبر﴾ گرچه همه افراد مخاطباند اما همانطوری که فرمود ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ اینجا هم اقم الصلاة و من تاب معک واصبر و من تاب معک همه مشمول این کارند و اگر شما صبر کردید و مشکلات را با صبر حل کردید خدای سبحان اجر شما را ضایع نمیکند اینجا هم تعبیر به احسان کرده یعنی اقامه صلات احسان است صبر احسان است احسان دو قسم است یکی اینکه انسان نسبت به دیگری کار خیر انجام بدهد یکی اینکه کار حسن انجام بدهد اگر کسی اعطا کرده انفاق کرده بخششی کرده قرض الحسنهای داده این احسان به غیر است یک کسی نماز خوانده صبر کرده آدم وارستهای بوده این هم احسان است احسن یعنی اتی بفعل حسن اینجا که دارد ﴿واصبر﴾ یعنی افعل فعلاً حسناً ﴿اقم الصلاة﴾ یعنی افعل فعلاً حسناً به دلیل اینکه فرمود ﴿ان الحسنات یذهبن السیئات﴾ پس صلات حسنه است مصلی محسن است البته محسنین اطلاق دارد هر دو قسم را شامل میشود اما قسمت روشنش این است کسی که کار خوب میکند کار خوب کردن گاهی به این است که به غیر چیزی عطا میکند یک وقت است نه در حوزه داخلی خود یک فعل خوبی انجام میدهد بعد از بیان کردن اینگونه از معارف فرمود ما نیامدیم قرآن نیامد تنها که شما را زنده کند بالأخره انسان یک نان و گوشتی میخورد زنده میشود فرمود ما این نان و گوشت را نیاوردیم که شما را زنده بکنیم فرمود اینکه ما گفتیم ﴿یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم﴾ این نظیر حیات ظاهری نیست که این حیات ظاهری بر اساس ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ تبدیل میشود ﴿وَ ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد﴾ مبدّل آن است و مانند آن ﴿انک میت و انهم میتون﴾ مبدّل آن است فرمود آن حیات ظاهری است که بالأخره مرگ پذیر است و کسی هم در اینجا دائماً نمیماند بلکه منظور این است که اینکه در سورهٴ مبارکهٴ انفال آمده است ﴿یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم﴾ یعنی این آب زندگانی است وگرنه آب زندگانی که نه از ابر میبارد نه از چشمه و چاه و قنات میجوشد آنکه افسانه است که کسی بخورد و دائماً بماند این ماء الحیات عین الحیات این است فرمود ما آمدیم شما را زنده کنیم که نمیرید اینکه میگویند «والعلماء باقون ما بقی الدهر» آن کسانی که وجود مبارک حضرت امیر آنها را علما میداند یعنی آنها هم در مسائل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی به تعهدشان عمل کردند که «وَ ما اخذ الله علی العلماء الا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم» آنجا به عهدشان عمل کردند هم در بخشهای دیگر عملشان قولشان را تأیید کرده برابر آیه ﴿انما یخشی الله من عباده العلماء﴾ عمل کردند چنین عالمانی ماندگارند اینها آب زندگانی خوردند تبعاً للأئمه (علیهم السلام) «والعملاء باقون ما بقی الدهر» بالاتر از همه اینها ملعمان اینها هستند که اهل بیتاند همه اینها بقیةاللهاند متنها آن مصداق بارز و شاخصش وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) است که خودش هم با این جمله «انا بقیة الله» ظهور میکند ما که عرض ادب میکنیم میگوییم «السلام علیک یا بقیة الله» میفرماید این بقیةالله که ذات اقدس الاه به خاندان عصمت و طهارت داد یک لقب پرافتخاری است که خدا به علما میدهد شما بشوید بقیة الله اگر بقیة الله شدید به تبع ائمه (علیهم السلام) آب زندگانی خوردید «والعلماء باقون ما بقی الدهر» آنگاه میشوید ﴿اولوا بقیة﴾ والی بقایید ولی البقایید بقا ملک شماست سمت بقا در اختیار شماست از اینها به عنوان اولوا بقیه یاد میشود مثل ﴿اولوا الالباب﴾ ﴿اولی الابصار﴾ خب چه کسی اولوا بقیه است عالمان دین فرمود چرا اولوا بقیه علمایی که میتوانستند این سمت را داشته باشند چرا کوتاه آمدند کم آوردند چرا نهی از منکر نکردند چرا جلوی اینها را نگرفتند ﴿فلولا کان من القرون من قبلکم﴾ چهارتا اولوا بقیه اگر بود یعنی چهارتا عالِم با عمل اگر بود جلوی فساد را میگرفتند ﴿فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة﴾ مشکلش این است که ما اولوا بقیه نداریم ما کسانی داریم که قبل از اینکه بمیرند مردهاند معاذ الله این یک این همانهایی هستند که وجود مبارک حضرت امیر در نهج البلاغه فرمود «وَ ذلک میت الاحیاء» اینها قبل از اینکه بمیرند مردهاند برای اینکه علمشان یک طور دیگر است عملشان یک طور دیگر است حرفشان یک طور دیگر است رفتار و گفتارشان طور دیگر است یا به فکر مریدبازیاند یا به فکر فریب دادناند یا به فکر فریب خوردناند فرمود «و ذلک میت الاحیاء» « الصوره صورة انسان و القلب قلب حیوان» درباره عالمان میگوید دیگر این و «ذلک میت الاحیاء» را حضرت درباره عالم بی عمل میگوید دیگر نه برای افراد عادی
سؤال: ... جواب: خب آنها در کار خودشان درست بودند یعنی غالب اینها یا مسیحی بودند یا یهودی بودند خدا شناس بودند غالب اینها هم انسانهای منزّه بودند منتها بعدیها از آنها سوء استفاده کردند این را وسیله بمب قرار دادند و اینها اگر خدای ناکرده خود آنها هم قصد تخریب و کشتار جمعی داشتند آنها هم «و ذلک میت الاحیاء» پس یک عده قبل از مردن مردهاند «و ذلک میت الاحیاء» یعنی در بین زندهها است ولی مرده است یک عده بعد از مردن زندهاند «وَالعلماء باقون ما بقی الدهر» قرآن فرمود ما آمدیم نه تنها شما را زنده کنیم بلکه آب زندگانی بدهیم بشوید باقی خب چرا اولوا بقیه نشدید؟ مثل اینکه فرمود چرا اولوا الالباب نشدید چرا اولوا البصائر نشدید بشوید والی بقا خب این شهید است (رضوان الله تعالی علیه) روزانه در حوزههای علمیه شاید هزارها نفر میگویند قال الشهید رحمه الله قال الشهید رحمه الله خب میشود اولوا بقیه دیگر آن مفید این چنین فرمود شیخ طوسی این چنین فرمود سید مرتضی این چنین فرمود اینها میشود اولوا بقیه اینها آب زندگانی خوردند فرمود ما شما را آمدیم آب زندگانی دادیم.
سؤال: ... جواب: نه آنکه میگوید کلاهما کذا اما این را به حق میگویند او را به باطل میگویند الان کسانی هم هستند که باز در برابر بت خضوع میکنند اینکه اولوا بقیه نیست فرمود «این تذهبون این یطاق بکم و فیکم اهل بیت العصمة» او خیال میکند اولوا بقیه است این همان «ذلک میت الاحیاء» اما این را فرمود اولوا بقیه باش یعنی جزء والیان بقا باشید ولی البقاء باشید صاحبان بقا باشید بقا در اختیار شما باشد نمیرید سعی کنید که نمیرید اینها فرمود اگر چهارتا آدم نمیر در اینها بود اینها را هدایت میکرد همه آمدند گفتند به ما چه به تو چه این باید قیام میکرد میگفت هم به من چه هم به تو چه فرق امام و دیگران همین بود خیلیها میگفتند به ما چه به تو چه مگر بیکاری امام گفت به من چه من مسئولم به تو هم چه تو هم مسئولی پاشو قیام بکنیم این میشود اولوا بقیه والی بقا ولی البقاء و مانده است فرمود ما میخواهیم شما این طور باشید خب چرا چهار نفر این طور پیدا نشدند جلوی فساد را بگیرند همان طوری که فرمود ﴿فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم﴾ در سورهٴ مبارکهٴ توبه، اینجا فرمود چرا چهارتا اولوا بقیه پیدا نشد اولوا بقیه همانها هستند دیگر یعنی آنهایی که نقل کردند به حوزهها رفتند تفقه کردند در اصول و فروع دین فقیه شدند عالم عامل شدند حرفشان در دلها اثر کرده مردم هم تشنه حرف آشنایند این حرفی که یک عالم با عمل میزند حرف دلپذیر است تحمیل نیست اگر هم یک وقتی کسی بخواهد عمل نکند سرافکنده است پیش خودش حق را به آن عالم میدهد یک وقت است یک کسی حرف تحمیلی میکند فلان کار را باید بکنید فلان کار را نباید بکنید خب مردم هم نمیپذیرند مگر به جبر اما حرفی که عالمان الاهی میزنند حرفی است دلپذیر یعنی حرفی میزنند که مطابق با خواسته آنهاست فرمود «فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض» جلوی فساد را در زمین بگیرند البته گروه کمی بودند ﴿الا قلیلا ممن انجینا﴾ اما بقیه گرفتار همین زرق و برق ظاهر بودند وگرنه غیر از این گروه کم ﴿واتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه و کانوا مجرمین﴾. «و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است