- 692
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 91 تا 95 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 91 تا 95 سوره هود
- تهدید قوم شعیب در مورد حضرت شعیب (ع)
- پاسخ حضرت شعیب (ع) به قومش
- عذاب قوم مدین و نجات حضرت شعیب و مومنان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و انا لنراک فینا ضعیفا ولولا رهطک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز٭ قال یا قوم ارهطی اعزِّ علیکم من الله واتخذتموه وراءَکم ظهریاً ان ربی بما تعملون محیط٭ و یا قوم اعملوا علی مکانتکم انی عاملٌ سوف تعلمون من یاتیه عذابٌ یخزیه و من هو کاذبٌ وارتقبوا انی معکم رقیب٭ و لما جاء امرنا نجینا شعیبا والذین آمنوا معه برحمة منا و اخذت الذین ظلموا الصیحة فاصبحوا فی دیارهم جاثمین٭ کأن لم یغنوا فیها ألا بعداً لمدین کما بعدت ثمود﴾
وجود مبارک شعیب نه نقصی در گفتار او بود که کسی بگوید حرفهای تو مفهوم نیست و ما نمیفهمیم و نه نقصی در چشم او بود که بگویند تو نابینایی یا ضعیف البصری و مانند آن این تعبیر ﴿ما نفقه کثیرا مما تقول﴾ با اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره حضرت شعیب (سلام الله علیه) فرمود این خطیب انبیاست توهم هر گونه نقصی در گفتار آن حضرت را برطرف میکند پس او مقوال بود به تعبیر برخیها و خطیب بود و فصیحانه سخن میگفت پس مشکل در گفتار شعیب (سلام الله علیه) نبود بلکه قوم شعیب یا گرفتار حس و تجربه بودند معارف عقلی و تجریدی را نمیفهمیدند یا در اثر ابتلای به دنیا و غفلت دلهای اینها قفل شده است که ﴿ام علی قلوب اقفالها﴾ و این معارف در دلهای آنها نفوذ نمیکرد لذا گفتند یا شعیب ﴿ما نفقه کثیرا مما تقول﴾ و اما اینکه گفتند ﴿و انا لنراک فینا ضعیفا﴾ با جمله اسمیه و با تأکید ان و لام این آن توهمی که برخی از مفسران ذکر کردهاند که منظور از این ضعف ضعف باصره است این منتفی است زیرا اگر کسی ضعیف الباصره باشد یا نابینا باشد و مانند آن این نسبتش به همه علی السوی است دیگر نباید گفت که در بین ما ضعیفی است از اینکه اینها گفتند ﴿انا لنراک فینا ضعیفا﴾ معلوم میشود که سخن از مشکل باصره نیست چون اگر کسی ضعیف البصر است نسبت به همه ضعیف البصر است دیگر نباید گفت تو در بین ما ضعیف البصری از اینکه گفتند تو در بین ما ضعیفی یعنی توان اجتماعی نداری قدرت مقاومت نداری قدرت دفاع نداری اینگونه از م..ت اگر کلمه فینا نبود جای آن توهم بود ولی کلمه فینا جای توهم را هم از بین میبرد و ممکن است توهم را از بین ببرد گذشته از این کسی هم نقل نکرده که وجود مبارک شعیب اعمی بود و ضعیف الباصره بود و مانند آن.
سؤال: ... جواب: نه نسبت به ما در بین ما در بین ما که نبوتت را نمیپذیریم ضعیفی خوب این معلوم میشود که نسبت به ما قدرت ما توان ما تو قدرت دفاع نداری چون اگر کسی ضعیف البصر باشد دیگر نسبی نیست که در بین ما ضعیف البصری در بین دیگران نه نسبت به قوم خودت نسبت به رهط خودت ضعیف نیستی ولی نسبت به ما ضعیفی معلوم میشود ضعف دفاعی مراد است نه ضعف چشمی ﴿و انا لنراک فینا ضعیفا﴾ و آن هم گفتند که به رأی ما تو ضعیفی به نظر ما تو ضعیفی این گذشته از کلمه فینا کلمه نری هم میتواند شاهد باشد خب اگر کسی ضعیف الباصره است یا اعمی است میگویند انک اعمی دیگر یا انک ضعیفٌ ذلیلٌ مکفوه مکفوه بودن ذلیل بودن و اعمی بودن دیگر به نظر ما شما ضعیف الباصرهاید معنا ندارد که نه فینا مناسب است نه ﴿انا لنراک﴾ بلکه هر دو شاهد آن است که تو قدرت دفاعی نداری خب حالا ما چرا آن قانون رسمی و سنتی خود را اجرا نمیکنیم قانون رسمی و سنتی ما این است که اگر کسی از دین ما مرتد بود ما او را رجم میکردیم و تو از دین ما فاصله گرفتی و استحقاق رجم داری و اگر این بستگان نزدیکت و رهط و فامیلهای محترمت نبودند ما این حد سنتیمان را اجرا میکردیم ﴿و لولارهطک لرجمناک﴾ باز این را هم تکرار کردند که ﴿و ما انت علینا بعزیز﴾ شخص تو پیش ما محترم نیستی اما این فامیلهای تو خیلی محترمند نه قبیله، رهط که یک گروه اندکی هم هستند گرچه بر طایفه هم رهط اطلاق شده است که فرمود در مدینه تسعة و در آن شهر تسعة رهطٍ نه گروه بودند نه طایفه بودند نه جمعیت بودند غرض آن است که رهط به آن معنای وسیع قوم نیست که شعیب (سلام الله علیه) فرمود یا قوم یا قوم همه آنها را رهط نمیگفتند فامیلها و بستگان نزدیک اینها معلوم میشود که دینداران متعهد متدینی بودند که از کرامت مردمی هم برخوردار بودند پیش مردم عزیز بودند اینها میگفتند سر اینکه ما این حد سنتی را درباره تو اجرا نمیکنیم این است که بستگان نزدیک تو در جامعه ما مکرم و عزیزند خب وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) در پاسخ آنها اینها را در حقیقت تسفیه کرده است آنها مشکل معرفت شناسی داشتند وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) اینها را به اصل هستی شناسی فراخواند البته اگر مشکل هستی شناسی حل بشود آن جریان معرفت شناسی هم حل خواهد شد گرچه در مقام اثبات جریان معرفت شناسی مقدم است ولی ثبوتاً مسئله هستی شناسی است که سهم تعیین کننده دارد وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) فرمود این در حقیقت یک سفاهت است شما عزت را دادید به فامیلهای نزدیک من در حالی که عزت مال خدای عزیز قهار منتقم است ﴿یا قوم ارهطی اعزُّ علیکم من الله﴾ شما حرمت رهط من عزت رهط من و کرامت رهط مرا رعایت کردید اما عزت الاهی کرامت الاهی و عظمت الاهی را گذاشتید کنار این همان است که قبلاً فرمود ﴿واتخذتموه وراءکم ظهریا﴾ یعنی این را پشت سر گذاشتید چیزی را که انسان پشت سر میگذارد میگویند همین الان هم همین جا ذکر میکند ﴿واتخذتموه وراءکم ظهریا﴾ درباره بعضیها تعبیر قرآن این است که ﴿فنبذوه وراء ظهورهم﴾ یعنی این را پشت سر انداختند کنایه از آن است که نسیاً منسیا اینها را فراموش کردند پشت سر انداختن پشت گوش انداختن اینها کنایه از فراموش کردن و طرد کردن است فرمود ﴿ارهطی اعزُّ علیکم من الله﴾ این اعز به معنای افعل تعیین است نه تفضیل زیرا آنها عزتی اصولاً برای خدای سبحان و شریعت او نبوت انبیای او قایل نبودند نه اینکه خدا پیش آنها عزیز بود ولی رهط او عزیزتر بودند اینها اصلاً خدا را عبادت نمیکردند یک وثنی و صنمی عزت را برای خدا قایل نیست برای بتها قایل است ﴿أیبتغون عندهم العزة﴾ قرآن میفرماید اینها که بتها را میپرستند فکر میکنند که عزتشان در بت پرستی است پیش بتها عزت میجویند ﴿وَ لله العزة و لرسوله وللمؤمنین﴾ خب ﴿ارهطی اعزُّ علیکم من الله واتخذتموه وراءکم ظهریا﴾ پس خدای سبحان را و دین او را پشت سر گذاشتید و جریان کرامت قبیله و عزت قبیله را مطرح کردید و مرا از آن جهت که به قبیله یا فامیلان عزیز وابستهام مصون داشتید در حالی که باید مرا اگر حرمت مینهید به من حرمت مینهید در اثر وابستگیام به خدای عزیز مقتدر باشد آنگاه زمینه تهدید شروع میشود فرمود ﴿ان ربی بما تعملون محیط﴾ این تهدیدها بعد از آن تحبیب است این وعیدها بعد از آن وعده است قبلاً فرمود ﴿واستغفروا ربکم﴾ تا الان هرچه لغزش و اشتباهی داشتید با استغفار برطرف کنید ﴿ثم توبوا الیه ان ربی رحیم ودود﴾ در آنجا هم یک التفاتی را حضرت اعمال کرده است فرمود ﴿واستغفروا ربکم﴾ که ضمیر خطاب است ﴿ثم توبوا الیه﴾ یعنی به رب ﴿ان ربی رحیم ودود﴾ به جای اینکه بفرماید «ان ربکم رحیم ودود» فرمود ﴿ان ربی رحیم ودود﴾ برای اینکه بفهماند رب شما و رب ما یکی است و این هم رحیم است که مشکل قبلی را حل میکند هم ودود است آثار مثبت بعدی را تأمین میکند لذا هم التفات شده است تا توحید ربوبی ثابت بشود که فرمود اگر من گفتم ﴿واستغفروا ربکم﴾ یعنی ﴿واستغفروا ربکم﴾ و ربی الان هم که میگویم ﴿ان ربی رحیم ودود﴾ یعنی ان ربی و ربکم رحیم ودود
سؤال: ... جواب: برای اینکه آن ربنا هم در جای دیگر جمعبندی این دو تا جمله است آن تعبیرات هم آمده لکن وقتی آنها در یک طرفند وجود مبارک شعیب در طرف دیگر آنها اربابشان همان بتها و اصنام و اوثانند فرمود از آنها کاری ساخته نیست ﴿واستغفروا ربکم﴾ برای اینکه ثابت کند رب شما و رب من رب من و رب شما یکی است فرمود ﴿ان ربی رحیم ودود﴾ استغفار کنید پروردگاری که هم پروردگار ماست هم پروردگار شماست پروردگار من که پروردگار شما هم هست هم گذشتهها را تأمین میکند و میبخشد هم آینده را تأمین میکند هم رحیم است نسبت به گذشتهها هم ودود است نسبت به آینده میگویند مودت بالاتر از محبت است گاهی حب یک امر نفسانی و قلبی است خواه ظهور عملی داشته باشد یا نه آثارش ظاهر بشود یا نه گاهی هم نه از آن بالاتر است که آثار فردی و جمعی را هم به همراه دارد در جریان تشکیل خانواده آنچه که اساس خانواده است و بین زن و شوهر رواج دارد و عنصر محوری است همان مودّت است که بالاتر از محبت است فرمود ﴿خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودةً و رحمة﴾ این دوستی مشترک بین زن و شوهر تنها یک امر نفسانی و قلبی نیست بلکه در همه شئون خانوادگی ظهور دارد لذا فرمود ﴿و جعل بینکم مودةً و رحمة﴾
سؤال: ... جواب: بله یعنی استغفار کنید از شرک به توحید
سؤال: ... جواب: بله دیگر ربشان که خدای سبحان هست چه اینها قبول داشته باشند چه قبول نداشته باشند اینها مشرک بودند فرمود استغفار کنید از شرک در بیایید موحد بشوید توبه کنید ﴿و توبوا الیه﴾ یک مشرک در صدر اسلام از ربوبیت بتها که ارباب متفرقه بودند صرف نظر میکرد به ربوبیت رب العالمین پناهنده میشد این توبه از شرک به توحید است فرمود ﴿ان ربی رحیم ودود﴾ در جریان مودت اهل بیت (علیهم السلام) هم قبلاً ذکر شد که ﴿لاٰ اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربیٰ﴾ تنها آن دوستی نفسانی و قلبی را نمیگویند مودت باید آثار فردی و اجتماعی را هم به همراه داشته باشد که انسان بشود مطیع اولیای الاهی و اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) قبلاً این التفاتها را اعمال کرده است الان وقتی که آن وعدهها تمام شد آن نصیحتها تمام شد آن هدایتها به پایان رسید اثر نکرد آنگاه زمینه وعید و تهدید فراهم میشود فرمود ﴿ان ربی بما تعملون محیط﴾ همان خدایی که رحیم است همان خدایی که ودود است آنچه شما انجام میدهید او احاطه دارد تنها علم نیست بلکه در زیرمجموعه قدرت اوست که از هر طرفی شما محاطید به جنود الاهی که ﴿وَ لله جنود السمٰوات والارض﴾ اینطور نیست که او فقط بداند بلکه در مقام قدرت میتواند و قدرت او هم سایهافکن است و محیط است شما در دایره قضا و قدر او دارید کار میکنید ﴿ان ربی بما تعملون محیط﴾ بعد هم برای آخرین بار فرمود ﴿و یا قوم اعملوا علیٰ مکانتکم﴾ شما هر مکانتی که دارید منزلتی که دارید حالا که نصیحت پذیر نیستید هر چه خواستید بکنید این ﴿اعملوا علی مکانتکم﴾ حرف آخری است که طبیب به بیمار میزند میبینید اگر طبیب به بیمار دستور همیه و پرهیز بدهد به اصطلاح که از آن غذا بپرهیز از آن کار بپرهیز این دارو را مصرف بکن معلوم میشود راه علاج همچنان باز است اما وقتی چندین بار طبیب نسخه نوشت و هدایت کرد و راهنمایی کرد و دستور پرهیز داد و این بیمار ناپرهیزی کرد دیگر عمرش به سر میرسد قابل درمان نیست در چنین فضایی طبیب به این بیمار ناپرهیز میگوید شما دیگر پرهیز ندارید غذا هر چه خواستید میل کنید اولیای بیمار میفهمند کارش از معالجه گذشت ولی این چون در غفلت زندگی میکند خیال میکند به بهبودی دسترسی پیدا کرده طبیب در آن اواخر درمان به بعضی از بیمارها میگوید شما دیگر پرهیز ندارید یعنی او باید بفهمد کار گذشت در قرآن کریم راجع به تقوی اینچنین است به خیلی از مؤمنین دستور تقوی میدهند ﴿اتقوا الله﴾ بپرهیزید ﴿اتقوا الله﴾ ﴿اتقوا الله حق تقاته﴾ ﴿اتقولی﴾ و مانند آن نسبت به یک عدهای که حالا رسیدن به جایی که ﴿سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون﴾ است ﴿سواء علینا أوَعظْت أم لم تکن من الواعظین﴾ حرفشان است و خود آنها میگویند که چه بگویید و چه نگویید برایمان یکسان است در چنین فضایی صاحب شریعت به اینها میفرماید ﴿اعملوا ماشئتم﴾ این ﴿اعملوا ماشئتم﴾ نظیر همان حرفی است که طبیب به آن بیمار ناپرهیز در اواخر عمرش میگوید. میگوید هر چه غذا خواستید میل کنید یعنی کار شما دیگر از پرهیز گذشت اینجا میفرماید ﴿اعملوا ماشئتم﴾ در آیه محل بحث هم وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) فرمود ﴿اعملوا علی مکانتکم﴾ هر چه خواستید بکنید برای اینکه احتجاج تمام شد مناظره تمام شد محاوره تمام شد نصیحت تمام شد وعده تمام شد دعوت به استغفار تمام شد دعوت به توبه تمام شد حالا هر کاری دلتان میخواهد بکنید ﴿انی عامل﴾ من هم کار خودم را خودم انجام میدهم طولی نمیکشد که ﴿سوف تعلمون من یاتیه عذابٌ یخزیه و من هو کاذبٌ﴾ چه کسی دروغ میگفت چه کسی راست میگوید چه کسی مورد رحمت است چه کسی گرفتار نقمت است چه کسی متنعم است چه کسی معذب است این بعد از یک آینده نزدی روشن میشود ﴿انی عامل سوف تعلمون من یاتیه عذابٌ یخزیه و من هو کاذبٌ﴾ هم واقعیت روشن میشود هم اثر تلخ واقعیت هم معلوم میشود چه کسی صادق است چه کسی کاذب هم معلوم میشود چه کسی رسوا است و چه کسی معزز و آبرومند بارهای قبل هم ملاحظه فرمودید که قرآن کریم اعجازش با ایجاز همراه است گاهی چهار مطلب را طرزی میفهماند که نیازی به گفتن آن چهار مطلب نباشد هر دو مطلبی که مقابل هماند یکی را ذکر میکند تا دیگری معلوم بشود اگر چنانچه در نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ یس بارها مثال زده شد که یک حیات است و یک موت یک ایمان است و یک کفر به جای اینکه حی و میت، مؤمن و کافر، حیات و ممات، ایمان و کفر این چهارتا را کنار هم ذکر بکند دو تای از اینها را ذکر میکند از هر کدام از این دو متقابل یکی را ذکر میکند تا دیگری از باب «و حسب ما یعلم منه جایز» معلوم بشود اولاً و از تقابل هم کمک گرفته بشود ثانیاً نظیر اینکه فرمود این حرفهای وحی اثرش این است ﴿لینظر من کان حیاً و یحق القول علی الکافرین﴾ فرمود رسول من این وحی من این قرآن من برای آن است که در آدمهای زنده اثر کند این یک، و کسانی هم که کافرند مشمول قهر الاهی میشوند این دو، خب در این بخش بین زنده و کافر تقابل انداخت در حالی که بین زنده و مرده تقابل است از یک سو بین مؤمن و کافر تقابل است از سوی دیگر در آن تقابل اول که بین زنده و مرده است زنده را ذکر کرده مرده را ذکر نکرده در تقابل دوم که بین مؤمن و کافر تقابل است کافر را ذکر کرده و مؤمن را ذکر نکرده از مجموع این محذوف و مذکور به این صورت بیان شده است که انسان یا زنده است یا کافر یعنی انسان یا مؤمن است یا کافر اگر مؤمن است زنده است اگر کافر است مرده است از اینکه زنده را در مقابل کافر قرار داده معلوم میشود کافر حیات حقیقی ندارد اینجا هم همینطور است ما یک صادق داریم یک کاذب یک متنعم داریم یک نقمت زده و معذب در بین این امور چهارگانه فقط دو قسمش را ذکر فرمود فرمود البته این دو قسم هر دو از یک سنخند منتها مقابلهایشان محذوف است فرمود شما بعد میفهمید که ﴿سوف تعلمون من یاتیه عذابٌ یخزیه﴾ چه کسی رسوا است چه کسی رسوا نیست ﴿و من هو کاذبٌ﴾ چه کسی کاذب است چه کسی صادق آنکه رسوا نیست و در نشاط است او را ذکر نفرمود آنکه صادق است و کاذب نیست او را ذکر نفرمود فقط همین دو قسم را ذکر کرد تا از تقابل معلوم بشود که وجود مبارک شعیب و مؤمنان اطراف او اینها هم منعمند هم صادق و کسانی که کفر ورزیدند هم رسوایند هم کاذب ﴿سوف تعلمون من یاتیه عذابٌ یخزیه و من هو کاذبٌ﴾ یک تفاوت جزیی هم با جریان سورهٴ مبارکهٴ یس دارند که ضمناً اشاره شد بعد فرمود در این جریان نسبت به ما وعده است نسبت به شما وعید است هم شما منتظر باشید وعیداً هم ما منتظر باشیم وعداً تا ببینیم چه میشود ﴿وارتقبوا﴾ که تهدید است و وعید ﴿انی معکم رقیب﴾ که امید است و وعده من امیدوار پیروزیام تا آن نعمت و سرور را احساس کنم شما منتظر ذلتید تا آن رسوایی و ظهور کاذب بودن را درک کنید ﴿وارتقبوا انی معکم رقیب﴾ آنگاه چه وقت عذاب الاهی آمد در این بخش به آن اشاره نشد فرمود ﴿و لما جاء امرنا نجینا شعیبا والذین آمنوا معه﴾ که اینها همان رهط او بودند که عزیز بودند در جامعه و وجود مبارک شعیب آنها را هدایت کرد و آنها هم هدایت پذیر بودند اینها شدند منعم و صدق اینها ظاهر شد آن گروه ﴿و اخذت الذین ظلموا الصیحة﴾ آن صیحه آن زمین لرزه آن طوفان ﴿او ما شئت فسم﴾ باعث رسوایی کفار و ظهور کذب آنها شد ﴿و اخذت الذین ظلموا الصیحة فاصبحوا فی دیارهم جاثمین﴾ اینها مثل یک آدم خشک شده به زانو افتاده رکود پیدا کرده متحجر شده جامد شده جسدهای سردشان در آن محل مانده طولی نکشید که آثار آنها کلا از آن منطقه رخت بربست فرمود ﴿کأن لم یغنوا فیها﴾ این غنی فیها، ﴿لمْ یغنوا فیها﴾ مشابه این در همین سورهٴ مبارکهٴ هود بود و در سورهٴ مبارکهٴ اعراف هم که شرح حال همین گروه شعیب گذشت آنجا هم به این صورت بیان شد آیه 90 به بعد سوره مبارکه اعراف این است ﴿وقال الملأ الذین کفروا من قومه لئن اتبعتم شعیبا انکم اذا لخاسرون٭ فاخذتهم الرجفة فاصبحوا فی دارهم جاثمین٭الذین کذبوا شعیبا کان لم یغنوا فیها الذین کذبوا شعیبا کانوا هم الخاسرین٭فتولی عنهم و قال یاقوم لقد ابلغتکم رسالات ربی و نصحت لکم فکیف ءاسَیٰ علی قوم کافرین﴾ بعد میفرماید ما به حیات اینها خاتمه دادیم آنجا مشخص شد که غنی فی الارض، یغنی فی الارض، لم یغنی فی الارض، این یعنی چه در قرآن کریم فرمود ما اینها را آنچنان ریشهکن میکنیم که گویا اصلاً در این سرزمین نبودند ﴿کأن لم یغنوا فی الامس﴾ او ﴿بالامس﴾ قبلاً این معنی که ﴿لم تغن بالامس﴾ و مانند آن گذشت به این صورت بیان شد گاهی انسان یک بوتههایی که تازه جوانه زدند و طول آنها به حد یک سانتی متر است اینها را از زمین میکند خب یک جوانهای یک بوتهای که تازه علفی که از این زمین سبز شده و حداکثر طول او یک سانتی متر است وقتی آدم بکند فردا وقتی سری به آنجا بزند معلوم نیست مگر او چهقدر ریشهدار بود چهقدر در عمق زمین بود معلوم نیست که در اینجا یک بوته یک سانتی کنده شد یا نه اما یک چنار کهنسالی که سالیان متمادی در عمق این زمین ریشه دارد اگر کسی این را دیروز از این سرزمین بکند تا مدتها این چاله هست فرمود اینها که ریشههای فراوانی داشتند در این سرزمین اعراقی داشتند و اذنابی داشتند سالیان متمادی مستقر بودند ما طوری اینها را ریشهکن میکنیم مثل آن بوته یک سانتی ﴿کأن لم تغن بالامس﴾ گویا اصلاً دیروز در این سرزمین پهلوی نبود قجری نبود اینطور ما ریشهکن میکنیم ﴿کأن لم تغن بالامس﴾ این است در آنجاها که دارد ﴿کأن لم تغن بالامس﴾ با این بیان روشن میشود در اینجا کلمه امس ندارد فرمود ما اینها را آنچنان ریشهکن کردیم که گویا اصلاً در این سرزمین نبودند و اینها آنچنان از اذهان مردم هم رخت بربستند از تاریخ فاصله گرفتند که فقط یک محقق باید کتابهای تاریخ را جستجو کند یا آثار باستان شناس باید این آثار زیر زمینی را حفاری کند تا اثری از اینها را بیابد ﴿کأن لم یغنوا فیها ألا بعداً لمدین کما بعدت ثمود﴾ که این ذیل قصه با صدر قصه هماهنگ است در صدر جریان قوم شعیب نفرمود ما به اهل مدین پیام فرستادیم برای اهل مدین پیامبر فرستادیم در همین سورهٴ مبارکهٴ هود آیه 84 این بود که ﴿و الیٰ مدین أخاهم شعیبا﴾ نه به قوم مدین خود مدین را محور سخن قرار داد در پایان قصه که رد العجز علی الصدر است او الی الصدر است باز هم سخن از مدین است ﴿ألا بعداً لمدین﴾ ولی در جریان صالح و هود که یکی را برای عاد فرستاد یکی را برای ثمود آنجا دارد ﴿و الیٰ ثمود اخاهم صالحا﴾ و یا ﴿و الیٰ عاد اخاهم هودا﴾ لذا در آنجا سخن از قبیله است اینجا هم از قبیله یاد کردند ﴿کما بعدت ثمود﴾ در جریان شعیب سخن از شهر است در ذیل هم باز سخن از شهر آمده فرمود ﴿بعداً لمدین کما بعدت ثمود﴾ در جریان.
سؤال: ... جواب: نسبت به امت مرحومه نه در نسبت به امت مرحومه دو چیز را عامل رفع عذاب دانستند اگر هر دو رخت بربندد بله ممکن است فرمود ﴿ما کان الله لیعذبهم وَ أنت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون﴾ اگر استغفار «معاذالله» رخت بربندد جامعه اهل استغفار نباشد چون وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثّناء) حضور ندارد ممکن است عذاب دسته جمعی بیاید ولی از آن جهت که حجت خدا به منزله پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باز ممکن است عذاب دسته جمعی به آن صورت برای امت اسلامی نیاید خوب.
سؤال: ... جواب: نه دیگر نجات اعم از رفع است و از درد لذا درباره غالب این عذابها در جریان حضرت نوح هم همینطور است که ما این را نجات دادیم درباره حضرت هود هم همین است درباره حضرت صالح هم همینطور است درباره حضرت موسی و هارون (سلام الله علیهم اجمعین) همین است تعبیر به نجات پیدا کرده است این نجات اعم از دفع و رفع یعنی حادثهای که پیش آمد خدای سبحان نمیگذارد مؤمنان به دام عذاب بیفتند و عدهای را که کافرانند گرفتار عذاب میشوند خب بنابراین توهم جبر و اینها هم اصلاً وجهی ندارد چون خدای سبحان در همین آیات افعال را به خود انسان مثل شعیب (سلام الله علیه) اسناد میدهد ولی توفیق را منحصراً از ناحیه خدا میداند وجود مبارک شعیب کارها را به خود اسناد میدهد چه اینکه کارهای مؤمنان را هم به خود آنها نسبت میدهد تبهکاری، تبهکاران را هم به خود کافران نسبت میدهد بنابراین توهم جبر ناصواب است ﴿لا توفیق الا بالله﴾ این توفیق یعنی خدای سبحان آن نورانیت را عطاء کرده است که در سایه آن نورانیت ما این کارها را به وفق اراده او انجام میدهیم اصل توفیق را خدای سبحان به همگان عطاء میکند منتها یک عده ﴿واتخذتموه وراءکم ظهریا﴾ است اول در پیشاپیش آدم بود در قلب آدم بود در اثر بی اعتنایی اینها که «حب الدنیا رأس کل خطیئه» زمینه تعلق دل به دنیاست و قطع علاقه دل نسبت به ماسوای اینها یعنی ذات اقدس إلاه است کم کم این از جلوی چشم و از جلوی دل به پشت سر قرار میگیرد میشود ﴿واتخذتموه وراءکم ظهریا﴾ توفیق هم مراتبی دارد درجاتی دارد که عالیترین مرحلهاش عصمت است که نصیب انبیای الاهی میشود مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) دو تا روایت در ایمان و کفر در جلد دوم همین اصول کافی است نقل میکند که آنها هم از غرر روایات است یکی ظاهراً در همان جلد اول است که انبیاء (علیهم السلام) از کجا میفهمند به مقام شامخ نبوت رسیدند میفرمایند ﴿یوفق لذلک﴾ درباره مؤمنان هم سؤال میکنند که اشخاص از کجا میفهمند که مؤمن واقعیاند میفرمایند آن هم ﴿یوفق لذلک﴾ اگر کسی تسلیم را در خود بیابد این ﴿فلا و ربک لایومنون حتی یحکموک﴾ که ﴿فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلّموا تسلیما﴾ اگر کسی در درون خود سلم را احساس کند که نسبت به صاحب شریعت سلم است مطیع است این معلوم میشود مؤمن است و مسلم توفیق خلاصه درجاتی دارد نازلترین درجهاش این است که انسان به انجام واجب و ترک حرام موفق میشود و عالیترین درجه توفیق همان مسئله عصمت است این هیچ ناظر به جبر و امثال جبر نیست چه اینکه آنها هم توقع کثرت گرایی در مسئله اجتماعی یا دین را نداشتند یعنی وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) برهان را آنچنان اقامه کرده است که بر اساس توحید مجالی برای کثرت گرایی غیر موحدان نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تهدید قوم شعیب در مورد حضرت شعیب (ع)
- پاسخ حضرت شعیب (ع) به قومش
- عذاب قوم مدین و نجات حضرت شعیب و مومنان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و انا لنراک فینا ضعیفا ولولا رهطک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز٭ قال یا قوم ارهطی اعزِّ علیکم من الله واتخذتموه وراءَکم ظهریاً ان ربی بما تعملون محیط٭ و یا قوم اعملوا علی مکانتکم انی عاملٌ سوف تعلمون من یاتیه عذابٌ یخزیه و من هو کاذبٌ وارتقبوا انی معکم رقیب٭ و لما جاء امرنا نجینا شعیبا والذین آمنوا معه برحمة منا و اخذت الذین ظلموا الصیحة فاصبحوا فی دیارهم جاثمین٭ کأن لم یغنوا فیها ألا بعداً لمدین کما بعدت ثمود﴾
وجود مبارک شعیب نه نقصی در گفتار او بود که کسی بگوید حرفهای تو مفهوم نیست و ما نمیفهمیم و نه نقصی در چشم او بود که بگویند تو نابینایی یا ضعیف البصری و مانند آن این تعبیر ﴿ما نفقه کثیرا مما تقول﴾ با اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره حضرت شعیب (سلام الله علیه) فرمود این خطیب انبیاست توهم هر گونه نقصی در گفتار آن حضرت را برطرف میکند پس او مقوال بود به تعبیر برخیها و خطیب بود و فصیحانه سخن میگفت پس مشکل در گفتار شعیب (سلام الله علیه) نبود بلکه قوم شعیب یا گرفتار حس و تجربه بودند معارف عقلی و تجریدی را نمیفهمیدند یا در اثر ابتلای به دنیا و غفلت دلهای اینها قفل شده است که ﴿ام علی قلوب اقفالها﴾ و این معارف در دلهای آنها نفوذ نمیکرد لذا گفتند یا شعیب ﴿ما نفقه کثیرا مما تقول﴾ و اما اینکه گفتند ﴿و انا لنراک فینا ضعیفا﴾ با جمله اسمیه و با تأکید ان و لام این آن توهمی که برخی از مفسران ذکر کردهاند که منظور از این ضعف ضعف باصره است این منتفی است زیرا اگر کسی ضعیف الباصره باشد یا نابینا باشد و مانند آن این نسبتش به همه علی السوی است دیگر نباید گفت که در بین ما ضعیفی است از اینکه اینها گفتند ﴿انا لنراک فینا ضعیفا﴾ معلوم میشود که سخن از مشکل باصره نیست چون اگر کسی ضعیف البصر است نسبت به همه ضعیف البصر است دیگر نباید گفت تو در بین ما ضعیف البصری از اینکه گفتند تو در بین ما ضعیفی یعنی توان اجتماعی نداری قدرت مقاومت نداری قدرت دفاع نداری اینگونه از م..ت اگر کلمه فینا نبود جای آن توهم بود ولی کلمه فینا جای توهم را هم از بین میبرد و ممکن است توهم را از بین ببرد گذشته از این کسی هم نقل نکرده که وجود مبارک شعیب اعمی بود و ضعیف الباصره بود و مانند آن.
سؤال: ... جواب: نه نسبت به ما در بین ما در بین ما که نبوتت را نمیپذیریم ضعیفی خوب این معلوم میشود که نسبت به ما قدرت ما توان ما تو قدرت دفاع نداری چون اگر کسی ضعیف البصر باشد دیگر نسبی نیست که در بین ما ضعیف البصری در بین دیگران نه نسبت به قوم خودت نسبت به رهط خودت ضعیف نیستی ولی نسبت به ما ضعیفی معلوم میشود ضعف دفاعی مراد است نه ضعف چشمی ﴿و انا لنراک فینا ضعیفا﴾ و آن هم گفتند که به رأی ما تو ضعیفی به نظر ما تو ضعیفی این گذشته از کلمه فینا کلمه نری هم میتواند شاهد باشد خب اگر کسی ضعیف الباصره است یا اعمی است میگویند انک اعمی دیگر یا انک ضعیفٌ ذلیلٌ مکفوه مکفوه بودن ذلیل بودن و اعمی بودن دیگر به نظر ما شما ضعیف الباصرهاید معنا ندارد که نه فینا مناسب است نه ﴿انا لنراک﴾ بلکه هر دو شاهد آن است که تو قدرت دفاعی نداری خب حالا ما چرا آن قانون رسمی و سنتی خود را اجرا نمیکنیم قانون رسمی و سنتی ما این است که اگر کسی از دین ما مرتد بود ما او را رجم میکردیم و تو از دین ما فاصله گرفتی و استحقاق رجم داری و اگر این بستگان نزدیکت و رهط و فامیلهای محترمت نبودند ما این حد سنتیمان را اجرا میکردیم ﴿و لولارهطک لرجمناک﴾ باز این را هم تکرار کردند که ﴿و ما انت علینا بعزیز﴾ شخص تو پیش ما محترم نیستی اما این فامیلهای تو خیلی محترمند نه قبیله، رهط که یک گروه اندکی هم هستند گرچه بر طایفه هم رهط اطلاق شده است که فرمود در مدینه تسعة و در آن شهر تسعة رهطٍ نه گروه بودند نه طایفه بودند نه جمعیت بودند غرض آن است که رهط به آن معنای وسیع قوم نیست که شعیب (سلام الله علیه) فرمود یا قوم یا قوم همه آنها را رهط نمیگفتند فامیلها و بستگان نزدیک اینها معلوم میشود که دینداران متعهد متدینی بودند که از کرامت مردمی هم برخوردار بودند پیش مردم عزیز بودند اینها میگفتند سر اینکه ما این حد سنتی را درباره تو اجرا نمیکنیم این است که بستگان نزدیک تو در جامعه ما مکرم و عزیزند خب وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) در پاسخ آنها اینها را در حقیقت تسفیه کرده است آنها مشکل معرفت شناسی داشتند وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) اینها را به اصل هستی شناسی فراخواند البته اگر مشکل هستی شناسی حل بشود آن جریان معرفت شناسی هم حل خواهد شد گرچه در مقام اثبات جریان معرفت شناسی مقدم است ولی ثبوتاً مسئله هستی شناسی است که سهم تعیین کننده دارد وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) فرمود این در حقیقت یک سفاهت است شما عزت را دادید به فامیلهای نزدیک من در حالی که عزت مال خدای عزیز قهار منتقم است ﴿یا قوم ارهطی اعزُّ علیکم من الله﴾ شما حرمت رهط من عزت رهط من و کرامت رهط مرا رعایت کردید اما عزت الاهی کرامت الاهی و عظمت الاهی را گذاشتید کنار این همان است که قبلاً فرمود ﴿واتخذتموه وراءکم ظهریا﴾ یعنی این را پشت سر گذاشتید چیزی را که انسان پشت سر میگذارد میگویند همین الان هم همین جا ذکر میکند ﴿واتخذتموه وراءکم ظهریا﴾ درباره بعضیها تعبیر قرآن این است که ﴿فنبذوه وراء ظهورهم﴾ یعنی این را پشت سر انداختند کنایه از آن است که نسیاً منسیا اینها را فراموش کردند پشت سر انداختن پشت گوش انداختن اینها کنایه از فراموش کردن و طرد کردن است فرمود ﴿ارهطی اعزُّ علیکم من الله﴾ این اعز به معنای افعل تعیین است نه تفضیل زیرا آنها عزتی اصولاً برای خدای سبحان و شریعت او نبوت انبیای او قایل نبودند نه اینکه خدا پیش آنها عزیز بود ولی رهط او عزیزتر بودند اینها اصلاً خدا را عبادت نمیکردند یک وثنی و صنمی عزت را برای خدا قایل نیست برای بتها قایل است ﴿أیبتغون عندهم العزة﴾ قرآن میفرماید اینها که بتها را میپرستند فکر میکنند که عزتشان در بت پرستی است پیش بتها عزت میجویند ﴿وَ لله العزة و لرسوله وللمؤمنین﴾ خب ﴿ارهطی اعزُّ علیکم من الله واتخذتموه وراءکم ظهریا﴾ پس خدای سبحان را و دین او را پشت سر گذاشتید و جریان کرامت قبیله و عزت قبیله را مطرح کردید و مرا از آن جهت که به قبیله یا فامیلان عزیز وابستهام مصون داشتید در حالی که باید مرا اگر حرمت مینهید به من حرمت مینهید در اثر وابستگیام به خدای عزیز مقتدر باشد آنگاه زمینه تهدید شروع میشود فرمود ﴿ان ربی بما تعملون محیط﴾ این تهدیدها بعد از آن تحبیب است این وعیدها بعد از آن وعده است قبلاً فرمود ﴿واستغفروا ربکم﴾ تا الان هرچه لغزش و اشتباهی داشتید با استغفار برطرف کنید ﴿ثم توبوا الیه ان ربی رحیم ودود﴾ در آنجا هم یک التفاتی را حضرت اعمال کرده است فرمود ﴿واستغفروا ربکم﴾ که ضمیر خطاب است ﴿ثم توبوا الیه﴾ یعنی به رب ﴿ان ربی رحیم ودود﴾ به جای اینکه بفرماید «ان ربکم رحیم ودود» فرمود ﴿ان ربی رحیم ودود﴾ برای اینکه بفهماند رب شما و رب ما یکی است و این هم رحیم است که مشکل قبلی را حل میکند هم ودود است آثار مثبت بعدی را تأمین میکند لذا هم التفات شده است تا توحید ربوبی ثابت بشود که فرمود اگر من گفتم ﴿واستغفروا ربکم﴾ یعنی ﴿واستغفروا ربکم﴾ و ربی الان هم که میگویم ﴿ان ربی رحیم ودود﴾ یعنی ان ربی و ربکم رحیم ودود
سؤال: ... جواب: برای اینکه آن ربنا هم در جای دیگر جمعبندی این دو تا جمله است آن تعبیرات هم آمده لکن وقتی آنها در یک طرفند وجود مبارک شعیب در طرف دیگر آنها اربابشان همان بتها و اصنام و اوثانند فرمود از آنها کاری ساخته نیست ﴿واستغفروا ربکم﴾ برای اینکه ثابت کند رب شما و رب من رب من و رب شما یکی است فرمود ﴿ان ربی رحیم ودود﴾ استغفار کنید پروردگاری که هم پروردگار ماست هم پروردگار شماست پروردگار من که پروردگار شما هم هست هم گذشتهها را تأمین میکند و میبخشد هم آینده را تأمین میکند هم رحیم است نسبت به گذشتهها هم ودود است نسبت به آینده میگویند مودت بالاتر از محبت است گاهی حب یک امر نفسانی و قلبی است خواه ظهور عملی داشته باشد یا نه آثارش ظاهر بشود یا نه گاهی هم نه از آن بالاتر است که آثار فردی و جمعی را هم به همراه دارد در جریان تشکیل خانواده آنچه که اساس خانواده است و بین زن و شوهر رواج دارد و عنصر محوری است همان مودّت است که بالاتر از محبت است فرمود ﴿خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودةً و رحمة﴾ این دوستی مشترک بین زن و شوهر تنها یک امر نفسانی و قلبی نیست بلکه در همه شئون خانوادگی ظهور دارد لذا فرمود ﴿و جعل بینکم مودةً و رحمة﴾
سؤال: ... جواب: بله یعنی استغفار کنید از شرک به توحید
سؤال: ... جواب: بله دیگر ربشان که خدای سبحان هست چه اینها قبول داشته باشند چه قبول نداشته باشند اینها مشرک بودند فرمود استغفار کنید از شرک در بیایید موحد بشوید توبه کنید ﴿و توبوا الیه﴾ یک مشرک در صدر اسلام از ربوبیت بتها که ارباب متفرقه بودند صرف نظر میکرد به ربوبیت رب العالمین پناهنده میشد این توبه از شرک به توحید است فرمود ﴿ان ربی رحیم ودود﴾ در جریان مودت اهل بیت (علیهم السلام) هم قبلاً ذکر شد که ﴿لاٰ اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربیٰ﴾ تنها آن دوستی نفسانی و قلبی را نمیگویند مودت باید آثار فردی و اجتماعی را هم به همراه داشته باشد که انسان بشود مطیع اولیای الاهی و اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) قبلاً این التفاتها را اعمال کرده است الان وقتی که آن وعدهها تمام شد آن نصیحتها تمام شد آن هدایتها به پایان رسید اثر نکرد آنگاه زمینه وعید و تهدید فراهم میشود فرمود ﴿ان ربی بما تعملون محیط﴾ همان خدایی که رحیم است همان خدایی که ودود است آنچه شما انجام میدهید او احاطه دارد تنها علم نیست بلکه در زیرمجموعه قدرت اوست که از هر طرفی شما محاطید به جنود الاهی که ﴿وَ لله جنود السمٰوات والارض﴾ اینطور نیست که او فقط بداند بلکه در مقام قدرت میتواند و قدرت او هم سایهافکن است و محیط است شما در دایره قضا و قدر او دارید کار میکنید ﴿ان ربی بما تعملون محیط﴾ بعد هم برای آخرین بار فرمود ﴿و یا قوم اعملوا علیٰ مکانتکم﴾ شما هر مکانتی که دارید منزلتی که دارید حالا که نصیحت پذیر نیستید هر چه خواستید بکنید این ﴿اعملوا علی مکانتکم﴾ حرف آخری است که طبیب به بیمار میزند میبینید اگر طبیب به بیمار دستور همیه و پرهیز بدهد به اصطلاح که از آن غذا بپرهیز از آن کار بپرهیز این دارو را مصرف بکن معلوم میشود راه علاج همچنان باز است اما وقتی چندین بار طبیب نسخه نوشت و هدایت کرد و راهنمایی کرد و دستور پرهیز داد و این بیمار ناپرهیزی کرد دیگر عمرش به سر میرسد قابل درمان نیست در چنین فضایی طبیب به این بیمار ناپرهیز میگوید شما دیگر پرهیز ندارید غذا هر چه خواستید میل کنید اولیای بیمار میفهمند کارش از معالجه گذشت ولی این چون در غفلت زندگی میکند خیال میکند به بهبودی دسترسی پیدا کرده طبیب در آن اواخر درمان به بعضی از بیمارها میگوید شما دیگر پرهیز ندارید یعنی او باید بفهمد کار گذشت در قرآن کریم راجع به تقوی اینچنین است به خیلی از مؤمنین دستور تقوی میدهند ﴿اتقوا الله﴾ بپرهیزید ﴿اتقوا الله﴾ ﴿اتقوا الله حق تقاته﴾ ﴿اتقولی﴾ و مانند آن نسبت به یک عدهای که حالا رسیدن به جایی که ﴿سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون﴾ است ﴿سواء علینا أوَعظْت أم لم تکن من الواعظین﴾ حرفشان است و خود آنها میگویند که چه بگویید و چه نگویید برایمان یکسان است در چنین فضایی صاحب شریعت به اینها میفرماید ﴿اعملوا ماشئتم﴾ این ﴿اعملوا ماشئتم﴾ نظیر همان حرفی است که طبیب به آن بیمار ناپرهیز در اواخر عمرش میگوید. میگوید هر چه غذا خواستید میل کنید یعنی کار شما دیگر از پرهیز گذشت اینجا میفرماید ﴿اعملوا ماشئتم﴾ در آیه محل بحث هم وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) فرمود ﴿اعملوا علی مکانتکم﴾ هر چه خواستید بکنید برای اینکه احتجاج تمام شد مناظره تمام شد محاوره تمام شد نصیحت تمام شد وعده تمام شد دعوت به استغفار تمام شد دعوت به توبه تمام شد حالا هر کاری دلتان میخواهد بکنید ﴿انی عامل﴾ من هم کار خودم را خودم انجام میدهم طولی نمیکشد که ﴿سوف تعلمون من یاتیه عذابٌ یخزیه و من هو کاذبٌ﴾ چه کسی دروغ میگفت چه کسی راست میگوید چه کسی مورد رحمت است چه کسی گرفتار نقمت است چه کسی متنعم است چه کسی معذب است این بعد از یک آینده نزدی روشن میشود ﴿انی عامل سوف تعلمون من یاتیه عذابٌ یخزیه و من هو کاذبٌ﴾ هم واقعیت روشن میشود هم اثر تلخ واقعیت هم معلوم میشود چه کسی صادق است چه کسی کاذب هم معلوم میشود چه کسی رسوا است و چه کسی معزز و آبرومند بارهای قبل هم ملاحظه فرمودید که قرآن کریم اعجازش با ایجاز همراه است گاهی چهار مطلب را طرزی میفهماند که نیازی به گفتن آن چهار مطلب نباشد هر دو مطلبی که مقابل هماند یکی را ذکر میکند تا دیگری معلوم بشود اگر چنانچه در نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ یس بارها مثال زده شد که یک حیات است و یک موت یک ایمان است و یک کفر به جای اینکه حی و میت، مؤمن و کافر، حیات و ممات، ایمان و کفر این چهارتا را کنار هم ذکر بکند دو تای از اینها را ذکر میکند از هر کدام از این دو متقابل یکی را ذکر میکند تا دیگری از باب «و حسب ما یعلم منه جایز» معلوم بشود اولاً و از تقابل هم کمک گرفته بشود ثانیاً نظیر اینکه فرمود این حرفهای وحی اثرش این است ﴿لینظر من کان حیاً و یحق القول علی الکافرین﴾ فرمود رسول من این وحی من این قرآن من برای آن است که در آدمهای زنده اثر کند این یک، و کسانی هم که کافرند مشمول قهر الاهی میشوند این دو، خب در این بخش بین زنده و کافر تقابل انداخت در حالی که بین زنده و مرده تقابل است از یک سو بین مؤمن و کافر تقابل است از سوی دیگر در آن تقابل اول که بین زنده و مرده است زنده را ذکر کرده مرده را ذکر نکرده در تقابل دوم که بین مؤمن و کافر تقابل است کافر را ذکر کرده و مؤمن را ذکر نکرده از مجموع این محذوف و مذکور به این صورت بیان شده است که انسان یا زنده است یا کافر یعنی انسان یا مؤمن است یا کافر اگر مؤمن است زنده است اگر کافر است مرده است از اینکه زنده را در مقابل کافر قرار داده معلوم میشود کافر حیات حقیقی ندارد اینجا هم همینطور است ما یک صادق داریم یک کاذب یک متنعم داریم یک نقمت زده و معذب در بین این امور چهارگانه فقط دو قسمش را ذکر فرمود فرمود البته این دو قسم هر دو از یک سنخند منتها مقابلهایشان محذوف است فرمود شما بعد میفهمید که ﴿سوف تعلمون من یاتیه عذابٌ یخزیه﴾ چه کسی رسوا است چه کسی رسوا نیست ﴿و من هو کاذبٌ﴾ چه کسی کاذب است چه کسی صادق آنکه رسوا نیست و در نشاط است او را ذکر نفرمود آنکه صادق است و کاذب نیست او را ذکر نفرمود فقط همین دو قسم را ذکر کرد تا از تقابل معلوم بشود که وجود مبارک شعیب و مؤمنان اطراف او اینها هم منعمند هم صادق و کسانی که کفر ورزیدند هم رسوایند هم کاذب ﴿سوف تعلمون من یاتیه عذابٌ یخزیه و من هو کاذبٌ﴾ یک تفاوت جزیی هم با جریان سورهٴ مبارکهٴ یس دارند که ضمناً اشاره شد بعد فرمود در این جریان نسبت به ما وعده است نسبت به شما وعید است هم شما منتظر باشید وعیداً هم ما منتظر باشیم وعداً تا ببینیم چه میشود ﴿وارتقبوا﴾ که تهدید است و وعید ﴿انی معکم رقیب﴾ که امید است و وعده من امیدوار پیروزیام تا آن نعمت و سرور را احساس کنم شما منتظر ذلتید تا آن رسوایی و ظهور کاذب بودن را درک کنید ﴿وارتقبوا انی معکم رقیب﴾ آنگاه چه وقت عذاب الاهی آمد در این بخش به آن اشاره نشد فرمود ﴿و لما جاء امرنا نجینا شعیبا والذین آمنوا معه﴾ که اینها همان رهط او بودند که عزیز بودند در جامعه و وجود مبارک شعیب آنها را هدایت کرد و آنها هم هدایت پذیر بودند اینها شدند منعم و صدق اینها ظاهر شد آن گروه ﴿و اخذت الذین ظلموا الصیحة﴾ آن صیحه آن زمین لرزه آن طوفان ﴿او ما شئت فسم﴾ باعث رسوایی کفار و ظهور کذب آنها شد ﴿و اخذت الذین ظلموا الصیحة فاصبحوا فی دیارهم جاثمین﴾ اینها مثل یک آدم خشک شده به زانو افتاده رکود پیدا کرده متحجر شده جامد شده جسدهای سردشان در آن محل مانده طولی نکشید که آثار آنها کلا از آن منطقه رخت بربست فرمود ﴿کأن لم یغنوا فیها﴾ این غنی فیها، ﴿لمْ یغنوا فیها﴾ مشابه این در همین سورهٴ مبارکهٴ هود بود و در سورهٴ مبارکهٴ اعراف هم که شرح حال همین گروه شعیب گذشت آنجا هم به این صورت بیان شد آیه 90 به بعد سوره مبارکه اعراف این است ﴿وقال الملأ الذین کفروا من قومه لئن اتبعتم شعیبا انکم اذا لخاسرون٭ فاخذتهم الرجفة فاصبحوا فی دارهم جاثمین٭الذین کذبوا شعیبا کان لم یغنوا فیها الذین کذبوا شعیبا کانوا هم الخاسرین٭فتولی عنهم و قال یاقوم لقد ابلغتکم رسالات ربی و نصحت لکم فکیف ءاسَیٰ علی قوم کافرین﴾ بعد میفرماید ما به حیات اینها خاتمه دادیم آنجا مشخص شد که غنی فی الارض، یغنی فی الارض، لم یغنی فی الارض، این یعنی چه در قرآن کریم فرمود ما اینها را آنچنان ریشهکن میکنیم که گویا اصلاً در این سرزمین نبودند ﴿کأن لم یغنوا فی الامس﴾ او ﴿بالامس﴾ قبلاً این معنی که ﴿لم تغن بالامس﴾ و مانند آن گذشت به این صورت بیان شد گاهی انسان یک بوتههایی که تازه جوانه زدند و طول آنها به حد یک سانتی متر است اینها را از زمین میکند خب یک جوانهای یک بوتهای که تازه علفی که از این زمین سبز شده و حداکثر طول او یک سانتی متر است وقتی آدم بکند فردا وقتی سری به آنجا بزند معلوم نیست مگر او چهقدر ریشهدار بود چهقدر در عمق زمین بود معلوم نیست که در اینجا یک بوته یک سانتی کنده شد یا نه اما یک چنار کهنسالی که سالیان متمادی در عمق این زمین ریشه دارد اگر کسی این را دیروز از این سرزمین بکند تا مدتها این چاله هست فرمود اینها که ریشههای فراوانی داشتند در این سرزمین اعراقی داشتند و اذنابی داشتند سالیان متمادی مستقر بودند ما طوری اینها را ریشهکن میکنیم مثل آن بوته یک سانتی ﴿کأن لم تغن بالامس﴾ گویا اصلاً دیروز در این سرزمین پهلوی نبود قجری نبود اینطور ما ریشهکن میکنیم ﴿کأن لم تغن بالامس﴾ این است در آنجاها که دارد ﴿کأن لم تغن بالامس﴾ با این بیان روشن میشود در اینجا کلمه امس ندارد فرمود ما اینها را آنچنان ریشهکن کردیم که گویا اصلاً در این سرزمین نبودند و اینها آنچنان از اذهان مردم هم رخت بربستند از تاریخ فاصله گرفتند که فقط یک محقق باید کتابهای تاریخ را جستجو کند یا آثار باستان شناس باید این آثار زیر زمینی را حفاری کند تا اثری از اینها را بیابد ﴿کأن لم یغنوا فیها ألا بعداً لمدین کما بعدت ثمود﴾ که این ذیل قصه با صدر قصه هماهنگ است در صدر جریان قوم شعیب نفرمود ما به اهل مدین پیام فرستادیم برای اهل مدین پیامبر فرستادیم در همین سورهٴ مبارکهٴ هود آیه 84 این بود که ﴿و الیٰ مدین أخاهم شعیبا﴾ نه به قوم مدین خود مدین را محور سخن قرار داد در پایان قصه که رد العجز علی الصدر است او الی الصدر است باز هم سخن از مدین است ﴿ألا بعداً لمدین﴾ ولی در جریان صالح و هود که یکی را برای عاد فرستاد یکی را برای ثمود آنجا دارد ﴿و الیٰ ثمود اخاهم صالحا﴾ و یا ﴿و الیٰ عاد اخاهم هودا﴾ لذا در آنجا سخن از قبیله است اینجا هم از قبیله یاد کردند ﴿کما بعدت ثمود﴾ در جریان شعیب سخن از شهر است در ذیل هم باز سخن از شهر آمده فرمود ﴿بعداً لمدین کما بعدت ثمود﴾ در جریان.
سؤال: ... جواب: نسبت به امت مرحومه نه در نسبت به امت مرحومه دو چیز را عامل رفع عذاب دانستند اگر هر دو رخت بربندد بله ممکن است فرمود ﴿ما کان الله لیعذبهم وَ أنت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون﴾ اگر استغفار «معاذالله» رخت بربندد جامعه اهل استغفار نباشد چون وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثّناء) حضور ندارد ممکن است عذاب دسته جمعی بیاید ولی از آن جهت که حجت خدا به منزله پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باز ممکن است عذاب دسته جمعی به آن صورت برای امت اسلامی نیاید خوب.
سؤال: ... جواب: نه دیگر نجات اعم از رفع است و از درد لذا درباره غالب این عذابها در جریان حضرت نوح هم همینطور است که ما این را نجات دادیم درباره حضرت هود هم همین است درباره حضرت صالح هم همینطور است درباره حضرت موسی و هارون (سلام الله علیهم اجمعین) همین است تعبیر به نجات پیدا کرده است این نجات اعم از دفع و رفع یعنی حادثهای که پیش آمد خدای سبحان نمیگذارد مؤمنان به دام عذاب بیفتند و عدهای را که کافرانند گرفتار عذاب میشوند خب بنابراین توهم جبر و اینها هم اصلاً وجهی ندارد چون خدای سبحان در همین آیات افعال را به خود انسان مثل شعیب (سلام الله علیه) اسناد میدهد ولی توفیق را منحصراً از ناحیه خدا میداند وجود مبارک شعیب کارها را به خود اسناد میدهد چه اینکه کارهای مؤمنان را هم به خود آنها نسبت میدهد تبهکاری، تبهکاران را هم به خود کافران نسبت میدهد بنابراین توهم جبر ناصواب است ﴿لا توفیق الا بالله﴾ این توفیق یعنی خدای سبحان آن نورانیت را عطاء کرده است که در سایه آن نورانیت ما این کارها را به وفق اراده او انجام میدهیم اصل توفیق را خدای سبحان به همگان عطاء میکند منتها یک عده ﴿واتخذتموه وراءکم ظهریا﴾ است اول در پیشاپیش آدم بود در قلب آدم بود در اثر بی اعتنایی اینها که «حب الدنیا رأس کل خطیئه» زمینه تعلق دل به دنیاست و قطع علاقه دل نسبت به ماسوای اینها یعنی ذات اقدس إلاه است کم کم این از جلوی چشم و از جلوی دل به پشت سر قرار میگیرد میشود ﴿واتخذتموه وراءکم ظهریا﴾ توفیق هم مراتبی دارد درجاتی دارد که عالیترین مرحلهاش عصمت است که نصیب انبیای الاهی میشود مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) دو تا روایت در ایمان و کفر در جلد دوم همین اصول کافی است نقل میکند که آنها هم از غرر روایات است یکی ظاهراً در همان جلد اول است که انبیاء (علیهم السلام) از کجا میفهمند به مقام شامخ نبوت رسیدند میفرمایند ﴿یوفق لذلک﴾ درباره مؤمنان هم سؤال میکنند که اشخاص از کجا میفهمند که مؤمن واقعیاند میفرمایند آن هم ﴿یوفق لذلک﴾ اگر کسی تسلیم را در خود بیابد این ﴿فلا و ربک لایومنون حتی یحکموک﴾ که ﴿فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلّموا تسلیما﴾ اگر کسی در درون خود سلم را احساس کند که نسبت به صاحب شریعت سلم است مطیع است این معلوم میشود مؤمن است و مسلم توفیق خلاصه درجاتی دارد نازلترین درجهاش این است که انسان به انجام واجب و ترک حرام موفق میشود و عالیترین درجه توفیق همان مسئله عصمت است این هیچ ناظر به جبر و امثال جبر نیست چه اینکه آنها هم توقع کثرت گرایی در مسئله اجتماعی یا دین را نداشتند یعنی وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) برهان را آنچنان اقامه کرده است که بر اساس توحید مجالی برای کثرت گرایی غیر موحدان نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است